پیراسته فر

علمی،تحقیقی و تحلیلی

پیراسته فر

علمی،تحقیقی و تحلیلی

وَلَٰکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیِّینَ(خَاتَمَ چیست)۴۰ احزاب

ماجرای  ۱۴۰۴ سئوال رئیس یهودیان(ابن سلام)ازپیامبر درادامه...

«مَا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِکُمْ وَلَٰکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیِّینَ»(آیه ۴۰احزاب)؛ (پیامبر اسلام پدر هیچ یک از مردان شما نبود او تنها رسول خدا و خاتم انبیا است).

این آیه تنها آیه‌ فرآن است که هم نام پیامبر(مُحَمَّدٌ) و هم رسالت پیامبر را در قالب دو عنوان «رَسُولَ اللَّهِ» و «خاتَمَ النَّبِیِّینَ» ذکر شده است.

کلمه«خَاتَم» درآیه «خَاتَمَ النَّبِیِّین»چیست؟ 

«حدیث لِبِنَهْ» چیست؟
دراین  حدیث که معروف به «حدیث لِبنه» است، پیامبر اکرم (ص)سلسله انبیاء را به «سازه ای»(بنا) از هر نظر کامل تشبیه کرده‌اند که فقط جای یک«آجُر» آن خالی بوده است، سپس مَثَل خود را مَثَل آن« آجُر» دانسته‌اند که با آن«بنا»(سازه) کامل می‌شود.
در این حدیث کلمه « لِبِنَهْ» آمده است و« لبنه» از « لبن» به معنای «آجُر و خشت خام »است.

 درسال ششم هجری هنگامى که پیامبر(ص) مى خواست نامه اى براى پادشاهان و زمامداران آن زمان بنویسد و آنها را به اسلام دعوت کند، خدمتش عرض کردند رسم «شاهان عجم» این است که بدون «مُهر»، نامه اى را نمى پذیرند، پیامبر(ص) که تا آن زمان نامه هایش ، ساده و بدون مُهر بود، دستور دادندکه انگشترى براى او تهیّه کردند و بر نگین آن جمله «لَا إِلٰهَ إِلَّا ٱللَّٰهُ مُحَمَّدًا رَسُولُ ٱللَّٰهِ» را نقش کردند، پیامبر بعد از آن دستور مى داد نامه ها را به وسیله آن مهر کنند(مُهردرخاتمه نامه زده می شود)
بنابراین معنى اصلى خاتم همان پایان دهنده و ختم کننده است.

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:تفسیر آیه ۴۰ احزاب به روایت تفسیرنمونه

آیت الله ناصر مکارم شیرازی: پیامبر اسلام(ص) آخرین پیامبر خداست و سلسله نبوت با او پایان مى پذیرد و این از «ضروریات آیین اسلام» است.
معنى «ضرورى» این است که هر کس وارد صفوف مسلمین شود، به زودى مى فهمد که همه مسلمانان به این مطلب عقیده دارند و از واضحات و مسلمات نزد آنان است؛ یعنى همان گونه که هر کس با مسلمانان سر و کار داشته باشد مى داند آنها از نظر مذهبى تأکید روى اصل «توحید» دارند، همچنین مى داند روى «خاتمیّت پیامبر» نیز همگى توافق دارند، و هیچ گروهى از مسلمانان در انتظار آمدن پیامبر جدیدى نیستند.
آیت الله مکارم شیرازی: در حقیقت قافله بشریّت در مسیر تکاملى خود با بعثت پیامبران مراحل مختلف را یکى پس از دیگرى طى کرده است و به مرحله اى از رشد و تکامل رسیده که دیگر مى تواند روى پاى خود بایستد، یعنى با «استفاده از تعلیمات جامع اسلام مشکلات خود را حل کند».
به تعبیر دیگر: اسلام قانون نهایى و جامع دوران بلوغ بشریّت است، از نظر اعتقادات کامل ترین محتواى بینش دینى و از نظر عمل نیز چنان تنظیم یافته که بر نیازمندى هاى انسان ها در هر عصر و زمانى منطبق است.
آیت الله مکارم شیرازی:براى اثبات این مدّعا دلایل متعدّدى داریم که از همه روشن تر سه دلیل زیر است:
۱- ضرورى بودن این مسئله - گفتیم هر کس با مسلمانان جهان در هر نقطه تماس گیرد درمى یابد که آنها معتقد به خاتمیّت پیامبر اسلامند، بنابراین اگر کسى اسلام را از طریق دلیل و منطق کافى پذیرفت، راهى جز پذیرش اصل خاتمیّت ندارد .
۲- آیات قرآن نیز دلیل روشنى بر خاتمیّت پیامبر اسلام(ص)است از جمله:

