تفاوت کشاورز با زارع چیست؟
وَمَثَلُهُمْ فِی الْإِنجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ ۗ وَعَدَ اللَّـهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِیمًا ﴿٢٩فتح﴾
«زُرّاع»چیست؟زراع کیست؟
چون زراعتى هستند که از شدت بـرکـت پـیـرامـونش جوانه هایى مى زند و آن جوانه ها هم کلفت مى شود و مستقیم بر پاى خود مى ایستد به طورى که برزگران را به شگفت مى آورد.
کلمه«زُرّاع» جمع«زارع» است.
«شـطـاء» به معنى(بچه مرغ،وجوجه،جوانه) جوانه گیاه است ، جوانه هائى که از پائین ساقه و کنار ریشه ها بیرون مى آید.
«آزر» از ماده-موازره- به معنى معاونت و تقویت و کمک است .
فَاسْتَغْلَظَ«استغلظ »از ماده-غلظت- به معنى سفت و محکم شدن است .
«سوق» جمع -ساق است/به معنای ساق پا و ساقه گیاه
استوى على سوقه- مفهومش این است به حدى محکم شده که بر پاى خود ایستاده است .
تـعـبـیـر«یـعـجـب الزراع» یـعنى به حدى از نمو سریع و جوانه هاى زیاد، و محصور وافـر، رسـیـده ، کـه حـتـى کـشـاورزانـى کـه پـیـوسـتـه بـا ایـن مسائل سر و کار دارند در شگفتى فرو مى روند.
«یـعـجـب الزراع» یـعنى به حدى از نمو سریع و جوانه هاى زیاد، و محصور وافـر، رسـیـده ، کـه حـتـى کـشـاورزانـى کـه پـیـوسـتـه بـا ایـن مسائل سر و کار دارند در شگفتى فرو مى روند.
علت تشبیه جامعه اسلامی به مزرعه کشاورزی
درتفسیرنمونه: در انجیل آمده نیز پنج وصف عمده براى مؤ منان و یاران مـحـمـد (ص) ذکـر شده است (جوانه زدن - کمک کردن براى پرورش - محکم شدن - بر پاى خود ایستادن - نمو چشمگیر اعجاب انگیز).
«مثل» مؤمنین مثل زراعت و گیاهى است که از کثرت برکت جوانه هایى هـم در پـیـرامون خود رویانده باشد، و آن را کمک کند تا آن نیز قوى و غلیظ شده، مستقلا روى پاى خود بایستد، بطورى که برزگران از خوبى رشد آن به شگفت درآمده باشند.
چون زراعتى هستند که از شدت بـرکـت پـیـرامـونش جوانه هایى مى زند و آن جوانه ها هم کلفت مى شود و مستقیم بر پاى خود مى ایستد به طورى که کشاورزان را به شگفت مى آورد (مؤمنین نیز این طورند)، این بـراى آن اسـت کـه کـفـار را به خشم آورد.
خدا به اینگونه «مؤمنان» وعده مغفرت و اجرى عظیم داده است.
تـوصـیـف آنـهـا در انجیل همانند زراعتى است که جوانه هاى خود را خارج ساخته ، سپس به تقویت آن پرداخته ، تا محکم شده و بر پاى خود ایستاده است ، و به قدرى نمو و رشد کرده و پربرکت شده کـه زارعـان را بـه شـگـفـتـى وامـى دارد (و مـثـلهـم فـى الانجیل کزرع اخرج شطاه فازره فاستغلظ فاستوى على سوقه یعجب الزراع .
کشت،از درون زمین است،عقیده نیز از درون انسان است.
کشت،در محیط مناسب رشد می کند،جامعه اسلامی هم نیاز به زمینه های مناسب دارد.
کشت،دارای رشد طبیعی و تدریجی و اصیل و ثابت است،رشد امت اسلامی نیز مراحل و ثبوت و اصالت دارد.
«سِیماهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ» و هم به استواری و ریشه دار بودن عقیده در دل و جان مؤمن که همواره در حال رشد و گسترش است.
کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ ...
انجیل متی :بار دیگر مثلی برای ایشان زد و گفت:ملکوت آسمان مثل دانه خردلی است که شخصی گرفته در مزرعه خویش بکارد.هر چند دانه خردل از سایر دانه ها کوچکتر است،ولی چون نمو کند،بزرگ ترین بقول(سبزیجات)و درختی می شود چنان که مرغان هوا در شاخه هایش آشیانه می گیرند
ترجمه کل آیه:
مـحمد رسول خدا است و کسانى که با او هستند علیه کفار شدید -شدت عمل بخرج می دهند- و در بین خود رحـیـم و دلسـوزنـد، ایـشـان را مـى بـیـنـى کـه هـمـواره در رکـوع و سـجـودنـد و در طـلب فـضـل و رضـوان خـدایـنـد. عـلامـتـشان در رخسارشان از اثر سجده نمایان است، این وصف ایـشان است در تورات و اما وصف آنان در انجیل این است که چون زراعتى هستند که از شدت بـرکـت پـیـرامـونش جوانه هایى مى زند و آن جوانه ها هم کلفت مى شود و مستقیم بر پاى خود مى ایستد به طورى که برزگران را به شگفت مى آورد (مؤمنین نیز این طورند)، این بـراى آن اسـت کـه کـفـار را به خشم آورد، خدا به کسانى که ایمان آورده و از آن بین به کسانى که اعمال صالح هم مى کنند وعده مغفرت و اجرى عظیم داده است.
علامه طباطبایی(المیزان):ایـن آیـه خاتمه سوره است و پیامبر را توصیف مى کند، و نیز آنهایى را که با اویند(و الذین معه) به اوصـافـى مـى سـتـایـد کـه در تـورات و انـجـیـل سـتـوده. و مؤمنـیـن را کـه عـمـل صـالح انـجـام داده انـد وعـده جـمـیـل مـى دهـد. ایـن آیـه مـتـصـل بـه آیـه قـبـل اسـت ؛ چـون در آن آیـه مـى فـرمـود کـه او رسول خود را به هدایت و دین حق فرستاده است.
درسوره حدید «کشاورزان» راباصفت پوشاننده معرفی می کند«کُفّار» که دانه ها-بذر-رادرزمین می کارد(خاک را روی آن می پوشاند.
اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطَامًا ۖ وَفِی الْآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِّنَ اللَّـهِ وَرِضْوَانٌ ۚ وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ ﴿٢٠حدید﴾
کساورزان را«کُفّار»می گویند،چون «کشاورزان »آن دانه هایی که درخاک پنهان کرده بودندحالا رشدکرده ومثمرشده اندازمحصولات باغ خود به «هیجان» درمی آیند،«متعجب می شوند»..
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:تفاوت کشاورز(کُفّار)با «زارع»این است، کشاورز به آن زارعینی گفته می شود که حوزه زراعتشان به کشت دانه وبذراست ،که بایدبذررادرخاک پنهان کنند-رویش راباخاک بپوشانند-تاآن بذرجوانه بزند ورشدکند ولی زارع به هرنوع ازکارهای زراعت می گویند،اگرچه هر۲نوع (زارع وکشاورز)درباغ ومزارع کار-کشت وزرع-می کنند.
علمایی که صاحب کرامات بودند،
چشم برزخی علامه حسن زاده آملی و رؤیت روح میرزا جواد اقا ملکی تبریزی
علامه حسن زاده آملی: تامدتهافکرمی کردم قبر مرحوم حاج میرزا جواد آقاى ملکى در نجف اشرف است ، تا این که در شبى از نیمه دوم رجب ١٣٨٨(نیمه دوم مهر ۱۳۴۷) در حدود سه ساعت از شب رفته(گذشته بود) ، با جناب آیه الله آقا سید حسین قاضى طباطبایى تبریزى برادرزاده مرحوم آقاى حاج سید على آقاى قاضى ،
میرزاعلی آقاقاضی طباطبایی(متولد۱۲۸۵-متوفی۶ ربیعالاول ۱۳۶۶)،فرزندآقاسیدحسین( اسم نوه اش هم همین بود)
در کنار خیابان ملاقات اتفاق افتاد.
قبرستان شیخان-قم
با جناب ایشان در اثناى راه از مرحوم حاج میرزا جواد آقاى ملکى سخن به میان آوردم و سؤ ال از تربتشان کردم ، فرمودند: قبر ایشان همین شیخان قم نزدیکى قبر مرحوم میرزاى قمى صاحب قوانین است و لوح قبر دارد.
من به محض شنیدن این که لوح قبر دارد از ایشان نپرسیدم که در کدام سمت قبر میرزاى قمى و چون با جناب آقاى آسید حسین قاضى خداحافظى کردم
شتابان به سوى شیخان قم رفتم که مبادا در را ببندند، رفتم به شیخان و بسیارى از الواح قبر را نگاه کردم که بعضى را تا حدى تشخیص دادم .
بعضى را چون شب بود و برق هاى آن جا هم ضعیف بود تشخیص دادن بسیار دشوار بود؛ با خود گفتم حالا که شب است و تاریک است باشد تا فردا،
داشتم از شیخان به در مى آمدم ولى آهسته آهسته که باز هم نظرم به الواح قبور بود که دیدم شخصى ناشناس از درب شرقى شیخان وارد قبرستان شده است و مستقیم به سوى من مى آید تا به من رسیده گفت : آقا قبر میرزا جواد آقاى ملکى را مى خواهید؟ و مرا در کنار قبر آن مرحوم برد و از من جدا شد و به سرعت به سوى درب غربى شیخان رهسپار شد که از قبرستان به در رود، من بى اختیار تکانى خوردم و مضطرب شدم و ایشان را بدین عبارت صدا زدم گفتم : آقا من که قبر ایشان را مى خواستم اما شما از کجا مى دانستید؟
آن شخص در همان حال که به سرعت به سوى درب غربى شیخان مى رفت، صورت خود را برگردانید و نیم رخ به سوى من نموده گفت : ما مشترى هاى خود را مى شناسیم . منبع:هزار و یک کلمه.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:تولدمیرزا جوادآقا ملکی تبریزی،در سال ۱۳۱۲ق -وفات درشب یازدهم ذی الحجه۱۳۴۳
وی پس از تحصیل مقدمات و سطوح، عازم نجف اشرف شد و دوران جوانی را در این شهر به تحصیل علم و دانش سپری نمود. ملکی در سال۱۳۲۱ه.ق به ایران آمد و در تبریز به ترویج احکام و تربیت و تهذیب نفوس پرداخت و در سال ۱۳۲۹به دلیل نامساعد بودن اوضاع تبریز به قم مهاجرت نمود و در تشکیل حوزه قم که به همت حاج شیخ عبد الکریم حائری تأسیس شد، سهم بهسزایی داشت.
آثارمعروف آقامیرزاجواد:اسرارالصلاه،المراقبات،لقاءالله
«میرزاعبدالله شالچی تبریزی» حکایت میکند: «یک روز صبح پس از نماز برای شرکت در جلسه اخلاق میرزا جواد آقا به فیضیه رفتم، استاد به من فرمودند: «میرزا عبدالله چه می بینی؟! »
این صحبت استاد گویا خود تصرفی بود که آن بزرگ در جان من کرد و حجاب ملکوت از برابر چهرهام برداشته شد. دیدم اشخاصی را که در فیضیه هستند و در ظاهر می بینم، اما باطن آنان را نیز مشاهده می کنم به صورتهای گوناگوناند! بار دیگر فرمودند: چه می بینی؟ و من چون توجه کردم دریافتم ارواح مؤمنین روی صحن مدرسه فیضیه دور هم نشسته اند و با هم مذاکره میکنند! پس از آن فرمودند: میرزا عبدالله فکر نکنی اینها مقاماتی است و به جایی رسیده ای؟! اینها در برابر آنچه در سیر و سلوک و تقرب الی الله به سالک می دهند هیچ است.»
عیدغدیر- وفوت فرزندمیرزا جواد آقا ملکی تبریزی
وقتی در روز عید غدیر، مردم به دیدار ایشان رفته بودند، به هنگام ظهر ناگهان متوجه صدای دلخراش یکی از خدمتکاران منزل شده و وقتی علت را جویا می شوند، با خبر مرگ پسرشان، علی و غرق شدن او در آب انبار مواجه می گردند. ایشان از این خبرِ ناگوار، به خدای متعال پناه برده و همه را به آرامش فرا می خوانند تا کسی در روز عید محزون از منزل ایشان خارج نشود. پس از پایان مراسم عید، ایشان از چند تن از دوستان نزدیک می خواهند که در منزل مانده و در تشییع پیکر فرزند عزیزشان، او را یاری دهند.
مرحوم علامه طباطبایی، در مقدمه ای که بر کتاب المراقبات مرحوم ملکی تبریزی می نویسند، از ایشان به بزرگی و نیکی یاد کرده و آن استاد فرزانه را چنین میستایند: «این کتاب، دریای لبریزی است که در سنگ و پیمانه نگنجد و مؤلف آن، پشوای والا مقامی است که بلندای شخصیت او، با هیچ مقیاسی قابل اندازه گیری نیست».
استاد شهید مرتضی مطهری
از نگاه استاد مطهری میرزا جواد آقاانسانی وارسته است که درباره اش می گوید: «مرحوم حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی، از بزرگان اهل معرفت زمان ماست.» ایشان هم چنین در ادامه، اشاره ای به زیارت قبر ایشان کرده و چنین می نگارند: «قبر او در قم است و من هر وقت به قم مشرف می شوم، آرزو دارم قبر این مرد بزرگ را زیارت کنم».
علامه حسن زاده آملی
«عارف الهی، سالک مستقیم، محقق ربّانی، فقیه صمدانی و مربی نفوس، آیت الله حاج میرزا جواد آقای ملکی تبریزی از اعظام علمای الهی عصر اخیر و به حق ازعلمای فقه، اصول، اخلاق، حکمت و عرفان بوده است.»
امام خمینی
امام خمینی در خصوص استاد خود می گوید: در قبرستان شیخان قم یک مرد خوابیده است و او حاج میرزا جواد آقای تبریزی است. بوی آدمیّت از مزار او به آسمان پیچیده است!
حکایت خواندنی مقام معظم رهبری از میرزا جواد آقا ملک تبریزی
مرحوم حاج میرزا جواد آقاى تبریزى معروف -که از بزرگان اولیا و عرفا و مردان صاحبدلِ زمان خودش بوده است- اوایلى که براى تحصیل وارد نجف شد، با اینکه طلبه بود ولى به شیوه اعیان و اشراف حرکت مىکرد.
نوکرى دنبال سرش بود و پوستینى قیمتى روى دوشش مىانداخت و لباسهاى فاخرى مىپوشید؛ چون از خانواده اعیان و اشراف بود و پدرش در تبریز ملکالتجار بوده یا از خانواده ملکالتجار بودند. ایشان طلبه و اهل فضل و اهل معنا بود و بعد از آنکه توفیق شامل حال این جوان صالح و مؤمن شد، به درِ خانه عارف معروف آن روزگار، استاد علم اخلاق و معرفت و توحید، مرحوم آخوند ملاحسینقلى همدانى -که در زمان خودش در نجف، مرجع و ملجأ و قبله اهل معنا و اهل دل بوده است و حتّى بزرگان مىرفتند در محضر ایشان مىنشستند و استفاده مىکردند- راهنمایى شد.
