«موصل «کجاست؟ «شمر»کیست؟قبیله شمر درموصل+رئیس جمهورعراق که از«قبیله شمر»بود
شهر موصل(استان نینوا) دومین شهر پرجمعیت کشورعراق پس از بغداد است و با جمعیتی در حدود دو و نیم میلیون نفر جمعیت دارد.این شهر با اعراب ، کردها ، آشوری ها و ترکمن ها ساکن است که در فاصله ۴۵۰ کیلومتری بغداد قراردارد.
موقعیت سوق الجیشی موصل(استان نینوی) این است که درمرز۲ کشور سوریه وترکیه قراردارد
اکثریت جمعیت موصل مسلمان مسلمان سنی است و از پنج قبیله اصلی: شمر ، جابور، البحمدان ، دولائم و آهسته سرچشمه می گیرد.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:درعراق علاوه بر«قبیله شمر»،قبیله یزیدهم زندگی می کنند واقلیت هایی مثل یهودیان ونحله های عجیب دیگری.
درهمین موصل،بزرگترین قبیله «شمریان»هستند اینهاآنقدر بروبیادارند که خودرا یک سروگردن برتراز عشیره های دیگرمی دانند،اولین رئیس جمهوربعدازسقوط صدام حسین،ازهمین قبیله بوده است که گزارش های مستندرا می خوانید./
شهرموصل از۲۱خرداد ۱۳۹۳ به اشغال داعش درامد وتا ۸ تیر۱۳۹۶آزادشد،یعنی بیش از۳سال دراشغال داعش بود وبلکه پایتخت داعش درعراق بود.
اعدام جوانان موصل توسط داعش ۱۳۹۴
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:داعشی های جنایتکار،گردن جوانان «قبیله شمر» به روش «شمریون» می زنند!.
اولین رئیس جمهورعراق«بعدازسقوط صدام»ازقبیله «شمر»بود
در پی سقوط حکومت صدام حسین، غازی مشعل عجیل الیاور،متولد۱۱مارس۱۹۵۸(۲۰ اسفند۱۳۳۶)، رئیس جمهورعراق شد.
وی فرزندشیخ احمد عجیل الیاوراست،پدرش، در زمان نظام سلطنتی در عراق مسئولیت هایی را در پارلمان برعهده داشته و شیخ الشیوخ(رئیس قبیله) عشایر شمر در عراق بود که اعضای این عشیره را افرادی از دو مذهب اسلامی شیعه و سنی تشکیل می دهند.
«الیاور» به مدت ۱۵ سال در عربستان سکونت داشت و درچهارم ماه آوریل۲۰۰۳(۱۵فروردین۱۳۸۲) پس ازحمله نظامی آمریکا و سقوط رژیم صدام رئیس جمهور سابق عراق ، به کشور بازگشت.
وی همچنین پس از ترور عزالدین سلیم، رئیس شورای حکومت انتقالی عراق، به عنوان رئیس این شورا تعیین شد
۱۰ماه ریاست جمهوری «غازی مشعل عجیل الیاور»
ازتاریخ ۲۸ژوئن۲۰۰۴ الی ۶آوریل ۲۰۰۵ (۸تیر۱۳۸۳ الی ۱۷ فروردین۱۳۸۴)
غازی مشعل درکویت-درکسوت ریاست جمهوری،دیدار ازکویت-نخست وزیر کویت(جابرمبارک احمدالصباح)
بی بی سی عربی درتوصیفش اینگونه می نویسد:
او برادرزاده شیخ محسن عجل الیوار ، رئیس قبیله« شمر» است.
«غازی مشعل عجیل الیاور» یکی از برجسته ترین بزرگان قبایل شناخته شده عرب «شمر» است.
توضیح مدیریت سایت:نظرات مردم عراق دریکی ازرسانه های عراق(شمر.نت به مدیریت کریم ابو سلطان)-بعدازانتخاب«غازی مشعل عجیل الیاور»به ریاست جمهوری،ضمناً اگردرترجمه ازعربی به فارسی نقصی باشد،عذرخواهی میکنم،۵ کامنت را ضمیمه می کنم:
رئیس جمهور«شمری»درمیان شیوخ قبیله شمر
۱-این باعث افتخار است که« شمر »و بزرگانش دست به دست هم داده اند که اشغال آمریکایی ها را از عراق بیرون بکشند ، همانطور که قبلاً اشغالگر انگلیسی انجام داده بودند.
۲-به خاطر این مقام افتخاری به شیخ / وبه« آلیاور» تبریک می گویم
من همچنین قبیله «شمر» از همه فرقه های داخل عراق و خارج از عراق را به خاطر این موفقیت تبریک می گویم.
زیرا به دلایل زیادی سزاوار آن است و این برای مردم قبیله شمر عجیب نیست
موفق باشید ، به خواست خدا.
بترتیب ازراست:آیادعلاوی،مقتدی صد،طالبانی،بارزانی،عثمان نجیفی
۳-تبریک می گویم به قبیله شمر و مردم عراق
افتتاح این فرمانده برای رهبری آنها
فقط می توانم هزار هزار تبریک بگویم
باشد که خداوند هدایت آن را خوب و نعمت کند
این کشور و حفظ امنیت و رهایی از اشغال*
بترتیب-ازراست:عدنان پاچه چی(وزیرامورخارجه سابق)،موفق الربیعی(شورای عالی امنیت عراق)، احمد چلبی(دبیرکل کنگره ملی عراق)،عادل عبدالمهدی(معاون رئیس جمهور-طالبانی)
۴-آقای کریم ابو سلطان از شما متشکرم و از شما ممنونم
با سلام و تبریک به همه
ما آرزو می کنیم که عراق به سرپرستی شیخ غازی ، همه پیشرفت و سعادت داشته باشد و سالهای ظلم و محرومیت را تغییر دهد
به سالهای سعادت و امنیت و آرامش و خداوند متعال بخواهید که آنها را از درد روزهای سخت و جنگ های خود دور کند
ما به این قبیله عزیز تبریک می گوییم که قبیله عزیزم را غافلگیر کرده است و بسیاری را که از شمر و تاریخ شریف آن جاهل هستند ، متحیر کرده است و جایگاه آن در بین اقوام دیگر ، خدا را شکر آنچه ما برکت داده ایم.
۵-من به همه برادران می پیوندم و «قبایل شمر» و الجربا را به ویژه سنت رئیس جمهور شیخ غازی تبریک می گویم.
فرزندان خانواده عقیل - یاوار دوباره به سلطنت عراق رسید.
من از اظهارات رئیس جمهور بسیار تحت تأثیر قرار می گیرم که وی اظهار داشت که به اندازه این صندلی به این صندلی افتخار نمی کند ، زیرا این صندلی به آن افتخار می کند
من از خدا می خواهم که رئیس جمهور خود را از شر همه شرارت حفظ کند و به او کمک کند تا حاکمیت عراق را برقرار کند و آن را به دوران درخشان گذشته بازگرداند
«ال یاور»متولدشهر «موصل» است. وی مدرک مهندسی را دریکی ازدانشگاههای امریکا گرفته است.
وی حدود ۱۵ سال در عربستان سعودی زندگی کرد و در آنجا تحصیل کرد و چندین سال در یک شرکت وابسته به خاندان پادشاه عربستان مدیریت می کرد.
وی ازنیروهای امریکایی می خواهدکه مقرتان راازکاخ ریاست جمهوری به جای دیگرمنتقل کنید ولی آنهامی گویند :کاخ ریاست جمهوری رامیخواهند تبدیل به سفارتخانه امریکابکنند.
وی وقتی دید درمقام فرماندهی هیچ کاره است! ازمقام ریاست جمهوری استعفا داد.
وی در مصاحبه ای گفت که ریاست جمهوری را فقط در صورت اقتدار واقعی قبول می کند.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:صدام در ساعت ۸:۳۰ به وقت محلی روز ۲۲ آذر۱۳۸۲ (۱۳ دسامبر۲۰۰۳) در عملیاتی به نام «سپیدهدم سرخ» و در یک «چاله» در خانهای در روستای «الدور» نزدیک تکریت دستگیر شد..
دیدار«احمد چلبی» باصدام حسین-درزندان
پل برمر(سفیرامریکادرعراق)همه کاره عراق-زمان اشغال-«احمد چلبی»به استقبالش می رود-درهنگام ورود به عراق(ایشان بجای «زلمی خلیلزاد» می آید)
:«پل برمر» نماینده تام الاختیار رئیس جمهورامریکا(جرج بوش )در عراق بود(می شود گفت رئیس جمهورعراق بود)چون مقامات عالیرتبه عراق بدون هماهنگی-اجازه-وی نمی توانستندکاری بکنند.واینکه فلان رسانه می نویسد«امریکایی ها هیچ نقشی دردستگیری صدام نداشتند،ازبیخ وبُن، بی اساس است»
«پل برمر»درمیان رئیس جمهور(بوش)و دونالدرامسفلد(وزیردفاع امریکا)
«غازی مشعل عجیل الیاور» به مدت دو سال در دانشگاه معدنی و نفت کینگ فهد (عربستان سعودی) تحصیل کرد و سپس تحصیلات خود را در انگلستان ادامه داد. در اواسط دهه ۱۹۸۰ ، وی لیسانس خود را در رشته مهندسی عمران از دانشگاه جرج تاون (واشنگتن دی سی) دریافت کرد.
وی از اواخر دهه ۱۹۸۰ تا ۲۰۰۳ در عربستان سعودی زندگی می کرد و معاون رئیس جمهور Hicap Tochnology ، یک شرکت ارتباطات سعودی بود.
فعالیت سیاسی پس از جنگ عراق در سال ۲۰۰۳
به محض بازگشت به عراق ، وی به عضویت شورای مدیریت عراق درآمد که وی از ۱۷ مه تا ۲۷ ژوئن ۲۰۰۴ریاست آن را به عهده داشت.
وی ازتاریخ ۲۸ژوئن۲۰۰۴ الی ۶آوریل ۲۰۰۵ (۸تیر۱۳۸۳ الی ۱۷ فروردین۱۳۸۴) رئیس جمهور موقت عراق بود. در انتخابات ژانویه ۲۰۰۵ وی در صدر فهرست "عراقی ها" قرار داشت ، که شامل بسیاری از روسای قبیله ها است. در آوریل ۲۰۰۵ وی به یکی از معاونان رئیس جمهور جمهوری تبدیل شد.
برای انتخابات دسامبر ۲۰۰۵ ، وی به لیست علوی پیوست ، که شامل عدنان باجی و حزب کمونیست نیز می شود.
«شمر بن ذیالجوشن» کیست؟
شمر بن ذی الجوشن، یکی از جنایتکاران اصلی واقعه کربلا، از تابعین و رؤسای قبیله هوازن از تیره بنی عامر بن صَعْصَعَه و از خاندان ضِباب بن کلاب بود، پدر او شرحبیل بن اعور بن عمرو نام داشت و به «ذی الجوشن» معروف بود.
ذوالجوشن دعوت پیامبر اکرم(ص) را برای پذیرش اسلام نپذیرفت، ولی پس از فتح مکه، چون مسلمانان بر مشرکان پیروز شدند، اسلام آورد.
وی پس از تأسیس شهر کوفه در زمان خلیفه دوم در این شهر ساکن شد و شمر نیز به تبع او در این شهر سکونت گزید و به خاطر جایگاهی که در قبیله خود داشت، رفتهرفته به یکی از شخصیتهای تأثیرگذار در کوفه تبدیل شد که اوج آن را در اعمال جنایتکارانه او در قبال قیام امام حسین(ع) بوده است.
بخشی از دوران اقامت شمر بن ذی الجوشن در کوفه مصادف شد با خلافت امیرالمؤمنین(ع) و انتخاب این شهر به عنوان مرکز خلافت. شمر در این دوران به تبع اکثریت مردم حجاز و عراق با امیرالمؤمنین(ع) بیعت کرد. البته بیعتی که مردم با امیرالمؤمنین(ع) انجام دادند؛ بیعت به عنوان «خلیفه» مسلمانان بود، نه بیعت به عنوان «امام». لذا بسیاری از مردمان این نواحی اعتقادی به امامت امیرالمؤمنین(ع) به عنوان جانشین بلافصل پیامبر(ص) نداشتند.
بیعت شمر و بسیاری از اشراف عرب نیز بر همین اساس بود و اگر میبینیم که این افراد از امیرالمومنین علی بن ابیطالب(ع) اطاعت میکردند، به خاطر اعتقاد آنان به امامت امیرالمؤمنین(ع) نبود، بلکه اطاعت آنان از سنخ اطاعت از خلفای پیشین بود.
شمر بن ذیالجوشن که از اشراف کوفه بود، پس از بیعت مردم کوفه با امیرالمؤمنین(ع) با حضرت بیعت کرد. وی از جمله افرادی بود که در جنگ صفین در رکاب امیرالمؤمنین(ع) حاضر شد و به جنگ با معاویه بن ابی سفیان که بر خلیفه وقت شورش کرده بود رفت.
شمر در جنگ صفین به مقابله با «ادهم بن محرز» از سپاه معاویه پرداخت و ضربت شمشیر سختی به صورتش وارد شد و مجروح گردید. پس از تحمیل حکمیت بر امیرالمؤمنین(ع) گروهی از افراد خودسر از سپاه امیرالمؤمنین(ع) جدا شدند که خوارج نام دارند و شمر نیز از جمله افرادی بود که به آنان ملحق شد. جنایات این گروه امیرالمؤمنین(ع) را وادار به جنگ با آنان کرد که تنها عده اندکی از آنان جان سالم به در برد که شمر بن ذیالجوشن یکی از آنان بود.
پس از شهادت امیرالمؤمنین(ع) شمر با امام حسن(ع) بیعت کرد و مدتی هم در سپاه حضرت حاضر شد، ولی به سرعت جذب معاویه شد و به امام حسن(ع) خیانت کرد./قسمتی ازمقاله ۲۱ مهر ۱۳۹۵خبرگزاری مهر.
شمرذوالجوشن ازفرماندهان سپاه حضرت علی(ع)بود وازجانبازان/۱۶بارپیاده به حج رفت
شمر بن ذیالجوشن از سران و شجاعان مردم کوفه بود، وی در زمان علی(ع) جزو شیعیان و طرفداران حضرتش به شمار میآمد، او در جنگ صفین از افراد تحت فرمان امیرمؤمنان بود و در جنگ با معاویه شرکت داشت و شجاعتی از خود نشان داد، وی در یکی از روزهای جنگ صفین، که آتش جنگ سخت زبانه میکشید، وارد میدان شد و مبارز طلبید، از میان لشکریان معاویه مردی به نام «ادهم بن محرز» به مقابله با او شتافت و به هم حملهور شدند، ادهم، شمشیری محکم بر شمر فرود آورد که به شدت او را مجروح کرد و شمر نیز شمشیری بر رقیب خود فرود آورد که چندان اثر نکرد، شمر به لشکر برگشت و به شدت تشنه بود، کمی آب خورد و مجدداً به میدان رفت و در حالیکه رجز میخواند، رقیب را به مبارزه طلبید، وی به مقابل «ادهم» آمد و او را خوب میشناخت و در حالیکه او نیز بدون ترس در مقابل او ایستاده بود، شمر با نیزه ضربتی بر او فرود آورد که او را از اسب بر زمین افکند و شمر با شادی فریاد زد: این ضربت، به جای آن ضربتی که بر من زدی و به لشکرگاه برگشت.
اما شمر در راه خود استوار نماند و بعدها به خاطر روح نفاقی که در او بود، به جرگه دشمنان درآمد و از حامیان سرسخت حکومت اموی شد.
هنگامی که عمر سعد از کربلا نامهای مسالمتآمیز برای ابن زیاد نوشت که کار به جنگ نکشد، شمر در جلسه ابن زیاد بود، گفت: حسین هرگز تسلیم نمیشود و جز جنگ راهی باقی نمانده و ابن زیاد را تشویق در جنگ با امام حسین کرد.
-شمر نامهای از ابن زیاد گرفت و در رأس گروهی مسلح، وارد کربلا شد و مأمور بود اگر عمر سعد با امام حسین(ع) نجنگد او را عزل و خود فرماندهی کل نیروها را به عهده بگیرد.
-شمر به محض ورود به کربلا، در روز تاسوعا عمر سعد را تهدید کرد که در کار امام حسین(ع) مسامحه نکند و بین او و عمر سعد مشاجره لفظی تندی پیش آمد.
-شمر در فاجعه کربلا، به دستور عمر سعد، فرماندهی سپاه چپ لشکر کفر و شام را به عهده داشت.
-روز عاشورا هنگامی که امام حسین(ع)، تمام یارانش به شهادت رسیده بودند و حضرت پس از جنگ نمایانی که با دشمن کرد، به شدت مجروح شد، به طوری که دیگر توان حمله نداشت، شمر از این فرصت استفاده کرد و با ۱۲ نفر از اوباشان لشکر به طرف خیمهگاه امام حسین(ع) حملهور شد
-بزرگترین جنایات و گناه شمر این بود که در آخرین لحظات عمر امام حسین، شمر سر امام را از بدن او جدا کرد.
-شمر، در جریان شهادت مسلم بن عقیل در کوفه، نقش مهمی داشت.
واما سرانجام شمرذوالجوشن/درماجرای قیام مختاردر سال ۶۷ هجری
شمرازکوفه فرارکرد ومأمورمختاربرای دستگیری شمریکی اززنان مبارزبنام "زربی"راکشت وجندنفردیگررانیززخمی کرد،اما سرانجام محل اختفایش لورفت ودستگیرشد
شیخ طوسی در کتاب «امالی» خود درباره اعدام شمر توسط مختار چنین نوشته است: «... ابوعمره با گروهی به تعقیب شمر رفتند و طی یک درگیری مسلحانه او را زخمی کردند و سپس به اسارت درآمد، او را به نزد مختار آوردند، مختار دستور داد او را گردن زدند و جسد او را در دیگ روغن جوشیده افکندند و یکی از اطرافیان مختار، سر شمر را با پای خود لگدکوب کرد.
حجتالاسلام والمسلمین ابوفاضل رضوی اردکانی نویسنده کتاب «ماهیت قیام مختار بن ابی عبید ثقفی»خبرگزاری فارس۲۰آبان۱۳۹۴
***
شمرسابقه16بارسفرپیاده به حج رادارد!
شمر بن ذی الجوشن است. از فرماندهان سپاه امام علی در جنگ صفین و جانباز امیر المومنین کسی که در میدان جنگ تا شهادت پیش رفت. این چنین کسی حالا در کربلا شمر می شود. با ورودش به کربلا همه چیز عوض می شود. شمر آدم کوچکی نیست اگر نیایش های شمر را برای شما بخوانند و به شما نگویند که این ها مال شمر است شما با آن ها گریه می کردید. حال می کردید، هیچ گاه گفته نمی شود که وقتی شمر دستش را به حلقه خانه خدا می زد چگونه با خدا زمزمه می کرد!
شمرشانزده بار با پای پیاده به سفر حج رفته است.
فکر نکنید شمر اهل نماز و روزه نبوده و یا از آن دسته آدم هایی بوده که عرق می خوردند، عربده می کشیدند؛ شمر و بسیاری دیگر که آن طرف ایستاده اند، آدم هایی هستند که پیشانی پینه بسته داشتند. بسیاری از آن ها اهل تهجد بودند.
تعدادی از این افراد با پیغمبر (ص) هم دیده شده اند. وقتی امام حسین به کربلا وارد شد بعضی از این افراد را صدا زد و فرمود: « مگر شما پیغمبر را ندیدید؟» الان این افرادی که پیغمبر را دیده بودند و رو به سوی قبله نماز می خواندند، رو در روی امام ایستاده اند.در کتاب تاریخ مسعودی آمده که در کربلا هر روز ۲۰۰۰۰ نفر در فرات غسل می کردند. غسل قربة الی الله که حسین را بکشند و می گفتند: غسل می کنیم تا ثوابش بیشتر باشد.
در ظهر عاشورا وقتی ابا عبدالله علیه السلام به نماز ایستاد ،آن ها"لشکردشمن" هم نماز می خواندند! برخی از این افراد به ابا عبدالله (ع) ایرادگرفتند که نماز شما قبول نیست! و حبیب به آن ها می گوید: « نماز شما قبول است؟! » درگیری می شود .حبیب به شهادت می رسد. حضرت حبیب پیش از نماز ظهر ابا عبدالله به شهادت رسیدند./محمدرضا سنگری۲۵آبان۱۳۹۲خبرآنلاین
شمر بن ذیالجوشن از اشراف کوفه بود که در جنگ صفین در سپاه امام علی(ع) حضور داشت. او نه تنها در سپاه امام بود، بلکه در این جنگ جراحتهایی نیز برداشت. با این حال نمیتوان در مورد نیت شمر از حضور در سپاه امام علی(ع) با قطعیت صحبت کرد. اما هرچه بوده، قطعاً این سابقه موجب رستگاری شمر نگردید.
«شمر بن ذیالجوشن ضبابی کلابی»، کنیه اش «أبو السابغه» است.
«شمر»جانباز جنگ صفین
شمر از افرادی بود که در جنگ صفین در سپاه امام علی(ع) حضور داشت. او نه تنها در سپاه امام بود، بلکه حتی در این جنگ جراحتهایی نیز برداشت. مجروح شدن شمر در این جنگ را بسیاری از منابع ذکر کردهاند/تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)
مسلم بن عبدالله ضبابی گوید: شمر نیز با ما در سپاه امام علی(ع) بود.
«ادهم بن محرز باهلی، ازمبارزان قبیله باهل» با وی مبارزه کرد و با شمشیر صورت شمر را زد. شمر نیز ضربتى به او زد اما ضربهاش اثرگذار نبود. پس شمر پیش یاران خویش بازگشت و آبى نوشید، آنگاه نیزهای گرفت و رجزخوان رفت و به ادهم حمله برد و با نیزه، ضربهای محکم به او وارد کرد و گفت: این ضربه من در مقابل آن ضربه تو./تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری). ج ۵
واما «نقش شمردرحادثه کربلا»
اززمان بیعت کوفیان بانماینده امام حسین(ع)درصف مخالفین بود وی درخطابه ای آتشین، بیعت کنندگان با مسلم بن عقیل میگوید: «اى مردم کوفه! از خدا بترسید و بر فتنهانگیزى شتاب مکنید و اتحاد این امت را از میان مبرید. سواران شام را به اینجا نکشانید که پیش از این مزه آنرا چشیدهاید و شوکت ایشان را آزمودهاید»الأخبار الطوال(دینوری).
پس از حضور امام حسین(ع) در عراق و در خواست بازگشت از طرف حضرتشان و اندک ملایمتی از طرف عمر بن سعد، این شمر بود که ابن زیاد را تحریک کرد تا خواسته امام حسین(ع) را رد کرده و امام را میان بیعت و جنگ در تنگنا قرار دهد./ابن اثیر(الکامل فی التاریخ)
ابن زیاد، شمر را همراه نامهای به سمت عمر بن سعد فرستاد و دستور داد که یا از امام بیعت بگیرد و یا او را بکشد و اگر عمر بن سعد از این کار خودداری کرد، شمر جایگزین او و فرمانده سپاه کوفه گردد./الأخبار الطوال(دینوری)
در نهایت شمر فرمانده سمت چپ سپاه کوفه شد،مورخین «شمر »جداکننده سر امام حسین(ع) را از تن دانسته اند.
