پیراسته فر

علمی،تحقیقی و تحلیلی

پیراسته فر

علمی،تحقیقی و تحلیلی

دوران بستری امام خمینی دربیمارستان/خاطرات پزشکان تیم درمان+بیماری امام؟

آخرین روزهای عمرامام خمینی /خاطرات تیم درمان امام خمینی

اولین علائم دردهای قلبی ایشان، اوایل سال 1358 نمایان شد.

دکتر غلامرضا باطنی از اعضای تیم پزشکی امام است که سال ها در کنار مدیریت درمان و مدتی نیز مدیریت بیمارستان قلب جماران خاطراتی شیرینی که از مصاحبت حضرت امام داشته و منشأ خدمات فراوانی بوده است.

او در این گفتگو از نحوه تاسیس بیمارستان قلب جماران و نظر موافقین و مخالفین ساخت آن و همچنین از خاطرات آن روزها سخن می گوید.

مختصری در باره تاریخچه تأسیس بیمارستان قلب جماران بفرمایید!

وقتی حضرت امام به ایران برگشتند مدتی در تهران، مدرسه علوی مستقر بودند. بعد که اوضاع و احوال سروسامانی گرفت حضرت امام تشریف بردند قم. بعد از چند ماهی یک شب امام در قم دچار مشکل قلبی شدند. امام را منتقل کردند به بیمارستان قلب شهید رجائی در خیابان ولی عصر تهران. چند وقت آن جا بستری بودند. حکم تنفیذ بنی صدر را هم در آن بیمارستان دادند. بعد که امام از بیمارستان مرخص شدند پزشک ها گفتند: «با توجه به سن بالای شما و این مشکلات قلبی که دارید صلاح نیست بروید قم. بهتر است همین تهران بمانید.» امام هم پذیرفتند. چون اگر مشکل قلبی پیش بیاید این قدر وقت ندارید که از یک شهر به شهر دیگری بروید. حداکثر چهار پنج دقیقه وقت دارید که بیمار قلبی را به جایی برسانید. به هر حال امام را پذیرفتند. حضرت امام را بردند دربند در یکی از خانه های مصادره ای طاغوتی. امام یکی دو هفته که آن جا بودند گفتند: «این جا بوی طاغوت می دهد و طاغوتی است. اگر قرار است تهران بمانم در این خانه نمی مانم. برای من یک جایی پیدا کنید مثل منزل حاج آقای فلانی [اسم می برند] که خانه اش کنار مسجدش بود و از خانه به مسجد می رفت. دیدارهای خصوصی ام را در خانه و دیدارهای عمومی ام را در مسجد داشته باشم. می گردند و جماران را پیدا می کنند. حضرت امام در اواخر اردیبهشت ماه سال 59 تشریف می آوردند به جماران و این جا مستقر می شوند. وقتی می آیند جماران بعضی از مسئولین تیم پزشکی امام تصمیم می گیرند برای ایشان یک بیمارستان در کنار منزل درست کنند. بعضی ها موافق بودند و بعضی ها مخالف. مخالفین دلیلشان این بود که امام به شدت ساده زیست است و اگر به ایشان بگوییم قطعاً مخالفت می کند. چون می خواهیم یک بیمارستان برایشان درست کنید.

پس چگونه بیمارستان جماران را ساختید؟

زمانی که امام به جماران آمدند این جا هنوز در و پیکری نداشت و آجری بود. بعد که شروع کردند به ساخت و ساز، تصمیم گرفتند این جا را مثل خیلی از مساجد و حسینیه ها کلاً سنگ و گچبری و آینه کاری و مرتب کنند. به حضرت امام اطلاع می دهند که این جا چنین کاری می کنند. امام خیلی ناراحت می شوند. می آیند در همین ایوان حسینیه می ایستند و به آن هایی که کار می کردند می گویند: «می خواهید برای من کاخ درست کنید. می خواهید من را شاه کنید. من آمدم اندیشه ها را بسازم نیامدم کاخ بسازم.» بعد آن فردی که مسئول این کار بود می آید پیش حضرت امام و می گوید: «آقا ما نمی خواستیم همه آن جا را سنگ و گچ کنیم. گفتیم آن پایین را سنگ کنیم که وقتی مردم می نشینند و تکیه می دهند لباسشان خاکی نشود.» امام هم که نقطه ضعفش راحتی و آسایش مردم بود می گوید: «باشد. اگر به خاطر مردم است اشکالی ندارد. ولی فقط همان قسمت پایین که می نشینند و تکیه می دهند. بالاتر از آن را دیگر حق ندارید کاری کنید.» این است که حسینیه به این شکل باقی ماند و الان که به آن جا بروید قسمت پایینش سنگ شده و بالایش گچ و خاک است.

به هر حال مخالفان ساخت بیمارستان می گفتند با توجه به روحیه ساده زیستی امام، اگر بخواهید بیمارستان بسازید قطعاً مخالفت می کند. برای همین بدون این که با امام هماهنگ کنند مشغول ساخت و ساز این بیمارستان شدند.

چه کسانی بیشترین موافقت را در ساخت بیمارستان داشتند؟
مرحوم حاج احمد آقا و آقای هاشمی مدافع سفت و سخت ساخت بیمارستان بودند.

بیمارستان درچه سالی تکمیل شد ونحوه گزینش پرسنل آن به چه شکلی بود؟

سال 63 بیمارستان ساخته شد و از نظر ساختمان و تجهیزات و پرسنل تکمیل شد. پرسنل هم گلچین می شدند و کارهایی رویشان انجام می شد. چون این بیمارستان فوق سری بود. یعنی کسانی که در بیت بودند نمی دانستند این جا بیمارستان است. حتی خود امام گاهی اوقات که می دیدند این جا ساخت و ساز می شود، سؤال می کردند چه کار دارند می کنند. به ایشان می گفتند: داریم یک بهداری درست می کنیم که اگر بچه های سپاه که این جا کشیک می دهند شب و نصف شب مشکل پیدا کردند، نروند وسط شهر. همین جا کارشان را انجام دهیم. امام هم چون بچه های سپاه را دوست داشت می گفت: اشکال ندارد بسازید. به هر حال سال 63 این بیمارستان ساخته می شود. تیم پزشکی می آمدند و کشیک می دادند و می رفتند. یعنی آماده به کار بودند که اگر اتفاقی افتاد مشغول شوند و اگر اتفاقی نیفتاد که هیچ چیز. زنگ هایی هم در جاهای مختلف خانه حضرت امام، مثل پذیرایی و اتاق خواب و آشپزخانه و دستشویی، گذاشته بودند و به امام گفته بودند: هر وقت شما حالتان بد شد یکی از این زنگ ها را فشار دهید که تیم پزشکی بیایند.

در طول این سالها مواقعی هم پیش آمد که حضرت امام در بیمارستان طولانی مدت بستری شوند؟

سال 64 عملیات والفجر 8 را انجام دادیم که یکی از موفق ترین عملیات ها در جنگ بود و فاو را گرفتیم. فروردین ماه سال 65 امام در منزلشان دچار سکته و ایست قلبی شدند. یعنی قلبشان اصلاً از کار افتاد. اگر تیم پزشکی نبود و بلافاصله کار را شروع نمی کرد همان سال امام فوت شده بودند. تیم می آید بالای سر امام و امام را احیا می کند. قلب امام بر می گردد. امام را منتقل می کنند به همین بیمارستان. امام که بستری می شوند مرحوم حاج احمد آقا روزی دو سه بار با خانواده، یعنی همسر و عروس ها و دخترهای امام، می آمدند برای ملاقات و می رفتند. امام چون هنگام بیهوشی به بیمارستان منتقل شده بود نمی دانست به کجا رفته و فکر نمی کرد چنین چیزی کنار خانه اش باشد. فکر می کردند در همان بیمارستان شهید رجائی هستند. به حاج احمد آقا می گویند: «این خانواده را هر روز چند بار این همه راه می بری می آوری اذیت می شوند. هفته ای یک بار بیاوری کافی است.» آن جا برای اولین بار مرحوم حاج احمد آقا به امام می گویند: این بیمارستان کنار منزل است و رفت و آمد خانواده هم سخت نیست.

ایشان چند مدت بستری بودند؟
امام آن دوره حدوداً دو ماه در بیمارستان بستری بودند. هرچه فیلم در بیمارستان از امام می بینید که سرحال است،

 روزنامه می خواند، دیدار دارد و با تلفن صحبت می کند مربوط به آن دوره بستری است. منتها چون در زمان جنگ و اوج پیروزی های ما در جبهه ها بود خبر آن بستری امام به هیچ وجه به بیرون درز نکرد. هیچ کس هم هیچ چیز نفهمید. خود امام هم این جا یک رادیو داشتند که با آن مرتب رادیوهای بیگانه را می گرفتند و گوش می دادند. 

یک ورقه ای هم بالای سرشان بود که رویش موج و ساعت برنامه های رادیوها را نوشته بود. مثلاً نوشته بود رادیو آمریکا ساعت فلان موج فلان،‌ بی.بی.سی ساعت فلان موج فلان، اسرائیل ساعت فلان موج فلان. همه را می گرفتند و مستقیم با این رادیو گوش می کردند. رادیویش هم سونی بود. این را هم بگویم ژاپنی ها که می آمدند این جا می گفتند یک عکس از آن رادیو با امام به ما بدهید. پیگیر تبلیغات خودشان بودند.

پس در آن مدتی که امام بستری بود هیچ خبری از بیماری قلب امام منتشر نشد.
هیچ جا. امام رادیوها را هم گوش می کرد و هیچ کدامشان خبری از بیماری و بستری شدن امام نمی دادند.

چه کسی تلاش کرد که خبر کتمان بماند؟ امام فرمودند یا تدبیر حاج احمد آقا بود؟
تدبیر حاج احمد آقا بود. آن تیمی که انتخاب می کردند هم چنین تیمی بودند. افراد فوق العاده رازدار با شرایطی خاص و ویژه انتخاب می شدند. شرایط خاصی بود که هر کس آن جا نیاید که یک وقت برود اطلاعات بدهد. با شرایط خاصی افراد می آمدند. آن زمان جنگ بود. اگر دشمن ها می فهمیدند چنین اتفاقی افتاده هم آن ها جری می شدند و هم انتشار خبر در روحیه رزمنده های ما تأثیر منفی می گذاشت. بعد از دو ماه که حضرت امام از بیمارستان مرخص شدند، چون به هیچ وجه اطلاعات بستریشان به بیرون درز نکرده بود، ساخت بیمارستان را تأیید کردند اما گفتند: برای ادامه کار بیمارستان من یک شرط دارم. این که بیمارستان فقط مختص من نباشد. مردم هم بتوانند از آن بیمارستان استفاده کنند. این شد که در زمان امام با شرایط خاصی مردم هم از بیمارستان استفاده می کردند.

پزشکان معالج امام خمینی(ره)

در این دو ماه حضرت امام هیچگونه دیدار مردمی نداشتند؟
داشتند. می آمدند حسینیه و سخنرانی می کردند و بر می گشتند بیمارستان. منتها قلبشان تله می شد. یعنی دستگاه به اعضا وصل و آن طرف قلب را چک می کردند. سال 65 تا آخرین روز عمر حضرت امام قلب ایشان مرتب چک می شد. یعنی یک دستگاه تله به امام بسته بودند که ضربان قلب را تله می کرد و آن طرف در دستگاه، بچه ها می دیدند. همیشه هم این دستگاه به ایشان وصل بود. چه وقتی که حسینیه می رفتند چه وقتی که در خانه بودند و چه در دیدارهایشان. تا اگر اتفاقی افتاد زودتر بفهمند. گاهی اوقات هم خود امام زودتر می فهمیدند که مشکلی پیش آمده. به هر حال در آن مدت امام به دیدارهای عمومی هم می رفت که به عدم حضور امام خیلی مشکوک نشوند. دیدار خصوصی و ویژه را هم که در بیمارستان داشتند.

بعد از دستور امام شرایط استفاده مردم از بیمارستان چطور بود؟
شرایط خاصی بود. آن زمان فقط سه بیمارستان قلب در کل کشور بود؛ بیمارستان قلب شهید رجائی، بیمارستان امام خمینی و یکی هم ما. ما یک دفتر پذیرش در میدان انقلاب داشتیم. یکی از پزشک هایمان دکتر پورمقدس، اصفهانی، بود. از اصفهان مریض ها را برای آنژیوگرافی قلبشان به دفتر ما در انقلاب می فرستاد. این مریض ها می آمدند میدان انقلاب. ما تحویلشان می گرفتیم. بعد آن ها را در یک آمبولانس می نشاندیم که کلاً شیشه هایش رنگ شده بود و بیمار اصلاً بیرون را نمی دید. آمبولانس می آمد در لابی بیمارستان. دنده عقب می آمد داخل. بیمار پیاده می شد. بدون این که بیرون را ببیند پیاده می شد و روی تخت می خوابید. کارش هم که تمام می شد همین طور سوار آمبولانس می شد و می رفت انقلاب. بیمارستان را نمی دیدند ولی کارشان انجام می شد.
دکتر پورمقدس گاهی اوقات تعریف می کرد: بعضی از مریض ها در اصفهان می آمدند مطب من و می گفتند: دکتر فکر نکنی ما نفهمیدیم ما را کجا بردی. من قلبم می ریخت که این ها فهمیدند به جماران رفتند. می گفتم: شما را کجا بردم؟ مریض ها می گفتند: تو ما را بردی زندان اوین. فکر می کردند این تشکیلات آن جاست. هیچ کس نمی فهمید کجا آمده. این بود که مردم هم استفاده می کردند.

آن زمان بیمارستان از چه بخش هایی تشکیل می شد؟

آن زمان به خاطر حضرت امام یکی از کارهای ما قلب بود. یعنی برای انجام کارهای قلبی هرچه لازم بود داشتیم. مثلاً در کشور کلاً سه دستگاه آنژیوگرافی بود که یکی این جا بود. ولی در کنارش بقیه وسایل هم برای بقیه کارها بود که اگر نیازی بود برای امام انجام شود. یعنی تقریباً هر کاری می شد انجام داد. محدودیت خاصی در کار درمانی وجود نداشت.

حضرت امام چند نوبت دراین بیمارستان بستری شدند؟
امام هم شاید چهار پنج نوبت این جا بستری شدند. طولانی ترینش همان دو ماه بود. مثلاً دفعات بعد چند بار آمدند و رفتند. مشکل خاصی هم نبود.

بستری بود یا فقط در حد معاینه؟

بستری هم بود. مثلاً یک بار دو هفته بودند. گاهی هم فقط برای معاینه می آمدند. بعضی وقت ها فقط دو شب می خوابیدند و استفاده می کردند. منظورم این است که این جا فقط مختص قلب نبود بلکه کارهای مختلف دیگر هم انجام می شد.

امروز چه بخش هایی دارد و چه کارهایی می کند؟

همان طور که می دانید این بیمارستان دسترسی خوبی ندارد. از چند کوچه و پس کوچه باید بگذرید تا به بیمارستان برسید. از سر کوچه که بیایید اگر از مقابل یک ماشین بیاید، یا او باید عقب برود یا شما تا بتوانید رد شوید. اتوبان تا دم در بیمارستان نیست. ساختمان اولیه هم کوچک بود و قسمت های دیگر بعداً به آن اضافه شد. به همین خاطر بعد از فوت حضرت امام خیلی گفتند که در بیمارستان را ببندید و تعطیلش کنید. این جا کسی نمی تواند بیاید. آن موقع مرحوم حاج احمد گفت: این بیمارستان یکی از چراغ هایی است که در این مملکت به نام امام روشن شده. شما سعی کنید این چراغ را روشن نگه دارید. به هر حال با دستور ایشان این بیمارستان ماند و به کار خودش ادامه داد. منتها دیگر فقط تک تخصصی قلب شد. به شدت هم مورد توجه مردم قرار گرفت. اگر شنبه بیایید از شلوغی نمی توانید وارد شوید. به هر حال این قدر این بیمارستان مورد توجه مردم قرار گرفت که مسئولین ناچار شدند خانه های بغل را هم بخرند، بکوبند و به بیمارستان اضافه کنند.

کارهای قلبی خیلی مهم و بزرگی این جا انجام می شود. الان تقریباً در کشور همان بیمارستان قلب شهید رجائی اولین بیمارستان ماست که گاهی اوقات بعضی مریض های خاصش را به این جا ارجاع می دهد که کارشان انجام شود.

ویژگی های این بیمارستان چیست؟

مهمترین ویژگی این بیمارستان معنویتش است. در همین شهر تهران الان 45 مرکز قلبی وجود دارد که ما در مقابل آن ها یک قطره هم نیستیم. مثل بیمارستان بهمن، بیمارستان لاله، بیمارستان آتیه و بیمارستان های خصوصی. حتی دو سه سال است نزدیک ما بیمارستان نیکان تأسیس شده. اتوبان به آن بیمارستان ها نزدیک است، آمبولانس تا دم در اتاق عمل می رود، هر امکاناتی دارند، اتاق های خصوصی و فضاهای آنچنانی دارند که همراه بیمار اصلاً نمی فهمد در بیمارستان است و احساس می کند در هتل است. همه دم دست مردم است. ولی مراجعه کننده این بیمارستان خیلی بیشتر از آن جاست. حتی گاهی اوقات ما این جا تخت بستری نداریم. مریض قلبی را هم که نمی شود در خیابان رها کنیم. حتماً باید یک جا بستری شود. می گوییم: برو فلان جا. نمی رود. می گوید: من می خواهم همین جا بمانم. این ها را باید باشید و ببینید. به خاطر همین معنویتش است. این معنویت در روحیه همه اثرگذار است. در روحیه پزشک ها، پرسنل و بیمارها.

از نظر کتاب های آموزشی بیماری های قلبی و عروقی در بهترین شرایط در عمل های جراحی قلب باز نزدیک چهار درصد مرگ و میر دارید. اما طبق آماری که گرفتیم مرگ و میرمان در این بیمارستان در عرض ده سال یک و دو دهم درصد بود. یعنی خیلی پایین تر از معمول. طبق بررسی های انجام شده به علت بحث معنویت در درمان است. یعنی مریض هایی که مراجعه می کنند با این نگاه می آیند که امام در این بیمارستان بستری بوده و روی تختی می خوابند که امام رویش بستری بوده. این نکات تأثیر خیلی خوبی در روحیه بیمارها می گذارد. اکثر بیمارها می گویند ما از در هر بیمارستانی که داخل می شویم می ترسیم و تپش قلب پیدا می کنیم ولی این جا خودبه خود آرامش می گیریم. این نکات خاصی است که حتماً باید از خود مریض ها سؤال کنید. علی رغم این که ما در نوک کوهیم و رفت و آمدمان هم سخت است به هر خانمی که این جا می آید یک چادر می دهیم.

