آیتالله خامنهای : بارها گفتهایم حرف مخالف رهبری، نه جرم است و نه معارضهای با آن میشود.
رهبرمعظم انقلاب باطرح این سئوال:گفته شد که بعضیها نظرات کارشناسی میدهند، با نظر رهبری مخالف است، میگویند :«آقا این ضد ولایت است. »
گفتند:من به شما عرض بکنم؛ هیچ نظر کارشناسیای که مخالف با نظر این حقیر باشد، مخالفت با ولایت نیست؛ دیگر از این واضحتر؟!
رهبرانقلاب درادامه می فرمایند:نظر کارشناسی، به هیچ وجه مخالفت با ولایت فقیه و نظام هم نیست.
حتی اگرکارشناسی هم باشد ونظزشما غیرازنظرم باشد۲نظرمی شود،نه نظرضدولایت.
آزادی بیان دراسلام
اسلام علیالاصول با این مطلب[آزادیِ اظهار عقیده و بیان ]مخالفتی ندارد. اظهار عقیده یکی از حقوق طبیعی انسان است. وقتی انسان یک عقیدهای را دارد و آزاد است که این عقیده را داشته باشد، باید آزاد هم باشد که این نظر خودش را اظهار کند؛ مگر اینکه خود آن اعتقاد یک اعتقاد ممنوعی باشد که در بحث آزادی عقیده راجع به این مطلب صحبت کردیم. بنابراین اسلام که طرفدار حقوق انسانهاست، طرفدار این آزادی هم هست.
عملاً هم در صدر اسلام و زمان پیغمبر و زمان خلفای اول به موردی برنمیخوریم که جلوی اظهار عقیده گرفته شده باشد.
البته این را هم بگویم، به موردی هم بر نمیخوریم که کسی بخواهد بیاید در معرض عام - مثلاً در مسجد - بایستد یک سخنرانی بر خلاف جهتگیریای که مثلا پیغمبر یا خلیفهی زمان دارد اجرا میکند، یک چنین سخنرانیای هم بخواهد کرده باشد، یا برود در یک گوشهای مردم را جمع کند با اینها صحبت کند. موارد اینجوری بخصوص در زمان پیغمبر خیلی نادر است و شاید نیست. در زمان خلفا کم و بیش هست. اما آنجایی که کسی در این صدد بر میآمد که به خود رسول خدا یا به خلفای اول مطلبی را بیان بکند، ما میدیدیم که با کمال آزادی به او اجازه میدادند.
در مسجد، در پای منبر امیرالمؤمنین یک نفری بلند میشد راجع به یک مطلبی به امیرالمؤمنین اعتراض میکرد یا از او سؤال میکرد.
یا در جنگ صفین کسانی بودند که تحت تأثیر فریب طرف مقابل قرار گرفتند و یک حرفهایی را زدند. امیرالمؤمنین به اینها بدخلقی نکرد، تشر نزد، بلکه رفت با آنها صحبت کرد.
یا عمار یاسر را فرستاد برایشان صحبت کرد و حقیقت را برای آنها آشکار کرد.
یا در پای منبر خلیفهی دوم وقتی که خلیفه در منبر گفت من اگر پایم را کج گذاشتم، من را راست کنید و هدایت کنید، یک نفری بلند شد پای منبر، گفت اگر تو کج بروی، با این شمشیر تو را راست خواهیم کرد. کسی هم به او اعتراض نکرد.
و همین طور در زمان خلفای دیگر. و همین روال ادامه داشت تا زمان عبدالملک مروان.
اولین کسی که «آزادی»راازمردم گرفت؟
عبدالملک مروان اول کسی بود که روی منبر رسماً و علناً اظهار کرد به مسلمانها که کسی حق ندارد افکار و نظرات خودش را آزادانه بیان کند.
گفت: «لا یامرنی احد بتقویاللّه الّا ضربت عنقه»؛ هرکس بخواهد مثل زمان پیغمبر و خلفای اول پای منبر من توی مسجد بلند بشود و من را امر به تقوای خدا بکند، من گردنش را میزنم.
او اختناق اموی را به صورت صریح و روشنی اعمال کرد و اعلام کرد. و الاّ در زمان او هم آنی که ممنوع شد، اظهارنظر سیاسی بود، باز اظهارنظر دینی و در مسائل دینی، اظهارنظر آسان بود.
آزادی بیان درزمان رسول الله(ص):
ما میدیدیم در مسجد پیغمبر یک زندیق و ملحد، یعنی مخالف با اسلام و منکر خدا، نشستند با چند نفر دارند نظراتشان را میگویند که همین ماجرای توحید مفضّل از آنجا ناشی میشود.
«مفضّل» دید توی مسجد چند نفر نشستند یک حرفهایی دارند میزنند، به اینها پرخاش کرد که شما نشستهاید توی مسجد و خانهی خدا و این حرفهای ملحدانه را دارید میزنید!؟
آنها گفتند که تو احتمالاً از یاران جعفربن محمّد صادق هستی؟
گفت بله.
گفتند که ما پیش خود امام و پیشوای تو از این حرفها غلیظتر و سخت ترش را میزنیم، او این عکسالعمل را نشان نمیداد و تو چرا این عکسالعمل را نشان میدهی؟
که او آمد خدمت امام صادق (ع)و جریان را گفت و آن مباحثات طولانی که امروز به نام «توحید مفضّل» ثبت شده و در کتابها هست در دسترس است، اینها بین اینها انجام گرفت.
آیت الله خامنه ای:البته باز خلفای بنی امیه و بیشتر از آنها بنیعباس طاقت نیاوردند و دربارهی مسائل کلامی و خلق قرآن و نمیدانم کلام و مسائل گوناگون یک فشارهای بی حد و حصری را بر روی مخالفین نظرات و ایدئولوژی آن دستگاه خلافت وارد آوردند. این هم بعد در دنیای اسلام و در تاریخ اسلام به شکل دیگری برآمد.
اما اصولاً در اسلام و در روش حکام اسلامی صدر اول، بیان عقیده در صورتی که سالم باشد، در صورتی که تویش اغواگری نباشد، در صورتی تویش اضلال نباشد، آزاد است - حالا بحث در باب اغواگری و فریب و ضلال و کتب ضلال و اینها را انشاءاللّه در یک خطبهی دیگری عرض خواهم کرد .
اساساً هم به نفع جامعهی اسلامی است که افکار آزاد باشد؛ یعنی کسانی بتوانند افکار خودشان را، نظرات گوناگون خودشان را بیان کنند.
در قانون اساسی ما پیش بینی شده که برخورد سالم افکار موجب رشد اندیشههاست. یعنی کسی یک نظری دارد، دیگری نظر مخالف با او دارد. یک برخورد فکری به وجود بیاید، اما سالم؛ نه توأم با روشهای غلط که این روشهای غلط خود قابل جلوگیری است و حاکم اسلامی و دولت اسلامی باید مانع بشود از آن روشها که آنها را بعداً عرض میکنیم. کلاً رشد فکری جامعه در این صورت بیشتر تضمین میشود و تأمین میشود و آثار اجتماعی و سیاسیاش هم در جامعه زیاد است.