«شمر» پس از قتل امام حسین(ع)، فرمان کشتن امام سجاد(ع) که در بستر بیماری بود را نیز صادر کرد،
عمر بن سعد گفت: متعرض زنان و این بیمار نشوید./طبقات الکبری(واقدی) ج ۵
«شمر»پس از واقعه کربلا، تعدادی از سرها را به سمت کوفه برد،او از کسانی بود که اسراء را به شام، نزد یزید بردند./الأخبار الطوال(دینوری)
البته نوشته اندکه «شمر»ازجنایتش درکربلاپشیمان شده بود:
ابواسحاق سبیعی میگوید: «شمر همراه ما نماز میخواند و پس از نماز، دستانش را رو به آسمان گرفته و میگفت: خدایا! تو شریف هستی و شرافت را دوست داری، تو آگاهی که من شریف هستم! پس مرا ببخش! به او گفتم: چگونه خداوند تو را ببخشد در حالیکه در قتل پسر پیامبر(ص) نقش داشتهای؟! گفت: وای بر تو! چه باید میکردیم؟! اینها(فرماندهان) دستوری به ما دادند و ما با آن مخالفت نورزیدیم. اگر با آنها مخالفت میکردیم، سرنوشتمان از شتران آبکش بدتر بود»./تاریخ إسلام(ذهبی) ج ۵
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:این قسمت اززندگی شمر »از(اسلام کوئست)استفاده کرده ام واما درهمه منابع مأخوزه اصلاحاتی درجهت سهولت وروان بودن بهترمطلب انجام داده ام.
«نمازشب خوان وقاری قرآن» برروی حضرت علی شمشیرکشید
«کُمیل »باحضرت علی سحرگاهان ازراهی می گذشتند صدای دلنشین قرآن، آن هم در دل شب و از لبان یک انسان شب زنده دار، وبحالش غطبه خورد،آرزوکرد که کاشکی مثل این مردمؤمن بود،امام متوجه حالات کُمیل شدگفت: «صدای دلنشین این شخص تو را نفریبد، این قاری قرآن، از اهل جهنم است که به زودی راز این مطلب را به تو خبر خواهم داد».
کمیل در حیرت و تعجب فرو رفت،که «چگونه قاری قرآن واهل تهجد می تواند دوزخی باشد!»؟
مدتی از این جریان گذشت، تا این که ماجرای خوارج نهروان پیش آمد و آنها بر ضد علی (ع) اعلام جنگ کردند و در سرزمین نهروان، جنگ خونینی بین سپاه علی (ع) با سپاه خوارج درگرفت و همه کشته شدند(فقط ۹ نفرموفق به فرارشدند) .
کمیل در جبهه همراه امیرالمومنین (ع) بود،امام در حالی که از شمشیرش خون می چکید، باکمیل ازکنار کشته ها و سرهای بریده که به زمین افتاده بود عبورکردند،و کشته ها ازنظرمی گذراندند، تا اینکه بالای سریک مقتولی توقف کرد ،نوک شمشیر ش را بر سر همان جنازه گذاشت وگفت:این رامی شناسی؟ کمیل اظهاربی اطلاعی کرد،امام توضیح داد: ای کمیل یادت می آید قاری «أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ نَاء اللَّیْلِ ...» دردل شب؟
این «سر» همان شخصی است که نیمه شب این آیه قرآن را می خواند و تو را مجذوب ساخته بود.
کمیل امام را بوسید و از آرزوی جاهلانه خود استغفار کرد.( شیخ عباس قمی،سفینه البحار، ج۲)
نکته: یکى از اصحاب امام صادق (ع)، نامش شمر بن یزید بوده است. (الأردبیلی الغروی، محمد بن علی (متوفای ۱۱۰۱ هـ)، جامع الرواة وإزاحة الاشتباهات عن الطرق والاسناد، ج ۱ ص ۴۰۲
***
همه مان شمر بالقوهایم
آیت الله بهجت سخنی گفتهاند : «ما همه مان شمر بالقوهایم»/حجتالاسلام پناهیان ،سخنرانی/بششم محرم۱۴۳۵( ۱۹ آبان ۱۳۹۲) در دانشگاه امام صادق(ع)۲۰ آبان ۱۳۹۲تسنیم/
واما
چرابه امام حسین واسرای کربلا«خارجی»می گفتند؟
نکته :«مرو»خراسان آن زمان «سرحدات»بود وحضرت علی هم اورافرستادکه بادشمنان آشکاربجنگد،پس معلوم می شود،اینطورهم نبوده که فقط گوشه ای بنشیند وذکرخودش رابگوید،بلکه مبارزبود واهل جهادودرخراسان هم که آمد باکفار(مجوس)بجنگد،نه اینکه اینجا گوشه ای بنشیند وعبادت خودرابکند،واما درحماقت وجهالت (ربیع)همین بس که وقتی قرآن خواندن ونمازوتهجدخوارج رادیدکه از یاران علی(ع)جلوتربودند،شک کردکه امام دارداشتباه می کند!مگرمی شود»نمازشب خوان وقاری قرآنی که باآن غلظت وشدت وحدت باسوزدل قرآن می خواند،برحق نباشد!ازطرفی هم می دیدسوابق درخشان حضرت علی رامی دانست،علاقه واحترام رسول الله(ص)رابه علی دیده بود وازخلوت علی(ع)هم خبرداشت که مردی مثل اوگیتی بخودندیده واما نتوانست تشخیص بدهد که کدام درصراط مستقیم هستند (هر۲رابرحق می دید)خوارج هرکاری که می کردند وهرحرفی که می زدند،استنادمی کردندبه قرآن وحکم خدا(نمونه اش:جریان حکمیت وقرآن به نیزه کردن درصفین)،
عدم تشخیص(بصیرت)
مشکل افرادی مثل خواجه ربیع وشمرودرتشخیص «ولی خدا» بود،نه درولایت!چراکه سپاهیان عمرسعدبیشترازاهل البیت سنگ ولایت رابه سینه می زدند،واینکه امام حسین راخارجی می دانستند ویااسرای کربلا راخارجی می گفتند،منطوراین نبودکه اینهاازکشورخارجی هستند،بلکه منطور«خروج ازولایت بود،ولایت امیرالمؤمنین یزد»
«خارجی» رااگرباادبیات امروزی معنی کنیم ،معادل«ضدولایت فقیه»می شود!
عرب آنقدربه اطاعت پذیری ازحاکم(زمامدار)معتقداست که تمردباحاکم را«ذنب لایغفر»می داند،اینکه مصربودندحسین(ع) باخلیفه(حاکم)جدیداعلام وفاداری کند،یعنی بیعت کند وخون کسانیکه با حاکم(ولی فقیه زمان)بیعت نکنندراهدرمی دانستند،یزیدبن معاویه «امیرالمؤمنین»بود(معادل امروزی )ولی فقیه زمان وتمردبا امیرالمؤمنین،گناه نابخشیدنی بود وریختن خونش واجب! واینکه اسرای کربلارا ،مردم پرسیدنداینهاکیند وچه کردند؟
گفتنداینها»خارجی»هستند،یعنی ازدین خلیفه مسلمین خروج کرده اند(ضدولایت فقیه هستند) وبه اینصورت میخواستنداحساسات دینی شامیان راتحریک کنند وآنهارا بشورانند براسرا که موفق هم شدند.
وقتی درظهرعاشورا امام حسین به حبیب بن مظاهرگفت که. از آنان بخواهید دست از جنگ بردارند تا نماز بخوانیم یکی ازسپاهیان عمرسعد«حصین بن تمیم»گفت: نمازتان قبول نیست.!
حبیب بن مظاهر گفت: ای نمک به حرام!گمان میکنی نماز فرزند پیامبر(ص) قبول نمیشود و از تو قبول میشود !؟
آیابرای این گفتند که حسین واصحابش موحدنبودند ویا نمازخواندن رابلدنبودند!،آیاغیرازاین است که چون اینهاازولایت «یزید»سرپیچی کرده بودند(ولایت پذیرنبودند)سپاه عمرسعدمی گفتند«نمازتان قبول نیست»همانطورکه درروایات ماهم هست واین هم می گوییم-«کسی که ولایت راگردن ننهد«نمازش»بلکه عباداتش پذیرقته نیست.
پس اینکه گفته می شود«لشکریان عمرسعدولایتمدارنبودند»حرف بی اساسی است،بلکه مشکل آنهادرتشخیص ولی فقیه زمان بوده است.
اولین رئیس جمهورعراق«بعدازسقوط صدام»ازقبیله «شمر»بود
بغداد(پایتخت) در ۲۰ فروردین ۱۳۸۲ (۹ آوریل ۲۰۰۳) اشغال شد که سقوط بغداد مساوی با پایان حاکمیت ۲۴ ساله حکومت صدام حسین بود
در پی سقوط حکومت صدام حسین، غازی مشعل عجیل الیاور،متولد۱۱مارس۱۹۵۸(۲۰ اسفند۱۳۳۶)، رئیس جمهورعراق شد
وی فرزندشیخ احمد عجیل الیاوراست،پدرش، در زمان نظام سلطنتی در عراق مسئولیت هایی را در پارلمان برعهده داشته و شیخ الشیوخ(رئیس قبیله) عشایر شمر در عراق بود که اعضای این عشیره را افرادی از دو مذهب اسلامی شیعه و سنی تشکیل می دهند.
«الیاور» به مدت ۱۵ سال در عربستان سکونت داشت و درچهارم ماه آوریل۲۰۰۳(۱۵فروردین۱۳۸۲) پس ازحمله نظامی آمریکا و سقوط رژیم صدام رئیس جمهور سابق عراق ، به کشور بازگشت.
وی همچنین پس از ترور عزالدین سلیم، رئیس شورای حکومت انتقالی عراق، به عنوان رئیس این شورا تعیین شد
۱۰ماه ریاست جمهوری «غازی مشعل عجیل الیاور»
ازتاریخ ۲۸ژوئن۲۰۰۴ الی ۶آوریل ۲۰۰۵ (۸تیر۱۳۸۳ الی ۱۷ فروردین۱۳۸۴)
غازی مشعل درکویت-درکسوت ریاست جمهوری،دیدار ازکویت-نخست وزیر کویت(جابرمبارک احمدالصباح)
بی بی سی عربی درتوصیفش اینگونه می نویسد:
او برادرزاده شیخ محسن عجل الیوار ، رئیس قبیله« شمر» است.
«غازی مشعل عجیل الیاور» یکی از برجسته ترین بزرگان قبایل شناخته شده عرب «شمر» است.
حقوق ۵۵ هزار دلاری «الیاور»قطع شد
میدل ایست نیوز(۲ آبان ۱۳۹۸): دادگاه تجدید نظر عراق با صدور حکمی حقوق بازنشستگی «غازی عجیل الیاور»، رئیس جمهور اسبق عراق را قطع کرد، «غازی عجیل الیاور» اولین رئیس جمهور عراق پس از سرنگونی رژیم بعث ماهانه ۶۱ میلیون و ۸۰۰ هزار دینار (معادل حدود ۵۵ هزار دلار) حقوق بازنشستگی دریافت می کرده است.
توضیح مدیریت سایت:نظرات مردم عراق دریکی ازرسانه های عراق(شمر.نت به مدیریت کریم ابو سلطان)-بعدازانتخاب«غازی مشعل عجیل الیاور»به ریاست جمهوری،ضمناً اگردرترجمه ازعربی به فارسی نقصی باشد،عذرخواهی میکنم،۵ کامنت را ضمیمه می کنم:
رئیس جمهور«شمری»درمیان شیوخ قبیله شمر
۱-این باعث افتخار است که« شمر »و بزرگانش دست به دست هم داده اند که اشغال آمریکایی ها را از عراق بیرون بکشند ، همانطور که قبلاً اشغالگر انگلیسی انجام داده بودند.
دستگیری:۱۳ دسامبر ۲۰۰۳(۲۲آذر۱۳۸۲)
۲-به خاطر این مقام افتخاری به شیخ / وبه« آلیاور» تبریک می گویم
من همچنین قبیله «شمر» از همه فرقه های داخل عراق و خارج از عراق را به خاطر این موفقیت تبریک می گویم.
زیرا به دلایل زیادی سزاوار آن است و این برای مردم قبیله شمر عجیب نیست
موفق باشید ، به خواست خدا.
بترتیب ازراست:آیادعلاوی،مقتدی صد،طالبانی،بارزانی،عثمان نجیفی
۳-تبریک می گویم به قبیله شمر و مردم عراق
افتتاح این فرمانده برای رهبری آنها
فقط می توانم هزار هزار تبریک بگویم
باشد که خداوند هدایت آن را خوب و نعمت کند
این کشور و حفظ امنیت و رهایی از اشغال*
بترتیب-ازراست:عدنان پاچه چی(وزیرامورخارجه سابق)،موفق الربیعی(شورای عالی امنیت عراق)، احمد چلبی(دبیرکل کنگره ملی عراق)،عادل عبدالمهدی(معاون رئیس جمهور-طالبانی)
۴-آقای کریم ابو سلطان از شما متشکرم و از شما ممنونم
با سلام و تبریک به همه
ما آرزو می کنیم که عراق به سرپرستی شیخ غازی ، همه پیشرفت و سعادت داشته باشد و سالهای ظلم و محرومیت را تغییر دهد
به سالهای سعادت و امنیت و آرامش و خداوند متعال بخواهید که آنها را از درد روزهای سخت و جنگ های خود دور کند
ما به این قبیله عزیز تبریک می گوییم که قبیله عزیزم را غافلگیر کرده است و بسیاری را که از شمر و تاریخ شریف آن جاهل هستند ، متحیر کرده است و جایگاه آن در بین اقوام دیگر ، خدا را شکر آنچه ما برکت داده ایم.
اعدام ضدام-عیدقربان ۱۴۲۷/ ۹ دی ۱۳۸۵ (۳۰ دسامبر ۲۰۰۶)
۵-من به همه برادران می پیوندم و «قبایل شمر» و الجربا را به ویژه سنت رئیس جمهور شیخ غازی تبریک می گویم.
فرزندان خانواده عقیل - یاوار دوباره به سلطنت عراق رسید.
من از اظهارات رئیس جمهور بسیار تحت تأثیر قرار می گیرم که وی اظهار داشت که به اندازه این صندلی به این صندلی افتخار نمی کند ، زیرا این صندلی به آن افتخار می کند
من از خدا می خواهم که رئیس جمهور خود را از شر همه شرارت حفظ کند و به او کمک کند تا حاکمیت عراق را برقرار کند و آن را به دوران درخشان گذشته بازگرداند
«ال یاور»متولدشهر «موصل» است. وی مدرک مهندسی را دریکی ازدانشگاههای امریکا گرفته است.
وی حدود ۱۵ سال در عربستان سعودی زندگی کرد و در آنجا تحصیل کرد و چندین سال در یک شرکت وابسته به خاندان پادشاه عربستان مدیریت می کرد.
وی ازنیروهای امریکایی می خواهدکه مقرتان راازکاخ ریاست جمهوری به جای دیگرمنتقل کنید ولی آنهامی گویند :کاخ ریاست جمهوری رامیخواهند تبدیل به سفارتخانه امریکابکنند.
وی وقتی دید درمقام فرماندهی هیچ کاره است! ازمقام ریاست جمهوری استعفا داد.
وی در مصاحبه ای گفت که ریاست جمهوری را فقط در صورت اقتدار واقعی قبول می کند.
دیدار«احمد چلبی» باصدام حسین
پل برمر(سفیرامریکادرعراق)همه کاره عراق-زمان اشغال-«احمد چلبی»به استقبالش می رود-درهنگام ورود به عراق(ایشان بجای «زلمی خلیلزاد» می آید)
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:«پل برمر» نماینده تام الاختیار رئیس جمهورامریکا(جرج بوش )در عراق بود(می شود گفت رئیس جمهورعراق بود)چون مقامات عالیرتبه عراق بدون هماهنگی-اجازه-وی نمی توانستندکاری بکنند.واینکه فلان رسانه می نویسد«امریکایی ها هیچ نقشی دردستگیری صدام نداشتند،ازبیخ وبُن، بی اساس است»
«پل برمر»درمیان رئیس جمهور(بوش)و دونالدرامسفلد(وزیردفاع امریکا)
احمد چلبی:«بریمر (برمر)»با من تماس گرفت و از من خواست با او برای دیدن صدام(منطقه سبزبغداد) برویم،
«غازی مشعل عجیل الیاور عجل الیوار» به مدت دو سال در دانشگاه معدنی و نفت کینگ فهد (عربستان سعودی) تحصیل کرد و سپس تحصیلات خود را در انگلستان ادامه داد. در اواسط دهه ۱۹۸۰ ، وی لیسانس خود را در رشته مهندسی عمران از دانشگاه جرج تاون (واشنگتن دی سی) دریافت کرد.
وی از اواخر دهه ۱۹۸۰ تا ۲۰۰۳ در عربستان سعودی زندگی می کرد و معاون رئیس جمهور Hicap Tochnology ، یک شرکت ارتباطات سعودی بود.
فعالیت سیاسی پس از جنگ عراق در سال ۲۰۰۳
به محض بازگشت به عراق ، وی به عضویت شورای مدیریت عراق درآمد که وی از ۱۷ مه تا ۲۷ ژوئن ۲۰۰۴ریاست آن را به عهده داشت.
وی ازتاریخ ۲۸ژوئن۲۰۰۴ الی ۶آوریل ۲۰۰۵ (۸تیر۱۳۸۳ الی ۱۷ فروردین۱۳۸۴) رئیس جمهور موقت عراق بود. در انتخابات ژانویه ۲۰۰۵ وی در صدر فهرست "عراقی ها" قرار داشت ، که شامل بسیاری از روسای قبیله ها است. در آوریل ۲۰۰۵ وی به یکی از معاونان رئیس جمهور جمهوری تبدیل شد.
برای انتخابات دسامبر ۲۰۰۵ ، وی به لیست علوی پیوست ، که شامل عدنان باجی و حزب کمونیست نیز می شود.
«عزالدین سلیم»در(۱۲ خرداد ۱۳۸۳)اثرانفجار یک خودروی بمب گذاری شده در نزدیکی دفاتر شورای حکومت انتقالی عراق ودرنزدیکی مقرنیروهای اشغالگر ائتلاف در بغداد کشته شد.
این انفجار هنگامی رخ داد که عزالدین سلیم برای ورود به این مرکز در نزدیک پاسگاه بازرسی درانتظاربود. دراین حادثه که چندین نفر دیگرنیز کشته شدند.
عزالدین سلیم -متولد۱۳۲۳شمسی،بصره-معروف به عبدالزهره عثمان به ابو یاسین شهرت داشت.
«سلیم» همزمان با آغازجنگ تحمیلی ( ایران وعراق ) به ایران آمد و به عضویت مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق و سایر گروههای سیاسی مبارزعراقی درآمد.
بعدازمرگ عزالدین سلیم«غازی عجیل الیاوررا »به عنوان به ریاست شورای حکومتی درآمد.
اسامی و سابقه اعضای شورای حکومت انتقالی عراق
اسامی و سابقه اعضای شورای حکومت انتقالی عراق
۹ نفر اول این فهرست عضو «هیات رئیسه شورا »هستند.
۱-إبراهیم جعفری/شیعه/حزب الدعوه
۲-أحمد چلبی/شیعه/کنگره ملی عراق
۳--آیت الله شیخ محمدبحرالعلوم/عالم شیعه / گروه اهل بیت
۴-عبدالعزیزحکیم/شیعه/شورای حکومت انتقالی
۵-جلال طالبانی/سنی/اتحادیه کردستان عراق
۶-مسعودبارزانی/کرد/حزب کردستان
۷-ایادعلاوی/شیعه/وفاق ملی
۸-عدنان پاچی چی/سنی/انجمن دمکراتهای مستقل
۹-محمدحسین الحمید/سنی/حزب اسلامی عراق
این ۹ نفر عضو «هیات رئیسه شورا »بودند.شورای حکومتی دوره انتقال
۱۰-احمدال بوسلطان /شیعه/رئیس اتحادیه وکلا
۱۱-نصیرچادرچی/سنی/حزب ملی کردستان.
۱۲-خانم دکتر عقیله هاشمی/مسئول روابط عمومی وزارت خارجه.
۱۳-خانم دکتررجاءخزاعی/رئیس بیمارستان دیوانیه.
۱۴-حمیدمجیدموسی/شیعه/حزب کمونیست عراق.
۱۵-غازه مشعل عجیل یاور/سنی/نوه رئیس قبیله شمر.
۱۶-سمیرشاکرمحمود/سنی/نویسنده.بازرگان.
۱۷-محمودعلی عثمان/سنی/پزشک سلیمانیه.
۱۸-صلاح الدین بهاءالدین/سنی/حزب اتحادیه اسلامی کردستان.
۱۹-یونادیم یوسف کنو/مسیحی،آشوری/جنبش دمکراتیک آشوری
۲۰-موفق الربیعی/شیعه/حزب الدعوه.
۲۱-دارانورالدین/سنی/رئیس دادگاه
۲۲-خانم صون جول حبیب جابوک/ترکمن سنی/هنرمندمجسمه ساز.
۲۳-وائل عبدالطیف/شیعه/مورخ.
۲۴-کریم محمدآوی /شیعه/حزب الله عراق
۲۵-عزالدین سلیم /شیعه/رئیس حزب الدعوه بصره.
تصاویراعضای شورای حکومتی عراق
ردیف اول از پایین (از چپ براست): ۱- سمیر محمود ۲- احمد چلبی ۳- نصیر کامل چادرچی ۴- عدنان پاچه چی ۵- محمد بحر العلوم ۶- مسعود بارزانی ۷- جلال طالبانی -۸ سید عبد العزیز حکیم ۹- ابراهیم جعفری
ردیف دوم (از چپ براست): ۱- خانم شنکول چابک ۲- خانم عقیله هاشمی ۳- یونادم کنو ۴- صلاح الدین محمد بهاء الدین ۵- محمود علی عثمان ۶- حمید مجید موسی ۷- غازی عجیل یاور ۸- احمد براک ابو سلطان(نفر خم شده پشت سر عبد العزیز حکیم) ۹- محسن عبد الحمید
ردیف اول از بالا (از چپ براست): ۱- خانم رجاء حبیب خزاعی ۲- ایاد علاوی ۳- وائل عبد الطیف ۴- موفق ربیعی ۵- دارا نورالدین ۶- عبد الکریم محمداوی ملقب به ابو حاتم ۷- عز الدین سلیم
دومین رئیس جمهورعراق-بعدازسقوط صدام حسین: جلال طالبانی(مام جلال)
«اولین رئیس جمهور »براساس قانون اساسی عراق
جلال طالبانی در ژانویه ۲۰۰۵(بهمن۱۳۸۳) بهعنوان رئیس جمهوری موقت عراق انتخاب شد. او در مذاکرات بر سر تصویب قانون اداری موقت (قانون اساسی موقت عراق) نقشی کلیدی داشت. او یک سال بعد برای دومین بار به ریاست جمهوری انتخاب شد، و به این ترتیب اولین رئیس جمهوری شد که طبق قانون اساسی جدید عراق به این سمت میرسید.
انتخاب مجدد-در سال ۲۰۱۰میلادی(۱۳۸۸شمسی) نمایندگان پارلمان عراق در چارچوب توافق تقسیم قدرت، ریاست جمهوری جلال طالبانی را برای یک دوره دیگر تمدید کردند. این توافق در پی انتخابات جنجالی آن سال، و بعد از هشت ماه بنبست سیاسی در کشور، بدست آمد.
آیت الله محمد بحرالعلوم متولد ۱۳۰۶ هجری شمسی در نجف اشرف بود.
بحرالعلوم ازعلمای حوزه علمیه نجف میاباشد ودارای دکتری علوم اسلامی از دانشگاه (قاهره)مصر ، یکی ازمبارزین علیه رژیم بعث بود، در سال ۱۳۴۸ صدام به صورت غیابی او را محکوم به مرگ کرد و وی مجبور شد تا سالها بیرون از عراق زندگی کند.
این عالم مبارزبعدازسقوط صدام به عراق بازگشت و به عنوان «عضو شورای حکومت عراق» برگزیده شد
وی پس از سرنگونی رژیم صدام ،به عنوان شورای حکومت انتقالی موقت انتخاب شد و اولین رئیس شورای حکومتی عراق پس از پایان اشغال لقب گرفت.
وی دومرحله ریاست این شورارابعهده داشت. (۹ مرداد۱۳۸۲الی ۱۰ مرداد۱۳۸۳)+(اسفند ۱۳۸۳الی فروردین۱۳۸۴)
ازاقدامات «آیت الله محمد بحرالعلوم»تألیف ۵۰ جلدکتاب وتأسیس موسسه مطالعات عالی نجف است.
/وفات:۱۸ فروردین ۱۳۹۴
۲تاازفرزندان این عالم بزرگوار ازمقامات عالیرتبه عراق هستند:یکی وزیر ودیگری سفیر
بروجردی با ابراهیم محمد بحرالعلوم عراق
«ابراهیم محمد بحرالعلوم »وزیر نفت کشور عراق،کابینه ابراهیم جعفری، نخست وزیر(ازمهر۱۳۸۲تا ۷دی۱۳۸۴) فرزندآیت الله محمدبحرالعلوم می باشد.
«محمد حسین محمدبحرالعلوم» سفیر عراق در کویت (۱۳۸۹شمسی)
جلال طالبانی" رئیس جمهور عراق، حکم بازگشایی سفارت عراق در کشور کویت را امضاء کرد. در این بیانیه آمده است: بازگشایی سفارت عراق در کشور کویت پس از ۲۰ سال، میتواند نوید بخش بهبود روابط در همه سطوح باشد. بر اساس گزارشهای دریافتی طالبانی، "محمد حسین بحر العلوم" را به عنوان اولین سفیر عراق در کویت پس از سقوط رژیم دیکتاتور بعث انتخاب کرده است. از سوی دیگر شیخ "صباح الاحمد الجابر الصباح" امیر کویت در گفتوگو با یک روزنامه آلمانی بر روند روابط سیاسی و دیپلماسی با عراق تأکید کرده بود
«محمد حسین محمدبحرالعلوم»اخیراًسفیرعراق درسازمان ملل بود.
آیت الله «سید عبدالعزیزحکیم»کیست؟
سید عبدالعزیز حکیم در سال ۱۹۵۳میلادی(۱۳۳۲شمسی) در نجف متولد شد. پدر ایشان آیت الله سید محسن حکیم بود و ۱۰ برادر و چهار خواهر، فرزندان این خانواده را تشکیل می دادند. هفت برادر وی را رژیم بعث به شهادت رساند که همه آنان روحانی و چند تن از آنان نیز به درجه اجتهاد و مرجعیت نائل شده بودند.
وی مدتی بعد، مبارزه مسلحانه علیه نظام صدام را دنبال کرد و بعد از شهادت سید محمد باقر صدر مجبور به مهاجرت از عراق شد.
از چپ: شهید سید محمدباقر حکیم، مرحوم آیتالله سیدمحمودهاشمی شاهرودی،؟، آیتالله شهید صدر، سیدعبدالعزیز حکیم.
سیدعبدالعزیز پس از مهاجرتش از عراق به همراه مجموعهای از مبارزان، گروه مجاهدین عراق را تشکیل داد و در این راستا در دهه ۸۰ میلادی به همراه برادرش سید آیت الله سیدمحمد باقر حکیم به ایران سفر کرد. در این سفر امام خمینی رهبر انقلاب اسلامی پیشنهاد تشکیل ارتشی با تعداد ۱۰۰ هزار مبارز به نام گروه «بدر »را در عراق مطرح کرد.
به این ترتیب بدر تاسیس شده و عبدالعزیز حکیم فرمانده جناح نظامی آن شد و بعد از گذشت مدتی از حزب الدعوه اسلامی جدا شده و مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق را تشکیل داد.
سید عبدالعزیز در اواسط دهه ۸۰ میلادی «حقوق بشر در عراق »را تشکیل داد.
این مرکز در راستای سندسازی تجاوزات در زمینه حقوق بشر در عراق از سوی رژیم صدام در آن زمان فعالیت میکرد و به تدریج گسترش پیدا کرد تا این که تبدیل به مرکز اصلی اطلاعات کمیته حقوق بشر در سازمان ملل و مخبر ویژه حقوق بشر در عراق و سازمانهای ملی و بینالمللی دولتی و غیر دولتی شد. این مرکز در بسیاری از کنفرانسهای بینالمللی حضور یافت و اسناد مربوط به ربوده شدن و کشته شدن دهها هزار عراقی در داخل عراق را ارایه کرد و خواستار آزادی زندانیان سیاسی و عقیدتی شد.
جورج بوش+عبدالعظیم حکیم
وی ریاست هیات مجلس اعلا را در جریان سفرش به واشنگتن بر عهده داشت و همچنین روند سیاسی مجلس اعلا در کمیته مقدماتی کنفرانس لندن در سال ۲۰۰۲ میلادی و سپس کنفرانس صلاحالدین و سپس روند سیاسی بعد از سقوط نظام صدام را بر عهده داشت.
سید عبدالعزیز پس از سقوط صدام به عراق بازگشت و مدتی نیز ریاست دورهای شورای انتقالی عراق را بر عهده داشت و در هماهنگی با سایر گروههای اسلامی عراق در اولین دور از مجلس ملی عراق پس از سقوط صدام، ائتلاف یکپارچه عراق را با همکاری گروههای عمده اسلامی تشکیل داد که دارای بیش از ۱۳۰ نماینده در مجلس بود.
وی پس از شهادت آیت الله سید محمدباقر حکیم به ریاست مجلس اعلای اسلامی عراق انتخاب شد.
و سرانجام پس از طی یک دوره بیماری ناشی از سرطان ریه در شهریور ماه سال ۱۳۸۸ درگذشت.
«اریک مادوکس»(بازجوی صدام حسین)بدترین شکنجه صدام«صحبت کردن ازایران»بود
جزئیات -کامل- ازنحوه دستگیری صدام حسین.
محافظ شخصی صدام حسین اورا«لو»داد.
درادامه خواهیدخواند:نحوه به قدرت رسیدن صدام را...مطالب جالبی می بینید.
مجله آمریکایی Esquire به استناد اطلاعات مطرح شده از سوی دو تاجر عراقی درباره نهاد امنیت ریاستجمهوری عراق، اطلاعات جدیدی درباره عملیات دستگیری صدام حسین، رئیسجمهوری فقید عراق منتشر کرد. صدام حسین ۱۵ سال پیش و در سال ۲۰۰۳ میلادی در گودالی توسط نیروهای آمریکایی دستگیر شد.
به گفته این مجله عملیات جستجوی رئیسجمهوری عراق پس از آن شکل دیگری به خود گرفت که در ژوئن ۲۰۰۳(خرداد۱۳۸۲) دو نفر به نامهای « حدوشی»و «محمد ابراهیم المسلط» جزئیات شگفتآوری درباره نهاد امنیت ریاستجمهوری عراق فاش کردند.
بنا به گزارش مجله Esquire نیروهای آمریکایی در ابتدا به مزرعهای در حومه تکریت حمله کردند و در آنجا یک کانتینر آهنی پنهان شده زیر خاک را یافتند که حدود ۱۰دلار پول نقد در آن بود و باندهایی کاغذی که دور پولها بود به بانک «چیس منهتن»Chase Manhattan Bank درشیکاگو-امریکا-قراردارد.. شگفتی دوم به مقدار قابل توجهی از جواهرات مربوط میشد که به ساجده طلفاح، همسر صدام حسین تعلق داشت و در کیسههای زباله زیر خاک دفن شده بود. علاوه بر این اسناد شخصی مهمی نیز در آنجا پیدا شد.
ژوزف فرد فیلمور، مترجم گروهان چهارم پیاده نقل کرده که : «سمیر شروع به سیلی زدن صدام کرد ولی افراد نیروهای ویژه از او خواستند به صدام آسیبی نزند، زیرا که براساس دستورات او باید زنده بماند.»
«محمد ابراهیم المسلط»وافسرآمریکایی«اریک مادوکس»
به گفته این مجله عملیات جستجوی رئیسجمهوری عراق پس از آن شکل دیگری به خود گرفت که در ژوئن ۲۰۰۳(خرداد۱۳۸۲)
دو نفر به نامهای « حدوشی» و «محمد ابراهیم المسلط» جزئیات شگفتآوری درباره نهاد امنیت ریاستجمهوری عراق فاش کردند../منبع:العربیه ۴ دی ۱۳۹۷
مجله امریکایی(Esquire) فاش کرد که در ۹ دسامبر ۲۰۰۳(۱۸آذر۱۳۸۲) پس از چند عملیات و فاش شدن اتفاقی جلسهای در صحرای واقع در غرب تکریت توسط کودکی ۹ ساله، «محمد ابراهیم المسلط» دستگیر شد و آمریکاییها توانستند با او به توافق برسند که در ازای آزاد کردن ۴۰ نفر از اعضای خانوادهاش از زندان، مکان پنهان شدن صدام حسین را فاش کند.
خرابه ای که۸ ماه درآن زندگی کرد
بلافاصله دستورات لازم برای حمله به منطقه مورد نظر صادر شد و بیش از هزار سربازی خود را برای عملیاتی که «سپیدهدم سرخ» نام گرفت، آماده کردند. در ابتدا مالک زمن و برادرش که از اعضای تیم حفاظت صدام بودند دستگیر شدند ولی حاضر به همکاری و فاش کردن محل اختفای رئیسجمهوری عراق نشدند. المسلط ترسان به نقطهای در تاریکی اشاره کرد و سربازان آمریکایی با تجهیزات دید در شب به آنجا رفتند و شروع به برداشتن خاک کرده و به درون حفره ظاهر شده، نور تاباندند.
حُفره(چاه)ی که صدام درآن مخفی شده بود-سرحفره رابرمی دارند-درنزدک دهانه این حفره یک «هواکش»برای تهویه تعبیه شده بود.
مخفیگاه صدام حسین
حُفره -مخفیگاه صدام
مجله امریکایی(Esquire) به نقل سمیر، مترجم عراقی نیروهای آمریکایی نقل کرد: «زمانی که حفره را باز کردند، صدام شروع به فریاد زدن کرد. تیراندازی نکنید، تیراندازی نکنید. به عربی به او گفتم خارج شود. او دستهایش را بالا برد و سربازان او را به بیرون کشیدند.»
*رسانه های عراقی:ضمن خائن خواندن«محمد ابراهیم المسلط» بنقل از کتاب «بازجویی رئیس جمهور» نوشته جان نیکسون،می نویسند:
نیروهای آمریکایی در ۱۲ دسامبر ۲۰۰۳(۲۱ آذر۱۳۸۲) توانستند «محمد ابراهیم المسلط» را اسیر کنند ؛درحالیکه رئیس محافظان صدام در حین فرار وی بود
«محمد ابراهیم المسلط»»باوعده جایزه ۲۵ میلیون دلاری نیروهای ویژه را به مخفیگاه صدام حسین هدایت کرد.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:«ساجدة خیرالله طلفاح» دختر دایی صدام است،هر۲۶همسن هستند که در۲۶سالگی[ ۱۹۶۳ میلادی(۱۳۴۲شمسی)] ازدواج کردند( عدی ، قصی ، رغد، رنا و حلا) فرزندان این زوج لعین می باشند.
«ساجدة خیرالله طلفاح»درسن۷۸ در سال ۱۳۹۴یکی از بیمارستانهای اردن درگذشت،ضمناً درترجمه «مجله Esquire»اشتباهاتی دراعداد،تاریخ واسامی بود که اصلاح شد.
خانواده صدام
*روزنامه فلسطینی«دنیاالوطن» می نویسد: سرهنگ «محمد ابراهیم عمر المسلطله» پسرعموی ساجده بود ودرجه سرهنگی داشته وازمعتمدین صدام بود،
*یکی ازخبرگزاریهای عراق بنقل ازرویترز می نویسد:در ۹ دسامبر ۲۰۰۳(۱۸آذر۱۳۸۲) ، یک پسر ۹ ساله درصحرای تکریت خبری رابه سربازان امریکایی می هد که سرنخی می شودبرای پیداکردن صدام،تیروهایی امریکایی ،اول «محمد ابراهیم »رادستگیرمی کنند ،این شخص اول ازهمکاری امتناع می کندامادر ازای آزادی ۴۰ عضو خانواده وی+۲۵ میلیون دلارجائزه ، آنها را به محل مخفیگاه صدام حسین هدایت کنند.
واما
در یک برنامه تلویزیونی مستند تحت عنوان«آخرین جنگ های صدام حسین» که روز جمعه۲۲مارس۲۰۱۳(جمعه۲ فروردین۱۳۹۲) از تلویزیون «العربیه» پخش شد ، جزئیات چگونگی «خیانت» یکی از محافظان شخصی رئیس جمهور سابق عراق پیش از دستگیری وی فاش شد.
«اریک مادوکس» مسئول بازجویی از صدام حسین می گوید که در سال ۲۰۰۳ از وی خواسته شد تا برای یافتن رئیس جمهور عراق به شهر تکریت سفر کند.
«مادوکس» می گوید: نخستین اقدام ما تعقیب خانواده های محافظان صدام حسین بود، چرا که بر این باور بودیم چنین اقدامی می تواند اطلاعات زیادی درباره مخفیگاه رئیس جمهور سابق عراق در اختیار ما قرار دهد و اینگونه هم شد.
پس از ورود به شهر تکریت چهار خانواده از جمله خانواده «محمد ابراهیم عمر المسلط» را که وفادارترین و نزدیکترین محافظان صدام حسین به شمار می رفت، دستگیر کردیم.
سپس خود «محمد ابراهیم عمر المسلط» را در تاریخ جمعه۱۳ دسامبر۲۰۰۳(۲۲ آذر۱۳۹۲) دستگیر کردیم اما در آغاز محافظ شخصی صدام حاضر به همکاری با نیروهای آمریکایی نبود.
در اولین بازجویی از «المسلط »خواستم برای یافتن رئیس جمهور عراق با ما همکاری کند، اما در کمال ناباوری در واکنش به درخواست من ، گفت: «من صدام حسین را نمی شناسم، او کیست!؟»
«اریک مادوکس»: به مسلط گفتم من و همکارانم ۴۰ نفر از نزدیکان تو را دستگیر کرده ایم و در صورت عدم همکاری با ما دیگر نزدیکانت را نیز دستگیر خواهیم کرد.
این مقام امنیتی امریکا گفت:« المسلط»در حدود۱۵ دقیقه درباره تهدیدی که کرده بودم فکر کرد،گفت: «قبول می کنم،شما را به مخفیگاه صدام می برم»
این شبکه(العربیه)می نویسد: در این برنامه «علی کسرت رسول» رهبران نیروهای پیشمرگه-اقلیم- کردستان عراق می گوید این کُردها بودند که نقش اصلی را در دستگیری صدام حسین داشته اند.
کُردها از طریق خانواده های نزدیک به صدام در شهر«عوجه» اطلاعات لازم برای دستگیری صدام را جمع آوری کرده و در اختیار آمریکایی ها قرار دادند./پایان توضیحات مدیریت سایت،بااستفاده ازمنابع عربی وامریکایی.
برای اطلاعات بیشتربه این لینک مراجعه کنید:
پس از دستگیری صدام حسین، او توسط تیمهای مختلفی از ارتش و سازمان جاسوسی این کشور مورد بازجویی و تخلیه اطلاعاتی قرار گرفت؛ اما حساسترین این بازجوییها زمانی است که دیکتاتور سابق عراق در چندین جلسه توسط «جان نیکسون »(John Nixon )،تحلیلگران ارشد سیا بازجویی میشود
صحبتهای صدام و« جان نیکسون» تحلیلگر ارشد سازمان سیا چه گفت؟
نیکسون در اینباره روایت میکند: «در حین اینکه به سوالها گوش میداد، خونسرد بود. توجهم به این جلب شد که چقدر سریع توانسته است خودش را با محیط اطراف و موقعیت تازهاش به عنوان زندانی وفق دهد. مثل کسی عمل میکرد که هر شنبه شب به آنجا میآید و این بخش منظمی از زندگی روزانهاش است. لحظهای متوجه شدم که پشت دست راستش یک تتوی قبیلهای دارد؛ بین انگشتهای سبابه و میانی و تتوی دیگری زیر مچ دست راستش بود. دهانش همانگونه که در عکسها و فیلمها دیده بودم، کج بود. صد در صد مطمئن شدم که خود صدام حسین است.
صدام » بسیاری از سئوالتم راباصداقت جواب می داد، دست کم آنهایی را که خودش مایل بود جواب بدهد. او چیزی درباره اینکه چطور از بغداد خارج شده یا چه کسی به او کمک کرده بود راجواب نداد واما می گفت تعجب میکنم که چرا این جورمسائل رااز او نمیپرسم:
« درباره سیاست از من سوال کن، خیلی چیزها میتوانی از من یاد بگیری..»
به او گفتم که درست است ولی اول از همه باید یکسری سوالهای مشخص بپرسم. طبیعتا من اینطوری بازجویی نمیکنم.
در یک موقعیت از صدام پرسیدم آیا حرفی برای گفتن دارد؟ او گفت: «بله» و سپس از رفتار خشن واحد نیروهای ویژه با او هنگام دستگیری انتقاد کرد:
گفت :آیا این طرز برخورد با رئیسجمهور یک کشور است؟ ..اگر رئیسجمهور «بوش »در چنین موقعیتی بود و به دست عراقیها اسیر شده بود، ما اینطور با او رفتار می کردیم..؟.
با شک و دودلی به صدام نگاه کردم. اینجا مردی نشسته است که برای کشتن مردمش دو بار فکر نمیکند. حالا از زخمها و خراشهایی که برداشته شکایت دارد. در واقع درست بود؛ نیروهای ویژه با او خوب رفتار نکرده بودند. یادم میآید که شنیده بودم کسی به او مشت زده و گفته بود این هم برای حادثه ۱۱ سپتامبر!
یکباردر جریان بازجویی از صدام از او پرسیدم :
«آیا تا به حال از بدل استفاده کردهای؟ »
خندید و گفت: «از کجا میدانید الان داریدبایکی از آنها-بدل- حرفنمیزنید؟ شاید من بدل صدام باشم و خود صدام جایی قایم شده است.»
سپس سرش را عقب برد و از ته دل خندید: «نه! فقط یک صدام حسین وجود دارد!»
شروع کرد به نشان دادن جای چند زخم و جراحت.
بعد دشداشهاش را بالا زد تا «آسیبی را که به پای چپش وارد آمده بود»، نشان دهد.
زخم کهنهاش را دیدم و ناخودآگاه پرسیدم :
این همان زخمی است که در اثر تیر خوردن در جریان تلاش برای کشتن «قاسم» برداشته بود؟
«صدام»با یک خرناس تایید کرد.
این آخرین قسمت کارم برای گرفتن تاییدیه بود. ما آدم اصلی را دستگیر کرده بودیم. ما صدام حسین را گرفته بودیم.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:«قاسم»همان «عبدالکریم قاسم-نخست وزیرعراق-است که درجریان ترورنافرجامش یک تیرهم به پای صدام خورده بود که کل ماجرارادرادامه خواهیدخواند،وچگونگی به قدرت رسیدن صدام را که خیلی جالب است تاریخ قدرتش./پایان توضیح
« جان نیکسون»:صدام در اواخر عمرش آدمی مذهبی شده بود، فکر میکنم تنها در غروب عمرش بود که مذهب به امری بسیار مهم در زندگیاش تبدیل شد. این تصمیم بسیار شخصی بود اما وقتی میخواست با بازجویی ما مخالفت کند به مذهب متوسل میشد-اموردینی رابهانه می کرد-. اغلب اوقات وقتی روی موضوعاتی دست میگذاشتیم که نمیخواست دربارهشان صحبت کند، نگاهی به اطراف میانداخت و میگفت: «نگهبان کجاست؟ فکر میکنم وقت نماز است!»
بدترین شکنجه«صحبت کردن ازایران »بود!
در یکی از جلسات وقتی که درباره هیئت حاکمه ایران پرسیدیم، صدام نمیتوانست نفرتش را از ایرانیها پنهان کند. حرف زدن درباره ایرانیها او را پریشان میکرد: «روحیه ایرانی این طوری که به اسم اسلام همچنان به دنبال توسعهطلبی در جهان عرب است.
ایرانی ها اگر فرصت داشته باشند، رهبری آزادسازی «قدس» را بر عهده میگیرند. آنها فکر میکنند که میتوانند ملت عرب را رهبری کنند.
نیکسون می نویسد:صدام ساعتها درباره ایران حرف زد. کمتر موضوعی اینقدر او را به حرف میآورد. احساسش این بود که کشورش در طول جنگ، قهرمانانه عمل کرده و آزمون میان ارتشهای دو کشور ثابت کرده که نظامیان عراقی، به نظامیان ایرانی برتری داشتند. صدام اصرار داشت که ایران مسئول جنگ ۸ساله بوده است.
نیکسون در بخشی از کتاب خود با اعتراف به قدرت ایران اذعان میکند: این طور که بر میآید ایران بزرگترین برنده ماجراجویی ما(آمریکا) در عراق بوده است.همچنان که از سقوط طالبان، در مرزهای شرقیاش بهره برد.
* بخشهایی از این گزارش برگرفته از کتاب «بازجویی از صدام،تخلیه اطلاعاتی از رئیسجمهور» به قلم جان نیکسون است.
عبدالکریم قاسم کیست؟
ترور «عبدالکریم قاسم»نخست وزیرعراق- توسط «صدام حسین»۷ اکتبر ۱۹۵۹( ۱۴ مهر۱۳۳۸)
تیم شش نفرهای برای ترور قاسم تدارک شده بودکه«صدام حسین »فرماندهی آن تیم رابعهده داشت
صدام حسین که در سال ۱۹۵۷ به عضویت حزب بعث عراق درآمد،
درسپتامیر ۱۹۵۹از طریق مسوول ایستگاه اطلاعات مصر در عراق، آپارتمانی در خیابان الرشید بغداد- درست روبهروی وزارت دفاع- که دفتر عبدالکریم قاسم درهمانجا بود؛ در اختیار صدام قرار گرفت تا رفتوآمدها را به خوبی کنترل کند،
در روز ۷ اکتبر ۱۹۵۹ صدام حسین به اتوموبیل قاسم حمله کردند. صدام راننده را کشت واما یک «تیر به پای صدام » شلیک شد و ترور«قاسم» نافرجام ماند،جراحت پای صدام آنقدرعمیق بودکه منجربه بستری شدن۲ماهه در بیمارستان شد.
