زنی که با«فضای مجازی»آمده بود،با«فضای مجازی»رفت!
فضای مجازی«عشقم» است،بعدهمسرم
عشق درفضای مجازی به ازدواج منجرشدولی با طلاق پایان یافت
« پریسا» باموبایلش در حال رد و بدل کردن پیامهایی است که برای سرعت بخشیدن به آن ناچار است اغلب مواقع از انگشتان هر دو دستش استفاده کند!
منشی دادگاه با خواندن نامشان، آنهاراخبرمی کند که باید وارد محکمهای شوند که ممکن است حکم آن مانع بودنشان در کنار یکدیگر شود...
«پریسا و پرهام»بعد از ورود به شعبه دادگاه، به فاصله ۳ صندلی در یک ردیف نشستند و قاضی که مرد میانسالی بود، با بررسی دادخواستشان رو به پریسا کرد و گفت: خودت توضیح بده ببینم چه شده که تصمیم به جدایی گرفتی؟
پریسا پاسخ داد: اجازه بدهید از ابتدا بگویم. من و پرهام از طریق فضای مجازی با هم آشنا شدیم و پس از ۳ ماه که فکر میکردیم همدیگر را شناختهایم و به هم علاقهمند شدهایم تصمیم به ازدواج گرفتیم.
۳ ماه بعد خیلی عاشقانه زیر یک سقف رفتیم و زندگی مشترکمان را آغاز کردیم و بعد از ۶ ماه هم به این نتیجه رسیدیم که دیگر نمیتوانیم زندگی مشترکمان را ادامه دهیم...تصمیم به طلاق گرفتیم-بدردهم نمیخوریم.
در این میان «پرهام »حرفهای پریسا را قطع کرد و گفت: چرا کامل توضیح نمیدهی؟! چرا نمیگویی که در این ۶ ماه ما چند ساعت با هم صحبت کردیم و چند مرتبه بیرون رفتیم؟!
پریسا پاسخ داد: تو صبح تا عصر سر کار هستی و از ابتدا هم میدانستی که من عاشق فضای مجازیام و دوست دارم بیشتر وقتم را در آنجا بگذرانم.
عشم راگرفتی!
اما تو نه تنها من را درک نکردی، بلکه در این مدت تلاش کردی تا همین دلخوشی را هم از من بگیری...
پرهام رو به قاضی گفت: جناب قاضی! من پریسا را دوست دارم واقعاً قصدم گرفتن دلخوشی او نیست اما وابستگی او به فضای مجازی کاسه صبرم را لبریز کرده. او یک پنجم وقتی را که برای پیگیری دنبال کنندههایش میگذارد برای ساختن زندگیمان صرف نمیکند.
«تازه عروس»تاپشت درب دادگاه مشغول «فضای مجازی»بود
داماد:حتی همین چند دقیقه پیش هم که پشت در اتاق شما بودیم یک لحظه از گوشیاش جدا نشد. انگار نه انگار که زندگیمان در حال نابودی(برای طلاق آمدند) است.
قاضی نگاهی به پریسا کرد و پرسید: آیا همسرت درست میگوید؟!
سپیده جواب داد: نمیگویم وابسته نیستم ، من نمیتوانم از دوستانم در فضای مجازی دل بکنم و مثل زنهای خانهدار سُنتی مدام بوی پیاز داغ بدهم و بچهداری کنم؛ زندگی از نگاه من این شکلی نیست.
قاضی گفت: یعنی هنوز هم خطر نابودی زندگیات را حس نکردهای؟! هنوز متوجه نشده ای که دوستانت در آن فضا واقعی نیستند و فقط با ظاهر زیبا فریبت میدهند. هنوز متوجه غیرواقعی بودن زندگی آدمهای آنجا نشدهای؟!
در ادامه پرهام به پریسا گفت: اگر نمیتوانی خودت را اصلاح کنی و به خاطر زندگیمان دست از این اخلاقت برداری، بهتر است دیگر با هم ادامه ندهیم و من زندگی خودم را داشته باشم و تو هم با فضای مجازی زندگی کنی.
پریسا هم که از لحن و گفتار پرهام جا خورده بود، گفت: چه بهتر. من خیلی مشتاق ادامه زندگی با تو نیستم و بهتر است همین پیشنهادی را که دادی عملی کنیم.
قاضی از هردو نفر خواست تا سکوت کنند و بعد از چند لحظه گفت: مشکل شما حاد نیست و فعلاً شما را به مشاوره ارجاع میدهم تا بعد از چند جلسه مشاوره در مورد حکمتان تصمیم بگیرم.
توضیح نگارنده-پیراسته فر:منبع خبر»روزنامه ایران»دوشنبه، ۲۴ شهریور ۱۳۹۹اماویرایش انجام دادم.
همراهان امام خمینی+روایت تاریخیترین فرود یک هواپیما + پرواز انقلاب
پنج شنبه، ۱۲ بهمن ۱۳۵۷، پایان ۱۴سال ۳ماه دوری ازوطن بود.
پرواز ایرفرانس ۱۲ بهمن ۱۳۵۷(۱فوریه۱۹۷۹)٣ ربیع الاول ١٣٩٩ روزفراموش نشدنی است.
با آن همه طرح و برنامهای که ساواک و حکومت وقت داشتند و شایعههایی که در شهر پیچیده بود، لحظه فرود هواپیما در فرودگاه مهرآباد برای خیلیها باور نکردنی بود، آنها که شب را در هواپیما طی کرده بودند وقتی خلبان تصمیم گرفت برای در نظر گرفتن مسائل امنیتی و خنثی کردن عملیات هدفگیری، فرود در باند را 10 دقیقه به تأخیر اندازد، ناامیدانه آهی کشیدند و خود را برای بازگشت به پاریس آماده کردند.
قبل از پرواز، کلیه خدمه پروازی از حساسیت آن و احتمال سرگونی هواپیما مطلع بودند. بنابراین شرکت ایرفرانس مبلغ بالایی را برای بیمه این هواپیما درخواست کرد که از سوی جمعی از بازاریان حامی انقلاب پرداخت شد.
ساعت از 9 گذشته بود که پرواز اختصاصی، بوئینگ 747 شرکت ایرفرانس بر روی باند 11 راست فرودگاه مهرآباد به زمین نشست. ترمینال شماره یک فرودگاه که هنوز افتتاح نشده بود، پر از جمعیت بود.
درِ هواپیما که باز شد، آیتالله پسندیده، برادر بزرگ امام خمینی و شهید مطهری وارد هواپیما شدند تا با امام دیداری کنند و خوشآمدی بگویند. حاج احمد خمینی، که در این پرواز همراه امام بود، در خاطرات خود نقل کرده است: «وقتی که هواپیما در فرودگاه به زمین نشست، حضرت آیتالله پسندیده وارد هواپیما شد و پس از سالها دوری، با امام خمینی دیدار کرد و لحظاتی در کنار او به گفتوگو نشست. لحظه رفتن که فرا رسید، حضرت امام فرمودند آقا (آیتالله پسندیده) باید جلو بروند و من پشت سر ایشان میروم. عرض کردم: مردم چهارده سال است که انتظار این لحظه را میکشند، خبرنگاران و عکاسان داخلی و خارجی منتظرند تا این لحظه تاریخی را به تصویر بکشند. هرچه اصرار کردم فایدهای نداشت، سرانجام راهی به ذهنم رسید. به عموی بزرگوارم پیشنهاد دادم که ایشان با جمعی از همراهان امام که از پاریس آمده بودند از هواپیما پیاده شوند و به جمعیت حاضر در سالن استقبال بپیوندند و بعداً امام پیاده شوند. به همین ترتیب عمل شد و بالاخره امام حاضر نشد یکی از آداب معاشرت اسلامی را نادیده بگیرد و از برادر بزرگ خویش جلو بیفتد، ولو آنکه در چنین شرایطی استثنایی که میلیونها چشم به آن دوخته است، قرار داشته باشد.»
به این ترتیب آیتالله پسندیده جلوتر از بقیه پیاده شده و پس از او امام، حاج احمد خمینی، شهید مطهری و سایر همراهان از پلههای هواپیما پیاده شدند.
از آنجا که تضمینی برای امنیت فرود هواپیما نبود، در این پرواز شش ساعته، زن و کودکی حضور نداشت و خدیجه ثقفی، همسر حضرت امام و دیگران با پروازهای بعدی عازم تهران شدند. مهمانداران زن هواپیمای فرانسوی نیز به احترام امام از پوشش روسری استفاده کردند. این هواپیما 400 صندلی داشت که بیش از 250 صندلی آن عمداً خالی ماند. حدود 120 خبرنگار خارجی و چند خبرنگار ایرانی و 30 نفر از همراهان و علاقهمندان امام که برای دیدار او به نوفل لوشاتو رفته بودند، در این پرواز حضور داشتند.
شهید مهدی عراقی در خاطرات خود آورده است که در طول مسیر، امام خمینی ابتدا از پذیرفتن جلیقه ضد گلوله پرهیز داشتند، ولی به دلیل تأکید اطرافیان جلیقه را زیر عبا پوشیدند، اما به دلیل سنگینی آن ساعاتی در داخل هواپیما آن را از تن درآوردند.
با اینکه این روزهای تاریخی برای ایران سرنوشتساز و حساس بوده است، اما کمتر نوشته دقیقی از جزئیات مربوط به حوادث آن روز، نحوه کرایه کردن هواپیما و نام و مشخصات دقیق افرادی که همراه امام در آن پرواز بودهاند وجود دارد و بیشتر، روایتهایی است که عموماً با جزئیات متفاوت از سوی حاضران نقل شده است.
نام کسانی که در سالهای بعد هرکدام از آنها مسیری را در انقلاب پیمودند و سرنوشت متفاوتی داشتند.
شهید مرتضی مطهری، استاد دانشگاه، متکلم، مفسر قرآن و از نظریهپردازان انقلاب بود که از سالها پیش از انقلاب در کنار امام خمینی به مبارزات سیاسی علیه رژیم شاه پرداخت و دستگیر و زندانی شد. او از سوی امام مسئول تشکیل شورای انقلاب شد و سال 58 توسط گروهک فرقان با ضرب گلوله به شهادت رسید.
سید احمد خمینی، فرزند امام خمینی بود که در طول انقلاب و پس از آن همواره در کنار امام بود و اواخر اسفند 1373 درگذشت.
حجتالاسلام محمدعلی صدوقی، فرزند سومین شهیدازائمه جمعه و سالها امام جمعه یزد بود. او در یکی از خاطرات خود از آن روز آورده است: «28 سال پیش وقتی قرار شد در پرواز بازگشت امام به ایران همه به طرف هواپیما برویم، امام زودتر و از درب دیگری به داخل هواپیما رفته بودند.
ورودیهای خرطومی هنوز کم بود. اینها هم اولین باری بوده که در فرودگاه پاریس خرطومی میدیدند. میگفت با یکی دو تا از دوستان مسیری را که نشان داده بودند رفتیم و داشتیم بلند بلند میخندیدیم و حرف میزدیم؛ به گمان این که باید سوار ماشین بشویم و برویم نزدیک پلکان. یک مرتبه دیدیم امام آن جا روی صندلی نشسته و ما نفهمیده بودیم که وارد هواپیما شدیم! کلی از امام خجالت کشیدیم.»
حجتالاسلام سیدمحمود دعایی، مدیر مؤسسه اطلاعات نیز در این پرواز همراه امام بود و سالها در مبارزات انقلابی نقش
دعایی درزمان حضورامام درعراق، مسؤل ومجری برنانه رادیویی درعراق بوده که صدای انقلاب را به ایران وجهان می رسانید
داشت. حجتالاسلام محمد منتظری، فرزند آیتالله حسینعلی منتظری و از شاگردان حوزوی امام خمینی بود که در سالهای 41 و 42 همزمان با آغاز نهضت امام فعالیتهای مبارزاتی خود را آغاز کرد.محمد یک وزارتخارجه سیاربود،صدورویزا وپاسورد کارآسانی بودبرایش،مهربعضی ازکشورهارا داشت
او در انفجار دفتر حزب جمهوری شهید شد.
حسن ابراهیم حبیبی
در دوران دانشجویی به مبارزه علیه رژیم شاه پرداخت و بعد از انقلاب، مسئولیتهای زیادی از جمله معاون اول رئیس جمهور را در دولتهای مختلف داشت. او سال ۹۱ پس از طی یک دوره بیماری درگذشت.
حجتالاسلام سیدمحمد موسوی خوئینیها که در سالهای اولیه پس از انقلاب مسئولیتهای مهمی داشت.
دانشجویان فاتح لانه جاسوسیامام فاتحان
حجتالاسلام حسن لاهوتی اشکوری، که از مبارزان علیه رژیم پهلوی بود.
محمدمهدی عراقی، پایهگذار حزب مؤتلفه بود و سال1358 توسط گروهک تروریستی فرقان ترور شد.
داریوش فروهر،دبیرکل حزب ملت ایران و از رهبران جبهه ملی ایران بود. وی در دولت مهندس بازرگان، وزیر کار بود.
تقی ابتکار، سیاستمداری که فعالیتهای خود را از دوران ملی شدن صنعت نفت آغاز کرد و بعد از انقلاب رئیس سازمان محیط زیست شد. وی پدر معصومه ابتکار رئیس پیشین و فعلی سازمان محیط زیست است.
سیدابوالحسن بنیصدر، که پیش از انقلاب با انتشار مقالات و یادداشتهایی علیه رژیم شاه مبارزه میکرد
و ی بعد از پیروزی انقلاب اولین رئیسجمهور ایران شد و در نهایت با رأی عدم کفایت سیاسی توسط مجلس عزل شد و از ایران گریخت.
صادق طباطبایی، از دانشجویان مبارز انقلابی که بعد از انقلاب سخنگوی دولت مهندس بازرگان شد. صادق قطبزاده، که در فرانسه همراه امام بود و بعد از انقلاب ریاست سازمان صداوسیما را برعهده گرفت. وی در سال 61 به جرم طرح کودتا علیه انقلاب اعدام شد.
ابراهیم یزدی، از مبارزان ملی - مذهبی بود که پس از انقلاب وزیر خارجه دولت موقت شد و بعد از استعفای دولت بازرگان از این سمت کنارهگیری کرد.
احمد غضنفرپور
وی قبل از انقلاب در فرانسه در کنار برخی از نیروهای ملی و مذهبی به کار مبارزه علیه رژیم شاهنشاهی پرداخت. همین مسئله زمینه ارتباط و هماهنگی او با ابوالحسن بنیصدر را بیشتر کرد. بطوریکه بعد از پیروزی انقلاب تلاش زیادی را برای ایجاد دفتر هماهنگیهای رییس جمهور که از جمله تشکیلات حمایتی بنیصدر بود ایفا کرد.
غضنفرپور در اولین دوره انتخابات مجلس شورا به عنوان نماینده لنجان به خانه ملت راه پیدا کرد و علیرغم گمانهزنیهایی که در مورد عدم تایید اعتبارنامه او مطرح بود در نهایت توانست تایید نمایندگان مجلس را برای ایفای وظیفه نمایندگی مردم کسب کند. وی در آن موقع با توجه به اختلاف شدید مجلس و رییس جمهور به شدت از مواضع بنیصدر حمایت کرد و حتی یکبار اطلاعیه رییس جمهور از سوی وی به عنوان نطق پیش از دستور قرائت شد که جو بدی را در خانه ملت دامن زد و حتی به تصریح هاشمی رفسنجانی در کتاب عبور از بحران( خاطرات سال۱۳۶۰) زمینه را برای طرح عدم کفایت سیاسی بنیصدر مساعدتر کرد.
وی از جمله کسانی بود که در روز ۳۰خرداد۱۳۶۰ وقتی که بررسی طرح عدم کفایت سیاسی رییس جمهور در مجلس شورای اسلامی آغاز شد از حضور در جلسه علنی خانه ملت خوداری کرد. بعد از عزل بنیصدر، غضنفرپور بنا به دلایل سیاسی بازداشت شد و بعدها نیز ضمن ارسال نامهای اعلام کرد که از گذشته خویش پشیمان است.در روز دوشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۶۰ سیمای جمهوری اسلامی اعترافات احمد غضنفرپور را پخش کرد.
امام خمینی مستأجر«غضنفرپور»بود.
بنیصدر درصددپیداکردن خانه مناسب برای اقامت امام بود،خانه احمد غضنفرپور-درمنطقه کاشن- را مناسب دید. غضنفرپور و همسرش، سودابه سدیفی، بیفرزند بودند. پذیرفتند که به خانه بنیصدر، در آن نزدیکی، رفته، خانه خودشان را در اختیار امام خمینی و همراهانش بگذارند(فقط ۲روزساکن بودند)
بعد..حضورمردم وازدحام،اعتراض همسایگان موجب تغییراقامت شد
به مجرد اطلاع دانشجویان ایرانى از حضور امام، آنها مشتاقانه خود را به آن منزل"محله کشان" رساندند و این امر باعث مزاحمت براى همسایگان شد و آنها به پلیس شکایت کردند و وقتى پلیس براى رفع مزاحمت آمد.
بعدازآن یک ایرانی«مهدی عسگری»در نوفل لوشاتو خانه شخصی اش را واگذار به امام کرد. در فرانسه خانهها به اسم صاحبخانه پلاک شده بود، از لحظهای که امام وارد خانه مهدی عسگری شد، او پلاک را کَند و دور انداخت که کسی فکر نکند این منزل برای او بوده و متعلق به امام نیست.
غضنفرپور، همسرش سودابه سدیفی علیرغم همراهی زوجین، بعدها به علت مشکلات حاصله برای وی، زندگی آنان به متارکه کشید. در حال حاضر وی در اصفهان به کار دندانپزشکی مشغول و از فعالیتهای سیاسی به دور است.
محمد مکری کیوانپور کرمانشاهی، مترجم، نویسنده و شاعری بود که پس از کودتای 28 مرداد عازم اروپا شد و سالها در فرانسه اقامت کرد و هنگام پیروزی انقلاب به ایران بازگشت. او در سالهای ابتدایی پس از انقلاب سفیر ایران در مسکو بود. از خبرنگاران ایرانی
نیز سیدرسول صدرعاملی، که به عنوان خبرنگار فعال و عکاس با روزنامه اطلاعات همکاری داشت
و شاهرخ حاتمی که از عکاسان ایرانی در اروپا بود در این پرواز حضور داشتند و عکسهایی از آنها به ثبت رسیده است.
ژرژان فابین باتااوش، مهماندار پرواز ایرفرانس بود که دست راست امام روی پلکان ایستاده بود. او به نام رضا آهی معرفی شده و گفته میشود به زبان فارسی هم مسلط بوده است.
امام خمینی فرودگاه شارل دوگل /حومه پاریس
امام چگونه مصمم شددرآمدن به ایران؟
شهید عراقی رو به امام کرد و گفت: «در این شرایط رفتن به تهران خطر دارد» امام فرمودند: ملک حسین پادشاه اردن، ملک حسن و کارتر به ما خبر دادند به تهران نروید.
میدانم توصیهکنندگان مخالفت نهضت ما هستند و خیرخواه نهضت نیستند. چون این اشخاص گفتند:« نروید» گفتم: « مصلحت در رفتن من است»./۹۳/۱۱/۱۲فارس مصاحبه حجت الاسلام سیدصادق موسوی شیرازی
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:ملحاقات.
در این پرواز حضور داشتند،اسامیشان دربالا نیامده:
حبیبالله عسگراولادی
از اعضای حزب موتلفه اسلامی که بعد از انقلاب در سمتهای مختلف از جمله نمایندگی مجلس و وزیر بازرگانی حضور داشت.
سفر به پاریس، دیدار با امام و بازگشت به ایران با پرواز انقلاب پایانبخش کتاب خاطرات عسگراولادی است. او از حذف نام خود و مهدی عراقی از لیست پرواز توسط اطرافیان امام در پاریس میگوید. تصمیمی که وقتی امام از آن مطلع میشود، لغوش میکند: «حرکت امام به سمت ایران باید در روز پنجم بهمن صورت میگرفت ولی چون فرودگاه مهرآباد بسته بود، پرواز انجام نشد. امام در روز نهم فرمودند که ما به تهران میرویم. خدمت ایشان عرض کردند که آقا راه بسته است و ممکن است وقتی از مرز ایران وارد شدیم ما را بزنند، ولی امام مصمم بود که به ایران بازگردد. روز دهم دوستان تلاش زیادی کردند و دو هواپیما تهیه کردند.
امام پرسیدند که مگر چه تعدادی هستیم، عرض کردیم تعدادمان از یک هواپیما بیشتر است و ناچار شدیم دو تا هواپیما بگیریم. امام فرمودند یک هواپیما کافی است، تعدادی را کم کنید. آن روز من در همان چمن روبهروی منزل امام نشسته بودم که شهید عراقی با یک حالت ناراحت و بغض کرده پیش من آمد و گفت «میدانی چه شده؟» گفتم: «چه شده؟» گفت: «من و تو را از هواپیما حذف کردند. من که نمیتوانم تحمل کنم امام سوار هواپیما بشود و من همراه او نباشم. این هواپیما هواپیمای شهادت است و من باید همراه ایشان باشم.» من هم کمی ناراحت شدم و به ایشان گفتم: «من نمیدانم چه میشود ولی میدانم امام قولی که داده، بیاساس نیست.» شهید عراقی گفت: «مگر چه قولی دادهاند؟» گفتم: «فرموده بمانید، انشاءالله با هم میرویم. من به اینکه با امام هستیم شک ندارم».
مهدی عراقی گفت: «تو به این چیزها خیال خودت را راحت و خوش کن و رفت». هنوز یکی دو ساعت نگذشته بود که شهید عراقی شادمان پیش من آمد و گفت: «میدانی چه شده؟» گفتم: «نه! چه شده؟» گفت: «امام وقتی فهرست کسانی که قرار بود سوار هواپیما بشوند را دیدند، چند نفر را حذف کردند و من و تو را به لیست اضافه کردهاند؛ حتی جای نشستن را مشخص کردهاند، صندلی سوم پشت سر خودشان». گفتم: «من که به شما عرض کردم امام قول داده و میدانستم امام بیپایه و اساس قول نمیدهد.»/کتاب خاطرات دبیرکل سابق حزب مؤتلفه اسلامی
فرزند آیتالله شهید غفاری که بعد از انقلاب نماینده مجلس شورای اسلامی شد.
محمدمحسن سازگارا
از دانشجویان ضد رژیم شاه که بعد از انقلاب به نخستوزیری رفت و رییس سازمان گسترش هم شد و هم اکنون در آمریکا به سر میبرد.
اسماعیل فردوسیپور
از روحانیون همراه امام در تبعید نجف.هماهنگ کننده ملاقاتها در پاریس. بعد از انقلاب نماینده مجلس شورای اسلامی و نماینده مجلس خبرگان شد. وی در ۲۶ بهمن سال ۱۳۵۸ در گذشت.»تصویرش دربالا هست.پایان توضیحات*
حجت الاسلام محمدحسین املایی ازهمراهان امام بود
ایشان خیلی به روز بود. زبان انگلیسی می دانست، هیچ کدام از اطرافیان امام به اندازه آقای املایی و آقای دعایی نمی توانستند عربی را خوب صحبت کنند
از دانشگاه لبنان لیسانس حقوق گرفته بود ، آن زمان که خیلی از روحانیون رانندگی را بد می دانستند، گواهینامه رانندگی داشت. با شهید چمران ارتباط نزدیکی داشت و در لبنان دوره چریکی دیده بود. عضو «جنبش امل» دردوران نظامی"چریکی"درلبنان کارهای درمانی ، تزریقاتی را هم یادگرفته بود
آقای دعایی روزانه دو ساعت برنامه رادیویی"عراق" داشتند که آقای املایی هم در تهیه مطالبش نقش داشت. یک دستگاه زیراکس هم در خانه بود
حجت الاسلام محمدحسین املایی درپرواز انفلاب ازهمراهان امام بودند
آقای املایی با هواپیمای امام آمدند اما همه خانم ها از جمله خانم امام 4-3 روز بعد با هواپیمای دیگری آمدیم ایران. خیلی از آقایان هم با ما بودند. خانم مرضیه دباغ هم بود.
بعد از 22 بهمن که باآقای املایی عازم خمینی شهر شدیم
مسوولیت آقای املایی بعد از انقلاب چه بود؟
ایشان همراه آقایان وحید دستجردی، عسگر اولادی و کروبی در کمیته امداد مشغول شدند.
چگونگی فوت حجت الاسلام املایی
امام ساکن قم بودند و محمدحسین مرتب به قم رفت و آمد داشتند. برای انجام ماموریت کاری با پیکان راهی قم شدند که در جاده حسن (امام حمینی تادوم بهمن1358درقم بودند وسوم بهمن بدنبال بیماری قلبی به توصیه پزشکان به تهران"جماران"رفتند)آباد تصادف کردند که فردایش بمااطلاع دادندکه فوت کرده است/همسرمرحوم املایی
سمت راست-علاالدین میرمحمد صادقی عضو اتاق بازرگانی ۲میلیون دلارهواپیمارابیمه کرد
***
رسول صدرعاملی خرداد امسال در گفتوگو با ایسنا روایت کرد که «در سال 56 برای ادامه تحصیل به دانشگاهی در "مون پلیه" (جنوب فرانسه) رفتم. کمتر از یک سال بعد از سوی آقای غلامحسن صالحیار (سردبیر وقت روزنامه اطلاعات) به من گفتند برای ارسال گزارشهای روزانه باید به "نوفل لوشاتو" (40 کیلومتری پاریس) محل اقامت امام(ره) بروم. یادم هست، تنها یک هفته از ورود امام (ره) به این دهکده میگذشت. با اولین قطار، شب از "مون پلیه" به پاریس رفتم و از آنجا نیز توسط مینیبوسی که هر روز مسافران تازه از راه رسیده را از پاریس به "نوفل لوشاتو" میبرد، راهی آنجا شدم.
در هواپیما، من لحظه به لحظه پرواز را مینوشتم. امام از همان ابتدای پرواز به طبقه دوم رفتند و بدون هیچ اضطرابی خوابیدند، البته خبرنگاران امکان حضور در آن طبقه را نداشتند. میدانم ایشان برای اذان صبح بیدار شدند و اولین طلیعه نور آفتاب که به داخل تابید، هواپیما وارد آسمان ایران شد. بالاخره با رانت ایرانی بودنم تنها خبرنگاری بودم که خودم را به جلو رساندم و عکس معروف را گرفتم.
بعد از پیاده شدن از هواپیما، با در دست داشتن یادداشت و عکسها به خارج از فرودگاه رفتم، سوار موتور شدم و خودم را به روزنامه رساندم. صالحیار (سردبیر)، محمد حیدری (دبیر اجتماعی) و احمدرضا دریایی و دیگران همه آماده بودند، مطالب و عکسها را گرفتند و همه تحریریه روزنامه و کارگران "ایران چاپ" دست به دست هم دادند و کاری کردن کارستان یعنی هنوز اتومبیل حامل امام که بسوی بهشت زهرا (س) میرفت حوالی میدان آزادی بود که فوقالعاده روزنامه "اطلاعات" با عکسها و گزارشهای اختصاصی از "پرواز قرن" و با تیتر « امام آمد » در بین مردم دست به دست میگشت.»
در عکسی که پس از پایین آمدن امام از هواپیما منتشر شده است، عدهای در هنگام سوار شدن امام به خودرو در اطراف ایشان دیده میشوند. تیمسار سرتیپ حسین فرجی، ستوان دوم مجید پیرایش، ستوان دوم یحیی صدریزاده، ستوان دوم محمد احمدی و گروه زیادی از درجهداران همچون حسین رحیمیان، حسین فرزانه، قاسم علیزاده، محسن رودبرده در قاب این عکس حضور دارند.
پس از پایین آمدن از پلههای هواپیما، امام در میان جمعیت به سمت ماشین حرکت کردند.
محسن رفیق دوست، از مبارزان انقلابی که در آن زمان مسئولیت حفاظت و تدارکات مراسم انقلاب را بر عهده داشت و به عنوان راننده امام در کنار ایشان بوده است،
در گفتوگویی که پیشتر با ایسنا انجام داد، در این باره توضیح داد که: «برای حفاظت، دو نیرو آماده کردیم. یک نیروی صد هزار نفری برای فرودگاه تا بهشت زهرا و یک نیروی 75 هزار نفری برای داخل بهشت زهرا. برای انجام هماهنگی و شناسایی 175 بازوبند چاپ کردیم.
هنوز بازوبندها توزیع نشده بود که آنها را دست مردم میدیدیم. لذا اعلام کردیم آن بازوبندها باطل است. مردم از روی علاقه خودشان بازوبندهایی شبیه درست کرده بودند. ممکن بود دستهای دیگری هم در کار باشد. در هر صورت خیاط و چاپزن و ... را به مدرسه رفاه آوردیم و گفتیم شما از این ساعت تا روز استقبال اینجا زندگی میکنید. آنها تا زمان دریافت بازوبندها به حالت قرنطینه در مدرسه بودند. 175 هزار بازوبند را همانجا بستهبندی کردیم و به سرگروهها تحویل دادیم. شب 12 بهمن بود.
برای حضور در داخل سالن فرودگاه و استقبال رسمی کارت چاپ کردیم. به توصیه مرحوم شهید بهشتی و به خواهش خلیلالله رضایی که پدر رضاییهای مجاهدین خلق بود. تعداد محدودی کارت هم به نام آنها دادیم تا در صف استقبال بایستند. صبح دیدم این 8 نفر مقابل همه، در صف اول ایستادهاند. رفتم تعدادی از روحانیون بزرگ که آمده بودند مثل طالقانی، بهشتی و اسقف مانوچیان را آوردم و در صف اول قرار دادم و گفتم باید در صف اول فقط روحانیون باشند.
400 نفر برای داخل سالن دعوت کرده بودیم، اما سالن پر شده بود. نتوانستیم کنترل کنیم. من بلیزر را مقابل در خروجی فرودگاه گذاشته بودم. قرار بود امام سخنرانی کوتاهی انجام دهد بعد به سمت بهشت زهرا برویم. امام آمدند در سالن و کوتاه صحبت کردند. فشار جمعیت به حدی بود که شخصی مثل آقای شاهحسینی که آن زمان رئیس سازمان بازار جبهه ملی و ورزشکار بود و بعد هم رئیس سازمان ورزش شد، آنجا بیهوش شد. با احمد آقا تماس گرفتم، گفتم امام به باند برگردند و نمیتوان اینگونه ایشان را منتقل کرد. گفتم من حرکت میکنم به سمت باند شما هم به سمت در باند بیایید.
وارد باند شدم، دیدم امام سوار بنزی شدهاند و صف زیبایی هم از افراد نیروی هوایی که بیشتر همافر بودند تشکیل شده بود.
نیروی هوایی بصورت خود جوش وارد شده بود، البته با ما ارتباط داشتند و برای رفتن به بهشت زهرا با هلیکوپتری به ما کمک کردند. با سرعت آمدم پشت ماشین امام ایستادم،
پیاده شدم مقابل بنز را گرفتم و خدمت امام ) عرض کردم ماشینی که قرار است شما را به بهشت زهرا ببرد آن عقبی است.
امام فرمودند چه فرقی دارند؟
گفتم آن ماشین بلند است و جمعیت هم جمعیت زیادی است و مردم هم بهتر خدمت شما میرسند. در این لحظه مرحوم شهید عراقی به کمک من آمد و گفت: آقا ایشان درست میگویند.
سیستم بیسیمی تهیه کرده بودیم.
قرار بود آقای صباغیان با بیسیم عقب بلیزر بنشینند.
آقای مطهری از همان داخل فرودگاه به باند برگشتند و مثل بقیه آقایان جداگانه به بهشت زهرا رفتند.
آقا(امام خمینی) رسیدند و در جلوی ماشین را باز کردند. گفتم شما بفرمائید عقب. گفتند نه میخواهم جلوی ماشین بنشینم.
به آقای صباغیان اشاره کردند و گفتند این آقا کیست؟
جواب دادیم. فرمودند که غیر از من و احمد و راننده هیچکس دیگر در این ماشین نباشد.
جمعیت زیاد را پیشبینی میکردیم، اما نه در حد 8 یا 9 میلیون نفر. از فرودگاه تا بهشت زهرا به صورت متراکم آدمها بودند. در طراحی ماشین سیستمی را طراحی کردیم که شاستی کنار راننده باشد که اگر آن شاستی زده نمیشد در نه از بیرون و نه از داخل ماشین باز نمیشد. میخواستیم در بدون کنترل باز نشود که این تمهید در بهشت زهرا به کار آمد. امام نشستند و احمد آقا هم پشت ماشین قرار گرفتند. حدود 300 متر راه آمدیم. کمکم فشار جمعیت بین ماشین امام و ماشینهای اسکورت فاصله انداخت تا اینکه آنها دیگر از دید من خارج شدند. به میدان آزادی رسیدیم ماشین بنزی پیدا شد قبلاً هماهنگ کرده بودیم مینیبوسی از صداوسیما آمده بود.
قرار بود آن ماشین فقط جلوی من باشد و من هم برای کار فیلمبرداری آنها خود را تنظیم کنم. این بنز تا نزدیک بهشت زهرا جلوی ماشین بود و نمیتوانستیم کاری بکنیم. مردم فکر میکردند که امام در آن بنز است. بعد متوجه میشدند که در آن نیست و دنبال ما میدویدند.
چند جا برایم مشکل پیش آمد. بعد از میدان فرودگاه ماشین بر اثر فشار مردم کاملاً به چپ و راست متمایل میشد. اگر کمی بیشتر فشار وارد میشد ماشین به این سنگینی چپ میشد. این مسأله روبروی دانشگاه و خیابان منیریه هم اتفاق افتاد. من در آن لحظات توسل پیدا میکردم. به علت سوار بودن مردم روی ماشین درون ماشین مثل شب تاریک میشد، زمستان بود؛ ولی درون ماشین مثل تابستان گرم میشد، تا جایی که کولر روشن میکردم. از یک طرف امام عرق کرده بودند. کولر را روشن میکردم تا بتوانیم نفس بکشیم. از نگرانی اینکه امام سرما نخورند دوباره خاموش میکردم.
فشاری که در ماشین بود احمد آقا را از پا درآورد و تقریباً بیهوش شد و به حالت خوابیده در پشت ماشین بود. احمد آقا سه ربع تقریباً بیهوش بود. من هم احساس میکردم دستهایم دیگر به بدنم وصل نیستند، اما امام دو - سه بار با دست اشاره کردند و گفتند که آرام باشید هیچ اتفاقی نمیافتد. از زمانی که ایشان داخل ماشین نشستند تا وقتی که به بهشت زهرا رسیدیم، لبخندی روی لب ایشان بود.
مسیر فرودگاه تا بهشت زهرا را در سه ساعت و 20 دقیقه در میان ازدحام جمعیت طی کردیم. در بهشت زهرا ازدحام جمعیت به گونهای بود که عده زیادی روی قسمت جلوی ماشین پریدند و به پایکوبی و شادی پرداختند. داخل ماشین مثل شب تاریک شده بود. یک مرتبه موتور ماشین از کار افتاد. هرچه استارت میزدم فایدهای نداشت. فرمان هیدرولیک ماشین قفل شده بود و باید ماشین روشن میشد تا من آن را برگردانم. هنوز احمد آقا به هوش نیامده بود. امام با بالا و پایین کردن دستگیره سعی کردند در را باز کنند، نتوانستند.
امام گفتند باید برویم قطعه 17. دفعه اول که گفتند من خدمت ایشان عرض کردم که این ممکن نیست، با این ازدحام جمعیت اجازه دهید فکری بکنیم. درآن زمان 38 سالم بود. امام گفتند که در را باز کن تا من پایین بروم. این حرف را کسی میگفت که من از 16 سال پیش مقلد ایشان بودم و هرچه گفته بود با جان و دل گوش میکردم. در برزخ عجیبی بودم. شرایط بیرون به گونهای نبود که بتوان در ماشین را باز کرد. همانجا با صدای بلند به حضرت زهرا(س) متوسل شدم. گفتم یا زهرا تو را به پدرت قسم به من کمک کن تا بیش از این در مقابل امام مقاومت نکنم. امام هم شنیدند.
امام خمینی دربهشت زهرا خیلی سعی میکردند در ماشین را باز کنند، من هم مدام خواهش و تمنا میکردم که ایشان تحمل داشته باشند. نیم ساعت با امام در آن وضعیت بودم. واقعاً مستأصل شده بودم، مردم روی ماشین نشسته بودند
یک مرتبه از لای پای مردم دیدم که آقای ناطق نوری بدون عبا و عمامه مثل کسی که در استخر شنا میکند از روی سر مردم در حالت درازکش به سمت ماشین میآید. در سمت خودم را باز کردم. ایشان به امام سلام کرد. گفتم به حاج آقا بگویید که تحمل داشته باشند. ایشان گفتند بله، ما هماهنگ کردیم. با هلیکوپتر باید برویم. اصلاً نمیشود به گونهای دیگر رفت.
۲۲ بهمن ۱۳۹۸حجت الاسلام علی اکبرناطق نوری
جمعیت طوری است که اصلاً به قطعه 17 نمیرسیم. از مردم خواهش کردیم که ماشین را به طرف هلیکوپتر هل بدهند. متأسفانه فرمان هیدرولیک ماشین به طرف خلاف جهتی که میخواستیم قفل شده بود. مردم 10 سانت 10 سانت، 500 متر ماشین را بلند کردند تا به هلیکوپتر رساندند. خود ماشین نزدیک یک و نیم تن بود. بچههای استقبال هم فاصله مثلث مانند بین ماشین و هلیکوپتر را پر کردند. به مقابل پله هلیکوپتر رسیدیم در ماشین را باز کردم.
آقای ناطق نوری روی پلههای هلیکوپتر ایستادند. احمدآقا از روی پای من و از طرف صندلی راننده به درون هلیکوپتر رفتند.
من کمک کردم و زیر بغلهای امام را به احمد آقا و آقای ناطق نوری دادم. پاهای امام را هم گرفتم.
به خاطر دارم وقتی امام در حال خروج از ماشین بودند پای امام را بوسیدم آن آخرین لحظه رمق من بود. وقتی به هوش آمدم آقای دکتر عارفی که پزشک امام بود در حال ماساژ دادن قلب من بود. لحظهای که به هوش آمدم این جمله را شنیدم، من تو دهن این دولت میزنم؛ من دولت تعیین میکنم.»۱۲ بهمن ۱۳۹۳ایسنا
کمی مانده به بهشت زهرا ماشین بلیزر خاموش شد. امام اصرار داشت که پیاده شود. میگفت: ما باید برویم قطعهی 17 بهشت زهرامردم منتظرند. بالاخره هلیکوپتر آمد و تا قطعه 17 را با آن رفتند. آنها از پرسنل هوانیروز بودند که وقتی برنامهی زندهی شبکه سراسری از ورود امام قطع شدهبود، خودشان آمده بودند تا ماجرا را از نزدیک ببینند.
قبل از سخنرانی امام پسری 12،11 ساله چند آیه قرآن خواند که بعدها اسمش معروف شد: محمد اصفهانی. سرود «برخیزید ای شهیدان راه خدا» اجرا شد. امام سخنرانیاش را شروع میکند. صدایش بم و رساست. وقتی امام میگوید: «من دولت تعیین میکنم، من توی دهن این دولت میزنم...» اول جمعیت کف میزنند و سوت میکشند و بعد احمد ناطقنوری صدا زد: تکبیر. و تکبیر گفتن وسط سخنرانی، از آن روز سنت شد.
سخنرانی تمام شده، هلیکوپتری که برای بردن امام آمده، سهبار سعی میکند بنشیند ولی نمیتواند، شلوغ است. عبا و نعلین امام در میآید. همراهان امام را به جایگاه برمیگردانند و پارچه رویش میکشند تا گرد و غبار هلیکوپتر اذیتش نکند. پس از مدتی آمبولانس شرکت نفت میآید. ناطقنوری و احمد آقا همراه امام سوار میشوند و آمبولانس به طرف جاده قم میرود. آن هلیکوپتر هم از بالا دنبالشان میکند تا بالاخره در موقعیت و فضایی مناسب بنشیند و امام را به آن منتقل کنند.
هلیکوپتر روی شهر است. خلبان میگوید هرجا بخواهید فرود میآیم. حال امام خوب نیست. میروند سمت بیمارستان هزار تختخوابی و فرود میآیند. آمبولانس آماده نبود و امام را با ماشین یکی از پزشکان بیمارستان تا انتهای بلوار کشاورز بردند؛ پیکان ناطقنوری از صبح آنجا بود و همگی سوارش شدند.
همه فکر میکردند امام از بهشت زهرا میرود مدرسهی رفاه، اما نرفته بود، همه نگران بودند. امام در بلوار کشاورز تصمیماش را گفت: میخواست برود خانهی برادرزادهاش، دختر آقای پسندیده؛ منزل برادرزاده امام حوالی جاده شمیران (شریعتی) بود.
- در این روز پس از حضور امام در فرودگاه و رفتن به بهشت زهرا داخل خودروی بلیزر معروف شده و بنده نیز که در آن زمان طلبه جوانی بودم جلوتر از خودروی ایشان سوار یک دستگاه خودروی جیپ زرد رنگی که برای ایجاد ارتباط بی سیمی وجود داشت، شدم. هجوم جمعیت و استقبال میلیونی انقلابیون از ایشان در میانه راه باعث شد تا اتومبیل حامل حضرت امام دچار نقص شده و متوقف شود که بلافاصله خود را به خودروی امام رساندم و به همراه جمعیت حاضر کمک کردیم که ایشان سوار بالگردی که از قبل برای ایجاد چنین شرایطی پیش بینی شده بود، شوند.
*بنده به همراه امام و مرحوم حاج احمد آقای خمینی سوار بر بالگرد شدیم اما مسیر و اینکه باید کجا برویم مشخص نبود و بنده به خلبان که نمی دانست باید به کجا برود گفتم تا به سمت بیمارستان هزار تختخوابی که خودروی خود را در حوالی آنجا پارک کرده بودم، برود. پس از فرود بالگرد در محوطه بیمارستان به وسیله خودروی یکی از پزشکان خود را به اتومبیل پیکان بنده رسانده و پس از سوار شدن گفتم کجا برویم که حاج احمد آقا اسم چند تن از بستگان و آشنایان را نام برد و قرار شد به منزل یکی از آنها برویم که آدرسشان را نیز به طور دقیق در اختیار نداشتیم.( خانهی برادرزادهاش، دختر آقای پسندیده؛ منزل برادرزاده امام حوالی جاده شمیران "شریعتی" بود)
-در این شرایط و در حالی که جمعیت کثیری از مردم در بهشت زهرا حاضر بودند به همراه امام و حاج احمد آقا در خیابان های تهران به دنبال پیدا کردن آدرس مورد نظر بودیم و در این مدت 2 ساعت تقریبا کسی نمی دانست که امام کجا است و حتی برخی با ساواک تماس داشتند تا از آنها جویای ایشان بشوند.
* امام در این منزل بعداز اقامه نماز و کمی استراحت، به مدرسه رفاه رفتند
***
توضیحات نگارنده-پیراسته فر: «مأمورفرانسوی» که دست امام خمینی راگرفته کیست؟
«ژرژان فابین با تااوش»محافظ حضرت امام خمینی ، که دستان امام را گرفته و در حال پائین آمدن امام از هواپیماست.
من متولد سال ۱۹۴۳ میلادی هستم و در خانواده ای کاتولیک بزرگ شده ام که پس از استخدام در پلیس فرانسه با یک زن ایرانی مسلمان ازدواج نمودم و دارای دو فرزند می باشم.
وقتی امام خمینی به پاریس آمد پلیس فرانسه چند نفر را برای محافظت نزد امام فرستاد اما آقای خمینی هیچ کدام را نپذیرفت تا این که قسمت من شد و چون فارسی هم صحبت میکردم مزید بر علت شد و در مدت ۱۱۶ روز اقامت امام در نوفل لوشاتو همواره با امام بودم.
«باتااوش»مامور فرانسوی می گوید: بعد از ورود امام به ایران به احمد آقا فرزند امام گفتم میخواهم در ایران بمانم احمد آقا گفت دولت فرانسه برای شما مشکل درست نمیکند گفتم خیر، خودم را بازنشسته میکنم.وموافقت کرد.
واما حالا این بنده «ژرژان فابین با تااوش»خدا راگیردادندکه جاسوسه!
بختیار که از ارسال نامه به امام در تاریخ ۵ بهمن ۱۳۵۷ و طرح سفر به پاریس و مذاکره با ایشان موفق به کسب مشروعیت و یافتن راه نجات نشده بود؛ از یک سو حاضر به سپردن حکومت به مخالفان نبود و از سوی دیگر خود نیز تسلطی بر اوضاع کشور و امکان تغییر شرایط آن را نداشت و تنها به پشتیبانی آمریکا و انگلیس و تا حدودی ارتش، دلگرم بود.
به رغم بسته بودن فرودگاهها و پخش خبرهای مربوط به سوء قصد به جان امام و نیز منحرف ساختن هواپیمای حامل وی، امام اعلام کرد: «هر زمان بخواهد به ایران مراجعت میکند». بدین ترتیب بسته شدن فرودگاهها به عنوان یک وسیله تبلیغاتی به نفع امام خمینی و به ضرر بختیار درآمد. چرا که اعلام آمادگی امام برای بازگشت به میهن و ممانعت دولت بختیار، مردم ایران را به هیجان بیشتری درآورده و ابعاد ناآرامیها را وسیعتر ساخته بود.در حالی که هنوز در میان فرماندهان نظامی شاه کسانی بودندکه تصور میکردند کودتا علیه امام خمینی امکان دارد و میکوشیدند شاپور بختیار را با آن موافق سازند، بختیار بیمیل بود؛ زیرا اعتقاد داشت خودش شاه را بیرون کرده و پشتوانه او اکنون به قدری قوی است که به تنهایی میتواند امام خمینی را نیز کنار بگذارد.
تحصن تا بازگشایی فرودگاه
تحصن در دانشگاه تهران که با حضور جمعی از روحانیون متعهد و مبارز نظیر شهید بهشتی، شهید مطهری، شهید مفتح، آیتالله خامنهای و جمعی دیگر از روحانیون مبارز سازماندهی شده بود، به صورت گسترده مورد حمایت مردم، علما و مراجع تقلید قرار گرفت و تا زمان بازگشایی فرودگاه نیز ادامه یافت. حمایت مردمی از حرکت روحانیون به همراه فرار سربازان، درجهداران و افسران جوان از پادگانها، اوضاع را به گونهای درآورده بود که بختیار نمیتوانست به طور نامحدود فرودگاهها را بسته نگه دارد.
برای بختیار روشن شده بود نه تنها نمیتواند آیتالله را شکست دهد، بلکه میباید به خواستههای مردم که مهمترین آنها، بازگشائی فرودگاهها بود نیز تن دردهد.
بازگشایی فرودگاه برای ورود امام
بختیار که همچنان به تلاش خود برای تکیه بر اریکه قدرت ادامه میداد، ناگهان روز ۹ بهمن، اعلام کرد که فرودگاه برای ورود آیتالله خمینی باز است. اگر چه بختیار دلیل این تصمیم را ناتوانی خود ازمنع بازگشت یک تبعه ایرانی به کشورش اعلام داشت، اما ویلیام سولیوان آخرین سفیر امریکا در رژیم پهلوی در این باره مینویسد: «بختیار پس از اینکه با وساطت من موفق به جلوگیری از استعفای ارتشبد قرهباغی از ریاست ستاد شد، گفت: با تدابیری که پیشبینی کرده، پس از مراجعت آیتالله خمینی اوضاع به نفع حکومت او تغییر خواهد کرد.» فارغ از آنکه بختیار با این تصمیم خود چه هدفی را دنبال میکرد، عقبنشینی او وباز شدن فرودگاهها حکایت از پیروزی امام و مردم ایران در مبارزه تبلیغاتی بر علیه رژیم شاهنشاهی داشت.
خبر بازگشت امام در روزنامههای عصر ۱۱ بهمن از یک سو نشان از استیصال ارتش و دولت داشت و از سوی دیگر تدارکات وسیع کمیته استقبال برای ورود امام به ایران را به نمایش میگذاشت.
سرانجام روز ۱۲ بهمن ۱۳۵۷(فوریه ۱۹۷۹) امام خمینی پس از بیش از ۱۴ سال تبعید با هواپیمای ۷۴۷ شرکت هواپیمایی فرانسه (ایرفرانس) عازم ایران گردید. امام پیش از ترک نوفللوشاتو در پیامی کوتاه از مهماننوازی و تفاهم فرانسویان و اجازه آزادی بیان که به او داده شده بود، تشکر کرد: «کشور شما را ترک میکنم تا برای خدمت به کشور خود بروم. مهماننوازی دولت فرانسه و حس آزادی خواهی آن را فراموش نخواهم کرد.» ضمن اینکه امام از اهالی نوفللوشاتو نیز به خاطر دردسرهایی که اقامت وی برایشان فراهم کرده بود، عذرخواهی کرد.
بختیار باید استعفا بدهد
امام در مصاحبهای در فرودگاه پاریس به سئوالات خبرنگاران نیز پاسخ داد. در مورد دولت بختیار، مواضع قبلی خود را تکرار کرد و گفت: «ملاقات را نمیپذیرم، مگر آنکه استعفا بدهد و کنار برود».
ارتش به دامن ملت بیاید
همچنین امام در مورد ارتش، ضمن تأیید تماسهایی که در تهران با ارتش بوده است، فرمود: «اگر مقتضی بدانیم، باز هم تماس حاصل خواهیم کرد. ما از ارتش میخواهیم که هر چه زودتر به ما متصل شود. ما میخواهیم ارتش مستقل باشد، و از قید اجانب خارج شود، آزاد شود. آنها فرزندان ما هستند. ما به آنها محبت داریم باید به دامن ملت بیایند و ارتش و ملت از همدیگر هستند. ارتش باید از دولت غاصب کنار برود، تا مردم تکلیفشان را با او معین کنند.«
آرامش امام در پرواز انقلاب
۱۵۰ تن خبرنگار خارجی که عمدهترین شبکه خبری دنیا را تشکیل میدادند، همراه امام در «پرواز انقلاب» حضور داشتند. یکی از مهمترین نکات پرواز انقلاب، خالی بودن نیمی از صندلیهای بوئینگ ۷۴۷ ایرفرانس بود. در حالی که هواپیمای چارتر ایرفرانس گنجایش بیش از ۴۰۰ نفر را داشت اما از پذیرش حدود ۲۵۰ مسافر خودداری نمود تا بتواند به اندازه کافی سوختگیری کند و در صورت عدم فرود در تهران به پاریس بازگردد. این مطلب بیش از هر چیز نشان دهنده نگرانی از احتمال عدم موفقیت و شکست پرواز بود. با این حال امام مصرانه و در کمال آرامش اعلام کرد که به کشور باز میگردد.
آرامش امام در طول پرواز برای تمام خبرنگاران و همراهان وی شگفتانگیز بود. روزنامه کیهان در گزارش ویژه خود در روز دوازدهم بهمن چنین نقل میکند: «یک خانم مهماندار هواپیمایی که آیتالله خمینی را به تهران آورد، گفت امام فاصله پاریس تا تهران را در کف هواپیما خوابیده بود. به گفته این مهماندار اندکی بعد از سوار شدن به هواپیما در فرودگاه شارل دوگل پاریس امام به طبقه بالای هواپیما رفت، نمازش را خواند و بعد روی دو پتو خوابید. دستیارانش در طبقه پایین ماندند و فقط خدمه و افرادی که در کابین کار داشتند از پلکان رفت و آمد میکردند.» مهماندار هواپیما گفت: «یک بار که از کنار وی عبور کردم آرام به خواب رفته بود و بار دیگر که برگشتم هنوز در خواب بود.» خواب آرام امام ظاهراً نشان میدهد که وی بیمی از احتمال افزایش برخوردهای خونین بین نیروهای نظامی و هوادارانش به دنبال ورودش به تهران به خود راه نداده است.
صف 32 کیلومتری استقبال کنندگان از امام
در سپیده دم دوازده بهمن مردم از شهرهای گوناگون خود را به تهران رسانده بودند. روزنامه کیهان، طول جمعیت استقبال کننده را ۳۲ کیلومتر و تعداد افراد حاضر را بیش از ۳ میلیون نفر تخمین زده است. امام خمینی، پس از ابراز تشکر از استقبال کنندگان، طی سخنان کوتاهی، با تکرار برنامه سیاسی خود، دولت بختیار را غیر قانونی و غاصب دانست و حضور خود در میان مردم و فرار شاه از ایران را نتیجه زحمات همه طبقات ملت و رمز این پیروزی را در وحدت کلمه دانست.
امام خمینی، فرار شاه از کشور و توسل او به بیگانگان را یادآور شد و گفت: «پیروزی ما وقتی است که دست این اجانب از مملکت کوتاه شود و تمام ریشههای رژیم سلطنتی از این مرز و بوم بیرون برود... ما این دولت را نمیتوانیم بپذیریم. ملت ایران رأی بر سقوط سلطنت داده است. بنابراین، ما نه مجلس را قبول داریم و نه حکومت را قانونی میدانیم، باید دولت کنار برود. شورای انقلاب حکومت را تعیین خواهد کرد.
حکومت موقت موظف خواهد بود که مقدمات رفراندوم را تهیه کند. قانون اساسی که تدوین شد، به آراء عمومی گذاشته میشود، که اگر مردم قبول کنند، رژیم جمهوری و قانون جمهوری خواهد بود... من، اعلام میکنم که دولت فعلی غاصب است و غیرقانونی است و اگر زیادتر از این لجاجت کند مسئول خواهد بود...» این مراسم که به مدت بیست دقیقه توسط تلویزیون دولتی ایران به طور زنده پخش میشد، ناگهان با ظاهر شدن عکس شاه بر روی صفحه تلویزیون قطع گردید.
عدهای عصبانیت نظامیان از نواخته نشدن سرود شاهنشاهی و عدهای همانند بختیار، حمله عوامل ناشناس کمونیستی را دلیل قطع پخش زنده مراسم استقبال امام اعلام کردند.به هر روی قطع پخش زنده تشریف فرمایی امام، در شهرهای ایران، بازتاب بدی پیدا کرد، عدهای تلویزیونهای خود را شکستند و عدهای دیگر دچار نگرانی برای سلامتی امام شدند.
ترسیم خطوط آینده انقلاب
اما در تهران، امام خمینی، پس از سخنان خود در فرودگاه، در میان استقبال چند میلیونی مردم که در سرتاسر مسیر فرودگاه تا بهشت زهرا گردآمده بودند، وارد بهشت زهرا شدند. امام در قطعه ۱۷ بهشتزهرا بر مزار شهدای انقلاب ایران برای متجاوز از دو میلیون نفر نطق تاریخی خود را درباره شاه، دولت، مجلسین و ارتش ایراد نمودند.ایشان در این سخنرانی که یکی از پرجمعیتترین اجتماعات تاریخ بود، با تأکید بر حاکمیت ملی و نقش مردم در تعیین سرنوشت خود، غیر قانونی بودن مجلسین و رژیم سلطنت پهلوی را مطرح کردند و مصایبی که مستقیماً ناشی از رژیم طاغوتی است بر شمردند و خطوط آینده انقلاب را ترسیم نمودند.
«پرواز انقلاب» حادثهای مهم درتاریخ معاصر ایران و جهان به است. چرا که اوج وحدت و یکدلی مردم ایران در حمایت از رهبری قاطع امام خمینی را نشان میدهد. همچنین «پرواز انقلاب» از این جهت که تنها ده روز پس از حضور امام خمینی در تهران، طومار نظام ۲۵۰۰ سال شاهنشاهی در ایران پیچیده شد و جهان شاهد پیروزی یکی از پرشکوهترین و مردمیترین انقلابهای زمان گردید نیز قابل تأمل و تفکر است۱۲ بهمن ۱۳۹۲فرهنگ
بقیه اسامی همراهان امام(درپرواز انقلاب)
این هواپیما ۴۰۰ صندلی داشت که بیش از ۲۵۰ صندلی آن عمدا خالی ماند. حدود ۱۲۰ خبرنگار خارجی و چند خبرنگار ایرانی و ۳۰ تن از همراهان و علاقهمندان امام که برای دیدار او به نوفل لوشاتو رفته بودند، در این پرواز حضور داشتند.
خانواده امام خمینی چرادراین پرواز همراه امام نبودند؟
علی درکنارخواهرانش-زهرا ونعیمه
علی اشراقی نوه امام(فرزندآیت الله شهاب الدین اشراقی-صدیقه مصطفوی)متولد1345 می گوید:ماخیلی مشتاق بودیم بهمراه امام به تهران بیاییم ولی اجازه ندادند که خانواده امام همراه با آقا باشد، یکی دو روز بعد ما به همراه خانم به تهران آمدیم.
امام از آقای اشراقی(دامادش) خواستند در نوفل لوشاتو بماند و پذیرای کسانی باشد که از کشورهای دور برای دیدارشان آمده بودند. پس از آن، در زمانی مناسب همراه خانم و خانواده اش به ایران برگردد. آقای اشراقی از این که نتوانست با امام همراه شود، غمگین شد و می گفت کنار امام بودن و خطر سفر را تحمل کردن برای من آسان تر از اینجا ماندن و انتظار کشیدن است./کتاب(اقلیم خاطرات)دکتر فاطمه طباطبایی
چرادکترحسن روحانی درهواپیمای حامل امام خمینی به ایران نبود؟
روحانی قبل از آمدن به فرانسه ، در ایران چند منبر رفته بود و سخنان تند و تیز انقلابی ایراد کرده بود. به همین لحاظ تحت کنترل شدید ساواک قرار داشت. او پیش از انقلاب ، ۲ بار هنگامی سخنرانی در مسجد با هجوم ماموران ساواک روبرو شد که هر دو بار موفق به فرار می شود . از آن پس او ممنوع المنبر شد
روحانی در جایی گفته عنوان " امام" را برای آیت الله خمینی او پیشنهاد داده و جریان از این قرار است که او در یکی از سخنرانی های خود امام را به حضرت ابراهیم تشبیه می کند و نام امام را برای او عنوان می کند . به این ترتیب او مدتی تحت تعقیب ساواک بود و بالاخره به توصیهٔ آیتالله بهشتی و مرتضی مطهری از ایران خارج شد تا فعالیت های تبلیغی بر علیه رژیم پهلوی را از سر بگیرد. روزی که حضرت امام از پاریس به سمت تهران پرواز کردند بیشتر اعوان انقلاب با ایشان همراه بودند اما حسن روحانی موفق نشد با پروازی که امام به ایران آمد مراجعت کند. به او گفته شد که ظرفیت پرواز تکمیل است . بنا بر این او به جای آمدن به تهران یکراست به لندن رفت تا پس از ملحق شدن به خانواده خود با آنها به ایران بیاید.
همه تبعیدها-اخراج- ها امام خمینی
۱۴سال ۳ماه دوری ازوطن/۲+ماه زندان۸ماه حصر
یازده ماه ترکیه+۱۳سال عراق+۴ماه فرانسه
۱۳آبان۱۳۴۳–تیعیدامام خمینی به ترکیه
مساحت شهر بورسا(ترکیه) ۲۲۵٫۹۳۵ هکتار است. بورسا در شبه جزیره آناتولی در شمال غربی و جنوب شرقی دریای مرمره واقع شده است. جمعیت شهر بورسا ۲٫۸۴۲٫۰۰۰ نفر است، به همین دلیل از آن به عنوان چهارمین استان پر جمعیت ترکیه یاد میشود.
شهر«بورسا»در۳۲۵کیلومتری آنکارا-پایتخت-قراردارد.
۱۳مهر۱۳۴۴تبعیدازترکیه به عراق"نجف"
۱۳سال اقامت درنجف
۱۲مهر۱۳۵۷تبعید-اخراج-ازنجف به کویت
کویت اجازه حضوربه خاکش رانداد،بناچارامام چندساعت بعدبه عراق(بصره)برگشت وروزبعد۱۳مهر۵۷ازطریق فرودگاه بغدادبه «فرانسه»منتقل شد.
۱۴مهر۱۳۵۷وارد"پاریس"شد.
۲روزبعد(۱۶مهر)به حومه پاریس(نوفل لوشاتو)منتقل شد.
مدت اقامت در«فرانسه» : ۴ماه (۱۱۸روز)
مدت اقامت دردهکده«نوفل لوشاتو» : ( ۱۱۶ روز )
دهکده «نوفل لوشاتو»که در ۳۵ کیلومتری جنوب غربی شهر پاریس قرار دارد
۱۲بهمن۱۳۵۷واردکشورایران شد.
۱۰روز(دهه فجر)هنوزتفاله های شاه "بختیار"حکومت متزلزلی داشتند.
بیست ودو۲۲بهمن حکومت شاه به زانودرآمد وحکومت بدست عاشقان خمینی درآمد.پیروزی انقلاب
ساعت۲۲:۲۳ شنبه ۱۳خرداد۱۳۶۸(٢٨ شوال ١۴٠٩)روح خدا به خدا پیوست.
توضیحات مدیریت سایت-پیراسته فر:
علت وعوامل تبعید امام خمینی چه بود؟
ماجرای اخراج امام خمینی ازایران:
امام(مدتی بعدازتصویب کاپیتولاسیون در ۲۱ مهر ۱۳۴۳- امام در ۴ آبان ۱۳۴۳ که مصادف با٢٠ جمادی الثانی١٣٨٤ بمناسبت ولادت حضرت فاطمه زهرا درمنزل خودسخنرانی می کند که درآن سخنرانی درمخالفت با کاپیتولاسیون افشاگریهایی می کند که ۹روزبعددستگیر وتبعیدمی شود)
گزارش ساواک
گزارش مأمور ساواک-سرهنگ افضلی - که به عنوان مامور همراه امام با ایشان به ترکیه و سپس بورسا رفت - از مراحل تخلف پرداز تبعید امام خمینی به آنکارا -سه شنبه، ۱۲ آبان ۱۳۴۳
از : آنکارا تاریخ : سه شنبه، ۱۶ آبان ۱۳۴۳
به : تهران شماره : ۹۰۰
شماره هاى عطفى : ۱۳۸۵/۱۳۰ـ ۶۴/۱۱/۶
تیمسار ریاست ساواک
در اجراى امر ساعت ۸ صبح،چهارشنبه، ۱۳ آبان ۱۳۴۳ آبان به اتفاق شخص مورد نظر۱ وسیله هواپیما به طرف آنکارا پرواز نموده اولین صحبت ایشان خطاب به اینجانب در هواپیما این بود که :
« من براى دفاع از وطنم تبعید شدم»
پس از سه ساعت و سى دقیقه پرواز در فرودگاه آنکارا پیاده شدیم در سالن فرودگاه یکى از مأمورین امنیتى ترکیه جلو آمده پس از بیان نام اینجانب و معرفى خود به نام مأمور ابتدا به زبان ترکى سپس آلمانى صحبت نمود. در فاصله کوتاهى به اتفاق شخص مورد نظر و مأمور معرفى شده با اتومبیل پس از طى 35 کیلومتر به آنکارا رسیده مستقیما به هتل بلوار پالاس طبقه چهارم اطاق ۵۱۴ که قبلاً آماده شده بود مستقر شدیم پس از ۲۴ ساعت توقف چون محل استقرار مشکوک به نظر مىرسید طبق طرح قبلى وسیله مأمورین ابتدا محل دیگرى انتخاب شد سپس در ساعت ۲ بعد از ظهر پنجشنبه ۱۴ آبان به وقت آنکارا با مراقبت کامل وسیله دو نفر مأمور ترک به محل جدید طبقه ۸ واقع در خیابانى که اسم آنرا نمىدانم منتقل گردیده که وسایل استراحت کاملاً مهیا مىباشد و نسبت به مکان اول داراى حفاظت بیشترى است. روحیه شخص مورد نظر نسبت به روز اول بهتر است و در محل جدید برنامه روزانهاش بیشتر استراحت و تلاوت قرآن و اداى نماز و صرف غذا است و گاهگاهى هم کلمات ترکى را یادداشت مىنماید ولى نباید وى را تنها گذاشت به علت کنجکاوى مخبرین جراید ترکیه و خبر منتشره از رادیو ایران و انتشار خبر دیگرى در روزنامه مورخ ۵ نوامبر ۱۹۶۴به نام YENI GAZETEترکیه در نظر است تا چند روز دیگر به بورسا یکى از شهرهاى ترکیه که در سیصد و بیست کیلومترى غرب آنکارا مىباشد منتقل گردد جریان کتبا تقدیم خواهد شد.۷ نوامبر ۱۹۶۴(۱۶آبان۱۳۴۳)
امام را از خانه سوار ماشین فولکس و سپس سرکوچه سوار ماشین شورلت کردند و به سمت تهران بردند. بین راه قم به تهران، حضرت امام اعلام می کند که می خواهد نماز بخواند. بنابراین نماز صبح را در صحرا خواندند. هنوز آفتاب روز ۱۳ آبان ۱۳۴۳ از افق بیرون نیامده بود که امام سوار هواپیما شد. سرهنگ افضلی نیز همراه امام بود و هواپیما ساعت ۳۰ : ۱۱ دقیقه در فرودگاه آنکارا به زمین نشست. امام خمینی هنگام تبعید به ترکیه به افسر مأمور در هواپیما گفت: من برای دفاع از وطنم تبعید شدم.
***
پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرموده است:حُبّ الوطن مِن الإیمان - دوست داشتن وطن، جزء ایمان است.
ملی گرایی غیراز وطن دوستی است
«
از مسائلی که طراحان برای ایجاد اختلاف بین مسلمین طرح و عمال استعمارگران
در تبلیغ آن بپاخاسته اند، قومیت و ملیت است که دولت عراق سالهاست بدان
دامن میزند. و در ایران نیز دستجات محدودی دانسته یا ندانسته از آن ترویج
و تأیید می کنند. و در سایر نقاط از ترک و کُرد و دیگر طوایف هم همان راه
را پیش گرفته اند و مسلمانان را در مقابل هم قرار داده اند و حتی به
دشمنی کشیده اند؛ غافل از آنکه حب وطن، حب اهل وطن و حفظ و حدود کشور
مسئله ای است که در آن حرفی نیست؛ و ملی گرایی در مقابل ملتهای مسلمان
دیگر، مسئله دیگری است که اسلام و قرآن کریم و دستور نبی اکرم (ص) بر خلاف
آن است؛ و آن ملی گرایی که به دشمنی بین مسلمین و شکاف در صفوف مؤمنین منجر
میشود بر خلاف اسلام و مصلحت مسلمین و از حیله های اجانب است که از
اسلام و گسترش آن رنج میبرند.
از ملی گرایی خطرناکتر و غم انگیزتر،
ایجاد خلاف بین اهل سنت و جماعت با شیعیان است، و القای تبلیغات فتنه
انگیز و دشمنی ساز بین برادران اسلامی و ایمانی است.» صحیفه امام/۱۳/۲۰۹
امام در سپیده دم ۱۳ آبان ۱۳۴۳ توسط یک گروه از مأموران ساواک به سرپرستی سرهنگ مولوی ـ رئیس ساواک تهران ـ بازداشت شدند و هنوز آفتاب از افق سرنزده بوده که با یک فروند هواپیمای نظامی از فرودگاه مهرآباد به ترکیه تبعید شدند. اطلاعیه کوتاه ساواک که از رادیو و تلویزیون و روزنامهها انتشار یافت، چنین بود:«طبق اطلاع موثق و شواهد و دلائل کافی
چون رویه آقای خمینی و تحریکات مشارالیه علیه منافع ملت و امنیت و استقلال و تمامیت ارضی کشور تشخیص داده شد، لذا در تاریخ۱۳ آبان ۱۳۴۳ از ایران تبعید گردید.»
خلاصه اقامتگاههای امام خمینی(ازورودبه مهین تارحلت)۱۰سال و۴ماه زندگی
۱۲ساعت (یک شب)در"مدرسه رفاه"+
۲۴روزمدرسه علوی+
۳روزمنزل دخترش"زهرامصطفوی-دکتربروجردی"
+۱۱ماه(هشت روزکمتر)درشهرقم"+
۹سال۴ماه۱۲روز اقامت مجدددرتهران یعنی(۴ماه"۵روزکمتر")در"دربند"+۹سال ۱۷روز-جماران
دوازدهم۱۲بهمن۱۳۵۷ ورودبه میهن -ازدهم اسفندعزیمت به قم تادوم بهمن
ازدوم بهمنماه سال ۵۸ به محله "دربند"تهران رفتند(۴ماه"۵روزکمتر")
ازشب بیست و هشتم اردیبهشت۱۳۵۹به جماران رفت
البته ازاین مدت حضوردرتهران حدود۲ماه دربیمارستان بوده
دکترمعالج امام می گوید:بعد از۲۸روزاقامت درتهران- حضرت امام به قم رفتند. اما به علت ناراحتی قلبی به پیشنهاد بنده به تهران منتقل شدند. ایشان حدود ۴۸ روز در بیمارستان شهیدرجائی فعلی بودند. بعداً به منزلشان در خیابان دربند، که موقتی بود، منتقل شدند
در شرایطی که ترورها وجود داشت بتوانیم حضرت امام را سریع از جماران به بیمارستان نزدیکی منتقل کنیم، وجود نداشت. به حاج احمد آقا پیشنهاد کردم که در نزدیک ترین محل باید یک مرکز قلب، حتی به صورت مختصر، داشته باشیم. ایشان هم قبول کرد. بعد بیمارستان بقیه الله جماران با پیشنهاد بنده ساخته شد. در ساختنش نیز نظارت کامل داشتم.
در فاصله بیست متری محل سکونتشان بیمارستان ساختیم. ایشان در همان زمانی که بیمارستان آماده شده بود سکته وسیع قلبی کردند. قلبشان ایست کرد. درست پیشبینی کرده بودیم و بلافاصله ایشان احیا و به آن جا منتقل شدند.
بیماری امام تشخیص اولیه "سرطان معده "بود. بعد هم معلوم شد "سرطان خون" بودهکه اولین تظاهراتش را به طریق زخم معده نشان داده.
دکتر سید حسن عارفی سرتیم پزشکی حضرت امام ۸ خرداد ۱۳۹۳عصرایران
***
امام خمینی ازروزسوم خرداد۱۳۶۸تا۱۳خرداد۱۳۶۸دربیمارستان قلب بستری بود۱۰روز
۱۶:۰۱ با آمادگی کامل تیم پزشکی با الکتروشوکهای مکرر، گذاشتن لوله داخل مجرای تنفس و متصل کردن به دستگاه تنفس مصنوعی موقتاً ضربان قلب و تنفس ولو مصنوعی شروع به کار کرد.
۲۲:۲۲ با وجودی که پیس میکر کار میکند و الکتریسیته تحریکی به عضله قلب وارد میکند، ولی عضله قلب قادر به عکس العمل و منقبض شدن نیست.
ساعت۲۲:۲۳ شنبه ۱۳خرداد۱۳۶۸(٢٨ شوال ١٤٠٩)روح خدا به خدا پیوست.
***
امام فقط یک شب در مدرسه رفاه خوابیدند و بعد به مدرسه علوی رفتند
تفاوت تفکرودیدگاه۲ آیت الله
درادامه خواهیدخواند:آیت الله خوشبخت:«بنی صدر هر چه بود لات نبود و رعایت ادب را می کردوامااین ... د. وی(احمدی نژاد) ما را فریب داد!»
آیت الله امجد:«نامه بنده در دفاع از نظام و رهبری بوده است»وتقبیح مدیران اجرایی.
«استخاره عجیب» آقای امجدازامام خمینی!
سالها «آیتالله خوشوقت» در مجالس روضه آقای «امجد» حاضر میشد، تا اینکه بعضی از چهرههای سیاسی در این مجلس روضه ورود پیدا کردند(آیت الله سید هادی خامنهای و محمد هاشمی رفسنجانی) حاج آقای خوشوقت به آقای امجد تذکر دادند(آیت الله امجدگفتند:من که نمیتوانم اینهاازمجلسم بیرون کنم)آیتالله خوشوقت باایشان قطع رابطه کردند!
توضیحات نگارنده-پیراسته فر:پیامبران.رسولان .اولیای الهی آمده اند برای هدایت جامعه،بعضاً درراه هدایت جامعه بایدرفت بسوی اهل معاصی(اذْهَبْ إِلَىٰ فِرْعَوْنَ)نگفته آنهاراازازخودت طردکن،خداوندنگفته که شما فقط مأمورومسئول نیکان جامعه هستید،بدان رادرمجالس ومحافلتان راه ندهید واگرآمدند«بیرونشان کنید»بلکه برعکس،بایددعوتشان کرد..مادرتاریخ انبیاء،نداریم که رسولی باشدکه مسئولیتش هدایت ومعاشرت بانیکان باشد...واگرآدمهای غیرمؤمن آمدندبه مجلس یک عالمی،نشانه عدم سلامت آن عالم است.
مگردراوائل انقلاب ویا درنوفل لوشاتو چه کسانی دوروبر امام بودند؟
مگرغیرازاین است که هم مؤمنان متقی بودند وهم آنهایی که درهنوز«ایمان »دراعماق وجودشان رسوخ پیدانکرده بود.نگارنده این سطوربیاددارد،یکی ازبزرگواران (توکلی بینا) مصاحبه کرده بود ومی گفت:زنگ زدم به شهید«مهدی عراقی» گفتم برویم پاریس ،ببینیم چه کسانی دوروبرش(امام خمینی درنوفل لوشاتو) هستند وایشان می گوید: به شهیدعراقی گفتم :« بماخبردادندمنحرفین امام رادوره کردند!.
.»حالا اگرمرحوم خوشبخت اینهارا متوجه می شد،شایدنگاهش به امام تغییرمی کرد!ویاشهیدچمران درجبهه عده ای از یاورانش رزمندگان عجیب قریب بودند(اشرار،لات ولوتهای تهران-شاهرخ کاباره ای و..)،.... مسئول حسینیه سردارسلیمانی(کرمان)می گفت:سردارسلیمانی بمن می گفت که این جوانانی که طوری دیگرپوشش وتفکردارندرا دعوت کن که من باآنهاجلسه داشته باشم..همشهری سردارسلیمانی(مهندس باهنر) می گوید سردارسلیمانی -برعکس بعضی ازبزرگواران،باجناح مقابل حشرونشرداشت،درعزای وعروسی آنهاشرکت می کرد.
یادتان هست که زمانی که آقایان علما دختران وزنان بدحجاب را بالحن توهین واری تشبیه! می کردند،سردارسلیمانی نوشت»اینها(بدحجابها)دختران منن!..این رفتارها واین سبک وسلوک نتیجه اش این شد،وقتی بدست خبیث ترین فردروی زمین به شهادت رسید،همه آمدنددرتشیعیش(ازچپ وراست،باحجاب وبدحجاب)،اشکهای همه درفراقش جاری شد./پایان توضیحات نگارنده.
تفاوت دیدگاه ۲عالم : آیت الله عزیزالله خوشبخت-آیت الله محمودامجد.طردمنحرفین،جذب منحرفین
استاد«حاج شیخ محمود امجد» تقریباً هجده ساله بود که تحصیلات جدید را با هدف تحصیل علوم دینی رها کرد و به قم رفت. در مدت کوتاهی دورهٔ مقدمات و سطح را به پایان برد و تحصیل دروس خارج را آغاز کرد.
اساتید درس خارج فقه و اصول ایشان حضرت آیات امام خمینی، محقق داماد، حاج آقا حسین فاطمی، سید رضا بهاء الدینی، محمد تقی بهجت و عزیزالله خوشوقت بودند و در فلسفه و عرفان از محضر علامه طباطبایی بهره جست و در ۲۰ سال پایانی عمر ایشان با«صاحب المیزان» محشور بود و در جلسات عمومی و خصوصی او شرکت داشت.
بزرگترین استاد اخلاق و عرفان استاد امجد حضرت « آیت الله سید رضا بهاء الدینی» بود که از سال ۱۳۵۱ با ایشان مأنوس بود و از محضرش بهره میبرد.
حضرت آیت الله محمود امجد از سال ۱۳۵۰ با حضرت « آیتالله العظمی محمد تقی بهجت فومنی» ارتباط پیدا کرد و علاوه بر شاگردی، ارتباطی خاص و نزدیک با او داشت./راوی:محمد اشراقی.
سه سال قبل از رحلت آیتالله بروجردی که در قم بودم، با نام امام با عنوان «حاج آقا روحالله» آشنا شدم.
آقای امجدمی گوید:ایشان(امام خمینی) را به عنوان یک عالم اخلاقی میشناختم و همین مسأله باعث شده بود که ندیده به ایشان عشق بورزم. ایشان که در مسجد سلماسی فقه و اصول تدریس میکردند، بنده شرح لمعه میخواندم. از آنجایی که خیلی دلم میخواست با معنویت آشنا شوم و ایشان بین خواص به معنویت معروف بودند، بعد از اینکه تدریس ایشان تمام شد.
استخاره پُردردسر«استخاره»بگیریدکه بیایم منزل شمایانه!
آیت الله امجد می گوید:در فاصلهای که امام خمینی تنها به منزل میرفتند، وقتی به درب منزل ایشان رسیدم، گفتم: «آقا استخارهای بگیرید!»
استخاره گرفتند و خوشبختانه خوب آمد.
آقای امجدمی گوید،به امام عرض کردم: «استخاره گرفتم تا بیایم منزل شما!»
معظمله ابا و امتناعی نداشتند و «وارد منزل شدیم» و پس از جلوس و سکوت طولانی، به ناچار سکوت را شکستم و عرض کردم:
آیت الله امجد:آقا من آمدم قم و شرح لمعه میخوانم ولی آدم نشدم!
آن بزرگوار(امام خمینی) متعجبانه تماشا نمود و فرمود:شما اهل کجایید و چه میکنید؟
توضیح دادم وگفتم میخواهم از شما استفاده کنم. فرمودند: من دو مباحثه (تدریس فقه و اصول) دارم که همه وقتم را گرفته است،
و-سرانجام- با یک تواضع و بزرگواری فرمودند: «من هم مثل شما یک طلبه هستم!» بعد دستوراتی فرمودند. متأسفانه آنچنانکه باید بدان عمل نکردم!.
«امام خمینی»بعد از مدتی با درایت یا از چهرهام احساس کردند که «خیلی روزه میگیرم»، فرمودند: خیلی روزه نگیر! ریاضتی بالاتر از اتیان واجبات و ترک محرمات نیست. آقای امجدمی گوید:قصدت خیر باشد. این جملۀ ایشان معنای خیلی وسیعی دارد که بسیار جای تأمل است.
* وقتی ایشان را بعد از تبعید اول، شبانه به قم آوردند، ترتیبی داده بودند که مردم متوجه حضور ایشان نشوند اما علیرغم نقشه آنها، مردم فهمیدند و تقریباً ساعت ۱۰ شب بود که مردم همانند مور و ملخ با گریههای شوق به خانه امام رفت و آمد میکردند. حضرت امام پس از بازگشت به قم احکام مُستحدثات را شروع کردند و من همان زمان، سال اول تحصیل درس خارجم را با درس ایشان شروع کردم که با کمال تأسف بعد از مدتی دوباره تبعید شدند. سخنرانی آن روز ایشان مصادف بود با روز تولد فاطمه زهرا (س) و امام و شاه که ایشان فرمودند: به جای جشن باید عزا بگیریم. در همان سخنرانی بود که پیرامون قضیه «کاپیتولاسیون» ایراد سخنرانی کردند و فرمودند: «من این مجلس را منحل اعلام میکنم.»
* بعد از انقلاب دیگر ارتباطی با امام نداشتم. البته امکان ملاقات فراهم بود ولی چون در برخی مسئولیتها بودم و مشکلاتی هم در آن دوره دیده میشد، به خود اجازه ملاقلات نمیدادم و دلیلش این بود که میترسیدم اگر امام از من سوال کند که اوضاع چگونه است بگویم خوب است! که خلاف عقیده ام بود و اگر بگویم بد است، امام را ناراحت میکردم. بنابراین خود را از زیارت امام محروم کرده بودم.
* روزی با آیت الله بهاء الدینی که از مشهد میآمدیم ایشان قصد زیارت و ملاقات امام را داشتند و قرار شده بود که بنده هم با ایشان نزد امام بروم. با خود گفتم که اگر امام سوال فرمودند، جواب میگویم که: الحمدلله! و خوشبختانه یا متأسفانه آیتالله بهاءالدینی منصرف شدند./۲۴ بهمن ۱۳۹۲ایسنا بانشرمصاحبه جماران با آیتالله شیخ محمود امجد.
هشت درس از محضر استاد امجد :
۱. غیر از کامل و مکمّل، همه خاسرند.
خسران یعنی چه؟ خسران، زیان نیست. خسران یعنی اصل سرمایه از دست برود. سرمایه چیست؟ وقت است. إنشاءالله خدا به ما توفیق بدهد عقلمان را بهکار بیندازیم. عصر یعنی وقت. همه در زیان و ضررند مگر کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام میدهند و به حق دعوت میکنند و براساس حق، پایدارند. یعنی چه؟ یعنی کامل و مکمّلاند. یعنی اگر خروارها پول از دست داد، بگوید خب رفت که رفت! چیزی نشده است! ولی اگر یک لحظه از عمر انسان از دست رفت، دیگر قابل جبران نیست! فخر رازی که در این دنیا ذهنی جوّال مثل او پیدا نشده و فلاسفه را به زحمت انداخته است، میگوید من معنای خسران را از یک یخفروش یاد گرفتم. یخفروش چه گفت؟ «إرحموا من یذوب رأس ماله»؛ رحم کنید به کسی که رأسالمالش ذوب شد. یعنی به دادم برسید! یخ ذوب میشود و تمام میشود. این سرمایهام است!
۲. خیلی از آقایان میگویند چرا صحبت نمیکنی(جواب نمی دهی)؟
ما یک دعای سمات و یک دعای ندبه گذاشتهایم، همیشه هرجا باشیم، این دو را برگزار میکنیم. از این سخنرانیها نتیجهای حاصل نمیشود. البته این آقایان باید حرف بزنند. باید خیلی حرف زد تا کمی اثر بکند. ما آمدهایم روضه نه برای اینکه فقط سینه بزنیم.
روضه برای این است تا کسی که به مجلس میآید مطلب بگیرد.
اما من برنامه سخنرانی ندارم. میگویند چرا صحبت نمیکنی؟ شعر مولوی را خواندم که:
خموش باش که گفتی بسی و کس نشنید
که این دهل ز چه بام است و این بیان ز کجا
گوشها کر است! من کَرَم. گوش نمیدهم. آقا میخواهد مرا نصیحت کند، میگویم حرفت را شنیدم دیگر بس است! این حرف یعنی چه؟ یعنی گوش نمیدهم. همهجا نفاق و دروغ و بازیگری است. «چون نیک بنگری همه تزویر میکنند.»
۳. آیتالله حقشناس به بچهها میگفت «داداشجون! خدا دوستت دارد!» و آدمهایی را که آلوده بودند، با این یک کلمه هدایت میکرد. این ماجرا را از من داشته باشید. با یک واسطه میگویم.
«آقا شیخ محمدحسین زاهد» که از علمای تهران بود، مرحوم میشود. مردم میآیند خدمت آیتالله بروجردی و میگویند ما این آقا را میخواهیم. عین عبارتی که برای من نقل کردند این است.
منظورشان آقای« حقشناس» بود.
آقای بروجردی به ایشان(حق شناس) میگوید خب برو! ایشان میگوید من میخواهم درس بخوانم.
«امام خمینی »آنجا نشسته بوده و به آقای حقشناس میگوید خب برو! ایشان میگوید خودت برو!
امام گفته بود والله اگر اینها سراغ من آمده بودند، میرفتم.
یعنی بحث و درس حوزه را رها میکردم و میرفتم. بعد آقای بروجردی به آقای حقشناس گفته بود برو اما نمیخواهد مردم را دیندار کنی!
این سخن را به آیتالله حقشناس گفته بود که یک «پارچه نور »بود.
به ایشان گفته بود برو ولی نمیخواهد مردم را دیندار بکنی، این یک ذره دین مردم را نگیر! اینها را تبلیغ کنید. در حوزهها بگویید. این مطالب همهجا برود!
۴. میگوییم تا همه عالَم بدانند که اسلام دین فطرت است. دین عقل است. دین انسانیت است. دین همگانی است. دین جاودانی است. اصلاح بشر در این دین است. البته اسلامِ بدون زوائد چنین است. خیال میکنند اسلام، منم و بیدین میشوند.
سابق در مساجد دکترمصطفی چمران و شهیددکترسیدرضا پاکنژاد درست میشد.
حالا چه شده که الان بچهها از مسجد فرار میکنند!؟
چون منِ عمامهبه سر فراریشان میدهم. اسلام دین« عقل» است. ای اهل دنیا بدانید! اعمال ما ربطی به اسلام ندارد.
۵. اسلام صداقت میخواهد. خدمت و خیرخواهی برای همه میخواهد. تعاون همگانی میخواهد. تعامل و هماهنگی میخواهد. دوستی و الفت میخواهد. به حرف زدن نیست. متاسفانه عمل در ما نیست. حتی حقیقت را نمیپذیریم چه رسد به اینکه به حق عمل کنیم. البته ادب این است که جسارت به شما نباشد. من و امثال من حتی حاضر نیستیم حق را بپذیریم چه رسد که حق را عمل کنیم! بعد میگوییم لعنت به فلانکس و فلانکس. ما اگر جانشین فلانی بودیم، فاطمه زهرا را نمیزدیم؟! اسلام این نیست که ما داریم. اسلام اجازه نمیدهد ما تهمت بزنیم. اسلام اجازه نمیدهد ما خیانت کنیم. اسلام اجازه نمیدهد ما با بیتالمال بازی کنیم. اسلام اجازه نمیدهد ما بازیگری کنیم! میخواهم بگویم ما این هستیم. ما دین را خراب کردیم.
۶. درس آقای بهاءالدینی چه بود؟ یک کلمه بود و آن اینکه بازیگری نکنید! حالا همه میگویند من شاگرد آقای بهاءالدینیام. کو؟ یک ذره از حالت آقای بهاءالدینی در چه کسی هست که از آقای سیدرضا بهاءالدینی خرج میکنند؟! یک ذره از آقای بهجت در چه کسی هست؟ چه کسی به سخن آقای بهجت عمل کرده تا بگوید شاگرد ایشان است؟ آقای «بهجت» که میگوید به علمتان عمل کنید. کیست که به علمش عمل کند؟ بنده که نیستم.
۷. این مجالس برای چیست؟ امام حسین کشته شد برای حقایق نه اینکه فقط بیاییم بگوییم یاحسین و گریه کنیم. خیلیها میگویند یاحسین و گریه میکنند.
«عُمرسعد» هم گریه کرد. گول این گریهها را نخورید! گول این دادوقالها را نخورید. اینها معیار نیست.
۸. اگر میخواهیم امام خمینی را بشناسیم باید به «چهلحدیث» مراجعه کنیم.
نه فقط دانشگاهها بلکه علما و حوزهها باید این کتاب را با دقت مطالعه کنند تا ایشان را بشناسند. کسی امام را نمیشناسد.
امام روی وظیفه عمل کرد. برخی هم طبق وظیفه، سکوت کردند. حالا اگر این همه فساد هست، عطف به نتیجه نکنید و همه را به گردن امام نگذارید. اگر این همه فساد هست، از خطاهای ماست.
چراآیت الله خوشبخت رابطه خودراباآیت الله امجدقطع کرد؟
یکی از دوستان نزدیک آیتالله خوشوقت، آیتالله امجد بود.
آیتالله امجد بود. سالها قبل حاج آقای امجد مرتب به مسجد و مجالس آیتالله خوشوقت میرفت و در اکثر مجالس خود، میگفت: من خودم دائم از حاج آقای خوشوقت استفاده میکنم شما هم این فرصت را از دست ندهید، تا میتوانید از ایشان استفاده کنید.
آیتالله خوشوقت هم در مجالس روضه آقای امجد حاضر میشد، تا اینکه بعضی از چهرههای سیاسی در این مجلس روضه ورود پیدا کردند.
از جمله این چهرهها سید هادی خامنهای و محمد هاشمی (برادر آیتالله هاشمی رفسنجانی) بودند از همین رو حاج آقای خوشوقت به آقای امجد تذکر دادند که حضور این چهرهها در مجلس شما، در ذهن مردم به ویژه جوانان جنبه تایید از طرف شما را دارد، آنها را راه ندهید.
اما آقای امجد گفت: نمیتوانم که آنها راه ندهم، مجلس روضه امام حسین(ع) است. آیتالله خوشوقت گفت: اگر نمیتوانی مانع آنها شوید پس مجلس خودتان را تعطیل کنید و الا تایید باطل به هر نحوی حرام است. اما آقای امجد قانع نشد و حاج آقای خوشوقت ارتباط خود را با آقای امجد بطور کلی قطع کردند./خبرآنلاین ۲۹ فروردین ۱۳۸۹ بنقل ازشیعه آنلاین.
آیت الله امجد در سخنانی که به مناسبت مراسم سوگواری حضرت زینب(س) در قم برگزار شد، توضیحات کاملی درباره نامه منتشر شده به مسئولان کشور را ارائه کرد و از کسانی که سعی دارند ایشان را در مقابل رهبری و نظام قرار دهند، شدیدا تبری جست
آیت الله امجد گفت: این نامه مقاصد نادرست بسیاری را برای ما معلوم کرد و اعتراض من در این نامه به مسئولان اجرایی کشور است که در بدنه های مختلف نظام رسوخ کرده و موجب اختلال در کارهای مردم می شوند.
این استاد اخلاق در سخنرانی خود با انتقاد شدید از عده ای از مسئولان اجرایی کشور افزود: دست های بسیاری با اختلال در نظم کشور می خواهند عملکرد غلط خود را به نام نظام و رهبری تمام کنند که من منتظرم در آینده دست ها و نیت پلید آنها را رو خواهم کرد.
وی با اشاره به اینکه نامه بنده در دفاع از نظام و رهبری بوده است تاکید کرد: اصلا مخاطب نامه من کلیت نظام جمهوری اسلامی و رهبری نبوده و بنده عامل توازن در جامعه هستم و اگر در این سال ها سکوت کرده ام به همین دلیل بوده اس و به حول و قوه الهی دست هایی را که به این کشور خیانت می کنند شناسایی و رو خواهم کرد.
آیت الله امجد ادامه داد:خانمی را که در مدت اخیر در فرودگاه با برخوردهای زشت پاسپورتش را گرفته اند و مانع خروج او شده اند را من به خوبی می شناسم و با کسانی را چنین برخوردی کرده اند و با این برخورد ها، مقاصد سیاسی را دنبال می کنند تا به نظام و مردم خدشه وارد کنند باید برخورد جدی شود.
«حجت الاسلام حسین فتحی» از نزدیکان آیت الله امجد به خبرآنلاین گفت : اخبار درج شده درباره آیت الله امجد کاملا دروغ بافی رسانه هاست.
وی درباره سایت منسوب به آیت الله امجد گفت: ایشان هیچ سایتی نداشته اند که فیلتر شود و وبلاگی منسوب به ایشان بوده که آن هم توسط یکی از مریدان جوان حاج آقا فعالیت می کرده است و به دلیل انتشار برخی موارد از سوی بلاگفا و طبق قوانین بلاگفا بسته شده است که هیچ ارتباطی با آیت الله امجد ندارد.
وی با ابراز تاسف از مواضع برخی دوستان نزدیک و مریدان گذشته درس اخلاق افزود: از همه مریدان و علاقه مندان آیت الله امجد می خواهم که فریب شایعات و دروغ بافی های رسانه ها را نخورند و بدانند که مواضع ایشان همچون گذشته روشن است. /
توضیحات نگارنده-پیراسته فر:دردهه هفتادکه دانشجوبودیم،غروبهامی آمدیم نمازخانه کوی دانشگاه-امیرآباد،آیت الله امجد«امام جماعت»بود،جمعیت زیادی درنمازجماعت شرکت می کردند،ایشان بابرخوردخوبشان توانسته بوداین جوانان آینده سازراجذب بکند.
واماهمه پیامبران آمده اندبرای هدایت جامعه،هدایتِ هادیان نیامده اند،بلکه آنهایی که هنوزسردرگرواله هایی دیگری دارندکه بروندبسوی آنها،اذْهَبْ إِلَىٰ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَىٰ ﴿طه: ٢٤﴾..حالااگرحضرت آیت الله خوشبخت اینهارامنحرف ویاطاغی می داند،اینهاکه آمده اندبسوی شما(علما،هادیان جامعه)چرابایدبجای سخنان جاذب ،آنهاراطردکرد!؟
البته بنظرمی آید منظورمرحوم هاشمی رفسنجانی باشد(امین ومعتمدامام خمینی بودودرقبل وبعدازانقلاب خدمات بزرگی برای جامعه مسلمانان کرد)،
باجانشین امام(رهبرفعلی انقلاب)هم ،صرفاٌ دربرداشتِ پاره ازمسائل اختلاف نظرداشت(غیرطبیعی نیست)،
اما هیچوقت درصددمقابله برنیامد ویاخدای نکرده جسارتی نکرد ورهبرانقلاب هم دررحلتش برایش سنگ تمام گذاشت.
حضوررهبررانقلاب برسرمزار رفیق بی بدلیلش۱۳۹۶/۱۱/۱۱
رهبرانقلاب درباره هاشمی فرموده بودند«هیچکس برایم هاشمی نمی شود».
.مگربرادرمرحومش(محمد)چه جنایتی ویاتخلفی کرده که نبایدآقای امجدبهش نزدیک شود ویا برادررهبرانقلاب(سیدهادی)چه خیانتی وجنایتی کرده که حضورش درمجلس وعظ جای اشکال داشته باشد.
اگرهم اینهاراخطاکار وظالم بدانیم،مگرعالِم نبایدبا خطاکاران سرکارداشته باشد!؟
کجای دین وآیین رسولان واولیاء خداآمده که رهبران جامعه فقط بایدبامؤمنان حشرونشرداشته باشند؟ومنحرفین حق حضوردرپای منبرشان رانداشته باشند؟!... اینجاست که تفاوت عالم وعابدنمایان می شود...پایان توضیحات نگارنده.
جماران :آیت الله محمود امجد در مراسم قرائت دعای عرفه در قم گفت: همه مطالب اسلام در دعای عرفه آمده است. امام سجاد(ع) تمام معارف اسلام را به صورت دعا به ما آموخت. اهل بیت(ع) قرآن ناطق هستند. ما باید شکرگزاری کنیم که نعمت قرآن و اهل بیت برای ما هست و شکرانه آن این است که از خدا بخواهیم با اینها آشنا شویم. حیف است آدم در حوزه علمیه باشد و عرفان و فلسفه خوب بلد باشد ولی معرفت نداشته باشد.
این استاد برجسته حوزه افزود: من از سیاست بدم می آید؛ علتش این است که «زین خلایق برکنار باید بود». پیش از انقلاب امام به آیت الله صدوقی فرمودند «روحانیت باید خودش را اصلاح کند». مدرسه فیضیه که علمای بزرگ دارای درجه های عالی اجتهاد تحصیل کرده اند که حتی یک نفر از آنها الآن در حوزه نیست. آنها آدم ها را هدایت می کردند؛ کسی با برهان ستیزی هدایت نمی شود. وقتی که تزکیه و تهذیب نباشد خطرناک است.
وی تأکید کرد: منبر باید به مردم بصیرت دهد ولی وقتی منبر آلوده به دنیا شد، این حرف زدن مضرّ است. کسانی که مردم را نادان می دانند خودشان نادان هستند. بعضی وقت ها به خاطر منافع و مصالح چیزی نمی گویند ولی می فهمند.
آیت الله امجد اظهار داشت: قطعا امام زمان(عج) از این اوضاع راضی نیست. امام زمان(عج) به چاپلوسی، تهمت و آبرو ریزی راضی نیست. امام رضا(ع) می فرماید اگر به همدیگر تهمت بزنید من شما را نفرین می کنم. عرفان و فلسفه خوب است ولی به شرطی که مهذّب باشد. بر اساس آیه قرآن اگر مردم با هم خوب باشند رستگار می شوند. فریب شیطان و خواسته های نفسانی نمی گذارد ما رستگار شویم.
این غیراز تهدید «تجمع طلاب »(پنج شنبه، ۲۵ مرداد ۱۳۹۷)
«ای مدعی بهشت برجام/ استخر فرح تو را سرانجام»، «ای لرزه بر اندام تو از فیضیه؛ استخر فرح نماد بدعاقبتی است»
وی با بیان بر اینکه جامعه ای که نقد نداشته باشد عاطل و باطل است، گفت: هرچه انسان مقامش بالاتر می رود مسئولیتش بیشتر می شود.
شنیده ام در مدرسه فیضیه گفته اند «استخر فرح در انتظارت».
هر کاری می خواهید انجام دهید ولی وقتی عمامه سر گذاشتید و این حرف ها را زدید، توهین است./۳۱ مرداد ۱۳۹۷پارسینه
استخرسعدآباد-عمارت کوشک-بعبارتی «استخرفرح»
محل فوت هاشمی رفسنجانیتوضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:استخر فرح در انتظارت» پلاکاردی که مرجع ضمیرش کسی جز حسن روحانی رئیس جمهوری ایران نبود و پیامش تهدیدی بود با یادآوری درگذشت آیتالله اکبر هاشمی رفسنجانی. رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام در استخری به نام «کوشک» متعلق به مجمع تشخیص مصلحت نظام درگذشته بود.
اما اینها -درعالم جهالت-طوری حرف می زنند که انگار«سرهاشمی»رادرآب کردند -خفه اش کردند!
آیت الله امجد با اشاره به لزوم بازگشت به اصل توحید و ترویج صداقت در جامعه، صداقت و دروغ نگفتن را از نتایج ایمان به خدا دانسته و ابراز کرد: همه ما باید حق پرست باشیم. چرا که حضرت علی(ع) هم صداقت می خواهد. باید به خودمان دروغ نگوییم. اگر بنده خدا هستیم، باید صادق باشیم. اگر می گوییم «اهدناالصراط المستقیم» و اگر می گوییم «ایاک نعبد و ایاک نستعین»؛ بنابراین باید حق پرست باشیم. کسی که حق پرست است دروغ نمی گوید.
آیت الله امجد در سخنانی در شب بیست و یکم ماه مبارک رمضان در مجتمع آموزشی روشنگر؛ با تاکید بر بازگشت به سیره و منش اهل بیت و حضور آموزه های قرآن در شئونات زندگی تاکید کرد: اگر قرآن را بر سر می گیریم، به معنی این است که قرآن باید در تمام زندگی ما حاکم باشد. باید به خدا و اهل بیت برگردیم.
این همه دروغ و «حُقّه بازی »که در جامعه رواج پیدا کرده است، به دلیل فراموش کردن اهل بیت است. نباید دروغ و ریا در زندگی ما حاکم باشد.
* آدم در این ناهنجاریهای جامعه «دق» می کند.
این استاد اخلاق در ادامه، با اظهار تأسف از مشکلات جامعه گفت: آدم در این ناهنجاری های جامعه دق می کند. باید بتوانیم در جامعه حرف حق را بزنیم و حق خود را بگیریم. این بدترین درد است که کسی نتواند حرف حقی را بگوید.
* گناه ایمان را از بین می برد.
آیت الله امجد ضمن تاکید بر پاکی نفس انسان، به نقش گناه در زدودن و از بین بردن خلوص و ایمان به خدا اشاره کرد و افزود: تا وقتی نفسانیت هست، همه کارهای ما خراب است.
همه ما محب اهل بیت هستیم، و همین حضور ما در این مراسم، یعنی اینکه در دل همه ایمان به خدا و حب اهل بیت وجود دارد. اما گناه ایمان را ازبین می برد. دروغ و ریا ایمان را از بین می برد.
وی با اشاره به عظمت و بزرگی شب های قدر، در ادامه دعا کرد: تا زندانیان بی گناه آزاد شوند و مشکلات نسل جوان، مخصوصا مشکلات ازدواج جوانان در پناه امام زمان(عج) مرتفع شود.
* کسی که در این لباس به مردم خیانت کند، بزرگ ترین خیانت را به مردم کرده است.
آیت الله امجد در ادامه صحبت های خود با اشاره به تاثیرروحانیت در هدایت جامعه، به نقش پررنگ روحانیون اشاره کرد و مسئولیت روحانیون را در خصوص گفتار و رفتارشان سنگین و حائز اهمیت برشمرد. وی افزود: روزگار عجیبی است. بسیاری از روحانیون بزرگ در زمان های گذشته بودند که مردم را هدایت می کردند. و مردم با دیدن آنها خدا و اهل بیت را می شناختند. اما اگر کسی در این لباس یک ذره خطا کند، بزرگ ترین گناه است. کسی که در این لباس به مردم خیانت کند، بزرگ ترین خیانت به مردم را کرده است.
*بهترین عمل نماز است.
استاد امجد در بخش دیگری از صحبت های خود، با اشاره به اهمیت و نقش نماز در تربیت افراد و اصلاح امور جامعه گفت: نماز انسان را نجات می دهد. بهترین عمل نماز است. بهترین اعمال در شب های قدر استغفار است. توبه گناهان را از بین می برد.
*دین گریز کردن و دین ستیز کردن مردم بزرگ ترین خیانت است.
آیت الله امجد با اشاره به وجود نارسایی های اجتماعی؛ دین گریزی و دین ستیزی در میان جوانان را از مهم ترین مشکلات جامعه برشمردند و آن را از نشانه های عدم هدایت و تربیت صحیح جامعه دانستند. ایشان در این خصوص فرمودند: اولین کسی که به جوانان عنایت دارد خود خداوند است. امروز شاهد دین گریزی مردم و جوانان هستیم. دین گریز کردن و دین ستیز کردن مردم بزرگ ترین خیانت است.
* کسی که اجازه ندهد از او انتقاد شود مشرک است.
این استاد اخلاق در ادامه با تاکید بر لزوم وجود نقد در جامعه اشاره کرد: هیچ کس نمی تواند به کسی بگوید که معصوم است. عصمت دادن به افراد کار خداست. همه خطاکاریم و قابل انتقادیم. اگر کسی را نقد نکنیم، مصداق شرک است. کسی که اجازه ندهد از او انتقاد شود، مشرک است.
وی در ادامه به سه گروه اجتماعی اشاره کرد و گفت: دسته اول کسانی بودند، که می گفتند انقلاب غلط است و اصولا با همه چیز مخالف بودند. دسته دوم کسانی بودند که می گفتند ما به این مسائل کاری نداریم، و زندگی خودمان را می کنیم. اما دسته سوم کسانی بودند که نسبت به وضع موجود انتقاد داشتند و نقاد بودند. خیرخواهان نقاداند و بهترین افراد بشر کسانی هستند که منتقدند. اگر این افراد نباشند، جامعه از دست می رود. باید کاری کنیم که جوانان دین گریز و دین ستیز نشوند.
*اگر بدانیم خدا ما را عذاب می کند، آمرزیده می شویم.
وی در بخش دیگری از سخنرانی خود، با اشاره به مفهوم و تاثیر توبه خطاب به جوانان ابراز کرد: توبه یعنی پشیمانی. کسی که پشیمان شد، دیگر گناه نمی کند. اگر بدانیم خدا ما را عذاب می کند، آمرزیده می شویم. روایت ها و داستان های بسیاری داریم که خدا کسی را که توبه کند و بازگردد می بخشد.
*گویا همه داریم از خدا فرار می کنیم.
وی ادامه داد: بی احساسی و بی اهمیتی به حقوق انسان ها و حقوق یکدیگر، نشان دهنده فرار از خدا و پیامبر است. گویا همه داریم از خدا فرار می کنیم. همه ما باید نسبت به یکدیگر مسئول باشیم.
*مدار اسلام، مدار صداقت است.
آیت الله امجد ضمن تاکید بر تاکید اسلام بر صدق گفت: مدار اسلام مدار صداقت است. باید با همدیگر با صداقت برخورد کنیم. خدایا ما پشیمانیم. توبه ما را بپذیر.
وی ادامه داد: ادعای علم نشان دهنده نا آگاهی است. کسی که می گوید من علم دارم، بیش از همه نادان است. خداوند دنیا را برای انسان و انسان را برای تکامل خلق کرده است. کسانی در جامعه هستند که از این نعمت های خدادادی استفاده می کنند و تکامل می یابند؛ مثل شهید چمران.
*وجود علمای ربانی سبب تقویت دین می شود.
استاد امجد گفت: همه باید توبه کنیم و به خدا بازگردیم. باید از خدا بخواهیم که به ما عصمت دهد. از معجزات اسلام این است که انسان می تواند مصون و معصوم بماند و زندگی کند. بسیاری از علمای ما هستند که کوچک ترین خطایی ـ به اندازه سر سوزن ـ در زندگی خود نداشتند. وجود علمای ربانی سبب تقویت دین می شود.
*جهنم شوخی نیست.
این استاد اخلاق و عرفان ضمن برشمردن ویژگی ها و صفات جهنم افزود: خداوند انشالله ما را از آتش غضب و شهوت نجات دهد. همه بدانید که جهنم شوخی نیست. چه کسی می تواند بگوید که کافر از دنیا می رود یا مسلمان؟ ما نباید به اشخاص نمره دهیم.
*کسی که به فکر جامعه نباشد مسلمان نیست.
وی در ادامه افزود: این که می گوییم : «اللهم اصلح کل فاسد من امور المسلمین» و «اللهم اشف کل مریض» و... یعنی به فکر جامعه هستیم. کسی که به فکر جامعه نباشد مسلمان نیست. اگر مسلمانیم باید به فکر جامعه باشیم. این قدر سنگ جلوی ازدواج جوانان انداخته اند که این مشکلات در جامعه به وجود آمده است.
استاد امجد در پایان از خداوند خواست؛ انشاالله به آبروی موسی بن جعفر (ع) همه زندانیان بی گناه را آزاد شوند./۲۹ تیر ۱۳۹۳پارسینه
حجت الاسلام صدیقی، چهارشنبه، شب ولادت حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام، در مراسم بزرگداشت حضرت آیت الله خوشوقت در تالار شیخ صدوق در جوار حرم مطهر حضرت عبدالعظیم الحسنی علیه السلام در میان سخنان خود به این حکایت اشاره کرد و گفت: حضرت آقا در دیداری که جمعی از بزرگان و خواص خدمتشان رسیده بودند، فرمودند: طوفان های بزرگی در راه است، خودتان را متصل کنید.
وی گفت: در آن جلسه یکی از افراد از حضرت آقا می پرسند، به چه کسی خود را باید متصل کنیم؟ و حضرت آقا، آیت الله خوشوقت را از بزرگانی معرفی می کنند که اتصال به ایشان مایه نجات در گردبادها و طوفان های تند اعتقادی و سیاسی آینده خواهد شد.
و اما ذکر اینکه نکته، من را یاد برخی ها می اندازد که متاسفانه باد ها و گردبادها بردشان و نیز برخی که هنوز هم در مقابل بادها مقاومت می کنند و همچنین عده ای که کالجبل الراسخ، استوار و محکم دربرابر بادها ایستادگی کرده اند.
در این میان اما، افراد وجود دارند که خودشان محل رجوع جوانان و مردم از اقشار مختلف اند که انحراف ایشان و اسیر گردباد شدن شان، خرابی های بزرگ تری را به بار می آورد.
از جناب حاج آقای امجد که من از دوران نوجوانی ارادت خاصی به محضرشان داشته ام این روزها خبرهایی در برخی سایت ها و وبلاگ ها منتشر می شود که برای امثال من ناراحت کننده است برای مایی که نمازهایی پشت سر ایشان، اقامه کرده ایم و اوقات جوانی خود را با منبرهای اخلاقی ایشان گذرانده ایم سخت است که اکنون مواضع عجیب و غریب ایشان را نظاره گر باشیم.
روی سخن من البته اینجا با جناب آقای امجد نیست که نصیحت بزرگان کار بزرگان است و اما آنچه برای من در مطالعه احوال کنونی ایشان جالب می نمود این است که در آن، به برهه ای برخورد کردم که رابطه ایشان با حضرت آیت الله خوشوقت به دلیل عمل نکردن به راهنمایی های ایشان قطع شده است.
یکی از نزدیکان حضرت آیت الله خوشوقت می گوید: حاج آقای امجد مرتب به مسجد و مجالس آیتالله خوشوقت میرفت و در اکثر مجالس خود، میگفت: من خودم، دائم از حاج آقای خوشوقت استفاده میکنم شما هم این فرصت را از دست ندهید، تا میتوانید از ایشان استفاده کنید.
آیتالله خوشوقت هم در مجالس روضه آقای امجد حاضر میشد، تا اینکه بعضی از چهرههای سیاسی در این مجلس روضه ورود پیدا کردند.
از همین رو حاج آقای خوشوقت به آقای امجد تذکر دادند که حضور این چهرهها در مجلس شما، در ذهن مردم به ویژه جوانان جنبه تایید از طرف شما را دارد، آنها را راه ندهید. اما آقای امجد گفت: نمیتوانم که آنها راه ندهم، مجلس روضه امام حسین(ع) است. آیتالله خوشوقت گفت: اگر نمیتوانی مانع آنها شوید پس مجلس خودتان را تعطیل کنید و الا تایید باطل به هر نحوی حرام است. اما آقای امجد قانع نشد و حضرت آیت الله خوشوقت ارتباط خود را با آقای امجد بطور کلی قطع کردند. الهی لا تکلنی علی نفسی طرفة عین، ابدا./جهان نیوز۲۹ خرداد ۱۳۹۰
***
شب گذشته (یکشنبه) محمد هاشمی در مجلس وعظ آیتالله امجد واقع در خیابان نجات الهی تهران حاضر شد و برای دقایقی نیز به بیان مطالبی در این جمع پرداخت.
با این حال، زمانی که وی خارج از موضوع جلسه به مسائلی مانند توقیف روزنامه کارگزاران و بهرهبرداری سیاسی از این جلسه اقدام کرد، برخی از جوانان حاضر در مجلس، به وی اعتراض کردند و گفتند ما برای شنیدن این حرفها اینجا نیامدهایم.تعدادی از همراهان هاشمی قصد ساکت کردن معترضان را داشتند که آیتالله امجد با تأیید این اعتراض، یادآور شد که حق با این جوانان است./،دوشنبه، ۲۱ بهمن ۱۳۸۷رجانیوز
***
چرا رابطه آیتالله خوشوقت با آیتالله امجد قطع شد؟
یکی از دوستان نزدیک آیتالله خوشوقت، آیتالله امجد بود. سالها قبل حاج آقای امجد مرتب به مسجد و مجالس آیتالله خوشوقت میرفت و در اکثر مجالس خود، میگفت: من خودم دائم از حاج آقای خوشوقت استفاده میکنم شما هم این فرصت را از دست ندهید، تا میتوانید از ایشان استفاده کنید.
آیتالله خوشوقت هم در مجالس روضه آقای امجد حاضر میشد، تا اینکه بعضی از چهرههای سیاسی در این مجلس روضه ورود پیدا کردند.از جمله این چهرهها سید هادی خامنهای و محمد هاشمی (برادر آیتالله هاشمی رفسنجانی) بودند از همین رو حاج آقای خوشوقت به آقای امجد تذکر دادند که حضور این چهرهها در مجلس شما، در ذهن مردم به ویژه جوانان جنبه تایید از طرف شما را دارد، آنها را راه ندهید. اما آقای امجد گفت: نمیتوانم که آنها راه ندهم، مجلس روضه امام حسین(ع) است. آیتالله خوشوقت گفت: اگر نمیتوانی مانع آنها شوید پس مجلس خودتان را تعطیل کنید و الا تایید باطل به هر نحوی حرام است. اما آقای امجد قانع نشد و حاج آقای خوشوقت ارتباط خود را با آقای امجد بطور کلی قطع کردند./۰۳ اسفند ۱۳۹۱انتخاب
«محمد امجد» فرزند ارشد آیت الله محمود امجد است.
محمدرضا زائری: جمعه روز ی از روزهای آغاز جوانی و اتاق آخر شبستان مسجد شارعی که پاتوق ما بود برای جلسه محفل انس با قرآن ودم غروب و وصف روحانی سالخورده و اهل دلی از فضلای قم که قرار بود از آن شب امامت مسجد را بر عهده بگیرد .
و گفتند : حاج آقا آمد ،نامش حاج آقا امجد . نامی که ماند برای ما و آیت الله امجد و استاد امجد و حضرت ایت الله و جناب استاد هیچ وقت روی زبانمان نچرخید . حاج آقای ما از راه رسید و در ذهن و دل و خاطر ما با همان قامت بلند و قدم زدن سریع و لبخند شیرین ماندگار شد .
حاج آقای ما آمد و در تهران ماند و با همان شوریدگی و سادگی و بی تکلفی که " تکلف گر نباشد خوش توان زیست " و با بی تعلقی که " تعلق گر نباشد خوش توان مُرد " . حاج آقا یما از همان عصر جمعه که به تهران آمد در دل جوان ها و دانشجو ها و طلبه ها جا گرفت و شد حاجآقا امجد . بعدها هم هر چه از آیت الله بهاء الدینی وصفش را شنیدیم یا از حضرت آیت الله بهجت اشاره ای دیدیم یا در محضر آیت الله جوادی نکته ها خواندیم باز همچنان آیت الله نازنین و دوست داشتنی و نزدیک و راحت ما همان حاج آقا امجد بود.
دیگر ما بودیم و حاج آقا . در مدرسه عالی شهید مطهری ، در کوی دانشگاه تهران ، در حلقه دعای سمات ، در روضه محرم و صفر ، در قم و دماوند وتهران ، آخر شب یا میانه روز . هر سؤال پاسخی سریع داشت پیش حاج آقا و هر مشکل راه حلی ساده ، گویی این مرد زندگی نداشت ، گویی خانواده نداشت ، گویی استراحت نداشت .
وقتی دلمان می گرفت دست بر سرمان می کشید و وقتی آشفته می شدیم آراممان می کرد . وقتی به دیوارهای بلند و درهای بسته می خوردیم با مهربای راهی می یافت و وقتی به چهره های عبوس و اخمهای درهم می رسیدیم لبخند و مهربانی او بود که امیدمان می بخشید .
مسافری بود که روی زمین قرار نمی گرفت و به چیزی بسته نمی شد ، این آزادگی و رهایی ، این شوریدگی و بی قراری شیفته مان می کرد . شاید برای همین بود که خانه ای نداشت و زندگی اش را دو سه بار کامل بخشیده بود . درها را باز کرده بود که هر کسی هر چه نیاز دارد بردارد و برود . یکی یخچال را نیاز داشت و یکی فرش را و دوباره حاج آقا بود که با همراهی بانوی صبور و همراه زندگی اش از نو شروع می کرد با میز شکسته ای یا فرش پاره ای .
امجدحاج آقا شد پدر برای همه مان ، وقتی خواستیم برویم خواستگاری او را جلوتر فرستادیم و وقتی بچه دارشدیم او در گوش نوزادمان اذان گفت . وقتی خانه اجاره کردیم او به مهمانی کوچکمان آمد و وقتی ماشین خریدیم او در کنارمان نشست .
در نرمریز اشک با او " علی علی مولا " گفتیم و در گرمسوز آه " مکن ای صبح طلوع " را ناله کردیم . در زیارت خورشید خراسان با او همقدم شدیم و در پابوس ماه قم او را همراهی کردیم . کتب اگر خواندیم با او خواندیم و بحث اگر کردیم با او گفتیم و شنیدیم . هم حلقه اتصال و پیوند ما جوان تر ها بود با بزرگان حوزه و پیران عالم عرفان و معنویت ، و هم از افتادن به بیراهه هایی به ادعای عرفان و سلوک و معنویت بازمان می داشت که مردانه می ایستاد و می گفت : " آمده ام تا دکان ها و کاسبی ها را تعطیل کنم "
در روزگاری که کمتر کسی " آخوندی " می کند به معنای پدری و همراهی و همدلی . در روزگاری که کمتر کسی رها و بی تعلق و بی بستگی است ، در روزگاری که هزار و یک ملاحظه و مناسبت و مراعات در لابلای هر کلام و نگاه و حرف و حدیث هست وجود مردی به نام " محمود امجد " گمشده ما بود .
حاج آقا مال ماست ، نه مال کسانی که با هزار و یک فتنه و نیت شوم در پی مصادره اش هستند . حاج آقا مال ماست ، نه مال کسانی که تازه از راه رسیده اند . حاج آقا مال ماست نه مال آنها که دیر آمده اند و می خواهند زود بروند .
حاج آقا مال ماست و برای همین دلمان می گیرد وقتی می بینیم برخی از صفا و سلامتش سوء استفاده می کنند . برای همین نگران و اشفته می شویم وقتی می بینیم چنگال های خطرناکشان را برای دریدن آبرو و حرمتش تیز کرده اند . برای همین می ترسیم وقتی می بینیم این پدر و برادر همدل و همراه را می خواهند از ما بگیرند .
شاید برخی از دیدگاه ها و افکار ایشان را نپذیریم ، شاید بعضی مواضع سیاسی ایشان را نپسندیم ، شاید گاهی سلیقه هایمان متفاوت باشد ، اما این همه باعث نمی شود پدری و برادری این مرد نازنین را فراموش کنیم . این همه موجب نمی شود قدر و قیمت این گوهر کمیاب را ندانیم ، این همه سبب آن نیست تا از خاطر مان برود که " به هر الفی الف قدی برآید "
حاج آقا بزرگ اسـت ، دوست داشتنی است ، قیمتی است اما معصوم نیست . ما مرید و نوچه او نیستیم که او اصلا آمده تا بساط همین مرید بازی ها و نوچه گری ها را به هم بزند . حاج آقا بزرگی است که ممکن است اشتباهات بزرگ هم بکند و افسوس که این روزها عادت کرده ایم همه را معصوم بخوانیم و بدانیم .
حاج آقای ما قیمتی است و برای همین به او طمع می کنند ، دوست داشتنی است و از همین روی به سراغ او می روند ، عزیز است و به همین خاطر برایش نقشه می کشند ، اما هر چه هست حاج آقا مال ماست . بی خود به او طمع دارند و بی جا به او چشم شوم دوخته اند . حاج آقا مال ماست و برای ما خواهد ماند .
حاج آقای ما ممکن است عصبانی شود ولی هرگز سخنی نخواهد گفت که آسایش دشمن را به دنبال داشته باشد . ممکن است دل نازکش بشکند ولی محال است کلمه ای بر زبان بیاورد که دل دوستان خدا را بیازارد . ممکن است انتقادی بکند ولی هیچ گاه این انتقاد از مرز این خانه و این خانواده بیرون نخواهد رفت .
حاج آقا مال ماست و دل های پریشان ما مثل فرشتگان قدسی پیرامون وجود نازنینش مراقب است . حاج آقا مال ماست و دعاهای همیشه ما مثل دیوارهای بلند ، نام و حرمتش را پاس می دارند . حاج آقا مال ماست و اشک هایمان ، لبخندهایمان ، نگاه هایمان مثل زنجیری دل نازنین او را به خاک این عقیده و باور و تعهد بسته است .
حاج آقا مال ماست ، بیهوده خود را معطل نکنید . او که هماره زمزمه اش " خدایا چنان کن "بوده است " سرانجام کار " ش " جز " تو خشنود باشی و ما رستگار " نخواهد بود و " الهی عاقبت محمود گردان را به نام محمود او نوشته اند . خیالتان را راحت کنم . حاج آقا مال ماست/۰۹ تیر ۱۳۹۰پارسینه
***
پس از حضور آیتالله محمود امجد در انتخابات خبرگان رهبری و رد صلاحیت از سوی شورای نگهبان، این استاد اخلاق به پرسشهایی درباره این حضور و اعتراض نکردن به رد صلاحیت خود پاسخ داده است.
متن پرسشهای مطرح شده توسط «شفقنا» و پاسخهای آیتالله امجد بدین شرح است:
- برای جمع کثیری از ارادتمندان شما این سؤال ایجاد شد که چطور شد حضرتعالی که همیشه از مناصب و تعینات دنیوی (حتی کرسی تدریس و محراب و ریاستهای دینی) احتراز داشتهاید، اینبار به نحو غیرمترقبه خودتان را داوطلب نمایندگی مردم در خبرگان رهبری کردید؟
به حکم «کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته» که وظیفه اخلاقی همه مؤمنان است و فریضه همگانی امر به معروف و نهی از منکر. یعنی همه ما نسبت به جامعه و سیاست و سرنوشت و امنیت مردم مسئولیم. من احساس وظیفه کردم. احساس کردم میتوانم و لازم است در مواضعی احقاق حق کنم، از ارزشها حمایت کنم و از سقوط جامعه جلوگیری و از حقوق مردم دفاع کنم. تمام موضعگیریهای من در این سالها هم از همین باب بوده است.
این ابتکار امام بود که جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم و نه یک کلمه بیش و تمام وجود من همین را تصدیق میکند. جمهوری به همین معناست که همه مردم در سرنوشت خود سهیم باشند، محترم باشند، رسانهها در اختیار مردم و انتخابات آزاد باشد. ما باید این مقاصد عالی امام را دنبال کنیم.
- شما اقدام به استفاده از فرصت قانونی برای اعتراض رسمی و پیگیری رد صلاحیت خود نکردید. لطفاً در مورد دلایل این تصمیم توضیح بفرمایید.
معلوم شد ملاک قانونی برای رد صلاحیت وجود ندارد؛ بنابراین دلیلی ندیدم که اعتنا کنم. مردم هم میفهمند و ما هم یکی از همین مردمیم. بنده احساس کردم در خبرگان میتوانم مدافع حقوق مردم باشم و کَانّه آقایان گفتند: نمیخواهیم مردم به تو رأی دهند! وگرنه چه اتهامی به افراد ارزشمندی که رد صلاحیت شدند، وارد بود؟ ضد دین بودند؟! ضد انقلاب بودند؟!
دیدم صداقت نیست. بنده هم اهل بازی نیستم. ما آدمهایی را دیدهایم که بازیگری را حرام میدانستند. انسان نمیتواند در لباس روحانیت بازیگری کند.
- امید برخی علاقهمندان شما این بود که احتمالاً اعتراض منجر به تجدیدنظر و ورود شما به خبرگان میشد. آیا بهتر نبود از اعتراض استفاده میکردید؟
خیر. بنا بر آنچه که گفتم، نتیجهای در پی نبود و این عدم نتیجهگیری ممکن بود ناراحتی و اعتراض برخی دوستان کمتجربه را بدنبال داشته باشد و تبعات بعدی... . من هم راضی نیستم تنش ایجاد شود. راضی نیستم کسی یک سیلی بخورد. با مردم رفیق و یکرنگم و مردم هم با ما چنینند وگرنه بنده نه امکاناتی دارم و نه موقعیتی و نه منصبی ... چون از نفاق و منافقپروری بیزارم، افراد صادقی اطراف ما هستند. هر کسی با مردم صادق باشد، مردم جانشان را برایش فدا میکنند. تکرار میکنم نباید با مردم و با عمامه بازی کنیم. کونوا مع الصادقین ... بنده در خبرگان باشم یا نباشم، در خدمت مردم خواهم بود و تا آخر به وظیفه خودم عمل خواهم کرد؛ انشاءالله./۲۷ بهمن ۱۳۹۴پارسینه.
فتحی با ابراز تاسف از مواضع برخی دوستان نزدیک و مریدان گذشته درس اخلاق در گفت وگو با خبرآنلاین گفت : اخبار درج شده درباره آیت الله امجد کاملا دروغ بافی رسانه هاست.
وی درباره سایت منسوب به آیت الله امجد گفت: ایشان هیچ سایتی نداشته اند که فیلتر شود و وبلاگی منسوب به ایشان بوده که آن هم توسط یکی از مریدان جوان حاج آقا فعالیت می کرده است و به دلیل انتشار برخی موارد از سوی بلاگفا و طبق قوانین بلاگفا بسته شده است که هیچ ارتباطی با آیت الله امجد ندارد.
گفتنی است آیت الله امجد در سخنانی که به مناسبت مراسم سوگواری حضرت زینب(س) در قم برگزار شد، توضیحات کاملی درباره نامه منتشر شده به مسئولان کشور را ارائه کرد و انتشار نامه اخیر را در اعتراض به مسئولان اجرایی دانست.
به گزارش خبرآنلاین آیت الله امجد گفته است: این نامه مقاصد نادرست بسیاری را برای ما معلوم کرد و اعتراض من در این نامه به مسئولان اجرایی کشور است که در بدنه های مختلف نظام رسوخ کرده و موجب اختلال در کارهای مردم می شوند.
این استاد اخلاق در سخنرانی خود با انتقاد شدید از عده ای از مسئولان اجرایی کشور افزود: "دست های بسیاری با اختلال در نظم کشور می خواهند عملکرد غلط خود را به نام نظام و حقیقت اسلام تمام کنند که من منتظرم در آینده دست ها و نیت پلید آنها را رو خواهم کرد./۳۱خرداد۱۳۹۰افکارنیوز
***
دبیرخانه مجلس خبرگان رهبری اعلام کرده بود که نمایندگان فعلی خبرگان، از جمله افرادی هستند که از شرکت در آزمون اجتهاد مجلس خبرگان معاف شدند و به همین جهت در این آزمون حضور نداشتند.
علاوه بر آنها برخی افراد سرشناس که پیرو خبرسازیهای دیروز برخی رسانه ها، احتمال حضورشان در این آزمون داده می شد، از غایبان بودند.
افرادی چونحجت الاسلام و المسلمین سیدحسن خمینی نوه امام خمینی،آیت الله محمود امجد،حجت الاسلام و المسلمین مجید انصاری معاون رئیس جمهور، آیت الله محمدموسوی بجنوردی،آیت الله سیدمصطفی محقق داماد،حجت الاسلام و المسلمین ابوالحسن نواب رئیس دانشگاه ادیان و مذاهب،حجت الاسلام و المسلمین عماد معاون پژوهشی حوزه های علمیه،
حجت الاسلام و المسلمین احمد مبلغی رئیس مرکز تحقیقات اسلامی مجلس شورای اسلامی از جمله افراد سرشناسی بودند که در آزمون اجتهاد مجلس خبرگان رهبر شرکت نکردند و البته مشخص نیست که برای شرکت در این آزمون از آن ها دعوت شده بود یا با عدم دعوت، آن ها نیز مانند نمایندگان فعلی مجلس خبرگان رهبری، از شرکت در این آزمون معاف شده اند.روح الله حسینیان هم که در اینستاگرام حمید رسایی اعلام شده بود، نامزد انتخابات خبرگان شده است، امروز نامزدیش را تکذیب کرد و گفت که در آزمون شرکت نکرده است. سقای بیریا هم گفت که آقاتهرانی نیز در این آزمون حضور نداشته است/۱۵ دی ۱۳۹۴پارسینه
آیت الله خوشبخت:احمدی نژادمارافریب داد
«بنی صدر» هر چه بود« لات» نبود و رعایت ادب را می کرد واما این.. د.ا.ی. و.ی.. ما را فریب داد!
محمد حسین خوشوقت فرزند ارشد مرحوم آیت الله عزیز خوشوقت می گوید: یک روز به پدرگفتم: من تصورم این است که آقای احمدی نژاد بوی بنی صدر گرفته است. پدر سری تکان دادند و لبخندی زدند و فرمودند: بابا جان! بنی صدر هر چه بود لات نبود و رعایت ادب را می کرد... د. وی ما را فریب داد.
محمدحسین خوشوقت مدیرکل اسبق مطبوعات و رسانه های خارجی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در بخش چهارم گفت و گو با «پروژه تاریخ شفاهی ایران خبرگزاری جمهوری اسلامی» به مواردی از جمله نگرش آیت الله عزیز خوشوقت نسبت به محموداحمدی نژاد می پردازد.
ایرنا: نظر مرحوم آیت الله خوشوقت را درباره صحبت هایی که آقای سعیدی درباره تولد مقام معظم رهبری فرمودند را سوال کردید؟
خوشوقت: برخی آقایان حرف هایی را می شنوند و آنها را مورد بررسی عقلی هم قرار نمی دهند. شاید شدت ارادت مانع از این بررسی شده باشد. بله. من با مرحوم پدر درباره نقل قولی که آقای سعیدی کرده بودند صحبت کردم. پدر خیلی خیلی ناراحت شدند و گفتند این حرف ها حرف های باطلی است و اصلا نباید زده شود. حالت استهزا نسبت به این مطلب داشتند که این حرف ها از کجا آمده است!؟
پدر، به شدت مخالف خرافات بودند.
ایرنا: پدر به طور مشخص مخالف چه خرافات دیگری بودند؟
خوشوقت: خوشبختانه مردم ایران به شدت برخی ملت های اروپایی و آمریکایی و آسیای جنوب شرقی خرافاتی نیستند. اما مرحوم پدر با چیزهایی مانند سبزه گره زدن، شگون داشتن سبزی پلوماهی خوردن شب عید، در مسجد زدن به شدت مخالف بودند.
با این که خودشان به شدت مقید بودند و رونق گرفتن مجالس روضه برای امام حسین(ع) را خیلی تشویق و ترغیب می کردند و خودشان هم به این کار مقید بودند. اما با این تصور که هر گناهی در طول سال کردیم یک روضه برای امام حسین(ع) بگیریم و گریه کنیم خدا گناهان ما را می بخشد و مثل زمان تولد می شویم به شدت مخالف بود.
پدر می گفتند اصلا این گونه نیست. کار خدا حساب و کتاب دارد. خداوند می فرماید اگر می خواهی نزد من گرامی باشی باید تقوا داشته باشی نه این که بروی گناه کنی و بعد بیایی برای امام حسین(ع) گریه کنی و گناهانت پاک شوی. امام حسین(ع) برای این خون خود و فرزندان و اصحابش را در راه خدا داد که اسلام حفظ شود و اسلام یعنی تقوی و اطاعت بی چون و چرا از خدا.
عزادار حسین(ع) برای کسی گریه می کند که خونش را در راه اسلام داده است پس چگونه چنین کسی می تواند تقوا را با گناه کردن لگدمال کند و سپس فکر کند با گریه گناهانش پاک می شود.
ایرنا: نظر مرحوم خوشوقت درباره موضع گیری سیاسی مداحان چه بود؟
خوشوقت: ایشان مخالف این قضیه بودند. می گفتند بهتر است وارد مسائل سیاسی نشوند چون بساط و دستگاه امام حسین(ع) متعلق به خدا و اسلام است. اگر مسائل مربوط به رقابت های سیاسی در این جلسات مطرح شود، این جلسات را خراب می کند.
ایرنا: پدر درباره مسائل روز جامعه هم صحبتی داشتند؟
خوشوقت: ایشان با استناد به قرآن و برخی روایات و آیه شریفه «ظهر الفساد فی البر و البحر بما کسبت ایدی الناس» یعنی فساد در آب و خشکی ظاهر شد به خاطر آن چه مردم انجام دادند.
همچنین برخی روایات که گناهانی خاص باعث بروز بعضی گرفتاری ها برای مردم می شود، پدر می فرمودند اگر مردم تقوا را رعایت کنند زندگی دنیایشان هم آباد می شود.
ایشان اشاره به رفتار برخی رقبای سیاسی در کشور می کردند و می گفتند اگر تقوا بود شاهد این رفتارها نبودیم. این که دروغ بگویند و آبروی همدیگر را ببرند و هر کاری انجام دهند تا رقیب از میدان به در شود.
می گفتند من تعجب می کنم این دو روزه دنیا چه ارزشی دارد که آدم نانش را در خون بزند و بخورد. این نامزدها این همه خرج می کنند و گناه می کنند تا رییس جمهور یا نماینده مجلس شوند. این تازه اول گرفتاری آنهاست. نه شب دارند نه روز. بهتر از این می شود زندگی کرد. چه اصراری دارند این همه وامدار و بدهکار برخی محافل و جریان ها شوند برای این که ۴ سال نماینده مجلس باشند.
ایرنا: این که آقای احمدی نژاد مدعی بود آیت الله خوشوقت در انتخابات ریاست جمهوری از ایشان حمایت کرده است واقعیت داشت؟
خوشوقت: مرحوم پدر صفای باطن خیلی زیادی داشتند. علمای ربانی معمولا صفای باطن دارند؛ بازیگران سیاسی را عرض نمی کنم.
محیط پرورش پدر محیط سالمی بود و رفقایشان همه اهل تقوا بودند. با آدم هایی خوب حشر و نشر داشتند. از طلبگی یاد گرفته بودند که اصل بر برائت است مگر این که خلافش اثبات شود.
من شخصی را دیده ام که متدین است و تا آن جایی که من می دانم سابقه خوبی هم دارد، حرف های خیلی خوبی هم می زند، از انقلاب و اسلام و خون شهدا دفاع می کند، مخالف با اشرافیت است، ضد آمریکا و ضد ظلم است. تا خلاف این ثابت نشده است باید اصل را بر این بگذارم که همین طور است.
بسیاری از علما این گونه هستند.
آقای احمدی نژاد هم در دوره ای که شهردار بود با معاونین خود هر چند یک وقت بار برای درس اخلاق خدمت پدر می آمدند. فرد بسیار زحمت کشی هم بود. خادم مردم بود. زحماتی که برای مردم می کشید خیلی عیان بود. پدر هم این ها را می دیدند و تاییدش می کردند.
پدر با مظاهر اشرافیت خیلی مخالف بود و از این که مسوولی از موقعیت اجتماعی و سیاسی خود سواستفاده کند و رانت خواری کند و بعد از رسیدن به قدرت مردم را فراموش کند خیلی ناراحت می شد.
آقای احمدی نژاد هم ظاهر خیلی خوبی از نظر مبارزه با اشرافیت داشت.
ایرنا: آقای احمدی نژاد با چه کسانی در جلسات درس اخلاق مرحوم پدر شرکت می کرد؟ این جلسات خصوصی بود؟
خوشوقت: بله. برای آقایان احمدی نژاد و همراهانش تشکیل می شد. به غیر از معاونان، بعضی از کسانی که امروز به جبهه پایداری هم معروفند همراه ایشان می آمدند. این جبهه پایداری ها خیلی تلاش کردند تا آقای احمدی نژاد رای بیاورد و جز اعوان و انصار او بودند. برخی از این اعضای جبهه پایداری به مسجد پدر زیاد رفت و آمد داشتند.
در مجموع متدینین بسیاری از نامزدی آقای احمدی نژاد حمایت کردند و پدر هم یکی از آنها بود. اما اواسط دوره دوم آقای احمدی نژاد نظر پدر درباره احمدی نژاد عوض شد و البته به نظر من یک مقدار هم دیر این اتفاق افتاد.
من از همان اواسط دوره اول احمدی نژاد با مرحوم پدر خیلی خاضعانه و خاکسارانه گاهی اوقات بحث می کردم که حاج آقا این جریان دارد از نام شما سوءاستفاده می کند. این جریان آن چیزی که می گوید نیست و کارهای دیگری دارد می کند.
اما چون مشی پدر بر این بود که تا یقین پیدا نمی کرد قضاوتی نمی کرد صبر کرد تا اطلاعاتش کامل شود.
اما در اواسط دور دوم ریاست جمهوری احمدی نژاد من یکبار با پدر صحبت کردم. دیدم از اقدامات احمدی نژاد خیلی ناراحتند.
از ایشان سوال کردم آقا جان شما تصور می کنید آقای احمدی نژاد از ابتدا همینی بوده است که الان بروز داده است و قبل از آن ریاکارانه رفتار کرده و حالا دستش رو شده است یا این که احمدی نژاد اول خوب بود و الان منحرف شده است ایشان فرمودند من برداشتم این است که ایشان از اول همین بود و ما فریب خوردیم.
بعد از درگیری که آقای احمدی نژاد با رییس قوه قضاییه بر سر بازدید از زندان اوین پیدا کرد که درگیری این دو رییس قوه به رسانه و مطبوعات کشیده شد. مقام معظم رهبری صحبتی فرمودند که کوتاه بیایید و ماجرا را تمام کنید.
آقای لاریجانی نامه ای به مقام معظم رهبری نوشت که سمعا و طاعتا.
اما آقای احمدی نژاد تا ۳ روز هیچ نامه ای ننوشت. سه روز بعد یک نامه ای به مقام معظم رهبری نوشت که نامه خیلی سنگین و خارج از پروتکلی بود. در آن نامه سه چهارخطی استناد به قانون اساسی کرد که من قانونا می توانم بروم از زندان اوین بازدید کنم و آخر نامه هم نوشته بود عزت زیاد.
من فردای روزی که این نامه پخش شد خدمت پدر رفتم و از ایشان سوال کردم: این نامه را ملاحظه فرمودید؟
پدر گفتند: بله.
گفتم: من تصورم این است که آقای احمدی نژاد بوی بنی صدر گرفته است. پدر سری تکان دادند و لبخندی زدند و فرمودند: بابا جان! بنی صدر هر چه بود لات نبود و رعایت ادب را می کرد.
به هر حال نظرشان کاملا نسبت به آقای احمدی نژاد برگشته بود.
ایرنا: آن جریان زلزله تهران چه بود؟ احمدی نژاد مدعی شده بود عالمی به من گفته است به زودی زلزله ای عظیم در تهران می آید؟
خوشوقت: آقای احمدی نژاد بدون این که نام ببرد منظورش از آن عالم پدر من بود. من در این باره با مرحوم پدر صحبت کردم و گفتم آقای احمدی نژاد چننی ادعایی کرده است آیا شما به ایشان چنین مطلبی را فرموده اید؟
پدر گفتند: نه. من مضمون یک روایت از امام صادق(ع) را بیان کردم. من پیش بینی زلزله نکردم. زلزله را کسی نمی تواند پیش بینی کند. و چون گناه دارد در جامعه شایع می شود باید نگران بود.
ایرنا: ظاهرا عده ای از سکنه تهران این ادعای احمدی نژاد را جدی گرفته بودند؟
خوشوقت: بله. عده ای می رفتند و شبها در پارک ها می خوابیدند. این ادعای احمدی نژاد خیلی بد بود. این بازی با اعتقادات مردم است. انشاالله که آقای احمدی نژاد از روی جهل این حرف ها را زده است.
ایرنا: درباره مشی مرحوم پدر مطلب دیگری دارید؟
خوشوقت: یکی از ویژگی های پدر شخصیت مستقل ایشان بود. تلاش ایشان اصولا این بود که هیچ وقت وامدار کسی نباشد. شخصی مستقل باشد که هر زمان تشخیص داد کاری را باید انجام دهد به راحتی این کار را بکند. بنابراین وامدار کسی یا جایی نبود.
من هم تا حدود زیادی از این اخلاق و مشی ایشان سعی کردم تبعیت کنم که بعدها خواهم گفت که در کار وزارت ارشاد و فرارو خودش را نشان داد. ایشان اخلاق بسیار خوبی داشت، می توانست در قم بماند یا مرجع تقلید و صاحب کرسی در فلسفه و فقه و عرفان شود، رساله چاپ کند و شاگردان زیادی داشته باشد، ولی چنین نکرد.
اما تلقی ایشان این بود که الحمدالله تعداد کسانی که به این جا برسند زیاد است و همین تعداد مرجع و فلسفه دان هم مومنین را کفایت می کند.
پدر قائل به تربیت از نزدیک و چهره به چهره بودند. ارتباطی که با جوان ها داشتند خیلی جذب کننده بود و جوان ها عاشق ایشان می شدند. چون روحانیونی که متواضع و اهل شوخی باشند و با جوان ها راه بیاید طوری که محضرشان برای جوان ها شیرین باشد خیلی نفوذ کلام و رفتار دارند.
ایرنا: درباره آیت الله مهدوی کنی هم می فرمایید؟
خوشوقت: ایشان سعه صدر داشتند. اگر کسی برخلاف میل و تشخیص ایشان رفتاری می کرد برخورد تند نمی کردند. پدری می کرد برای همه. ما می دیدم که برخی چهره های چپ و راست با ایشان رفیق و نزدیک بودند. خدا رحمتشان کند. جایشان خیلی خالی است. در بین جناح راست جای ایشان بسیار بسیار خالی است. عمود معنوی و روحانی جناح راست بودند. با حضور ایشان هر کسی در این جناح نمی توانست به خود اجازه انجام هر کاری را بدهد. متاسفانه جایگزینی برای ایشان در جناح راست وجود ندارد و بعید می دانم حالاحالاها کسی بتواند جای ایشان را پر کند/۳ دی ۱۳۹۷،ایرنا
ایرنا: حاج آقا خوشوقت در ۳۳ سالگی ازدواج کردند. معمولا طلاب خیلی زودتر ازدواج می کنند. از ایشان در این باره پرسیدید؟
خوشوقت: بله. فرمودند دیدم طلبه هایی که ازدواج می کنند گرفتار خانواده می شوند و نمی توانند درست درس بخوانند. من برای این که بتوانم خوب درس بخوانم گذاشتم درسم تمام شود بعد ازدواج کنم.۶ دی ۱۳۹۷
عزیز الله خوشوقت در ماه رجب سال ١٣٠٥ هجری شمسی در شهر بادکوبه(باکو) به دنیاآمد
پدر و مادر وی اهل زنجان بودند اما چند سالی را به خاطر نا امنی منطقه، به باکو مهاجرت کرده بودند که عزیز، دومین فرزند خانواده، در آنجا تولد یافت.
ایشان پس از تحصیلات دبیرستان، به علوم حوزوی روی آورد و پس از ۵ سال تحصیل در مسجد «لُرزاده »تهران راهی دیار علم و تقوا، قم شد.
حضرت آیت الله خوشوقت، دروس خارج فقه و اصول را نزد حضرات آیات عظام سید حسین بروجردی و امام خمینی سپری کرد و حکمت و فلسفه و تفسیر را نزد علامه طباطبایی آموخت.
انفاس ملکوتی رادمرد فرزانه، آیت الله العظمی محمد حسین طباطبایی، ایشان را بیش از دیگران با دقایق و رموز اخلاق و مدارج معرفت آشنا ساخت و همین امر ایشان را مورد توجه و محبت ویژه علامه قرار داد.
آیت الله خوشوقت پس از پایان دروس حوزوی، به تهران بازگشت و در سن ٣٣ سالگی ازدواج کرد. حاصل ازدواج ایشان، دو فرزند پسر و چهار دختر است.
پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی، طی حکمی از سوی امام خمینی به عنوان نماینده ویژه ایشان در ستاد عالی انقلاب فرهنگی منصوب شدند و نیز اغلب در زمینه های فرهنگی، ارشاد و هدایت جوانان و تربیت فضلای مستعد، نقشی بزرگ ایفا نمود.
اقامت در تهران، برپایی نماز جماعت در مسجد امام حسن مجتبی(ع)، تربیت طلاب و فضلای حوزه علمیه، درس اخلاق و توجه به خواسته ها و حاجات مردم، انس با جوانان، بسیجیان، رزمندگان و خانواده های شهدا در طول بیش از پنجاه سال از ایشان چهره ای دوست داشتنی و مردمی ساخت.
وی به جهت فهم عمیق و آرای بدیعی که در آیات و روایات و دعاها به ویژه صحیفه سجادیه و نهج البلاغه داشت، گنجینهای از تقوا و زهد و معارف در عصر حاضر به شمار می رفت.
شیوه سلوک و تقرب به خدا نزد آیت الله خوشوقت تا حد زیادی برگرفته از علامه طباطبایی است و خلاصه آن، این است که برای رشد ایمان و سلوک در صراط مستقیم الهی، دو امر لازم است؛ اول ترک گناه و انجام واجبات و دوم، ذکر قلبی و لسانی خداوند متعال.
آیت الله خوشوقت، به رغم اجتناب از زندگی در شهر قم و تدریس سنتی علوم حوزوی در آن شهر مقدس، طی دو دهه اخیر، مرتبا در حوزه علمیه قم حضور مییافت و طلاب تشنه سیر و سلوک حقیقی، از محضر ایشان بهره ها می بردند.
دفاع صریح و غیرتمندانه ایشان از انقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی و مقام معظم رهبری دام ظله العالی، و نیز حضور مکرر ایشان در جبهه های نبرد حق علیه باطل در دوران دفاع مقدس، زبانزد خاص و عام است.
حضرت آیت الله خوشوقت روز ۱۵بهمن ۱۳۹۱، در حالی که اعمال حج عمره را به پایان برده بود، به علت عفونت حاد ریوی در بیمارستانی در شهر مکه بستری شد. شدت عفونت ریوی، موجب عفونی شدن خون ایشان و نیز از کار افتادن کلیه های وی شده بود.
روند درمان وی طی بیش از دو هفته به گونه ای پیش رفته بود که امکان انتقال ایشان به تهران را در روز اول اسفند، فراهم ساخته بود اما بازگشت دوباره عفونت ریوی، اختلال عملکرد قلب و ضعف شدید جسمانی، موجب شد حضرت آیت الله خوشوقت، که عمری را خالصانه برای خدا و تبلیغ راه راستین حضرت پروردگار زندگی کرده بود، در کنار خانه خدا، به آغوش خدا باز گردد.آیت الله عزیزالله خوشوقت، ۲اسفند ۱۳۹۱ درگذشت.
سخن پایانی مدیریت سایت-پیراسته فر:بعدازاعدام نیما(روح الله)زم-مدیرآمدنیوز(۲۲ آذزماه ۱۳۹۹ )،آقای امجدواکنشی نشان دادکه دورازشأن یک عالم دینی بود،حضورمنحرفین وزاویه داران باولایت،کاردست این آیت الله ساده اندیش داد،بجای اینکه گمراهان را جذب بکند،جذب گمراهان شد!.
هرآدمی بااندکی اندیشه وتعقل این رامی فهمدکه «جاسوسی»قابل دفاع نیست،دلسوزی برای خائن غیرمعقول است.
ماازروز«الست» که بارب مان پیمان بستیم،برعهدمان پایداریم،حمایت ازاهل البیت رسول الله(ص) ،انبیاء واولیای الهی و«ولایت»رابرخودواجب می دانیم واین ارادت راباهیچ چیز عوض نمی کنیم وباهیچکس عقداخوت نبستیم،خط قرمزمان،امام ورهبری است،هرکسی کوچکترین جسارتی به این ارزشهایمان بکند،ازنظرمامطروداست.
آیتالله سیدرضا فیروزآبادی، کیست؟وی در فاصله سالهای ۱۲۹۴ش تا ۱۳۲۲شمسی در دورههای سوم، ششم، هفتم و چهاردهم، نماینده مجلس شورای ملی بود/مریضخانه(بیمارستان)فیروزآبادی راایشان ساخت ومسجدفیروزآبادی و..
ماجرای «خانم ثروتمندی» که عاشق آیت الله فیروزآبادی شد
آیت الله فیروزآبادی دو همسر داشته که دکتر وحیدفیروزآبادی( نوه آیت الله فیروزآبادی) از همسر دومش است.او خاطره جالبی از پدربزرگش تعریف می کند:
خانمی«فاطمه شاهرخ شاهی» بسیار پولدار که بیوه مردمتمولی بود(صاحب هتل پلاس) مالک ارث ومیراث شوهرش مرحومش بوده به آیت الله فیروزآبادی علاقه مند می شود و ابرازتمایل می کند که همسر ایشان شود.آیت الله که آرزو داشت بخش زنان بیمارستان هم راه اندازی شود به این خانم«فاطمه شاهرخ شاهی»شرط ضمن عقدش« راه اندازی بخش زنان بیمارستان»بود( درصورتی که هزینه ساخت بخش زنان راتأمین کند وی را به عقد خود درآورم) وبه توافق می رسند-حاج آقابه خانم شاهرخ شاهی می رسد وهم بخش زنان راه اندازی می شود!
حاج آقا( تازه داماد )هم نام بخش را به نام عروس خانم (فاطمه سهرابی) نامگذاری می کند.
«شاهرخ شاهی»نام فامیلی شوهرمرحومش بود.
«دکتروحید فیروزآبادی» می گوید: پدربزرگم تمام سال هایی که نماینده بود حتی یک ریال هم حقوق نگرفت.یک بار در مجلس وضو نگرفت و حتی یک استکان چای در مجلس نخورد چون باورش این بود که نباید از پول بیت المال استفاده شخصی شود.تا این که یک روز از مجلس آمدند و گفتند که ۲۵ هزار تومان از مجلس طلبکارید چه کنیم؟ پدر بزرگ تعریف می کرد که با خودم فکر کردم که اگر پول را بگیرم و بیاورم خانه آن قدر بدبخت، بیچاره دورم هست که یک قرانش نمی ماند.اگر نگیرم خرج «ظلمه» می شود! کلمه ظلمه را برای حکومت به کار می برد.
تا این که با «نصرت الدوله» که سفیر ایران در سوئیس بود مکاتبه کرد و گفت باغ ۹۰هزار متری اش را که در شهر ری هست می خرد به ۲۵ هزار تومان برای کار خیر.آن بنده خدا هم قبول کرد.
فیروزآبادی، «باغ حرمتالدوله »راکه ۶۲۰۰۰ مترمربع مساحت داشت، از ورّاث، از قرار متری یک قران خرید و شروع به احداث ساختمانهایی برای امور خیریه نمود.
توضیح نگارنده-پیراسته فر:فیروز میرزا فیروز مشهور به نصرت الدوله(فرزندعبدالحسین فرمانفرما) در سال ۱۲۶۴ شمسی از عزت ملک پنجمین دختر مظفرالدین شاه قاجار و نوه دختری امیرکبیر متولد شد.
نصرت الدوله فیروز ۵ بار مقام وزارت را بهدست آورد. در کابینه وثوق الدوله ۲ بار وزیر عدلیه و یک بار وزیر امور خارجه شد، در کابینه سردار سپه مدتی وزیر عدلیه بود و سپس وزیر مالیه شد، ۳ دوره نمایندگی مجلس بود.
نصرت الدوله(فیروزفیروز) به خاطر ۲واقعه شهرت یافت :یکی قراردادهشتم اوت ۱۹۱۹(۱۷مرداد ۱۲۸۸) زمان وزارت امور خارجه وی بود، امضاکنندهٔ قرارداد۳نفر(وثوق الدوله،نصرت الدوله واکبر میرزا صارمالدوله وزیر دارایی) بود.به موجب این قرارداد کلیه تشکیلات نظامی و مالی ایران تحت نظارت انگلیسیها قرار میگرفت و امتیاز راهآهن و راههای شوسه ایران نیز به آنها واگذار میشد.
دیگربانی وخالق«صدور شناسنامه در ایران»درزمان وزارت عدلیه(دادگستری) بوده-اولین شناسنامه درتاریخ ۳دی ۱۲۹۷ به نام فاطمه ایرانی صادر شد. و سرانجام به دستور رضا شاه پهلوی(درتبعید)بامسمومیت کشته شد.مهرماه ۱۳۱۵دستگیروتبعیدبه سمنان/۱۶ دیماه سال ۱۳۱۶مرگ.
آیت الله فیروزآبادی دربیمارستان -بالاسر-ایت الله بروجردی-مریضخانه(بیمارستان)فیروزآبادی.
توضیحات نگارنده-پیراسته فر:معرفی آیت الله فیروزآبادی:
آیتالله سیدرضا فیروزآبادی، فرزند سید هاشم، متولد ۱۲۵۱ فیروزآباد -شهرری.تحصیلات ابتدایی خود را در زادگاهش، فیروز آباد وادامه تحصیلاتش در مدرسه آصفیه- نزدیک مسجد جامع تهران-بود.
«آیت الله سیدرضافیروزآبادی» درسال ۱۲۵۳ هجری شمسی در حوادث مشروطه شرکت داشت. او درسال ۱۲۹۴ نماینده «الیغار و فشافویه» در دوره سوم بود؛ وی در سال ۱۳۰۳ دستگیر شده و به «کلات نادری» در خراسان تبعید شد. «فیروز آبادی» در سال ۱۳۰۵ به عنوان نماینده مردم تهران وارد ششمین دوره مجلس شد و در هفتمین دوره نیزمنتخب مردم تهران بود.
«آیت الله فیروزآبادی» درسال ۱۲۵۳ هجری شمسی در حوادث مشروطه شرکت داشت. او درسال ۱۲۹۴ نماینده «الیغار و فشافویه» در دوره سوم بود؛ وی در سال ۱۳۰۳ دستگیر شده و به «کلات نادری» در خراسان تبعید شد.
فیروزآبادی همچنین درشکل گیری «جبهه ملی دوم »و «تأسیس جمعیت نهضت آزادی» نقش به سزایی داشت و حرکتهای سیاسی خود را از طریق ۲ جریان تعیین کرد.
آیتالله فیروزآبادی در غائله جمهوریخواهی همراه سید حسن مدرس که از رهبران مبارزه با جمهوریت بود، قرار گرفت و هرگز حاضر به ترک رویه خود نشد. علاوه بر آن انجمنی هم از کلیه اصناف تهران تشکیل داد که در منزل وی اقداماتی علیه جمهوریت داشتند./پایان توضیحات نگارنده.
دکتروحید(نوه آیت الله فیروزآبادی)می گوید:پدر بزرگم تعریف کرد (وقتی صاحب باغ به ۲۵ هزار تومان رضایت داد) من دبه کردم و گفتم ۱۲ هزار تومان بهت می دهم، باز هم صاحب ملک قبول کرد!-معامله کردم و با بقیه پول در آن باغ بزرگ اتاقی ساختم و یک تخت گذاشتم و کمی وسایل پزشکی گذاشتم و روی تابلویی نوشتم: «مریض خانه فیروزآبادی»
بعد به مجلس شورای ملی رفتم-نماینده بودم- و گفتم: من مریض خانه را راه اندازی کردم بقیه اش کمک می خواهد! بعد آن از خیلی ها بزرگ کمک گرفتم.
کمک مالی مهندس شرکت ملی نفت
یکی از آدم های شرکت نفت آن زمان که خیلی پولدار بود پدربزرگ را صدا کرد و گفت ۲۰درصد کل اموالم وقف بیمارستان، پول زیادی بود آن زمان.
«نعمت الله سلامت» چند پاساژ وقف بیمارستان کرد.
بازدید محمدرضا شاه پهلوى و ملکه فوزیه از بیمارستان فیروزآبادى در معیت آیت الله سید رضا فیروزآبادی / اوایل دهه۲۰شمسی.
«عبدالحسین خان فرمانفرما» ۱۰ روستارا وقف بیمارستان کرد.
توضیح نگارنده-پیراسته فر:«عبدالحسین خان فرمانفرما»دوره سوم و چهارم مجلس شورای ملی«نخست وزیر(رییسالوزرا)بود.
عبدالحسین میرزا فرمانفرما (متولد ۱۲۳۱ شمسی- تهران ) پدرش فیروز میرزا نصرتالدوله ،پدربزرگش« عباس میرزا »و مادرش حاجیه هُماخانم دخترعموی پدرش و دختر بهرام میرزا بهاءالدوله پسر فتحعلیشاه بود.
عبدالحسین میرزا سه سال بعد به جای برادرش «فرمانفرما »بود وحاکم تبریز، کرمان و بلوچستان اردیگرمسئولیتهای حکومتیش بود.
در کودتای ۱۲۹۹ «فرمانفرما »و دو پسرش نصرتالدوله و سالار لشکر به دستور سیدضیاءالدین طباطبایی به زندان افتادندوبرای همیشه ازمسئولیت کناره گیری کرد وسرانجام در ۳۰ آبان ۱۳۱۸ در سن ۸۷ سالگی درگذشت./پایان توضیح نگارنده.
دکتروحیدفیروزآبادی درادامه می گوید:دولت هم کمک کرد و درسرانجام سال۱۳۱۳ بیمارستان با ۶۰۰تخت رسما افتتاح شد.
خیلی از پزشکان آن دوره در این بیمارستان دوره دیدند و در آنجا طبابت کردند که «دکتر محمد قریب» هم یکی از آنها بود.
«دکترقریب» علاقه خاصی به آیت الله فیروزآبادی داشت و به نوعی مرید پدر بزرگم بود.
نگارنده-پیراسته فر:«دکتر محمد قریب» بنیانگذار تخصص پزشکی اطفال در ایران است(متولد۱۲۸۸-متوفیاول بهمن ۱۳۵۳)
پوکه های پنی سیلین
روی سردر بیمارستان نوشته شده: وقف فقرا و رعایا و غرباست و لعنت به کسی که تخلف کند! این مرام هنوز هم در بیمارستان فیروزآبادی رعایت می شود.
قبل انقلاب، بیمارستان تحت نظر دانشگاه ملی بود و بعد از پیروزی انقلاب تحت نظر دانشگاه علوم پزشکی.
خیلی خوب به بیمارستان رسیدگی می کنند و گسترش یافته و به نظرم به زودی به یکی از بزرگ ترین و تخصصی ترین بیمارستان های خاورمیانه تبدیل خواهد شد.
جام جم می نویسد:از دکتر فیروزآبادی می پرسم آیا در خاندان شما به جز آیت الله کس دیگری هم معمم یا تحصیلکرده حوزه بوده؟ می گوید: شنیده ام جدمان معمم بوده اما یقین ندارم.پدربزرگم از همان جوانی که درس حوزه می خوانده خاص بوده، برایمان تعریف کرده اند که عجیب پیگیر کار گرفتاران بود.وقتی مریضی بی کس و کار می دید او را به حجره خودش می برد وقتی هم اتاقی ها می پرسیدند چرا چنین می کنی، می گفت: بدبخت کسی را نداشت، از غذای خودش به او می داد و تیمارداری اش می کرد تا خوب شود.
وقتی پنی سیلین وارد ایران می شود، خودش می رود و این داروی کمیاب را می گیرد و داخل جیبش می گذارد و هر روز به بیمارستان می آید و می رود بالای سربیمارها، حال هر کدام که خیلی بد بوده پرستار را صدا می زده و یک پنی سیلین به او می داده و می گفته: پوکه خالیش را به هم برگردان.وقتی می پرسند چرا چنین می کنی، می گوید: این دارو گران و نایاب است، نگرانم، نکند اینها (پرستارها) این دارو را ببرند و بیرون بفروشند!
دکتر وحید فیروزآبادی می گوید: الان که می بینم نماینده های مجلس چنین دنبال پول هستند تعجب می کنم، وقتی می بینم پزشکان چنین به پول و ثروت چسبیده اند تعجب می کنم.پدربزرگم در همه عمرش روزی یک وعده غذا می خورد که بیشتر ماست بود! وقتی به بیمارستان می آمد با دربان چای می خورد.وقتی می گفتند آقا چرا نمی آیید داخل، می گفت: امروز با فلان وزیر دیدار داشتم باید همین جا چای بخورم که غره نشوم!
پروفسور اتریشی
انسانی بسیار دوست داشتنی بود، سال ۱۳۱۴ یک پرفسور اتریشی به ایران آمد. پدرم تعریف می کرد که یک روز آمد برای دیدن بیمارستان. آن قدر شیفته آیت الله شد که ایران ماند و در بیمارستان فیروزآبادی مشغول طبابت شد و پذیرفت که فقط از پدربزرگ حقوق ثابت بگیرد. در ایران هم فوت شد و در مقبره بیمارستان به خاک سپرده شد./پایان مصاحبه دکتروحیدفیروزآبادی.
توضیح نگارنده-پیراسته فر:منبع این مصاحبه(دکتروحیدفیروزآبادی)روزنامه »جام جم »مرداد ۱۳۹۸ است باویرایش وافزودن تصاویر وتوضیحات.
( ۶ پسر و ۶ دختر)می باشد. آیت الله فیروزآبادی دارای ۱۲ فرزند
«سید ابوالحسن فیروز آبادی» متولد ۱۳۴۰ فرزند آیتالله فیروزآبادی است.
ابوالحسن دارای مدرک کارشناسی و کارشناسی ارشد در رشته مهندسی برق با گرایش مخابرات از دانشگاه علم و صنعت بوده و اکنون در مرحله دفاع از تز دکتری مدیریت استراتژیک خود در دانشگاه عالی دفاع ملی است.
وی علاوه برفعالیت رسانه ای،در طول دوران خدمت خود عهدهدار مشاغل و سمتهایی بوده است که میتوان به مدیرعاملی و نایب رئیسی هلدینگ مدیریت صنایع نوین تامین، ریاست هیات مدیره شرکت تامین تلکام (مجری پروژه اپراتور موبایل نسل سوم با نام تجاری رایتل)، ریاست هیات مدیره چندین شرکت بزرگ در زمینه صنایع الکترونیک و مخابرات، طراحی، اجرا و مدیریت پروژههای ICT در کشور، طراحی و اجرای دورههای آموزش رشته مخابرات و عضویت در هیات مدیره شرکت ملی نفتکش ایران اشاره کرد.
نماینده دوره های سوم،ششم،هفتم وچهاردهم.مجلس شورای ملی
درادامه مصاحبه سفیرکبیرامریکارابا آیت الله فیروزآبادی خواهیدخواند..تبعیدایشان را به «کلات نادری»واتفاقات این تبعیدرا.+ماجرای« زن ثروتمند»ی که عاشق آیت الله شده بود.
آیت الله سیدرضافیروزآبادی «نماینده مجلس»بانی بیمارستان فیروزآبادی
آیتالله سیدرضا فیروزآبادی، فرزند سید هاشم، متولد ۱۲۵۱ فیروزآباد -شهرری.
وی تحصیلات ابتدایی خود را در زادگاهش، فیروز آباد وادامه تحصیلاتش در مدرسه آصفیه- نزدیک مسجد جامع تهران-بود.
فیروزآبادی» درسال ۱۲۵۳ هجری شمسی در حوادث مشروطه شرکت داشت. او درسال ۱۲۹۴ نماینده «الیغار و فشافویه» در دوره سوم بود؛ وی در سال ۱۳۰۳ دستگیر شده و به «کلات نادری» در خراسان تبعید شد. «فیروز آبادی» در سال ۱۳۰۵ به عنوان نماینده مردم تهران وارد ششمین دوره مجلس شد و این جایگاه حتی در هفتمین دوره نیز ادامه یافت
«. فیروزآبادی همچنین درشکل گیری «جبهه ملی دوم »و «تأسیس جمعیت نهضت آزادی» نقش به سزایی داشت و حرکتهای سیاسی خود را از طریق ۲ جریان تعیین کرد.
آیتالله فیروزآبادی در غائله جمهوریخواهی همراه سید حسن مدرس که از رهبران مبارزه با جمهوریت بود، قرار گرفت و هرگز حاضر به ترک رویه خود نشد. علاوه بر آن انجمنی هم از کلیه اصناف تهران تشکیل داد که در منزل وی اقداماتی علیه جمهوریت داشتند.
نماینده چهاردوره مجلس شورای اسلامی
«حجت الاسلام سیدرضافیروزآبادی»وی در فاصله سالهای ۱۲۹۴ش تا ۱۳۲۲شمسی در دورههای سوم، ششم، هفتم و چهاردهم، چهار دوره نماینده مجلس شورای ملی بود.
در دورهٔ سوم از شهر ری و در دورههای ششم و هفتم و چهاردهم از تهران به نمایندگی انتخاب شد.
«آیت الله فیروزآبادی»حقوق دریافتی از مجلس را صرف ساختن بیمارستان(مریضخانه) و مسجد در شهر ری کرد.
آیت الله فیروزآبادی دربیمارستان -بالاسر-ایت الله بروجردی-مریضخانه(بیمارستان)فیروزآبادی
آیتالله سیدرضا فیروزآبادی در تمام مدتی که نماینده مجلس بود، حقوقی از مجلس دریافت ننمود و تنها هنگامی که تصمیم گرفت بیمارستانی در شهرری و حضرت عبدالعظیم بسازد، حقوق خود را از مجلس شورای ملی گرفت و آن را به مصرف [بخشی از] مخارج و هزینههای بیمارستان رسانید. فیروزآبادی، باغ حرمتالدوله را که مساحتی حدود ۶۲۰۰۰ مترمربع داشت، از وراث او، از قرار متری یک قران خرید و شروع به احداث ساختمانهایی برای امور خیریه نمود.
ساختمانهایی که آیتالله فیروز آبادی احداث نمود، عبارتند از: بیمارستان صد تختخوابی، بیمارستان سیصد تختخوابی، و بالاخره شمار تختهای بیمارستان مزبور را، به ۶۴۰ تختخواب رسانید. این بیمارستان که در روز دوم آذرماه ۱۳۱۳ به همت سید رضا فیروز آبادی افتتاح شد،
امروزه هنوز هم با نام بیمارستان فیروزآبادی دائر میباشد و یکی از بهترین بیمارستانهای تهران به شمار میآید. فیروزآبادی بعد از اتمام بنای بیمارستان، یک زایشگاه و یک مسجد بزرگ نیز، در جنب بیمارستان خویش، احداث نمود. سپس پرورشگاه و دارالایتامی بزرگ نیز، در جنب مسجد و بیمارستان احداث نمود.
شهروندمی نویسد:نخستین دوره نمایندگی آیت الله فیروزآبادی در دوره سوم مجلس اهالی غار و فشافویه ایشان را به سمت نمایندگی مجلس شورای ملی انتخاب کردند.
همکاری باآیتاله شهید سیدحسن مدرس
در دوره پنجم زمزمه جمهوریت در ایران پیدا شد. فیروزآبادی چون در آن سال برای انتخاب وکیل ورامین، چند نفر کشته شده بود، معتقد بود که فعلا جمهوریت به درد مردمی که برای انتخاب نماینده مجلس چند نفر را میکشند، نمیخورد.
دستگیری آیت الله فیروزآبادی+تبعید
به دلیل همرزم وهمفکربودن با آیت الله سیدحسن مدرس که قهرمان مبارزه با جمهوریت بود و به علاوه انجمنی هم از کلیه اصناف تهران تشکیل داد که در منزلشان اقداماتی علیه جمهوریت داشتند، از طرف حکومت نظامی وقت [مرتضی خان یزدان پناه] در یکی از شبهای جلسه دستگیر شد.
تبعید به کلات
در شب دوم دستگیری، به وسیله «گاری» به «کلات نادری» تبعید شد.
در راه کلات مأمورین انتقال ایشان، صدمات روحی بسیار به ایشان میزدند.
لیکن ایشان با بردباری تحمل مینمود. چون مأمورین در بعضی نقاط به زور آذوقه تهیه میکردند، ایشان از خوردن غذاهای آنها امتناعمی ورزید، و با پولی که همراه داشت و مقداری که به وسیلهای، قرض نمود، غذایی به قدر ضرورت تهیه و میل مینمود. این مسافرت تا «شریفآباد» نزدیک مشهد ادامه یافت.
مردم چگونه به« آیت الله فیروزآبادی» ایمان آوردند؟
در آنجا مأمورین تغییر یافتند و« گاری» تبدیل به «اسب و قاطر و الاغ »گردید.
بین راه در اثر اصابت لگد اسب پای ایشان شکست و چون رئیس مأمورین در این قسمت مرد شریفی بود، قافله را متوقف ساخت و فرستاد از دهات اطراف پیرمردی را که در امر شکست و بند مهارت داشت، آوردند و پای ایشان را بست و پس از چند روز توقف به سفر پرداختند تا به کلات نادری رسیدند.
وامادروحله بعدوقتی تبعیدی را مأمورین کلات تحویل گرفتند،صبحگاهان ایشان خواستندنماز را در مسجد بخوانند.
مأمورین گفتندبه شرطی اینکه با یک نفر ژاندارم موقع نماز برود مسجد، و در آنجا نماز بخواند و با کسی در بین راه و آنجا صحبت نکند، و پس از نماز فورا مراجعت نماید.
آیت الله فیروزآبدی ازمأمورین خواست اجازه دهندتا از یکی از کسبه آنجا مبلغی قرض بگیرد،که موافقت شد.
«مکافات عمل » یک مأمورهتاک
درطول این مأموریت یک شب که نماز آیت الله فیروزآبادی درمسجدکمی طول کشید، مأمور محافظ بنای بداخلاقی و اهانت نسبت به وی را گذاشت. نمازگزاران مسجدکلات شاهداین صحنه بودند واماکاری ازدستشان ساخته نبود.
صبح روز بعد مأموری که بداخلاقی کرده بود موقع پاککردن تفنگ، فشنگی که در تفنگ مخفی بود منفجر میشود، و به پایش اصابت کرده ماهیچههای پایش بیرون میریزد.
مردم کلات که شاهدهتاکی این مأموردر شب گذشته این حادثه رامکافات عمل دانستند که خدااینطوری عذابش کرده واین حادثه موجب شدکه اهالی کلات این تبعیدی رامردمقدسی بدانند و نسبت به وی احترام و تکریم بسیاری میگذارند.
۳هفته پس ازاین ماجرا، اهالی غار و فشافویه ،ازمسئولین تقاضای آزادی اوراکردندوموافقت قرارمی گیرد و با مشایعت و تجلیل فراوان از کلات عازم مشهد ،چند نفر از بزرگان قوم از تهران به مشهد میروند تا از وی استقبال نموده و ایشان را از دلتنگی بیرون آورند.و از آنجا پس از یکماه توقف و رفع کسالت به تهران مراجعت میکنند.
در دوره ششم برای بار دوم از تهران به نمایندگی مجلس انتخاب شد.
دراین زمان بیماران زیادی بخاطرنداشتن امکانات درمانی تلف می شدند ومردم آرزوی یک درمانگاه راداشتندواین مسئله این نماینده را آزرده خاطرکرده بود.
آیت الله فیروزآبادی تصمیم گرفت ازمعوقات حقوق نمایندگی اقدام به ساخت یک درمانگاه بکند،
لذادرقدم اول باغ حرمتالدوله را خریداری، و باکمک های مالی وکاری اهالی شروع به ساختن بیمارستان فیروزآبادی به گنجایش یکصد تختخواب نمود.
بیمارستان فیروزآبادی را به صورت کنونی که دارای قریب به چهارصد تختخواب است و روزی حدود یکهزار نفر بیمار سرپایی تحت درمان قرار میگیرد، تأسیس کردند. و عنقریب بنای هزار تختخوابی بیمارستان که از هر حیث آماده برای قبول بیمار است و تمام لوازمش نیز تهیه شده است، به کار خواهد افتاد، و دارای متجاوز از هزار تختخواب خواهد شد.
بیمارستان بسیار مورد حاجت مردم مستمند است. از تمام نقاط کشور از شهرها و دهات بلکه گاهی هم از عراق عرب مریض در آن بیمارستان بستری میباشد.
بازدید محمدرضا شاه پهلوى و ملکه فوزیه از بیمارستان فیروزآبادى در معیت آیت الله سید رضا فیروزآبادی / اوایل دهه۲۰شمسی
ماجرای «خانم ثروتمندی» که عاشق آیت الله فیروزآبادی شد
آیت الله فیروزآبادی دو همسر داشته که دکتر وحیدفیروزآبادی( نوه آیت الله فیروزآبادی) از همسر دومش است.او خاطره جالبی از پدربزرگش تعریف می کند:
خانمی«فاطمه شاهرخ شاهی» بسیار پولدار که بیوه مردمتمولی بود(صاحب هتل پلاس) مالک ارث ومیراث شوهرش موحومش بوده به آیت الله فیروزآبادی علاقه مند می شود و تمایل دارد که همسر ایشان شود.آیت الله که آرزو داشت بخش زنان بیمارستان هم راه اندازی شود به این خانم«فاطمه شاهرخ شاهی»شرط ضمن عقدش« راه اندازی بخش زنان بیمارستان»بود( درصورتی که هزینه ساخت بخش زنان راتأمین کند وی را به عقد خود درآورم)
وبه توافق می رسند-حاج آقابه خانم شاهرخ شاهی می رسد وهم بخش زنان راه اندازی می شود!
حاج آقا(تازه داماد)هم نام بخش را به نام عروس خانم (فاطمه سهرابی)(نام اصلی ایشان) نامگذاری می کند.
«دکتروحید فیروزآبادی» می گوید: پدربزرگم تمام سال هایی که نماینده بود حتی یک ریال هم حقوق نگرفت.یک بار در مجلس وضو نگرفت و حتی یک استکان چای در مجلس نخورد چون باورش این بود که نباید از پول بیت المال استفاده شخصی شود.تا این که یک روز از مجلس آمدند و گفتند که ۲۵ هزار تومان از مجلس طلبکارید چه کنیم؟ پدر بزرگ تعریف می کرد که با خودم فکر کردم که اگر پول را بگیرم و بیاورم خانه آن قدر بدبخت، بیچاره دورم هست که یک قرانش نمی ماند.اگر نگیرم خرج «ظلمه» می شود! کلمه ظلمه را برای حکومت به کار می برد.تا این که با نصرت الدوله که سفیر ایران در سوئیس بود مکاتبه کرد و گفت باغ ۹۰هزار متری اش را که در شهر ری هست می خرد به ۲۵ هزار تومان برای کار خیر.آن بنده خدا هم قبول کرد.پدر بزرگم تعریف کرد که بعد اما دبه کردم و گفتم ۱۲ هزار تومان بهت می دهم، باز هم قبول کرد! با بقیه پول در آن باغ بزرگ اتاقی ساخت و یک تخت گذاشت و کمی وسایل پزشکی و روی تابلویی نوشت: مریض خانه فیروزآبادی.بعد به مجلس رفت و گفت: من مریض خانه را راه اندازی کردم بقیه اش کمک می خواهد! بعد آن از خیلی ها بزرگ کمک خواست.
کمک مالی مهندس شرکت ملی نفت
یکی از آدم های شرکت نفت آن زمان که خیلی پولدار بود پدربزرگ را صدا کرد و گفت ۲۰درصد کل اموالم وقف بیمارستان، پول زیادی بود آن زمان.
«نعمت الله سلامت» چند پاساژ وقف بیمارستان کرد.مرحوم فرمانفرما هم چند روستا (ده) وقف کرد.
دولت هم کمک کرد و در سال۱۳۱۳ بیمارستان با ۶۰۰تخت رسما افتتاح شد.
خیلی از پزشکان آن دوره در این بیمارستان دوره دیدند و در آنجا طبابت کردند که دکتر قریب هم یکی از آنها بود. ایشان علاقه خاصی به آیت الله فیروزآبادی داشت و به نوعی مرید پدر بزرگم بود.
پوکه های پنی سیلین
روی سردر بیمارستان نوشته شده: وقف فقرا و رعایا و غرباست و لعنت به کسی که تخلف کند! این مرام هنوز هم در بیمارستان فیروزآبادی رعایت می شود.قبل انقلاب، بیمارستان تحت نظر دانشگاه ملی بود و بعد از پیروزی انقلاب تحت نظر دانشگاه علوم پزشکی. خیلی خوب به بیمارستان رسیدگی می کنند و گسترش یافته و به نظرم به زودی به یکی از بزرگ ترین و تخصصی ترین بیمارستان های خاورمیانه تبدیل خواهد شد.
از دکتر فیروزآبادی می پرسم آیا در خاندان شما به جز آیت الله کس دیگری هم معمم یا تحصیلکرده حوزه بوده؟ می گوید: شنیده ام جدمان معمم بوده اما یقین ندارم.پدربزرگم از همان جوانی که درس حوزه می خوانده خاص بوده، برایمان تعریف کرده اند که عجیب پیگیر کار گرفتاران بود.وقتی مریضی بی کس و کار می دید او را به حجره خودش می برد وقتی هم اتاقی ها می پرسیدند چرا چنین می کنی، می گفت: بدبخت کسی را نداشت، از غذای خودش به او می داد و تیمارداری اش می کرد تا خوب شود.
وقتی پنی سیلین وارد ایران می شود، خودش می رود و این داروی کمیاب را می گیرد و داخل جیبش می گذارد و هر روز به بیمارستان می آید و می رود بالای سربیمارها، حال هر کدام که خیلی بد بوده پرستار را صدا می زده و یک پنی سیلین به او می داده و می گفته: پوکه خالیش را به هم برگردان.وقتی می پرسند چرا چنین می کنی، می گوید: این دارو گران و نایاب است، نگرانم، نکند اینها (پرستارها) این دارو را ببرند و بیرون بفروشند!
دکتر وحید فیروزآبادی می گوید: الان که می بینم نماینده های مجلس چنین دنبال پول هستند تعجب می کنم، وقتی می بینم پزشکان چنین به پول و ثروت چسبیده اند تعجب می کنم.پدربزرگم در همه عمرش روزی یک وعده غذا می خورد که بیشتر ماست بود! وقتی به بیمارستان می آمد با دربان چای می خورد.وقتی می گفتند آقا چرا نمی آیید داخل، می گفت: امروز با فلان وزیر دیدار داشتم باید همین جا چای بخورم که غره نشوم!
پروفسور اتریشی
انسانی بسیار دوست داشتنی بود، سال ۱۳۱۴ یک پرفسور اتریشی به ایران آمد. پدرم تعریف می کرد که یک روز آمد برای دیدن بیمارستان. آن قدر شیفته آیت الله شد که ایران ماند و در بیمارستان فیروزآبادی مشغول طبابت شد و پذیرفت که فقط از پدربزرگ حقوق ثابت بگیرد. در ایران هم فوت شد و در مقبره بیمارستان به خاک سپرده شد.
توضیح نگارنده-پیراسته فر:منبع این مصاحبه(دکتروحیدفیروزآبادی)روزنامه »جام جم »مرداد ۱۳۹۸ است باویرایش.
آمریکای ساده / انگلیس مکار
مجله خواندنیها در خرداد ۱۳۲۴ گزارشی از دیدار سفیر آمریکا از بیمارستان فیروزآبادی و گفت و گوی وی با آیت الله فیروزآبادی به چاپ رسانده که توجه خوانندگان گرامی را به آن جلب میکنیم.
مصاحبه سفیرامریکاباآیت الله فیروزآبادی
آقای فیروزآبادی میگفت یک روز سفیر امریکا با خانمش برای دیدن مریضخانه اینجا آمده بود (اسم سفیر کبیر را نگفت ولی گویا مقصودش دریفوس است) و از من پرسید که چه چیز باعث شده که شما این مریضخانه را تأسیس کردید. گفتم به امر پیغمبر (ص) اسلام این کار را کردم. دریفوس گفت در قرآن راجع به ساختن مریضخانه حکمی نیست و پیغمبر (ص)تکلیفی برای ساختن تعیین نکرده. گفتم پیغمبر (ص) فرموده حفظ و حراست نفس بر هر مسلمانی واجب است و من این مریضخانه را ساختهام که از نفوس حفاظت کنم. بیماران در این مریضخانه معالجه شوند تا مرگ گریبانگیر مردم نشود و زنده بمانند. سفیر امریکا حرف مرا تصدیق کرد .
امریکایی ها بازنان انگلیسی ازدواج کنند
بعد از من پرسید شما اجازه میدهید که ما از ایرانیها زن بگیریم و با خانم ایرانی ازدواج کنیم؟ گفتم خیر. پرسید چرا؟ گفتم شما باید با زنهای انگلیسی ازدواج کنید نه با زنهای ایرانی.
زیرا انگلیسیها خیلی حقهباز هستند و شما(امریکا) مردمان سادهای هستید .
اگر با انگلیسیها ازدواج کنید یک نسل معتدلی بوجود خواهد آمد که نه خیلی ساده باشد و نه خیلی حقهباز.
سفیر کبیر پرسید شما از کجا تشخیص دادهاید که ما مردمان سادهای هستیم؟
گفتم از اینجا که شما آن همه از اروپا و آلمان دور هستید و تمام اطراف آمریکا را اقیانوسهای بزرگ فراگرفته. نه آلمان میتواند به شما حمله کند و نه مملکت دیگری، احتیاجی هم به مستعمره ندارید، پول و کارخانه و اقتدار و همه چیز دارید معهذا گول انگلیسیها را خوردید و آمدید در اروپا به نفع انگلیس مشغول جنگ شُدید و این همه آدم کشتید. و این اقدام برای شما که میگویید همیشه طرفدار صلح و صفا هستید و در تمام عالم برای مردم مریضخانه میساختید که مردم را از مرگ نجات بدهید، خوب نبود و شما هم خودتان برخلاف رویهتان داخل آدمکشها گشتید.
از آقای فیروزآبادی پرسیدم سفیر کبیر چه گفت؟
آقای فیروزآبادی گفت سفیر امریکا و خانمش به هم نگاه کردند و خندیدند مثل اینکه حرف مرا تصدیق کردند. از آقای فیروزآبادی پرسیدم دیگر چه سئوالی از شما کرد؟
تعددزوجات
گفت سفیر کبیر به من گفت همه چیز مذهب شما خوب است ولی اینکه اجازه داده شده که چهار زن بگیرند خوب نیست. گفتم این هم دلیل دارد و من دلایل آن را برای شما میگویم:
اول آیا تصدیق دارید که در همه جای دنیا زن بیش از مرد است؟ گفت بله. گفتم آیا اگر به هر مرد یک زن بدهند سر یک عده از زنها بیکلاه نمیماند؟ گفت چرا. گفتم پس تکلیف این زنهای بیشوهر چیست؟ تا آخر عمر که نمیتوانند بیشوهر باشند اگر شوهر کنند آن وقت بعضی از مردها دارای دو زن و یا بیشتر میشوند و این همان هست که پیغمبر (ص) به ما اجازه داده. اگر از طریق غیرمشروع با مردها رابطه پیدا کنند که برخلاف مصلحت خودشان و مردم است بنابراین حکم پیغمبر (ص) ما درست است.سفیر کبیر گفت بله غالباً مردها به همسر خود قناعت نمیکنند. گفتم پس در این صورت خوب است همان شیطنت را از طریق شرعی و بر طبق حکم خدائی انجام دهند نه از طریق نامشروع و حرام. پس از این استدلال ظاهراً سفیرکبیر جواب قانع کنندهای نداشته و چون از طرز بیان ساده و بیآلایش آقای فیروزآبادی خوشش آمده از ایشان خواهش کرده به خرج دولت امریکا دو سال به امریکا بروند و تبلیغ دین اسلام کنند ولی آقای فیروزآبادی برای اینکه مریضخانهاش بیسرپرست نشود قبول نکرد.
چندماهی از این مصاحبه گذشت یک روز آقای امین الملک مجلهای آمریکائی به ایشان نشان داد که عکس آقای فیروزآبادی در آن چاپ شده و شرح مفصلی راجع به مریضخانه وی در آن نوشته شده بود. آقای فیروزآبادی میگفت من خیلی تعجب کردم عکس من در آمریکا چه کار میکرده و کی از من عکس برداشته و به امریکا فرستاده که در مجله چاپ کردهاند.
آیت الله سید رضای فیروزآبادی، در ۱۴ مرداد ۱۳۴۴ در سن ۹۶ سالگی در تهران درگذشت و در مقبرهای که در جنب بیمارستان خویش، برای خود بنا کرده بود، به خاک سپرده شد. فیروزآبادی از روحانیون خیّری است که در قرن اخیر وجود داشته و در عالم خودش در امور خیریه، در میان روحانیون، کم نظیر و بلکه بینظیر بودهاست.
توضیح نگارنده-پیراسته فرآیت سیدابوالقاسم کاشانی :نماینده ادوار ۱۴، ۱۶ و ۱۷ مجلس شورای ملی از حوزه تهران و همچنین مدتی رئیس مجلس شورای ملی در دوره ۱۷ بود.سالهای آغازین دهه ۳۰، عضو مجلس موسسان اول بود.
آیت الله سیدحسن مدرس باتشکیل دوره دوم مجلس شورای ملی که پس از استبداد صغیر برپا شد از طرف آیات عظام «ملا محمدکاظم خراسانی و عبدالله مازندرانی» به عنوان یکی از مجتهدهای درجه یک به این مجلس معرفی شد و مجلس شورای ملی نیز این پیشنهاد را قبول کرد. هر چند مردم تهران در دوره سوم مجلس شورای ملی وی را به عنوان نماینده از طرف خود انتخاب کردند/پنج دوره پیاپی مجلس شورای ملی (دوره دوم تا ششم)