روز اولى که مرحوم حاج میرزا جوادآقا، با آن هیئتِ یک طلبه اعیان و اشراف متعین به درس آخوند ملاحسینقلى همدانى مىرود، وقتىکه مىخواهد وارد مجلس درس بشود، آخوند ملاحسینقلى همدانى، از آن جا صدا مىزند که همانجا -یعنى همان دمِ در، روى کفشها- بنشین. حاج میرزا جواد آقا هم همانجا مىنشیند. البته به او بر مىخورد و احساس اهانت مىکند، اما خودِ این و تحمل این تربیت و ریاضت الهى او را پیش مىبرد. جلسات درس را ادامه مىدهد. استاد را -آنچنانکه حق آن استاد بوده- گرامى مىدارد و به مجلس درس او مىرود.
این، شکستن آن منِ متعرض ِ فضولِ موجب شرکِ انسانى در وجود انسان است. این، آن منیت و خودبزرگبینى و خودشگفتى و براى خود ارزش و مقامى در مقابل حق قایل شدن را از بین مىبرد و او را وارد جادهاى مىکند و به مدارج کمالى مىرساند که مرحوم میرزا جواد آقاى ملکى تبریزى به آن مقامات رسید. او در زمان حیات خود، قبله اهل معنا بود و امروز قبر آن بزرگوار، محل توجه اهل باطن و اهل معناست.
خبر دادن از حقایق هستی
جناب حجة الاسلام شیخ غلامرضا علی پور حکایت کرده اند که:مرحوم عالم ربّانی حضرت آیت الله قدرت الله وجدانی فخر می گویند:
در یکی از سالها بعد از ظهر عاشورا، به قبرستان نوِ قم برای قرائت فاتحه رفتم. بعد از قرائت فاتحه متوجه حضور حضرت علامه سیّد محمد حسین طباطبایی در گوشه ای از گورستان شدم. لذا حضور معظم له شرفیاب شده و عرض ادب نمودم. آن بزرگوار چند بار با سوز و گداز به من فرمودند:آقای وجدانی امروز چه روزی است؟
عرض کردم روز عاشورا می باشد.فرمودند: آیا می بینی که تمام موجودات چون آسمان و زمین و جمادات همه در حال گریستن به سید الشهدا(ع)هستند؟
من از این گفته اش تعجب نموده و مبهوت ماندم و فهمیدم که او خبر از حقایق هستی می دهد.در همین حال آن بزرگوار خم شد و سنگی را از روی زمین برداشت و آن را با دست مانند سیب از وسط شکافت و میانش را به من نشان داد.ناگهان با این چشمان خودم خون را در میان سنگ دیدم و تا ساعتی با بهت و حیرت غرق در تماشای آن بودم وقتی به خود آمدم متوجه شدم که حضرت علامه از قبرستان رفته بودند و من در تنهائی به نظاره آن سنگ خون آلود مشغولم.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:خلاصه ای اززندگی آیت الله میرزاجوادتبریزی
ولادت : میرزاجوادآقا ملکی تبریزی فرزند حاج میرزاشفیع درسال۱۲۷۴ قمری در تبریز متولدشد
علت معروفیت به «ملکی»،این بودکه از خانواده متکن بود ودارای ملک التجار بودند.
اولین تألیف:،کتاب «فقه» است که در سال ۱۳۱۲ هـ . ق نوشته است.
آیت الله ملکی تبریزی، علوم صرف، نحو، منطق، معانی بیان و دروس مقدّماتی دیگر را در تبریز فرا گرفت و پس از مدّتی «سطح» را به پایان رساند و برای استفاده بیشتر به نجف اشرف مشرف شد.
در نجف اشرف از درس محدّث محقق، میرزا حسین نوری، فقیه وارسته آیتالله حاج آقا رضا همدانی، و اصولی معروف آخوند خراسانی استفاده کرد.
بازگشت میرزاجوادآقا ملکی تبریزی به ایران: در سال ۱۳۲۱ قمری به ایران بازگشت و به زادگاهش تبریز رفت.
مهمترین استادش، عارف بالله «آخوند مولی حسینقلی همدانی» بود که به مدت ۱۴ سال ملازم ایشان بوده است.
ملاحسینقلی همدانی(۱۲۳۹-۱۳۱۱ق)
آقامیرزاجواددرباره این استادش(ملاحسینقلی همدانی) در کتاب اسرار الصلاة مینویسد:مرا شیخی بود جلیلالقدر، عارف، عامل، کامل – قدس الله تربته - که کسی نظیر او در این مراتب را ندیدم .... حکیم عارف و معلم خبیر و طبیب کاملی بسان او ندیدم...
«آقامیرزاجوادملکی تبریزی» از شدت علاقه به استادش ، نام فرزندش را «حسینقلی » گذاشت.
ازمهمترین تألیفاتش:
۱. «اسرار الصلاة»کتابی که حاوی هزار نکته از اسرار نماز است و بسان استاد اخلاق برای انسانهای آماده خودسازی محسوب میشود. برخی از اسرار طهارت و عبرت و تفکّر را گوشزد میکند و به معانی وسوسه و الهام میپردازد. با بحث از گناهان کبیره اشارهای به توبه نموده و حضور قلب و حالات ملکوتی آدمی را توضیح میدهد.
۲. «المراقبات(اعمال السنّه)»در این اثر پربها، مقدّمهای کوتاه پیرامون دعا و راز و نیاز به چشم میخورد و سپس با قلمی زیبا و گویا، اعمال ماههای مختلف، آثار و برکات روحی و معنوی آنها توضیح داده شده است.
علامه طباطبایی صاحب تفسیر المیزان، تقریظی بر این کتاب نوشته است که در ادامه میآید.
۳. «رساله لقاء الله»کتابی لبریز از نورانیت و معنویت که رهپویان راه تهذیب و وارستگی را به قلّه قداست و طهارت روح میرساند. معنای «لقاء الله» و آیات مربوط به آن را توضیح داده، از اسم اعظم گفتگو میکند و سپس راه موفقیت الهی را برای سالکین بیان مینماید.
وفات میرزاجوادآقا : ۱۳۴۳ه.ق/مدت عمر۷۰سال
***
«آخوندکاشی» همچنین دارای چشم برزخی بودند و باطن افراد را می دیدند.داستانهای زیادی در مورد رفتارهای به ظاهر غیر منطقی آخوند در مواجهه با افراد نقل شده که وقتی علت این رفتارها را از آخوند جویا می شدند می فرمودند من چیزی می بینم که شما نمی بینید.
رحیم ارباب (قلیانی)وآخوندکاشی
مرحوم آیت الله شهید دستغیب نقل می کنند که یک روز مرحوم آخوند کاشی وسط مدرسة صدر در کنار حوض مشغول وضو گرفتن بودند که ناگهان می بینند «خرسی دارد به طرفشان می آید. ایشان دوان دوان خودشان را به حجره می رسانند و در حجره را می بندند و از حال می روند»
خرس(باطن)بازاری بود
چند روز بعد یکی از حاجی های بازار می رود نزد آخوند و از ایشان گله می کند ومی گوید: حاج آقا! حالا ما را که می بینید فرار می کنید!؟.
مرحوم آخوند، آن وقت متوجه می شوند که آن خرسی که آن روز دیده اند همین حاجی بازاری بوده است.
شاگردان«آخوندکاشی»:حاج آقا رحیم ارباب ، آیت الله سیدحسین بروجردی، شیخ محمد حکیم خراسانی، سید محمدرضا خراسانی، آقا ضیاءالدین عراقی، طَرَب اصفهانی، آقا نجفی قوچانی، شیخ هاشم قزوینی و میرزا ابوالقاسم محمد نصیر شیرازی ، شهید سید حسن مدرس، حاج میرزا علی آقای شیرازی بودند.
«آخوندکاشی»در روز شنبه بیستم شعبان سال ۱۳۳۳ ﻫ.ق درسن ۸۳سالگی درگذشت و بنا به وصیت خود، در بیابانی که محل خاکسپاری ِ فقیران و غریبان بود به خاک سپرده شد . آن بیابان ، امروزه به «تکیه لسان الارض» شهره است، و در کنار «تکیه گلستان شهداء» در شمار آبادترین و متبرک ترین قسمت های «تخت فولاد» است.
چشم برزخی علامه جعفری درپی چشم پوشی ازمال شبهه ناک
«علامه محمدتقی جعفری» دریک برنامه تلویزیونی خاطره ای را تعریف می کرد که درحدودسال۱۳۴۰شمسی درقم دریک زیرزمین -نموری باخانواده زندگی می کردیم، یکی از بازاریان ثروتمند،که همیشه ابرازارادت میکرد.مبلغ بالایی پول آورده بود که به نیابت ازیکی ازبستگانش بایش -به نیابت-حج بروم،این مبلغ راگرفتم وامابعداحساس کردم محل شبهه. است ،پول را برگرداندم،که ایشان قراربود درطول مدت مسافرت هزینه خانواده را هم متقبل شود.که عیرغم احتیاجات مالی نپذیرفتم.
ایشان درادامه گفتند:بعدازاین اتفاق تا ۳روز، وقتی در خیابانها راه می رفتم، صورت برزخی انسانها را می دیدم تا کم کم خداوند لطف کرد وآن حالت از من رفع شد.
آیت کشمیری (ازداشتن چشم برزخی بدش نمی آمد)فقط میخواست باطن دوستان را نبید!
حضرت آیت الله سیّد عبدالکریم کشمیری می فرمودند:
در نجف اشرف به خاطر ریاضت های شرعی و حشر و نشری که با اولیای خدا داشتم، چشم برزخی من باز شده بودو صورت برزخی اشخاص را آشکارا می دیدم.
بسیاری از افراد سرشناس که برای آنان احترام فوق العاده ای قایل بودم ، صورت های برزخی ناخوشایندی داشتند و دیدن آنها بسیار آزارم می داد، ولی در میان اشخاصی که در حوزه نجف مطرح نبودند و یا در حوزه اخلاق و عرفان نیز معروفیّتی نداشتند افرادی بودند که چهره برزخی شان بسیار زیبا و تماشایی بود، و همین امر باعث شده بود که کمتر در مجامع حاضر شوم و غالبا سعی می کردم با کسی مراوده ای نداشته باشم.
به تدریج که این حالت فزونی می گرفت ، به هنگام بیرون رفتن از خانه هراسی در من پدید می آمد که مبادا نگاهم ناخوداگاه به شخصی بیفتد که برای او مقام و منزلتی قایلم ولی چهره برزخی نامناسبی داشته باشد! به همین جهت حتّی المقدور می کوشیدم که سرم به پایین باشد و نگاهم با اشخاص تلاقی پیدا نکند!
یک روز که در خلوت خودبه "محاسبه نفس" مشغول بودم و حالت مراقبه ای داشتم با خود گفتم:
اگر چه در اثر باز شدن چشم برزخی به مراحل بیشتری از یقین قلبی رسیده ام ، ولی در عوض نظرم نسبت به بسیاری از اشخاص تغییر یافته و حسن ظنّ من درباره آنان دارد به سوء ظنّ مبدّل می شود و این از نظر اخلاقی کار درستی نیست! زیرا امکان دارد که در آینده در اثر استغفار و یا انجام اعمال ناشایسته صورت کریه و زشت برزخی آنان عوض شود ولی من درباره آنان بر اساس همین صورت فعلی داوری کنم و قاعده -استصحاب- را درباره آنان جاری سازم! و مرتکب خطا و اشتباه شوم ! لذا در فکر چاره جویی برآمدم و تصمیم گرفتم با مراجعه به اهل بصیرت مشکل خود را برطرف کنم.
چند روزی گذشت و یکی از عارفان وارسته و بلند پایه ای که در یکی از شهرهای هند سکونت داشت به قصد زیارت و عتبه بوسی حضرت امیر به نجف امد.
سال ها بود که او در ایّام به خصوصی از سال به نجف می آمد و یک اربعین به ریاضت های شرعی می پرداخت و بعد به شهر و دیار خود برمی گشت، و من چند سالی بود که توفیق آشنایی با او را پیدا کرده بودم و از محضر نورانی اش استفاده می کردم .
روزی که او به دیدار من آمد ، در همان نگاه اوّل به حالت من پی برد و به من گفت:
به دست آوردن چشم برزخی خیلی دشوار است و از دست دادن آن بسیارآسان !
گفتم:
طاقت ادامه دادن به این وضع را ندارم! گفت:
امروز به قصّابی محل مراجعه کن و گوشت گوساله ای بخر و بگو در حیاط خانه و در فضای باز آن را بر روی آتش کباب کنند و بعد نوش جان کن! مشکل تو فورا برطرف می گردد!
طبق دستوری که داده بود عمل کردم،و با فرو بردن اوّلین لقمه کباب بود که چشم برزخی من بسته شد! و حالت عادی خود را پیدا کردم و بعد از مدّت ها نفسی به راحتی کشیدم.
خلاصه زندگینامه *آیت الله سید عبدالکریم رضوی کشمیری
در تاریخ ۱۳۴۳ هجری قمری در یک خانواده کاملا سیـــادت و رو حانی در نجف اشرف چشم به جهان گشود . از طرف جـدبزرگوارش اسوه علم و عرفان آیت الله سید حسن کشمیری
و از طرف مادر به فقیه متبحر «آیت الله سیدمحمد کاظم یـزدی» مؤلف کتاب «عروه الوثقی»،سلسله سیادت استاد با ۲۶ واسطه به امام رضا(ع) میرسدحضرت استاد می فرموند : ما از سادات رضـــوی هستیم و ریشه سیادت ما به حضرت موسی مبرقع فرزند بلا فصل امام جواد(ع) می رســد که در قم مدفون است ما اصلا قمی هستیم لکن اجــداد پـیشین ما به هند رفتند جدچهاردهم که بسیار ممتاز و فرزانه بـود به نام آقا سیدحسین رضوی قمی کشمیری که الان قبرش درکشمیرهنـد است وبرای او نــذر میکنند و قبـرش را زیـارت میکنند و دارای کرامات بسیاری بوده که مناظره ایشان بایک ناصبـی مخالف ازجمله قضایای جالب است .
آیت الله محمدکوهستانی عالمی متواضع و فروتن بود،هیچگاه از مقام معنوی خود سخن به میان نمی آورد.
حجت الاسلام والمسلمین آقا شیخ محمود محقق از شاگردانش می گوید:
روزی در ضمن بحث علمی در مقام اثبات موضوعی که در قیامت ماهیت ها آشکار می شود و عالم کشف و شهود است و انسانهایی که به صفات حیوانی آلوده شدند،در قیامت به همان ماهیت حیوانی خویش محشور می گردند؛مطلبی از زبانش جاری شد ،به گونه ای که نتوانست ادامه ندهد و به ناچار برای من که تنها در خدمت ایشان حضور داشتم ،فرمودند:
روزی اسب سواری را به شکل میمون دیدم!که از جلوی من گذشت،هرچه نظر کردم او را نشناختم .از کسانی که در کنار من بودند پرسیدم:
اسم این اسب سوار چه بود؟گفتند فلانی است!
البته آن ها متوجه نشدند که چرا من از اسم او سوال کردم .