فرارصدام ازکشور-به سوریه
درپی این ترورنافرجام صدام ازترس بازداشتش باهمان جراحتش به «مزرعه عبور»رفت و به مدت ۳ روز در آن مخفی شد.
صدام چاقوی خود، در این مزرعه تیر را از پای خود بیرون کشیده و سپس شنا کنان از رودخانه دجله عبور و به سوریه گریخته است و به همین مناسبت هم او نام این مزرعه را« عبور» نهاده است.
صدام پس ازبستری شدن دربیمارستان-دوماه-از سوریه به مصر رفت و تحصیلات خود را در دانشگاه قاهره ادامه داده وهمانجا با ساجده دختر دایی اش ازدواج کرد.
باکودتای نظامیان حزب بعث بر علیه ژنرال عبدالکریم قاسم به عراق برگشت.
*عبدالکریم قاسم نیزدر تیر ۱۳۳۷ درحالیکه ۴۴ ساله بودباکودتاپادشاه« فیصل دوم» راساقط می کند.
سمت راست(عبدالکریم قاسم)+عبدالسلام عارف
حزب بعث سرانجام موفق شد در فوریه سال ۱۹۶۳باکودتایی به سرکردگی۲برادرنظامی( عبدالسلام وعبدالرحمن عارف) عبدالکریم قاسم راسرنگون کنند و سرهنگ عبدالسلام عارف به قدرت رسیدو تا سال۱۹۶۸رئیس جمهوربود.
«عبدالسلام عارف» نیزتوسط «صدام حسین و احمدحسن البکر» (هر۲ازحزب بعث بودند) ساقط شد.
احمد حسن البکر« رئیس جمهور»شد (حسن البکردبیرکل وصدام معاون دبیر کل حزب بعث بود)
«صدام حسین» شدمعاون رئیس جمهور واما عملا،کارهای ریاست جمهوری دردست«صدام »بود.
ماجرای عجیب به قدرت رسیدن صدام حسین
«کودتای سفیدصدام حسین»چگونه به ریاست جمهوری رسید؟
احمد حسن البکر قرار بود که در شب ۱۷ جولای ۱۹۷۹(۲۶تیر۱۳۵۸) پیامی را به مناسبت پیروزی انقلاب ۱۷ جولای ۱۹۶۸ میلادی ایراد کند.
«برزان تکریتی» برادر صدام در همان روز متنی را به حسن البکر می دهدکه درآن نوشته شده بود«من بعلت بیماری استعفامی دهم وضمن بیان لیاقتهای صدام حسین، ریاست جمهوری رابه اوواگذارمی کند»
حسن البکر،قبول نمی کند ولی وقتی برزان به اومی گوید فرزندش« هیثم »در گروگان مااست اگر این متن خوانده نشود، او کشته خواهد شد،حسن البکربناچار می پذیریدو متن استعفای خودش خوانده می شود.
هنگامیکه متن استعفا توسط او در تلویزیون قرائت شد، افسران طرفدار حسن البکر ودیگرانقلابیون( کودتاچیان) جولای ۱۹۵۸(تیر۱۳۳۷) که برای جشن دعوت بودندباپخش این خبرشوکه می شوند ودست به شورش می زنند واما خیلی زود حدود۵۰۰ نفر سربه نیست می شوند و حسن البکر در«حصرخانگی» قرارمی گیرد و پس از مدتی مسموم می شود.
به این ترتیب «صدام حسین» به ریاست جمهوری می رسد.
آنطورکه معلوم است:همه رؤسای جمهورعراق با«کودتا»سرکارآمدند وباکودتاساقط شدند-تاصدام.
«صدام حسین»دوران اقتدار-درمیان یاسرعرفات وملک حسین پادشاه اردن
۵ نوامبر ۲۰۰۵(۱۴آبان ۱۳۸۴)صدام حسین -بعدازبازجوی های طولانی،«محاکمه» می شود.
۹ دی ۱۳۸۵ (۳۰ دسامبر ۲۰۰۶)صدام حسین اعدام می شود
بسوی مرگ
اعدام ضدام-عیدقربان ۱۴۲۷/ ۹ دی ۱۳۸۵ (۳۰ دسامبر ۲۰۰۶)
***
صدام حسین چگونه دستگیرشد وخبردستگیری چگونه رسانه ای شد؟
مروری برتحولات عراق ازحمله امریکا ..اشغال تا دستگیری صدام ...اعدام.
از«دستگیری تااعدام صدام »۲سال طول کشید
چهارشنبه،۲۸ اسفند۱۳۸۱( ۱۹ مارس ۲۰۰۳): بمباران کاخ ریاست جمهوری عراق به وسیله هواپیماهای آمریکایی.
پنجشنبه،۲۹اسفند۱۳۸۱(۲۰ مارس۲۰۰۳): ورود نیروهای نظامی آمریکا و انگلیس از مرز کویت به عراق.
چهارشنبه،۲۰ فروردین۱۳۸۲(۹ آوریل۲۰۰۳): بیست روز پس از بمباران کاخ ریاست جمهوری عراق، بغداد توسط نیروهای آمریکایی اشغال شد و حکومت دیکتاتوری صـدام که فاقد پایگاه اجتماعی و حمایت مردمی بود؛ علیرغم وجود ارتش قوی، تقریبا بدون مقاومت جدی سقوط کرد و مجسمۀ صـدام در میدان مرکزی شهر به وسیله مردم به زیر کشیده شد.
در ساعت ۵:۳۴ بامداد به وقت بغداد (۶:۰۴ به وقت تهران) در ۲۹ اسفند ۱۳۸۱ (۲۰ مارس ۲۰۰۳) حملهٔ غافلگیرانه به عراق آغاز شد. پیش از شروع هیچ اعلان جنگی داده نشد.
بغداد(پایتخت) در ۲۰ فروردین ۱۳۸۲ (۹ آوریل ۲۰۰۳) اشغال شد که سقوط بغداد مساوی با پایان حاکمیت ۲۴ ساله حکومت صدام حسین بود
عراق باکمترین مقاومت سقوط کرد و «مجسمۀ صـدام »در میدان مرکزی شهر باکمک نیروهای مسلح امریکایی به وسیله مردم عراق به زیر کشیده شد.
«کاظم جبوری» مکانیک،قهرمان وزنه برداری(متولد۱۳۴۰شمسی)-درحال تخریب مجسمه صدام-میدان فردوس بغداد.
(متولد۱۳۴۰شمسی) :تنها جرم من این بود، موتورموتورسیکلت عدی» پسر صدام حسین را تعمیر کردم و بعد از آنکه، دستمزم را پرداخت نکرد، از او شکایت کردم.زندانم بردند۱۱سال درزندان ابوغریب بوده.
سرلشکر محمد شنشل(مشاور سیاسی صدام) می گوید:صدام درلحظه سقوط دراطراف همین میدان بود وشاهدسقوط بود-بالباس مبدل
سرلشکر محمد شنشل گفت: صدام شخصاً هنگام سرنگون کردن مجسمه اش در شهر بغداد، نزدیک این مجسمه حضور داشته است. او گفت که صدام، در آن لحظه، در میدان فردوس بغداد بود.
سمت راست«ژنرال عبد الجبار خلیل شنشل»فرمانده ستاد ارتش بعث عراق/سمت چپ«ژنرال عدنان خیرالله »(وزیر دفاع عراق)
شنشل مدعی است صدام، به همراه گروهی از معاونانش با چهرۀ ناشناس در میان جمعیت و در مقابل مجسمۀ خود حاضر بود.
ژنرال شنشل آخرشهریور۱۳۹۳مُرد.
مفقودالاثربودن صدام بمدت ۸ماه
صام حسین از۲۰ فروردین ۱۳۸۲ الی ۲۲آذر۱۳۸۲متواری-مفقود-بود.
مفقودالاثربودن صدام بمدت ۸ماه
صدام حسین از۲۰ فروردین ۱۳۸۲ الی ۲۲آذر۱۳۸۲متواری-مفقود-بود.
۱۳ دسامبر ۲۰۰۳(۲۲آذر۱۳۸۲) صدام حسین دستگیر میشود
اولین خبرنگاروخبرگزاری که خبردستگیری صدام رامنتشرکرد-محسن فتاحی-ایرنا
این خبر(دستگیری صدام حسین) خبر اصلی همه رسانه های بین المللی بود و جرج بوش با غرور جمله «ما او را گرفتیم» پیروزی و برتری ماشین جنگی امریکا را یادآوری کرد. این در حالی بود که سازمان های عریض و طویل نظامی و امنیتی امریکا هیچ نقشی در دستگیری صدام نداشتند.
ظهر روزیکشنبه ۲۳ آذر ۱۳۸۲(۱۴دسامبر۲۰۰۳) جلال طالبانی ،رئیس جمهورعراق که از مرز خسروی وارد ایران شده بود، پس از یکی دو ساعت، «محسن فتاحی» خبرنگار ایرنا را فراخواند.با لبخند، می گوید: می خواهم خبری به تو بدهم که همه ایرانی ها از شنیدنش خوشحال می شوند« صدام حسین دستگیر شد»
« فتاحی» یلافاصله خبر را به تهران مخابره می کند. خبرگزاری جمهوری اسلامی نیز در خبری فوری این موضوع را منتشر کرد.
غول های بزرگ رسانه ای از جمله رویترز و فرانس پرس نیز این خبر را به نقل از« ایرنا »منتشر کردند و خبر به گوش همه رسانه های جهان رسید.
چرا«فتاحی»؟
محسن فتاحی:چند باری به کشور عراق سفر کرده بودم و بارئیس جمهورمصاحبت داشتم،برای همین مرا به خوبی می شناخت، آن روز که وارد مرز شد به محض ورود به «پایون» مرا که دید شناخت وگفت خبرخوبی براتون دارم.
رئیس جمهورعراق چراباهواپیمانیامد؟
آن روزها عراق دراشغال امریکا-متحدین-بود« پرواز خارجی»ممنوع بود،حتی برای رئیس جمهور،درآن روز«جلال طالبانی» رییس دولت انتقالی عراق،قصدسفربه فرانسه راداشت مجبور بود برای رفتن به فرانسه از مرز خسروی به تهران بیاید و ازفرودگاه تهران به فرانسه سفر کند(یاازطریق کشورهمسایه دیگر-ترکیه)
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:صدام در ساعت ۸:۳۰ به وقت محلی روز ۲۲ آذر۱۳۸۲ (۱۳ دسامبر۲۰۰۳) در عملیاتی به نام «سپیدهدم سرخ»
و در یک «چاله» در خانهای در روستای «الدور» نزدیک تکریت دستگیر شد،یعنی حدود۱۸ساعت بعدازدستگیری،خبرمنتشرشد ولی اولین خبرگزاری «ایرنا»بوده است.
کسرت رسول علی -معاون رئیس اقلیم کردستان عراق
الحیات می نویسد: قبل از ورود امریکایی ها به بغداد، ایران به دقت تحرکات و تردد صدام را زیر نظر داشت و پس از ناپدید شدن صدام نیز جسته و گریخته از محدوده حضور صدام مطلع بود. این روزنامه می افزاید؛ مقامات اطلاعاتی ایرانی حتی قبل از کشته شدن پسران صدام نیز اطلاعات دقیقی از صدام و پسرانش در اختیار داشتند و اطلاعات را به گروه های کرد می دادند. الحیات مدعی است در آن زمان ایران تعداد زیادی از فرماندهان القاعده را به چنگ آورده بود و ناچار بود مدام این موضوع را انکار کند.
قراربود«صدام حسین »راتحویل ایران بدهند
کردها تمایل زیادی داشتند که صدام به ایران تحویل داده شود .
صدام خودش-مایل بودازایران«پناهندگی»بگیرد.
به نوشته الحیات، علاوه بر پیغام شفاهی طالبانی، صدام شخصا چندین بار به مقامات ایرانی نامه می نویسد و درخواست پناهندگی می کند. اما ایران به علت جنایات صدام در جنگ با این کشور حاضر به تحویل گرفتن او نشد. ضمن این که از نظر سیاسی نیز در اختیار داشتن صدام هیچ سودی برای ایران نداشت.
پس از آن، طالبانی از مقامات تهران خواست تا اطلاعات موجود را به آمریکاییان انتقال دهند و پاسخ مثبت را نیز دریافت کرد.
رئیس جمهورعراق(طالبانی) پس از عبور از مرز خسروی و توافق نهایی با ایران، به چریک ها اعلام کرد مزرعه را ترک کنند و پس از اطمینان از در امان بودن آنها، محل نگهداری صدام را به مقامات امریکایی اطلاع داد.
طالبانی تا آخرین لحظه با آن مزرعه و شکارگران صدام در ارتباط بود و شخصا امور را هماهنگ می کرد. او در مرز ماند تا مطمئن شود که سربازان امریکایی به مزرعه رسیده و صدام حسین را یافته اند(تحویل گرفته اند)و۲ساعت بعدازاطمینان ارموضوع،خبردستگیری رابه محسن فتاحی گفت.
رئیس جمهورعراق(طالبانی)۱۱ مهر ۱۳۹۶درسن ۸۴ سالگی درگذشت.
توضیحات مدیریت سایت-پیراسته فر:منابع مختلف-موثق-نیزدررابطه بادستگیری صدام مصاحبه هایی داشتندومنابع مختلفی آنهارانقل کرده اند که یک مورد کتاب« عراق از جنگ تا جنگ/صدام از این جا عبور کرد» که توسط غسان الشربل، روزنامه نگار مشهور لبنانی و سردبیر روزنامه الحیات نوشته شده ، مصاحبه با چهار مقام سابق عالی رتبه عراقیرا -قسمتی-می آورم:
درباره نقش «کسرت رسول »برای ما بگو؟
احمد چلبی(دبیرکل کنگره ملی عراق):روز ۱۳ دسامبر ۲۰۰۳ در جلسه ای در شورای حکومت بودم، تلفن زنگ زد و به من گفته شد که« اراس حبیب کریم »که مدیر سازمان امنیت در کنگره ملی است تو را می خواهد، او آدمی است که در بسیاری از امور امنیتی خبره است. به من گفت که اطلاعاتی داریم و کسرت رسول با من تماس گرفت، گفت که امریکایی ها صدام را دستگیر کردند. به او گفتم مطمئنی؟ گفت: بله،
برای همین فورا با شخصی به اسم« اسکات کارپنتر» که رئیس تیم حکومتی« پل بریمر» در عراق بود، تماس گرفتم. پرسیدم: چرا به ما نمی گویید صدام را دستگیر کرده اید؟
گفت: شوخی می کنی؟
گفتم نه شما صدام را دیروز در منطقه الدور دستگیر کردید! جواب داد که از موضوع خبر ندارد. گفتم که من با پل بریمر ساعت دوازده قرار دارم و در آن جا می فهمم اوضاع از چه قرار است. ساعت یازده و نیم بود که به کاخ رسیدم و دیدم که اسکات لبخند می زند و دستش را بالا برده است. گفت: ارتش به ما ابلاغ نکرد تا مطمئن شود که آزمایش دی ان ای واقعا مربوط به صدام است. این در تاریخ ۱۳ دسامبر ۲۰۰۳ بود، برگشتم و به سخنگوی کنگره خبر دادم که در رسانه ها اعلام کند که صدام دستگیر شد و ما اولین افرادی بودیم که خبر را اعلام کردیم.
«کسرت»چه نقشی داشت؟
او موضوع را پیگیری می کرد، و جماعت او نیز شاهد دستگیری بودند. کسرت به صدام مثل ما نزدیک شده بود، گروه او و گروه ما شاهد دستگیری صدام و انتقال او با بالگرد بودند.
چه کسی اطلاعات حضور او در آن مکانی که دستگیر شد را داد؟
این اطلاعات به کمک شخصی از «منطقه المسلط به اسم محمد ابراهیم یا ابراهیم محمد المسلط »از تیم حفاظت صدام به دست آمد که امریکایی ها یک هفته قبل او را دستگیر کرده بودند و او به آنها گفته بود که صدام در آن جا است،
آنها(امریکائیان) هم به آن خانه وارد شدند و آن جا را بازرسی کردند اما هیچ کس را پیدا نکردند. به توصیه ما عمل کردند و در آن جا ماندند. یکی از سربازها متوجه «سیم برق »شد به آن دست زد دنبالش را گرفت و متوجه شد که به سمت چاله ای می رود. آن سیم برق تهویه هوا بود، وارد چاله شدند،
در داخل آن چاله دیگری بود که در آن صدام را پیدا کردند که با خودش برگه هایی داشت و ۷۰۰ هزار دلار و مسلسل و تفنگ داشت. با اسلحه بر سر او آمدند و او به آنها گفت: من صدام حسین، رئیس جمهور عراق هستم، ریش داشت.
بترتیب-ازراست:عدنان پاچه چی(وزیرامورخارجه سابق)،موفق الربیعی(شورای عالی امنیت عراق)، احمد چلبی(دبیرکل کنگره ملی عراق)،عادل عبدالمهدی(معاون رئیس جمهور-طالبانی)
آیا صدام تلاش کرد مقاومت کند؟
خیر. او را به خارج از حفره کشیدند، دستگیری او در روز ۱۲ دسامبر۲۰۰۳ بود. بعد از آن که او را برای چکاپ بردند و دندان هایش را چک کردند او را با بالگرد به فرودگاه فرستادند.
صدام دریک خانه ای زندگی می کرد واماهروقت احساس خطرمی کرددر«چاله»مخفی می شد
او در چاله ساکن نبود بلکه در خانه ای که چاله در آن واقع شده بود زندگی می کرد اما به همراه او گروهی بودند که به او خبر می دادند که عملیات یورش آغاز شده است و او وارد آن حفره می شد.
دیدار«احمد چلبی» باصدام حسین
پل برمر(سفیرامریکادرعراق)همه کاره عراق-زمان اشغال-«احمد چلبی»به استقبالش می رود-درهنگام ورود به عراق(ایشان بجای «زلمی خلیلزاد» می آید)
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:«پل برمر» نماینده تام الاختیار رئیس جمهورامریکا(جرج بوش )در عراق بود(می شود گفت رئیس جمهورعراق بود)چون مقامات عالیرتبه عراق بدون هماهنگی-اجازه-وی نمی توانستندکاری بکنند.واینکه فلان رسانه می نویسد
«امریکایی ها هیچ نقشی دردستگیری صدام نداشتند،ازبیخ وبُن، بی اساس است»
«پل برمر»درمیان رئیس جمهور(بوش)و دونالدرامسفلد(وزیردفاع امریکا)
احمد چلبی:«بریمر »با من تماس گرفت و از من خواست با او برای دیدن صدام(منطقه سبزبغداد) بروم، مجموعه ای از اعضای شورای حکومت ، من و دکتر عدنان الپاچه چی، دکتر عادل عبدالمهدی، دکتر موفق الربیعی و ژنرال سانچز، فرمانده نیروهای امریکایی در عراق و اسکات کارپنتر.
ژنرال سانچز؛ فرمانده نیروهای آمریکایی در عراق
رئیس جمهورامریکا(بوش )به پل برمر(بریمر) بابت ماموریت در عراق مدال میدهد.
وقتی وارد اتاق شدم دیدم صدام بر روی یک تخت نظامی امریکایی خوابیده است و یکی از سربازهای امریکایی او را بیدار کرد. وقتی سرش را بالا آورد و دید که وارد می شوم لرزید.
صندلی برداشتم، جلوی صدام نشستم میان ما نیم متر فاصله بود.
بعد از آن دیگران از پشت سر من وارد شدند و بریمر و سانچز نزدیک دیوار ورودی بین در و ایوان ایستادند و صحنه را دنبال می کردند.
« موفق الربیعی» به صدام چه گفت؟
صدام حسین آقای الربیعی رانمی شناخت، به صدام گفت: تو در دنیا و آخرت ملعونی، بعد صدام به موفق گفت: ساکت شو ای خائن ای مزدور.
تو را شناخت؟
احمد چلبی:بله، از وقتی که وارد شدم. موفق به او گفت: من خائن و مزدورم؟ به او جواب داد: بله آیا با این ها نیامدی؟ به امریکایی ها اشاره کرد.
با «عدنان پاچه چی» هم صحبت کرد؟
عدنان به او گفت: چرا از کویت خارج نشدی. البته صدام از من خواست که افراد حاضر را به او معرفی کنم. من هم گفتم: عدنان الپاچه چی و دکتر عادل و موفق. اما وقتی که گفتم عدنان الپاچه چی، رو به او کرد و گفت: دکتر پاچه چی آیا تو وزیر امور خارجه عراق نبودی؟ به او گفت: بله. و رو به صدام کرد و گفت: چرا از کویت عقب نشینی نکردی بعد از آن که از جنگ با ایران پیروز خارج شدی و دنیا با تو بود و امکانات داشتی، چرا این کار را کردی؟ جواب داد: دکتر عدنان آیا تو تایید نمی کردی کویت بخشی از عراق است؟
دکتر کتابی درباره خاطراتش از سازمان ملل نوشته بود که از مواضع عبدالکریم قاسم دفاع کرده بود که کویت جزء عراق است، عدنان دست پاچه شد و جواب داد: گذشته گذشته. اما من بی کار بودم و اصلا صحبت نمی کردم.
با «عادل عبدالمهدی» هم صحبت کرد؟
بله، اما موفق از او پرسید: چرا صدر را کشتی؟ صدام جواب داد: کی؟ به او گفت: سید محمد باقر صدر و خواهرش بنت الهدی، گفت: صدر و یاران او، همه آنها خائن و مستحق مرگند. عادل عبدالمهدی گفت: چرا عبدالخالق السامرائی را اعدام کردی؟ گفت: عبدالخالق، بعثی بود.
خودت وارد صحبت نشدی؟
احمدچلبی:سپس موفق پرسید: چرا با امریکایی ها مبارزه نکردی همان طور که پسرانت مبارزه کردند؟ به او گفت: می خواهی با اینها مبارزه کنم؟ یعنی تقبیح کرد در حالی که از دیگران دعوت می کرد و آنها را به مبارزه و کشتار تشویق می کرد، اما او لزومی نمی دید مبارزه کند، او اعتقاد داشت آن چه انجام می دهد صحیح است.
« بریمر» با او حرف زد؟
نه حتی یک کلمه.
صدام ترسیده بود؟
وقتی که خارج شدیم ترسید، و او در آخر خواست که با آقای چلبی و دکتر پاچه چی صحبت کند. نزد او ایستادم و وقتی خواستم خارج شوم گفت: یعنی تمام شد، همه اش همین؟
چیز دیگری در طول گفت وگو بیان شد؟
حرف های ضد و نقیض. مطمئن بود کاری که کرده بود درست است و بزرگ نمایی می کرد در حالی که حاضر نبود به هیچ وجه به آن چه گذشته بود مراجعه کند. و گفت: «به من گفتی با امریکایی ها بجنگ من هم الآن با آنها می جنگم.»
احمد چلبی(دبیرکل کنگره ملی عراق)آبان ۱۳۹۴درگذشت.
ایت شخص«عباس محمود العراقی» مخفیگاه صدام رالوداده است
رسانههای عراقی با انتشار این عکس نوشتند: «عباس محمود العراقی» پیش از آنکه آمریکاییها از محل اختفای صدام حسین اطلاع یابند ازآنها خواست که وی را برای جلوگیری از کشته شدنش به مکان امنی انتقال دهند.
رسانههای عراقی نوشتند: نیروهای آمریکایی با انتقال این فرد به واشنگتن توانستند به محل اختفای صدام حسین پس از ماهها پنهان شدن، دست یابند.
«عباس محمود العراقی» هم اکنون در شهر واشنگتن در آمریکا به سر برده وتحت تدابیر شدید امنیتی از وی محافظت میشود.
روایت دیگر:
«موفق الربیعی» دبیر شورای امنیت ملی عراق طی یک گفتگو، برخی اسرار چگونگی لو رفتن مخفیگاه «صدام حسین» را فاش کرد.
«صدام» ۸ماه مفقودالاثربود
از زمان «سقوط بغداد تا دستگیری صدام» حدود ۸ ماه فاصله بود
«الربیعی» گفت: رابطه مستقیم من با صدام پس از بازداشت وی در دسامبر ۲۰۰۳ میلادی(آذر۱۳۸۲شمسی) آغاز شد. از زمان سقوط بغداد تا بازداشت صدام" حدود هشت ماه زمان بود. در تمام این مدت دیکتاتور سابق عراق در مخفیگاه بود.
در گفتگوهایی که در آن زمان با آمریکاییها داشتیم به این نتیجه رسیدیم که "صدام" نمیتواند بدون تکیه بر اقوام و نزدیکان خود، در مخفیگاه بماند و همه چیز و به اصطلاح مبارزات خود علیه اشغالگران را کنترل کند. بالطبع "صدام" هم که میدانست حتما نزدیکانش زیر نظر هستند، با آنان ارتباط مستقیم برقرار نمیکرد. از همین رو مطمئن شدیم که او با نزدیکان و اقوام دورترش ارتباط خواهد داشت، یعنی افرادی که سرشناس نبودهاند. به همین دلیل «شجره نامه» کامل اقوام و نزدیکان صدام را ترسیم نمودیم. تک تک آنها زیر نظر بودند و به مرور زمان یا در عملیات های مختلف علیه ارتش آمریکا کشته می شدند و یا از عراق فرار میکردند. روز به روز دایر اقوام او کوچکتر و محدود تر میشد تا اینکه در مجموع سه چهارم آنان باقی ماندند.
در یکی از عملیات ها، ارتش آمریکا به طور ناگهانی و اتفاقی چندین نفر را بازداشت کرد که یکی از آنان جزو« نزدیکان صدام» درآمد. ما نام او را در شجره نامه ای که داشتیم، پیدا کردیم. البته او ابتدا نام جعلی داد، اما در بازداشت ها نام واقعی خود را اعتراف کرد«عباس محمود العراقی» و گفت: حاضرم با شما همکاری کنم و مخیفگاه صدام را به شما نشان بدهم به شرط اینکه پناهنده شدن من به یکی از کشورهای خارجی را تضمین کنید.
موفق الربیعی در ادامه گفت: بر سر این موضوع به توافق رسیدیم. او هم فورا مخفیگاه دیکتاتور سابق عراق را به ما نشان داد. پس از آن، نیروها فورا برای بازداشت «صدام» به محل اعزام شدند. بعد از دستگیری او، "صدام" گفت: من صدام هستم، رئیس جمهور عراق، بیائید با هم به توافق برسیم.
موفق الربیعی ،مشاور شورای امنیت ملی عراق(سمت راست) عبدالکریم الفتری، وزیر امور امنیت عراق.
بترتیب-ازراست:عدنان پاچه چی(وزیرامورخارجه سابق)،موفق الربیعی(شورای عالی امنیت عراق)، احمد چلبی(دبیرکل کنگره ملی عراق)،عادل عبدالمهدی(معاون رئیس جمهور-طالبانی)
دبیر شورای امنیت ملی عراق در ادامه گفت: پس از بازداشت صدام، پیش از اینکه خبر بازداشتش را به رسانهها اعلام کنیم، بنده(موفق الربیعی) و احمد چلبی، عدنان پاچه چی، عادل عبدالمهدی با یکدیگر دیدار و جلسهای محرمانه داشتیم و به این نتیجه رسیدیم که چگونه و در چه زمانی این خبر را اعلام کنیم.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:برای اطلاعات بیشتربه« این لینک» مراجعه کنید:
« روحالله رحمانی»مدیر برنامههای سابق مایکروسافت و آمازون(داماد دکترحدادعادل )
زندگینامه روحالله رحمانی بهعنوان مدیر برنامههای سابق مایکروسافت و آمازون
نخبه ای با اندیشهای متفاوت، رزومهای قوی برای خود میآفریند اما علیرغم تمامی انتظاراتی که از این فرد در ذهن داریم، راهی ایران میشود تا بهجای ساختن محصول، کشور بسازد.
نخبهای که اکنون در پایتخت کشورمان با ما زندگی میکند و درصدد خلق ارزش افزودهای است که دنیا را تغییر دهد و جهانی ایدهآل به وجود آورد.
آقای دکتر رحمانی، ابتدا کمی از خودتان و اینکه شخصیت شما بر چه پایهای شکل گرفت، بگویید؟
من متولد آمریکا و بزرگشده «اهایوی» آمریکا هستم(۱۳۵۸)دوران مهد کودک تا دکترا و نهایتاً کارم در بخش صنعت را هم در همین کشور سپری کردم.
البته پدر و مادرم ایرانیالاصل و بهترتیب زاده مشهد و تهران هستند؛ پدر و مادری که همواره از دوران کودکیام، دغدغه این را داشتند تا من خوب پرورش پیدا کنم و با آموزههای اسلام آشنایی داشته باشم. واقعاً والدینم در این مسیر زحمات زیادی کشیدند و با شیوه رفتاری خود به من آموختند که راه رستگاری و رسیدن به خدا خدمت به مردم است. با این حساب، تعجبی ندارد که اسم و فامیلیام ایرانی است و با افتخار میگویم مسلمانم.
موضوعی از زمان کودکی به خاطر دارید که بتوان از آن بهعنوان دوران طلایی نام برد یا بهعبارتی در آن سن کاری کرده باشید که برای خودتان هم جالب باشد؟
خاطرم هست در کودکی همواره نوعی کنجکاوی درباره علوم و تکنولوژیهای مختلف دنیا داشتم و این کنجکاوی بعدها به بلوغ خود رسید و در سن چهارسالگی شغلم را انتخاب کردم و به مادرم گفتم که میخواهم مخترع شوم. البته در آن زمان فقط شغلم را انتخاب کرده بودم و واقعاً نمیدانستم که میخواهم چهچیزی را اختراع کنم یا حتی قرار است ابداعم در چهزمینهای باشد؛ اما میدانستم که باید اختراع کنم. این موضوع بهقدری شاخ و برگ گرفت که ناخودآگاه مرا بهسمت خود کشاند و مسیر زندگیام را تحت تأثیر خود قرار داد.
شما درس و مدرسه مانع بروز و ظهور خلاقیت و ایدههای نوآورانه می دانید؟یا بالعکس در راه رسیدن به آرمان اختراع، تحصیل را هم ادامه دادید؟
به نکته هوشمندانهای اشاره کردید؛ اتفاقاً من بهسمت درس و تحصیل رفتم و نبوغی که داشتم باعث شد تا در دوران دبیرستان و در سن ۱۴سالگی، واحدهای درسی دوره دکترای ریاضی در دانشگاه را هم بردارم و با دانشجویان دکتری همکلاسی شوم. از آن جهت که چهارده سالم بود و دغدغههایم بسیار کمتر از دانشجویان دکتری بود، توانستم نفر اول کلاس در آن سن شوم.
علاوه بر درس و مدرسه، کار با زبان برنامهنویسی بیسیک را از سیزدهسالگی شروع کردم و در چهاردهسالگی بهسمت C++ رفتم.
با این حال بعد از اتمام دوران دبیرستان در موعد مقرر، راهی «دانشگاه واشنگتن» در شهر «سنلوئیس »شدم.
چندتا«دانشگاه واشنگتن» وجوددارد.
روح الله رحمانی وحدادعادل(دامادوپدرخانم)
آمریکا دانشگاههای واشنگتن زیادی دارد که مثلاً نمونههایی از آن جورج واشنگتن در واشنگتن دیسی، دانشگاه واشنگتن در سیاتل و… است
اما من دانشجوی Washington University in St. Louis در سنلوئیس بودم.
با توجه به اینکه پیش از اتمام دوره دبیرستان با برخی دروس دانشگاهی آشنا شده بودم، توانستم دانشگاه را زودتر از موعد مقرر شروع کنم و حتی بسیار جلوتر از همدورهایهای خود بودم.
با توجه به اینکه در دوره لیسانس باید دروس و دورههایی را میگذراندید که موفق به پاس کردن سطوح بالاتر از آن هم با توجه به گذراندن برخی واحدهای دوره دکتری شده بودید، نوعی احساس پوچی، بیهودگی و خستگی نمیکردید؟
من بسیار اهل پژوهش بودم و این روحیه را در دوران ورود به دانشگاه (دوره لیسانس) هم حفظ کردم و همین عاملی شد تا در دومین سال مدرک لیسانس، کار دکتری را شروع کردم.
یک سال بهطور غیررسمی روی مباحث و متون دوره دکتری فعالیت کردم و سال بعدش رسماً بهعنوان دانشجوی دکتری توسط دانشگاه پذیرفته و صاحب دفتر و حقوق شدم.
سئوال: چطور میشود شما که هنوز در ابتدای دوره لیسانس هستید و حتی دوره ارشد را هم نگذراندهاید، یکباره در دوره دکتری بهصورت رسمی پذیرفته شوید؟
نفربرتردانشگاه «واشنگتن»سنلوئیس
من اولین نفر در طول تاریخ آن دانشگاه بودم که حوالی سالهای ۲۰۰۲ و ۲۰۰۳ موفق به انجام چنین کاری شدم. حالا برای اینکه تعجبتان بیشتر شود، باید بگویم که با توجه به پایه قوی که در ریاضیات و علوم کامپیوتر داشتم، همزمان با لیسانس ریاضیات و دکترای کامپیوتر، شروع به تحصیل در دوره کارشناسی علوم کامپیوتر در دانشکده دیگری کردم.
سئوال: چه لزومی بود شما که موفق به ورود در دوره دانشجویی دکترای کامپیوتر شده بودید، بهسراغ لیسانس این رشته بروید؟
بالاخره خوب بود که مدرکش را داشته باشم.
سئوال: شاید از اینجا بتوان به ریشه و ایرانیالاصل بودن شما پی برد زیرا بسیاری از مردم ایران که به دانشگاه میروند، فقط دنبال مدرک هستند تا بعدها بتوانند پُز آن را به دیگران بدهند؛ پس شما هم کلاً مدرک دوست داشتید؟
اصلاً اینطور نیست و نبود زیرا اگر دنبال پز دادن بودم به دانشجویی پیش از موعدم در دوره دکتری میبالیدم و میتوانستم این کار را با مدرک دکترای خودم انجام دهم. این موضوعی که به ظرافت به آن پرداختید، چالش بزرگی است که در ایران با آن مواجه هستیم و دلیل آن هم این است که دانشگاه و صنعت هنوز نتوانستهاند با هم یکی و چِفت شوند، البته این موضوع امری طبیعی است.
سئوال: از چهلحاظ این چالش را امری طبیعی مطرح میکنید؟
بهخاطر تاریخچه ایران؛ شاید اولین کارخانهای که وارد ایران شد قدمتی صد تا ۱۵۰ سال داشته باشد و اینطور نبوده که از ۵۰۰ سال پیش در آن شاهد فعالیت واحدهای صنعتی باشیم. بهعبارت دیگر قدمت صنعت در کشورهای دیگر پیشینهای طولانیتر دارد. از سویی دیگر معمولاً کشورهایی که منابع فوقالعاده در زیر زمین، هوا یا… دارند بهسمت Resource curse (نفرین منابع) که اصطلاحی رایج در اقتصاد است، میروند. یعنی دسترسی آنها به منابع آنقدر زیاد است که دیگر بهسمت تولید نمیروند؛ بهعنوان مثال منابع نفت و گاز ایران از دیرباز بهاندازهای زیاد بود که رفته رفته به این سمت سوق پیدا کرد و در حال حاضر هم میتوانست مانند بسیاری از کشورهای منطقه فقط به استخراج و فروش این منابع بپردازد و تمام نیازهای خود را خریداری کند اما رویه در حال تغییر است.
«تِزدانشگاهی» شمادردانشگاه-امریکا-چه بود؟
کسی که دو مدرک لیسانس داشته و دکتری را پیش از موعد شروع کرده، قطعاً انسان توانمندی بوده اما جالب است بدانیم تِز دانشگاهی این فرد نخبه راجع به چه موضوعی بوده است؟
تقریباً اواسط دوره دکتری بودم که تصمیم گرفتم لیسانسهایم را کامل کنم و مدارکم را بگیرم؛ بعد از آن دوباره به ادامه و تکمیل دوره دکتری پرداختم.
تز دکترای من درباره «هوش مصنوعی» در موتورهای جستجو و موتورهای جستجوی تصویری بود.
هدف از این پروژه این بود که بهجای جستجوی کلمات در موتورهای جستجو، تصویری را به جستجوگرها بدهیم و آن موتور هم براساس «پیکسلها» قادر به شناسایی تصویر باشد و بتواند اطلاعات در ارتباط با آن شیء را در« دیتابیس »خود بیابد.
سئوال:در واقع همان الگویی که گوگل سالهاست بهدنبالش میگردد تا جستجوی مبتنی بر تصویر را داشته باشد؟
بله، دقیقاً همان تز دوره دکترای من بود و اتفاقاً در آن پروژه که اشاره کردید هم بهطریقی نقش داشتم.
سئوال: از آن دست دانشجویانی بودید که با گرفتن دو لیسانس و یک دکترا قادر به انتخاب شغل نبودید و از پدر و مادرتان برای اقدامات بعدی کمک گرفتید؟
نه،هیچوقت این موضوع اتفاق نیفتاد. علیرغم اینکه همیشه در مدت تحصیل کارهای پژوهشی و علمی میکردم اما قبل از اینکه تحصیلاتم کاملاً تمام شود، یافتن کار را شروع کرده بودم.
در همان برهه که دنبال کار میگشتم و هنوز مدرک دکترا نداشتم،
بهعنوان« مدیر برنامه در بخش موتورهای جستجو جذب مایکروسافت» شدم.
در واقع سال ۲۰۰۷میلادی(۱۳۸۶شمسی) به استخدام مایکروسافت درآمدم و کارم را از ۲۰۰۸میلادی(۱۳۸۷شمسی) در این کمپانی آغاز کردم.
در واقع شما جذب پروژه« بینگ» شدید؟
در آن زمان بینگی هنوز وجود نداشت اما از اولین وظایفی که داشتیم توسعه موتور جستجویی برای مایکروسافت بود که بعدها «بینگ »نام گرفت و روانه بازار شد.
سئوال:دلیل اینکه یک سال طول کشید تا رسماً فعالیتتان را در مایکروسافت آغاز کنید، بهدلیل نوع قرارداد و احیاناً سپری کردن دوران آزمایشی بود؟
خیر؛ در آن وقفه زمانی دکترایم را کامل کردم و برای مدت شش ماه به ایران آمدم.
سئوال:یعنی از میان اینهمه کشور در دنیا، جایی را بهتر از ایران برای تفریح و آماده شدن برای ورود به مایکروسافت نیافتید؟
شاید این موضوع به همان بحث اصالت بازگردد زیرا بالاخره پدر و مادرم ایرانی بودند و علیرغم اینکه در سنین کودکی و نوجوانی سه مرتبه به ایران سفر کرده بودم اما باز هم انتخاب بعدیام آنجا بود. به ایران بسیار علاقهمند بودم.
نحوه بهره گیری« نخبگان» ازاوقات فراغت
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:استفاده بهینه اززمان..در۶ماهی که برای تفریح به ایران آمده بود،یک ترم تدریس دردانشگاه راقبول کرد+ازدواج هم کرد
پروفسوررحمانی:در آن مدت زمان کوتاه شش ماهی که در آن بودم، یک ترم در دانشگاه تهران نیز تدریس کردم. در همان مدت زمان بهترین انتخاب زندگیام را هم انجام دادم و «ازدواج »کردم.
سئوال:ازدانشگاههای ایران دعوتنامه داشتید یاتصمیم شخصی یود؟
قطعاً همه این اتفاقات با تصمیم خودم بود اما اینکه تصمیمی برای ایران آمدن داشته باشم خیر.
خیلی برایم مهم بود تا با فردی خوب و مؤمن ازدواج کنم
اما واقعاً برنامهای برای این وصلت در تهران نداشتم.
در آمریکا انواع گزینهها برای ازدواج وجود داشت اما قسمت نشد تا اینکه بهواسطه دوست خانوادگیمان در ایران، با شریک زندگیام آشنا شدم. واقعاً ایدهآل من در ارتباط با شریک زندگی، خاص ایرانی بودن آن فرد نبود بلکه دنبال بهترین نفر در دنیا بودم که از قضا آن بهترین در تهران بود و البته هنوز هم بهترین است. باید بگویم که از دیگر اهدافم برای سفر به ایران، کشف فرصتهای جدید خدمت بود.
سئوال:«فارسی» چگونه یادگرفتید؟
مادر و پدرم همیشه در منزل فارسی صحبت میکردند که البته محاوره بود و به بیانات رسمی شباهتی نداشت؛ از این رو همه کلمات در ارتباط با یک مهمانی را خوب یاد گرفتم اما بعداً که به ایران آمدم اکثر کلماتی را که برای مکالمات رسمی نیاز داشتم، نداشتم و از این حیث نیازمند یادگیری دوباره بودم. البته بهجز فارسی، نیمرشتهای از عربی و ژاپنی هم خواندهام اما چون ژاپنی را خیلی تمرین نکردم، از دست دادم.
سئوال:یادگیری کدام زبان سختتر است؟
سختترین زبان برای من ژاپنی بود ولی از نظر قواعد زبانی، بهنظرم انگلیسی پیچیدهترین است.
سئوال: باهمسرتان به آمریکا برگشتید ؟
همسرم با فاصله زمانی کوتاهی به آمریکا آمد و به من ملحق شد؛ من هم در مایکروسافت مشغول به خدمت شدم.
بنیانگذار«جستجوی تصویری گوگل »یک ایرانی بود
نکته جالبی که ابتدای بحث اشاره کردم و آن هم فعالیت در زمینه جستجوی تصویری در پروژه گوگل بود، در این زمان رخ داد.
«استاد راهنمای پروژه دکترایم »بهواسطه «تِز من »در گوگل استخدام شد.
وی دعوت شده بود که تِزم را در ارتباط با جستجوهای تصویری به گوگل ارائه کند و آنها نیز از این پژوهش خوششان آمد و فوراً به وی پیشنهاد استخدام دادند. بعد از استخدام هم کلاً از دانشگاه بیرون آمد و به گوگل رفت.
جالب است که تا چند ماه قبل از ترک دانشگاه، همواره همدیگر را میدیدیم با این تفاوت که «استادراهنمایم محقق ارشد گوگل بود و من مدیر برنامه مایکروسافت». با اینکه رقیب هم در بحث صنعت شده بودیم اما هر از گاهی با ایشان تماس میگیرم و ارتباطمان حفظ شده است.
سئوال:هیچگاه از این موضوع که چرا گوگل پیشنهاد استخدام را به شما که اصل کار پژوهشی را انجام داده بودید، نداد رنجیدهخاطر نشدید؟
با توجه به اینکه ایشان استاد راهنمای من بودند، بهنوعی کار خودشان هم حساب میشد و لذا خیلی غیرمنطقی نبود که به استخدام گوگل درآمد. البته فرصت بالقوهای هم برای من بود که به این شرکت بروم و لذا از این جهت به آن فکر کردم اما هیچگاه ناراحت نشدم؛ حتی این موضوع را در بین تیم کاری مایکروسافت هم مطرح کردم و همه به آن خندیدند، واقعاً چون جالب به نظر میرسید.
پارتی بازی درامریکا-مایکروسافت؟
شما نمیتوانستید آن زمان از بند -پ(پارتی) که در ایران رواج دارد، استفاده کنید و به استادتان ملحق شوید؟
آنجا -امریکا-این قبیل کارها رایج نیست، البته در مورد ایران هم معتقدم که بحث شناخت وجود دارد نه پارتی… وقتی من، شما را بهعنوان بهترین فرد برای انجام یک کار مشخص میشناسم و دعوتتان میکنم تا کمکم کنید، این بهمعنای پارتیبازی نیست و شناخت است.
سئوال:درسفر۶ماهه تان «ایران» را چگونه دید؟
عجیبترین نکته سفر من این بود که کیفیت دانشجوهایم در ایران و نوع پروژههایی که آنها برمیداشتند همسطح با دانشجوهای فوقلیسانس و دکترای آمریکا بود. دانشجویان ایرانی همان سطح علمی آمریکاییها را داشتند و حتی بهتر از آنها بودند، بهخاطر همین وقتی به ایران آمدم حس آشنایی داشتم؛ انگار محیط کار عوض نشده و تنها زبان محیط تغییر کرده بود.
سئوال: زمانی که اینهمه استعداد را دیدید برایتان عجیب بود یا زمانی که به اشتیاق دانشجوها برای مهاجرت به آمریکا و کشورهای اروپایی پی بردید؟
واقعاً موضوع دوم برایم عجیبتر بود و خیلی از دانشجوها میخواستند به خارج بروند در حالی که شاید واقعاً نمیدانستند برای چه میخواهند این کار را بکنند. البته پیش از سفر به ایران هم شنیده بودم که چنین میلی در دانشجوها وجود دارد اما بهقول شماها -شنیدن کی بود مانند دیدن… تعجبم زمانی زیاد شد که متوجه شدم برخی از آنها ماندن در ایران را مترادف با کسر شأن و آیندهسوزی میدانستند.
سئوال: شما فکر میکنید ماندن در ایران برای دانشجویان نخبهای که رسیدن به گوگل، مایکروسافت و شرکتهای نامدار تکنولوژیمحور را حق خود میدانند، کسر امتیاز نیست؟
مهاجرت و این نوع طرز تفکر دانشجویان ایرانی، اشتباه و حتی خطرناک است. این طرز فکر ریشه در افکار استعماری دارد.
سئوال:وقتی دانشجویی با هزار آرزو مدرکش را میگیرد اما وقتی وارد بازار کار میشود، میبیند که در تقسیم کارها برحسب شایسته سالاری رفتار نشده و تمام آرزوهایش به باد رفته، توقع کمی هست که به فکر مهاجرت و رفتن از کشور باشد؟
جالب است که خیلی خوب نقش آن دانشجوها را بازی میکنید! چون دقیقاً همین بهانهها و دلایل را برای رفتن میآورند. دقیقاً به همین دلیل عرض کردم که طرز تفکری اشتباه و خطرناک است. دانشجویی که این طرز تفکر را دارد هنوز یک کار را نکرده است؛ هنوز بصیرت به خرج نداده است. دانشجو باید بصیرت به خرج دهد. اولین پیشفرض دانشجویان این است وقتی فارغالتحصیل شوند باید بروند برای کسی یا مجموعهای کار کنند.
دانشجوی نُخبه باید«کارآفرین»باشد،کاری که نیست ایجادکند
مدیر-سابق- مایکروسافت گوگل:رآنها کسی را میخواهند که دستبوسشان باشد و تمامی امکانات زندگی نظیر خانه و ماشین را فراهم کند و بگوید «خواهش میکنم برای من کار کنید» در صورتی که خود این فکر اشتباه است. کسی که از باهوشترین دانشجوهای کشور به حساب میآید و زحمت کشیده است، نباید چشمهایش به شرکتهای موجود باشد بلکه چشمش باید به شرکتهایی باشد که وجود ندارند.
چشمهایش نباید به شغل خودش بلکه باید به مشکلات مردم باشد. اگر چشمهایش را به مشکلات مردم بیندازد، متوجه میشود مشکلات زیادی وجود دارد، برای اینکه متوجه این مشکلات شود باید به بیرون از خودش برود یا بهعبارتی از خود بیخود شود. کسی که به درون خودش مینگرد، راهی شکست خواهد شد.
سئوال:شما چهزمانی از خودتان بیرون آمدید؟
از ۳سالگی نگاهم به بیرون شکل گرفت؛ از نوجوانی در مسجد بابت هر برنامهای اعم از عبادتی، آموزشی، دفاع از حقوق مسلمانان دنیا یا کمک به جامعه غیرمسلمانان برای رسیدن به خدا و… داوطلبانه فعالیت میکردم و آرمان داشتم. حتی در راستای این آرمان و اهداف عالیه، «مدیر یک مدرسه اسلامی» همزمان با کار در مایکروسافت بودم.
سئوال:اگر چشم دانشجویان نباید به درون خود و شغلهای مورد علاقهشان باشد، چطور شد که خودتان به مایکروسافت رفتید در صورتی که میتوانستید به فکر حل مشکلات مردم از طرق دیگر باشید؟
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:چه سئوال جاهلانه-عوامانه-ای! ایشان دریک مرکزعلمی جهانی برنامه ای رااجراکرده که تاحالا وجودنداشته(سرچ براساس تصویر)،این کارخدمت بزرگی به علم وتکنولوژی است،آنوقت این خبرنگارانتظارداشته که این نُخبه بیاید،مسئولیت اجرایی قبول کند ویابرای مردم جاده ومسکن بسازد،خیابانهارااسفالت کند(مشکلات مردم راحل کند)..../پایان.
پروفسوررحمانی:وقتی شما به بیرون از خود نگاه میکنید، متوجه میشوید سلسله مهمی وجود دارد که باید طی شود. این نوع نگاه باعث میشود متوجه شوید چهکاری باید انجام دهید، بهچهشکلی باید انجام دهید و چهزمان باید آن را رها سازید. مثلاً من زمانی در برخی پروژهها فعالیت کردم و راهبردی چیدم اما بعداً از مایکروسافت بیرون آمدم، از آمازون بیرون آمدم و حتی از آمریکا خارج شدم. اینکه بعضی وقتها به یک موقعیت میچسبیم بد است و مانع موفقیت میشود.
سئوال: وقتی دغدغه اصلی شما، خودتان باشید چطور میتوانید به بیرون از خود نگاه و مشکلات دیگران را کشف و حل کنید؟
همانطور که گفتم و در دین مبین اسلام هم هست ما مسلمانان بیش از اینکه به فکر خودمان باشیم به فکر همسایه و همنوع هستیم. منظور از اینکه نگاه به بیرون باشد یعنی اینکه مشکلات را پیدا و حل کنیم و به این واسطه به خدا نزدیکتر شویم. وقتی به دنیا نگاه میکنید، نباید بگویید دنیای امروز چهشکلی است بلکه آن دنیایی را که باید ببینید مجسم کنید. بهفرض در نظر بگیرید دنیایی که وجود دارد دنیای A و دنیایی که باید به وجود آید دنیای B باشد؛ بین این دو دنیا فاصلهای وجود دارد که ممکن است تفاوت آن دو زیاد باشد، مثلاً مردم در دنیای A با فقر روبهرو هستند اما در دنیای B بینیازند. ممکن هم هست که فاصله آنها کم باشد؛ مثلاً در دنیای A بازده کار حوزه اداری مالی پایین است اما در دنیای B این راندمان بالاست. حال باید اتفاقی بیفتد تا دو دنیای A و B به یکدیگر برسند که آن اتفاق “مأموریت” است. در مأموریتها نقش افراد مشخص میشود و هر فرد میتواند انواع نقشها را داشته باشد تا مأموریت به سرانجام برسد.
وقتی مأموریت مشخص شد، استراتژی مشخص میکند که برای رسیدن به هدف وارد مایکروسافت شوید یا گوگل… یا در آمریکا بمانید یا به ایران بیایید.
در چنین شرایطی باید برای تأمین منابع مورد نیازتان تلاش کنید و منابعی که نیازی به آنها نیست علیرغم خوشایند بودنشان، رها کنید. وقتی استراتژی و منابع مشخص شد، آنوقت میتوان تصمیم گرفت علیرغم حقوق خوب مایکروسافت و برند جاافتاده آن در دنیا، باید از آن جدا شد یا خیر. البته نکتهای را بگویم، قبل از رها کردن برخی امور همواره نوعی ترس وجود دارد اما بعد از رهاسازی شرایط عالی میشود زیرا میدانید که دیگر آزاد هستید و فقط فقط به هرچه برای تحقق دنیای B نیاز است، فکر میکنید.
برنامه« شتاب» با حضور چند داور از جمله«پروفسور روح الله رحمانی» داماد دکتر حدادعادل در معرفی استارت آپ ها از شبکه اول سیما۲۳ مهر ۱۳۹۷
چند سال در مایکروسافت کار کردید؟
من دو سال و نیم در این شرکت کار کردم.
بهنظر خودتان توانستید در این مدت دنیای B را به وجود آورید یا برای ایجاد آن دنیای عالیه، مجبور به ترک مایکروسافت شدید؟
شاید تا تحقق دنیای B که در نظر من است فاصله بسیار باشد
اما چیزهایی در آنجا یاد گرفتم مثل اینکه بزرگترین کمپانی نرمافزاری دنیا چطور کار میکند و چطور باید نرمافزار نوشت، که بسیار ارزشمند بود.
این شرکت خیلی برنامهنویس دارد و خیلیها نیز در آن هستند که بد برنامه مینویسند و من حتی یاد گرفتم چطور نرمافزار نسازم.
یاد گرفتم چگونه یک جای ضعیف و نوپا مانند «بینگ» میتواند با غولهایی نظیر گوگل رقابت کند.
آنجا یاد گرفتم چطور درباره بازار فکر کنم. در زمان تحصیلات دکترا تصور میکردم باید الگوریتمهایی را بنویسیم که دنیا را عوض کند اما فکر نمیکردم بعضی وقتها نیاز مشتری بیش از این است و طور دیگری باید آن را حل کرد.
میتوانید یک نمونه از همان نیازهای مشتری را بگویید که بدون الگوریتمهای پیچیده و شاید با راهکاری پیش پا افتاده قابل حل بود؟
اوایل که وارد مایکروسافت شده بودم، گفتند الگوریتم Spell correction را اجرایی کردهاند که ۳۰ درصد در جستجوهای مردم بهتر عمل میکند؛ در واقع با این الگوریتم کاربران میتوانستند اِسپل درست کلمات را بیاموزند.
در آن زمان گفتم: اینهمه تکنولوژی باحال وجود دارد چرا باید روی Spell correction سرمایهگذاری کنند و از اجرای آن اینقدر خوشحال باشند؟! در واقع ارزش این کار را نفهمیده بودم. آن زمان متوجه شدم برای حل مشکلات مردم، از دید مدیریتی نیاز نیست حتماً روشهای پیچیدهای داشته باشیم و بعضی وقتها با روشی ساده هم میتوان مشکلات مردم را حل کرد. اصل این نیست که نشان دهیم چقدر باهوش هستیم، مهم این است که چهاندازه میتوانیم مشکل مردم را حل کنیم.
معمولاً کسانی که جذب مایکروسافت و گوگل میشوند« نُخبه» هستند؟
حداقل در تئوری اکثرشان باید اینگونه باشند.
در دنیا از چهرههایی نظیر« استیو جابز» و «بیل گیتس» بهخاطر استقلال فکری، نوآوری و خودباوری بهعنوان شخصیتهای موفق یاد میشود، شما بهعنوان یکی از افراد تیم کاری مجموعه مایکروسافت که براساس بنیان فکری بیل گیتس شکل گرفته چه برداشتی نسبت به وی و استراتژی مدیریتیشان دارید یا بهعبارتی تا چهاندازه از سبک ایشان آموختید؟
این افراد قطعاً در IT راهبر هستند و در برخی حوزهها الگوهای عالی دارند اما هر کسی بدیهایی هم دارد که ما بهعنوان یک فرد الگوپذیر باید از هر دو مورد درس بگیریم. هر دو شخص نام برده شده بسیاری خصوصیات خوب داشتند و دارند اما بهمعنی این نیست که همه خصوصیاتشان خوب است.
بهنظر من «بیلگیتس» فردی فوقالعاده متفکر بود. جزییات برای وی بسیار مهم بود.
معمولاً در علم مدیریت میتوان بدون در نظر گرفتن جزییات یک مدیر خوب بود اما بدون در نظر گرفتن جزییات هرگز یک مدیر عالی نمیشوید. یک مدیر عالی نیازی ندارد که همه جوابها را بداند اما باید تمام سؤالات را بداند. این موضوع کلیدی بود که بعد از کار کردن در مایکروسافت آموختم.
در جلسهای بودم که آقای «گیتس» هم حضور داشتند و صحبتی در پایان جلسه با ایشان در ارتباط با یکی از الگوریتمهای موتور جستجوی تحت توسعه داشتم، واقعاً تعجب کردم که اشراف نظر او را روی الگوریتم ریزی که خیلیها درباره آن فکر نکرده بودند، دیدم.
واقعاً عجیب بود که چطور او با اینهمه دغدغه وارد این موضوع ریز و جزیی شده و حتی قادر به تحلیل کردنش هم هست. بیل گیتس از جمله افرادی بود که میدانست کدام سؤالها را باید بپرسد.
مدیرعاملی که بعد از بیل گیتس هدایت این شرکت را به دست گرفت، چنین توانمندی نداشت و بهخاطر همین باعث تنزل جایگاه مایکروسافت شد تا اینکه مدیرعامل جدیدی بعد از او گزینش گردید که از قضا این فرد هم میداند کدام سؤالات را باید بپرسد.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:«استیو جابز»متولد ۲۴ فوریه ۱۹۵۵( ۵ اسفند۱۳۳۳) در سانفرانسیسکو کالیفرنیا،
سمت چپ-استیو وزنیاک+استیو جابز
همراهی استیو وزنیاک (Steve Wozniak)، شرکت کامپیوتری اپل (Apple Computers) را پایهگذاری کرد. با راهنماییهای استیو جابز بود که این شرکت، در فناوریهای نوین پیشگام شده و محصولاتی مانند آیفون و آیپد تولید کرد.
چک «مایک مارکولا»به استیو جابز-برای سرمایه گذاری اپل-سال۱۹۹۷
«استیو جابز»اولین نسل آیپاد (iPod) در اکتبر ۲۰۰۱ عرضه شد. آیپاد (نخستین موزیک پلیر دیجیتال قابلحمل) سایز کوچکی داشت و استفاده از آن راحت بود. آیپاد با فروش ۳۰۰ هزار نسخه در ده سال، اپل را به گرانترین شرکت دنیا تبدیل کرد
سرانجام پس از یک دهه مبارزه با سرطان پانکراس۵ اکتبر سال ۲۰۱۱ در سن ۵۶ سالگی در پالو آلتوی کالیفرنیا درگذشت./پایان توضیحات.
ادامه...سئوال :جالب است که در زمان فعالیت شما در مایکروسافت، پیشنهادات وسوسه برانگیز دیگری هم از کمپانیهای دیگر نظیر گوگل، فیسبوک و آمازون داشتهاید و حتی گوگل که استاد راهنمای شما را در گذشته بهواسطه پروژهتان استخدام کرده بود، درخواست مصاحبه با شما را میدهد؛ گمان میکنید گوگل با این کار دنبال مانع تراشی برای جلوگیری از پیشرفت «بینگ» بود یا میخواست با چنین کارهایی اطلاعاتی از این پروژه استارت خورده در مایکروسافت به دست آورد؟
پاسخ های دکترروح الله رحمانی:در آمریکا یک چیزی رایج هست و آن اینکه اگر در یک شرکت به حداقل موفقیتی دست یابید تمامی شرکتهای دیگر به شما زنگ میزنند و میخواهند شما را به استخدام خودشان درآورند. من در اواخر فعالیتهایم در آمریکا دعوت از گوگل، فیسبوک و لینکدین داشتم و چند شرکت دیگر هم بودند که دعوت به مصاحبه کردند. خوبی این پیشنهادات این است که وقتی زیاد میشوند، خودتان میتوانید انتخاب کنید.
سئوال:کدامیکی از این پیشنهادات توانست شما را جذب خود کند؟
پروفسوررحمانی:بعد از مایکروسافت بهمدت دو سال در آمازون مشغول کار شدم؛
شرکتی که در ایران بیشتر بهعنوان «کتابفروش» شناخته شده است !در حالی که فقط یک کتابفروش نیست اما بهترین کتابفروش دنیاست.
«آمازون »یک شرکت تکنولوژیمحور شبیه گوگل و مایکروسافت است که زمان ورود من به آنجا بیش از ۹۰۰ میلیون نوع کالا داشت؛ دنبال بررسی شرایطی بودند تا با بهکارگیری تکنولوژی تبدیل به بزرگترین و بهترین فروشگاه اینترنتی دنیا در هر زمینهای شوند. قطعاً زمانی که شما وارد یک فروشگاه با ۹۰۰ میلیون نوع کالا شوید، خوشحال نمیشوید و سریعاً از آن خارج میشوید زیرا بار فکری روی شما زیاد میشود. چالشی که آنجا داشت این بود که چگونه میتواند از طریق هوش مصنوعی کاربر را بشناسد تا راهنمای خوبی برای رسیدن به محصول مورد نظرش باشد؛ مثلاً زمانی که وارد فروشگاه اینترنتی آمازون میشود حس نکند با ۹۰۰ میلیون کالا مواجه است.
یکی از راهکارها این بود که مطالعات پیشین افراد در بانک دادهای ذخیره شود و برحسب تحلیل خریدها، پیشنهادات بعدی براساس نشرهای جدید به او داده شود تا برای تکمیل سبد کالایی خود در بخش کتاب با هدررفت زمان مواجه نشود. در آنجا از پیشرفتهترین تکنولوژیها بهره بردیم و حتی برخی فناوریها را خلق کردیم تا بتوانیم مأموریتمان را به سرانجام برسانیم. برای اینکه مشتری را عاشق فروشگاه آمازون کنیم، کلی الگوریتم ریاضی و هوش مصنوعی بهکار گرفتیم و خلق کردیم.
سئوال:معمولاً تعداد تیمهای کاری که پروژهها را در این شرکتها انجام میدادند چقدر بود؟
«پروفسوررحمانی» ازاعضای «پروژه بینگ»بوده است
تیمی که «بینگ »را ساخت مجموعاً حدود ۱۲۰۰ نفر بود که به تیمهای کوچکتر تا ۶ــ۵نفره نیز تقسیم میشد. از میان این تعداد ۳۰۰ مدیر پروژه وجود داشت که بنده هم یکی از آنها بودم و از صفر تا ۱۰۰ بینگ را در پروژه حضور داشتم.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:
بینگ (Bing) یک موتور جستجوی وب است، از جمله سرویسهایی به شمار میرود که توسط شرکت مایکروسافت ارائه میشود.
این موتور جستجو (یعنی Bing) در سال 2009 توسط استیو بالمر مدیرعامل وقت مایکروسافت در همایش All Things Digital رونمایی شد. مهمترین تغییراتی که در نسخهی جدید این موتور جستجو دیده میشد در حوزهی پیشنهادات جستجو و ارائهی لیستی از جستجوهای مرتبط بوده است که مبتنی بر فناوری معنایی شکل گرفته است.
تفاوت «بینگ»بادیگرموتورهای جستجوگر
دراولین نگاه عکس پس زمینه صفحه اصلی جستجوی بینگ است که توجه کاربران را به خود جلب میکند.این تصاویر که باید با سلیقه انتخاب شوند، نقش بالایی در جذب کاربران به این موتور جستجو را دارد.
بعد از وارد کردن کلمه کلیدی(keyword) در کادر جستجو صفحه ساده ای برایتان باز میشود که نتایج نمایش داده شده آن برخلاف سایرموتورهای جستجوگر کاملا کاربردی، مفید و مرتبط است، وهمین امر بینگ را بعنوان رقیبی جدی برای موتور جستجوی گوگل قرارداده است./پایان توضیحات مدیرسایت.
سئوال:مأموریت اصلی شما در «آمازون» چه بود؟
دکتررحمانی:استفاده از هوش مصنوعی برای دستهبندی و طبقهبندی اتوماتیک کالاها.
سئوال:بعد از آمازون بود که دوباره تصمیم گرفتید به ایران بازگردید؟
دکتررحمانی:بله، دقیقاً بعد از آن پروژه بود که تصمیم گرفتم مجدداً به ایران بیایم و لذا خانه و ماشینم را فروختم، با دوستانم خداحافظی کردم و تقریباً سال ۲۰۱۲میلادی(۱۳۹۱شمسی) بود که راهی ایران شدم.
سئوال: چرا با اینهمه سابقه کاری و پیشنهادات فوقالعادهای که داشتید حاضر شدید تمام زندگیتان را رها کنید و به ایران بیایید؟
دکتررحمانی:خواستم به ایران بیایم چون فرصتهای فوقالعادهای در این کشور نهفته است و از این طریق به بشریت خدمت کنم.
تفاوت کار«پروفسوررحمانی»درایران-امریکا
دکتررحمانی:تفاوت بزرگی بین کارهایی که در ایران انجام میدهم و در آمریکا میکردم، هست و آن اینکه
وقتی «در آمریکا محصول میساختم» اما «در ایران کشوررا میسازم».
دکتررحمانی:یکی از کارهایی که در ایران میکنم این است که «هیئت علمی دانشگاه تهران» هستم و با دانشجویان در حوزه کارآفرینی کار میکنم؛ با دانشجویان کار میکنم تا بعد از اتمام تحصیلاتشان منتظر استخدام نباشند و بتوانند بروند کسبوکار و شرکت خود را بزنند.
در واقع دنبال این هستم که در راستای خلق «دنیای B» دانشجویانی تربیت کنم که با علمشان بتوانند مشکلات را حل کنند. البته این بسته به خود دانشجویان است که با علمشان و خلق ارزش افزوده، بهسمت امور خیریه بروند یا کارآفرینی کنند. همانطور که میدانید وقتی مشکلی حل میشود، ارزش افزودهای خلق گردیده که با هدیه دادن آن امر خیریه احیا میشود و با کسبوکارش، کارآفرینی ایجاد میشود.
سئوال: فکرش رامی کردیدکه درایران با این حجم از استارتآپها مواجه شوید؟
پروفسوررحمانی:هیچگاه دیدم به ایران این نبوده که کشوری عقبافتاده است بلکه با پیشرفتهای چشمگیر و پتانسیل آن مواجه گردیدم که راغب به ادامه زندگی در آن شدم اما نیازهای این کشور همچنان بسیار زیاد است.
از اول که تصمیم به اقامت در ایران گرفتم، در نظر داشتم تا تجربه و تواناییهایم را در اختیار این کشور جهت پیشرفت آن بگذارم.
روحالله رحمانی در حال حاضر «مسئول بخش نوآوری و توسعه ایرانسل» است.
رحمانی در گفتوگویی با تسنیم ضمن تأیید این سمت سازمانی درباره رسالت بخش جدیدالتأسیس «نوآوری و توسعه» اپراتور دوم ارتباطی گفت: این بخش زمستان سال گذشته ایجاد شد و مسئولیت این بخش ورود ایرانسل به حوزه دیجیتال و بهطور خاص تولید اپلیکیشنهای موبایل و ارائه انواع خدمات نوآورانه است. بخش نوآوری و توسعه اپراتور دوم موبایل با بیان اینکه روش کار ما «توسعه دادن و ایجاد استارتاپهای جدید در کشور است»،
دکتررحمانی گفت: دنبال این هستیم تا زیستبوم ایجاد استارتاپهای بومی را کامل کنیم تا به این واسطه علاوه بر اشتغالزایی، بتوانیم خدمات جدید و نوآورانه به مشترکان تلفن همراه ارائه دهیم.
این مدیر نوآور همچنین اشارهای به اهداف این بخش جدیدالتأسیس در اپراتور دوم ارتباطی داشت و گفت: هدف ملموسی که ما داریم، ایجاد ۲۵۰ هزار شغل در مدت پنج سال است.
وی افزود: علاوه بر این درصدد هستیم تا خدمات و فعالیتهای این واحد را نه صرفا برای ایران بلکه برای سایر نقاط دنیا داشته باشیم و به عبارت دیگر با تولید تکنولوژی در کشورمان به سمت صادرات آن برویم.
مصاحبه تسنیم باپروفسورروح الله رحمانی( اسفند ۱۳۹۴)بااصلاحات نگارنده-پیراسته فر(افزودن مطالب مرتبط وانتخاب تیترهای مناسب)
همین خبرگزاری(تسنیم)درمورخه ۱۲ آبان ۱۳۹۵نوشت: روح الله رحمانی « مدیرکل دفتر امور نوآوری و حمایت از سرمایهگذاری وزارت ارتباطات »۶ماه پس ازانتصابش ،اورامجبوربه استعفاکردند!
در پیگیریهای خبرنگار فناوری اطلاعات تسنیم از وزارت ارتباطات مشخص شد که روح الله رحمانی در
تاریخ ۲۶ مهر ۱۳۹۵ از مسئولیت خود به دلیل بحث دو تابعیتی بودن استعفا کرده است
روح الله رحمانی : زمانیکه از طرف وزارت ارتباطات (اردیبهشت ماه۱۳۹۵) دعوت به کار شدم هنوز این قانون ابلاغ نشده بود اما بعد از اینکه بخش حقوقی وزارتخانه بررسیهای لازم را در ارتباط با این ماده قانونی انجام داد و به نتیجه رسید که من هم جزو دو تابعیتیها میشوم، روز بعد از آن استعفا دادم.
یعنی ۶ماه مدت مدیریتش شده وآنوقت«تسنیم»ازایشان می پرسد:چرابجای مایکروسافت،نیامدی ایران خدمت بکنید؟
اینهم خدمت!
البته وزیراطلاعات (علوی)می گوید:
تابعیت نیز دو نوع است. در یک مورد، فرد تابعیت را کسب میکند یعنی از یک دولت خارجی درخواست تابعیت میکند و در نوع دیگر، در کشوری دیگر مانند آمریکا به دنیا میآید و اگر حقوق بینالملل آن کشور همچون آمریکا بر اساس خاک باشد، هرکس که در خاک آن کشور به دنیا میآید شهروند آنجا محسوب میشود و تابعیت آن کشور را به وی میدهند.
او افزود: در نوع دوم، فرد به تابعیت اولیه خود پشت نکرده و اقدامی نیز برای گرفتن تابعیت کشور مزبور نکرده ولی تابعیت آن کشور را پذیرفته است.
از نظر قانون مدیریت خدمات کشوری هم افراد دو تابعیتی یعنی کسانی که اضافه بر تابعیت ایران، تابعیت دیگری را دریافت کردهاند، نمیتوانند وزیر، معاون وزیر، نماینده مجلس و مدیرکل باشند و حق تصدی این مسئولیتها را ندارند.
این نخبه(برنامه ریزمایکروسافت وآمازون) شهریور۱۳۹۶رفت ایرانسل
پروفسورروح الله رحمانی«مسئول بخش نوآوری و توسعه ایرانسل» است.
صدام حسین چگونه دستگیرشد واولین خبردستگیری چگونه رسانه ای شد؟
جزئیات -کامل- ازنحوه دستگیری صدام حسین.
محافظ شخصی صدام حسین اورا«لو»داد.
درادامه خواهیدخواند:نحوه به قدرت رسیدن صدام را...مطالب جالبی می بینید.
مجله آمریکایی Esquire به استناد اطلاعات مطرح شده از سوی دو تاجر عراقی درباره نهاد امنیت ریاستجمهوری عراق، اطلاعات جدیدی درباره عملیات دستگیری صدام حسین، رئیسجمهوری عراق منتشر کرد. صدام حسین ۱۵ سال پیش و در سال ۲۰۰۳ میلادی در گودالی توسط نیروهای آمریکایی دستگیر شد.
به گفته این مجله عملیات جستجوی رئیسجمهوری عراق پس از آن شکل دیگری به خود گرفت که در ژوئن ۲۰۰۳(خرداد۱۳۸۲) دو نفر به نامهای « حدوشی و محمد ابراهیم المسلط» جزئیات شگفتآوری درباره نهاد امنیت ریاستجمهوری عراق فاش کردند.
بنا به گزارش مجله Esquire نیروهای آمریکایی در ابتدا به مزرعهای در حومه تکریت حمله کردند و در آنجا یک کانتینر آهنی پنهان شده زیر خاک را یافتند که حدود ۱۰دلار پول نقد در آن بود و باندهایی کاغذی که دور پولها بود به بانک «چیس منهتن»Chase Manhattan Bank درشیکاگو-امریکا-قراردارد.. شگفتی دوم به مقدار قابل توجهی از جواهرات مربوط میشد که به ساجده طلفاح، همسر صدام حسین تعلق داشت و در کیسههای زباله زیر خاک دفن شده بود. علاوه بر این اسناد شخصی مهمی نیز در آنجا پیدا شد.
ژوزف فرد فیلمور، مترجم گروهان چهارم پیاده نقل کرده که : «سمیر شروع به سیلی زدن صدام کرد ولی افراد نیروهای ویژه از او خواستند به صدام آسیبی نزند، زیرا که براساس دستورات او باید زنده بماند.»/منبع:العربیه ۴ دی ۱۳۹۷
مجله امریکایی(Esquire) فاش کرد که در ۹ دسامبر ۲۰۰۳(۱۸آذر۱۳۸۲) پس از چند عملیات و فاش شدن اتفاقی جلسهای در صحرای واقع در غرب تکریت توسط کودکی ۹ ساله، محمد ابراهیم المسلط دستگیر شد و آمریکاییها توانستند با او به توافق برسند که در ازای آزاد کردن ۴۰ نفر از اعضای خانوادهاش از زندان، مکان پنهان شدن صدام حسین را فاش کند.
خرابه ای که«صدام»۸ ماه درآن زندگی کرد
بلافاصله دستورات لازم برای حمله به منطقه مورد نظر صادر شد و بیش از هزار سربازی خود را برای عملیاتی که «سپیدهدم سرخ» نام گرفت، آماده کردند. در ابتدا مالک زمن و برادرش که از اعضای تیم حفاظت صدام بودند دستگیر شدند ولی حاضر به همکاری و فاش کردن محل اختفای رئیسجمهوری عراق نشدند. المسلط ترسان به نقطهای در تاریکی اشاره کرد و سربازان آمریکایی با تجهیزات دید در شب به آنجا رفتند و شروع به برداشتن خاک کرده و به درون حفره ظاهر شده، نور تاباندند.
حُفره(چاه)ی که صدام درآن مخفی شده بود-سرحفره رابرمی دارند-درنزدک دهانه این حفره یک «هواکش»برای تهویه تعبیه شده بود.
حُفره -مخفیگاه صدام
مجله امریکایی(Esquire) به نقل سمیر، مترجم عراقی نیروهای آمریکایی نقل کرد: «زمانی که حفره را باز کردند، صدام شروع به فریاد زدن کرد. تیراندازی نکنید، تیراندازی نکنید. به عربی به او گفتم خارج شود. او دستهایش را بالا برد و سربازان او را به بیرون کشیدند.»
*رسانه های عراقی:ضمن خائن خواندن«محمد ابراهیم »بنقل از کتاب «بازجویی رئیس جمهور» نوشته جان نیکسون،می نویسند:
نیروهای آمریکایی در ۱۲ دسامبر ۲۰۰۳(۲۱ آذر۱۳۸۲) توانستند «محمد ابراهیم » را اسیر کنند ؛درحالیکه رئیس محافظان صدام در حین فرار وی بود
«محمد ابراهیم »باوعده جایزه ۲۵ میلیون دلاری نیروهای ویژه را به مخفیگاه صدام حسین هدایت کرد.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:«ساجدة خیرالله طلفاح» دختر دایی صدام است،هر۲۶همسن هستند که در۲۶سالگی[ ۱۹۶۳ میلادی(۱۳۴۲شمسی)] ازدواج کردند( عدی ، قصی ، رغد، رنا و حلا) فرزندان این زوج لعین می باشند.
«ساجدة خیرالله طلفاح»درسن۷۸ در سال ۱۳۹۴یکی از بیمارستانهای اردن درگذشت،ضمناً درترجمه «مجله Esquire»اشتباهاتی دراعداد،تاریخ واسامی بود که اصلاح شد.
*روزنامه فلسطینی«دنیاالوطن» می نویسد: سرهنگ «محمد ابراهیم عمر المسلطله» پسرعموی ساجده بود ودرجه سرهنگی داشته وازمعتمدین صدام بود،
*یکی ازخبرگزاریهای عراق بنقل ازرویترز می نویسد:در ۹ دسامبر ۲۰۰۳(۱۸آذر۱۳۸۲) ، یک پسر ۹ ساله درصحرای تکریت خبری رابه سربازان امریکایی می هد که سرنخی می شودبرای پیداکردن صدام،تیروهایی امریکایی ،اول «محمد ابراهیم »رادستگیرمی کنند ،این شخص اول ازهمکاری امتناع می کندامادر ازای آزادی ۴۰ عضو خانواده وی+۲۵ میلیون دلارجائزه ، آنها را به محل مخفیگاه صدام حسین هدایت کنند.
واما
در یک برنامه تلویزیونی مستند تحت عنوان«آخرین جنگ های صدام حسین» که روز جمعه۲۲مارس۲۰۱۳(جمعه۲ فروردین۱۳۹۲) از تلویزیون «العربیه» پخش شد ، جزئیات چگونگی «خیانت» یکی از محافظان شخصی رئیس جمهور سابق عراق پیش از دستگیری وی فاش شد.
«اریک مادوکس» مسئول بازجویی از صدام حسین می گوید که در سال ۲۰۰۳ از وی خواسته شد تا برای یافتن رئیس جمهور عراق به شهر تکریت سفر کند.
«مادوکس» می گوید: نخستین اقدام ما تعقیب خانواده های محافظان صدام حسین بود، چرا که بر این باور بودیم چنین اقدامی می تواند اطلاعات زیادی درباره مخفیگاه رئیس جمهور سابق عراق در اختیار ما قرار دهد و اینگونه هم شد.
پس از ورود به شهر تکریت چهار خانواده از جمله خانواده محمد ابراهیم عمر المسلط را که وفادارترین و نزدیکترین محافظان صدام حسین به شمار می رفت، دستگیر کردیم.
سپس خود «محمد ابراهیم عمر المسلط» را در تاریخ جمعه۱۳ دسامبر۲۰۰۳(۲۲ آذر۱۳۹۲) دستگیر کردیم اما در آغاز محافظ شخصی صدام حاضر به همکاری با نیروهای آمریکایی نبود.
در اولین بازجویی از «المسلط »خواستم برای یافتن رئیس جمهور عراق با ما همکاری کند، اما در کمال ناباوری در واکنش به درخواست من ، گفت: «من صدام حسین را نمی شناسم، او کیست!؟»
«اریک مادوکس»: به مسلط گفتم من و همکارانم ۴۰ نفر از نزدیکان تو را دستگیر کرده ایم و در صورت عدم همکاری با ما دیگر نزدیکانت را نیز دستگیر خواهیم کرد.
این مقام امنیتی امریکا گفت:« المسلط »در حدود۱۵ دقیقه درباره تهدیدی که کرده بودم فکر کرد،گفت: «قبول می کنم،شما را به مخفیگاه صدام می برم»
این شبکه(العربیه)می نویسد: در این برنامه «علی کسرت رسول» رهبران نیروهای پیشمرگه-اقلیم- کردستان عراق می گوید این کُردها بودند که نقش اصلی را در دستگیری صدام حسین داشته اند.
کُردها از طریق خانواده های نزدیک به صدام در شهر«عوجه» اطلاعات لازم برای دستگیری صدام را جمع آوری کرده و در اختیار آمریکایی ها قرار دادند./پایان توضیحات مدیریت سایت،بااستفاده ازمنابع عراقی وامارات وامریکایی
خبردستگیری «صدام »چگونه رسانه ای شد؟
مروری برتحولات عراق ازحمله امریکا ..اشغال تا دستگیری صدام ...اعدام.
از«دستگیری تااعدام صدام »۲سال طول کشید
چهارشنبه،۲۸ اسفند۱۳۸۱( ۱۹ مارس ۲۰۰۳): بمباران کاخ ریاست جمهوری عراق به وسیله هواپیماهای آمریکایی.
پنجشنبه،۲۹اسفند۱۳۸۱(۲۰ مارس۲۰۰۳): ورود نیروهای نظامی آمریکا و انگلیس از مرز کویت به عراق.
چهارشنبه،۲۰ فروردین۱۳۸۲(۹ آوریل۲۰۰۳): بیست روز پس از بمباران کاخ ریاست جمهوری عراق، بغداد توسط نیروهای آمریکایی اشغال شد و حکومت دیکتاتوری صـدام که فاقد پایگاه اجتماعی و حمایت مردمی بود؛ علیرغم وجود ارتش قوی، تقریبا بدون مقاومت جدی سقوط کرد و مجسمۀ صـدام در میدان مرکزی شهر به وسیله مردم به زیر کشیده شد.
در ساعت ۵:۳۴ بامداد به وقت بغداد (۶:۰۴ به وقت تهران) در ۲۹ اسفند ۱۳۸۱ (۲۰ مارس ۲۰۰۳) حملهٔ غافلگیرانه به عراق آغاز شد. پیش از شروع هیچ اعلان جنگی داده نشد.
صدام شاهدسقوطش بود
بغداد(پایتخت) در ۲۰ فروردین ۱۳۸۲ (۹ آوریل ۲۰۰۳) اشغال شد که سقوط بغداد مساوی با پایان حاکمیت ۲۴ ساله حکومت صدام حسین بود
عراق باکمترین مقاومت سقوط کرد و «مجسمۀ صـدام »در میدان مرکزی شهر باکمک نیروهای مسلح امریکایی به وسیله مردم عراق به زیر کشیده شد.
سرلشکر شنشل(مشاور سیاسی صدام) می گوید:صدام درلحظه سقوط دراطراف همین میدان بود وشاهدسقوط بود-بالباس مبدل
سرلشکر شنشل گفت: صدام شخصاً هنگام سرنگون کردن مجسمه اش در شهر بغداد، نزدیک این مجسمه حضور داشته است. او گفت که صدام، در آن لحظه، در میدان فردوس بغداد بود.
سمت راست«ژنرال عبد الجبار خلیل شنشل»فرمانده ستاد ارتش بعث عراق/سمت چپ:ژنرال عدنان خیرالله (وزیر دفاع عراق)
شنشل مدعی است صدام، به همراه گروهی از معاونانش با چهرۀ ناشناس در میان جمعیت و در مقابل مجسمۀ خود حاضر بود.
ژنرال شنشل آخرشهریور۱۳۹۳مُرد.
مفقودالاثربودن صدام بمدت ۸ماه
صام حسین از۲۰ فروردین ۱۳۸۲ الی ۲۲آذر۱۳۸۲متواری-مفقود-بود.
۱۳ دسامبر ۲۰۰۳(۲۲آذر۱۳۸۲) صدام حسین دستگیر میشود
اولین خبرنگاروخبرگزاری که خبردستگیری صدام رامنتشرکرد-محسن فتاحی-ایرنا
مروری برتحولات عراق ازحمله امریکا ..اشغال تا دستگیری صدام ...اعدام.
از«دستگیری تااعدام صدام »۲سال طول کشید
چهارشنبه،۲۸ اسفند۱۳۸۱( ۱۹ مارس ۲۰۰۳): بمباران کاخ ریاست جمهوری عراق به وسیله هواپیماهای آمریکایی.
پنجشنبه،۲۹اسفند۱۳۸۱(۲۰ مارس۲۰۰۳): ورود نیروهای نظامی آمریکا و انگلیس از مرز کویت به عراق.
چهارشنبه،۲۰ فروردین۱۳۸۲(۹ آوریل۲۰۰۳): بیست روز پس از بمباران کاخ ریاست جمهوری عراق، بغداد توسط نیروهای آمریکایی اشغال شد و حکومت دیکتاتوری صـدام که فاقد پایگاه اجتماعی و حمایت مردمی بود؛ علیرغم وجود ارتش قوی، تقریبا بدون مقاومت جدی سقوط کرد و مجسمۀ صـدام در میدان مرکزی شهر به وسیله مردم به زیر کشیده شد.
در ساعت ۵:۳۴ بامداد به وقت بغداد (۶:۰۴ به وقت تهران) در ۲۹ اسفند ۱۳۸۱ (۲۰ مارس ۲۰۰۳) حملهٔ غافلگیرانه به عراق آغاز شد. پیش از شروع هیچ اعلان جنگی داده نشد.
بغداد(پایتخت) در ۲۰ فروردین ۱۳۸۲ (۹ آوریل ۲۰۰۳) اشغال شد که سقوط بغداد مساوی با پایان حاکمیت ۲۴ ساله حکومت صدام حسین بود
اولین خبرنگاروخبرگزاری که خبردستگیری صدام رامنتشرکرد-محسن فتاحی-ایرنا
این خبر(دستگیری صدام حسین) خبر اصلی همه رسانه های بین المللی بود و جرج بوش با غرور جمله «ما او را گرفتیم» پیروزی و برتری ماشین جنگی امریکا را یادآوری کرد. این در حالی بود که سازمان های عریض و طویل نظامی و امنیتی امریکا هیچ نقشی در دستگیری صدام نداشتند.
ظهر روزیکشنبه ۲۳ آذر ۱۳۸۲(۱۴دسامبر۲۰۰۳) جلال طالبانی ،رئیس جمهورعراق که از مرز خسروی وارد ایران شده بود، پس از یکی دو ساعت، «محسن فتاحی» خبرنگار ایرنا را فراخواند.با لبخند، می گوید: می خواهم خبری به تو بدهم که همه ایرانی ها از شنیدنش خوشحال می شوند« صدام حسین دستگیر شد»
« فتاحی» یلافاصله خبر را به تهران مخابره می کند. خبرگزاری جمهوری اسلامی نیز در خبری فوری این موضوع را منتشر کرد.
غول های بزرگ رسانه ای از جمله رویترز و فرانس پرس نیز این خبر را به نقل از« ایرنا »منتشر کردند و خبر به گوش همه رسانه های جهان رسید.
چرا«فتاحی»؟
محسن فتاحی:چند باری به کشور عراق سفر کرده بودم و بارئیس جمهورمصاحبت داشتم،برای همین مرا به خوبی می شناخت، آن روز که وارد مرز شد به محض ورود به «پایون» مرا که دید شناخت وگفت خبرخوبی براتون دارم.
رئیس جمهورعراق چرابا«هواپیما»نیامد؟
آن روزها عراق دراشغال امریکا-متحدین-بود« پرواز خارجی»ممنوع بود،حتی برای رئیس جمهور،درآن روز«جلال طالبانی» رییس دولت انتقالی عراق،قصدسفربه فرانسه راداشت مجبور بود برای رفتن به فرانسه از مرز خسروی به تهران بیاید و ازفرودگاه تهران به فرانسه سفر کند(یاازطریق کشورهمسایه دیگر-ترکیه)
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:صدام در ساعت ۸:۳۰ به وقت محلی روز ۲۲ آذر۱۳۸۲ (۱۳ دسامبر۲۰۰۳) در عملیاتی به نام «سپیدهدم سرخ» و در یک «چاله» در خانهای در روستای «الدور» نزدیک تکریت دستگیر شد،یعنی حدود۱۸ساعت بعدازدستگیری،خبرمنتشرشد ولی اولین خبرگزاری «ایرنا»بوده است.
فرمانده تفنگداران : وقتی ما وارد ساختمان شدیم، کسی آنجا نبود و صدام که متوجه ورود ما شده بود فریاد می زد «من اینجا هستم، من صدام هستم، رئیس جمهور عراق، مرا بیرون بیاورید» ما می خواستیم درون آن چاله نارنجک بیاندازیم.
این چریک های کُرد می دانستند که صدام به تکریت خواهد رفت و به همین دلیل در اطراف شهر کمین کرده بودند.
« صدام» را به مزرعه ای در روستای الدور در حوالی تکریت برده بودندو در چاهی پنهانش کردند. چاه را با ورق های فلزی و پارچه و موکت پوشانده و روی آن خاک ریخته و باغچه درست کردند.فقط کانال کوچکی برای رسیدن هوا باز گذاشتند.
آنها درباره چگونگی انتقال صدام به ایران یا تحویل دادنش به رهبران کرد همفکری و مشورت کردند. تعدادی از آنها تمایل داشتند شکار خود را به طمع جایزه ۵۰ میلیون دلاری به امریکاییان بدهند، اما به سربازان و افسران امریکایی اعتماد نداشتند ،مضافاًجان خودرادرخطرمی دیدند که ممکن است،اینهارابکشد ودستگیری رابنام خودبهره برداری کنند.
شکارگران صدام، موضوع را به رهبران کُرد اطلاع می دهند و «طالبانی» پیغام می دهد که منتظر باشند و اطمینان می دهد که در هر صورت، هیچ گونه خطری آنها را تهدید نمی کند.
نشریه الحیات به نقل از منابع نزدیک به طالبانی می نویسد: طالبانی و «کسرت رسول» به ایران اطلاع می دهند که صدام درخواست کرده در ازای اطلاعات مهمی که می تواند به ایران بدهد، او به شرط حفظ جانش به ایران منتقل شود.
کسرت رسول علی -معاون رئیس اقلیم کردستان عراق
الحیات می نویسد: قبل از ورود امریکایی ها به بغداد، ایران به دقت تحرکات و تردد صدام را زیر نظر داشت و پس از ناپدید شدن صدام نیز جسته و گریخته از محدوده حضور صدام مطلع بود. این روزنامه می افزاید؛ مقامات اطلاعاتی ایرانی حتی قبل از کشته شدن پسران صدام نیز اطلاعات دقیقی از صدام و پسرانش در اختیار داشتند و اطلاعات را به گروه های کرد می دادند. الحیات مدعی است در آن زمان ایران تعداد زیادی از فرماندهان القاعده را به چنگ آورده بود و ناچار بود مدام این موضوع را انکار کند.
قراربود«صدام حسین »راتحویل ایران بدهند
کُردها تمایل زیادی داشتند که صدام به ایران تحویل داده شود .
صدام خودش-مایل بودازایران«پناهندگی»بگیرد.
به نوشته الحیات، علاوه بر پیغام شفاهی طالبانی، صدام شخصا چندین بار به مقامات ایرانی نامه می نویسد و درخواست پناهندگی می کند. اما ایران به علت جنایات صدام در جنگ با این کشور حاضر به تحویل گرفتن او نشد. ضمن این که از نظر سیاسی نیز در اختیار داشتن صدام هیچ سودی برای ایران نداشت.
پس از آن، طالبانی از مقامات تهران خواست تا اطلاعات موجود را به آمریکاییان انتقال دهند و پاسخ مثبت را نیز دریافت کرد.
رئیس جمهورعراق(طالبانی) پس از عبور از مرز خسروی و توافق نهایی با ایران، به چریک ها اعلام کرد مزرعه را ترک کنند و پس از اطمینان از در امان بودن آنها، محل نگهداری صدام را به مقامات امریکایی اطلاع داد.
طالبانی تا آخرین لحظه با آن مزرعه و شکارگران صدام در ارتباط بود و شخصا امور را هماهنگ می کرد. او در مرز ماند تا مطمئن شود که سربازان امریکایی به مزرعه رسیده و صدام حسین را یافته اند(تحویل گرفته اند)و۲ساعت بعدازاطمینان ارموضوع،خبردستگیری رابه محسن فتاحی گفت.
رئیس جمهورعراق(طالبانی)۱۱ مهر ۱۳۹۶درسن ۸۴ سالگی درگذشت.
توضیحات مدیریت سایت-پیراسته فر:منابع مختلف-موثق-نیزدررابطه بادستگیری صدام مصاحبه هایی داشتندومنابع مختلفی آنهارانقل کرده اند که یک مورد کتاب« عراق از جنگ تا جنگ/صدام از این جا عبور کرد» که توسط غسان الشربل، روزنامه نگار مشهور لبنانی و سردبیر روزنامه الحیات نوشته شده ، مصاحبه با چهار مقام سابق عالی رتبه عراقیرا -قسمتی-می آورم:
درباره نقش «کسرت رسول »برای ما بگو؟
احمد چلبی(دبیرکل کنگره ملی عراق):روز ۱۳ دسامبر ۲۰۰۳ در جلسه ای در شورای حکومت بودم، تلفن زنگ زد و به من گفته شد که« اراس حبیب کریم »که مدیر سازمان امنیت در کنگره ملی است تو را می خواهد، او آدمی است که در بسیاری از امور امنیتی خبره است. به من گفت که اطلاعاتی داریم و کسرت رسول با من تماس گرفت، گفت که امریکایی ها صدام را دستگیر کردند. به او گفتم مطمئنی؟ گفت: بله،
برای همین فورا با شخصی به اسم« اسکات کارپنتر» که رئیس تیم حکومتی« پل بریمر» در عراق بود، تماس گرفتم. پرسیدم: چرا به ما نمی گویید صدام را دستگیر کرده اید؟
گفت: شوخی می کنی؟
گفتم نه شما صدام را دیروز در منطقه الدور دستگیر کردید! جواب داد که از موضوع خبر ندارد. گفتم که من با پل بریمر ساعت دوازده قرار دارم و در آن جا می فهمم اوضاع از چه قرار است. ساعت یازده و نیم بود که به کاخ رسیدم و دیدم که اسکات لبخند می زند و دستش را بالا برده است. گفت: ارتش به ما ابلاغ نکرد تا مطمئن شود که آزمایش دی ان ای واقعا مربوط به صدام است. این در تاریخ ۱۳ دسامبر ۲۰۰۳ بود، برگشتم و به سخنگوی کنگره خبر دادم که در رسانه ها اعلام کند که صدام دستگیر شد و ما اولین افرادی بودیم که خبر را اعلام کردیم.
«کسرت»چه نقشی داشت؟
احمدچلبی:او موضوع را پیگیری می کرد، و جماعت او نیز شاهد دستگیری بودند. کسرت به صدام مثل ما نزدیک شده بود، گروه او و گروه ما شاهد دستگیری صدام و انتقال او با بالگرد بودند.
چه کسی اطلاعات حضور او در آن مکانی که دستگیر شد را داد؟
این اطلاعات به کمک شخصی از «منطقه المسلط به اسم محمد ابراهیم یا ابراهیم محمد المسلط »از تیم حفاظت صدام به دست آمد که امریکایی ها یک هفته قبل او را دستگیر کرده بودند و او به آنها گفته بود که صدام در آن جا است،
آنها(امریکائیان) هم به آن خانه وارد شدند و آن جا را بازرسی کردند اما هیچ کس را پیدا نکردند. به توصیه ما عمل کردند و در آن جا ماندند. یکی از سربازها متوجه «سیم برق »شد به آن دست زد دنبالش را گرفت و متوجه شد که به سمت چاله ای می رود. آن سیم برق تهویه هوا بود، وارد چاله شدند،
در داخل آن چاله دیگری بود که در آن صدام را پیدا کردند که با خودش برگه هایی داشت و ۷۰۰ هزار دلار و مسلسل و تفنگ داشت. با اسلحه بر سر او آمدند و او به آنها گفت: من صدام حسین، رئیس جمهور عراق هستم، ریش داشت.
بترتیب-ازراست:عدنان پاچه چی(وزیرامورخارجه سابق)،موفق الربیعی(شورای عالی امنیت عراق)، احمد چلبی(دبیرکل کنگره ملی عراق)،عادل عبدالمهدی(معاون رئیس جمهور-طالبانی)
آیا صدام تلاش کرد مقاومت کند؟
خیر. او را به خارج از حفره کشیدند، دستگیری او در روز ۱۲ دسامبر۲۰۰۳ بود. بعد از آن که او را برای چکاپ بردند و دندان هایش را چک کردند او را با بالگرد به فرودگاه فرستادند.
صدام دریک «خانه» ای زندگی می کرد واماهروقت احساس خطرمی کرددر«چاله»مخفی می شد
او در چاله ساکن نبود بلکه در خانه ای که چاله در آن واقع شده بود زندگی می کرد اما به همراه او گروهی بودند که به او خبر می دادند که عملیات یورش آغاز شده است و او وارد آن حفره می شد.
دیدار«احمد چلبی» باصدام حسین
پل برمر(سفیرامریکادرعراق)همه کاره عراق-زمان اشغال-«احمد چلبی»به استقبالش می رود-درهنگام ورود به عراق(ایشان بجای «زلمی خلیلزاد» می آید)
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:«پل برمر» نماینده تام الاختیار رئیس جمهورامریکا(جرج بوش )در عراق بود(می شود گفت رئیس جمهورعراق بود)چون مقامات عالیرتبه عراق بدون هماهنگی-اجازه-وی نمی توانستندکاری بکنند.واینکه فلان رسانه می نویسد«امریکایی ها هیچ نقشی دردستگیری صدام نداشتند،ازبیخ وبُن، بی اساس است»
«پل برمر»درمیان رئیس جمهور(بوش)و دونالدرامسفلد(وزیردفاع امریکا)
احمد چلبی:«بریمر (برمر)»با من تماس گرفت و از من خواست با او برای دیدن صدام(منطقه سبزبغداد) برویم،
مجموعه ای از« اعضای شورای حکومت » من و دکتر عدنان الپاچه چی، دکتر عادل عبدالمهدی، دکتر موفق الربیعی و ژنرال سانچز، فرمانده نیروهای امریکایی در عراق و اسکات کارپنتر.
«ژنرال سانچز» فرمانده نیروهای آمریکایی در عراق
رئیس جمهورامریکا(بوش )به پل برمر(بریمر) بابت ماموریت در عراق مدال میدهد.
وقتی وارد اتاق شدم دیدم صدام بر روی یک تخت نظامی امریکایی خوابیده است و یکی از سربازهای امریکایی او را بیدار کرد. وقتی سرش را بالا آورد و دید که وارد می شوم لرزید.
صندلی برداشتم، جلوی صدام نشستم میان ما نیم متر فاصله بود.
بعد از آن دیگران از پشت سر من وارد شدند و بریمر و سانچز نزدیک دیوار ورودی بین در و ایوان ایستادند و صحنه را دنبال می کردند.
« موفق الربیعی» به صدام چه گفت؟
احمدچلبی:صدام الربیعی رانمی شناخت، به صدام گفت: تو در دنیا و آخرت ملعونی، بعد صدام به موفق گفت: ساکت شو ای خائن ای مزدور.
تو را شناخت؟
احمد چلبی:بله، از وقتی که وارد شدم. موفق به او گفت: من خائن و مزدورم؟ به او جواب داد: بله آیا با این ها نیامدی؟ به امریکایی ها اشاره کرد.
با «عدنان پاچه چی» هم صحبت کرد؟
عدنان به او گفت: چرا از کویت خارج نشدی. البته صدام از من خواست که افراد حاضر را به او معرفی کنم. من هم گفتم: عدنان الپاچه چی و دکتر عادل و موفق. اما وقتی که گفتم عدنان الپاچه چی، رو به او کرد و گفت: دکتر پاچه چی آیا تو وزیر امور خارجه عراق نبودی؟ به او گفت: بله. و رو به صدام کرد و گفت: چرا از کویت عقب نشینی نکردی بعد از آن که از جنگ با ایران پیروز خارج شدی و دنیا با تو بود و امکانات داشتی، چرا این کار را کردی؟ جواب داد: دکتر عدنان آیا تو تایید نمی کردی کویت بخشی از عراق است؟
دکتر کتابی درباره خاطراتش از سازمان ملل نوشته بود که از مواضع عبدالکریم قاسم دفاع کرده بود که کویت جزء عراق است، عدنان دست پاچه شد و جواب داد: گذشته گذشته. اما من بی کار بودم و اصلا صحبت نمی کردم.
با «عادل عبدالمهدی» هم صحبت کرد؟
بله، اما موفق از او پرسید: چرا صدر را کشتی؟ صدام جواب داد: کی؟ به او گفت: سید محمد باقر صدر و خواهرش بنت الهدی، گفت: صدر و یاران او، همه آنها خائن و مستحق مرگند. عادل عبدالمهدی گفت: چرا عبدالخالق السامرائی را اعدام کردی؟ گفت: عبدالخالق، بعثی بود.
خودت وارد صحبت نشدی؟
احمدچلبی:سپس موفق پرسید: چرا با امریکایی ها مبارزه نکردی همان طور که پسرانت مبارزه کردند؟ به او گفت: می خواهی با اینها مبارزه کنم؟ یعنی تقبیح کرد در حالی که از دیگران دعوت می کرد و آنها را به مبارزه و کشتار تشویق می کرد، اما او لزومی نمی دید مبارزه کند، او اعتقاد داشت آن چه انجام می دهد صحیح است.
« بریمر» با صدام حرف زد؟
نه حتی یک کلمه.
صدام ترسیده بود؟
وقتی که خارج شدیم ترسید، و او در آخر خواست که با آقای چلبی و دکتر پاچه چی صحبت کند. نزد او ایستادم و وقتی خواستم خارج شوم گفت: یعنی تمام شد، همه اش همین؟
چیز دیگری در طول گفت وگو بیان شد؟
حرف های ضد و نقیض. مطمئن بود کاری که کرده بود درست است و بزرگ نمایی می کرد در حالی که حاضر نبود به هیچ وجه به آن چه گذشته بود مراجعه کند. و گفت: «به من گفتی با امریکایی ها بجنگ من هم الآن با آنها می جنگم.»
احمد چلبی(دبیرکل کنگره ملی عراق)آبان ۱۳۹۴درگذشت.
این شخص«عباس محمود العراقی» مخفیگاه صدام رالوداده است
رسانههای عراقی با انتشار این عکس نوشتند: «عباس محمود العراقی» پیش از آنکه آمریکاییها از محل اختفای صدام حسین اطلاع یابند ازآنها خواست که وی را برای جلوگیری از کشته شدنش به مکان امنی انتقال دهند.
رسانههای عراقی نوشتند: نیروهای آمریکایی با انتقال این فرد به واشنگتن توانستند به محل اختفای صدام حسین پس از ماهها پنهان شدن، دست یابند.
«عباس محمود العراقی» هم اکنون در شهر واشنگتن در آمریکا به سر برده وتحت تدابیر شدید امنیتی از وی محافظت میشود.
روایت دیگر:
«موفق الربیعی» دبیر شورای امنیت ملی عراق طی یک گفتگو، برخی اسرار چگونگی لو رفتن مخفیگاه «صدام حسین» را فاش کرد.
از زمان «سقوط بغداد تا دستگیری صدام» حدود ۸ ماه فاصله بود
«الربیعی» گفت: رابطه مستقیم من با صدام پس از بازداشت وی در دسامبر ۲۰۰۳ میلادی(آذر۱۳۸۲شمسی) آغاز شد. از زمان سقوط بغداد تا بازداشت صدام" حدود هشت ماه زمان بود. در تمام این مدت دیکتاتور سابق عراق در مخفیگاه بود.
در گفتگوهایی که در آن زمان با آمریکاییها داشتیم به این نتیجه رسیدیم که "صدام" نمیتواند بدون تکیه بر اقوام و نزدیکان خود، در مخفیگاه بماند و همه چیز و به اصطلاح مبارزات خود علیه اشغالگران را کنترل کند. بالطبع "صدام" هم که میدانست حتما نزدیکانش زیر نظر هستند، با آنان ارتباط مستقیم برقرار نمیکرد. از همین رو مطمئن شدیم که او با نزدیکان و اقوام دورترش ارتباط خواهد داشت، یعنی افرادی که سرشناس نبودهاند. به همین دلیل «شجره نامه» کامل اقوام و نزدیکان صدام را ترسیم نمودیم. تک تک آنها زیر نظر بودند و به مرور زمان یا در عملیات های مختلف علیه ارتش آمریکا کشته می شدند و یا از عراق فرار میکردند. روز به روز دایر اقوام او کوچکتر و محدود تر میشد تا اینکه در مجموع سه چهارم آنان باقی ماندند.
در یکی از عملیات ها، ارتش آمریکا به طور ناگهانی و اتفاقی چندین نفر را بازداشت کرد که یکی از آنان جزو« نزدیکان صدام» درآمد. ما نام او را در شجره نامه ای که داشتیم، پیدا کردیم. البته او ابتدا نام جعلی داد، اما در بازداشت ها نام واقعی خود را اعتراف کرد«عباس محمود العراقی» و گفت: حاضرم با شما همکاری کنم و مخیفگاه صدام را به شما نشان بدهم به شرط اینکه پناهنده شدن من به یکی از کشورهای خارجی را تضمین کنید.
موفق الربیعی در ادامه گفت: بر سر این موضوع به توافق رسیدیم. او هم فورا مخفیگاه دیکتاتور سابق عراق را به ما نشان داد. پس از آن، نیروها فورا برای بازداشت «صدام» به محل اعزام شدند. بعد از دستگیری او، "صدام" گفت: من صدام هستم، رئیس جمهور عراق، بیائید با هم به توافق برسیم.
موفق الربیعی ،مشاور شورای امنیت ملی عراق(سمت راست) عبدالکریم الفتری، وزیر امور امنیت عراق.
بترتیب-ازراست:عدنان پاچه چی(وزیرامورخارجه سابق)،موفق الربیعی(شورای عالی امنیت عراق)، احمد چلبی(دبیرکل کنگره ملی عراق)،عادل عبدالمهدی(معاون رئیس جمهور-طالبانی)
دبیر شورای امنیت ملی عراق در ادامه گفت: پس از بازداشت صدام، پیش از اینکه خبر بازداشتش را به رسانهها اعلام کنیم، بنده(موفق الربیعی) و احمد چلبی، عدنان پاچه چی، عادل عبدالمهدی با یکدیگر دیدار و جلسهای محرمانه داشتیم و به این نتیجه رسیدیم که چگونه و در چه زمانی این خبر را اعلام کنیم.
۵ نوامبر ۲۰۰۵(۱۴آبان ۱۳۸۴)صدام حسین -بعدازمحاکمه-به اعدام محکوم میشود.
۹ دی ۱۳۸۵ (۳۰ دسامبر ۲۰۰۶)صدام حسین اعدام می شود
انگشت نگاری صدام حسین-رئیس جمهورعراق-توسط امریکایی ها
«صدام حسین»دوران اقتدار-درمیان یاسرعرفات وملک حسین پادشاه اردن
بسوی مرگ
اعدام
اگرمائل به دانستن بیشترهستید:
صدام حسین فرزند «حین المجید»متولد ۲٨آوریل ۱۹۳۷(۸ اردیبهشت ۱۳۱۶) روستای العوجه - تکریت -۱۷۵ کیلومتری شمال بغداد وی در ۹ سالگی پدرش «حین المجید» را از دست داد ،وی ازعشیره «الطلفاح »بود
مزرعه « عبور»کجاست؟
صدام حسین در (۱۹۳۷میلادی)۲۰ سالگی به عضویت حزب بعث در می آمد.
باتوجه به جسارتهاوبلندپروازیهایش بسرعت مدارج ترقی را طی می نماید، ابتدای جوانی صدام مصادف است با پایان نظام سلطنتی در عراق به رهبری فیصل دوم
در همین سالهای حضور صدام درحزب بعث، عبدالکریم قاسم به همراه شماری از افسران جوان مبادرت به کودتا بر علیه فیصل نموده و قدرت را قبضه می نمایند.
صدام اولین خیانت راکرد-ترور«عبدالکریم قاسم»
صدام درسن۲۲سالگی( سال ۱۹۵۹)با تبانی با هم حزبی هایش همان بلایی که عبدالکریم قاسم سرفیصل آورده بود،سرژنرال قاسم آورد! اقدام به ترور ژنرال قاسم نمود، که این تروناموفق بوده، که منجربه مجروحیت صدام می شود
مزرعه« عبور»
دراین عملیات نافرجام(ترور عبدالکریم قاسم)او در حالی که یک تیر در پای خود داشت به مزرعه عبور روی آورد و به مدت ۳ روز در آن مخفی شد.
صدام چاقوی خود، در این مزرعه تیر را از پای خود بیرون کشیده و سپس شنا کنان از رودخانه دجله عبور و به سوریه گریخته است و به همین مناسبت هم او نام این مزرعه را« عبور» نهاده است.
صدام پس ازمدتی از سوریه به مصر رفت و تحصیلات خود را در دانشگاه قاهره ادامه داده وهمانجا با ساجده دختر دایی اش ازدواج کرد.
باکودتای نظامیان حزب بعث بر علیه ژنرال عبدالکریم قاسم ،موجب بازگشت صدام حسین به بغداد گردید. نقش بسزای ژنرال حسن البکر به عنوان دوست قدیمی صدام در کودتای فوق موجب ارتقای موقعیت صدام در حکومت تازه تشکیل شده گردید داشت.
صدام وحسن البکر
صدام جاه طلب ۲۹ساله شد«معاون رئیس جمهور»عراق
ازنظرقوانین عراق درصورت مرگ ویا استعفای -فقدان رئیس جمهور- در عراق ، عبدالسلام عارف از فرماندهان ارتش به عنوان رئیسجمهور و حسن البکر از رهبران حزب بعث به عنوان نخستوزیر ی می رسیدند.
اگرچه صدام حسین درطول ۱۱سال ریاست حکومت احمد حسن البکر ،درسمت معاون ریاست جمهوری بود، اما
درواقع بعلت جاه طلبی صدام ،رئیس جمهور کسی نبودغیرار صدام حسین وسرانجام باکمک بعثی ها علیه عبدالرحمن عارف رئیس جمهور وقت عراق (برادر عبدالسلام عارف) کودتا کرد و قدرت را به دست گرفتند.
در سال ۱۹۷۹ رسماً رئیس جمهورعراق شد.
۲۴ سال ریاست جمهوری صدام
۱۱سال حکومت احمد حسن البکر
اگرچه صدام حسین درطول ۱۱سال ریاست حکومت احمد حسن البکر ،درسمت معاون ریاست جمهوری بود، امادرواقع بعلت جاه طلبی صدام ،رئیس جمهور کسی نبودغیرار صدام حسین وسرانجام باکمک بعثی ها علیه عبدالرحمن عارف رئیس جمهور وقت عراق (برادر عبدالسلام عارف) کودتا کرد و قدرت را به دست گرفتند.
در سال ۱۹۷۹ رسماً رئیس جمهورعراق شد.
۲۴ سال ریاست جمهوری
توضیحات مدیریت سایت-پیراسته فر:
البته باید ۱۱سال ریاست صدام رادرزمان حکومت احمد حسن البکر اضافه کنیم که می شود۳۵سال
ودردر شهریور ۱۳۵۹ حمله به ایران را آغاز کردجنگ ۸ساله راعلیه ایران آغازکردکه حاصلش بیش ازیک میلیون کشته از۲طرف بود
در ۲۷ تیرماه سال ۱۳۶۷ پذیرش قطعنامه ۵۹۸ طی پیامی از طرف امام خمینی اعلام شد. عراق پذیرش قطعنامه را به منزله ضعف ایران تلقی کرد و با همراهی سازمان مجاهدین خلق (مرصاد) بار دیگر مرزهای ایران را مورد تجاوز قرار داد
صدام وقتی بعداز۸سال نتوانست به اهدافش برسد بفکرتهاج به همسایه دیگر«کویت»شد که خوی ددمنشیش ارضاشود
صدام به طمع دستیابی به مبابع طلا ودیگرمنابع کویت باایران ازدرصلح درآمد
صدام در ۱۷ مرداد ۶۷ به ناگزیر آتشبس را پذیرفت و اعلام آمادگی کرد که وارد مذاکره شود.
به دنبال حمله عراق به کویت و شرایط سیاسی و نظامی، صدام طی نامهای در مورخ ۶۹/۵/۲۳ به رییسجمهور وقت، هاشمی رفسنجانی درخواست تبادل اسرا را کرد.
صدام درسال اخرعمرخود که احساس خطرکرده بود دستور داده بود که بیش از ۱۰ خانه مخفی با پیچیدگی های امنیتی را برای اختفا در همین مزرعه ، آماده کنند.
او در مدت زندگی تنهای خود در این ۸ ماه اخیر، در این خانه ها جابجا می شده است.
بالاخره دیکتاتور سرنگون شده عراق پس از ۲۴۰ روز در حالی دستگیر شد که مقامات امریکایی ، ۲۵ میلیون دلار برای سر وی جایزه گذاشته بودند.
نیروهای امریکایی و نیروهای کرد عراق با دریافت اطلاعاتی پیرامون وجود صدام در یک خانه گلی ، منطقه را محاصره کردند و صدام در حالی که در زیرزمین مزرعه ای مخفی شده بود بدون هیچ گونه مقاومتی و به همراه ۷۵۰هزار دلار پول و دو اسلحه کمری دستگیر شد. البته گروهی از معارضان عراقی از قبل محل اختفای او را می دانستند و همان ها در این دستگیری نقش اصلی را داشتند.
اطلاعاتی که جلال طالبانی به هنگام سفر به ایران برای خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی فاش کرد، حاکی از این امر بود؛این خبر پیش از اخباری منتشر شد که امریکایی ها از دستگیری صدام به رسانه های جهان مخابره کردند.
سرگرد برایان رید، افسر عملیاتی تیپ یکم لشکر چهارم نیروی زمینی امریکا گفت: هنگامی که از صدام پرسیدم تو صدامی؟ او خسته پاسخ داد:
من صدامم. من رئیس جمهوری عراق هستم و تمایل دارم با شما مذاکره کنم.
فرمانده نیروهای امریکایی که موفق به دستگیری صدام شدند به صدام گفت: جورج بوش ، رئیس جمهوری امریکا، سلام و خوشامد گویی خود را به تو ارسال کرده است.
انتقاص قنبر، سخنگوی کنگره ملی عراق نیز در گفتگو با شبکه تلویزیونی الجزیزه در خصوص تغییر قیافه صدام ، گفت: صدام در حالی که موهایش ژولیده بود و ریش مصنوعی سفیدش افتاده بود، توسط یکی از پزشکان نظامی امریکایی معاینه شد تا مطمئن شوند که کپسول سیانور در میان دندان های خود مخفی نکرده است.
مخفیگاهی که صدام در آن پنهان شده بود، در زیر یک باغچه کاذب قرار داشت که با جابجا کردن آن ، یک صفحه بزرگ فلزی نمودار می شد.
پس از برداشت این باغچه بود که گودال لوله ای با ارتفاع ۷ متر بلندی که تا سطح زمین تعبیه شده بود و امکان تنفس صدام را ممکن می ساخت ، نمایان شد.
سمیره شه بندر، زن دوم صدام که وی برای همیشه عاشق او ماند، یک روز قبل از دستگیری صدام در مصاحبه با هفته نامه ساندی تایمز گفته بود: آخرین بار در روز سقوط بغداد همسرم را دیدم ؛او در حالی که گریه می کرد. می گفت به من خیانت شده است.
وی که نام اصلی اش «حاجیه» است و اکنون اجازه اقامت در پاریس را به همراه کوچکترین پسر صدام به نام علی حسین - که در گذرنامه اش حسن صادر شده است - را کسب کرده است ، افزود: مادر عدی و قصی در سوریه اقامت دارد.
صدام در آخرین دیدار، چمدانی را حاوی ۵ میلیون دلار و ۱۰ کیلوگرم طلا به من داد و مرتبا با من در تماس تلفنی بود.
صدام همیشه نگران جانش بود، او شب ها جای ثابتی نداشت و مکرر تغییر مکان می داد. او حتی با استفاده از ۸ بدلش که با جراحی پلاستیک به او شباهت یافته بودند ، از خود حفاظت می کرد؛از این رو جای این احتمال می رفت که شخص دستگیر شده ، خود صدام نباشد بنابراین امریکایی ها به آزمایش DNA روی آوردند.
احمد چلبی در گفتگو با رویتر گفت: پس از دستگیر ی رهبر ۶۶ساله عراق ، سربازان امریکایی یک ریش صدام را تحت آزمایش DNA قرار دادند و پس از مقایسه با نمونه های DNAگرفته شده از عدی و قصی، (پسران صدام که ماه ژوییه توسط نیروهای امریکایی کشته شدند) DNA خانوادگی آنها را تایید کردند.