پیراسته فر

علمی،تحقیقی و تحلیلی

پیراسته فر

علمی،تحقیقی و تحلیلی

تخلف مدیرکل دارایی(خالد بن ولید)حکومت ابوبکر

«مالک بن نویره حنفی یربر عی»(رئیس قبیله بنى تمیم) و برادرش(متمم بن نویره -شاعر) با هم به نزد رسول الله رفتندو اسلام آوردند.

«ولید بن مغیره مخزومی»(پدرِخالدبن ولید)از رؤسای قریش و عموی ابو جهل است،آیه ۳۱ سوره زُخرُف(اشاره به ولیدبن مُغیره دارد)آیات ۱۸ تا ۲۶ سوره مُدَّثِّر درباره «ولیدبن مغیره» نازل شده است/پدر،اسلام نیاورد واماپسر(خالدبن ولید)در سال ۷ هجری  پس از صلح حدیبیه اسلام آورد و در جنگ موته و فتح مکه ودر جنگ حنین شرکت داشت«سیف الله»بود.

تخلف مدیرکل دارایی حکومت ابوبکر

رسول خدا(حضرت محمدمصطفی) ،«مالک» را براى جمع آورى صدقات و زکوات قوم خود مامور کرده بودند واما چون به مدینه برگشت،رسول خدا رحلت کرده بود و ابوبکر خلیفه مسلمین شده بود،از تحویل وجوهات به منصرف شدو آنها را بین فقرای قوم تقسیم کرد نمود.

مدتی ازخلافت ابوبکرنگذشته بودکه «خالد بن ولید» را مامور نمود که با لشکرى به «بطاح» بروند و با افرادى که برخورد مى‌کنند اذان بگویند و اقامه نماز کنند، «اگر آنان نیز اذان گفتند و اقامه نماز کردند با آنها جنگ نکنند» فقط زکات طلب کنند و اگر امتناع کردند،بدون خونریزی،اموالشان رامصادرکند.

اما اگرآنان ازگفتن اذان و اقامه نماز خوددارى کردند ،مجازبه قتال است.

در هیئت اعزامی خلیفه، «خالد بن ولید»، «ابو قتاده»(حارث)و «عبد الله بن عمر» نیز بودند.

تیم اقتصادی حکومت مسلمین،وقتی به قبیله «بطاح» رسید کسى را نیافت و نیروهای اعزامی که مسلح بودند در تاریکى شب بر «بنى یربوع»(ازقبیله تمیم) که اقوام مالک بودند شبیخون زده و آنها را به محاصره کردند،آنهادردفاع ازخودمسلح شدند، خالدگفت: چرا سلاح برداشتید؟

آنها گفتند: شما چرا سلاح برداشته‌اید؟

مأموران خلیفه گفتند: ما مسلمانیم و تعدى نمى‌کنیم.

قبیله مالک گفتند: ما نیز مسلمانیم.

گروه اعزامی گفتند: اگر مسلمانید سلاح خود را کنار بگذارید ما نماز مى‌خوانیم شما هم نماز بخوانید، آنها سلاح خود را برداشته و نماز خواندند.

اما بااین اوصاف ،فرمانده گروه اعزامی(خالد) دستور داد اسارت و قتل داد.

مالک بن نویره گفت: چرا ما را مى‌کشید؟ ما مسلمانیم(اذان گفتیم،باشما نمازخواندیم).

۲ نفراز گروه اعزامی( قتاده و عبد الله بن عمر)به رئیس گفتند: اى خالد! دست از کشتن مالک بردار او مسلمان است ما نماز او را دیدیم.

خالد گفت: باید کشته شود.

بین قتاده و خالد اختلاف افتادوباهم جروبحث کردند وقتی قتاده،یکدندگی خالدرامشاهده کرد،قسم یادکرد که دیگر در هیچ مأموریتی «خالد بن ولید»باشد،مشارکت نداشته باشد.

مالک به خالد گفت: تو مرا به نزد ابو بکر ببر تا او هرحکمی لازم بود تسلیمیم.

خالد اعتنایی نکرد.

چشم خالد که به «همسر مالک»(اُم تمیم) افتاد که زن زیبایی بود نتوانست خودراکنترل کند و قصدتجاور با او کرد.

خالد به «ضرار بن ازور»دستورداد گردن مالک را بزند.

«خالدبن ولید»،بعدازکشتن «مالک»،همان شب با همسرِمالک «زناکرد».

و دستور داد سرهاى مقتولین را به زیر آتش دیگ‌هاى غذاى خود بگذارند.

خالد دستور داد تمام زنها را به عنوان اسارت به مدینه حمل دادند و تمام اموال آنان را غارت نمود.

خبراین فاجعه وقتی به دربار(مدینه)رسید عمربن خطاب به نزد ابوبکر آمده گفت: خالد مردم مسلمان را کشته وبعداز کشتن «مالک بن نویره»با زنش همبستر شده، و اموال مسلمین را غارت کرده باید او را قصاص کنى و حد زنا بر او جارى کنى.

چون «خالدبن ولید» به «مسجد مدینه» داخل شد «قبائى» در بدن داشت که مملو از آهن و تیر بود و عمامه‌اى بر سر انداخت که چوبه‌هاى تیر را در آن فروبرده بود.

«عمربن خطاب» چون چشمش به خالد افتاد برخاست و چوبهاى تیر را از عمامه او بیرون آورده و همه را شکست و گفت: الآن تو را مى‌کشم و رجم خواهم نمود، مرد مسلمان(مالک) را کشتى و با زن او زن مسلمان همخوابگى نمودى؟!.

خالد هیچ نمى‌گفت چون احتمال مى‌داد این نحو «تغیُّر» عمربن خطاب، ناشى از میل و رغبت ابو بکر باشد.

چون خالد به نزد ابو بکر رفت و مذاکراتى با هم داشتند،ازجملع(ماجرای قتل وتجاوز)خالدبن ولید گفت: علت  اینکه من مالک راکشتم این بود که درباره تو چنین و چنان(به ولی امیرمسلمین توهین کرد(بتعبیرامروزی،ضدولایت فقیه بود) مى‌گفت.

مدیرکل دارایی حکومت اسلامی درتوجیه قتلش گفت: مالک درباره تو(ولی امرمسلمین)گفت: من از صاحب شما ابو بکر کناره‌گیرى نکردم مگر به علت آنکه چنین و چنان ...». خالدگفت من به مالک گفتم: «ما إخال صاحبکم إلاّ وقد کان یقول کذا وکذا . قال : أو ما تعده لک صاحباً ؟» «آیا تو ابو بکر را صاحب خودت نمى‌شناسى‌!» فلذا امر کردم گردن او را زدند.

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:اشاره به آیه ۶ سوره احزاب(النَّبِیُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ)است

خلیفه(ابوبکر)نگاهی به خالد بن ولید کرد و گفت: به نظر من اى خالد، کار بدى انجام داده اى و در تشخیص وظیفه ات به خطا رفته اى، مبادا مجدّداً با این زن همبستر شوى، باید از او جدا شوى!.

ونهایتاً «خالدبن ولید» باارائه یک مشت دروغ وابراز اطاعت وازولی امرمسلمین (اینکه هرکس به خلیفه بی احترامی کندخونش هدراست) توانست خلیفه مسلمین رااغفال کند. ازمرگ رهایی یابد.

زندگینامه خالدبن ولیدخالدبن ولیدکیست؟»

«خالد بن ولید مخزومی» از سرداران صدر اسلام است، وی قبل از مسلمان شدن نیز ازشجاعان وجنگجویان بود، در جنگ‌های بدر، احد و احزاب در مقابل مسلمانان جنگید وامادر سال ۷ هجری  پس از صلح حدیبیه اسلام آورد و در جنگ موته و فتح مکه ودر جنگ حنین شرکت داشت.
نقل است که دراولین جنگی که درلشکراسلام شرکت داشت(موته)چنان قهرمانه جنگیدکه به "سیف الله" مشهور شد ،نوشته اند که این لقب را پیامبر(ص) به وی اعطا کرد.
«خالد بن ولید مخزومی» می‌گفت در این نبرد ۹ شمشیرجنگجویان مشرکین را بادستش شکسته است. 
«جنگ موته»در ماه رمضان سال هشتم هجری رخ داده است.
در۲۰ رمضان سال هشتم قمری و به هنگام فتح مکه، "خالد" به فرمان پیامبر(ص) در رأس گروهی از سواران، از ناحیه "لیط" در جنوب مکه به سوی این شهر حرکت کرد، اما با برخی از مشرکان قریش در "خَنْدَمه" درگیر شد و عده‌ ای از آنان را کشت و وقتی وارد مکه شد، نزد پیامبر(ص) رفت و اقدام خود را توجیه کرد و آنگاه که پیامبر(ص) وارد کعبه شد، او کنار درِ کعبه ایستاد و اجازه نداد کسی وارد آن شود.
پس از فتح مکه، "خالد بن ولید" در رأس گروهی سوار، به فرمان پیامبر اکرم(ص) به "بَطن نخله" رفت و بت معروف "العُزَّی"، بزرگ ترین بت قریش، را از بین برد.
در اوایل شوال سال هشتم، پیامبر اکرم(ص) "خالدبن ولید" را در رأس گروهی۳۵۰ نفره از مهاجران و انصار و "بنی سُلَیم" به سوی "بنی جَذِیمه"، در اطراف مکه، فرستاد تا آنان را به اسلام دعوت کند. با وجود اینکه "بنی جَذیمه" مسلمانی خود را اعلام و اسلحه خود را تسلیم کردند، اما "خالد" دستور داد عده‌ ای از آنان را گردن زدند که چون پیامبر(ص) مطّلع شد، از کار "خالد" تبری جست و حضرت علی(ع) را فرستاد تا دیه کشته شدگان را بپردازد. "عبدالرحمن بن عوف" این اقدام "خالد" را صرفاً برای انتقام خون عمویش، "فاکه بن مغیره" دانسته است.
در سال هشتم، هنگامی که پیامبر(ص) برای جنگ با قبیله مشرک "هوازن" از مکه راهی غزوه حنین شد، "خالد" با سواران "بنی سُلَیم" در مقدمه سپاه حرکت می‌ کرد، اما در جنگ جزو فراریان بود.
"خالد" همچنین هنگام حرکت پیامبر(صلی الله علیه وآله) به سوی "طائف" برای نبرد با قبیله "ثقیف" سال هشتم در مقدمه سپاه پیامبر(ص) بود.
مورخان نوشته اند: خالد بن ولید در هجوم به خانه حضرت زهرا(س) شرکت داشت.
عبد الرحمان بن خالد بن ولید ، از شجاعان قریش و از دشمنان امام على علیه السلام و بنى هاشم بود. وى در زمان عثمان ، حاکم حِمْص بود و عثمان، تبعیدیان کوفه را نزد او مى فرستاد. معاویه ، او را فرزند خود مى شمرد.

او در جنگ صفّین ، از سرداران لشکر معاویه بود و در شدّت جنگ ، پرچم شامیان در دست او بود. برادرش (مهاجر بن خالد) ، در جنگ هاى جمل و صفّین ، در سپاه امام على علیه السلام بود.

او همچنین در برخى روزهاى جنگ در ماه ذى حجّه، از فرماندهان جنگجویان بود و امام على علیه السلام در نماز، او را نفرین مى کرد. با این حال ، از او سخنانى در ستایش شجاعت على علیه السلام نقل شده است.

او در زمان معاویه ، مدتى حاکم حمص بود و چون معاویه از علاقه اهل شام به حکومت عبد الرحمان بعد از خود آگاه شد، او را با سَم کشت تا با یزید بر سر حکومت ، رقابت نکند.
***
پدرِ(خالدبن ولید)کیست؟
«خالد بن ولید بن مُغیرة بن عبدالله بن عمربن مَخزوم قرشی مخزومی» از خاندان بنی‌مخزوم قریش بود. کنیه‌اش »ابوسلیمان» و «ابوالولید»بود. خاندان او یکی از خاندان‌های بزرگ  قبیله قریش، بود که با بنی هاشم رقابت می‌کردند
آیات قرآن درباره ی ولید بن مغیره
 شهیدمطهری : «ولید بن مغیره مخزومی»(پدر خالدبن ولید)از رؤسای قریش و عموی ابو جهل است.

آیه ۳۱ سوره زُخرُف(اشاره به ولیدبن مُغیره دارد)
«ولید بن مغیره» مردی بسیار متشخص بود، هم ثروتمند بود و هم دارای اولاد و خویشان فراوان، و لهذا او را بزرگترین مرد قریش می دانستند، که یک وقت گفتند: «لَوْ لا نُزِّلَ هذَا اَلْقُرْآنُ عَلی رَجُلٍ مِنَ اَلْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ»(۳۱زخرف)اگر بناست قرآن نازل شود باید به یکی از ۲ بزرگی که یکی در طایف(عروه) است و یکی در مکه(ولید) نازل شود که خیلی با شخصیت هستند.

آیت الله مرتضی مطهری:در مکه ولید بن مغیره را در نظر داشتند و در طائف عروة بن مسعود ثقفی، که البته عروه خودش بعد مسلمان شد و مسلمان هم از دنیا رفت ولی ولید در همان اوایل مسلمان نشده از دنیا رفت. ولید مردی محترم بود و به سخن شناسی او اقرار و اعتراف داشتند.
آیات ۱۸ تا ۲۶ سوره مُدَّثِّر درباره مغیره نازل شده است
استادمرتضی مطهری:(مُغیره) آمد قرآن را گوش کرد و بعد قرآن جریانش را این طور نقل می کند: «إِنَّهُ فَکَّرَ وَ قَدَّرَ»یعنی اندیشید و سنجید، پیش خودش حساب کرد، روی این فکر کرد.
«فَقُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ»( «قُتِلَ» نفرین است: کشته باد، همین که ما در فارسی می گوییم «مرده باد» یا می گوییم «خاک بر سرش» ) ای خاک بر سرش، چگونه سنجید؟.
 «ثُمَّ قُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ»بازهم خاک بر سرش، ای بمیرد، ای کشته باد، چگونه سنجید؟ !.
قرآن سنجش«مغیره» را اینطور بیان می کند:«ثُمَّ نَظَرَ بعد نظر افکندثُمَّ عَبَسَ وَ بَسَرَ»بعد چهره اش را درهم کرد، دژم کرد، یعنی در اندیشه فرو رفت، ابروهایش را درهم کشید و رویش را ترش کرد.
«ثُمَّ نَظَرَ» قرآن می خواهد وقتی را حکایت کند که او دچار اضطراب و ناراحتی درونی بود، یعنی آنچه که می خواست با همفکرها و هم مسلک های خودش بگوید ذهن و وجدانش با او همراه نبود و لهذا دچاریک نوع ناراحتی روحی و روانی و داخلی بود.
«ثُمَّ أَدْبَرَ وَ اِسْتَکْبَرَ»بعد پشت کرد و رفت در حالی که کِبر بر او مستولی شده بود.
«فَقالَ إِنْ هذا إِلاّ سِحْرٌ یُؤْثَرُ»گفت من هر چه فکر می کنم این جز یک سحر چیزی دیگری نیست.
 «إِنْ هذا إِلاّ قَوْلُ اَلْبَشَرِ»جز سخن بشر چیز دیگری نیست ولی سخن بشری است که آمیخته به سحر و جادوست.
مجموعه آثار شهید مطهری . جلد۴ صفحه ۵۴۶
ولیدبن مغیره ،در سومین ماه سال اول هجری به درک واصل شد.

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:ویرایش(به جهت سهولت وروان بودن) درمنابع مأخوذه انجام گرفته شده است.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد