پیراسته فر

علمی،تحقیقی و تحلیلی

پیراسته فر

علمی،تحقیقی و تحلیلی

آتش اتاقش رامتوجه نشد"غرق مطالعه"دیدار۲علامه "جعفری و سمنانی"

«اتاقش پرازدودبود»(حجره اش آتش گرفته بود)ازبس تمرکزش به مطالعه بود،متوجه نشده بود.

.همچین حادثه ای(اتاق درمعرض آتش ودود)برای «علامه امینی» نیزرخ داده بود...رهبرانقلاب(آیت الله خامنه ای)تعریف کرده:من  درجوانی کتابخانه نزدیک حرم(امام رضا)میرفتم مطالعه،آنقدرکه گرم مطالعه بودم،صدای اذان-ازبلندگو-راهم نمی شنیدم...داستان «ابوریحان بیرونی»راهم خواهیدخواندکه درروزهای بیماری آخرعمر،وقتی یک عالمی به عیادتش می رود،یک سئوال فقهی می کندآن آقامی گوید:«حالا چه وقت سئوال کردن است،بااین تن بیمار...» که جواب می دهد«بدانم وبمیرم،بهتره یاندانم»...و غرق مطالعه صاحب المیزان راهم آورده ام درپایان+مطالعه  امام خمینی ودکترحسابی راهم خواهیددید+عدم درک زمان درمطالعه آیت الله بروجردی..

محمدتقی جعفری: هنگام تحصیل در مدرسه صدر نجف اشرف، روزی نزدیک ظهر در حجره آبگوشتی برسر چراغ بار گذاشتم وسپس مشغول مطالعه شدم.پس از چندی،

ناگهان متوجه شدم که طلاب مدرسه در حال شکستن درب حجره هستند.

راز ملاقات علامه جعفری با امیرالمومنین (ع)

چرامزاحم مطالعه ام شدید!؟

با سرعت در را باز کردم وبا حالت اعتراض خطاب به آنان گفتم: من مشغول مطالعه هستم، چرا مزاحم من می شوید؟ در همین حین به ناگاه متوجه شدم که تمامی حجره را دود گرفته وطلاب به تصور این که حجره من آتش گرفته، برای کمک و نجات من آمده اند ومن از فرط توجه به مطالب مورد مطالعه، متوجه نشده ام.

عوضی گرفتن علامه جعفری،صلوات برای دیگری

یک روز، نامه ای از «علامه سمنانی »آوردند که ایشان مردی بسیار بافضل بود.ایشان مرقوم فرموده بودند: من دلم می خواهد شمارا ببینم ولی نمی توانم به تهران بیایم.اگر برای شما امکان پذیر است، به سمنان بیایید.ما هم با ۲ تا از دوستان، سوار قطار شدیم و به سمنان رفتیم. وقتی به ایستگاه راه آهن سمنان رسیدیم، دیدیم جمعیت زیادی آمده است.جمعیت موج می زد. پیاده شدیم که به منزل آقای علامه(سمنانی) برویم. همان موقعی که ما خواستیم پیاده شویم یک آقای روحانی دیگری از قطار پیاده شد. ایشان شکل و هیکل جالبی داشت. مردم ریختند به طرف او وگفتند: برای سلامتی علامه محمد تقی جعفری صلوات بفرستید.

من(جعفری)معطل برای درشکه،مردم ریختندسر«بدلم»

به رفقا گفتم: خوب شد، رسیده بود بلایی ولی به خیر گذشت. جمعیت ریختند(سربدلم) و خیلی شلوغ شد. آنجا درشکه و وسایل نقلیه بود.

به هرکه گفتیم مارا به خانه علامه(سمنانی) ببرید، گفتند: نه خیر( مافقط مهمان های آقای علامه را می خواهیم ببریم)

هر کاری کردیم کسی سوارمان نکرد.آن موقع، کرایه ماشین یا درشکه فرض کنید یک تومان بود. این دوستم گفت: ده تومان می دهم مارا به منزل آقای علامه ببر. درشکه چی با یک اکراهی گفت: حالا سوار شوید. سوارشدیم و راه افتادیم. وقتی وارد خیابانها شدیم دیدیم خود مرحوم علامه هم پیاده و عصا به دست آمده بود.ایشان آن موقع هشتاد سال داشت. به درشکه چی گفتم: علامه ایشان است؟ گفت: بله.گفتم:پس همین جا نگه دار. پیاده شدیم و سلام کردیم. گفت:پس مردم کجا هستند؟گفتم: کدام مردم؟ گفت: من فرستاده بودم به پیشوازشما.گفتم:الان می آیند.او خیلی باهوش بود.گفت: اینها حتما عوضی گرفته اند. تقصیر قیافه خودتان است.این چه قیافه ای است؟ یک مقدار خودت و لباس هایت را جمع و جور کن.  به هر حال، آن آقا که مردم او را عوضی گرفته بودند، یک مقدار می ایستد.بعد مردم می گویند: خوب آقا بفرمایید. می گوید:کجا؟ می گویند: مگر شما جعفری نیستید؟ آقای علامه منتظرند. می گوید: کدام جعفری؟ کدام علامه؟ مردم مثل لشکر متفرق برمی گردند.

علامه سمنانی کیست؟

«محمدصالح حائری مازندرانی»(متولد ۱۲۹۸ق، کربلا) اصالتاً بابلی(مازندران) بود، اما به سبب اقامت طولانی‌اش در سمنان،به «علامه سمنانی» معروف شد.

محمدصالح در ۱۳۲۴ق(۱۲۸۵شمسی)، به ایران آمد و به بابل رفت و به تدریس، وعظ و اقامه جماعت پرداخت و از مراجع تقلید گردید.

اوائل حکومت پهلوی اول موجب حضوربیگانگان درایران شده بود وآیت الله حائری مازندرانی به مبارزه بامفاسدپرداخت،وی در یکی از سخنرانی‌هایش در مسجد جامع بابل با صراحت گفت: «هر کس با قرآن مخالفت کند کافر است اگر چه رضاخان باشد.».

بدنبال این سخنرانی وی دستگیرشدو مدت نه ماه زندانی و سپس به سمنان تبعید شد.

محمدصالح حائری مازندرانی (علامه سمنانی)در ۲۱ دی ماه ۱۳۵۰(۱۳۹۱دیقعده۱۳۹۱) در سمنان درگذشت و در مشهدمدفون است.

پدرش، میرزافضل‌اللّه مجتهد حائری مازندرانی (متوفی ۱۳۰۵شمسی) پس از تحصیلات مقدماتی در بابل به نجف هجرت کرد.

کتاب «کفایة الأصول»‏ آخوند خراسانی راازروی نوشته های علامه سمنانی بود.

آیت الله عبدالله جوادی آملی:مرحوم علامه سمنانی مازندرانی که از مازندران به سمنان، در اثر ظلم ستم‌شاهی رضاخان پهلوی، تبعید شده بود؛ سال ۳۵ ظاهراً به قم مشرّف شدند، یعنی ۵۶ سال قبل، چون اهل شمال بود در بازدید ایشان نسبت به مراجع، بعضی از دوستان شمالی، ایشان را همراهی می‌کردند؛ ایشان رسیدند به منزل برخی از مراجع، بنا شد بنده(عبدالله) هم در خدمتشان باشم، آنجا مرحوم علامه سمنانی به آن مرجع بزرگوار گفتند:

«مرحوم آخوند خراسانی که خواست جلد دوم کفایه را تدوین کند، تقریرات مرا گرفت و آن را به صورت کتاب درسی در آورد» چون تقریرنویسی مشکل حوزه را حل نمی‌کند؛ باید یک کتاب تدوینی قابل عرضه باشد۲۶دیماه۱۳۹۰بمناسبت بزرگداشت«آخوندخراسانی»(بنقل ازشبستان)

«ملامحمد کاظم خراسانی» فرزندملا حسین واعظ هراتى(تولد۱۲۵۵ قمری- ۱۲۱۸شمسی، مشهد – وفات۱۳۲۹ قمری-۱۲۹۰شمسی، نجف)ازفعالین نهضت مشروطیت بود.

***


خاطره یک شخصیت سمنانی ازرابطه -ارادت-علامه سمنانی ازامام خمینی 

دکترحسن روحانی:یکی‌ از نکاتی‌ که‌ برایم‌ خیلی‌ جالب‌ بود، تجلیل‌ از آیت‌الله خمینی‌ آن‌ هم‌ از زبان‌ مرحوم‌ علامه‌ سمنانی بود. سال‌ ۱۳۳۹، سال‌ اوج‌ قدرت‌ آیت‌الله بروجردی‌ و عظمت‌ ایشان‌ بود. در میان‌ بقیه‌ی علما و مراجعی‌ که‌ بعد از مرحوم‌ آیت‌الله بروجردی‌ زعامت‌ را برعهده‌ گرفتند، چهره‌ معروف‌ و شاخصی‌ در آن‌ زمان‌ نبود و عامه‌ی‌ مردم‌ به‌ویژه‌ در شهرستان‌ها با آنها آشنا نبودند. حتی‌ نام‌ آیات‌ عظام‌ گلپایگانی‌، مرعشی‌، میلانی‌، خوانساری‌، حکیم‌ و خویی‌ هم‌ کمتر شنیده‌ می‌شد. از امام‌ که‌ اصلاً خبری‌ نبود و نام‌ ایشان‌ کمتر زبانزد خاص‌ و عام‌ بود، چه‌ بسا اکثر مردم‌ قم‌، نام‌ آیت‌الله خمینی‌ را نشنیده‌ بودند. البته‌ امام‌ در میان‌ شاگردان‌ خود خیلی‌ محبوب‌ بود و از او به‌ نام‌ «حاج‌ آقا روح‌الله» و یا «حاج‌ آقا» یاد می‌کردند ...

امام خمینی ازآیت الله بروجردی«اَعلَم»است

یکی‌ از روزها که‌ در خدمت‌ آقای‌ علامه‌ بودیم‌، راجع‌ به‌ علمای‌ قم‌ و سفر چند سال‌ قبل‌ ایشان‌ به‌ قم‌ بحث‌ شد. ایشان‌ ماجرای‌ سفرش‌ به‌ قم‌ را توضیح‌ می‌داد و در ضمن‌ بحث‌، شروع‌ به‌ تجلیل‌ از امام‌ کرد. 

در آن‌ جلسه‌ ایشان‌ گفت‌: اینکه‌ «حاج‌ آقا حسین»( آیت‌الله سیدحسین بروجردی‌ طباطبایی ) امروز مرجع‌ است‌، این‌ را خدا خواسته‌ که‌ ریاست‌ و زعامت‌ شیعه‌ به‌ او سپرده‌ شود. این‌ اراده‌‌ خداست‌ و مربوط‌ به‌ اعلمیت‌ آیت‌الله بروجردی‌ نیست‌. ما هم‌ برای‌ ایشان‌ دعا می‌کنیم‌، اما از لحاظ‌ علمی‌، حاج‌ آقا حسین‌ خیلی‌ باسواد نیست‌. در قم‌ شخصی‌ هست‌ که‌ شما ممکن‌ است‌ او را نشناسید و ایشان‌ آقای‌ خُمُنی‌ است‌ که‌ خیلی‌ باسواد است‌. مرحوم‌ علامه‌، خمینی‌ را خُمُنی‌ تلفظ‌ می‌کرد و برای‌ ما آن‌ همه‌ تجلیل‌ و تعریف‌ کمی‌ تعجب‌آور بود و می‌خواستیم‌ بدانیم‌ که‌ آقای‌ خمنی‌ کیست‌؟ بعد که‌ پرسیدیم‌، فهمیدیم‌ مقصود ایشان‌ «آیت‌الله سیدروح‌الله خمینی» است‌.

دیدارعلامه سمنانی باامام خمینی

در واقع‌ برای‌ اولین‌ بار در سال‌ ۱۳۳۹، نام‌ آیت‌الله خمینی‌ را از مرحوم‌ علامه‌ شنیدم‌. مرحوم‌ علامه‌ در چندین‌ نوبت‌ به‌ تناسب‌، از امام‌ نام‌ برد و حتی‌ از او به‌ عنوان‌ اعلم‌ علمای‌ قم‌ و کسی‌ یاد کرد که‌ به‌ مباحث‌ فلسفه‌ کاملاً مسلط‌ است‌. البته‌ به‌ این‌ نکته‌ هم‌ اشاره‌ کنم‌ که‌ مراجع‌ قم‌ معمولاً نسبت‌ به‌ فلسفه‌ علاقه‌‌ چندانی‌ نداشتند. مرحوم‌ علامه‌ چون‌ فیلسوف‌ بود، چنین‌ نظری‌ را درباره‌ی آیت‌الله بروجردی‌ و امام‌خمینی‌ ابراز می‌کرد، زیرا معمولاً افرادی‌ که‌ در فلسفه‌‌ تخصص‌ دارند، با کسانی‌ که‌ با فلسفه‌ رابطه‌‌ چندانی‌ ندارند، میانه‌‌ خیلی‌ خوبی‌ ندارند. از این‌ رو بی‌تردید، این‌ جنبه‌ هم‌ در ارادت‌ مرحوم‌ علامه‌ به‌ امام‌ مؤثر بود. در مجموع‌،

ایشان‌(علامه سمنانی) خیلی‌ از امام‌ تجلیل‌ می‌کرد. خود ایشان‌ می‌گفت‌ وقتی‌ به‌ قم‌ رفته‌، یکی‌ دو روز میهمان‌ امام‌ بوده‌ است‌. علی‌الظاهر در آن‌ ایام‌ و در چند روزی‌ که‌ منزل‌ امام‌ بوده‌، مباحثاتی‌ بین‌ آنها راجع‌ به‌ مسائل‌ فلسفی‌ و فقهی‌ رد و بدل‌ شده‌ بود و ایشان‌ خیلی‌ تحت‌ تأثیر امام‌ قرار گرفته‌ بود.

این‌ مسئله‌ بسیار مهم‌ بود که‌ در زمان‌ حیات‌ آیت‌الله بروجردی‌، ایشان‌ به‌ صراحت‌ امام‌ را اعلم‌ مراجع‌ قم‌ می‌دانست‌. برای‌ همین‌، خیلی‌ کنجکاو شده‌ بودیم‌ بدانیم‌ آیت‌الله خمینی‌ کیست‌؟ در ذهن‌ ما این‌ نکته‌ خلجان‌ می‌کرد که‌ چرا این‌ همه‌ مرحوم‌ علامه‌ از ایشان‌ تمجید می‌کند، در حالی‌که‌ کمتر حاضر است‌ از عالم‌ دیگری‌ تعریف‌ کند.

منبع: پرتال امام خمینی،به نقل از «جلد اول کتاب خاطرات دکتر حسن روحانی (۱۳۴۱-۱۳۵۷)»- توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی ۱۳۸۸.خاطره حسن روحانی از جنب و جوش دانشجویان در نوفل لوشاتو/ خداوند اسلام را از شر خشکه‌مقدس‌ها حفظ کند

دکترحسن روحانی در خاطرات خود از اقامت امام راحل در« نوفل لوشاتو» خاطراتی را در جلد اول کتاب خاطرات خود به اختصار ذکر کرده است.

از مهر ۱۳۵۷ تا پیروزی انقلاب، مدت چهار ماهی که امام خمینی در فرانسه اقامت داشتند تقریباً همه آخر هفته‌ها در نوفل لوشاتو خدمت ایشان می‌رسیدم.

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:وشایداین ملاقات هابوده که حجت الاسلام آقای دکتر حسن روحانی  روز ۸ بهمن ۱۳۵۶ در مراسم چهلم شهادت آیت الله حاج سید مصطفی خمینی  در مسجد ارک تهران ازعنوان «امام»بجای حاج آقاروح الله یاد کردند و این سخنرانی زمینه ساز خوبی برای رواج این عنوان در میان عموم مردم بوده است. (قبل ازآن محمد رضا حکیمی سال۱۳۴۲درکتاب کتاب الحیاه-ازعنوان « امام خمینی» استفاده کرده بودند،همچنین دربعضی اعلامیه های قبل ازاین).

***

آنقدرغرق مطالعه بودم که صدای اذان(ازبلندگو) را نمی شنیدم!

من در دوران جوانی زیاد مطالعه می کردم، غیر از کتابهای درسی خودمان که مطالعه می کردم و می خواندم هم کتاب تاریخ می خواندم هم کتاب ادبیات هم شعر و هم داستان و هم رمان می خواندم. به کتاب قصه خیلی علاقه داشتم و خیلی از رمانهای معروف را در دوره نوجوانی خوانده ام شعر هم می خواندم.

عکس حضرت آیت الله خامنه ای در حال مطالعه
آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی :من خیلی کتاب می خواندم؛ منزل ما هم کتاب زیاد بود. پدرم کتابخانه خوبی داشت و خیلی از کتاب ها هم برای من مورد استفاده بود. البته خود ماها هم کتاب داشتیم، کرایه هم می کردیم.

نزدیک منزل ما کتابفروشی کوچکی بود که کتاب، کرایه می داد. من رمان و این ها که می خواندم، معمولاً از آن جا کرایه می کردم.

رهبری
الان یادم افتاد که کتابخانه آستان قدس هم مراجعه می کردم؛ آستان قدس هم در مشهد کتابخانه خیلی خوبی دارد. در دوره اوایل طلبگی - در همان سنین پانزده شانزده سالگی - به آن جا مراجعه می کردم.
گاه روزها آن جا می رفتم - نزدیک آستان قدس است - و مشغول مطالعه می شدم؛ صدای اذان با بلندگو پخش می شد، به قدری غرق مطالعه بودم که صدای اذان را نمی شنیدم!خیلی نزدیک بود و صدا خیلی شدید داخل قرائت خانه می آمد و ظهر می گذشت، بعد از مدتی می فهمیدم که ظهر شده است!با کتاب انس داشتم.

البته الان هم  از خیلی از نوجوان ها بیشتر مطالعه می کنم....مطالعه علمی تاریخی هم دارم، مطالعه تفننی هم می کنم

***

فوائدمطالعه وتمرکزبرمطالعه

مطالعه از برخی جهات بسیار شبیه به شکلات تلخ است. هنگام مطالعه احساسی خوشایند و ناپایدار در انسان شکل می گیرد، اما به واسطه زیاده روی در آن لزومی ندارد دچار احساس گناه شوید. هر دو آنها سرشار از فواید مختلف و تقریبا بدون جنبه های منفی هستند.

هر چه بیشتر در مطالعه غرق می شویم، بیشتر از آن چیزی که هستیم و شرایطی که در آن قرار داریم فاصله می گیریم. از کاهش استرس تا تشخیص احساسات دیگران در ادامه با برخی دلایل که بر مطالعه کردن تاکید دارند، بیشتر آشنا می شویم.

مطالعه مغز شما را روشن می کند

مطالعه بخش های عصب شناختی در مغز را تحریک می کند زیرا در تجربه ای جدید زندگی می کنید و خود را در محیطی جدید احساس می کنید. به عنوان مثال، پژوهشگران در اسپانیا طی یک مطالعه دریافتند که خواندن کلمه «دارچین» بخش های وابسته به حس بویایی در مغز را فعال می کند. به طور مشابه، مطالعه ای دیگر در فرانسه نشان داد که مطالعه درباره اقدامات (به عنوان مثال، پابلو توپ را شوت کرد) قشر حرکتی مغز را تحریک می کند.

داستان درک ما از یکدیگر را شکل می دهد

به گفته کیت اوتلی، استاد روانشناسی شناختی در دانشگاه تورنتو و رمان نویس، اگر درباره ژنتیک مطالعه کنید، نکات جدید درباره ژن ها یاد می گیرید. اگر داستان مطالعه کنید درباره مردم، دیگران و خودتان آموزه های جدید فرا می گیرد. مطالعه فرصتی مناسب را برای غرق شدن یک فرد در افکار و احساسات فردی دیگر فراهم می کند. پژوهش ها نشان داده اند که این شرایط می تواند به افزایش همدلی و توانایی اجتماعی منجر شود.

داستان های عاشقانه و کاراگاهی از بهترین گزینه ها برای شکل گیری همدلی محسوب می شوند و اوتلی رمان «غرور و تعصب» اثر جین وبستر را یکی از رمان های ایده آل در این زمینه عنوان کرده است.

کتاب ها موجب افزایش شادی شما می شوند

پژوهش های گذشته نشان داده اند که تجربیات زندگی در مقایسه با مادیات شادی بیشتری را برای انسان به ارمغان می آورند، اما این پایان داستان نیست. نتایج مطالعه ای جدید که در نشریه Journal of Consumer Psychology منتشر شده است، نشان می دهد که محصولات تجربی که برای خلق یا ارتقا تجربیات زندگی طراحی شده اند، مانند کتاب ها، از تقویت کننده های شادی هستند. محصولات ورزشی، بازی های ویدئویی و آلات موسیقی نیز در این فهرست قرار می گیرند.

مطالعه می تواند به افزایش حس رضایت نیز کمک کند. مطالعه ای که در دانشگاه تگزاس شمالی انجام شد، نشان داد، افراد مسن که همچنان به مطالعه و یادگیری ادامه می دهند هرچه بیشتر از زندگی خود رضایت دارند.

مطالعه موجب کاهش استرس می شود

گم کردن خود در دنیای یک کتاب ممکن است گزینه ای کارامد در کسب آرامش باشد. پژوهشگران در دانشگاه ساسکس طی یک مطالعه دریافتند که مطالعه یکی از بهترین گزینه ها برای مقابله با استرس محسوب می شود و کارایی آن در این زمینه از گوش دادن به موسیقی، پیاده روی، و نوشیدن چای و قهوه نیز بیشتر است. استرس می تواند موجب افت سطوح انرژی شما شود، در میل جنسی اختلال ایجاد کند و حتی ابتلا به بیماری را به همراه داشته باشد. تنها شش دقیقه مطالعه برای کاهش سرعت ضربان قلب و تسکین تنش عضلانی کفایت می کند.

کتاب ها ماده خاکستری مغز را تقویت می کنند

غرق شدن در دنیای یک کتاب خوب می تواند سد دفاعی خوبی در برابر از دست دادن حافظه ایجاد کند. مطالعه ای که توسط مرکز پزشکی دانشگاه راش انجام شده و در نشریه Neurology منتشر شد، نشان داد که انجام منظم فعالیت های تحریک کننده ذهنی در زندگی، مانند مطالعه، می تواند آهنگ زوال شناختی را به میزان ۳۲ درصد کاهش دهد. مطالعه ای دیگر نیز نشان داد، افرادی که فعالیت های مغزی مانند مطالعه، بازی شطرنج و حل جدول را انجام می دهند، دو و نیم برابر احتمال کمتری دارد به بیماری آلزایمر مبتلا شوند.

باز کردن کتاب ذهن شما را باز می کند

مطالعه موجب باز شدن ذهن انسان می شود و می تواند دیدگاه فرد نسبت به موضوعات مختلف از نژاد تا ملیت، رنگ پوست و ... را تغییر دهد. یکی از بزرگترین فواید مطالعه شناخت افراد دیگر، در جوامع دیگر، و خارج از حباب فردیتی است که یک نفر دور خود شکل می دهد./مرداد ۱۳۹۶جام جم

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:دراخذمنابع اصلاحات انجام گرفته است،ضمناًآن حادثه(حجره دودوی) بنحوی برای علامه امینی هم رخ داده که درادامه می خوانید.

***

مطالعات درلحظات آخرعمر-بستربیماری

«ابوریحان» لحظات پایانی عمر پر برکت خود را طی می کرد و در حال احتضار بود یکی از فقها (دانشمندان) که همسایه اش بود اطلاع پیدا کرد که ابوریحان در چنین حالی است، به عیادتش رفت، ابوریحان هنوز به هوش بود. تا چشمش به فقیه افتاد یک مسئله فقهی از او سؤال کرد، فقیه تعجب نمود و  گفت: آخر شما حالتان خوب نیست و اکنون زمان پرسیدن این سئوال نیست، ابوریحان جواب داد:

آیا بدانم و بمیرم بهتر است یا نادانسته از دنیا بروم؛پس جواب سئوال مرا بده که در هر حال کسب علم لازم است.

آن عالم می گوید: بعد از اینکه من به خانه برگشتم طولی نکشید که فریاد از خانه ابوریحان بلند شد که ابوریحان درگذشت

مرگش در غزنه در هنگام انقلاب سلجوقیان و پادشاهی مسعودبن محمود غزنوی بوده است و برخی درگذشت او را در ۴۴۰ هجری قمری می‌دانند.

این تصاویردکترحسابی است،چون دربستربیماری درحال مطالعه است گذاشته ام+درعکس دیگرپروفسورمحمودحسابی باعلامه جعفری

پروفسوردکترمحمودحسابی+علامه محمدتقی جعفری

 رنجهای که علامه امینی برای “الغدیر“کشید

علامه برای خلق الغدیر یا دایره المعارف جاودانه امامت و ولایت علوی به پژوهشی بسیار گسترده و بی مانند دست زد. آن مرحوم نخست همه کتاب های خطی و چاپی کتابخانه های عمومی و خصوصی نجف اشرف را مطالعه کرد ، از جمله همه کتاب های خطی و چاپی کتابخانه مرحوم سید محمد باقربحرالعلوم، کتابخانه مرحوم آیه الله شیخ محمد حسین کاشف الغطاء، کتابخانه شیخ فرج الله نجفی  و کتابخانه حسینیه شوشتری ها. که برای مطالعه در این کتابخانه ی اخیر مرحوم علامه امینی سر شب وارد آن می شد و مدیر کتابخانه در ر ا به روی آن مرحوم قفل می نمود و صبح روز بعد در را می گشود. مرحوم امینی سپس به مطالعه کتابخانه های کربلا پرداخت. و پس از آن به کتابخانه های  کاظمیه، بغداد، سامرا، حلّه و بصره پرداخت و همه کتب خطی و چاپی کتابخانه های آن اماکن را مطالعه نمود. مرحوم علامه سپس برای مطالعه به ایران آمد و به مطالعه کتب خطی و چاپی کتابخانه های آستان قدس رضوی، مجلس شورای ملی در تهران ، مدرسه سپهسالار در تهران، ملک در تهران، کتابخانه ملی در تهران، کتابخانه آیهالله بروجردی در بروجرد و کتابخانه سردار کابلی در کرمانشاه پرداخت. مرحوم علامه در سال ۱۳۸۰ قمری به هند رفت و به مطالعه کتب خطی و چاپی در کتابخانه های آن دیار پرداخت. در سال ۱۳۸۴ قمری علامه به سوریه رفت و به مطالعه کتابخانه های دمشق و حلب پرداخت و پس از آن در سال ۱۳۸۷ قمری راهی ترکیه شد تا به مطالعه کتاب های آن دیار بپردازد. علامه در این سیر پژوهش و مطالعه از نسخه های خطی نفیس و منحصر به فرد این کتابخانه ها نسخه برداری کرده است. مرحوم علامه ، شرح این سفرهای علمی و فهرست کتب خطی و چاپی را که مطالعه و نسخه برداری کرده در دو جلد بزرگ که به صد صفحه می رسد نوشته و نام آن را ثمرات الاسفار الی الامطار نهاده است.

آیت‌الله ابوالقاسم خزعلی در آئینه تصویر

آیت الله محمدتقی فلسفی درحال سخنرانی،سمت چپ آقای فلسفی،آیت الله ابوالقاسم خزعلی است،پشت سر فلسفی(عینکی)صادق خلخالی وکنارخلخالی،حسن صانعی ونفرسمت را محمدرضاتوسلی است.

یکی از دوستان بنده یعنی آیها… خزعلی نقل می کرد که در حرم حضرت رضا(ع) بودم که شنیدم علامه امینی(ره) به مشهد آمده و در حرم حضور دارد. من زیارت را کوتاه کردم و آمدم بیرون و در دیدار با ایشان، مذاکراتی هم داشتم و در خلال آن، از ایشان پرسیدم که در این مدت کجا تشریف داشتید. ایشان فرمودند که من هند بودم، عرض کردم که در آنجا چه کاری انجام می دادید، علامه فرمودند:در هند روزانه ۱۷ ساعت کار تحقیقی می کرده ام.  

آقای«ابوالقاسم خزعلی» می گوید که از ایشان پرسیدم آیا در هند هوا گرم هم بود؟ 

دیدم ایشان مقداری مکث کرد و فرمودند:«مثل اینکه گرم بود».

 دیدم اصلاً ایشان متوجه گرمای هوا هم نبوده است و این عین فرو رفتن در آن عالم معنویت و در برابر هدفش بود که فقط به هدف فکر می کرد.

 به یاد دارم زمانی که مرحوم آیها… العظمی بروجردی در درس، مسأله “ترتب” را می گفت،

 این خاطره را نقل می کرد :

در مدرسه صدر اصفهان نشسته بودم شب بعد از نماز مغرب و عشا مشغول نوشتن مسأله ترتب و تحقیق و همچنان سرگرم مطالعه و تحقیق بودم که صدای مؤذن بلند شد و من متوجه شدم .

در تمام مدت مطالعه رنج مطالعه و بی خوابی را نفهمیده بودم/منبع:گفتگو آیت الله جعفر سبحانی با روزنامه قدس

ماجرای اتاقی که پرازدودشده بودولی علامه حواسش به مطالعه بود/متوجه دودنبود

من در خیابان ایران به دنیا آمدم، اولین منزلی که پدرم در تهران ساکن شدند، به طور رسمی بعد از ازدواج با مادرم، در خیابان ایران بود، منزلی در بازارچه سقاباشی،  تازه برق آمده بود،بعضی وقت‌ها برق زیاد قطع می‌شد، لامپ سقفی بود که خیلی زود فتیله‌اش می‌افتاد و وقتی فتیله‌اش می‌افتاد دود می‌کرد، این دود چرب و زیاد بود.

مادرم گفت که یک شب برق قطع شده بود، برق نداشتیم، این لامپ‌ها را گذاشته بودیم که آقاجان مطالعه کند،

 برایش چایی آوردم، عرض کردم، مادرم هنرمند بود پرده‌های خانه‌اش را خودش گل‌بافی می‌کرد، تمام سفید و نقش و گلدوزی‌های خاص، به دوستانش هم یاد می‌داد، خانه‌های کاه‌گلی بود، ولی آدم با سلیقه بود و به خانه روح می‌داد، 

گفت: من وارد اتاق آقا جان شدم، سینی‌ به دست، دود رونق دارد و می‌چسبد، من دیدم تمام اتاق را دود گرفته، فیتیله این لامپ‌ها درآمده بود و دود می‌کرد و این آقاجان ما اصلاً متوجه نیست فقط فوت می‌کند، یعنی آن چنان غرق در کتاب است که این بنده خدا فکرش به این نمی‌رود که این لامپ فتیله را بکشد.

بنده هم به عنوان فرزند امینی یک مدت زمانی از ایشان ناراحت بودم، چون کم پدر را می‌دیدم، او را هم وقتی می‌دیدم، اصلاً غرق خودش بود؛ یعنی غرق عشقش بود، غرق کارش بود،

ولی مادرم خیلی پدرم رادوست داشت وازاو دفاع می کرد/۹۳/۰۲/۲۳فارس/مصاحبه بااحمدامینی(فرزندعلامه امینی)

 حجت‏ الاسلام حاج سیدکاظم حکیم زاده”کتابدارکتابخانه علامه درنجف”نیزدر آذر۱۳۷۹ شمسی اینگونه نقل کرده است:

ساعاتی که من در کتابخانه امیرالمؤمنین بی‏کار بودم و مراجعه کننده‏ای نداشتم، به خواندن کتاب می‏پرداختم. یک روز مشغول مطالعه جلد ششم الغدیر بودم، که امینی از راه رسید و گفت: هان! چه می‏خوانی؟ گفتم: جلد ششم کتاب شما است. گفت:

«بخوان، که خدا می‏داند چقدر زحمت کشیده‏ ام تا مطالب این کتاب‏ها را درآورده‏ ام!» و افزود: «آن وقت‏ها، در نجف نه پنکه بود و نه وسایل سردکننده دیگر. در آن شرایط سخت، من هر روز برای مطالعه به حسینیه شوشتری‏ها می‏رفتم که تعدادی کتب ارزشمند کهن در آن یافت می‏شد. زمانی که کتابخانه تعطیل می‏شد به کتابدار می‏گفتم که مطالعه من هنوز تمام نشده است. تو می‏خواهی بروی، برو؛ ولی اجازه بده من بمانم و مطالعه‏ ام را ادامه بدهم. او درب حسینیه را بسته، می‏رفت، و مرا در کتابخانه تنها می‏گذاشت. من ساعت‏های دراز روی کتاب‏ها می ‏افتادم و مطالعه می‏کردم و یادداشت بر می‏داشتم. غرق شدن در مطالعه، مرا به ‏کلی از گذشت زمان غافل می ‏ساخت و تنها زمانی به خود می ‏آمدم که می‏دیدم، فرشی که روی آن نشسته‏ ام [از ریزش مداومِ عرق] کاملاً خیس شده و بدنم [همچون بیمارِ تب ‏زده] از گرمایِ شدیدِ فضایِ بسته کتابخانه، یک پارچه آتش می‏نماید

علامه امینی می‏گوید: “هرگاه پشت میز می‏نشستم که الغدیر را بنویسم مثل اینکه حضرت علی(ع) را در کنار میز می‏دیدم که مطالب را به من دیکته می‏فرمود

توضیح:مدیر کتابخانه، حاج شیخ رضا امینی (فرزند علامه) بود و آقای حکیم‏زاده نیابت وی را بر عهده داشت.

از قول فرزند علامه امینی نقل شده است :
بعضی ها خیال می کنند کتاب الغدیر به راحتی تألیف شد است. 
مرحوم علامه امینی سختی ها متحمل شد که توصیف آن از عهده زبان خارج است. 
مقابل خانه ما کتابخانه مرحوم کاشف الغطاء قرار داشت ایشان یک مدرسه ای هم داشتند که در جنب این کتابخانه بود و دارای ده، دروازه حجره بود. کتابهای این کتابخانه از پدرشان شیخ علی کاشف الغطا به ایشان رسیده بود و هیچگونه امکانات رفاهی نداشت.
مرحوم امینی از این کتابخانه به لحاظ نزدیکی، خیلی استفاده می کردند. ایشان از صبح می رفتند برای مطالعه و آن چنان غرق در مطالعه می شدند که حتی گذشت زمان را هم فراموش می کردند.

یک بار مدیر کتابخانه هنگام عصر از کتابخانه بیرون می آید و در کتابخانه را قفل می زند. غافل از اینکه علامه امینی داخل کتابخانه است. 
آن روز سپری می شود. روز بعد او وقتی به کتابخانه می آید می بیند علامه در حال مطالعه هست. 
به ایشان می گوید: شما کِی آمده اید؟
علامه پاسخ می دهد: از دیروز که من را در این کتابخانه زندانی کردی تا الآن در اینجا به سر می برم!

نکته:وفات فرزندعلامه”شیخ رضاامینی نجفی”مدیرکتابخانه ۱۷خرداد۹۱

                                                               

روایت دیگری ازهمین محبوس شدن علامه امینی:

این استاد بزرگوار و صاحب اندیشه برای نگارش چنین منبع پربار و عظیم تشیع، زحمت های فراوانی کشیده است و سختی مطالعه و تحقیقات بسیار و شبانه روزی را تحمل کرده است. همچنین، نقل کرده اند: ایشان برای مطالعه از صبح به کتابخانه ای در هندوستان می رفت و آن چنان غرق مطالعه می شد که حتی گذشت زمان را هم فراموش می کرد

یک بار مدیر کتابخانه هنگام عصر از کتابخانه بیرون می آید و درِ کتابخانه را قفل می زند، غافل از اینکه علامه امینی داخل کتابخانه است. روز بعد او وقتی به کتابخانه می آید، می بیند علامه در حال مطالعه است. به ایشان می گوید: شما کی آمدیده اید؟!

علامه: از دیروز که من را در این کتابخانه زندانی کردی، تا الان در اینجا به سر می برم!/منبع :سایت حوزه



حضرت علامه طباطبایی درباره همسر خود چنین می‏گوید: این زن بود که مرا به اینجا رسانید؛ او شریک من در کارهای علمی است و هرچه نوشته ‏ام نصفش مال این خانم است.

او به حدی به من کمک می‏کرد که گاه از چگونگی تهیه قبای خود اطلاع نداشتم (به این معنا که می‏رفت پارچه‏ای انتخاب می‏کرد، می‏خرید و پس از دوخت و آماده‏ سازی در اختیار ایشان قرار می‏داد)

وقتی مشغول تحقیق و پژوهش بودم، با من سخن نمی‏گفت و سعی می‏کرد، شرایط آرامی برایم ایجاد کند، رشته افکارم گسسته نشود و هر ساعت در اطاق مرا باز می‏کرد و آرام چای را می‏گذاشت و می‏رفت. مرحوم علامه به همسر باوفایش عشق می ‏ورزید و برایش احترام بسیاری قائل بود. پس از مرگش تا مدتها مرحوم علامه هر روز بر سر قبرش حاضر می‏شد و در فقدان او ناباورانه اشک می‏ریخت .

برگی دیگراززندگی علامه جعفری

سربلندازیک امتحان

 اظهارنظر درباره عکس یک «زن خوشگل» درجمع خصوصی علمایی 

برگی دیگراززندگی علامه جعفری

علامه، خاطره بسیار زیبایی از دوران طلبگی خود در نجف اشرف تعریف  کرده اند:

در بعداز ظهربسیار گرم یکی از روزهای تابستان با تنی چند از دوستان در یکی از حجره ها از شدت گرما به سایه ای پناه برده بودیم.یکی از دوستان به طور خیلی جدی مسئله غریبی را مطرح کرد واز دیگران خواست درباره آن مسئله صادقانه ونه از روی احساسات اظهار نظر کرده ونظر شخصی شان را بگویند. سوال او این بود:

اگرشمارامخیرکنند که یکی از۲گزینه راانتخاب کنید:

۱-دیدارباحضرت علی(ع)

۲-دیدار+وصال با یک زن خوشگل وپولدار-ازنوع حلال.(أجمَل نِساء عَصرها)

اگر در این شرایط تجرد طلبگی وغربت به شما پیشنهاد شود بین دوکار، وصال یک پری چهره زیبا روی دارای مکنت و ما ل یا زیارت جمال علی بن ابیطالب(ع)، یکی را انتخاب کنید، شما الحق والانصاف کدام را برمی گزینید؟  چند نفری که در آن حجره بودیم، سر در جیب تفکر فرو بردیم،چون او از ما خواسته بود به سوالش صادقانه پاسخ دهیم

محمدتقی جعفری:«ما در نجف در مدرسه صدر اقامت داشتیم . خیلی مقید بودیم که ، در جشن ها و ایام سرور ، مجالس جشن بگیریم ، و ایام سوگواری را هم ، سوگواری می گرفتیم ، یک شبی مصادف شده بود با ولادت حضرت فاطمه زهرا (س) اول شب نماز مغرب و عشا می خواندیم و یک شربتی می خوردیم آنگاه با فکاهیاتی مجلس جشن و سرور ترتیب می دادیم . یک آقایی بود به نام «آقاشیخ حیدر علی اصفهانی » که نجف آبادی بود ، معدن ذوق بود . او که ، می آمد من به الکفایه ، قطعا به وجود می آمد جلسه دست او قرار می گرفت .

قلب الاسد(خرماپژان)
آن ایام مصادف شده بود با ایام قلب الاسد (۱۰ الی ۲۱ مرداد ) که ما «خرما پزان» می گوییم نجف با ۲۵ و یا ۳۵درجه خیلی گرم می شد . آنسال در اطراف نجف باتلاقی درست شده بود و پشه های بوجود آمده بود که ، عربهای بومی را اذیت می کرد ما ایرانیها هم که ، اصلا خواب و استراحت نداشتیم .

سختیهایی که علماکشیدند-درقدیم

آنسال آنقدر گرما زیاد بود که ، اصلا قابل تحمل نبود نکته سوم اینکه «حجره من رو به شرق بود . تقریبا هم مخروبه بود»

من فروردین را در آنجا بطور طبیعی مطالعه می کردم و می خوابیدم . اردیبهشت هم مقداری قابل تحمل بود ولی دیگر از خرداد امکان استفاده از حجره نبود . گرما واقعا کشنده بود ، «وقتی می خواستم بروم از حجره کتاب بردارم مثل این بود که وردست نان را از داخل تنور بر می دارم ، در اقل وقت و سریع ! ....»

همه فیل شان هوای هندوستان کرده بود

 با این تعاریف این جشن افتاده بود به این موقع ، در بغداد و بصره و نجف ، گرما ، تلفات هم گرفته بود ، ما بعد از شب نشستیم ، شربت هم درست کرده بودیم.

ازتألیفات آقاشیخ حیدر«شناسنامه خر»!

آقا شیخ حیدر علی اصفهانی که ، کتابی هم نوشته بنام « شناسنامه خر » آمد.

رئیس «حوزه علمیه» خواست «شیخ حیدرمجلس» راگرم کند.

مدیر مدرسه مان(مرحوم آقا سید اسماعیل اصفهانی) هم آنجا بود ، به آقا شیخ علی گفت :

آقا شب نمی گذره(طولانی است) ، حرفی داری بگو .

ایشان(شیخ حیدر) یک تکه کاغذ روزنامه در آورد .

خوشگل ترین دختر روی زمین- أجمَل بنات عَصرها

عکس یک دختر بود که ، زیرش نوشته بود « اجمل بنات عصرها » « زیباترین دختر روزگار »

شیخ حیدرگفت : آقایان من درباره این عکس از شما سوالی می کنم . اگر شما را مخیر کنند بین اینکه با این دختر بطور مشروع و قانونی ازدواج کنید – از همان اولین لحظه ملاقات عقد جاری شود و حتی یک لحظه هم خلاف شرع نباشد – و هزار سال هم زندگی کنید . با کمال خوشرویی و بدون غصه ،

یا اینکه جمال علی (ع) را مستحباً زیارت و ملاقات کنید.

کدام را انتخاب می کنید؟

سوال خیلی حساب شده بود . طرف دختر حلال بود و زیارت علی (ع) هم مستحبی .

گفت آقایان واقعیت را بگویید . جا نماز آب نکشید ، عجله نکنید ، درست جواب دهید.

مدیرمدرسه ازترس زنش!

اول کاغذ را مدیر مدرسه گرفت و نگاه کرد و خطاب به پسرش که در کنارش نشسته بود با لهجه اصفهانی گفت : سید محمد! ما یک چیزی بگوئیم نری به مادرت بگوئی ها؟معلوم شد نظر آقا چیست؟ شاگرد اول ما نمره اش را گرفت! همه زدند زیر خنده.

من موافق آقای مدیرم

کاغذ را به دومی دادند. نگاهی به عکس کرد و گفت: آقا شیخ علی، اختیار داری، وقتی آقا (مدیر مدرسه) اینطور فرمودند مگر ما قدرت داریم که خلافش را بگوئیم. آقا فرمودند دیگه! (یعنی حرف دل مارازدند)خوب در هر تکه خنده راه می افتاد.

نقدرابچسب-ملاقات (علی) بعدا!

نفر سوم گفت : آقا شیخ حیدر این روایت از امام علی (ع) معروف است که فرموده اند « یا حارث حمدانی من یمت یرنی » (ای حارث حمدانی هر کی بمیرد مرا ملاقات می کند) پس ما انشاالله در موقعش جمال علی (ع) را ملاقات می کنیم! باز هم همه زدند زیر خنده،

 زیارت امیرالمؤمنین مستحب این«ازدواج،وصال»واجب!

یکی از آقایان(نفرچهارم) گفت : آقا شیخ حیدر گفتی زیارت آقا مستحبی است؟ گفتی آن هم شرعی صد در صد؟ آقا شیخ حیدر گفت : بلی گفت : والله چه عرض کنم (باز هم خنده حضار )

نفر پنجم من بودم(محمدتقی جعفری). این کاغذ را دادند دست من. دیدم که نمی توانم نگاه کنم، کاغذ را رد کردم به نفر بعدی،

گفتم :« من یک لحظه دیدار علی (ع) را به هزاران سال زناشویی با این زن نمی دهم».

یک وقت دیدم یک حالت خیلی عجیبی دست داد. تا آن وقت همچو حالتی ندیده بودم. شبیه به خواب و بیهوشی بلند شدم.

اول شب قلب الاسد وارد حجره ام شدم، حالت غیر عادی، حجره رو به مشرق دیگر نفهمیدم، یکبار به حالتی دست یافتم. یک دفعه دیدم یک اتاق بزرگی است یک آقایی نشسته در صدر مجلس، تمام علامات و قیافه ای که شیعه و سنی درباره امام علی (ع) نوشته در این مرد موجود است. یک جوانی پیش من در سمت راستم نشسته بود.

پرسیدم این آقا کیست؟ 

گفت : این آقا خود علی (ع) است، من سیر او را نگاه کردم. آمدم بیرون، رفتم همان جلسه، کاغذ رسیده دست نفر نهم یا دهم،

رنگم پریده بود. نمی دانم شاید مرحوم شمس آبادی بود خطاب به من گفت : «آقا شیخ محمد تقی »شما کجا رفتید و آمدید!؟.

(برای اینکه عیش آنهاتیره نشود)ماجرایم-علت غیبتم- نخواستم بگویم

می خواستم ماجرا را بگویم، اگر بگم عیششون بهم می خوره، اصرار کردند و من بالاخره قضیه را گفتم و ماجرا را شرح دادم، خیلی منقلب شدند.

خدا رحمت کند آقا سید اسماعیل ( مدیر ) را خطاب به آقا شیخ حیدر گفت : آقا دیگر از این شوخی ها نکن، ما را بد آزمایش کردی. این از خاطرات بزرگ زندگی من است».

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:برای مفهوم وروان بودن اصلاحاتی انجام داده ام-فقط باانتخاب تیترهای مناسب ونوشته داخل پرانتز+عکسها