پیراسته فر

علمی،تحقیقی و تحلیلی

پیراسته فر

علمی،تحقیقی و تحلیلی

داستان"پیراهن عثمان"علت این ضرب المثل

ماجرای «پیراهن عثمان » چیست؟

بعد از کشته شدن عثمان  ،همسر عثمان(نائله) پیراهن پاره وخونین عثمان را همراه با انگشتان بُریده شده خودش ,که در دفاع از شوهرش،توسط مهاجمان بریده شده بود و نیز مقداری از موهای ریش عثمان که توسط مهاجمین کنده شده بود  توسط «نعمان بن بشیر» به شام  به نزدحاکم اسلامی (معاویه)فرستاد!

معاویه که منتظر چنین فرصتی بود, دستور میدهد پیراهن و موهای عثمان ونیز انگشتان نائله همسر عثمان را به بالای منبر مسجد شام ببرند و علم کنند . وبه جهت قداست خلافت(مذمت خلیفه کُشی) که اگردرزمان حاضر معادلش رابیاوریم«ولی فقیه زمان »می شود،توانستندتبلیغات و جنگ روانی سنگینی در شام به خونخواهی عثمان براه بیندازند-،البته انگشت  اتهام بسوی علی و اصحابش بود(درحالی که می دانستندمحرکین وقاتلان غیرازعلی هستند)بهرحال از احساسات مردم کمال بهره برداری را در شوراندن مردم علیه علی کردند،به طوری که چندین هزار نفر کنار «پیراهن  علَم شده عُثمان» تجمع کردند وبه سوگواری پرداختند اشکها ریختند! وبه خونخواهی اش پیمان بستند،متعهدشدندکه به بستر نیاسایند، و با همسران خود مقاربت نکنند. تا انتقام  عثمان رابگیرند یا اینکه کشته شوند، و این «پیراهن» تایکسال به محل(هیئت) عزاداری شامیان مبدل شده بود.

«معاویه»شامیان هروقت طرح وبرنامه شومی داشتند،برای تجهیزقوا به «پیراهن عثمان »متوسل می شدند.

همین پیراهن «منشا فتنه» ،بنی امیه از «پیراهن عثمان »بهره های سیاسی فراوان بردند، زمینه ی جنگ جمل وصفین و نهروان فراهم شد.

«نعمان بن بشیر»کیست؟

«نعمان بن بشیر»ازاصحاب رسول الله(ص)بود،پدرش(بشیر)ازسابقون بود،مادرش هم درجنگ موته ازشهدابود،خودش هم تاقبل ازقتل عثمان ازحامیان حضرت علی(ع)بود« قاضیالقضات دمشق» شد و سپس استاندار «یمن» و درزمان یزید،حدودیکسال  استاندار کوفه بود.

نکته-توضیح نگارنده-پیراسته فر:درماجرای کربلا ازهمین واژه مقدس(ولایت وخلافت)بهره برداری کردند،خروج برولی فقیه زمان/«یزید»ولی فقیه حکومت اسلامی بود وامام حسین(ع)بخاطربیعت نکردن«خارجی»محسوب می شد وریختن خونش مباح بود،حتی برای آزارواذیت کاروان اسیران،به مردم می گفتنداینها«خارجی»هستند(ازولایت حاکم اسلامی سرباززده اند)خوارج=خارجی ،هستند،که مردم به پایکوبی وتحقیروتوهین اسراپرداختند.

ماجرای «کشتن عُثمان» چرامردم به «عثمان» خشم گرفتند؟

«نقش حضرت علی درقتل عثمان»چیست؟چه کسی «عثمان» راکُشت؟

خطبه ۳۰ نهج البلاغه، امام علی(ع) در مورد قتل عثمان می گوید: استبداد ورزید، چه بد استبدادى ..از حد گذراندید


«عبدالحمید بن هبةالله» معروف به« ابن ابی‌الحدید» می نویسد: صحیح ترین اخبار در مورد عثمان آن است که ‏مفسرقرآن ومورخ مشهور«طبرى‏»(ابوجعفر محمدبن جریر طبری-متوفی ۳۱۰) در تاریخ خود آورده که خلاصه آن چنین است: عثمان حوادث بدعتهایی در اسلام به وجود آورده که باعث ‏خشم مسلمانان ‏گردید،

این رویدادها عبارتند از: سر و کار آوردن بنى‌امیه مخصوصا فاسقان ‏سفیهان، و بى دینان آنها و اعطاى غنائم به فاسدان  و آزار و ستم‌هابه اصحاب رسول الله(ص) ازجمله: عمار یاسر، ابوذر و عبدالله بن مسعود .

نقش مالک اشتر نخعی
«ولید بن عقبه» را والى کوفه ساخت که گروهى به شراب نوشیدن وى ‏گواهى دادند.

«سعید بن عاص» را پس از ولید فرماندارِکوفه ساخت(فرمانداران او وضعى پدید آورده بودند که مردم آماده پرخاش وانفجار بودند) سعید بن عاص گفت: «عراق بُستان قریش ‏و بنى امیه است‏».

«مالک اشتر نخعى» در پاسخ وى گفت: خیال می‌کنى سرزمین عراق ‏که خداوند به وسیله شمشیر مسلمانان آنرا فتح نموده، مربوط به تو و اقوام ‏توست!؟

رئیس شرطه سعید ناراحت ‏شده و به اشتر پرخاش نمود، اشتر به‏ یارانش از طائفه نخع اشاره کرد، آنها به جان رئیس شرطه افتادند و او را سخت کُتک زدند و به دنبال این جریان در مجالس و محافل انتقاد و بدگوئى‏ از سعید فرماندار کوفه شروع شد، این بدگوئى و اعتراض کم کم، به عثمان که‏ سعید را والى ساخته بود، سرایت نمود و بسیارى از مردم را بر ضد دستگاه‏ حکومت، تجمعات برگزارکردند.

سعید جریان را به عثمان نوشت و عثمان دستور داد رهبران شورش را به شام تبعید کند،

معاویه را هم از این ‏تبعیدیان و جریان کار آنها، آگاه ساخت. تبعیدیان که عبارت از: اشتر نخعى، مالک بن کعب اسود بن یزید نخعى، علقة بن قیس نخعى، صعصعة بن صوحان و گروه دیگرى بودند وارد شام شدند پس از ورود، بین آنها و معاویه در جلسات متعددى سخنانى رد و بدل شد .

معاویه به آنان گفت: یا به نیکى گرائید و یا ساکت ‏باشید! بیندیشید و درباره آنچه براى شما و مسلمانان سودمند است نظر دهید آن را بخواهید و از آن متابعت کنید.

صعصعه گفت: تو لیاقت فرماندهی ونصیحت مارا نداری!

معاویه گفت: نخستین سخنم با شما این است که شما را به تقوى و اطاعت‏ خداوند و اتحاد فرمان می دهم. آنها گفتند: تو تاکنون پراکندگى و خلاف آنچه پیامبر(ص)آورده ‏دستور داده‏ اى!
معاویه گفت: اگر این کار را کرده ‏ام هم اکنون توبه مى‏کنم و شما را به‏ تقوا و اطاعت‏ خدا و همکارى با اجتماع مسلمانان امر می‌کنم و فرمان می دهم که‏ پیشوایان خود را محترم شمارید.

صعصعه گفت: اگر توبه کرده ‏اى من به تو امر می‌کنم که از کارت‏ کناره بگیرى، چه اینکه در میان مسلمانان از تو به این مقام سزاوارتر هست ‏افرادى هستند که پدرانشان از پدر تو آثار بهترى در اسلام داشته و پیشقدم‏تربوده ‏اند.

معاویه گفت: من هم در اسلام قدمى داشته‏‌ام گر چه دیگرى از من‏ بهتر بوده اما در این زمان کسى از من قوی تر نیست، اگر بود عمر بن خطاب ‏و عثمان مرا بر کنار می‌ کردند به جانم سوگند اگر کار در اختیار شما باشد یک روز و شب حکومت‏ براى مسلمانان باقى نخواهد ماند...

 معترضین بسوی «معاویه» حمله کردند درحالیکه پرخاش کردند ، موهاى سر و صورتش ر اکندند،

پس از آن معاویه نامه ‏اى به عثمان نوشت که اگر اینان در شام باشند، مردم ‏شام را نیز همچون مردم کوفه خواهند شورانید.
۲بار-۲جا-تبعید
عثمان دستور باز گرداندن آنها را به کوفه داد... باز هم والى کوفه از دست آنان به عثمان شکایت ‏برد، این بار دستور داد آنهارا به‏ «حمص‏» تحت نظر عبد الرحمن بن خالد تبعید کند و عبد الرحمن در«حمص‏» با وضع خشونت آمیزى با آنان رفتار کرد.

در سال یازدهم خلافت عثمان عده ‏اى از اصحاب پیغمبر(ص) تجمعات اعتراضی داشتند و ایراداتى که به عثمان داشتند وسیله‏ «عامر بن قیس‏» که مردى خداشناس ‏و عابد بود به او رساندند عثمان به عامر بن قیس جواب اهانت آمیزى داد.

اما وضع مدینه طورى بود که عثمان مجبور شد با چند نفر از فرمانداران مورد علاقه‌‏اش در این باره مشورت کند، به این جهت از عبد الله بن عامر، سعید بن عاص، معاویة بن ابى سفیان، عبد الله سعد و عمرو عاص دعوت کرد و جریان هیجان وآمادگى مدینه را براى شورش با آنان در میان گذارد.

توضیح نگارنده-پیراسته فر:حاکمان«جنگ »الکی راه می انداختندتا مردم رامشغول کنند(سرکاربگذارند)ازشرمخالفین رهایی یابند!تأمل شود:

شورای عالی امنیت حکومت اسلامی- زمان خلیفه سوم «عثمان بن عفان»نظرات مشورتی فرمانداران بلاد ودیگرسران حکومت.
اولین نظررا(فرمانداربصره) می دهد که دایی عثمان بود: عبد الله بن عامر گفت: توصیه من این است که مردم را به جهاد مشغول سازى تا از این فکر منصرف‏ گردند.

عبدالله بن عامر بن کریز بن ربیعه بن حبیب بن عبدشمس بن عبدمناف(پدرعبدالله ،پسرعمه پیامبربود)،عبدالله ،دایی عثمان بود

سعید بن عاص(فرماندارمدینه) گفت: باید ریشه درد را قطع کرد، از کسانى که وحشت دارى فاصله گیر و کار آنان‏را یکسره کن زیرا جمعیت ها چنانچه رهبران خویش را از دست دادند متفرق خواهندشد.

عثمان گفت: این نظریه خوبى است اما!. معاویه گفت: به نظر من باید سران لشکر خود را فرمان دهى آشوبگران را زیر نظر بگیرند و من در شام چنین خواهم کرد.

بذل وبخشش (دست ودل بازی)بکن تامردم بسویت جلب شوند!

عبد الله بن سعد(فرماندارمصر،برادررضاعی عثمان) گفت: مردم اهل طمع هستند آن قدر به آنان ببخش تا به تو علاقه‏ مند گردند.

عمرو بن عاص گفت: تو بنى امیه را بر مردم سوار کرده‏ اى یا عدالت کن و یا از کار کناره بگیر.

عثمان از این سخن سخت ناراحت‏ شد، ولى عمرو عاص با همان زرنگى ‏خود به او فهماند کسانى بودند که امکان داشت ‏خبر را براى آزادى خواهان ببرند و چون شما را دوست داشتم چنین گفتم. عثمان عمال و فرمانداران خویش را بازگرداند و دستور داد مردم را براى ‏جهاد مجهز سازند.
شروع انقلاب وتظاهرات وتظاهرات
در سال ۳۵ هجرى مخالفان عثمان و بنى امیه در شهرهاى اسلامى با یکدیگر مکاتبه نمودند و یکدیگر را بر عزل عثمان و فرماندارانش تهییج کردند.

سرانجام به اینجا منتهى شد که از «مصر» ۲هزار نفر به رهبری ‏«ابو حرب غافقى‏ و کنانه‏ بن بشر سکّوفی و عمرو بدیل خزاعی»

از «کوفه »۲ هزار نفر به فرماندهی ‏«زید بن صوحان‏»، «مالک اشتر»، «زیاد بن ‏نضرو»، «عبد الله بن اصم غامدى‏»

 از «بصره» گروه بسیارى به رهبرى«حکیم بن جبله عبدی»و ‏«حر قوص بن زهیر» به بهانه زیارت خانه خدا به سوى مدینه حرکت کردند.

در ماه شوال سال ۳۵ هجرى در نزدیکى مدینه هر کدام در نقطه خاصى فرود آمدند.

پس از آن گروهى را به مدینه فرستادند تا اطلاع رسانی کنند.

سرانجام وضع به جائى رسید که منزل عثمان را محاصره کردند، اما از رفت و آمد با عثمان جلوگیرى ننمودند اینان در پاسخ رؤساى مهاجران می‌گفتند: ما به این مرد نیازى نداریم و براى همین جهت از شهرهاى خود به مدینه ‏آمده ‏ایم، از خلافت کناره بگیرد تا دیگرى را به جاى او قرار دهیم.

عثمان در این موقع فرصت را غنیمت ‏شمرد و از فرمانداران خود وسیله نامه ‏کمک خواست، فرمانداران وى به جز معاویه هر کدام در این راه اقدام کردند.

روز جمعه عثمان پس از نماز منبر رفت و به گروه معترضین خطاب‏ کرد: «همه اهل مدینه مى‏دانند شما مشمول لعن پیغمبرهستید»! .

هیجان ‏و شورش در مردم پدید آمد و شورش آنچنان بالا گرفت که عثمان از ترس بیهوش ‏شد، وى را به خانه آوردند. على(ع) و طلحه و زبیر به خانه عثمان رفتند و دیدند عده ‏اى از بنى امیه ازجمله« مروان» در آنجا هستند.
نقش امام علی درقتل عثمان
آنها به على(ع) گفتند: تو ما را هلاک کردى! این کار، کار توست، اگربه خلافت ‏برسى زندگى تلخى خواهى داشت.

حضرت علی خشمناک شدبر خاست ‏و باهمراهان از منزل خارج شدند.

«عثمان» پس از اطلاع از اجتماع مسلمانان در مدینه از بلاد مختلف اسلامى‏ به منزل حضرت علی رفت ، و گفت: تو پسر عم من هستى و من بر تو حق خویشاوندى دارم‏ .از طرفى تو در نزد مردم قدر و منزلت دارى و همه به سخنت گوش می‌دهند، اوضاع‏ هم که مشاهده می‌نمائى، من دوست دارم تو با آنها صحبت کنى و آنان را از این ‏راهى که در پیش گرفته‏ اند منصرف سازى!

امام(ع):به چه عنوان آنها را راضى و منصرف نمایم؟

عثمان گفت: به این عنوان که من پس از این طبق صلاح اندیشى تو رفتار کنم!

امام(ع) گفت: من بارها با تو در این باره سخن گفته‏ ام و تو هم وعده داده ‏اى، اما به سخنان مروان و معاویه و ابن عامر، گوش دادى و به وعده‏ ات وفا نکردى.

سرانجام امام(ع) براى خاموش کردن غائله به اتفاق ۳۰ نفر از مهاجران ‏و انصار با کسانى که از مصر آمده بودند صحبت کرد و مصریان قبول کردند که ‏به مصر باز گردند.

در ضمن امام(ع) به عثمان سفارش کرد تو نیز با مردم سخن بگو و اعلام کن‏ که حاضر هستى به تمام شکایات آنها رسیدگى کنى و از کردار گذشته‏‌ات توبه‏ کنی!

عثمان نیز خطابه‏‌اى خواند و اعلام کرد توبه نموده و به تمام شکایت‌ها رسیدگى ‏می‌کند و هر کس حقى به گردن او دارد به منزلش بیاید و بگیرد!

عثمان پس از این خطابه و بازگشت‏ به منزل دید مروان و عده ‏اى از بنى امیه ‏در منزلش نشسته ‏اند.

مروان گفت: ‏سخن بگویم یا ساکت ‏بنشینم؟

همسر عثمان(نائله بنت فرافصه کلبی)گفت: ‏ساکت ‏باش به خدا سوگند شما قاتل عثمان و یتیم کننده اطفالش خواهید بود! چه اینکه او سخنى گفته که نباید از آن برگردد!

پیش بینی حضرت علی محقق یافت/مروان شیطنت کرد

اما مروان نتوانست ‏ساکت ‏بنشیند گفت: این حرف به صلاح خلافت‏ تو نیست، الان همه اجتماع کرده و هر کس حقى را مطالبه مى‏نماید...
سرانجام عثمان دستور داد مروان مردم را پراکنده کند .

مردم به خانه امام(ع) رفتند و جریان را گزارش دادند.

امام(ع) عبدالرحمان بن اسود را ملاقات کرد، به او گفت: خطابه ‏عثمان را شنیدى؟

گفت: آرى!

علی گفت: سخن مروان را هم گوش دادى؟

گفت: ‏بلى!

امام فرمود: خدا به فریاد مسلمانان برسد! من اگر در خانه بنشینم عثمان مى‏گوید: مرا ترک کردى و خوار ساختى و اگر برایش صلاح اندیشى کنم مروان او را بازیچه خود قرار مى‏دهد.

سپس امام  با خشم به خانه عثمان رفت

و به عثمان گفت: «مروان» عامل بدبختی توست و از آنچه دین و عقل مى‏گوید بر کنارت مى-سازد، من از این ببعد به سراغت نخواهم آمد!

همسر عثمان به عثمان گفتسخن على را شنیدى!؟ او دیگر باز نخواهد گشت،از مروان اطاعت ‏کردى و آنچه گفت: ‏به مرحله اجرا گذاشتى،
مروان در نظر مردم بى‏ ارزش‏ است و این به خاطر على بود که شورشیان به مصر برگشتند، باز هم به‏ خانه على بفرست و از او صلاح اندیشى کن!

معترضین به غلام عثمان کمین زدند،نامه محرمانه رابدست آوردند

پس از ۳ روزمعترضان مصری  بازگشتند و نامه‏ اى را به این مضمون ارائه دادند که ‏از غلام عثمان(رباح) در بین راه گرفته‏ اند.

در آن نامه عثمان به ‏«عبد الله بن سرح‏» فرماندارش‏ دستور داده بود، «عبد الرحمان بن عدیس‏» و«عمرو بن حمق‏» را شلاق‏ بزن و سر و ریش‏شان را بتراش و آنها را در زندان کن!

همچنین دستور داده بود که عده دیگرى  را اعدام کن.همچنین دستورسربه نیست کردن«محمد بن ابی بکر»راداده بود.

نامه را بامهارت خاصی درداخل ظرف آب روی شتر«رباح» یافتندکه درلای لوله مسین جاسازی شده بودکه «کنانة بن بشر»(کنانة بن خزیمة بن مدرکة بن الیاس)درتفتیش غلام ومرکبش پیداکرد.

متن حُکم (نامه عثمان):بسم الله الرحمن الرحیم. عبدالله عثمان به عبدالله بن ابی سرح: چون عمرو بن بدیل خزاعی به مصر رسید او را دستگیر کن و گردنش را بزنعبدالرحمن بن عدیس و کنانة بن بشر را دست و پای قطع کن و بگذار تا در خون خود غوطه خورند و بمیرند . آنگاه پیکرشان را از درختان خرما بیاویز و منشور محمد بن ابی بکر را که از من به دست دارد مورد توجه قرار نده و اگر می توانی از راه حیله او را بقتل برسان .و با آرامش  در مصر حکومت کن.»

عثمان تکذیب کرد!

آنها گزارش نزد امام(ع ) آوردند که در این باره با عثمان سخن بگوید، امام(ع) ازاین کارخلیفه خشمگین شد وبه نزد عثمان رفت به سرزنشش پرداخت، واماعثمان تکذیب کرد که همچون نامه‌‏اى به مصر ننوشته است.

درحالی که خط،کتابت ،خط مروان(کاتب عثمان)بود ومُهرعثمان هم پای نامه بود.

نقش مروان در حکومت خلیفه سوم
محمد بن مسلمه گفت: این کار کار مروان است. عثمان گفت: من خبر ندارم. مصریان گفتند: مگر مروان آنقدر جرئت ‏یافته که غلام عثمان را بر شتر بیت المال سوار کند و
مُهر مخصوص عثمان را به پاى کاغذ بزند و او را مأموریتى ‏به این مهمى بدهد و عثمان خبر نداشته باشد؟

عثمان گفت:‏ بلى من بى‏ اطلاعم. در پاسخش گفتند: یا راست می‌گوئى یا دروغ اگر دروغ بگوئى واین عمل مروان نباشد، استحقاق برکنارى از مقام خلافت را یافته‏‌اى، زیرا تو فرمان به قتل و شکنجه ما و مسلمانان به نا حق داده‏اى و اگر گفته ‏تو راست ‏باشد، یعنى این عمل کار مروان باشد باز هم باید از خلافت کنار بروى، زیرا خلیفه ضعیف و ناتوان که دیگران بدون آگاهى او فرمان قتل ‏و شکنجه مسلمانان را با مُهر مخصوص او با استفاده از وسائل خلافت صادر کنند، لیاقت ‏خلافت اسلامى را نخواهد داشت! پس در هر صورت باید از خلافت کنار بروى.
خلافت لباس خداست درتن من
عثمان گفت: لباسى که خداوند به تنم کرده بیرون نخواهم آورد، ولى‏ توبه می‌کنم!

گفتند«توبه هایت»فریبکاری است

گفتند: اگر بار اول بود که توبه می‌کردى از تو می‌پذیرفتم، اما این‏ چندمین بار است که توبه کرده‏ اى و باز آنرا شکسته‏‌اى.

۳پیشنهادبه عثمان

بنابراین یکى از سه راه ‏بیش باقى نمانده:

۱-برکناری از خلافت ‏.

۳-  قتل تو .

۲-آنقدرباتومی جنگیم باترامی کشیم ویاشهید می شویم.

عثمان گفت: کشته شدن از برکنارى خلافت در نظر من محبوب‏تر است.

امام(ع) برخاست و خارج گردید، مصریان نیز همراه وى برخاستند.

اوضاع به وخامت گرائید، کار بر عثمان تنگ شد.

عثمان بار دیگر از امام(ع) درخواست کرد، بین او و مردم ضرب الاجلى تعیین کند تا به شکایات و ستم‏‌هایى که به مردم شده برسد، ۳ روز وى را مهلت دادند، اما او در خفا وسائل ‏جنگ را آماده می‌کرد.
۳ روز گذشت و او به وعده ‏اش وفا نکرد... شورش مردم بیشتر شد.

آب رابرعثمان بستندخانه محاصره

خانه عثمان محاصره شد، و از ترس اینکه مبادا از شام و بصره کمک براى او برسد بین او و مردم حائل گردیدند و آب را از او منع نمودند، عثمان به امام(ع) و همسران پیامبر جریان را مخفیانه گزارش داد.

مجدداً علی به کمک عثمان آمد

امام(ع) به میان مردم آمد و از این روش آنان را منع کرد.

۴۰روزخانه عثمان محاصره شد

این محاصره چهل روز به طول انجامید، در این مدت فرزندان امام(حسنین) از او دفاع مى‏کردند و آب به منزلش مى‏بردند.

اوضاع وخیمتر شد یکى از اصحاب پیامبر(ص)به نام ‏«نیار بن عیاض‏» عثمان را سوگند داد که از خلافت کناره گیرد،

اما «کثیر بن صلت‏» که از طرفداران عثمان بود «نیار» را با تیر کُشت.

معترضان مصری‌ فریادزدند «قاتل نیار را براى قصاص از خانه بیرون کن»!

عثمان گفت: هرگز کسى را که از من حمایت ‏نموده به دست ‏شما نخواهم داد!

خواستند به درون خانه هجوم برند، درب بسته شد.

معلوم نبود که چه ترفندی میخواست بزند که نمیخواست«حضرت علی»بفهمد!به یک بهانه بچه های امام رابیرون کرد

عثمان به فرزندان ‏امام(حسنین) که در خانه او بودند و از وى دفاع می‌نمودند گفت: ‏به خانه بروید که‏ پدرتان ناراحت است.
مروان با شمشیر از خانه بیرون آمد و با مردم به نبرد پرداخت.

جنگ خونین-مرگ عثمان

در اینجا بود که شورش به مرحله نهائى خود رسید و مردم بدرون ریختند و نزاع در گرفت ‏و تعدادى از طرفین کشته شدند، چند نفر پى در پى براى کشتن عثمان وارد اطاق ‏وى شدند و صدای جروبحثشان شنیده می شد وامابعد برگشتند.

اینبار «محمد بن ابى بکر» نیز به درون اطاق‏ رفت و با او گفتمانی خشونت بارداشتند-دراین آمدوشدها ،وقتی شمشیرکشیدند،«نائله»زن عثمان خودراسپر-حائل کرد-که شمیربه دستش خورد ویکی ازانگشتان نائله قطع شد«محمدبن ابی بکر» ضرباتى  به عثمان وارد کرد ودراین گیرودار «ابو حرب غافقى‏» و «سودان بن حمران‏» وارد اطاق او شدند و کارش را یک سره کردند.

بدینگونه  خلیفه سوم درروزجمعه ۱۸ ذیحجه ۳۵هجری  پس از حدود دوازده سال خلافت در سن ۸۲ سالگی کشته شد./مأخذ:شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، جلد ۲، ص ‏۱۳۰-۱۵۸ومنابع متفرقه.

«غافقى بن حرب»پس از کشته شدن عثمان، تاچندروز امورات پایتخت حکومت اسلامی را عهده دارشد، اکابردرپی یکفرشایسته برای کرسی خلافت بودند؟«علی»گزینه اول بود واما خودعلی حاضربه پذیرش این مسئولیت نبود ،سعی میکرددرانظارنباشد-دردسترس نباشد-به بهانه های مختلف به باغ هاى اطراف مى رفت واما مردم(تصمیم گیران)فردمناسبتری ازعلی نیافتند.

حضرت علی می گوید:ازدحام جمعیت که مانند یالهای کفتار-تهاجمی- بود،مرا به قبول خلافت وا داشت. آنان، از هر طرف، مرا احاطه کردند، چیزی نمانده بود که دو نور چشمم(حسنین) زیر پا له شوند! آن چنان جمعیت به پهلوهایم فشار آورد که سخت مرا به رنج انداخت و «ردایم» از ۲ طرف پاره شد! مردم همانند گوسفندانی-گرگ زده- که دور تا دور چوپان جمع شوند مرا در میان گرفتند.
مانند شترهای ماده ای که به فرزندان خود روی آورند، به سوی من روی آوردید و شعارمی دادند: «بیعت،بیعت». من، دستم را بستم و شما آن را می گشودید. من، آن را از شما برمی گرفتم و شما به سوی خود می کشیدید.
«طبری »می نویسد: که امام علی(ع) در برابر اصرار مردم بر بیعت، فرمود: «این کار را(بیعت)نکنید. اگر من، وزیر و معاون امام مسلمانان باشم، بهتر از این است که امیر و حاکم بر مسلمانان باشم.، اما آنان فریادمی زدند: «به خدا سوگند! ما، تو را رها نمی کنیم تا این که با تو بیعت کنیم.

مراجعه به حضرت علی ازروی اجباربود(ازمظالم موجود) وپذیرش خلافت ازحضرت علی ازروی اکراه بود:

چرا حضرت قبل از بیعت مردم گفت: «دعونی و التمسوا غیری» در همین خطبه امام بیان گردیده است.

توضیح این که: امام ـ علیه السلام ـ به خوبی می داند که مردم مسلمان در زمان خلفاء مخصوصا در زمان خلیفه سوم از اسلام راستین فاصله گرفته اند. به ویژه تقسیم پست ها و مناصب حکومت اسلامی به دلخواه، و تقسیم بیت المال به طور غیر عادلانه، و طبق امیال شخصی که در زمان عثمان به اوج خود رسید مردم را چنان عادت داده بود که اگر کسی بخواهد سنّت پیامبر را دقیقا اجرا کند با مخالفت های شدیدی رو برو خواهد شد و حوادث بعد، اثبات کرد که این پیش بینی امام ـ علیه السلام ـ کاملا بجا بوده است. لذا به عنوان اعلام خطر به هنگامی که مردم می خواستند با او بیعت کنند می گوید: «مرا رها کنید» زیرا شما طاقت تحمّل اجرای حق و عدالت را ندارید. بدانید اگر با من بیعت کنید مجبور خواهید بود برای تصفیه جامعه اسلامی دوران سختی را تحمّل کنید، و این درست به آن می ماند، که انسان نزد طبیب و جرّاح ماهری که در شهر نظیر ندارد می رود، او به بیمار می گوید: به طبیب دیگری مراجعه کن زیرا برنامه درمانی من سخت و سنگین است و تو یارای تحمّل آن را نداری، مسلّما منظورش این نیست که شایستگی را از خود سلب کند و یا دیگری را سزاوارتر از خویش ببیند، بلکه منظورش این است که از آغاز کار طرف را برای برنامه سنگینی که در پیش است آماده کند.

«اِبْن‌ِ اَبی‌ الْحَدید» کیست؟
«اِبْن‌ِ اَبی‌ الْحَدید» عزالدین‌ ابوحامد عبدالحمید بن‌ هبةالله‌ بن‌ محمد بن‌ محمد بن‌ محمد بن‌ حسین‌ بن‌ ابی‌ الحدید مداینی‌، دانشمند، شاعر، ادیب‌، فقیه‌، متولد ذی‌الحجه ۵۸۶ق مدائن ،بمناسبت رفاقت با ابن علقمی، وزیر شیعه مستعصم عباسی، در شمار کاتبان دیوان دارالخلافة درآمد. وی ابتدا کتابت دارالتشریفات را برعهده داشت. در ۶۲۹ق به کتابت خزانه منصوب شد و مدتی بعد کاتب دیوان گردید. در صفر ۶۴۲ق به‌عنوان ناظر حله تعیین شد. سپس خواجۀ «امیر علاءالدین طَبّرْس» گردید و پس از آن ناظر بیمارستان عَضُدی و سرانجام ناظر کتابخانه‌های بغداد شد.

ابن ابی‌الحدید روابط نزدیکی با ابن علقمی( وزیر مستعصم عباسی) داشت و او و برادرش از حمایت وزیر برخوردار بودند. از این‌رو، هنگامی که شرح نهج البلاغه و قصاید السبع را منتشر کرد، هدیه‌هایی دریافت نمود.

وقتی در سال۶۴۲ق «مغولان» به بغدادحمله کردند« شرف الدین اقبال شرابی»فرمانده سپاه مستعصم بالله آنهاراسرکوب کرد،«ابی‌الحدید»این پیروزی رامرهون تدبیروزیردانشمند«ابن علقمی»دانست و قصیده‌ای در تهنیت و ستایش وی سرود که ابیاتی از آن در شرح نهج البلاغه آورده است.

البته۱۳سال بعد دردوم  مغولان،ابن ابی‌الحدید و برادرش موفق‌الدین»اسیرشدند که بارایزنی «ابن علقمی» وخواجه نصیرطوسی نجات یافتند وامادرپی سقوط بغداد دراوائل سال۶۵۶ق بدست اشرارمغول کشته شد.

«ابی‌الحدید»،اگرچه حضرت علی راافضل از۳خلیفه اول می داند وامامی نویسد «سپاس‌ خداوندی‌ را که‌ مفضول‌ را بر افضل‌ مقدم‌ داشت‌».

مسجدحجت الاسلام "شفتی"رشت

سبزه میدان-رشت-خیابان لاکانی

مسجد«حجت الاسلام شفتی» رشت

نمازجماعت عشاء یکشنبه۵ شهریور ۱۳۹۶ به امامت حجت الاسلام جمال یاری

این مسجددرخیابان لاکانی ۵۰۰متری سبزه میدان-نبش ۴راه عطاآفرین  قراردارد.

قدمت این مسجدبه یک دهه قبل ازانقلاب اسلامی برمی گردد

اسم قبلی این مسجد«خمیران شرفیه»بود،امابعدکه حجت الاسلام شفتی تغییریافت.


۵ شهریور ۱۳۹۶(زمان تهیه گزارش)حجت الااسلام جمال یاری مدیرکل سازمان تبلیغات استان گیلان«امام جماعت فعلی»می گوید این نام برگفته ازنام عالم جهان اسلام شفتی که درنوجوانی از شفت به  اصفهان مهاجرت نموده  ودرآنجا دارای مناصب حکومتی بالایی  بوده  نامگذاری شده است

اماخادم مسجد(حسن خوالگر)می گویدچون همین امام جماعت اولیه حجت الاسلام حجتی ،ازاهالی شفت  بوده که کم کم درافواه بنام مسجدشفتی معروف گشت

مسجدشفتی 

*۲مغازه نانوایی وبنگاه مشاوراملاک ویک مغازه کوچک”راه پله ای”ازمتعلقات این مسجدمی باشد که دردست اوقاف است.

مسجدشفتی دارای خانه عالم است که امام جماعت قبل ازیاری ،حجت الاسلام خداپرست درآن اقامت داشت .

*۲مغازه نانوایی وبنگاه مشاوراملاک ویک مغازه کوچک«راه پله ای»ازمتعلقات این مسجدمی باشد که دردست اوقاف است.

نمازصبح روز جمعه، ۱۴ آذر ۱۳۹۹(١٨ ربیع الثانی ١٤٤٢)

توضیح نگارنده-پیراسته فر:اززمان آمدن حجت الاسلام محمدحسین  قوامی(درخانه متعلق همین مسجد«خانه عالم»سکونت دارد) واین توفیقی برای نمازگزاران هم هست-علاوه برخودش-که همیشه نمازجماعت صبح دائرمی باشدوازیک ساعت مانده به اذان صبح،درب مسجدبرروی نمازگران گشوده است-تاقبل ازایشان،این مسجد،صبحهابرقرارنبود،ضمناً ایشان(بعدازاتمام مأموریت حجت الاسلام یاری) بعنوان امام جماعت راتب مسجدمعرفی شده است،هر۳وقت راایشان اقامه می کند.

بنابه درخواست یکی ازنمازگزاران تصویرش محو شده است(قابل مشاهده نباشد ،اگرچه فلسفه این درخواست رانمی دانیم واما اطاعت امرکردیم)

«حجت الاسلام یاری»امام جماعت فعلی مسجدمی گوید بعلت پاره ای ازمسائلی که دراین مسجد وجودداشت ،تصمیم گرفتیم،شخصاً مدیریت آن را بعهده بگیرم که بعداز رو به راه کردن-آن را به یکی ازروحانیون فعال بسپارم

حجت الاسلام “یاری”امام جماعت فعلی مسجدمی گوید بعلت پاره ای ازمسائلی که دراین مسجد وجودداشت ،تصمیم گرفتیم،شخصاً مدیریت آن را بعهده بگیرم 

حجه الاسلام جمال یاری گفت: بعداز رو به راه کردن-آن را به یکی ازروحانیون فعال بسپارم

حاج آقایاری می گوید:۳سال است که مسجدرا تحویل گرفته ایم که ۲سال ونیم مسجدرا برای تعمیرات واجتناب از حواشی،تعطیل کردیم..درطی این مدت سرویس بهداشتی زنانه را تعمیرات اساسی کردیم وسروسامانی به درودیوار مسجد دادیم وسقف داخل مسجدرا بازسازی کردیم

مسجدشفتی-لاکانی

لازم بذکراست که این مسجد«پاتوق»یکی از هیأت عزاداری بوده ،این هیئت درهنگام محرم  ودیگرمناسبتهای «ایام ولیالی عزا»دستجات سینه زنی راه می انداختند ،میتینگهای مذهبی پرشوربوده،اما بی حاشیه ای نبودند! اسامی عجیبی روی هیئت خودمی گذاشتند مثل”دیوانگان…و..

امامان قبلی مسجدشفتی:

۱-حجت الاسلام سیدمحمدحجتی موسوی

۲-مرجوم حجت الاسلام فهیمی

۳-حجت الاسلام خداپرست

هیئت امنای مسجدشفتی:

۱-سیدمحمدنعیمی

۲-…حسینی

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:این حجت الاسلام شفتی غیرازآن حجت الاسلام شفتی مقیم اصفهان بود-حاج سید محمد باقر شفتی-، معروف به «حجه الاسلام»، از بزرگ‏ترین و با نفوذترین عالمان ایران در قرن‏های دوازدهم و سیزدهم هجری بود (فوت ۲ فروردین ۱۲۲۳)بوده که آن شفتی  ازعلمای اعلام  دربارفتتعلی شاه بوده

حجه الاسلام (به معنی دلیل اسلام) یک مقام«عنوان حکومتی »بود،این مقام کمترازآیت الله العظمی نبوده

برای اطلاع ازآن عالم بزرگوارجهان اسلام به این لینک مراجعه کنید:

عالمی که مغازه "قصابی ونانوایی" داشت+زندگینامه آیت الله شفتی                                     

یا

زندگینامه آیت الله شفتی، عالمی که مغازه قصابی ونانوایی داشت

این عنوان رادرمرورگر تایپ /پیست کنید.

میزان "برق مصرفی" لوازم خانگی/نحوه محاسبه

​میزان محاسبه وسایل برقی منزلتان راببینید/هزینه ها..درادامه.

بارهای فانتومPhantom)چیست؟ 

میزان مصرف برق لوازم خانگی/ نحوه محاسبه 

درادامه خواهیدخواند:باتوجه به باشاخص  الگوی کم مصرفی(۸۰ کیلووات)درماه،چندخانوار مشمول برق رایگان می شوند؟

رئیس جمهور   در جلسه ،یکشنبه(۲ شهریور ۱۳۹۹) :هزینه برق ۳۰ میلیون خانوار کم مصرف« رایگان» می شود.

جمعیت ایران ۸۳میلیون نفراست که متشکل از۲۵ میلیون و ۶۰۰ هزار خانوار در ایران وجود دارد.

جدول ۱«میزان مصرف برق» لوازم  خانگی :

 ماشین لباسشویی به طور میانگین بالغ بر ۲ هزار و ۵۰۰ وات انرژی مصرف می‌کند.

جدول۲ «میزان مصرف برق» لوازم خانگی :

نام دستگاهمیزان مصرف واتنام دستگاهمیزان مصرف ملاحظات 
ماشین لباسشویی2500کامپیوترخانگی250وات
کولرگازی2400لپتاپ45 
ماشین ظرفشویی2000مودم50 
اتوبخار1800شارژرموبایل10 
سشوار1200دستگاه فتوکپی1500 
اتو1100تلویزیون معمولی۲۱150 
جاروبرقی1000یخچال۱۲فوت280 
ماشین خشک کن لباس1000یخچال۱۶فوت350 
سماوربرقی1000یخچال۲۰فوت420 
پلوپز800یخچال فریزر300 
مایکروفر900تلویزیونLED۴۰100 
کولرآبی600تلویزیونLCD۴۰120 
چرخ گوشت500لامپ کم مصرف30 

(واحد آمپر A) در ولتاژ (V)

نحوه محاسبه میزان مصرفی/وات
شما می‌توانید مقدار وات اغلب لوازم خانگی را در پائین یا پشت آن‌ها یا بر روی پلاک برنجی آن‌ها نگاه کنید. مقدار وات نوشته شده حداکثر مقدار برقی است که دستگاه شما دریافت می‌کند. چون تعداد زیادی از لوازم خانگی دارای دامنه تنظیم‌های مختلف هستند (مثلاً ولوم رادیو) مقدار واقعی برق مصرفی به درجه تنظیم مورد استفاده آن بستگی دارد.
در صورتی که مقدار وات روی دستگاه نوشته نشده باشد، شما می‌توانید با پیدا کردن جریان (به آمپر) و ضرب کردن آن در ولتاژ مصرف شده توسط دستگاه مقدار وات را تعیین کنید. اغلب لوازم خانگی در آمریکا از برق ۱۲۰ ولت استفاده می‌کنند. لوازم خانگی بزرگتر مانند خشک‌کن لباس، اجاق خوراک پزی برقی از برق ۲۴۰ ولت استفاده می‌کنند. آمپر دستگاه ممکن است روی آن در محل وات نوشته شده باشد. در غیر اینصورت از یک آمپرسنج با گیره استفاده کنید و با اتصال گیره به یکی از دو سیم دستگاه جریان آنرا اندازه‌گیری کنید. شما می‌توانید این نوع آمپرسنج را از فروشگاههائی تهیه کنید که تجهیزات الکتریکی و الکترونیکی می‌فروشند؛ در حالیکه دستگاه روشن است مقدار جریان را از روی صفحه نشان دهنده آمپرسنج بخوانید.

تفاوت برق دراستارت 
در هنگام اندازه‌گیری جریان موتور دستگاه توجه کنید که آمپرسنج حدود مقدار جریان را در اولین ثانیه‌ای که موتور شروع به کار می‌کند سه برابر بیشتر از زمانی که به آرامی کار می‌کند نشان می‌دهد.

بارهای فانتوم( Phantom)چیست؟ 
بعضی از وسایل برقی،مثل  تلویزیون، سیستم استریو، کامپیوتر و لوازم آشپزخانه ، هنگامی که «کلید» آن‌ها خاموش است، مقدار کمی برق مصرف می‌کنند. این شرایط را اصطلاحاً بار‌های فانتوم Phantom می‌گویند.

اغلب بار‌های فانتوم، مصرف انرژی لوازم برقی را چندین وات ساعت افزایش می‌دهند. برای جلوگیری از جریان یا بیرون کشیدن دو شاخه دستگاه از داخل پریز، برق دستگاه را به طور کامل قطع کنید.

قیمت ها
03-01

مقدار «وات» لوازم خانگی

چند نمونه مقدار وات لوازم خانگی به قرار زیر است:

آکواریم= ۱۲۱۰-۵۰ وات
رادیو ساعت دار= ۱۰ وات
قهوه ساز= ۱۲۰۰-۹۰۰ وات
ماشین لباسشوئی= ۵۰۰-۳۵۰ وات
خشک‌کن لباس= ۵۰۰۰-۱۸۰۰ وات
ماشین ظرفشوئی= ۲۴۰۰-۱۲۰۰ وات (استفاده از سیستم خشک‌کن مصرف انرژی را در حد قابل توجه افزایش می‌دهد.)
دستگاه ضد رطوبت= ۷۸۵ وات
پتو برقی یکنفره/ دو نفره= ۶۰/۱۰۰ وات
پنکه

پنکه سقفی= ۱۷۵-۶۵ وات
فن داخل پنجره= ۲۵۰-۵۵ وات
فن دیگ= ۷۵۰ وات
فن کل خانه= ۷۵۰-۲۴۰ وات
سشوار یا موخشک کن= ۱۸۷۵-۱۲۰۰ وات
بخاری برقی (قابل حمل) = ۱۵۰۰-۷۵۰ وات
اتوی لباس= ۱۸۰۰-۱۰۰۰ وات
اجاق ماکروویو= ۱۱۰۰-۷۵۰ وات
مصرف برق لوازم کامپیوتری

CPU فعال/ غیرفعال = ۱۲۰/۳۰ وات یا کمتر
مانیتور فعال/ غیرفعال= ۱۵۰/۳۰ وات یا کمتر
نوت بوک= ۵۰ وات
رادیو (استریو) = ۴۰۰-۷۰ وات
یخچال (ضد برفک، ۱۶ فوت مکعب) = ۷۲۵ وات

تلویزیون (رنگی)
۱۹ اینچ= ۱۱۰-۶۵ وات
۲۷ اینچ = ۱۱۳ وات
۳۶ اینچ= ۱۳۳ وات
۵۳- ۶۱ اینچ= ۱۷۰ وات
تلویزیون صفحه تخت ۱۲۰ وات
توستر= ۱۴۰۰-۸۰۰ وات
وی سی آر/ دی وی دی= ۲۱-۱۷، ۲۵-۲۰ وات
جارو برقی= ۱۴۴۰-۱۰۰۰ وات
آبگرمکن ۴۰ گالنی= ۵۵۰۰-۴۵۰۰ وات

پمپ آب چاه عمیق= ۱۱۰۰-۲۵۰ وات
بنابراین یک کیلوات ساعت معادل است با:

مصرف یک «لامپ» معمولی ۱۰۰ وات در ۱۰ ساعت
مصرف یک لامپ فلورسنت بلند (مهتابی) در ۲۰ ساعت
مصرف یک لامپ کم مصرف در ۴۰ ساعت
مصرف «یخچال »معمولی در ۲۴ ساعت

مصرف فریزر بزرگ در ۱۲ ساعت
مصرف یخچال ویترینی (متوسط) در ۱۲ ساعت
مصرف جارو برقی در ۱ ساعت
مصرف کامپیوتر در ۱۰ ساعت
مصرف بخاری برقی فن دار در نیم ساعت
مصرف هواکش در ۳۰ ساعت
مصرف «پنکه» در ۱۲ ساعت
مصرف کولر آبی در ۲ ساعت
مصرف «کولر گازی» در نیم ساعت
مصرف «دریل» برقی در ۴ ساعت
مصرف «سماور برقی» در ۱ ساعت

یک «کولر گازی» با اندازه‌ی متوسط در هر ساعت حدوداً ۹۰۰ وات برق مصرف می‌کند.

از سوی دیگر، «پنکه» رومیزی عموماً در هر ساعت تنها ۱۰۰ وات برق مصرف می‌کند.

با توجه به این اعداد انرژی مصرفی یک کولر گازی با انرژی مصرفی نُه پنکه، برابری می‌کند. توجه کنید که مصرف انرژی کولرها و پنکه‌ها مانند قیمتشان بسیار متغیر است:

«کولرهای گازی بزرگ »می‌توانند تا ۱۴۴۰ وات در ساعت برق مصرف کنند درحالی که نمونه‌های کوچکترشان تنها ۵۰۰ وات مصرف دارند.

نسبت هزینه‌ی برق کولر به پنکه با نسبت مصرف انرژی این دو برابر می‌شود. درنتیجه، هزینه‌ی مصرفی یک کولر گازی متوسط با هزینه‌ی مصرفی ۹ پنکه، برابری می‌کند.

برای کاهش مصرف برق یخچال / این موارد رارعایت کنید:

برفک‌های یخچال و فریزر را به طور منظم آب کنید، زیرا با افزایش قشر برفک، مصرف انرژی بالا می‌رود، با انتخاب یخچال‌های مجهز به سیستم برفک‌زدای اتوماتیک  (NoFrost)، مصرف برق بدون دخالت مصرف کننده کاهش می‌یابد.

یخچال  درمعرض گرمانباشد

وقتی یخچال یا فریزر در کنار دستگاه‌های گرمازا مثل اجاق گاز، آبگرم کن، شوفاژ و همچنین زیرنور مستقیم خورشید قرار داشته باشد، مصرف انرژی آن افزایش می‌یابد، لذا اگر مکان مناسب دیگری برای یخچال فریزر در اشپزخانه وجود ندارد، با یک پوشش مناسب (عایق حرارتی) یخچال فریزر را از حرارت و گرما حفظ کنید.

فاصله بادیوار

علاوه بر این فضای پشت یخچال و فریزر برای گردش هوا باید حداقل به اندازه ۱۰ سانتی‌متر با دیوار فاصله داشته باشد. ضمنا لازم است لوله‌های پشت یخچال و فریزر حداقل سالی دوبار گردگیری شود. رعایت این موارد سبب انتقال حرارت بهتر بین هوا و لوله‌ها خواهد شد.

ترازباشد

پایه‌های یخچال فریزر باید روی یک سطح تراز و صاف قرار گیرد. عدم رعایت این موضوع باعث می‌شود تا در یخچال به طور کامل بسته نشده، در نتیجه هوای سرد یخچال، خارج و و هوای گرم وارد آن شود که باعث افزایش کارکرد یخچال و در نهایت بالا رفتن مصرف برق آن می‌شود.

غذاهای داغ نذارید

مواد غذایی پخته شده و داغ را پیش از سرد شدن کامل داخل یخچال فریزر قرار ندهید و از گذاشتن همزمان مقدار زیادی مواد غذایی داخل یخچال و به ویژه فریزر خودداری کنید. این کار فشار زیادی را بر موتور آن واحد خواهد کرد.

نچپانید

از کنار هم چیدن و چسباندن ظروف و مواد غذایی داخل یخچال فریزر پرهیز کنید، چرا که این کار گردش هوا را در داخل یخچال فریزر دچار اختلال کرده و سبب افزایش مصرف برق می‌شود.

هوای اضافی کیسه فریزر

جهت نگهداری مواد غذایی، پس از گذاشتن آنها داخل کیسه‌های فریزر، درب آنها را به صورتی ببندید که دیگر هوای اضافی در داخل آن وجود نداشته باشد

روی بسته های غذایی برچسب بزنید

*برای سهولت درپیداکردن آسان موادغذایی دریخچال، بر روی هر یک از کیسه‌ها، «برچسب»ی که حاوی مشخصاتی نظیر نام مواد غذایی، نوع آن (سرخ شده، پخته، خام و ...) و تاریخ انجماد است را بچسبانید. 

چنین برچسبی را با اطلاعات کلی‌تر شامل فهرست مواد غذایی داخل هر سبد، کشو، قفسه و یا طبقه نیز تهیه کرده و در محل مناسب بچسبانید. به این ترتیب دستیابی به مواد غذایی مورد نیاز بسیار آسان، سریع و سهل‌الوصول خواهد شد.

یخچال هواندهد

از باز و بسته کردن بیهوده درب یخچال یا فریزر پرهیز کنید و سعی کنید در موقع باز کردن درب، مدت طولانی باز نماند همچنین نوار لاستیکی درب یخچال و فریزر به مرور زمان، انعطاف و کارآیی خود را از دست می‌دهد. توصیه می‌شود که سالی یک بار سالم بودن نوارها کنترل شود تا در صورت کوچک‌ترین نشت هوا، نسبت به تعویض آنها اقدام گردد.

افتادگی درب یخچال یا فریزر به مرور زمان باعث بسته نشدن کامل درب و جدا شدن نوار لاستیکی از درب یخچال می‌شود که باید نسبت به تعویض لولای درب اقدام گردد تا از اتلاف برق به جهت خروج هوای سرد یخچال جلوگیری شود.

نوشابه هاگازدار در«فریز»نزارید

از گذاشتن بطری‌های حاوی نوشابه‌های گازدار در قسمت جایخی یخچال‌ها و یا قرار دادن آنها در فریزر جدا خودداری نمایید. این کار باعث می‌شود تا پس از انجماد کامل مایع در داخل بطری، درب بطری باز شود و یا براثر فشار زیاد به بطری، بطری شکسته و مایع آن در داخل فریزر و یا جایخی یخچال پراکنده شود. عدم رعایت همین موضوع باعث می‌شود تا حداقل زمانی بین ۱۰ تا ۱۵ دقیقه در یخچال فریزر را برای تمیز کردن ناشی از ترکیدن بطری باز بگذاریم که خود باعث اتلاف انرژی زیادی خواهد شد.

ظروف حجیم

از قراردادن انواع قوطی‌های کنسرو، رب گوجه فرنگی، گالن‌ها و بطری‌های حاوی شربت، ترشیجات، شیشه‌های مربا، عسل و ... داخل یخچال خودداری کنید. این کار باعث اشغال بی‌مورد فضای یخچال و به طبع آن افزایش مصرف برق دستگاه خواهد شد.

تنها 7 میلیون نفر مشمول برق رایگان می شوند/ لزوم اصلاح ساختار تعرفه‌های برق و حذف یارانه پنهان مشترکین پرمصرف

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:هزینه برق ۳۰ میلیون خانوار کم مصرف« رایگان» می شود.

                                                   خبر خوش روحانی درباره رایگان شدن برق

رئیس جمهور«حسن روحانی»   در جلسه امروز،یکشنبه(۲ شهریور ۱۳۹۹) دولت تصمیم گرفتیم برای حدود ۳۰ میلیون نفر جمعیت کشور که مصرف برق آن‌ها پایین‌تر از میانگین مصرف خانوار است، هزینه برق رایگان شود تا برای اولین بار پس از پیروزی انقلاب اسلامی برق مستضعفین و اقشار محروم کم مصرف رایگان شود.

وزیر نیرو «رضا اردکانیان» مصاحبه بارادیو جوان۳ شهریور ۱۳۹۹ با بیان اینکه کم‌مصرف‌ها در حوزه انرژی از تخفیف ۱۰۰ درصدی برخوردار می‌شوند، ‌ 

وزیرنیروگفت:مطابق آمار بر اساس الگوی مصرف، حدود ۸ میلیون و ۴۰۰ هزار خانوار جزو مشترکان کم‌مصرف هستند.

 اردکانیان با اشاره به مصوبه اخیر دولت مبنی بر رایگان شدن برق ۳۰ میلیون نفر در کشور اظهار کرد:

 اصل این طرح در جهت اصلاح مصرف است و بر این اساس مصرف‌کنندگان در اصل این طرح در جهت اصلاح مصرف است و بر این اساس مصرف‌کنندگان در بخش خانگی به سه دسته «خوش‌مصرف‌ها» با حدود ۵/ ۱۶ میلیون مشترک خانگی، «کم‌مصرف‌ها» و «پرمصرف‌ها» تقسیم شده‌اند. وی ادامه داد: اکنون این طرح در بخش برق است و مصوبه هیات وزیران به ما دو ماه فرصت داده مقدمات اجرای آن را فراهم کنیم که برای کوتاه شدن زمان تلاش خواهد شد.

رضا اردکانیان، وزیر نیرو در جلسه شورای اقتصاد به ریاست اسحاق جهانگیری، معاون اول رییس جمهور

«اسحاق جهانگیری» معاون اول رئیس جمهور(۳ شهریور ۱۳۹۹) دیروز مصوبه هیات دولت مبنی بر رایگان شدن برق کم‌مصرف‌ها را ابلاغ کرد. 

بر اساس مصوبه هیات دولت، وزارت نیرو موظف است، صورت‌حساب برق مصرفی مشترکان خانگی کم‌مصرف را مطابق جدول پیوست که در این گزارش نیز درج شده است با تخفیف ۱۰۰ درصدی محاسبه کند.

 بر اساس این مصوبه، سکونتگاه‌های خالی از سکنه و غیردائم نظیر باغ‌ویلاها مشمول این تخفیف نمی‌شوند.. همچنین قیمت برق مصرفی مشترکانی که متناسب با الگو مصرف می‌کنند، ثابت می‌ماند و قیمت برق مصرفی مشترکان پرمصرف، ۱۰ درصد افزایش خواهد یافت.

مدیرعامل توانیر: سخت ترین سال صنعت برق را سپری کردیم

«محمدحسن متولی‌زاده»مدیرعامل شرکت توانیر گفت: صنعت برق نشان داده قادر است تصمیمات بزرگی مانند کاهش تلفات، مدیریت مصرف و عبور از پیک را با همفکری، برنامه‌ریزی و پیگیری موثر با موفقیت به انجام برساند.

او طرح «برق امید» را مشروط بر اینکه به خوبی اجرا شود، یک فرصت طلایی برای اصلاح مصرف برق در کشور توصیف کرد که تمامی مشترکان خانگی را تحت پوشش دارد و برای هریک از بخش‌های پر مصرف، خوش مصرف و کم مصرف، برنامه‌ای مشخص تدارک دیده شده و هدف اصلی آن اصلاح مصرف برق و بهره‌مندی مشترکان، صنعت برق و کشور است.

در این طرح فقط مشترکان خانگی تابع هدف هستند و حدود ۵/ ۸ میلیون مشترک کم‌مصرف، ۵/ ۱۶ میلیون مشترک خوش مصرف و ۵/ ۴ میلیون مشترک پر مصرف در کشور وجود دارد و باید مشترکان را از اینکه در کدام دسته مصرفی قرار دارند مطلع کنیم.

تصویر

«علی اکبر محزون» مدیرکل دفتر جمعیت مرکز آمار ایران(۱۶ مرداد ۱۳۹۸) :جمعیت ایران ۸۳میلیون نفراست که متشکل از ۲۵ میلیون و ۶۰۰ هزار خانوار در ایران وجود دارد و هر خانوار به‌طور متوسط شامل ۳.۲۳ نفر است.

نگارنده-پیراسته فر:کارشناسان می گویندباشاخص های الگوی مصرف(۸۰ کیلووات)درماه، که دولت ارائه کرده،تعدادخانوارهای مشمول برق رایگان نیمی ازآماراعلامی دولت خواهدشد،یک خانوار قشرمتوسط به پایین، با یک یخچال، یک تلویزیون و ۳ لامپ کم مصرف در ماه بیش از ۸۰ کیلووات ساعت برق مصرفی دارد.

نام وسیله

مدت زمان استفاده در شبانه روز

متوسط توان (وات)

انرژی مصرفی ماهیانه(کیلووات ساعت)

یخچال معمولی

۱۰ ساعت (حالت فعال)

۱۵۰

۴۵

۳ لامپ معمولی

۶ ساعت

۱۵۰

۲۷

تلویزیون معمولی

۵ ساعت

۱۸۵

۳۰

 

مجموع

۱۰۲کیلووات

ماجرای"کشتن عُثمان"چرامردم خشم گرفتند؟"قاتل عثمان"کیست؟

ماجرای «کشتن عُثمان» چرامردم به «عثمان» خشم گرفتند؟

«نقش حضرت علی درقتل عثمان»چیست؟

چه کسی «عثمان» راکُشت؟

خطبه ۳۰ نهج البلاغه، امام علی(ع) در مورد قتل عثمان می گوید: استبداد ورزید، چه بد استبدادى ..از حد گذراندید


ابن ابى الحدید می نویسد: صحیح ترین اخبار در مورد عثمان آن است که ‏مفسرقرآن ومورخ مشهور«طبرى‏»(ابوجعفر محمدبن جریر طبری-متوفی ۳۱۰) در تاریخ خود آورده که خلاصه آن چنین است: عثمان حوادث بدعتهایی در اسلام به وجود آورده که باعث ‏خشم مسلمانان ‏گردید،

این رویدادها عبارتند از: سر و کار آوردن بنى‌امیه مخصوصا فاسقان ‏سفیهان، و بى دینان آنها و اعطاى غنائم به فاسدان  و آزار و ستم‌هابه اصحاب رسول الله(ص) ازجمله: عمار یاسر، ابوذر و عبدالله بن مسعود .

نقش مالک اشتر نخعی
«ولید بن عقبه» را والى کوفه ساخت که گروهى به شراب نوشیدن وى ‏گواهى دادند.

«سعید بن عاص» را پس از ولید فرماندارِکوفه ساخت(فرمانداران او وضعى پدید آورده بودند که مردم آماده پرخاش وانفجار بودند) سعید بن عاص گفت: «عراق بُستان قریش ‏و بنى امیه است‏».

«مالک اشتر نخعى» در پاسخ وى گفت: خیال می‌کنى سرزمین عراق ‏که خداوند به وسیله شمشیر مسلمانان آنرا فتح نموده، مربوط به تو و اقوام ‏توست!؟

رئیس شرطه سعید ناراحت ‏شده و به اشتر پرخاش نمود، اشتر به‏ یارانش از طائفه نخع اشاره کرد، آنها به جان رئیس شرطه افتادند و او را سخت کُتک زدند و به دنبال این جریان در مجالس و محافل انتقاد و بدگوئى‏ از سعید فرماندار کوفه شروع شد، این بدگوئى و اعتراض کم کم، به عثمان که‏ سعید را والى ساخته بود، سرایت نمود و بسیارى از مردم را بر ضد دستگاه‏ حکومت، تجمعات برگزارکردند.

سعید جریان را به عثمان نوشت و عثمان دستور داد رهبران شورش را به شام تبعید کند،

معاویه را هم از این ‏تبعیدیان و جریان کار آنها، آگاه ساخت. تبعیدیان که عبارت از: اشتر نخعى، مالک بن کعب اسود بن یزید نخعى، علقة بن قیس نخعى، صعصعة بن صوحان و گروه دیگرى بودند وارد شام شدند پس از ورود، بین آنها و معاویه در جلسات متعددى سخنانى رد و بدل شد .

معاویه به آنان گفت: یا به نیکى گرائید و یا ساکت ‏باشید! بیندیشید و درباره آنچه براى شما و مسلمانان سودمند است نظر دهید آن را بخواهید و از آن متابعت کنید.

صعصعه گفت: تو لیاقت فرماندهی ونصیحت مارا نداری!

معاویه گفت: نخستین سخنم با شما این است که شما را به تقوى و اطاعت‏ خداوند و اتحاد فرمان می دهم. آنها گفتند: تو تاکنون پراکندگى و خلاف آنچه پیامبر(ص)آورده ‏دستور داده‏ اى!
معاویه گفت: اگر این کار را کرده ‏ام هم اکنون توبه مى‏کنم و شما را به‏ تقوا و اطاعت‏ خدا و همکارى با اجتماع مسلمانان امر می‌کنم و فرمان می دهم که‏ پیشوایان خود را محترم شمارید.

صعصعه گفت: اگر توبه کرده ‏اى من به تو امر می‌کنم که از کارت‏ کناره بگیرى، چه اینکه در میان مسلمانان از تو به این مقام سزاوارتر هست ‏افرادى هستند که پدرانشان از پدر تو آثار بهترى در اسلام داشته و پیشقدم‏تربوده ‏اند.

معاویه گفت: من هم در اسلام قدمى داشته‏‌ام گر چه دیگرى از من‏ بهتر بوده اما در این زمان کسى از من قوی تر نیست، اگر بود عمر بن خطاب ‏و عثمان مرا بر کنار می‌ کردند به جانم سوگند اگر کار در اختیار شما باشد یک روز و شب حکومت‏ براى مسلمانان باقى نخواهد ماند...

 معترضین بسوی «معاویه» حمله کردند درحالیکه پرخاش کردند ، موهاى سر و صورتش ر اکندند،

پس از آن معاویه نامه ‏اى به عثمان نوشت که اگر اینان در شام باشند، مردم ‏شام را نیز همچون مردم کوفه خواهند شورانید.
۲بار-۲جا-تبعید
عثمان دستور باز گرداندن آنها را به کوفه داد... باز هم والى کوفه از دست آنان به عثمان شکایت ‏برد، این بار دستور داد آنهارا به‏ «حمص‏» تحت نظر عبد الرحمن بن خالد تبعید کند و عبد الرحمن در«حمص‏» با وضع خشونت آمیزى با آنان رفتار کرد.

در سال یازدهم خلافت عثمان عده ‏اى از اصحاب پیغمبر(ص) تجمعات اعتراضی داشتند و ایراداتى که به عثمان داشتند وسیله‏ «عامر بن قیس‏» که مردى خداشناس ‏و عابد بود به او رساندند عثمان به عامر بن قیس جواب اهانت آمیزى داد.

اما وضع مدینه طورى بود که عثمان مجبور شد با چند نفر از فرمانداران مورد علاقه‌‏اش در این باره مشورت کند، به این جهت از عبد الله بن عامر، سعید بن عاص، معاویة بن ابى سفیان، عبد الله سعد و عمرو عاص دعوت کرد و جریان هیجان وآمادگى مدینه را براى شورش با آنان در میان گذارد.

توضیح نگارنده-پیراسته فر:حاکمان«جنگ »الکی راه می انداختندتا مردم رامشغول کنند(سرکاربگذارند)ازشرمخالفین رهایی یابند!تأمل شود:

شورای عالی امنیت حکومت اسلامی- زمان خلیفه سوم «عثمان بن عفان»نظرات مشورتی فرمانداران بلاد ودیگرسران حکومت.
اولین نظررا(فرمانداربصره) می دهد که دایی عثمان بود: عبد الله بن عامر گفت: توصیه من این است که مردم را به جهاد مشغول سازى تا از این فکر منصرف‏ گردند.

عبدالله بن عامر بن کریز بن ربیعه بن حبیب بن عبدشمس بن عبدمناف(پدرعبدالله ،پسرعمه پیامبربود)،عبدالله ،دایی عثمان بود

سعید بن عاص(فرماندارمدینه) گفت: باید ریشه درد را قطع کرد، از کسانى که وحشت دارى فاصله گیر و کار آنان‏را یکسره کن زیرا جمعیت ها چنانچه رهبران خویش را از دست دادند متفرق خواهندشد.

عثمان گفت: این نظریه خوبى است اما!. معاویه گفت: به نظر من باید سران لشکر خود را فرمان دهى آشوبگران را زیر نظر بگیرند و من در شام چنین خواهم کرد.

بذل وبخشش (دست ودل بازی)بکن تامردم بسویت جلب شوند!

عبد الله بن سعد(فرماندارمصر،برادررضاعی عثمان) گفت: مردم اهل طمع هستند آن قدر به آنان ببخش تا به تو علاقه‏ مند گردند.

عمرو بن عاصگفت: تو بنى امیه را بر مردم سوار کرده‏ اى یا عدالت کن و یا از کار کناره بگیر.

عثمان از این سخن سخت ناراحت‏ شد، ولى عمرو عاص با همان زرنگى ‏خود به او فهماند کسانى بودند که امکان داشت ‏خبر را براى آزادى خواهان ببرند و چون شما را دوست داشتم چنین گفتم. عثمان عمال و فرمانداران خویش را بازگرداند و دستور داد مردم را براى ‏جهاد مجهز سازند.
شروع انقلاب وتظاهرات وتظاهرات
در سال ۳۵ هجرى مخالفان عثمان و بنى امیه در شهرهاى اسلامى با یکدیگر مکاتبه نمودند و یکدیگر را بر عزل عثمان و فرماندارانش تهییج کردند.

سرانجام به اینجا منتهى شد که از «مصر» ۲هزار نفر به رهبری ‏«ابو حرب غافقى‏ و کنانه‏ بن بشر سکّوفی و عمرو بدیل خزاعی»

از «کوفه »۲ هزار نفر به فرماندهی ‏«زید بن صوحان‏»، «مالک اشتر»، «زیاد بن ‏نضرو»، «عبد الله بن اصم غامدى‏»

 از «بصره» گروه بسیارى به رهبرى«حکیم بن جبله عبدی»و ‏«حر قوص بن زهیر» به بهانه زیارت خانه خدا به سوى مدینه حرکت کردند.

در ماه شوال سال ۳۵ هجرى در نزدیکى مدینه هر کدام در نقطه خاصى فرود آمدند.

پس از آن گروهى را به مدینه فرستادند تا اطلاع رسانی کنند.

سرانجام وضع به جائى رسید که منزل عثمان را محاصره کردند، اما از رفت و آمد با عثمان جلوگیرى ننمودند اینان در پاسخ رؤساى مهاجران می‌گفتند: ما به این مرد نیازى نداریم و براى همین جهت از شهرهاى خود به مدینه ‏آمده ‏ایم، از خلافت کناره بگیرد تا دیگرى را به جاى او قرار دهیم.

عثمان در این موقع فرصت را غنیمت ‏شمرد و از فرمانداران خود وسیله نامه ‏کمک خواست، فرمانداران وى به جز معاویه هر کدام در این راه اقدام کردند.

روز جمعه عثمان پس از نماز منبر رفت و به گروه معترضین خطاب‏ کرد: «همه اهل مدینه مى‏دانند شما مشمول لعن پیغمبرهستید»! .

هیجان ‏و شورش در مردم پدید آمد و شورش آنچنان بالا گرفت که عثمان از ترس بیهوش ‏شد، وى را به خانه آوردند. على(ع) و طلحه و زبیر به خانه عثمان رفتند و دیدند عده ‏اى از بنى امیه ازجمله« مروان» در آنجا هستند.
نقش امام علی درقتل عثمان
آنها به على(ع) گفتند: تو ما را هلاک کردى! این کار، کار توست، اگربه خلافت ‏برسى زندگى تلخى خواهى داشت.

حضرت علی خشمناک شدبر خاست ‏و باهمراهان از منزل خارج شدند.

«عثمان» پس از اطلاع از اجتماع مسلمانان در مدینه از بلاد مختلف اسلامى‏ به منزل حضرت علی رفت ، و گفت: تو پسر عم من هستى و من بر تو حق خویشاوندى دارم‏ .از طرفى تو در نزد مردم قدر و منزلت دارى و همه به سخنت گوش می‌دهند، اوضاع‏ هم که مشاهده می‌نمائى، من دوست دارم تو با آنها صحبت کنى و آنان را از این ‏راهى که در پیش گرفته‏ اند منصرف سازى!

امام(ع):به چه عنوان آنها را راضى و منصرف نمایم؟

عثمان گفت: به این عنوان که من پس از این طبق صلاح اندیشى تو رفتار کنم!

امام(ع) گفت: من بارها با تو در این باره سخن گفته‏ ام و تو هم وعده داده ‏اى، اما به سخنان مروان و معاویه و ابن عامر، گوش دادى و به وعده‏ ات وفا نکردى.

سرانجام امام(ع) براى خاموش کردن غائله به اتفاق ۳۰ نفر از مهاجران ‏و انصار با کسانى که از مصر آمده بودند صحبت کرد و مصریان قبول کردند که ‏به مصر باز گردند.

در ضمن امام(ع) به عثمان سفارش کرد تو نیز با مردم سخن بگو و اعلام کن‏ که حاضر هستى به تمام شکایات آنها رسیدگى کنى و از کردار گذشته‏‌ات توبه‏ کنی!

عثمان نیز خطابه‏‌اى خواند و اعلام کرد توبه نموده و به تمام شکایت‌ها رسیدگى ‏می‌کند و هر کس حقى به گردن او دارد به منزلش بیاید و بگیرد!

عثمان پس از این خطابه و بازگشت‏ به منزل دید مروان و عده ‏اى از بنى امیه ‏در منزلش نشسته ‏اند.

مروان گفت: ‏سخن بگویم یا ساکت ‏بنشینم؟

همسر عثمان(نائله بنت فرافصه کلبی)گفت: ‏ساکت ‏باش به خدا سوگند شما قاتل عثمان و یتیم کننده اطفالش خواهید بود! چه اینکه او سخنى گفته که نباید از آن برگردد!

پیش بینی حضرت علی محقق یافت

اما مروان نتوانست ‏ساکت ‏بنشیند گفت: این حرف به صلاح خلافت‏ تو نیست، الان همه اجتماع کرده و هر کس حقى را مطالبه مى‏نماید...
سرانجام عثمان دستور داد مروان مردم را پراکنده کند .

مردم به خانه امام(ع) رفتند و جریان را گزارش دادند.

امام(ع) عبدالرحمان بن اسود را ملاقات کرد، به او گفت: خطابه ‏عثمان را شنیدى؟

گفت: آرى!

علی گفت: سخن مروان را هم گوش دادى؟

گفت: ‏بلى!

امام فرمود: خدا به فریاد مسلمانان برسد! من اگر در خانه بنشینم عثمان مى‏گوید: مرا ترک کردى و خوار ساختى و اگر برایش صلاح اندیشى کنم مروان او را بازیچه خود قرار مى‏دهد.

سپس امام  با خشم به خانه عثمان رفت

و به عثمان گفت: «مروان» عامل بدبختی توست و از آنچه دین و عقل مى‏گوید بر کنارت مى-سازد، من از این ببعد به سراغت نخواهم آمد!

همسر عثمان به عثمان گفت: سخن على را شنیدى؟ او دیگر باز نخواهد گشت،از مروان اطاعت ‏کردى و آنچه گفت: ‏به مرحله اجرا گذاشتى، مروان در نظر مردم بى‏ ارزش‏ است و این به خاطر على(ع)بود که شورشیان به مصر برگشتند، باز هم به‏ خانه على بفرست و از او صلاح اندیشى کن!

معترضین به غلام عثمان کمین زدند،نامه محرمانه رابدست آوردند

پس از ۳ روزمعترضان مصری  بازگشتند و نامه‏ اى را به این مضمون ارائه دادند که ‏از غلام عثمان(رباح) در بین راه گرفته‏ اند.

در آن نامه عثمان به ‏«عبد الله بن سرح‏» فرماندارش‏ دستور داده بود، «عبد الرحمان بن عدیس‏» و«عمرو بن حمق‏» را شلاق‏ بزن و سر و ریش‏شان را بتراش و آنها را در زندان کن!

همچنین دستور داده بود که عده دیگرى  را اعدام کن.همچنین دستورسربه نیست کردن«محمد بن ابی بکر»راداده بود.

نامه را بامهارت خاصی درداخل ظرف آب روی شتر«رباح» یافتندکه درلای لوله مسین جاسازی شده بودکه «کنانة بن بشر»(کنانة بن خزیمة بن مدرکة بن الیاس)درتفتیش غلام ومرکبش پیداکرد.

متن حُکم (نامه عثمان):بسم الله الرحمن الرحیم. عبدالله عثمان به عبدالله بن ابی سرح: چون عمرو بن بدیل خزاعی به مصر رسید او را دستگیر کن و گردنش را بزن . عبدالرحمن بن عدیس و کنانة بن بشر را دست و پای قطع کن و بگذار تا در خون خود غوطه خورند و بمیرند . آنگاه پیکرشان را از درختان خرما بیاویز و منشور محمد بن ابی بکر را که از من به دست دارد مورد توجه قرار نده و اگر می توانی از راه حیله او را بقتل برسان .و با آرامش  در مصر حکومت کن.»

عثمان تکذیب کرد!

آنها گزارش نزد امام(ع ) آوردند که در این باره با عثمان سخن بگوید، امام(ع) ازاین کارخلیفه خشمگین شد وبه نزد عثمان رفت به سرزنشش پرداخت، واماعثمان تکذیب کرد که همچون نامه‌‏اى به مصر ننوشته است.

درحالی که خط،کتابت ،خط مروان(کاتب عثمان)بود ومُهرعثمان هم پای نامه بود.

نقش مروان در حکومت خلیفه سوم
محمد بن مسلمه گفت: این کار کار مروان است. عثمان گفت: من خبر ندارم. مصریان گفتند: مگر مروان آنقدر جرئت ‏یافته که غلام عثمان را بر شتر بیت المال سوار کند و مهر مخصوص عثمان را به پاى کاغذ بزند و او را مأموریتى ‏به این مهمى بدهد و عثمان خبر نداشته باشد؟

عثمان گفت:‏ بلى من بى‏ اطلاعم. در پاسخش گفتند: یا راست می‌گوئى یا دروغ اگر دروغ بگوئى واین عمل مروان نباشد، استحقاق برکنارى از مقام خلافت را یافته‏‌اى، زیرا تو فرمان به قتل و شکنجه ما و مسلمانان به نا حق داده‏اى و اگر گفته ‏تو راست‏باشد، یعنى این عمل کار مروان باشد باز هم باید از خلافت کنار بروى، زیرا خلیفه ضعیف و ناتوان که دیگران بدون آگاهى او فرمان قتل ‏و شکنجه مسلمانان را با مُهر مخصوص او با استفاده از وسائل خلافت صادر کنند، لیاقت ‏خلافت اسلامى را نخواهد داشت! پس در هر صورت باید از خلافت کنار بروى.
خلافت لباس خداست درتن من
عثمان گفت: لباسى که خداوند به تنم کرده بیرون نخواهم آورد، ولى‏ توبه می‌کنم!

گفتند«توبه هایت»فریبکاری است

گفتند: اگر بار اول بود که توبه می‌کردى از تو می‌پذیرفتم، اما این‏ چندمین بار است که توبه کرده‏ اى و باز آنرا شکسته‏‌اى.

۳پیشنهادبه عثمان

بنابراین یکى از سه راه ‏بیش باقى نمانده:

۱-برکناری از خلافت ‏.

۳-  قتل تو .

۲-آنقدرباتومی جنگیم باترامی کشیم ویاشهید می شویم.

عثمان گفت: کشته شدن از برکنارى خلافت در نظر من محبوب‏تر است.

امام(ع) برخاست و خارج گردید، مصریان نیز همراه وى برخاستند.

اوضاع به وخامت گرائید، کار بر عثمان تنگ شد.

عثمان بار دیگر از امام(ع) درخواست کرد، بین او و مردم ضرب الاجلى تعیین کند تا به شکایات و ستم‏‌هایى که به مردم شده برسد، ۳ روز وى را مهلت دادند، اما او در خفا وسائل ‏جنگ را آماده می‌کرد.

۳ روز گذشت و او به وعده ‏اش وفا نکرد... شورش مردم بیشتر شد.

آب رابرعثمان بستند/ خانه محاصره

خانه عثمان محاصره شد، و از ترس اینکه مبادا از شام و بصره کمک براى او برسد بین او و مردم حائل گردیدند و آب را از او منع نمودند، عثمان به امام(ع) و همسران پیامبر جریان را مخفیانه گزارش داد.

مجدداً علی به کمک عثمان آمد

امام(ع) به میان مردم آمد و از این روش آنان را منع کرد.

۴۰روزخانه عثمان محاصره شد

این محاصره چهل روز به طول انجامید، در این مدت فرزندان امام(حسنین) از او دفاع مى‏کردند و آب به منزلش مى‏بردند.

اوضاع وخیمتر شد یکى از اصحاب پیامبر(ص)به نام ‏«نیار بن عیاض‏» عثمان را سوگند داد که از خلافت کناره گیرد،

اما «کثیر بن صلت‏» که از طرفداران عثمان بود «نیار» را با تیر کُشت.

معترضان مصری‌ فریادزدند «قاتل نیار را براى قصاص از خانه بیرون کن»!

عثمان گفت: هرگز کسى را که از من حمایت ‏نموده به دست ‏شما نخواهم داد!

خواستند به درون خانه هجوم برند، درب بسته شد.

عثمان به فرزندان ‏امام(حسنین) که در خانه او بودند و از وى دفاع می‌نمودند گفت: ‏به خانه بروید که‏ پدرتان ناراحت است.
مروان با شمشیر از خانه بیرون آمد و با مردم به نبرد پرداخت.

جنگ خونین-مرگ عثمان

در اینجا بود که شورش به مرحله نهائى خود رسید و مردم بدرون ریختند و نزاع در گرفت ‏و تعدادى از طرفین کشته شدند، چند نفر پى در پى براى کشتن عثمان وارد اطاق ‏وى شدند و با او صحبت کردند و برگشتند. «محمد بن ابى بکر» نیز به درون اطاق‏ رفت و با او سخنانى رد و بدل نمود  درجریان این هجوم،وقتی شمشیرکشیدند،«نائله»زن عثمان خودراسپر/حائل کردکه شمیربه دستش خورد ویکی ازانگشتان نائله قطع شد، ضرباتى نیز به عثمان وارد ساخت و پس‏ از او «ابو حرب غافقى‏» و «سودان بن حمران‏» وارد اطاق او شدند و کارش را یک سره کردند.

بدینگونه  خلیفه سوم درروزجمعه ۱۸ ذیحجه ۳۵هجری  پس از حدود دوازده سال خلافت در سن ۸۲ سالگی کشته شد./مأخذ:شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، جلد ۲، ص ‏۱۳۰-۱۵۸ومنابع متفرقه.

«اِبْن‌ِ اَبی‌ الْحَدید» کیست؟
«اِبْن‌ِ اَبی‌ الْحَدید» عزالدین‌ ابوحامد عبدالحمید بن‌ هبةالله‌ بن‌ محمد بن‌ محمد بن‌ محمد بن‌ حسین‌ بن‌ ابی‌ الحدید مداینی‌، دانشمند، شاعر، ادیب‌، فقیه‌، متولد ذی‌الحجه ۵۸۶ق مدائن ،بمناسبت رفاقت با ابن علقمی، وزیر شیعه مستعصم عباسی، در شمار کاتبان دیوان دارالخلافة درآمد. وی ابتدا کتابت دارالتشریفات را برعهده داشت. در ۶۲۹ق به کتابت خزانه منصوب شد و مدتی بعد کاتب دیوان گردید. در صفر ۶۴۲ق به‌عنوان ناظر حله تعیین شد. سپس خواجۀ «امیر علاءالدین طَبّرْس» گردید و پس از آن ناظر بیمارستان عَضُدی و سرانجام ناظر کتابخانه‌های بغداد شد.

ابن ابی‌الحدید روابط نزدیکی با ابن علقمی( وزیر مستعصم عباسی) داشت و او و برادرش از حمایت وزیر برخوردار بودند. از این‌رو، هنگامی که شرح نهج البلاغه و قصاید السبع را منتشر کرد، هدیه‌هایی دریافت نمود.

وقتی در سال۶۴۲ق «مغولان» به بغدادحمله کردند« شرف الدین اقبال شرابی»فرمانده سپاه مستعصم بالله آنهاراسرکوب کرد،«ابی‌الحدید»این پیروزی رامرهون تدبیروزیردانشمند«ابن علقمی»دانست و قصیده‌ای در تهنیت و ستایش وی سرود که ابیاتی از آن در شرح نهج البلاغه آورده است.

البته۱۳سال بعد دردوم  مغولان،ابن ابی‌الحدید و برادرش موفق‌الدین»اسیرشدند که بارایزنی «ابن علقمی» وخواجه نصیرطوسی نجات یافتند وامادرپی سقوط بغداد دراوائل سال۶۵۶ق بدست اشرارمغول کشته شد.

«ابی‌الحدید»،اگرچه حضرت علی راافضل از۳خلیفه اول می داند وامامی نویسد «سپاس‌ خداوندی‌ را که‌ مفضول‌ را بر افضل‌ مقدم‌ داشت‌».

ماجرای «پیراهن عثمان » چیست؟

بعد از کشته شدن عثمان  ،همسر عثمان(نائله) پیراهن پاره وخونین عثمان را همراه با انگشتان بُریده شده خودش ,که در دفاع از شوهرش،توسط مهاجمان بریده شده بود و نیز مقداری از موهای ریش عثمان که توسط مهاجمین کنده شده بود  توسط «نعمان بن بشیر» به شام  به نزدحاکم اسلامی (معاویه)فرستاد!

معاویه که منتظر چنین فرصتی بود, دستور میدهد پیراهن و موهای عثمان ونیز انگشتان نائله همسر عثمان را به بالای منبر مسجد شام ببرند و علم کنند . وبه جهت قداست خلافت(مذمت خلیفه کُشی) که اگردرزمان حاضر معادلش رابیاوریم«ولی فقیه زمان »می شود،توانستندتبلیغات و جنگ روانی سنگینی در شام به خونخواهی عثمان براه بیندازند-،البته انگشت  اتهام بسوی علی و اصحابش بود(درحالی که می دانستندمحرکین وقاتلان غیرازعلی هستند)بهرحال از احساسات مردم کمال بهره برداری را در شوراندن مردم علیه علی کردند،به طوری که چندین هزار نفر کنار «پیراهن  علَم شده عُثمان» تجمع کردند وبه سوگواری پرداختند اشکها ریختند! وبه خونخواهی اش پیمان بستند،متعهدشدندکه به بستر نیاسایند، و با همسران خود مقاربت نکنند. تا انتقام  عثمان رابگیرند یا اینکه کشته شوند، و این «پیراهن» تایکسال به محل(هیئت) عزاداری شامیان مبدل شده بود.

«معاویه»شامیان هروقت طرح وبرنامه شومی داشتند،برای تجهیزقوا به «پیراهن عثمان »متوسل می شدند.

همین پیراهن «منشا فتنه» ،بنی امیه از «پیراهن عثمان »بهره های سیاسی فراوان بردند، زمینه ی جنگ جمل وصفین و نهروان فراهم شد.

«نعمان بن بشیر»کیست؟

«نعمان بن بشیر»ازاصحاب رسول الله(ص)بود،پدرش(بشیر)ازسابقون بود،مادرش هم درجنگ موته ازشهدابود،خودش هم تاقبل ازقتل عثمان ازحامیان حضرت علی(ع)بود، « قاضیالقضات دمشق» شد و سپس استاندار «یمن» و درزمان یزید،حدودیکسال  استاندار کوفه بود.

نکته-توضیح نگارنده-پیراسته فر:درماجرای کربلا ازهمین واژه مقدس(ولایت وخلافت)بهره برداری کردند،خروج برولی فقیه زمان/«یزید»ولی فقیه حکومت اسلامی بود وامام حسین(ع)بخاطربیعت نکردن«خارجی»محسوب می شد وریختن خونش مباح بود،حتی برای آزارواذیت کاروان اسیران،به مردم می گفتنداینها«خارجی»هستند(ازولایت حاکم اسلامی سرباززده اند)خوارج=خارجی ،هستند،که مردم به پایکوبی وتحقیروتوهین اسراپرداختند.

ماجرای سقیفه ساعده"خلفای راشدین "مدت حکومت هرکدام

​ماجرای انتخاب جانشین پیامبر«جلسه خبرگان رهبری»درسقیفه بنی ساعده/درغیاب حضرت علی.

خلفای راشدین / مدت حکومت

وفات پیامبر۲۸صفرسال یازده هجری..سقیفه بنی ساعده(مجلس خبرگان)برای تعیین رهبری

نامشروع خلافتمدت خلافتپایان خلافتتوضیحات.نکته 
ابوبکرربیع الاول۱۱هجری۲سال و سه ماه و ۲۶ روز۷جمادی ثانی سال۱۳ ابوبکر عبدالله بن ابی‌قحافة/ ۶۳ سالگی درگذشت/فتوحات:عراق وشام وایران
عُمَر۷جمادی الاخرسال۱۳۱۰سال و۶ماه و۴روز۹ربیع سال ۲۳ هجری«عمربن خطاب» بدست فیروزابولؤلؤکشته شددرسن ۵۵ سالگی/توسعه فتوحات ابوبکر+طرابلس وآذربایجان
عُثمانربیع سال ۲۳۱۲سالذی حجه۳۵هجریأبو عَبدِ اللهِ عُثمَانُ بْنُ عفَّان(ذوالنورین)
علیذیحجه۳۵هجری۴ سال و ۹ ماه۲۱رمضان سال۴۰هجری ۲۵سال مقاومت وصبوری 

توضیح نگارنده-پیراسته فر:اهل سُنت ،براساس یک روایتی منسوب به پیامبراکرم(ص) :

«حکومت خلفا پس از او ۳۰ سال است»

خلافت ابوبکر : ۲ سال و ۳ ماه 

خلافت عمر: ۱۰ سال 

خلافت عثمان : ۱۲ سال 

خلافت(امامت) حضرت علی : ۵ سال و ۷ ماه

 واما چون جورنیامد(مدت خلافت باروایت تطبقق نکرد)گفتند «امام حسن» هم بعنوان خلیفه پنجم(یکی ازخلفای راشدین است!) است ۲ ماه  خلافت امام حسن  است که  مجموعاً ۳۰ سال می‌باشد.

هنگامیکه حضرت علی درپی تغسیل وتدفین پیامبراکرم حضرت محمد صلی الله علیه وآله بود، عده‌ای از انصار به رهبری سعد بن عباده بزرگ قبیله خزرج، در محلی به نام سقیفه بنی‌ساعده جمع شدند تا برای انتخاب رهبر خود پس از پیامبر(ص) تصمیم بگیرند.

به نظر برخی مورخین، این اجتماع انصار، فقط برای تعیین حاکمی برای شهر مدینه بوده است. با ورود برخی از مهاجرین به جلسه، مجادلات به سمت تعیین جانشین پیامبر برای رهبری تمام مسلمانان تغییر مسیر داد و در نهایت، با ابوبکر به عنوان خلیفه مسلمین بیعت شد. بنابر نقل منابع تاریخی، به جز ابوبکر که از طرف مهاجران سخن می‌گفت،عمر بن خطاب و ابو عبیده جراح نیز در سقیفه حاضر بوده‌اند.

اهل سُنت برای مشروعیت بخشیدن به حاکمیت و خلافت ابوبکر به اصل اجماع استناد کرده‌اند. این در حالی است که به نوشته تاریخ‌نگاران انتخاب ابوبکر مورد پذیرش عمومی نبود. پس از این واقعه افرادی مانند حضرت علی(ع)، فاطمه زهرا(س)، فضل و عبدالله پسران عباس عموی پیامبر و نیز برخی اصحاب معروف پیامبر مانند سلمان فارسی، ابوذر غفاری، مقداد بن عمرو، زبیر بن عوام و حذیفة بن یمان به برگزاری شورای سقیفه و نتیجه آن اعتراض کردند. شیعیان واقعه سقیفه و نتایج آن را بر خلاف تصریحات پیامبر اسلام(ص) مبنی بر جانشینی امام علی(ع) به‌ویژه در غدیر خم، می‌دانند.

«سقفیه» چیست؟

توضیحات نگارنده-پیراسته فر:سقیفه به معنای «ایوانچه مُسقّف» (سایبان دار)است.چیزی شبیه موکب.

در عربستان برای گریز از گرمای سوزان، اکثر خانه ها و مغازه ها و مساجد، دارای سایبانی از حصیر یا گلیم هایی از پشم بز بود و در مواقع بیکاری ویاگرفتاری، در آنجا جمع می شدند و از اخبار تازه و امور اجتماعی مهم سخن می گفتندویابرای مشکلات خودچاره جویی می کردند.

 از جمله این سایبان ها، سایبانی بود متعلق به« قبیله بنی ساعده» که در فاصله یک کیلومتر از خانه پیامبر(ص) قرار داشت وبزرگترین سایبانهای آن نواحی بود بطوری که مورخان نوشته اند گنجایش۱۰۰ نفر راداشت.

چون بعد از رحلت پیامبر(ص) انصار و مهاجرین برای تعیین خلیفه، در زیر این سایبان گرد آمدند، این واقعه «سقیفه بنی ساعده» نامیده شد.

این مکان(سایبان بنی سقیفه) درسابق نیزمرکزحل اختلاف بوده، ۲قبیله بزرگ مدینه ( اوس و خزرج) برای حل اختلافاتشان دراین مجل حضورپیدامی کردند.

پس از رحلت رسول الله(ص) اصحاب(اعم از انصارومهاجرین) برای تعیین جانشین پیامبر، دراین محل« سقیفه بنی ساعده» گردهم آمدند.

درروز رحلت پیامبر،ابوبکر  درمنزل یکی ازهمسرانش (حبیبه بنت خارجه بن زید)در منطقه ای خارج از محدوده مرکزی مدینه بنام «سنْح» بود. چون خبر به گوش ابوبکر رسید، سوار بر اسبی شد و به سرعت خود را به مسجدالنبی رساند.

مهاجرین وانصار در سقیفه هر کدام خود را لایق تر از دیگری می پنداشتند، مردم مکه می گفتند:
اسلام در شهر ما و میان ما آشکار شد، پیامبر از مردم ماست. ما خویشاوندان او هستیم، ما پیش از شما این دین را پذیرفته ایم پس زمامدار مسلمانان باید از مهاجرین باشد.
انصار می گفتند:مکه دعوت پیامبر  را نپذیرفت ،با او به مقابله و دشمنی پرداخت و این ما بودیم که پیامبر را یاری کردیم و اسلام را رونق بخشیدیم و... پس زمامدار باید از انصار باشد.

 ابوبکر سخنرانی کرده و در آخر گفت: «من به خلافت عمر یا ابوعبیده راضی ام». برخی از انصار گفتند: امیری از ما و امیری از شما(یکی ازما،یکی ازشما). هرگاه یکی مُرد، آن دیگری امیر شود و به همین صورت، یک امیر از ما و پس از مرگش امیری از شما. ابوبکر این سخن را نپذیرفت و گفت: امارت از ما و وزارت از شما.

حُباب بن منذر، که این سخن را شنید، برخاست و گفت: ای انصار، خلافت را از دست ندهید و به دیگران راضی نشوید؛ چون پایه های این حکومت را شما استوار ساختید، و اگر می گویید مهاجران با ما مخالفت می کنند حداکثر راضی شوید به اینکه امیری از ما و امیری از آنان باشد. عمر در جواب وی گفت: دو شمشیر در یک غلاف جای نمی گیرد.

مذاکرات به خشونت کشیده شد-نزاع بالا گرفت و بشیر بن نعمان از اوس، که به سعدبن عُباده از خزرج حسادت می ورزید، از روی حسادت و اینکه مبادا خلافت به سعدبن عباده برسد، طی سخنانی انصار را به بیعت با ابوبکر فراخواند.« ابوبکر » از خُبرگان خواست با «عمر یا ابوعبیده »بیعت کنند،

اما آن ۲ نپذیرفتند، ابوبکر را اولی به این امر دانسته، خواستار بیعت با وی شدند. در این هنگام، بشیر بن سعد بر آنان پیشی گرفت و با ابوبکر بیعت کرد. به دنبال این امر، اوسیان حاضر در جلسه نیز از ترس اینکه مبادا خلافت به خزرجیان برسد با ابوبکر بیعت کردند
مورخین نوشته اند:کاندیدای انصار( سعد ابن عباده)آرای لازم رابرای ریاست امت اسلام کسب نکرد.

لابی عمربن خطاب

واما «عمربن خطاب »برای ریاست« ابوبکر»رایزنی کردو توانست نظردیگرنمایندگان حاضردرمجلس راجلب کند .

بدینصورت «ابوبکر » برای خلافت برگزیده شدو بلافاصله با او بعنوان «خلیفه»بیعت کردند.

عده ای به بهانه اینکه با جماعت مسلمین نباید مخالفت کرد،«طوعاً اوکرهاً»تن به بیعت دادند.

وفات پیامبر: ۲۸ صفر سال یازدهم هجری رحلت کردند(۶۳سالگی).

۱۲روزذیحجه+۳۰روزمحرم+۲۸روزصفر=۷۰(ذیحجه آخرین ماه قمری است)

«ماجرای سقفیه» را هفت الی ده روز،حتی یک ماه بعدازرحلت پیامبر(ص)نیزگفته اند واما منابع معتبرشیعی،این اتفاق راسه روز پس از رحلت پیامبر (ص)می دانند/علامه  امینی(الغدیر) و آیت الله سبحانی(کتاب یورش به خانه وحی)

این درحالی بود که فقط«۷۰روزازوقعه غدیر»گذشته بود(آن غلغله و بَخٍ بخٍ ها هارایافراموش کردند ویا توجیه کردند،)عده ای از بنی هاشم وصحابه که گرایش به حضرت علی داشتند ازجمله :عباس عموی پیامبر و سلمان و مقداد و عمار و ابوذر و...هم ازمدعوین نبودند.

گزارش چکیده مذاکرات مجلس خبرگان رهبری -بعدازرحلت رسول الله(ص):

سعد بن عباده: وی عمدتاً در ابتدای جلسه و پیش از ورود ابوبکر و همراهانش سخن گفت و البته به‌خاطر ناتوانی‎اش بر اثر بیماری، سخنان وی را فرزندش به جمعیت ابلاغ می‌نمود. اهم سخنان وی عبارتند از: ذکر مناقب و سابقه انصار، برتری آنان بر دیگر گروه‌های مسلمان، خدمات این جماعت به اسلام و پیامبر (ص) و اینکه پیامبر هنگام وفات از انصار رضایت داشت. وی با این استدلال‌ها انصار را اولی به جانشینی اعلام کرده و آنان را به اقدام برای به دست‌گیری زمام امور دعوت نموده و پیشنهاد انتخاب یک امیر از انصار و امیری از مهاجران را شکست و عقب‌نشینی می‌دانست.

ابوبکر: سخنان وی را باید تعیین‌کننده نتیجه این اجتماع دانست. وی در چند نوبت سخنانی ایراد نمود که چکیده آنها چنین است: بیان امتیازات مهاجرین بر انصار از جمله پیشگامی آنان در تصدیق رسالت پیامبر (ص)، سبقت در ایمان و عبادت خدا، رابطه خویشاوندی و یا دوستی مهاجران با پیامبر؛ اولویت مهاجرین برای جانشینی پیامبر به همین دلایل، مناقب و سابقه انصار و شایستگی و اولویت آنان برای تصدی مقام وزارت و نه حکومت، نهی مخالفت با جانشینی مهاجران.

حباب بن منذر: وی دو یا سه نوبت در سقیفه سخن گفت که هربار مشتمل بر تحریک و یا تهدید علیه مهاجران به‌خصوص ابوبکر و عمر بود.

عمر بن خطاب: عمر بیشتر سخنان ابوبکر را تایید و با استدلال‌هایی بر آن تاکید کرده است. برخی از این دلایل عبارتند از: قطعیت عدم مخالفت اعراب با جانشینی خانواده پیامبر، عدم امکان انتخاب دو امیر از هر یک از دو گروه، چراکه دو شمشیر در یک غلاف نگنجند.

ابوعبیده جراح: وی در سخنی خطاب به انصار آنان را از تبدیل و تغییر دین و اساس وحدت مسلمانان، نهی کرده است.

بشیر بن سعد: وی از قوم خزرج و انصار است. وی در چند نوبت استدلال‌های ابوبکر و همراهانش را تایید کرده و با الفاظی مانند ترس از خدا و عدم مخالفت با یک حق مسلم، انصار را از مخالفت با مهاجران منع کرده است.

عبدالرحمن بن عوف: مقام و فضیلت افرادی مانند حضرت علی (ع)، ابوبکر و عمر را یادآوری کرده و جماعت انصار را فاقد چنین بزرگانی معرفی کرده است.

منذر بن ابی‌ارقم: وی از انصار است، او در سقیفه و در مقابل استدلال‌های ابوبکر و عبدالرحمن بن عوف، علی (ع) را آن فردی معرفی می‌کند که تمام این ویژگی‌ها را دارد و اگر برای بیعت گرفتن پیش‌قدم می‌شد کسی با وی مخالفت نمی‌کرد.سخنان منذر، با تایید واعلام موافقت برخی از انصار مواجه شده که فریاد زده و می‌گویند فقط با علی بیعت خواهند کرد.

مورخان نوشته اند:از بین مهاجرین تنها ابوبکر، عمر و ابوعبیده در جلسه سقیفه حضور داشتند که امکان همراهی چند ملازم شخصی، اعضای خانواده و موالی این سه نفر نیز دور از ذهن نیست. همین‌گونه برخی محققان حضور سالم بنده آزادشده ابوحذیفه، را ذکر می‌کنند که از نخستین افرادی بود که در سقیفه با ابوبکر بیعت کرد؛ هرچند هیچ‌یک از منابع معتبر نخستین، درباره حضور وی سخنی به میان نیاورده‎اند. منابع درباره حضور دیگر مهاجرین حتی اصحاب مرتبه متوسط یا پایین غیر از این افراد، سخنی به میان نیاورده‎اند.برخی محققین با استناداتی تصریح کرده‎اند که تعداد مهاجرین حاضر در سقیفه بسیار کم بوده است.

معروف‎ترین انصار حاضر در سقیفه : سعد بن عباده، پسرش قیس، بشیر بن سعد پسر عمو و رقیب سعد، اسید بن حضیر، ثابت بن قیس، منذر بن ارقم، براء بن عازب، حباب بن منذر.

واکنش حضرت علی دررابطه با سقیفه:

من از شما به خلافت سزاوارترم، من با شما بیعت نخواهم کرد و شما سزاوارترید که با من بیعت کنید، شما خلافت را از انصار گرفتید، و به قرابت و نزدیکی با رسول خدا بر آنها احتجاج کردید و به آنها گفتید: چون ما به پیامبر نزدیک‌تریم و از اقربای او هستیم به خلافت سزاوارتر از شما هستیم، و آنها نیز روی همین اساس، پیشوایی و امامت را به شما دادند. من نیز با همان امتیاز و خصوصیت که شما بر انصار احتجاج کرده‎اید با شما احتجاج می‌کنم به قرابت به رسول الله(ص) پس اگر از خدا می‌ترسید با ما از در انصاف درآیید و همان را که انصار برای شما پذیرفتند شما نیز برای ما بپذیرید، و گرنه دانسته به ستم و ظلم دست زده‎اید.

مورخین نوشته اند:حضرت علی بعداز۶ ماه با ابوبکربیعت کرد،بخاطرمصالح اسلام ووحدت مسلمین.

علی(ع) به مناسبت‌های مختلف و در سخنان متعددی به قضیه سقیفه اعتراض کرده و حق خود را در جانشینی پیامبر اسلام یادآوری نموده است. خطبه شقشقیه از معروف‌ترین خطبه‌هایی است که ناظربراین اتفاق است.

وی در ابتدای این خطابه گفته است: «به خدا قسم، فرزند ابوقحافه (ابوبکر) خلافت را مانند پیراهن در بر کرد هر چند که علم دارد، من برای خلافت مانند محور آسیاب هستم که علم و فضیلت از سر چشمه من مانند سیل سرازیر می‌شود و پرندگان هوا به اوج مقام من نمی‌رسند.»

علی(ع) پس از واقعه سقیفه و در زمان حیات حضرت زهرا(س) شب‌ها دختر پیامبر را سوار مرکبی‌ نموده‌ و به خانه‌ها‌ و محافل‌ انصار می‌برد و یاری می‌خواست و پاسخ می‌شنید: «ای دختر پیغمبر!ا با ابوبکر‌ بیعت‌ کرده‌ایم، اگر علی جلوتر آمده بود، از او عدول نمی‌کردیم، علی(ع) نیز جواب می‎داد: آیا‌ پیغمبر‌ را دفن نکرده درباره خلافت نزاع می‌کردم؟

حضرت فاطمه سلام الله علیها به عنوان خشم و غضب از انحراف خلافت به زنان قریش  که برای تسلیت وتعزیت آمده بودندگفت:
از دنیای شما بیزارم و از فراق شما خوشحال، چون حق مرا حفظ نکردید و پیمان و عهد پیامبر صلّی الله علیه و آله مراعات نشد و وصیت او پذیرفته نگشت...

توضیح نگارنده-پیراسته فر:بعضی ازآقایان سخنرانان وحتی نویسندگان یک ایرادی-نکوهش- که بر اهل سقفیه می گیرند این است که قبل ازاینکه پیکرمطهررسول الله را بخاک بسپارندبرای تعیین جانشینی وی اقدام کردند که این اقدام جای ایرادنیست چرا که :امام خمینی در شامگاه ۱۳ خرداد ۱۳۶۸درگذشت/مراسم تدفین در ۱۶ خرداد انجام گرفت.

اما۱۴خرداد۱۳۶۸جلسه خبرگان رهبری تشکیل شد برای تعیین جانشین امام خمینی-رهبری-حتی درلحظات آخرعمرامام خمینی مسئولین ازجمله رؤسای قوا برای جلسه خبرگان تمهیدمقدمات کردند.

درگزارش مسئولین آمده:همان ساعات اولیه درگذشت امام خمینی(قبل ازاعلام) ،یکی ازاعضای خبرگان مأمورشدکه با اعضای خبرگان تماس بگیرد وآنهارابرای جلسه اضطرای صبح فردافراخوان کند.پیکرمطهرحضرت امام خمینی ۲روزدر مصلای تهران قرارداشت.

رحلت امام خمینی  : شامگاه شنبه ۱۳ خرداد۱۳۶۸( شوال ۱۴۰۹)

اعلام :بامداد یکشنبه  ۱۴ خرداد۱۳۶۸

تشیع جنازه  وتدفین امام خمینی : روزسه شنبه ، ۱۶ خرداد ۱۳۶۸

اینجانب-نگارنده- فقط خواستم زمان تشکیل جلسه برای انتخاب رهبررا متذکرشوم،که بایدهرچه زودترجامعه اسلامی رهبرآینده خودرا می شناخت،اما نه اینکه توصیه ها واشارات پیامبرنادیده گرفته شدبلکه درمقابل«نصح»،اجتهادشد.

ماجرای خلیفه چهارم

مردم به خانه علی هجوم آوردند واما«علی» زیربار«خلافت »نمی رود.

مردم پس از پشت سر گذاشتن دوران سخت و تلخ حکومت پیشینیان و انواع تبعیضها، بی عدالتیها و فساد و تباهی، به این نتیجه رسیدند که تنها راه نجاتشان از آن اوضاع نابسامان و جوّ تبعیض آمیز و ستم آلود، پایان دادن به دوران حکومت خلیفه پیشین و تعیین خلیفه قاطع وعادل است، لذا پس از کشتن عثمان، به در خانه وصی و جانشین بحق پیامبر(ص) حضرت علی(ع) روی آوردند و دست بیعت به سویش گشودند و به طور جدی، خواهان حکومت علوی بودند و در برابر عدم پذیرش امام(ع) اصرار ورزیده و آن حضرت را بر اجابت درخواست خود در تنگنا قرار دادند.

حضرت علی می گوید:ازدحام جمعیت که مانند یالهای کفتار-تهاجمی- بود،مرا به قبول خلافت وا داشت. آنان، از هر طرف، مرا احاطه کردند، چیزی نمانده بود که دو نور چشمم(حسنین) زیر پا له شوند! آن چنان جمعیت به پهلوهایم فشار آورد که سخت مرا به رنج انداخت و «ردایم» از ۲ طرف پاره شد! مردم همانند گوسفندانی-گرگ زده- که دور تا دور چوپان جمع شوند مرا در میان گرفتند.
مانند شترهای ماده ای که به فرزندان خود روی آورند، به سوی من روی آوردید و شعارمی دادند: «بیعت،بیعت». من، دستم را بستم و شما آن را می گشودید. من، آن را از شما برمی گرفتم و شما به سوی خود می کشیدید.
«طبری »می نویسد: که امام علی(ع) در برابر اصرار مردم بر بیعت، فرمود: «این کار را(بیعت)نکنید. اگر من، وزیر و معاون امام مسلمانان باشم، بهتر از این است که امیر و حاکم بر مسلمانان باشم.، اما آنان فریادمی زدند: «به خدا سوگند! ما، تو را رها نمی کنیم تا این که با تو بیعت کنیم.

مراجعه به حضرت علی ازروی اجباربود(ازمظالم موجود) وپذیرش خلافت ازحضرت علی ازروی اکراه بود:

چرا حضرت قبل از بیعت مردم فرمود: «دعونی و التمسوا غیری» در همین خطبه امام بیان گردیده است.

توضیح این که: امام ـ علیه السلام ـ به خوبی می داند که مردم مسلمان در زمان خلفاء مخصوصا در زمان خلیفه سوم از اسلام راستین فاصله گرفته اند. به ویژه تقسیم پست ها و مناصب حکومت اسلامی به دلخواه، و تقسیم بیت المال به طور غیر عادلانه، و طبق امیال شخصی که در زمان عثمان به اوج خود رسید مردم را چنان عادت داده بود که اگر کسی بخواهد سنّت پیامبر را دقیقا اجرا کند با مخالفت های شدیدی رو برو خواهد شد و حوادث بعد، اثبات کرد که این پیش بینی امام ـ علیه السلام ـ کاملا بجا بوده است. لذا به عنوان اعلام خطر به هنگامی که مردم می خواستند با او بیعت کنند می گوید: «مرا رها کنید» زیرا شما طاقت تحمّل اجرای حق و عدالت را ندارید. بدانید اگر با من بیعت کنید مجبور خواهید بود برای تصفیه جامعه اسلامی دوران سختی را تحمّل کنید، و این درست به آن می ماند، که انسان نزد طبیب و جرّاح ماهری که در شهر نظیر ندارد می رود، او به بیمار می گوید: به طبیب دیگری مراجعه کن زیرا برنامه درمانی من سخت و سنگین است و تو یارای تحمّل آن را نداری، مسلّما منظورش این نیست که شایستگی را از خود سلب کند و یا دیگری را سزاوارتر از خویش ببیند، بلکه منظورش این است که از آغاز کار طرف را برای برنامه سنگینی که در پیش است آماده کند.

از اینجا معلوم می شود میان این گفته امام ـ علیه السلام ـ و گفتاری که از ابوبکر به هنگام تصدّی خلافت نقل شده: «اقیلونی اقیلونی فلست بخیر منکم و علیّ فیکم» مرا رها کنید من بهتر از شما نیستم درحالی که علی ـ علیه السلام ـ در میان شما است، از جهات زیادی با هم تفاوت دارد که یکی از آنها این است که مردم در آن زمان آمادگی کافی برای پذیرش حق و عدالت داشتند زیرا تعلیمات پیامبر در گوش آنها بود و هنوز فراموش نشده بود. تایید گفته بالا وضعی است که پس از بیعت امام ـ علیه السلام ـ پیش آمد زیرا امام ـ علیه السلام ـ در روز دوم خلافت خود بر منبر رقت و اعلام کرد راه و رسم من همان روش پیغمبر است. هیچ کس بر دیگری برتری ندارد، و اگر سابقه و کوشش بیشتری در اسلام داشته باشد پاداش او در قیامت با خدا است. و اضافه کرد: فردا کسی نگوید، فرزند ابی طالب ما را از حقوق خود محروم کرد، زیرا همه بنده خدایند، و بیت المال مال خدا است و به طور مساوی بین همه تقسیم می شود، فردا همه حاضر شوند تا اموالی که موجود است بین آنها تقسیم گردد، عرب را بر عجم امتیازی نیست.

امام ـ علیه السلام ـ فردای آن روز به «عبیدالله ابن ابی رافع» کاتب خویش دستور داد از مهاجرین شروع کند، سپس به انصار و سایر مسلمانان هر کدام سه دینار بدهد.

از این تقسیم جز «طلحه، زبیر، عبدالله بن عمر، و سعید بن عاص و مروان بن حکم» کسی سر باز نزد، عبید الله جریان را به امام ـ علیه السلام ـ گزارش داد.

هنگامی که مردم در مسجد بودند این گروه در گوشه ای از مسجد کنار یکدیگر نشستند و با یکدیگر آهسته صحبت می کردند، پس از آن «ولید بن عقبه» نزد امام ـ علیه السلام ـ آمد و گفت تو در روز «بدر» بستگان نزدیک ما را کشتی اما امروز ما با تو بیعت می کنیم به شرط اینکه همان مقدار که زمان عثمان به ما پرداخت می شد بپردازی و کشندگان عثمان را به قتل برسانی و اگر از تو بیمناک شویم به شام و معاویه ملحق می شویم. امام ـ علیه السلام ـ فرمود: امّا مسأله «بدر» وظیفه الهی بوده و امّا مسأله مال در اختیار من نیست که کم و زیاد کنم، آنچه خدا فرموده انجام می دهم و در مورد کشندگان عثمان اگر ملزم بودم آنها را بکشم همان وقت این کار را می کردم، و اگر شما از من بیم دارید به شما تأمین می دهم برای چه بیم داشته باشید؟... من روشی جز قرآن و سنت پیغمبر انتخاب نخواهم کرد؛ سپس.... عمار یاسر را با عبدالرحمن به سوی طلحه و زبیر که در گوشه مسجد نشسته بودند فرستاد، آنها نزد امام ـ علیه السلام ـ آمدند. فرمود: شما را بخدا سوگند می دهم آیا این طور نبود که من از بیعت کراهت داشتم و شما با رغبت بیعت نمودید؟ گفتند: چرا؛ فرمود: پس این چه وضعی است که از شما مشاهده می کنم؟ گفتند: بیعت کردیم که بدون مشورت ما کاری نکن و ما را بر دیگران برتری بخشی، اما اموال را به طور مساوی تقسیم کردی و بدون مشورت ما این عمل را انجام دادی. امام فرمود: استغفار کنید که من (چنین شرطی را از شما بر خلاف رضای خدا پذیرفته باشم) هم اکنون بگوئید آیا حقّی از شما گرفته ام یا به شما ستم کرده ام؟ گفتند: معاذالله.فرمود: آیا حکم و یا حقی مربوط به یکی از مسلمانان بوده که من جاهل به آن بوده ام و یا از گرفتن آن عاجز مانده ام؟ گفتند: نه؛ ... باز امام فرمود: اما در مورد مشورت با شما، من به حکومت رغبتی نداشتم، مرا به سوی آن دعوت نمودید و اصرار ورزیدید، ترسیدم اگر ردّ کنم اختلاف افتد. و پس از قبول مسئولیت، در کتاب خدا و سنّت پیامبر نظر افکندم، آنچه مرا راهنمائی کردند عمل نمودم و احتیاج به نظر و رأی شما ندیدم.

بنابراین این کلام امام علی ـ علیه السلام ـ نه بخاطر این بود که سزاوار خلافت نیست و نه به خاطر این بود که کسی دیگر در امر خلافت سزاوارتر از آن حضرت است./  مکارم شیرازی، ترجمه و شرح گویای نهج البلاغه، ج۱، ص۴۰۷؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱.

«میزان» رأی ملت است:امام خمینی

آیت الله خامنه ای:«بیعت» در نظام اسلامی یک شرط برای حقانیت زمامداریِ زمامدار است

در اسلام به نظر مردم اعتبار داده شده«رأی مردم »در انتخاب حاکم و در کاری که حاکم انجام میدهد، مورد قبول و پذیرش قرار گرفته.

لذا شما می‌بینید که امیرالمؤمنین (ع) با اینکه خود را از لحاظ واقع منسوب پیغمبر و صاحب حق واقعی برای زمامداری میداند، آنوقتی که کار به رأی مردم و انتخاب مردم میکشد، روی نظر مردم و رأی مردم تکیه میکند. یعنی آن را معتبر میشمارد و بیعت در نظام اسلامی یک شرط برای حقانیت زمامداریِ زمامدار است.

اگر یک زمامداری بود که مردم با او بیعت نکردند، یعنی آن را قبول نکردند، آن زمامدار خانه‌نشین خواهد شد .

رهبرانقلاب درخطبه نمازجمعه می گوید:مشروعیت ولایت و حکومت به بیعت مردم وابسته است .

آیت الله خامنه ای می گوید:یا -بهتراست-بگوئیم فعلیت زمامداری و حکومت به بیعت مردم وابسته است.

آنوقتی که بعد از قتل عثمان مردم آمدند اطراف خانه‌ی امیرالمؤمنین را گرفتند، امیرالمؤمنین خطاب به مردم نفرمود که شما چه کاره‌اید؟ رأی شما چه تأثیری دارد؟

بلکه فرمود: «دَعُونِی وَ الْتَمِسُوا غَیْرِی»؛(۱) وقتی میخواست استنکاف کند از قبول خلافت و زمامداری، به مردم گفت من را رها کنید، به سراغ دیگری بروید. یعنی اراده‌ی شما، خواست شما، انتخاب شماست که تعیین کننده است؛ پس از من منصرف بشوید، به سراغ دیگری بروید. در مکاتباتی که امیرالمؤمنین با معاویه در پیش از جنگ صفین داشتند و استدلال میکردند؛ هر کدام یک دلیلی، استدلالی در نامه‌ی خود می‌آوردند - هم معاویه به یک چیزهائی استدلال میکرد تا روش سیاسی خودش را توجیه کند، هم امیرالمؤمنین استدلالهائی میکردند.

امام جمعه  تهران می گوید: آنجا یکی از جملاتی که امیرالمؤمنین به کار برده و احتمال میدهم بیش از یک بار هم امیرالمؤمنین این را به کار برده این است که: «إِنَّهُ بَایَعَنِی الْقَوْمُ الَّذِینَ بَایَعُوا أَبَا بَکْرٍ وَ عُمَرَ وَ عُثْمَانَ»؛(۲) یعنی تو چرا در مقابل من می‌ایستی و تسلیم نمیشوی، در حالی که همان مردمی که با ابوبکر و عمر بیعت کرده بودند و تو به خاطر بیعت آن مردم خلافت آنها را قبول داری، همان مردم با من هم بیعت کردند. یعنی مشروعیت دادن به رأی مردم و بیعت مردم؛ این یک اصل اسلامی است.

لذا «بیعت »یکی از چیزهای اصلی بود.

آیت الله خامنه ای درادامه می گوید: اگر کسی به عنوان خلیفه انتخاب میشد، مردم اگر بیعت نمیکردند، هیچ الزامی نبود که دیگران او را «خلیفه »بدانند. حتی آن زمانهائی که خلافت جنبه‌ی صوری هم به خودش گرفته بود، یعنی در دوران بنی‌امیه و بنی‌عباس، آن روز هم باز بیعت گرفتن از مردم را لازم میدانستند/۲۲خرداد۱۳۶۶خطبه های نمازجمعه تهران.

(۱)دَعُونِی وَ الْتَمِسُوا غَیْرِی فَإِنَّا مُسْتَقْبِلُونَ أَمْراً لَهُ وُجُوهٌ وَ أَلْوَانٌ لَا تَقُومُ لَهُ الْقُلُوبُ وَ لَا تَثْبُتُ عَلَیْهِ الْعُقُولُ وَ إِنَّ الْآفَاقَ قَدْ أَغَامَتْ وَ الْمَحَجَّةَ قَدْ تَنَکَّرَتْ. وَ اعْلَمُوا أَنِّی إِنْ أَجَبْتُکُمْ رَکِبْتُ بِکُمْ مَا أَعْلَمُ وَ لَمْ أُصْغِ إِلَى قَوْلِ الْقَائِلِ وَ عَتْبِ الْعَاتِبِ وَ إِنْ تَرَکْتُمُونِی فَأَنَا کَأَحَدِکُمْ وَ لَعَلِّی أَسْمَعُکُمْ وَ أَطْوَعُکُمْ لِمَنْ وَلَّیْتُمُوهُ أَمْرَکُمْ وَ أَنَا لَکُمْ وَزِیراً خَیْرٌ لَکُمْ مِنِّی أَمِیراً/ خطبه ۹۲نهج البلاغه

ترجمه:رهایم کنید و غیر مرا بخواهید، زیرا ما با حادثه‏اى روبرو هستیم که آن را چهره‏ها و رنگهاست، حادثه‏اى که دلها بر آن استوار، و عقلها بر آن پایدار نمى‏ماند. آفاق حقیقت را ابر سیاه گرفته، و راه مستقیم دگرگون و ناشناخته شده است. بدانید اگر خواسته شما را پاسخ دهم بر اساس آنچه خود مى‏دانم با شما رفتار مى‏کنم، و به گفتار هیچ گوینده و سرزنش هیچ سرزنش کننده‏اى توجه نمى‏کنم. و اگر رهایم کنید مانند یکى از شما خواهم بود، و شاید شنواتر و فرمانبردارتر از شما براى کسى باشم که حکومت خود را به او مى‏سپارید. و من براى شما به وزارت بنشینم بهتر از قیام به امارت است.
(۲) إِنَّهُ بَایَعَنِی الْقَوْمُ الَّذِینَ بَایَعُوا أَبَا بَکْرٍ وَ عُمَرَ وَ عُثْمَانَ عَلَى مَا بَایَعُوهُمْ عَلَیْهِ فَلَمْ یَکُنْ لِلشَّاهِدِ أَنْ یَخْتَارَ وَ لَا لِلْغَائِبِ أَنْ یَرُدَّ وَ إِنَّمَا الشُّورَى لِلْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ فَإِنِ اجْتَمَعُوا عَلَى رَجُلٍ وَ سَمَّوْهُ إِمَاماً کَانَ ذَلِکَ لِلَّهِ رِضًا فَإِنْ خَرَجَ عَنْ أَمْرِهِمْ خَارِجٌ بِطَعْنٍ أَوْ بِدْعَةٍ رَدُّوهُ إِلَى مَا خَرَجَ مِنْهُ فَإِنْ أَبَى قَاتَلُوهُ عَلَى اتِّبَاعِهِ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ وَ وَلَّاهُ اللَّهُ مَا تَوَلَّى وَ لَعَمْرِی یَا مُعَاوِیَةُ لَئِنْ نَظَرْتَ بِعَقْلِکَ دُونَ هَوَاکَ لَتَجِدَنِّی أَبْرَأَ النَّاسِ مِنْ دَمِ عُثْمَانَ وَ لَتَعْلَمَنَّ أَنِّی کُنْتُ فِی عُزْلَةٍ عَنْهُ إِلَّا أَنْ تَتَجَنَّى فَتَجَنَّ مَا بَدَا لَکَ وَ السَّلَامُ ./نامه ۶ : از نامه‏ هاى آن حضرت است به معاویه
ترجمه:آن مردمى که با ابو بکر و عمر و عثمان بیعت کردند با همان شرایط و مقررات با من بیعت کردند، حاضر را حقّى نیست که غیر را اختیار کند، و غایب را نمى‏رسد که آن را قبول نکند. شورا براى مهاجرین و انصار است. اگر بر مردى در خلافت اجتماع کردند و او را پیشوا نامیدند خداوند به آن راضى است، بنا بر این اگر کسى از فرمان اهل شورا با انکار و بدعت بیرون رود او را به آن بر مى‏گردانند، و اگر فرمان آنان را نپذیرد با او به خاطر پیروى از غیر راه اهل ایمان مى‏جنگند، و خداوند بر گردن او نهد آن را که خود بر عهده گرفته (یعنى عذاب دوزخ را). به جان خودم سوگند اى معاویه، اگر با دیده عقل نظر کنى نه از روى هوا و هوس، خواهى یافت که که من از همه مردم از خون عثمان مبرّاترم، و خواهى دانست که از آن گوشه گرفتم، مگر آنکه مرا متّهم کنى، پس هر اتهامى که به نظرت مى‏رسد وارد آور. و السلام.

ماجرای«قتل عُثمان»

عثمان، حوادث تازه اى در اسلام به وجود آورد که باعث خشم مسلمانان شد، از جمله: سپردن امارت ها به دست بنى امیّه به ویژه فاسقان و سفیهان و افراد بى دین آنها و بخشیدن غنائم به آنان و آزار و ستمهایى که در مورد «عمّاریاسر» و «ابوذر» و «عبدالله بن مسعود» روا داشت و کارهاى دیگرى از این قبیل که در آخر خلافت خویش انجام داد.

فرماندارن عثمان برخلاف احکام اسلام عمل می کردند/شراب می خوردند.
«ولید بن عُقبِه» را والى «کوفه» ساخت که گروهى به شراب نوشیدن او گواهى دادند... و نیز «سعید بن عاص» را پس از «ولید» فرماندار «کوفه» ساخت. سیعد اعتقاد داشت که «عراق» باغ «قریش و بنى امیّه» است؛ که «مالک اشتر» در پاسخ وى گفت: «تو گمان مى کنى سرزمین عراق که خداوند آن را به وسیله شمشیر ما مسلمانان فتح نموده، مربوط به تو و اقوام توست!» این معنا به درگیریهایى میان «اشتر» و «طایفه نخع» از یک سو و «رئیس شرطه» از سوى دیگر انجامید و تدریجاً صداى اعتراض مردم بر ضدّ «سعید» و سپس بر ضدّ «عثمان» بلند شد. «عثمان» به جاى این که مردم «کوفه» را از طریق صحیحى آرام کند، دستور تبعید رهبران شورش را به «شام» صادر کرد که عدّه اى از بزرگان «کوفه» از جمله «مالک اشتر» و «صَعْصَعَةِ بْنِ صُوحان» را به شام تبعید نمود.
در سال یازدهم خلافت او، عدّه اى از یاران پیامبر(ص) گرد هم آمدند و ایرادهاى مختلفى را که به عثمان داشتند به وسیله «عامر بن عبد قیس» که مردى عابد و خداشناس بود به او رساندند؛ «عثمان» به جاى این که برخورد منطقى با او کند، پاسخ اهانت آمیزى به او داد.
وضع در «مدینه» نیز بحرانى شد و پایتخت اسلام براى شورش آمادگى پیدا کرد؛ «عثمان» گروهى از یارانش مانند «معاویه» و «سعید بن عاص» را دعوت کرد و با آنها به مشورت نشست، بعضى صلاح در این دیدند که: «عثمان» مردم را به جهاد مشغول کند و بعضى از او خواستند: مخالفان را سرکوب و نابود کند و بعضى: او را دعوت به بذل و بخشش از بیت المال براى فرونشاندن خشم مردم ـ کردند؛ تنها یک نفر حقیقت مطلب را به او گفت که: تو «بنى امیّه» را بر گردن مردم سوارى کرده اى، یا عدالت پیشه کن یا از خلافت کناره گیرى نما!
«عثمان نظریه سرگرمى مردم را به جهاد پذیرفت و دستور داد آنها را براى جهاد مجهز سازند (ولى کار از کار گذشته بود و این تدبیر سودى نداشت).
در سنه ۳۵  هجرى (سال آخر حکومت عثمان) مخالفان او و «بنى امیّه» با یکدیگر مکاتبه کردند و یکدیگر را بر عزل «عثمان» و فرماندارانش تهییج نمودند، سرانجام یک گروه عظیم دو هزار نفرى به سر کردگى «ابو حرب» از «مصر» و گروه دیگرى به همین تعداد به همراهى «زید بن صوحان» و «مالک اشتر» و بعضى دیگر از بزرگان «کوفه» و گروه سوّمى از «بصره» به رهبرى «حرقوص بن زبیر» به عنوان زیارت خانه خدا حرکت کردند و به «مدینه» آمدند و مردم مدینه را از قصد خود (دائر به عزل عثمان و فرماندارانش) با خبر ساختند. چیزى نگذشت که منزل عثمان را محاصره کردند و به او تکلیف کردند که از خلافت کناره گیرى کند، ولى «عثمان» از فرماندارانش به وسیله نامه کمک خواست.

روز جمعه «عثمان» با مردم نماز خواند و به منبر رفت و به گروهى که از شهرهاى مختلف (مخصوصاً مصر) براى احقاق حقّ نزد او آمده بودند، خطاب کرد و گفت: «همه اهل مدینه مى دانند شما به وسیله پیامبر(ص) لعن شدید...». در این جا شورش عظیمى در مردم پیدا شد و آن چنان بالا گرفت که «عثمان» از ترس بیهوش شد از منبر به زیر افتاد و او را به خانه بردند.
بعداً «عثمان» به عنوان استمداد به خانه «على» آمد و گفت: «تو پسر عمّ من هستى و من بر تو حقّ خویشاوندى دارم و تو نزد مردم قدر و منزلت دارى و همه به سخنت گوش فرا مى دهند، وضع را مشاهده مى کنى، من دوست دارم با آنها سخن بگویى و آنها را از راهى که در پیش گرفته اند منصرف سازى!» امام فرمود: «چگونه آنها را راضى و منصرف کنم؟» عثمان گفت: «به این صورت که من، بعد از این، مطابق صلاح اندیشى تو رفتار مى کنم».
امام(ع) فرمود: «من بارها در این باره به تو هشدار داده ام، تو هم وعده دادى ولى به وعده ات وفا نکردى».
سرانجام امام(علیه السلام) براى خاموش کردن غائله، به اتّفاق سى نفر از مهاجران و انصار با کسانى که از «مصر» آمده بودند (و از همه در مورد عزل عثمان فّعال تر بودند) سخن گفت. «مصریان» قبول کردند که به «مصر» باز گردند و «عثمان» نیز به مردم اعلام کرد که حاضر است به شکایت آنان رسیدگى کند و از اعمال گذشته خویش توبه نماید، ولى هنگامى که به منزل آمد، دید مروان و گروهى از بنى امیّه در منزلش نشسته اند. «مروان» به او گفت: «سخن بگویم یا ساکت بنشینم»!
همسر عثمان «نائله» با عصبانیّت گفت: «ساکت باش به خدا سوگند شما قاتل عثمان و یتیم کننده اطفال او خواهید بود او به قولى که به مردم داده است باید وفا کند و نباید از آن برگردد».
ولى مروان ساکت ننشست و گفت: «آنچه را در مسجد گفتى به صلاح خلافت تو نبود از آن صرف نظر کن»!
«على» خشمگین شده به خانه «عثمان» آمد و به او فرمود: «من راه صحیح را به تو نشان مى دهم ولى مروان تو را منحرف مى سازد از این پس به سراغت نخواهم آمد».
مصرى ها که روانه «مصر» شده بودند بعد از سه روز به مدینه باز گشتند و نامه اى را ارائه دادند که از غلام «عثمان» در بین راه گرفته بودند. در آن نامه «عثمان» به «عبدالله بن صرح» فرماندار «مصر» دستور داده بود: «سران شورش را شلاّق بزند و موهاى سر و صورتشان را بتراشد و در زندان کند» و عدّه دیگرى را دستور داده بود به دار بیاویزد. آنها نزد «على» آمدند که در این باره با «عثمان» سخن بگوید. «على» جریان را از «عثمان» جویا شد. «عثمان» از نوشتن چنین نامه اى اظهار بى اطلاعى کرد، یکى گفت: «این کار، کار مروان است». «عثمان» گفت: «من اطلاعى ندارم». مصریان گفتند: «آیا مروان این قدر جرأت دارد که غلام عثمان را بر شتر بیت المال سوار کند و مهر مخصوص او را پاى نامه بزند و مأموریت خطرناکى با این اهمیّت به او بدهد و عثمان بى خبر باشد»؟!
عثمان باز گفت: «من از این مطلب خبر ندارم»!
مصریان در پاسخ او گفتند: «از ۲ حال خارج نیست: اگر راست مى گویى و این کار، کار مروان است باید از خلافت کنار بروى زیرا فردى این چنین ناتوان که دیگران بدون آگاهى او، فرمان قتل و شکنجه مسلمانان را با مهر مخصوصش صادر کنند لیاقت خلافت اسلامى را ندارد و اگر دروغ مى گویى و این کار، کار توست باز هم شایسته خلافت مسلمانان نیستى»!
«عثمان» گفت:

«خلافت لباسى است که خداوند به تنم کرده و آن را بیرون نخواهم آورد ولى توبه مى کنم».

گفتند: «اگر بار اوّل بود که توبه مى کردى پذیرفته بود، امّا بارها توبه کرده اى و شکسته اى! بنابراین یا از خلافت بر کنار شو، یا تو را به قتل مى رسانیم!» ولى باز آنها عجله نکردند و اوضاع ساعت به ساعت بحرانى تر مى شد. سرانجام «عثمان» از «على» درخواست کرد که: «سه روز به او مهلت دهند تا به شکایت مردم رسیدگى کند»، مردم پذیرفتند؛ ولى او در خفا وسایل جنگ را آماده مى کرد (و هدفش از این مهلت خواستن ها، فرا رسیدن نیروهاى کمکى از خارج مدینه بود). بعد از سه روز، حلقه محاصره بر عثمان تنگ تر شد و مردم نگران این بودند که از «شام» و «بصره» کمک براى او برسد، لذا براى تسلیم او آب را از او منع کردند. «عثمان» از على علیه السلام در خواست آب کرد و امام به وسیله فرزندانش آب براى او فرستاد؛ در این هنگام مردم به درون خانه عثمان ریختند و نزاع خونینى میان طرفداران او از یک سو و مردم از سوى دیگر روى داد و عده اى از طرفین کشته شدند، باز چند نفر وارد اتاق «عثمان» شده و او را نصیحت کردند امّا اثرى نداشت، سرانجام به او حمله کرده و کارش را یکسره کردند.
آنچه در بالا آمد خلاصه اى از این ماجرا بود که «ابن ابى الحدید» از «تاریخ طبرى» نقل نموده است و ما نیز آن را براى پرهیز از طولانى شدن بار دیگر خلاصه کردیم. 
بسیارى از مورّخان روز قتل او را ۱۸ ذى الحجه سال ۳۵ یا ۳۶ هجرى ذکر کرده اند و عجب این که به گفته کامل و مورّخان دیگر،

جنازه «عثمان»۳ روز روى زمین مانده بود و کسى او را دفن نکرد.

این نشانه نهایت خشم مردم بر اوست.

سرانجام با وساطت «على» تصمیم به دفن او گرفته شد، اما جمعى از مردم مانع از نماز بر او و حتّى مانع از دفن او در «بقیع» شدند. گروهى بر سر راه نشسته بودند و تابوت او را سنگباران نمودند، «على» مانع شد،

بالاخره بر جنازه او نماز خواندند و در محلى به نام «حشّ کوکب» در بیرون بقیع دفن شد که بعداً در زمان «معاویه» براى رفع اهانت، دستور داد آن محل را جزء «بقیع» قرار دهند. 
اینها همه به خوبى نشان مى دهد که مردم تا چه حد از عثمان و حکومتش خشمگین و ناراحت بودند و تفسیر روشنى است بر آنچه امام علی علیه السلام در جمله هاى کوتاه از خطبه (خُطْبه شِقْشِقِیَّه) بیان فرموده است، آنها که تعبیرات امام(علیه السلام) را در این خطبه تند مى پندارند، از ماجراى زندگى «عثمان» و پایان کار او و عکس العمل مسلمانان در برابرش آگاهى کافى ندارند وگرنه تصدیق مى کردند که این تعبیرات در برابر آنچه روى داده است بسیار ملایم است/سایت آیت الله مکارم شیرازی/

توضیح نگارنده-پیراسته فر:ماجرای قتل عثمان -بطورمشروح-درپُست دیگر مراجعه کنید.