آقای محقق پس از نقل این جریان گفت:
آقا به من فرموده بود راضی نیستم تا زنده هستم این جریان را برای کسی بازگو کنی.
مشابه همین قضیه را یکی دیگر از شاگردان معظم له یعنی مرحوم حضرت آیت الله محمدی بایع کلایی نقل کردنذ:
روزی به اتفاق آقاجان برای زیارت اهل قبور به سمت قبرستان حرکت کردیم .در مسیر راه شخصی سوار بر اسب با سرعت از مقابل ما گذشت.
آقاجان از ما پرسیدند:
این سوار چه کسی بود؟
عرض کردم ظاهرا اهل یکی از روستاهای منطقه است که شغلش مطربی و خوانندگی و نوازندگی در عروسی ها است!
آقاجان فرمودند:عجب!پس به همین خاطر من او را به صورت میمونی بر روی اسب دیدم
منبع:کرامات و حکایت عاشقان خدا ص ۶٩و ۷۰
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:علامه شیخ محمد کوهستانی در سال ۱۳۰۸ ﻫ.ق (۱۲۶۷ش) در روستای کوهستان، بهشهر متولدشد ودر نیمه شب جمعه ١٤ ربیع الاول ١٣٩٢( هشتم اردیبهشت سال ١٣٥١) ش پس از طی یک دوره نقاهت در شهرستان ساری درگذشت ودر مشهدمدفون است.
*****
مکاشفهای دردسرساز
آیتالله زرآبادی میگوید: زمانی در قزوین امام جماعت بودم مدتی به سیر و سلوک پرداختم، به من گفته شد: حال که به این مقام رسیدی اگر بخواهی به مدارج بالاتر و مقامات والاتر برسی، فقط یک راه دارد، و آن ترک اعمال ظاهری است!
مادر آیتالله زرآبادی، بانویی صالحه و دختر یکی از علمای قزوین بود و پدرش حجتالاسلام سید علی زرآبادی قزوینی متوفای سال ۱۳۱۸ قمری از عالمان وارسته و فاضل و اهل معانی و حقایق بیشمار بود.دوم ربیعالثانی مصادف است با رحلت عالم ربانی و متأله قرآنی، آیتالله سید موسی زرآبادی. وی در سال ۱۲۹۴ هجری قمری در قزوین دیده به جهان گشود.
سید خیلی مراقبت در کردار و گفتار داشتند، حتی بنا به نقل مرحوم حاج شیخ مجتبی قزوینی در جلسه درس، «مرحوم سید گاهی فرزند خردسال ایشان فضولی میکرد، ایشان با اشاره به قلمتراشی که در پیش رو داشت، میگفتند: آقا... بنشین این قلمتراش گوش را میبرد. یعنی حاضر نبودند برای آرام کردن و ساکت نمودن فرزند مثل بقیه مردم بگویند: بنشین، گوشت را میبرم».
مطلبی خواندنی درباره آیت الله زرآبادی
«آیت الله سیدموسی زرآبادی » یکی از بنیانگذاران «مکتب تفکیک» به شمار میرود. زرآبادی در این شهر و تهران از محضر حضرات آیات: میرزا ابوالحسن جلوه، میرزا حسن کرمانشاهی، شیخ فضلالله نوری و ... استفاده کرد و در علوم عقلی و نقلی به استادی رسید.
سید موسی در علوم غریبه یکی از استادان مسلم و متبحر بود و در مراحل تقوی و تهذیب نفس و سلوک شرعی نیز از نخبگان عصر خود به شمار میرفت، لیکن استادان و مربیان او در این زمینه ها شناخته شده نیستند.(تولد۱۲۹۴-وفات۱۳۵۳ه)مدت عمر۵۹ سال
مکاشفه شیطانی
«حجت الاسلام علی اکبر مهدیپور» مؤلف کتاب«اجساد جاویدان» به نقل از آیتالله زرآبادی مینویسد: در روزهایی که در قزوین امام جماعت بودم مدتی به سیر و سلوک پرداختم، و به قدری پیش رفتم که پردهها از جلو چشمم برداشته شد، دیوارها در برابر من حائل نبود، وقتی که در خانه نشسته بودم، رهگذرها را در کوچه و خیابان میدیدم.
روزی به من گفته شد: حال که به این مقام رسیدهای، اگر بخواهی به مدارج بالاتر و مقامات والاتر برسی، فقط یک راه دارد، و آن ترک اعمال ظاهری است.
آیتالله زرآبادی گفت: این اعمال ظاهری با دلایل قطعی و براهین مسلّم شرعی به ما ثابت شده است، من هرگز تا زندهام آنها را ترک نخواهم کرد.
گفته شد: در این صورت همه آنچه به شما داده شده، از شما سلب خواهد شد.
پاسخ داده شد: به جهنّم!
آیت الله زرآبادی میگوید: از همان لحظه آن حالت از من سلب شد و یک فرد عادی شدم، دیگر از آن کشف و شهود خبری نبود. در آن هنگام متوجه شدم که شیطان از این اعمال ظاهری ما با آن همه نقصی که دارد، شدیداً در رنج و عذاب است. بنابراین تصمیم گرفتم که با تمام قدرت به اعمال مستحبی روی بیاورم و در حدّ توان چیزی از مستحبات را ترک نکنم. از فضل پروردگار در پرتو التزام به شرع مبین حالاتی به من دست داد، که حالات پیشین در برابر آن ناچیز بود./منبع:خبرگزاری فارس۱۳ بهمن ۱۳۹۲
گریه علامه جعفری در حرم و درخواست ایشان برای نداشتن چشم برزخی
یک استادی ما داشتیم به نام رجبعلی مظلومی در سفری ایشان میگفت من پیش امام رضا(ع) رفتم و گفتم قدری آقا قدری به ما چشم برزخی عطا کن، بعد مدتی ایشان چشم برزخی پیدا میکنند و میتوانستند تا حدی درون افراد را ببینند البته آن هم تا حدی چشم برزخی پیدا کرده بودند، اما بعد آن قدر اذیت میشود که میرود دوباره پیش امام رضا(ع) و میگوید دیگر چشم برزخی نمیخواهم.
علامه محمد تقی جعفری هم چشم برزخی داشتند روزی ایشان را در حرم میبینند که بسیار گریه کرده و اشک میریزند از ایشان میپرسند چرا این قدر گریه میکنید؟ میگوید من دیگر نمیتوانم تحمل کنم.اقای حسنزاده هم میگویند برخی کوه و جنگل روند ددان بینند و حسن در خیابان بیند./غلامحسین حیدری، خادم امام رضا/منبع:نسبم آنلاین-شهریور ۱۳۹۳
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر: «دکتر رجبعلی مظلومی »در سال ۱۳۰۶ ش در نیشابور به دنیا آمد، تحصیلات مقدماتی را در زادگاهش و در مشهد مقدس به پایان برد و سپس تحصیلات عالی را در زمینه روانشناسی و ادبیات ادامه داد. مطالعات متنوع و گسترده ایشان در زمینه های قرآنشناسی، حدیثشناسی، حکمت و عرفان، تاریخ و هنر اسلامی و به ویژه امور تربیتی، منجر به نگارش بیش از نود جلد کتاب و پانصد مقاله در طول نزدیک به نیم قرن تلاش و پژوهش توسط این محقق برجسته گردید.
استاد مظلومی سالیان طولانی در دانشگاه هنر، دانشکده هنرهای زیبا و دانشکده هنرِ تربیت مدرس اشتغال داشت و ضمن این که دو مرکز تحقیقاتی تأسیس کرد، توسط شورای علمی کشور به عنوان پژوهشگر نمونه برگزیده شد. برخی از آثارش: راه و رسم سخن گفتن، جوان و دین، علی (ع) معیار کمال، زنان با فضیلت، سرگذشت قرآن و فهم قرآن در دو جلد.
علامه محمدتقی جعفری و رجبعلی مظلومی
استاد مظلومی در سال ۱۳۷۴ ش پس از ایراد یک سخنرانی در اثر عارضه سکته مغزی در منزل بستری شد و سرانجام در ۲۱ مهر ۱۳۷۷ در ۷۱ سالگی درگذشت و در بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
***
مصاحبت ۱۵ دقیقه ای آیت الله حق شناس باامام زمان(عج)
مرحوم حاج آقا (آیت الله حقشناس) هنگامی که میخواستند به مکه مشرف شوند در فرودگاه مهرآباد از پرواز جا ماندند و مجبور شدند برای پرواز بعدی، به صورت تنها اعزام شوند.
جاماندن ازکاروان
ایشان پس از پیاده شدن از هواپیما در عربستان (مکه) به دلیل اینکه کسی ایشان را نمیشناخت و کاروان خود را نیز گم کرده بود و ایشان نیز نمیدانست که محل اسکان کاروان و همراهان کجاست سوار بر تاکسی میشوند و راننده تاکسی نیز ایشان را در کنار یک کاروانی پیاده میکند و در طی این مسیر برخورد احترام آمیزی نیز با ایشان صورت نمیگیرد.
ازکاروان طردمی شود
حتی آن کاروان جایی مثل انباری که پیاز، سیب زمینی و.. در آن مکان بود را در اختیار آیت الله حقشناس قرار میدهد و میگویند شما زائر ما نیستی.
آیت الله حقشناس که به دلیل کهولت سن و وضعیت جسمانی از یک طرف و برخورد نامناسب افراد با ایشان "مضطر " شده بودند، در همان مکان (انباری هتل) به وجود مقدس صاحب الزمان (عج) توسل پیدا میکنند.
گزارش «جاماندن ازسفر»به محضرامام زمان(عج)
آیت الله حقشناس میگوید: تا به حضرت حجت(عج) توسل پیدا کردم، آقا(عج) تشریف آوردند، بلند شدم، تمام قد ایستادم، ایشان به من لبخندی زدند و ۱۵ دقیقه آقا امام زمان را نگه داشتم و خدمتشان گزارش دادم که من از پرواز جاماندم، راه را گم کردم و...با من بدرفتاری کردند به من این چیزها را گفتند و میگویند تو از ما نیستی ....، حضرت(عج) در طول این مدت که به ایشان گزارش میدادم و درد و دل میگفتم تمام عرایض بنده را میشنیدند، پس از پایان عرایضم، حضرت حجت تشریف بردند.
امام زمان(عج) چه کمکی کرد؟
با رفتن امام زمان، ناگهان درب انباری باز شد و سرکنسول ایران در جده وارد شد و گفت که شما کجا بودید و ما دنبال شما بسیار گشتیم و...
این در حالی بود که هیچ کس نمیدانست آیت الله حقشناس کجا هستند سپس با عزت و احترام فراوان با ایشان برخورد میشود و همه امکانات مهیا میشود.
آیت الله حقشناس پس از بیان این خاطره می گفتند: هر شخص مضطری در هر مکانی که باشد به حضرت بقیه الله متوسل شود، خود حضرت تشریف میآورند.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:این داستان بنقل ازیکی ازشاگردانش است که درباشگاه خبرنگاران جوان(۲۷ بهمن ۱۳۹۶) منتشرشده بودبااصلاحات-انتخاب تیترهای مناسب.
«آیت الله عبدالکریم حقشناس» پس از یک دوره بیماری در بیمارستان پارسیان در۰۱ مرداد ۱۳۸۶درگذشت.
«آیت الله حقشناس» از شاگردان آیت الله شاه آبادی(استاد عرفان امام خمینی) و از دانش آموختگان دروس فقه و اصول آیت الله العظمی بروجردی است.
«آیت الله حقشناس» از شاگردان «آیت الله شاه آبادی»(استاد عرفان امام خمینی) و از دانش آموختگان دروس فقه و اصول آیت الله العظمی بروجردی است.
مرحوم حق شناس امام جماعت مسجد«امین الدوله» و مدرس «مدرسه امین الدوله» بود.
علما«روحانیونی» که «لباس روحانیت» راکنارگذاشتندوبا«حوزه »خداحافظی کردند.
دستخط: جایی گفتید ۲۰ هزار روحانی کت و شلواری داریم که اینها را میبینم غصه میخورم.
حجت الاسلام قرائتی:بله.. من یک روز به مقام معظم رهبری نامه نوشتم که ۲۰ هزار طلبه کت و شلواری داریم.
قرائتی:یعنی دیپلم را گرفته و ۵-۴ سال درس خوانده و لمعهاش تمام شده است،
قرائتی:ولی پا به لباس آخوندی و معمم شدن نگذاشته است و چون ۲۰ هزار کت و شلواری هست،
آیت الله محمدرضاحکیمی
قرائتی:این دیگر منبر نمیرود، قاضی نمیشود، سیاستی عقیدتی او را قبول نمیکند.
آیت الله دکترحسن رحیم پورازغدی که تادرس خارج خوانده است.
دکترحسام الدین آشنا(مشاور فرهنگی رئیس جمهور)
حجت الاسلام محمدعلی انصاری(برادر کوچک تر حجت الاسلام مجید انصاری)مسئول موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی
حجت الاسلام محمود صادقی نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی
محمودصادقی(فرزندشهیدمحمدحسین):سابقه انگیزه من برای تحصیل در حوزه علمیه به سال ۶۰ و زمانی برمیگردد.
«حجت الاسلام محمدحسین صادقی»ازشهدای ۷تیرحزب جمهوری اسلامی،نماینده اولین دوره مجلس شورای اسلامی-دورود و ازنا.
محمودصادقی: پدرم در لباس روحانیت در حادثه هفتم تیر به شهادت رسید و من تصمیم گرفتم راه ایشان را ادامه دهم و آن زمان که دیپلم فنی داشتم وارد مدرسه حقانی شدم و بعد تحصیلات حوزه را در مدرسه رضویه و فیضیه ادامه دادم،در سال ۶۴ تحصیلاتم را در رشته حقوق در پردیس فارابی دانشگاه تهران در قم که آن موقع مجتمع آموزش عالی قم نام داشت، ادامه دادم و در سال ۶۸ بود که نزد مرحوم آیتالله اراکی ملبس شدم.
بعدا همزمان با ادامه تحصیل در مقاطع تحصیلات تکمیلی به تدریس دروس حوزوی هم در تهران از جمله در مدرسه مروی پرداختم و در دروس خارج فقه هم حاضر شدم. از جمله در درس خارج مقام معظم رهبری حضور پیدا کردم./پایان حرفهای صادقی.
آیت الله محمدمجتهدشبستری(مدیریت مرکز اسلامی هامبورگ از سال ۱۳۴۹ تا ۱۳۵۶)
محمدمجتهد شبستری(متولد۱۳۱۵) می گوید:مرحوم بهشتی به خاطر آشنایی که با من داشتند، از من خواستند: به آلمان بروم و سرپرستی مرکز اسلامی هامبورگ را بپذیرم. من این پیشنهاد را پذیرفتم. در سال ۱۳۴۸ بود که به آلمان رفتم. سرپرستی مرکز اسلامی هامبورگ را بر عهده داشتم. حدود یک سال قبل ازپیروزی انقلاب برگشتم ایران.
البته آقای شبستری ازیک سال قبل با شهیدبهشتی درهمین مرکزهمکاری می کرده،این کادرسازی آن شهیدبزرگواررامی رساندکه زمینه سازمدیریت درپیروزی واداره انقلاب اسلامی شد.