اگر چنانچه کسانی احساس کنند که نظرات خودشان را میتوانند بیان بکنند، جامعه به طرف سالمسازی و وحدت هم پیش میرود. چون آن افکار را میگویند، کسانی هم آنها را جواب میدهند، نظرات به هم نزدیک میشود؛ اختلافنظرهایی که ناشی از نگفتن و کتمان کردن و پوشیده داشتن از یکدیگر هست، بتدریج کم میشود و از بین میرود. شکل کلی قضیه این است.۱۳۶۶/۰۲/۰۴خطبههای نماز جمعه تهران
حضرت آیتالله خامنهای همچنین با اشاره به سخن یکی از دانشجویان درباره تبعات منفی بیان حرفهای مخالف حرف رهبری خاطرنشان کردند: بارها گفتهایم حرف مخالف رهبری، نه جرم است و نه معارضهای با آن میشود.
رهبر معظم انقلاب عصر شنبه(۱۲ تیر ۱۳۹۵) در دیداری صمیمانه دانشجویان-ایسنا:یکشنبه / ۱۳ تیر ۱۳۹۵
انسان باید بصیرت پیدا کند. این بصیرت به چه معناست؟
یعنی چه بصیرت پیدا کند؟ چه جوری میشود این بصیرت را پیدا کرد؟ این بصیرتی که در حوادث لازم است و در روایات و در کلمات امیرالمؤمنین هم روی آن تکیه و تأکید شده، به معنای این است که انسان در حوادثی که پیرامون او میگذرد و در حوادثی که پیش روی اوست و به او ارتباط پیدا میکند، تدبر کند؛ سعی کند از حوادث به شکل عامیانه و سطحی عبور نکند؛ به تعبیر امیرالمؤمنین، اعتبار کند: «رحم اللَّه امرء تفکّر فاعتبر»؛ فکر کند و بر اساس این فکر، اعتبار کند. یعنی با تدبر مسائل را بسنجد - «و اعتبر فأبصر» - با این سنجش، بصیرت پیدا کند. حوادث را درست نگاه کردن، درست سنجیدن، در آنها تدبر کردن، در انسان بصیرت ایجاد میکند؛ یعنی بینائی ایجاد میکند و انسان چشمش به حقیقت باز میشود.
ویژگیهای«بصیر»
امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) در جای دیگر میفرماید: «فانّما البصیر من سمع فتفکّر و نظر فأبصر»؛بصیر آن کسی است که بشنود، گوش خود را بر صداها نبندد؛ وقتی شنید، بیندیشد. هر شنیدهای را نمی شود به صرف شنیدن رد کرد یا قبول کرد؛ باید اندیشید. «البصیر من سمع فتفکّر و نظر فأبصر». نَظَرَ یعنی نگاه کند، چشم خود را نبندد. ایراد کار بسیاری از کسانی که در لغزشگاههای بیبصیرتی لغزیدند و سرنگون شدند، این است که نگاه نکردند و چشم خودشان را بر یک حقایق واضح بستند. انسان باید نگاه کند؛ وقتی که نگاه کرد، آنگاه خواهد دید. ما خیلی اوقات اصلاً حاضر نیستیم یک چیزهائی را نگاه کنیم. انسان میبیند منحرفینی را که اصلاً حاضر نیستند نگاه کنند. آن دشمن عنود را کار نداریم - حالا این را بعداً عرض خواهم کرد؛ «و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم ظلما و علوّا»- بعضیها هستند که انگیزه دارند و با عناد وارد میشوند؛ خوب، دشمن است دیگر؛ بحث بر سر او نیست؛ بحث بر سر من و شماست که توی عرصه هستیم. ما اگر بخواهیم بصیرت پیدا کنیم، باید چشم را باز کنیم؛ باید ببینیم. یک چیزهائی هست که قابل دیدن است. اگر ما از آنها سطحی عبور کنیم، آنها را نبینیم، طبعاً اشتباه میکنیم.حیله معاویه درصفین/ قرآن برنیزه کردن
من یک مثال از تاریخ بزنم. در جنگ صفین لشکر معاویه نزدیک به شکست خوردن شد؛ چیزی نمانده بود که بکلی منهدم و منهزم شود. حیلهای که برای نجات خودشان اندیشیدند، این بود که قرآنها را بر روی نیزهها کنند و بیاورند وسط میدان. ورقههای قرآن را سر نیزه کردند، آوردند وسط میدان، با این معنا که قرآن بین ما و شما حکم باشد. گفتند بیائید هرچه قرآن میگوید، بر طبق آن عمل کنیم. خوب، کار عوامپسند قشنگی بود. یک عدهای که بعدها خوارج شدند و روی امیرالمؤمنین شمشیر کشیدند، از میان لشکر امیرالمؤمنین نگاه کردند، گفتند این که حرف خوبی است؛ اینها که حرف بدی نمیزنند؛ میگویند بیائیم قرآن را حکم کنیم. ببینید، اینجا فریب خوردن است؛ اینجا لغزیدن به خاطر این است که انسان زیر پایش را نگاه نمیکند. هیچ کس انسان را نمیبخشد اگر بلغزد، به خاطر اینکه زیر پایش را نگاه نکرده، پوست خربزه را زیر پای خودش ندیده. آنها نگاه نکردند. آنها اگر میخواستند حقیقت را بفهمند، حقیقت جلوی چشمشان بود. این کسی که دارد دعوت میکند و میگوید بیائید به حکمیت قرآن تن بدهیم و رضایت بدهیم، کسی است که دارد با امام منتخبِ مفترضالطاعه میجنگد! او چطور به قرآن معتقد است؟ امیرالمؤمنین علیبنابیطالب غیر از اینکه از نظر ما از طرف پیغمبر منصوص و منصوب بود، اما آن کسانی هم که این را قبول نداشتند، این مسئله را قبول داشتند که آن روز بعد از خلیفهی سوم، همهی مردم با او بیعت کردند، خلافت او را قبول کردند؛ شد امام، شد حاکم مفترضالطاعهی جامعهی اسلامی. هر کس با او میجنگید، روی او شمشیر میکشید، وظیفهی همهی مسلمانها بود که با او مقابله کنند. خوب، اگر این کسی که قرآن را سر نیزه کرده، حقیقتاً به قرآن معتقد است، قرآن میگوید که تو چرا با علی میجنگی. اگر واقعاً به قرآن معتقد است، باید دستهایش را بالا ببرد، بگوید آقا من نمیجنگم؛ شمشیرش را بیندازد. این را باید میدیدند، باید میفهمیدند. این مطلب مشکلی بود؟ این معضلی بود که نشود فهمید؟ کوتاهی کردند. این میشود بیبصیرتی. اگر اندکی تدبر و تأمل میکردند، این حقیقت را میفهمیدند؛ چون اینها خودشان در مدینه اصحاب امیرالمؤمنین بودند؛ دیده بودند که در قتل عثمان، عوامل و دستیاران خود معاویه مؤثر بودند؛ آنها کمک کردند به کشته شدن عثمان؛ در عین حال پیراهن عثمان را به عنوان خونخواهی بلند کردند. آنها خودشان این کار را کردند، مقصر خودشان بودند، اما دنبال مقصر میگشتند. ببینید، این بیبصیرتی ناشی از بیدقتی است؛ ناشی از نگاه نکردن است؛ ناشی از چشم بستن بر روی یک حقیقت واضح است.۱۳۸۹/۰۸/۰۴بیانات در دیدار دانشجویان و جوانان استان قم
***
زندگی امیرالمؤمنین سر تا پا درس است. آن چیزی که در میان رفتارهای امیرالمؤمنین - که شامل همهی خصلتهای نیک یک انسان و یک زمامدار است - انسان مشاهده میکند و برترینِ این خصوصیات برای امروز ماست، مسئلهی بصیرتبخشی و بصیرتدهی به کسانی است که نیاز به بصیرت دارند؛ یعنی روشن کردن فضا. در همهی ادوار، این شجاعت بیپایان، این فداکاری عظیم، در خدمت آگاه کردن مردم، عمق دادن به اندیشهی مردم و ایمان مردم به کار رفته است.
در جنگ صفین وقتی طرف مقابل که احساس میکرد دارد شکست میخورد، برای اینکه جنگ را متوقف کند، قرآنها را سر نیزه کرد،
یک عدهای آمدند دور امیرالمؤمنین را گرفتند و فشار آوردند که باید تسلیم شوی و جنگ را تمام کنی؛ اینها قرآن را مطرح کردند. کار مزورانهای بود، کار عجیبی بود. حضرت فرمود: شما اشتباه میکنید؛ شما اینها را نمیشناسید. این کسانی که امروز قرآن را به عنوان حَکم مطرح میکنند، به قرآن اعتقاد ندارند. من اینها را میشناسم. «انّی عرفتهم اطفالا و رجالا»؛ من دورهی کودکی اینها را دیدم، دورهی بزرگی اینها را هم دیدم. «فکانوا شرّ اطفال و شرّ رجال»؛ بدترینها بودند. اینها به قرآن اعتقادی ندارند. وقتی در تنگنا گیر میکنند، قرآن را مطرح میکنند. البته آنها گوش نکردند، اصرار ورزیدند و دنیای اسلام خسارتش را خورد.۱۳۸۹/۰۴/۰۵بیانات در دیدار مردم بوشهر در روز میلاد امام علی(ع)
***
یک وقت خبر می آوردند که در فلان جبهه، یک نفری شبهه ای برایش پیدا شده است؛ شروع کرده است به اینکه آقا ما چرا داریم می جنگیم؟ چه فایده دارد؟ چه، چه. اینجا اصحاب امیرالمؤمنین - یعنی در واقع اصحاب خاص و خالصی که از اول اسلام با امیرالمؤمنین همراه بودند و از امیرالمؤمنین جدا نشدند - جلو می افتادند؛ از جمله جناب عمار یاسر (سلام اللَّه علیه) که مهمترین کار را ایشان می کرد.
یکی از دفعات عمار یاسر - ظاهراً عمار بود - استدلال کرد. ببینید چه استدلال هائی است که انسان می تواند همیشه اینها را به عنوان استدلال های زنده در دست داشته باشد. ایشان دید یک عدهای دچار شبهه شدهاند؛ خودش را رساند آنجا، سخنرانی کرد. یکی از حرف های او در این سخنرانی این بود که گفت: این پرچمی که شما در جبههی مقابل می بینید، این پرچم را من در روز احد و بدر در مقابل رسول خدا دیدم - پرچم بنی امیه - زیر این پرچم، همان کسانی آن روز ایستاده بودند که امروز هم ایستاده اند؛ معاویه و عمروعاص. در جنگ احد، هم معاویه، هم عمروعاص و دیگر سران بنی امیه در مقابل پیغمبر قرار داشتند؛ پرچم هم پرچم بنی امیه بود. گفت: اینهائی که شما می بینید در زیر این پرچم، آن طرف ایستادهاند، همین ها زیر همین پرچم در مقابل پیغمبر ایستاده بودند و من این را به چشم خودم دیدم./رهبر معظم انقلاب در دیدار مردم قم به مناسبت سالگرد قیام ۱۹ دی که در تاریخ ۱۳۸۸/۱۰/۱۹
*
پرچم هم پرچم بنی امیه بود. گفت: اینهائی که شما میبینید در زیر این پرچم، آن طرف ایستادهاند، همینها زیر همین پرچم در مقابل پیغمبر ایستاده بودند و من این را به چشم خودم دیدم. این طرفی که امیر المؤمنین هست، همین پرچمی که امروز امیر المؤمنین دارد- یعنی پرچم بنی هاشم- آن روز هم در جنگ بدر و احد بود و همین کسانی که امروز زیرش ایستادهاند، یعنی علی بن ابی طالب و یارانش، آن روز هم زیر همین پرچم ایستاده بودند. از این علامت بهتر؟
ببینید چه علامت خوبی است. پرچم، همان پرچم جنگ احد است؛ آدمها همان آدمهایند، در یک جبهه. پرچم، همان پرچم جنگ احد است؛ آدمها همان آدمهایند در جبههی دیگر، در جبههی مقابل. فرقش این است که آن روز آنها ادعا میکردند و معترف بودند و افتخار میکردند که کافرند، امروز همانها زیر آن پرچم ادعا میکنند که مسلمند و طرفدار قرآن و پیغمبرند؛ اما آدمها همان آدمهایند، پرچم هم همان پرچم است. خوب، اینها بصیرت است. اینقدر که ما عرض میکنیم بصیرت بصیرت، یعنی این.۱۳۸۸/۱۰/۱۹بیانات در دیدار مردم قم در سالگرد قیام ۱۹ دی
***
سلوک سیاسی امیرالمؤمنین بر پایهی معنویت است و از سلوک معنوی او جدا نیست.
رفتارهای سیاسی امیر المؤمنین. اولًا تا حد ممکن با مخالفان خودش، حتّی با دشمنان خودش مدارا کرد. اینی که میبینید امیر المؤمنین سه جنگ را در دوران حدود پنج سالِ حکومت خود مجبور شد و تحمل کرد، بعد از این بود که همهی مداراهای لازم انجام گرفته بود. امیر المؤمنین کسی نبود که بدون رعایت مداراهای لازم با مخالفان، اول دست به شمشیر ببرد. حالا چند تا از جملات امیر المؤمنین را بشنوید: یکجا در اول خلافت، یک عدهای آمدند دور امیر المؤمنین- اشاره میکردند به بعضی- آقا! تکلیف اینها را یکسره کن. اصرار میکردند. امیر المؤمنین در جواب، اینها را نصیحت به صبر کرد و از جملهی چیزهائی که فرمود، این بود: این نظری که شما دارید، یک نظر است. «فرقة تری ما ترون»؛ یک عده همین نظر شما را قبول دارند. «و فرقة تری ما لا ترون»؛ یک عده حرفی را قبول دارند که شما معتقد به او نیستید، او را قبول ندارید. «و فرقة لا تری هذا و لا ذاک»؛ یک عدهای هم نه آنطرفی و نه آنطرفی، یک نظر سومی دارند. «فاصبروا»؛ صبر کنید تا امیر المؤمنین با حکمت کار خود را انجام بدهد. «حتّی ... تؤخذ الحقوق مسمحة»؛ بگذارید با سماح، با ملاطفت، با ملایمت، حق ذیحق را بگیریم، احقاق حق بکنیم. «و اذا لم أجد بدّا فآخر الدّواء الکیّ»؛ تا میتوانیم با تسامح، با سماح، با خوشرفتاری، حق را به حقدار برگردانیم، احقاق حق بکنیم.
اگراستنکاف کرد؟
اگر دیدیم چارهای نماند، زیر بار حق نمیروند، آن وقت «آخر الدّواء الکیّ». این یک مثل معروف عربی است؛ «آخر الدّواء الکیّ»؛ یعنی آخرین چاره را دیگر با قاطعیت انجام میدهیم.
اگردارو ومرهم جواب نداد،چاره ای جزتوسل به چاقوی جراحی نیست
تا آنجایی که ممکن است، با دارو و مرهمگذاری عمل میکنیم برای اینکه این زخم را علاج کنیم و شفا بدهیم؛ مرهم میگذاریم؛ وقتی نشد، آخر کار «داغ» میکنیم؛ چارهای نیست.
در جنگ صفین قبل از آنی که جنگ شروع بشود، یک عدهای همینطور پا به زمین میکوبیدند که امیر المؤمنین چرا حمله نمیکنی؟اصرار میکردند که حمله کن. امیر المؤمنین فرمود: «فو الله ما دفعت الحرب یوما الّا و انا اطمع ان تلحق بی طائفة فتهتدی بی»؛ یعنی من دنبال جنگ نیستم، دنبال هدایتم؛
یک روز هم که درگیری و برخورد را عقب میاندازم، برای این است که شاید یک عدهای دل به حقیقت بدهند، به راه صراط مستقیم بیایند. وقتیکه مأیوس شدیم، دیدیم نه، کسی نمیآید، آن وقت شمشیر را میکشیم و جنگ را شروع میکنیم.
در بارهی اهل جمل، در قضیهی جنگ جمل- که یکی از آزمایشهای بسیار دشوار امیر المؤمنین بود- فرمود: «انّ هؤلاء قد تمالئوا علی سخطة امارتی»؛ اینها جمع شدند، دست به یکی کردند برای اینکه نسبت به این حکومتی که به امیر المؤمنین رسیده است، خشم خود را آشکار کنند. «و سأصبر»؛
فرمود: من صبر خواهم کرد.
اما تا کی؟
«ما لم أخف علی جماعتکم»؛ آن وقتیکه ببینم حرکت اینها دارد بین شما مسلمانها شکاف ایجاد میکند، اختلاف ایجاد میکند، برادران را در مقابل هم قرار میدهد،
آن وقت وارد عمل خواهم شد و فتنه را علاج خواهم کرد؛ تا آن وقتیکه ممکن است، صبر میکنم و با نصیحت رفتار میکنم.۱۳۸۸/۰۶/۲۰خطبههای نماز جمعهی تهران.
دانشجویی ازرهبرانقلاب می پرسد:چطوری انتقادبکنیم که پازل دشمن راتکمیل نکنیم؟انتقادنکنیم که پازل تکمیل می شود!؟
آیت الله خامنه ای (١٧ رمضان ١٤٣٣):یکی از دوستان دانشجوی عزیز گفتند که به ما میگویند پازل دشمن را تکمیل نکنید - این از حرفهائی است که بنده زیاد تکرار میکنم؛ پازل دشمن را نباید تکمیل کرد -
ایشان میگویند خب، پس انتقاد چه میشود؟ انتقاد هم نکنیم؟
من اعتقاد ندارم که نباید انتقاد کرد؛
اتفاقاً اصرار دارم بر این که جریان دانشجوئی و جنبش دانشجوئی موضع انتقادی خودش را حتماً حفظ کند.
بههیچوجه توصیهی ما این نیست که شما انتقاد نکنید.
خب، چه کار کنیم که این انتقاد، تکمیل کنندهی پازل دشمن نباشد؟
توضیح نگارنده-پیراسته فر:رهبرانقلاب دررابطه به جمع این ۲عنصر(پازل وانتقاد)
آیت الله خامنه ای: نه اینکه بگوئیم تکمیل پازل دشمن که یک امر منفی است، با لزوم انتقاد که یک امر مثبت است، منافات دارد؛ نه، خب خود شما هم گفتید؛ من انتقاد کردم، در همهی دنیا نقل هم شد؛ اما هیچ کس در دنیا ادعا نخواهد کرد که فلانی علیه نظام اسلامی یا فرض کنید که علیه تشکیلات مدیریت اجرائی یا تقنینی کشور دارد اقدام میکند. خب، شما هم همین جور انتقاد کنید. بنابراین انتقاد کردن میتواند به شکلی انجام بگیرد که بههیچوجه مقصود دشمن را برآورده نکند و به تعبیری که ما عرض کردیم، پازل دشمن را تکمیل نکند.
رهبرمعظم انقلاب باطرح این سئوال:گفته شد که بعضیها نظرات کارشناسی میدهند، با نظر رهبری مخالف است، میگویند :«آقا این ضد ولایت است. »
آیتالله خامنه ای:من به شما عرض بکنم؛ هیچ نظر کارشناسیای که مخالف با نظر این حقیر باشد، مخالفت با ولایت نیست؛ دیگر از این واضحتر؟!
رهبرانقلاب درادامه می فرمایند:نظر کارشناسی، به هیچ وجه مخالفت با ولایت فقیه و نظام هم نیست.
حتی اگرکارشناسی هم باشد ونظزشما غیرازنظرم باشد۲نظرمی شود،نه نظرضدولایت.
رهبرانقلاب: البته گاهی اوقات میشود که این حقیر خودش در یک زمینهای کارشناس است؛ این نظر کارشناسی ممکن است در مقابل یک نظر کارشناسی دیگر قرار بگیرد؛ خیلی خوب، دو تا نظر است دیگر؛ کسانی که میخواهند انتخاب کنند، انتخاب کنند.
رهبرانقلاب درتکمیل اظهاراتش می فرمایند:در زمینههای فرهنگی، در زمینههای آموزشی - در بخشهای مخصوصی - بالاخره ما یک مختصری سررشته داریم، یک قدری کار کردیم؛ این میشود نظر کارشناسی. به هر حال هیچگاه اعلام نظر کارشناسی و نظر علمی، معارضه و مبارزه و مخالفت و اعلام جدائی از رهبری و ولایت و این حرفها به حساب نمیآید و نباید بیاید./۱۶ مرداد ۱۳۹۱سایت رهبری.
آزادی اندیشه وبیان ازدیدگاه شهیدمطهری
«هر موجود زنده ای که می خواهد راه رشد و تکامل را طی کند، یکی از احتیاجاتش آزادی است،انسان های آزاد انسان هایی هستند که با موانعی که در جلوی رشد و تکاملشان هست مبارزه می کنند. انسان هایی هستند که تن به وجود مانع نمی دهند.
انسان، گذشته از آزادی هایی که گیاهان و حیوانات به آن نیازمندند، یک سلسله نیازمندی های دیگری هم دارد که ما آن را به دو قسم تقسیم می کنیم، یک نوع آزادی اجتماعی است. یعنی بشر باید در اجتماع از ناحیه سایر افراد اجتماع آزادی داشته باشد، دیگران مانعی در راه رشد و تکامل او نباشند، او را محبوس نکنند، به حالت یک زندانی در نیاورند که جلوی فعالیتش گرفته شود، دیگران او را استثمار نکنند، استعباد نکنند.
در نص قرآن مجید، یکی از هدف هایی که انبیاء داشته اند این بوده که به بشر آزادی اجتماعی بدهند.قُل یا أهل الکتاب تعالوا إلی کلمه سواء بیننا و بینکم ألا نعبد إلا الله و لا نشرک به شیئاً و لا نتخذ بعضنا بعضاً أرباباً من دون الله»»/آزادی معنوی صفحات۱۶الی۱۸
رشدوخلاقیت لازمه اش آزادی تفکراست
بهترین قسمت از انسان که لازم است پرورش پیدا کند، تفکر است و قهراً چون این پرورش نیازمند به آزادی؛ یعنی نبودن سد و مانع در جلوی تفکر است، بنابراین انسان نیازمند به آزادی در تفکر است».پیرامون جمهوری اسلامی،ص۹۲
تفاوت فکر وعقیده
«فرق است میان فکر و تفکر و میان عقیده. تفکر قوه ای است در انسان ناشی از عقل داشتن. انسان چون یک موجود عاقلی است، موجود متفکری است، قدرت دارد در مسائل فکر کند، به واسطه تفکری که در مسایل می کند حقایق را تا حدودی که برایش مقدور است، کشف می کند»پیرامون جمهوری اسلامی،ص۹۳
عقیده ۲نوع است،مبتنی براحساس وتفکر
«ممکن است مبانی اعتقاد انسان، مبانی دل بستن انسان، مبانی انعقاد روح انسان همان تفکر باشد. در این صورت عقیده اش بر مبنای تفکر است. ولی گاهی انسان به چیزی اعتقاد پیدا می کند و این اعتقاد بیشتر کار دل است، کار احساسات است نه کار عقل»پیرامون جمهوری اسلامی،ص۹۳
تعصبات مانعی برای تفکراست
شهیدمطهری:آیا بشر از نظر دلبستگی ها باید آزاد باشد؟
شهیدمطهری به این سئوالی که خودش مطرح کرده اینگونه جواب می دهد:این دلبستگی هاست که در انسان تعصب و جمود و خمود و سکون به وجود می آورد و اساساً اغلب عقیده است و پای فکر را می بندد.»پیرامون جمهوری اسلامی،ص۹۳
حق آزادی عقیده و بیان
«هر کسی حق آزادی عقیده و بیان دارد و حق مزبور شامل آن است که از داشتن عقاید خود بیم و اضطرابی نداشته باشد. در کسب اطلاعات و افکار و در اخذ و انتشار آن به تمام وسایل ممکن و بدون ملاحظات مرزی آزاد باشد»/پیرامون جمهوری اسلامی،ص۹۳
تفتیش عقاید کلیسا
«علت اینکه در دنیای اروپا، آزادی دین و آزادی عقیده را اینطور فرض کرده اند که عقیده بشر باید به طور کلی آزادی باشد، بخشی از آن را می توان عکس العمل جریان تفتیش عقاید کلیسا دانست»/پیرامون جمهوری اسلامی،ص۱۰۴
رفتارنامناسب(تفتیش عقاید) رهبران کلیسا زمینه «مادیگری» رافراهم کرد
«کلیسا چه از نظر مفاهیم نارسایی که در الهیات عرضه داشت و چه از نظر رفتار غیرانسانی اش با توده مردم، خصوصاً طبقه دانشمندان و آزادفکران، از علل عمده گرایش جهان مسیحی و به طور غیرمستقیم جهان غیرمسیحی به مادیگری است»/علل گرایش به مادیگری ص۵۵
تفاوت اسلام ومسیحیت درآزادی بیان
«از نظر اسلام، مفاهیم دینی همیشه مساوی آزادی بوده است، درست برعکس آنچه در غرب جریان داشته، یعنی اینکه مفاهیم دینی مساوی با اختناق اجتماعی بوده است»/علل گرایش به مادیگری ص۱۰۶.
هرعقیده ای آزادنیست
«در راه واقعی برای سعادت بشر نباید گفت عقیده یک انسان ولو آن عقیده بر مبنای تفکر نباشد، آزاد است»/علل گرایش به مادیگری ص۱۰۷
هرعقیده ای آزادنیست
در نظر استاد بر عکس لیبرالیسم، آزادی هدف نیست و یا عالی ترین هدف سیاسی نیست که بشود در هر شرایطی آن را محترم شمرد، همانطور که در بحث فطرت اشاره کردیم، آزادی برای این است که بتوان به تکامل رسید و در راه تعالی قدم برداشت. وگرنه در جایی که نتواند این هدف را تأمین کند، احترامی ندارد. برای سعادت فرد باید در عقیده او تغییر و تحول به وجود آورد تا او در این راه گام بردارد، نه اینکه او را آزاد گذاشت که به شقاوت خود ادامه دهد و راه نجات را نیابد. پس آزادی عقیده در اینجا موردی ندارد.
مکتبی که مانع آزادی تفکروبیان می شود،محکوم به فناست
«هر مکتبی که ایمان و اعتقادی به خود ندارد، جلو آزادی اندیشه و آزادی تفکر را می گیرد. این گونه مکاتب ناچارند مردم را در یک محدوده خاص فکری نگه دارند و از رشد افکارشان جلوگیری کنند. این همان وضعی است که ما امروز در کشورهای کمونیستی می بینیم. در این کشورها، به دلیل وحشتی که از آسیب پذیر بودن ایدئولوژی رسمی وجود دارد، حتی رادیوها طوری ساخته می شوند که مردم نتوانند صدای کشورهای دیگر را بشنوند و در نتیجه یک بعدی و قالبی، آنچنان که زمامداران می خواهند، بار بیایند. من اعلام می کنم که در رژیم جمهوری اسلامی هیچ محدودیتی برای افکار وجود ندارد و از به اصطلاح کانالیزه کردن اندیشه ها، خبر و اثری نخواهد بود. همه باید آزاد باشند که حاصل اندیشه ها و تفکرات اصیلشان را عرضه کنند.»/پیرامون جمهوری اسلامی.ص۱۱
صدای شکستن استخوانهای کمونیسم»راشنیده بود.
امام خمینی ۳سال قبل ازحادثه «از راست به چپ: مرحوم مرضیه حدیدچی، آیتالله جوادی آملی، محمدجواد لاریجانی و ناصر نوبری (سفیر ایران در شوروی)
توضیحات نگارنده-پیراسته فر:به زانودرآمدن «کمونیست» وبه تبع آن،فروپاشی اتحادجماهیرشوری در سال ۱۹۹۱میلادی(بعداز۷۴ سال) به تعبیر دبیرکلی حزب کمونیست(مغزمتفکرارتش سرخ شوروی)لئون تروتسکی،کمونیست به «زبالهدان تاریخ» سپرده شد./نهایتاً باعث سرنگونی حزب کمونیست و فروپاشی اتحاد شوروی شد.
با بیش از ۲۲ میلیون و ۴۰۰ هزار کیلومتر مربع وسعت متشکل از ۱۵ جمهوری در ۲۸ دسامبر ۱۹۹۱(۷ دی ۱۳۷۰) را با تصویب قانون فروپاشی پایان داد و از دل آن روسیه و ۱۵ کشور مستقل شکل گرفتند.
گورباچف در گفتوگوی مذکور، اشارهای هم به شرایط فعلی داشت و غرب را متهم کرد که تلاش میکند، «ولادیمیر پوتین» را از قدرت کنار بزند.
امام خمینی در تاریخ ۱۱ دی ۱۳۶۷(اول ژانویه۱۹۸۹) نامه ای به گورباچف نوشتند، سقوط رژیم کمونیستی پیش بینی شده است. امام خمینی در همین نامه ژرفترین تحلیل ها را از تحولات جاری شوروی ارائه کرد و از آن به «صدای شکستن استخوانهای کمونیسم» تعبیر کرد. و شگفت آنکه در همین پیام پیش بینی دیگری توأم با هشدارهای مستند وجود دارد که نشانگر تسلط امام خمینی بر ارزیابی شرایط سیاسی آن روز جهان است. حضرت امام به وضوح نسبت به در غلتیدن روس ها به سمت باغ سبز سرمایه داری غرب و فریب خوردن از امریکا هشدار داده است. امام خمینی با پیش کشیدن مسائل عمیق فلسفی و عرفانی و با اشاره به ناکامی کمونیست ها در سیاست های مذهب ستیز آنان، از «میخائیل گورباچف» رئیس جمهوری اتحاد جماهیر شوروی خواست که به جای امید بستن به ماده پرستی غرب، به خدا و مذهب روی آورد.
پیام تاریخی امام به گورباچف توسط هیئت ۳ نفرهای متشکل از آیتالله جوادی آملی، محمد جواد لاریجانی و مرحومه مرضیه حدیدچی(دباغ) در تاریخ ۱۳ دی به وی ابلاغ شد. /پایان توضیحات.
انتقاد وحتی مخالفت موجب رشدوتقویت اسلام می شود اگر..
«من در نوشته های خود نوشته ام: من هرگز از پیدایش افراد شکاک در اجتماع که علیه اسلام سخنرانی می کنند و مقاله می نویسند، متأثر که نمی شوم هیچ، از یک نظر خوشحال می شوم. چون می دانم پیدایش اینها سبب می شد که چهره اسلام بیشتر نمایان بشود. وجود افراد شکاک و افرادی که علیه دین سخنرانی می کنند، وقتی خطرناک است که حامیان دین آن قدر مرده و بی روح باشند که در مقام جواب برنیایند؛ یعنی عکس العمل نشان ندهند. اما همین مقدار حیات و زندگی در ملت اسلامی وجود داشته باشد که در مقابل ضربت دشمن عکس العمل نشان بدهد، مطمئن باشید که در نهایت امر، به نفع اسلام است»/پیرامون جمهوری اسلامی.ص۱۳۴
مخالفت باالتقاط
«از نظر اسلام، تفکر آزاد است، شما هر طور که می خواهید بیندیشید، بیندیشید، هر طور که می خواهید عقیده خودتان را ابراز کنید به شرطی که فکر واقعی خودتان باشد ابراز کنید، هر طور که می خواهید بنویسید، بنویسید، هیچ کس ممانعتی نخواهد کرد...احزاب و افراد در حدی که عقیده خودشان را صریحاً می گویند، و با منطق خود به جنگ منطق ما می آیند، آنها را می پذیریم. اما اگر بخواهند در زیر لوای اسلام، افکار و عقاید خودشان را بگویند، ما حق داریم که از اسلام خودمان دفاع کنیم و بگوییم اسلام چنین چیزی نمی گوید، حق داریم بگوییم به نام اسلام این کار را نکنید»/پیرامون جمهوری اسلامی.ص۱۳الی۱۷
اجبارواکراه دردین چیست؟
لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ ۖ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی ﴿٢٥٦بقره﴾
دین و ایمان اجباری نیست و این آیه می تواند خطاب به پیامبر، ناظر به این مطلب باشد که: تو از مردم ایمان می خواهی، مگر با اجبار هم می شود کسی را مؤمن کرد؟
فَذَکِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَکِّرٌ ،لَّسْتَ عَلَیْهِم بِمُصَیْطِرٍ ﴿٢١.٢٢غاشیه﴾ ای پیامبر! وظیفه تو گفتن و ابلاغ و یادآوری است، تو که مسلط بر این مردم نیستی که بخواهی به زور آنها را مؤمن و مسلمان کنی.
«اگر مردم در مسایلی که باید در آنها فکر کنند از ترس اینکه مبادا اشتباه بکنند، به هر طریقی آزادی فکری ندهیم یا روحشان را بترسانیم، این مردم هرگز فکرشان در مسایل دینی رشد نمی کند و پیش نمی رود. دینی که از مردم در اصول خود تحقیق می خواهد، خواه ناخواه برای مردم آزادی فکری قایل است»/پیرامون جمهوری اسلامی.ص۱٢۳
استقبال ازآرای وعقایدمخالف درمکتب اسلام
«از قرن دوم هجری که اختلاط ملل مختلف آغاز شد و برخورد عقاید و آراء، سخت اوج گرفت، مادّیین در کمال آزادی، عقاید و اندیشه های خویش را در محافل علمی و در مجالس علنی ابراز می داشتند و دیگران را به پیروی از مکتب خویش دعوت می کردند. احیاناً در مسجدالحرام و یا مسجدالنبی حلقه تشکیل می دادند و به گفتگو درباره عقاید خویش می پرداختند، اینچنین آزادی برای مادّیین در هیچ محیط مذهبی در جهان سابقه ندارد»/علل گرایش به مادیگری ص۱۰۶
«من به جوانان و طرفداران اسلام هشدار می دهم که خیال نکنند راه حفظ معتقدات اسلامی، جلوگیری از ابراز عقیده دیگران است. از اسلام فقط با یک نیرو می شود پاسداری کرد و آن علم است و آزادی دادن به افکار مخالف و مواجهه روشن و صریح با آنها...اگر در صدر اسلام در جواب کسی که می آمد و می گفت من خدا را قبول ندارم، می گفتند بزنید و بکشید، امروز دیگر اسلام وجود نداشت. اسلام به این دلیل باقی مانده که با شجاعت و با صراحت با افکار مختلف مواجه شده است»/پیرامون انقلاب اسلامی.ص۱۸
دیدگاه شهیدبهشتی
نمیگذاریم کسی احدی را به دلیل انتقاد دست اندرکاران جمهوری اسلامی تعقیب و تهدید کند
سایت تابناک دربهمن ۱۳۹۶ قسمتهایی ازسخنان آیت الله شهید بهشتی منتشرکرده است
نمیگذاریم کسی احدی را به دلیل انتقاد دست اندرکاران جمهوری اسلامی تعقیب و تهدید کند
همه زنان و مردان جمهوری اسلامی ایران اعم از مسلمان و غیرمسلمان در اظهارنظر پیرامون شخصیت و طرز کار مدیران و مسئولان جامعه در هر درجه که باشند آزادند با رعایت این دو شرط که دروغ نگویند و بیاناتشان نصیحت و دلسوزی و ارشاد باشد.
برادران و خواهران! صمیمانه میگویم که حتی هر نقد تلخ صریحی را هم که مطرح کنید، خوشحال میشویم عرض کردم ما با کسی تعارف نمیکنیم البته به شرط اینکه واقعا انتقاد کردنهایمان انتقاد مخلصانه باشد، نه عیب جویی مغرضانه قصد نیش زدن و هوچی گری در کار نباشد، قصد بیان کردن نقطه نظرها و سازندگی باشد.
انتقاد سازنده و دلسوزانه از مسئولان در تمام سطوح برای همه آزاد است... شما مردم ایران مطمئن باشید که ما احدی را به دلیل انتقاد از خودمان یا انتقاد از دست اندرکاران دیگر جمهوری اسلامی به هیچ عنوان نمیگذاریم کسی تعقیب و تهدید کند.
مسئولین مراقب خوی اشرافی گری در بین خودشان باشند
«مبادا رفتار من، آمد و شد من، در مردم این شک و تردید را به وجود آورد که اى بابا، اینها هم وقتى به مقام و مسند اعمال ولایت و حکومت و اداره جامعه رسیدند، بو و رنگ طاغوتى پیدا کردند!
اگر چنین شود، آن وقت خیانت و ضربتى را که ما به انقلاب و اسلام وارد کرده ایم از خیانت و ضربت دشمنان دیگر سنگین تر، و عقاب و عذاب و کیفر دنیا و آخرتش بر ما گرانتر خواهد بود.»
مبارز مظلوم صفحه ۴۸
از برادری انسانی و اسلامی دم زدن موقعی معنا دارد که نشانه هایش متجلی باشد.
مسلماً در جامعهای که یک عده در رفاه زندگی کنند و یک عده در رنج و تعب، از برادری ایمانی و معنوی و اسلامی دم زدن شوخی است، چون برادری اثر و نشانه میخواهد. از برادری انسانی و اسلامی دم زدن موقعی معنا دارد که نشانه هایش متجلی باشد.
کتاب در دست انتشار «نظام اقتصادی در اسلام»
طبق اسلام زمامدار، قدرت خود را از مردم میگیرد
بر طبق مبانی اسلامی، در عصر ما حکومت، زمامدار، حاکم صرفاً باید سِمَت و قدرت خویش را از آرای مردم بگیرد. کسی حق دارد زمامدار مردم باشد که برگزیده مردم یا لااقل پذیرفته مردم و مورد حمایت مردم باشد.
هیچکس حق ندارد بر طبق مبانی اسلام که ولایت، قدرت، زمامداری خودش را بر مردم تحمیل کند، بر خلاف رضایت آنها و بر خلاف پذیرش و حمایت آنها و بر خلاف انتخاب آنها.
چرا؟ برای اینکه اگر کسی آمد بر خلاف رأی مردم، بر خلاف انتخاب و پذیرش و خواست مردم، به آنها گفت: من آقابالاسر شما هستم، من حاکم بر شما هستم، میخواهید بخواهید، میخواهید نخواهید، این آدم یک آدمی است که با زور و با تحمیل و از روی انگیزة تفوقطلبی آمده است سِمَتی را برای خودش ادعا کرده و تفوقطلبی و امتیازطلبی و برتریطلبی در منطق قرآن و بر طبق اندیشة اسلامی و ایدئولوژی اسلامی مردود، مطرود، و مایة فساد و مایة تیرهبختی در دنیا و آخرت است.
خوب هر حکومتی که بر اساس رأی آزاد مردم سر کار بیاید، میتواند جمهوری اسلامی باشد؟ نه. این شرط لازم است ولی شرط کافی نیست. یک شرط دوم هم دارد و آن این است که وقتی اکثریت مردم یک کشور مسلماناند، این مسلمانها اگر فردی یا گروهی را با رأی آزاد برای زمامداری انتخاب کردند، خودبهخود از این زمامدار میخواهند که این حکومت، این نظام، این رژیم خودش را در ادارة مملکت نسبت به مقررات و تعالیم اسلامی ملتزم و متعهد بداند. متعهد باشد که جامعه و کشور را بر مبنای تعالیم سعادتبخش اسلام اداره کند.
منبع: مبانی نظری قانون اساسی، ص. ۱۲ تا ۲۲
هیچ حکومتی حق ندارد آزادی انتقاد از رهبران را از دست مردم بگیرد
هیچ حکومتی تحت هیچ عنوانی، تحت شرایط فوق العاده و غیرعادی و به طور کلی تحت هیچ شرایطی حق ندارد آزادی انتقاد از رهبران را از مردم بگیرد.
چیزهایی هست که فقها میگویند به عنوان اولی واجب است، ولی به عنوان ثانوی حرام میشود.
بعضی چیزها هست که عنوان ثانوی برنمی دارد. این هم عنوان ثانوی برنمی دارد. یعنی برطبق آنچه ما از اسلام میشناسیم هیچ حکومتی تحت هیچ شرایطی حق ندارد آزادی انتقاد از رهبران را از دست مردم بگیرد. این در اسلام دُگم است.
رفقا این مهم است. «ما در شرایط فوق العاده هستیم، با دشمنهای مختلف روبه رو هستیم، حکومت نظامی اعلام میکنیم»؛ این در اسلام نیست.
شهید بهشتی: «قرار بر این بود که پس از پیروزی ملت (انقلاب اسلامی) هرچه در کیسه ملت است همه ملت بگیرد و خرج کند. قرار بر این بود که وقتی پیروز میشویم هرچه در این مملکت هست سر یک سفره گسترده بگذاریم و همه ملت دور سفره بنشیند و مصرف کند.» این کار نشد... .
ولایت، رهبری، روحانیت ۳۴۹
تراز مقبولیت در جمهوری اسلامی
باید در راه خدا باشیم، ولو بگویند مرگ بر ما. البته با این مردم بیدارِ آگاهِ رشد یافته، دیگر نوبت به مرگ بر ما نمیرسد. با این مردم باید چنان روشن حرکت کرد که نوبت به آنجا نرسد. برای اینکه هرجا گفتند مرگ بر ما معلوم میشود که یا ما اشتباه رفتیم که ما حقمان است؛ یا نه اشتباه نرفتیم، اما نتوانستیم حق را به آنها بفهمانیم؛ آن وقت باز هم حقمان است. ما باید سعی کنیم هم اشتباه نرویم و هم حق را به مردم بفهمانیم.
حزب جمهوری اسلامی، ص. ۲۴۶
شکاف طبقاتی، حاصل توسعه لجام گسیخته مالکیت خصوصی
دریافت من این است که ما در عین قبول اصل مالکیت شخصی، در عین اعتقاد و احترام به آثار مشروع مالکیت، در عین اعتقاد به اینکه اقتصاد دولتی نمیتواند یک اقتصاد مناسب با انسان آزاده باشد، در عین آنکه معتقدیم باید بخش آزاد و خصوصی در نظام اقتصادی هرچه بیشتر دامنه داشته باشد، در عین همهٔ اینها، معتقدیم این وضع موجود و این فاصلهٔ فراوان درآمدها و زندگیها به هیچعنوان با عدلاسلامی سازگار نیست.
این خیابان ما و این بازار ما، خیابان و بازار اسلامی نیست. این گرانی روز افزونِ ارزاق، هیچ چیزش به اسلام نمیخورد.
نگو آقا میفروشم بعد خمسش را میدهم، مسجد هم با آن میسازم. تو گران نفروش، خمسش را هم نمیخواهم بدهی، مسجد هم نمیخواهم با آن بسازی.
حزب جمهوری اسلامی، ص. ۵۱ و ۵۲
راه برون رفت از بنبست فقر و محرومیت
تز اقتصادى ما براى بیرون بردن جامعهمان از بنبست فقر و محرومیت، خلاصه میشود، در این بیان که دولت اسلامى جمهورى ما در برابر هر انسانى که میخواهد کار مولد انجام بدهد، چه کار کشاورزى باشد، چه کار صنعتى باشد، چه کار خدماتى، وظیفه دارد براى هرکس که میخواهد کار کند سرمایه و ابزار کارى را فراهم کند که در اختیار خود او باشد.
دولت اسلام، دولت جمهورى_اسلامى، از بیت المال عمومى، از درآمد نفت، از درآمدهاى دیگر، از مالیاتهایى که میگیرد، وظیفه دارد براى هر مسلمان، براى هر ایرانى، ولو غیر_مسلمان، براى هرکس که تابع این جمهورى اسلامى است، ابزار و سرمایه کارى فراهم کند تا هیچ فردى مجبور نباشد کار خودش را به مزد ناچیزى که دیگران به او میدهند بفروشد.
شهید بهشتی / ولایت، رهبری، روحانیت / ص. ۲۴۳،۲۴۵
دعوت فقرا به« صبر» سخن اسلام نیست!
اگر در جامعه اى، کسانى فقرا را به صبر دعوت کردند، که میدان را براى یغماگرى یغماگران باز بگذارد و بگویند صبور باش تا خدا در آخرت به تو عوض دهد! این سخن، سخن اسلام نیست... .
کتاب بانکدارى، ربا و قوانین مالى اسلام ص. ۸۶
باطن مسئولین ظاهر جامعه است!
مدیر بد بیش از رفیق بد روی کارکنان اثر میگذارد. «أَلنّاسُ عَلی دِینِ مُلُوکِهِمْ». مردم به آن بالاها نگاه میکنند. این یک واقعیت است. اینکه ما در مسأله امامت این همه مته به خشخاش میگذاریم و میگوییم امامت و رهبری باید از آن کسانی باشد که آن خصلتهای متعالی را داشته باشند، [برای همین است.]در چنین جامعهای دیگر نمیتوان اول به تخصص بها داد. تخصص بها دارد، ولی بهای درجه دو. مکتب در درجه اول قرار دارد. بنابراین، اگر میخواهیم مدیر کارخانه انتخاب کنیم، مهندس مسئول ماشین آلات کارخانه انتخاب کنیم، اول میپرسیم که آیا عرق خور، فاسد، قمارباز، دروغگو، فرعون صفت، متکبر و مردم آزار نیست؟
انساندوست است، پاک است، چشم پاک است، نماز میخواند، دلش با خداست؟ وقتی در کارخانه میآید کارگرها با دیدن او به یاد خدا میافتند؟ اول اینها را میپرسیم، اگر گفتند خوب است، میگوییم حال کاردانی او چه طور است؟ این کار را بلد است؟ از این ماشین آلات اطلاع درستی دارد؟ سابقه کار دارد؟ تجربه دارد؟ زرنگ و پُرکار هست؟ اینها را هم میپرسیم. اگر نتیجه مثبت بود، او را به کار دعوت میکنیم.
میبینید که اصلاً شیوه انتخاب عوض میشود. در جامعههایی که مکتب الهی، شکل و جهت آن جامعه را تعیین میکند، در انتخاب افراد برای سمتها و کارها، پرسش اول از پایبندی این افراد به آن مکتب الهی و پرسش دوم از وارد بودن او و تخصص او و مهارت او است و این مطلب، مطلبی روشن است.
بایدها و نبایدها صفحه ۱۷۹ و ۱۸۰
علت آن که برخی از مسئولان و کارگزاران آرام آرام بد میشوند چیست؟
کمى دقت بفرمایید! دور و بر زندگى خود را نگاه کنید؛ ببینید چطور مى شود که اگر در جامعه اى امر به معروف و نهى از منکر و پاسدارى عمومى از حق و عدل کساد و راکد شد و عملى نشد، نتیجه اجتناب ناپذیرش این است که همه مسئولان و کارگزاران جامعه، آرام آرام به افراد بد آن جامعه تبدیل مى شوند. چرا و چطور؟!
وقتى حکومت، حکومت حق و عدل است، وقتى کارهاى اجتماعى و سیاست داخلى و خارجى یک جامعه بر محور حق و عدل مى چرخد، وقتى خصلت و سرشت حکومت یک جامعه خصلت و سرشت الهى، خصلت و سرشت عدل و انصاف و حمایت از حقوق عامه و حق خدا و خلق خداست، در چنین حالتى عناصر خوب و پایبند، عناصرى که خدا را مى شناسند، عناصرى که خداترس اند، رغبت مى کنند تا کارى را در این حکومت بپذیرند. طبیعى است که در چنین نظامى وقتى براى هر کارى آگهى کنند اول آدمهاى با پدر و مادر، آدمهایى با پرنسیپ اصولى، آدمهاى خداترس باایمان، آدمهایى که دلشان در عشق خدمت به خدا و خلق مى تپد پیشقدم مى شوند.
بایدها و نبایدها- صفحه ۱۵۳
خطر برای انقلاب اینجاست که مردم میبینند انقلاب شده، مسکن ندارند
خطر برای انقلاب اینجاست که مردم میبینند انقلاب شده، مسکن ندارند و مقدمات زندگی شان را نمیتوانند فراهم کنند. ما را از آن طرف مرزها نترسانید که در آنجا خطری نیست، خطر واقعی اینجاست؛ لذا میخواهند شما را از خطر واقعی غافل کرده و از خطر خیالی بترسانند.
سخنرانی شهید بهشتی- بابل- ۵۹.