پس آداب خاصی دارد.

هیچ خانمی بدون چادر نمی تواند وارد این بیمارستان بشود. علی رغم همه این چادرسرکردن ها چون آن طرف برخوردهای خوبی با بیمارها می شود کسی مشکلی ندارد و جذب می شوند.

سه چهار سال پیش بیماری داشتیم از سهامداران بیمارستان دی. بیمارستان دی در شهر تهران یک بیمارستان خیلی بزرگ محسوب می شود. این سهامدار آن جا به خاطر همین بحث معنویت آمد این جا. در حالی که اگر آن جا بستری شود همه تحویلش می گیرند. یک خانه در لواسان داشت از قصر شاه باشکوه تر. یک آدم سرمایه دار اینچنینی. بعد دخترهایش که می آمدند ملاقات ما به آن ها چادر می دادیم سر کنند. این ها هم با چادر می آمدند ملاقات. پدرشان می گفت: یکی از آرزوهایم این بود که این دو تا را در چادر ببینم. منظورم این است که علی رغم همه این ها، استقبال مردم خیلی خوب است، الحمدلله خدمات خوبی هم ارائه می شود. به روزترین خدمات قلبی را با بهترین کیفیت و بالاترین رضایتمندی ارائه می کنیم. چیزی بالای 95 درصد.

در اداره این بیمارستان تا به حال با موانعی هم روبرو بوده اید؟

در بحث تحریم ها هیچ موقع به دلیل نبودن دارو و تجهیزات به کار این بیمارستان صدمه وارد نشد. به خاطر اعتباری که بیمارستان داشت اولین بیمارستانی که همه شرکت ها تأمین می کردند این جا بود. یک موقع باتری های قلب اصلاً در کشور نبود. ولی شرکتی که باتری ها را می آورد به دکتر بخشیان، از پزشک های بیمارستان ما، باتری را می داد تا در بیمارستان استفاده کنند. یعنی در هیچ شرایطی ما را لنگ نگذاشتند.

تا هفت هشت سال پیش اکثر بررسی هایی که روی قلب می شد در مورد گرفتگی عروق قلب بود یا مشکلات دریچه های قلب یا گرفتگی های عضله قلب. در باره سیستم هدایتی قلب هیچ کاری تا ده سال پیش نشده بود. اکثراً با دارو تپش قلب و این ها را کنترل می کردند. از ده سال پیش رشته جدیدی وارد قلب شد به نام الکتروفیزیولوژی قلب. این رشته روی سیستم هدایتی قلب کار می کند. ببینید قلب ما یک سیم کشی دارد و طوری تنظیم شده که قلب هفتاد مرتبه در دقیقه بزند. دو گره در قلب ماست؛ یک گره اس.ای.نود است که تحریک می شود بعد بقیه سیم ها را تحریک می کند و دهلیزها منقبض می شوند. این ها که منقبض شدند سیستم الکتریسیته به دومی می رسد. دهلیزها که منقبض شوند خون به بطن ها می آید. آن تحریک به این جا می رسد. این گره که تحریک شد سیم کشی در بطن های ما را تحریک می کند. بعد بطن ها منقبض می شوند. خون از قلب در همه بدن پخش می شود. کل سیستم هدایتی دست این دو گره است. اما گاهی اوقات کانون های نابجایی پیدا می شوند که در کار این ها دخالت می کنند. این ها باعث می شوند که در ضربان قلب نامنظمی هایی به وجود می آید. این نامنظمی قبلاً با دارو درمان می شد. اما رشته جدید الکتروفیزیولوژی یا ای.پی.اس کانون های نابجا را شناسایی می کند و بعد می سوزاند. این یکی از کارهای این رشته است. یکی دیگر از کارهایش گذاشتن باتری در قلب است که ضربان قلب را تنظیم می کند. این باتری ها را در دنیا فقط یک شرکت آمریکایی تولید می کند. وقتی باتری در قلب قرار می گیرد سیم هایی هم می فرستند داخل جاهای خاصی از دهلیز و بطن. بعد وقتی باتری منقبض می شود قلب کاملاً منقبض می شود و قلب را تحریک می کند. در کشور ما دکتر بخشیان از همه بهتر این کار را انجام می دهد. یعنی ایشان یکی از این باتری ها را در قلبی که اندازه هندوانه است می گذارد. سه روز دیگر قلب اندازه یک انار یا گلابی می شود.

این جاگذاشتن باتری یک هنر است. این شرکت آمریکایی به هر جای خاورمیانه بخواهد باتری ها را بفروشد بیمارستان مرجعش ماییم و پزشک مرجعش دکتر بخشیان است. یعنی می گوید ایشان در این بیمارستان این تعداد باتری استفاده کرده که نتایجش چنین بوده. به خاطر همین آن شرکت هیچ موقع نمی گذارد این دکتر و این بیمارستان بدون باتری بماند. حتی در آن شرایط خاص که گفتم. این ها همه به همان بحث معنویت بر می گردد.

پنجاه بیمارستان قلبی در تهران هست. همه ورودی ها عالی، اتاق ها آنچنانی ولی این جا از همه آن ها شلوغ تر است. پزشک های خود ما هم آن جا کار می کنند ولی مریض ها را می فرستند این جا. اولویت یکشان این جاست. اگر این جا، جا نباشد می فرستند جای دیگر. این ها همه بر می گردد به همین معنویت بیمارستان و حضور امام. یعنی اگر اسم امام را از این بیمارستان بردارید اصلاً کسی این جا نمی آید. روی این بحث معنویت کار شده. در درمان بسیار تأثیرات مثبت و خوبی دارد. هم در نتایج عملکرد بیمارستان هم در خود بیماران.

پس الان بیمارستان فقط در زمینه بیماری های قلبی فعالیت می کند.

فقط کار قلب. یعنی هر کاری در زمینه قلبی عروقی.

شما جزء تیم اولیه پرستاری از امام و تأسیس بیمارستان بودید. این گروه چند نفر بودند؟

32 نفر پرسنل بودند.

شما در کدام قسمت بودید؟

من در اتاق عمل بودم. آن موقع تکنسین بیهوشی و در اتاق عمل بودم.

از دوره بستری بودن امام در بیمارستان بگویید!

از جنبه های درمانی می گویم. امام اواخر اردیبهشت سال 68 یک سری عوارض را در مزاج خودشان به پزشک ها گزارش دادند که مثلاً مدفوعشان به رنگ سیاه و مثل قیر شده. بررسی کردند فهمیدند امام خونریزی گوارشی دارد. پاتولوژی و این ها انجام شد. بعد تشخیص دادند امام به یک نوع سرطان دستگاه گوارش مبتلا شده. چند زخم خونریزی دهنده در معده امام بود. این ها خونریزی می کردند. امام هم کم خونی خیلی شدید پیدا کرده بود. درمانش هم در قدم اول عمل جراحی بود. تصمیم گیری هم برای پزشک ها کار سختی بود هم برای مسئولین. این طور نبود که امام را راحت بیاورند اتاق عمل. چون هم ایشان سن بالایی داشت هم دو سه نوبت سکته کرده بودند. این بود که شور و مشورت های زیادی شد. در نهایت به خود حضرت امام گفتند و ایشان هم موافقت کردند که این کار انجام شود. امام ساعت 10:30 شب اول خرداد آمدند بیمارستان بستری شدند. آن شب مثل بقیه شب ها نماز شبشان را خواندند. یکی از آقایان هم از نماز شب امام فیلم گرفت. روز دوم خرداد امام نماز صبحشان را ایستاده خواندند. امام کیسه خون به دستشان بود و با کمک دوستان رکوع و سجود می رفتند. آن تقریباً آخرین نماز ایستاده امام بود. دو ساعت بعد، ساعت 7:30 صبح امام به اتاق عمل رفتند. عمل امام سه ساعت طول کشید و خیلی عالی انجام شد. یعنی نگرانی پزشکان بابت قلب امام و این که نمی تواند این بیهوشی و عمل سنگین را تحمل کند برطرف و عمل خیلی خوب انجام شد. امام حدوداً ساعت 10:30 صبح از اتاق عمل آمدند بیرون. بعد رفتند در آی.سی.یو بستری شدند. بعد از آن دیگر روی تخت بودند. بقیه مراقبت ها همان جا انجام می شد. مثلاً نمازشان را هم کلاً روی همان تخت خواندند.

خاطره ای از دوره بستری شدن امام بگویید؟

روز دوم بعد از عمل خواستند برای امام سوند وصل کنند. دکترها از امام اجازه گرفتند. آن موقع تخت امام صاف و رو به قبله بود. بعد امام سؤال کردند: اگر سوند بزنید بول از من خارج می شود؟ گفتند: بله. گفت: پس تخت را از قبله برگردانید. در آن شرایط روز دوم بعد از چنین عمل سنگینی که امام اصلاً خیلی هوشیار هم نبود. این قدر به امام دارو می زدند که خیلی سرحال نبود. اما در آن حال هم مواظب این بود که مسائل شرعی کاملاً رعایت شود. تخت را یک خرده کج کردند. بعد خواستند کار را شروع کنند که امام گفت: کافی نیست، بیشتر. تا روز دهم روال کار خیلی خوب پیش می رفت. بعد از روز دهم سرطان به بقیه جاها سرایت کرد و شیمی درمانی برای امام شروع شد. تا آن شب سیزدهم که متأسفانه فوت کردند.

در آن بستری دوماهه در سال 65 هیچ عملی روی ایشان انجام نشد؟

نه. سال 65 نه. عمل نبود. مراقبت قلبی بود.

امام در استفاده از داروها چقدر منظم بودند وچقدربه توصیه پزشکان توجه داشت؟

امام بسیار منظم بود. هرچه می خواست بخورد رابطه آن را با سلامتی اش می پرسید. می گفت: این را بخورم برای کجا خوب است و چه اثراتی دارد. دیگر این که پزشکانی که با امام کار می کردند هر کدام کلی مریض داشتند. می گفتند: مطیع ترین بیماری که در عمرمان دیدیم امام بود. یعنی امام به آن ها در حد یک مجتهد نگاه می کرد و به نظرشان در حد یک مجتهد عمل می کرد. اصلاً هر دارویی به امام می دادند مقید بود سر ساعت بخورد. بعضی موقع ها زمان مصرف دارو نیمه شب می شود. خب سخت است امام را ساعت دو بیدار کنید که قرص بخورد. امام می گفتند: «اگر نمی توانید من را بیدار کنید، قرص را کنار من بگذارید و فقط رویش بنویسید برای چه ساعتی است. من خودم بیدار می شوم می خورم.» این قدر در مصرف دارو منظم بودند. کمتر مریضی این طور است. خود ما هم وقتی چهار تا قرص برایمان تجویز کنند یکی اش را می خوریم یکی اش را نمی خوریم و دو تا را هم می ریزیم دور. ولی امام این طوری نبودند. خیلی مقید بودند به دستورات پزشک مو به مو عمل کنند و هیچ چیزی را از قلم نیندازند.

در این مدت غیر از بیماری های قلبی بیماری خاصی هم از امام مشاهده کردید؟

نه. مشکل اصلی همان بیماری قلبش بود. البته بعضی بیماری ها در سن بالا پیش می آید. ولی آن ها دیگر خاص نبود. عارضی بود. خوب می شد.

برای عمل جراحی باید شخصی از بستگان و نزدیکان بیمار اجازه عمل را بدهد. مجوز عمل امام را چه کسی داد؟ خود امام، احمد آقا یا سران نظام؟

شخص خود امام. حاج احمد آقا عین پروانه دور امام می چرخید. من اصلاً ندیدم بخوابد. شاید یک ساعت دو ساعت ایشان را نمی دیدیم. عین سیزده چهارده روزی که امام در بیمارستان بستری بودند کنار امام حضور داشت. همه کار را هم ایشان هماهنگ می کرد و با نظر مستقیم ایشان بود. به خصوص روزهای آخر که خود امام خیلی هشیار نبود هیچ کاری بدون اجازه حاج احمد آقا انجام نمی شد. همه کارها با هماهنگی ایشان بود.

این بیمارستان در حفظ سلامت امام و نهایتاً مردم چقدر توانست مفید باشد؟

گفتم چقدر برای امام مفید بود. اگر این بیمارستان نبود امام را همان سال 65 که در منزل برایشان مشکل پیش آمد از دست می دادیم. برای همین تأثیرش خیلی مهم است.

امام چگونه دلهره پزشکان را به آرامش تبدیل می کرد؟

از نظر خدمت به مردم هم این را بگویم خیلی ها دنبال تعطیلی این بیمارستان بودند ولی خودن یا بستگانشان بعداً برای درمان، عمل جراحی و کارهای دیگر به این جا مراجعه کردند و کیفیت بالای این جا را دیدند. این شد که خودشان تلاش کردند این بیمارستان بماند. یعنی خودشان دیگر راضی نبودند این جا تعطیل شود. مثلاً دانشگاه بقیه الله گفت: ما در بیمارستان بقیه الله همه کار قلبی انجام می دهیم، درِ این جا را ببندید. بعد مادرزن رئیس بیمارستان مشکل پیدا کرد. آن جا کاری نکردند آوردندش این جا. این جا خدمات گرفت و با رضایتمندی رفت. خود آن ها امروز می گویند بیمارستان قلب جماران مثل نگین درخشان دانشگاه بقیه الله می ماند. در حالی که ما در مقابل بقیه الله عددی نیستیم. در کشور هم همین احساس را دارند. هر رشته ای مثل جراحی، کاردیولوژی یا الکتروفیزیولوژی یک رئیس دارد. اکثر رؤسای این رشته ها از پزشکان بیمارستان ما هستند. به بقیه رشته ها کاری ندارم اما بیمارستان ما در بیماری های قلبی خیلی تأثیرگذار بوده و رضایتمندی خیلی خوبی دارد.

در ایام سالگرد رحلت امام تمهیداتی برای بازدید مردم در نظر می گیرید؟

از سال 78، مصادف با یکصدمین سال میلاد امام، سیزدهم چهاردهم خرداد این جا کلاً تعطیل است. این بیمارستان قبلاً کوچک بود و بعد ساختمان های دیگر به آن اضافه شد. کل مجموعه بیمارستان آن زمان الان اتاق عمل شده و رفت و آمد به آن کار سختی است. هر کس نمی تواند وارد اتاق عمل شود. برای همین ما سالی دو روز بیمارستان را کلاً تعطیل می کنیم تا مردم بیایند از اتاق سی.سی.یو امام بازدید کنند. به هر حال امام آخرین روزهای عمرشان آن جا بودند و آن جا فوت شدند. در این دو روز این جا بسیار مورد استقبال مردم قرار می گیرد. ما هم فضا را یک خرده تیره و تاریک می کنیم. تأثیرگذاری اش بسیار زیاد است. حتی در پرسنل و پزشک های ما. مثلاً دو سال پیش یک گروه چهارصد نفری از ترکیه آمدند. جوان های ترکیه روی تخت امام می افتادند و بلند نمی شدند. گریه و زاری می کردند. یکی از پزشک های ما گفت: این ها چرا این طور می کنند. گفتم: از خودشان بپرس. من که زبانشان را بلد نیستم. مترجم دارند. یکی از آن ها را صدا کردیم آمد. داشت توضیح می داد که امام این طور و آن طور، که یک دفعه بغض این دکتر ما ترکید. آدم جوان سه تیغه دیگر نتوانست حرف بزند. می خواهم بگویم این طوری منقلب می کند. یک عده از آن گروه ترکیه ای شیعه و یک عده شان سنی بودند. یک گروهشان آمدند داخل و مداحی کردند. بعد که بیرون رفتند مسئولشان گفت: سه نفر از سنی هایی که این داخل بودند الان شیعه شدند. یک بار تیمی از پزشک های عراق آمدند. خانم هایشان اکثراً با چادر عربی بودند. یک خانمی کت و دامن پوشیده بود. چه گریه ای می کرد. بعد یکی از خبرنگارهای ما از او پرسید: شما امروز به محل فوت رهبر کشوری آمدید که هشت سال با شما جنگیده. الان چه احساسی داری؟ این بغضش ترکید شروع کرد گریه کردن و به خبرنگار ما گفت: تو به چه حقی می گویی رهبر کشوری که دشمن ما بوده، امام رهبر ما هم بود. رهبر شما فقط نبود. عکس ها و فیلم های این ها موجود و همه مستند است. باید سیزدهم و چهاردهم خرداد بیایید و هم مردم خودمان را ببینید هم آن هایی که از کشورهای دیگر می آیند. همچنان تأثیرگذار است. تازه مطمئن باشید همین بیداری اسلامی که در دنیا می بینید تأثیر انقلاب ماست وگرنه آن ها اگر این الگو را نداشتند این کارها را نمی کردند/جماران

امام در بیمارستان قلب شهید رجایی. ١٣٥٩


از راست:فاطمه طباطبایی، زهرا مصطفوی،خانم(همسر امام )، حاج احمدآقا، زهرا اشراقی، علی اشراقی . سیدحسن خمینی تصویر سمت چپ امام .

جمعاً چهار بار، یک بار‌‎ ‎‌در سال 1358‌‎ ‎‌که‌‎ ‎‌ایشان به خاطر ناراحتی قلبی (آنژین صدری ناپایدار) در بیمارستان قلب بستری شدند.
بار دوّم در فروردین سال 1365 به خاطر انفارکتوس قلبی و بار سوّم در خرداد‌‎ ‎‌1367 به خاطر مسئله حاد شکمی و بالاخره آخرین بار در خرداد 1368 برای ‎‌عمل جرّاحی معده در بیمارستان بقیة الله اعظم جماران بستری شدند.

***



در فاصله ایجاد و تدارک بیمارستان قلب، آیا با فوریت پزشکی خاصی هم مواجه شدید؟

مهمترین اتفاق ۶ فروردین سال ۶۵ رخ داد. زمانی که امام در منزل دچار ایست قلبی شدند؛ تیم پزشکی بلافاصله وارد عمل شد و اقدامات مربوط به احیای قلبی را به سرعت انجام داده و امام(ره) را به مرکز درمانی منتقل کردند.