«دکترمحمدمجتهدشبستری » مدت ۱۸ سال در حوزه علمیه قم به تحصیل و تحقیق در فلسفه و کلام اسلامی، فقه و اصول و تفسیر پرداخت و در بالاترین سطوح حوزوی تحصیلات خود را به پایان رساند،ملبس به لباس روحانیت بوده وبعد ازجامه روحانیت درآمد ونظریه پردازشد!وی یرادر امام جمعه سابق تبریز(آیت الله محسن شبستری )است.
حجت الاسلام شهردار!
حجت الاسلام غلامحسین کرباسچی(استانداراصفهان،شهردارتهران)روحانی-عینکی-کنارامام.
برادرامام خمینی-سیدنورالدین«معمم»بود
« آقا نورالله»(نورالدین هندی) به رسم آن زمان از هنگام شروع به تحصیل از ۶ سالگی عبا و عمامه استفاده می کرداما در سال ۱۳۱۳ از زمانی که قانون پوشیدن لباس های متحد الشکل برای مردان تصویب و اجباری شد و برای لباس روحانیت هم مجوز و حکم اجتهاد می خواستند چون مجوز معمم بودن نداشت ناگزیر از کنار گذاشتن عبا و عمامه شد و تا آخر عمر نیز لباس رسمی – کت وشلوار و کراوات – بر تن داشت.
سید نورالدین – که در خانه به «نورالله» مشهور بود- در سحرگاه اول اسفند ۱۲۷۶ خورشیدی در همان خانه ای که ۵ سال بعد امام خمینی متولدشد. هر چند ابتدا به تحصیل حوزوی پرداخت ولی بعد علاقه ای نشان نداد و به کشاورزی مشغول شد. در عین حال به کسب معلومات قضایی نیز می پرداخت، و در دوره کار دادگستری خمین و وکالت نیز با همین لباس فعالیت داشت ومدتی رئیس دادگستری خمین بود،
بعدها به دلیل ارتباط نزدیک با بختیاری ها مغضوب رضا خان سردار سپه شد و مورد پیگرد قرار گرفت به گونه ای که در سال ۱۳۰۳ از سوی نظمیه بازداشت شد. در پی آن سید نورالدین ناچار از ترک اداره دادگستری شد و به عنوان وکیل دادگستری مشغول کار شد و تا آخر نیز در این شغل باقی ماند.
«نورالدین هندی» در در ۷۹ سالگی در تیرماه ۱۳۵۵ درگذشت و در قم (آرامستان باغ بهشت – رو به روی گلزار شهدای قم) به خاک سپرده شد.
حجت الاسلام قرائتی می گوید:این با باقی دیپلمهها فرق میکند؛ این دیپلمی است که ۵-۴ سال اخوندی خوانده است و میتواند جلسههای محلی برای اقوامش درست کند. بچهها را جمع کند و کلاسهای ده - ۱۵ دقیقهای برای اینها برگزار کند.
حجت الاسلام محسن قرائتی می گوید:آقا نوشتند «من با این نظر موافق هستم».
تنها کسی که در جمهوری اسلامی هر چه گفتم گوش دادند و تفقداً هم گوش دادند، والا واجب نبود او گوش کند، حتی مستحب هم نبود حرفهای من را گوش دهند، برای من واجب است که از آقا اطاعت کنم، اما تنها کسی که هر چه گفتم ایشان گفت قبول است، مقام معظم رهبری بوده است.
افرادی هم هستند که چند بار پیش آنها رفتهام و هر چه گفتهام، میگویند «وفقکمالله»!
یک ساعت حرف(ناله) میزنید، میگویند «وَفقکُمالله»(خداوند موفق بدارد شما را)!
اما ایشان(رهبرانقلاب) هم نوشت اینها را بسیج کنید که به دفتر تبلیغات اسلامی حوزه قم سفارش شد و اسم این را عوض کردند و «بشیران جوان» گذاشتند. یک جلساتی برگزار شد ولی طوری که میخواستیم نشد. قدری پول نداشتند و قدری همت نداشتند و قدری طرح نداشتند. قدری هم برای آنها برخی چیزها سنگین است./برنامه دستخط تلویزیون/جمعه، ۱۱ آبان ۱۳۹۷
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:آیت الله جعفرسبحانی(آیین آغاز سال تحصیلی حوزههای علمیه) بر لزوم معمم شدن طلاب تاکید گفت:
خیلیها درس حوزه میخوانند ولی معمم نمیشوند؛ در صورتی که کت و شلوار پوشیدن متناسب با جایگاه روحانیت نیست و باید این مسئله را در حوزه الزامی کنیم و یک روحانی همیشه معمم باشد./۷شهریور ۱۳۹۷
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:این ۲۰ هزار روحانی کت و شلواری که آقای قرائتی گفتند،افرادی هستند که علاوه برکنارگذاشتن لباس روحانیت،باحوزه های علمیه هم خداحافظی کردند،یعنی اینهابغیرازافرادی هستند که -مجوزپوشیدن لباس رادارند-ملبس نیستند ولی درحوزه هامشغول تحصیلند.
نکته دوم:به روحانیونی که آن ورآب هستندنپرداخته ام.
سه وزارت ارشادی که روحانی هستند ولی لباس روحانیت بتن نمی کنند.
علی جنتی، سیدعباس صالحی و نجفعلی میرزایی، سه مرد وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت یازدهم هستند که با اینکه درسخوانده حوزه علمیه هستند، اما لباس روحانیت نمیپوشند.
حجت الاسلام علی جنتی
علی جنتی - وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی(سابق) متولد سال ۱۳۲۸ و فرزندآیت الله احمد جنتی، دبیر شورای نگهبان و امام جمعه -سابق- تهران، است.
«علی» دانشآموخته مدرسه علمیه منتظریه (حقانی) قم است، پس از پایان سطح، دروس خارج فقه و اصول را نزد حضرات آیات شبیری زنجانی، یوسف صانعی و آذری قمی گذرانده، اما لباس روحانیت برتن نمی کند.
«حجت الاسلام علی جنتی»
علی جنتی در سال ۱۳۵۴ پس از یک دوره دشوار جنگ و گریز با ساواک، با مشورت شهید بهشتی و آیتالله هاشمی رفسنجانی به خارج از کشور عزیمت کرد و در کشورهای سوریه و لبنان اقامت گزید و پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در آغاز سال ۱۳۵۹ به عنوان مدیر صدا و سیمای جمهوری اسلامی مرکز اهواز منصوب شد.
در سال ۷۱ با حکم علی لاریجانی وزیر وقت ارشاد به عنوان معاون امور بینالملل این وزارتخانه منصوب شد که این فعالیت تا سال ۷۷ ادامه یافت و طی این مدت، دوران دو وزیر ارشاد دیگر (مصطفی میرسلیم و عطاءالله مهاجرانی) را تجربه کرد. همکاری علی جنتی با مهاجرانی یک سال بیشتر دوام نیاورد و از سال ۷۷ تا پایان دوره ریاست جمهوری خاتمی، به عنوان سفیر ایران در کویت مشغول فعالیت بود.
چندی بعد به ریاست کمیته فرهنگی ــ اجتماعی شورای عالی امنیت ملی انتخاب شد. آن روزها حسن روحانی دبیر این شورا بود. با انتخاب محمود احمدینژاد به ریاست جمهوری در سال ۱۳۸۴ مصطفی پورمحمدی وزیر کشور وقت، جنتی را به سمت معاون سیاسی وزارت کشور انتخاب کرد، اما در سال ۸۵ بار دیگر به عنوان سفیر ایران در کویت منصوب شد که این دوره هم تا سال ۸۹ ادامه یافت.
در همین سال به درخواست حسن روحانی رئیس مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام، به عنوان پژوهشگر سیاست خارجی در این مرکز مشغول به کار شد.
جنتی مرداد سال۱۳۹۲ به عنوان گزینه دولت یازدهم برای تصدی وزارتخانه فرهنگ و ارشاد اسلامی به مجلس شورای اسلامی معرفی شد و با کسب اکثریت آرا (اخذ شده ۲۸۴/ موافق: ۲۳۴ رای؛؛ مخالف: ۳۶ رأی؛؛ ممتنع: ۱۲رأی) از مجلس رای اعتماد گرفت و به عنوان وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی مشغول به فعالیت شد ودر ۲۷ مهر ماه ۱۳۹۵ از سمت خود استعفا داد.
حجت الاسلام سیدعباس صالحی
این وزیر ارشاد،همانند(علی جنتی) آقازاده و «آخوند زاده»است.
سیدعباس صالحی - فرزندآیت الله سیدحسن صالحی.
وجاهت پدر سید عباس صالحی آنقدرهااست که رهبر انقلاب فوت ایشان(۲۱فروردین۱۳۹۶) را تسلیت گفت.
صالحی نیز «لباس روحانیت» نمیپوشد.
وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی ،متولد سال ۱۳۴۲ در مشهد، دکترای فلسفه و دارای تحصیلات حوزوی است. این پژوهشگر، فعالیت مطبوعاتی (مدیرمسؤولی نشریه پژوهشهای قرآنی، و مدیرمسؤولی و سردبیری نشریههای پگاه و حوزه)، عضویت در هیأت امنای دفتر تبلیغات اسلامی قم و انتشار کتابهای «تفسیر راهنما»، «حوزه و روحانیت» و «دانشگاه و دانشجو» را در کارنامهاش دارد.
حجت الاسلام دکترنجفعلی میرزایی
حجت الاسلام نجفعلی میرزایی - مدیرعامل خانه کتاب(ازاسفند۱۳۹۲تاآذر ۱۳۹۳) متولد 1353، کارشناس ارشد فلسفه اسلامی و دانشجوی دکتری جریانشناسی اسلامی است. از جمله مسؤولیتهای او رایزن فرهنگی ایران در لبنان، مؤسس مرکز تحقیقات تمدنی در بیروت، مؤسس مرکز اهل بیت (ع) در نیجریه، مشاور عالی رییس و عضو هیأت علمی جامعة المصطفی العالمیه و نیز مؤسس، مدیر و سردبیر مجله علمی تحقیقاتی الحیاة الطیبه به زبان عربی بوده است.
میرزایی درزمان مسئولیتش در-ارشاد- لباس روحانیت نمیپوشید وی ازفعالین حوزه قرآنی است وعضو هیأت علمی جامعه المصطفی العالمیه نیزمی باشد.
آیت الله جهانگیر خان قشقایی
جهانگیر خان قشقایی در سال ۱۲۴۳ هـ . ق. در خانوادهای تحصیل کرده به دنیا آمد.
پدرش« محمد خان» از ایل قشقایی، طایفه دره شوری، تیره جانبازلو و از ساکنان «وردشت» سمیرم و مادرش اهل «دهاقان»، از شهرهای تابع سمیرم بود،.
« محمد خان»برای «جهانگیر» معلم خصوصی استخدام کردکه درسفروحضردرخدمت«آقازاده»باشد.
این«خان زاده»،آنقدراستعداد و قابلیت یافت که احساس کرد ماندن در ایل و حرکت با آنها در کوچ زمستانی و تابستانی، با تحصیل او سازگاری ندارد، بنابراین تصمیم گرفت «کوچ»را رهاکند و در اصفهان بماند و به تحصیل بپردازد.
بترتیب:«آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی»، «جهانگیرخان قشقایی»، «میرزا عبدالرحیم صاحب فصول».
بترتیب از راست :آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی(متوفی۱۳۶۵)،جهانگیرخان قشقایی ،علامه شیخ محمدحسین عبدالرحیم حائری اصفهانى تهرانی مشهور به صاحب فصول(متوفی۱۲۶۱ق)-صاحب(مؤلف)کتاب «الفصول الغرویة فی الاصول الفقهیة».
«حکیم جهانگیرخان قشقایی» در قسمت شرقی مدرسه صدر بازار اصفهان، حجره شماره ۲ بعد از ایوان سکونت داشت و با آخوند کاشی (متوفا: ۱۳۳۳ هـ . ق.) هم مباحثه بود. آنان ارتباط قلبی خاصی با هم داشتند،هر دو از شاگردان «آقا محمد رضا قمشهای»(متوفی۱۳۰۶قمری) بودند.
«جهانگیر خان» که سالها شاگرد علامه آقا محمد رضا قمشهای بود،
«حاج آقا رحیم ارباب دهکردی»(کلاه بجای عمامه)
رحیم ارباب(راست) درکناراستادش«آخوندکاشی»
حاج آقا رحیم ارباب دهکردی-کلاهی
«حکیم محمدرضاقمشه ای» در۶۲سالگی به تهران کوچیدو۱۰سال آخرعمرش رادرتهران(حوزه علمیه -مدرسه- صدر) زیست.
آقامحمدرضا قمشهای را ابنعربی ثانی گفتهاند. مشربش صدرایی بود، اما کتب بوعلی را بهتر از مشائیان تدریس میکرد،شاعری بودکه درشعرمتخلصبه «صهبا»بود،ازمتمولین بودواما، در خشکسالی ۱۲۸۸ تمام مایملک خود را صرف نیازمندان کرد و تا پایان عمر درویشانه زیست.
«جهانگیر خان»نیز به شوق استفاده از محضرش به «مدرسه صدر»میرود.
«جهانگیر خان»درباره استادش می گوید:«همان شب اول خود را به محضر او رساندم. وضع لباسهای او علمایی نبود، به کرباس فروشهای سِدِهْ میماند. حاجت خود را به دو گفتم. گفت:میعاد من و تو فردا در خرابات. خرابات محلی بود در خارج خندق قدیم تهران. در آن جا قهوهخانهای بود که درویشی آن را اداره میکرد. روز بعد اسفار ملاصدرا را با خود بردم. او را در خلوتگاهی دیدم که بر حصیری نشسته بود. اسفار را گشودم. او آن را از بر میخواند. سپس به تحقیق مطلب پرداخت. مرا آن چنان به وجد آورد که از خود بیخود شدم، میخواستم دیوانه شوم. حالت مرا دریافت. گفت: آری! قوت می، بشکند ابریق را.»
حکیم قشقایی از هنگامی که وارد حوزه علمیه اصفهان شد، تا موقعی که خاکیان را بدرود گفت، با همان لباس ساده ایل قشقایی شامل کلاه پوستی، موهای نسبتاً بلند سر و صورت و پالتو پوست، زندگی را در حجره سپری نمود و در همان حجره دعوت حق را لبیک گفت و به دیار باقی شتافت.
شاید او برای تأسی به استادش، آقا محمد رضا قمشهای این گونه لباس میپوشید. بعضی از شاگردان حکیم قشقایی مثل حاج آقا رحیم ارباب و شیخ غلام حسین ربانی چادگانی نیز تغییر لباس ندادند.
حکیم قشقایی هنگام اقامه نماز جماعت ـ به علت استحباب گذاشتن عمامه در موقع نماز ـ کلاه از سر برمیگرفت و با شالکمر عمامهای درست میکرد و بر سر مینهاد.
«حکیم قشقایی از مال الاجاره زمینی که داشته است؛ روزگار میگذرانده. و از سهم امام و شهریه استفاده نمیکرده است. مال الاجاره زمین کشاورزی متعلق به وی درشهر دهاقان سالی ۴۰ تومان و از زمین روستای آغداش، ۱۵ الی ۲۰ تومان، برای وی میفرستادهاند.»
آیت الله جهانگیر خان در ۸۵ سالگی، سال ۱۳۲۸ هـ . ق در اصفهان فوت کرد.
دکتری که اگردرحوزه می ماند«آیت الله»بود.
«دکترمحمد جعفر جعفری لنگرودی»
محمد جعفر جعفری لنگرودی فقیه، فیلسوف، ادیب و حقوقدان دارای تالیفاتی در دانش حقوق، فلسفه، فقه، ادبیات و تاریخ است.
«محمد جعفر»متولد ۱۳۰۲ در لنگرود(گیلان) است، پس از اتمام تحصیلات مقدماتی در لنگرود، برای ادامه تحصیل به دانشسرای رشت رفت که در حال تحصیل در دانشسرا، والدینش راازدست داد به همین دلیل تحصیل در دانشسرا را نیمه تمام گذاشت و برای ادامه تحصیل به حوزه علمیه شهرهای مختلف رفت.
دکترلنگرودی از محضر آیت الله حاج میرز مهدی اصفهانی (در مدرسه نواب)، آیت الله کدکنی، میرزا مهدی آشتیانی، ادیب نیشابوری و دروس خارج خود را در محضر آقا شیخ هاشم و آیت الله دامغانی فرا گرفت.
آنگاه به قم رفت و از محضر علما و مراجع بزرگ آن زمان مانند آیت الله العظمی بروجردی، آیت الله خوانساری و آیت الله صدر کسب فیض کرد.
و ی در حوزه علمیه خراسان در محضر حضرت آیت الله میرزاهاشم مدرس قزوینی به درجه اجتهاد نایل شد.
لنگرودی که همزمان با تحصیلات حوزوی موفق به اخذ دیپلم نیز گردیده بود و برای ادامه تحصیل در دانشگاه تهران نیز ثبت نام نمود و پس از طی دوران تحصیل موفق شد دکترای حقوق خود را در سال ۱۳۳۹ از این دانشگاه دریافت کند.
پروفسور جعفرلنگرودی بمدت یکسال (سال۱۳۶۳) ریاست دانشکده حقوق دانشگاه تهران را برعهده داشت.
«دکترلنگرودی» اکنون که۹۷ سالگی خودرا در ایستبورن (ساوتهمپتون) انگلستان می گذراند.
«آیت الله سیدجعفرشهیدی»
سید جعفر شهیدی فرزند سیدمحمد سجادی در ۱۲۹۷ خورشیدی در یکی از محلات قدیمی بروجرد به دنیا آمد. وی دوران تحصیل ابتدایی و اندکی از متوسطه را در زادگاهش گذراند و سپس برای ادامه تحصیل به تهران رفت. شهیدی را ابتدا به نام سجادی می شناختند اما بعدها تغییر شهرت داد و با نام شهیدی در مراکز علمی و دانشگاهی شهرت یافت.
حجت الاسلام سید جعفر شهیدی - نفر دوم از سمت چپ
سید جعفر شهیدی در ۱۳۲۰ برای تحصیل علوم دینی، فقه و اصول راهی نجف شد و تحصیلات حوزویاش را در نجف که شهر علم نام داشت، تا حد رسیدن به درجه اجتهاد ارتقا داد. وی پس از آن، چند سالی را در قم طلبگی کرد و از محضر آیتالله بروجردی و بسیاری از مراجع و بزرگان دینی بهره جست.
دکتررسول جعفریان استاد گروه تاریخ دانشگاه تهران و رییس کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران درباره سیره علمی و عملی دکترسیدجعفر شهیدی و همچنین آثار ایشان صحبت های جالبی داشته و مسیر سیر و سلوک شهیدی را از ابتدا و دلایل نپوشیدن لباس روحانیت به وسیله وی را این گونه بیان کرده است؛ نمی دانم ایشان کی لباس روحانیت را کنار گذاشت،
«حجت الاسلام محمدعلی مهدوی راد» از آقای شهیدی نقل می کرد که می گفت: من احساس کردم شان این لباس آن قدر بالاست که من طاقتش را ندارم.
به هر حال آقای شهیدی به موسسه دهخدا رفت و در کنار دکتر معین با اخلاص کار کردند. همه از خدمات ایشان آگاهی دارند. بعد هم در سال هایی که معین کسالت شدید داشت، همه کارها را به نام او می کرد. در دانشگاه هم درس می داد. کار «دره نادره» که بسیار ارزشمند است، مربوط به آن دوران است. بیشتر کار ایشان در لغتنامه بود. این کارها معمولا گم شده و از نظرها پنهان ماند و از آنها فهرستی در دست ما نیست. روشن است که سال ها کار می کرده و در میان لغتنامه درج شده است.
مرحوم شهیدی نسبت به تدینش بسیار جدی بود. البته در حرف زدن حریت خاصی داشت. حتی ممکن بود فردی از شوخی های ایشان برداشت های مناسبی نداشته باشد اما استاد همیشه یک متدین اصیل بود. من از فعالیت های علمی مذهبی ایشان پس از دهه ۲۰خورشیدی و پیش از انقلاب آگاهی ندارم. البته مقالات مذهبی می نوشت; یکی از آنها که در مجله یغما در ۱۳۵۲ خورشیدی چاپ شد، مقاله ای درباره تطور شیعه و نقش علامه امینی به عنوان یک مجدد در آن بود اما گمان می کنم، انقلاب ایشان را در این بعد زنده کرد. کتاب ابوذر غفاری ایشان نشان می دهد که تفکر انقلابی هنوز در ایشان زنده یا دوباره زنده شده است. در واقع، زمینه ای که فراهم آمد، ایشان را به این مسیر کشاند که دست به کارهای بزرگی بزند. شاید اوج این کارها، ترجمه نهج البلاغه بود; ترجمه ای که در شان نهج البلاغه است و واقعا با هیچ ترجمه ای قابل مقایسه نیست. اصلا یک متن استثنایی در ادبیات فارسی و بی مانند است; احیای نهج البلاغه پس از انقلاب به ویژه در سال های نخست انقلاب، بسیار جدی دنبال می شد و بنیاد نهج البلاغه دنبال آن بود.
حجت الاسلام دکتریحیی یثربی
دکتر سید یحیی یثربی سال ۱۳۲۱ شمسی در روستای چراغ تپه سفلی از توابع تکاب در آذربایجان غربی متولدشد.تحصیلات ابتدایی را در مدارس سنتی روستا (مکتب) از سال ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۷ فراگرفت و سپس برای تحصیل در حوزه علمیه رهسپار زنجان شد. سپس به قم عزیمت کرد و دوره تکمیلی تحصیلات خود را از سال ۱۳۳۷ تا ۱۳۴۶ نزد استادان بزرگی چون علامه طباطبایی، منتظری و سبحانی به پایان برد.
حجت الاسلام یثربی اززبان دکتریثربی!:
من در مکتبخانه درس خواندم و بعد از آن برای تحصیل حوزوی به حوزه زنجان رفتم. این مسیری بود که خودم انتخاب کردم و اینطور نبود که خانوادهام تشویقم کنند، چراکه خانواده من فقط متشکل از خودم بود و مادرم. پدرم زمانی که یکساله بودم فوت کرد، این بود که فقط خودم بودم و خودم و مادرم هم چندان در جریان امور تحصیلی من نبود تا به من در این زمینه مشورت دهد.
به هر حال، سال ۱۳۳۵ بود که به حوزه علمیه زنجان وارد شدم و علوم مقدماتی چون صرف و نحو و منطق را آنجا گذراندم. بعد از مدتی نیز وارد حوزه علمیه قم شدم و از محضر استادان بنام و برجستهای بهره بردم. من سالها در حوزه علمیه طلبه و ملبس به لباس روحانیت بودم و با همین لباس وارد دانشگاه شدم. از سال ۱۳۳۶ تا ۱۳۵۰ ملبس به لباس روحانیت بودم.
حدود ۲۳ سالم بود که وارد دانشکده الهیات دانشگاه تهران شدم و به عنوان دانشجوی رشته فلسفه، تحصیلم را در دانشگاه آغاز کردم. اما به این دلیل تغییر مسیر دادم و دانشگاه را برای ادامه تحصیل برگزیدم که علاقه وافری به کسب اطلاعات به روز در حوزه فلسفه و عرفان اسلامی داشتم. به این ترتیب دوره لیسانس تا دکترای من در همان دانشگاه گذشت و مدت قابل توجهی از دورانی که در دانشگاه حضور داشتم، ملبس به لباس روحانیت نیز بودم. منظورم این است که به هرحال از فضای حوزه جدا نشده بودم.
سال ۱۳۵۱ به عنوان کارمند استخدام شدم
سمتهای اجرایی
رئیس گروه فلسفه دانشگاه تبریز از سال ۱۳۶۷ تا ،۱۳۷۲ رئیس دانشکده الهیات دانشگاه تربیت معلم تبریز از سال ۱۳۷۰ تا ،۱۳۷۲ رئیس دانشگاه کردستان از سال ۱۳۷۳ تا ۱۳۷۷ و رئیس پژوهشکده حکمت وفلسفه پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی از سال ۱۳۷۸.
حجت الاسلام دکتر ابوالقاسم گرجی
دکتر ابوالقاسم گرجی، متولد۱۳۰۰ ،فراگیری علم را از مکتب خانه آغاز کرد و بعدها به تشویق پدرش به تحصیل علوم قدیم روی آورد. در ابتدا به فراگیری صرف و نحو، منطق، معانی و بیان و سپس به فقه و اصول در سطوح ابتدایی، متوسطه و عالی پرداخت و به حد بالایی بر علوم فلسفه و عرفان تسلط یافت.
اساتید دکتر گرجی عبارت بودند از: سید محمد قصیر، شیخ محمدحسین بروجردی، آیت الله آقا شیخ محمدرضا تنکابنی و آیت الله آقا میرزا محمدعلی شاه آبادی. پس از پایان دوره سطح، نزدیک به دو سال نیز دروس خارج را در محضر آیت الله تنکابنی (فقه و اصول) و چند ماهی نیز در محضر آیت الله العظمی بروجردی کسب فیض کردند. در سال ۱۳۲۲ (ش.) برای تکمیل تحصیلات فقهی به نجف اشرف رفت و از محضر استادان و آیات عظام آن دیار به ویژه استاد آیت الله العظمی خوئی بیش از یک دوره علم اصول، کتابهای بیع، صلوه، خمس و مقدمه تفسیر و فروع علم اجمل را فرا گرفت و به درجه اجتهاد رسید.
پس از بازگشت به ایران، وارد دانشکده معقول و منقول (الهیات) تهران شد. در سال ۱۳۳۵ (ش.) لیسانس فقه و مبانی حقوق اسلامی، در سال ۱۳۳۸ (ش.) مدرک فارغ التحصیلی دوره فلسفه و حکمت اسلامی و در سال ۱۳۴۲ (ش.) با ارائه پایان نامه عمومات عقود و ایقاعات دکترای خود را دریافت کرد. از سال ۱۳۴۹ (ش.) به تدریس در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران پرداخت و نیز در دورههای عالی کارشناسی ارشد و دکترای حقوق خصوصی و حقوق کیفری به تدریس ادامه میدهد. دکتر گرجی در اواسط دهه ۱۳۶۰ (ش) عهدهدار ریاست دانشگاه تهران بود.
حجت الاسلام مصطفی محقق داماد با بیان این مطلبکه مرحوم آقای گرجی در اظهارنظر نسبت به افراد خیلی مواظب بود و فردی گزافهگو نبود اظهارکرد: ایشان معتقد بود که علم اصول، علمی است که ایرانیها درست کردهاند به این معنی که ساختار آن توسط ایرانیها درست شده است.
حجت الاسلام مصطفی محقق داماد می گوید: مرحوم دکتر ابوالقاسم گرجی، جوانی و تحصیلات ابتدایی خود را در تهران و نزد پدر مرحوم آقای فلسفی که به آقا میرزا محمد تنکابنی مشهور هستند به انجام رساند.
ایشان ادبیات عرب را بسیار قوی و خوبی آموخت و بسیار بسیار در ادبیات عرب قوی بود و بعد از آن هم به قم آمد.
مرحوم استاد گرجی تا زمانی که مرحوم آیتالله سیدمحمدتقی خوانساری حضور داشت در قم ماند و آنطور که خودش به ما گفت یک مدتی هم در درس ایشان شرکت کرد.
دکترمحقق داماد ادامه داد: ایشان بعد به نجف رفت و به درس آقای خویی ملحق شد، ایشان میگفت «در همان جلسه اول که یک مبحثی راجع به «حجر صبی» بود یک استدلالی آیتالله خویی به آیه قرآن کرد و من یک ایراد ادبی به آن گرفتم و این خیلی باعث جلب توجه ایشان نسبت به من شد و بنابراین من یکی از شاگردان اخص ایشان شدم» و خیلی هم آیتالله خویی به ایشان لطف داشتهاند.
دکترمحقق گفت : ایشان سپس با پسر آقای فلسفی یعنی مرحوم آقای حاجعلی آقای فلسفی همراه شد و خیلی هم آقای فلسفی به ایشان توجه داشت و من زمانی که با آقای گرجی در مشهد در خدمت ایشان بودیم این را متوجه شدم.
این استاد دانشگاه ادامه داد: در هر صورت هر دو شاگرد آقای خویی شدند و وقتی پدر آقای فلسفی به پسرش مینویسد که "دیگر بیا"، آقای خویی در جواب پدر آقای فلسفی مینویسد که «چرا عجله میکنید فرزندتان و هممباحثهای ایشان (یعنی آقا شیخابوالقاسم) به زودی مجتهد خواهند شد». ولی در عین حال آقای گرجی می گفت که وضع مالی ما بعد از فوت "آقا سیدابوالحسن اصفهانی" به قدری سخت شد که ما دیگر نتوانستیم تحمل کنیم و هر چه داشتیم فروختیم و به طرف ایران آمدیم و تحصیلات نجف را رها کردیم.
پس از آن مرحوم استاد گرجی آمد در دانشکده الهیات دانشگاه تهران و دوره تحصیلات دانشکده الهیات را گذراند و دکترای فلسفه گرفت.
حجت الاسلام محقق داماد با بیان اینکه من آن موقع خودم جوان بودم و یادم میآید که ایشان دوره دکتری را در دانشکده الهیات میگذراند گفت: بلافاصله همان زمانی که در دانشکده الهیات درس میگرفت برای ایشان به عنوان فردی فاضل درس گذاشت، چون در مدرسه مروی هم کفایه میگفت.
بعد کم کم عمامهشان را برداشت و با کسوت غیرمعمم در دانشگاه ظاهر میشد و بعد هم آرام آرام درس را در همین مبحث فقه، اصول و ادبیات عرب ادامه داد.
دکتر ابوالقاسم گرجی، مجتهد، استاد دانشگاه و نویسنده صبح ۷ اسفند ۱۳۸۹ -به علت کهولت سن به دیار باقی شتافت.
یکی دیگراز محققینی که سابقه حضوردرحوزه علمیه راداشته«دکتراحمدبیرشک»است.
«احمدبیرشک» ریاضیدان و تقویمنگار در ۴ بهمنماه ۱۲۸۵ در باجگیران، استان خراسان رضوی در شرق ایران به دنیا آمد. پدر به عنوان کارمند در اداره گمرکات خراسان
۱۳۰۰ به تهران آمد و در مدرسهی فرانسوی “الیانس” ثبت نام کرد. در سال ۱۳۰۶ بیرشک در آزمونی شرکت جست که زیر نظرسفیر فرانسه برگزار میشد و توانست در این آزمون از بین ۵۷ دانشآموز، رتبهی اول را کسب کند.
«احمدبیرشک» برای مدتی رئیس ادارهی استخدام شهرستانها در کارگزینی وزارت فرهنگ و همینطور مدتی نیز رئیس کارگزینی دانشگاه تهران بود. در سال ۱۳۲۱ و پس از آنکه دانشگاه تهران از وزارت معارف جدا شد بیرشک به عنوان رئیس داشنگاه تهران منصوب شد. در سال ۱۳۲۴ دانشگاه تهران دوباره به معارف بازگردانده شد و منوچهر اقبال ریاست آن را بر عهده گرفت که در این زمان بیرشک از دانشگاه تهران کناره گرفت و به تدریس در پلیتکنیک و دانشسرای عالی مشغول شد. بیرشک در این دو دانشگاه درس پرسپکتیو تدریس کرد.
احمد بیرشک سرانجام در عصر روز چهارشنبه ۱۴ فروردین سال ۱۳۸۱ در سن ۹۵ سالگی درگذشت.
یکی دیگرازمشاهیرکشور که سایقه تلمذدرحوزه های علمیه رادار«دکترعلىاکبر داناسرشت»است
علىاکبر داناسرشت (صیوفى)، فرزند حاج علی نقى و نوهى حاج علیقلى صرافباشى زنجانى بود. سالهاى کودکى و دوران تحصیل اولیهى علىاکبر داناسرشت مقارن با جنگ اول جهانى بود. پس چندى خانوادهاش به شهر زنجان کوچید. در آنجا به مدرسه ابتدایى - معروف به اسعدیه به سرپرستى مترجمن همایون - رفت تا وقتى که دوباره به تهران آمد.
در این سالها همچنین به یادگیرى قرآن کریم و زبان عربى پرداخت و فقه را نزد محمدرضا تنکابنى فراگرفت. سپس با احساس نیاز به فراگیرى علم جدید به علوم ریاضى روى آورد و نزد اساتیدى چون سید حسن مشکان طبسى و سید جلال تهرانی به تحصیل این علوم پرداخت. و از آن زمان تا پایان عمر به تحقیق در این زمینهها اشتغال داشت.
وى معاصر با احمد بیرشک و غلامحسین مصاحب بود و به گفته دکتر نجمآبادى وى اولین بیرونى شناس بود. مرحوم داناسرشت سال ۱۳۶۸ شمسی بر اثر سکته مغزى در تهران درگذشت.
کشاورزان«کافر»هستند!
«شب »هم کافراست.
«قبر»هم کافراست.
کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَبَاتُهُ ﴿٢٠حدید﴾۱۸۷
خداوندوقتی می خواهددنیا رامثل بزند،اینگونه می فرماید:هـمـانند بارانى که محصولش کشاورزان را در شگفتى فرو مى بـرد سـپـس خـشـک مـى شـود بـه گـونـه اى کـه آن را زرد رنـگ مـى بـیـنـى ، سـپـس تبدیل به کاه مى شود
در کتاب مفردات الفاظ القرآن لغت «کفر» این طور معنا شده است: الکفر فی اللغةِ سترُ الشیءِ، ووُصِفَ اللیلُ بالکافِرِ لِسترِه الأشخاصَ، والزارعُ لسترِه البذرَ فی الأرض./مفردات ألفاظ القرآن: ص ۴۳۳.
«کُفر »در لغت عبارت است از پنهان کردن چیزی.
به «شب» کافر گفته می شود برای آن است که اشخاص را در تاریکی خود می پوشاند.
*به کشاورز کافر گفته می شود بِدان جهت که دانه را در زمین پنهان می کند.
ابن اثیر نیز در النهایة کفر را این گونه معنا می کند: اصلُ الکفرِ تَغْطِیةُ الشَّی ءِ تغطیةً تَستهلِکه./النهایة: ج ۴ ص ۱۸۷.
ریشه لغوی کفر عبارت از پوشانیدن چیزی است به گونه ای که آن را فرا بگیرد. بنابر این، ریشه لغوی کفر عبارت است از پوشاندن، یا پنهان کردن به طور کامل؛ و کسی که چیزی را پنهان می کند، کافر نامیده می شود. پنهان کردن بر دو گونه است: پنهان کردن مادی و پنهان کردن معنوی، و به عبارت دیگر: پنهان کردن عینی و پنهان کردن اعتباری.
در لغتِ عرب ،به کسی که دانه را زیر خاک پنهان می کند« کافر »گفته می شود.
به کسی که سخن حقّی را با سخن باطلی می پوشاندنیز «کافر» گفته می شود.
«کفر ممدوح» عبارت است از نهان کردن چیزی که عقل، نهان کردن آن را نیک و آشکار شدنش را ناپسند می داند، مانند اباطیل و خرافات و امور خرافی که شیوع و آشکار شدن و رسمیت یافتن آنها از دیدگاه عقل، زشت و ناپسند است و به عکس، متروک ماندن و پنهان شدن و از رونق و رسمیت افتادنِ آنها زیبا و پسندیده است. لذا قرآن کریم کسانی را که به عقاید باطل، کافر می شوند و به عقاید حق گرایش می یابند، ستایش می کند.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:ازملزومات ایمان«کُفر»است.
در سوره بقره می خوانیم: فَمَن یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللَّـهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىٰ لَا انفِصَامَ لَهَا ﴿٢٥٦بقره﴾
کسی که به طاغوت «کافر» شود و به خدا ایمان آورد، همانا به دستگیره محکمی چنگ زده است که هرگز گسستنی نیست».
اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطَامًا ۖ وَفِی الْآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِّنَ اللَّـهِ وَرِضْوَانٌ ۚ وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ ﴿٢٠حدید﴾
نمازجماعت-ایام کرونایی-بافاصله اجتماعی-مصلی رشت-آیت الله فلاحتی ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۹
توفیق حضوردر مصلی داشتیم،بعدازنمازآیت الله فلاحتی(امام جمعه رشت)دردرس تفسیرش به تبیین این آیه(٢٠حدید)پرداخت وبرایم خیلی جالب بود«اعجب الکُفّار»..تعابیری که ایشان ازاین آیه داشتند:
خوشحال ومتعجب می شودازاین همه محصولات موغوب
کفار:کشاورز دانه رادرزیرخاک پنهان می کند...
غیث:باران(باران مفید)
بهیج:خوشحال،هیجان زده
مصفراً:زردوپژمرده،مصول سبزوباطراوت به کاه وکُلش تبدیل شدن
حُطام:شکستن،خُردکردن،تحت فشار
غرور:فریب خوردن،مغموم شدن
وبعدتوضیحات لازم رادادند...واین بهانه ای شد که بروم درتفسیراین آیه درکُتب تفاسیر
کفر مذموم و نکوهیده عبارت است از پنهان کردن چیزی که عقل، نهان کردن آن را ناپسند و آشکار نمودن آن را پسندیده می داند، مانند پنهان کردن و کتمان حقیقت، از روی تعصّب و لجاج و سودجویی و...در قرآن کریم، کفر، به صورت های مختلف، ۵۲۶ بار استعمال شده است که به استثنای چند موردِ انگشت شمار ، این کلمه در معنای سوم به کار رفته است.
«کُفر نعمت»، عبارت است از پنهان کردن نیکی و نعمت و احسان کسی، با گفتار یا کردار؛ در برابرِ شکر نعمت که عبارت است از اظهار و قدردانی لفظی یا عملی نسبت به احسان و نیکی دیگران.
کفر نعمت، همانند کفر جهلی و کفر علمی، از دیدگاه عقل، مذموم و نکوهیده است. در قرآن کریم نیز در موارد متعدّدی کفر نعمت مورد نکوهش قرار گرفته است و امام صادق علیه السلام در تبیین وجوه کفر در قرآن، سه نمونه آن را مطرح فرموده است./الکافی: ج ۲ ص ۳۸۹ح ۱.
در سوره نمل از قول حضرت سلیمان علیه السلام آمده است: «هَـٰذَا مِن فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَأَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ ۖ وَمَن شَکَرَ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ ۖ وَمَن کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ ﴿٤٠نمل﴾ این از فضل و عنایت پروردگار من است تا مرا بیازماید که شکر می کنم یا کفر می ورزم. و کسی که سپاس بگزارد برای خود سپاس گزاری می کند و کسی که ناسپاسی کند، تحقیقاً پروردگار من بی نیاز و با کرامت است».
تفسیرنمونه:
سـپـس بـا ذکـر یـک مـثـال آغـاز و پایان زندگى دنیا را در برابر دیدگان انسانها مجسم سـاخـتـه ، مـى فـرمـایـد: هـمـانـنـد بـارانـى اسـت کـه از آسـمـان نـازل مـى شـود، و چـنـان زمـین را زنده مى کند که گیاهانشان زارعان را در شگفتى فرومى برد،
سپس خشک مى گردد، به گونه اى که آنرا زرد رنگ مى بینى ، سپس درهم شکسته و خـرد و تـبـدیل به کاه مى شود! (کمثل غیث اعجب الکفار نباته ثم یهیج فتراه مصفرا ثم یکون حطاما).
«کُفار»در اینجا به معنى افراد بى ایمان نیست ، بلکه به معنى کشاورزان است ، زیرا اصـل مـعـنـى (کـفر) به معنى پوشاندن است.
چون «کشاورز» بذرافشانى کرده و آنرا زیـر خـاک مـى پـوشاند از این رو به او«کافر» مى گویند.
توضیح نگارنده(پیراسته فر):این تصورایجادنشود که دراین آیه شغل «کشاورزی »موردمذمت قرارگرفته باشد،بلکه برعکس آنقدرکارکشاورزی دراسلام اهمیت دارد که پیامبران به همین شغل«کشاورزی»می پرداختند وحتی درسوره واقعه خداوندخودش را«کشاورز»خوانده است که درباره اهمیت وارزش شغل کشاورزی روایات واحادیث وآیات راخواهیددید:
اهمیت وارزش شغل کشاورزی/نیکوترین کاردردنیا«کشاورزی»است
«پیامبران »کشاورزبودند.
حضرت امام صادق(ع) فرمود: آن روز که آدم ابوالبشر از بهشت به زمین رانده شد و نیاز به غذا و آب پیدا کرد، با حضرت جبرئیل به مشورت پرداخت واز او یاری طلبید. جبرئیل آدم راچنین راهنمایی کرد: «یا آدم کن حراثا.» ای آدم، اگر می خواهی نیازمندیهای خود را بر طرف کنی، کشاورز باش و به زراعت بپرداز.
امامان معصوم ما هم که وارثان انبیای الهی اند، از موقعیتهای به دست آمده استفاده می کردند و به باغداری، درختکاری، گلکاری و ایجاد فضاهای سبز می پرداختند. نمونه هایی از این کردار آن بزرگان عبارت است از:
امام صادق (ع) فرمود: امیرمومنان علی(ع) زمین را شخم میزدو پیامبر خدا(ص) هسته خرما را با دهان خویش مرطوب می کرد ومی کاشت; و در همان حال می رویید.
حضرت علی(ع)، هنگامی که از جنگ بر می گشت، به تعلیم مردم وقضاوت بین آنها می پرداخت و در هنگام فراغت، به باغی که ملک اوبود می رفت و با دست خود کار می کرد و ذکر خدا می گفت.
ابی عمرو می گوید: روزی در یکی از باغها امام صادق(ع) راملاقات کردم. آن حضرت لباس مخصوص پوشیده، بیل به دست گرفته ودر باغ خویش مشغول کشاورزی بود. چنان فعالیت می کرد که عرق ازپیشانی مبارکش می ریخت. گفتم: فدایت شوم، بیل را بدهید تا من کار کنم. فرمود: «دوست دارم آدمی برای کسب روزی حلال در برابرآفتاب آزرده شود.»
امام صادق(ع) فرمود: من دربرخی از باغهایم چنان تلاش می کنم که از شدت فعالیت عرق می ریزم;در حالی که کسانی را دارم که این کارها را انجام دهند. امااین کوشش به این خاطر است که خدای متعال بداند من با کوشش خوددر جستجوی روزی حلال هستم.
علی بن حمزه می گوید: روزی امام موسی کاظم(ع) را درمزرعه اش ملاقات کردم و این در حالی بود که حضرت، به علت کار و فعالیت شدید، عرق بدن مبارکش را خیس شده بود.
گفتم: فدایت شوم پس مردان شما کجایند که خود با این زحمت کار می کنید؟ پاسخ داد:
ای علی، کسانی که از من و پدرم بهتر بودند، با دست خویش کشاورزی می کردند. پ
رسیدم: چه کسانی از شما و پدر بزرگوارتان بهتر بودند؟
فرمود: رسول خدا و امیر مومنان علی و تمام پدرانم که همه بادست مبارک خویش زراعت می کردند. نه تنها آنان بلکه پیامبران وفرستادگان الهی و انسانهای صالح هم کشاورزی می کردند و بهترین خلق بودند.
رسول خدا(ص) فرمود: هر مسلمانی نهال درختی را نشاند و بار ور کند، خداوند متعال در مقابل برای آن نهال درختی در بهشت قرار می دهد.
امام صادق(ع) فرمود: زراعت کنید و درخت بنشانید. به خداسوگند، در میان کارهایی که مردم انجام می دهند هیچ کاری حلال ترو پاکیزه تر از «کشاورزی» نیست.
مذمت کسانی که به «شغل کشاورزی »بی اهمیتند
مردی به امام صادق(ع) عرضه داشت: فدایت گردم. شنیده ام گروهی هستند که کشاورزی را دوست ندارند و می گویند شغل خوبی نیست. حضرت پاسخ داد، کشت کنید و درخت بکارید. به خدا سوگند،مردم کاری پاکتر و نیکوتر از آن انجام نمی دهند.
کشاورزان گنج های جامعه هستند
روایت دیگرازامام صادق(ع):کشاورزان گنجهای یک جامعه هستند. آنان چیزهای پاک و حلال رامی کارند. خداوند متعال آن را از زمین رویانده، خارج کرده ورشد می دهد. اینان روز رستاخیز بهترین مقام را در میان دیگرمردم خواهند داشت. از همه به درگاه خداوند نزدیکترند و نامشان به مبارکی برده خواهد شد.
وصیت پیامبر درباره کشاورزان
آن حضرت خطاب به امام علی(ع) فرمود: «یاعلی، مبادا در حکومت توبه کشاورزان ستم شود؟»
خدا هم «کشاورز»است
خداوندکاروتلاش کشاورز رابه خودش نسبت می دهد.
أَفَرَأَیْتُم مَّا تَحْرُثُونَ ﴿٦٣﴾ أَأَنتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ ﴿٦٤واقعه)
یعنی کشاورز واقعی خداونداست.
به «قـبـر» نـیـز «کافر»گفته می شود، چون بدن میت را مى پوشاند.
به شب نیز «کافر» گفته مى شود چرا که تاریکیش همه جا را مى پوشاند.
در حـقـیقت آیه مورد بحث همانند آیه۲۹ سوره فتح که وقتى سخن از نمو فراوان گیاه مى کـنـد مـى گویند: یعجب الزراع :زارعان را به شگفتى در مى آورد (یعنى بجاى کُفار زارع-کشاورز- گفته شده ).
بـعـضـى از مـفـسـران نیز احتمال داده اند که منظور از کفار در اینجا همان کافران نسبت به خداوند است ، و پاره اى توجیهات براى آن ذکر کرده اند، ولى این تفسیر چندان مناسب به نظر نمى رسد، زیرا مؤ من و کافر در این شگفتى شریکند.
«حُـطـام» از ماده«حطم» به معنى شکستن و خردکردن است ، و به اجزاى پراکنده کاه حطام گفته مى شود که همراه تند باد به هر سو مى دود.
مراحلى را که انسان در طى هفتاد سال یا بیشتر طى مى کند در چند ماه در گیاهان ظاهر مى شود.
انسان مى تواند بر لب کشتزار بنشیند و گذشت عمر، و آغاز و پایان آنرا در دیدارى کوتاه بنگرد.
سـپـس بـه بـازده عـمـر و نـتیجه و محصول نهائى آن پرداخته مى افزاید: اما در سراى آخرت از دو حال خارج نیست : یا عذاب شدید است و یا مغفرت و رضا و خشنودى او (و فى الاخرة عذاب شدید و مغفرة من الله و رضوان ).
و زندگى دنیا جز متاع غرور و فریب چیزى نیست(و ما الحیوة الدنیا الا متاع الغرور).
«غرور» در اصل از ماده-غر (بر وزن حر) به معنى اثر ظاهر چیزى
است ، و لذا به اثر ظاهر در پیشانى اسب «غرة» گفته مى شود، سپس به حالت غفلت اطلاق شده است که در ظاهر انسان هوشیار است ، اما در حقیقت بیخبر است ، و به معنى فریب و نیرنگ نیز استعمال مى شود.
«مـتـاع» بـه مـعنى هر گونه وسائل بهره گیرى است ، بنابراین جمله دنیا متاع غرور اسـت مفهومش این است که وسیله و ابزارى است براى فریبکارى ،فریب دادن خویشتن ، و هم فریب دیگران و البته این در مورد کسانى است که دنیا را هدف نهائى قرار مى دهند و به آن دل مـى بـنـدنـد، و بـر آن تـکـیـه مـى کـنـنـد و آخـریـن آرزویـشـان وصـول بـه آن اسـت ، امـا اگـر مـواهـب ایـن جـهـان مـادى وسـیـله اى بـراى وصـول بـه ارزشـهـاى والاى انـسـانـى و سـعـادت جـاودان باشد هرگز دنیا نیست ، بلکه مزرعه آخرت ، و قنطره و پلى براى رسیدن به آن هدفهاى بزرگ است .
بدیهى است توجه به دنیا و مواهب آن به عنوان یک«گذرگاه» یا یک«قرارگاه» دو جهتگیرى مختلف به انسان مى دهد که در یکى مایه نزاع و فساد و تجاوز و بیدادگرى و طـغـیـان و غـفـلت اسـت و در دیـگـرى وسـیـله بـیـدادى اسـت و آگاهى و ایثار و فداکارى و برادرى و گذشت .
نکته ها:
زندگى دنیا مجموعه اى از این انگیزه ها است
در آیـات مـخـتلف قرآن ، گاه زندگى دنیا توصیف«لعب و لهو» شده ، مانند و ما الحیاة الدنیا الا لعب و لهو: زندگى دنیا جز بازى و سرگرمى نیست (انعام ۳۲).
و گاه توصیف به «لعب و لهو و زینت و تفاخر و تکاثر» شده و گـاه از آن بـه«مـتـاع غـرور» تـعـبـیـر شـده ( آل عـمـران - ۱۸۵ ) و گـاه بـه عـنـوان-مـتـاع قلیل (نساء ۷۷).
و گاه به عنوان امرى عارضى و ظاهرى و زودگذر (نساء ۹۴).
از مجموعه این تعبیرات و تعبیرهاى دیگر قرآن به خوبى دیدگاه اسلام در مورد زندگى مـادى و مـواهـب آن روشـن مـى شـود کـه بـراى آن ارزشـى نـاچـیـز قـائل اسـت ، و تـمـایـل و دلبـسـتگى به آنرا ناشى از حرکتهاى بیهدف (لعب ) و هدفهاى سـرگـرم کـنـنـده (لهـو) و تـجـمـل پـرستى (زینة ) و حب مقام و ریاست و برترجوئى بر دیـگـران (تـفـاخـر) و حـرص و آز و افـزونـطـلبـى (تـکـاثـر) مـى شمرد، و عشق به آنرا سرچشمه انواع مظالم و گناهان مى داند.
امـا اگـر این مواهب مادى تغییر جهت دهند و نردبانى براى رسیدن به اهداف الهى گردند، سرمایه هائى مى شوند که خدا آنها را از مؤ منان مى خرد و بهشت جاویدان و سعادت ابدى بـه آنـهـا مـى بـخـشد،(ان الله اشترى من المؤ منین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة .. (توبه ۱۱۱)/تفسیرنمونه جلد۲۳،ص ۳۷۰
درتفسیرالمیزان
کـلمـه «لعـب» بـه معناى بازى نظامدارى است (که دو طرف بازى به نظام آن آشنایى دارنـد، مانند الک دولک و نظایر آن ) که اطفال به منظور رسیدن به غرضى خیالى آن را انـجـام مـى دهـنـد. و کـلمه«لهو» به معناى هر عمل سرگرم کننده اى است که انسان را از کارى مهم و حیاتى و وظیفه اى واجب باز بدارد. و کلمه«زینت» به اصطلاح علم صرف بـنـاى نوع است ،
یعنى مى فهماند که مثلا فلانى به نوعى مخصوص خود را آراسته، و چـه بـسـا مـنـظـور از آن وسـیـله آرایـش بـاشـد، و بـه ایـن مـنـظـورش اسـتـعمال کنند و آرایش، عبارت از آن است که چیز مرغوبى را ضمیمه چیز دیگرى کنى تا مردم به خاطر جمالى که از این ضمیمه حاصل شده مجذوب آن چیز شوند، (مثلا آرایش زنان عبارت از این است که زن با طلا و جواهرات و یا رنگهاى سرخ و سفیدى خود را جلوه دهد، و از ضـمـیـمـه کـردن آنـهـا بـه خـود جـمـالى کـسـب کـنـد، بـه طـورى بـیـنـنـده مـجـذوب جـمـال او شـود)./المیزان جلد۱۹ ص۱۶۴عربی
«تفاخر» به معناى مباهات کردن به حسب و نسب است.
«تکاثر در امـوال و اولاد» بـه مـعـنـا اسـت کـه شـخـصـى بـه دیـگـرى فـخـر بـفـروشـد کـه مـن مال و فرزند بیشترى دارم .
زنـدگـى دنـیـا عـرضـى اسـت زائل، و سـرابـى اسـت باطل که از یکى از خصال پنجگانه زیر خالى نیست :
یا لعب و بازى است، یا لهو و سرگرم کننده، یا زینت است، (که حق یقتش جبران نواقص درونـى خـود بـا تـجمل و مشاطه گرى است )، یا تفاخر است، و یا تکاثر، و همه اینها همان موهوماتى است که نفس آدمى بدان و یا به بعضى از آنها علاقه مى بندد، امورى خیالى و زائل است که براى انسان باقى نمى ماند، و هیچ یک از آنها براى انسان کمالى نفسانى و خیرى حقیقى جلب نمى کند./المیزان جلد۱۹ ص۱۶۴عربی
مراحل ۵گانه زندگی
شیخالاسلام پایتخت- اصفهان،بعلبکی الاصل، مدفون در حرم مطهر امام رضا- مشهد«شـیـخ بـهـایـى»(فرزند شیخ حسین بن عبدالصمد)درباره پنج خصلتى که در این آیه ذکر شده، از نظر سنین عمر آدمى و مراحل حیاتش مترتب بر یکدیگرندرااینگونه می نویسد:
۱- «لَعِب»تا کـودک اسـت حـریـص در «لعب» بازى است.
۲- «لَهْو»همین که حد بلوغ مى رسد و استخوان بندیش مـحـکـم مـى شـود عـلاقه مند به «لهو » سرگرمى ها مى شود.
۳-«زِینَة» پس از آنکه بلوغش به حد نـهـایـت رسـیـد، «خودآرایی» و زنـدگـیـش مى پردازد و همواره به فکر این است که لباس فـاخـرى تـهـیـه کـنـد، مـرکـب جـالب تـوجـهـى سـوار شـود، مـنـزل زیبایى بسازد، و همواره به زیبایى و آرایش خود بپردازد.
۴-«تَفَاخُر»بعد از این سنین به حـد کـهولت مى رسد آن وقت دیگر به اینگونه امور توجهى نمى کند، و برایش قـانـع کـنـنـده نـیـسـت، بـلکـه بـیـشـتـر به فکر «تفاخر» به حسب و نسب مى افتد.
۵- «تَکَاثُر»چون سـالخـورده شـد هـمـه کـوشـش و تـلاشـش در «تکاثر»بـیـشـتـر کـردن مال و اولاد(نوه ونبیره) صرف مى شود.
منبع:علامه طباطبایی ( المیزان) ج۱۹، ص: ۲۸۹ ترجمه فارسی
مثلى براى بیان فریبندگى دنیا
کـمـثل غیث اعجب الکفار نباته ثم یهیج فتریه مصفرا ثم یکون حطاما - این قسمت از آیـه، زنـدگـى دنـیـا را کـه انـسـان فـریـب خـورده دل بـه آن مـى بـنـدد، و چیزى نمى گذرد که به حکم اجبار همه را از کف مى دهد، با مثالى تشریح و بیان مى کند.
کـلمـه«غـیـث» بـه معناى باران است، و کلمه«کُفار» جمع کافر به معناى زراعت کار اسـت و کـلمه
«یهیج» از هیجان است، که معناى حرکت است ، و کلمه«حُطام» به معناى گیاهى است که از شدت خشکیدگى مى شکند.
و مـعـنـاى آیـه ایـن اسـت کـه : مـثـل زنـدگـى دنـیـا در بـهـجـت و فـریـبـنـدگـیـش و سـپس در زوال و از دسـت رفـتـنـش، مـانند بارانى است که موقع مى بارد، و باعث روییدن گیاهان و زراعـت هـا مـى شـود و زراعـت کـاران از رویـیـدن آنـهـا خـوشـحـال مـى شـونـد، و آن زراعـت و گـیـاه هـمـچـنان رشد مى کند تا به حدنهایى نموش بـرسـد، و رفـتـه رفـتـه رو بـه زردى بـگذارد، و سپس گیاهى خشکیده و شکسته شود، و بادها از هر سو به سوى دیگرش ببرند.
و فـى الاخرة عذاب شدید و مغفرة من اللّه و رضوان - در این قسمت از آیه«مغفرت» قـبـل از«رضـوان» آمده، براى این که کسى مى خواهد به رضوان خدا درآید، باید قـبـلا بـه وسـیـله مـغـفـرت خـدا شـسـتـشو و تطهیر شده باشد. و نیز در این جمله مغفرت را تـوصـیـف کـرد بـه ایـن کـه از نـاحیه خداست، ولى عذاب را چنین توصیفى نکرد، تا به قـول بـعـضـى هـا اشـاره کـرده باشد به این که مطلوب اصلى و آن غرضى که خلقت به خـاطـر آن بـوده مـغـفرت است نه عذاب، و این خود انسان است که باعث عذاب مى شود، و با خروجش از زى بندگى و عبودیت آن را پدید مى آورد.
*و مـا الحـیـوة الدنـیـا الا متاع الغرور - یعنى دنیا جز متاعى نیست که با آن تمتع مى شود و از آن بهره مند مى گردند، و بهره مندى از آن همان فریب خوردن با آن است، البته ایـن فـریـب خـوردن مـخـصـوص کـسـانـى اسـت کـه بـه دنـیـا دل بسته باشند.
و این کلام یعنى جمله«و فى الاخرة عذاب شدید و مغفرة من اللّه و رضوان» به دو روى زندگى آخرت اشاره مى کند، تا شنونده بر حذر شود، و از مغفرت و رضوان که یک روى آخـرت اسـت، و عـذاب کـه روى دیگرش است، مغفرت و رضوان را اختیار کند.
و جمله«و ما الحیوة الدنیا الا متاع الغرور» مى خواهد شنونده را بیدار و هوشیار کند، تا مبادا زندگى دنیا با آن غرور خاص به خود مغرورش سازد.
تفاوت عُجب باغُرور
عجب و خودپسندى عبارت است از اینکه انسان خود را صاحب کمالات ببیند, آن کمالات را نیز از خود بداند, و به وجود این کمالات در دیگران توجه نداشته باشد و بدین خاطر در نفس خودش احساس رضایتمندی از خود نماید و به خود ببالد و در نتیجه فراموش نماید که او از خودش هیچ ندارد و همه چیزش از خدا است.
«عُجب» به معناى «خوب انگاشتن» نفس است، بدون آن که شخص توجه به غیر داشته و خود را از دیگران برتر، همسان یا فروتر بیند.
عجب بزرگداشت خود به لحاظ نعمت و فراموش کردن منعم است, در حالی که انسان می داند با همه کمالاتی که ممکن است داشته باشد در مقابل عظمت هستى و کمالات آن، سرسوزنى هم به حساب نمى آید.
ملا محمدمهدی نراقی در« جامع السعادات» می نویسد: «عجب یکى از هلاک کننده هاى بزرگ و از رذیلانه ترین ملکات بداخلاقى است». رسول خدا(ص) در مذمت عجب فرموده است: «سه چیز هلاک کننده ى آدمى است؛ حرصى که اطاعت و پى گیرى شود، هواى نفسى که تبعیت گردد و عجب انسان نسبت به خودش».
امام صادق(ع) فرمود: «کسى که دچار عجب شود هلاک مى گردد». ایشان در جاى دیگرى فرموده است: «اگر نبود که خداوند مى دانست هر آینه گناه بهتر از عجب است، کارى مى کرد که هیچ مؤمن به گناه آلوده نشود».
امورى که زمینه عُجب را در انسان فراهم مى آورند وجود کمالاتی همچون علم و دانش، مال و ثروت، مقام و منصب، قدرت، آبرو، رأى و عقیده، عمل و اطاعت, هوش و ذکاوت، جمال و زیبائى، عقل و امثال آن است.
البته تکبر نیز همان «خوب انگاشتن» نفس است، با این تفاوت که شخص توجه به غیر نیز دارد و در مقایسه با دیگران خود را از آنها برتر و بزرگتر می انگارد. بنابراین عجب به معنای خود بینی و دیگران را ندیدن است .
«کِبر» و «تَکبُّر» به معناى «خود برتر بینى» در مقایسه با دیگران است. کبر از عجب نیز بدتر است، زیرا در آن تحقیر دیگران نیز نهفته است.
غُرورچیست؟:
غرور به معنی فریفتگی به داشته ها و جذابیت های غیر حقیقی و علائق دنیوی است که باعث می شود انسان از یاد خدا غافل شود و معنویت و سرمایه های حقیقی سعادت خود را فراموش نماید و در نتیجه آن به انواع بیماری اخلاقی و روانی مانند عجب, تکبر, خودخواهی و مانند آن مبتلا گردد
این واژه به طور وسیعى در کلمات عرب مخصوصا در آیات قرآن مجید و روایات اسلامى به کار رفته و در گفتگوهاى روزمره فارسى زبانان نیز کم و بیش در همان معانى اصلى یا لوازم آن به کار مى رود.
«راغب » در کتاب «مفردات » واژه «غَرور» را به معنى هر چیزى که انسان را مى فریبد و در غفلت فرومى برد خواه مال و مقام باشد یا شهوت و شیطان تفسیر مى کند.
در «صحاح اللغة »«غرور» به معنى امورى که انسان را غافل مى سازد و مى فریبد تفسیر شده است.
بعضى از ارباب لغت - به گفته «طریحى » در «مجمع البحرین » نوشته اند:
«غرور فریفتگی به چیزى است که ظاهری جالب، و دوست داشتنى دارد، ولى باطنش ناخوشایند و مجهول و تاریک است ».
در کتاب «التحقیق فى کلمات قرآن الکریم » چنین آمده است: ریشه اصلى این واژه به معنى «حصول غفلت به سبب تاثیر چیز دیگرى در انسان است» و از لوازم و آثار آن جهل و فریب و نیرنگ و نقصان و شکست مى باشد.
ملا محسن فیض کاشانی (متوفای ۱۰۹۱ق)در «اَلْمَحَجَّةُ الْبَیْضاء فی تَهْذیبِ الْاِحْیاء» که تکمیل و تهذیبى است براى «احیاء العلوم » «غزالى »(متوفی۵۰۵ق )می نویسد:
«غرور عبارت است از دلخوش بودن به چیزى که موافق هواى نفس و تمایل طبع انسانى است و ناشى از اشتباه انسان یا فریب شیطان است و هر کس گمان کند آدم صالح وخوبى است خواه از نظر مادى یا معنوى باشد و این اعتقاد از پندار باطلى سرچشمه بگیرد آدم مغرورى است و غالب مردم خود را آدم خوبى مى دانند در حالى که در اشتباهند بنابراین اکثر مردم مغرورند، هر چند شکل غرور آنها و درجه آن متفاوت است ». (محجه البیضاء جلد۶، صفحه ۲۹۳)
در تفسیر نمونه در معنى این واژه چنین آمده است:
«غَرور» صیغه مبالغه به معنى موجود فوق العاده فریبنده است.
«شیطان» را از این رو «غرور» مى گویند که انسان را با وسوسه هاى خود فریب مى دهد و غافل مى سازد و در حقیقت بیان مصداق واضح آن است وگرنه هر انسان یا کتاب فریبنده، هر مقام وسوسه گر و هر موجودى که انسان را گمراه سازد در مفهوم وسیع «غرور» داخل است.
نگارنده-پیراسته فر:پرینتی ازاین مطلب تحقیقی راتهیه کرده بودم،خدمت نماینده ولی فقیه استان(آیت الله فلاحتی)دادم که ایشان بعدازمطالعه-درروزبعد پرینت رامستردکرد وضمن نوشتن آدرس چندجاازمطالبم،این مرقومه هم زینت بخش برگه آخربود:
دستخط آیت الله فلاحتی پای مقاله ام.
معاینه پستان توسط خودتان
برای تشخبص سرطان سینه
(CBE)معاینه بالینی پستان (clinical breast exams)
محدوده ای که بین استخوان ترقوه از بالا، استخوان جناغ سینه و زیر بغل از طرفین و دو انگشت پایین تر از لبه پایین پستان، در محل کش لباس زیر از پایین قرار دارد، باید معاینه شود.
بدون هیچ لباسی (ازکمربه بالا)در مقابل آینه بایستید
مشاهدات خودرا: هرگونه تغییر، از جمله پیدا شدن یک توده یا تورم، خارش پوست یا لکه روی سینه، درد یا تو رفتن نوک سینه، قرمزی یا پوسته پوسته شدن پوست یا نوک پستان یاترشحاتی غیر معمول از سینه رابنویسید.
از سه سطح فشار استفاده کنید. اول با فشار کم، بافت نزدیک به پوست را بررسی کنید. بعد با فشار متوسط بافت درونی را حس کنید و در نهایت با فشار بیشتر، به بررسی بافت نزدیک به قفسه سینه و استخوان های دنده بپردازید.
* یک برآمدگی در انحنای پایینی هر پستان طبیعی است. اول هر نقطه از سینه را با هر سه فشار مورد آزمایش قرار دهید و سپس به سراغ نقطه بعدی بروید.
* هنگام معاینه سینه برای حرکت در طول پستان، جهت حرکت خود را از بالا به پایین انتخاب کنید. یعنی اول یک خط فرضی از زیر بغل تا وسط جناغ در نظر بگیرید و بافت سینه را از بالا به پایین در مسیر آن بررسی کنید و بعد از رسیدن به حدنهایی پایین سینه، خط فرضی را کمی به سمت داخل بدن حرکت دهید و دوباره از بالا شروع کنید.
*در حین بررسی و معاینه سینه،نقاط پستان بررسی شود و حتی بهتر است کمی بالا و پائین آن را نیز مورد آزمایش قرار دهید. یعنی حد پایین و بالای پستان را دنده ها و استخوان ترقوه در نظر بگیرید.
آسانترین وعلمی ترین-روش «معاینه پستان» برای بررسی «سرطان سینه»
بدون هیچ لباسی در مقابل آینه بایستید و در حالت های مختلف به پستان خود نگاه کنید. توجه داشته باشید که هیچ زنی دو پستان ۱۰۰ درصد مشابه و هم اندازه ندارد. در این حالت شما با ظاهر پستان خود و تغییراتی که ممکن است در آنها ایجاد شود، آشنا می شوید.
دستان آویزان
* دست ها را در دو طرف به حالت آویزان قرار دهید
در این حالت به دقت پستان ها را از نظر هر گونه تغییر ( نبود تقارن، فرورفتگی، برآمدگی، تغییر رنگ، پوسته پوسته شدن، زخم، تغییرات شکل ظاهری نوک پستان وتغییر رنگ آن) بررسی کنید.
دستان بالای سر
کف دست ها را پشت سر تان به هم قفل کنید
* دست ها را بالای سر ببرید و با دقت به پستان ها نگاه کنید. در این حالت، فرورفتگی پوست و کشیده شدن نوک پستان به داخل ممکن است وجود یک غده را مشخص کند.
نگاه کنید که آیا سینه ها به سمت بالا حرکت می کنند و هر گونه تغییری را یادداشت کنید.
به نوک سینه(Nipple) و هاله اطراف آن(areola) نگاه کنید و ببینید گودی، برآمدگی و یا تورفتگی در این نواحی بوجود نیامده باشد.
به زیر بغل خود نگاه کنید و ببینید در آن ناحیه که «گره ها(غُدد) لنفاوی» دارد، ورمی وجود نداشته باشد.
دستان به کمر
* حالا دست ها را بر روی کمر گذاشته و شانه ها را کاملا به عقب بکشید و پستان ها را بررسی کنید.
دست به کمر/خم شوید
* خم شوید و دست ها را به صورت آویزان در دو طرف قرار دهید و به ظاهر پستان ها با دقت نگاه کنید.
پستانها را هم از روبه رو و هم از کنار نگاه کنید
توجه داشته باشید که علایم مهمی مثل کشیده شدن نوک پستان به داخل و یا حالت فرورفتگی ممکن است فقط در یکی از این حالت ها دیده شود پس ضروری است که تمام این معاینه ها را به ترتیب انجام بدهید.
خوابیده به پُشت
* به حالت خوابیده به پشت دراز بکشید. برای معاینه هر پستان، دست همان طرف را زیر سرتان بگذارید و یک بالش کوچک در زیر شانه همان طرف قرار دهید. برای معاینه پستان از سطح داخلی بند آخر انگشتانتان استفاده کنید.
معاینه پستان چپ
یک بالش کوچک در زیر شانه چپ بگذارید و دست چپ را نیز در زیر سرتان قرار دهید، بطوریکه پستان چپ کاملاً در وسط قفسه سینه قرار بگیرد.
معاینه پستان راست
یک بالش کوچک در زیر شانه راست بگذارید و دست راست را نیز در زیر سرتان قرار دهید، بطوریکه پستان راست کاملاً در وسط قفسه سینه قرار بگیرد
برای معاینه از نرمه انگشتان (بند آخر انگشت) استفاده کنید.
* باید تمام پستان را از جناغ سینه تا ناحیه زیر بغل کاملا معاینه کنید.درهر۳وضعیت
بترتیب ازراست:ساعتی،از بالا به پایین و برعکس ،حرکت شعاعی
۱-حرکت ساعتی یا دایره وار
۲-حرکت از بالا به پایین و برعکس
۳-حرکت شعاعی
ابتدا هر قسمت پستان را با نرمه انگشتان (نه نوک انگشتان) و با فشار ملایم معاینه کنید. سپس همان قسمت را بین سطح انگشتان و قفسه سینه فشار بیشتری دهید و بررسی کنید. به این ترتیب هم قسمت های سطحی و هم قسمت های عمقی پستان خود را معاینه کرده اید.
اشتباه معاینه نکنید
نکته: بافت پستان را بین انگشت شست و سایر انگشتان فشار ندهید. زیرا ممکن است اشتباهاً احساس کنید که یک توده را لمس کرده اید.
از انتهای بالایی پستان (حدود استخوان ترقوه) تا پایین پستان (لبه پایینی دنده ها) و از جناغ سینه تا تمام زیر بغل باید معاینه شود. برای این کار می توانید از اطراف پستان به طرف نوک پستان در دایره های فرضی هم جهت با عقربه های ساعت، لمس را انجام دهید.
دوشیدن
در آخر معاینه پستان، نوک پستان را مانند حالت دوشیدن ملایم فشار دهید تا معلوم شود که آیا ترشح دارد یا نه؟
*در آخر معاینه پستان، زیر بغل همان طرف را از نظر وجود هرگونه سفتی و غده معاینه کنید.
اگر شما در حین معاینه متوجه تغییر یا احساس توده شدید ، این به این معنی نیست که شما به سرطان پستان مبتلا هستید ! بلکه نیازبه بررسی ومراجعه به پزشک است.
میتوانید معاینه را در حمام انجام دهید هنگام حمام کردن، لغزنده بودن دست و پوست بدن به لمس بهتر توده های پستان کمک میکند.
بترتیب ازراست: نوک سینه وارونه(معکوس)-نوک سینه صاف-نوک سینه نُرمال(طبیعی)
«نامتقارن بودن» سینه هایتان،به معنی غیرطبیعی بودن نیست.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:دراین مقاله بعضی تصاویرراازسایت نمناک اخذکرده ام.
توده های مشکوک به سرطان در لمس به صورت سفت یا سخت، گاه غیرمتحرک و با چسبندگی به اطراف لمس می شوند. همان گونه که قبلاً گفته شد، اغلب این توده ها منفرد و بدون درد هستند. باید توجه داشت که قضاوت در مورد خوش خیم یا بدخیم بودن توده، بعهده پزشک معالج بوده و پس از بررسی های دقیق مقدور خواهد بود.
ترشحات پستان می توانند به رنگ های مختلف مشاهده شوند (سفید، قهوه ای، آبی، خاکستری، قرمز، سبز و یا بدون رنگ). ترشح ناشی از سرطان پستان معمولاً خون واضح و یا خونابه ای یا در برخی از موارد بی رنگ می باشد.
ترشح خونی یا آبکی که خودبخودی بوده و از یک پستان و از یک مجرا خارج شود، یا همراه با غده ای در پستان باشد، شک به سرطان را افزایش می دهد.
این تغییرات به صورت فرورفتگی و یا کشیدگی پوست پستان بروز می کنند. فرورفتگی پوست پستان ممکن است بطور ثابت و مشخص وجود داشته باشد و یا در حالات خاصی از معاینه پستان دیده شود. کشیدگی پوست، اگر چه علامتی مهم است ولی یافته قطعی دال بر سرطان نیست و گاهی به دنبال بیماری های خوش خیم پستان نیز دیده می شود.
قرمزی و خارش نوک پستان همراه با پوسته پوسته شدن و ترک خوردن آن، می تواند علامت نوعی از سرطان پستان به نام پاژه باشد مگر اینکه خلاف آن ثابت شود.
آنچه از اهمیت ویژه ای برخوردار است این موضوع است که بزرگی غدد لنفاوی زیربغل می تواند به دلیل ضایعات خوش خیم و حتی التهاب ها و ضربه به ناحیه دست و یا پستان باشد. بنابراین اگرچه این علامت بیمار را به سمت بررسی های بیشتر هدایت می کند ولی باید دانست که این حالت از ابتدا نگران کننده نیست.
تغییراندازه پستان
گاهی اوقات به علت بزرگی بیش از حد یک تومور و یا التهاب قابل توجه دور تومورهای کوچکتر، پستان در یک طرف، بطور واضحی بزرگتر از طرف مقابل می شود. البته اندازة دو پستان در افراد سالم نیز کاملاً مشابه نیست ولی بزرگی یک پستان نسبت به طرف دیگر که اخیراً ایجاد شده است، باید مورد توجه قرار گیرد.
آناتومی سینه
در زیرنوک سینه( Nipple) شبکهای از مجاری ظریف شیر در کنار بافت چربی قرار دارند، که تا زمان بلوغ نارس هستند و توسط بافت نگهدارنده همبند بنام «Stroma» حمایت میشوند.
وقتی
دختران به سن بلوغ میرسند، میزان ترشح هورمونهای زنانه (استروژن و
پروژسترون) افزایش مییابد، و سینهها رشد کرده به تکامل میرسند.
در
هنگام بلوغ Stroma تکثیر میشود و مجاری هدایت شیر به تکامل میرسند و
شبکهای وسیع در سینه ایجاد میشود، همچنین در بخش درونی سینه lobuleها به
مانند جوانهای شروع به رشد مینمایند. لوبولها کیسههای کوچکی هستند که
بعد از زایمان وظیفه تولید شیر را بر عهده دارند. شیر تولید شده از
میلیونها لوبول به سمت مجاری و در نهایت نوک سینه هدایت میشود.
لوپ سینه
هر سینه از ۲۰-۱۵ بخش تشکیل شده است که به صورت پرههای یک چرخ نوک سینه را احاطه کرده اند. به هر کدام از این پرهها، یک «لوب» گفته میشود.
هر لوب دارای بخشهای کوچکتری به نام «لوبول»lobule است که در نهایت منتهی به یک غده کوچک شیری میشود که کار تولید شیر در دوران شیر دهی را انجام میدهد.
شبکه لوبولها در نهایت به مجاری متصل شده و در نوک سینه جمع میشوند و در دوره شیر دهی شیر را به بیرون هدایت میکنند. سرطان پستان اغلب در مجاری تشکیل میشود.