«مَا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِکُمْ وَلَٰکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیِّینَ»(آیه ۴۰احزاب)؛ (پیامبر اسلام پدر هیچ یک از مردان شما نبود او تنها رسول خدا و خاتم انبیا است).
این تعبیر هنگامى گفته شد که مسئله «پسرخواندگى» در میان اعراب رواج داشت، آنها فردى را که از پدر و مادر دیگرى بود به عنوان فرزند خود برمى گزیدند و همچون یک فرزند حقیقى داخل خانواده آنها مى شد، محرم بود، ارث مى برد و مانند آن.
امّا اسلام آمد و این« رسم جاهلیّت» را از بین برد و گفت: پسر خوانده ها هرگز مشمول قوانین حقوقى و شرعى فرزند حقیقى نیستند از جمله «زید» که پسر خوانده پیامبر اسلام بود و نیز فرزند پیامبر محسوب نمى شد، لذا مى گوید شما به جاى این که پیامبر اسلام(ص) را پدر یکى از این افراد معرّفى کنید او را به دو وصف حقیقیش توصیف کنید، یکى وصف «رسالت» و دیگرى «خاتمیّت».
این تعبیر نشان مى دهد که خاتمیّت پیامبر اسلام همچون رسالتش براى همگان روشن و ثابت و مسلّم بود.
تنها سؤالى که در این جا باقى مى ماند این است که مفهوم حقیقى «خاتم» چیست؟
«خاتم» از ماده «ختم» به معنى پایان دهنده و چیزى را که به وسیله آن کارى را پایان مى دهند،مثلا «مُهرى» که در پایان نامه مى زنند «خاتم» مى گویند و اگر مى بینیم به انگشتر نیز «خاتم» گفته شده به خاطر این است که «نگین انگشتر» در آن عصر و زمان به جاى «مُهر» اسم به کار مى رفته و هر کس «آخر نامه خود را با نگین انگشترش که روى آن اسم یا نقشى کنده بود مُهر مى کرد» و اصولا نقش نگین انگشتر هر کس مخصوص به خود او بوده است.
در روایات آمده: هنگامى که پیامبر(ص) مى خواست نامه اى براى پادشاهان و زمامداران آن زمان بنویسد و آنها را به اسلام دعوت کند، خدمتش عرض کردند رسم «پادشاهان عجم» این است که بدون «مُهر»، نامه اى را نمى پذیرند، پیامبر(ص) که تا آن زمان نامه هایش ، ساده و بدون مُهر بود، دستور دادندکه «انگشترى» براى او تهیّه کردند و بر «نگین» آن جمله «لَا إِلٰهَ إِلَّا ٱللَّٰهُ، مُحَمَّدًا رَسُولُ ٱللَّٰهِ» را نقش کردند، پیامبر بعد از آن دستور مى داد «نامه ها را به وسیله آن انگشتر ممهُور کنند»
بنابراین معنى اصلى «خاتم »همان «پایان دهنده» و «ختم کننده»(مختومه) است.
۳- روایات فراوانى نیز داریم که به روشنى «خاتمیّت پیامبراسلام» را ثابت مى کند از جمله روایات زیر است:
الف - در حدیث معتبرى از «جابر بن عبدالله انصارى» از پیامبر چنین نقل شده است که فرمود:
«مثل من در میان پیامبران همانند کسى است که خانه اى را بنا کرده و کامل و زیبا شده تنها محل یک خشت آن خالى است، هر کس در آن وارد شود و نگاه به آن بیفکند مى گوید چه زیباست ولى این جاى خالى را دارد من همان خشت آخرم و پیامبران همگى به من ختم شده اند(تفسیر مجمع البیان)». امام صادق(ع) مى فرماید:«حَلالُ مُحَمَّد حَلالٌ أَبَداً إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ حَرَامُهُ حَرَامٌ أَبَداً إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ»( اصول کافى، ج ۱، ص ۵۸) «حلال محمّد حلال است تا روز رستاخیز و حرام او حرام است تا روز رستاخیز»
در حدیث معروفى که شیعه و اهل تسنّن از پیامبر نقل کرده اند آمده که او به على(ع) فرمود:
«‌أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلاَّ أَنَّهُ لاَ نَبِی بَعْدِی» (تو نسبت به من همچون هارون نسبت به موسى هستى جز این که بعد از من پیامبرى نخواهد بود).

«آجر»(خشت)خالی درخانه (حدیث پیامبر)چیست؟

در حدیث مشهورى که در بسیارى از منابع حدیث و در تفاسیر نقل شده از پیامبر اکرم(ص) مى خوانیم که مى فرماید: «مَثَلى وَ مَثَلُ الاَنْبِیاءِ کَمَثَلِ رَجُل بَنى داراً فَاَتَمَّها وَ اَکْمَلَها اِلاّ مَوْضِعَ لَبِنَة فَجَعَلَ النّاس َیَدْخُلُونَها وَ یَتَعَجَّبُونَ مِنْها وَ یَقُولُونَ: لَوْلا مَوْضِعُ الَّبِنةِ. قالَ رَسُولُ اللهِ(ص): فَاَنَا مَوْضِعُ الَّبِنَةِ جِئْتُ فَخَتَمْتُ الاَنْبِیاء»؛ (مثل من در مقایسه با پیامبران پیشین همانند مردى است که خانه اى [بسیار زیبا و جالب] بسازد و مردم وارد بشوند و از زیبایى آن در شگفتى فرو روند و بگویند: [بنایى بهتر از این ندیده ایم] جز این که جاى یک خشت آن خالى است، سپس رسول خدا(ص) فرمود: من جاى آن خشت خالى هستم، آمدم و سلسله پیامبران را پایان دادم).(صحیح مسلم، جلد ۴، صفحه ۱۷۹۱، احادیث ۲۰ تا۲۳)
همین حدیث به طریق دیگرى نقل شده و در پایان آن آمده است: «فَانَا اللَّبِنةُ وَ اَنَا خاتَمُ النَّبِیّینَ»؛ (من آن خشت آخرینم و من خاتم پیامبرانم).(تفسیر مجمع البیان).

همین معنا با طرق متعدد دیگرى نقل شده است.( صحیح مسلم، جلد ۴، صفحه ۱۷۹۱، احادیث ۲۰ تا۲۳)
همچنین نیز در تفسیر مجمع البیان این حدیث به این صورت آمده است: در حدیث صحیح از جابر بن عبدالله انصارى از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نقل شده که فرمود: «اِنَّما مَثَلى فِى الاَنْبِیاءِ کَمَثَلِ رَجُل بَنى داراً فَاَکْمَلَها وَ حَسَّنَها اِلاّ مَوْضِعَ لَبِنة فَکانَ مَنْ دَخَلَها فَنَظَرَ اِلَیْها قالَ: ما اَحْسَنَها اِلاّ مَوْضِعَ هذِهِ اللَّبِنَةِ، قال(صلى الله علیه وآله): فَاَنَا مَوْضِعُ اللَّبِنَةِ خُتِمَ بِىَ الاَنْبِیاءُ.»؛ (مثل من در میان پیامبران مانند مردى است که خانه اى بنا نموده و آن را کامل و زیبا ساخته، جز این که جاى یک خشت آن خالى است. هر کس وارد آن خانه مى شود و به آن نگاه مى کند مى گوید: چه زیبا است جز این که جاى این خشت خالى مى باشد، سپس فرمود: «من جاى آن خشت خالیم و پیامبران به وسیله من ختم شده اند».
سپس مى گوید: این حدیث در صحیح بخارى و صحیح مسلم نقل شده است.(مجمع البیان، جلد ۷ و ۸، صفحه ۳۶۲) و نیز در مسند احمد حنبل و ترمذى و نسایى و بسیارى دیگر از کتب حدیث و تفسیر آمده و از احادیث بسیار معروف و مشهور است.

****

حجت الاسلام غلامرضا قاسمیان - محفل (ویژه رمضان ۱۴۰۳) تفسیر آیه ۴۰ سوره احزاب«خاتم النببین» انگشتر...نگین

مَا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِکُمْ وَلَٰکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیِّینَ ۗ وَکَانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمًا

سخنرانی حجت‌ الاسلام محسن قرائتی با موضوع تفسیر سوره احزاب- آیه ۴۰

مَا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَآ أَحَدٍ مِّن رِّجَالِکُمْ وَلَکِن رَّسُولَ اللَّهِ وَ«خَاتَمَ النَّبِیِّینَ» وَکَانَ اللَّهُ بِکُلِ‏ّ شَىْ‏ءٍ عَلِیماً

حضرت محمّد، پدر هیچ یک از مردان شما نبوده و نیست، بلکه رسول خدا و «خاتم پیامبران» است؛ و خداوند به همه چیز آگاه است.

در این آیه هم کلمه «رَسول» و هم کلمه «نَبىّ» آمده است.

«رَسول»(صاحب کتاب) و «نبىّ»(خبر دهنده )است، یا آنکه «رسول» پیام ‏آور و «نبىّ» انجام دهنده رسالت است.

«خاتَم» به معناى «نگین انگشتر» است که در قدیم با «حَک کردن نام» خود بر روى آن، پایان نامه‏ ها و دستورها را با آن مُهر مى‏ کردند. «خاتَم» و در اینجا «کنایه از آخرین پیامبر بودن است»

تفسیرحجت الاسلام محسن قرائتی از «آیه ۴۰ سوره احزاب»«ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیماً»

محمّد ، پدر هیچیک از مردان شما نبوده و نیست، بلکه «رسول خدا» و «خاتم پیامبران» است؛ و خداوند به همه چیز آگاه است.

نکته ها
در این آیه هم کلمه «رسول» و هم کلمه «نبىّ» آمده است. «رسول» صاحب کتاب و «نبىّ» خبر دهنده است، یا آنکه «رسول» پیام‌آور و «نبىّ» انجام دهنده رسالت است.

«خاتَمَ» به معناى نگین انگشتر است که در قدیم با حک کردن نام خود بر روى آن، پایان نامه‌ها و دستورها را با آن مُهر مى‌کردند. خاتم و در اینجا کنایه از آخرین پیامبر بودن است.

گرچه در قرآن آیات فراوانى بیانگر جهان شمولى و جاودانگى آیین حضرت محمّد صلى الله علیه و آله است، مانند: «لِلْعالَمِینَ نَذِیراً» ، «لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ» ، «کَافَّةً لِلنَّاسِ» و در روایات، حدیث متواتر «لا نبى بعدى» و حدیث معروف «حلال محمد حلال ابدا الى یوم القیامة» و ده‌ها حدیث دیگر بر این مطلب تأکید کرده‌اند، ولى این آیه روشن‌ترین دلیل بر خاتمیّت پیامبر اسلام است.

این آیه تنها آیه‌اى است که هم نام پیامبر و هم رسالت پیامبر را در قالب دو عنوان ذکر کرده است: «مُحَمَّدٌ»، «رَسُولَ اللَّهِ»، «خاتَمَ النَّبِیِّینَ»/پایان.
توضیحات مدیریت سایت-پیراسته فر:خاتَمَ النَّبِیِّینَ چیست؟

علی‌بن‌إبراهیم « وَ قَولُهُ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ یَعْنِی لَا نَبِیَ بَعْدَ مُحَمَّد».

علی بن‌ابراهیم گفت: (منظور از آیه‌) « وَ خَاتَمَ النَّبِیِّینَ» این است که «پس از محمّد ،پیامبری نخواهد آمد.»/تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۲، ص۱۹۴ القمی، ج۲، ص۱۹۴/ البرهان/ بحار الأنوار، ج۲۲، ص۲۱۹
*
الرّسول (ص) إِنَّمَا مَثَلِی فِی الْأَنْبِیَاءِ )کَمَثَلِ رَجُلٍ بَنَی دَاراً فَأَکْمَلَهَا وَ حَسَّنَهَا إِلَّا مَوْضِعَ لَبِنَهًٍْ، فَکَانَ مَنْ دَخَلَهَا فَنَظَرَ إِلَیْهَا قَالَ: مَا أَحْسَنَهَا إِلَّا مَوْضِعَ هَذِهِ اللَّبِنَهًِْ. قال :فَأَنَا مَوْضِعُ اللَّبِنَهًِْ، خُتِمَ بِیَ الْأَنْبِیَاءُ (أَوْرَدَهُ الْبُخَارِیُّ وَ مُسْلِمٌ فِی صَحِیحَیْهِمَا).

پیامبراسلام گفتند:«مَثَل من در میان انبیاء»همانند مردی است که خانه‌ایی را ساخته و به‌جز اساس آن همه‌ی اجزاء آن را به زیبایی تکمیل نماید و هرکس وارد آن می‌شود می‌گوید: «چقدر زیباست جز پایه‌ی آن»ومن همچون پایه و اساس این بنا هستم، نَبَوَّت به‌وسیله‌ی من خَتم می‌شود./تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۲، ص۱۹۶ نورالثقلین.

«حدیث لِبِنَهْ» چیست؟
دراین  حدیث که معروف به حدیث لِبنه است، پیامبر اکرم سلسله انبیاء را به «سازه ای»(بنا) از هر نظر کامل تشبیه کرده‌اند که فقط جای یک«آجُر» آن خالی بوده است، سپس مَثَل خود را مَثَل آن« آجُر» دانسته‌اند که با آن«بنا»(سازه) کامل می‌شود.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:در این حدیث کلمه « لِبِنَهْ» آمده است و« لبنه» از « لبن» به معنای «آجر و خشت خام »است.
غزالی  در تفسیر این حدیث بیان کرده است که زیاده بر کمال، نقص تلقی می‌شود.
همچون دست انسان که کمال آن داشتن پنج انگشت است و وجود انگشت ششم در آن نقص تلقی می‌شود.
یعنی سازه ای که تکمیل شد،هرچیزی که به آن افزوده شود،نه اینکه مکمل سازه محسوب نمیشودبلکه نقصی است برآن سازه(تکمیل شده)درنتیجه به موجب این حدیث، رسول اکرم قطعاً خاتم انبیایند.(محمدبن محمد غزالی، مجموعة رسائل الامام الغزالی، ج۴، ص۱۲۶ـ۱۲۷،)
به واسطه حضرت محمد نیز بنای نبوت به اتمام می‌رسد
 در حدیث که معروف به حدیث لِبنه است، پیامبر اکرم سلسله انبیا را به بنایی از هر نظر کامل تشبیه کرده‌اند که فقط جای یک آجر آن خالی بوده  
*
أمیرالمؤمنین ( قَالَ أَمِیرُ‌الْمُؤْمِنِینَ(ع)خَتَمَ مُحَمَّدٌ  أَلْفَ نَبِیٍّ وَ إِنِّی خَتَمْتُ أَلْفَ وَصِیٍ وَ إِنِّی کُلِّفْتُ مَا لَمْ یُکَلَّفُوا.

امام علی (ع )محمّد «خاتم »هزار پیامبر و من «خاتم »هزار وصی هستم و تکلیفی که بر دوش من گذاشته شد، بر دوش آن‌ها گذاشته نشده./تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۲، ص۱۹۶ نورالثقلین
۱۴۰۴ سئوال ازپیامبرالرّسول (ص)عَن إبن‌عباس (قال: لَمَّا بُعِثَ النَّبِیُّ (ص)أَمَرَ عَلِیّاً (ع)أَنْ یَکْتُبَ کِتَاباً إِلَی الْکُفَّارِ وَ إِلَی النَّصَارَی وَ إِلَی الْیَهُودِ فَکَتَبَ کِتَاباً أَمْلَاهُ جَبْرَئِیلُ عَلَی النَّبِیِّ (ص)فَکَتَبَ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ مِنْ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ (ص)إِلَی یَهُودِ خَیْبَرَ أَمَّا بَعْدُ فَ إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ ... وَ الْعاقِبَهًُْ لِلْمُتَّقِینَ وَ السَّلامُ عَلی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدی وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ ثُمَّ خَتَمَ الْکِتَابَ وَ أَرْسَلَهُ إِلَی یَهُودِ خَیْبَرَ فَلَمَّا وَصَلَ الْکِتَابُ إِلَیْهِمْ أَتَوْا إِلَی شَیْخِهِمْ ابْنِ سَلَامٍ فَقَالُوا یَا ابْنَ سَلَامٍ هَذَا کِتَابُ مُحَمَّدٍ (ص)إِلَیْکَ فَاقْرَأْهُ عَلَیْنَا فَقَرَأَهُ عَلَیْهِمْ فَقَالَ لَهُمْ مَا تُرِیدُونَ مِنْ هَذَا الْکَلَامِ وَ قَدْ أَرَی فِیهِ عَلَامَاتٍ وَجَدْنَا فِی التَّوْرَاهًِْ أَنَّ هَذَا الَّذِی بَشَّرَنَا بِهِ مُوسَی‌بْنُ‌عِمْرَانَ (ع)فَقَالُوا یَنْسَخُ کِتَابَنَا وَ یُحَرِّمُ عَلَیْنَا مَا أَحَلَّ لَنَا مِنْ قَبْلُ فَقَالَ لَهُمْ ابْنُ سَلَامٍ یَا قَوْمِ اخْتَرْتُمُ الدُّنْیَا عَلَی الْآخِرَهًِْ وَ الْعَذَابَ عَلَی الْمَغْفِرَهًِْ فَقَالُوا یَا ابْنَ سَلَامٍ لَوْ کَانَ مُحَمَّدٌ (ص)عَلَی دِینِنِا لَکَانَ أَحَبَّ إِلَیْنَا مِنْ غَیْرِهِ فَقَالَ أَنَا أَرُوحُ إِلَیْهِ وَ أَسْأَلُهُ عَنْ أَشْیَاءَ مِنَ التَّوْرَاهًِْ فَإِنْ أَجَابَنِی عَنْهَا دَخَلْتُ فِی دِینِهِ وَ خَلَّیْتُ دِیْنَ الْیَهُودِیَّهًِْ وَ قَامَ وَ أَخَذَ التَّوْرَاهًَْ وَ اسْتَخْرَجَ مِنْهَا أَلْفَ مَسْأَلَهًٍْ وَ أَرْبَعَمِائَهًِْ مَسْأَلَهًٍْ وَ أَرْبَعَ مَسَائِلَ مِنْ غَامِضِ الْمَسَائِلِ فَأَخَذَهَا وَ أَتَی بِهَا إِلَی مُحَمَّدٍ (ص)وَ هُوَ فِی مَسْجِدِهِ فَقَالَ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا مُحَمَّدُ (ص)وَ عَلَی أَصْحَابِکَ فَقَالُوا وَ عَلی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدی السَّلَامُ وَ رَحْمَهًُْ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ مَنْ أَنْتَ یَا هَذَا الرَّجُلُ قَالَ أَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سَلَامٍ وَ أَنَا مِنْ رُسُلِ بَنِی‌إِسْرَائِیلَ وَ مِمَّنْ قَرَأَ التَّوْرَاهًَْ وَ أَنَا رَسُولُ الْیَهُودِ إِلَیْکَ مَعَ شَیْءٍ لِتُبَیِّنَهُ لَنَا مَا هُوَ وَ أَنْتَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ.

فَقَالَ النَّبِیُّ(ص):اجْلِسْ یَا ابْنَ سَلَامٍ وَ سَلْ عَمَّا شِئْتَ وَ إِنْ شِئْتَ أَخْبَرْتُکَ عَمَّا تَسْأَلُنِی عَنْهُ .

فَقَالَ أَخْبِرْنِی یَا مُحَمَّدُ(ص)فَإِنَّنِی أَزْدَادُ فِیکَ یَقِیناً فَقَالَ یَا ابْنَ سَلَامٍ جِئْتَ تَسْأَلُنِی عَنْ أَلْفِ مَسْأَلَهًٍْ وَ أَرْبَعِمِائَهًِْ مَسْأَلَهًٍْ وَ أَرْبَعِ مَسَائِلَ نَسَخْتَهَا مِنَ التَّوْرَاهًِْ فَنَکَسَ عَبْدُ‌اللَّهِ‌بْنُ‌سَلَامٍ رَأْسَهُ وَ بَکَی وَ قَالَ صَدَقْتَ یَا مُحَمَّدُ

فَقَالَ:«أَ‌نَبِیٌّ أَنْتَ أَمْ رَسُولٌ؟»(ابن سلام ازپیامبرسئوال کرد: تو پیامبری یا رسولی؟)

فَقَالَ یَا ابْنَ سَلَامٍ إِنَّ اللَّهَ بَعَثَنِی نَبِیّاً وَ رَسُولًا وَ أَنَا خَاتَمُ النَّبِیِّینَ أَ‌فَمَا قَرَأْتَ فِی التَّوْرَاهًِْ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً الْآیَهًَْ وَ أُنْزِلَ عَلَیَّ ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ قَالَ صَدَقْتَ یَا مُحَمَّد.

پس گفت ای«ابن سلام» خداوند مرا به نبوت و رسالت مبعوث کرده و «من خاتم النبیین هستم» در «تورات»خوانده ای که محمد رسول خدا و کسانی که با او هستند سخت است بر او سخت می گیرد. کافران با یکدیگر مهربانند، آنها را می بینی که زانو زده اند و آیه را سجده می کنند و به من وحی شد که محمد پدر هیچ یک از مردان شما نبود، بلکه رسول خدا و خاتم پیامبران بود.

«ابن سلام» درپایان اعتراف کرد وگفت: حق با توست ای محمد.

 «ابن‌عبّاس»  روایت می کند: هنگامی که پیغمبر (ص)مبعوث شد به علی (ع)دستورداد نامه‌ای به کفّار و ترسایان و یهود بنویسد که آن را جبرئیل به پیغمبر (ص) دیکته کرده بود.

 حضرت علی(کاتب پیامبر)نوشت: به‌نام خداوند بخشنده‌ی مهربان، از محمّد رسول خدا (ص)به یهود خیبر. امّا بعد، زمین از آن خداست ... و سرانجام از آن پرهیزکاران، درود بر کسی که پیرو راه راست شد و لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ.

سپس مهر بر نامه نهاد و نزد یهود خیبر فرستاد و چون نامه به آن‌ها رسید نزد بزرگ خود «ابن‌سلام» آمدند و گفتند: «ای پسر سلام! این نامه‌ی محمّد است که به تو نوشته است.

«ابن سلام» به نماینده(پیک)پیامبرگفت: آن را برای ما بخوان.

«فرستاده پیامبر» آن را برایشان(ابن سلام) خواند.

رئیس قبیله(ابن سلام) و گفت: «از این سخن چه می‌خواهید؟

من در محمّد (ص)نشانه‌هایی را می‌بینم که در تورات است. همان محمّد  است که «موسی‌بن‌عمران»ما را به او مژده داده است».

گفتند: «کتاب ما را نسخ کند و آنچه قبلاً بر ما حلال بوده، حرام کند».

ابن‌سلام به آن‌ها گفت: «ای مردم شما دنیا را به آخرت برگزیدید و عذاب را به آمرزش»!

گفتند: «اگر محمّد (ص)در دین و آیین ما باشد برای ما نسبت به غیر دوست‌بر است».

«ابن‌سلام»گفت: «من نزد او(محمد) می‌روم و از او پرسش‌هایی از تورات می‌کنم و اگر پاسخ مرا درست داد دین او را می‌پذیرم و از یهودی بودن دست می‌کشم».

وآنگاه برخاست و تورات را برداشت. و هزاروچهارصدوچهار مسأله مشکل از آن بیرون کشید(استخراج کرد) و آن‌ها را برداشت و نزد محمّد (ص)که در مسجد  بود آورد.

ابن سلام به پیامبر گفت: «ای محمّد!درود بر تو و بر یارانت»،
پیامبرگفت: «و رحمت خدا و برکاتش بر هرکه پیرو راه راست باشد.

 وآنگاه پرسید:ای مرد تو کیستی؟
سائل  گفت: «من عبداللَّه‌بن‌سلامم و از بزرگان بنی‌اسرائیل و از کسانی که تورات را خوانده‌اند و من نماینده و پیک یهود به‌سوی تو هستم تا پرسش‌هایی را که دارم برای ما شرح دهی درحالی‌که تو از نیکوکاران هستی.
 پیغمبر (ص)فرمود: «ای ابن‌سلام بنشین و هرچه می‌خواهی بپرس و اگر می‌خواهی بپرس و اگر می‌خواهی من به تو گزارش دهم که چه می‌خواهی بپرسی».
«عبداللَّه‌بن‌سلام » گفت: ای محمّد! «به من خبر بده که مایه‌ فزونی یقین من به تو باشد». 
پیامبر: «ای پسر سلام! آمدی از من ۱۴۰۴ مسأله بپرسی که همه را از تورات نسخه کرده‌ای».
عبداللَّه‌بن‌سلام سر به پایین انداخت و گریست و گفت: «ای محمّد! راست گفتی».
 سؤال ابن سلام: «تو پیغمبری یا رسول»؟ 

جواب پیامبر: به راستی خدا مرا پیغمبر و رسول هر دو مبعوث کرده و من خاتم پیغمبرانم، مگر در تورات نخواندی [که محمّد رسول خداست]: محمّد فرستاده‌ی خداست و کسانی که با او هستند در برابر کفّار سرسخت و شدید، و در میان خود مهربانند پیوسته آن‌ها را درحال رکوع و سجود می‌بینی درحالی‌که همواره فضل خدا و رضای او را می‌طلبند نشانه‌ی آن‌ها در صورتشان از اثر سجده نمایان است این توصیف آنان در تورات و توصیف آنان در انجیل است، همانند زراعتی که جوانه‌های خود را خارج ساخته، سپس به تقویت آن پرداخته تا محکم شده و بر پای خود ایستاده است و به قدری نموّ و رشد کرده که زارعان را به شگفتی وامی‌دارد این برای آن است که کافران را به خشم آورد [ولی] کسانی از آن‌ها را که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده‌اند، خداوند وعده‌ی آمرزش و اجر عظیمی داده است. (فتح/۲۹).

مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ» تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً سِیماهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ «ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجِیلِ» کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى‌ عَلى‌ سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِیماً (آیه ۲۹ سوره فتح)

ترجمه:«محمّد، رسول خداست» و کسانى که با او هستند، «بر کفّار، سخت و در میان خودشان مهربانند» آنان را پیوسته در رکوع و سجود مى‌بینى، که فضل و رضوان را از خدا مى‌جویند، نشانه آنان در رخسارشان از اثر سجود نمایان است. «این‌است وصف ایشان در تورات و وصف آنان در انجیل» مانند زراعتى است که جوانه را از زمین خارج کرده، پس آن را نیرو داده تا سخت شود و بر ساقه‌ى خود بایستد، آن گونه که کشاورزان را به شگفتى و شادى وامى‌دارد. تا خداوند به واسطه مؤمنان کفّار را به خشم آورد، ولى خداوند به کسانى از کفّار که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام دهند، وعده آمرزش و پاداشى بزرگ داده است.

پیامبر درپایان به عبداللَّه‌بن‌سلام گفت:آیه«و ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّین» درباره‌ی من نازل شده است».
ابن‌سلام گفت: «راست گفتی ای محمّد »./تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۲، ص۱۹۶ بحار الأنوار، ج۵۷، ص۲۴۱

تفسیر آیه چهلم سوره احزاب:آیت الله دکترمحمدصادقی

از جمله آیات خاتمیتِ نبوئت و رسالت و نبوّت و ولایت عزم آیه ۴۰ سوره احزاب است: «مَّا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِکُمْ وَلَکِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیِّینَ وَکَانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمًا». قبلاً هم عرض کردم که لفظ «النبیّ» در سراسر قرآن ۳۳ مرتبه تکرار شده و در تمام ۳۳ مرتبه مقصود خاتم النبیّین (ص) است. و این اشاره به این حقیقت است که حضرت حامل و شامل کلّ نبوّت های ربّانی است.

همچنین لفظ «الرسول»، البته «رسولاً»، «رسل»، «رسالات» در قرآن زیاد داریم، ولکن لفظ «الرسول» که «رسولِ معرَّف» است، این رسول معرّف ۸۴ مرتبه در قرآن تکرارشده و مقصود خاتم النبیّین (ص) است.

در این آیه که لفظ «خاتَم» ذکر شده و نه «خاتِم»، این سؤال پیش می آید که «خاتَم غیر از خاتِم است» و شما ادّعا دارید که پیغمبر بزرگوار «خاتِم» است.

پاسخ این است : «خاتَم افضل و اکمل از خاتِم است»

یک«نبی»ممکن است خاتِم نبیّین باشد، امّا خاتَم نبیّین نباشد.

«خاتِم از ختم است»، ولکن «خاتَم انگشتر است».

چون سابقاً کسانی که دارای انگشتر بوده اند، اسمهای خود را بر نگین انگشتری شان میدادند حک می کردند که همان مُهرشان بود.

بنابراین «خاتَم» نسبت به حلقه(خاتِم) دارای دو امتیاز است: یک امتیاز این است که ارزش انگشتر به خاتم است. حلقه هر چه باشد, خاتم یا زمرّد است یا الماس است یا هرچه است بالاخره شخصیت و اهمیت انگشتری نوعاً به خاتم است.

دوم, این «خاتَم مُهر است» و مهر کجای نامه زده میشود؟

 دکترمحمدصادقی به این سئوالی که مطرح کرده پاسخ می دهد:«مُهر آخر نامه است»(نامه که نوشته شد مَمهُورمی شود) یعنی آنچه بعد از مُهر نوشته شود و ادّعا گردد, این مورد تکذیب است. چون خاتم تصدیق‌کننده آن چیزی است که قبلاً نوشته شده, اگر بعداً نوشته شود الحاقی است, مورد تکذیب است و قابل قبول نیست.

آیت الله صادقی گفت: بنابراین آیه ۴۰ سوره احزاب «مَّا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِکُمْ وَلَکِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیِّینَ» حضرت(محمد) را «مُهر آخرِ نامۀ کلّ نبوّتها» معرفی کرده است.

درست است که رسالتهای الهی دارای چند بُعد است و قبل از کلّ رسالتها نبوئت است. نبوئت که عرض کردیم, وحی بدون رسالت و وحی رسالت, هر دو را شامل است. نبوئت اعمّ است از رسالت, چنانکه رسالت اعمّ است از نبوّت, چنانکه نبوّت اعمّ است از ولایت عزم و چنانکه ولایت عزم اعمّ است از امام النبیّین و امام المرسلین و خاتم النبیّین بودن. در اینجا اوّل رسالت پیغمبر بزرگوار اسلام را ثابت کرده و بعد نبوّت را و در عین نبوّت, خاتم نبوّت است. پس حضرت محمد (ص) هم خاتم رسالت است, هم خاتم نبوّت است.

کسانی ممکن است خیال کنند و بگویند که درست است پیغمبر خاتم نبیّین است, ولی خاتم مرسلین نیست. چون نبیّ اخصّ است از رسول. چنانکه رسول اخصّ است از نبیّ و خاتم النبیّین بودن پیغمبر اسلام, دلیل بر خاتمیت رسالت نیست. چند جواب دارد: یک جواب بر مبنای دلالی خود آیه و جواب دیگر آیه هشتاد و یکم سوره آل‌عمران «وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثَاقَ النَّبِیِّیْنَ لَمَا آتَیْتُکُم مِّن کِتَابٍ وَحِکْمَةٍ ثُمَّ جَاءکُمْ رَسُولٌ مُّصَدِّقٌ لِّمَا مَعَکُمْ» که پیغمبر بزرگوار آخرین رسول است. بنابراین هم آخرین نبیّ است به حساب خاتم النبیّین هم آخرین رسول است به حساب آیه ۸۱ سوره آل‌عمران که قبلاً بحث کردیم. وانگهی آیا این نبیّین فقط جمع نبیّ است یا هم جمع نبیء است و هم جمع نبیّ است؟ آیه ۸۱ سوره آل عمران تأیید میکند که هم جمع نبیء است و هم جمع نبیّ است. برای اینکه ختم رسالت آن بزرگوار طبق آیه آل‌عمران میانگین جریان است. بُعد اوّل نبیء است، بعد آخر نبیّ است، بعد وسط رسول است. وقتی که بُعد وسط, پیغمبر بزرگوار در بُعد وسط که رسالت است خاتم است، در بُعد آخر هم که ختم نبوّت است به طریق اولی ختم نبوئت است.

آیت الله صادقی گفت:«وَخَاتَمَ النَّبِیِّینَ وَکَانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمًا»، ما نه تنها در قرآن شریف نسبت به ختم نبوئت و رسالت و نبوّت این بزرگوار آیات زیادی داریم, بلکه در کُتب انبیاء نیز چنین است. مثلاً در کتاب «حبقوق نبی» که در ایران مدفون است، میگویند حیقوق-حبقوق نبیّ که از انبیاء صاحب بشارات به خاتم النبیّین (ص) است.

آیه ۳ تا ۶ اینجا به زبان عبرانی است و ترجمه اش هم هست. «إلوه متیمان یابو و قادوش مهر فاران سلاه شامیم هودد و تهلاتو مالئاه هاآرص» همین یک آیه مورد استدلال ماست.

خدا از تیمان می آید. تیمان جنوبی بیت المقدس است. و قدوس از «کوه فاران» می آید که کوه حراء است.

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر: «کوه فاران»(جَبَلِ فَارَانَ) که درتورات اسمش آمده است و در قدیم به نام «ثبیر أعرج» شناخته مى‏ شد، بعدها «جَبَلِ حراء» و اکنون نیز اهل مکه آن را «جَبَلُ النّور» مى ‏نامند.

دربعضی ازمنابع،«جَبَلِ فَارَانَ » رادرصحرای سینا(مصر)گفته اند.

آیت الله صادقی گفت:«سِلاه» برای همیشه، این «سِلاه» که نصّ عبرانی است, تنصیص است بر اینکه رسالت رسول پارانی، فارانی، حرائی برای همیشه است.

بنابراین رسالتی بعد از رسول فارانی نخواهد بود. و همچنین البته به بشارات عهدین مراجعه خواهد شد، من به طور مختصر عرض میکنم.
آیت الله صادقی گفت:از جمله سومین فراز از وحی «لحمان حطوفاه»(فرزند یکی از علمای بنی اسرائیل) «نبوئت هیلد» (وحی کودک یهود) است که میگوید: تا آخر زمان تاج بر سر رسولان خواهد بود. این هم راجع به «نبوئت هیلد» و همچنین آیاتی دیگر است، فقط در انجیل یوحنا باب ۱۶ آیه ۱۲ و ۱۳ از زبان حضرت مسیح (ع): و دیگر چیزهای بسیار دارم که به شما بگویم, لیکن حالا نمیتوانید متحمّل شد. امّا چون «فاراقلیط»(روح القدس) که در اصل لغت یونانی «پریکلیطوس» است که به لغت عربی« احمد و محمّد» است و به فارسی بسیار ستوده.

اما چون «پریکلیطوس» بیاید شما را به تمام راستی ارشاد خواهد نمود. «إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ»(آیه ۹سوره اسراء) وقتی که تمام راستی وحیانی به وسیله پریکلیطوس, محمّد و احمد (ص) تبیین شد، دیگر بعد چه بیاید و که بیاید برای چه که عرض خواهیم کرد.

«آب» یا «أب»؟
آیت الله صادقی گفت: در آیه ۱۶ از انجیل یوحنا فصل ۱۴: و من از خالق خواهم خواست.

چون در انجیل دارد که «آب» که اینها «أب» گرفتند، «أب»را به معنای پدر گرفتند.

«آب» در لغت یونانی فارسی اش «آفریدگار» است و عربی اش «خالق» است.

و من از آفریدگار خواهم خواست و او «فارقلیط »دیگری به شما خواهد داد که تا ابد با شما بماند.

و همچنین در صفحه ۹۸ فصل ۳۶ آیه ۶ «انجیل برنابا»

«برنابا» از حضرت مسیح نقل میکند و به تحقیق پیامبران همه آمدند مگر رسول الله.

لفظ «رسول الله» یک عَلم خاص است از برای پیغمبر اسلام بر حسب آیات متعدّدی در «انجیل برنابا». آنکه زود است بعد از آن بیاید زیرا که خدا این میخواهد تا که من مهیا سازم راه او را.
 این معتقدین که عرب نبودند که آب را أب حساب کنند.
 با این حال اشتباه کردند. آب را أب آوردند, أب را هم پدر آوردند. دو اشتباه کردند. عرب نبودند، با اینکه این آب لغت عبرانی است, این لغت عبرانی را أب گرفتند, برای اینکه پدر بشود برای اینکه مسیح را پسر خدا حساب کنند، پدر بشود.
اشکال آنهاست, اشکال ما نیست. اشکال آنهاست که آب را أب را گرفتند. و اگر آب, شهر آب است, ماه آب است که درست نیست. آب اصلاً عربی نیست, آب لغت عبرانی است و به معنی خالق است.

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر: دراین تفسیر،ویرایش انجام داده ام.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد