پیراسته فر

علمی،تحقیقی و تحلیلی

پیراسته فر

علمی،تحقیقی و تحلیلی

اختلاف اروپا باامریکا-ترامپ- بعدازخروج ازبرجام-گروه G۷ +برجام


مخالفت  اتحادیه اروپابادرخواست«برجامی»امریکا

  دست رد اتحادیه اروپا به درخواست آمریکا برای خروج از برجام

موگرینی: حفظ توافق هسته‌ای با ایران مساله‌ای امنیتی است

 هایکو ماس: بدون برجام منطقه امن‌تر نخواهد بود و اتفاقا به رویارویی آشکار نزدیکتر خواهد شد

فدریکا موگرینی، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا روز جمعه با مایک پمپئو وزیر خارجه آمریکا دیداری داشت. درست یک روز پس از آن که مایک پنس، معاون رئیس جمهور آمریکا، خواهان خروج اروپا از توافق هسته‌ای با ایران شد، فدریکا موگرینی، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا، بر پایبندی این اتحادیه به برجام تاکید کرد.

موگرینی در کنفرانس امنیتی مونیخ گفت حفظ توافق هسته‌ای با ایران "مساله‌ای امنیتی است".

هایکو ماس، وزیر خارجه آلمان نیز در این کنفرانس با تأکید بر تعهد قدرت‌های اروپایی به توافق هسته‌‌ای  گفت: «ما ایرانی بدون سلاح هسته‌ای می‌خواهیم. بدون برجام منطقه امن‌تر نخواهد بود و اتفاقا به رویارویی آشکار نزدیکتر خواهد شد.»

رهبران اروپایی پیش از این هم بارها گفته‌اند که توافق هسته‌ای را برای دور نگه داشتن ایران از سلاح هسته‌ای مفید می‌دانند و باوجود خروج آمریکا از توافق هسته ای، برای ترغیب ایران به ماندن در این توافق، ساز و کار مالی جدیدی ایجاد کرده‌اند که امکان مبادلات مالی با ایران را فراهم می کنند.

درخواست معاون ترامپ برای خروج اروپا از برجام 

برخلاف آنچه که مقامات آمریکایی پیش از برگزاری نشست ورشو اعلام کرده بودند و آنرا نشستی علیه ایران توصیف کرده بودند، کنفرانس امنیتی ورشو پایان یافت، ولی در بیانیه پایانی میزبانان از ایران نامی برده نشد. بسیاری از تحلیلگران این نشست را شکستی سخت برای دولت ترامپ توصیف کرده اند.  این در حالی است که مایک پنس، معاون دونالد ترامپ، در نشست ورشو از کشورهای اروپایی خواست از توافق هسته‌ای با ایران خارج شوند.

بیشتر اعضای اتحادیه اروپا در سطحی پایینتر از وزیر خارجه در نشست ورشو حضور داشتند و این به ادامه اختلافات اروپا و آمریکا تعبیر شد.

نشستی مایه شرمساری آمریکا

هفته‌نامه انگلیسی اکونومیست نیز با انتشار گزارشی در این خصوص نوشت: نشستی که برای منزوی کردن ایران بود، مایه شرمساری آمریکا شد. تیمی که عهده‌دار سازمان‌دهی سیاست‌های ترامپ درباره ایران است، به زحمت توان برگزاری یک همایش را دارد.

حمایت دوباره فرانسه از برجام

پاریس بار دیگر از توافق هسته ای قدرت های جهانی با ایران موسوم به برجام حمایت کرد.

سخنگوی وزارت امور خارجه فرانسه در پاسخ به پرسش خبرنگاری درباره اتهامات "مایک پنس"، معاون رییس جمهور آمریکا، علیه ساز و کار ویژه مالی اتحادیه اروپا با ایران، که گفته بود این ساز و کار باعث تقویت ایران، تضعیف اتحادیه اروپا و افزایش فاصله بین اروپا و آمریکا خواهد شود، گفت:‹"فرانسه نسبت به اجرای برجام با ایران متعهد است. این امر در راستای احترام به توافق های بین المللی و امنیت جهانی است. 

پاریس از برجام حمایت خواهد کرد. شورای امنیت نیز با صدور قطعنامه شماره 2231 در سال 2015 از برجام حمایت کرد. فرانسه به همراه آلمان و انگلیس از رهیافتی که به نظارت بلند مدت بر برنامه هسته ای ایران، محدود سازی برنامه موشکی و فعالیت های منطقه ای ایران مربوط می شود، حمایت می کند. همه اعضای اتحادیه اروپا روز چهارم فوریه بر ضرورت رهیافتی جامع و متعادل در برابر ایران تأکید کردند."

سخنگوی دستگاه دیپلماسی فرانسه همچنین اضافه کرد: تلاش های انجام شده به همراه آلمان و انگلیس برای ایجاد ساز و کار ویژه مالی اتحادیه اروپا با ایران، به منظور تسهیل معاملات تجاری با این کشور است. این اقدام منطبق بر قوانین اتحادیه اروپا و قطعنامه شماره 2231 شورای امنیت سازمان ملل است.

آلمان درخواست واشنگتن را برای خروج از توافق هسته‌ای رد کرد

هایکو ماس ، وزیر امور خارجه آلمان درخواست مایک پنس از کشورهای اروپایی در نشست ضد ایرانی ورشو برای خروج از توافق هسته‌ای را رد کرد.

ایسنا، به نقل از آل ایندیا رایدو، آلمان درخواست مایک پنس، معاون وزیر امور خارجه آمریکا را برای خروج کشورهای اروپایی از توافق هسته‌ای و به انزوا راندن تهران رد کرد.

هایکو ماس، وزیر امور خارجه آلمان از توافق هسته‌ای ۲۰۱۵ دفاع کرد که در آن ایران به طور جدی برنامه هسته‌ای خود را در ازای لغو تحریم‌ها محدود کرد.

وی روز جمعه در کنفرانس امنیتی مونیخ گفت: همراه با انگلستان، فرانسه و تمام اتحادیه اروپا روش‌هایی برای نگه داشتن ایران در توافق هسته‌ای تا به امروز پیدا کرده‌ایم.

ماس در این باره افزود: هدف ما ایرانی بدون سلاح هسته‌ای است، به ویژه به‌خاطر آنکه می‌بینیم مایک پنس در کنفرانسی در ورشو حفاظت اروپایی‌ها از توافق هسته‌ای را متهم می‌کند.

به گزارش ایسنا، مایک پنس، معاون رئیس‌جمهور آمریکا در بخشی از سخنان تکراری خود در نشست ضد ایرانی ورشو، متحدان اروپایی واشنگتن را به تلاش برای از بین بردن تحریم‌های آمریکا علیه ایران متهم کرد و از آن‌ها خواست از توافق هسته‌ای خارج شوند.

وی دراین باره گفت: ناراحت‌کننده است که برخی از شرکای ما در میان رهبران اروپایی تقریباً هیچ کمکی نکرده‌اند. در واقع آن‌ها رهبری تلاش برای ایجاد مکانیسم‌هایی برای از بین بردن تحریم‌های ما را به دست گرفته‌اند.

پنس مدعی شده که طرح ایجاد شده توسط اتحادیه اروپا برای تسهیل تجارت با ایران، تلاشی برای از بین بردن تحریم‌های آمریکا علیه حکومت ایران بود.

وی در ادامه بر این ادعاهای بدخواهانه خود افزود: این یک اقدام غیر عاقلانه است که تنها موجب قدرت گرفتن ایران، تضعیف اتحادیه اروپا و ایجاد فاصله بیشتر میان اروپا و آمریکا می‌شود.

پنس در تلاش برای همراه کردن اروپایی‌ها به نقض توافق بین المللی برجام و تفرقه افکنی میان دولت و ملت ایران در اظهاراتی مداخله‌جویانه گفت: وقت آن رسیده است که شرکای اروپایی ما از توافق هسته‌ای ایران خارج شده و در اعمال فشار اقتصادی و دیپلماتیک لازم در جهت فراهم آوردن صلح، امنیت و آزادی لایق مردم ایران و منطقه به ما ملحق شوند./ ۲۷ بهمن ۱۳۹۷ایران

***


۱- دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا

۲- جان بولتون، مشاور امنیت ملی دونالد ترامپ

۳- ?

۴- شینزو آبه، نخست‌وزیر ژاپن

۵- یاسوتوشی نیشیمورا، معاون نخست‌وزیر ژاپن

۶- آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان

۷- امانوئل مکرون، رئیس جمهور فرانسه

۸- ترزا می، نخست وزیر بریتانیا

۹- لری کادلو، رئیس شورای اقتصاد ملی آمریکا

۱۰-نفرپشت سر ترامپجاستین ترودو نخست وزیر کانادا

انتشار این عکس برای اولین بار در اینستاگرام  صدر اعظم آلمان، آن را واجد معانی ثانویه‌ای می‌کند که عموماً به زبان بدن ترامپ و مرکل اشاره دارند که از غیردوستانه بودن فضا و تنش میان آمریکا و اعضای اجلاس حکایت می‌کند.

اما فارغ از خوانش‌های «نمادین» از عکسی که آنگلا مرکل بعد از نشست سران اقتصادهای بزرگ جهان (موسوم به اجلاس جی-۷) در اینستاگرامش منتشر کرد و گذشته از رمزگشایی از این نمادها، حالا این کشورهای «متحد» بر سر منافع کشورشان به اختلاف خورده‌اند و سیاست‌های جدید ترامپ را زمینه‌ساز «جنگ تجاری» تلقی می‌کنند.

گرچه کشورهای عضو جی-۷ یعنی فرانسه، آلمان، انگلیس، ایتالیا، کانادا و ژاپن متحدان سنتی ایالات متحده محسوب می‌شوند اما تصویر منتشرشده با واقعیت امروزشان همخوانی دارد و دلیل اصلی انتشار گسترده‌ی آن و واکنش‌های افکار عمومی، رسانه‌ها و حتی چهره‌های سیاسی، همین تطابق معنادار است؛ تطابقی که بدون شک با هوشمندی تیم رسانه‌ای دولت آلمان ایجاد شده تا فضای سنگین جهانی علیه سیاست‌های آمریکا را از طریق صف‌بندی قدرت‌های جهانی در یک سوی میز و انزوای آمریکا در آن سوی میز، نمایان‌ کند.

پشت این عکس چه خبر است؟

ترامپ به این مفتخر است که توانسته در دو سال ریاستش بر دولت ایالات متحده، نرخ بیکاری را کاهش دهد و این دست‌آوردی است که او حتی به قیمت سرشاخ‌شدن با قدرت‌های بزرگ اقتصاد جهان، حاضر نیست آن را از دست بدهد. با توجه به رابطه‌ی مستقیم تولید و اشتغال، ترامپ برای حفظ دست‌آورد خود تصمیم گرفته سر راه واردات، مانع‌تراشی کند.

وزیر بازرگانی ایالات متحده، دهم خرداد رسماً اعلام کرد تعرفه‌ی واردات فولاد و آلومینیوم برای اتحادیه اروپا، کانادا و مکزیک افزایش خواهد یافت. این افزایش، ۲۵ درصد برای فولاد و ۱۰ درصد برای آلومینیوم در نظر گرفته شده که بیشتر از همه دامن کانادا و اتحادیه‌ی اروپا را خواهد گرفت که هر کدام ساالانه نزدیک به ۵۰۰ میلیون دلار از صادرات فولاد به آمریکا درآمد دارند. بعد از اینها کره‌ی جنوبی که حدود ۳۰۰ میلیون دلار و مکزیک که حدود ۲۵۰ میلیون دلار از این محصول به آمریکا صادر می‌کنند از این قانون جدید ضرر می‌کنند. گرچه این سیاست هم تیغی دولبه است که می‌تواند آمریکا را با کمبود مواجه کند و تا زمان افزایش تولید این محصولات در داخل این کشور، صنایع بزرگ آن را با چالش‌های جدی روبه‌رو کند.

این وضع قطعاً مطلوب کشورهای صادرکننده‌ی فولاد و آلومینیوم نیست و کاهش درآمد و افزایش بیکاری را برای آنها در پی خواهد داشت. مانفرد وبر عضو کمیسیون اروپا در واکنش به سیاست جدید ایالات متحده، در توییترش  نوشت: «اروپا دنبال جنگ تجاری نیست اما اگر ترامپ تصمیم بگیرد با اروپا مثل دشمن رفتار کند، چاره‌ای جز دفاع از صنایع، مشاغل و منافع اروپایی نداریم».

با در نظر گرفتن اینکه دولت آمریکا اولین قدم را در راستای سیاست‌های اقتصادی جدید خود برداشته و مشخص نیست قدم بعدی چه خواهد بود، طبیعی است که سیاستمداران اروپایی هم این اتفاق را سرآغاز یک جنگ تجاری در جهان می‌بینند؛ گرچه ترامپ گوشش به هشدارها بدهکار نیست و معتقد است اگر جنگی هم در کار باشد آمریکا پیروز این جنگ خواهد بود.

دولت آمریکا معتقد است که سایر کشورها با کمترین تعرفه‌ها از بازار آمریکا بهره می‌برند اما همان‌ها برای کالاهای آمریکایی تعرفه‌های سنگین وضع می‌کنند و آمریکا را به چشم یک قلک می‌بینند! و این یکی از دلایلی بود که ترامپ تصمیم گرفت در تجارت با اروپا «موازنه» ایجاد کند.

در پی همین تنش‌های اقتصادی که ترامپ به بهانه‌ی مسائل امنیتی، سبب‌ساز آن شده بود، محوریت اجلاس جی-۷ امسال، تجارت بین اروپا و آمریکا بود که در پایان آن، ترامپ و شش عضو دیگر توافق کردند بیانیه‌ی پایانی اجلاس را با محوریت «پایبندی به نظام تجارت جهانی» امضا کنند. اما ناگهان دونالد ترامپ اعلام کرد به دلیل مواضع نخست‌وزیر کانادا که سیاست آمریکا را اهانت‌آمیز دانسته و گفته بود کشورش تعرفه‌های سنگینی را برای واردات کالاهای آمریکایی وضع خواهد کرد، بیانیه‌ی جی-۷ را امضا نمی‌کند.

واکنش‌ها و تعابیر سیاسی

این تصویر علاوه بر واکنش‌های فراوان کاربران در شبکه‌های اجتماعی و تعابیر و تفاسیر بسیار متنوع، سیاستمداران ایرانی را هم به واکنش واداشت.
حمید بعیدی‌نژاد سفیر ایران در انگلیس در توییتر خود اجلاس جی - ۷ را ناموفق توصیف کرد و نوشت: «همه علیه یکی. ترامپ دیر به اجلاس آمد و زود هم رفت و در مواضع خود تنها بود. این عکس گویای حقایق بسیاری از ماهیت فعلی روابط آمریکا با متحدین خود می‌باشد. خانم ترزا می، ماکرون و نخست‌وزیر ژاپن، به پشتوانه‌ قدرت خانم مرکل، ترامپ را دوره کرده‌اند».

حمید ابوطالبی، مشاور سیاسی رئیس‌جمهوری هم این عکس را «میزِ شکاف» نام نهاد و نوشت: «چالشِ امنیت و تجارت میان غول‌های اقتصاد آمریکا با تأکید بر ضرورت تشکیل G۸، امنیت اروپا را به چالش کشید؛ اروپا با تأکید بر ضرورت حفظ برجام، تجارت آمریکا را به چالش کشید؛ در مسیر رسیدن چالش‌ها به نقطه تعادل، همیشه حلقه ضعیف‌ شکننده‌تراست. باید نسبت به حفظ و ثبات عناصر قدرت، هوشیار بود».

جان بولتون مشاور امنیت ملی آمریکا هم که در این تصاویر پشت سر ترامپ ایستاده، در توییتی بعد از این اجلاس نوشت: «یک جی-۷ دیگر؛ جایی که سایر کشورها از آمریکا انتظار دارند همیشه بانک آنها باشد. رئیس‌جمهوری امروز قضیه را روشن کرد؛ دیگر نه».

***

انتقادمقامات آلمانی به رفتار «وحشی‌گری»رئیس‌جمهور آمریکا  

خشم مقامات آلمانی از رفتار نامناسب ترامپ در نشست

بسیاری از سیاستمداران آلمانی به رفتار و مواضع "دونالد ترامپ"، رئیس جمهور آمریکا در نشست جی7 که منجر به بی‌نتیجه ماندن و شکست آن شد انتقاد سختی وارد کردند.

Andrea Nahles, after being elected as chairwoman of the Social Democrats in Wiesbaden, Germany, on Sunday.

"آندره ناهلس"، رئیس فراکسیون و حزب سوسیال دموکرات در آلمان نشست "جی7 "در کانادا را به‌عنوان یک فاجعه ارزیابی و تأکید کرد که دونالد ترامپ با یک توئیت از مسئولیت بین المللی خداحافظی کرد.

German government wobbles after Social Democrat leader quits – KGET 17

به‌گفته ناهلس، رئیس جمهور آمریکا یک هرج‌و‌مرج‌طلب است. در این شرایط پیشبرد یک سیاست قابل قبول و قابل اعتماد امکان‌پذیر نیست.

وی کشورهای اروپایی را به وحدت بیشتر فراخوانده تأکید کرد که پاسخ به ایده اول آمریکای ترامپ تنها می‌تواند اروپای متحد باشد.

این سیاستمدار بلندپایه آلمانی همچنین افزود که اروپاییان حالا مشترکاً با کانادا و ژاپن باید شرایطی را ایجاد کنند که همکاری بین المللی در زمینه کنترل تسلیحات و صلح و سیاست تجارت و آب‌وهوا کاملاً زیر چرخ‌ها نابود نشود.

German Foreign Minister Heiko Maas at the Israeli Ministry of Foreign Affairs in Jerusalem on June 10, 2020. Photo by Olivier Fitoussi/Flash90.

"هایکو ماس"، وزیر امور خارجه آلمان هم تأکید کرد که ترامپ با پیام توئیتری خود ظرف چند ثانیه اعتماد را نابود کرد. بازسازی این اعتماد ازدست‌رفته بسیار طولانی‌تر خواهد بود. وی در عین حال این رفتار رئیس جمهور آمریکا را غافلگیرکننده ندانسته و از رفتارهای مشابه ترامپ از جمله لغو توافق هسته‌ای با آمریکا و خروج از توافق هسته‌ای با ایران سخن گفت.

ترامپ که پیش از انتشار بیانیه پایانی سران جی7، نشست را ترک کرده بود در پیامی توئیتری نوشت: برمبنای اظهارات خلاف واقع "جاستین ترودو"، نخست وزیر کانادا در کنفرانس خبری و تصمیم این کشور در وضع تعرفه‌های سنگین برای کشاورزان، کارگران و شرکت‌های آمریکایی، به نمایندگان آمریکا دستور دادم که از بیانیه مشترک حمایت نکنند.

صدراعظم آلمان هم این اقدام رئیس جمهور آمریکا را یأس‌آور و ناامیدکننده ارزیابی کرد.

همچنین فراکسیون احزاب متحد مسیحی در آلمان هم انتقاد شدیدی به موضع رئیس جمهور آمریکا در نشست جی7 وارد کردند.

"فولکر کایدر"، رئیس فراکسیون احزاب متحد مسیحی آلمان رد بیانیه پایانی نشست جی7 از طرف ترامپ را یک رسوایی بی‌مثال نامیده تأکید کرد که دونالد ترامپ به این ترتیب بر همکاری مبتنی بر ارزش‌های اقتصادی کشورهای مهم اقتصادی ضربه سختی وارد کرد.

وی در عین حال تأکید کرد که اتحادیه اروپا و آلمان باید همچنان با دولت آمریکا و همچنین با دونالد ترامپ مذاکره کنند.

"یورگن هاردت"، سخنگوی سیاست خارجی فراکسیون احزاب متحد مسیحی هم اقدام ترامپ در رد بیانیه پایانی نشست جی7 را یک توهین ارزیابی کرده چنین رفتاری را قابل قبول ندانست. وی تأکید کرد که حالا کشورهای عضو جی7 باید همکاری تنگاتنگ‌تری با هم داشته باشند تا نگهبان یک سیاست جهانی معقول باقی بمانند. این سیاستمدار بلندپایه آلمانی هم خواستار ادامه مذاکرات با رئیس جمهور آمریکا شد.

"یوهان وادپول"، معاون فراکسیون اتحادیه احزاب متحد مسیحی هم تأکید کرد که اگر هنوز یک اعلام بیداری نیاز باشد که اروپا بتواند شایستگی خود برای سیاست جهانی را نشان دهد زمان آن حالا است. وی تأکید کرد: ما باید سرنوشت خود را هم در زمینه سیاست تجاری و هم سیاسی امنیتی بالاخره خود در دست بگیریم.

"پیتر آلتمایر"، وزیر اقتصاد آلمان واکنش خونسردانه‌تری به رفتارهای ترامپ در این نشست وارد کرده گفت: غرب به این سادگی از هم نمی‌پاشد. ما همه غرب هستیم وقتی زندگی می‌کنیم و از ارزش های خود دفاع می‌کنیم، حتی اگر این سخت باشد.

"آنتون هوفرایتر"، رئیس فراکسیون سبزها در پارلمان آلمان هم رد بیانیه پایانی نشست جی7 از طرف ترامپ را یک واکنش عصبی مخرب ارزیابی کرده گفت: حتی راه‌حل‌های کوچک در نشست‌های جی7 دیگر امکان‌پذیر نیست. ما باید شکاف‌های بسیار بزرگی را که در سیستم بین المللی وجود دارد با اتحادیه‌ای از کشورهای دموکراتیک که در آن تبادلات اقتصادی همراه با حمایت از آب و هوا و استانداردهای کار و حقوق بشر وجود دارد پر کنیم.

معاون رئیس فراکسیون حزب چپ آلمان هم رفتار ترامپ در نشست "جی7" را به‌عنوان وحشی‌گری مشخص و تأکید کرد که از طرف آمریکا بزرگترین خطر برای صلح جهانی ایجاد می‌شود./۲۱ خرداد ۱۳۹۷تسنیم

***

ترامپ از سکتۀ قلبی مشاورش خبر داد 

رئیس جمهور آمریکا در پیامی توییتری نوشت: لری کادلو، مشاور ارشد اقتصادی و مدیر شورای ملی اقتصادی آمریکا به علت حمله قلبی در مرکز پزشکی والتر رید در واشنگتن بستری شد.

طراح سیاست تشدید تعرفه علیه شرکای امریکا

لحظاتی منابع کاخ سفید خبر دادند که لورنس کودلو مشاور ارشد اقتصادی ترامپ و کسی که از وی به عنوان طراح سیاست تشدید تعرفه علیه شرکای امریکا یاد می شود، دچار حمله قلبی شد و در بیمارستان بستری گردید.۲۲ خرداد ۱۳۹۷

به گزارش وال استریت ژورنال کودلو در همه اجلاس های مهم اقتصادی بویژه مذاکرات جنجالی ترامپ با طرف های اروپایی بر سر جنگ تعرفه ها او را همراهی می کرد

***

گروه G۷ چیست؟

The Group of Seven

کشورهای عضو گروه هفت - کشورهای پیشرو با اقتصاد پیشرفته، در یک گروه جمع شده‌اند، نام کوتاه این گروه G7 می‌باشد. کشورهای بریتانیا، امریکا، آلمان، ژاپن، فرانسه، کانادا و ایتالیا اعضای این گروه می‌باشند. سران این کشورها برای حل و فصل مشکلات سیاست‌های اقتصادی بین المللی جمع می‌شوند.

اول بود(G۸)بود

             آشنایی با گروه هشت (G۸)  از گروه ۶ تا گروه ۲۰

گروه هشت (G۸) از هشت کشور صنعتی جهان تشکیل شده‌است. شرکت‌کنندگان در اولین اجلاس، سران کشورهای فرانسه، آلمان، بریتانیا، ایتالیا، ژاپن و آمریکا بودند و از این رو این گروه در بدو تشکیل گروه ۶ و با پیوستن کانادا به گروه هفت تبدیل شد

سران کشورهای فرانسه، آلمان، انگلیس، ایتالیا، ژاپن، آمریکا، روسیه و کانادا این هشت کشور را تشکیل می‌دهند، هر ساله یک گردهمایی مشترک با هم دارند.

گروه هشت در اواسط دهه ۷۰ و در تلاش برای مهار بحران نفتی و از هم‌پاشی سیستم تبادل ارز برتون وودز که اقتصاد جهانی را بحرانی کرده بود، و در پاسخ به این موضوع که چگونه می‌توان بر این مشکلات غلبه کرد، به وجود آمد.

در واقع رئیس جمهور وقت فرانسه، والری ژیسکار دیستن، و صدر اعظم وقت آلمان، هلموت اشمیت، غلبه بر بحران را در راه‌کاری بین‌المللی دیدند و این ایده را پی گرفتند .

 اولین کنفرانس اقتصاد جهانی سال ۱۹۷۵ در قصر رامبولیه در پاریس برپا شد.

پس از آن چنین دیدارهایی سالانه تکرار شدند و هر سال یکی از اعضای این گروه میزبانی اجلاس را که همیشه در ماه مه یا ژوئن، برگزار می‌شدند، بر عهده گرفت.

هدف از این نشست‌ها در آغاز شور و مشورت درباره‌ مسا‌ئل روز راهبردهای اقتصادی جهان در میان جمعی کوچک بود.

گروه G-6 چیست؟

شرکت‌کنندگان در اولین اجلاس، سران کشورهای فرانسه، آلمان، بریتانیا، ایتالیا، ژاپن و آمریکا بودند و از این رو این گروه در بدو تشکیل G-6 نام گرفت.

g8

در سال ۱۹۷۶ با پیوستن کانادا به جمع کشورهای عضو، این گروه به «گروه هفت» (G7) تبدیل شد

پس از آن در پایان جنگ سرد در سال ۱۹۸۹ روسیه خواستار پیوستن به این گروه شد.

پذیرش روسیه در این گروه تدریجی بود به طوری که ۹ سال بعد در سال ۱۹۹۸ این کشور به عضویت رسمی گروه در آمد.

در سال ۲۰۰۶ روسیه برای اولین بار ریاست گروه ۸ را بر عهده گرفت و اجلاس سالانه گروه ۸ در سن پترزبورگ برگزار شد.

گروه هشت یک عضو غیر رسمی دیگر هم دارد و در حقیقت می‌توان حتی از گروه غیر رسمی ۹ هم سخن گفت، چرا که از سال ۱۹۸۱ رئیس کمیسیون اروپا هم در این اجلاس شرکت می‌کند.

گروه هفت بدون روسیه کماکان به موازات گروه هشت وجود دارد.

G8 leaders pose for official group photo at summit, in Toyako, Hokkaido, 08 Jul 2008/ Ap

گسترش گروه هشت

ایده گسترش دیگر بار گروه هشت، در سال ۲۰۰۷ در دیدار نیکولا سارکوزی رئیس جمهور فرانسه با سفرای این کشور در ۱۸۰ کشور جهان مطرح شد.

سارکوزی در این دیدار خواستار این نکته شد که گروه هشت با پیوستن کشورهای چین، هند، برزیل، مکزیک و آفریقای جنوبی به آن به گروه ۱۳ تبدیل شود. وی قدری بلندپروازانه‌تر عنوان کرد که در آینده دورتر نیز گروه هشت می‌تواند به گروه بیست تبدیل شود و در آن زمان مثلاً آرژانتین نیز می‌تواند به این گروه بپیوندد.


ازدواج وطلاق هنرمندان

بازیگرانی که از هم طلاق گرفته اندبازیگرانی که از هم طلاق گرفته اند


سوسن تسلیمی/داریوش فرهنگ

بازیگرانی که از هم طلاق گرفته اند + عکس

سی و پنج سال پیش، داریوش فرهنگ آدم خیلی معروفی بود و سوسن تسلیمی را کسی نمی‌شناخت، اما پس از ازدواج و در سال‌های دهه شصت، ماجرا برعکس شد و تسلیمی شهرتی فراوان پیدا کرد. در این سال‌ها اگرچه داریوش فرهنگ فیلمساز بود و بعضی کارهایش خیلی مطرح شد، اما حضور ثابت تسلیمی در فیلم‌های بهرام بیضایی، این بازیگر هنرمند را به اوج رساند. این دو که از طریق گروه تئاتر پیاده با همدیگر آشنا شده بودند، پس از مدت‌ها زندگی مشترک سرانجام فرصت پیدا کردند تا در فیلم «شاید وقتی دیگر» ساخته بهرام بیضایی، نقش زن و شوهر را بازی کنند. تسلیمی، پس از این فیلم، به همراه فرزندش عازم سوئدشد و امروز یکی از چهره‌های سرشناس تئاتر سوئد است. اما داریوش فرهنگ مانده و فیلم‌سازی و بازیگری را تا امروز ادامه داده است.

خسرو شکیبایی/تانیا جوهری

شاید خیلی‌ها ندانند که شکیبایی در دهه ۴۰ کار خودش را با دوبلوری شروع کرد و پس از ناکامی در این رشته به تئاتر رفت و سال‌ها گذشت تا دوباره با فیلم «خط قرمز» مسعود کیمیایی به سینما بازگشت. تانیا جوهری هم در همان سال‌های دهه ۵۰ بازیگر تئاتر بود. این رابطه که منجر به ازدواج شد، چندان خبرساز نبود؛ چون هیچ یک از این دو، آدم‌های معروفی نبودند و در سال‌های بعد در حرفه‌شان سرشناس شدند. شکیبایی کماکان یکی از بازیگران محبوب و سرشناس سینمای ایران است اما تانیا جوهری در سال‌های اخیر بسیار کم‌کار شده است. جالب است که مشهورترین فیلم شکیبایی یعنی«هامون»، داستان مرد روشنفکری است که تمایلی برای جدایی از همسرش ندارد اما زن و خانواده‌اش اصرار دارند که این جدایی هر چه زودتر اتفاق بیفتد.

آیدین آغداشلو/شهره آغداشلو

آیدین آغداشلو که نقاش، طراح، گرافیست و نویسنده‌ای تواناست، سال‌ها قبل، پس از یک ازدواج ناموفق و در حالی که دختری به نام تارا داشت، با شهره آغداشلو ازدواج کرد. شهره در فیلم‌های علی حاتمی (سوته‌دلان) و عباس کیارستمی (گزارش) بازی کرده بود و با تحسین مواجه شده بود و کم‌کم داشت به بازیگری توانا تبدیل می‌شد. شهره آغداشلو که با بازی در فیلم «خانه‌ای از شن و مه» و نامزدی اسکار، امروزه یک بازیگر معتبر در عرصه جهانی است، از آیدین جدا شد و مجددا ازدواج کرد و خدا دختری به او داده که ظاهرا آن هم اسمش تارا است. شهره آغداشلو در تمام گفت وگوهایش همواره از آیدین آغداشلو به عنوان کسی یاد کرده است که دوران سعادتمندی را با هم سپری کردند؛ بر خلاف عادت بسیار زشتی که خیلی‌ها دارند و پس از جدایی، با لحنی زننده درباره همسر سابقشان صحبت می‌کنند. ظاهرا نه ازدواج و نه جدایی این دو، در مسیر پیشرفت حرفه‌ای‌شان هیچ تاثیری نگذاشته و هر دو همچنان از چهره‌های فعال در حیطه کاری خود هستند.

ابوالفضل پورعرب/ آناهیتا نعمتی

بازیگرانی که از هم طلاق گرفته اند + عکس

زمانی که ابوالفضل پورعرب با آناهیتا نعمتی ازدواج کرد، بازیگر بسیار معروفی بود. او محبوبیتش را که با بازی در فیلم «عروس»، ساخته‌ی بهروز افخمی، به دست آورده بود؛ تا سال‌ها حفظ‌کرد. از آن طرف، آناهیتا نعمتی تازه با فیلم خوش‌ساخت «هیوا»، ساخته‌ی رسول ملاقلی‌پور، وارد سینما شده بود و به عنوان یک چهره جوان و بااستعداد، اول راه بود. از این ماجرا حدود ۸ سال می‌گذرد. ابوالفضل پورعرب از آن زمان، سیر نزولی را در کارش تجربه کرد و آناهیتا نعمتی هم در حاشیه‌ی سینمای ایران به کار خود ادامه داد. حالا این روزها پس از سال‌ها جدایی این زوج هنرمند، هم آناهیتا نعمتی دوباره به سینمای جدی بازگشته و هم ابوالفضل پورعرب در تلویزیون پرکارتر شده است.

بابک ریاحی پور/مهتاب کرامتی

بابک ریاحی پور یکی از معروف‌ترین نوازنده‌های ایرانی با ساز تخصصی گیتار باس است و در زمینه موسیقی راک فعالیت می‌کند. او در آلمان موسیقی را آموخته، آن را در ایران ادامه داده و با خواننده‌هایی مثل محمد نوری و گروه‌هایی مثل اوهام و آویژه که نوعی موسیقی تلفیقی را دنبال می‌کرد‌ه‌اند، همکاری داشته است. مهتاب کرامتی از سال ۱۳۷۷ با بازی در فیلم «مردی از جنس بلور» پایش به سینمای ایران باز شد. جالب این که ریاحی پور زودتر از کرامتی به سینما آمده بود. او در سال ۱۳۷۴ برای موسیقی فیلم «فاتح» نوازندگی کرده بود؛ کاری که بعدها ریاحی پور کمتر سراغ آن رفت. ولی مهتاب کرامتی با جدیت، حضور در سینما و تلویزیون را ادامه داد و رشد کرد و خیلی زود به ستاره سینمای ایران تبدیل شد. حالا مهتاب کرامتی تنها زندگی می‌کند و علاوه بر بازیگری و فعالیت در یونیسف، در یک موسسه طراحی و تولید لباس هم حسابی مشغول است

بازیگرانی که از هم طلاق گرفته اند + عکس

از سارا خویینی‌ها فیلم پر حرف و حدیث «نقاب» اکران شد که داستانش درباره سوء استفاده‌های متقلبانه از موضوع ازدواج بود. چندی پیش از تلویزیون هم سریالی پخش می‌شد که داستانش درباره سیاوش و رستم شاهنامه بود و نقش سیاوش را مرادیان بازی می‌کرد. خویینی‌ها در «معصومیت از دست رفته» هم بازی خوبی داشت اما نقشی که مرادیان در «سربازهای جمعه» بازی کرد، به هر دلیل، آن قدر کوتاه شد که اصلا به چشم نیامد. این دو بازیگر که زمانی با یکدیگر زیر یک سقف زندگی می‌کردند، سرانجام از هم جدا شدند و امروزه به فعالیت قبلی‌شان که همان بازیگری در سینما و تلویزیون است ادامه می‌دهند؛ از جمله خویینی‌ها که چهره‌اش را در نقش اصلی «بی‌صدا فریاد کن» حتما دیده‌اید.

فریبرز عرب نیا/آتنه فقیه نصیری/ عسل بدیعی

بازیگرانی که از هم طلاق گرفته اند + عکس

این ۳ بازیگر، معروف‌تر از آن هستند که بخواهیم معرفی‌شان کنیم. فریبرز عرب‌نیا به ترتیب با آتنه فقیه‌نصیری و عسل بدیعی ازدواج کرد و از آن‌ها جدا شد.عرب‌نیا که اغلب، او را با بازی‌های چشمگیرش در فیلم‌های مسعود کیمیایی، مانند«سلطان» و «ضیافت»، به خاطر می‌آورند، در فیلمی با موضوع طلاق نیز ایفای نقش کرده است. او در این فیلم (هزاران زن مثل من)، از همسرش (نیکی کریمی) جدا شده و مانع احقاق حق او برای تصاحب بچه می‌شود. آتنه فقیه‌نصیری نیز که در فیلم‌ها و سریال‌های متعددی ایفای نقش کرده است، با بازی خوبش در نقش «خاله سارا» در یک سریال تلویزیونی، نگاه‌ها را به خود متوجه کرد. درخشش عسل بدیعی نیز از بازی در فیلم «بودن یا نبودن»، ساخته‌ی کیانوش عیاری، شروع شد.

علی دهکردی و آفرین چیت‌ساز 

عکس و اسامی بازیگران طلاق گرفته سینمای ایران  

 امیر غفارمنش و  پوپک گلدره  

عکس و اسامی بازیگران طلاق گرفته سینمای ایران  

 عاطفه رضوی و مهرداد شکرآبی  

عکس و اسامی بازیگران طلاق گرفته سینمای ایران   

 شراره رخام و فرهاد قریب (استیون راش)  

عکس و اسامی بازیگران طلاق گرفته سینمای ایران  

 فرزاد حسنی و آزاده نامداری 

عکس و اسامی بازیگران طلاق گرفته سینمای ایران

طلاق خانم"صباراد" مجری تلویزیون-با مرتضی علی آبادی

صبا راد با نام اصلی فاطمه راد متولد ۳۰/۸/۵۹ ، مجری برنامه «به خانه برمی گردیم» است. او از سال ۷۵ گویندگی را از برنامه «ورزش ـ نشاط ـ تندرستی» آغاز کرده و از جمله نویسندگان رادیویی به شمار می آید. راد به گفته خودش، برخلاف افرادی که به این رشته علاقه داشتند و آرزویشان بود که وارد این عرصه شوند، اصلا به این رشته علاقه مند نبود و به اصرار یکی از دوستانش تست گویندگی داده است و هرگز فکر نمی کرد با این کار بتواند با مردم ارتباط برقرار کند، او همچنین در جشنواره تولیدات مراکز استان ها به عنوان گوینده و نویسنده برتر (استان گیلان) انتخاب شده است.

%d8%b7%d9%84%d8%a7%d9%82-%d8%ae%d8%a7%d9%86%d9%85-%d8%b5%d8%a8%d8%a7%d8%b1%d8%a7%d8%af-%d9%85%d8%ac%d8%b1%db%8c-%d8%a8%d8%a7%d9%85%d8%b1%d8%aa%d8%b6%db%8c-%d8%b9%d9%84%db%8c-%d8%a2%d8%a8%d8%a7%d8%af

ماجرای طلاق از زبان مرتضی علی آبادی

مرتضی علی آبادی درباره زندگی مشترک با یک هنرمند (صبا راد مجری برنامه تلویزیونی) گفت: قطعا کسی که تصمیم می‌گیرد با فرد شناخته شده‌ای ازدواج کند، می‌داند که این مسیر سختی‌های خاص خودش را دارد. البته من باید از همین جا اعلام کنم که حدود ۶ ماه پیش از خانم راد جدا شده‌ام و دیگر ما هیچ نسبتی با هم نداریم.

مرتضی علی آبادی بازیگر و مدیر مجموعه تنیس استقلال است./۹۵/۰۷/۱۲خبرگزاری فارس"مصاحبه"

***

خانم رشیدی سوای این که دختر احترام‌السادات برومند و داود رشیدی است و از بچگی در محافل هنری بزرگ شده، بازیگر خوبی هم هست. بیشتر ما او را با «مادرخانمی زی‌زی‌گولو» می‌شناسیم. اما بعضی‌ها شاید بولتن جشنواره فیلم کودک را به یاد بیاورند که عکس‌های کودکی او را در کنار لیلا حاتمی به چاپ رسانده بود. این دو لیلی و لیلای محبوب، از کودکی همبازی بوده‌اند؛ هرچند بعدها، لیلی یک چهره تلویزیونی شد اما لیلا یک ستاره سینما. لیلی رشیدی همسر پیشین نیما بانکی است که به اندازه رشیدی مشهور نیست اما در عکاسی استعداد داشت و رفته‌رفته در کارش به موفقیت دست پیدا کرد تا این‌که امروزه به چهره‌ای مطرح در عالم تبلیغات تبدیل شده است. نیما بانکی را اگر از «پراید تهران یازده» به یاد نداشته باشید، در آگهی‌های سامسونگ با لباس برزیل، یا با کت و شلوار در حالی که پایش را از قاب ال‌سی‌دی بیرون گذاشته، دیده‌اید. حاصل زندگی مشترک این دو، پسری است که با مادرش پیش خانواده رشیدی زندگی می‌کند.

***

بازیگرانی که در ادامه می بینیم، از جمله هنرمندانی بوده اند که باهم ازدواج های ناموفقی را داشته اند، 

بازیگرانی که از هم طلاق گرفته اند + عکس

بازیگرانی که از هم طلاق گرفته اند + عکس

بازیگرانی که از هم طلاق گرفته اند + عکس

بازیگرانی که از هم طلاق گرفته اند + عکس


بازیگرانی که از هم طلاق گرفته اند + عکس

بازیگرانی که از هم طلاق گرفته اند + عکس

بازیگرانی که از هم طلاق گرفته اند + عکس

بازیگرانی که از هم طلاق گرفته اند + عکس

بازیگرانی که از هم طلاق گرفته اند + عکس

بازیگرانی که از هم طلاق گرفته اند + تصاویر

بازیگرانی که از هم طلاق گرفته اند + عکس

حمید گودرزی و ماندانا دانشور

hamidgoodarzi1

نقل از کافه سینما, هجوم طرفداران حمید گودرزی به صفحه وی برای اطلاع از علت جدایی «حمید گودرزی» و همسرش وی را به واکنش واداشت.  حمید گودرزی در صفحه اینستاگرامش علت جدایی اش از همسرش را برای کاربران شرح داد. ساده ترین خبر در خصوص زندگی عادی و روزمره چهره های سرشناس کشور، برای مردم جذاب است. یکی از این نوع اخبار، خبر ازدواج، جدایی و طلاق چهره هاست . خبر جدایی حمید گودرزی و ماندانا دانشور/ تیر1395

***

زوج سرشناس سینما به فهرست بلند بالای ازدواج‌های ناموفق دنیای هنر هفتم اضافه شدند.

 کریس پرت و آنا فاریس زوج سرشناس هالیوودی، دیروز با انتشار بیانیه‌ای خبر جدایی‌شان را رسانه‌ای کردند تا به تازه‌ترین نمونه از ازدواج‌های ناموفق هالیوود تبدیل شوند.

در بیانیه‌ آن‌ها آمده است: «ما مدت زمانی طولانی برای برطرف کردن مشکلات تلاش کردیم اما متاسفانه تلاش‌هایمان به نتیجه نرسید. ما برای آرامش پسرمان تا حد امکان مراحل این جدایی را خصوصی نگاه می‌داریم.»

پرت بازیگر Actor سری فیلم‌های «نگهبانان کهکشان» و همسرش فاریس بازیگر سرشناس آثار کمدی، سال ۲۰۰۹ ازدواج کردند. حاصل ازدواج آن‌ها یک پسر ۴ ساله است.

از آنجا که فاریس و پرت همواره در شبکه‌های اجتماعی حضوری فعال داشتند، ماجرای جدایی‌شان نیز خیلی زود در توییتر ترند شد.

کریس پرت ۳۸ ساله در چند سال اخیر با بازی در فیلم‌هایی چون «دنیای ژوراسیک» و «نگهبانان کهکشان» به سوپراستاری بین‌المللی تبدیل شده است.

برد پیت و آنجلینا جولی، بن افلک و جنیفر گارنر، و گوئینت پالتر و کریس مارتین چند نمونه از زوج‌های سرشناسی هستند که در چند سال اخیر کارشان به جدایی کشیده است./16 مرداد 1396جام جم

***

ازدواج و طلاق ها در سینمای ایران(زوج های هنرمند)

۱- رخشان بنی اعتماد (کارگردان)------ جهانگیرکوثری (تهیه کننده) 
۲- پژمان بازغی (بازیگر)---------------- مستانه مهاجر (تدوینگر) 
۳- کمندامیرسلیمانی (بازیگر)----------- ورقاعامری (عکاس) 
۴- تهمینه میلانی (کارگردان)----------- محمدنیک بین (تهیه کننده) 
۵- لادن طباطبایی (بازیگر)-------------- سعیدتهرانی (بازیگروکارگردان) 
۶- حسن پورشیرازی (بازیگر)----------- مهنازافضلی (بازیگر) 
۷- هماروستا (بازیگر)------------------- حمیدسمندریان (کارگردان) 
۸- افسر اسدی (بازیگر)---------------- اصغرهمت (بازیگر) 
۹- مهتاب نصیرپور (بازیگر) ----------- محمدرحمانیان (کارگردان) 
۱۰- بهزاد فراهانی (بازیگر)--------------- فهیمه رحیم نیا (نویسنده) 
۱۱- امین تارخ (بازیگر) ---------------- منصوره شادمنش (نویسنده) 
۱۲- میناجعفرزاده (بازیگر) ------------ بهمن زرین پور (کارگردان) 
۱۳- منیژه حکمت (کارگردان)---------- جمشیدآهنگرانی (نویسنده) 
۱۴- حسن جوهرچی (بازیگر)--------- مهنازبیات (گریمورومنشی صحنه) 
۱۵- داوودرشیدی (بازیگر) -------------- احترام برومند (بازیگر) 
۱۶- الهام چرخنده (بازیگر) ----------- فرشیدنوابی (بازیگر) 
۱۷- افسانه چهره آزاد (بازیگر)--------- شاهرخ فروتنیان (بازیگر) 
۱۸- آتیلاپسیانی (بازیگر) ------------- فاطمه نقوی (بازیگر) 
۱۹- فرشته صدرعرفایی (بازیگر)------- کامبوزیاپرتویی (کارگردان) 
۲۰- شقایق دهقان (بازیگر) ----------- محراب قاسم خانی (طراح صحنه ونویسنده) 
۲۱- داریوش مهرجویی (کاگردان) ------ وحیده محمدی فر (فیلم نامه نویس) 
۲۲- نادرمقدس (کارگردان) ------------ افسانه منادی (کارگردان) 
۲۳- علیرضاامینی (کارگردان) --------- فرنازجمشیدی مقدم (منشی صحنه) 
۲۴- محموپاک نیت (بازیگر) ----------- مهوش صبرکن (بازیگر) 
۲۵- لیلاحاتمی (بازیگر)-------------- علی مصفا (بازیگر) 
۲۶- مهوش وقاری (بازیگر) ------------- محسن قاضی مرادی (بازیگر) 
۲۷- لادن مستوفی (بازیگر)----------- شهرام اسدی (کارگردان)
۲۸- بهروزافخمی (کارگردان) ----------- مرجان شیرمحمدی (بازیگر) 
۲۹- بهاره رهنما (بازیگر) -------------- پیمان قاسم خانی (فیلم نامه نویس) 
۳۰- امین حیایی (بازیگر) ------------ نیلوفرخوش خلق (بازیگر) 
۳۱- فاطمه معتمدآریا(بازیگر) ---------- احمدحامد (تهیه کننده) 
۳۲- ابوالفضل جلیلی (کارگردان) ------ مریم اشرفی (عکاس) 
۳۳- کتایون ریاحی (بازیگر) ------------ فرشیدرحیمیان (مدیرتولید) 
۳۴- محسن مخملباف (کاگردان) ------ مرضیه مشکینی (کارگردان) 
۳۵- محمدرضافروتن (بازیگر) ----------- سحرابراهیمی (فیلمبردارپشت صحنه) 
۳۶- فرهاد آییش (بازیگر) -------------- مائده طهماسبی (بازیگر) 
۳۷- فریال بهزاد (کارگردان)------------- رضاآزادی (فیلمبردار) 
۳۸- علی دهکردی (بازیگر) ----------- آفرین چیت ساز (طراح لباس) 
۳۹- لیداجوادی (بازیگر) --------------- محمداصفهانی (خواننده) 
۴۰- زیبابروفه (بازیگر) ---------------- پیام صابری (گریموروبازیگر) 
۴۱- رویاتیموریان (بازیگر) ------------- مسعودرایگان (بازیگر) 
۴۲- اصغرفرهادی (کارگردان)---------- پریسابخت آور (کارگردان) 
۴۳- محمدرضا شریفی نیا(بازیگر) ----- آزیتاحاجیان (بازیگر) 
۴۴- گلاب آدینه (بازیگر) -------------- مهدی هاشمی (بازیگر) 
۴۵- جمشید مشایخی (بازیگر)------- گیتی افروز رئوفی (بازیگر) 
۴۶- عاطفه رضوی (بازیگر) ------------ حسین پاکدل (مجری) 
۴۷- کوروش تهامی (بازیگر) --------- شبنم طلوعی (بازیگر) 
۴۸- سحرولدبیگی (بازیگر) ---------- نیمافلاح (بازیگر) 
۴۹- افسانه بایگان (بازیگر) ---------- مصطفی شایسته (تهیه کننده) 
۵۰- سیماتیرانداز (بازیگر) ------------ مجیدجوزانی (تهیه کننده) 
51-مهدی پاکدل وبهنوش طباطبایی

طلاق های سینمایی

اکرم محمدی - مجید جعفری
مهتاب کرامتی - بابک ریاحی پور(آهنگساز
لیلی رشیدی - نیما بانکی
آناهیتا نعمتی - ابوالفضل پورعرب
آتنه فقیه نصیری - فریبرز عرب نیا
آتنه فقیه نصیری - رفیع پیتز(کارگردان}
عسل بدیعی - فریبرز عرب نیا
سارا خوئینی ها - چنگیز وثوقی
سارا خوئینی ها - یوسف مرادیان
مونا بانکی پور - امین حیایی
تانیا جوهری - مرحوم خسرو شکیبایی
فرحناز منافی ظاهر - حسین محب اهری
پرستو گلستانی - بهروز بقائی
شبنم طلوعی - کوروش تهامی
سیما تیرانداز - ناصر هاشمی
امین زندگانی - مینا لاکانی
مهرداد شکرابی - عاطفه رضوی
علی دهکردی - آفرین چیت ساز
شراره رخام - فرهاد قریب(استیون راش
در مورد ثمره این ازدواجهای شکست خورده هم باید گفت که: از لیلی رشیدی و نیما بانکی یک 
پسر مونده- آناهیتا نعمتی و ابوالفضل پورعرب(دختری به نام رایکا) که همزمان با تولد این
دختر پورعرب از زن دیگه اش صاحب یک پسر شد که دلیل واقعی طلاق او با آناهیتا نعمتی 
بود- عسل بدیعی و فریبرز عرب نیا (یک پسر) - سارا خوئینی ها در پانزده سالگی یک دختر 
به نام غنچه برای چنگیز وثوقی بدنیا آورد و از یوسف مرادیان فرزندی ندارد اون پسری رو 
هم که داره از ازدواج دومش داره-مونابانکی پور بازیگری بود که در سریال خواب و بیدار در 
نقش همسر دانیال حکیمی ظاهر شد هم از امین حیایی یک پسر به نام دارا داره و تانیا جوهری 

هم از مروم خسرو شکیبایی یک دختر به نام پوپک داره که در خارج زندگی می کنه

آزاده نامداری(مجری) که با فرزاد حسنی(مجری-بازیگر) ازدواج کرده نگفتی - رامبد جوان(کارگردان-بازیگر) و سحر دولتشاهی(بازیگر) - رامبد شکرآبی(بازیگر) و حدیث فولادوند(بازیگر)

جدایی حمید گودرزی و ماندانا دانشور تیر95

ماجرای ناتمام ازدواج و طلاق ستاره های سینما

ازدواج و طلاق و ازدواج مجدد ظاهرا در بین بازیگران بیش از غیرهنرپیشه‌ها رواج دارد.

ماجرای ناتمام ازدواج و طلاق ستاره های سینما/عکس

همین چند روز قبل بود که محمدرضا شریفی‌نیا در برنامه‌ دورهمی و در گفتگو با مهران مدیری حرفی گفت که مثل بمب ترکید؛ این بازیگر که در اکثر کارهایی که بازی می‌کند مردی است با دو همسر!

ازدواج با"رُز" بخاطرحج بوده!صیغه محرمیت

درباره ازدواجش با رُز رضوی گفت: برای سفر به مکه چون خانم‌‌های مجرد نمی‌توانستند به تنهایی به این سفر بیایند، صیغه‌ای خوانیدم تا مشکل ایشان حل شود. این ادعا را خیلی‌‌ها به مسخره گرفتند و در فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی جوک‌های زیادی برای آن ساختند و به اصطلاح دورهم گفتند و خندیدند.

اما واقعیت این است که ازدواج و طلاق در میان سلبریتی‌ها آنقدر عادی شده که به قول معروف نمی‌دانی امروز که با زوجی بازیگر هم‌کلام شدی آیا فردا می‌توانی به زندگی مشترک آنها اشاره کنی یا نه!

محمدرضا شریفی‌نیا که در فیلم‌ها و سریال‌ها داشتن دو همسر برایش طبیعی است در زندگی واقعی همسر آزیتا حاجیان بود و حاصل زندگی مشترک آنها مهراوه و ملیکا شریفی‌نیاست که هر دو بازیگرند اما حاجیان چندین سال قبل از شریفی‌نیا جدا شد. در زمان پخش سریال کلاه‌پهلوی که نام بازیگر جوانی به نام رز رضوی در تیتراژ این سریال دیده شد، خیلی‌ها گفتند او همسر شریفی‌نیاست و به همین دلیل توانسته در این سریال نقشی بگیرد. شریفی‌نیا در آن زمان تکذیب نکرد و رضوی هم چیزی نگفت تا همین چند روز قبل که شریفی‌نیا حرفش را به میان کشید. اینکه شریفی‌نیا تاکنون چند بار بعد از آزیتا حاجیان ازدواج یا به اصطلاح خودش صیغه کرده به خودش مربوط است اماآزیتا حاجیان تاکنون توانسته خود را از حاشیه چنین حرف‌‌هایی مصون نگه دارد.

خانم‌ها سربه راهترند

باز همین چند روز قبل بود که مهتاب کرامتی بعد از گذشت‌ سال‌ها درباره زندگی مشترکش که به جدایی منجر شد با یک نشریه صحبت کرد و گفت که حاصل آن زندگی مشترک دختری است که با مادر زندگی می‌کند. کرامتی قبل از این که به یکی از بازیگران معروف سینمای ایران تبدیل شود همسر بابک ریاحی، آهنگساز بود. ریاحی بعد از جدایی از این بازیگر به آمریکا رفت و زمانی که فائقه اتشین معروف به گوگوش به لس‌انجلس رفت برای ترانه‌های او موسیقیساخت.

کرامتی هم تاکنون چنان که از شواهد برمی‌آید ازدواج مجدد نکرده است! همانگونه که هدیه تهرانی بعد از جدایی از هومن بهمنش (فیلمبردار سینما) دیگر ازدواج نکرد. هر چند همان زمانی که هدیه تهرانی که سوپراستار مطلق سینمای ایران به شمار می‌آید با یک جوان گمنام ازدواج کرد خیلی‌ها متعجب شدند. این ازدواج البته فقط چند ماه دوام آورد!

نیکی‌ کریمی هم در اوج شهرتش بعد از بازی در فیلم عروس با یک تاجر ازدواج کرد اما بعد از مدتی که مرد تاجر برای حضور کریمی مقابل دوربین اما و اگر به راه انداخت کریمی از او جدا شد و تاکنون ازدواج دومی از او در جایی به ثبت نرسیده است.

لیلی رشیدی هم چند سالی است که از همسرش نیما بانکی جدا شده و ترجیح می‌‌دهد با پسرش زندگی کند. این تجربه را شقایق فراهانی هم دارد. او بعد از جدایی از همسر اولش دیگر ازدواج نکرد و آنچنان که از عکس‌های اینستاگرامش برمی‌آید با پسرش روزهای خوبی را پشت سر می‌گذارد.

گوهر خیراندیش هم از بازیگرانی است که چند روز قبل درباره ازدواج مجدد صحبت‌هایی کرد. این بازیگر پا به سن گذاشته که در شناسنامه‌اش نام مرحوم جمشید اسماعیل‌خانی به ثبت رسیده در گفتگویی عنوان کرد که تا دخترانش ازدواج نکنند، ازدواج مجدد نخواهد کرد.

هدایت هاشمی هرچند بازیگر خوبی است اما سریال پایتخت و نقش اوس موسی بود که او را بین عموم مردم به شهرت رساند او قبل از این سریال همسر نگار عابدی بود. دو بازیگر که کار خود را با بازیگری تئاتر شروع کرده بودند و چنانکه از شواهد برمی‌آمد زندگی خوبی داشتند اما به یکباره خبر رسید که آنها از هم جدا شده‌اند، البته بعد از پخش سریال پایتخت. هدایت هاشمی اما خیلی زود ازدواج مجدد کرد اما نگار عابدی فعلا دارد حوزه بازیگریش در سینما، تئاتر و تلویزیون را گسترش می‌دهد.

سیما تیرانداز اما بعد از جدایی از ناصر هاشمی (برادر مهدی هاشمی) با مجید جوزانی ازدواج کرد و حاصل این ازدواج یک پسر است. ناصر هاشمی هم ازدواج مجدد کرده است. مهدی هاشمی اما سال‌هاست با گلاب آدینه زندگی می‌کند، آنها دختری به نام نورا دارند که همسرش کارگردان سینماست و سیاوش اسعدی نام دارد.

حدود یک ماه قبل بود که هومن سیدی از خانواده جدیدش رونمایی کرد! از همسر دوم و دخترش! اما همسر سابق او، آزاده صمدی همچنان مجرد مانده و در عوض فعالیت‌های بازیگریش را گسترش داده است.

ازدواج بهنوش طباطبایی و مهدی پاکدل هم زیاد دوامی پیدا نکرد! آنها که خیلی عاشقانه با هم ازدواج کردند در سکوت از هم جدا شدند و انچنان که از ظواهر امر برمی‌آید هنوز هیچکدام ازدواج مجددی را در شناسنامه ثبت نکرده‌اند.

حسین پاکدل برادر بزرگ مهدی هم بعد از همسر اولش که حاصل آن یک دختر است با عاطفه رضوی ازدواج کرد، ازدواجی که خوشبختانه هنوز ادامه دارد.

اگر خبر ازدواج سحر دولتشاهی با همایون شجریان منتشر نمی‌شد،  می‌توانستیم سحر دولتشاهی را هم جزو بازیگرانی قرار دهیم که بعد از جدایی از رامبد جوان ازدواج نکرد و همه تمرکزش را بر بازیگری گذاشت اما الان دیگر نمی‌توانیم به قطعیت بگوییم او ازدواج مجدد نکرده است.

چند هفته پیش که خبر ازدواج چندمین باره ناصرمحمدخانی منتشر شد خیلی‌ها او را با رامبد جوان مقایسه کردند و به شوخی گفتند که این دو نفر قرار است رکوردار ازدواج مجدد شوند؛

رامبد جوان نام ماندانا روحی، سحر دولتشاهی و نگار جواهریان را به عنوان همسر در شناسنامه خود دارد.

امین زندگانی هم از آن‌هاست که رسما دو همسر اختیار کرده است. اولی مینا لاکانی نام داشت که بازیگر بود ازایران رفت و دومی الیکا عبدالرزاقی است که او هم بازیگر است.

یک یا چند همسر

رضا رویگری مدتی است که دچار عارضه سکته شده و تقریبا زمین‌گیر شده است شاید همین باعث شد که همسر جوانش در محافل گوناگون دیده شود. خانمی که بازیگر نیست البته مشخص هم نیست که همسر چندم رضا رویگری است.

ابوالفضل پورعرب هم از بازیگرانی است که نامش در فهرست مردان چند همسر قرار می‌گیرد. او بعد از بازی در فیلم عروس و شهرتی که کسب کرد از همسر اولش جدا شد. در فیلم زندانی 707 با آنا نعمتی آشنا شد و با او ازدواج کرد، حاصل این ازدواج که ادامه پیدا نکرد، یک پسر است. پورعرب بعد از نعمتی باز هم ازدواج سومی را به ثبت رساند اما نعمتی همچنان با پسرش زندگی می‌کند.

چندین سال قبل وقتی خبر آمد که فریبرز عرب‌نیا با آتنه فقیه نصیری ازدواج کرده است همه متعجب شدند، دو روحیه کاملا متفاوت چگونه می‌توانستند زیر یک سقف زندگی کنند؟ و ازدواج آنها دوام چندانی نیاورد. عرب نیا البته بعد از جدایی از فقیه‌نصیری با یک ازدواج دیگر باز هم ملت را غافلگیر کرد؛ زنده‌یاد عسل بدیعی همسر دوم او شد. آنها صاحب پسری به نام جانیار شدند. اما بعد از دو سه سالی این ازدواج هم به طلاق منجر شد. آتنه فقیه نصیری ازدواج نکرده و عسل بدیعی هم تا زنده بود با پسرش زندگی ‌می‌کرد.

حسین محب‌‌اهری در تجربه اولش با فرحناز منافی‌ظاهر ازدواج کرد. هر دو بازیگر بودند و صاحب پسری به نام اسد شدند اما بعد از چند سال طلاق گرفتند و هر کدام دوباره زندگی مشترکی را تشکیل دادند اما نه با بازیگر!

فریبا نادری هم به تازگی ازدواج مجدد کرده است. او زمانی که همسر زنده‌یاد مسعود رسام شد، بازیگر نبود و تصمیم هم نداشت بازیگر شود اما بعد از فوت رسام بازیگر شد و به تازگی با مردی به نام مهرداد طباطبایی ازدواج کرده است از نکات جالب این ازدواج این بود که نادری مدعی شد همسر دومش اصلا نمی‌دانسته که او بازیگر است!

رویا تیموریان هم از بازیگرانی است که دو ازدواج را به ثبت رسانده است. همسر اول او مدنی نامی بود که مدیر تولید سینما بود و حاصل این ازدواج دو دختر بود. در ازادواج دوم ام همسر مسعود رایگان شد که بعد از بازی در فیلم خاموشی دریا از سوئد به ایران آمد و با تیموریان ازدواج کرد و ماندگار شد و به یکی از بازیگران مطرح سینما و تلویزیون ایران تبدیل شد.

اما در میان بازیگران زن که ازدواج مجددشان پر سروصدا شد باید به بهاره رهنما اشاره کرد که بعد از جدایی از پیمان‌ قاسمخانی با یک مرد تاجر ازدواج کرد و آنقدر از مراسم عروسی و ماه ‌عسل و بعد از ماه‌عسل عکس منتشر کرد که همه را غافلگیر و متعجب کرد که این همه اطلاع‌رسانی آیا لزومی دارد؟

زندگی‌های پایدار سلبریتی‌های

هرچقدر بازیگران معروف و جوان با پدیده‌ چند همسری و طلاق روی خوش نشان می‌دهند، بازیگران قدیمی ترجیح می‌دادند و می‌دهند که به همسر اول خود وفادار بمانند. بازیگرانی مانند استاد عزت‌الله انتظامی، پرویز پرستویی، جمشید مشایخی، فاطمه معتمدآریا، ثریا قاسمی و... زنده یاد داوود رشیدی هم سال‌های زیادی در کنار همسرش احترام برومند زندگی کرد./افکارنیوز۱۳۹۶/۰۹/۲۸

ازدواج فوق ستاره سینمای هالیوود فقط ۴ روز دوام آورد!

تصویر دعوای جنجالی هنرپیشه سرشناس با همسرش در انظار عمومی‌(عکس)

طلاق مرسوم ترین و عادی ترین اتفاق در هالیوود است. اکثر هنرپیشه ها و افراد مرتبط با هالیوود زندگی های شخصی ناموفقی دارند و به ندرت اتفاق می افتد که هالیوودی زندگی خانوادگی موفقی داشته باشد و کارشان به طلاق نکشد.

طلاق های هالیوودی بسیار زیاد هستند اما مواردی هم وجود دارد که ازدواج چهره های سرشناس سینمای هالیوود بین ۲ تا چهار روز دوام می آورد.

همانند بریتنی اسپیرز که ۱۵ سال پیش فقط ۴۸ ساعت ازدواجش دوام آورد و حالا نیکلاس کیج هنرپیشه سرشناس هالیوودی که شنبه هفته گذشته ازدواج کرد و فقط چهار روز با همسرش جدیدش یعنی اریکا کویکه زندگی کرد!

نیکلاس کیج در اقدام جنجالی درست ۴ روز پس از ازدواج در لاس‌وگاس به دادگاه مراجعه و درخواست فسخ ازدواج و جدایی کرد.

این بازیگر مدعی است که هنگام ازدواج با اریکا کویکا در لاس‌وگاس آنقدر مشروبات الکلی مصرف کرده بود که تقریبا هوشیاری نداشت.

به این ترتیب چهارمین ازدواج نیکلاس کیج خیلی زود به پایان راه رسید. کیج پیش از این ازدواج جنجالی، سه بار زندگی مشترک را با پاتریشیا آرکت، لیزا ماری‌ پریسلی و آلیس کیم تجربه کرده بود که همه آن‌ها پس از چند سال به طلاق ختم شد.

کیج چهار روز پس از ازدواجش در لاس وگاس با همسرش در حال مشاجره شدیدی دیده شد.

جام جم ۱۳۹۸/۱/۱۰به نقل از The Blast

شماره پلاک خودرو+هرپلاکی مربوط به کدام استان است؟

هر شماره پلاک خودرومتعلق به چه استانی است؟

شماره پلاک ۳۱ استان کشور

 آذربایجان شرقی

شهر تبریز (مرکز استان): پلاک ایران ۱۵

سایر شهرهای استان: پلاک ایران ۲۵ – پلاک ایران ۳۵

 آذربایجان غربی

شهر ارومیه (مرکز استان): پلاک ایران ۱۷

سایر شهرهای استان: پلاک ایران ۲۷ – پلاک ایران ۳۷

 اردبیل

شهر اردبیل (مرکز استان): پلاک ایران ۹۱

سایر شهرهای استان: پلاک ایران ۹۱ (پلاک مرکز استان و سایر شهرهای استان یکی است.)

 اصفهان

- شهر اصفهان (مرکز استان): پلاک ایران ۱۳ - پلاک ایران ۵۳ و پلاک ایران ۶۷

- سایر شهرهای استان: پلاک ایران ۲۳ و پلاک ایران ۴۳

 البرز

شهر کرج (مرکز استان): پلاک ایران ۶۸ - پلاک ایران ۲۱ (و) - پلاک ایران ۲۱ (ص) - پلاک ایران ۳۸ (ب، د، س)

شهرستان‌های استان البرز: پلاک ایران ۷۸ (ط) - پلاک ایران ۲۱ (ص)

 ایلام

شهر ایلام (مرکز استان): پلاک ایران ۹۸

سایر شهرهای استان: پلاک ایران ۹۸ (پلاک مرکز استان و سایر شهرهای استان یکی است)

 بوشهر

شهر بوشهر (مرکز استان): پلاک ایران ۴۸

سایر شهرهای استان: پلاک ایران ۵۸

 تهران

شهر تهران (مرکز استان): پلاک ایران ۱۱ - پلاک ایران ۲۲ - پلاک ایران ۳۳ - پلاک ایران ۴۴ - پلاک ایران ۵۵ - پلاک ایران ۶۶ - پلاک ایران ۷۷ - پلاک ایران ۸۸ - پلاک ایران ۹۹ - پلاک ایران ۱۰ - پلاک ایران ۲۰ - پلاک ایران ۳۰ - پلاک ایران ۴۰ - پلاک ایران ۵۰ - پلاک ایران ۶۰ - پلاک ایران ۷۰ - پلاک ایران ۸۰ - پلاک ایران ۹۰

پلاک ایران ۲۱ مربوط به تمامی شهرستان‌های تهران (به جز حروف ص، و)

سایر شهرهای استان تهران: پلاک ایران ۷۸

 چهار محال و بختیاری

شهرکرد (مرکز استان): پلاک ایران ۷۱

سایر شهرهای استان: پلاک ایران ۸۱

خراسان شمالی

شهر بجنورد (مرکز استان): پلاک ایران ۲۶ (با حروف ب ج د س) - پلاک ایران ۷۴ (ج)

خراسان رضوی

شهر مشهد (مرکز استان): پلاک ایران ۱۲ - پلاک ایران ۳۶ - پلاک ایران ۷۴

سایر شهرهای استان: پلاک ایران ۳۲ و پلاک ایران ۴۲

 خراسان جنوبی

شهر بیرجند (مرکز استان): پلاک ایران ۵۲

 خوزستان

شهر اهواز (مرکز استان): پلاک ایران ۱۴

سایر شهرهای استان: پلاک ایران ۲۴ و پلاک ایران ۳۴

 زنجان

شهر زنجان (مرکز استان): پلاک ایران ۸۷

سایر شهرهای استان: پلاک ایران ۹۷

 سمنان

شهر سمنان (مرکز استان): پلاک ایران ۸۶

سایر شهرهای استان: پلاک ایران ۹۶

سیستان و بلوچستان

شهر زاهدان (مرکز استان): پلاک ایران ۸۵

سایر شهرهای استان: پلاک ایران ۹۵

 فارس

شهر شیراز (مرکز استان): پلاک ایران ۶۳ - پلاک ایران ۹۳

سایر شهرهای استان: پلاک ایران ۷۳ - پلاک ایران ۸۳

 قزوین

شهر قزوین (مرکز استان): پلاک ایران ۷۹

سایر شهرهای استان: پلاک ایران ۸۹

 قم

شهر قم (مرکز استان): پلاک ایران ۱۶

 کردستان

شهر سنندج (مرکز استان): پلاک ایران ۵۱

سایر شهرهای استان: پلاک ایران ۶۱

 کرمان

شهر کرمان (مرکز استان): پلاک ایران ۴۵

سایر شهرهای استان: پلاک ایران ۶۵ - پلاک ایران ۷۵

 کرمانشاه

شهر کرمانشاه (مرکز استان): پلاک ایران ۱۹

سایر شهرهای استان: پلاک ایران ۲۹ - پلاک ایران ۳۹

 کهگیلویه و بویر احمد

شهر یاسوج (مرکز استان): پلاک ایران ۴۹

سایر شهرهای استان: پلاک ایران ۴۹(عین مرکزاستان)

 گلستان

شهر گرگان (مرکز استان): پلاک ایران ۵۹

سایر شهرهای استان: پلاک ایران ۶۹ (شامل گنبد با حرف ب)

 گیلان

شهر رشت (مرکز استان): پلاک ایران ۴۶

سایر شهرهای استان: پلاک ایران ۷۶ - پلاک ایران ۵۶

 لرستان

شهر خرم آباد (مرکز استان): پلاک ایران ۳۱

سایر شهرهای استان: پلاک ایران ۴۱

 مازندران

شهر ساری (مرکز استان): پلاک ایران ۶۲

سایر شهرهای استان: پلاک ایران ۸۲ - پلاک ایران ۹۲ - پلاک ایران ۷۲

مرکزی

شهر اراک (مرکز استان): پلاک ایران ۴۷

سایر شهرهای استان: پلاک ایران ۵۷

 هرمزگان

شهر بندرعباس (مرکز استان): پلاک ایران ۸۴

سایر شهرهای استان: پلاک ایران ۹۴

 همدان

شهر همدان (مرکز استان): پلاک ایران ۱۸

سایر شهرهای استان: پلاک ایران ۲۸

یزد

شهر یزد (مرکز استان): پلاک ایران ۵۴

سایر شهرهای استان: پلاک ایران ۶۴

ناگفته های"روابط امام خمینی باآیت الله بروجردی" چگونگی آمدن آقای بروجردی به قم "نذرآیت الله بروجردی"؟

در فاصله وفات آیت الله شیخ عبدالکریم حائری( ۹ بهمن ۱۳۱۵) تا مهاجرت آیت الله سیدحسین بروجردی به قم(۱۳۲۳)، ریاست اداره حوزه علمیه قم برعهده سه تن از استادان بزرگ این حوزه قرار گرفت: سیدمحمد حجت کوه‌کمری، سیدمحمدتقی خوانساری و سیدصدرالدین صدر.

مراودات وتعاملات امام خمینی وآیت الله بروجردی اززبان نوه آیت الله بروجردی

آیت‌الله سیدجواد علوی بروجردی(متولد فروردین ۱۳۳۰ شمسی)فرزندسید محمدحسین علوی، نوه آیت‌الله العظمی بروجردی و استاد درس خارج حوزه

 

ازآشنایی امام خمینی باآیت الله بروجردی؟

حضرت آیت‌الله بروجردی در زمان مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری، هفت ماه در قم سکونت داشتند. داستان از این قرار بود، ایشان هنگام مراجعت از عتبات به بروجرد در مرز دستگیر و به تهران منتقل شدند و صد روز در زندان بودند.

رفتن به زادگاه-بروجرد-ممنوع

آیت الله سید محمد جواد علوی طباطبایی بروجردی می گوید: آیت الله سیدحسین بروجردی،بعد از آزادی از زندان، نمی‌خواستند در تهران بمانند و قصد داشتند به شهر دیگری بروند. مسئولین-رژیم شاه- اجازه بازگشت به بروجرد را به ایشان ندادند و گفتند، می‌توانید به مشهد بروید. آن زمان، «مشهد »دارای حوزه علمیه بزرگی بود، لذا به مشهد رفتند. علما و شخصیت‌های مشهد از ایشان استقبال کردند و نماز تاریخی در مسجد گوهرشاد به امامت آقا برگزار شد.

۱۱ماه اقامت درمشهد

آیت الله محمدباقر محسنی ملایری متولد ( ۱۳۲۴)  می‌گفتند: مرحوم آقامیرزا محمد آقازاده، هر شب و مرحوم حاج‌آقا حسین قمی بعضی از شب‌ها در نماز آیت‌الله بروجردی شرکت می‌کردند. به هر حال، ایشان یازده ماه در مشهد ماندند و به تدریس پرداختند. بعد از آن، یک مرتبه از مشهد بیرون آمدند. از اسناد به دست آمده امروز مشخص شده است ارتش خراسان عامل اصلی خروج آیت‌الله بروجردی از مشهد بوده است و در اصل ایشان را بیرون کردند.

 

دلیل آن نیز برگزاری جلساتی بود که بیشتر در منزل آیت‌الله بروجردی و برخی هم در منزل آقامیرزا یونس اردبیلی برگزار می‌شد. در این جلسات، مرحوم میرزا محمد آقازاده (فرزند مرحوم آخوند خراسانی) و مرحوم «آیت الله حاج‌آقا حسین قمی» نیز حضور داشتند و راهکارهایی برای مقابله با رضاشاه ارائه می‌دادند. آیت‌الله بروجردی محور این جلسات بود. بنابراین، رژیم احساس کرده بود که حضور ایشان در مشهد، اسباب زحمت است. لذا عذر ایشان را خواستند.

۷ماه اقامت درقم

سیره عملی و سلوک سیاسی آیت الله العظمی بروجردی(ره) در گفت و گوهایی با آیت الله محقق داماد، آیت الله گرامی،  آیت‎الله علوی بروجردی و ...

آیت الله سید محمد جواد علوی طباطبایی بروجردی می گوید:آیت الله بروجردی پس از خروج از مشهد، به قم آمدند و هفت ماه در این شهر بودند. در این زمان، مرحوم حاج‌آقا نورالله اصفهانی هم از اصفهان به قم آمده بودند و در حوزه عملاً قیامی بر ضد رضاشاه صورت گرفته بود.

محمدمهدی نجفی اصفهانی ، معروف به حاج آقا نورالله نجفی اصفهانی ملقب به ثقةالاسلام.(۱۲۳۸- ۱۳۰۶).

نوه یت الله بروجردی می گوید:البته مرحوم حاج‌شیخ عبدالکریم حائری در این کار دخالت نمی‌کرد و آیت‌الله بروجردی هم در مدتی که در قم بودند، بنایشان بر این بود که همان مشی حاج‌شیخ را دنبال کنند و در هیچ یک از امور حوزه، خارج از خط‌مشی ایشان عمل نکنند تا مقابله‌ای با مرحوم حاج شیخ تلقی نشود. 

آیت‌الله روح الله کمالوند(متوفی۱۶اردیبهشت ۱۳۴۳)ازبنیانگذاران حوزه علمیه خرم آباد-باکمک آیت الله بروجردی

آیت‌الله بروجردی در مدت اقامت در قم، درس خود را شروع کردند و کسانی همچون حاج‌آقا روح‌الله کمالوند و جمعی دیگر از فضلای حوزه در درس ایشان شرکت می‌کردند. بنده هنوز شواهدی پیدا نکردم که نشان دهد امام خمینی هم در آن دوره در درس آیت‌الله بروجردی شرکت کرده باشند.

 

به تحریک وحمایت شاه آیت الله بروجردی را ازقم بردند

به هر حال، پس از هفت ماه حضور آیت‌الله بروجردی در قم، ناگهان اتفاقاتی می‌افتد و بروجردی‌ها را تحریک می‌کنند که آیت‌الله بروجردی به شهر خودشان ببرند. ‌به قول یکی از آقایان، در شهری که چهار تا اتوبوس پیدا نمی‌شد، چهل تا اتوبوس از بروجرد آمد سراغ آیت‌الله بروجردی؛ و ایشان به بروجرد رفتند. از این رو قرائن نشان می دهد دست‌هایی از طرف رضاخان در این امر دخیل بوده است.

وقتی آیت‌الله العظمی بروجردی در بروجرد بودند، حضرت امام با ایشان ارتباط داشتند و نامه هایی از امام به آیت‌الله بروجردی از آن دوران در دست هست.

سیدجوادبروجردی می گوید:پدر من (آیت الله سیدمحمدحسین علوی طباطبایی بروجردی،متوفیخرداد ۱۳۸۵)نقل می‌کردند، از امام خمینی سؤال کردم، شما در مسئله آمدن آیت‌الله بروجردی به قم، بسیار تلاش کردید. به چه دلیل بر روی ایشان تأکید داشتید؟ 

امام در پاسخ فرموده بودند: پیش از آنکه آیت‌الله بروجردی به قم بیایند، مراتب علم و کمال و فضل ایشان را فهمیده بودیم. همه این مسئله را می‌دانستند. پس از رحلت آیت‌الله حاج‌شیخ عبدالکریم حائری، ضرورت داشت شخصیت بزرگی به قم بیاید و ما احساس کردیم که آیت‌الله بروجردی همان کسی است که ما می‌خواهیم.

اولین دعوت را-ازبروجردی-آیت‌الله صدرالدین صدرکردند.

تولدرجب سال ۱۲۹۹کاظمین-وفات۱۳۷۳ق(۵ دی ۱۳۳۲)-قم

البته لازم به ذکر است اصل طرح دعوت از آیت‌الله بروجردی به قم، متعلق به آیت‌الله صدرالدین صدر بوده است. آیت‌الله صدر رئیس حوزه بودند و نسبت به آیت الله سید محمد تقی خوانساری(متولد ۱۳۰۵خوانسار-وفات۱۳۷۱همدان)

و «آیت الله سیدمحمدحجت کوه کمره ای»(متولدشعبان ۱۳۱۰قمری تبریز -وفات جمادی الاول۱۳۷۲)از نظر سن برتری داشت؛ به‌گونه‌ای که مسئولان دولتی نزد ایشان رفت و آمد داشتند و ارتباط حوزه علمیه با حکومت حتی در زمان رضاشاه، از طریق ایشان صورت می گرفت.

«آیت الله سیدمحمدحجت کوه کمره ای»-مراسم کلنگ زنی مدرسه حجتیه قم.

آیت الله سیدجوادبروجردی می گوید:همچنین در زمانی که مرحوم «آیت الله آقا سیدابوالحسن اصفهانی »اجازه اش را پس گرفته بود و حوزه در یک حالت بحرانی واقع شده بود. هر چه از وجوهات شرعی در اختیار مرحوم آیت الله صدر بود به طلبه ها شهریه دادند و بعد تا جایی که ممکن بود قرض کردند و شهریه دادند. در این زمان شهریه ها کم شده بود، زندگی طلبه ها اداره نمی ­شد و زمزمه رها کردن کردن درس و حوزه را داشتند. و مرحوم آیت الله صدر مستأصل شده بود.

مدیریت حوزه به طلاب مستعد توجه کند/ رسیدگی به وضعیت مالی طلاب

آیت الله شبیری زنجانی

حضرت آیت‌الله سید موسی شبیری زنجانی از قول آقای سید علی خوانساری(فرزند مرحوم آیت الله سید محمد تقی خوانساری) برای بنده نقل کردند: «یک شب که آخر شب به خانه برمی­گشتم، دیدم آیت‌الله صدر حالتی مضطرب دارد و در حالی که بدون عبا بود، در داخل کوچه قدم می­زند. تا آیت الله صدر را دیدم جلو رفتم و سلام کردم و دست ایشان را بوسیدم. به من فرمود: خانه می­روی. عرض کردم بله. فرمود: به آقای والد اطلاع بده من با ایشان کار دارم و الآن منزل شما می ­آیم. آقای سید علی خوانساری ادامه داد: پدر من شبها زود می­خوابید و من خجالت کشیدم بگویم پدر من خواب است. گفتم به روی چشم. چند قدمی که جلو رفتم به من فرمود: خدمت آیت‌الله حجت هم اطلاع بده به منزل شما بیاید.

جلسه مهم تاریخ ساز۳مرجع بزرگ زمان

آیات(مراجع) ثلاث :صدر،حجت،خوانساری

سدجواد:به آیت‌الله صدر عرض کردم: آیت الله حجت زود می­خوابند و الآن خوابیده اند. فرمود: بگو ایشان را بیدار کنند. گفتم به روی چشم. رفتم درب خانه آیت الله حجت را زدم، عرض کردم: آیت الله صدر این چنین فرمودند. جواب دادند آیت الله حجت چند ساعتی است که خوابیده اند. سپس ایشان(آقای سید علی خوانساری) ادامه داد، آمدم خانه خودمان پدرم خواب بود، ایشان را بیدار کردم. موضوع را برای ایشان توضیح دادم، در این موقع آیت الله صدر هم تشریف آوردند. بلافاصله سئوال کردند آیت الله حجت تشریف نیاوردند؟ گفتم: رفتم درب خانه ­شان، گفتند خوابیده است. آیت الله صدر فرمود: به خانه ایشان بروید و بگوید ایشان را بیدار کنند. بعد از مدتی آیت الله حجت هم به منزل ما تشریف آوردند.

موضوع جلسه مهم؟خطرنعطیلی حوزه قم

وقتی این سه مرجع بزرگوار دور هم جمع شدند. آیت‌الله صدر به ایشان گفت:

«واقعیت این است که حوزه قم با این شرایط به دست ما اداره نمی‌شود. مرجع اعلی، «آقاسیدابوالحسن اصفهانی»(۱۲۸۴–۱۳۶۵ ق) در نجف هستند و ایشان اجازه‌شان را پس گرفته‌اند و وساطت‌هایی هم که برای تغییر نظر ایشان انجام شده، مؤثر نبوده است. اگر ما می‌خواهیم حوزه قم حفظ شود، باید کسی در حد ایشان را بیاوریم تا حوزه ماندگار شود؛ وگرنه نمی‌توانیم شهریه قم را تأمین کنیم و حوزه قم تعطیل می‌شود. من فکر کردم و دیدم کسی که در شأن آیت الله سیدابوالحسن باشد و بتواند حوزه را اداره کند، آیت‌الله بروجردی است که اکنون در بروجرد است. آقایان هم اگر راه دیگری به نظرشان می‌رسد بگویند».

اخلاص« آیت الله صدر»موجب آمدن آیت الله بروجردی شد

مرحوم آیت‌الله حجت نیز گفته بودند: «من آقای بروجردی را می‌شناسم. و جهات فضل و کمال ایشان را می دانم». سپس فرمودند: «مطلب دیگری هم هست و آن اینکه اگر آیت‌الله بروجردی بیاید آقایان آذری زبان­ مرا حفظ می‌کنند ؛اما جایگاه شما-صدر- و آقای خوانساری، کاملاً ساقط خواهد شد ». مرحوم آیت‌الله صدر فرمودند: «من درباره حوزه امام زمان صحبت می‌کنم. این حوزه باید باقی بماند؛ ما چه ارزشی داریم؛ به‌جهنم که ما ساقط می‌شویم!».

آیت‌الله شبیری زنجانی، این حکایت را درباره خلوص آیت‌الله صدر نقل می‌کردند و اینکه این اخلاص‌هاست که حوزه را نگه داشته است. به هر حال، شالوده دعوت از آیت‌الله بروجردی برای آمدن به قم، از آن هنگام ریخته شد.

تلاش امام خمینی  برای بازگرداندن آیت الله العظمی بروجردی به قم به چه صورت بود؟

آیت الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی(مؤسس حوزه علمیه قم)متولدسال ۱۲۷۶ق-وفات ۱۸ ذی‌القعده سال ۱۳۵۵

امام جزء کسانی بود که بسیار تلاش می‌کردند تا آیت‌الله بروجردی به قم بیایند و با ایشان ارتباط داشتند. در این زمان  حدود هفت سال از رحلت آیت‌الله حاج‌شیخ عبدالکریم حائری گذشته بود.

سخت ترین دوران علمای قم نیز در همین دوره (ازرحلت آیت‌الله حائری تا آمدن آیت‌الله بروجردی) بود.

ازاین‌رو، علمای قم تصمیم گرفتند نامه‌ای به آیت‌الله بروجردی بنویسند و از ایشان برای سفر به قم دعوت کنند. البته ما هنوز به این نامه دست پیدا نکرده‌ایم؛ ولی نامه‌های متعددی از حضرت امام به آیت‌الله بروجردی در این زمینه وجود دارد که در یک مورد بسیار خاضعانه نوشته شده است:

«شما وعده فرمودید که در این تاریخ بیایید. ان‌شاءلله امیدوارم به وعده خود عمل کنید و اینجا همه فضلا منتظر هستند».

از محتوای این نامه چنین برمی‌آید که نامه‌ها و درخواست‌های متعددی به آیت‌الله بروجردی ارسال شده و آمدن ایشان به قم مسلم شده بود و بحث درباره زمان حرکت ایشان بود. ولی آیت‌الله بروجردی تا پیش از مریضی‌شان برای سفر به قم اقدام نکردند.

علت پرهیز آیت‌الله بروجردی از سفر به قم و پذیرش مرجعیت چه بود؟

دعوا سر مرجعیت یک روحانی نواندیش بالا گرفت!

«آیت الله سید جواد علوی بروجردی» می گوید:بنده دلیل آن را دو چیز می‌دانم؛ یکی اینکه آقاسیدابوالحسن مرجع اعلی بود و آیت‌الله بروجردی معتقد بودند تا وقتی کسی در رأس مرجعیت است، باید او را حفظ کرد و نباید مراجع دیگری را در کنار او مطرح کرد تا در مقابل ایشان قرار گیرد. ایشان به‌گونه‌ای به آقاسیدابوالحسن احترام می‌گذاشت که درباره دیگران سابقه نداشت. ایشان چون از وضعیت قم اطلاع داشتند و می‌دانستند که امکان دارد ایشان را در مقابل آقاسیدابوالحسن قرار دهند، از آمدن به قم ابا داشتند.

نمازجماعت اسیدابوالحسن اصفهانی

دیگر آنکه «مرجعیت علمای ثلاث» نیز در قم جا افتاده بود و وقتی شخصی بالاتر همچون آیت‌الله بروجردی به آنجا می‌رفت، طبعاً افراد پایین‌تر کنار زده می‌شدند. ازاین‌رو ایشان نمی‌خواست نظم موجود در قم را به هم بزند و در این خصوص بسیار اهتمام داشت. ایشان حتی وقتی که در قم بودند، نسبت‌به دیگر بزرگان حوزه، مسائل بسیاری را رعایت می‌کردند. ازاین‌رو، در خصوص سفر به قم اقدامی نمی‌کردند. این مسئله هم نشان از تقوای ایشان دارد. حوزه‌ای با طلاب و فضلای فراوان، در فاصله‌ای نزدیک، به نیاز دارد؛ او هم مرد این حوزه است و مرجعیت و زعامت نیز در همین حوزه شکل می‌گیرد؛ با این حال، ایشان هیچ رغبتی از خود برای حضور در آنجا نشان نمی‌دهد. این امر دلالت می‌کند بر اینکه واقعاً به دنبال مرجعیت و کسب ریاست نبوده است.

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:سایت رهبری-لیدر-می نویسد:در فاصله وفات حائری تا مهاجرت بروجردی به قم، ریاست اداره حوزه علمیه قم برعهده سه تن از استادان بزرگ این حوزه قرار گرفت: سیدمحمد حجت کوه‌کمری، سیدمحمدتقی خوانساری و سیدصدرالدین صدر. گفتنی است که پس از فوت حائری، با توجه به شرایط دشواری که رژیم پهلوی برای حوزه و روحانیان به وجود آورده بود، خاصه اتفاقاتی که در حوزه علمیه مشهد رخ داده بود، بیم آن می‌رفت که حوزه علمیه قم نیز تعطیل شود؛ در این شرایط بود که این سه تن تصمیم گرفتند با تشریک مساعی حوزه علمیه قم را از این خطر نجات بخشند.پایان توضیحات.

در مورد بیماری آیت الله العظمی بروجردی و آمدن ایشان به قم توضیح دهید.

آقا همچنان از آمدن به قم ابا داشتند که دچار بیماری شدند. وقتی درد و ناراحتی شدید ایشان را فرا می‌گیرد و در مدتی کوتاه حالت عفونی پیدا می‌کند وضع‌شان بسیار وخیم شده و به تب و لرز می‌افتند و تا اینکه شبانه به سمت تهران حرکت می‌کنند.

«نذر»آیت الله بروجردی؟

در آن زمان آمبولانس و امکانات مناسبی نبود؛ لذا اتو‌بوسی را آماده می کنند که آقا بتوانند در آن بخوابند. خود آقا می‌فرمودند: درد شدیدی داشتم مسکّن‌هایی به من زدند و من خوابم برد. در مسیر تهران وقتی از خواب بیدار شدم، چشمم به بارگاه حضرت معصومه (س) افتاد. برخی از ایشان نقل می‌کنند که فرموده بود: من نذر کردم اگر از این کسالت رهایی پیدا کنم، همین جا در قم بمانم و جای دیگری نروم. همچنین نذر کرده بودند بعد از بهبودی سفری برای زیارت آقا علی‌بن‌موسی الرضا (ع) مشرف شوند که به نذرشان هم بلافاصله عمل کردند.

آیت الله فیروزآبادی دربیمارستان(مؤسس بیمارستان)بالاسر-ایت الله بروجردی-مریضخانه(بیمارستان)فیروزآبادی

ایشان به مدت دو ماه در بیمارستان فیروزآبادی تهران بستری شدند. در این مدت، تقریباً همه شخصیت‌های روحانی و سیاسی از قم و تهران، از شاه گرفته تا دیگران، به عیادت ایشان آمدند در این شرایط، فرصت بسیار خوبی برای کسانی که تقاضا داشتند ایشان به قم بیایند، فراهم شد.

در جریان ورود آیت الله العظمی بروجردی به قم، به غیر از حضرت امام خمینی چه کسانی نقش داشتند؟

در این خصوص، دو نفر در سازمان‌دهی حرکت ایشان به قم نقش اساسی داشتند؛ هرچند مراجع قم، به‌ویژه آیت‌الله صدر در سطح بالا تصمیم‌گیری کرده بودند، اما اقدامات عملی را این دو نفر انجام دادند: یکی امام خمینی از قم بود که مرحوم حاج‌آقا مرتضی حائری یزدی .

آیت الله محقق داماد: آخوند خراسانی در چارچوب اجتهاد پویای شیعه، دموکراسی را برای ما آورد/ امروز به چنین شخصیتی نیازمندیم

مرحوم آقاسیدمحمد محقق داماد و  دیگری مرحوم آقای سیدمحمد بهبهانی از تهران بود.

تفاوت دیدگاه آیت الله  سیدمحمد بهبهانی باامام خمینی

نظر امام در خصوص حضور آیت‌الله بروجردی در قم، بیشتر از جنبه تثبیت بیشتر و تعالی حوزه و حفظ نقش مرجعیت در سیاست های مملکتی بود؛ اما آقای سیدمحمد بهبهانی نظر دیگری داشت. نظر ایشان این بود که بعد از شهریور ۱۳۲۰ و خروج رضاشاه از ایران، شرایط کشور بسیار حساس شده است؛ احزاب شروع به فعالیت کرده بودند؛ حزب توده قوی‌ترین حزب شده بود و دانشجویان و مراکز روشنفکری به تفکر چپ گرایش یافته بودند. شاه ضعیف بود و شوروی هم در کنار ما تهدیدی جدی به شمار می‌رفت. هر روز خبر می‌رسید که یکی از کشورهای اروپایی، در دامن شوروی افتاده است. چون ایران نیز هم مرز با شوروی است، لذا در معرض خطر بود. ازاین‌رو نظرشان بر این بود که ایران احتیاج دارد به یک حوزه بسیار قوی که در رأس آن یک شخصیت قوی باشد تا بتواند از عقاید مردم حراست کند و در این صورت، نفوذ اجنبی بسیار مشکل خواهد شد.

رابطه آیت الله بهبهانی بادربارشاه

امام تلاش می‌کرد طلاب و فضلا را به تهران ببرد و از روحانیون و شخصیت‌ها برای دعوت از آیت‌الله بروجردی نامه جمع می‌کرد. آقای بهبهانی هم در تهران همین کار را می‌کرد. ایشان همیشه با دربار حتی در زمان رضاخان هم رفیق بود و این رفاقت تا سال ۱۳۴۲ ادامه داشت که با آغاز حرکت های انقلابی روحانیت این رفاقت به هم خورد. مرحوم آیت الله بهبهانی در وقایع سال ۱۳۴۲ به دفاع از امام خمینی و تظاهرات مردم برخاست،

نصیری از جانب شاه برای ایشان-بهبهانی- پیغام آورده بود که اعلیحضرت فرمودند؛ دفاع از روحانیت، امام و مردم را رها کن و

ارتشبد نعمت الله نصیری ، رئیس ساواک

ازمخالفت ما دست بردار وگرنه دستور می­دهم ریشت را خشک خشک بتراشند – با همین تعبییر – مرحوم آیت الله بهبهانی جواب داده بود: سلام من را به اعلی حضرت برسانید و بگویید که: در ۲۸  مرداد۱۳۳۲ که من باعث شدم سلطنت شما برگردد

مردم آنقدر «تف» به ریش من انداختند که هنوز خشک نشده است، اجازه بدهید خشک بشود بعد بتراشید.

ایشان-بهبهانی- رئیس علمای تهران بود و این طور نبود که چون با دستگاه مرتبط بود، کسی به او اعتنا نکند. با روحانیون ارتباط داشت و علما، همچون آیت‌الله صدر، برای انجام بسیاری از کارهای خود، به آقای بهبهانی نامه می‌نوشتند.

آیت الله بهبهانی با امام هم رفاقت داشتند و نمی‌شد امام به تهران بروند و به دیدار آقای بهبهانی نرود یا برعکس. این دو شخصیت با هم هماهنگ بودند و در طول دو ماه اقامت آیت‌الله بروجردی در بیمارستان، تمام تلاش خود را به کار بردند تا ایشان را به قم بیاورند و سرانجام موفق شدند.

تمام تنظیمات ورود آیت‌الله بروجردی به قم را امام خمینی  بر عهده داشتند؛ جایگاه امام (س) نیز نزد آیت‌الله بروجردی بسیار بالا بود؛ به‌گونه‌ای امام اصرار داشتند برخی از افرادی که ارتباط نزدیک با دستگاه حکومت داشتند و یا از نظر فکری، دارای نوعی جمود فکری بودند را در اطراف آیت‌الله بروجردی راه ندهند.

هنگام ورود آیت‌الله بروجردی به قم، استقبال بسیار بزرگ و گسترده‌ای از ناحیه روحانیون و مردم قم به عمل آمد. تقریباً ساعت پنج بعد از ظهر روز پنج‌شنبه اوایل سال ۱۳۲۳ بعد از استقبال گسترده مردم وارد حرم شدند. از قضا، در سال ۱۳۴۰ نیز در روز پنج‌شنبه و تقریباً همین ساعات، در حرم حضرت معصومه ـ سلام‌الله‌علیها- دفن شدند. این تقارن در نوع خود، جالب توجه است.

ارتباط حضرت امام پس از استقرار آیت الله العظمی بروجردی در قم چگونه بود؟

آیت‌الله بروجردی پس از ورودشان به قم، تدریس را شروع کردند، علما در درس ایشان حاضر شدند. امام هم خودشان در درس آیت‌الله بروجردی شرکت کردند و دیگران را برای شرکت در درس ایشان تشویق می‌کردند.

«حجت الاسلام علی دوانی»مورخ

آیت الله سید محمد جواد علوی طباطبایی بروجردی می گوید:ما ابتدا بنا به سخن آقای« دوانی »گمان می‌کردیم حضرت امام به درس آیت‌الله بروجردی احتیاج نداشتند و از باب احترام در درس ایشان شرکت می‌کرد؛ اما بعداً آقای مهدی حائری یزدی فرمود که امام خمینی هم از درس اصول آیت‌الله بروجردی استفاده می‌کرد و مطالب آن را می‌نوشت.

«آیت مهدی حائری یزدی»(فرزندایت الله شیخ عبدالکریم حائری)که پدرخانم سیدمصطفی خمینی است، در فلسفه شاگرد امام بود و نزد امام اسفار خوانده بود. می‌گفت: حتی بعدها که امام دیگر درس آیت‌الله بروجردی نمی‌آمد؛ از من می‌خواست که هر هفته نوشته‌های خودم را از درس آیت‌الله بروجردی برای ایشان ببرم. آنجا متوجه شدم که امام تمام درس‌های آیت‌الله بروجردی را تا آن زمان نوشته است و می‌خواهد نوشته‌هایش ناقص نشود.

این مطلب را بعد از پیروزی انقلاب به مرحوم حاج احمدآقا خمینی عرض کردم که ظاهراً امام چنین نوشته‌ای دارند. احمدآقا گفتند: شاید وقتی که ساواک به خانه‌ امام ریختند، از بین رفته باشد.

«حجت‌الاسلام  مسیح بروجردی»، استاد حوزه علمیه و نوه امام خمینی

بعد از فوت حاج احمدآقا، آقای «مسیح بروجردی»، نوه امام (فرزندزهرامصطفوی+محمودبروجردی)به من گفت؛ نوشته‌ای پیدا کرده‌ایم که احتمال دارد همان باشد که شما می‌گویید. رفتم و دیدم «نوشته‌های امام  خمینی در تقریر ، درس آیت‌الله بروجردی است». آقایان دیگر هم تأیید کردند. در نتیجه قرار شد مؤسسه نشر آثار امام آن را چاپ کند و نهایتاً کتابی چاپ شد که تقریرات درس اصول آیت‌الله بروجردی به قلم امام در آن هست. این نشان می‌دهد حضور امام در درس آیت‌الله بروجردی، حضور استفاده‌ای بوده است و این رویه‌ای است که امام و بزرگان ما داشته‌اند و هیچ‌گاه از آموختن ابا نداشتند. افزون بر این، آیت‌الله بروجردی شاگرد آخوند-خراسانی- بود و مبانی آخوند را می‌شد از ایشان گرفت.

«حجت‌الاسلام  مسیح بروجردی »می گوید:اعتقاد علمی امام  به آیت‌الله بروجردی بسیار زیاد بود.

آیت الله  مرتضی حائری برای من نقل کردند، پس از ورود آیت‌الله بروجردی به قم، سفری به عتبات رفتم. وقتی حوزه نجف را دیدم، در آنجا ماندم. اقامتم شش هفت ماه طول کشید. امام  برای من نامه می‌نوشت که چرا نمی‌آیی؟ من هم نوشتم: اینجا حوزه نجف است؛ حوزه هزارساله شیعه و حوزه شیخ طوسی است و می‌خواهم بمانم.

امام دوباره نامه‌ای به من نوشت که:

شیخ طوسی(آیت الله بروجردی) به قم آمده!

تو در نجف ماندی به حساب اینکه حوزه شیخ طوسی است؛ اما خبر نداری خود شیخ طوسی به قم آمده. زودتر بیا که این توفیق از دستت می‌رود. من هم برگشتم و بعد دیدم واقعاً همین‌طور است و تا آن موقع چنین درسی ندیده بودم».

بنابراین، امام خمینی به مراتب علمی آیت‌الله بروجردی اعتقاد داشتند. به نظر من، بسیاری از مبانی امام در اصول و فقه، برگرفته از آیت‌الله بروجردی است؛ از جمله در نظریه ولایت فقیه، موضوع علم اصول، و… از مبانی ایشان تأثیر پذیرفته بود.

امام خمینی  با سفرآیت الله بروجردی به مشهد مخالف بود

حضرت امام(س) برای حفظ و ارتقای جایگاه اجتماعی آیت‌الله بروجردی تلاش می کردند؛ آیت‌الله بروجردی، اولین سالی که به قم آمدند، قصد کردند به نذرشان عمل کنند و به مشهد مشرف شوند. امام خمینی  با سفر ایشان مخالف بود؛ چون معتقد بودند آیت‌الله بروجردی تازه به مرجعیت رسیده‌اند و هنوز مردم شهرهای مسیر ایشان را نمی‌شناسند و ممکن است تجلیل شایسته از ایشان به عمل نیاید. ازاین‌رو،‌ اصرار داشتند چند سال بعد که شناخته شدند، به مشهد بروند؛ اما آیت‌الله بروجردی نپذیرفتند و به سفر رفتند. از قضا در همان سفر، تجلیل فوق‌العاده‌ای از ایشان به عمل آمد.

آیت الله بروجردی «مُهر»خودرابه امام خمینی داده بود

آیت‌الله بروجردی در طول مدتی که در قم نبودند، امام را برای اداره کارهاجای خودشان برگزیده بودند و حتی مهر خود را در اختیار امام قرار دادند. یک چنین رابطه‌ای بین این دو بزرگوار برقرار بود.

آیت‌الله سیدابوالحسن اصفهانی  اواخر سال ۱۳۲۴ فوت می‌کنند

آیت‌الله بروجردی اوایل سال ۱۳۲۳ شمسی وارد قم می‌شوند،بنابراین، ورود آیت‌الله بروجردی به قم، یک سال و اندی با زعامت آقاسیدابوالحسن مصادف بود.

بی پولی دامن آیت الله بروجردی راگرفت

در این مدت، آیت‌الله بروجردی به کم‌پولی برمی‌خورد. یک زمان ایشان چنان بی‌پول شدند که پدر من می‌گفت حتی ایشان تصمیم گرفتند که به بروجرد برگردند.

ایشان-پدرم- نقل می‌کردند من هنوز داماد آیت‌الله بروجردی نشده بودم و در کوچه اتابکی منزل داشتم. عصر پاییز بود.من وامام-جداگانه-رفتیم منزل آیت الله بروجردی

رفتم منزل آیت‌الله بروجردی. دیدم روی زمین چمباته زده و سرش روی عصایش بود. سلام کردم. سرشان را بلند کردند و فرمودند سلام علیکم، و دوباره سرشان را روی عصا گذاشتند. در همان هنگام امام خمینی هم آمدند و سلام کردند. آیت‌الله بروجردی همان گونه به ایشان جواب داد. چند نفر دیگر هم آمدند و همین حالت بود.

امام خمینی از ما دل و جرئت بیشتری داشت. به آیت الله بروجردی گفتند: «آقا! چیزی شما را ناراحت کرده!؟»

تا امام این حرف را زدند، آیت‌الله بروجردی گویا منفجر شدند، و گفتند: «آقا! شما آمدید من را به قم دعوت کردید و آمدم اینجا؛ اما همان عایداتی که در بروجرد داشتم، در اینجا ندارم. این همه طلبه اینجا هست اما هنوز نمی‌توانم کوچک‌ترین کمکی به اینها بکنم. حتی زندگی خود من هم به‌سختی می‌گذرد. من می‌خواهم نسبت‌به بودنم در قم تجدید نظر کنم».

دلداری امام به آیت الله بروجردی

امام گذاشتند آیت‌الله بروجردی خودش را خالی کند. وقتی سخنان ایشان تمام شد، گفتند: «آقا! آن کسانی که از محضر شما تقاضا کردند به قم بیایید، برای پول شما را نیاورده‌اند. اینجا کسی از شما توقع پول ندارد. الآن آیت‌الله آقاسیدابوالحسن مرجع اعلی هستند.

همیشه این طور بوده که وقتی مرجع بزرگ‌تری بوده است، بزرگان دیگر هم این وضعیت را داشتند. این طبیعی است؛ اما این طور نمی‌ماند و اوضاع بهتر می‌شود».

از چپ به راست: امام خمینی، شیخ مرتضی حائری، آیت‌الله انگجی، شهید صدوقی، آیت‌الله سبحانی، آیت‌الله مکارم شیرازی، بنی‌صدر، آیت‌الله منتظری، آیت‌الله طاهری اصفهانی

شوخی امام خمینی-دراوج ناراحتی غمبار-آیت الله بروجردی !

سیدجواد:پدر من می‌گفت: آیت‌الله بروجردی فرمودند: «من همیشه بروجرد که بودم، در این ایام از سال به فقرا و طلاب زغال می دادم؛ اما امسال نتوانستم حتی زغال خود را تهیه کنم».

زغال را من می آورم!

امام شروع کردند به شوخی و گفتند: «من زغالم را گرفته‌ام؛ زغال‌های خودم را می‌آورم و تقدیم می کنم». آیت‌الله بروجردی هم خندیدند و قضیه تمام شد.

آقای فلسفی هم در خاطرات خود نوشته‌اند و برای خود من هم نقل کرده‌اند؛ امام نامه‌ای به آقای بهبهانی می‌نویسند که شما تجار تهران را جمع کنید و با آنها صحبت کنید که اینجا قم است؛ حوزه علمیه است و آیت‌الله بروجردی به اینجا آمده‌اند. تعهد کنید شهریه‌ای راه بیافتد و حوزه رونقی پیدا کند.

گاهی آیت الله بروجری ازهمشهریشانش برای حوزه قم کمک می گرفت

پدر من می‌گفت: گاهی آیت‌الله بروجردی در پرداخت شهریه طلاب به مشکل می‌خورد؛ پیشکارش حاج احمد را می‌فرستاد بروجرد، دست‌گردانی‌های شانرا جمع کند تا بتوانند شهریه بدهند.

شیفتگی-دلدادگی- امام خمینی نسبت به آیت الله بروجردی

مرحوم آیت الله سیدمحمدصادق لواسانی، وکیل امام در تهران، نقل می‌کردند، امام خمینی یک حالت شیفتگی نسبت‌به آیت‌الله بروجردی داشتند و کارهایی می‌کردند که من در شأن امام نمی‌دیدم و به ایشان اعتراض می‌کردم؛ مثلاً یک جا مشاهده کردم وقتی آیت‌الله بروجردی می‌خواستند برای نماز بروند، امام عبای ایشان را بر‌داشت، صاف ‌کرد و روی دوش ایشان ‌انداخت؛ یا دیدم هنگام خارج شدن از محفلی، کفش‌های ایشان را جلوی پایشان قرار داد. وقتی من اعتراض کردم،‌ امام ‌فرمود: «شما نمی‌دانید آیت‌الله بروجردی چه شخصیتی هستند و بودنشان در قم چه ارزشی دارد. اگر می‌دانستید اعتراض نمی‌کردید».

آیا در  سخنرانی‌های حضرت امام  هم  مطالبی درباره آیت‌الله بروجردی نقل شده است؟

بله یک سخنرانی از ایشان در اوایل سال ۱۳۴۲ هست که در مقابله با شاه ارائه شده است. شاه در جمله‌ای گفته بود روحانیون مفت‌خور و… هستند. امام خمینی در این سخنرانی می‌فرمایند: «حاج شیخ ما (عبدالکریم حائری) مفت‌خور است که وقتی مُرد، بچه‌هایش نان شب نداشتند بخورند یا آیت‌الله بروجردی که وقتی فوت شد، چقدر قرض داشت؟» خاطرات زیادی از فضلا و بزرگان حوزه هست که امام(س) در مواضع مختلف به خصوص در زمان حیات آیت‌الله بروجردی چقدر بر حفظ شئون و حریم ایشان تاکید داشتند. امکان نداشت کسی مطلبی و انتقادی در حضور ایشان از آیت الله بروجردی داشته باشد و ایشان عکس ­العمل نشان ندهند؟ این رفاقت و همراهی بین امام و آیت‌الله بروجردی وجود داشت.

ارتباط آیت الله العظمی بروجردی با دستگاه شاه به چه شکلی بود و نظرشان درباره تشکیل حکومت دینی چه بود؟

دراین‌باره باید بگویم روابط ایشان با شاه، یک روابط خاضعانه نبود؛ نه با شاه رفاقت داشت و نه از او حرف‌شنوی؛ بلکه در موارد بسیاری، به او تعرض داشت. در قضیه اصلاحات ارضی، آیت‌الله بروجردی پیغامی کنایه­آمیز و تعرض­گونه توسط اقبال، نخست وزیر وقت به شاه داده بودند.

اقبال (نخست وزیر)خدمت آیت‌الله بروجردی رسید و گفت: اعلی حضرت پیغام دادند که تمام ممالک اسلامی همجوار ما اصلاحات ارضی کردند؛ با وجود اینکه اسلامی هم هستند، اما هیچ کس اشکال نگرفته است. چرا شما مخالفید؟!

آیت‌الله بروجردی در جواب شاه فرمودند:ممالک اسلامی همجوار ما اول جمهوری شدند بعد اصلاحات ارضی کردند.

جواب آیت الله بروجردی هم اساسی بود و هم اعمال قدرت کرد و با وجود آنکه مجلس اصلاحات ارضی را تصویب کرده بود، و مراحل قانونی طی شده بود اما حسب الامر حضرت آیت الله بروجردی به عنوان مرجع تقلید، این مصوبه متوقف می­شود. این مطلب در روزنامه های آن زمان مطرح و به این موضوع و جواب ایشان پرداخته شده است.

خود شاه در کتاب انقلاب سفید یا «مأموریت برای وطنم» می‌گوید: ما تمام کارها را در زمینه اصلاحات ارضی انجام داده بودیم؛ اما با دخالت یک شخصیت غیرمسئول ـ آیت‌الله بروجردی ـ برخورد کردیم.

روابط آیت‌الله بروجردی با حکومت، به‌گونه‌ای بود که عملاً آنها ملاحظه ایشان را می‌کردند؛ نه اینکه آیت‌الله بروجردی ملاحظه آنها را بکند. البته ایشان یک ویژگی داشت و آن اینکه در مقابله با شاه، او را تهدید می کرد که من از قم یا از ایران می‌روم. و در چند مرحله هم تهدید خود را عملی کرد و مردم درب خانه ایشان جمع شدند و نگذاشتند این اتفاق بیفتد.

آیت الله مقتدایی در همین رابطه تعریف می­کردند: به منزل آیت الله بروجردی آمدم، دیدم مردم در کوچه و محله های اطراف تجمع کردند و شعار می­دهند «یا اهل یثرب لامقام لکم بها»*

رویه تعاملی آیت‌الله بروجردی با حکومت، فقط مربوط به حکومت ایران نبود؛ بلکه با کل دستگاه‌های حکومتی چنین بود.

پس دادن هدیه پادشاه عربستان

برای نمونه، ایشان پادشاه عربستان را به دلیل یک اختلاف عقیده‌ای به حضور نپذیرفت؛ یا شمشیر امیر کویت را پس داد و فرمود: من از سلاطین هدیه قبول نمی‌کنم.

فعالیت ها و اقدامات آیت الله العظمی بروجردی در بستر سازی انقلاب اسلامی که توسط شاگردان ایشان و به رهبری حضرت امام شکل گرفت چقدر مؤثر بود؟

آیت‌الله بروجردی در دوران مرجعیت خود، اقدامات مهمی انجام دادند که در به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی بسیار مؤثر بود. یکی از کارهایی که ایشان بعد از ورود به قم انجام دادند، مسئله تبلیغ بود. ایشان بسیار اصرار داشتند همه طلبه‌هایی که در حوزه هستند، حتی اساتید در هر سطحی که هستند، باید در ماه‌های رمضان و محرم و صفر به تبلیغ بروند. اگر طلبه‌ای به تبلیغ نمی‌رفت، واقعاً ناراحت می‌شدند و اگر کسی می‌رفت، عجیب تشویق می‌کردند. ایشان با این کار، ارتباط حوزه با مردم را در تمام نقاط مملکت تأمین کردند.

سخنان امام خمینی در سال۱۳۴۲ چگونه به مردم می‌رسید؟

رادیو و تلویزیون که در اختیار ایشان نبود. به‌وسیله همین طلبه‌ها منتقل می‌شد. اگر دقت کرده باشید، قیام ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲، در ایام محرم واقع شد؛ هنگامی که طلبه‌ها به مناطق مختلف رفته و زمینه‌ها را فراهم کرده بودند. بنابراین، مشخص می‌شود آیت‌الله بروجردی با تربیت افراد، در حال زمینه‌سازی و فراهم کردن مقدمات بودند؛ شیوه‌ای که نهایتاً به انقلاب ختم شد.

ترغیب وتشویق به نوشتن ومقاله نویسی

همچنین ایشان در زمینه تحقیق و تألیف نیز کسانی را که کتاب می‌نوشتند فوق‌العاده تشویق می‌کردند و به طلبه‌ها می‌فرمودند: «کتاب بنویسید و بیان زیبا و نیک و داشته باشید»؛ چنانچه حضرات آیات عظام مکارم شیرازی، سبحانی و نوری همدانی و دیگر بزرگان را که با مجله مکتب اسلام همکاری داشتند به نوشتن مقاله و کتاب تشویق می­نمودند و این بزرگواران خاطرات زیادی از حمایت­های آیت الله العظمی بروجردی از چاپ و نشر مجله دارند.

اعزام روحانیون باسوادوخوشفکر بنمایندگی استانها وخارج ازکشور

کار دیگری که ایشان کردند، اعزام افراد موجه حوزوی به مناطق مختلف بود.

مثلاً آیت‌الله حاج سیداحمد خوانساری را که خودش مرجع تقلید و از شاگردان آقا ضیاء بود، با خواهش و تمنا به تهران فرستاد؛ که حضور ایشان در تهران، منشأ حرکت‌های بعدی شد.

البته ایشان وقتی کسی را به جایی می‌فرستادند، اختیارات و قدرت هم به ایشان می‌دادند. مثلاً وقتی آیت الله شهید صدوقی را به یزد فرستاده بودند، وقتی بزرگترین تاجر یزد هم خدمت آیت الله بروجردی می ­آمد و می‌خواست به ایشان وجوهات بدهد، نمی‌پذیرفتند و می‌فرمودند: «ما در شهر شما وکیل گذاشته‌ایم. برگردید و وجوهات را به وکیل ما در شهر خودتان بدهید.»

حضور این شخصیت‌ها در شهرهای مختلف، بعداً در جریان انقلاب بسیار اثرگذار شدند. بنابراین، اگر با دقت نگاه شود، معلوم می‌شود آیت‌الله بروجردی در حال طراحی برای هدفی بود که خودشان در نظر گرفته بودند البته ما نمی‌دانیم دقیقاً آن هدف چه بود: تربیت افراد، اعزام طلاب به تبلیغ، استقرار شخصیت‌ها در شهرهای دیگر و تأسیس حوزه در آن مناطق و … با کنار هم قرار دادن اینها مشخص می‌شود طرحی بزرگ در نظر آیت‌الله بروجردی بوده است.

ایشان حرفشان این بود که من نمی‌گذارم چند طلبه از روی احساسات، این روند را مختل کنند. باید زیرساخت‌ها تکمیل شود، بعد نوبت به مراحل دیگر برسد. با این حال، ایشان جلوی بسیاری از کارهای تحریک‌آمیز شاه را گرفتند و با عقلانیت و به دور از ایجاد تنش کارها را پیش می بردند؛ برای نمونه، ایشان از تغییر رسم‌الخط فارسی و نیز ساخت معبد آتش‌پرستی جلوگیری کردند؛ بدون اینکه تنشی ایجاد شود.

آیت‌الله بروجردی،‌ به تقویت زیرساخت‌ها اقدام کردند؛ یعنی تلاش کردند حوزه جان بگیرد. در نتیجه همین فعالیت‌ها بود که وقتی ایشان رحلت کردند، طبق صورت‌هایی که به جای مانده است، حوزه علمیه‌ای داشتیم با بیش از هفت هزار طلبه که دوسوم آنها مبلغ و سخنگو بودند و بقیه هم طلاب مبتدی بودند که هنوز به آن مرحله نرسیده بودند.

لطفاً درباره نظریه ولایت فقیه آیت‌الله بروجردی که اخیراً در استفتائات ایشان هم چاپ شده است، توضیحات مختصری بیان فرمایید. آیا ایشان به تشکیل حکومت توسط ولی فقیه معتقد بودند؟

آیت‌الله بروجردی معتقد بودند ولایت فقیه در بین فقهای شیعه، یک امر ارتکازی و بدیهی است؛ یعنی چنین نیست که برای نفی یا اثبات آن استدلال کنیم. این ارتکاز برای کسی حاصل می‌شود که ابواب فقه را یک به یک ببیند و وظایفی را که بر عهده فقیه گذاشته می‌شود، بسنجد. مثلاً در بحث صغار وظایفی برای فقیه مشخص شده است؛ یا در بحث وقف، وقتی جهت وقف معلوم نیست، فقیه باید آن را مشخص کند؛ یا وقتی پدر به دختر اجازه ازدواج نمی‌دهد، فقیه باید وارد عمل شود و … ایشان می‌فرمایند: وقتی وظایف متعددی بر عهده فقیه نهاده می‌شود، پس فقیه باید شرعاً اختیارات و توانایی داشته باشد که این کار را انجام دهد؛ و این همان ولایت است.

بنابراین، آیت‌الله بروجردی از همان ابتدا که به قم آمدند، بر مسئله ولایت فقیه تأکید داشتند؛ اما من عقیده‌ام این است که امام هم نظریه ولایت فقیه را از ایشان گرفتند.

چون یکی از جهاتی که آیت‌الله بروجردی در نظر امام بسیار اهمیت داشت و بزرگ بود ـ چنان‌که پدر من نقل می‌کرد ـ این بود که امام می‌گفتند: آیت‌الله بروجردی مثل بعضی از فقهای ما نیست که دلیل بیاورد و استنباط کند؛ بلکه ایشان روح فقه را ادراک می‌کند؛ همانند شیخ طوسی. شیخ طوسی فقیهی است که شم فقهی بسیار قوی‌ای دارد که تمام فقه را احساس می‌کند. لذا یکی از شواهدی که امام در مسئله ولایت فقیه می‌آوردند این بود که آیت‌الله بروجردی، با چنین استنباطی از فقه و تسلط کامل بر تمام فقه، ولایت فقیه را این گونه تبیین می‌کند.

امام به قوت و اعتبار علمی آیت‌الله بروجردی بسیار اعتقاد داشتند؛ چنان‌که حاج‌احمدآقا، فرزند امام، برای من نقل می‌کرد وقتی ما نجف بودیم، امام به ما می‌گفت: اگر می‌خواهید درس بخوانید و کار کنید، مثل آیت‌الله بروجردی کار کنید.

آیا از مبانی حضرت آیت‌الله بروجردی، به ‌ویژه بحث ولایت فقیه ایشان می‌توان استفاده کرد وحکومتی بر اساس ولایت فقیه تشکیل داد؟

آن سطحی که آیت‌الله بروجردی برای ولایت فقیه قائل بودند، فراتر از یک حکومت است. ایشان ولایت فقیه را نسبت‌به کل جهان اسلام می‌دانند و حکومت را بخشی کوچکی از ولایت فقیه می‌شمرند.

آیت‌الله بروجردی معتقد بودندولایت فقیه، هرچند عین ولایت ائمه نیست ولی مستند به آن است؛ یعنی ائمه، کار شیعه را در دوران غیبت کبری به دست فقیه داده‌اند؛ البته شخص فقیه را تعیین نمی‌کنند و مثل غیبت صغری نائب خاص ندارند؛ بلکه نیابت عام است و بر اساس معیارهای تعیین‌شده، نایب عام از میان فقها انتخاب می‌شود. بر اساس همین معیارها، ایشان آقاسیدابوالحسن را بزرگ می‌گرفتند؛ چون برای ایشان ولایت قائل بودند و معتقد بودند حرمت ولایت ایشان باید از همه جهت حفظ شود.

واکنش آیت الله بروجردی به خبر«آمدن  سیدابوالحسن اصفهانی به ایران»

آیت الله سلطانی برای من نقل می فرمودند؛ که مرحوم سیدابوالحسن اصفهانی مریض شدند. ابتدا می‌خواستند ایشان را برای معالجه، یا به ‌دلیل هوای خوب لبنان، به آنجا ببرند؛ اما یک‌دفعه مطرح شد که می‌خواهند به ایران بیایند. آیت‌الله صدر و آیت‌الله حجت جلسه‌ای گذاشتند و گفتند اگر آقاسیدابوالحسن بخواهد به ایران بیاید، باید برایشان کاری کنیم. برخی می‌گفتند از اراک استقبال کنیم؛ برخی هم می‌گفتند استقبال از سلفچگان کفایت می‌کند. آیت‌الله صدر گفته بودند که در این زمینه باید با آیت‌الله بروجردی مشورت کنیم. همه خدمت ایشان آمدند و مسئله را با ایشان در میان گذاشتند. آیت‌الله بروجردی گفتند: هنوز برای ما معلوم نشده است که سید قصد دارند به سمت ایران حرکت کنند؛ اما اگر بنا باشد به ایران بیایند، رفتن ما تا مرز مسلّم است؛ بحث این است که مراسم استقبال را چگونه اداره کنیم و مردم چگونه استقبال کنند. این نشان‌دهنده تفاوت فکری آیت‌الله بروجردی با دیگران است. این مسئله از باب ولایتی بود که ایشان برای« آقاسیدابوالحسن اصفهانی» قائل بودند و در نتیجه اعتقاد داشتند در همه جا باید ایشان را تأیید کرد و در مقابلش حرکت نکرد. این نوع ولایت، بیش از حکومت است و حکومت، یکی از شعبه‌های آن است.

آیت الله سیدمحمدباقر سلطانی طباطبائی(پدرهمسرحاج احمدآقا)

آیت الله جوادعلوی می گوید:آیت‌الله بروجردی در قضیه فلسطین نیز وارد عمل شدند. جمال عبدالناصر به ایشان نامه نوشت که شاه ایران می‌خواهد اسرائیل را به رسمیت بشناسد. آیت‌الله بروجردی عصبانی شدند و جلوی این کار را گرفتند. عبدالناصر در نامه دیگری به ایشان نوشتند: کسانی که از فلسطین آواره شده‌اند، اوضاع بسیار بدی دارند. آیت‌الله بروجردی هم دستور دادند که باید به آوارگان فلسطینی کمک کرد. ولایت فقیه از نظر ایشان، فقط برای شیعیان نبود؛ بلکه سنی‌ها را هم در دایره این ولایت داخل می‌دانستند.

آیت‌الله بروجردی حتی در صحبتی که با بعضی از افراد داشتند، می‌گفتند خیلی دوست داشتند با « پاپ» هم می‌نشستند و درباره مشترکات اسلام و مسیحیت مذاکره می‌کردند. ایشان معتقد بودند ما وظیفه داریم معالم اهل‌بیت (ع) را در سطح دنیا مطرح کنیم. به همین دلیل، نمایندگانی به واشنگتن و دیگر مراکز کشورهای اروپایی فرستادند تا این معالم را عرضه کنند. این یعنی اینکه ایشان نسبت به همه دنیا احساس مسئولیت فقهی دارند.

متأسفانه ایشان بحث ولایت فقیه را مستقلاً مطرح نکردند و دیدگاه ایشان را باید از لابه‌لای آثار و استفتائاتشان به دست آورد؛ اما در همین مقدار هم مطالب بسیاری هست که جای بررسی و تحقیق زیادی دارد. وسعت مطالبی که در آثار ایشان در این زمینه هست و دلیلی که ایشان احراز می‌کند قابل تأمل و دقت است. در سفری که مقام معظم رهبری به قم داشتند، دراین‌باره مسائلی مطرح شد که من خدمتشان تشریح کردم و ‌ایشان خیلی تحسین کردند.

حاصل این گفت و گوی دو ساعته که در بیت آیت‌الله العظمی بروجردی.

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:منبع این مصاحبه سایت جماران بنقل ازحوزه  است واما اصلاحاتی رویش انجام گرفته است،که بیشتردرانتخاب تیترهااست وافزودن تصاویروتوضیح.

علت اختلاف امام خمینی با آیت الله بروجردی اززبان نماینده امام درسوریه

واحدی:امام خمینی نسبت به آقای برجرودی ارادت و علاقه داشت منتها آقای بروجردی یک خادمی داشت که بعضی اوقات بدرفتاری داشت حتی من شنیدم امام خمینی گفته بود اگر آقای بروجردی این حاجی احمد(خادم مرحوم بروجردی) را بیرون کند ما حتی برای آقا ظرف آب پر می‌کنیم. تااین حد! آقای خمینی دارای قلب صافی بودند اما در وقت انتقام از دشمنان خدا هم حسابی شدید انتقام می­‌گرفت.

139604171204131811344014.jfif

آیت‌الله سیّد احمد واحدی جهرمی (متولد ۱۳۱۱ در جهرم)نماینده امام راحل در سوریه و تولیت حرم حضرت سکینه بود/مصاحبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶مشرق

*یا اهل یثرب لامقام لکم بها یعنی چه؟

*یا اهل یثرب لامُقام لکم بها یعنی چه؟

ودرادامه ماجرای  « یا اهل یثرب لامُقام لکم بها » را نیز  اضافه می کنم:

اولین سخنرانی  سخنرانی مهیج امام سجاد(ع)سال ۶۱ هـ ق

مأموریت -نمایندگی- به یک شاعر

کاروان اهل بیت به مدینه نزدیک می شود،..«بشیر بن جَذلَم »می گوید: پس از این که خیمه ها بر پا شد و زنان و کودکان مستقر شدند، علی بن الحسین(ع)به جانب من رو کرده و فرمود: ای بشیر خداوند پدرت را رحمت کند. او شاعربود، آیا تو نیز از شعر بهره ای داری؟
عرض کردم: آری ای فرزند رسول خدا(ص) من هم شاعرم.
امام فرمود: وارد مدینه شو و خبر شهادت حسین (ع) را «بازبان شعر»به مردم مدینه برسان.
بشیر می گوید: پس از فرمان امام، سوار بر اسب شدم و کوچه های مدینه را پشت سر گذاردم تا به مسجد النبی (ص) رسیدم، – آنجا که محل تجمع مؤمنان مدینه بود و مرکز اخبار مهم دینی است، با صدایی آمیخته به گریه و اندوه و فریاد بر آوردم:
یا اهل یثرب لامقام لکم بها
قتل الحسین فادمعی مدرار
الجسم منه بکربلاءمضرج
والراءس منه علی القناءیدار
یعنی؛ ای ساکنان مدینه، جا ندارد-شایسته نیست- که دیگر در مدینه بمانید.
حسین بن علی (ع) کشته شد، پس همه بر این مصیبت بگریید. بدن او در کربلا آغشته در خون.
وسرمطهر او بر فراز نیزه، در چرخش میان شهرها!
بشیر می گوید پس از این اشعار به مردم اعلام کردم که علی بن الحسین(ع) و خاندان او اکنون در کنار شهر مدینه توقف کرده اند و من فرستاده اویم تا این پیام را به شما برسانم و مکان توقف او را به شما بنمایانم.
مردم مدینه با شنیدن این پیام نگران و سراسیمه از شهر خارج شدند.
زنان از شدت مصیبت، با موهای پریشان و نوحه کنان از کوچه های مدینه می گذشتند تا به توقفگاه اهل بیت برسند. هیچ گاه شهر مدینه تا آن اندازه مصیبت زده دیده نشده بود. انبوه مردم مدینه، اطراف خیمه ها حلقه زدند.

زمینه سازی برای سخنرانی امام سجاد(ع)
امام سجاد(ع) از خیمه بیرون آمد در حالی که با دستمالی که در دست داشت، اشکهای چشمش را مدام ازگونه هایش پاک می کرد.
برای امام جایگاه قرار گرفت در حالی که نمی توانست از گریه خودداری کند.
منظره به گونه ای بود که تمامی حاضران در آن جمع متاءثر شده و گریستند.
پس از لختی، امام از مردم خواست تا ساکت شوند.
صدای گریه و سوگواری مردم قدری کاهش یافت. آنگاه امام «خطبه ای خواند»:

«امام زین العابدین»مصائبی که براهل بیت واردشده بودرا با بیان هنرمندانه -احساسی-بیان کرد:

ای مردم! بین ما اهل بیت جدایی انداختند و از شهرها دور نمودند....بدون آنکه گناهی را مرتکب شویم یا عمل ناشایسته ای را انجام دهیم و یا رخنه ای را در اسلام ایجاد کرده باشیم به خدا سوگند که اگر رسول خدای به جای اینکه این جماعت را به حمایت و حراست از ما وصیت می فرمود به قتال و محاربه ی با ما دستور می داد هر آینه بیش از آنچه که تاکنون، نسبت به ما کردند انجام نمی دادند.
امام علیه السلام در میان شور و هیجان شدید مردم که با اشک و آه های سوزناک آنها توأم بود خطابه ی خود را به پایان رساند،

توضیح مجددنگارنده-مدیرسایت:«نکته»

ازچنددلیل میتوان گفت که «ورودکاروان اسیران کربلا به مدینه درسال بعد (۶۲هجری)واقعه کربلا بوده است»

-وبطبع آن « اولین اربعین هم درسال بعد(۶۲هجری) بوده است.

دلائل :عدم حضورحضرت زینب، سلامتی کامل امام سجاد(چون درواقعه کربلا -مریضی سختی که داشته موجب درامان ماندنش  شد)،ملحق شدن عده ای غیرازاسُرا،مثل بشیر.و..اطلاعات جامع تردپست دیگر«واقعه حُرِّه»خواهدآمد.

انقلابی که بعداز سخنرانی امام سجادرخ داد

زین العابدین برای اولین بار جنایات هولناک و وحشیگری های حکومت دمشق را بی پرده برای مردم مدینه بیان کرد و دودمان بنی امیه را رسوا نمود؛ هنگامی که خطبه ی امام به پایان رسید «صعصعة بن صوحان »که از یاران با وفای امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام بود به پای خواست و سخنانی ایراد نمود آنگاه کاروان حسینی در میان اشک و آه مردم به شهر مدینه وارد گردیدند.

مدینه آن چنان ماتم زده شده بود که گویا ابری سیاه از مصیب و غم همواره بر آن سایه افکنده است.

روشنگری حضرت زینب وامام سجاد(ع) به بارنشست وانتقام  سختی ازقاتلان گرفته شد

قیام مردم مدینه

این سوگواریها و اشک و ناله ها و اولین اثر ظاهر خود را در مدینه نشان داد

زمینه ساز یک انقلاب خونین شد

۲سال بعدبود که مردم آن شهر به رهبری یک فرزندشهید« عبدالله بن حنظله» قیام کردند،

اولین قیام بعداز حادثه کربلا

« واقعه حَرِّه »در ۲۸ ذیحجه‏ سال ۶۳ هجری به رهبری« عبدالله بن حنظله»اتفاق افتاد.

این قیام که به قیام حره، حره واقم، قیام اهل مدینه و... هم معروف است

این انقلاب اگرچه ۴هزارنفرازمردم بپاخواسته مدینه قتل عام شدند ولی «سنگ بنای مبارزه با ظالمان بنی امیه »بود

مرگ یزد درربیع سال ۶۴ هجری درسن۴۰سالگی-دربدمستی «سنکوب»کرد-یا/روی اسب آنقدر کشیده شد درروی زمین که گردنش شکست ومُرد.

سال ۶۵ هـ ق «قیام توابین »به رهبری سلیمان صُردخزاعی

« قیام مختار»در نیمه ربیع الاول سال ۶۶ هجری وحکومت یک سال ونیمش که همه قاتلان وظالمان کربلارابه سزای اعمالش رساند.

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:برای اطلاع از«واقعه حره»به این لینک مراجعه کنید:

قیام مردم مدینه"واقعه حره"فرمانده لشکرچه کسی بود؟

مرجعیت بعدازآیت الله بروجردی؟

مرجعیت بعداز آیت‌الله بروجردی +اوضاع بعدازفوت آیت الله بروجردی

اول اشاره داشته باشیم مقام مرجعیت آیت الله بروجردی:

 آیت‌الله بروجردی بعد از ده سال اقامت در عتبات در سال ۱۳۲۸ از عراق وارد بروجرد شد و مدت سی سال در زادگاه خود به ترویج، تدریس و تألیف مشغول گشت،

در سال ۱۳۲۴ که آیت‌الله العظمی بروجردی به واسطه عارضه کسالت، از بروجرد به قصد معالجه به تهران عزیمت کرد و سپس برای ادای نذر خود به قم وارد شد،

سید صدرالدین صدر که در صحن حرم حضرت معصومه(س) اقامه نماز جماعت می­ کرد، جایگاه نماز خود را به آیت الله بروجردی واگذار کرد. سید محمد حجت، جایگاه تدریس خود را در اختیار وی قرار داد. سید محمد تقی خوانساری نیز برای احترام در درس ایشان شرکت می‌کرد.

مراجع ثلاث(آیات خوانساری، حجت و صدر)حوزه علمیه قم را اداره کردند تا اینکه پس از ماندگار شدن آیت‌الله بروجردی در قم، مرجع مطلق جهان تشیع و رییس حوزه علمیه قم شد و بدان رونق فوق‌العاد‌ه، بخشید.

 آیت‌الله بروجردی چگونه مرجع عامه شیعیان شد۱۵ سال مرجعیت

آیت الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی(مؤسس حوزه علمیه قم)متولدسال ۱۲۷۶ق-وفات ۱۸ ذی‌القعده سال ۱۳۵۵

بعد از وفات مؤسس حوزه علمیه قم آیت‌الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی و همچنین فوت میرزا محمدحسین نائینی از علمای نجف، در سال۱۳۱۵ مرجعیت عامه شیعه تا سال ۱۳۲۵ به‌عهده آسید ابوالحسن اصفهانی از مراجع مقیم نجف قرار گرفت. 

در سال ۱۳۶۵ قمری (۱۳۲۴شمسی)سید ابوالحسن اصفهانی در نجف درگذشت و کمتر از ۴ ماه پس از آن سید حسین طباطبایی قمی نیز از دنیا رفت. پس از درگذشت سید ابوالحسن اصفهانی و سید حسین طباطبایی قمی، عملاً سید حسین طباطبایی بروجردی عهده‌دار مرجعیت عامه شیعیان گشت و این موضوع به مدت نزدیک به ۱۵ سال ادامه یافت

آیت‌الله بروجردی که بعد از ده سال اقامت در عتبات در سال ۱۳۲۸ از عراق به بروجرد آمددر این ایام در بروجرد مشغول تدریس برای طلاب آن منطقه بود تا اینکه در سال ۱۳۲۴ برای مداوا به شهر تهران آمد. آیت‌الله بروجردی حدود دو ماه در بیمارستان فیروزآبادی تهران بستری بود و بسیاری از علما و شخصیت‌های سیاسی به عیادت وی رفتند و حتی محمدرضا شاه که تازه به سلطنت رسیده بود به عیادت ایشان آمد.


محمدرضا پهلوی"شاه" در دیدار آیت‌الله بروجردی.مؤسس بیمارستان( آیت‌الله فیروزآبادی) ایستاده

در این زمان به‌درخواست زیاد علما و مراجع وقت قم از جمله مراجع ثلاث (سید صدرالدین صدر، محمدتقی خوانساری و حجت کوه‌کمری) وی به قم آمد و پس از درگذشت آیات سید ابوالحسن اصفهانی و سید حسین قمی، آیت‌الله بروجردی مرجعیت عامه شیعیان را تا سال ۱۳۴۰ به‌عهده داشت 

پس از رحلت آیت الله بروجردی نخستین سوالی که در ذهن عامه‌ی مردم پدید آمده مسئله‌ی مرجعیت بود و اینکه از این پس چه کسی زعامت شیعیان را برعهده خواهد داشت. در میان شیعه مرسوم است که پس از درگذشت مرجع تقلید، به بلند مرتبه‌ترین مجتهد پس از او اعلام تسلیت گفته می‌شود. رژیم پهلوی که فکر می‌کرد می‌توان با یک حرکت از پیش طراحی شده برای همیشه مرجعیت را از ایران خارج کرده...

چند روز قبل از اعلام فوت آیت الله بروجردی مردم شهرری با آگاهی از بهبودی وضع عمومی ایشان که از سوی پزشکان مخصوص اعلام گشته بود، به شکرانه سلامت کوچه بازار خود را چراغانی کرده بودند اما تقدیر چیز دیگری را رقم زد و رهبر مذهبی شیعیان در ساعت هفت و پنج دقیقه صبح پنج‌شنبه دهم فروردین سال ۱۳۴۰ رخت از جهان بست. به دنبال پخش این خبر شهر تاریخی و مذهبی ری در سوگ مرجع و رهبر دینی خود در غم و اندوه عمیق فرو رفت و مردم با حزن و اندوه بی‌سابقه‌ای و با تعطیل کردن کسب و کار خود و پوشیدن لباس عزا عازم قم شدند تا در تشیع جنازه مرجع دینی خود شرکت کنند.

حاج علی اکبر الفت در این مورد چنین می‌گوید: « قبل از اینکه خبر رحلت آیت الله بروجردی به طور رسمی از رادیو پخش شود این خبر از طریق افرادی که در قم بودند به مردم رسید و هنوز صبح زود بود که خبر در تمام شهر پیچید و مثل بمبی شهر را لرزاند. ساعتی بعد کسبه و بازاریان مغازه‌های خود را تعطیل کردند مردم هم دست از کار و فعالیت خود کشیدند و همگی سراسیمه روانه قم شدند، مردم ناراحت بودند و به خاطر نزدیکی شهرری به قم و احترام به مرجع خود دوست داشتند حضوراً در مراسم تشیع جنازه آیت الله بروجردی شرکت کند. آن روز هر کس وسیله نقلیه داشت مردم را به صورت مجانی به قم می‌بردند. در حوالی میدان شهر ری پارکینگی به نام گاراژ خلیل خان وجود داشت که رفت و آمدها به قم از آنجا صورت می‌گرفت. آن روز آنجا شلوغ‌تر از همه روزها بود و هر لحظه اتوبوس‌های پر از مسافر به طرف قم حرکت می‌کردند،

 ما توسط یک ماشین سواری رفتیم چون در آن موقع بزرگراهی که تهران را به قم متصل کند وجود نداشت. وقتی به آن جا رسیدیم متوجه توقف اتومبیل‌های زیادی در­آن­جا شدیم مأمورین مانع از عبور سواری‌ها و تاکسی می‌شدند. حدود ساعت نه ونیم صبح بود­که آقای فلسفی با ماشین شخصی خود که یک شورلت بود رسید، از ماشین پیاده شده به متصدی آنجا گفت که : چرا مردم را معطل کردید، متصدی گفت: « ماشین‌های سواری و تاکسی‌ها اجازه عبورندارند» آقای فلسفی با حالت تندی گفت: چه می‌گویی: «آقا امروز همه مردم کشور عزادار هستند» و سپس تلفن را گرفت و به رئیس شهربانی زنگ زد و بعد مردم به سوی قم حرکت کردند».[۱]

مردم (بعدازرحلت آیت الله بروحردی)نطرشان به چه کسی بود؟

حاج محمد حسین حریری می‌گوید: « بعد از رحلت آیت الله بروجردی مردم شهر ری دسته دسته به طرف گاراژ شهرری سرازیر شدند، جمعیت زیادی بود و همگی ناراحت و نگران بودند در قم بنابر وابستگی که بین مردم و روحانیون هر شهر وجود داشت

شهرری به شیخ عبدالرحیم کنی وشیخ حسین اثنی عشر 

مردم شهر ری اکثراً به حساب آشنایی و همشهری بودن در اطراف شیخ عبدالرحیم کنی و شیخ حسین اثنی عشری گرد آمده بودندو جمعیت که از اطراف و اکناف آمده بودند عجیب و غریب و غیر قابل تصور بود، آن روز عکس‌هایی از آیت الله بروجردی پخش می‌شد که در زیر آن به زبان عربی نوشته شده بود «... ان الزمان لمثله العظیم روزگار در پرورش فردی مثل تو عقیم خواهد بود تا چند روز مغازه‌ها و بازار شهرری تعطیل بود».[۲]

پس از رحلت آیت الله بروجردی نخستین سوالی که در ذهن عامه‌ی مردم پدید آمده مسئله‌ی مرجعیت بود و اینکه از این پس چه کسی زعامت شیعیان را برعهده خواهد داشت. 

در میان شیعه مرسوم است که پس از درگذشت مرجع تقلید، به بلند مرتبه‌ترین مجتهد پس از او اعلام تسلیت گفته می‌شود. رژیم پهلوی که فکر می‌کرد می‌توان با یک حرکت از پیش طراحی شده برای همیشه مرجعیت را از ایران خارج کرده و یک نیروی منتقد دولت و ملجأ مردم را از خود دور نماید، تاهم به تحکیم مبانی حکومت خود و هم اجرای سیاست‌های اقتصادی – سیاسی مورد نظر آمریکایی‌ها بپردازد، بلافاصله پس از رحلت آیت الله بروجردی تلگرافی به آیت الله العظمی محسن حکیم درعراق مخابره کرد و درگذشت آیت الله بروجردی را به ایشان تسلیت گفت، از طرف دیگر مساله تعیین اعلمیت مشکل عمده و مهمی بود که مردم و نیروهای مبارز، بعد از فوت مرحوم بروجردی با آن رو به رو شدند و رژیم نیز به حساسیت این امر در آن برهه از زمان به خوبی پی برده بود.

شاه به آیت‌الله حکیم و آیت‌الله سید عبدالهادی شیرازی

حاج محمد حسین حریری در این زمینه می‌گوید:«بعد از فوت آیت الله بروجردی رژیم برای اعلم جلوه دادن آیت‌الله حکیم و آیت‌الله سید عبدالهادی شیرازی تلاش زیادی انجام داد، البته نسبت به عالم بودن آنها شکی نبود اما رژیم سوء نیت داشت و با این اقدام قصد خروج مرجعیت را از ایران داشت»[۳]

مجتهدان مطرح شیعه پس از رحلت آیت الله بروجردی (در آغاز دهه چهل ) عبارت بودند از:آیات عظام حکیم، شاهرودی، خویی و سید عبدالهادی شیرازی در نجف، گلپایگانی، شریعتمداری، نجفی مرعشی و حاج آقا روح الله خمینی در قم، میلانی در مشهد و خوانساری در تهران.

آیت الله سیدهادی میلانی

آیات عظام:سیدابراهیم ایروانی،سیدمحقق داماد،سیداحمدخوانساری،سیدابوالقاسم خویی،شیخ نصرالله خلخالی،سیدنصرالله مسنبط و سیدمحمدحسین میرسجادی.

 البته حاج آقا روح الله (امام خمینی)بیشتر به عنوان یک مدرس مطرح بود تا مجتهد. سفر مردم شهرری به قم علاوه بر تاثیرات روحی تاثیرات سیاسی هم به دنبال داشت و مردم در جریان اوضاع و احوال مرجعیت پس از رحلت آیت الله بروجردی قرار گرفتند.

شیخ آقا بزرگ کنی مشاهدات خود را در این زمینه چنین روایت می‌کند:«من چون روحانی زاده بودم و با حوزه علمیه و مراجع در ارتباط بودیم به تبع آن در جریان مسائل قرار می‌گرفتم، روز فوت آیت‌الله بروجردی ما در منزل ایشان بودیم. شایع بود که بین امام و آیت الله بروجردی در این اواخر اختلاف نظرهای بوجود آمده بود و امام وقتی درس فلسفه را شروع کردند از طرف آیت الله بروجردی مخالفت‌هایی ابراز می‌شد و ایشان نهی می‌کردند که به طور عمومی مسائل فلسفی و حکمی را نباید شایع کرد زیرا عواقب و تبعات فاسده دارد، آن روز جمعیت به حدی بود که بیم خطر جانی می‌رفت وقتی حاج آقا روح الله آمدند، در آنجا سه پرچم آماده شده بود آقایان ترک‌ها شریعتمداری را در نظر داشتند، قمی‌ها و یک عده از اهالی تهران و شهر ری‌ها بیشتر از همه طرفدار آیت الله نجفی مرعشی بودند، اعلام و بزرگان وجمعیت خاصه گردانندگان حوزه نیز نظر به آیت الله گلپایگانی داشتند. آن روز بحث و خبری از حاج آقا روح الله نبود ایشان خودش نیز در وادی نبود و حتی نهی می‌کردند، اما شاگردان حوزه می‌دانستند که دارای چه قدرت علمی هستند و حتی معروف بود که تمام کسانی که در درس حاج آقا روح الله شرکت می‌کردند از زبده‌ترین و نخبه‌ترین افراد حوزه بودند بعداً، به طور طبیعی آنچه را که خدا مقدر کرده بود روشن و برهن گردید و ما نیز تلاش کردیم تا مردم شهرری را بیشتر با ایشان و ابعاد شخصیتی‌تان آشنا کنیم ولی درهر حال مرجعیت و ازدیاد مقلدهای حاج آقا روح الله خواست خدا بود.»[۴]

آیت الله غیوری نیز درباره اوضاع پس از فوت آیت الله بروجردی و مرجعیت امام می گوید: «بعد از فوت مرحوم بروجردی باید مقدماتی فراهم می‌شد تا شخص دیگری زعامت مسلمین را برعهده بگیرد. از طرفی، معمولاً رسم بر این است که پس از فوت یک مرجع، باید اشخاصی که برای مرجعیت مورد نظر هستند، برای مرجع فوت شده مجلسی ختم بگیرند. اما امام حاضر به انجام این کار نشدند و اعتقاد داشتند که دیگران هستند و آنها ختم می‌گیرند، سی و هفت روز از فوت مرحوم بروجردی گذشت و به امام عرض کردیم که همه آقایان و طلاب ختم گرفته‌اند و شما اعلام ختم نکرده‌اید: و آن قدر به ایشان فشار آوردیم که بالاخره شب سی و هفتم مجلس ختم گرفتند.

هر چند که شاگردان امام هم خیلی مقدمات این مرجعیت را فراهم نکرده بودند و حتی چاپ حاشیه عروة الوثقی با هزار زحمت به گردن ایشان گذاشته شد تا اجازه چاپ آن را دادند. در واقع، خود حضرت امام اجازه فراهم کردن مقدمات را به شاگردانشان نمی‌دادند، شاگردانی که غالب آنها بعد از فوت مرحوم بروجردی مقلد ایشان شده بودند، من نیز چند ماه مقلد مرحوم آیت الله آقای سید عبدالهادی شیرازی شدم و بعد بلافاصله به امام رجوع کردم».[۵]

از مهم‌ترین مقدمات مرجعیت که امام حاضر به انجام آن نمی‌شدند پرداخت شهریه و شرکت کردن مرتب و منظم در ختم‌ها و ترویج و تبلیغ بود. علاقه‌مندان و شاگردان امام نیز از این قضیه سخت ناراحت بودند و برای پرداخت شهریه بر امام فشار می‌آوردند تا این­که با اصرار و پافشاری بیش از حد ایشان پذیرفتند. آیت الله غیوری در این باره می گوید: «بعد از فوت مرحوم بروجردی باید مقدماتی فراهم می‌شد تا شخص دیگری زمامت مسلمین را برعهده بگیرد. از طرفی معمولاً رسم بر این است که پس از فوت یک مرجع، باید اشخاصی که برای مرجعیت مورد نظر هستند، برای مرجع فوت شده مجلسی ختم بگیرند. اما امام حاضر به انجام این کار نشدند و اعتقاد داشتند که دیگران هستند و آنها ختم می‌گیرند،

مجلس ختم امام خمینی برای فوت آیت الله ۳۷روزبعد

سی و هفت روز از فوت مرحوم بروجردی گذشت و به امام عرض کردیم که همه آقایان و طلاب ختم گرفته‌اند و شما اعلام ختم نکرده‌اید: و آن قدر به ایشان فشار آوردیم که بالاخره شب سی و هفتم مجلس ختم گرفتند.

هر چند که شاگردان امام هم خیلی مقدمات این مرجعیت را فراهم نکرده بودند و حتی چاپ حاشیه عروة الوثقی با هزار زحمت به گردن ایشان گذاشته شد تا اجازه چاپ آن را دادند. در واقع، خود حضرت امام اجازه فراهم کردن مقدمات را به شاگردانشان نمی‌دادند، شاگردانی که غالب آنها بعد از فوت مرحوم بروجردی مقلد ایشان شده بودند، من نیز چند ماه مقلد مرحوم آیت الله آقای سید عبدالهادی شیرازی شدم و بعد بلافاصله به امام رجوع کردم».[۶]

اولین شهریه ای که امام خمینی(بعدازفوت آیت الله بروجردی)دادند

اولین شهریه‌ای که امام پرداخت نمود توسط آیت الله غیوری پرداخت گردید، آیت الله مسعودی در این زمینه می‌گوید: بعد از فوت آیت الله بروجردی آقای غیوری به منزل امام آمد و به من گفت پانزده هزار تومان پول در اختیار دارم که می‌خواهم به عنوان سهم امام به آقا بپردازم، من از این ماجرا خوشحال شدم، چرا که حضرت امام در پاسخ به سوال آقای اشراقی که چرا شهریه نمی‌دهید؟ 

فرموده بود پول در اختیار ندارم،

ما به اتفاق آقای غیوری، اشراقی و صانعی، خدمت امام رسیدیم و آقای غیوری وجه را تقدیم امام کردند. حضرت امام بی‌درنگ پول‌ها را به ما دادند و فرمودند «این پول‌ها را ببرید و میان طلبه‌ها در حجرات تقسیم کنید و به هر کس پانزده تومان بدهید».

بنده و آقای صانعی پول‌ها را برداشتیم و به تک تک مدارس علمیه رفتیم و به هر طلبه‌ای به میزانی که امام فرموده بودند پرداخت کردیم، بعد خدمت امام بازگشتیم و عرض کردیم، «پول‌ها تمام شده و به تعدادی از طلبه‌ها نرسید!» آقای غیوری وقتی مطلع شدند، پرسید: «چه میزان لازم دارید؟» گفتیم حدود پنج هزار تومان ایشان پنج هزار تومان دیگر آوردند و خدمت امام دادند و ما هم در اختیار بقیه طلاب قرار دادیم  و این در واقع نخستین شهریه‌ای بود که حضرت امام پرداخت نمود[۷].

مردم شهر ری پس از رحلت آیت الله بروجردی با مراجعه به روحانیون شهر از آنان خواهان معرفی مرجع بودند در این خصوص حاج عباس عظیمی می‌گوید:«پس از رحلت آیت الله بروجردی تقریباً اکثر شهر ری برای تکلیف به حاج آقا حسین اثنی عشری[۸] رجوع می‌کردند. ایشان از روحانیون مورد احترام شهرری و از شاگردان شیخ محمد تقی بافقی بودند که ایشان  مردم را به سید عبدالهادی شیرازی ارجاع می دادند».[۹]

حاج تقی جعفری در مورد انتخاب مرجع تقلید بعد از فوت آیت الله بروجردی می‌گوید:«در آن زمان در شهرری روی سه نفر بحث می‌شد. شیخ ابوطالب حائری و شیخ حسین اثنی عشری مردم ابه سید عبدالهادی شیرازی ارجاع می‌دادند.[۱۰]

به نظر می‌رسد که اکثر اهالی شهرری پس از درگذشت آیت الله بروجردی به خاطر احترامی که نسبت به «آیت الله شیخ حسین اثنی عشری» داشته‌اند و این که بیشتر از ایشان کسب تکلیف می‌کردند مقلد آیت الله سید عبدالهادی شیرازی شدند و اما ایشان قبل از فرا رسیدن نخستین سالگرد درگذشت آیت الله بروجردی دارفانی را وداع گفتند

مردم شهرری به مراجع دیگر چون آیت الله مرعشی نجفی، گلپایگانی روی آورند. با این وجود در دوره پرتلاطم سالهای 41-42 چنان تقدیر رقم خورد که آرام آرام نام حاج آقا روح الله نیز به عنوان مرجعی مسلم مطرح شد.

 حجت الاسلام حسن روحانی(رئیس جمهوردوره ۱۱و۱۲) می گوید:

  مرحوم‌ آیت‌الله حکیم‌ از نظر مقام‌ علمی‌ و تقوایی‌ یکی‌ از مراجع‌ بزرگ‌ بود و تنها مرجعی‌ به‌ شمار می‌رفت‌ که‌ در زمان‌ حیات‌ مرحوم‌ آیت‌الله بروجردی‌، عنوان‌ مرجعیت‌ برای‌ بخشی‌ از مردم‌ عراِق را داشت‌. در حالی‌ که‌ سایر مراجع‌ و علما در آن‌ زمان‌ تقریباً مقلّدی‌ نداشتند، ولی‌ آیت‌الله حکیم‌ مورد احترام‌ مردم‌ عراِ بود و جایگاه‌ ویژه‌ای‌ در حوزه‌ علمیه‌ نجف‌ داشت‌، بنابراین‌ در مقام‌ و عظمت‌ و جایگاه‌ علمی‌ و اجتماعی‌ ایشان‌ جای‌ هیچ‌ تردیدی‌ نبود، اما همین‌ که‌ شاه‌ به‌ او تلگرام‌ تسلیت‌ مخابره‌ کرد، برای‌ علما و متدینین‌ این‌ بحث‌ مطرح‌ شد که‌ دلیل‌ اصلی‌ این‌ عمل‌ چه‌ بوده‌ است‌ و رژیم‌ چه‌ هدفی‌ را دنبال‌ می‌کند.

روشن‌ بود که‌ شاه‌ هیچ‌ توجه‌ خاص‌ و ارادتی‌ به‌ آیت‌الله حکیم‌ نداشت‌ و تماس‌ خاص‌ و رابطه‌ مخصوصی‌ هم‌ بین‌ آنها نبود، تنها چیزی‌ که‌ مدّ نظر رژیم‌ بود، این‌ بود که‌ مرجعیت‌ در قم‌ نباشد و به‌ نجف‌ منتقل‌ شود؛ البته‌ در میان‌ علمای‌ نجف‌ زمینه‌ مرجعیت‌ آقای‌ حکیم‌ از دیگران‌ بیشتر بود.

  علی‌رغم‌ همه‌ این‌ بحث‌ها، می‌توانیم‌ بگوییم‌ که‌ مرحوم‌ آیت‌الله سیدعبدالهادی‌ شیرازی‌ که‌ از علمای‌ نجف‌ و از مراجع‌ بود و ضمناً نابینا و اعمی‌ بود، بیش‌ از دیگران‌ مورد توجه‌ قرار گرفت‌ و در قم‌، نجف‌ و سایر شهرستان‌ها و حوزه‌ها و در میان‌ بسیاری‌ از علما و فضلا به‌ عنوان‌ فرد اعلم‌ مطرح‌ شد.

از طرفی‌ در سمنان‌ هم‌ برخی‌ از علما برای‌ مرحوم‌ آقای‌ سیدعبدالهادی‌ شیرازی‌ تبلیغ‌ و او را بعد از آیت‌الله بروجردی‌ به‌ عنوان‌ مرجع‌، معرفی‌ کردند. البته‌ دوران‌ مرجعیت‌ آیت‌الله سیدعبدالهادی‌ شیرازی‌ بسیار کوتاه‌ بود؛ زیرا پس‌ از چندی‌ رحلت‌ کرد و مقلّدان‌ ایشان‌ عمدتاً به‌ مراجعی‌ که‌ در قم‌ بودند، مراجعه‌ کردند.

ازمراجع می پرسیدم :اعلم کیست؟هرکدام نفرات متفاوتی رانام می بردند

 در اعیاد، به‌ دیدن‌ همه‌ مراجع‌ می‌رفتیم‌ و در وفیات‌ در مجالس‌ روضه‌ که‌ در بیوت‌ مراجع‌ برقرار بود، شرکت‌ می‌کردیم‌. هر گروهی‌ از طلبه‌ها و حتی‌ فضلا، یکی‌ از مراجع‌ را اعلم‌ معرفی‌ می‌کردند. ما هم‌ در آن‌ مقطع‌ از همه‌ علما و فضلا، راجع‌ به‌ مجتهد اعلم‌ سؤال‌ می‌کردیم‌.

 آیت‌الله گلپایگانی‌ :بایدازخبره سئوال کنید

گاهی‌ هم‌ از افرادی‌ سؤال‌ می‌کردیم‌ که‌ قاعدتاً نمی‌بایست‌ از آنها در این‌ باره‌ پرسش‌ می‌کردیم‌، برای‌ مثال‌ یک‌ روز بعد از نماز صبح‌ از آیت‌الله گلپایگانی‌ که‌ در مسجد بالاسر اقامه‌ نماز می‌نمود، در مسیر راه‌ ـ چون‌ ایشان‌ معمولاً از صحن‌ حضرت‌ معصومه‌ تا منزل‌ را پیاده‌ می‌رفت‌ ـ سؤال‌ کردم‌ شما چه‌ کسی‌ را اعلم‌ می‌دانید؟ آیت‌الله گلپایگانی‌ در پاسخ‌ به‌ من‌ فرمودند: باید از خُبره‌ سؤال‌ کنید که‌ اعلم‌ کیست‌؟ من‌ مجدداً گفتم‌: کسی‌ را جز حضرتعالی‌ نمی‌شناسم‌، شما چه‌ کسی‌ را اعلم‌ می‌دانید؟ ایشان‌ دو مرتبه‌ فرمود، باید از خبره‌ سؤال‌ کنید.

آیت‌الله اراکی‌:مبهم جواب می داد!

شب‌ دیگری‌، بعد از نماز مغرب‌ و عشای‌  آیت‌الله اراکی‌ در مدرسه‌ فیضیه‌، خدمت‌ ایشان‌ رفتم‌ و از وی‌ سؤال‌ کردم‌ به‌ نظر جنابعالی‌ اعلم‌ کیست‌؟ ایشان‌ فرمود، معلوم‌ است‌. من‌ مجدداً سؤال‌ کردم‌ که‌ برای‌ من‌ معلوم‌ نیست‌، حضرتعالی‌ بفرمایید چه‌ کسی‌ اعلم‌ است‌؟ ایشان‌ فرمود وقتی‌ خورشید در آسمان‌ است‌، من‌ بگویم‌ خورشید در آسمان‌ است‌. خوب‌ این‌ معلوم‌ است‌ و دیگر سؤال‌ ندارد. البته‌ حق‌ با آنها بود، سؤال‌ از مراجع‌ بزرگی‌ مثل‌ آیت‌الله گلپایگانی‌ و آیت‌الله اراکی‌ خیلی‌ مناسب‌ نبود.

آیت‌الله زنجانی‌:۴نفررامعرفی کردند

شبی‌ هم‌ از  «آیت‌الله سیدموسی شتبیری زنجانی‌»که‌ در صحن‌ عتیق‌ حضرت‌ معصومه‌(س‌)، نماز مغرب‌ و عشا را اقامه‌ می‌کرد، بعد از نماز، راجع‌ به‌ «اعلم‌» سؤال‌ کردم‌.

 در پاسخ‌ فرمودند: آقایان‌ گلپایگانی‌، خوانساری‌، شریعتمداری‌ و مرعشی‌ نجفی‌. من‌ سؤال‌ کردم‌: در میان‌ اینها، کدام‌ یک‌ اعلم‌ هستند؟ ایشان‌ دو مرتبه‌ اسـامی‌ همـه‌ آنهـا را تکـرار کـرد.

 آیت‌الله مشکینی‌:چندنفررامعرفی کردند

یادم‌ هست‌ از  آیت‌الله مشکینی‌  در همان‌ ایام‌ راجع‌ به‌ «اعلم‌» سؤال‌ کردم‌، ایشان‌ اسامی‌ مراجع‌ معروف‌ را به‌ جز آقای‌ مرعشی‌ نجفی‌ برشمرد و گفت‌: از یکی‌ از این‌ آقایان‌ تقلید کنید.

 آیت‌الله ستوده‌ نظرشان‌ بیشتر به‌ آیت‌الله خوانساری‌ و آیت‌الله گلپایگانی‌ بود.

 آیت‌الله حائری‌ سمنانی‌:امام خمینی رامعرفی کردند

در آن‌ سال‌ (۱۳۴۰) نام‌ آیت‌الله خمینی‌ به‌ عنوان‌ مرجع‌ تقلید، خیلی‌ مطرح‌ نبود 

 روزهای‌ اولیه‌ ورود به‌ قم‌، وقتی‌ از فضلا و مدرسین‌ می‌پرسیدیم‌ که‌ چه‌ کسی‌ اعلم‌ است‌؟ کمتر از امام‌ به‌ عنوان‌ مرجع‌ تقلید، نام‌ برده‌ می‌شد.

و بیشتر، شاگردان‌ ایشان‌، وی‌ را اعلم‌ می‌دانستند.

به‌ هرحال‌ در آن‌ ایام‌، به‌ هر مدرِّس‌ معروفی‌ که‌ می‌رسیدیم‌، سؤال‌ اول‌ این‌ بود: «چه‌ کسی‌ اعلم‌ است‌؟» خود این‌ سؤال‌ و جواب‌ها، هیجان‌ خاصی‌ را در حوزه‌ به‌ وجود آورده‌ بود و برای‌ ما که‌ در ابتدای‌ طلبگی‌ بودیم‌، بسیار جالب‌ بود.

قبل‌ از اینکه‌ وارد بحث‌ مربوط‌ به‌ درس‌ و مدرسه‌ خود شوم‌، همین‌ جا اشاره‌ کنم‌ که‌ وقتی‌ وارد قم‌ شدم‌، بسیار مشتاِق بودم‌ و لحظه‌شماری‌ می‌کردم‌ که‌ زودتر حضرت‌ امام‌ را زیارت‌ کنم‌. به‌ دلیل‌ اینکه‌ در سمنان‌  آیت‌الله حائری‌ سمنانی‌، بارها و بارها بر این‌ نکته‌ تأکید کرده‌ بود که‌ بالاترین‌ شخصیت‌ علمی‌ قم‌، آقای‌ خمینی‌ است‌. روزهای‌ اولیه‌ ورود به‌ قم‌، وقتی‌ از فضلا و مدرسین‌ می‌پرسیدیم‌ که‌ چه‌ کسی‌ اعلم‌ است‌؟ کمتر از امام‌ به‌ عنوان‌ مرجع‌ تقلید، نام‌ برده‌ می‌شد.

من‌ قلباً خیلی‌ تمایل‌ داشتم‌ که‌ ایشان‌ به‌ عنوان‌ اعلم‌ و مرجع‌، معرفی‌ شود. البته‌ شاگردان‌ ایشان‌ و برخی‌ از فضلا از همان‌ اول‌ به‌ امام‌ توجه‌ داشتند، ولی‌ معروفیت‌ امام‌ کمتر از دیگر مراجع‌ بود.

در آن‌ زمان‌ بیشتر آیت‌الله گلپایگانی‌، آیت‌الله مرعشی‌ نجفی‌ و آقای‌ شریعتمداری‌ معروف‌ بودند.

 آیت‌الله مرعشی نجفی‌ مُهرِ نان‌ طلبه‌ها را می‌داد

و آن‌ دو( آیت‌الله مرعشی‌ نجفی‌ و آقای‌ شریعتمداری‌) نفر هم‌ شهریه‌ طلاب‌ را پرداخت‌ می‌کردند.

افراد دیگری‌ هم‌ به‌ عنوان‌ مرجع‌ مطرح‌ بودند، آیت‌الله خوانساری‌ که‌ در تهران‌ بود، و آیت‌الله میلانی‌ که‌ در مشهد سکونت‌ داشت‌، از آن‌ جمله‌اند. در نجف‌ هم‌ آقایان‌ حکیم‌، خویی‌ و شاهرودی‌ خیلی‌ معروف‌ بودند. البته‌

 آیت‌الله سیدعبدالهادی‌ شیرازی‌ زنده‌ بود، وی‌ معروفیت‌ بیشتری‌ از دیگران‌ داشت‌.[۱۲]

منابع:

[۱] ـ مصاحبه با علی اکبر الفت، شهر ری.

[۲] ـ مصاحبه با محمد حسین حریری، شهر ری.

[۳] ـ همان.

[۴] ـ مصاحبه با شیخ آقا بزرگ کنی ، شهر ری.

[۵] ـ غیوری.

[۶] ـ خاطرات آیت الله غیوری ، ص ۲۲۸

[۷] خاطرات آیت الله مسعودی خمینی،تدوین جواد امامی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی،۱۳۸۱ ص۰۳ ۲

[۸] حاج حسین اثنی عشری فردی زاهد، مخلص و متعهد بود او برای گذراندن زندگی نه تنها چیزی از کسی نمی‌گرفت، بلکه در خانه‌ی هیچ کسی حتی یک فنجان آب جوش هم نمی‌خورد، ایشان از شنیدن و دیدن ناهنجاری‌های اجتماعی و منکرات به شدت عصبانی می‌شد و در امر به معروف و نهی از منکر بسیار جدی بودند، اگر با منکری برخورد می‌کرد به شدت با آن مقابله می‌کرد، در مجالس عزاداری هم سخنران بود و هم مرثیه خوان و با ریاکاری و ریاکاران در مجالس با شدت مبارزه می‌کرد . ک به، محمد مهدی ری شهری، خاطره‌ها، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی ۱۳۸۱، ص ۱۷.

[۹] ـ مصاحبه با حاج عباس عظیمی، شهر ری، ۱۳۸۷.

[۱۰] ـ آیت الله غیوری از جمله کسانی بود که پس از فوت آیت الله بروجردی مدتی از سید عبدالهادی شیرازی تقلید می کرد. خاطرات آیت الله غیوری ، ص ۵۸​​​​​​​.

[۱۱] ـ مصاحبه با حاج تقی جعفری،شهر ری ۱۳۸۷

[۱۲]-کتاب خاطرات دکتر حسن روحانی/خبرگزاری  فارس شهریور ۱۳۹۳ 

ماجرای عجیب تغسیل  آیت الله بروجردی

در کتاب «الگوی زعامت؛ سرگذشت‌های ویژه حضرت آیت‌الله العظمی بروجردی» از قول آیت‌الله عبدالصاحب مرتضوى لنگرودى آمده است: یکى از آقایان محترم و خیلى مورد اطمینان (که چون احتمال مى‌دهم ایشان راضى نباشد که اسمشان را ببرم، از بردن اسم ایشان خودارى مى‌کنم، صددرصد مورد وثوق و اعتماد است و به قدرى متدین است که مى‌توانم پشت سر ایشان نماز بخوانم) مى‌گفت:

من از مقلدین حضرت آیت‌الله العظمى آقاى بروجردى بودم. وقتى که خبر فوت و ضایعه عظیمه آقا به من رسید، مثل اینکه پدرى را از دست داده باشم خیلى ناراحت شدم، تصمیم گرفتم غسل و تکفین آقا را خودم به عهده بگیرم، لذا وقتى براى مراسم به بیت آقا رسیدم به اشخاص مربوط مراجعه کردم و گفتم: من مى خواهم آقا را غسل بدهم و آقا را تکفین کنم و این توفیق نصیب من شود. آنها نیز قبول کردند.

حرکت چشمهاهنگام غسل

ایشان گفت: من و یکى از دوستانم وارد حمام خانه آقا شدیم، آقا را خواستیم غسل بدهیم و هنوز آبى نریخته بودم و غسل را شروع نکرده بودیم، دیدم چشم آقا این طرف و آن طرف را نگاه مى‌کند و چشم‌هایش حرکت مى‌کنند.گاهى مى‌دیدم که تبسم مى‌کردند و لبخند مى‌زدند

به خودم گفتم: آیا چشم‌هاى من اشتباه مى‌بیند؟! یا اینکه آقا زنده است؟  همین طور مات و مبهوت بودم.

خلاصه! پیش خود گفتم حتما من اشتباه مى‌بینم و حتما به چشم من اینچنین مى‌آید به هر حال به رفیقم گفتم: آب بریز! او آب مى‌ریخت و من غسل مى‌دادم . بعد از اینکه غسل آقا تمام شد، آقا را حرکت دادیم و جایى دیگر براى تکفین بردیم باز همین طور مى‌دیدم که چشمهاى آقا اطراف حمام را نگاه مى‌کند و گاهى تبسم مى‌فرمایند. در حالت بهت و حیرت بودم که رفیقم به من گفت: چه شده است؟

گفتم: من چیز عجیبى را مى‌بینم، نمى‌دانم درست است یا نه؟

گفت: چشم‌هاى ایشان و تبسم ایشان را مى گویید؟ گفتم: بله! پس من اشتباه نمى بینم و شما هم همین را مى‌بینید.ایشان وقتى جریان را براى بنده تعریف مى‌کردند، گفتند: چطور مى‌شود شخصى که روح در بدن ندارد، چشم‌هایش حرکت کند و تبسم نماید؟!


گفتم : آقا! خدا مى‌خواسته به شما نشان بدهد که این عالم ربانى چقدر بزرگوار است و چشم برزخى شما را باز کرده است و آن عالم برزخ ایشان بوده است، نه عالم ظاهر ایشان و شما چشم و لبخند زدن برزخى ایشان را مى‌دیده‌اید، زیرا انسان به مجرد اینکه روح از بدنش خارج مى‌شود، در قالب مثالى مى‌رود و در واقع زنده است./بولتن نیوز

نظر آیت‌الله بروجردی درباره شاه چه بود؟

«تاریخ ایرانی» نوشت: آیت‌الله حاج سیدحسین طباطبایی از سلسله طباطباییان بروجرد ـ علمای مشهور قرن چهاردهم هجری ـ در سال ۱۲۹۲ هجری قمری در بروجرد متولد شد. وی مقدمات علوم اسلامی را در همین شهر فرا گرفت و سپس به حوزه علمیه اصفهان سفر نمود و از محضر بزرگان این شهر استفاده کرد.

او فقه را نزد حاج سید محمدباقر درچه‌ای و فلسفه را نزد حاج میرزا جهانگیرخان قشقایی خواند و پس از ده سال راهی نجف اشرف شد و از درس آیات محمدکاظم خراسانی‌، سید محمدکاظم یزدی‌، شیخ‌الشریعه اصفهانی و... بهره جست. علیرغم اینکه آیت‌الله بروجردی در نجف مورد توجه علما بود، به اصرار پدرش به بروجرد بازگشت و مدت ۳۶ سال در این شهر به فعالیت‌های علمی و اجتماعی مشغول شد. فعالیت‌های عمیق و گسترده علمی و اجتماعی آیت‌الله بروجردی در بروجرد، توجه علما و مردم را در پی داشت و به تدریج از وی چهره‌ای مشهور ساخت. او در این دوره سفرهایی به مکه‌، مشهد، نجف و... داشت، اما هر بار با اصرار مردم بروجرد به این شهر بازمی‌گشت‌. در سال ۱۲۶۴ هجری قمری به دلیل بیماری و کسالت به تهران منتقل شد و پس از بهبود و با اصرار علما و بزرگان حوزه علمیه قم، در این شهر اقامت گزید و سرپرستی حوزه علمیه آن را برعهده گرفت. ورود ایشان به قم تحرک حوزه علمیه این شهر را در پی داشت. آیت‌الله بروجردی در قم فرصتی به دست آورد تا به معرفی شیعه در بعد جهانی بپردازد و دارالتقریب بین‌المذاهب را تأسیس کرد. گذشته از این، در کارنامه آیت‌الله بروجردی اقدامات برجسته‌ای از جمله احیای آثار مهم و گران‌بهای علمای قدیم‌، تربیت طلاب و رونق دادن به حوزه علمیه‌، تحقیق و تألیف کتاب‌های متعدد علمی‌، ایجاد بنای مسجد اعظم قم‌، ایجاد بنای کتابخانه مسجد اعظم‌، ایجاد مدرسه علمیه در نجف‌، ایجاد بنای مسجد هامبورگ در آلمان و ایجاد بنای بیمارستان نکویی قم ثبت شده است.

مرحوم علی دوانی در جلد دوم کتاب «نهضت روحانیون ایران» ضمن اشاره به گوشه‌هایی از سوابق مبارزاتی آیت‌الله بروجردی می‌نویسد: اغلب مردم اطلاع ندارند که آیت‌الله بروجردی در قیام علمای اصفهان مورد تعقیب رضاخان واقع شد و پس از ماجرای قتل عام مسجد گوهرشاد و قیام آیت‌الله قمی‌، ضد پهلوی برخاست و چون دید که اعتراضش مورد توجه واقع نمی‌شود و مردم نیز آمادگی برای قیام ندارند ایران را با هدف اقامت در نجف اشرف ترک کرد و از طرف رضاخان در مرز خسروی بی‌احترامی هم دید. آیت‌الله بروجردی پس از مدتی توقف در نجف اشرف صلاح را در این دید که پایگاه ایران را مانند آیت‌الله حائری در قم خالی نگذارد تا به سود رضاخان تمام شود و لذا به ایران بازگشت و در شهر خود بروجرد مانند سابق ماندگار شد و به تدریس علوم عقلی و نقلی و اداره امور مردم آن سامان و بسیاری از شهرهای دیگر به عنوان مرجع تقلید پرداخت‌.

پس از رحلت آیت‌الله حائری در سال ۱۳۱۵ شمسی‌، سه تن از فقهای بزرگ یعنی مرحومین آیت‌الله سید محمد بهجت‌، آیت‌الله حاج سید محمدتقی خوانساری و آیت‌الله حاج صدرالدین صدر به مدت هشت سال حوزه علمیه قم را اداره کردند که پنج سال آن در زمان رضاخان و سه سال دیگر در اوائل سلطنت محمدرضا و به هنگام اشغال ایران توسط قوای متفقین بود.

در سال ۱۳۲۳ شمسی آیت‌الله بروجردی که برای معالجه به تهران آمده بود، پس از بهبودی توسط بزرگان علمای حوزه علمیه قم‌، و قبل از همه امام خمینی به قم دعوت شدند. با آمدن ایشان به قم حوزه علمیه نضجی دیگر گرفت‌، به طوری که به صورت بزرگترین حوزه علمیه شیعه درآمد. تأثیر وجود آیت‌الله بروجردی در قم موجب شد که حوزه‌های علمی مشهد و تهران و اصفهان و شیراز و همدان و دیگر شهرهای ایران رونق گیرد و به تعلیم و تربیت طلاب و فضلا همت گمارد.

آیت‌الله بروجردی که به گفته خودش در واقعه مشروطه از نزدیکان استادش مرحوم آیت‌الله آخوند خراسانی بود، به خوبی به یاد داشت که پس از رخنه ایادی بیگانه در امر مشروطه و شهادت شیخ فضل‌الله نوری‌، مرحوم آخوند چگونه از اقدامات خود پشیمان شده بود و لذا از دخالت در امور سیاسی که به گفته خودش سرنخ آن در دست اجانب بود سخت هراس داشت‌. خود آن مرحوم می‌فرمود: از آن موقع که دیدم مرحوم استاد آخوند و مرحوم نائینی که آن همه زحمت در تأسیس و تداوم کار مشروطه متحمل شده بودند پس از شهادت حاج شیخ فضل‌الله و حوادث دیگر ملول و افسرده شده‌اند، حالت وسوسه‌ای برای من پیدا شده است که تا یک واقعه سیاسی پیش می‌آید از اقدام فوری حتی‌الامکان پرهیز می‌کنم مبادا کاری به زیان مسلمین انجام گیرد. خیلی‌ها به این وسوسه و اضطراب من در امر سیاست ایراد می‌گیرند، ولی من هم نمی‌توانم جز این رفتاری داشته باشم‌.

به هر حال محمدرضا پهلوی که در سال ۱۳۲۳ شمسی در بیمارستان فیروزآبادی به عیادت آیت‌الله بروجردی رفته بود، پس از اقامت آن مرحوم در قم و نضج گرفتن کار مرجعیت ایشان در ایران و دیگر ممالک اسلامی‌، چندین بار در قم نیز به خدمت آیت‌الله بروجردی رسید و هر بار از آن مرحوم می‌خواست که هر امری دارند بفرمایند تا انجام دهد. آیت‌الله بروجردی که می‌پنداشتند محمدرضا به عکس پدرش مردی فهمیده و نرم و احیانا دارای عواطفی است (با تظاهرات ریاکارانه‌ای که شاه ضعیف آن روز می‌کرد) هر بار به وی فرموده بودند: «امور مربوط به روحانیت صرفا بستگی به کمک مردم مسلمان دارد. هر مقدار از آن‌ها کمک کنند من هم رسیدگی و اداره می‌کنم‌.» حتی شاه حاضر شده بود یک میلیون تومان از بابت فروش پنج ریال عوارض اضافی بلیت قطار قم‌ به ساختمان مسجد اعظم قم کمک کند ولی آیت‌الله بروجردی فرموده بود: «اگر هم این پول را از خودتان بدهید قبول نخواهم کرد مبادا فردا به نام "مسجد شاه" خوانده شود»، و لذا حاضر به قبول هیچ گونه کمکی از طرف شاه و خاندان پهلوی نشدند. آن مرحوم در عوض فرموده بودند: «به شاه بگویید آب قم شور و کم است‌. دستور دهد چند حلقه چاه عمیق حفر کنند و بعد هم شهر قم لوله‌کشی شود و سد رودخانه قم را تعمیر کنند که هیچ کدام هم هزینه زیادی ندارد» و این‌ها بر اثر اقدامات آن مرحوم سرانجام عملی شد. آن هم بعد از بار‌ها تذکر به دولت‌های ‌وقت‌.

مرحوم آیت‌الله بروجردی چند سال قبل از اینکه رحلت کنند دیگر حاضر به پذیرش شاه نشدند و هرچه قائم مقام رفیع و صدرالاشراف و دیگر رجال معمر مملکت واسطه شدند، سودی نبخشید. این نقار و کدورت تا پایان عمر آن مرحوم باقی ماند. فراموش نمی‌کنم در یک جلسه خصوصی که آن مرحوم نویسنده این سطور را خواسته بودند و در خدمتشان بودم «صدر» فرماندار وقت قم تقاضا کرد که آیت‌الله بروجردی مطلبی را به شاه بگویند، شاید به دستور ایشان عمل شود. (گویا راجع به لوله‌کشی قم بود) آیت‌الله بروجردی سخت برآشفتند و فرمودند: «من دیگر کاری با شاه ندارم و یک کلمه خطاب به ایشان نخواهم گفت‌. من خیال می‌کردم ایشان عواطفی دارند و می‌شود تذکراتی به ایشان داد، حال که بناست ترتیب اثر ندهد دیگر حرفی با ایشان ندارم‌.» فرماندار گفت‌: «حضرت آیت‌الله‌! اجازه می‌فرمایید گزارش دهم‌، حضرتعالی از کارهای اعلیحضرت و دولت‌ها ناراضی هستید؟» فرمودند: «بله‌، گزارش دهید! حتما بگویید. من چه احتیاجی به شاه دارم‌؟ نه شاه و نه دولت‌ها نمی‌خواهند کاری برای مملکت بشود، فقط سعی دارند جشن‌ها بگیرند و دختران مردم را این روز‌ها در این سرمای زمستان با لباس کوتاه در خیابان‌ها به عنوان جشن ۱۷ دی بگردانند، دیگر بس است‌! اصلا در این مملکت چطور می‌شود زندگی کرد؟» این واقعه در زمان دکتر اقبال بود. سه روز بعد، رژه دختر‌ها که از قبل مقدماتش فراهم شده بود، موقوف شد. (البته در روزنامه‌ها نوشتند به خاطر سرما برنامه به هم خورده است‌) و لوله‌کشی قم هم عملی گردید، ولی دیگر ملاقاتی بین آن مرحوم و شاه انجام نگرفت‌.

تمام وقت آیت‌الله بروجردی صرف تدریس و اداره حوزه علمیه و تربیت اهل علم و تأسیس مؤسسات دینی در داخل و خارج مملکت می‌گردید. در نتیجه مانند آیت‌الله حائری پس از شانزده سال اقامت در قم و رهبری دنیای شیعه و اداره حوزه علمیه قم صد‌ها کار دینی و هزاران دانشمند و مجتهد و فقیه اصولی و محدث و مفسر و مورخ و محقق و نویسنده و متفکر و فیلسوف و واعظ و سخنگوی دینی از حوزه درس و تربیتش برخاستند.

بیماری و درگذشت آیت‌الله

حجت‌الاسلام فلسفی درباره سال‌های آخر حیات آیت‌الله بروجردی نقل می‌کند: «در ایام بیماری آیت‌الله بروجردی که منجر به فوت ایشان شد، من از تهران به قم آمدم و کسالت ایشان را دیدم. لذا لازم بود در قم بمانم و با پزشکان معالج در کنار ایشان باشم. ایشان در طول مدت اقامتشان در قم وقتی کسالتی پیدا می‌کردند از بیتشان به من تلفن می‌شد و من دو سه نفر از اطباء را با خود به قم می‌بردم و گاهی دستگاه گیرنده نوار قلب را نیز با خود می‌آوردیم. آن روز گفتم در قم باشم تا اگر دارویی لازم باشد که در قم نیست به تهران تلفن کنم تا از داروخانه‌های آشنا تهیه کنند و بیاورند، یا اگر لازم بود، اطبای حاذق را بیاوریم. اطباء سفارش کرده بودند که هیچ کسی به عیادت نیاید و بگذارید تا ایشان استراحت کنند، چون ایشان نباید دچار هیجان شوند. لذا هر کس به عیادت می‌آمد در بیرونی سلام می‌رساند و می‌رفت. به شخصیت‌ها می‌گفتند: خدمت آقا عرض شد که شما تشریف آوردید و سلام رسانیده‌اند. دکتر نبوی پزشک مخصوص قلب، از اول کسالت ایشان تا آخر حضور داشت. اطبای تهران و قم مصلحت دیدند که پروفسور موریس فرانسوی متخصص و جراح معروف قلب را که شهرت جهانی داشت، از اروپا بخواهند تا او نظر بدهد. او هم آمد و به نظرم دو، سه بار نیز ایشان را معاینه کرد و گفت: کسالت قلبی ایشان شدید است./فروردین ۱۳۹۷ایسنا

چراامام خمینی درتشیع جنازه آیت الله بروجردی"استادش"شرکت نکردی؟

اما با وجود این رابطه صمیمی و پیوند قلبی عمیق، امام خمینی در تشییع پیکر استادش در روز سیزدهم شوال ۱۳۸۰ هجری قمری (دهم فروردین سال ۱۳۴۰) شرکت نکرد، چرا که آینده‌نگری و هوشمندی ایشان افق‌های پیش رو را می‌دید.

ازچپ:آیت الله شیخ حسن صانعی،امام خمینی،مسیح بروجردی...سیدحسن خمینی(سمت راست)،پشت سرامام خمینی(محمدرضاتوسلی)،بالاسربروجردی(شهاب الدین اشراقی)قم

حجت‌الاسلام حاج شیخ محمدرضا توسلی رئیس دفتر حضرت امام خمینی ماجرا را این گونه نقل می‌کند: «بعد از فوت مرحوم آیت‌الله بروجردی درصدد شدیم که در تشییع جنازه آقای بروجردی از امام خمینی رحمة الله تجلیل کنیم و به این طریق در عمل بفهمانیم که عده کثیری از طلاب حوزه علمیه طرف‌دار مرجعیت امام هستند. شاگردان مترصد بودند که امام در تشییع جنازه هر جا باشند، اطراف ایشان را بگیرند و سلام و صلوات راه بیندازند و به این طریق ارادت قلبی خودشان را به ایشان ابراز کنند و ایشان را هم به مردم معرفی کنند. متأسفانه هرچه در تشییع جنازه گشتیم، ایشان را پیدا نکردیم. بعد از چند روز معلوم شد که اصلاً امام به تشییع جنازه نیامده بود! پس از چند روز یکی از آقایان در محضر امام از یکی از دوستان امام شکایت کرد که ایشان به عنوان تجلیل از شما به من توهین کرده است. امام پاسخ فرمود: «من راضی نیستم کسانی که به من علاقه دارند، علاقه‌شان از قلبشان تجاوز کند و آن را ابراز نمایند. هرکسی که به من علاقه دارد، بگذارد در همان محدوده قلبش بماند. کسی برای ریاست من، حتی یک وجب هم قدم برندارد.» بعد این جمله را فرمود: «من که به تشییع جنازه آقای بروجردی رحمةالله نیامدم، برای این نبود که کسالتم آن قدر شدید بود که نمی‌توانستم به تشییع بیایم. نیامدنم برای این بود که دیدم تشییع جنازه تبعاتی دارد، آنجا مسائلی مطرح خواهد شد و من برای خاطر آنکه از آن مسائل دور بمانم و کنار باشم، از تشییع جنازه صرف نظر کردم».

امام خمینی به آیت الله بروجردی رحمةالله خیلی معتقد بود. در همان روزهای فوت ایشان بود که دیدم در یکی از نوشته‌ها امام از ایشان به عنوان آیت‌الله العظمی نام برده بود و همیشه می‌فرمود: «آقای بروجردی برای عالم اسلام و جامعه مدرسین دیوار بلندی بود که فرو ریخت.» و خیلی به ایشان علاقه‌مند بود. با وجود این، به تشییع جنازه ایشان حاضر نشد که مبادا برای مرجعیت ایشان اقدامی شود»./خبرگزاری فارس

ازماجرای اختلاف آیت الله بروجردی با فدائیان اسلام«نواب صفوی»-+اختلاف کاشانی ومصدق بروایت شاهدماجرا

معلوم شد دولت لبنان با دولت ایران در اذیت و آزار مسلمین شرکت دارد. من «سید ابوالفضلبرقعی» در مدرسه فیضیه قم و در بین طلاب روی سنگی نزدیک حوض وسط مدرسه ایستاده و سخنرانی کردم 

بالأخره خود را مهیا کردم و به شهربانی رفتم، تا وارد شهربانی شدم دیدم دو ماشین نظامی از تهران آمده و منتظر است و همان هنگام ورود مرا دستگیر کردند و در یک ماشین کوچک نشانده و به طرف تهران حرکت کردند. اتفاقا آقای واحدی(حجت الاسلام عبدالحسین واحدی) را که جوانی ۱۹ ساله و از فداییان اسلام بود من در آن وقت حدود چهل سال داشتم، و واحدی هم تقریبا همسن فرزند من بود که هر کس او را می دید حدس می زد که فرزند من است.

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:درکنارآیت بروجردی،سمت چپ«حجت الاسلام سیدعبدالحسین واحدی«است.

نمازجماعت درزندان

پس از آن مغرب نزدیک بود و ما را بردند در کنار شهربانی در محلی بازداشت کردند، نزدیک مغرب، آقای واحدی اذان گفت، ما نماز جماعت برپا کردیم، عده ای از کسبه و تجار که مریدان کاشانی بودند، در آنجا محبوس بودند، آمدند به جماعت ما. پس از نماز شروع کردم به بیان حقایق دینی. در اتاق متصل به اتاق ما عده ای از توده ای ها و کمونیست ها محبوس بودند، پیغام دادند که ما می خواهیم فلانی را ببینیم. گفتم اشکالی ندارد تشریف بیاورند. عده ای غیر روحانی که با من بازداشت بودند، گفتند ممکن است ما را به کمونیست بودن متهم کنند. من گفتم چه اتهامی، نترسید بگذارید بیایند. به هر حال آمدند و اظهار خوشوقتی کردند که یک نفر روحانی شجاع هم پیدا می شود که با دیکتاتوری مخالف باشد. ما با ایشان گرم گرفتیم، آنها سؤالات و اشکالاتی به قوانین اسلام داشتند که به آنها جواب گفتم.

چند روزی در آنجا توقیف بودیم تا اینکه سرهنگی از طرف شاه آمد که شما در قم چه می خواسته اید بگویید؟ مقصود خودتان را مرقوم نمایید، من تعجب کردم از مملکت هرج و مرجی که دولت ندانسته ما چه می گوییم، ما را تبعید کرده و زندانی نموده اند. در جواب گفتم مقصد ما هر چه بود راجع به شاه و وزیر نبوده. گفتند هر چه بوده بنویسید. اطرافیان ما نیز اصرار کردند که چیزی بنویسید. کاغذی گرفتم و نوشتم: «بسم الله الرحمن الرحیم، سلاطین قبل اگر از خطری نجات پیدا می کردند زندانیان را رها می کردند، سخن ما این است که می گویند در دانشگاه خواسته اند به شاه تیری بزنند نخورده و از خطر گلوله رها شده و نجات یافته و در عوض عده ای از مجتهدان و صالحین را که آقای کاشانی و دوستانش باشند از آنجمله این حقیر را گرفته اند و به این بهانه تبعید و بازداشت کرده اند، این کار چه معنی دارد والسلام.»

شاه دستورآزادی برقعی+همراهان راداد

سرهنگ و اطرافیان چون نوشته ی مرا دیدند گفتند خوب نوشته اید، نامه را بردند و فردای آن روز آمدند که شاه دستور داده "ملای قمی"برقعی" و همراهانش آزادند"

همه خودراهمراهان جازدند!

کسانی که با ما از قم آمده بودند، یعنی آقای واحدی و فردی موسوم به حاجی حسن و همچنین دوستان و مریدان کاشانی که در زندان بودند، همه گفتند ما از همراهان آقای برقعی هستیم، ماشینی آوردند و گفتند شما را کجا ببریم؟

مأموران گفتند:آقای امام جمعه ی تهران و آقای بهبهانی شما را دعوت کرده اند؟

بنده گفتم منزل ایشان نخواهیم رفت، بلکه در میان میدان توپخانه ما را پیاده کنند هرجا خواستیم می رویم؛ زیرا من با آخوندهای درباری سخت مخالف بودم و امام جمعه و بهبهانی هر دو درباری بودند.

چون ما را در توپخانه پیاده کردند، با همراهان خداحافظی کردم و رفتم منزل آقای کاشانی، کاشانی مجتهدی بود شجاع و بیدار. اگر چه خودش در لبنان تبعید بود، ولی خانواده اش در تهران بودند. چون من وارد شدم بسیار خوشحال شدند.

 و مرحوم مصدق را جز معدودی نمی شناختند. ولی چون کاشانی سعی داشت یک مجلس شورای ملی و وکلای خیرخواه ملت سرکار بیایند، لذا فتوا می داد که بر جوانان واجب است در انتخابات دخالت کنند، و لذا در همان زندان لبنان به اینجانب نامه ای نوشت که آقای برقعی مانند آخوندهای دیگر مسجد را دکان قرار نده و بپرداز به بیداری مردم و به سخن مردم که می گویند آخوند خوب کسی است که کاری به اوضاع ملت نداشته باشد وکناره گیر باشد، گوش مده و کاری کنید که مردم مصدق را انتخاب کنند، تا آن وقت ملت نمی دانستند مصدق کیست، و چه کاره است، کاشانی به تمام دوستانش توصیه می کرد که وکلایی صحیح العمل از آنجمله مصدق را انتخاب کنید، پس به واسطه ی سفارشات و سخنرانی های کاشانی و پیروانش مردم نام مصدق را شنیدند و تا اندازه ای شناختند.

 در مواقع انتخابات مریدان کاشانی از اول شب تا صبح در پای صندوقها می خوابیدند که مبادا صندوق عوض شود و کاشانی و مصدق وکیل نشوند،

مردم را تحریک می کردیم به رأی دادن به آقای کاشانی و مصدق و چند نفری که با این دو نفر همراه بودند، تا اینکه به واسطه فعالیت مریدان کاشانی این دو نفر رأی آوردند و وکیل تهران شدند،

دولت ناچار شد کاشانی را آزاد کند و از لبنان به ایران آورد.

چون ملت خبر شد که کاشانی با هواپیما وارد تهران می شود، لذا همان روز ورود ایشان از فرودگاه مهرآباد تا درب منزل ایشان مملو از جمعیت بود. ما آن روز در تهران فعالیت می کردیم، تا استقبال خوبی از ایشان به عمل آید.

رئیس دفترآیت الله بروجردی "شیخ علی لر"عامل اختلاف  بود

فدایئان اسلام بدستوررئیس دفترآیت الله بروجردی"چوب"خوردند

پس از آنکه مراسم استقبال انجام شد به قم برگشتم، وارد منزل که شدم دیدم عده ای از طلاب و فداییان اسلام زخمی و دردمند آمده اند به منزل ما. گفتم چه شده؟

گفتند دیروز عصر عده ای از ما طلاب فدایی در نماز جماعت مغرب در مدرسه ی فیضیه شرکت کرده بودیم، بدون خبر و ناگهانی عده ای چماق بدست به دستور آیت الله بروجردی و به رهبری شیخ علی لر که یکی از طلاب لرستان است ریختند میان صفوف جماعت و طلاب فدایی را مورد حمله و کتک قرار دادند

و آقای بروجردی دستور داده شهریه طلاب فداییان را قطع کنند و حجره هایی که در مدرسه داشتند تخلیه کنند.

نویسنده"برقعی" خیلی تعجب کردم؛ زیرا فداییان اسلام عده ای از طلاب متدین بودند که با منکرات و فساد دربار مبارزه می کردند، و سزاوار بود که آقای بروجردی با ایشان همراهی کند نه آنکه وسط نماز ایشان را مضروب و مطرود کنند و ایشان چیزی نگوید. طلاب گفتند خوب شد نبودید وگر نه کتکی هم شما نوش جان می کردید!

من گفتم حال چه باید کرد؟

گفتند شما با آیت الله کاشانی رفیق هستید راه چاره این است که بروید او را ملاقات کنید، من فوری برگشتم تهران، در حالی که منزل آقای کاشانی شلوغ بود و دسته دسته مردم به زیارت او می آمدند، آمدم مطلب را به ایشان گفتم، ایشان گفتند من که در این حال نمی توانم قم بروم، با این سید لُر (یعنی آقای بروجردی) صحبت کنم، اما آقای فلسفی را می فرستم، از اینرو به آقای فلسفی امر کردند که شما بروید قم و به آقای بروجردی بگویید این فداییان فرزندان و قوت دست شما هستند، شما نباید اینان را بکوبید. بالأخره آقای فلسفی برای مذاکره با آقای بروجردی به قم آمد و ما هم با امیدواری برگشتیم، و به طلاب مژده دادیم. علت آنکه خودم خدمت آقای بروجردی نرفتم و راجع به این موضوع مستقیما با ایشان صحبت نکردم، آن بود که در زمان تبعید آقای کاشانی به لبنان حدود صد تن از مریدان کاشانی به قم آمدند که در منزل آقای بروجردی متحصن شوند و از ایشان بخواهند که با دولت راجع به استخلاص آقای کاشانی صبحت و مذاکره کند، ولی رفتار ایشان به گونه ای بود که باعث شد از ایشان قطع امید کنم. ماجرا از این قرار بود که چون این عده وارد قم شدند، درباریانِ بروجردی، ایشان را به روستای وشنوه بردند و نگذاشتند که با مریدان کاشانی ملاقات کند، و حتی نگذاشتند با نمایندگان ایشان نیز صحبت کند. به محض اینکه پناهندگان به منزل آقای بروجردی وارد شدند، درِ خانه را مأمور دولت گذاشتند که کسی برای پناهندگان نانی و طعامی نیاورد، تا آنان خسته شده و خود متفرق شوند، این بنده دیدم صد نفر در میان خانه بدون غذا مانده اند، لذا رفتم به دکان نانوایی کوچه ی عشقعلی (که در آنوقت از پشت بام نانوایی تا پشت بام آقای بروجردی راه داشت و هنوز خیابان چارمردان احداث نشده بود) به نانوا فهمانیدم که شما همه شب مقداری نان از پشت بام برای پناهندگان ببرید، آنان پولش را می پردازند و اگر ندادند من خودم خواهم داد، نانوا انصافا خدمت کرد و مرتبا برای پناهندگان مخفیانه نان می فرستاد، متحصنین پس از آنکه مدتی ماندند و نتیجه نگرفتند ناچار متفرق شدند، و چون متفرق شدند آقای بروجردی هم برگشت!!

بنده خواستم وقت خلوتی با ایشان"آیت الله بروجردی" ملاقات کنم و مطلب را به ایشان بگویم که کار خوبی نکردید و علت خودداری از ملاقات را بخواهم، ولی دیدم آقا به ثقل سامعه مبتلاست و از طرف دیگر اصحاب آقا مغلطه خواهند کرد، و مانع می شوند، لذا مطلب را برایشان نوشتم و با پست شهری فرستادم، گویا چون امضای من بود اصحابش نگذاشتند که نامه به دست ایشان برسد، دومرتبه نوشتم، باز اصحاب او نگذاشتند که نامه به دست ایشان برسد، در نامه نوشته بودم وقت ملاقات خصوصی بدهید. و اینکه می گویم نامه ها به دست ایشان نمی رسید، بدین جهت است که اگر می رسید مطلع می شدم، مرا همه روزه در بین راه هنگامی که ایشان به حوزه درس خود می رفتم، همدیگر را می دیدیم و احوالپرسی می کردیم، ولی ایشان که همواره در بین راه مرا  می دید، چیزی نگفت و معلوم بود از نامه ام بی خبر است، تا اینکه ناچار شدم نامه ای به نام حسین خان بوشهری نوشتم، و در آن، وقت ملاقات خواستم. نامه ی سوم به ایشان رسید، و لذا در بین راه که مرا دید فرمود نامه ای نوشته اید؟ عرض کردم بلی. فرمود روز چهارشنبه ساعت هشت تشریف بیاورید.

نویسنده همان روز در همان ساعت تعیین شده به منزل ایشان رفتم، دیدم ۱۰ یا ۱۲ نفر از اصحاب ایشان در اتاق خصوصی که ما وقت خواسته بودیم با ایشان نشسته اند، بعد از تعارفات معموله ایشان گفتند شما فرمایشتان را بفرمایید. عرض کردم غیر از شما اگر کسی دیگری باشد من عرضی ندارم. فرمودند ایشان از خودمانند. باز عرض کردم من عرضی ندارم. این بود که به اصحاب خود گفتند بروید اتاق دیگر، آنان برخاستند و با اوقات تلخ به اتاق دیگر رفتند. ولی پشت در اتاق به استراق سمع پرداختند و چنانکه گفتم آقای بروجردی به ثقل سامعه مبتلا بود و من ناچار باید با صدای بلند به ایشان صحبت کنم. دیدم ناچارم با صدای بلند مطالب خود را بگویم، و اگر خودداری کنم شاید ایشان عصبانی شوند و یا مانعی پیش آید. ولذا گفتم توکلت علی الله، و عرض کردم شما باید کاری کنید که نامه های مردم را اصحابتان پیش از شما باز نکنند و بدست شما برسانند،

فرمودند می رسانند. عرض کردم چنین نیست؛ زیرا من دو نامه فرستادم نرسید ولی نامه ی سوم که به نام حسین خان بوشهری ناموجود بوده، رسید، گفتند من هم می خواستم بپرسم چرا به نام حسین خان نوشته اید؟ گفتم علت آن همین است. سپس گفتم هزار سال است شما بنی امیه را لعن می کنید که چرا باوجود اینکه امام حسین (ع) را به کوفه دعوت کردند آب را به روی او بستند، ولی خودتان عده ای از مسلمانان را که برای أمر دینی و احقاق حق یک مجتهد به شما پناه آورده ومهمان شما بودند، واگذاشتید و عوض مهمان نوازی به سفر رفتید و اصحاب شما نان و آب را به روی ایشان بستند تا ناچار متفرق شدند. خوب بود شما دو نفر نماینده ی ایشان را بخواهید اگر مطلب صحیحی داشتند حتی المقدور با آنان همراهی می کردید، و اگر مطلب و خواسته ی ایشان مشروع و یا مقدور شما نبود. به ایشان صریحا اعلام می داشتید، نه اینکه بگذارید و بروید و پاسبان درب خانه خود بگذارید. سخن من به اینجا که رسید اصحاب او با عصبانیت وارد اتاق شدند که آقا کار دارند شما وقت ایشان را تلف کرده اید. من دیدم اگر سخن را ادامه دهم ممکن است مورد ضرب و شتم واقع شوم، لذا خودداری کرده و برخاستم و دیگر از آقای بروجردی مأیوس شدم. و این بار که فداییان را کتک زدند نزد ایشان نرفتم و به طریق دیگری برای احقاق حقشان اقدام کردم. 

اطرافیان بروجردی، کاشانی و مصدق

اصحاب آقای بروجردی با هو و جنجال و تبلیغات و غلو، آقای بروجردی را به عرش رسانیدند و کار به جایی رسید که با کمک دستهای پنهان او را یگانه مرجع شیعیان قلمداد کردند، اما چه فایده که برای امت کاری نکرد.

آیت الله کاشانی عامل پیروزی وموفقیت "مصدق"بودولی مصدف نمک نشناسی کرد وسقوط

ولی آیت الله کاشانی چنین نبود و از همراهی و کمک در حق مردم دریغ نداشت و در راه سربلندی ملت همه نوع سختی را متحمل می شد وبا سعی آیت الله کاشانی و پس از وکالت ایشان و طرفداران او، زمزمه ی ملی کردن نفت در مجلس شورا بلند شد و مصدق وکیل گردید و دربار تضعیف شد و کم کم به اندک زمانی مصدق نخست وزیر شد. و چون شاه، مصدق را عزل و احمدقوام را نخست وزیر کرد، آیت الله کاشانی تعطیل عمومی اعلام کرد و سرتاسر ایران تعطیل شد و واقعه ی سی تیر به وجود آمد که مردم برای عزل قوام السلطنه ی خبیث در مقابل دربار قیام کردند و او عده ی بسیاری را در خیابانها کشت. ولی مردم غالب شدند و شاه ناچار شد احمدقوام را عزل کند، پس از او مصدق السلطنه روی کار آمد تا آنکه شاه فرار کرد و به ایتالیا رفت و چند روزی در آنجا ماند و با نمایندگان آمریکا تماس گرفت و بنا شد او را با یک کودتا به ایران برگردانند به شرط اینکه مطیع محض دولت آمریکا و مأمورین سیا باشد و با آنها همکاری نماید

و بدین ترتیب در روز ۲۸ مرداد ۱۳۳۲عده ای از چاقوکشان دربار قیام کردند و با شعار زنده باد شاه آمدند کلانتری ۱۲ را گرفتند، سپس حرکت کردند و مرکز تهران را شلوغ کردند و رفتند به طرف ساختمان نخست وزیری برای دستگیری مصدق، تا اینکه خانه ی او را غارت و خود او را دستگیر کرند.

و در این قضیه می توان گفت خود مصدق نیز مقصر بود، زیرا ایشان که تحت تأثیر تملق و چاپلوسی اطرافیان خود بود، با آیت الله کاشانی که موجب شهرت و وکالت و قدرت و نخست وزیری او شده بود به عداوت پرداخت، و چون مغرور شده بود دست کاشانی را از امور مملکت قطع و او را خانه نشین کرد، و اصحاب و اطرافیان مصدق به اذیت و آزار کاشانی پرداختند و حتی در روزنامه ها او را تمسخر می کردند و می گفتند:   ول کن بابا اسدالله       حضرت آیت الله.

و با کاشانی کاری کردند که دربار شاه نکرده بود، و حتی عده ای از اراذل و اوباش خانه ی کاشانی را سنگ باران کردند و با پرتاب آجری در فضای خانه، آقای حدادزاده را که یکی از اصحاب کاشانی بود کشتند. مصدق مردی نبود که اسلحه به دست گیرد وبجنگد، یعنی، مانند کاشانی مرد مبارزه نبود. ولی کاشانی و فداییان اسلام مردمانی بودند که دست به اسلحه می بردند و خود وارد میدان می شدند. و لذا دشمن سعی می کرد مصدق را تنها بگذارد و مبارزین را از بین ببرد. مصدق به دست خود، فداییان را به زندان افکند و کاشانی را خانه نشین نمود و عده ای مفتخور و حتی درباریان شاه دور او جمع شده بودند که فقط مقام و مأموریت و پست و منصب می خواستند، و چون نخست وزیر بود دنیا و مقام به دست او بود و متملقین او را به عرش رسانیدند، ولی چون روز قیام و اقدام فرا رسید و طرفداران شاه که تعدادی اراذل و بدکار بودند پا به میدان گذاشتند اطرافیان مصدق همه از ترس پنهان شدند،

آقای کاشانی قبلا به مصدق إعلام و إتمام حجت کرد که می خواهند کودتا کنند، مصدق اعتنانکرد

و سرانجام یک سرهنگ با چند نظامی رفتند و به آسانی او را دستگیر کردند، و هر چه مردم بازاری و یا دانشگاهی به او گفتند اجازه دفاع به ما بده و اسلحه به ما بده ما دفاع می کنیم، مصدق گوش نداد و در حقیقت خود او، خود و ملت را دو دستی به دشمن تسلیم کرد، و شاه را برگردانید و نفس از کسی برنیامد. و چون شاه آمد اول کاری که انجام داد فداییان اسلام را دستگیر و إعدام نمود و خیالش راحت شد.


توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:منبع:https://sites.google.com/site/islamicpersiantext/Home/borqeie

زندگینامه "خاطرات"سید ابوالفضل ابن الرضا برقعی(ازدوستان"حواریون"آیت الله کاشانی بااندکی اصلاحات

ختلافات آیت الله بروجردی بافداییان اسلام- نواب صفوی

اولین تحرکات فداییان اسلام (قصد مقابله با برگزاری تشییع جنازه رضاشاه) از سوی حضرت آیت الله العظمی بروجردی به عنوان اخلال در نظم حوزه تلقی شد. این امر بایکوت و حتی سرکوب طلاب طرفدار نواب صفوی را به دنبال داشت. آیت الله بروجردی بیش از هر چیز به احیای حوزه علمیه تخریب شده قم می اندیشید و این نوع تحرکات را باعث سرکوب مجدد روحانیت و از دست رفتن اولین امکان ها برای بازسازی مبنایی ترین تشکیلات هدایت عمومی شیعیان کشور می دانست.

آیت الله بروجردی در یکی از جلسات درس خود از فداییان اسلام به عنوان طلاب و سادات عصبانی یاد کرده بود که باید موعظه شوند و از فداییان اسلام خواسته بود که روش خود را دنبال نکنند و چنین استدلال می کرد که ما تحولات زیادی را در عمرمان دیده ایم. در جریان مشروطیت و… دیدیم که کارها چگونه شروع و به کجا ختم شد. 

آیت الله‌بروجردی از شیوه کار فدائیان  ناراضی بود

آیت الله‌بروجردی از شیوه کار فدائیان بسیار ناراضی بود. گاه نامه هایی منتسب به فداییان اسلام که در آنها برای همراه کردن افراد از تهدید به قتل و غصب اموال متمکنین استفاده شده بود، به اطلاع آیت الله بروجردی می رسید و او را در ممانعت از اقدامات فداییان اسلام مصمم تر می ساخت. آیت الله‌بروجردی معتقد بود دعوت به اسلام و مبارزه برای آن، با تهدید و غصب اموال مردم ممکن نیست. البته آیت الله بروجردی در مقابل برخوردهای ناپسندی که فدائیان با ایشان داشتند، سکوت کردند و حتی چندین بار برای آزادی اعضای آنها خصوصاً حسین امامی تلاش وافری کردند و خانواده‌های آنها را نیز از لحاظ مالی تقویت می‌نمودند. 

در ماجرای دستیگیری نواب، آیت الله بروجردی از اجابت درخواست امام خمینی مبنی بر ارسال نامه ای به شاه برای آزادی نواب و یارانش خودداری کرد. که همین امر ر زمان رابطهوابطشان را تا حدودی تیره کرد .

اقدامات آیت الله بروجردی

در کارنامه آیت الله بروجردی می توان به اقدامات برجسته ای از جمله احیای آثار مهم و گرانبهای علمای قدیم، تربیت طلاب و رونق دادن به حوزه علمیه، تحقیق و تالیف کتاب های متعدد علمی، تاسیس دارالتقریب بین المذاهب، ایجاد مدرسه علمیه نجف، ایجاد بنای مسجد اعظم قم، ایجاد بنای مسجد هامبورگ در آلمان و ایجاد بنای بیمارستان نکویی قم اشاره کرد.

شاید بتوان مهمترین فعالیت ایشان را تلاش برای ایجاد وحدت بین شیعه و سنی بیان کرد. آیت الله بروجردی همواره رابطه بسیار صمیمانه ای با علمای اهل سنت داشت و به هرگونه اهانت به خلافای راشدین و سجده در کنار قبور ائمه واکنش شدیدی نشان می داد. هم چنین ایشان تلاش وافری را برای مبارزه با بهاییت که در آن روزگار به شدت به دنبال ترویج اندیشه های خود در ایران بود انجام دادند. نکته ای که در رفتار سیاسی آیت الله بروجردی سوالات زیادی را بر می انگیزد

مسئله ارتباط به ظاهر دوستانه ایشان با محمد رضا شاه پهلوی است. به عنوان نمونه می توان به ماجرای درخواست ایشان از شاه برای سوار نشدن هواپیما برای حفظ جان اشاره کرد. حضرت آیت الله در نامه های متعدد خود به شاه وجود"شاه" او را برای جامعه شیعه ایران لازم می دانند. از سوی دیگر در موارد متعدد شاهد موضع گیری آیت الله بروجردی درباره عدم دخالت روحانیون در امور سیاسی هستیم. اتخاذ چنین مواضعی از سوی ایشان باعث ایجاد شبهاتی در ذهن علاقمندان شده است. 

چرا قیام نمیکنم؟

 پاسخ-با مطالعه دقیق در شرایط آن مقطع تاریخی و نیز اظهارات و رفتار خود آیت الله بروجردی تاحدودی می توان به این تناقضات پاسخ داد. آیت الله بروجردی به حوزه علمیه به عنوان مرکزی برای نشر معارف اسلامی در ایران و به تبع آن تربیت روحانیون عالم و با تقوی برای ترویج اسلام اعتقاد فراوان داشتند و از این رو برای نیل به این هدف تمام تلاش خود را صورت می دادنددرگیر شدن با حکومت می توانست باعث حساسیت رژیم نسبت به حوزه علمیه و فشار بر این مرکز نوپای اسلامی شود. از این رو ایشان مکرر طلاب را به عدم دخالت در سیاست و اهتمام به کسب معارف دینی توصیه می کردند. 

از سوی دیگر آیت الله بروجردی آمادگی مردمی را هم  برای همراهی در تحرکات مبارزه جویانه نامساعد یافته بود. مرحوم آیت الله سیدمحمدباقر سلطانی طباطبایی این سخن را از آیت الله بروجردی نقل کرده است: «گاهی تشری به دربار می زنیم. اما می دانیم که مردم آمادگی ندارند و اگر تهدید و فشار پیش بیاید شانه خالی خواهند کرد. این گونه نیست که تا پای جان بایستند

فرجام غم انگیز مشروطه نیز تاثیر بسیاری بر فکر و ارزیابی بزرگانی مثل آیت الله بروجردی داشت. آیت الله بروجردی که به گفته خودش در واقعه مشروطه از نزدیکان استادش مرحوم آیت الله آخوند خراسانی بود، به خوبی به یاد داشت که پس از رخنه ایادی بیگانه در امر مشروطه و شهادت شیخ فصل الله نوری، مرحوم آخوند چگونه از اقدامات خود پشیمان شده بود و لذا از دخالت در امور سیاسی که به گفته خودش سر نخ آن در دست اجانب بود سخت هراس داشت. خود آن مرحوم می فرمود: «از آن موقع که دیدم مرحوم استاد آخوند و مرحوم نائینی که آن همه زحمت در تاسیس و تداوم کار مشروطه متحمل شده بودند پس از شهادت حاج شیخ فضل الله و حوادث دیگر ملول و افسرده شده اند، حالت وسواسی برای من پیدا شده است که تا یک واقعه سیاسی پیش می آید از اقدام فوری حتی الامکان پرهیز می کنم مبادا کاری به زیان مسلمین انجام گیرد. خیلی ها به این وسواس و اضطراب من در امر سیاست ایراد می گیرند ولی من هم نمی توانم جز این رفتاری داشته باشم.»

تفاوت مشی سیاسی

طبیعی بود وقتی آیت الله بروجردی در اصل پذیرش مبارزه سیاسی در آن شرایط حرف داشت نمی توانست با ایده «حکومت اسلامی» فداییان اسلام با عنوان چند طلبه جوان همراهی کند. رفتارهای پرشور و هیجان زده فداییان اسلام از سویی و شایعات و سخن چینی هایی که از سوی مقدس نماها و عوامل رژیم درباره موضع آنها نسبت به آیت الله بروجردی منتشر می شد بر آتش این اختلاف می دمید. 
در بررسی رابطه آیت الله بروجردی با شاه هم می بینیم ایشان در واقع از این حسن ارتباط ظاهری در راستای اهداف اسلامی مثلا برای مبارزه با بهاییت استفاده می کنند و نه برای مقاصد سوء و نه از موضع ضعف و تسلیم در برابر رژیم. تا جایی که نقل شده است که ایشان  کمک یک میلیون تومانی شاه برای مسجد اعظم قم را قبول نمی کنند.

 بر خلاف آیت لله بروجردی که اعتقاد داشتند در مقطع کنونی حرکت های انقلابی و پر شور نتیجه ای نخواهد داشت، نواب و یارانش معتقد بودند که برای تحقق اهداف خود مبنی بر تشکیل حکومت اسلامی و اجرای احکام شرع مقدس می باید دست به اقدام انقلابی و مسلحانه زد. این اختلاف در مبانی عقیدتی زمینه ساز اختلاف در ارتباطات سیاسی و عملی  بین نواب صفوی رهبر جمعیت فداییان اسلام و آیت الله  بروجردی به عنوان مرجع اعلم آن روز شد./سایت تاریخ معاصر

***

آیت الله حاج شیخ محمدعلی گرامی قمی، از مراجع کنونی تقلید در قم و از شاگرادان آیت الله العظمی بروجردی، امام خمینی و علامه طباطبایی است. ایشان در گفت وشنود پیش روی و به مدد خاطرات شخصی خویش، جلوه‌هایی از منش سیاسی آیت الله بروجردی را در دوران ۱۵ ساله مرجعیت ایشان بر شمرده است. امید است که انتشار این گفت و شنود در سالروز رحلت آن زعیم بزرگ، تاریخ پژوهان حوزه و مرجعیت را به کار آید.

*در سالگرد رحلت آیت‌الله العظمی بروجردی، گفت وگوی ما جنابعالی که از شاگردان آن مرحوم بودید، درباره رویکرد سیاسی ایشان در دوره ۱۵ ساله مرجعیت است. آیا شیوه سیاسی ایشان همچون استادش آخوند خراسانی بود یا حد وسطی از شیوه آخوند و امام خمینی را اتخاذ کرده بود. تحلیل شما دراین باره چیست؟

بسم‌الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین(ع). مرحوم آیت‌الله بروجردی به لحاظ نظری ولایت فقیه را قبول داشت و حتی در آخر عمر تدریس «کتاب‌القصا» را برای اثبات این مسئله شروع کرد که متاسفانه به پایان نرسید. ایشان می‌فرمود: احساس وظیفه می‌کنم که بحث قضا را مطرح کنم. بسیار هم نگران بود که نکند نتواند این بحث را تمام کند، منتهی ایشان در آن برهه معتقد بود به فرض هم که روحانیت حکومت را در دست بگیرد، کسی را برای اداره امور ندارد. در جمعی عده‌ای به ایشان اصرار می‌کنند و ایشان می‌گوید: «حکومت را از شاه بگیرم، به دست چه کسی بدهم؟» بعد به فردی در جمع اشاره می‌کند و می‌گوید: «این آدم همان دکتر اقبال است، منتهی با ریش و عمامه!».

آن روزها دکتر اقبال نخست‌وزیر بود. اما از لحاظ شباهت یا تفاوت شیوه ایشان با منش سیاسی مرحوم آخوند، باید اشاره کنم که از جنبه‌هائی به ایشان شبیه بود، یعنی ایشان هم اعتقاد داشت که به تعداد لازم افراد صالح نداریم که در ادارات بگذاریم. مرحوم آخوند معتقد بود که هرکاری هم که بکنیم بالاخره در کارها نواقصی وجود خواهد داشت، ولی اگر علما در راس حکومت قرار بگیرند، مردم خرابی‌ها را به پای دین می‌نویسند و اعتقاداتشان به دین سست می‌شود. البته مرحوم آیت‌الله بروجردی به این صراحت این حرف را نمی‌زد، ولی از برخوردهایش معلوم بود که چنین اعتقادی دارد.

*نظر آیت‌الله بروجردی درباره نهضت مشروطه چه بود؟ با عنایت به اینکه در آن دوران در نجف و در کنار استادش آخوند خراسانی قرار داشت؟

مرحوم آقای ستوده نقل می‌کرد که در جلسه‌ای با حضور مرحوم آیت الله بروجردی بوده و در آنجا عده‌ای این موضوع را مطرح می‌کنند که ای کاش همان شیوه استبدادی سابق بود و شاه همه‌کاره بود! مثلاً بامشروطه چه نفعی به مردم رسید؟ مرحوم آقای بروجردی فرموده بود: این حرف را نزنید! مشروطه لااقل یک مقداری رفتارهای استبدادی شاه را کنترل کرد. شما در آن دوران نبوده‌اید و نمی‌دانید استبداد چه به روزگار مردم می‌آورد. ایشان هم مثل مرحوم نائینی معتقد بود که مشروطه دفع افسد به فاسد است. این‌طور نیست که اگر مشروطه بشود، همه امور اصلاح خواهد شد، ولی دست‌کم فساد تقلیل پیدا می‌کند.

*اما به هرحال و به رغم این دفاع نسبی از مشروطیت، الگوی حکومتی ایشان همان ولایت فقیه بود؟

بله، ولایت فقیه برای ایشان اصل بود، ولی در آن شرایط نمی‌خواست ولایت فقیه را اجرا کند. مرحوم آخوند هم همین طور فکر می‌کرد. مرحوم آیت‌الله بروجردی می‌فرمود: برای اجرای این اصل، افراد به اندازه کافی نداریم و لذا کارکرد آن به پای دین نوشته می‌شود. نظر آیت‌الله بروجردی در باب ولایت فقیه روشن‌تر از نظر مرحوم آخوند بود. مرحوم آخوند اندک تردیدی در این باب داشت، ولی هر دو در این نظر که فعلاً نمی‌شود این اصل را اجرا کرد اشتراک نظر داشتند.

*شیوه عملی ِسیاسی آیت‌الله بروجردی چگونه بود؟ ایشان در برابر رژیم و مسئولان آن چگونه رفتار می‌کردند؟

ایشان همواره سعی داشت مشت بسته را باز نکند! یعنی طوری رفتار می‌کرد که رژیم شاه از حشمت و جایگاه ایشان وحشت داشت. ایشان سعی می‌کرد حتی‌المقدور اختلافات سیاسی به ساحت جامعه نکشد. ایشان همواره تلاش می‌کرد مسائل را با حشمت و ابهت خودش حل کند و شاه هم خیلی روی ایشان حساب می‌کرد. در واقع آیت‌الله بروجردی مراعات شاه را می‌کرد و او هم متقابلاً همین کار را می‌کرد. بعدها یکی از بازجوهای من در اوین گفت که: اگر آقای بروجردی می‌گفت این خودکار نباید در اداره‌ها باشد، ما فوراً همه را جمع می‌کردیم! … می‌خواست قدرت و نفوذ ایشان را بگوید. 

مرحوم آیت‌الله بروجردی می‌خواست که مسائل بدون درگیری در سطح جامعه حل شود. البته در موارد معدودی هم برخورد ایشان با سران حکومت تند می شد. نمونه آن در قضیه اصلاحات ارضی بود. در قضیه اصلاحات ارضی ایشان فرمود: من در مملکتی که سراسر آن غصب در غصب باشد نمی‌مانم. گذرنامه مرا بدهید بروم! شاه هم پرروئی به خرج داد و گفت: چند تا گذرنامه می‌خواهید؟ در پی این جسارت، در قم دستجات عزاداری به راه افتاد و مردم در صحن جمع شدند و تظاهرات کردند. بالاخره هم شاه مجبور به عقب‌نشینی شد.

*البته رابطه شاه و آیت‌الله بروجردی در اواخر تیره شد. از این دوره چه خاطراتی دارید؟

بله، اوایل روابط تیره نبود. حتی وقتی آیت‌الله بروجردی در بیمارستان فیروزآبادی تهران بستری شد، شاه به عیادت ایشان رفت. عکسی هم هست که شاه خیلی مودبانه جلوی ایشان نشسته است. من در دوره ابتدائی در مدرسه باقریه در کنار فیضیه درس می‌خواندم. یک روز داشتم از طریق عشق علی و گذرخان به مدرسه می‌رفتم که دیدم شاه دارد از ملاقات با آیت‌الله بروجردی برمی‌گردد. ساعت ۷ صبح بود. معلوم بود صبح سحر به دیدار ایشان رفته بود که در آن ساعت داشت برمی‌گشت. آیت‌الله بروجردی در دوران نهضت ملی، تمایلی به عزل شاه از سلطنت و فرستادن او به خارج از کشور نداشت، اما شاه که به امریکائی‌ها متکی شده و قدرتی پیدا کرده بود، کم‌کم به روحانیت بی‌اعتنائی کرد. مخالفت آیت‌الله بروجردی با اصلاحات ارضی و بعد هم اعتراض شدید ایشان به بهائی‌ها، روابط این دو را به تیرگی کشاند. البته آیت‌الله بروجردی فوق‌العاده رعایت فضای جامعه را می‌کرد، اما شاه هنوز دچار غرور و تکبر نشده بود، به همین دلیل هم پس از فوت ایشان تصور می‌کرد که اگر به آیت‌الله حکیم تلگراف بزند، ایشان مرجع می‌شود، درحالی که همین باعث شد که مرجعیت ایشان عقب بیفتد و تا زمانی که آیت‌الله سید عبدالهادی شیرازی زنده بود، مرجعیت آیت‌الله حکیم چندان گسترشی پیدا نکرد./۱۰ فروردین ۱۳۹۴مشرق

***

رابطه آیت لله بروجردی باشاه اززبان نوه اش

البته لازم به ذکر است اصل طرح دعوت از آیت‌الله بروجردی به قم، متعلق به آیت‌الله صدرالدین صدر بوده است. آیت‌الله صدر رئیس حوزه بودند و نسبت به آیت‌الله سید محمد تقی خوانساری و آیت‌الله حجت از نظر سن برتری داشت؛ به‌گونه‌ای که مسئولان دولتی نزد ایشان رفت و آمد داشتند و ارتباط حوزه علمیه با حکومت حتی در زمان رضاشاه، از طریق ایشان صورت می‌گرفت.

* علمای قم تصمیم گرفتند نامه‌ای به آیت‌الله بروجردی بنویسند و از ایشان برای سفر به قم دعوت کنند. البته ما هنوز به این نامه دست پیدا نکرده‌ایم؛ ولی نامه‌های متعددی از حضرت امام به آیت‌الله بروجردی در این زمینه وجود دارد که در یک مورد بسیار خاضعانه نوشته شده است: «شما وعده فرمودید که در این تاریخ بیایید. ان‌شاءلله امیدوارم به وعده خود عمل کنید و اینجا همه فضلا منتظر هستند.» از محتوای این نامه چنین برمی‌آید که نامه‌ها و درخواست‌های متعددی به آیت‌الله بروجردی ارسال شده و آمدن ایشان به قم مسلم شده بود و بحث درباره زمان حرکت ایشان بود. ولی آیت‌الله بروجردی تا پیش از مریضیشان برای سفر به قم اقدام نکردند.

بنده دلیل آن را دو چیز می‌دانم؛ یکی اینکه آقاسیدابوالحسن مرجع اعلی بود و آیت‌الله بروجردی معتقد بودند تا وقتی کسی در رأس مرجعیت است، باید او را حفظ کرد و نباید مراجع دیگری را در کنار او مطرح کرد تا در مقابل ایشان قرار گیرد. ایشان به‌گونه‌ای به آقاسیدابوالحسن احترام می‌گذاشت که درباره دیگران سابقه نداشت. ایشان چون از وضعیت قم اطلاع داشتند و می‌دانستند که امکان دارد ایشان را در مقابل آقاسیدابوالحسن قرار دهند، از آمدن به قم ابا داشتند.

دیگر آنکه مرجعیت «علمای ثلاث» نیز در قم جا افتاده بود و وقتی شخصی بالا‌تر همچون آیت‌الله بروجردی به آنجا می‌رفت، طبعاً افراد پایین‌تر کنار زده می‌شدند. از این‌رو ایشان نمی‌خواست نظم موجود در قم را به هم بزند و در این خصوص بسیار اهتمام داشت. ایشان حتی وقتی که در قم بودند، نسبت ‌به دیگر بزرگان حوزه، مسائل بسیاری را رعایت می‌کردند. از این‌رو، در خصوص سفر به قم اقدامی نمی‌کردند. این مسئله هم نشان از تقوای ایشان دارد. حوزه‌ای با طلاب و فضلای فراوان، در فاصله‌ای نزدیک، به نیاز دارد؛ او هم مرد این حوزه است و مرجعیت و زعامت نیز در همین حوزه شکل می‌گیرد؛ با این حال، ایشان هیچ رغبتی از خود برای حضور در آنجا نشان نمی‌دهد. این امر دلالت می‌کند بر اینکه واقعاً به دنبال مرجعیت و کسب ریاست نبوده است.
* آقا همچنان از آمدن به قم ابا داشتند که دچار بیماری شدند. وقتی درد و ناراحتی شدید ایشان را فرامی‌گیرد و در مدتی کوتاه حالت عفونی پیدا می‌کند وضعشان بسیار وخیم شده و به تب و لرز می‌افتند تا اینکه شبانه به سمت تهران حرکت می‌کنند. در آن زمان آمبولانس و امکانات مناسبی نبود؛ لذا اتو‌بوسی را آماده می‌کنند که آقا بتوانند در آن بخوابند. خود آقا می‌فرمودند: درد شدیدی داشتم مسکّن‌هایی به من زدند و من خوابم برد. در مسیر تهران وقتی از خواب بیدار شدم، چشمم به بارگاه حضرت معصومه(س) افتاد. برخی از ایشان نقل می‌کنند که فرموده بود: من نذر کردم اگر از این کسالت رهایی پیدا کنم، همین جا در قم بمانم و جای دیگری نروم. همچنین نذر کرده بودند بعد از بهبودی سفری برای زیارت آقا علی‌بن‌موسی الرضا(ع) مشرف شوند که به نذرشان هم بلافاصله عمل کردند.
ایشان به مدت دو ماه در بیمارستان فیروزآبادی تهران بستری شدند. در این مدت، تقریباً همه شخصیت‌های روحانی و سیاسی از قم و تهران، از شاه گرفته تا دیگران، به عیادت ایشان آمدند. در این شرایط، فرصت بسیار خوبی برای کسانی که تقاضا داشتند ایشان به قم بیایند، فراهم شد.

* دو نفر در سازماندهی حرکت ایشان به قم نقش اساسی داشتند؛ هرچند مراجع قم، به‌ویژه آیت‌الله صدر در سطح بالا تصمیم‌گیری کرده بودند، اما اقدامات عملی را این دو نفر انجام دادند: یکی امام خمینی(س) از قم بود که مرحوم حاج‌آقا مرتضی حائری و مرحوم آقاسیدمحمد محقق داماد و دیگران نیز در کنار ایشان بودند 

​نفردوم (ازراست)آیت الله سیدمحمدبهبهانی ونفربعدی(آیت الله سیدابوالقاسم کاشانی

و دیگری مرحوم آقای سیدمحمد بهبهانی از تهران بود.


نظر امام در خصوص حضور آیت‌الله بروجردی در قم، بیشتر از جنبه تثبیت بیشتر و تعالی حوزه و حفظ نقش مرجعیت در سیاست‌های مملکتی بود؛ اما آقای سیدمحمد بهبهانی نظر دیگری داشت. نظر ایشان این بود که بعد از شهریور ۱۳۲۰ و خروج رضاشاه از ایران، شرایط کشور بسیار حساس شده است؛ احزاب شروع به فعالیت کرده بودند؛ حزب توده قوی‌ترین حزب شده بود و دانشجویان و مراکز روشنفکری به تفکر چپ گرایش یافته بودند. شاه ضعیف بود و شوروی هم در کنار ما تهدیدی جدی به شمار می‌رفت. هر روز خبر می‌رسید که یکی از کشورهای اروپایی، در دامن شوروی افتاده است. چون ایران نیز هم‌مرز با شوروی است، لذا در معرض خطر بود. از این‌رو نظرشان بر این بود که ایران احتیاج دارد به یک حوزه بسیار قوی که در رأس آن یک شخصیت قوی باشد تا بتواند از عقاید مردم حراست کند و در این صورت، نفوذ اجنبی بسیار مشکل خواهد شد.
امام تلاش می‌کرد طلاب و فضلا را به تهران ببرد و از روحانیون و شخصیت‌ها برای دعوت از آیت‌الله بروجردی نامه جمع می‌کرد. آقای بهبهانی هم در تهران همین کار را می‌کرد. ایشان همیشه با دربار حتی در زمان رضاخان هم رفیق بود و این رفاقت تا سال ۴۲ ادامه داشت که با آغاز حرکت‌های انقلابی روحانیت این رفاقت به هم خورد. مرحوم آیت‌الله بهبهانی در وقایع سال ۴۲ به دفاع از امام(س) و تظاهرات مردم برخاست، نصیری از جانب شاه برای ایشان پیغام آورده بود که اعلیحضرت فرمودند دفاع از روحانیت، امام و مردم را‌‌ رها کن و از مخالفان ما دست بردار وگرنه دستور می‌‌دهم ریشت را خشک خشک بتراشند – با همین تعبیر – مرحوم آیت‌الله بهبهانی جواب داده بود: سلام من را به اعلیحضرت برسانید و بگویید که در ۲۸ مرداد که من باعث شدم سلطنت شما برگردد مردم آنقدر تف به ریش من انداختند که هنوز خشک نشده است، اجازه بدهید خشک بشود بعد بتراشید.

ایشان رئیس علمای تهران بود و این طور نبود که چون با دستگاه مرتبط بود، کسی به او اعتنا نکند. با روحانیون ارتباط داشت و علما، همچون آیت‌الله صدر، برای انجام بسیاری از کارهای خود، به آقای بهبهانی نامه می‌نوشتند. با امام هم رفاقت داشتند و نمی‌شد امام به تهران بروند و به دیدار آقای بهبهانی نرود یا برعکس. این دو شخصیت با هم هماهنگ بودند و در طول دو ماه اقامت آیت‌الله بروجردی در بیمارستان، تمام تلاش خود را به کار بردند تا ایشان را به قم بیاورند و سرانجام موفق شدند.

* هنگام ورود آیت‌الله بروجردی به قم، استقبال بسیار بزرگ و گسترده‌ای از ناحیه روحانیون و مردم قم به عمل آمد. تقریباً ساعت پنج بعد از ظهر روز پنجشنبه اوایل سال ۱۳۲۳ بعد از استقبال گسترده مردم وارد حرم شدند. از قضا، در سال ۱۳۴۰ نیز در روز پنجشنبه و تقریباً همین ساعات، در حرم حضرت معصومه ـ سلام‌الله‌علیها- دفن شدند. این تقارن در نوع خود، جالب توجه است.

* آیت‌الله بروجردی پس از ورودشان به قم، تدریس را شروع کردند، علما در درس ایشان حاضر شدند. امام هم خودشان در درس آیت‌الله بروجردی شرکت کردند و دیگران را برای شرکت در درس ایشان تشویق می‌کردند. ما ابتدا بنا به سخن آقای دوانی گمان می‌کردیم حضرت امام به درس آیت‌الله بروجردی احتیاج نداشتند و از باب احترام در درس ایشان شرکت می‌کرد؛ اما بعداً آقای مهدی حائری یزدی فرمود که امام خمینی هم از درس اصول آیت‌الله بروجردی استفاده می‌کرد و مطالب آن را می‌نوشت. ایشان در فلسفه شاگرد امام بود و نزد امام اسفار خوانده بود. می‌گفت: حتی بعد‌ها که امام دیگر درس آیت‌الله بروجردی نمی‌آمد؛، از من می‌خواست که هر هفته نوشته‌های خودم را از درس آیت‌الله بروجردی برای ایشان ببرم. آنجا متوجه شدم که امام تمام درس‌های آیت‌الله بروجردی را تا آن زمان نوشته است و می‌خواهد نوشته‌هایش ناقص نشود.

این مطلب را بعد از پیروزی انقلاب به مرحوم حاج احمدآقا خمینی عرض کردم که ظاهراً امام چنین نوشته‌ای دارند. احمدآقا گفتند: شاید وقتی که ساواک به خانه‌ امام ریختند، از بین رفته باشد. بعد از فوت حاج احمدآقا، آقای مسیح بروجردی، نوه امام به من گفت، نوشته‌ای پیدا کرده‌ایم که احتمال دارد‌‌ همان باشد که شما می‌گویید. رفتم و دیدم نوشته‌های امام در تقریر درس آیت‌الله بروجردی است. آقایان دیگر هم تأیید کردند. در نتیجه قرار شد مؤسسه نشر آثار امام آن را چاپ کند و نهایتاً کتابی چاپ شد که تقریرات درس اصول آیت‌الله بروجردی به قلم امام در آن هست. این نشان می‌دهد حضور امام در درس آیت‌الله بروجردی، حضور استفاده‌ای بوده است و این رویه‌ای است که امام و بزرگان ما داشته‌اند و هیچ‌گاه از آموختن ابا نداشتند. افزون بر این، آیت‌الله بروجردی شاگرد آخوند بود و مبانی آخوند را می‌شد از ایشان گرفت.
اعتقاد علمی امام به آیت‌الله بروجردی بسیار زیاد بود. آقای« مرتضی حائری» برای من نقل کردند، پس از ورود آیت‌الله بروجردی به قم، سفری به عتبات رفتم. وقتی حوزه نجف را دیدم، در آنجا ماندم. اقامتم شش هفت ماه طول کشید. امام برای من نامه می‌نوشت که چرا نمی‌آیی؟ من هم نوشتم: اینجا حوزه نجف است؛ حوزه هزارساله شیعه و حوزه شیخ طوسی است و می‌خواهم بمانم. امام دوباره نامه‌ای به من نوشت که تو در نجف ماندی به حساب اینکه حوزه شیخ طوسی است؛ اما خبر نداری خود شیخ طوسی به قم آمده. زود‌تر بیا که این توفیق از دستت می‌رود. من هم برگشتم و بعد دیدم واقعاً همین‌طور است و تا آن موقع چنین درسی ندیده بودم. بنابراین، امام به مراتب علمی آیت‌الله بروجردی اعتقاد داشتند. به نظر من، بسیاری از مبانی امام در اصول و فقه، برگرفته از آیت‌الله بروجردی است؛ از جمله در نظریه ولایت فقیه، موضوع علم اصول، و… از مبانی ایشان تأثیر پذیرفته بود.

 روابط آیت‌الله العظمی بروجردی با شاه، یک روابط خاضعانه نبود؛ نه با شاه رفاقت داشت و نه از او حرف‌شنوی؛ بلکه در موارد بسیاری، به او تعرض داشت. در قضیه اصلاحات ارضی، آیت‌الله بروجردی پیغامی کنایه‌آمیز و تعرض‌گونه توسط اقبال، نخست‌وزیر وقت به شاه داده بودند.

اقبال خدمت آیت‌الله بروجردی رسید و گفت: اعلیحضرت پیغام دادند که تمام ممالک اسلامی همجوار ما اصلاحات ارضی کردند؛ با وجود اینکه اسلامی هم هستند، اما هیچ کس اشکال نگرفته است. چرا شما مخالفید؟! آیت‌الله بروجردی در جواب شاه فرمودند: ممالک اسلامی همجوار ما اول جمهوری شدند بعد اصلاحات ارضی کردند. جواب آیت‌الله بروجردی هم اساسی بود و هم اعمال قدرت کرد و با وجود آنکه مجلس اصلاحات ارضی را تصویب کرده بود و مراحل قانونی طی شده بود اما حسب‌الامر حضرت آیت‌الله بروجردی به عنوان مرجع تقلید، این مصوبه متوقف می‌شود. این مطلب در روزنامه‌های آن زمان مطرح و به این موضوع و جواب ایشان پرداخته شده است.

شاه:ایت الله بروجردی درکاراصلاحات اخلال کرد

خود شاه در کتاب انقلاب سفید یا «مأموریت برای وطنم» می‌گوید: ما تمام کار‌ها را در زمینه اصلاحات ارضی انجام داده بودیم؛ اما با دخالت یک شخصیت غیرمسئول ـ که مرادش آیت‌الله بروجردی بود ـ برخورد کردیم. روابط آیت‌الله بروجردی با حکومت، به‌گونه‌ای بود که عملاً آن‌ها ملاحظه ایشان را می‌کردند؛ نه اینکه آیت‌الله بروجردی ملاحظه آن‌ها را بکند. البته ایشان یک ویژگی داشت و آن اینکه در مقابله با شاه، او را تهدید می‌کرد که من از قم یا از ایران می‌روم و در چند مرحله هم تهدید خود را عملی کرد و مردم درب خانه ایشان جمع شدند و نگذاشتند این اتفاق بیفتد.

* آیت‌الله بروجردی در دوران مرجعیت خود، اقدامات مهمی انجام دادند که در به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی بسیار مؤثر بود. یکی از کارهایی که ایشان بعد از ورود به قم انجام دادند، مسئله تبلیغ بود. ایشان بسیار اصرار داشتند همه طلبه‌هایی که در حوزه هستند، حتی اساتید در هر سطحی که هستند، باید در ماه‌های رمضان و محرم و صفر به تبلیغ بروند. اگر طلبه‌ای به تبلیغ نمی‌رفت، واقعاً ناراحت می‌شدند و اگر کسی می‌رفت، عجیب تشویق می‌کردند. ایشان با این کار، ارتباط حوزه با مردم را در تمام نقاط مملکت تأمین کردند. سخنان امام خمینی در سال ۴۲ چگونه به مردم می‌رسید؟ رادیو و تلویزیون که در اختیار ایشان نبود. به‌وسیله همین طلبه‌ها منتقل می‌شد. اگر دقت کرده باشید، قیام ۱۵ خرداد سال ۴۲، در ایام محرم واقع شد؛ هنگامی که طلبه‌ها به مناطق مختلف رفته و زمینه‌ها را فراهم کرده بودند. بنابراین، مشخص می‌شود آیت‌الله بروجردی با تربیت افراد، در حال زمینه‌سازی و فراهم کردن مقدمات بودند؛ شیوه‌ای که نهایتاً به انقلاب ختم شد.

ولایت فقیه آیت الله بروجردی

* آیت‌الله بروجردی از‌‌ همان ابتدا که به قم آمدند، بر مسئله ولایت فقیه تأکید داشتند؛ اما من عقیده‌ام این است که امام هم نظریه ولایت فقیه را از ایشان گرفتند؛ چون یکی از جهاتی که آیت‌الله بروجردی در نظر امام بسیار اهمیت داشت و بزرگ بود ـ چنانکه پدر من نقل می‌کرد ـ این بود که امام می‌گفتند: آیت‌الله بروجردی مثل بعضی از فقهای ما نیست که دلیل بیاورد و استنباط کند؛ بلکه ایشان روح فقه را ادراک می‌کند؛ همانند شیخ طوسی. شیخ طوسی فقیهی است که شم فقهی بسیار قوی‌ای دارد که تمام فقه را احساس می‌کند. لذا یکی از شواهدی که امام در مسئله ولایت فقیه می‌آوردند این بود که آیت‌الله بروجردی، با چنین استنباطی از فقه و تسلط کامل بر تمام فقه، ولایت فقیه را این گونه تبیین می‌کند.
آن سطحی که آیت‌الله بروجردی برای ولایت فقیه قائل بودند، فرا‌تر از یک حکومت است. ایشان ولایت فقیه را نسبت ‌به کل جهان اسلام می‌دانند و حکومت را بخشی کوچکی از ولایت فقیه می‌شمرند. ایشان معتقد بودند ولایت فقیه، هرچند عین ولایت ائمه نیست ولی مستند به آن است؛ یعنی ائمه، کار شیعه را در دوران غیبت کبری به دست فقیه داده‌اند؛ البته شخص فقیه را تعیین نمی‌کنند و مثل غیبت صغری نائب خاص ندارند؛ بلکه نیابت عام است و بر اساس معیارهای تعیین‌ شده، نایب عام از میان فقها انتخاب می‌شود. بر اساس همین معیار‌ها، ایشان آقاسیدابوالحسن را بزرگ می‌گرفتند؛ چون برای ایشان ولایت قائل بودند و معتقد بودند حرمت ولایت ایشان باید از همه جهت حفظ شود.

پایگاه اطلاع‌رسانی و خبری جماران، از آیت‌الله سیدجواد علوی بروجردی، نوه آیت‌الله العظمی بروجردی و استاد درس خارج حوزه/۱۳ فروردین ۱۳۹۲انتخاب

خاطره آیت الله خزعلی ازملاقات آیت الله بروجردی باشاه

یک بار آیت الله بروجردی در بازگشت از سفر حج مجبور به عبور از کردستان گردید، درست در همان زمان رضاشاه نیز در آنجا بود. رضاشاه از ایشان خیلی عصبانی بود، اما چون از میزان نفوذ این مرجع آگاه بود سعی کرد سبب تحریک مردم لرستان نشود، چون در این سرزمین به آیت الله بروجردی لقب امام حسین داده بودند. رضاشاه ترتیب ملاقاتی را داد و سعی کرد به گونه‌ای با ایشان برخورد و این روحانی عظیم الشان را خفیف و تحقیر کند. 

در محل ملاقات یک صندلی قرار دادند. آیت الله بروجردی زودتر آمد نشست همه فکر می ‌کردند با آ‌مدن رضاخان، ایشان از صندلی بلند می‌شود و به جای او، رضاخان بر صندلی خواهد نشست و به این ترتیب آیت الله بروجردی مجبور خواهد شد سرپا بایستد با آمدن رضاشاه مرجع بزرگ هیچ حرکتی نکرد، ‌بنابراین رضاشاه جفت آیت الله بروجردی نشست و به این ترتیب عزت رضاشاه مبدل به ذلت شد./۳۱ تیر ۱۳۹۴فردا

***

نواب صفوی در شهریور ۱۳۳۲ به دعوت سید قطب از رهبران اخوان‌المسلمین برای شرکت در «کنگره اسلامی قدس» عازم بیت‌المقدس شد.

ملاقات نواب صفوی ( مصر-تابستان ۱۳۳۲) با ژنرال محمد نجیب و سرهنگ جمال عبدالناصر

اختلاف آیت الله بروجردی با فداییان اسلام واعدام نواب صفوی اززبان خاندان  اصحاب امام خمینی

*آیت الله شهید سید مصطفی خمینی

جمعیتی در ایران معروف بودند به فدائیان اسلام، رئیس آنها مردی بود به نام سیدمجتبی نواب صفوی که واقعا دلیر و توانا بود و از روی احساس سنگ اسلام را به سینه می‌زد و نمی‌توان او را دور از حقیقت دانست. مرد شماره دو آنها دوست عزیز خودم مرحوم سید عبدالحسین واحدی بود. این طایفه از دیر زمانی در قم زیست می‌کردند. آن وقت‌ها ما قم بودیم و از دور آنها را می‌پاییدیم. تا آنکه شبانه عده‌ای با چوب و چماق در پیش چند صد نفر طلبه بر آنها هجوم بردند و آنان را زدند که دیگر کار به آخر رسیده بود و دیگر نتوانستند در قم بمانند . در نتیجه رحل اقامت را به تهران بردند تا سرانجام به دست پسر رضاخان و با سکوت مرگبار علماء‌ آنها را تیرباران کردند. اگر چه دوست من سید عبدالحسین را در جای دیگر از بین بردند و داغش را در دل ما گذاردند. 
/ یادها و یادمان‌ها از آیت الله سید مصطفی خمینی ج۱، ص۲۰۵ – ۲۰۴

*حجت الاسلام و المسلمین مرحوم حاج سید احمد خمینی
در قضیه اعدام نواب صفوی و سایر اعضای فداییان اسلام، امام از مرحوم آقای بروجردی و مراجع دلخور شدند که چرا موضع تندی علیه دستگاه نگرفتند و اینها را نجات ندادند. امام در این قضیه خیلی صدمه روحی خوردند. در آن اوضاع و احوال شرایط به گونه‌ای بود که از دیدگاه متحجرین مبارزه با شاه ننگ بود، یعنی استدلال می‌کردند، حالا که بناست یک روحانی اعدام شود، لباس روحانی را از تن او بیرون بیاورید تا به مقام روحانیت اهانت نشود! درست نقطه مقابل، تفکر امام که اعتقاد داشتند روحانی باید با کسوت مقدس روحانیت شهید شود تا مردم بفهمند و آگاه شوند که اینها در صحنه هستند. از دیدگاه متحجرین مبارزه با شاه ننگ بود در صورتی که از دیدگاه امام مبارزه روحانیون بزرگواری همچون شهید نواب صفوی روشنی بخش حیات اسلام و انقلاب راه مبارزین بود. 

 مجموعه آثار یادگار امام – ج ۱ – ص ۶۶۰ 
*همسر مکرمه حضرت امام 

مرحوم نواب صفوی و برادران واحدی را می‌خواستند بکشند، من با مادر آنها دوست بودم. آقا رفتند پیش اقای بروجردی که در این کار دخالت کنند ولی ایشان گفتند من در کار آنها دخالت نمی‌کنم. بعد هم آنها را کشتند. 

/ روزنامه اطلاعات ۱۲ خرداد ۷۳ ص ۱۱ 
زهرا مصطفوی، دختر حضرت امام 
حدودا سال ۱۳۳۴ بود که فداییان اسلام را محاکمه می‌کردند. در اتاق ایستاده بودم و مادرم داشتند کار می‌کردند که امام وارد شدند. صورت ایشان به شدت برافروخته بود و چشم ها حالت فوق العاده عصبانی و ناراحت ایشان را نشان می‌داد. فقط عبایشان را گوشه‌ای انداختند و با عصبانیت وارد شدند. گویا مادر از جریان خبر داشتند که پرسیدند: نتوانستید کاری کنید؟ گفتند: نخیر، نشد، نتوانستم. ایشان – آقای بروجردی- می‌گویند من به این کارها کاری ندارم… بعد امام از اتاق بیرون رفتند ولی حالشان خیلی منقلب بود، چون می‌دانستند نتیجه محاکمه فداییان اسلام یعنی اعدام. این را چون می‌دانستند، خوب معلوم بود مساله اعدام یک عده جوان بی‌گناه فعال مبارز طبیعتا چقدر سخت بود. بعد من از مادرم پرسیدم که جریان چیست؟ گفتند: محاکمه فداییان اسلام است و آقا [امام خمینی] پیش آیت الله العظمی بروجردی رفتند که بلکه ایشان جلوی محاکمه و اعدام گرفته شود، اما ظاهرا موفق نشده‌اند. چون مرام ایشان(بروجردی) این بود که به حکومت کاری نداشته باشند./روزنامه اطلاعات ۱۷ خرداد ۶۷ 
*آیت الله سید محمد باقر سلطانی طباطبایی 

حضرت امام برای کمک به فداییان اسلام مخصوصا آزادیشان خیلی می‌کوشید. من در امر فداییان اسلام بسیار کوشا بودم. البته مقداری به خاطر تذکرات امام خمینی / نشریه حوزه شمار ۴۴ – ۴۳ یادواره آیت الله العظمی بروجردی ص ۳۸ – ۳۷ 

*آیت الله جعفر سبحانی 
در سال ۱۳۳۴ که مرحوم نواب و دوستانش دستگیر شدند و در آستانه اعدام قرار گرفتند، ایشان (امام) سه نامه نوشتند. یکی به آقای بهبهانی، یکی به مرحوم صدرالاشرف و یکی هم به حاج آقا رضا رفیع. من بعدها از ایشان راجع به جواب نامه‌ها سوال کردم، ایشان فرمودند: من خط آقای بهبهانی را نمی‌شناسم و خطوط سیاسی ایشان را هم نمی‌دانم اما جواب نامه را ظاهرا یک بچه ۱۲ ساله گفته بودند و او نوشته بود! 

/ ویژه‌نامه رسالت "پرتوی از خورشید " 12 خرداد ۷۸، ص ۳۴ 
*آیت الله مسعودی خمینی 
به زعم حضرت امام (ره) از آنجا که با دستگاه شاه به طور صد در صد مخالف بودند، شیوه نواب را برای براندازی می‌پسندیدند. امام از ابتدای کار مبارزه می‌دانست که برای چه مبارزه می‌کند و برای هر مرحله برنامه ویژه‌ای طراحی کرده بود. آن دسته از افراد و افکاری که به نواب بابت تندی‌اش انتقاد می‌کردند بعدها به امام بابت حمله‌های مستقیم شان به آمریکا خرده گرفتند. /خاطرات آیت الله مسعودی خمینی انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی 

مرحوم حجت الاسلام والمسلمین علی دوانی 
در جریان اعدام مرحوم نواب و یارانش، امام با ابراز تاسف فرمودند: چه کنم کسانی را در بیت آیت الله بروجردی گذاشته‌اند که نمی‌توانم کاری کنم، البته می‌روم و اقدام می‌کنم. /شرح حال کتاب آیت الله بروجردی – ص ۳۸۱ 

*آیت الله محمد واعظ زاده خراسانی 
حضرت امام  از فداییان اسلام پنهان حمایت می‌کرد. یک روز در جلسه خصوصی از ایشان شنیدم که فرمود: اینان (فداییان اسلام) بدون هیچ آلت و اسلحه‌ای فقط با سخنرانی، با دستگاه درافتاده‌اند و دستگاه را به وحشت انداخته‌اند. می‌شود کار کرد! حضرت امام چون می‌دید حضرت آیت الله بروجردی حمایت نمی‌کنند رعایت ادب را می‌کرد و علنا حمایت نمی‌کردند. اصحاب حضرت امام نظرشان این بود که باید به نحوی از این گروه حمایت کرد. 

/نشریه حوزه شمار ۴۴ – ۴۳ یادواره آیت الله العظمی بروجردی – ص ۲۳۰ 

آیت الله شیخ صادق خلخالی 
شاید دستگاه شاه فهمیده بود که مرجع تقلید، آیت الله بروجردی با فداییان اسلام رابطه خوبی ندارد و لذا آنها را گرفت و اعدام کرد و از این حیث نگران نبود. همین کارها موجب شد که امام از بیت آقای بروجردی فاصله گرفت و دیگر رفت و آمد خود را به آنجا عملا قطع نمود. چون امام و سایر علماء در آن زمان در درجه دوم قرار داشتند. لذا چند نامه نوشتند و به شاه گوشزد کردند که این اعدام ها به صلاح نیست، اما شاه به حرف آقایان گوش نکرد. / خاطرات آیت الله خلخالی ج ۱ ص ۴۸

***

گفتگو با آیت‌الله خامنه‌ای درباره شخصیت شهید نواب صفوی

پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR، در آستانه‌ی بیست و هفتم دی‌ماه سالروز شهادت شهید سیدمجتبی نواب صفوی، بیانات معظم‌له را که در گفت‌وگویی درباره‌ی شخصیت این شهید بزرگوار در تاریخ بیست و دوم دی‌ماه سال ۱۳۶۳ ایراد شده است، بازنشر می‌کند.

 سؤال: چنانچه حضرتعالی مستحضرید اولین مبارزه‌ی مرحوم نواب صفوی پیش از آنکه جنبه‌ی سیاسی، نظامی داشته باشد جنبه‌ی فرهنگی داشت، به این معنی که ایشان اولین مبارزه را با افکار کسروی شروع کرد، حالا از نظر حضرتعالی تأثیر این حرکت در جامعه‌ی آن روز مخصوصاً در میان روشنفکران و علماء چگونه بود؟

 پاسخ: البته کاری که ایشان در مقابل کسروی انجام دادند یک کار فرهنگی فقط نبود، اتفاقاً کار سیاسی، نظامی، فرهنگی بود. نظامی بود برای اینکه خب کسروی را مضروب کرد و بعد هم یکی از یاران ایشان کسروی را کشت یعنی دو مرتبه از طرف نواب، کسروی مورد حرکت باصطلاح نظامی قرار گرفت. یکبار به وسیله‌ی خود ایشان که با کارد حمله کرد، یکبار هم به وسیله‌ی مرحوم امامی، سید حسین امامی، که با اسلحه زد و کسروی را عملاً نابود کرد. کار سیاسی هم بود، همانطور که قبلاً هم گفتم، اصلاً ماهیت حرکت ضد دینی که کسروی هم یک تئوریسینها و طراحانش بود یک ماهیت سیاسی بود، هیچکس نمیتواند بگوید کسروی یک عنصر غیر سیاسی بوده، مگر کسی میتواند چنین چیزی را بگوید؟ خود کسروی یک عنصری بود که اصلاً حرکتش از آغاز، در مشروطیت و بعد از مشروطیت، تا آن روزی که کشته شد یک حرکت سیاسی بود و یکی از چهره‌های سیاسی ایران بود. پس مبارزه‌ی با کسروی فقط مبارزه‌ی با افکار ضد مذهبی او نیست، زیرا که همان افکار ضد مذهبی هم یک حرکت سیاسی بود و یک ریشه و منشأ سیاسی داشت. بنابراین کار مرحوم نواب به اعتقاد من کار مذهبی فقط نبود، کار مذهبی، سیاسی بود و به همین شکل هم منعکس شد.


 سؤال: بفرمایید تأثیر مبارزه‌ی فدائیان اسلام بخصوص در فاصله‌ی سالهای ۱۳۲۴،۲۵ تا سال ۱۳۳۴ که در روز ۲۷ دی همراه با یارانش مرحوم نواب به شهادت میرسد، در جریانهای سیاسی داخلی و نیز در فعل و انفعالات سیاسی استکبار جهانی چگونه بود؟

 پاسخ: یکی از چیزهایی که در تاریخ معاصر ما متأسفانه به کلی به دست فراموشی سپرده شده همین است که تأثیر جریان نواب و حضور نواب را در روی کار آمدن حکومت ملی دکتر مصدق ندیده گرفته. این را بدانید که اگر مرحوم نواب بود و تلاشهای آنها نبود و ارعابی که آنها در محیط جو هیأت حاکمه بوجود آورده بودند یعنی دستگاه سلطنت، نبود ممکن نبود که به آن شکل بتوانند حکومت را بدهند به مصدق، دکتر مصدق در اوایل کارش به طور آشکار متکی بود به گروه فدائیان اسلام و مرحوم کاشانی این را آشکارا هم میکرد البته آنها طرفدار مصدق به عنوان مصدق نبودند طرفدار آن چیزی بودند که ترکیب مصدق-کاشانی آن را ارائه میداد یعنی یک حکومت ضد استبدادی و ضد سلطنتی دینی، این بود دیگر، ترکیب کاشانی و مصدق اینجوری بود، البته این ضدها باز هم مصداق داشت، ضد سلطنتی، ضد استبدادی، ضد انگلیسی، این خصوصیت آن چیزی بود که از مجموعه‌ی مصدق و کاشانی بوجود میآمد و منعکس میشد در خارج.
مرحوم کاشانی که خب مظهر این حرکت محسوب میشد یعنی مظهر مردمی و دینی این حرکت محسوب میشد و الا مصدق را که عامه‌ی مردم نمیشناختند، به فدائیان و شخص نواب خیلی التفات داشت مرحوم کاشانی، بعد از جریان ترور رزم‌آرا روزنامه‌ها یک عکسی را منتشر کردند که مرحوم کاشانی دستش را گذاشته روی سر مرحوم طهماسبی که قاتل رزم‌آرا بود و با همان لحن مخصوص خودش مثلاً میگوید بی سوات، نمیدانم، یک چیزی، یک جمله‌ای محبت آمیزی، کلمه‌ی "بی سوات" را مرحوم آیت‌الله کاشانی زیاد تکرار میکرد در مقام شوخی و مزاح با افرادی که با آنها مخاطبش بودند، نشنیدید این را؟ … بی سوات … بله بی سوات با«ت»، این نشان دهنده‌ی آن حالت طیبت مرحوم آقای کاشانی بود یعنی نشان میداد که این جوانی که حالا دست هم روی سرش گذاشته و با محبت دارد بهش حرف میزند و شوخی هم میکند بهش میگوید بی سوات، این مورد توجهش است پس بنابراین از زدن رزم آرا مرحوم کاشانی استقبال میکند، این هم که قاتل رزم‌آرا است. یک چنین حمایتهای صریح و علنی را آدم آنوقت مشاهده میکرد معلوم بود که فدائیان اسلام زیر بال مرحوم آیت‌الله کاشانی قرار دارند و او از آنها کاملاً حمایت میکند و اینها هم بی دریغ به نفع حکومت مصدق و به نفع همان جهت گیریای که مجموعه‌ی مصدق و کاشانی گفتم بوجود میآورد تلاش میکردند و حرکت میکردند و در حقیقت جریان نهضت ملی نوک تیز مسلحش فدائیان اسلام بودند تا وقتیکه بین اینها و مصدق اختلاف افتاد، که آن اختلافات تاریخچه‌ی مفصلی دارد و بعد دیگر به کلی بین اینها دشمنی و نقار برقرار شد ، تا اینکه حتی منتهی شد به زدن فاطمی که فاطمی را که جزو یاران نزدیک دکتر مصدق بود، فدائیان اسلامی زدند ترور کردند، به قصد کشتن البته، که خب منتهی او جان به در برد تا بعد دستگاه رژیم سلطنت او را کشتند …

این بیانی که کردم همان بود، در حقیقت بیان مصداقی از همین فعل و انفعالات بود. یعنی شما ببینید از سال ۲۹ تا ۳۲ یعنی از سال ملی شدن صنعت نفت تا سقوط دکتر مصدق، این سه سالی که بر کشور ما سه سال و خرده‌ای که گذشت میدانید یکی از آن دوره‌های فوق‌العاده حساس کشور ماست. از لحاظ ارتباط با سیاستهای خارجی، این دوران دورانی است که سلطه‌ی قدیمی انگلیسی یک ضربت محکم بهش میخورد و خاطرات حکومت ملی، حکومت مردم و حضور مردم که سالیان درازی بود به کلی از ذهنها شسته و زدوده شده بود باز در ذهنها زنده میشود، مردم ما مردم حضور در کوچه و بازارند دیگر، در مشروطیت و در همه‌ی قضایا مردم همیشه توی صحنه‌ها حضور داشتند، آمدند، رفتند، اقدام کردند، خواستند، عمل کردند، یک چیز عجیبی است اصلاً تاریخچه‌ی حضور مردم ما در صحنه، جزو تاریخچه‌های استثنایی است. روی این هم کسی کار نکرده، اگر مقایسه کنید مردم ما را با ملتهای دیگر از لحاظ تعیین کنندگی مواقف حساس، خواهید دید که ملت ما از آن ملتهای جالبند از این جهت، خب در دوران رضاخانی به کل، اصلاً خشکیده بود این روح، تمام شده بود دیگر اصلاً مردم هیچ کاره‌ی محض شده بودند به خاطر آن استبداد، بعد از دوران رضاخان هم مسئله‌ای نبود که مردم را به میدان آزمایش بکشاند و در صحنه‌ها حاضر کند. دوران مصدق یعنی دوران حکومت مصدق و از ۲۹ تا ۳۲، به این تعبیر، جزو دورانهایی بود که از این جهت خیلی حساس بود، ضربه‌ی به حکومت انگلیس، باز یافتن احساسات مردمی بوسیله‌ی خود مردم، و یک نگاه تند به سلطه گران و به خارجیانی که در کار ایران دخالت میکنند، بعد تهدید کردن مقام سلطنتی که مردم از آن آنقدر نفرت داشتند اینها یک حوادث عجیبی است دیگر، یعنی جزو مقاطع کم نظیر تاریخ ماست، در این مقطع نقش فدائیان اسلام نقش به طور کامل مؤثری بود یعنی در روی کار آوردن آن دولت در حمایت مرحوم کاشانی، پس طبعاً در قضیه‌ی خلع ید از انگلیسها، در قضیه‌ی نفت و در بقیه‌ی مسائل. پس میبینید که این دوران ده ساله‌ی عمر سیاسی و مبارزاتی مرحوم نواب یکی از مهمترین نشانه‌ها و آثارش حضور فعال و تأثیر فراوان در برهه‌ی سه چهار ساله‌ی بین ۲۹ تا ۳۲ است که از برهه‌های تاریخی کشور هم هست.
 سؤال: یک سؤالی الان به ذهن من خطور کرد خواستم آن را هم از حضرتعالی سؤال بکنم. سؤالم این بود که ایشان اندیشه‌اش و شخصیتش در حرکت اخوان‌المسلمین و ساختار فکری اخوان‌المسلمین تا چه میزان بود، با توجه به سفرهایی که به منطقه کردند؟
 پاسخ: ایشان تحت تأثیر اخوان‌المسلمین بود یعنی حسن البناء روی ایشان اثر گذاشته بود و ایشان به نوبه‌ی خودش روی دیگران اثر گذاشته بود. یکی از رهبران معروف سازمان آزادیبخش فلسطین به من گفتش که من در مصر، در آن سفری که نواب صفوی مصر آمده بود، مشغول درس خواندن بودم رشته‌ی مهندسی داشتم درس میخواندم و داشتم درس میخواندم که مهندس بشوم و مشغول کارهایم بشوم، این آمد گفتش که تو داری درس میخوانی اینجا؟ برو فلسطین بجنگ، گفت من یکهو منقلب شدم به یک عده‌ای از جوانها در مصر سخنرانیهایی ایشان کرده بود دیگر و گفته بود برو به جنگ، اینجا آمدی مشغول درس خواندنی؟ و همان شخص بلند شد آمد در فلسطین و خب این آمدنها بود که اصلاً مسئله‌ی فلسطین را جور دیگری کرد.
خیلی مرد قویای بود مرحوم نواب، من شنیدم یک وقتی رفته بود اردن گوش ملک حسین را گرفته بود گفته بود پسر عموجان این انگلیسها خیلی خطرناکند، آخر سید است، ملک حسین یعنی سید است، آره گفته بود انگلیسها خیلی خطرناکند پسرعموجان، آدم اینجوریای بود گوش ملک حسین را میگرفت فشار میداد.

شهید سید عبدالحسین واحدی، رابط فدائیان و طلاب بود/ عهدشکنی مصدق در مواجهه با فدائیان اسلام/ آیا فدائیان موافق کودتای 28 مرداد بودند؟

نواب صفوی و سه تن دیگر (سید محمد واحدی، مظفر ذوالقدر و خلیل طهماسبی) را به اعدام محکوم کرد. حکم دادگاه در بامداد ۲۷ دی ۱۳۳۴ به اجرا درآمد. آنها را پس از شهادت در مسگرآباد تهران به خاک سپردند. مدتی بعد جنازه آنان به قم منتقل شده و در آنجا دفن گردید.

شهید نواب صفوی

نواب صفوی و سه تن دیگر (سید محمد واحدی، مظفر ذوالقدر و خلیل طهماسبی) را به اعدام محکوم کرد. حکم دادگاه در بامداد ۲۷ دی ۱۳۳۴ به اجرا درآمد. آنها را پس از شهادت در مسگرآباد تهران به خاک سپردند. مدتی بعد جنازه آنان به قم منتقل شده و در آنجا دفن گردید. سید مجتبی میرلوحی معروف به نواب صفوی