ظاهراً امام(ره) با ساخت بیمارستان اختصاصی موافق نبودند. عکس العمل ایشان پس از آنکه به اصل ماجرا پی بردند چه بود؟

مرحوم حاج احمد آقا به طور مداوم با اعضای تیم پزشکی ارتباط داشت و برای رفع نگرانی از خانواده روزی دو تا سه مرتبه آنها را به عیادت امام(ره) می آورد. امام (ره) به تصور اینکه در بیمارستان قلب شهید رجایی بستری هستند به حاج احمد گفتند خانواده را هر روز نیاورید، خسته می شوند، هفته ای یکبار کافیست. در آن زمان حاج احمد آقا به ایشان می گویند بیمارستان در ۲۰ قدمی منزل است و هیچ زحمتی نیست. از آنجایی که تمام مسایل امنیتی در نظر گرفته شده و امکان شایع شدن خبر بیماری امام برای دشمنان به صفر رسیده بود، ساخت بیمارستان از سوی ایشان مورد تایید قرار گرفت، ولی با امام برای فعالیت بیمارستان شرط مهمی گذاشتند و آن هم اینکه بیمارستان فقط مختص به خودشان نباشد و مردم عادی به ویژه افراد محروم و مستضعف هم بتوانند از امکانات آنجا استفاده کنند.
دکتر غلامرضا باطنی، از اعضای تیم پزشکی معالج حضرت امام(ره)

گفتید شرایط بیمارستان امنیتی بود. چطور این امکان فراهم شد تا مراجعان عادی تحت مداوا قرار بگیرند، بدون اینکه از وضعیت جسمانی امام(ره) مطلع شوند؟

رسیدگی و مداوای بیماران عادی در شرایط خاص و از طریق دفتر پذیرش بیمارستان که در خیابان انقلاب قرار داشت انجام می شد و هیچ یک از بیماران تصور اینکه امام در این بیمارستان حضور دارند را نداشتند. علت این بود که برداشت های تبلیغاتی و سوء استفاده رسانه ای غرب از این مساله بسیار بالا بود و می توانست سرنوشت رزمندگان ما را تغییر دهد. همچنین از آنجایی که عملیات فاو در جریان بود می طلبید این حساسیت ها بیشتر شده و حتی تیم پزشکی در مواقع درمان در قرنطینه باشند و حتی با خانواده خود تماسی از بیمارستان برقرار نکنند.
آیا ایده تصویربرداری از اتاق مراقب های ویژه به دلیل مسایل امنیتی بود؟
بیمارستان در همان ابتدا به دوربین های تصویربرداری مجهز بود تا کار نظارت و کنترل ورود و خروج ها را انجام دهد. از سوی دیگر برای پیگیری و مانیتورینگ دقیق بخش CCU و اتاق مراقب های ویژه نیز دوربینی بر روی سقف تعبیه شد تا لحظه به لحظه وضعیت عمومی امام(ره) به پزشکان گزارش شود. البته تصمیم گیری درباره فیلمبرداری از امام(ره) به عهده زنده یاد حاج احمد آقا بود و کسی نمی توانست بدون دستور وی فیلمبرداری از امام(ره) و برخی افراد را انجام دهد.
چه زمانی امام نسبت به حضور دوربین واکنش نشان دادند؟
پیش از مراجعه به اتاق عمل و زمانی که امام (ره) نماز را به صورت ایستاده خواندند تصویر برداری انجام شد. چند روز بعد، امام(ره) درخواست تلویزیون کردند و اتفاقاً آن تصاویر را دیدند. به حاج احمدآقا گفتند چه کسی از من فیلمبرداری کرده است؟ آنجا بود که توضیح داده شد این کار برای رفع نگرانی مردم انجام شده و امام در نهایت پذیرفتند.

آیا توصیه های پزشکی از طریق حاج احمدآقا به امام(ره) منتقل می شد یا در این خصوص صحبت هایی با خودشان صورت می گرفت؟
هر دو مورد وجود داشت. امام(ره) هیچگاه در مقابل دستور و نظر پزشکان موضع نمی گرفتند و نهایت همکاری را با تیم پزشکی داشتند. بسیاری از پزشکان بر این مسئله اذعان داشتند که امام خمینی (ره) بهترین بیمار آنها بود. در برخی مواقع نیز خود ایشان مشورت هایی را با پزشکان ترتیب می دادند و تجویز های لازم را دریافت می کردند.
شرایط ملاقات ها و دیدار سران کشور در زمان بیماری امام، به چه ترتیبی انجام می شد ؟
هیچ فردی به جز حاج احمدآقا و پزشکان در این دوران با امام(ره) ارتباط نداشتند. حاج احمد آقا مسایل مهم را پیگیری می کردند ولی ملاقاتی انجام نمی شد. البته حضور مسئولانی چون مقام معظم رهبری که در آن زمان ریاست جمهوری را بر عهده داشتند و نیز آیت الله هاشمی رفسنجانی از موارد استثنا بود.

***

بررسی دوره های مختلف بستری شدن حضرت امام

دکتر سید حسن عارفی سرتیم پزشکی حضرت امام که از آغازین روزهای ورود امام به میهن تا لحظات پایانی عمر با برکت ایشان در کنار پزشکان امام و نحوه گزینش آنان، از توجه حضرت امام به جامعه پزشکی، از شجاعت و آرامش زاید الوصف آن مرد بزرگ، و از توجهات دقیق امام در سخت ترین شرایط به خدای بزرگ برایمان سخن گفت.

چه شد که به عنوان رئیس تیم پزشکی حضرت امام منصوب شدید؟

قبل از این که امام خمینی از پاریس به تهران بیایند در ایران، به خصوص در اطراف بازار، کمیته هایی به عنوان کمیته استقبال تشکیل شده بود. این کمیته ها گروه های مختلفی بودند که کارهایی برای استقبال امام انجام می دادند. از جمله کمیته تدارکات، کمیته مواظبت ها و کمیته پزشکی بود. بنده به علت تخصص های متعددی که داشتم و با شناختی که مردم کوچه و بازار و به خصوص اهالی بازار از من داشتند به عنوان یکی از اعضای تیم پزشکی استقبال امام انتخاب شدم.

امام(ره) به تیم پزشکی خود دلداری و دلگرمی می‌دادند/ بیمار حرف گوش‌کنی مانند امام نداشتم/ تاکید امام به همدلی و همفکری مسئولان کشور بود

در بدو ورود حضرت امام از فرودگاه مهرآباد تا بهشت زهرا خدمت ایشان بودم. این ها بارها تکرار و چاپ شده و در کتاب خاطراتم به نام «طبیب دل ها» آمده است. جمعیت در فرودگاه مهرآباد فوق العاده زیاد بود. بنده در معیت امام و در ماشین دیگری خدمتشان بودم. تا این که در بهشت زهرا آن سخنرانی غراء را انجام دادند.

بارها هلیکوپتر کوشش می کرد امام را به تهران منتقل کند منتها جمعیت مانع می شد. ما ایشان را از درب عقب آمبولانس وارد و از محیط شلوغ بهشت زهرا خارج کردیم. نهایتاً ایشان در وسط راه با هلیکوپتر به تهران عزیمت کردند. شروع آشنایی من با ایشان از همین جا بود. بعدها هم به عنوان مسئول تیم پزشکی و طبیب ایشان، ایشان را ملاقات و اگر احتیاج بود دارو تجویز می کردم.

شما تأسیس بیمارستان قلب در جماران را پیشنهاد دادید یا ابتکارش از حاج احمد آقا بود؟

طرح آن از بنده بود. بعد از انقلاب حضرت امام به قم تشریف آوردند. اما به علت ناراحتی قلبی به پیشنهاد بنده به تهران منتقل شدند. ایشان حدود 48 روز در بیمارستان شهید رجائی فعلی بودند. بعداً به منزلشان در خیابان دربند، که موقتی بود، منتقل شدند. من هم در خدمتشان بودم. همیشه آمبولانسی در اختیار ما بود که اگر مشکلی به وجود آمد بلافاصله ایشان را به بیمارستان شهید رجائی منتقل کنیم.

در جماران نیز همان آمبولانس و همان تیم پزشکی، که کارکنان اورژانس تهران بودند، حضور داشتند. منتها به فکرم رسید که اگر یک شب برای حضرت امام مشکلی به وجود بیاید، چه خواهیم کرد. امکان این که در شرایطی که ترورها وجود داشت بتوانیم حضرت امام را سریع از جماران به بیمارستان نزدیکی منتقل کنیم، وجود نداشت. به حاج احمد آقا پیشنهاد کردم که در نزدیک ترین محل باید یک مرکز قلب، حتی به صورت مختصر، داشته باشیم. ایشان هم قبول کرد. بعد بیمارستان بقیه الله جماران با پیشنهاد بنده ساخته شد. در ساختنش نیز نظارت کامل داشتم.

در چه مواردی از بیماری های امام غفلت یا در مورد مداوای ایشان اشتباه کردید؟ اصلاً چنین احساسی دارید؟

نه، هیچ اشتباهی نکردیم. چون تیم پزشکی مجهز بود. متخصصان متعدد بودند. از جهت پزشکی دقیق پیشبینی و پیشگیری و راهنمایی می شد. بهترین کاری که صورت گرفت این بود که قبل از این که بیمار شود و به بیمارستان احتیاج پیدا کند، در فاصله بیست متری محل سکونتشان بیمارستان ساختیم. ایشان در همان زمانی که بیمارستان آماده شده بود سکته وسیع قلبی کردند. قلبشان ایست کرد. درست پیشبینی کرده بودیم و بلافاصله ایشان احیا و به آن جا منتقل شدند.

در سه سال و سه ماه بعد از آن حادثه به وسیله تله متری، قلب ایشان را کاملاً تحت کنترل داشتیم. تیم پزشکی کاملاً هر ضربه قلب ایشان را تحت کنترل داشت. کار طبی ایشان به بهترین وجه انجام شد. فکر نمی کنم اصلاً مسئولی در دنیا باشد که به این دقت کارهای پزشکی اش رصد و تشخیص و درمان می شده است.

سبب فوت حضرت امام زخم در معده بود. فکر نمی کنید همه توجهتان متوجه قلب امام بود و از بقیه مسائل غفلت کردید؟

نه، ایشان ناگهانی خونریزی معده کرده بود. این هم برای هر فردی ممکن است اتفاق بیفتد. ایشان هم وقتی روز پنجشبه ساعت هفت صبح مریض شدند، تقریباً جمعه صبح تشخیص دادیم. یعنی از این سریع تر در هیچ جای دنیا و هیچ جای طب وجود ندارد. ما هم آندوسکوپی، کاستروسکوپی و اِکو کردیم و تشخیص دادیم که این خونریزی، خونریزی معده است. تشخیص هم سرطان معده بود.

در طول این مدت از حضرت امام چکاپ کامل گرفتید؟ مثلاً سالانه؟

نه، اصلاً سالانه نبود. ایشان هر چند ماه یک دفعه مثلاً احساس ضعف می کردند یا احساس نامطبوعی داشتند و ما از فرصت استفاده می کردیم و یک آزمایش کامل انجام می دادیم.

 ظاهراً در روزها یا ماه های پایانی متوجه شدید امام دچار کمخونی شدید است.

 نه، متوجه کمخونی نشدیم. بیماری ایشان با خونریزی مشخص شد نه با کمخونی.

 یعنی اصلاً دچار کمخونی شدید نبود؟

 نه.

 نوع بیماری هایی که امام به آن مبتلا می شد چه بود؟

 ایشان مثل هر فرد مسنی یک مقدار دردهایی در مفاصلشان داشتند که به وسیله ارتوپدها برطرف شد. از نظر ارتوپدی ورزش هایی به ایشان داده شد که آن را انجام می دادند و درد مفاصل تقریباً برطرف شد. توصیه شد برای سلامتیشان راهپیمایی داشته باشند. ایشان انجام می دادند. استادهای دانشگاه ایشان را معالجه می کردند. یک بار در چشمشان احساس کوچکی کردند. متخصص آوردیم معاینه کردند و گفتند اصلاً مشکلی ندارند. هر چند وقت یک دفعه آزمایش انجام می شد. یک بار چربی ایشان یک مقدار بالا رفت که با رژیم غذایی کنترل شد.

ایشان تقریباً از سلامتی نسبی برای سنشان برخوردار بودند. بیماری سرطان هم اکثراً با علائم دیگری ظاهر می شود. این طور نیست که یک فردی بگوید درد دارد. ما دردش را دنبال کنیم و سرطان را تشخیص دهیم. سرطان های مختلف با علائم و نشانه های خیلی مرموز و مخفی ظاهر می شود. منتها اولین علامتی که ایشان ذکر کردند مقداری خون بود که در اجابتشان دیده بودند. از همان تشخیص دادیم که این باید مشکلی باشد. متأسفانه سرطان معده بود. بعد هم معلوم شد سرطان خون بوده که اولین تظاهراتش را به طریق زخم معده نشان داده.

 یک تهمتی مطرح می شود که برای نسل جدید خیلی مهم است. البته این مسئله برای کسانی که امام را درک کردند حل شده است. می گویند امام وقتی آمدند قم اندیشه حکومت و زمامداری نداشتند. حتی خودشان تأکید داشتند می خواهم درس و بحث طلبگی ام را ادامه دهم. این بیماری در واقع یک بیماری ساختگی بود که امام به این بهانه از قم به تهران بیایند و در جماران مستقر شوند و حکومت را به دست بگیرند و وارد چرخه زمامداری شوند. تا چه حد این تهمت را می پذیرید؟ امام واقعاً بیمار بود؟ بیماری اش چه بود؟

 مدارک بیماری ایشان را با مدرک چاپ کردیم. ایشان در قم وقتی از پله های منزلشان بالا رفتند که مردم را ببینند و پاسخگو باشند، سینه شان درد گرفته بود. هر فردی اگر موقع فعالیت، به خصوص موقع بالارفتن از پله یا سربالایی، سینه اش درد بگیرد نشان می دهد رگ های قلبش تنگ است. نواری هم که گرفته شده بود کاملاً غیرطبیعی بود. در همان لحظه ایشان را به عنوان یک مریض قلبی تلقی کردیم. منتها به دلیل شرایط آن موقع که جنگ و کردستان و غیره و غیره مطرح بود، توصیه کردم و این کار را انجام دادم. یک سی.سی.یو خانگی تشکیل دادم. یعنی از بیمارستان شهر مانیتور به خانه آوردیم و آن جا سیم کشی کردند و یک سی.سی.یو در منزل مرحوم اشراقی قرار دادند. من هم به عنوان پرستار نشستم پای مانیتور.

کسی که این تهمت را می زند نه اطلاعات علمی دارد نه سواد نه فهم نه شعور. به هر جهت ایشان قم بودند. روزهای اول یک مقدار حالشان بهتر شد. بعد روز سوم چهارم یک خرده ناراحتی شدت پیدا کرد و یک مقدار فشارشان سقوط کرد. پیشنهاد کردم ایشان را بیاورند تهران. یعنی خدمتشان رسیدم و گفتم که امکانات تهران بیشتر از این جاست. ایشان هم قبول کرد.

شب برفی ساعت 2 بعد از نصف شب در تهران ایشان را بردیم بیمارستان. ایشان 47 روز در بیمارستان بود. چنین حرف هایی مثل حرف هایی است که خیلی ها می زنند و بی پایه و اساس و بی ربط است و ناشی از عدم فهم و درک و شعور آن افراد است. اصلاً جریان بیماری های امام با مدرک در کتاب «طبیب دل ها» چاپ شده. تاریخ تمام نوارهای ایشان آن جا هست. آن افراد بیایند رجوع کنند. نوار اولیه هم آن جا چاپ شده.

 امام به جز بیماری های قلبی از بیماری خاصی رنج نمی بردند؟

 نه بیماری های مربوط به سن بود. مثل درد مفاصل و درد کمر.

 پیش می آمد امام سرما بخورد؟

 خیلی نادر بود.

 نگاه حضرت امام به جامعه، جایگاه و قداست پزشکی چگونه بود؟ بالاخره این نگاه در برخورد با شما و تیم پزشکی و یا پزشکان جامعه آن روز محسوس بود.

 امام بارها ذکر کردند که امکانات پزشکی باید برای تمام آحاد مردم پیاده شود. به خصوص فکر می کردند یک بیمار از مشکلات تمهیدات پزشکی نباید رنج ببرد. یعنی اگر کسی از بیماری اش رنج می برد، نباید از کمبودها و مسائل مالی و غیره هم رنج ببرد. چون رنجشان چندین برابر می شود. حداقل این قسمت از رنج را باید حذف کرد. آن بیماری را باید کنترل کرد نه این که کمبود امکانات پزشکی، رنج را چندبرابر می کند. این نظر ایشان بود و درست است. منتها دولتمردان و حکومت ها باید در این قسمت گام های بلندی بر می داشتند که عملکردشان کمرنگ بوده یا نبوده یا حتی معکوس بوده. اخیراً با ابلاغیه هایی که صادر شده امید آن می رود که مقداری به چیزهایی که حضرت امام گفتند نزدیک تر شویم یا برسیم.

در دوره ای که امام زندانی شدند ساواک از امام ترسیده بود. به اعتراف خودشان در بازجویی ها به جای این که امام بترسد ما ترسیدیم. شجاعت و آرامش ایشان را در لحظات پایانی دست و پنجه نرم کردن با مرگ احساس کردید؟

 ایشان آرامش کامل داشت. تا لحظات آخر اصلاً نه احساس ترسی داشت نه چیزی. ذکر می گفت. فشارش به حدود سه و نیم یا چهار سقوط کرده بود مع الوصف دائماً ذکر می گفت. ترسی نداشت. از هیچ چیز نمی ترسید. نه از مرگ می ترسید نه از ساواک نه از دشمن. از هیچ کس نمی ترسید. از خدا فقط می ترسید. آن هم نمی ترسید. چون کارش را انجام می داد. کسی که انجام وظیفه کند از خدا ترسی ندارد.

در آن لحظات و روزهای پایانی ارتباط عاطفی امام با فرزندان، بیت، پزشکان و اطرافیانش چگونه بود؟

عادی بود. ایشان قبول کرده بود این سیری است که باید طی کند. خانواده می آمدند ملاقاتشان. مسئولین می آمدند خدمتشان. در یک لحظه هم که مسئولین آقای خامنه ای، آقای هاشمی، آقای میرحسین موسوی و آقای موسوی تبریزی بودند گفتند: «شما اگر با هم باشید دشمن هیچ کاری نمی تواند بکند.» این را خودم شنیدم و در نوشته هایم آوردم. با خانواده، بچه ها و نوه ها خیلی دوست بود.

