پیراسته فر

علمی،تحقیقی و تحلیلی

پیراسته فر

علمی،تحقیقی و تحلیلی

جهانگیرخان قشقایی کیست؟زندگینامه

جهانگیرخان قشقایی«خان زاده»ای که «خاکی»شد

جهانگیرخان قشقایی«کیست؟

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:«مُطرِب»خان زاده(آقازده)مُتموِّلی که زندگی مُرفه رارهاکرد«فقیه» شد ومراجع تقلیدصاحب نام جهان تشیع، شاگردوی بودند.

آیت الله جهانگیر خان قشقایی  در۴۰سالگی طلبگی راشروع کرد...درادامه ماجرای مباحثه ایشان راباکشیش های اصفهان درباره حقانیت«شیعه»و امربه معروف ونهی ازمنکر  ونیزاسامی۲۰نفرازشاگردان نامدارایشان راخواهیدخواند.

جهانگیر خان قشقایی در سال ۱۲۴۳قمری(۱۲۰۷شمسی)در خانواده‌ای تحصیل کردهِ مُتَموِّلی بدنیا آمد

پدرش« محمد خان»  از ایل قشقایی، طایفه دره شوری، تیره جانبازلو و از ساکنان «وردشت» سمیرم و مادرش اهل «دهاقان»، سمیرم بود.

« محمد خان»برای «جهانگیر» معلم خصوصی  استخدام کردکه درسفروحضردرخدمت«آقازاده»باشد.

وامااین«خان زاده»،آنقدراستعداد و قابلیت یافت که احساس کرد ماندن در ایل و  کوچ زمستانی و تابستانی، با تحصیل او سازگاری ندارد، بنابراین تصمیم گرفت «کوچ»را رهاکند و در اصفهان بماند و به تحصیل بپردازد.

بترتیب: آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی، جهانگیرخان قشقایی، میرزا عبدالرحیم صاحب فصول.

آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی(متوفی۱۳۶۵ق) ،نفرسمت چپ -جهانگیرخان،علامه شیخ محمد‌حسین عبدالرحیم حائری اصفهانى تهرانی مشهور به صاحب فصول(متوفی۱۲۶۱ق).

«صاحب فصول» یعنی(مؤلف)کتاب «الفصول الغرویة فی الاصول الفقهیة».


رحیم ارباب(قلیانی) درکناراستادش«آخوندکاشی»

«حکیم  جهانگیرخان قشقایی» در قسمت شرقی مدرسه صدر بازار اصفهان، حجره شماره ۲ بعد از ایوان سکونت داشت و باملا محمد کاشانی معروف «آخوند کاشی» (متوفی ۱۳۳۳ق) هم مباحثه بود. آنان ارتباط قلبی خاصی با هم داشتند،هر دو از شاگردان «آقا محمد رضا قمشه‌ای»(متوفی۱۳۰۶قمری) بودند.

«جهانگیر خان قشقایی» سالها شاگرد علامه آقا محمد رضا قمشه‌ای بود،

«حکیم محمدرضاقمشه ای» در۶۲سالگی به تهران کوچیدو۱۰سال آخرعمرش رادرتهران(حوزه علمیه -مدرسه- صدر) زیست.

«جهانگیر خان»نیز به شوق استفاده از محضرش به «مدرسه صدر»می‌رود.

«آقامحمدرضا قمشه‌ای» را «ابن‌عربی ثانی»»نامیده اند، اگرچه مشربش صدرایی  اما کُتب بوعلی را بهتر از مشائیان تدریس می‌کرد،شاعری بودکه درشعرمتخلص به «صهبا»بود،ازمتمولین بودوامادر خشکسالی ۱۲۸۸ تمام مایملک خود را صرف نیازمندان کرد و تا پایان عمر درویشانه زیست.

«ابن عربی» کیست؟:محی الدین عربی، محمد بن علی بن محمد بن احمد بن عبدالله حاتم طایی معروف به محی الدین، مکنی به ابن عربی و ملقب به شیخ اکبر (تولد۶۳۸ – توفی۵۶۰ ق) است.

«جهانگیرخان»‌ حکمت‌ و فلسفه‌ را نزد آقا محمدرضا قمشه‌ای‌ ، فقه‌ و اصول‌ و ادبیاتِ عرب‌ را نزد شیخ‌ محمدحسن‌ و محمدباقر نجفی‌ و حاج‌ ملاحسین‌ علی‌ تویسرکانی‌، طب‌ را نزد ملاعبدالجواد طبیب‌ معروف‌ اصفهان‌، و ریاضی‌ و هیئت‌ و نجوم‌ را از استادان‌ سرشناس‌ آن‌ زمان‌ فراگرفت‌.

«جهانگیر خان» استادش(علامه محمد رضا قمشه‌ای) رااینگونه توصیف می کند:همان شب اول خود را به محضر او رساندم-وضع لباسهای او عُلمایی نبود(عباوعمامه نپوشیده بود)لباسش به کرباس فروشهای سِدِهْ می‌ماند. حاجت خود را به او گفتم. گفت:‌میعاد من و تو فردا در خرابات(خرابات محلی بود در خارج خندق قدیم تهران)در آن جا قهوه‌خانه‌ای بود که درویشی آن را اداره می‌کرد. روز بعدکتاب  اسفار ملاصدرا را با خود بردم، او را در خلوتگاهی دیدم که بر حصیری نشسته بود، اسفار را گشودم، اما استاد را از بر می‌خواند، سپس به تبیین آن پرداخت.

جهانگیرخان می گوید:این اوضاع، مرا آن چنان به وجد آورد که از خود بی‌خود وتامرز دیوانگی کشاند،استاد وقتی حالِ مرا مشاهده کرد گفت:« قوت می، بشکند ابریق را»

توضیح نگارنده-پیراسته فر:ممکن است بعضی هاکه تعصبات منجمددارند ویامعاندند،ایرادبگیرندروی کلمه «دیوانه»،این جمله استادی رابرای شاگردش می آورم:

علامه محمدحسین طباطبایی می گوید:آقای مطهری حرفی که می‌گفتم، می‌گرفت و به مغزش می‌رسید. هر چه می‌گفتم، هدر نمی‌رفت و مطمئن بودم که نمی‌رود. وقتی او در جلسه درس حاضر می‌شدند،از شوق و شعف،  حالت رقص پیدامی کردم، به جهت اینکه می‌دانستم هر چه می‌گویم هدر نمی‌رود و محفوظ است.

خاطراتی ناگفته از زبان آیت الله سبحانی/ نحوه آشنایی شهید مطهری با علامه طباطبایی

خبرنگارتلویزیون:در لحظه شنیدن خبر شهادت استاد مطهری چه احساسی به شما دست داد ؟

علامه طباطبایی:دیگر اینها غبر قابل وصف است . حقیقتا بعد از فوت ایشان تأثر من , تأثر در مرگ یکی از عزیزان است . از دست رفتن ایشان ضایعه ای بود . خداوند کسانی را که این طور جنایات را جایز می شمارند , نابود کند . لطفا درباره روابط معنوی ایشان با شما . . .خواهش می کنم راجع به معنویت و روابط معنوی ای که با ایشان داشتم و مطالبی که تأثر آور بود و بنده از آنها روحا متأثر شدم , نپرسید . به جهت اینکه من دوام ذکر و بیان آن را ندارم.

حکیم قشقایی از هنگامی که وارد حوزه علمیه اصفهان شد، تا موقعی که خاکیان را بدرود گفت، با همان لباس ساده ایل قشقایی شامل «کلاه پوستی، موهای نسبتاً بلند سر و صورت و پالتو پوست» زندگی را در حجره سپری نمود و در همان حجره دعوت حق را لبیک گفت و به دیار باقی شتافت.

 او به تأسی از استادش، آقا محمد رضا قمشه‌ای این گونه لباس می‌پوشید. بعضی از شاگردان حکیم قشقایی مثل «حاج آقا رحیم ارباب» و «شیخ غلام حسین ربانی چادگانی» نیز تغییر لباس ندادند(لباس روحانیت نمی پوشیدند).

«حکیم قشقایی »هنگام اقامه نماز جماعت ـ به علت استحباب گذاشتن عمامه در موقع نماز ـ کلاه از سر برمی‌گرفت و با شال‎کمر عمامه‌ای درست می‌کرد و بر سر می‌نهاد.

حکیم قشقایی از مال الاجاره زمینی که داشته است؛ روزگار می‌گذرانده. و از سهم امام و شهریه (بیت المال)استفاده نمی‌کرده است. مال الاجاره زمین کشاورزی متعلق به وی درشهر دهاقان سالی ۴۰ تومان + زمین روستای آغداش، ۲۰ تومان، برای وی می‌فرستاده‌اند.

جهانگیرخان ملبس به لباس روحانیت نبود واما هنگام اقامه نماز جماعت ـ به علت استحباب گذاشتن عمامه در موقع نماز ـ کلاه از سر برمی‌گرفت و با شال‎کمر عمامه‌ای درست می‌کرد و بر سر می‌نهاد.

توضیحات مدیریت سایت-پیراسته فر:جهانگیرخان قشقایی«ناجی»فلسفه شد.

امام خمینی:یاد گرفتن زبان خارجی، کفر و فلسفه و عرفان، گناه و شرک بشمار می‌رفت. در مدرسه فیضیه فرزند خردسالم ( مصطفی) از کوزه‌ای آب نوشید، کوزه را آب کشیدند، چرا که من فلسفه می‌گفتم

تردیدی ندارم اگر همین روند ادامه می‌یافت، وضع روحانیت و حوزه‌ها، وضع کلیساهای قرون وسطی‌ می‌شد که خداوند بر مسلمین و روحانیت مِنّت نهاد و کیان و مَجد واقعی حوزه‌ها را حفظ نمود./صحیفه امام خمینی » جلد ۲۱ » صفحه ۲۷۹

مخالفت با علم فلسفه در زمان حکیم قشقایی به قدری زیاد بود که دکترجلال‌الدین همایی(متوفی تیر ۱۳۵۹ )می‌نویسد:

«مرحوم قشقایی فلسفه را در اصفهان از تهمت خلاف شرع و بدنامی کفر و الحاد نجات داد. سهل است که چندان به این علم رونق بخشید که فقها و متشرعان نیز آشکارا با میل و علاقه روی به درس فلسفه نهادند؛ و آن را مایه فضل و مفاخرت می‌شمردند.»

جلال‌الدین همایی

پدرِبزرگ همین آقای دکترهمایی(رضا قلی ،متخلص به همای شیرازی)،زندگی این خان زاده متمول  مطربی(نوازنده) رامتحول می کند.

شیخ آقابزرگ تهرانی می نویسد:جهانگیرخان برای شاگردانش برای حضوردر«درس‌ فلسفه‌» شرط‌ گذاشته بود،شرطش این بودکه در کنار آن‌ «فقه‌ و اصول»‌ را نیز بیاموزند و در حفظ‌ شعائر دینی‌ بکوشند.

بدین‌ ترتیب‌، حکمت‌ را چنان‌ رایج‌ و مطلوب‌ کرد که‌ «جا»برای طُلاب درسِ شرح‌ منظومه‌ سبزواری‌ ،چنان تنگ بودکه ناگزیر در خارج‌ از حُجره‌ مدرسه‌ صدر و در شبستان‌ مسجد چارچی‌ کلاسهابرگزار‌ می‌شد.

چگونگی آغازطلبگی جهانگیرخان

«تار»جهانگیرخان مشکل پیداکرده بود ونیازبه تعمیرداشت ودنبال تارسازبودکه مطربی رامی بیند«رضاقلی مطرب»در اثنا سؤال و جواب متوجه می‌شود که مخاطبش، آیتی از هوش و درایت و ذکاوت است،به وی می‌گوید«با این استعداد حیف است ضایع شوی. میل داری درس بخوانی؟ »جهانگیر خان علاقمندی خودرااعلام می کندو با راهنمایی همای شیرازی در چهل سالگی راهی مدرسه -حوزه-علمیه می شود وطلبگی راآغازمی کندوبدینصورت یک مردمتمول نوازنده،میشود«علامه وفقیه حوزه های اسلامی »وعلمای بزرگ وتاریخسازی درمحضرش تلمذمی کنند.

انقلابی که در جهانگیرخان اتفاق افتاد،منشأآثاری شد،علاوه برهدایت یافتگی،هدایتگرروحانیونی شدکه درحجره هابه آلات موسیقی می پرداختند:

«نهی ازمنکر»به سبک «جهانگیرخان قشقایی»

می گویند:روزی جهانگیرخان برای سرکشی طلاب با چند نفر از شاگردانش واردسرای  قیصریه(اصفهان) شدند،از یکی از حجره ها سر و صدای ساز و آواز به گوششان خورد، یکی از ملازمان نگران شد گفت«حضرت آقا !اجازه بدهید من الان می‌روم بساطشان را به هم می‌زنم»(تنبیهشان میکنم) واماجهانگیرخان گفتند این طریق نهی از منکر نیست. شما الان اگر بروید و این کار را بکنید اینها اتباع ظل السلطانند و بالاخره فردا مؤاخذه می‌کنند. و اسباب توهین به اهل علم می‌شوند و ممکن است برای شماهم گرفتاری بوجودبیاید وشیوه دیگری برگزیدند.

آنگاه ایشان با شاگردانش به  آن حجره رسیدند،اذن دخول خواستند واینگونه آغازسخن کردند: آقایان سلام علیکم! میهمان نمی‌خواهید؟

«ساکنین حُجره» دست پاچه شدند و رنگ از رخسارشان پرید و نگران شدند. جهانگیرخان درکنارشان نشست وگفت:  من نیامده‌ام مزاحم شما بشوم… ظاهراً آقایان داشتند فلان دستگاه موسیقی را می‌زدند، بزنید ببینم!

طلاب ،مات ومبهوت مانده بودند واماوقتی «دستورمشفقانه استادرامجددشنیدند»مطمئن شدندکه خطری  آنهاراتهدیدنمی کند، شروع کردند به نواختن. جهانگیرخان که بادقت صحنه نواختن رامی نگریست وآنگاه ازنفردوم خواست بزند و همین طور یک یک همه افراد حاضردر حجره ، دستگاه خودرا نواختند و و آنگاه جهانگیرخان،آلت سازرادردست گرفت وشروع به نواختن کرد واشکالات هرکدام را متذکرشد ونواختن درست آلات موسیقی رایادشان داد ! اهل حجره(طُلاب) همه مات و مبهوت گشتند و از مهارت و تبحر جهانگیرخان درموسیقی.

واما درپایان این کلاس رفع اشکال الات موسیقی ،گفت: آقایان من هم مثل شما یک وقتی با این آلات سر و کار داشتم و چنگی می‌نواختم و نسبت به همه انواع دستگاههای موسیقی مسلط هستم، اما در نهایت به این نتیجه رسیدم که عمر خود را تلف کرده‌ام.

ودرادامه مشفقانه باقول لَّیِّن (فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَّیِّنًا لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَىٰ ٤٤طه)گفت:: آیا حیف این عمر نیست که آدم، خود را صرف این  امور لعب ولهو نماید!؟

ودرادامه کلامش را باآیات وروایات واحادیث اهل بیت علیهم السلام زینت بخشید ،آنقدرکلامش نافذ ومفیدبودکه مجلس طرب ،صبغه روضه گرفت،آن مطربان گریستند واین نصایح مشفقانه که شیوه عالمانه ای ازامربه معروف ونهی ازمنکربود «مؤثرواقع شد» وهمه ازکرده وگذشته خودشرمنده شدند و«توبه»کردند،آنقدراین جلسه درآنهاتأثیرگذاشت که بادستان خودشان «شیشه‌های شراب»درحجره را شکستند و اساس ضرب و ساز و آواز را نیز درهم ریختند.

آنگاه جناب خان در حقشان دعا کرد و فرمود: خدای شما را به توبه‌ای که کردید، بخشید و خدا ان شاء الله شما را موفق و مؤید گرداند. همانگونه که من هم از گذشته خود توبه کردم و به حمد الله موفق گشتم.

«طل السلطان» کیست؟

سلطان مسعود میرزا، فرزند ارشد ناصرالدین شاه قاجار ،متولد۱۲۲۸شمسی،او در تمام دوران سلطنت مظفرالدین شاه نیز حاکم اصفهان بود.

آنچنان ظل السلطان فضای رعب و خفقان در اصفهان حاکم کرده بود که کسی رایارای انتقادواعتراض نبود،

تااینکه  در ۲۱ محرم ۱۳۲۵(۱۴اسفند۱۲۸۵) هنگامی که ظل السلطان برای تاج گذاری محمدعلی شاه به تهران رفته بود مردم اصفهان در اقدامی اعتراضی بازارها را بستند و در میدان نقش جهان تحصن کردند. خواستارعزل ظل السلطان(پس از ۳۴ سال)شدند، این اعتراضات دو هفته به طول انجامید و در این مدت صدها تلگراف به تهران زده شد تا اینکه محمد علی شاه وی را از حکومت اصفهان عزل و نظام السلطنه را جانشین وی کرد.

«ظل السلطان» در اواخر عمر مدتی را در اروپا گذراند تا این که پس از دچار شدن به اختلال حواس در دهم تیر ماه ۱۲۹۷ شمسی در ۷۰ سالگی از دنیا رفت.

نوشته اند:حکیم قشقایی جزو نامدارترین مدرسان حوزه علمیه علمیه اصفهان بود. «در مدرسه سپهسالار تهران شهرت بود که در مدرسه صدر اصفهان، دو نفر فاضل معمر بی‌نظیر ایران، آخوند ملّا محمد کاشی و جهانگیرخان قشقایی هستند.

حکیم قشقایی بعضاً در شبستان مسجد جارچی تدریس می‌کرد.

او روزهای پنجشنبه و جمعه، به تدریس ریاضی و هیئت می‌پرداخت. وی گاهی به تدریس نهج البلاغه می‌پرداخت و آن را با حکمت، تحلیل می‌کرد.

جهانگیرخان«ذوالفنون»بود سطوح مختلف دروس حوزوی ـ حتی رتبه عالی درس خارج را ـ تدریس می‌کرد،کتابهای اسفار و شفا و شرح منظومه را با بیانی شیوا تدریس می‌نمود.

آیت‌الله‌العظمی سید حسین طباطبایی بروجردی مرجع تقلید شیعیان  (‎۱۰ فروردین ۱۳۴۰ درسن۸۶ سالگی) 

آیت الله بروجردی : ما در زمان جوانی، درحوزه علمیه اصفهان نزد مرحوم جهانگیرخان، اسفار می‌خواندیم؛ ولی مخفیانه. چند نفر بودیم و خفیهً به درس ایشان می‌رفتیم.

شیخ عباس قمی(صاحب مفاتیح) می‌نویسد:

«جهانگیر خان در علم و عمل به جایی رسید که از اقطار بلاد به حوزه درسش آمدند

شیخ آقا بزرگ تهرانی(متوفی۱۲ اسفند ۱۳۴۸ در نجف) می‌نویسد: «جهانگیر خان چنان کوشید که به اعلی درجات علم دست یافت ... و از سایر بلاد به قصد استفاده از او به حوزه درسش ‌شتافتند.مورخ دیگری می‌نویسد: «میرزا جهانگیرخان قشقایی در مدرسه صدر اصفهان تدریس می‌کرد و بیشتر استادان معقول خوشه چین خرمن دانش او بوده‌اند.»

ماجرای محاجه آیت الله جهانگیرخان قشقایی با کشیش های اصفهان

حجت الاسلام مسعودعالی بنقل ازآیت الله بهجت نقل می کندآیت الله جهانگیرخان با عده ای ازکشیشیان درباره حقانیت دین اسلام(دین شیعه) مباحثه می کرد وآنهامنکربودند،هرجقدردرلیل وبرهان می آوردآنهاقبول نمی کردندتااینکه گفت اگرحضرت مسیح بیایدبشمابگوید فبول می کنید؟آنهاگفتند درآنصورت بله می پذیریم.که جهانگیرخان با دست به دعابرمی دارد ومکاشفه حضرت مسیح رخ نشان می دهد واین حضورتاحدی که کشیشان باچشمان خودحضرت مسیح رامی دیدند،حضرت مسیح به آنهاگفت«امروزازخانه علی واولادعلی،جای دیگررفتن بیراهه است»

حجت الاسلام مسعودعالی بنقل ازآیت الله بهجت نقل می کندآیت الله جهانگیرخان با عده ای ازکشیشیان درباره حقانیت دین اسلام« شیعه» مباحثه می کرد وآنهامنکربودند،هرجقدردرلیل وبرهان می آوردآنهاقبول نمی کردندتااینکه گفت اگرحضرت مسیح بیایدبشمابگوید فبول می کنید؟آنهاگفتند درآنصورت بله می پذیریم.که جهانگیرخان با دست به دعابرمی دارد ومکاشفه ای صورت می گیردوحضرت مسیح رُخ نشان می دهد واین حضورتاحدی که کشیشان باچشمان خودحضرت مسیح رامی دیدند،حضرت مسیح به آنهاگفت«امروزازخانه علی واولادعلی،جای دیگررفتن بیراهه است»

توضیح نگارنده-پیراسته فر:عده ای جاهل ومعاندبراین سخنان خُرده(سخره) گرفته اند

اینکه آیاازمجهادات علامه جهانگیرخان بی خبرند ویاقدرت لایزان خداوندرامنکرند!؟

اینکه خداوندبرای اثبات رسالت پیامبرش،درخواست قومش زایش شترازدل کوه»رااجابت می کندو

سردشدن آتش بر حضرت ابراهیم/بیناشدن چشمان نابینای حضرت یعقوب باپیراهن حضرت یوسف...شق القمر...معراج...

آمارمبتلایان کرونادرجهان چهارشنبه، ۱۲ شهریور ۱۳۹۹

۲۵ میلیون و ۹۰۰ هزار نفر به بیماری کرونا مبتلا شده و ۸۶۱ هزار و ۶۶۸ نفر هزار مُرده اند.

آیابچشم خودنمی بینندکه یک ویروسی که بچشم هم دیده نمی شود(هر۲میلیون ویروس کرونابرابریک گرم وزن دارد) درعرض۶ ماه ،۲۵ میلیون نفررامبتلاکرده،

بنا بر گزارش دانشگاه جانز هاپکینز، تاکنون  ۲۵ میلیون و ۹۳۷ هزار و ۲۹ نفر از مردم سراسر جهان به ویروس کرونا آلوده شده‌اند که از آن میان ۸۶۱ هزار و ۶۶۸ نفر جان خود را از دست داده‌اند و دستکم ۱۷ میلیون و ۲۱۲ هزار و ۶۷۹ نفر بهبود یافته‌اند.

«آمریکا» با۶ میلیون و ۳۰۰هزارنفرمبتلا و ۱۹۰هزارفوتی در صدر کشورهای جهان و پس از آن برزیل با سه میلیون و ۹۹۷ هزار و ۸۶۵ مورد ابتلا و ۱۲۳ هزار و ۷۸۰ مورد فوتی و هند با سه میلیون و ۷۶۹ هزار و ۵۲۳ مورد ابتلا و ۶۶ هزار و ۳۳۳ مورد فوتی، در رده‌های دوم و سوم کشورهای جهان با بیشترین تعداد مبتلایان به کرونا قرار دارند.

کشورایران:مبتلایان ۳۷۸ هزار و ۷۵۲ نفر/فوتی ها: ۲۱ هزار و ۷۹۷ نفر.،همین موجودی که بچشم هم دیده نمی شودغولهای جهان(قهرمانان انسانی تاکمپانی های خودروسازی وهواپیماها)رازمینگیرکرده..اوضاع جهان رابهم ریخته..بین اعضای خانواده های-زنده-جدایی انداخته،مساجدومعابدراتعطیل کرده..مردم راخانه نشین کرده..همه ازهم دوری می کنند...یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ ، وَأُمِّهِ وَأَبِیهِ ، وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِیهِ ﴿٣٦عبس)

این استهزاء هاسابقه طولانی دارد:خداونددرقرآن جوابشان داده است:

  وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ فِی شِیَعِ الْأَوَّلِینَ ١٠ وَمَا یَأْتِیهِم مِّن رَّسُولٍ إِلَّا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُونَ ﴿١١حجر﴾  هیچ پیامبری برایشان نفرستادیم جز آنکه او را به مسخره می گرفتند.

«شاگردان »علامه جهانگیرخان قشقایی

علما وحکمای زبادی از محضراین فقیه حکیم کسب فیض کردند،شاگردانی که به درجات بالایی رسیدند وخودشان منبع نوری شدندبرای شاگردانشان که دراینجااسامی بعضی هارادکرمی کنیم:

۱-علامه  سید ابوالحسن اصفهانی (۱۲۸۴ ـ ۱۳۶۵ هـ . ق).

۲-آیت الله میرزامحمدعلی‌ شاه‌ آبادی‌-استادامام خمینی(تولد۱۲۵۱شمسی -متوفی۳ آذر ۱۳۲۸)

۳-آیت الله  شیخ حسنعلی اصفهانی،معروف به نخودکی(تولد۱۲۴۱-متوفی۷ شهریور ۱۳۲۱).

۴-آیت‌الله سیدحسین  طباطبایی بروجردی-مرجع تقلید شیعیان(متوفی‎۱۰فروردین۱۳۴۰).

۵- آیت الله سیدحسن‌ مدرس-شهیدمدرس‌(۱۲۴۹ش-۱۳۱۶ش).

۶-آیت الله سیدجمال‌الدین‌ گلپایگانی‌-مرجع تقلید (تولد۱۲۹۵-متوفی۱۹محرم۱۳۷۷).

۷- آیت الله میرزامحمدحسین‌ نائینی-مؤلف تنبیه الأمة و تنزیه الملّة‌(متولد۱۲۷۶-متوفی۱۳۵۵ق).

۸- سید محمدحسن حسینی مشهوربه آقا نجفی‌ قوچانی‌ (تولد۱۲۹۵-متوفی۱۳۶۳ق).

۹- آیت الله محمدحسین‌ فاضل‌ تونی‌ (تولد۱۲۹۸-متوفی ۱۵شعبان۱۳۸۰).

۱۰-آیت الله شیخ‌مرتضی‌ طالقانی‌(۱۲۷۴ ق-متوفی ۱۳۶۳ ق).

۱۱-حکیم حاج آقا رحیم ارباب (۱۲۹۷ ـ ۱۳۹۶ هـ . ق).

۱۲-علامه سیدمحمد داعی‌الاسلام‌ لاریجانی‌ (تولد۱۲۵۴-متوفی۱۳۳۰شمسی)،

۱۳-ضیاءالدین‌ درّی اصفهانی‌ (تولد۱۲۹۳-متوفی۱۳۷۵ق).

۱۴-شیخ‌محمد حکیم‌ خراسانی‌‌-گُنابادی (متوفی۱۳۱۵شمسی)،

۱۵-میرزا مصطفی جعفر طیاری دهاقانی (متوفی ۱۳۳۵).

۱۶-ضیاءالدین علی بن ملا محمد عراقی،معروف به آقا ضیاء الدین عراقی (۱۲۷۸ ـ ۱۳۶۱ ق).

۱۷-میرزا محمود ابن الرضا (۱۲۸۵ ـ ۱۳۵۵ هـ . ق).پدرِمؤسس حوزه علمیه خوانسار

۱۸-سید محمد علی ابطحی سدهی (متوفی۱۳۷۱ هـ . ق) .

۱۹-عبدالله اشراق (۱۲۳۵ ـ ۱۳۴۵ هـ . ق).

۲۰-ملا محمد جواد آدینه ای (متوفی ۱۳۳۹قمری)،فرزندمحمدعلی اصفهانی،استادجابری انصاری.

تألیفات حکیم جهانگیرخان قشقایی:

جهانگیرخان بیشترعمررابه کارتربیت وپرداخته تاتألیف. واما «شرح نهج البلاغه» و»دیوان شعر»جهانگیرخان ازجمله ازآثارمکتوبش می باشد.

قبرستان -تخت فولاداصفهان-آرامگاه جهانگیرخان قشقایی

۴۵ سال ازعمر ۸۵ ساله جهانگیرخان قشقایی،صرف تهذیب و تحصیل و تدریس شد، در شب سیزدهم ماه رمضان سال ۱۳۲۸ ه‍.ق (۲۶شهریور ۱۲۸۹) در اصفهان درگذشت.