پیراسته فر

علمی،تحقیقی و تحلیلی

پیراسته فر

علمی،تحقیقی و تحلیلی

خلبان امام خمینی"پروازانقلاب"کیست؟فرودگاه شارل۲گل پاریس

​گزارشی ازآخرین روزاقامت امام خمینی درپاریس ،حرکت امام خمینی  ازنوفل لوشاتو...فرودگاه شارل دوگل پاریس ...تافرودگاه مهرآبادتهران..

. چگونه شرکت ایرفرانس و «ژان مویی »خلبانِ هواپیمای بوئینگ ۷۴۷» فرانسوی-پذیرفت که مأموریت پرواز(انتقال امام خمینی ویارانش) راانجام دهد.

درآن وضعیت آشوب وطوفان تظاهرات درایران،هنوز«رژیم شاه حاکم بود«شاپوربختیار»نخست وزیربودوخودرا«مُرغ طوفان»می دانست،می گفت«یک کشور،یک دولت بیشترندارد»تهران شبه حکومت نظامی بود..

اعلام شده بودکه امام خمینی ششم بهمن به ایران می آید،اماوقتی آمدن امام به کشور قوت گرفت، دولت بختیار، برای جلوگیری از ورود امام، به کلیه شرکت‏های هواپیمایی بین المللی اعلام کرد که به تهران پرواز نکنند. علاوه بر این به دستور بختیار، تعداد زیادی تانک و زره‏پوش در فرودگاه مهرآباد تهران مستقر شدند تا از ورود امام به میهن اسلامی جلوگیری نمایند. همچنین کلیه فرودگاه‏های کشور برای سه روز بسته اعلام شد و در نتیجه، ازنوفل لوشاتو اعلام شد، به مناسبت بسته بودن فرودگاه‏ها، سفر امام به تهران، دو روز به تعویق افتاد. عکس‏ العمل مردم در برابر این عمل بختیار به حدی شدید بود که «مرغ طوفان»گرفتارامواج سهمگین اعتراضات مردمی شد ومجبوربه بازگشایی فرودگاه مهرآبادشد...هواپیما (۲​​​​​​​ملیون دلار )بیمه شد.علاالدین میرمحمد صادقی عضو اتاق بازرگانی هزینه بیمه راپرداخت،قیمت بلیط پرواز ۴۰۰۰ تومان بود.(قیمت دلارده تومان وسکه۴۲۰ تومان بود).

ماجرای سئوال خبرنگارامریکایی ازامام..بعنوان یک شخصیت مقتدرکه رهبریت کشورایران دردست می گیریدچه احساسی دارید؟،جواب امام: «هیچ احساسی ندارم» و حواشی دیگر..درادامه خواهیدخواندودید.

 دهکده(نوفل لوشاتو)  در ۳۵ کیلومتری جنوب غربی شهر پاریس قرار دارد.

تصاویر کم‌تر دیده شده از امام‌خمینی(ره) در «نوفل لوشاتو»

نوفل لوشاتو-اقامتگاه (۱۱۶روزه)امام خمینی.

نوفل لوشاتو و کانون خبری

از ساعت هفت بعدازظهر به وقت پاریس تا لحظه‌ای که هواپیمای امام خمینی در آسمان «فرودگاه شارل دوگل»پاریس به پرواز درآمد۰۳:۳۰دقیقه پنج شنبه، ۱۲ بهمن ۱۳۵۷

  فرودگاه «شارل۲گُل»پاریس-چهارشنبه، ۱۱ بهمن ۱۳۵۷ 

آخرین روزاقامت امام خمینی درنوفل لوشاتو-روزخداحافظی

حدود یک هزار تن از دانشجویان، زنان و مردان مقیم فرانسه و سایر کشورهای اروپایی و آمریکایی که برای مشایعت امام خمینی به فرودگاه آمده بودند،در محوطه‌ فرودگاه در حالی که ده‌ها عکس امام خمینی را در دست داشتند،به نفع او شعار می‌دادند و سرودهای انقلاب و پیروزی را می‌خواندند.

در گوشه‌ای از فرودگاه هم نمایشگاهی از عکس‌های شهدای انقلاب، مجروحان و کسانی که در طی سال‌های اخیر شکنجه دیده بودند برپا شده بود. که بر بالای آن نوشته بودند: «حقوق بشر شاه».

روایت مهماندار هواپیما از آرامش امام در هنگام ورود به ایران

 امام خمینی  درحال ترک اقامتگاه-نوفل لوشاتو-حرکت بسوی فرودگاه «شارل۲گُل»

 توضیح نگارنده-پیراسته فر:این خانم(سمت چپ)درتمام حرکات امام خمینی ،مثل یک پاسدارِفدایی،ازامام حفاظت ومراقبت می کند،بادرازکردن دستانش-درآن ازدحام فرودگاه- راه رابرایش بازمی کند،مثل پروانه دروبرامام درتحرک است که بهش آسیبی نرسد،درعکسهای دیگرهم می توانیدببینید،آنچه درفیلم دیدم،هیچکس مثل این خانم حضورفعال ندارد،خیلی خوب می شدمی دانستم این کیست؟

فرودگاه «شارل۲گُل»پاریس-چهارشنبه، ۱۱ بهمن ۱۳۵۷ 

  فرودگاه «شارل۲گُل»پاریس-چهارشنبه، ۱۱ بهمن ۱۳۵۷ 

حبیب‌الله عسگر اولادی: غروب چهارشنبه، ۱۱ بهمن ۱۳۵۷ برای حرکت به سمت ایران به  فرودگاه «شارل۲گُل»پاریس  رفتیم. جمعیت زیادی از کشورهای مختلف اروپایی و اسلامی آنجا جمع بودند و یکپارچه ابراز احساسات می‌کردند.

هواپیمای حامل امام خمینی سپس حدود ساعت یک به وقت فرانسه و ۰۳:۳۰دقیقه به وقت تهران

از فرودگاه «شارل۲گُل»پاریس  به سمت ایران به پرواز درآمد.

فرودگاه شارل دو گل (CDG) که به «فرودگاه رواسی »نیز شناخته میشود، در ۲۵ کیلومتری مرکز شهر «پاریس»قرار دارد.

  فرودگاه «شارل۲گُل»پاریس-چهارشنبه، ۱۱ بهمن ۱۳۵۷ 

در داخل هواپیما حال و هوای خاصی حاکم بود. اما در این میان امام خمینی آرامش خاصی داشت.

عسکراولادی:وارد هواپیما که شدیم امام در صندلی جلوی هواپیما نشستند و بنده هم صندلی سوم پشت سر امام. همه توجه به امام و فعل وانفعالات ایشان بود،مقداری از شب که گذشت «خلبان آمد خدمت امام» و گفت : اگر میل داشته باشید، می‌توانید بروید و بر روی تخت من استراحت کنید.

بعضی از کسانی که در آنجا بودند، از روی نگرانی که نکند برای امام نقشه‌ای کشیده باشد، گفتند که مصلحت نیست و امام نباید برود و بعضی هم گفتند که خود امام باید تصمیم بگیرند. امام  گفتند:« می‌روم کمی استراحت کنم»

هدیه دختران نوفل‌لوشاتو به امام خمینی / روایت مهماندار هواپیمای ایرفرانس از آرامش امام

من و تعدادی دیگر حرکت کردیم که همراه ایشان برویم، امام گفتند: «همه سر جای خود بمانید و لازم نیست» اماسید احمدآقا و شهید عراقی ایشان را تا محل استراحت همراهی کردند که امام به آنها نیز گفتند: «بروید» و آنها نیز بیرون آمدند، ولی همگی مراقب بودیم.

بعداز یک ساعت و امام برگشتند، وضو گرفته بودندو به تهجد(نمازشب) مشغول شدند.

درحالیکه امام آرامش خاصی داشتند، ما نگران بودیم(دل تودلمان نبود) مخصوصاً وقتی وارد مرز می‌شویم،فکرمان هزارراه می رفت،اینکه نکند هواپیمای ما را بزنند. عمدتاً یک وضع روحی فوق‌العاده بدی داشتیم، کسی در چهره‌اش رنگی نبود غیر از امام که آرامش خاصی داشتند و مشغول ذکر بودند.

وقتی از مرز ترکیه وارد ایران شدیم، یکی دو هواپیمای فانتوم اطراف هواپیمای ما را احاطه کردند، نگرانی همه ما بیشتر شد، اما الحمدلله اتفاقی پیش نیامد و آن هواپیماها هم رفتند.

با فاصله کمی خبرنگارهایی که در انتهای هواپیما سوار بودند، برای مصاحبه به قسمت جلو و خدمت امام آمدند.یک خبرنگار-احتمالاً- آمریکایی بود، پرسید: شما به عنوان مقتدرترین انسان در حال وارد شدن به ایران هستید، لطفاً بگویید چه احساسی دارید؟

امام جواب دادند: «هیچ»!.

این خبرنگار خیال کرد که یا حرفش را نتوانسته است برساند یا بد ترجمه کرده و یا امام متوجه نشده‌اند سؤالش چه بوده، مجدداًهمان سئوال را تکرارکردند.

امام نیزهمان جواب«هیچی»راتکرارکردند  و آهسته ادامه دادند،«إِلَّا أَنْ أُقِیمَ حَقّاً أَوْ أَدْفَعَ بَاطِلًا»؛ مگر اینکه حقی را استوار کنم و باطل را سرنگونسازم.»هنگام عزیمت به شهر بصره، جهت جنگ با ناکثیناولین سخنرانی های امام خمینی پس از ورود به ایران، از سخنرانی در فرودگاه تا بیانات در بهشت زهرا

توضیح نگارنده-پیراسته فر:اشاره به خطبه ۳۳نهج البلاغه: عبد اللّه بن عباس می گوید:هنگام عزیمت به شهربصره -جنگ بناکثین- در ذى قار ،پیش حضرت علی(ع)رفتم، در حالى که کفش خود را وصله مى‏زد، از من پرسید: ارزش این کفش چقدر است؟ گفتم: هیچ. امام گفت: به خدا سوگند این کفش پاره در نظر من از حکومت بر شما محبوبتر است، مگر اینکه بتوانم حقّى را اقامه و باطلى را دفع کنم.

به خلبان پیشنهادسرنگونی امام راداده بودند!

هنگامی‌که هواپیما بر فراز شهر تهران و بر روی باند فرودگاه رسید، اجازه‌ فرود داده نشد، در نتیجه حدود ده دقیقه در آسمان تهران به پرواز خود ادامه داد اما در نهایت موفق شد در فرودگاه مهرآباد فرود آید. عسگراولادی می گوید: هواپیما آرام آرام نزدیک باند آمد و یک دور زد و اوج گرفت دو مرتبه برگشت و با آرامش نشست. امانفهمیدیم این قضیه چه بود.

رسول صدرعاملی می نویسد:۱۹۹ نفر مسافر این هواپیما بیش از ۵ بار به دقت توسط پلیس فرانسه مورد جستجو قرار گرفتند و بالاخره ساعت یک بامداد هواپیمای حامل آیت‌اتلله خمینی در حالی در آسمان فرانسه به پرواز درآمد که حدود ۲۰ نفر از ایرانیانی که قرار بود در این پرواز باشند جا مانده بودند و هواپیما با ۳۰ مسافر ایرانی و ۱۵۰ خبرنگار خارجی راهی تهران شد.

*خبرنگارانی که از اول برای این پرواز ثبت‌نام کرده بودند تعدادشان به ۴۰۰ نفر می‌رسید، ولی همین که متوجه خطرناک بودن این پرواز و پیام آیت‌الله به ایشان که «پای مرگ و زندگی شما در میان است» شدند تعدادشان به ۱۵۰ نفر تقلیل پیدا کرده بود و این ۱۵۰ نفر هم در حالی سوار هواپیما شدند که خانواده‌های‌شان با چشمان پراشک به بدرقه‌شان آمده بودند، اما همه آن‌ها معتقد بودند حضور در چنین پرواز تاریخی به خطرات احتمالی آن می‌ارزد.

امام خمینی  دستور داده بودند  که هیچ زن و کودکی در این پرواز حضور نداشته باشد ،فقط چند خبرنگار دختربودند، که رعایت حجاب راکرده بودند،حتی میهمانداران هواپیما که مسئول پذیرایی از قسمت درجه یک هواپیما که آیت‌الله در آن قرار داشتند نیز چنین موضوعی را رعایت کرده بود.

۵ ساعت پرواز پر از دلهره و اضطراب سپری شد و هواپیما به آسمان تهران رسید در حالی که هنوز هیچ‌یک از مسافرین هواپیما مطمئن نبودند این هواپیما در باند فرودگاه مهرآباد بنشیند.

 

 هواپیما، هنگام فروددرفرودگاه مهرآباد، بار دیگر اوج گرفت و در اطراف شهر تهران به گردش درآمد خیلی‌ها برای‌شان شکی باقی نماند که به پاریس باز خواهیم گشت، اما این‌طور نشد و بار دیگر که هواپیما به باند نزدیک شد در فرودگاه مهرآباد بر زمین نشست.

بعد از توقف کامل هواپیما و باز شدن درِ هواپیما حاج احمد آقا خمینی،  از هواپیما پیاده شدند و به سوی آیت‌الله طالقانی رفتند و پس از ۷ دقیقه مذاکره خصوصی با ایشان به اتفاق آیت‌الله طالقانی به داخل هواپیما برگشتند و بعد به خبرنگاران اجازه پیاده شدن دادند و من اولین کسی بودم که از پله‌های هواپیما قدم بر خاک ایران گذاشتم و به دنبال من سایر خبرنگاران و دستِ آخر آیت‌الله خمینی در میان هم‌سفران ایرانی خود.../پایان اظهارات صدرعاملی.

​توضیح نگارنده:این خاطره دیگری از صدرعاملی

خاطره «رسول صدر عاملی» خبرنگار اعزامی روزنامه اطلاعات به «نوفل لوشاتو»

صبح چهارشنبه گذشته (روزی که سفر آیت الله خمینی به ایران قطعی شد) سرهنگ لان‌ ون رئیس ژاندارمری منطقه به حضور آیت‌الله شرفیاب شد و از این بابت اظهار خوشحالی کرد و اظهار تأسف از اینکه دیگر نمی‌تواند آیت الله را ببیند. به غیر از او همسایگان آیت الله هم هدیه‌ای به آیت الله دادند که عبارت بود از «مقداری خاک فرانسه در یک شیشه کوچک».

ورود امام خمینی به ایران

شبی که قرار بود آیت الله خمینی به سوی ایران پرواز کنند و معلوم شد بیش از پنجاه ایرانی نمی توانند در این سفر که به قول حضرت آیت الله «سفر خطرناکی» بود و پای مرگ و زندگی در میان بود، باشند. یکی از روحانیون از قول آیت الله به صدها دانشجوی ایرانی که در تب و تاب و التهاب سفر با آیت الله بودند گفت حالا که وضع اینطور است من از برادرانی که نامشان در این لیست ۵۰ نفره هست خواهش می‌کنم رشد ملی خود را نشان دهند و جای خود را به برادران دیگر تعارف کنند، و آن‌وقت جایتان خالی که ببینید این ۵۰ نفر چطور می خواستند جای خود رابه برادران مشتاق دیگر بدهند و آنها هم قبول نمی‌کردند.

هر ایرانی که وارد پاریس می‌شد و نشانی اقامتگاه آیت الله را نداشت کافی بود سوار تاکسی بشود و بگوید«آیت الله».

همین یک کلمه کافی بود تا راننده تاکسی وی را به ۶۰ کیلومتر آنطرف‌تر که منزل آیت الله خمینی بود ببرد. کرایه تاکسی این مسیر معمولاً ۱۱۰ تا ۱۴۰ فرانک می‌شد.

«مسعود کیمیائی»، «پرویز کیمیائی» و «کامبیز درم‌بخش» فیلمبرداران ایرانی بودند که از زندگی آیت الله خمینی در پاریس فیلم گرفتند.

اتفاقاتی که برای رانندگان تاکسی پاریس تازگی داشت

راننده تاکسی که من را به فرودگاه شارل دوگل پاریس می‌برد در ۲۰ کیلومتری فرودگاه همینکه افراد پلیس فرانسه را در دو طرف شاه راهی که به فرودگاه منتهی می‌شد دید، دهانش از حیرت بازماند، او می‌گفت: بیست سال است در پاریس راننده تاکسی هستم، به خاطر نمی‌آورم هیچ‌وقت برای هیچ شخصیتی چنین کاری کرده باشند(که برای امام خمینی کردند).

در سالن فرودگاه صدها دانشجوی ایرانی که موفق نشده بودند در این سفر انقلابی و تاریخی همراه آیت الله باشند در سالن فرودگاه دست به تظاهرات زده بودند و علیه رژیم و به نفع آیت الله خمینی و حکومت اسلامی شعار می‌دادند، اینها انتظار داشتند آیت الله را در فرودگاه ببینند، اما پلیس فرانسه آیت الله را از یک درب مخفی مستقیماً به داخل سالن ترانزیت برد.

«مشروبات الکلی سبک»و«پرواز اسلامی»

چند تن از خبرنگاران خارجی یک ساعت پس از پرواز از میهمانداران هواپیما تقاضای مشروب‌های به قول خودشان «سبک» کردند، اما میهمانداران هواپیما از این بابت عذر خواستند و یکی از آنها مرتب به آنها می‌گفت: فراموش نکنید این پرواز یک «پرواز اسلامی» است.

« میهمانداران زن »و دختر هواپیما همگی هنگامی که می‌خواستند به قسمت درجه یک هواپیما که آیت الله خمینی نشسته بودند بروند، همه موهای خود را در زیر کلاه‌های مخصوص خود پنهان می‌کردند.

حضور«سرمایه داران بزرگ» درنوفل لوشاتو

در طول اقامت آیت‌الله خمینی در پاریس گروہ زیادی از تجار و شخصیتهای ایرانی برای دیدار از آیت الله خمینی به نوفل لوشاتو آمدند، که بسیاری از آنها را آیت الله خمینی به حضور نپذیرفتند، چرا که آنها اکثرشان از سرمایه‌داران معروف ایرانی بودند [و] آمده بودند تا در آینده به نوعی از این دیدار بهره‌برداری کنند، کسانی مثل «اخوان»، «لاجوردی»، «نیک‌پور» و ....

و من برای دومین بار لبخند آیت الله خمینی را دیدم و این هنگامی بود که در هواپیما اعلام شد: ما در آسمان ایران هستیم و هواپیما به زمین نزدیک شد و چشم آیت الله خمینی به خاک ایران افتاد و آیت الله که در این لحظات به هیچ‌وجه حاضر نبودند از اندیشه‌های خود خارج شوند، در جواب خبرنگاری که علیرغم قرار قبلی خود را نزدیک ایشان رسانده بود و پرسید: آیت الله چه احساسی دارند؟

گفتند: هیچ احساسی ندارم./روزنامه اطلاعات؛ ۱۴ بهمن۱۳۵۷

حبیب الله عسگراولادی می گوید:(۲۲ بهمن ۱۳۹۳) خلبان (ژان موئی)درمصاحبه‌ای  گفت از من یک کار شیطانی خواسته شده بود که من در دنیا و قیامت نمی‌توانم جواب بدهم، بدین‌جهت بالا رفتم و به خودم مسلط شدم و دو مرتبه پایین آمدم».

توضیح نگارنده-پیراسته فر: خلبان«ژان مویی خلبان » بعداز۳۶سال ازپروازتاریخی به ایران (۲۲ بهمن ۱۳۹۳) درمصاحبه ای با رادیوفرانسه می گوید:بلیط پروازایران فروخته شده بود،کارهاهمه ردیف بودواماهیچ خلبانی جرئت هدایت هواپیما بسوی ایران رانداشت،۳روزمانده بود به پرواز-رئیس شرکت ایرفرانس به دنبال یک خلبان دواطلب این پروازپرخطربود،بمن پیشنهادداد(قبول می کنیدبرویدایران؟)من گفتم به من فرصت بده،ودرادامه به رئیسم گفتم که دراین۳روزبرایم پروازتگذار تامن خودم راآماده کنم براین سفر..

«ژان مویی خلبان »می گوید:هواپیمای شرکت ایرفرانس به دلیل امنیتی، پس از تخلیه مسافرانش، در تهران نماند و فورا به فرودگاه ابوظبی رفت تا فردایش به پاریس بازگردد.

ورود امام خمینی به ایران

کاپیتان«ژان مویی خلبان »می گوید:این هواپیما در راه بازگشت، ایرانیانی را سوار کرده بوده که وطنشان را به خاطر وقوع انقلاب، ترک می گفتند بعضی ازاین مسافران با حالت عجیبی مرا نگاه می کردند. در میان آنها، یک مرد پنجاه ساله به من گفت: شما برای ما ... آوردید! . من به او پاسخ دادم: « من فقط مأموریتم را انجام دادم»

کاپیتان(ژان مویی)یک خاطره ازاین سفرتعریف می کند:موقع نماز، وقتی خمینی می خواست وضو بگیرد، یک شلوار کرمِ زرد پایش بود، ولی موقع خروج از توالت، رنگ این شلوار کرم، به صورتی تبدیل شده بود!.

امام خمینی (1)

هواپیمای امام ساعت ۸:۴۵ دقیقه در باند فرودگاه مهرآباد بر زمین نشست. با گشوده شدن درِ خروجی هواپیما ابتدا همراهان امام و خبرنگاران خارج شدند. سپس ۹:۳۰ دقیقه گروهی از منتخبین کمیته‌ استقبال وارد هواپیما شدند و رأس ساعت ۹:۳۷ دقیقه و ۳۰ ثانیه امام از هواپیما خارج شدند.

عسگراولادی در  کتاب خاطرات عسگراولادی از حذف نام خود و مهدی عراقی از لیست پرواز می‌گوید. تصمیمی که وقتی امام از آن مطلع می‌شود، لغوش می‌کند: «حرکت امام به سمت ایران باید در روز پنجم بهمن صورت می‌گرفت ولی چون فرودگاه مهرآباد بسته بود، پرواز انجام نشد. امام در روز نهم فرمودند که ما به تهران می‌رویم. خدمت ایشان عرض کردند که آقا راه بسته است و ممکن است وقتی از مرز ایران وارد شدیم ما را بزنند، ولی امام مصمم بود که به ایران بازگردد. روز دهم دوستان تلاش زیادی کردند و دو هواپیما تهیه کردند.

امام پرسیدند که مگر چه تعدادی هستیم، عرض کردیم تعدادمان از یک هواپیما بیشتر است و ناچار شدیم دو تا هواپیما بگیریم. امام فرمودند یک هواپیما کافی است، تعدادی را کم کنید. آن روز من در‌‌ همان چمن روبه‌روی منزل امام نشسته بودم که شهید عراقی با یک حالت ناراحت و بغض کرده پیش من آمد و گفت «می‌دانی چه شده؟» گفتم: «چه شده؟» گفت: «من و تو را از هواپیما حذف کردند. من که نمی‌توانم تحمل کنم امام سوار هواپیما بشود و من همراه او نباشم. این هواپیما هواپیمای شهادت است و من باید همراه ایشان باشم.» من هم کمی ناراحت شدم و به ایشان گفتم: «من نمی‌دانم چه می‌شود ولی می‌دانم امام قولی که داده، بی‌اساس نیست.» شهید عراقی گفت: «مگر چه قولی داده‌اند؟» گفتم: «فرموده بمانید، ان‌شاءالله با هم می‌رویم. من به اینکه با امام هستیم شک ندارم‌».

مهدی عراقی گفت: «تو به این چیز‌ها خیال خودت را راحت و خوش کن و رفت». هنوز یکی دو ساعت نگذشته بود که شهید عراقی شادمان پیش من آمد و گفت: «می‌دانی چه شده؟» گفتم: «نه! چه شده؟» گفت: «امام وقتی فهرست کسانی که قرار بود سوار هواپیما بشوند را دیدند، چند نفر را حذف کردند و من و تو را به لیست اضافه کرده‌اند؛ حتی جای نشستن را مشخص کرده‌اند، صندلی سوم پشت سر خودشان». گفتم: «من که به شما عرض کردم امام قول داده و می‌دانستم امام بی‌پایه و اساس قول نمی‌دهد.»/کتاب خاطرات دبیرکل سابق حزب مؤتلفه اسلامی

 محمد هاشمی می گوید: «وقتی امام وارد سالن شدند، سرود «خمینی ای امام» خوانده شد و امام صحبت کوتاهی با ملت فرمودند؛ در آغاز از عواطف طبقات مختلف، عواطفی که بر دوششان بار گرانی بود، قدردانی کردند و سپس از تمامی طبقات، روحانیون، بازرگانان، دانشجویان و ... به خاطر تحمل زحمات تشکر نمودند. ایشان وحدت کلمه را رمز پیروزی دانستند اما متذکر شدند: «پیروزی ما وقتی است که دست اجانب از مملکت‌مان کوتاه شود.»

امام خمینی -بهشت زهرا

محسن رفیقدوست می گوید:امام گفتند باید برویم قطعه ۱۷ . دفعه اول که گفتند من خدمت ایشان عرض کردم که این ممکن نیست، با این ازدحام جمعیت اجازه دهید فکری بکنیم. درآن زمان ۳۸ سالم بود. امام گفتند که در را باز کن تا من پایین بروم. این حرف را کسی می‌گفت که من از ۱۶ سال پیش مقلد ایشان بودم و هرچه گفته بود با جان و دل گوش می‌کردم. در برزخ عجیبی بودم. شرایط بیرون به گونه‌ای نبود که بتوان در ماشین را باز کرد. همان‌جا با صدای بلند به حضرت زهرا(س) متوسل شدم. گفتم یا زهرا تو را به پدرت قسم به من کمک کن تا بیش از این در مقابل امام مقاومت نکنم. امام هم شنیدند.

اولین سخنرانی امام خمینی(ره) پس از ورود به ایران. تهران، بهشت زهرا، ۱۲ بهمن ۱۳۵۷.

امام خمینی دربهشت زهرا خیلی سعی می‌کردند در ماشین را باز کنند، من هم مدام خواهش و تمنا می‌کردم که ایشان تحمل داشته باشند. نیم ساعت با امام در آن وضعیت بودم. واقعاً مستأصل شده بودم، مردم روی ماشین نشسته بودند...


ناطق نوری در راهپیمایی یوم الله ۲۲ بهمن حضور یافت

۲۲ بهمن ۱۳۹۸حجت الاسلام علی اکبرناطق نوری 

جمعیت طوری است که اصلاً به قطعه ۱۷ نمی‌رسیم. از مردم خواهش کردیم که ماشین را به طرف هلیکوپتر هل بدهند. متأسفانه فرمان هیدرولیک ماشین به طرف خلاف جهتی که می‌خواستیم قفل شده بود. مردم ۱۰ سانت ۱۰ سانت، ۵۰۰ متر ماشین را بلند کردند تا به هلیکوپتر رساندند. خود ماشین نزدیک یک و نیم تن بود. بچه‌های استقبال هم فاصله مثلث مانند بین ماشین و هلیکوپتر را پر کردند. به مقابل پله هلیکوپتر رسیدیم در ماشین را باز کردم.

 آقای ناطق نوری روی پله‌های هلیکوپتر ایستادند. احمد‌آقا از روی پای من و از طرف صندلی راننده به درون هلیکوپتر رفتند.

 من کمک کردم و زیر بغل‌های امام را به احمد آقا و آقای ناطق نوری دادم. پاهای امام را هم گرفتم

به خاطر دارم وقتی امام در حال خروج از ماشین بودند پای امام را بوسیدم آن آخرین لحظه رمق من بود. وقتی به هوش آمدم آقای دکتر عارفی که پزشک امام بود در حال ماساژ دادن قلب من بود. لحظه‌ای که به هوش آمدم این جمله را شنیدم، من تو دهن این دولت می‌زنم؛ من دولت تعیین می‌کنم.»۱۲ بهمن ۱۳۹۳ایسنا

کمی مانده به بهشت زهرا ماشین بلیزر خاموش شد. امام اصرار داشت که پیاده شود. می‌گفت: ما باید برویم قطعه‌ی ۱۷ بهشت زهرا مردم منتظرند. بالاخره هلی‌کوپتر آمد و تا قطعه ۱۷ را با آن رفتند. آن‌ها از پرسنل هوانیروز بودند که وقتی برنامه‌ی زنده‌ی شبکه سراسری از ورود امام قطع شده‌بود، خودشان آمده ‌بودند تا ماجرا را از نزدیک ببینند.

قبل از سخنرانی امام پسری 12،11 ساله چند آیه قرآن خواند که بعدها اسمش معروف شد: محمد اصفهانی. سرود «برخیزید ای شهیدان راه خدا» اجرا شد. امام سخنرانی‌اش را شروع می‌کند. صدایش بم و رساست. وقتی امام می‌گوید: «من دولت تعیین می‌کنم، من توی دهن این دولت می‌زنم...» اول جمعیت کف می‌زنند و سوت می‌کشند و بعد احمد ناطق‌نوری صدا زد: تکبیر. و تکبیر گفتن وسط سخنرانی، از آن روز سنت شد.

سخنرانی تمام شده، هلی‌کوپتری که برای بردن امام آمده، سه‌بار سعی می‌کند بنشیند ولی نمی‌تواند، شلوغ است. عبا و نعلین امام در می‌آید. همراهان امام را به جایگاه برمی‌گردانند و پارچه رویش می‌کشند تا گرد و غبار هلی‌کوپتر اذیتش نکند. پس از مدتی آمبولانس شرکت نفت می‌آید. ناطق‌نوری و احمد آقا همراه امام سوار می‌شوند و آمبولانس به طرف جاده قم می‌رود. آن هلی‌کوپتر هم از بالا دنبالشان می‌کند تا بالاخره در موقعیت و فضایی مناسب بنشیند و امام را به آن منتقل کنند.

هلی‌کوپتر روی شهر است. خلبان می‌گوید هرجا بخواهید فرود می‌آیم. حال امام خوب نیست. می‌روند سمت بیمارستان هزار تختخوابی و فرود می‌آیند. آمبولانس آماده نبود و امام را با ماشین یکی از پزشکان بیمارستان تا انتهای بلوار کشاورز بردند؛ پیکان ناطق‌نوری از صبح آن‌جا بود و همگی سوارش شدند.

همه فکر می‌کردند امام از بهشت زهرا می‌رود مدرسه‌ی رفاه، اما نرفته بود، همه نگران بودند. امام در بلوار کشاورز تصمیم‌اش را گفت: می‌خواست برود خانه‌ی برادرزاده‌اش، دختر آقای پسندیده؛ منزل برادرزاده امام حوالی جاده شمیران (شریعتی) بود.

خاطره ناطق‌نوری از ۲ ساعتی که کسی نمی‌دانست امام کجاست.روز 12 بهمن57

- در این روز پس از حضور امام در فرودگاه و رفتن به بهشت زهرا داخل خودروی بلیزر معروف شده و بنده نیز که در آن زمان طلبه جوانی بودم جلوتر از خودروی ایشان سوار یک دستگاه خودروی جیپ زرد رنگی که برای ایجاد ارتباط بی سیمی وجود داشت، شدم. هجوم جمعیت و استقبال میلیونی انقلابیون از ایشان در میانه راه باعث شد تا اتومبیل حامل حضرت امام دچار نقص شده و متوقف شود که بلافاصله خود را به خودروی امام رساندم و به همراه جمعیت حاضر کمک کردیم که ایشان سوار بالگردی که از قبل برای ایجاد چنین شرایطی پیش بینی شده بود، شوند.

*بنده به همراه امام  و مرحوم حاج احمد آقای خمینی سوار بر بالگرد شدیم اما مسیر و اینکه باید کجا برویم مشخص نبود و بنده به خلبان که نمی دانست باید به کجا برود گفتم تا به سمت بیمارستان هزار تختخوابی که خودروی خود را در حوالی آنجا پارک کرده بودم، برود. پس از فرود بالگرد در محوطه بیمارستان به وسیله خودروی یکی از پزشکان خود را به اتومبیل پیکان بنده رسانده و پس از سوار شدن گفتم کجا برویم که حاج احمد آقا اسم چند تن از بستگان و آشنایان را نام برد و قرار شد به منزل یکی از آنها برویم که آدرسشان را نیز به طور دقیق در اختیار نداشتیم.( خانه‌ی برادرزاده‌اش، دختر آقای پسندیده؛ منزل برادرزاده امام حوالی جاده شمیران "شریعتی" بود)

در این شرایط و در حالی که جمعیت کثیری از مردم در بهشت زهرا حاضر بودند به همراه امام  و حاج احمد آقا در خیابان های تهران به دنبال پیدا کردن آدرس مورد نظر بودیم و در این مدت 2 ساعت تقریبا کسی نمی دانست که امام کجا است و حتی برخی با ساواک تماس داشتند تا از آنها جویای ایشان بشوند.

افشای هویت کسی که روز 12 بهمن در پلکان هواپیما دست امام را گرفته بود

مرکز اسناد انقلاب اسلامی برای نخستین بار پس از 31 سال هویت فردی را که در پلکان هواپیمای ایرفرانس در فرودگاه مهرآباد را گرفته است فاش کرد.
سایت این مرکز گفتگویی را با این شخص فرانسوی منتشر کرده است که می خوانید:
در۱ آبان ۱۳۸۸ دوستی به نام آقای میرغضنفری تلفن زد و گفت: آیا شما از مهمانداری که همراه امام در روز 12 بهمن از پله‌های هواپیما پایین می‌آیند خبر داری؟ گفتم: چطور؟ گفت: ایشان در تهران هستند و سرگردان. خیلی تعجب کردم و گفتم: مشتاقانه منتظر دیدار این عزیز و شما در مرکز اسناد انقلاب هستم. بنابراین در تاریخ ۱۰ آبان ۱۳۸۸ آقای میرغضنفری به همراه ژرژان فابین باتااوش محافظ مخصوص حضرت امام به مرکز تشریف آوردند. البته آقای باتااوش بدون لباس یونیفرم که در 12 بهمن بر تن داشت، آمده بود.
آقای باتااوش خیلی روان فارسی صحبت می‌کرد و خیلی هم پیر شده و با آن چهره معروف متفاوت است. به آقای باتااوش گفتم: چطور در ایران ماندگار شدی؟ و سپس به یاد فیلمی افتادم که چندین سال پیش آقای داود رشیدی پیرامون اقامت امام در پاریس تهیه کرده و در آن فیلم با افراد بسیاری صحبت شده بود. و گفته شد که فردی که همراه امام از پله‌های هواپیما پائین می‌آید نیز مرحوم شده است؟! «یار در خانه و ما گرد جهان می‌گردیم.»سپس آقای باتااوش ادامه داد و گفت: 64 سال دارم و اصالتاً اهل الجزایر هستم و به فرانسه مهاجرت کردم و در یک خانواده مسیحی بزرگ شده‌ام. بعد از تحصیلات دانشگاهی جذب پلیس فرانسه شدم و به هنگام ازدواج قسمتم یک خانم ایرانی به نام «بیتا آهی» شد و ثمره این ازدواج هم دو فرزند است. یک دختر و یک پسر که الان بین آمریکا و ایران تردد می‌کنند.
از آقای باتااوش پرسیدم چگونه به پیر و مرشد و مراد ما روح‌الله الموسوی خمینی وصل شدی؟
گفت: وقتی آقای [امام] خمینی به پاریس آمد. پلیس فرانسه چند نفر را برای محافظت نزد امام فرستاد اما آقای خمینی هیچ کدام را نپذیرفت تا این که قسمت من شد و در همان دیدار اوّل علقه‌ای میان من و آقای خمینی برقرار شد و چون فارسی هم صحبت می‌کردم مزید بر علت شد. و در مدت 116 روز اقامت امام در نوفل لوشاتو همواره با امام بودم:
آقای باتااوش خاطرات شنیدنی زیادی از نوفل لوشاتو داشت. و سپس ادامه داد و گفت: وقتی که قرار شد آقای خمینی به ایران بیاید من هم همراه ایشان در آن پرواز تاریخی بودم و زمانی که هواپیما می‌خواست در فرودگاه مهرآباد به زمین بنشیند. یونیفرم مخصوص پوشیدم و به هنگام تشریف‌فرمایی امام از پله‌های هواپیما دست امام را گرفتم و امام هم دست مرا گرفت. و از پله‌ها پائین آمدیم‌ـ روز عجیبی بود. انگار مسیح(ع) ظهور کرده بود: ایشان ادامه داد و گفت به علت علاقه‌ای که به امام پیدا کرده بودم به احمد آقا گفتم می‌خواهم در ایران بمانم. احمد آقا گفت دولت فرانسه برای شما مشکل درست نمی‌کند گفتم خیر. خودم را بازنشسته می‌کنم. بعد از موافقت امام و احمد آقا و گرفتن حکم بازنشستگی به ایران آمدم و با نظر احمد آقا با شهید چمران و سپس مرحوم نظران همکاری‌های متعدد داشتم...
در کارهای مختلف کمک می‌کردم. حال هم که پیر شده‌ام و همسرم نیز از من جدا شده است و در غربت و بی‌کسی و آوارگی در تهران به سر می‌برم تا این که بمیرم و جنازه‌ام را آتش بزنند و در دریا بریزند تا به وسیله گردش آب به طبیعت برگردم.
قصه پرغصه‌ آقای باتااوش خیلی مرا متأثر کرد و گفتم چگونه کسی که به عشق امام جلای وطن نموده به ایران هجرت کرده، باید چنین آواره و بی‌خانمان، و هر چند شب مهمان کسی باشد، به چند نفر از مسئولین هم مشکلات و گرفتاری‌های آقای باتااوش را منتقل کردم: آنها هم پاسخی که دادند: هم تعجب می‌کردند که این آقا چطور تا به حال در ایران بوده و هیچ کس خبر ندارد و دوم آن که شاید... گفتم ما که از غیب خبر نداریم می‌توانید با چند سؤال مشکل این شیدایی امام را حل کنید و لااقل ایشان را از آوارگی نجات دهید تا مبادا رسانه‌های ضد انقلاب که کم هم نیستند از آقای باتااوش بهره‌برداری سیاسی نمایند.۱۳ بهمن ۱۳۸۸تابناک

توضیحات نگارنده-پیراسته فر: «مأمورفرانسوی» که دست امام خمینی راگرفته کیست؟

«ژرژان فابین با تااوش»محافظ حضرت امام خمینی ، که دستان امام را گرفته و در حال پائین آمدن امام از هواپیماست.

من متولد سال ۱۹۴۳ میلادی هستم  و در خانواده ای کاتولیک بزرگ شده ام که پس از استخدام در پلیس فرانسه با یک زن ایرانی مسلمان ازدواج نمودم و دارای دو فرزند می باشم.

وقتی امام خمینی به پاریس آمد پلیس فرانسه چند نفر را برای محافظت نزد امام فرستاد اما آقای خمینی هیچ کدام را نپذیرفت تا این که قسمت من شد و چون فارسی هم صحبت می‌کردم مزید بر علت شد و در مدت ۱۱۶ روز اقامت امام در نوفل لوشاتو همواره با امام بودم.

«باتااوش»مامور فرانسوی می گوید: بعد از ورود امام به ایران به احمد آقا فرزند امام گفتم می‌خواهم در ایران بمانم احمد آقا گفت دولت فرانسه برای شما مشکل درست نمی‌کند گفتم خیر، خودم را بازنشسته می‌کنم.وموافقت کرد.

واما حالا این بنده «ژرژان فابین با تااوش»خدا راگیردادندکه جاسوسه!.

شخصی  که هواپیمای امام خمینی  را بیمه کرد.

از تکبر به خدا پناه می برم/ نیکوکاری باید بزرگ داشته شود

علاءالدین میرمحمدصادقی در مراسم بزرگداشتی که برای تقدیر از وی با حضور معاون اول رئیس جمهور برگزار شد/۲۹ بهمن ۱۳۹۷

در بهمن ۵۷، زمانی که قرار بود هواپیمای امام به سمت ایران پرواز کندوقتی بختیار تهدید کرد فرودگاه ها را بسته و هر هواپیمایی را با موشک خواهد زد و ایرفرانس حاضر نشد هواپیمایی برای حضور امام به تهران اختصاص دهد،چون هیچ شرکت بیمه ای(مرسوم)‌،حاضربه بیمه کردن این هواپیمای نشد،علاالدین میرمحمد صادقی(متولد۱۳۱۰اصفهان) عضو اتاق بازرگانی(حاج‌آقا علاء، میلیاردر ایرانی)، وارد دفتر ایرفرانس در پاریس شد و با یک چک ۲میلیون دلاری ، هواپیما و مسافرانش را یکجا بیمه کرد تا پرواز انقلاب انجام شود.

اسدالله عسگراولادی(نایب رئیس اتاق) می گوید:باید اصلاح بکنم. مبلغ بیمه هواپیمای امام ۵۰۰ هزار دلار بود و توسط یک نفر انجام نشد بلکه توسط گروهی از افراد بازارهای تهران، تبریز، مشهد و اصفهان انجام شد.

 هزینه‌های خانه نوفلو شاتو توسط گروهی از بازاریان تهران انجام می‌شد و حتی خود من هم ۲ بار به آنجا رفتم، یکبار یک هفته ماندم و یک بار سه روز.

در واقع یک گروه ۴ نفره شامل حاج‌آقا ترخانی، حاج حبیب‌اله عسگراولادی، سعید امانی و محسن لبانی کسانی بودند که حمایت از خانواده بازداشتی‌ها را ت وقوع انقلاب پیگیری کرده و مسائل مالی حوزه‌ها را حل و فصل می‌کردند تا انکه اما در ۱۲ بهمن‌ماه در فرودگاه مهرآباد تهران توسط هواپیمایی فرانسه به زمین نشستند.

عسگراولادی(متوفی۲۳ شهریور ۱۳۹۸): ما یک کمیته اعتصابات داشتیم که به ۳ گروه تقسیم می‌شد.

واحد فرهنگی که توسط آقای لولاچیان ، قسمت اصناف که توسط سعید امانی و حاج‌حبیب‌الله عسگر اولادی و قسمت بازرگانی که توسط ۸ نفر اداره می‌شد(حاج‌آقا ترخانی ، ابوالفضل کرد احمدی، مصطفی عالی نسب، علی اکبر پورشهامی، محمدعلی نوید، علاالدین میرمحمد صادقی، علی‌نقی خاموشی و اسداله عسگر اولادی) در واقع ۸ نفری بودند که حضرت امام اتاف بازرگانی را به آنها سپردند که بعداز دو ماه آیت‌الله بهشتی محمود میرفندرسکی را به این جمع اضافه کردند.

من و کرد احمدی مسئول تنظیم اعتصابات گمرک و بانک مرکزی بودیم و یادم می‌آید که وارد دفتر رئیس گمرک شدم و گفتم من نماینده امام هستم و از امروز هرچه من بگویم اتفاق می‌افتد.

این ۸ نفر اتاق بازرگانی را از «طاهر ضیائی» که رئیس اتاق ایران بود تحویل گرفتند.

در آن زمان علی محمد بنکدار پور دبیر اتاق ایران و حسن متین دبیرکل اتاق تهران بود. اتاق تهران و اتاق ایران در همین ساختمان فعلی اتاق ایران در خیابان طالقانی بودند که دو طبقه اول این ساختمان به اتاق تهران تعلق داشت.

یک رکن انقلاب بازاربود،اقداماتی که پیش از آمدن امام در ۱۲ بهمن ماه رخ می‌داد به صورت سریع و با تکثیر اعلامیه‌هایی بود که توسط بازاریان و جوانان انجام شده و در سراسر کشور توزیع می‌شد.

روزنامه آستان قدس رضوی می پرسد :«بازار» از نظر مالی نهضت امام و انقلاب را ساپورت می‌کرد؟

عسگراولادی: اگرچه امام نیازی به ساپورت نداشت واما بازارها به طور کامل در خدمت روحانیت بودند و در واقع بازارهای سراسر کشور بودند که نهضت امام را و حرکت انقلاب را ساپورت می‌کردند. از طرفی دیگر بازاریها وظایف دیگری هم داشتند وقتی بازاریهای دیگری بازداشت می‌شدند و یا روحانیون بازداشت می‌شدند این بازاریها بودند که به خانواره افراد بازداشتی کمک کرده و آنها را تحت حمایت قرار می‌داد./قدس آنلاین۲۱بهمن۱۳۹۲/پایان

«سید محمد غرضی» در مصاحبه با ۵۵ آنلاین(۱۵ بهمن ۱۳۹۷) در مورد حواشی مربوط به بیمه هواپیمای امام خمینی در سفر به ایران و خرید خانه «نوفل لوشاتو» مطالب جدیدی را مطرح کرد که تاکنون بازگو نشده است

غرضی(ازبنیانگذاران وفرماندهان سپاه پاسداران،استاندار کردستان و خوزستان اوائل انقلاب،وزیر نفت  سال ۱۳۶۰،وزیر پست و تلگراف و تلفن ۱۳۶۴ تا ۱۳۷۶ ) که در اغلب تبعیدهای امام خمینی از جمله در نجف و نوفل لوشاتو ایشان را همراهی می کرد درباره حواشی مربوط به بیمه هواپیمای حضرت امام خمینی گفت : به یاد دارم که در نوفل لوشاتو «محمود خیامی» به من رجوع کرد و درخواست دیدار با امام خمینی را داشت من موضوع رابه امام خمینی عرض کردم.

ایشان فرمود بیایند ، جناب خیامی آمد و بعد از احوالپرسی چکی به مبلغ ۴۳۵ میلیون تومان عرضه کرد امام خمینی با دست اشاره کرد و چک را نپذیرفت و جلسه را ترک کرد و آقای خیامی هم خجالت زده رفت.

غرضی می گوید: کریم دستمالچی (عضو جبهه ملی) و رفیق شمشیری مرحوم بود و نقشی در بیمه هواپیما و غیره نداشت.

او در ۲۴ تیرماه ۱۳۶۰ ،۱۲ نفر بازاری ازجمله دستمالچی و احمد جواهریان بجرم اغتشاش واختلال دربازار اعدام شدند.

غرضی افزود: آقای شهید صدوقی که به نوفل لوشاتو آمد به من ماموریت دادند که خانه بخرم رفتم در پاریس  یک خانه مناسب پیدا کردم یک میلیون و ششصد هزار فرانک بو.نتیجه را-به آقای صدوقی گفتم ایشان گفت پولش آماده است اما امام قبول نکردند.

اگرهواپیمارادرایران اجازه فرود نمی دادند؟

 امام خمینی به من گفتند برو سوریه و مقدمات حضورم را در آنجا فراهم کن که اگر هواپیما در تهران ننشست بیاییم سوریه  که خدا را شکر هواپیما در تهران نشست./پایان.

همه تبعیدها-اخراج- ها امام خمینی

۱۴سال ۳ماه دوری ازوطن/۲+ماه زندان۸ماه حصر

 ۱۳آبان۱۳۴۳–تبعیدامام خمینی  به ترکیه

۱۳مهر۱۳۴۴تبعیدازترکیه به عراق(نجف)

۱۳سال اقامت درنجف

۱۲مهر۱۳۵۷تبعید-اخراج-ازنجف به کویت ۱۳آبان۱۳۴۳–تبعیدامام خمینی  به ترکیه

۱۳مهر۱۳۴۴تبعیدازترکیه به عراق(نجف)

۱۳سال اقامت درنجف

۱۲مهر۱۳۵۷تبعید-اخراج-ازنجف به کویت

کویت اجازه حضوربه خاکش رانداد،بناچارامام چندساعت بعدبه عراق(بصره)برگشت وروزبعد۱۳مهر۵۷ازطریق فرودگاه بغدادبه «فرانسه»منتقل شد.

۱۴مهر۱۳۵۷وارد"پاریس"شد.

شهیدمطهری درنوفل لوشاتو

۲روزبعد(۱۶مهر)به حومه پاریس(نوفل لوشاتو)منتقل شد.منزل(آپارتمان) غضنفرپور.

مدت اقامت در«فرانسه» :  ۴ماه (۱۱۸روز)

مدت اقامت دردهکده«نوفل لوشاتو» : ( ۱۱۶ روز )

ساعت۲۲:۲۳ شنبه ۱۳خرداد۱۳۶۸(٢٨ شوال ١۴٠٩)روح خدا به خدا پیوست.

همراهان امام خمینی"پروازانقلاب"بازگشت به ایران-ازفرانسه

همراهان امام خمینی+روایت تاریخی‌ترین فرود یک هواپیما + پرواز انقلاب

پنج شنبه، ۱۲ بهمن ۱۳۵۷، پایان ۱۴سال ۳ماه دوری ازوطن بود.

پرواز ایرفرانس  ۱۲ بهمن ۱۳۵۷(۱فوریه۱۹۷۹)٣ ربیع الاول ١٣٩٩ روزفراموش نشدنی است.

پرواز انقلاب+عکس

با آن همه طرح و برنامه‌ای که ساواک و حکومت وقت داشتند و شایعه‌هایی که در شهر پیچیده بود، لحظه فرود هواپیما در فرودگاه مهرآباد برای خیلی‌ها باور نکردنی بود، آنها که شب را در هواپیما طی کرده بودند وقتی خلبان تصمیم گرفت برای در نظر گرفتن مسائل امنیتی و خنثی کردن عملیات هدف‌گیری، فرود در باند را 10 دقیقه به تأخیر اندازد، ناامیدانه آهی کشیدند و خود را برای بازگشت به پاریس آماده کردند.

قبل از پرواز، کلیه خدمه پروازی از حساسیت آن و احتمال سرگونی هواپیما مطلع بودند. بنابراین شرکت ایرفرانس مبلغ بالایی را برای بیمه این هواپیما درخواست کرد که از سوی جمعی از بازاریان حامی انقلاب پرداخت شد.

خلبان امام خمینی

آیت‌الله پسندیده در حال پایین آمدن از پله‌های هواپیما

ساعت از 9 گذشته بود که پرواز اختصاصی، بوئینگ 747 شرکت ایرفرانس بر روی باند 11 راست فرودگاه مهرآباد به زمین نشست. ترمینال شماره یک فرودگاه که هنوز افتتاح نشده بود، پر از جمعیت بود.

درِ هواپیما که باز شد، آیت‌الله پسندیده، برادر بزرگ امام خمینی و شهید مطهری وارد هواپیما شدند تا با امام دیداری کنند و خوش‌آمدی بگویند. حاج احمد خمینی، که در این پرواز همراه امام بود، در خاطرات خود نقل کرده است: «وقتی که هواپیما در فرودگاه به زمین نشست، حضرت آیت‌الله پسندیده وارد هواپیما شد و پس از سال‌ها دوری، با امام خمینی دیدار کرد و لحظاتی در کنار او به گفت‌وگو نشست. لحظه رفتن که فرا رسید، حضرت امام فرمودند آقا (آیت‌الله پسندیده) باید جلو بروند و من پشت سر ایشان می‌روم. عرض کردم: مردم چهارده سال است که انتظار این لحظه را می‌کشند، خبرنگاران و عکاسان داخلی و خارجی منتظرند تا این لحظه تاریخی را به تصویر بکشند. هرچه اصرار کردم فایده‌ای نداشت، سرانجام راهی به ذهنم رسید. به عموی بزرگوارم پیشنهاد دادم که ایشان با جمعی از همراهان امام که از پاریس آمده بودند از هواپیما پیاده شوند و به جمعیت حاضر در سالن استقبال بپیوندند و بعداً امام پیاده شوند. به همین ترتیب عمل شد و بالاخره امام حاضر نشد یکی از آداب معاشرت اسلامی را نادیده بگیرد و از برادر بزرگ خویش جلو بیفتد، ولو آنکه در چنین شرایطی استثنایی که میلیون‌ها چشم به آن دوخته است، قرار داشته باشد.»

به این ترتیب آیت‌الله پسندیده جلوتر از بقیه پیاده شده و پس از او امام، حاج احمد خمینی، شهید مطهری و سایر همراهان از پله‌های هواپیما پیاده ‌شدند.

از آنجا که تضمینی برای امنیت فرود هواپیما نبود، در این پرواز شش ساعته، زن و کودکی حضور نداشت و خدیجه ثقفی، همسر حضرت امام و دیگران با پروازهای بعدی عازم تهران شدند. مهمانداران زن هواپیمای فرانسوی نیز به احترام امام از پوشش روسری استفاده کردند. این هواپیما 400 صندلی داشت که بیش از 250 صندلی آن عمداً خالی ماند. حدود 120 خبرنگار خارجی و چند خبرنگار ایرانی و 30 نفر از همراهان و علاقه‌مندان امام که برای دیدار او به نوفل لوشاتو رفته بودند، در این پرواز حضور داشتند.

شهید مهدی عراقی در خاطرات خود آورده است که در طول مسیر، امام خمینی ابتدا از پذیرفتن جلیقه ضد گلوله پرهیز داشتند، ولی به دلیل تأکید اطرافیان جلیقه را زیر عبا پوشیدند، اما به دلیل سنگینی آن ساعاتی در داخل هواپیما آن را از تن درآوردند.

با اینکه این روزهای تاریخی برای ایران سرنوشت‌ساز و حساس بوده است، اما کمتر نوشته دقیقی از جزئیات مربوط به حوادث آن روز، نحوه کرایه کردن هواپیما و نام و مشخصات دقیق افرادی که همراه امام در آن پرواز بوده‌اند وجود دارد و بیشتر، روایت‌هایی است که عموماً با جزئیات متفاوت از سوی حاضران نقل شده است. 

نام کسانی که در سال‌های بعد هرکدام از آنها مسیری را در انقلاب پیمودند و سرنوشت متفاوتی داشتند.

شهید مرتضی مطهری، استاد دانشگاه، متکلم، مفسر قرآن و از نظریه‌پردازان انقلاب بود که از سال‌ها پیش از انقلاب در کنار امام خمینی به مبارزات سیاسی علیه رژیم شاه پرداخت و دستگیر و زندانی شد. او از سوی امام مسئول تشکیل شورای انقلاب شد و سال 58 توسط گروهک فرقان با ضرب گلوله به شهادت رسید.

سید احمد خمینی، فرزند امام خمینی بود که در طول انقلاب و پس از آن همواره در کنار امام بود و اواخر اسفند 1373 درگذشت.

برچسب ازلاهوتی تافلاحتی - پیراسته فر

لاهوتی درکنار شهیدمطهری-پشت سرامام درپلکان

حجت‌الاسلام محمدعلی صدوقی، فرزند سومین شهیدازائمه جمعه و سال‌ها امام جمعه یزد بود. او در یکی از خاطرات خود از آن روز آورده است: «28 سال پیش وقتی قرار شد در پرواز بازگشت امام به ایران همه به طرف هواپیما برویم، امام زودتر و از درب دیگری به داخل هواپیما رفته بودند.

ورودی‌های خرطومی هنوز کم بود. این‌ها هم اولین باری بوده که در فرودگاه پاریس خرطومی می‌دیدند. می‌گفت با یکی دو تا از دوستان مسیری را که نشان داده بودند رفتیم و داشتیم بلند بلند می‌خندیدیم و حرف می‌زدیم؛ به گمان این که باید سوار ماشین بشویم و برویم نزدیک پلکان. یک مرتبه دیدیم امام آن جا روی صندلی نشسته و ما نفهمیده بودیم که وارد هواپیما شدیم! کلی از امام خجالت کشیدیم.»

حجت‌الاسلام سیدمحمود دعایی، مدیر مؤسسه اطلاعات نیز در این پرواز همراه امام بود و سال‌ها در مبارزات انقلابی نقش

دعایی  درزمان حضورامام درعراق، مسؤل ومجری برنانه رادیویی درعراق بوده که صدای انقلاب را به ایران وجهان می رسانید

داشت. حجت‌الاسلام محمد منتظری، فرزند آیت‌الله حسینعلی منتظری و از شاگردان حوزوی امام خمینی بود که در سال‌های 41 و 42 همزمان با آغاز نهضت امام فعالیت‌های مبارزاتی خود را آغاز کرد.محمد یک وزارتخارجه سیاربود،صدورویزا وپاسورد کارآسانی بودبرایش،مهربعضی ازکشورهارا داشت

او در انفجار دفتر حزب جمهوری شهید شد.

حسن ابراهیم حبیبی

در دوران دانشجویی به مبارزه علیه رژیم شاه پرداخت و بعد از انقلاب، مسئولیت‌های زیادی از جمله معاون اول رئیس جمهور را در دولت‌های مختلف داشت. او سال ۹۱ پس از طی یک دوره بیماری درگذشت.  

حجت‌الاسلام سیدمحمد موسوی خوئینی‌ها که در سال‌های اولیه پس از انقلاب مسئولیت‌های مهمی داشت.

دانشجویان فاتح لانه جاسوسیامام فاتحان



در هر تصویر، برخی چهره‌ها واضح‌تر و برخی دیگر کمتر به چشم می‌خورند

حجت‌الاسلام حسن لاهوتی اشکوری، که از مبارزان علیه رژیم پهلوی بود. 

محمدمهدی عراقی، پایه‌گذار حزب مؤتلفه بود و سال1358 توسط گروهک تروریستی فرقان ترور شد.

داریوش فروهر،دبیرکل حزب ملت ایران و از رهبران جبهه ملی ایران بود. وی در دولت مهندس بازرگان، وزیر کار بود.

 

تقی ابتکار، سیاستمداری که فعالیت‌های خود را از دوران ملی شدن صنعت نفت آغاز کرد و بعد از انقلاب رئیس سازمان محیط زیست شد. وی پدر معصومه ابتکار رئیس پیشین و فعلی سازمان محیط زیست است. 

سیدابوالحسن بنی‌صدر، که پیش از انقلاب با انتشار مقالات و یادداشت‌هایی علیه رژیم شاه مبارزه می‌کرد

و ی بعد از پیروزی انقلاب اولین رئیس‌جمهور ایران شد و در نهایت با رأی عدم کفایت سیاسی توسط مجلس عزل شد و از ایران گریخت.

صادق طباطبایی، از دانشجویان مبارز انقلابی که بعد از انقلاب سخنگوی دولت مهندس بازرگان شد. صادق قطب‌زاده، که در فرانسه همراه امام بود و بعد از انقلاب ریاست سازمان صداوسیما را برعهده گرفت. وی در سال 61 به جرم طرح کودتا علیه انقلاب اعدام شد.

​همراهان امام خمینی
 ابراهیم یزدی مشاوره رسانه ای امام خمینی درپاریس بوده(هماهنگ کننده ملاقات با شخصیتهای خارجی با امام)

ابراهیم یزدی، از مبارزان ملی - مذهبی بود که پس از انقلاب وزیر خارجه دولت موقت شد و بعد از استعفای دولت بازرگان از این سمت کناره‌گیری کرد.

احمد غضنفرپور

 وی قبل از انقلاب در فرانسه در کنار برخی از نیروهای ملی و مذهبی به کار مبارزه علیه رژیم شاهنشاهی پرداخت. همین مسئله زمینه ارتباط و هماهنگی او با ابوالحسن بنی‌صدر را بیشتر کرد. بطوریکه بعد از پیروزی انقلاب تلاش زیادی را برای ایجاد دفتر هماهنگی‌های رییس جمهور که از جمله تشکیلات حمایتی بنی‌صدر بود ایفا کرد.

 

غضنفرپور در اولین دوره انتخابات مجلس شورا به عنوان نماینده لنجان به خانه ملت راه پیدا کرد و علیرغم گمانه‌زنی‌هایی که در مورد عدم تایید اعتبارنامه او مطرح بود در نهایت توانست تایید نمایندگان مجلس را برای ایفای وظیفه نمایندگی مردم کسب کند. وی در آن موقع با توجه به اختلاف شدید مجلس و رییس جمهور به شدت از مواضع بنی‌صدر حمایت کرد و حتی یکبار اطلاعیه رییس جمهور از سوی وی به عنوان نطق پیش از دستور قرائت شد که جو بدی را در خانه ملت دامن زد و حتی به تصریح هاشمی رفسنجانی در کتاب عبور از بحران( خاطرات سال۱۳۶۰) زمینه را برای طرح عدم کفایت سیاسی بنی‌صدر مساعدتر کرد.

وی از جمله کسانی بود که در روز ۳۰خرداد۱۳۶۰ وقتی که بررسی طرح عدم کفایت سیاسی رییس جمهور در مجلس شورای اسلامی آغاز شد از حضور در جلسه علنی خانه ملت خوداری کرد. بعد از عزل بنی‌صدر، غضنفرپور بنا به دلایل سیاسی بازداشت شد و بعدها نیز ضمن ارسال نامه‌ای اعلام کرد که از گذشته خویش پشیمان است.در روز دوشنبه  ۱۷ اسفند ۱۳۶۰ سیمای جمهوری اسلامی اعترافات احمد غضنفر‌پور را پخش کرد.

امام خمینی مستأجر«غضنفرپور»بود.

 بنی‌صدر درصددپیداکردن خانه مناسب  برای اقامت امام بود،خانه احمد غضنفرپور-درمنطقه کاشن- را مناسب دید. غضنفرپور و همسرش، سودابه سدیفی، بی‌فرزند بودند. پذیرفتند که به خانه بنی‌صدر، در آن نزدیکی، رفته، خانه خودشان را در اختیار امام خمینی و همراهانش بگذارند(فقط ۲روزساکن بودند)

بعد..حضورمردم وازدحام،اعتراض همسایگان موجب تغییراقامت شد

به مجرد اطلاع دانشجویان ایرانى از حضور امام، آنها مشتاقانه خود  را به آن منزل"محله کشان" رساندند و این امر باعث مزاحمت براى همسایگان شد و آنها به پلیس شکایت کردند و وقتى پلیس براى رفع مزاحمت آمد.

بعدازآن یک ایرانی«مهدی عسگری»در نوفل لوشاتو خانه شخصی اش را واگذار به امام کرد. در فرانسه خانه‌ها به اسم صاحبخانه پلاک شده بود، از لحظه‌ای که امام وارد خانه مهدی عسگری شد، او پلاک را کَند و دور انداخت که کسی فکر نکند این منزل برای او بوده و متعلق به امام نیست.

 غضنفرپور، همسرش سودابه سدیفی علیرغم همراهی زوجین، بعدها به علت مشکلات حاصله برای وی، زندگی‌ آنان به متارکه کشید. در حال حاضر وی در اصفهان به کار دندانپزشکی مشغول و از فعالیت‌های سیاسی به دور است. 

دکتر محمد مکری؛ از دانشگاه تا سیاست

محمد مکری کیوانپور کرمانشاهی، مترجم، نویسنده و شاعری بود که پس از کودتای 28 مرداد عازم اروپا شد و سال‌ها در فرانسه اقامت کرد و هنگام پیروزی انقلاب به ایران بازگشت. او در سال‌های ابتدایی پس از انقلاب سفیر ایران در مسکو بود. از خبرنگاران ایرانی

نیز سیدرسول صدرعاملی، که به عنوان خبرنگار فعال و عکاس با روزنامه اطلاعات همکاری داشت

و شاهرخ حاتمی که از عکاسان ایرانی در اروپا بود در این پرواز حضور داشتند و عکس‌هایی از آنها به ثبت رسیده است.

ژرژان فابین باتااوش، مهماندار پرواز ایرفرانس بود که دست راست امام روی پلکان ایستاده بود. او به نام رضا آهی معرفی شده و گفته می‌شود به زبان فارسی هم مسلط بوده است.

امام خمینی  فرودگاه شارل دوگل /حومه پاریس‌

امام چگونه مصمم شددرآمدن به ایران؟

شهید عراقی رو به امام کرد و گفت: «در این شرایط رفتن به تهران خطر دارد» امام فرمودند: ملک حسین پادشاه اردن، ملک حسن و کارتر به ما خبر دادند به تهران نروید.

 می‌دانم توصیه‌کنندگان مخالفت نهضت ما هستند و خیرخواه نهضت نیستند. چون این اشخاص گفتند:« نروید» گفتم: « مصلحت در رفتن من است»./۹۳/۱۱/۱۲فارس مصاحبه حجت الاسلام سیدصادق موسوی شیرازی

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:ملحاقات.

 در این پرواز حضور داشتند،اسامیشان دربالا نیامده:

حبیب‌الله عسگراولادی

از اعضای حزب موتلفه اسلامی که بعد از انقلاب در سمت‌های مختلف از جمله نمایندگی مجلس و وزیر بازرگانی حضور داشت.



سفر به پاریس، دیدار با امام و بازگشت به ایران با پرواز انقلاب پایان‌بخش کتاب خاطرات عسگراولادی است. او از حذف نام خود و مهدی عراقی از لیست پرواز توسط اطرافیان امام در پاریس می‌گوید. تصمیمی که وقتی امام از آن مطلع می‌شود، لغوش می‌کند: «حرکت امام به سمت ایران باید در روز پنجم بهمن صورت می‌گرفت ولی چون فرودگاه مهرآباد بسته بود، پرواز انجام نشد. امام در روز نهم فرمودند که ما به تهران می‌رویم. خدمت ایشان عرض کردند که آقا راه بسته است و ممکن است وقتی از مرز ایران وارد شدیم ما را بزنند، ولی امام مصمم بود که به ایران بازگردد. روز دهم دوستان تلاش زیادی کردند و دو هواپیما تهیه کردند.

امام پرسیدند که مگر چه تعدادی هستیم، عرض کردیم تعدادمان از یک هواپیما بیشتر است و ناچار شدیم دو تا هواپیما بگیریم. امام فرمودند یک هواپیما کافی است، تعدادی را کم کنید. آن روز من در‌‌ همان چمن روبه‌روی منزل امام نشسته بودم که شهید عراقی با یک حالت ناراحت و بغض کرده پیش من آمد و گفت «می‌دانی چه شده؟» گفتم: «چه شده؟» گفت: «من و تو را از هواپیما حذف کردند. من که نمی‌توانم تحمل کنم امام سوار هواپیما بشود و من همراه او نباشم. این هواپیما هواپیمای شهادت است و من باید همراه ایشان باشم.» من هم کمی ناراحت شدم و به ایشان گفتم: «من نمی‌دانم چه می‌شود ولی می‌دانم امام قولی که داده، بی‌اساس نیست.» شهید عراقی گفت: «مگر چه قولی داده‌اند؟» گفتم: «فرموده بمانید، ان‌شاءالله با هم می‌رویم. من به اینکه با امام هستیم شک ندارم‌».

مهدی عراقی گفت: «تو به این چیز‌ها خیال خودت را راحت و خوش کن و رفت». هنوز یکی دو ساعت نگذشته بود که شهید عراقی شادمان پیش من آمد و گفت: «می‌دانی چه شده؟» گفتم: «نه! چه شده؟» گفت: «امام وقتی فهرست کسانی که قرار بود سوار هواپیما بشوند را دیدند، چند نفر را حذف کردند و من و تو را به لیست اضافه کرده‌اند؛ حتی جای نشستن را مشخص کرده‌اند، صندلی سوم پشت سر خودشان». گفتم: «من که به شما عرض کردم امام قول داده و می‌دانستم امام بی‌پایه و اساس قول نمی‌دهد.»/کتاب خاطرات دبیرکل سابق حزب مؤتلفه اسلامی

فرزند آیت‌الله شهید غفاری که بعد از انقلاب نماینده مجلس شورای اسلامی شد.

محمدمحسن سازگارا

از دانشجویان ضد رژیم شاه که بعد از انقلاب به نخست‌وزیری رفت و رییس سازمان گسترش هم شد و هم اکنون در آمریکا به سر می‌برد.

اسماعیل فردوسی‌پور

از روحانیون همراه امام در تبعید نجف.هماهنگ کننده ملاقات‌ها در پاریس. بعد از انقلاب نماینده مجلس شورای اسلامی و نماینده مجلس خبرگان شد. وی در ۲۶ بهمن سال ۱۳۵۸ در گذشت.»تصویرش دربالا هست.پایان توضیحات*

حجت الاسلام محمدحسین املایی ازهمراهان امام بود

 ایشان خیلی به روز بود. زبان انگلیسی می دانست، هیچ کدام از اطرافیان امام به اندازه آقای املایی و آقای دعایی نمی توانستند عربی را خوب صحبت کنند

از دانشگاه لبنان لیسانس حقوق گرفته بود ، آن زمان که خیلی از روحانیون رانندگی را بد می دانستند، گواهینامه رانندگی داشت. با شهید چمران ارتباط نزدیکی داشت و در لبنان دوره چریکی دیده بود. عضو «جنبش امل» دردوران  نظامی"چریکی"درلبنان کارهای درمانی ، تزریقاتی را هم یادگرفته بود

آقای دعایی روزانه دو ساعت برنامه رادیویی"عراق" داشتند که آقای املایی هم در تهیه مطالبش نقش داشت. یک دستگاه زیراکس هم در خانه بود

حجت الاسلام محمدحسین املایی درپرواز انفلاب ازهمراهان امام بودند

آقای املایی با هواپیمای امام آمدند اما همه خانم ها از جمله خانم امام 4-3 روز بعد با هواپیمای دیگری آمدیم ایران. خیلی از آقایان هم با ما بودند. خانم مرضیه دباغ هم بود.

بعد از 22 بهمن که باآقای املایی عازم خمینی شهر شدیم

مسوولیت آقای املایی بعد از انقلاب چه بود؟
ایشان همراه آقایان وحید دستجردی، عسگر اولادی و کروبی در کمیته امداد مشغول شدند.

چگونگی فوت حجت الاسلام املایی

امام ساکن قم بودند و محمدحسین مرتب به قم رفت و آمد داشتند. برای انجام ماموریت کاری با پیکان راهی قم شدند که در جاده حسن (امام حمینی تادوم بهمن1358درقم بودند وسوم بهمن بدنبال بیماری قلبی به توصیه پزشکان به تهران"جماران"رفتند)آباد تصادف کردند که فردایش بمااطلاع دادندکه فوت کرده است/همسرمرحوم املایی

از تکبر به خدا پناه می برم/ نیکوکاری باید بزرگ داشته شود

سمت راست-علاالدین میرمحمد صادقی عضو اتاق بازرگانی ۲میلیون دلارهواپیمارابیمه کرد

***

 

رسول صدرعاملی خرداد امسال در گفت‌وگو با ایسنا روایت کرد که «در سال 56 برای ادامه تحصیل به دانشگاهی در "مون پلیه" (جنوب فرانسه) رفتم. کمتر از یک سال بعد از سوی آقای غلامحسن صالحیار (سردبیر وقت روزنامه اطلاعات) به من گفتند برای ارسال گزارش‌های روزانه باید به "نوفل لوشاتو" (40 کیلومتری پاریس) محل اقامت امام(ره) بروم. یادم هست، تنها یک هفته از ورود امام (ره) به این دهکده می‌گذشت. با اولین قطار، شب از "مون پلیه" به پاریس رفتم و از آنجا نیز توسط مینی‌بوسی که هر روز مسافران تازه از راه رسیده را از پاریس به "نوفل لوشاتو" می‌برد، راهی آنجا شدم.

در هواپیما، من لحظه به لحظه پرواز را می‌نوشتم. امام از همان ابتدای پرواز به طبقه دوم رفتند و بدون هیچ اضطرابی خوابیدند، البته خبرنگاران امکان حضور در آن طبقه را نداشتند. می‌دانم ایشان برای اذان صبح بیدار شدند و اولین طلیعه نور آفتاب که به داخل تابید، هواپیما وارد آسمان ایران شد. بالاخره با رانت ایرانی بودنم تنها خبرنگاری بودم که خودم را به جلو رساندم و عکس معروف را گرفتم.

بعد از پیاده شدن از هواپیما، با در دست داشتن یادداشت و عکس‌ها به خارج از فرودگاه رفتم، سوار موتور شدم و خودم را به روزنامه رساندم. صالح‌یار (سردبیر)، محمد حیدری (دبیر اجتماعی) و احمدرضا دریایی و دیگران همه آماده بودند، مطالب و عکس‌ها را گرفتند و همه تحریریه روزنامه و کارگران "ایران چاپ" دست به دست هم دادند و کاری کردن کارستان یعنی هنوز اتومبیل حامل امام که بسوی بهشت زهرا (س) می‌رفت حوالی میدان آزادی بود که فوق‌العاده روزنامه "اطلاعات" با عکس‌ها و گزارش‌های اختصاصی از "پرواز قرن" و با تیتر « امام آمد » در بین مردم دست به دست می‌گشت.»

در عکسی که پس از پایین آمدن امام از هواپیما منتشر شده است، عده‌ای در هنگام سوار شدن امام به خودرو در اطراف ایشان دیده می‌شوند. تیمسار سرتیپ حسین فرجی، ستوان دوم مجید پیرایش، ستوان دوم یحیی صدری‌زاده، ستوان دوم محمد احمدی و گروه زیادی از درجه‌داران همچون حسین رحیمیان، حسین فرزانه، قاسم علیزاده، محسن رودبرده در قاب این عکس حضور دارند.

پس از پایین آمدن از پله‌های هواپیما، امام در میان جمعیت به سمت ماشین حرکت کردند.

محسن رفیق دوست، از مبارزان انقلابی که در آن زمان مسئولیت حفاظت و تدارکات مراسم انقلاب را بر عهده داشت و به عنوان راننده امام در کنار ایشان بوده است، 

در گفت‌وگویی که پیشتر با ایسنا انجام داد، در این باره توضیح داد که: «برای حفاظت، دو نیرو آماده کردیم. یک نیروی صد هزار نفری برای فرودگاه تا بهشت زهرا و یک نیروی 75 هزار نفری برای داخل بهشت زهرا. برای انجام هماهنگی و شناسایی 175 بازوبند چاپ کردیم. 

محسن رفیق دوست

هنوز بازوبند‌ها توزیع نشده بود که آنها را دست مردم می‌دیدیم. لذا اعلام کردیم آن بازوبند‌ها باطل است. مردم از روی علاقه خودشان بازوبندهایی شبیه درست کرده بودند. ممکن بود دست‌های دیگری هم در کار باشد. در هر صورت خیاط و چاپ‌زن و ... را به مدرسه رفاه آوردیم و گفتیم شما از این ساعت تا روز استقبال اینجا زندگی می‌کنید. آنها تا زمان دریافت بازوبند‌ها به حالت قرنطینه در مدرسه بودند. 175 هزار بازوبند را همان‌جا بسته‌بندی کردیم و به سرگروه‌ها تحویل دادیم. شب 12 بهمن بود.

ت

برای حضور در داخل سالن فرودگاه و استقبال رسمی کارت چاپ کردیم. به توصیه مرحوم شهید بهشتی و به خواهش خلیل‌الله رضایی که پدر رضایی‌های مجاهدین خلق بود. تعداد محدودی کارت هم به نام آنها دادیم تا در صف استقبال بایستند. صبح دیدم این 8 نفر مقابل همه، در صف اول ایستاده‌اند. رفتم تعدادی از روحانیون بزرگ که آمده بودند مثل طالقانی، بهشتی و اسقف مانوچیان را آوردم و در صف اول قرار دادم و گفتم باید در صف اول فقط روحانیون باشند.

400 نفر برای داخل سالن دعوت کرده بودیم، اما سالن پر شده بود. نتوانستیم کنترل کنیم. من بلیزر را مقابل در خروجی فرودگاه گذاشته بودم. قرار بود امام سخنرانی کوتاهی انجام دهد بعد به سمت بهشت زهرا برویم. امام آمدند در سالن و کوتاه صحبت کردند. فشار‌ جمعیت به حدی بود که شخصی مثل آقای شاه‌حسینی که آن زمان رئیس سازمان بازار جبهه ملی و ورزشکار بود و بعد هم رئیس سازمان ورزش شد، آنجا بیهوش شد. با احمد آقا تماس گرفتم، گفتم امام به باند برگردند و نمی‌توان اینگونه ایشان را منتقل کرد. گفتم من حرکت می‌کنم به سمت باند شما هم به سمت در باند بیایید.

 وارد باند شدم، دیدم امام  سوار بنزی شده‌اند و صف زیبایی هم از افراد نیروی هوایی که بیشتر همافر بودند تشکیل شده بود

نیروی هوایی بصورت خود جوش وارد شده بود، البته با ما ارتباط داشتند و برای رفتن به بهشت زهرا با هلیکوپتری به ما کمک کردند. با سرعت آمدم پشت ماشین امام ایستادم،‌

 پیاده شدم مقابل بنز را گرفتم و خدمت امام ) عرض کردم ماشینی که قرار است شما را به بهشت زهرا ببرد آن عقبی است.

 امام  فرمودند چه فرقی دارند؟

 گفتم آن ماشین بلند است و جمعیت هم جمعیت زیادی است و مردم هم بهتر خدمت شما می‌رسند. در این لحظه مرحوم شهید عراقی به کمک من آمد و گفت: آقا ایشان درست می‌گویند.

سیستم بیسیمی تهیه کرده بودیم. 

قرار بود آقای صباغیان با بیسیم عقب بلیزر بنشینند.

 آقای مطهری از همان داخل فرودگاه به باند برگشتند و مثل بقیه آقایان جداگانه به بهشت زهرا رفتند

آقا(امام خمینی) رسیدند و در جلوی ماشین را باز کردند. گفتم شما بفرمائید عقب. گفتند نه می‌خواهم جلوی ماشین بنشینم. 

به آقای صباغیان اشاره کردند و گفتند این آقا کیست؟

 جواب دادیم. فرمودند که غیر از من و احمد و راننده هیچ‌کس دیگر در این ماشین نباشد.

جمعیت زیاد را پیش‌بینی می‌کردیم، اما نه در حد 8 یا 9 میلیون نفر. از فرودگاه تا بهشت زهرا به صورت متراکم آدم‌ها بودند. در طراحی ماشین سیستمی را طراحی کردیم که شاستی کنار راننده باشد که اگر آن شاستی زده نمی‌شد در نه از بیرون و نه از داخل ماشین باز نمی‌شد. می‌خواستیم در بدون کنترل باز نشود که این تمهید در بهشت زهرا به کار آمد. امام نشستند و احمد آقا هم پشت ماشین قرار گرفتند. حدود 300 متر راه آمدیم. کم‌کم فشار جمعیت بین ماشین امام و ماشین‌های اسکورت فاصله‌ انداخت تا اینکه آنها دیگر از دید من خارج شدند. به میدان آزادی رسیدیم ماشین بنزی پیدا شد قبلاً هماهنگ کرده بودیم مینی‌بوسی از صداوسیما آمده بود. 

قرار بود آن ماشین فقط جلوی من باشد و من هم برای کار فیلمبرداری آنها خود را تنظیم کنم. این بنز تا نزدیک بهشت زهرا جلوی ماشین بود و نمی‌توانستیم کاری بکنیم. مردم فکر می‌کردند که امام در آن بنز است. بعد متوجه می‌شدند که در آن نیست و دنبال ما می‌دویدند.

چند جا برایم مشکل پیش آمد. بعد از میدان فرودگاه ماشین بر اثر فشار مردم کاملاً به چپ و راست متمایل می‌شد. اگر کمی بیشتر فشار وارد می‌شد ماشین به این سنگینی چپ می‌شد. این مسأله روبروی دانشگاه و خیابان منیریه هم اتفاق افتاد. من در آن لحظات توسل پیدا می‌کردم. به علت سوار بودن مردم روی ماشین درون ماشین مثل شب تاریک می‌شد، زمستان بود؛ ولی درون ماشین مثل تابستان گرم می‌شد، تا جایی که کولر روشن می‌کردم. از یک طرف امام  عرق کرده بودند. کولر را روشن می‌کردم تا بتوانیم نفس بکشیم. از نگرانی اینکه امام سرما نخورند دوباره خاموش می‌کردم.

فشاری که در ماشین بود احمد آقا را از پا درآورد و تقریباً بیهوش شد و به حالت خوابیده در پشت ماشین بود. احمد آقا سه ربع تقریباً بیهوش بود. من هم احساس می‌کردم دست‌هایم دیگر به بدنم وصل نیستند، اما امام دو - سه بار با دست اشاره کردند و گفتند که آرام باشید هیچ اتفاقی نمی‌افتد. از زمانی که ایشان داخل ماشین نشستند تا وقتی که به بهشت زهرا رسیدیم، لبخندی روی لب ایشان بود.

عکس امام در هواپیمای ایرفرانس - اختصاصی روزنامه اطلاعات

12 بهمن 57 - عکاس: رسول صدرعاملی

مسیر فرودگاه تا بهشت زهرا را در سه ساعت و 20 دقیقه در میان ازدحام جمعیت طی کردیم. در بهشت زهرا ازدحام جمعیت به گونه‌ای بود که عده زیادی روی قسمت جلوی ماشین پریدند و به پایکوبی و شادی پرداختند. داخل ماشین مثل شب تاریک شده بود. یک مرتبه موتور ماشین از کار افتاد. هرچه استارت می‌زدم فایده‌ای نداشت. فرمان هیدرولیک ماشین قفل شده بود و باید ماشین روشن می‌شد تا من آن را برگردانم. هنوز احمد آقا به هوش نیامده بود. امام با بالا و پایین کردن دستگیره سعی کردند در را باز کنند، نتوانستند

امام گفتند باید برویم قطعه 17. دفعه اول که گفتند من خدمت ایشان عرض کردم که این ممکن نیست، با این ازدحام جمعیت اجازه دهید فکری بکنیم. درآن زمان 38 سالم بود. امام گفتند که در را باز کن تا من پایین بروم. این حرف را کسی می‌گفت که من از 16 سال پیش مقلد ایشان بودم و هرچه گفته بود با جان و دل گوش می‌کردم. در برزخ عجیبی بودم. شرایط بیرون به گونه‌ای نبود که بتوان در ماشین را باز کرد. همان‌جا با صدای بلند به حضرت زهرا(س) متوسل شدم. گفتم یا زهرا تو را به پدرت قسم به من کمک کن تا بیش از این در مقابل امام مقاومت نکنم. امام هم شنیدند.


امام خمینی دربهشت زهرا خیلی سعی می‌کردند در ماشین را باز کنند، من هم مدام خواهش و تمنا می‌کردم که ایشان تحمل داشته باشند. نیم ساعت با امام در آن وضعیت بودم. واقعاً مستأصل شده بودم، مردم روی ماشین نشسته بودند

 یک مرتبه از لای پای مردم دیدم که آقای ناطق نوری بدون عبا و عمامه مثل کسی که در استخر شنا می‌کند از روی سر مردم در حالت درازکش به سمت ماشین می‌آید. در سمت خودم را باز کردم. ایشان به امام سلام کرد. گفتم به حاج آقا بگویید که تحمل داشته باشند. ایشان گفتند بله، ما هماهنگ کردیم. با هلیکوپتر باید برویم. اصلاً نمی‌شود به گونه‌ای دیگر رفت. 


ناطق نوری در راهپیمایی یوم الله ۲۲ بهمن حضور یافت

۲۲ بهمن ۱۳۹۸حجت الاسلام علی اکبرناطق نوری 

جمعیت طوری است که اصلاً به قطعه 17 نمی‌رسیم. از مردم خواهش کردیم که ماشین را به طرف هلیکوپتر هل بدهند. متأسفانه فرمان هیدرولیک ماشین به طرف خلاف جهتی که می‌خواستیم قفل شده بود. مردم 10 سانت 10 سانت، 500 متر ماشین را بلند کردند تا به هلیکوپتر رساندند. خود ماشین نزدیک یک و نیم تن بود. بچه‌های استقبال هم فاصله مثلث مانند بین ماشین و هلیکوپتر را پر کردند. به مقابل پله هلیکوپتر رسیدیم در ماشین را باز کردم.

 آقای ناطق نوری روی پله‌های هلیکوپتر ایستادند. احمد‌آقا از روی پای من و از طرف صندلی راننده به درون هلیکوپتر رفتند.

 من کمک کردم و زیر بغل‌های امام را به احمد آقا و آقای ناطق نوری دادم. پاهای امام را هم گرفتم

به خاطر دارم وقتی امام در حال خروج از ماشین بودند پای امام را بوسیدم آن آخرین لحظه رمق من بود. وقتی به هوش آمدم آقای دکتر عارفی که پزشک امام بود در حال ماساژ دادن قلب من بود. لحظه‌ای که به هوش آمدم این جمله را شنیدم، من تو دهن این دولت می‌زنم؛ من دولت تعیین می‌کنم.»۱۲ بهمن ۱۳۹۳ایسنا

کمی مانده به بهشت زهرا ماشین بلیزر خاموش شد. امام اصرار داشت که پیاده شود. می‌گفت: ما باید برویم قطعه‌ی 17 بهشت زهرامردم منتظرند. بالاخره هلی‌کوپتر آمد و تا قطعه 17 را با آن رفتند. آن‌ها از پرسنل هوانیروز بودند که وقتی برنامه‌ی زنده‌ی شبکه سراسری از ورود امام قطع شده‌بود، خودشان آمده ‌بودند تا ماجرا را از نزدیک ببینند.

قبل از سخنرانی امام پسری 12،11 ساله چند آیه قرآن خواند که بعدها اسمش معروف شد: محمد اصفهانی. سرود «برخیزید ای شهیدان راه خدا» اجرا شد. امام سخنرانی‌اش را شروع می‌کند. صدایش بم و رساست. وقتی امام می‌گوید: «من دولت تعیین می‌کنم، من توی دهن این دولت می‌زنم...» اول جمعیت کف می‌زنند و سوت می‌کشند و بعد احمد ناطق‌نوری صدا زد: تکبیر. و تکبیر گفتن وسط سخنرانی، از آن روز سنت شد.

سخنرانی تمام شده، هلی‌کوپتری که برای بردن امام آمده، سه‌بار سعی می‌کند بنشیند ولی نمی‌تواند، شلوغ است. عبا و نعلین امام در می‌آید. همراهان امام را به جایگاه برمی‌گردانند و پارچه رویش می‌کشند تا گرد و غبار هلی‌کوپتر اذیتش نکند. پس از مدتی آمبولانس شرکت نفت می‌آید. ناطق‌نوری و احمد آقا همراه امام سوار می‌شوند و آمبولانس به طرف جاده قم می‌رود. آن هلی‌کوپتر هم از بالا دنبالشان می‌کند تا بالاخره در موقعیت و فضایی مناسب بنشیند و امام را به آن منتقل کنند.

هلی‌کوپتر روی شهر است. خلبان می‌گوید هرجا بخواهید فرود می‌آیم. حال امام خوب نیست. می‌روند سمت بیمارستان هزار تختخوابی و فرود می‌آیند. آمبولانس آماده نبود و امام را با ماشین یکی از پزشکان بیمارستان تا انتهای بلوار کشاورز بردند؛ پیکان ناطق‌نوری از صبح آن‌جا بود و همگی سوارش شدند.

همه فکر می‌کردند امام از بهشت زهرا می‌رود مدرسه‌ی رفاه، اما نرفته بود، همه نگران بودند. امام در بلوار کشاورز تصمیم‌اش را گفت: می‌خواست برود خانه‌ی برادرزاده‌اش، دختر آقای پسندیده؛ منزل برادرزاده امام حوالی جاده شمیران (شریعتی) بود.

خاطره ناطق‌نوری از ۲ ساعتی که کسی نمی‌دانست امام کجاست.روز 12 بهمن57

- در این روز پس از حضور امام در فرودگاه و رفتن به بهشت زهرا داخل خودروی بلیزر معروف شده و بنده نیز که در آن زمان طلبه جوانی بودم جلوتر از خودروی ایشان سوار یک دستگاه خودروی جیپ زرد رنگی که برای ایجاد ارتباط بی سیمی وجود داشت، شدم. هجوم جمعیت و استقبال میلیونی انقلابیون از ایشان در میانه راه باعث شد تا اتومبیل حامل حضرت امام دچار نقص شده و متوقف شود که بلافاصله خود را به خودروی امام رساندم و به همراه جمعیت حاضر کمک کردیم که ایشان سوار بالگردی که از قبل برای ایجاد چنین شرایطی پیش بینی شده بود، شوند.

*بنده به همراه امام  و مرحوم حاج احمد آقای خمینی سوار بر بالگرد شدیم اما مسیر و اینکه باید کجا برویم مشخص نبود و بنده به خلبان که نمی دانست باید به کجا برود گفتم تا به سمت بیمارستان هزار تختخوابی که خودروی خود را در حوالی آنجا پارک کرده بودم، برود. پس از فرود بالگرد در محوطه بیمارستان به وسیله خودروی یکی از پزشکان خود را به اتومبیل پیکان بنده رسانده و پس از سوار شدن گفتم کجا برویم که حاج احمد آقا اسم چند تن از بستگان و آشنایان را نام برد و قرار شد به منزل یکی از آنها برویم که آدرسشان را نیز به طور دقیق در اختیار نداشتیم.( خانه‌ی برادرزاده‌اش، دختر آقای پسندیده؛ منزل برادرزاده امام حوالی جاده شمیران "شریعتی" بود)

-در این شرایط و در حالی که جمعیت کثیری از مردم در بهشت زهرا حاضر بودند به همراه امام  و حاج احمد آقا در خیابان های تهران به دنبال پیدا کردن آدرس مورد نظر بودیم و در این مدت 2 ساعت تقریبا کسی نمی دانست که امام کجا است و حتی برخی با ساواک تماس داشتند تا از آنها جویای ایشان بشوند.

*  امام  در این منزل بعداز اقامه نماز و کمی استراحت، به مدرسه رفاه رفتند

***

افشای هویت کسی که روز 12 بهمن در پلکان هواپیما دست امام را گرفته بود

مرکز اسناد انقلاب اسلامی برای نخستین بار پس از 31 سال هویت فردی را که در پلکان هواپیمای ایرفرانس در فرودگاه مهرآباد را گرفته است فاش کرد.

سایت این مرکز گفتگویی را با این شخص فرانسوی منتشر کرده است که می خوانید:

در۱ آبان ۱۳۸۸ دوستی به نام آقای میرغضنفری تلفن زد و گفت: آیا شما از مهمانداری که همراه امام در روز 12 بهمن از پله‌های هواپیما پایین می‌آیند خبر داری؟ گفتم: چطور؟ گفت: ایشان در تهران هستند و سرگردان. خیلی تعجب کردم و گفتم: مشتاقانه منتظر دیدار این عزیز و شما در مرکز اسناد انقلاب هستم. بنابراین در تاریخ ۱۰ آبان ۱۳۸۸ آقای میرغضنفری به همراه ژرژان فابین باتااوش محافظ مخصوص حضرت امام به مرکز تشریف آوردند. البته آقای باتااوش بدون لباس یونیفرم که در 12 بهمن بر تن داشت، آمده بود.

آقای باتااوش خیلی روان فارسی صحبت می‌کرد و خیلی هم پیر شده و با آن چهره معروف متفاوت است. به آقای باتااوش گفتم: چطور در ایران ماندگار شدی؟ و سپس به یاد فیلمی افتادم که چندین سال پیش آقای داود رشیدی پیرامون اقامت امام در پاریس تهیه کرده و در آن فیلم با افراد بسیاری صحبت شده بود. و گفته شد که فردی که همراه امام از پله‌های هواپیما پائین می‌آید نیز مرحوم شده است؟! «یار در خانه و ما گرد جهان می‌گردیم.»سپس آقای باتااوش ادامه داد و گفت: 64 سال دارم و اصالتاً اهل الجزایر هستم و به فرانسه مهاجرت کردم و در یک خانواده مسیحی بزرگ شده‌ام. بعد از تحصیلات دانشگاهی جذب پلیس فرانسه شدم و به هنگام ازدواج قسمتم یک خانم ایرانی به نام «بیتا آهی» شد و ثمره این ازدواج هم دو فرزند است. یک دختر و یک پسر که الان بین آمریکا و ایران تردد می‌کنند.

از آقای باتااوش پرسیدم چگونه به پیر و مرشد و مراد ما روح‌الله الموسوی خمینی وصل شدی؟
گفت: وقتی آقای [امام] خمینی به پاریس آمد. پلیس فرانسه چند نفر را برای محافظت نزد امام فرستاد اما آقای خمینی هیچ کدام را نپذیرفت تا این که قسمت من شد و در همان دیدار اوّل علقه‌ای میان من و آقای خمینی برقرار شد و چون فارسی هم صحبت می‌کردم مزید بر علت شد. و در مدت 116 روز اقامت امام در نوفل لوشاتو همواره با امام بودم:

آقای باتااوش خاطرات شنیدنی زیادی از نوفل لوشاتو داشت. و سپس ادامه داد و گفت: وقتی که قرار شد آقای خمینی به ایران بیاید من هم همراه ایشان در آن پرواز تاریخی بودم و زمانی که هواپیما می‌خواست در فرودگاه مهرآباد به زمین بنشیند. یونیفرم مخصوص پوشیدم و به هنگام تشریف‌فرمایی امام از پله‌های هواپیما دست امام را گرفتم و امام هم دست مرا گرفت. و از پله‌ها پائین آمدیم‌ـ روز عجیبی بود. انگار مسیح(ع) ظهور کرده بود: ایشان ادامه داد و گفت به علت علاقه‌ای که به امام پیدا کرده بودم به احمد آقا گفتم می‌خواهم در ایران بمانم. احمد آقا گفت دولت فرانسه برای شما مشکل درست نمی‌کند گفتم خیر. خودم را بازنشسته می‌کنم. بعد از موافقت امام و احمد آقا و گرفتن حکم بازنشستگی به ایران آمدم و با نظر احمد آقا با شهید چمران و سپس مرحوم نظران همکاری‌های متعدد داشتم...
 
در کارهای مختلف کمک می‌کردم. حال هم که پیر شده‌ام و همسرم نیز از من جدا شده است و در غربت و بی‌کسی و آوارگی در تهران به سر می‌برم تا این که بمیرم و جنازه‌ام را آتش بزنند و در دریا بریزند تا به وسیله گردش آب به طبیعت برگردم.
قصه پرغصه‌ آقای باتااوش خیلی مرا متأثر کرد و گفتم چگونه کسی که به عشق امام جلای وطن نموده به ایران هجرت کرده، باید چنین آواره و بی‌خانمان، و هر چند شب مهمان کسی باشد، به چند نفر از مسئولین هم مشکلات و گرفتاری‌های آقای باتااوش را منتقل کردم: آنها هم پاسخی که دادند: هم تعجب می‌کردند که این آقا چطور تا به حال در ایران بوده و هیچ کس خبر ندارد و دوم آن که شاید... گفتم ما که از غیب خبر نداریم می‌توانید با چند سؤال مشکل این شیدایی امام را حل کنید و لااقل ایشان را از آوارگی نجات دهید تا مبادا رسانه‌های ضد انقلاب که کم هم نیستند از آقای باتااوش بهره‌برداری سیاسی نمایند.۱۳ بهمن ۱۳۸۸تابناک

توضیحات نگارنده-پیراسته فر: «مأمورفرانسوی» که دست امام خمینی راگرفته کیست؟

«ژرژان فابین با تااوش»محافظ حضرت امام خمینی ، که دستان امام را گرفته و در حال پائین آمدن امام از هواپیماست.

من متولد سال ۱۹۴۳ میلادی هستم  و در خانواده ای کاتولیک بزرگ شده ام که پس از استخدام در پلیس فرانسه با یک زن ایرانی مسلمان ازدواج نمودم و دارای دو فرزند می باشم.

وقتی امام خمینی به پاریس آمد پلیس فرانسه چند نفر را برای محافظت نزد امام فرستاد اما آقای خمینی هیچ کدام را نپذیرفت تا این که قسمت من شد و چون فارسی هم صحبت می‌کردم مزید بر علت شد و در مدت ۱۱۶ روز اقامت امام در نوفل لوشاتو همواره با امام بودم.

«باتااوش»مامور فرانسوی می گوید: بعد از ورود امام به ایران به احمد آقا فرزند امام گفتم می‌خواهم در ایران بمانم احمد آقا گفت دولت فرانسه برای شما مشکل درست نمی‌کند گفتم خیر، خودم را بازنشسته می‌کنم.وموافقت کرد.

واما حالا این بنده «ژرژان فابین با تااوش»خدا راگیردادندکه جاسوسه!

اوضاع ایران قبل ازورود امام

 بختیار که از ارسال نامه به امام  در تاریخ ۵ بهمن ۱۳۵۷ و طرح سفر به پاریس و مذاکره با ایشان موفق به کسب مشروعیت و یافتن راه نجات نشده بود؛ از یک سو حاضر به سپردن حکومت به مخالفان نبود و از سوی دیگر خود نیز تسلطی بر اوضاع کشور و امکان تغییر شرایط آن را نداشت و تنها به پشتیبانی آمریکا و انگلیس و تا حدودی ارتش، دلگرم بود.

نقشه بختیار برای ربودن هواپیمای حامل امام خمینی (ره) + صوت

به رغم بسته بودن فرودگاه‌ها و پخش خبرهای مربوط به سوء قصد به جان امام و نیز منحرف ساختن هواپیمای حامل وی، امام اعلام کرد: «هر زمان بخواهد به ایران مراجعت می‌کند». بدین ترتیب بسته شدن فرودگاهها به عنوان یک وسیله تبلیغاتی به نفع امام خمینی و به ضرر بختیار درآمد. چرا که اعلام ‌آمادگی امام برای بازگشت به میهن و ممانعت دولت بختیار، مردم ایران را به هیجان بیشتری درآورده و ابعاد ناآرامی‌ها را وسیع‌تر ساخته بود.در حالی که هنوز در میان فرماندهان نظامی شاه کسانی بودندکه تصور می‌کردند کودتا علیه امام خمینی امکان دارد و می‌کوشیدند شاپور بختیار را با آن موافق سازند‌، بختیار بی‌میل بود؛ زیرا اعتقاد داشت خودش شاه را بیرون کرده و پشتوانه او اکنون به قدری قوی است که به تنهایی می‌تواند امام خمینی را نیز کنار بگذارد.

تحصن تا بازگشایی فرودگاه

تحصن در دانشگاه تهران که با حضور جمعی از روحانیون متعهد و مبارز نظیر شهید بهشتی، شهید مطهری، شهید مفتح، آیت‌الله خامنه‌ای و جمعی دیگر از روحانیون مبارز سازماندهی شده بود، به صورت گسترده مورد حمایت مردم، علما و مراجع تقلید قرار گرفت و تا زمان بازگشایی فرودگاه نیز ادامه یافت. حمایت مردمی از حرکت روحانیون به همراه فرار سربازان، درجه‌داران و افسران جوان از پادگان‌ها، اوضاع را به گونه‌ای درآورده بود که بختیار نمی‌توانست به طور نامحدود فرودگاهها را بسته نگه دارد.

برای بختیار روشن شده بود نه تنها نمی‌تواند آیت‌الله را شکست دهد، بلکه می‌باید به خواسته‌های مردم که مهمترین آنها، بازگشائی فرودگاه‌ها بود نیز تن دردهد.

بازگشایی فرودگاه برای ورود امام

بختیار که همچنان به تلاش خود برای تکیه بر اریکه قدرت ادامه می‌داد، ناگهان روز ۹ بهمن،‌ اعلام کرد که فرودگاه برای ورود آیت‌الله خمینی باز است. اگر چه بختیار دلیل این تصمیم را ناتوانی خود ازمنع بازگشت یک تبعه ایرانی به کشورش اعلام داشت، اما ویلیام سولیوان آخرین سفیر امریکا در رژیم پهلوی در این باره می‌نویسد: «بختیار پس از اینکه با وساطت من موفق به جلوگیری از استعفای ارتشبد قره‌باغی از ریاست ستاد شد، گفت: با تدابیری که پیش‌بینی کرده، ‌پس از مراجعت آیت‌الله خمینی اوضاع به نفع حکومت او تغییر خواهد کرد.» فارغ از آنکه بختیار با این تصمیم خود چه هدفی را دنبال می‌کرد، عقب‌نشینی او وباز شدن فرودگاه‌ها حکایت از پیروزی امام و مردم ایران در مبارزه تبلیغاتی بر علیه رژیم شاهنشاهی داشت.

خبر بازگشت امام در روزنامه‌های عصر ۱۱ بهمن از یک سو نشان از استیصال ارتش و دولت داشت و از سوی دیگر تدارکات وسیع کمیته استقبال برای ورود امام به ایران را به نمایش می‌گذاشت.

سرانجام روز ۱۲ بهمن ۱۳۵۷(فوریه ۱۹۷۹) امام خمینی پس از بیش از ۱۴ سال تبعید با هواپیمای ۷۴۷ شرکت هواپیمایی فرانسه (ایرفرانس) عازم ایران گردید. امام پیش از ترک نوفل‌لوشاتو در پیامی کوتاه از مهمان‌نوازی و تفاهم فرانسویان و اجازه آزادی بیان که به او داده شده بود، تشکر کرد: «کشور شما را ترک می‌کنم تا برای خدمت به کشور خود بروم. مهمان‌نوازی دولت فرانسه و حس آزادی خواهی آن را فراموش نخواهم کرد.» ضمن اینکه امام از اهالی نوفل‌لوشاتو نیز به خاطر دردسرهایی که اقامت وی برایشان فراهم کرده بود، عذرخواهی کرد.

بختیار باید استعفا بدهد

امام در مصاحبه‌ای در فرودگاه پاریس به سئوالات خبرنگاران نیز پاسخ داد. در مورد دولت بختیار، مواضع قبلی خود را تکرار کرد و گفت: «ملاقات را نمی‌پذیرم، مگر آنکه استعفا بدهد و کنار برود».

ارتش به دامن ملت بیاید

همچنین امام در مورد ارتش، ضمن تأیید تماسهایی که در تهران با ارتش بوده است، فرمود: «اگر مقتضی بدانیم، باز هم تماس حاصل خواهیم کرد. ما از ارتش می‌خواهیم که هر چه زودتر به ما متصل شود. ما می‌خواهیم ارتش مستقل باشد، و از قید اجانب خارج شود، آزاد شود. آنها فرزندان ما هستند. ما به آنها محبت داریم باید به دامن ملت بیایند و ارتش و ملت از همدیگر هستند. ارتش باید از دولت غاصب کنار برود، تا مردم تکلیفشان را با او معین کنند

آرامش امام در پرواز انقلاب

۱۵۰ تن خبرنگار خارجی که عمده‌‌ترین شبکه خبری دنیا را تشکیل می‌دادند، همراه امام در «پرواز انقلاب» حضور داشتند. یکی از مهمترین نکات پرواز انقلاب، خالی بودن نیمی از صندلی‌های بوئینگ ۷۴۷ ایرفرانس بود. در حالی که هواپیمای چارتر ایرفرانس گنجایش بیش از ۴۰۰ نفر را داشت اما از پذیرش حدود ۲۵۰ مسافر خودداری نمود تا بتواند به اندازه کافی سوخت‌گیری کند و در صورت عدم فرود در تهران به پاریس بازگردد.  این مطلب بیش از هر چیز نشان دهنده نگرانی از احتمال عدم موفقیت و شکست پرواز ‌بود. با این حال امام مصرانه و در کمال آرامش اعلام کرد که به کشور باز می‌گردد.

آرامش امام در طول پرواز برای تمام خبرنگاران و همراهان وی شگفت‌انگیز بود. روزنامه کیهان در گزارش ویژه خود در روز دوازدهم بهمن چنین نقل می‌کند: «یک خانم مهماندار هواپیمایی که آیت‌الله خمینی را به تهران آورد، گفت امام فاصله پاریس تا تهران را در کف هواپیما خوابیده بود. به گفته این مهماندار اندکی بعد از سوار شدن به هواپیما در فرودگاه شارل دوگل پاریس امام به طبقه بالای هواپیما رفت، نمازش را خواند و بعد روی دو پتو خوابید. دستیارانش در طبقه پایین ماندند و فقط خدمه و افرادی که در کابین کار داشتند از پلکان رفت و آمد می‌کردند.» مهماندار هواپیما گفت: «یک بار که از کنار وی عبور کردم ‌آرام به خواب رفته بود و بار دیگر که برگشتم هنوز در خواب بود.» خواب آرام امام ظاهراً نشان می‌دهد که وی بیمی از احتمال افزایش برخوردهای خونین بین نیروهای نظامی و هوادارانش به دنبال ورودش به تهران به خود راه نداده است.

صف 32 کیلومتری استقبال کنندگان از امام

در سپیده دم دوازده  بهمن مردم از شهرهای گوناگون خود را به تهران رسانده بودند. روزنامه کیهان، طول جمعیت استقبال کننده را ۳۲ کیلومتر و تعداد افراد حاضر را بیش از ۳ میلیون نفر تخمین زده است. امام خمینی،‌ پس از ابراز تشکر از استقبال کنندگان،‌ طی سخنان کوتاهی، با تکرار برنامه سیاسی خود، دولت بختیار را غیر قانونی و غاصب دانست و حضور خود در میان مردم و فرار شاه از ایران را نتیجه زحمات همه طبقات ملت و رمز این پیروزی را در وحدت کلمه دانست.

امام خمینی، فرار شاه از کشور و توسل او به بیگانگان را یادآور شد و گفت: «پیروزی ما وقتی است که دست این اجانب از مملکت کوتاه شود و تمام ریشه‌های رژیم سلطنتی از این مرز و بوم بیرون برود... ما این دولت را نمی‌توانیم بپذیریم. ملت ایران رأی بر سقوط سلطنت داده است. بنابراین، ما نه مجلس را قبول داریم و نه حکومت را قانونی می‌دانیم، باید دولت کنار برود. شورای انقلاب حکومت را تعیین خواهد کرد.

حکومت موقت موظف خواهد بود که مقدمات رفراندوم را تهیه کند. قانون اساسی که تدوین شد، به ‌آراء عمومی گذاشته می‌شود، که اگر مردم قبول کنند،‌ رژیم جمهوری و قانون جمهوری خواهد بود... من، اعلام می‌کنم که دولت فعلی غاصب است و غیر‌قانونی است و اگر زیادتر از این لجاجت کند مسئول خواهد بود...» این مراسم که به مدت بیست دقیقه توسط تلویزیون دولتی ایران به طور زنده پخش می‌شد، ناگهان با ظاهر شدن عکس شاه بر روی صفحه تلویزیون قطع گردید.

عده‌ای عصبانیت نظامیان از نواخته نشدن سرود شاهنشاهی و عده‌ای همانند بختیار، حمله عوامل ناشناس کمونیستی را دلیل قطع پخش زنده مراسم استقبال امام اعلام کردند.به هر روی قطع پخش زنده تشریف فرمایی امام، در شهرهای ایران، بازتاب بدی پیدا کرد، عده‌ای تلویزیون‌های خود را شکستند و عده‌ای دیگر دچار نگرانی برای سلامتی امام شدند. 

ترسیم خطوط آینده انقلاب

اما در تهران، امام خمینی، پس از سخنان خود در فرودگاه، در میان استقبال چند میلیونی مردم که در سرتاسر مسیر فرودگاه تا بهشت زهرا گردآمده بودند، وارد بهشت زهرا شدند. امام در قطعه ۱۷ بهشت‌زهرا بر مزار شهدای انقلاب ایران برای متجاوز از دو میلیون نفر نطق تاریخی خود را درباره شاه، دولت، مجلسین و ارتش ایراد نمودند.ایشان در این سخنرانی که یکی از پرجمعیت‌ترین اجتماعات تاریخ بود، با تأکید بر حاکمیت ملی و نقش مردم در تعیین سرنوشت خود، غیر قانونی بودن مجلسین و رژیم سلطنت پهلوی را مطرح کردند و مصایبی که مستقیماً ناشی از رژیم طاغوتی است بر شمردند و خطوط آینده انقلاب را ترسیم نمودند.

«پرواز انقلاب» حادثه‌‌ای مهم درتاریخ معاصر ایران و جهان به است. چرا که اوج وحدت و یکدلی مردم ایران در حمایت از رهبری قاطع امام خمینی را نشان می‌دهد. همچنین «پرواز انقلاب» از این جهت که تنها ده روز پس از حضور امام خمینی در تهران، طومار نظام ۲۵۰۰ سال شاهنشاهی در ایران پیچیده شد و جهان شاهد پیروزی یکی از پرشکوه‌‌ترین و مردمی‌ترین انقلابهای زمان گردید نیز قابل تأمل و تفکر است۱۲ بهمن ۱۳۹۲فرهنگ

بقیه اسامی همراهان امام(درپرواز انقلاب)

این هواپیما ۴۰۰ صندلی داشت که بیش از ۲۵۰ صندلی آن عمدا خالی ماند. حدود ۱۲۰ خبرنگار خارجی و چند خبرنگار ایرانی و ۳۰ تن از همراهان و علاقه‌مندان امام که برای دیدار او به نوفل لوشاتو رفته بودند، در این پرواز حضور داشتند.

خانواده امام خمینی چرادراین پرواز همراه امام نبودند؟

علی درکنارخواهرانش-زهرا ونعیمه

علی اشراقی نوه امام(فرزندآیت الله شهاب الدین اشراقی-صدیقه مصطفوی)متولد1345 می گوید:ماخیلی مشتاق بودیم بهمراه امام به تهران بیاییم  ولی  اجازه ندادند که خانواده امام همراه با آقا باشد، یکی دو روز بعد ما به همراه خانم به تهران آمدیم.

امام از آقای اشراقی(دامادش) خواستند در نوفل لوشاتو بماند و پذیرای کسانی باشد که از کشورهای دور برای دیدارشان آمده بودند. پس از آن، در زمانی مناسب همراه خانم و خانواده اش به ایران برگردد. آقای اشراقی از این که نتوانست با امام همراه شود،‌ غمگین شد و می گفت کنار امام بودن و خطر سفر را تحمل کردن برای من آسان تر از اینجا ماندن و انتظار کشیدن است./کتاب(اقلیم خاطرات)دکتر فاطمه طباطبایی

چرادکترحسن روحانی  درهواپیمای حامل امام خمینی به ایران نبود؟

روحانی قبل از آمدن به فرانسه ، در ایران چند منبر رفته بود و سخنان تند و تیز انقلابی ایراد کرده بود. به همین لحاظ تحت کنترل شدید ساواک قرار داشت. او پیش از انقلاب ، ۲ بار هنگامی سخنرانی در مسجد با هجوم ماموران ساواک روبرو شد که هر دو بار موفق به فرار می شود . از آن پس او ممنوع المنبر شد

روحانی در جایی گفته عنوان " امام" را برای آیت الله خمینی او پیشنهاد داده و جریان از این قرار است که او در یکی از سخنرانی های خود امام را به حضرت ابراهیم تشبیه می کند و نام امام را برای او عنوان می کند .  به این ترتیب او مدتی تحت تعقیب ساواک بود و بالاخره  به توصیهٔ آیت‌الله بهشتی و مرتضی مطهری از ایران خارج شد تا فعالیت های تبلیغی بر علیه رژیم پهلوی را از سر بگیرد. روزی که حضرت امام از پاریس به سمت تهران پرواز کردند بیشتر اعوان انقلاب با ایشان همراه بودند اما حسن روحانی موفق نشد با پروازی که امام به ایران آمد مراجعت کند. به او گفته شد که ظرفیت پرواز تکمیل است . بنا بر این او به جای آمدن به تهران یکراست به لندن رفت تا پس از ملحق شدن به خانواده خود با آنها به ایران بیاید.

همه تبعیدها-اخراج- ها امام خمینی


۱۴سال ۳ماه دوری ازوطن/۲+ماه زندان۸ماه حصر

یازده ماه ترکیه+۱۳سال عراق+۴ماه فرانسه

اولین چیزی که امام در ترکیه تهیه کردند چه بود؟

 ۱۳آبان۱۳۴۳–تیعیدامام خمینی  به ترکیه

Image result for ‫امام خمینی درشهربورسای ترکیه‬‎

مساحت شهر بورسا(ترکیه)  ۲۲۵٫۹۳۵ هکتار است. بورسا در شبه جزیره آناتولی در شمال غربی و جنوب شرقی دریای مرمره واقع شده است.  جمعیت شهر بورسا ۲٫۸۴۲٫۰۰۰ نفر است، به همین دلیل از آن به عنوان چهارمین استان پر جمعیت ترکیه یاد می‌شود.

شهر«بورسا»در۳۲۵کیلومتری آنکارا-پایتخت-قراردارد.

۱۳مهر۱۳۴۴تبعیدازترکیه به عراق"نجف"

۱۳سال اقامت درنجف

۱۲مهر۱۳۵۷تبعید-اخراج-ازنجف به کویت

کویت اجازه حضوربه خاکش رانداد،بناچارامام چندساعت بعدبه عراق(بصره)برگشت وروزبعد۱۳مهر۵۷ازطریق فرودگاه بغدادبه «فرانسه»منتقل شد.

۱۴مهر۱۳۵۷وارد"پاریس"شد.

۲روزبعد(۱۶مهر)به حومه پاریس(نوفل لوشاتو)منتقل شد.

مدت اقامت در«فرانسه» ۴ماه (۱۱۸روز)

مدت اقامت دردهکده«نوفل لوشاتو» : ( ۱۱۶ روز )

نوفل لوشاتو و کانون خبری

دهکده «نوفل لوشاتو»که در ۳۵ کیلومتری جنوب غربی شهر پاریس قرار دارد

۱۲بهمن۱۳۵۷واردکشورایران شد.

۱۰روز(دهه فجر)هنوزتفاله های شاه "بختیار"حکومت متزلزلی داشتند.

بیست ودو۲۲بهمن حکومت شاه به زانودرآمد وحکومت بدست عاشقان خمینی درآمد.پیروزی انقلاب

ساعت۲۲:۲۳ شنبه ۱۳خرداد۱۳۶۸(٢٨ شوال ١۴٠٩)روح خدا به خدا پیوست.

توضیحات مدیریت سایت-پیراسته فر:

علت وعوامل تبعید امام خمینی چه بود؟

ماجرای اخراج امام خمینی ازایران:

من برای دفاع از وطنم تبعید شدم:امام خمینی

امام(مدتی بعدازتصویب کاپیتولاسیون در ۲۱ مهر ۱۳۴۳- امام در ۴ آبان ۱۳۴۳ که  مصادف با٢٠ جمادی الثانی١٣٨٤ بمناسبت ولادت حضرت فاطمه زهرا درمنزل خودسخنرانی می کند که درآن سخنرانی درمخالفت با کاپیتولاسیون افشاگریهایی می کند که ۹روزبعددستگیر وتبعیدمی شود)

گزارش ساواک

گزارش  مأمور ساواک-سرهنگ افضلی - که به عنوان مامور همراه امام با ایشان به ترکیه و سپس بورسا رفت - از مراحل تخلف پرداز تبعید امام خمینی به آنکارا -سه شنبه، ۱۲ آبان ۱۳۴۳

از : آنکارا تاریخ : سه شنبه، ۱۶ آبان ۱۳۴۳
به : تهران شماره : ۹۰۰ 
شماره‏ هاى عطفى : ۱۳۸۵/۱۳۰ـ ۶۴/۱۱/۶

تیمسار ریاست ساواک 
در اجراى امر ساعت ۸ صبح،چهارشنبه، ۱۳ آبان ۱۳۴۳ آبان به اتفاق شخص مورد نظر۱ وسیله هواپیما به طرف آنکارا پرواز نموده اولین صحبت ایشان خطاب به اینجانب در هواپیما این بود که :

« من براى دفاع از وطنم تبعید شدم»

پس از سه ساعت و سى دقیقه پرواز در فرودگاه آنکارا پیاده شدیم در سالن فرودگاه یکى از مأمورین امنیتى ترکیه جلو آمده پس از بیان نام اینجانب و معرفى خود به نام مأمور ابتدا به زبان ترکى سپس آلمانى صحبت نمود. در فاصله کوتاهى به اتفاق شخص مورد نظر و مأمور معرفى شده با اتومبیل پس از طى 35 کیلومتر به آنکارا رسیده مستقیما به هتل بلوار پالاس طبقه چهارم اطاق ۵۱۴ که قبلاً آماده شده بود مستقر شدیم پس از ۲۴ ساعت توقف چون محل استقرار مشکوک به نظر مى‏رسید طبق طرح قبلى وسیله مأمورین ابتدا محل دیگرى انتخاب شد سپس در ساعت ۲ بعد از ظهر پنجشنبه ۱۴ آبان به وقت آنکارا با مراقبت کامل وسیله دو نفر مأمور ترک به محل جدید طبقه ۸ واقع در خیابانى که اسم آنرا نمى‏دانم منتقل گردیده که وسایل استراحت کاملاً مهیا مى‏باشد و نسبت به مکان اول داراى حفاظت بیشترى است. روحیه شخص مورد نظر نسبت به روز اول بهتر است و در محل جدید برنامه روزانه‏اش بیشتر استراحت و تلاوت قرآن و اداى نماز و صرف غذا است و گاهگاهى هم کلمات ترکى را یادداشت مى‏نماید ولى نباید وى را تنها گذاشت به علت کنجکاوى مخبرین جراید ترکیه و خبر منتشره از رادیو ایران و انتشار خبر دیگرى در روزنامه مورخ ۵ نوامبر ۱۹۶۴به نام YENI GAZETEترکیه در نظر است تا چند روز دیگر به بورسا یکى از شهرهاى ترکیه که در سیصد و بیست کیلومترى غرب آنکارا مى‏باشد منتقل گردد جریان کتبا تقدیم خواهد شد.۷ نوامبر ۱۹۶۴(۱۶آبان۱۳۴۳)

 امام را از خانه سوار ماشین فولکس و سپس سرکوچه سوار ماشین شورلت کردند و به سمت تهران بردند. بین راه قم به تهران، حضرت امام اعلام می کند که می خواهد نماز بخواند. بنابراین نماز صبح را در صحرا خواندند. هنوز آفتاب روز ۱۳ آبان ۱۳۴۳ از افق بیرون نیامده بود که امام سوار هواپیما شد. سرهنگ افضلی نیز همراه امام بود و هواپیما ساعت ۳۰ : ۱۱ دقیقه در فرودگاه آنکارا به زمین نشست. امام خمینی هنگام تبعید به ترکیه به افسر مأمور در هواپیما گفت: من برای دفاع از وطنم تبعید شدم.

*** 

پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرموده است:حُبّ الوطن مِن الإیمان - دوست داشتن وطن، جزء ایمان است.

ملی گرایی غیراز وطن دوستی است

« از مسائلی که طراحان برای ایجاد اختلاف بین مسلمین طرح و عمال استعمارگران در تبلیغ آن بپاخاسته‏ اند، قومیت و ملیت است که دولت عراق سالهاست بدان دامن‏ می‏زند. و در ایران نیز دستجات محدودی دانسته یا ندانسته از آن ترویج و تأیید می‏ کنند. و در سایر نقاط از ترک و کُرد و دیگر طوایف هم همان راه را پیش گرفته‏ اند و مسلمانان را در مقابل هم قرار داده‏ اند و حتی به دشمنی کشیده‏ اند؛ غافل از آنکه حب وطن، حب اهل وطن و حفظ و حدود کشور مسئله ‏ای است که در آن حرفی نیست؛ و ملی گرایی در مقابل ملتهای مسلمان دیگر، مسئله دیگری است که اسلام و قرآن کریم و دستور نبی اکرم (ص) بر خلاف آن است؛ و آن ملی گرایی که به دشمنی بین مسلمین و شکاف در صفوف مؤمنین منجر می‏شود بر خلاف اسلام و مصلحت مسلمین و از حیله‏ های اجانب است که از اسلام و گسترش آن رنج می‏برند.
از ملی گرایی خطرناکتر و غم‏ انگیزتر، ایجاد خلاف بین اهل سنت و جماعت با شیعیان است، و القای تبلیغات فتنه‏ انگیز و دشمنی ‏ساز بین برادران اسلامی و ایمانی است.» صحیفه امام/۱۳/۲۰۹

امام در سپیده دم ۱۳ آبان ۱۳۴۳ توسط یک گروه از مأموران ساواک به سرپرستی سرهنگ مولوی ـ رئیس ساواک تهران ـ بازداشت شدند و هنوز آفتاب از افق سرنزده بوده که با یک فروند هواپیمای نظامی از فرودگاه مهرآباد به ترکیه تبعید شدند. اطلاعیه کوتاه ساواک که از رادیو و تلویزیون و روزنامه‌ها انتشار یافت، چنین بود:«طبق اطلاع موثق و شواهد و دلائل کافی


 چون رویه آقای خمینی و تحریکات مشارالیه علیه منافع ملت و امنیت و استقلال و تمامیت ارضی کشور تشخیص داده شد، لذا در تاریخ۱۳ آبان ۱۳۴۳ از ایران تبعید گردید.» 

خلاصه اقامتگاههای امام خمینی(ازورودبه مهین تارحلت)۱۰سال و۴ماه زندگی

۱۲ساعت (یک شب)در"مدرسه رفاه"+

۲۴روزمدرسه علوی+

۳روزمنزل دخترش"زهرامصطفوی-دکتربروجردی"

+۱۱ماه(هشت روزکمتر)درشهرقم"+

۹سال۴ماه۱۲روز اقامت مجدددرتهران  یعنی(۴ماه"۵روزکمتر")در"دربند"+۹سال ۱۷روز-جماران

دوازدهم۱۲بهمن۱۳۵۷ ورودبه میهن -ازدهم اسفندعزیمت به قم تادوم بهمن 

ازدوم بهمن‌ماه سال ۵۸ به محله "دربند"تهران رفتند(۴ماه"۵روزکمتر")

ازشب بیست و هشتم اردیبهشت۱۳۵۹به جماران رفت

البته ازاین مدت حضوردرتهران حدود۲ماه دربیمارستان بوده

دکترمعالج امام می گوید:بعد از۲۸روزاقامت درتهران- حضرت امام به قم رفتند. اما به علت ناراحتی قلبی به پیشنهاد بنده به تهران منتقل شدند. ایشان حدود ۴۸ روز در بیمارستان شهیدرجائی فعلی بودند. بعداً به منزلشان در خیابان دربند، که موقتی بود، منتقل شدند

در شرایطی که ترورها وجود داشت بتوانیم حضرت امام را سریع از جماران به بیمارستان نزدیکی منتقل کنیم، وجود نداشت. به حاج احمد آقا پیشنهاد کردم که در نزدیک ترین محل باید یک مرکز قلب، حتی به صورت مختصر، داشته باشیم. ایشان هم قبول کرد. بعد بیمارستان بقیه الله جماران با پیشنهاد بنده ساخته شد. در ساختنش نیز نظارت کامل داشتم.

در فاصله بیست متری محل سکونتشان بیمارستان ساختیم. ایشان در همان زمانی که بیمارستان آماده شده بود سکته وسیع قلبی کردند. قلبشان ایست کرد. درست پیشبینی کرده بودیم و بلافاصله ایشان احیا و به آن جا منتقل شدند.

بیماری امام تشخیص اولیه "سرطان معده "بود. بعد هم معلوم شد "سرطان خون" بودهکه اولین  تظاهراتش را به طریق زخم معده نشان داده.

دکتر سید حسن عارفی سرتیم پزشکی حضرت امام ۸ خرداد ۱۳۹۳عصرایران

***

امام خمینی ازروزسوم خرداد۱۳۶۸تا۱۳خرداد۱۳۶۸دربیمارستان قلب بستری بود۱۰روز

۱۶:۰۱ با آمادگی کامل تیم پزشکی با الکتروشوک‏های مکرر، گذاشتن لوله داخل مجرای تنفس و متصل کردن به دستگاه تنفس مصنوعی موقتاً‏ ضربان قلب و تنفس ولو مصنوعی شروع به کار کرد.

 

۲۲:۲۲ با وجودی که پیس میکر کار می‏کند و الکتریسیته تحریکی به عضله قلب وارد می‏کند، ولی عضله قلب قادر به عکس العمل و منقبض شدن نیست.

 

ساعت۲۲:۲۳ شنبه ۱۳خرداد۱۳۶۸(٢٨ شوال ١٤٠٩)روح خدا به خدا پیوست.

***

امام فقط یک شب در مدرسه رفاه خوابیدند و بعد به مدرسه علوی رفتند