در آن شرایط همه مسئولین نظام و مردم نگران بودند و دغدغه داشتند. کدام یک از بلندپایگان نظام بیشتر به ایشان سر می زدند؟ چه کسی بیشتر از همه نگران بود و دغدغه داشت؟

همه می آمدند. همه هم دغدغه داشتند. عزیزشان، رهبرشان و مرجع تقلیدشان داشت رنج می برد و بیمار شده بود. به طور طبیعی همه بودند. نمی شود گفت چه کسی بیشتر نگران بود. از فرزندان تا مسئولین همه نگران و ناراحت بودند. همه کاری که می توانستند انجام دهند را انجام می دادند.

امام برخوردش با مسئولین یا شخصیت هایی که می آمدند خدمتشان، چطور بود؟ هیچ احساس کردید از آمدن چه کسانی بیشتر خوشحال می شدند؟

ایشان بیمار بود. این که آدم از ناراحتی خودش اطلاع داشته باشد برایش کافی است. دیگر نمی توان فهمید عکس العملش نسبت به حسن بیشتر است یا به حسین یا تقی. هر کس می آمد آن جا سلام می کرد ایشان جواب می داد. دعا می خواست، دعا می کرد. دستبوسی می کردند می رفتند.

در آن شرایط حاج احمد آقا را چطور می دیدید؟

ایشان شدید نگران بود. دائماً مثل پروانه در خدمت ایشان بود و انجام وظیفه می کرد. تیم پزشکی را راهنمایی می کرد. خیلی از راهنمایی ها از طریق حاج احمد آقا بود.

رفتار و منش امام با خدمه بیمارستان و پزشک ها چطور بود؟ احیاناً اگر ضرورت های پزشکی در چارچوب مبانی دینی نبود، واکنش امام چطور بود؟

وقتی به توصیه من حضرت امام را از قم آوردیم تهران، حجاب پرستاری در بیمارستان ها مثل زمان شاه بود. یعنی پرستار بدون روسری کار می کرد. ایشان من را صدا کردند و گفتند: «پرستار من تویی و پزشک من هم تویی.» من هم چون قول داده بودم که وقتی می آیند تهران پرستار و پزشکشان باشم، دیگر اجازه نمی دادم کسی نه طبابت کند نه وارد اتاق ایشان شود. شرایط آن موقع طوری بود که هنوز در بیمارستان ها پرستارها روسری نداشتند. یعنی وقتی وارد بیمارستان شهید رجائی شدیم، اصلاً رئیس پرستاری همان قیافه زمان شاهی را داشت.

واکنش ایشان نسبت به استرس و اضطراب مسئولین و پزشکان چطور بود؟

اگر ایشان می فهمید ما نگرانیم، ما را دلداری می داد.

عجب! یعنی چنین چیزی پیش آمد؟

بارها اتفاق افتاد.

چه می فرمودند؟

هیچ. بالاخره با حرکت و صحبت هایشان یک مقدار ما را دلداری می دادند.

خارج از همه تعارفات امام را چطور برای نسل جوان توصیف می کنید؟

حضرت امام آدمی کاملاً صادق بود. یک عده ممکن است صداقتشان زبانی باشد. در صورتی که ایشان در عمل صادق بود. ایشان غیر از خدا از هیچ چیز نمی ترسید. فقط کوشش می کرد آن چیزی که خدا ذکر کرده اجرا کند. امام انجام وظیفه اش را مهم ترین کار می دانست. بارها ذکر کرده بود که شما کارتان را انجام دهید. موفقیت و غیرموفقیتش مهم نیست.

از صبح که بلند می شدند فعال بودند تا آخر شب. یا مشغول مطالعات بودند یا مجلات و گزارش های سیاسی دنیا را می خواندند یا رادیو دستشان بود و جلسات مجلس را گوش می کردند یا رادیو دستشان بود و بی.بی.سی و رادیوهای خارجی را گوش می کردند که ببینند چه می گویند. از نظر سیاسی و اجتماعی جلوتر از همه بود. ایشان اخلاق را عملی به کسانی که در اطرافشان بودند نشان می داد. بنابراین الگویی از علم و فعالیت و عمل و و صداقت و و شهامت بود. مجموعه ای از همه چیز بود. یعنی یک آدم چندبُعدی بود که در هر بُعد کاملاً قابل تقدیر و قابل تقدیس و قابل اکرام بود.

 شیرین ترین خاطره ای که در این ایام از ایشان دارید کدام است؟

 ده یازده سالی که خدمت ایشان بودم همه اش خاطره بود. تقریباً تمام خاطرات در طبیب دل ها نوشته شده. ایشان در آن سن نسبتاً بالا به صورت خستگی ناپذیر فعالیت می کرد. تمام مسائل سیاسی دنیا را دقیق گوش می کردند و می خواندند و دقت می کردند.

هر کس فکر می کند جمعه برای خودش است و باید استراحت کند. به خصوص فکر نمی کنم بعدازظهر جمعه کسی اجازه دهد دیگران با او حرف بزنند. می خواهد بخوابد و استراحت کند. یک روز جمعه ایشان به دلیلی من را صدا کردند. کار داشتند. وقتی رفتم خدمتشان دیدم خبرگزاری پارس را دارد می خواند. ساعت 1:30 بعدازظهر. یعنی می خواست ببیند در دنیا چه خبر است. چون خبرگزاری به ایشان می رسید و اخبار جهان در اختیارشان بود.

یک بار هم روز عید فطر تمام مسئولین مملکت آمدند در اتاقشان و دور هم جمع شده بودند. در یک لحظه سکوت برقرار شد. یکی از مسئولین گفت مفتی اعظم عربستان چنین حرفی ذکر کردند. ایشان چیزی گفتند که برای یک ساعت بعد بود. اتفاقاً آن جا با یکی از برادرهایی که کنارم نشسته بود گفتیم امام جلوتر از این هاست. ایشان در همه چیز الگو و پیشقدم و پیشگام بود. پیشوای ما بود در همه چیز.

 هزینه های پزشکی امام در این مدت چطور تأمین شد؟

 اگر دکتری را دعوت می کردم تا کارهایی انجام دهد، هزینه ها پرداخت می شد. خود امام هزینه ها را می دادند.

 در باره تساوی اهمیت جان امام و سایر بیماران برای پزشکان، خاطره خاصی از ایشان دارید؟ مخصوصاً در بحث تأسیس بیمارستان قلب. به هر حال برای امام بیمارستان ویژه ای با تجهیزاتی که از آلمان آمد ساخته شد. امام نسبت به این حقی که در بیمارستان برای ایشان در نظر گرفتید چگونه برخورد کرد؟

 کسانی که این حرف ها را می زنند حتماً مغرض و بی اطلاع هستند و جاهلند و نه شعور دارند نه درک نه فهم. آن بیمارستان قلب جماران، قبل از این که امام ناراحت شوند، در اختیار مردم بود. ما و همکارانمان به آن جا مریض می بردیم و آنژیوگرافی می کردیم. نزدیک رایگان. بعد از این هم که امام به آن جا تشریف آوردند به صورت کاملاً آشکار راه افتاد و تخت های دیگرش در اختیار مردم بود. بعد از رحلت ایشان تا کنون نیز آن جا یک مرکز قلب بوده که روزی ده پانزده آنژیوگرافی و پنج شش عمل جراحی قلب باز در آن انجام می شود. آن هم با یک تعرفه بسیار بسیار پایین. یعنی آن بیمارستان فردی نبود. در اختیار مردم بود. درمان ایشان هم به عنوان یک آدمی که آن جا بستری بود انجام می شد.

موضوع مهم این است که هر سیستمی در هر جای دنیا وظیفه دارد بیماری های مسئولینش را تشخیص دهد و درمان کند. سیستم ما هم موظف بود برای امام تختی داشته باشد و ایشان را بستری و وسایلی برای درمانش تهیه کند و بیماری اش را تشخیص دهد. ما هم آن جا را برای ایشان و مردم دیگر درست کردیم. آمار و ارقام هم نشان می دهد قبل از این که ایشان اصلاً پایش را آن جا بگذارد، آن جا فعال و در اختیار مردم بود. منتها به صورت مخفی. مردم می گفتند: ما را در یک ماشین می گذارند و می برند یک جا آنژیوگرافی می کنند که نمی فهمیم. ولی بعداً آنژیو می شدند و می آمدند بیرون و می رفتند به خانه شان.

از برکات وجود ایشان در آن بیمارستان بود که الان آن جا یکی از بیمارستان های قلب ایران است. آن جا ده ها کار پزشکی انجام می شود که ممکن است در آمریکا هم انجام نشود. بنابراین مطالبی که ذکر می کنند به این دلیل است که مغرضند یا بی شعورند و شعور ندارند یا نفهمند و نمی دانند فهم چیست. پایتان را آن جا بگذارید تا ببینید چه افرادی به آن جا می آیند و می روند. یعنی بیمارستانی است در اختیار مردم با تعرفه پایین و نسبتاً دولتی و با پزشکان و امکانات خوب.

بعد از آن که ایشان رحلت کردند آن دستگاه مستهلک و تمامش جمع آوری و دستگاه دیگری خریداری شد و بیمارستان توسعه پیدا کرد. آن موقع تعداد تخت هایش کم بود و به تدریج به آن اضافه شد و قسمت های جدید ساخته شد. الان به عنوان یک مرکز قلب فعالیت می کند. یعنی اگر آن جا ساخته نمی شد الان خیلی مردم از تجهیزات پزشکی و تشخیص درمان محروم بودند.

 معیارتان در گزینش پزشکان امام چه بود؟

 دقت می کردیم که هم جنبه های مذهبی آن ها قوی باشد و جنبه های علمشان. یعنی فقط مذهبی بودن ملاک نبود. از نظر علمی در سطوح بالا و تمامشان استادهای دانشگاه بودند. از نظر علمی کاملاً به روز و از نظر مذهبی هم درجه یک بودند.

 برخورد امام با بیماری و دقت و دغدغه ایشان نسبت به سلامت شان چگونه بود؟

 دستوراتی که می دادیم را صددرصد اجرا می کردند. منظم ترین مریضی بود که ما دیده بودیم.

 در این مدت چه درس های فقهی در زمینه فقه پزشکی از امام یاد گرفتید؟

 تلویزیون بارها نشان داد ایشان در حالی که خون به وسیله سرم در رگش جاری بود، نمازش را ایستاده می خواند. یعنی اگر انسان با وجود خون و سرم می تواند بایستد و نمازش را بخواند باید چنین کند. بنابراین ایشان دقیق اجرا می کرد و اجرا کرد. درس از این بالاتر نیست. حالا یک کسی ممکن است شصت پایش یک مقدار ناراحت باشد بگوید می شود نماز نخواند یا قضایش را خواند. در صورتی که تلویزیون بارها نشان داده ایشان با کمک اطرافیان در حالی که خون در رگش جاری بود با زحمت نمازش را ایستاده خواند و رکوع و سجودش را انجام داد. این بزرگ ترین درس فقهی است که یک مرجع می دهد. دیگر فکر نمی کنم چیزی عملی تر از این وجود داشته باشد. یعنی در هر شرایطی باید نماز را خواند. حتی اگر انسان در آب دارد خفه می شود باید آن قدر که روی آب است و زیر آب نرفته نمازش را باید بخواند. ایشان عملاً به ما و همه جهانیان نشان داد که نماز را باید خواند. حتی موقعی که از نظر بیماری مشکل داریم./۰۸ خرداد ۱۳۹۳ -عصرایران

***

شما تأسیس بیمارستان قلب در جماران را پیشنهاد دادید یا ابتکارش از حاج احمد آقا بود؟

طرح آن از بنده بود. بعد از انقلاب حضرت امام به قم تشریف آوردند. اما به علت ناراحتی قلبی به پیشنهاد بنده به تهران منتقل شدند. ایشان حدود 48 روز در بیمارستان شهید رجائی فعلی بودند. بعداً به منزلشان در خیابان دربند، که موقتی بود، منتقل شدند. من هم در خدمتشان بودم. همیشه آمبولانسی در اختیار ما بود که اگر مشکلی به وجود آمد بلافاصله ایشان را به بیمارستان شهید رجائی منتقل کنیم. در جماران نیز همان آمبولانس و همان تیم پزشکی، که کارکنان اورژانس تهران بودند، حضور داشتند. منتها به فکرم رسید که اگر یک شب برای حضرت امام مشکلی به وجود بیاید، چه خواهیم کرد. امکان این که در شرایطی که ترورها وجود داشت بتوانیم حضرت امام را سریع از جماران به بیمارستان نزدیکی منتقل کنیم، وجود نداشت. به حاج احمد آقا پیشنهاد کردم که در نزدیک ترین محل باید یک مرکز قلب، حتی به صورت مختصر، داشته باشیم. ایشان هم قبول کرد. بعد بیمارستان بقیة الله جماران با پیشنهاد بنده ساخته شد. در ساختنش نیز نظارت کامل داشتم.

 بیماری  امام «سرطان معده»بود

ایشان مثل هر فرد مسنی یک مقدار دردهایی در مفاصلشان داشتند که به وسیله ارتوپدها برطرف شد. از نظر ارتوپدی ورزش هایی به ایشان داده شد که آن را انجام می دادند و درد مفاصل تقریباً برطرف شد. توصیه شد برای سلامتیشان راهپیمایی داشته باشند. ایشان انجام می دادند. استادهای دانشگاه ایشان را معالجه می کردند. یک بار در چشمشان احساس ناراحتی کوچکی کردند. متخصص آوردیم معاینه کردند و گفتند اصلاً مشکلی ندارند. هر چند وقت یک دفعه آزمایش انجام می شد. یک بار چربی ایشان یک مقدار بالا رفت که با رژیم غذایی کنترل شد. ایشان تقریباً از سلامتی نسبی برای سنشان برخوردار بودند. بیماری سرطان هم اکثراً با علائم دیگری ظاهر می شود. این طور نیست که یک فردی بگوید درد دارد. ما دردش را دنبال کنیم و سرطان را تشخیص دهیم. سرطان های مختلف با علائم و نشانه های خیلی مرموز و مخفی ظاهر می شود. منتها اولین علامتی که ایشان ذکر کردند مقداری خون بود که در اجابتشان دیده بودند. از همان تشخیص دادیم که این باید مشکلی باشد. متأسفانه «سرطان معده »بود. بعد هم معلوم شد سرطان خون بوده که اولین تظاهراتش را به طریق زخم معده نشان داده.

***

دکتر حسن عارفی، پزشک امام خمینی

پس از گذراندن تحصیلاتش در دبیرستان برای اخذ تخصص پزشکی در رشته اطفال و داخلی راهی نیویورک شد، مدرک فوق‌تخصص قلب و عروق را نیز در آمریکا به پایان رساند و پس از آن برای خدمت به مردم سرزمینش راهی ایران شد. دکتر حسن عارفی پزشک مذهبی و متدینی که بیش از ۱۱ سال همراه و همگام با امام خمینی(ره) بود، با گذشت ۲۹ سال از ارتحال امام هنوز با تمام وجود به راه ایشان و اینکه آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند، معتقد است. امام خمینی (ره) را الگوی اخلاق می‌داند و توصیه‌اش به همه مردم نیز اخلاق و صداقت است. جزئیات گفت‌وگو با دکتر حسن عارفی، پزشک امام خمینی  به شرح زیر است:

*** ابتدا خودتان را معرف کنید و بفرمایید چه شد که به عنوان پزشک امام خمینی (ره) انتخاب شدید؟

ـ بسم الله الرحمن الرحیم. سیدحسن عارفی هستم. دارای 5 تخصص و فوق‌تخصص که در مدت حیات پربرکت حضرت امام مسئولیت تیم پزشکی ایشان را بر عهده داشتم. در سال 1354 پس از اینکه دوران تخصصی خود را در آمریکا گذارندم به ایران آمده و وارد دانشگاه علوم پزشکی تهران شدم و به عنوان استادیار فعالیت خود را ادامه دادم و سه سال مشغول برنامه‌های علمی در این دانشگاه بودم. به علت شناختی که متدینین تهران از من داشتند از من دعوت شد که به عنوان پزشک حضرت امام باشم و ایشان قبل از اینکه به ایران تشریف بیاورند در تهران کمیته‌های استقبال شامل تیم‌های مختلف از جمله تجار بازار اقدامات لازم را انجام دادند و کمیته استقبال شامل قسمت‌های مختلف از جمله تدارکات، انتظامات، حفاظت و پزشکی بود و من به دلیل تخصص‌های مختلف از جمله قلب و عروق در این کمیته انتخاب شدم و به عنوان مسئول تیم پزشکی در خدمت حضرت امام خمینی (ره) بودم.

برنامه کمیته استقبال این بود که اگر در بدو ورود امام مشکلی پیش آمد مجهز باشند و اقدامات لازم را انجام دهند. که جلسات متعددی قبل از ورود امام به ایران تشکیل شد تا تمهیدات لازم اندیشیده شود و زمان‌هایی که توسط آیت‌الله طالقانی راهپیمایی می‌شد ما در آن زمان در حسینیه‌ها و منازل، بیمارستان‌های ابتدایی با امکانات فراهم کرده بودیم تا اگر مردم تیرباران شدند و بیمارستان‌ها گنجایش نداشت به این حسینیه‌ها و منازل مجهز منتقل شوند. زمانی که امام به ایران آمدند از مهرآباد تا بهشت‌زهرا (س) بنده با یک آمبولانس بزرگ و مجهز در خدمت ایشان بودم.

آن روز جمعیت انبوهی در بهشت‌زهرا (س) حضور داشت. هلی‌کوپتری که می‌خواست پس از سخنرانی کوبنده ایشان، امام را منتقل کند، به دلیل انبوه جمعیت نتوانست فرود بیاید. بنابراین ایشان را با آمبولانس منتقل کردیم و پس از خارج شدن از محوطه وارد یک محوطه خاکی شده و حضرت امام بقیه مسیر را با بالگرد طی کردند.

12 سال گوشم به ضربان قلب امام بود

حضرت امام در طول 11 سالی که من در خدمتشان بودم ناراحتی قلبی داشتند و بارها ایشان با درد قلبی مواجه می‌شدند که تیم پزشکی ایشان را به وسیله داروهای تزریقی یا ... درمان می‌کردند ولی 12 روز قبل از رحلتشان بیماری‌ دیگری در ایشان ظاهر شد و دچار خونریزی دستگاه گوارش شدند که تشخیص داده شد زخم‌های بدخیمی در معده ایشان ایجاد شده که نوعی سرطان معده بود ولی سرطان اصلی در ایشان سرطان خون بود که پس از چند روز گلبول‌های سفید ایشان افزایش یافت و سرانجام ایشان به دلیل سرطان خون رحلت کردند و چند روز آخر ایشان از قلبشان مشکلی نداشتند و دچار سکته قلبی نیز نشدند.

***تصور شما قبل از اینکه امام را ملاقات کنید از یک فرد روحانی چه بود و بعد از اینکه امام را دیدید این تصور چگونه شد؟

ـ‌  59 سال پیش که وارد دانشگاه تهران شدم از آنجایی که شخص مذهبی بودم و در یک خانواده مذهبی به دنیا آمدم سوالات مذهبی زیادی به ویژه در مورد مسائل پزشکی داشتم، کالبدشکافی و اهدای عضو از جمله این مسائل بود. بنابراین به دلیل کارم زیاد با روحانیون سر و کار داشته‌ام و هر چند وقت یکبار سوالاتم را نزد روحانیون مطرح و در مورد آن بحث می‌کردم.  جامعه شناخت یک پزشک مذهبی از من داشت به طور مثال آیت‌الله طالقانی زمانی که از زندان آزاد شدند اول به بیمارستان سوم شعبان انتقال یافتند و من در خدمت ایشان بودم و با روحانیت یک معاشرت تنگاتنگی داشتم.

زمانی که خدمت امام مشرف شدم دیدم ظاهر و باطن ایشان یکی است. ایشان کاملاً صادق و شجاع بود و از هیچ چیز نمی‌ترسید به غیر از خدا. تاکنون فردی مثل ایشان ندیده‌ام. زمانی که انقلاب به ثمر رسید و من از تهران تا قم در خدمت ایشان بودم، در میانه راه خودرویی که ایشان را حمل می‌کرد به دلیل فشردگی جمعیت خودرو خراب شد و مجبور شدم ایشان را با آمبولانسی که در اختیار من بود منتقل کنم. زمانی که ایشان جلوی آمبولانس نشستند برخی از روبه‌رو اسلحه‌ به دست بودند ولی ایشان هیچ ترسی نداشتند.

یک شب آقای انصاری که در دفتر حضرت امام حضور داشتند با من تماس گرفتند و اطلاع دادند که امشب را به منزل نروم و به جماران بروم. زمانی که آنجا حضور یافتم به من اطلاع دادند که صدام قرار است جماران را بزند. ما به عنوان تیم پزشکی مجهز حضور یافتیم که تا اگر خدایی ناکرده اتفاقی افتاد اقدامات لازم را انجام دهیم. هواپیماهای صدام آمدند. حرکتشان از آسمان مشخص بود ولی امام از بالکن ساختمان این صحنه را تماشا می‌کردند ما خدمت حضرت امام اعلام کردیم که این کار خطرناک است ولی امام بی نهایت آرام بود.

ایشان از جهت علم بالاترین معلم اخلاق بودند و همین سبب شده که من و تیم پزشکی جذب ایشان شویم. ما عاشق ایشان بودیم و امام را همچون پدر و سرور خود می‌دانستیم. 13 نفر تیم پزشکی ثابت بود و در روزهای آخر هر شب دو نفرمان کشیک می‌دادیم که با تمام وجود عاشق امام بودیم و از بودن با آن لذت می‌بردیم.

*** در این مدت برایتان پیش آمده بود تا سوال پزشکی از امام بپرسید؟

ـ بله. اهدای اعضا از جمله مسائلی بود که در حوزه پزشکی از امام سوال کردم و تا پیش از این هیچ یک از مراجع اظهارنظری نداشتند و  امام خمینی (ره) در نامه‌ای به صورت استفسار این موضوع را کامل توضیح دادند و رضایت‌شان را اعلام کردند.

ایشان بیمار بسیار مطیعی بودند که دستورات پزشک را به دقت عمل می‌کردند، چند سال قبل از رحلت‌شان به دلیل سن بالا و وضعیت جسمانی درد در زانو و کمر داشتند که از ایشان تقاضا کرده بودم ورزش‌های خاصی را انجام دهند که ایشان دقیق این ورزش‌ها را اجرا می‌کردند و امام خمینی (ره)‌ به هیچ  عنوان هیچ دارویی به غیر از آنچه که ما برایشان تجویز می‌کردیم مصرف نمی‌کردند، گاهی مسئولین یا دوستانی از وزارت بهداشت داروهایی از سفرهای علمی خود به خارج از کشور را به ایران آورده و برای حضرت امام می‌آوردند ایشان دارو را کنار تخت خود گذاشته و در مورد آن از من سوال می‌کردند و هیچ عنوان هر دارویی را مورد استفاده قرار نمی‌دادند.

***پس از رحلت امام خمینی (ره) وضعیت روحی شما چگونه بود؟

ـ هنوز بعد از 29 سال احساس می‌کنم امام خمینی (ره) زنده است، در دانشگاه و کلاس‌های درسی‌ام این موضوع را به دانشجویان می‌گویم و اخلاق امام را بازگو می‌کنم، ایشان الگوی همه ما در بسیاری از موضوعات است. من مدت زمان زیادی را با حضرت امام سپری کردم و چیزی به غیر از نیکی و صداقت از ایشان ندیدم. از امام خیلی مسائل یاد گرفتم و اگر همه ما الگویمان حضرت امام باشد وضعیت‌مان خیلی بهتر می‌شود.

***شما بابت طبابت امام چقدر حقوق می‌گرفتید؟‌

ـ من هیچ حقوقی دریافت نمی‌کردم و درخواستی در این زمینه نداشتم. در کنار حضرت امام بودن همچون در کنار پدرم بودن برایم به شمار می‌رفت. امام خمینی (ره) رهبر، سرور و پدر ما بود و برای من صحبت سر مسائل مالی کسر شأن بود./۱۲ خرداد ۱۳۹۷تسنیم بنقل ازفارس

***

خاطرات دکترایرج فاضل

روز جمعه 29 اردیبهشت 1368 که مطابق با 13 شوال 1409 ه‌ق بود، ساعت هفت صبح آقای دکتر پورمقدس که از متخصصان قلب و مراقب امام بودند و کشیک آن روز را به عهده داشتند، به من تلفن کردند که به بیت بروم. این مساله غیر عادی نبود. بارها اتفاق افتاده بود که اگر مساله ای پیش می آمد، از من می خواستند که خدمت امام برسم. بلافاصله راه افتادم و در فاصله کوتاهی خودم را به بیت رساندم. آنجا آقای دکتر عارفی و اقای دکتر سید عبدالحسین طباطبایی که از متخصصین قلب و آقای دکتر مدرس که متخصص رادیولوژی بودند، با آقای دکتر پورمقدس حضور داشتند.

ظاهرا امام یکی دو روز قبل اظهار داشته بودند که دفع سیاه رنگ دارند. دفع سیاه رنگ معمول خونریزی در دستگاه گوارش است؛ بویژه اگر در قسمت‌های بالای روده یا معده خونریزی صورت بگیرد، وقتی خون از طول روده ها رد می شود سیاه می شود و دفع را مثل ذغال سیاه می کند. این یکی از مشخصه های خونریزی بالای دستگاه گوارش است. امام هم فرموده بودند که دفع سیاه رنگ دارند. فورا امکان خونریزی در معده یا اثنی عشر مطرح شده و بلافاصله عکسبرداری از معده به عمل آمده بود. بعد از آن بود که به من تلفن زدند تا خدمت برسم.
عکس‌ها را که نگاه کردم. نگران کننده بود. یک تودۀ غیر عادی در قسمت خم بزرگ معده دیده می شد و کاملا مشکوک. به نظر می رسید منشا خونریزی از همین نقطه باشد که غیر طبیعی است. برای اینکه به ماهیت این توده بهتر پی ببریم و اینکه مشخص شود از چه جنسی است، لازم بود یک آندوسکپی انجام شود. آندوسکپی یعنی اینکه لوله ای را که سرش یک عدسی و یک چراغ است، از راه دهان به معده می فرستند، چراغ داخل معده را روشن می کند و از طریق عدسی می شود کاملا داخل معده را تماشا کرد. برای این کار دوستان موافق بودند؛ از امام هم اجازه گرفته شد و ایشان اجازه دادند. ساعت یازده همان روز در نظر بود عکس‌های دیگری از مادۀ حاجب گرفته شود که سیر آن را در دستگاه گوارش ببینیم و قرار شد همان موقع که امام برای گرفتن عکس تشریف فرما می شوند، آندوسکپی هم انجام شود.
با آقای دکتر زالی تماس گرفتیم. از ایشان خواستیم که ما راننده می فرستیم دنبالتان تا به جایی که ما هستیم تشریف بیاورید. هر چه سوال کرد که مساله چیست؟ گفتم: وقتی که آمدید، متوجه می‌شوید. ایشان هم در فاصله کمی آمدند و در جریان امر قرار گرفتند و رفتند که وسایلشان را بیاورند.
مرحوم حاج احمد آقا در بیشتر این مذاکرات حضور داشتند و بخصوص آن روز این نکته را متذکر شدند که مساله بایستی کاملا سری و محرمانه نگه داشته شود. و با توجه به ابعاد گستردۀ بین المللی که می تواند داشته باشد و نیز تاثیر آن در مملکت، بهتر است فعلا کلمه ای راجع به این مسائل درز نکند.

ساعت یازده که امام برای عکسبرداری مجدد به محوطه عکسبرداری بیمارستان بقیه الله دو تشریف آوردند، همانجا آندوسکپی هم انجام شد. داخل معده زخم های بزرگ وجود داشت که بزرگترین آن در حدود 5 در 5 سانتیمتر بود. زخم های گود با لبه های برجسته، کف زخم هم پوشیده از لختۀ خون بود.

این زخم‌ها به فاصلۀ کم از یکدیگر در سه جا وجود داشت. دو تا نکته نگران کننده بود، یکی ظاهر زخم که مطلقا خوش خیم به نظر نمی رسید. زخمهایی که از جنس سرطان هستند، ظاهر بخصوصی دارند که با نگاه می شود تا حدود زیادی نزدیک به یقین موضوع را حدس زد. منظرۀ این زخمها، منظرۀ زخم سرطانی و بدخیم بود. عمق زخمها و خونریزی هم نگران کننده به نظر می رسید. برای اینکه دو عارضه مهم را ممکن بود پیش بیاورد، یکی خونریزی مجدد، به دلیل اینکه رگهای درشتی که در جدار معده هست، جدارش خورده می شود و می تواند خونریزیهای بسیار شدیدی را ایجاد کند که هر چه سن مریض بالاتر باشد، تحمل این خونریزیها دشوارتر و خطرش بیشتر است و نکته دوم هم عمق زخمها بود که ممکن بود سبب سوراخ شدن جدار معده شود. این هم خودش یک جراحی فوری را می طلبید زیرا در آن صورت محتویات معده به داخل شکم می ریزد و حالتی به اسم پرتینیت را به وجود می آورد که خودش مرگ و میر بالایی دارد.

بعد از تکه برداری و بررسی زخمها امام به اتاق خودشان برگشتند. لازم بود مساله به طور خیلی جدی تری مورد مشورت واقع شود. قرار شد از دوستان دیگر هم دعوت به عمل آمده و صبح فردا جلسۀ مشاورۀ پزشکی تشکیل شود. 16 نفر از پزشکان که عده ای از پزشکان قلب بودند، دو سه نفر جراح پاتولوژیست و غیره دعوت شدند و جلسۀ مشاوره روز شنبه 30 اردیبهشت ماه، صبح ساعت 7 تشکیل شد. آقای دکتر ماندگار که آن موقع در لندن مشغول ادامۀ تحصیل بودند، به ایران برگشته بودند و به جمع پزشکان آنجا پیوستند. بحث فوق العاده مفصلی انجام شد. شاید سه چهار ساعت طول کشید. در تمام این مدت مرحوم حاج احمد آقا شرکت داشتند و به طور فعال در بحثها اظهار نظر می کردند. و خلاصه تصمیماتی گرفته شد و روی اینکه آیا باید این ضایعه را عمل کنیم یا بایستی به طور طبی و غیر جراحی درمان شود، لازم بود که مطالعات بیشتری صورت بگیرد و تکلیف نمونه برداریها مشخص گردد.

حاج احمد آقا که در تمام جریان شرکت داشتند، چند تا نکته را ذکر کردند: از جمله اینکه در جریان مداوای حضرت امام به دو دلیل بایستی به پزشکان خودمان متکی باشیم و از درگیر شدن پزشکان خارجی در مساله صرف نظر کنیم. دلیل اول اینکه ما بهترین پزشکها را خودمان داریم که همه صمیمی و جان باختۀ امام هستند و دوم اینکه ما به کسانی که از خارج می آیند نمی توانیم اعتماد زیادی داشته باشیم، زیرا ممکن است آنها تحت تاثیر شرایط ما قرار بگیرند و نتوانند کارشان را درست انجام دهند و ابهت امام و موقعیت عظیم اجتماعی ایشان کارشان را تحت الشعاع قرار بدهد. بنابراین هر طور که صلاح می دانید، تصمیم بگیرید. من از اول تا آخر کار شما را حمایت می کنم و هیچ نگرانی نداشته باشید. به خدا توکل کنید و هر طور که صلاح امام است تصمیم بگیرید.

روز یکشنبه 31 اردیبهشت مجددا جلسۀ بزرگی تشکیل شد و تقریبا به اتفاق آراء- به جز یک نفر- همه معتقد بودند که این ضایعه بایستی عمل شود. عمل هم در سن امام و به دلیل ناراحتی قلبی که داشتند، نگران کننده بود، اما از آن طرف عمل نکردن هم خطرات زیادی داشت که اینها را باید با هم مقایسه می کردیم و تصمیم می گرفتیم. قرار شد یک اکوکاردیوگرافی از حضرت امام انجام شود که وضع قلب به نحو دقیقتری مورد بررسی قرار بگیرد. این کار انجام شد و متخصصین قلب نتیجه گرفتند که وضع قلب از آنچه فکر می شد، خیلی بهتر و تحمل قلب از آنچه که تصور می رفت، بالاتر است. اما به هر صورت، ما حدود 30% خطر و ریسک عمل را می دیدیم. از یکطرف اگر عمل نمی شد، اولا سیر و پیشرفت بیماری وضع دشواری را در آینده نزدیکی ایجاد می کرد و بیمار را با روزهای سختی روبرو می ساخت و از طرف دیگر به دلیل عمق زخم، خطر سوراخ شدن آن وجود داشت که موجب خونریزی می شد و می توانست مسائل وخیمی را به طور حاد و آنی ایجاد کند. بنابراین باز مشورتهای زیادی شد و موقعی که تصمیم تیم پزشکی به عرض مقامات مسئول رسید و جزئیات آن شرح داده شد، تصمیم همگی بر این بود که عمل جراحی انجام شود.

حاج احمد آقا دوباره در پایان این جلسه هم فرمودند: (من عین فرمایش ایشان را نقل می کنم) ما همه دوستان ایشان هستیم، مساله امام را مثل هر مریض دیگری بررسی کنید مسلما عمل ایشان ریسک و خطراتی هم دارد. من معتقدم که به امام هم اطلاع بدهیم و نظر ایشان را هم کسب کنیم. اگر موافقت فرمودند، دو دلی را کنار بگذاریم که درنگ بی فایده است. همچنین فرمودند که: دیشب من با جناب آقای خامنه ای و آقای هاشمی صحبت کردم. جناب آقای خامنه ای هم فرمودند که اگر ریسک عمل 30% یا 40% است، بنابراین امکان نجات هست و ترجیح دارد که عمل شود. باز ایشان تکرار کردند که: هیچکس به خودش نگرانی راه ندهد. من همۀ مسئولیتها را قبول می کنم و می گویم وسوسه نداشته باشید و جلو بروید؛ به ایمد خدا. غیر از این هم کاری نمی توانید بکنید و مجددا می گویم بیخود مساله را کش ندهید، جلو بروید، انشالله خدا هم کمک می کند و ما هم دعا می کنیم.

آن روز اتاق عمل را که قبلا در آن عملی انجام نشده بود آماده کردند و یک عمل جراحی روی یکی از کارکنان بیت که مدتها فتق داشت، انجام شد تا تمام امکاناتی که برای موقع عمل امام لازم بود، آماده باشد و همه چیز بررسی گردید. در ضمن این عمل، مشکلات جزئی هم مرتفع گردید و اتاق هم مهیا برای عمل گشته و قرار شد عمل حضرت امام، روز دوشنبه اول خرداد ماه انجام شود.

آن روز به پیشنهاد حاج احمد آقا تیم پزشکی برای بیان گزارش خدمت امام شرفیاب شدند. حاج احمد آقا فرمودند: طبیعی است که به هر کس بگویید سرطان دارد، متاثر می شود. بنابراین مساله را کمی رقیق تر شروع بکنید و اگر حضرت امام قبول نکردند، آن وقت مساله را جدی تر شرح دهید.

همان روز یکشنبه 31 اردیبهشت ماه ساعت 5/12 خدمت امام رسیدیم. امام سرحال بودند و پس از نشستن به همه دعا کردند. دکتر عارفی گفتند: بعد از آنکه ما فهمیدیم شما خون دفع می کنید، در حدود دو روز است که عکسبرداری و آندوسکپی و مشورتهای زیادی کردیم؛ نتیجه این مشورتها را دکتر فاضل به عرض می رساند. من هم به طور مختصر شرح دادم که: تغییر رنگی که در مزاج شما به وجود آمده، به دلیل وجود خون بوده است. به دلیل وجود خون است که مزاج سیاه رنگ می شود. بررسیهایی که ما کردیم نشان داد شما زخمهای عمیقی در معده دارید که می تواند هر لحظه اسباب زحمت جدی شود. بعد از دو سه روز مشورت همه به این نتیجه رسیدند که صلاح است با یک عمل جراحی این زخمها برداشته شود و انجام این عمل بسته به نظر شماست. امام به سادگی فرمودند که: «هر طور صلاح می دانید، عمل کنید.» همه بلند شدند و به غیر از من و دکتر عارفی و دکتر طباطبایی، اتاق را ترک کردند. سپس ما از ایشان سوالی کردیم: اجازه می فرمایید برای فردا برنامه ریزی کنیم که حضرت امام فرمودند: «اشکالی ندارد» سپس دست حضرت امام را بوسیدیم و از حضورشان مرخص شدیم و خلاصه مقدمات کار برای صبح سه شنبه دوم خرداد آماده شد. به گمانم همگی شب قبل از عمل را دیده اند. نماز شب امام و روحانیتی که داشتند.

فکر می کنم انجام عمل جراحی امام برای پزشکان خیلی مشکل بوده است، هم به خاطر شان اجتماعی امام و هم شان معنوی ایشان که به هر حال همه امام را مرجع تقلید و رهبر خودشان می دانستند و با دید مقدسی به ایشان نگاه می کردند. مثل اینکه آدم دارد پدر خودش را عمل می کند!

آن شب بر ما چه گذشت، قابل توصیف نیست. بار مسئولیت سنگینی بود. این دیگر از دردسرهای حرفه پزشکی است؛ ولی به هر حال یک نفر بایستی این را قبول می کرد تا عمل را انجام دهد و با توجه به اینکه: «الا بذکرالله تطمئن القلوب» یعنی جز ذکر خدا و گرفت قوت از خدا هیچ چیز نمی توانست آن اطمینان لازم را به آدم بدهد، بالاخره بایستی توکل می کردیم. حالا آن وابستگی دینی و بی نهایت عاطفی به امام و آن شیفتگی و اینکه چقدر لحظات عمر امام مهم است، بماند. البته من دلم نمی خواهد اینها را هیچ وقت بگویم که جایی ضبط شود، اینها چیزهای شخصی است ولی بزرگترین دعای من این بود که مرگ من زمان حیات امام باشد. چون فکر می کردم طاقت دیدن مرگ امام را نداشته و نخواهم داشت.

گزارش پزشک امام از آخرین عمل جراحی ایشان

هم مسئولین و هم پزشکان وسواس زیادی داشتند. تصمیمی نبود که به این آسانی بشود گرفت. تیم پزشکی باید جزئیات را به مسئولین درجۀ اول مملکت شرح بدهد، از یک طرف ریسک‌ها بود و گفتگوها و تصمیم گیری‌ها و آخرش هم مشورت با حضرت امام و گرفتن نظر آن بزرگوار. رئیس جمهور، رئیس مجلس، رئیس دیوان عالی کشور و بقیه همه حضور داشتند. تصمیم کوچکی نبود. همین امامی را که ما اینقدر دوست داریم، می خواهیم در معرض یک خطر مهیب قرار دهیم که البته آن هم به خاطر نجات ایشان بود. تنها راه همین بود و اگر این کار را انجام نمی دادیم، تصویر آینده خیلی سیاه تر بود یعنی یک مرگ دردناک حاد و سریع. مثلا فرض کنید 4 یا 5 ماه با رنج، چیزی که اصلا در شان امام نبود. بنابراین امید به خدا بود و اینکه بالاخره امیدواری به نجات خیلی بیشتر.

یک نکته هم فراموش نشود و آن اینکه امام خوب شدند. دوازده روز از عمل گذشته بود، آن چیزی که امام را از پای در آورد، عمل جراحی نبود. امام مثل شیر عمل را تحمل کرد، غذا می خوردند، بعد از عمل همه چیز خوب شد، اما «لنفومی» که امام داشتند و تا آن موقع در معده بود و یک وقتی ممکن بود پخش شود، این انفجار روز یازدهم بعد از عمل صورت گرفت. روزهای هشتم، نهم، دهم بعد از عمل وضع امام عالی بود. ما اصلا داشتیم از شادمانی روی ابرها پرواز می کردیم، اما یک دفعه گلبول‌های قرمز منفجر شدند، از هفت هزار رسید به شصت هزار، به صد و بیست هزار و ظرف 48 ساعت امام را از پا در آورد. این بود که ایشان نتوانست تحمل کند وگرنه عمل با موفقیت انجام شد و زخم جوش خورد، اما غذا می خوردند و راه می رفتند و بیرون می آمدند.

شب قبل از عمل، یکی دو واحد خون به حضرت امام تزریق شد، زیرا فرمول شمارش نشان می داد که ایشان نسبت به میزان معمولی، کم خونی دارند. حضرت امام آن شب نماز شبشان را خواندند که مردم از تلویزیون بخشی از این نیایش الهی را مشاهده کردند. نماز صبح را نیز مطابق معمول ادا کردند و همه چیز برای انجام عمل آماده بود.

در ساعت هفت صبح نیز مقدمات شروع و کارهای لازم برای عمل انجام شد. یکی دو لولۀ نازک که برای رساندن مایعات و نشان دادن فشار داخلی وریدهای مرکزی در رگها قرار داده می شود، در جای خود گذاشته شد. در ساعت هفت و چهل و پنج دقیقه امام با برانکارد به اتاق عمل منتقل شدند و در اتاق عمل تیم جراحی مرکب از بنده و دو تن دیگر از جراحانی که به من کمک می کردند، یک تکنیسین اتاق عمل، دو نفر متخصص بیهوشی، یک تکنیسین بیهوشی و دو نفر متخصص قلب آماده شدند.

مقدمات عمل حدود چهل و پنج دقیقه به طول انجامید و یکی از حساسترین مراحل که مساله بیهوشی حضرت امام که کار حساس و بسیار پرمسئولیتی بود، به خوبی انجام شد و ما در ساعت هشت و سی دقیقه برای شروع عمل آماده بودیم. راس ساعت هشت و سی دقیقه عمل جراحی آغاز شد و تلویزیون مدار بسته ای که در اتاق عمل کار گذاشته شده بود، تمام جزئیات عمل را ثبت می کرد؛ به طوری که افرادی که در بیرون حضور داشتند، می توانستند کلیۀ مراحل عمل جراحی را مشاهده کنند.

عمل جراحی حضرت امام کمتر از دو ساعت به طول انجامید و در ساعت ده و بیست دقیقه به پایان رسید. وقتی که موضع لازم برای جراحی را باز کردیم، یافته هایی که دیدیم، همان بود که قبلا در آندوسکپی دیده شده بود. قسمت میانی معده دچار بیماری بود و قسمتهای اول و آخر معده، سالم به نظر می رسید. بزرگترین زخمی که قبلا ذکر شد که در ناحیۀ خم بزرگ معده وجود داشت، از بیرون کاملا جدار را به نحو خطرناکی نازک کرده بود. کبد حضرت امام کاملا سالم به نظر می رسید و تنها یک ضایعه کوچک یا قطری در حدود شش میلی متر در قسمت چپ کبد و به صورت یک دانه مشاهده می شد. غدد لنفاوی در ناحیۀ اطراف معدۀ حضرت امام نیز کمی بزرگ بود که مشابه آن در افراد عادی نیز دیده می شود. طحال ایشان نیز در اندازه طبیعی بود. با توجه به تشخیص قبلی، قسمتی از معدۀ امام که زخمها روی آن بود، برداشته شد و قسمتهای باقیماندۀ معده به هم متصل شد. سپس از غدد لنفاوی و ضایعۀ مختصر کبد نیز تکه برداری انجام شد.

هیچ گونه مساله ای در طول عمل جراحی یا بیهوشی حضرت امام پیش نیامد و ما بخش بسیار نگران کننده ای از کل درمان را پشت سرگذاشتیم.

پس از عمل جراحی، حضرت امام به اتاق آی سی یو منتقل شدند. در راهرو بسیاری از مسئولان منتظر پایان عمل بودند و همه از اینکه این قسمت از عمل جراحی بدون اتفاقی سپری شده بود، شادمان بودند. بعد از اینکه حضرت امام روی تخت خودشان در اتاق آی سی یو مستقر شدند، تصمیم بر این شد که لوله ای که برای تنفس در داخل تراشه بود و از راه بینی وارد ریۀ حضرت امام شده بود، برای راحتی تنفسی ایشان، 24 ساعت دیگر باقی بماند. باقی ماندن لوله ای که برای تنفس داخل تراشه شده بود، می توانست در طول 24 ساعت اول، تنفس بیمار را کاملا راحت تر کند تا بتوان از داروهای مسکن نیز به نحو احسن استفاده کرد. همچنین می توانست باعث شود که درد، حضرت امام را کمتر آزار دهد.

در فاصله کوتاهی پس از عمل، جلسه ای با حضور مسئولان عالی مقام کشور تشکیل شد و با مشورت دو سه نفر از تیم پزشکی، درباره نحوه اطلاع دادن مساله به مردم، به نتایجی رسیدیم. در این مورد هیچ کس شکی نداشت که مساله ای به این عظمت را باید به مردم اطلاع داد. امام همیشه متعلق به مردم بودند و همیشه حرف‌هایشان را مستقیما به مردم می زدند و مسائل امام، جدا از مسائل مردم نبود. از این رو حق مردم بود که در جریان این مسائل و جزئیاتش قرار گیرند. منتها می بایست این مساله با ظرافتی با مردم در میان گذاشته می شد که ایجاد نگرانیهای بی جا نکند. چرا که هر گونه خبر کوچکی از ناراحتی حضرت امام، می توانست امواج خروشان و غیر قابل کنترلی از مردم ایجاد کند. با توجه به عظمت مقام حضرت امام و محبوبیتی که داشتند، متنی تهیه شد که همان روز ساعت دو بعد از ظهر در اخبار رادیو خوانده شد، مبنی بر اینکه حضرت امام به علت خونریزی گوارشی و برای کنترل آن، مورد عمل جراحی موفقی قرار گرفته اند و حال ایشان رضایت بخش است. در این اطلاعیه سعی شد چیزی گفته نشود که نشانه ای از تشخیص بیماری حضرت امام در آن باشد. برای اینکه تفسیرهای گوناگون می شد و لزومی نداشت که این مسائل را به خصوص در اختیار کسانی که نباید از اسرار مملکتی مطلع شوند، بگذاریم.

ولی در عین حال، عین واقعیت بایستی در تمام اطلاعیه ها منعکس می شد. خونریزی گوارشی عین آن چیزی بود که اتفاق افتاد و عمل جراحی برای کنترلش انجام شد. عمل جراحی نیز تا آن زمانی که اطلاعیه داده شد، موفق و حال امام هم در آن لحظه بسیار خوب بود.

لولۀ تنفس در تراشه بود و وقتی این لوله در راههای تنفسی قرار می گیرد، شخص نمی تواند صحبت کند و تارهای صوتی ارتعاش پیدا نمی کند.

حضرت امام کاملا به موقع به هوش آمدند و هنگامی که ایشان را به اتاق خودشان منتقل می کردیم، به هوش بودند و کاملا جواب می دادند. طوری که هر گاه از ایشان استدعا می کردیم چشمشان را باز کنند یا ببندند، ایشان این عمل را بلافاصله انجام می دادند. حضرت امام دستشان در دست بنده بود و وقتی می گفتم: فشار دهید، ایشان دست مرا می فشردند و این نشانۀ آگاهی کامل حضرت امام نسبت به اطراف و جوانب خودشان بود.

با وجود اینکه لوله سرم و خون و ... به ایشان وصل بود، نماز ظهر و عصر آن روز را به همان وضع ادا کردند و حتی نماز شب را نیز ترک نکردند.

قرار بود ساعت شش بعد از ظهر همان روز یک مصاحبۀ کوتاه تلویزیونی برای اطلاع مردم انجام شود و همه چیز برای انجام این مصاحبه آماده بود که ناگهان اختلالی در منحنی قلب حضرت امام پیدا شد که نگران کننده بود. این اختلال حدود یک ساعت الی یک ساعت و نیم طول کشید و نهایتا با تمهیدات متخصصان قلب و درمانهای مختلف رفع شد، و چیزی که در آن لحظات می توانست یک فاجعۀ قلبی باشد، به خیر گذشت. پس از تلاشی یک ساعت و نیمه که با دلهره و فشار روحی همراه بود، بالاخره مصاحبه انجام شد و مطالبی در اختیار مردم قرار گرفت.
گزارش پزشک امام از آخرین عمل جراحی ایشان
حال حضرت امام آن شب خوب بود و ایشان استراحت کردند. در ضمن مسکن نیز به ایشان داده شد. از تنفس حضرت امام نگران نبودیم و روی هم رفته شب آرامی را پشت سر گذاشتیم. صبح روز چهارشنبه سوم خرداد، که اولین روز بعد از عمل بود، یکی دو نفر از مسئولان عالی مقام کشور، خدمت امام رسیدند و با اشاراتی نسبت به ایشان اظهار ارادت کردند و سپس تشریف بردند، از جمله فرزند گرامی ایشان نیز چندین بار خدمت حضرت امام رسیدند.

گزارش پزشک امام از آخرین عمل جراحی ایشان


آن روز صبح ما بعد از آمادگی، لولۀ تنفسی را خارج کردیم که هیچ گونه مساله ای پیش نیامد و ارتباط ما از طریق صحبت کردن با امام برقرار شد و توانستیم صدای دلگرم کننده و امیدوار کنندۀ ایشان را دوباره بشنویم.

در اطلاعیه پزشکی روز اول بعد از عمل (چهارشنبه) قرار شد که سه نکته گنجانده شود: یکی اینکه وضع عمومی حضرت امام رضایت بخش است، که خوشبختانه بود. دومین مطلبی که بایستی مطرح می شد، این بود که حضرت امام به موقع به هوش آمده اند و مطلب سوم اینکه عده ای از افراد نزدیک فامیل نیز با امام ملاقات کرده اند. آن روز را هم بدون مشکل به خصوصی پشت سر گذاشتیم.

صبح روز پنجشنبه چهارم خرداد ماه، دومین روز بعد از عمل، حجم ادرار ابتدا کمی کمتر از معمول بود و این نکته را باید ذکر بکنم که ما تا حدودی نگران این مساله بودیم. کلیه های حضرت امام خوب کار می کرد ولی با توجه به سن ایشان، در حاشیۀ بین سلامت و کم کاری بود که این مورد برای شرایط عادی خوب بود. این کم ادراری با درمانهای لازم برطرف شد و نگرانی ها رفع گردید.

قبل از ظهر، حضرت امام از تخت خارج شدند و روی صندلی به استراحت پرداختند. عصر، مجددا این کار را تکرار کردیم و ایشان خواستند به دستشویی بروند که این کار انجام شد. مشخصا حضرت امام احساس ضعف نسبتا شدیدی می کردند و در دستشویی به یک طرف تکیه دادند و به نظر می رسید حالشان خوب نیست که برادرمان دکتر عارفی وحشت زده گفت: امام حالشان خوب نیست. کمک کنید ایشان را بگذاریم روی تخت. که حضرت امام با خوشرویی به دکتر عارفی نگاه کردند و گفتند:

«حالم خوب است. آقای دکتر عارفی! از شما بعید است.»

به هر حال، حضرت امام بودند که به ما دلداری می دادند. روی هم رفته وضع امام هنگام عصر از صبح هم بهتر بود و در اطلاعیۀ آن روز هم علاوه بر وضع عمومی رضایتبخش امام، خارج شدند ایشان از تخت نیز به اطلاع مردم رسید.

روز جمعه پنجم خرداد ماه، سومین روز بعد از عمل بود و کلیۀ پزشکان می دانند که سومین روز بعد از عمل، بدترین و خطرناک ترین روز پس از عمل است و همۀ اتفاقات نامطلوب معمولا در این روز اتفاق می افتد و ما بیشترین نگرانی مان از این روز بود. صبح روز سوم پس از عمل جراحی، خانوادۀ حضرت امام که همیشه موجب انبساط خاطر ایشان بودند، به خدمت حضرت امام رسیدند. قبل از ظهر نیز جناب آقای هاشمی رفسنجانی به خدمت امام مشرف شدند و از ایشان اجازه خواستند که سلامتی شان را به اطلاع مردم برسانند. حضرت امام علاوه بر صدور اجازۀ این کار، مطالبی فرمودند که عینا توسط جناب آقای هاشمی در نماز جمعه شرح داده شد.

در ساعت دوازده و پنج دقیقۀ آن روز، امام احساس ناراحتی کردند. کمی بی قراری داشتند و از نظر تنفسی کمی مشکل پیدا کرده بودند و همزمان با این موضوع، تغییراتی نیز در منحنی قلب ایشان پیدا شد. به وجود آمدن این ناراحتی برای حضرت امام، لحظات سنگین و کوبنده ای را برای همه ایجاد کرد که شاید یکی دو ساعت طول کشید، ولی این با درمانهای لازم ناراحتیها هم به خیر گذشت و تغییراتی که در منحنی الکتروکاردیوگرافی پیدا شده بود، به وضع طبیعی برگشت و حضرت امام هم وضعشان بهتر شد. گویا با مسکنی که ایشان مصرف کردند، چند ساعت خوب آلود بودند.

آن شب تصمیم گرفتیم که لوله هایی را که قبل از عمل در داخل وریدهای مختلف گذاشته بودیم، خارج کنیم که این کار را به علت چند عشر تبی که حضرت امام داشتند، انجام دادیم که تب هم برطرف شد.

وضع ایشان در فردای آن روز (روز شنبه) خیلی بهتر شد و معظم له خیلی سرحالتر بودند. در کنار آن، حال همۀ افراد تیم پزشکی هم متناسب با حال امام نوسان پیدا می کرد. اگر حال امام خوب بود، حال همۀ ما خوب بود و اگر کوچکترین مشکلی پیدا می شد، همه نگران و مغموم می شدند.

روز شنبه از معده نیز عکسبرداری شد و تزریق مادۀ حاجب نشان داد که در جوش خوردن معده مساله ای وجود ندارد. همان روز عصر هم لولۀ معده خارج شد و حضرت امام مایعات را ابتدا به صورت آب و بعدا به صورت آب کمپوت از راه دهان میل کردند. آن روز ظهر امام کاملا سرحال بودند و به خصوص مدتی را با نزدیکان و نوۀ خودشان گذراندند.
روز یکشنبه هفتم خرداد که پنجمین روز بعد از عمل بود، حدود ساعت 2 بعد از ظهر، افت موقتی در فشار خون حضرت امام به وجود آمد که باز لحظات بسیار نگران کننده ای را برای ما به وجود آورد. ولی خوشبختانه دوران آن کوتاه بود و با درمانهایی که شد، فشار خون به وضع طبیعی خود بازگشت. تغذیه از راه دهان انجام می شد و داروها هم تا آنجایی که ممکن بود، از راه دهان به امام داده می شد. با توجه به اینکه سوزنها را در آورده بودیم و امام وضو می گرفتند، وضع ایشان از نظر روحی بهتر بود و راضیتر بودند. شام مختصری از منزل آوردند که مردم صرف آن را از تلویزیون دیدند.
روز دوشنبه هشتم خرداد ماه که ششمین روز بعد از عمل بود، گرفتاری جدیدی در درمان امام پیش آمد که آن، پیدایش ناراحتی هایی در ریه بود. البته با توجه به سن بالای حضرت امام، شاید به واسطۀ عرفانی که این مرد بزرگ داشت و نحوۀ نگهداری ایشان از امان خدا، یعنی بدن خودشان، بسیاری از مسائلی را که ما می توانستیم در افراد مشابه داشته باشیم، در ایشان نداشتیم. وضع عروق محیطی، عالی بود. وضع تغذیه پوست بسیار خوب بود. وقتی که پشت ایشان را ماساژ می دادیم و پودر می زدیم، با وجود اینکه ایشان بیشتر به پشت خوابیده بودند، کوچکترین آثار تالمی در پوست ایشان مشاهده نمی شد، که معمولا در این سنین بسیار زود ظاهر می شود. ریۀ ایشان هم به تناسب سنشان بسیار خوب کار می کرد. منتها از آن روز به بعد، ما شاهد مقداری ناراحتی تنفسی بودیم که به نظر می رسید به علت وجود مقداری مایع در ریه باشد. لذا ما به شدت نگران چند چیز شدیم: یکی امکان عفونت در ریه، یکی مساله نارسایی قلب (یعنی اینکه پمپ قلب کار خودش را به خوبی انجام ندهد) و دیگر مساله بیماری زمینه ای که به نحوی ممکن بود در ریه ها ایجاد مشکل کرده باشد. به همین جهت مرتب ریه ها امتحان می شد و متخصصان ریه ای که با ما همکاری داشتند، کمک می کردند. همچنین از ریه ها عکسبرداری انجام شد.

در روز نهم خرداد ماه، یعنی هفتمین روز بعد از عمل، وضع عمومی حضرت امام خوب بود. اطلاعیۀ مختصر گروه پزشکی حاکی از حال عمومی رضایتبخش ایشان و نبودن عارضه نگران کننده بود. ولی مساله ریه همچنان ادامه داشت و فکر ما را به شدت ناراحت می کرد.

روز چهارشنبه دهم خرداد ماه یا هشتمین روز پس از عمل، جلسۀ مشاورۀ بزرگی تشکیل شد که تعداد بسیار زیادی از بهترین متخصصان مملکت دعوت شده بودند. منظور از این جلسه هم، نحوۀ ادامۀ درمان حضرت امام بعد از بهبود از عمل جراحی و درمانهای دارویی بعدی بود.

مساله ای که اخیرا هم ما را نگران می کرد، تغییراتی بود که به طور روزانه در فرمول شمارش خون مشاهده می کردیم. شمارش خونی که در آغاز کاملا طبیعی بود و عناصر گلبولی هم که کاملا طبیعی بودند، مرتب تغییر می کرد و این تغییر روز افزون بود. یعنی از روز سوم و چهارم بعد از عمل شروع شد و به تدریج چشمگیرتر و ناگهانی تر می شد. به طوری که روز به روز شدیدتر بود و حتی در روزهای آخر، صبح نسبت به عصر متفاوت بود و این مساله هر چه زودتر شیمی درمانی را ایجاب می کرد.

ظهر پنجشنبه حضرت امام نماز را در محوطۀ بیرون خواندند و پس از صرف مختصر نهاری برگشتند به اتاق و استراحت کردند و حالشان مجموعا خوب بود. عصر همین روز مجددا ایشان کمی به حیاط برده شدند و در حدود ساعت بیست دقیقه به پنج، احساس ناراحتی کردند و این شروع یک سلسله ناراحتی هایی بود که تا آخرین لحظات حیات ایشان ادامه پیدا کرد. قبلا هم از این ناراحتی ها پیش می آمد، ولی زودگذر بود و با درمان، زود رفع می شد. ولی از آن به بعد، مشکلاتمان اضافه شد.

مشکل ما نحوۀ تنفس، ناراحتی قفسۀ سینه و بی قراری بود و بعد از اینکه مسکن به ایشان داده شد و همۀ درمانهای مختلف انجام گردید و تسکین پیدا کردند، ولی این مشکل ادامه داشت. صداهای غیر عادی داخل ریه بیشتر ما را نگران می کرد که حکایت از وجود مایعی در ریه داشت که به هیچ وجه نمی توانستیم آن را از ریه ها خارج کنیم و کلیه ها آن طور که لازم بود به درمانها جواب نمی دادند و قادر نبودند مایعات بدن را دفع کنند. با تلاش پزشکان، خرج و دخل بدن از نظر مایعات، با حساب بسیار دقیق پزشکی محاسبه می شد و هر نیم ساعت یا بیست دقیقه یک بار، دستورات مجددا برای تطبیق با شرایط جدید عوض می شد.

روز جمعه کم و بیش مسائل تا حدودی ادامه داشت. البته حال امام بهتر می شد و همه شادمان می شدیم، ولی فرمول شمارش خون به نحو نگران کننده ای بالا رفته بود. به طوری که مساله جدی درمان سریعتر، شیمی درمانی را ایجاب می کرد. متخصصان که از این نظر قبلا امام را تحت نظر داشتند، مجددا وضعیت را بررسی کردند و به این نتیجه رسیدند که راهی نیست به جز اینکه شیمی درمانی هم شروع شود. معمولا شیمی درمانی را دو یا سه هفته بعد از عمل جراحی شروع می کنند و چون اینجا ناچار بودند که زودتر شروع کنند، برنامۀ نسبتا سبکی را انتخاب کردند که اثرات سوء چندانی روی وضع عمومی بدن نداشته باشد.

نصف شب جمعه این تزریقات شروع شد. روز شنبه مشکل بزرگ ما این بود که کلیه ها به هیچ وجه به درمانهایی که می شد، جواب نمی دادند. این مشکل آنی آن روز نبود ولی می توانست برای 48 ساعت بعد مشکل جدی شود. لذا تمهیداتی شروع شد که اگر مساله ای پیش آمد، مطابق با شرایط با آن برخورد شود.

در حدود ساعت یازده صبح مجددا تغییراتی در منحنی قلب ایجاد شد که برای همۀ پزشکان نگران کننده بود، به طوری که بنده شخصا خدمت حاج احمد آقا که آنجا حضور داشتند، عرض کردم که ما نگران وضع موجودیم. بهتر است ایشان لحظات بیشتری خدمت امام باشند و اگر لازم است، صحبتهایی در خدمت ایشان داشته باشند. چون این لحظات گرانبهاست و نباید این لحظات را از دست بدهند.
وضع همین طور ادامه داشت. فشار خون پایین بود و به درمانها جواب نمی داد. فشار خون به طور مرتب از طریق شریان ساعد، به وسیلۀ دستگاه و هر دقیقه تحت کنترل بود و تدریجا پایین می آمد، ولی هوش و حواس امام کاملا به جا بود. ایشان همان روز ظهر نماز ظهر و عصر را خواندند و این وضع تا حدود ساعت 3 بعد از ظهر ادامه داشت. تا اینکه در ساعت 3 بعد از ظهر یک ایست قلبی پیش آمد و قلب از کار ایستاد. با ماساژ قلبی و تنفس مصنوعی قلب مجددا به کار انداخته شد و لولۀ تنفسی گذاشته شد و از طریق دستگاه، تنفس مصنوعی داده شد. دستگاهی هم روی پوست جلوی سینه گذاشته شد که به ضربان قلب کمک می کرد. امام تقریبا بیهوش بودند ولی به نظر می رسید که چند ساعت بعد مجددا تا حدودی به هوش آمدند و به نظر می رسید که واکنش هایی در ایشان وجود دارد، ولی وضع بسیار بحرانی و مایوس کننده بود و این کیفیت ادامه داشت تا ساعت شوم ده و بیست و سه دقیقۀ بعد از ظهر روز شنبه سیزدهم خرداد ماه رسید و فشار خون که به تدریج بیشتر سقوط می کرد، به پایین ترین حد خود رسید و قلب تپنده خمینی عزیز از کار افتاد./۱۲ خرداد ۱۳۹۴مشرق

***

آیت الله هاشمی رفسنجانی که یکی از افراد نزدیک به امام (ره) بود در یکی از کتاب های خاطراتش با عنوان «بازسازی و سازندگی» رویدادهایی همچون تشخیص بیماری و رحلت امام خمینی و انتخاب آیت‌الله خامنه‌ای به رهبری انقلاب را به نگارش درآورده و نوشته است: «بعد از نماز صبح، سری به بیمارستان [قلب جماران] زدم و از آنجا به مجلس رفتم. بعد به دفتر رفتم. ساعت سه بعدازظهر احمد آقا تلفنی اطلاع داد که حال امام وخیم شده و خواست با سایر روسای قوا سریعا به جماران برویم. لحظات آخر تنفس طبیعی بود. امام به زحمت نفس می‌کشیدند. فقط یک بار چشم باز کردند و بستند و این آخرین نگاهشان بود. دکتر‌ها با عجله قلب را با ماساژ و شوک برقی و باتری و ریه را با تنفس مصنوعی به کار انداختند. تا ساعت ده و بیست دقیقه شب، ایشان را به این صورت نگاه داشتند، ولی دیگر مغز کار نمی‌کرد. فقط یک بار اطلاع دادند که تنفس طبیعی شده ولی زود این وضع تمام شد.

با تلفن اعضای [مجلس] خبرگان را احضار کردیم که تا فردا صبح خودشان را به تهران برسانند. قرار شد اعلان فوت را به پس فردا موکول کنیم؛

 یعنی پس از انتخاب رهبر و برگشت نمایندگان خبرگان به شهر‌ها. با اعلان مراسم امام، شیون از داخل خانه و بیمارستان و سپس بیرون خانه بلند شد. حضار را دعوت به صبر کردم و برنامه را برای آن‌ها توضیح دادم. پذیرفتند و آرام گرفتند و قرار شد به عنوان دعای توسل گریه کنند. صبر خانم‌های بیت برای ما جالب بود. فردای آن روز به مجلس رفتم و من و نمایندگان گریه زیادی کردیم...»

***

خاطران دکتر«محمدرضا قوام‌نصیری» متخصص آنکولوژی امام کلامی،پزشک مشهدی، دانش‌آموخته کالج سلطنتی 

شهرتش قوام است و رفتارش نیز با قوام، آن‌قدر که در دانشگاه پزشکی مشهد او را از سختگیرترین اساتید می‌نامند، تحصیلکرده انگلستان است و آن هم کالج سلطنتی ملکه، ولی با قوام خاص زبانی خود «انگلیس» را کفتار پیر می‌داند، خط قرمزش نیز زیرمیزی است و برایش مهم نیست مخاطبش شاگردش باشد یا هر پزشک دیگری. مدتی متخصص رادیوتراپی و آنکولوژی امام بود و همین مدت را از افتخارات خود می‌داند، کما اینکه از سخت‌ترین معالجات طول زندگی‌اش؛ معاینه امام را عنوان می‌کند، بیماری که معاینه‌اش آن‌قدر سرّی بود که حتی این موضوع را نیز باید از همسر خود پنهان می‌کرد.

«گفتم که من خبر ندارم ــ یعنی چی خبر نداری؟ شما قراره بروی تهران. گفتم که نمی‌دانم تهران چه‌خبر است؟ «سکرت کامل است» ... . «امام کسی بود که دنیا را تکان داد. شاید در عکس و فیلم ایشان را ببینید ولی فرق می‌کند با اینکه آدم برود با آن شخص طرف شود و بخواهد کلام در کلام شود و یا سؤال و جواب کند».

در زمانی که حضرت امام خمینی(ره) در بهار سال 68 تحت معالجه بودند، در ماه‌های آخر عمرشان، پزشکان متوجه ابتلای ایشان به سرطان معده شدند، کما اینکه امام به عارضه قلبی نیز مبتلا بودند، بنابراین گروهی از پزشکان ایرانی برای درمان ایشان تلاش می‌کردند که یکی از این متخصصان، دکتر محمدرضا قوام‌نصیری ــ متخصص رادیوتراپی و آنکولوژی بود که در طول این سال‌ها نیز با وجود مسئولیت‌های متعدد اجرایی و دارا بودن کرسی استادی دانشگاه، کمتر مقابل دوربین رسانه‌ها قرار گرفت.

قوام‌نصیری که دوره‌های تخصصی خود را اواخر دهه 70 میلادی در دانشگاه لندن گذرانده است، در گفت‌وگویی با تسنیم از روزهای پایانی عمر امام و بیماری سرطانی که ایشان داشتند و همچنین سختی‌های معایناتی که بسیار سرّی بود گوشه‌هایی را که به‌زعم خود در فضای رسانه امکان انتشار دارد، بیان می‌کند.

تسنیم: در چه‌سالی با پرونده بیماری امام مواجه شدید؟

قوام‌نصیری: فکر کنم همان سال فوت بود، بهار همان سال بود، من هم خبر نداشتم. وزارتخانه گفته بود "بیا تهران". من فکر کردم که مسائل وزارتخانه‌ای است که گفتند من آنجا باشم، هیچ ذهنم این طرف نمی‌رفت. دکتر نوحی گفته بود که "مبادا با کسی حرفی بزنی" هرچه گفتم چه شده گفت "بیا تهران، می‌گویم". دکتر بهرامی یا رییس دانشگاه مشهد بود یا معاون وزیر. چون زمانی که دکتر فرهادی وزیر بود وی هم معاون آموزشی بود. دکتر به من زنگ زد که "شما امروز میایی تهران". گفتم "چه‌خبر است؟ دکتر نوحی هم نیم ساعت پیش زنگ زد". گفت: "کاری نداشته باش، بیا تهران، با کسی هم حرفی نزن".

من انقلاب درونی‌ام خیلی بیشتر شد. بلافاصله از دفتر آقای طبسی زنگ زدند. گفتند "به شما اطلاعی دادند". گفتم نه. گفتند "برای شما بلیت گرفتند، هواپیمای بعدازظهر، شما عازم تهران هستید". گفتم: "من نه بلیت دارم نه چیزی، خبری هم ندارم".

یک تشنج عجیب و غریبی پیدا کرده بودیم، بالاخره همه هم با من آشنا، دوست و نزدیک و به همه هم ارادت داشتم. به همه هم باید همین‌جوری بگویم که نمی‌دانم چه‌کار می‌کنم.

بالاخره برای بار سوم که آقای طبسی تلفن کردند، گفتند "ساعت 1.5 بعدازظهر شما عازم تهران هستید و من تبریک می‌گویم که بالاخره از کل کشور شما را انتخاب کردند و از خراسان و مشهد یک نفر انتخاب شده و در مقابل همه متخصصانی که در این رشته در تهران هستند من خیلی خوشحالم شما انتخاب شدید"، این را که گفتند من یک چیزهایی دستم آمد. گفتم نه ... . «شما دارید می‌روید عیادت حضرت امام و مسئله بین خودمان بماند».

ما رفتیم منزل و خانمم پرسید که "کجا داری می‌روی؟ مگر چه اتفاقی افتاده؟" مانده بودم به او چه بگویم. کار به گریه کشید «شما مرا محرم نمی‌دانی»... گفتم "نمی‌توانم بگویم". گفتم "قول بده، به‌جدم قسم بخور". دیدم دارد گریه می‌کند. قضیه پیچیده شده بود. گفتم "می‌روم تهران خدمت حضرت امام". گفت "تو؟". گفتم: "بله".

تسنیم: چه مقطعی بود؟ چند سال داشتید؟

قوام‌نصیری: فکر کنم حدود 50ساله بودم. هیئت علمی دانشگاه و دانشیار بودم و همچنین مدیر گروه استان خراسان بودم. سمت‌های مختلفی داشتم. خاطرم نیست گروه رادیوتراپی آنکولوژی تشکیل شده بود یا نه. تحصیلات عالی من هم انگلیس بود. تخصصم را در دانشگاه لندن گرفتم، سال 1976 یا همان سال 1356. یک پروژه تحقیقاتی نوترونتراپی به من پیشنهاد کردند در لندن هاسپیتال و بسیار هم پوزیشن خوب و تحقیقاتی بود.

آن زمان تازه ابتدای انقلاب بود، گفتم بروم ایران به هر حال ما تعهدی داریم. گفتم می‌آیم ایران و برمی‌گردم. پدرم رئیس دانشکده پزشکی و معاون اداری مالی دانشگاه مشهد بود. دکتر علیرضا قوام‌نصیری ــ استاد آسیب‌شناسی بود که سال 78 فوت کردند. نسل اندر نسل فرزندان اول خانواده ما همه پزشک بودند. ما قوام الاطبا و ... بودیم که نسل اول و دوم و سوم و چهارم ما پزشک بوده تا آنجا که من یادم می‌آید. برای تربت حیدریه هستیم و قدیمی‌های ما حکیم و حکیم‌باشی بودند.

... به هر حال ما گفتیم به خانم که داریم می‌رویم تهران و او باور نمی‌کرد. گفت "این‌همه استاد این رشته در تهران ولی چرا از تهران نمی‌برند؟" گفتم نمی‌دانم. یک ربع به دو پرواز کردیم و آمدیم در پاویون اختصاصی مهرآباد. سه نفر از برادران بودند با دستگاه‌های مخصوص! آنها مرا شناختند، گفتند "بفرمایید". اتومبیل مخصوص و رفتیم بالا، رسیدیم جماران. کوچه‌های مخصوص که درهای آهنی داشت، با بیسیم خبر دادند در را باز کردند.

همان‌جا تشکیلات اختصاصی، درمانگاه و اتاق مخصوص برای حضرت امام درست کرده بودند و آماده بود و احتیاجی به بیمارستان نبود. وارد حیاط شدم، آقای موسوی اردبیلی یادم هست آنجا بودند و آقای دکتر فاضل هم روی ایوان ایستاده از روبه‌رو منتظر ... رفتیم و روبوسی و احوالپرسی و آقای دکتر شیخ بود که از همکلاسی‌های خود بنده بود که خیلی تعجب کردم. دکتر عارفی متخصص قلب هم بودند. خیلی‌ها بودند که برخی را می‌شناختم و برخی را هم آشنا شدیم. بعد هم خدا رحمت کند حاج احمد آقا تشریف آوردند و صحبت کردیم.

تسنیم: نخستین بار بود امام را می‌دیدید؟

قوام‌نصیری: حضوری بله.

تسنیم: خُوب، بعد چه شد؟ شروع درمان چطور بود؟ ما در مطالب متعدد شنیدیم امام از لکه خونی که در مدفوع خود داشت متوجه بیماری خودشان شدند.

قوام‌نصیری: بله. خون مانده‌ای که خونریزی معده کند خون مانده و سیاه دیده می‌شود، در حالی که اگر زخم در روده بزرگ باشد خون تازه است، مثل هموروئید یا بواسیر که خون تازه است ولی وقتی معده یا اثنی‌عشر خونریزی می‌کند خون چون می‌آید می‌چرخد در روده باریک و بعد روده بزرگ و با مواد دفعی قاطی می‌شود و زمان می‌گذرد، تیره می‌شود. به اسم خون سیاه معروف است که «ملنا» به آن می‌گویند. به مدفوع نگاه می‌کنند می‌بینند تیره شده؛ منتهی برخی اشتباه می‌کنند، وقتی ما تشریح می‌کنیم می‌گوییم این را با مواد غذایی که دارید می‌خورید یا داروهای خاص اشتباه نکنید، مثلاً کسی که رژیم سبزی یا خام‌خوری مثل اسفناج داشته باشد بعد از مدت کوتاهی رنگ مدفوع تیره می‌شود یا سوءهاضمه اگر گرفتند وحشتی نداشته باشند. به هرحال پزشکی هیچ‌وقت دو دو تا چهار تا نمی‌شود.

تسنیم: رفتید نزد امام و او را معاینه کردید؟

قوام‌نصیری: بله. دکتر فاضل گفت "بیایید ببینید". گفتیم "شماها دیدید". گفت "نه دیگر شما هم ببینید". سنگین‌ترین وظیفه را گذاشتند. مسئله بدخیمی معده بود؛ مشورت، پیشنهاد و تصمیم گیری و همه افتاد گردن بنده. آزمایش هم گرفته بودند. نمونه‌برداری کرده بودند. در آزمایش خون زیاد مشخص نبود. آزمایشات ایشان هر 24 ساعت یک‌دفعه تکرار می‌شد. متخصصان همه می‌دیدند، متخصص قلب، متخصص مجاری ادرار، همه کنترل می‌کردند.

تسنیم: بیماری امام را تشخیص داده بودند؟

قوام‌نصیری: بله، تشخیص داده بودند که مرا خواسته بودند که چه‌کار کنیم. یک نوع سرطان سیستم لنفاوی معده بود، بدخیم بود. تومور خوش‌خیم معمولاً ضررش جایگزینی آن است، یعنی خوش‌خیم بزرگ می‌شود، انتشار زودرس ندارد، تهاجم به بافت‌‌ اطراف نمی‌کند، فقط بزرگ می‌شود‌ ولی بدخیم ضمن اینکه بزرگ می‌شود و از طریق لنف انتشار هم پیدا می‌کند‌ و در خون و بخش‌های عصبی منتشر می‌شود و این انتشارش است که بیشتر بیمار را از بین می‌برد تا خود توده، این فرق خوش‌خیم و بدخیم است.

تسنیم: اردیبهشت ‌بود که امام را دیدید؟

قوام‌نصیری: بله، حوالی اردیبهشت.

تسنیم: وقتی تشخیص دادند امام سرطان دارد از آن مدت اولیه گذشته بود؟ چون مثلاً می‌گویند فرد بیشتر از 6 ماه زنده نمی‌ماند.

قوام‌نصیری: من شرح مایکروسکوپی را دقیق یادم نیست که دیده باشم که گزارش جراح را خوانده باشم یا اگر بوده هم سالیان سال است که گذشته. دکتر فاضل بود و فکر کنم دکتر کلانتر معتمد نیز بود. آنها می‌دانستند که ضایعه چطور بوده یا زخم چطور بوده و چقدر نفوذ کرده و کجاها را مبتلا کرده بوده و یا داخل حفره شکم چطور بوده. اینها همه شرط است برای درمان یک سرطان. تا بر مبنای یافته‌های بالینی آزمایشگاهی بتوان تصمیم درمان گرفت. همه این کارها با حضور خود حاج احمد آقا صورت می‌پذیرفت که تا نزدیک شام انجام می‌شد و بعد هم که سفره را جمع می‌کردند جلسه مشورتی شروع می‌شد و تا هر وقت که نیاز بود طول می‌کشید.

تسنیم: دستوراتی که می‌دادید امام عمل می‌کرد؟

قوام‌نصیری: بله. البته ایشان را مستقیم از طرف من نمی‌دیدند. من با دکتر فاضل و دکتر نوحی و ... صحبت می‌کردم و حضوری هم می‌رفتم می‌گفتم. خواهش کردم که از همکاران تهران آقای دکتر دهشیری بیاید که استاد پیشکسوت این رشته بود ــ خوشبختانه در قید حیات هستند.

معاینه امام هم پیچیدگی خاص خود را داشت، مثلاً در یک موردی پزشکی آورده بودیم که در رشته خودش بسیار حاذق بود ولی کراوات می‌زد، و این شده بود جای بحث، به‌طوری که دکتر فاضل کنار شلوار بنده را گرفته بود و می‌کشید و می‌گفت «فلانی را نمی‌توان با این ظاهر فرستاد معاینه امام» در نهایت آن متخصص با همان کراوات بر بالین امام حاضر شد و حتی در حین معاینه پایین کراواتش نیز به صورت و بینی امام می‌خورد ولی در مجموع معاینه و ویزیت انجام شد و امام نیز با خونسردی و بسیار راحت با این مسئله کنار آمد زیرا ایشان به‌واقع خود را بیمار و تحت اختیار پزشکانش قرار داده بود.

تسنیم: ضایعه را نتوانستید در جراحی بردارید؟

قوام‌نصیری: برداشته بودند. بعد هم درمان‌های انکولوژی ایشان بود که بخواهد اشعه بگیرد و یا دارو بگیرند. دارویشان هم خواهش کردیم تا آقای دکتر منادی‌زاده آمد، از همکاران قدیم ما بود. همان موقع هم به آقای دکتر فاضل گفتیم مثل اینکه زنگ زده بودند آقای دکتر منادی‌زاده آمدند. وی هم رفت و معاینه کرد و به هر حال مباحثی را که مطرح شده بود تأیید کرد و من هم وقتی دکتر منادی‌زاده آمد سنگینی کار و تعهدم کم شد، البته سعی ما این بود که هرچه داریم در چنته بگذاریم.

امام از یک صلابت عجیبی برخوردار بود. یک بحث مهم در درمان بیماری این است که وجود شخص و سیستم داخلی‌اش چقدر از هم پاشیده شده باشد زیرا ناخوشی حتی یک سرماخوردگی ساده باشد فرد را از پا درمی‌آورد، مثلاً برخی از آنفلوانزاها می‌کشد ولی من خودم یک مریضی در لندن داشتم که سرطان ریه داشت که خیلی خطرناک بود. درمانش می‌کردیم، وقتی من در کلینیک می‌دیدمش می‌گفت "دکتر نصیری، من گلف بازی می‌کردم، الآن شما مرا درمان می‌کنید، ضعیف شدم ولی مطمئن باش که من گلفم را بازی می‌کنم و این بیماری را از پا در می‌آورم" و آن کار را هم کرد. بعد هم که دو سال گذشته بود از زمانی که من برگشتم ایران دیدم خوب شده است.

چنین مواردی را ما در مشهد هم داشتیم، یکی بود که قطع عضو شد و از ران پایش را قطع کردند و یکی از خطرناکترین سرطان‌های استخوان را داشت. این فرد قهرمان شنا بود، یادم نیست در چند متر ولی یک پا داشت و کلی مدال‌های مختلف. به‌نظرم تهران هم آمد، زمان آقای رفسنجانی رئیس‌جمهور بودند و ایشان نیز او را دیده بودند.

تسنیم: امام در صحبت‌های خودمانی به شما چیزی نمی‌گفتند؟

قوام‌نصیری: نه. من خیلی درگیر این مسائل نبودم چون اواخر کار بود که این موضوع به من رسید. طولانی‌مدت نشد که من زیاد در خدمت ایشان باشم ولی مهم این است که خصوصیات یک استثنایی را من فکر می‌کنم ما آنجا می‌دیدیم به‌عنوان اینکه یک شخصی در زعامت یک امت است.

به هر حال پزشکان زود تشخیص می‌دهند، ما با یک کسی اگر سه دقیقه صحبت کنیم می‌فهمیم که وی از نظر روانی و داخلی و وجودی و منش و اعصاب چه‌جور انسانی است. من برداشتم این است که امام یک انسان استثنایی بود.

کسی که بیمار بود و در آن مراحل که افراد ناامید هستند و جواب تو را نمی‌دهند و حوصله صحبت ندارند امام این‌همه مراجعه کننده داشت از صبح تا غروب؛ وقت نماز مغرب که می‌شد نباید طبیعتاً آدم کسی را بپذیرد ولی ایشان هروقت برنامه‌ای بود با گشاده‌رویی و انبساط خاطر و روحیه خوب و بشاش و خندان می‌پذیرفت.

اصلاً حالتی که بیمار هست و در این مرحله از بیماری قرار دارد مانند امام ندیدم. همان نفوذ خاص کلام و آن دید خاص و قدرت چشمی که حضرت امام داشت و اثر روی آدم می‌گذاشت در همان جلسه اول ما را منقلب کرد.

روز اول وقتی آقای دکتر فاضل گفت "بیا برویم" ... عجله داشت سریع آمدیم دیدم لباس عمل سبز هم تنشان بود (دکتر فاضل) دمپایی هم پایش بود. گفت "بگذار من وضو بگیرم زیرا هیچ‌وقت بی‌وضو آنجا نمی‌روم". شاید دکتر فاضل راضی نباشد این مسائل را می‌گویم ولی بنده خیلی صریح حرف می‌زنم و همه مرا می‌شناسند، من در دلم گفتم که حالا تظاهر تا چه‌اندازه. درست است که ایشان امام ما هست و برای ما عزیز است ولی کار که واجبتر است شما دارید می‌روید خودشان را ببینید، دیگر وضو نگیر. بعضی وقت‌ها می‌گویند حالا در جنگ هستی و با لباس و پوتین بگو الله اکبر، شما وضو نگرفتی، ولی بعد از اینکه من رفتم و حضرت امام را دیدم و صحبت کردم به دکتر فاضل گفتم "واقعاً من شرمنده‌ام که چنین فکری کردم، بنده غیبت نمی‌کنم و بد کسی را هم نمی‌خواهم ولی این بار شیطان رفت در جِلد ما ... ما را ببخش". گفت: "نه، من شما را می‌شناسم".

به هر حال امام کسی بود که دنیا را تکان داد. شاید در عکس و فیلم ایشان را ببینید ولی فرق می‌کند با اینکه آدم برود با آن شخص طرف شود و بخواهد کلام در کلام شود و یا سؤال و جواب کند و این مقایسه‌ها بسیار فرق می‌کند.

تسنیم: یعنی امام جزو سخت‌ترین بیماران شما بودند؟

قوام نصیری: من تعهد زیادی حس می‌کردم. سخت نبود زیرا اسلام می‌گوید بندگان خدا همه مثل هم هستند و این منش خود حضرت امام بود. وقتی ما گفتیم که همه جور امکانات وجود دارد هم به خارج رفتن و هم از خارج متخصصان دنیا را حداکثر تا 48 ساعت می‌آوریم. ایشان جواب می‌دهد که "نه، ما در ایران خودمان اگر بهتر از آنها نباشند هم‌ردیف آنها را داریم، احتیاجی نیست که چنین اتفاقی بیفتد".

تسنیم: خودتان شنیدید؟

قوام‌نصیری: شنیدم و شاید هم از کسی شنیدم، به هر حال آدم این روحیه را می‌بیند! برای عمل جراحی صحبت کرده بودند. دکتر فاضل می‌گفت "چه‌جوری بگوییم و کی بگوید که ما می‌خواهیم شکم شما را پاره کنیم. حالا بگوییم می‌خواهیم عملتان کنیم شاید برداشتش این است که در این سن و با این موقعیت و با این مشکلاتی که ایشان دارند، عمل جراحی کنند".

این مسئله مطرح شد که اصلاً برویم شور و مصلحت در خارج کنیم و یا دو تا آدم از خارج بیاوریم ببینیم چه می‌شود، زیرا خیلی‌ها این کار را کردند و شاید الآن هم برخی انجام می‌دهند ولی امام با کمال خوشرویی گفتند که "هرچه تقدیر باشد، من کامل آماده‌ام و در اختیار شما هستم". این یک اعتماد به نفس عجیبی می‌خواهد، یعنی اینکه آدم در آن موقعیت در دنیایی که ما می‌بینیم، نیست.

من بحثم این نیست که ایشان رهبر و زعیم کل جهان بوده و یا امام خمینی بوده یعنی حضرت آیت‌الله خمینی یک شخصیت استثنایی اما این که آدم از این ورطه برود بیرون و در یک فاز دیگری در زندگی باشد خارج از مسائل مادی و انسانی است که ما الآن گرفتارش هستیم ... . امام به یک جایی وصل می‌شود که اصلا ًبرایش چنین چیزهای مطرح نبود که الآن خورشید بگیرد.

تسنیم: زمانی که امام فوت کرد چطور متوجه شدید؟

قوام‌نصیری: من داشتم مجدداً می‌رفتم تهران. برنامه گذاشته بودند که همان روز یادم نیست ساعت 11 یا ظهر بروم تهران. مشهد بودم. آمده بودم نفسی تازه کنم. بالاخره بیدارخوابی و کارکردن و دوندگی و حساسیت استرس‌زایی که این آزمایش چرا این‌جوری شد یا غیره ... همه هم بگویند که چه‌کار کنیم حالا، شیمی‌درمانی چه شود، کدام دارو! اگر امام کلیه‌شان 50 درصد فعال نیست اندوکسان بدهیم ... ندهیم، اینها همه بود.

تسنیم: شیمی‌درمانی انجام شد؟

قوام‌نصیری:بله، داده بودیم به دکتر فاضل.

تسنیم: چند ماه؟

قوام‌نصیری: فکر می‌کنم سه چهار دوره.

تسنیم: ظاهر امام بعد از شیمی‌درمانی تغییری کرد چون غالباً شیمی‌درمانی باعث ریختن مو و ریش می‌شود و برای یک مرجع تقلید این موارد مورد حساسیت است؟

قوام‌نصیری: دارو ادریمایسین بود که آن موقع خیلی استفاده نمی‌شد. امام هم مشکل قلبی داشتند و ادریمایسین یکی از عوارضش عوارض جدی قلبی است، استرس همین بود. به هر حال درمان حضرت امام استرس‌زا بود. مریضی که به‌عنوان یک انسان وضعیت کلیه، پروستات، قلب و خون خاص بود.

... من مشهد بودم می‌خواستم بروم برنامه‌ریزی کنم و کارهایم را انجام دهم و برگردم تهران. فکر کنم ساعت 7 صبح بود گفتم زود بروم بیرون که به کارم برسم. من معمولاً سه ربع زودتر از همه بیمارستان بودم. به هر حال از داخل کوچه که درآمدم بلوار باهنر (دانشگاه) پیچیدم که صدای آقای حیاتی را شنیدم «انّا للّه و انّا الیه راجعون». این را که گفت فهمیدم ... نبضم ایستاد.

کنار خیابان نگه‌داشتم. یادم هست صحبتی که کرد با جمله روح ملکوتی حضرت امام شروع شد. ما هم اختیار از دستمان در رفت. خیلی هم درگیر شده بودیم. بالاخره آدم به بیمارش علاقه پیدا می‌کند. یکی از مشکلات ما همین است که پزشکی می‌تواند مریض خود را خوب درمان کند که توانایی ایجاد اعتماد برای مریض داشته باشد. شما به من اعتماد کنی بنابراین حرف من، کلام من، نسخه من، داروی من، هرچه گفتم حتی اگر یک آب مقطر هم بگویم بزنند اثر می‌کند.

بنده با وجود اینکه 5 سال است بازنشسته‌ام هنوز بیمارانم برایم گریه می‌کنند. در حالی که شاگردانم همه استاد شدند ولی بیمار می‌گوید "ما در دنیا کسی را جز شما قبول نداریم، زیرا با شما شروع کردیم و 20 و 30 سال است که بیمار شما هستیم، شما ما را نجات دادید. بچه‌های ما و یا شوهرمان را ..." هرچه هم می‌گوییم این کار خداست کار من نیست، ما وسیله‌ایم. پزشک یک وسیله است حالا یا بشود یا نشود. می‌گویند: "نه، پزشک زیاد داریم ولی از شما ما چیزهای عجیب و غریبی دیدیم".

به هر حال اتومبیل را نگه داشتم کنار بلوار دانشگاه؛ شلوغ هم بود... همه متعجب نگاه می‌کردند، تعجب می‌کردند که ما در ماشین نشستیم و گریه می‌کنیم... چه‌کار کنم خدایا. رانندگی که حوصله ندارم. برگشتم و آمدم خانه و خانمم هم فهمید دید من منقلبم و گفت که "من رادیو را شنیدم، خبر را می‌دانی که برگشتی؟". گفتم "بله، متأسفانه"؛ به هر حال کوتاه یا بلندمدت؛ این افتخار نصیب ما شد و در کارنامه زندگی ما خوشبختانه ماند.

تسنیم: در پایان این گفت‌وگو کلماتی عنوان می‌کنیم نخستین چیزی که به ذهن‌تان می‌آید بفرمایید.

امام رضا(ع): خورشید شرق

زیرمیزی: انگیزه کثیف

مشهد: مشهدالرضا تربت هست و پاک هست خاکش

دکتر هاشمی: بالنفسه آدم علاقمند به کار و مثبت هستند

حضرت امام: من در جایگاهی نیستم بتوانم حرف بزنم، استثنا دیدم من

سرطان: بیماری قابل علاج

رهبری: نعمتی برای بقای جمهوری اسلامی

انگلیس: کفتار پیر

تسنیم: ولی شما آنجا درس خواندید؟

قوام نصیری: من علم یاد گرفتم. حضرت امام فرمودند این روشنفکر غرب‌زده که می‌گوییم آنهایی نیستند که می‌روند علم یاد می‌گیرند و متعهد می‌آیند اینجا باعث می‌شوند مملکت ما رشد و نمو پیدا کند و گسترش علم داشته باشیم، آنها استثنا هستند. من اگر رفتم آنجا رفتم چیز یاد گرفتم به‌خاطر مملکتم. و الّا برای من آنجا جایگاه خیلی خوب و مناسبی وجود داشت مثل آنهایی که رفتند ما هم می‌توانستیم برویم و برنگردیم ولی من نمی‌توانستم 24 ساعت چنین فکری در مغزم بگذرد، بدون هیچ مبالغه‌ای. حضرت رضا لطفی داشتند که ما سعادت تشرف هر هفته روزهای شنبه را پیدا کردیم قبل از اینکه کار را شروع کنیم در این 40‌‌ــ‌‌30 سال برویم پابوس حضرت. اتفاقاتی هم افتاده که من نمی‌خواهم درباره‌اش صحبت کنم، شاید به آن دلیل بوده ولی من بدهکار به مملکت و پدر و  مادرم بودم و باید بر می‌گشتم، الآن هم خوشحالم که برگشتم، چون نتیجه زحماتم را دیدم مثبت بوده./۱۵ خرداد ۱۳۹۵تسنیم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد