پیراسته فر

علمی،تحقیقی و تحلیلی

پیراسته فر

علمی،تحقیقی و تحلیلی

نخبه گیلانی"کلاهبردار"شریکش-دکترحسین بلوری- رابقتل رساند

​پزشک متخصص رودباری دردام نُخبه(کلاهبردار)رشتی.

نخبه گیلانی۲۵ساله «کلاهبردار»شریک مالی (پزشک متخصص۵۸ساله) رابقتل رساند.

متهم( الف. جیم) به بهانه ثبت اختراع میلیاردیش  درآلمان «دکتر حسین بلوری»فوق‌تخصص کلیه و اورولوژی کودکان  راوسوسه می کندکه -مُفت-در پروژه اش شریک شود...درمرحله اول۲۰۰میلیون تومان می گیردودرمرحله دوم..به بهانه فرستادن دکتربه خارج!اورابقتل می رساند وجنازه اش راهم باکمک دوستان جنایتکارش دفن می کند وباموبایل مقتول به خانواده پیام  می فرستد«نگرانم نباشید..حالمان خوب است..خارجیم،آماده باشید..برای زندگی درخارج...خونه خریدم.»

با دستگیری قاتلان پزشک گیلانی، اسرار نقشه پیچیده نخبه قلابی فاش شد.

(۱۷ شهریور ۱۳۹۷)بااطلاع برادرمقتول ازاتفاق جنایت، کارآگاهان پلیس آگاهی استان گیلان توانستند با دستگیری جوانی ۲۵ساله و همدستانش راز جنایتی هولناک را فاش کنند. جنایتی که قربانی آن، پزشک معروف گیلانی بود که از چند‌ماه قبل فریب یک نخبه قلابی را خورده و در دام شوم او گرفتار شده بود.

برادر مقتول در گفت‌وگو با همشهری می‌گوید: عامل اصلی جنایت جوانی ۲۵ساله است که از آشنایان دور برادرم به شمار می‌رود. از دی‌ماه ۱۳۹۶ بود که بین نخبه و برادرم  طرح دوستی ریخته شدونشستهایی داشتند که باهم دریک معامله ای پرسود، شراکت داشته باشند.

«جیم» مدعی بود که نخبه است و ماده‌‌ای شیمیایی اختراع کرده و در کشور آلمان به ثبت رسانده که صدها هزار «یورو» نصیبش کرده است. او(قاتل) حتی در یک برنامه‌ تلویزیونی هم به‌عنوان جوانی نخبه شرکت کرده و برادرم را همراه خود به پشت‌صحنه برنامه برده و همین باعث شده بود که برادرم فریب حرف‌هایش را بخورد.

سرمایه گذاری درآلمان
برادر دکتربلوری می‌گوید: «متهم مدعی شده بود که دولت آلمان پول ثبت اختراعش را بلوکه کرده و او درصورت سرمایه‌گذاری در ایران می‌تواند این پول را از دولت آلمان بگیرد. او به این بهانه ۲۰۰میلیون تومان برای سرمایه‌گذاری از برادرم گرفت و مدعی شد که به محض گرفتن پولش از آلمان، بدهی‌اش را پس می‌دهد.»

«نخبه قاتل»پسرِشریک سرمایه گذاری اش(دکتربلوری) را به سفرتفریحی کیش می برد.

یک ماشین لاکچری (بنز)دراختیارش می گذاردتاصفاکند!

بلوری درادامه می گوید:مدتی بعد، نخبه قلابی دومین مرحله‌ نقشه‌‌اش را به اجرا گذاشت. او که ادعا می‌کرد سرمایه‌گذاری‌اش در کیش سود زیادی نصیبش کرده است، پسر پزشک گیلانی را همراه خود به کیش برد و با کرایه دو خودروی بنز گران‌قیمت، یکی از آنها را در اختیار وی قرار داد و مدعی شد هر دو خودرو متعلق به‌خود اوست.

شماباپروازبرو،من ۲تاماشین های لاکچری راباتریلی می فرستم رشت،آنجاتحویل بگیرید.

برادر مقتول می‌گوید:« متهم به برادرزاده‌ام(فرزنددکتربلوری) گفته بود که می‌خواهد یکی از بنزها را بابت بدهی‌اش به دکتر بدهد. بعد او را با هواپیما به خانه‌ فرستاده و ادعا کرده بود بنز را با تریلی می‌فرستد. این مرد سپس به برادرم گفته بود بنزی که قرار است به او بدهد ۳میلیارد تومان ارزش دارد و در ازای آن ۲۰۰میلیون تومان دیگر و خودروی جنسیس برادرم را که ۴۰۰میلیون تومان ارزش داشت، از او گرفت تا به جای همه آنها، بنز گران‌قیمت را تحویلش بدهد.

چشم انتظاری برای خودروهای مُدل بالا

برادرمقتول می گوید:با این حال هفته‌ها گذشت و خبری از بنز نشد و متهم هربار بهانه می‌آورد که در شماره‌گذاری یا اداره پلیس مشکل پیش آمده و به‌زودی ماشین را به برادرم می‌دهد اما این اتفاق هرگز رخ نداد.

حواله-مالی-جایگزین خودروهای لاکچری

بلوری:برادرم که پشیمان شده بود، برای گرفتن پول و ماشینش نزد نخبه قلابی رفت و او یک حواله بانکی به مبلغ ۹۰۰میلیون تومان به تاریخ ۲۹مرداد۱۳۹۷ به برادرم داد اما وقتی موعد حواله رسید، مشخص شد که حواله قلابی بوده است.

علیرغم ۲خُلف وعده ،«دکتربلوری» بازهم به جوان نخبه اغتمادکرد!
برادر مقتول ادامه می‌دهد:«متهم که می‌دید دکتر قصد شکایت دارد، این بار ادعای تازه‌ای مطرح کرد. او از برادرم خواست که با هم به خارج از کشور بروند و او پس از اینکه پولش را از دولت آلمان گرفت، بدهی‌اش را پرداخت کند.

دکتربلوری تدارک مهاجرت به آلمان

برادرمقتول:جوان۲۵ساله با چرب‌زبانی پزشک ۵۸ ساله را فریب داد و قرار شد دکتر و پسرش همراه وی به خارج از کشور بروند. اما وقتی به محل قرار رفتند، متهم با استفاده از داروی خواب‌آور هر دو را بیهوش کرد. سپس دکتر را با همدستانش که ۴نفر بودند به خانه‌ای در بخش «سنگر» شهرستان رشت برد و پس از به قتل رساندن او، جسدش را در باغچه خانه دفن کرد.

۲روز بعد که برادرزاده‌ام به هوش آمد، مدعی شد که دکتر تنهایی به خارج از کشور رفته و قرار است پس از گرفتن طلبش، زندگی تازه‌ای در آنجا شروع کند و همسر و فرزندانش را هم به آنجا ببرد.

قاتل(نُخبه کلاهبردار) سپس گوشی دکتر را برداشت و از طریق شبکه‌های اجتماعی(تلگرام) با برادرزاده‌ام چت می‌کرد و خودش را به جای دکتر معرفی کرده و می‌گفت که در یکی از کشورهای اروپایی است و می‌خواهد خانه‌ای بخرد تا همه خانواده‌اش را به آنجا ببرد.

برادرمقتول می گوید: چندین روز با این ادعا ما را سرکار گذاشته بود تا اینکه به ماجرا شک کردیم و بعد از تحقیقات زیاد متوجه شدیم که پیام‌ها از داخل ایران ارسال می‌شوند. پس از آن بود که به اداره آگاهی رفتیم و علیه نخبه قلابی شکایت کردیم و وقتی پلیس وارد ماجرا شد، راز قتل برادرم فاش شد.

با دستگیری نخبه قلابی و همدستانش، جسد برادرم از باغچه خانه مورد نظر بیرون کشیده شد و ما در اوج ناباوری پیکر او را به خاک سپردیم.»

بلوری می‌‌گوید: برادرم فوق‌تخصص کلیه و اورولوژی کودکان بود و خودش در سختی بزرگ شده و درس خوانده و توانسته بود زندگی خوبی برای خانواده‌اش فراهم کند .

اما جوان (نُخبه) جنایتکار چنان همه ما را فریب داده بود که تصور می‌کردیم او واقعا نخبه است و در نهایت نیز برادرم در دام نقشه شومی که کشیده بود گرفتار شد.» براساس این گزارش، متهم به قتل و همدستانش در بازداشت به‌سرمی‌برند و تحقیقات تکمیلی در این پرونده ادامه دارد./تابناک ۲۵ شهریور ۱۳۹۷ -بنقل ازهمشهری.بااندکی ویرایش،انتخاب تیترها.

دیارمیرزا(۲۱شهریور۱۳۹۷‏)نوشت:سرهنگ شعبانی گفت:«دکتربلوری» توسط یکی از آشنایانش که قول معامله ای سنگین در خصوص ثبت اختراعش را داده بود به قتل رسیده است.

 متهم (ج) که جوانی ۲۵ ساله است دربازجویی به گرفتن ۸۰۰ میلییون تومان از مقتول اعتراف کرد.

گفت، پس از دریافت این مبلغ با وی به بخش سنگر رشت رفتم و با ماده ای وی را بیهوش کردم و باکمک ۴ نفر از دوستانم «دکتربلوری» را به قتل رساندیم و در حیاط خانه مادر بزرگم دفن کردم.

دستگیری متهمان قتل پزشک گیلانی در کمتر از ۴۸ ساعت

خبرگزاری مهر(۲۱شهریور۱۳۹۷‏)به نقل ازرئیس پلیس آگاهی استان گیلان نوشت:متهم اعتراف کرد که قصد داشته مواد شیمیایی که تولید کرده بود در اختیار مقتول(پزشک ) قرار دهد و قرار بود این پزشک این مواد را به یکی از کشورهای اروپایی همانند روسیه و یا بلغارستان برده و به ثبت برساند.

متهم:اختراعم رابه دکتربلوری فروختم واو درقبال این معامله ۴۰۰ میلیون تومان پول نقد و یک خودروی جنسیس بمن داد.

سرهنگ شعبانی می گوید:متهم مدعی بود با ثبت این ماده شیمیایی پول زیادی نصیب دکتر شده به همین دلیل مبلغ ۴۰۰ میلیون تومان پول و یک دستگاه خودروی جنسیس از دکتر گرفته تا دکتر را به صورت غیرقانونی از مرز خارج کند.

رئیس پلیس آگاهی استان گیلان گفت: متهم با بیان اینکه بعداز چند روز نقشه قتل دکتر را با همکاری چند نفر از دوستان خود طراحی و وی را پس از بیهوشی به خانه ای در بخش سنگر شهرستان رشت منتقل کرده و دکتر را به قتل رسانده و درحیاط این منزل(مادربزرگ) دفن کرده اند./پایان.

مدیریت سایت-پیراسته فر:ترخ دلار درشهریور۱۳۹۷  ۱۵۰۰۰ تومان بود.

«دکترحسین بلوری»پزشک ۵۸ ساله اهل رودبار بود که در یکی از بیمارستان‌های قزوین طبابت می کرد.

درحالی که شواهد نشان می داد پزشک متخصص قربانی ماجرای هولناکی شده است،تیم ویژه ای ازکارآگاهان ،تحت نظربازپرس پرونده،تحقیقات تخصصی دراین بار ه را آغازکردند.تا اینکه سرانجام آنها با ردیابی های ویژه،به سرنخ های مهمی دست یافتند.

رئیس پلیس آگاهی استان گیلان(سرهنگ رحیم شعبانی) دراین باره گفت: در پی مراجعه فرزند دکتر حسین بلوری، متخصص اطفال مبنی بر ناپدید شدن این پزشک اهل استان گیلان، موضوع در دستور کار پلیس آگاهی استان قرار گرفت.

سرهنگ رحیم شعبانی با اشاره به اینکه این پزشک اهل رودبار بود و در یکی از بیمارستان‌های قزوین کارمی کرد،اظهارداشت: پس ازدریافت شکایت خانواده پزشک مورد نظر،تیمی ازکارآگاهان زبده تحقیقات پلیسی دراین باره را آغازکردند.تا اینکه سرانجام ۵ تن ازعاملان این جنایت هولناک با ردیابی های تخصصی در رشت شناسایی و دستگیر شدند.

رئیس پلیس آگاهی گیلان اظهار داشت: درنخستین بررسی وبازجویی ها مشخص شده،جنایتکاران پس از دریافت خودروی ۴۰۰ میلیون تومانی و ۴۰۰ میلیون تومان پول نقد از این پزشک، وی را با تزریق مواد شیمیایی به قتل رسانده و جسدش را در محوطه یک خانه روستایی در حوالی شهر سنگر دفن کرده وگریخته بوند

 شفاآنلاین۲۲ شهریور ۱۳۹۷

سرهنگ رحیم شعبانی گفت: ساعت ۱۸ بعدازظهر روز شنبه(۱۷ شهریور ۱۳۹۷) یکی از شهروندان به پایگاه آگاهی در بخش سنگر شهرستان رشت مراجعه کرد و از ناپدید شدن پدرش به نام «حسین بلوری »خبر داد. با توجه به اهمیت موضوع تیمی از کارآگاهان متخصص آگاهی برای انجام بررسی‌های اولیه مأمور شدند و در نهایت به پسری ۲۵ساله رسیدند که از ۴ماه پیش با پزشک گیلانی در ارتباط بود. در ادامه مشخص شد که این فرد در همه این مدت با ادعای اینکه نخبه است و اختراعش در خارج از کشور به ثبت رسیده و ارزش زیادی دارد، پزشک میانسال را فریب داده و ۴۰۰میلیون تومان پول نقد و یک خودروی جنسیس به ارزش ۴۰۰میلیون تومان از او گرفته و در نهایت وقتی دستش برای پزشک گیلانی رو شده، نقشه قتل وی را کشیده است.
به گفته رئیس پلیس آگاهی استان گیلان، متهم با همکاری چند نفر از دوستان خود، پزشک میانسال را به محلی کشانده و پس از بیهوش کردن دکتر، او را به خانه‌ای در بخش سنگر برده و در آنجا به قتل رسانده بود. وی سپس جسد را در حیاط این خانه دفن کرده بود که با دستگیری او و همدستانش و افشای راز جنایت در کمتر از ۴۸ساعت، جسد مقتول پیدا و تحویل خانواده‌اش شد و تحقیقات تکمیلی از متهمان ادامه دارد/پنج شنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۷همشهری.

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:دبیران مدرسه محل تحصیل «نُخبه قاتل»می گویند،این  جوان درزمان تحصیل  هم سردبیران راکلاه گذاشته بود!بعلت آشنایی بااینترنت(عدم آشنایی دبیران) دست به اقدامات مجرمانه می زد.(ج) آن دربرنامه های مجرمانه اش مهارت داشت وازقوه بیان خوبی برخورداربود که هیچکس به سخنان-وعده-هایش تردیدنداشت.وعده دوم این جوان باورژن مرغوب تری ارائه می شد که همه تردیدهاراذائل می کرد،اودرارائه برنامه هایش یک نابغه بود!.

نمازجمعه" رشت "برگزارنشدکدام جمعه؟

امروز جمعه، ۱۰ اردیبهشت۱۴۰۰( ١٧ رمضان ١٤٤٢) نمازجمعه دررشت(هیچیک ازشهرهای گیلان)برگزارنشد

امروزجمعه، ۳ اردیبهشت ۱۴۰۰(١٠ رمضان ١٤٤٢)«نمازجمعه»دررشت وهیچ شهرگیلان برگزارنشد

نمازجمعه امروز۲۷ فروردین ۱۴۰۰(٣ رمضان ١٤٤٢)دررشت برگزارنشد-هیچ شهرگیلان نشد.

امروز،جمعه، ۲۰ فروردین ۱۴۰۰( ٢٦ شعبان ١٤٤٢)نمازجمعه دررشت(درهیچ کدام ازشهرهای گیلان)بعلت وضعیت قرمز(کرونایی)برگزارنشد.

​نمازجمعه  ۳۱ مرداد ۱۳۹۹برگزارنشد..وضعیت قرمزگیلان-رشت

امروز جمعه، ۷ آذر ۱۳۹۹( ١١ ربیع الثانی ١٤٤٢)،همه شهرهای گیلان «نمازجمعه»تعطیل بود.

*امروز،جمعه، ۱۴ آذر ۱۳۹۹نمازجمعه درگیلان((رشت ودیگرشهرها)برگزارنشد.

*امروز جمعه،۰۳ بهمن ۱۳۹۹(۸ جمادی‌الثانی ۱۴۴۲)بعلت وضعیت نارنجی-قرمزگیلان «نمازجمعه رشت برگزارنشد»

از۳۵ نمازجمعه گیلان،در ۲۲ شهر وبخشهای گیلان  نمازجمعه تعطیل.

حجت الاسلام ولی الله عادلی روز پنجشنبه(۲بهمن ۱۳۹۹) در گفت و گو با خبرنگار ایرنا : در ادامه همکاری و همراهی با ستاد ملی مقابله با ویروس کرونا و تصمیم کمیته استانی با حضور استاندار، دانشگاه علوم پزشکی و شورای سیاستگذاری ائمه جمعه با محوریت آیت الله رسول فلاحتی نماز جمعه این هفته در برخی از شهرهای استان گیلان اقامه نخواهد شد.بر این اساس نماز جمعه فردا سوم بهمن در شهرهای رشت، لاهیجان، لنگرود، ماسال، رودسر، رودبار، آستارا، آستانه اشرفیه، سنگر، خمام، خشکبیجار، لشت نشاء، کوچصفهان، لوشان، منجیل، رستم آباد، رحیم آباد، کلاچای، چابکسر، کومله، اطاقور و بندرکیاشهر با وضعیت نارنجی اقامه نمی شود.

توضیح نگارنده-پیراسته فر:درهمین روز(جمعه۳بهمن ۱۳۹۹) ستادمبارزه باکرونای گیلان اعلام کرد:بر اساس آخرین تقسیم بندی صورت گرفته از وضعیت کرونایی مناطق مختلف کشور، ۱۴ شهرستان گیلان: رشت ، آستارا، آستانه اشرفیه، املش، بندرانزلی، رضوانشهر، رودبار، سیاهکل، صومعه سرا، تالش، فومن، لنگرود، خمام و ماسال در« وضعیت زرد »هستند.شهرستان‌های لاهیجان و رودسر همچنان نارنجی و شهرستان شفت در وضعیت آبی است.

حالا چراآقایان تصمیم به تعطیلی نمازجمعه گرفتند،درحالی که درجمعه  ۲۸ آذر ۱۳۹۹که اکثرشهرستانهای گیلان دروضعیت قرمزبود،دررشت نمازجمعه برگزارشدوهیچکس هم به کرونامبتلانشد!..الله اعلم.

۱۳ شهرنمازجمعه تعطیل،رشت برگزارشد۲۴ بهمن ۱۳۹۹

رئیس شورای سیاستگذاری ائمه جمعه گیلان روزپنجشنبه(۲۳ بهمن ۱۳۹۹) گفت: لاهیجان، رودسر، چابکسر، کلاچای، رحیم آباد، صومعه سرا و گوراب زرمیخ، رودبار، لوشان، منجیل، رستم آباد، آستانه اشرفیه و بندر کیاشهر ۱۳ شهری هستند که فردا(۲۴ بهمن ۱۳۹۹) نماز جمعه در انها اقامه نخواهد شد واما در شهر رشت نیز فردا نماز جمعه به امامت آیت الله رسول فلاحتی نماینده ولی فقیه در استان گیلان و امام جمعه رشت اقامه خواهد شد.هفته پیش هم چندتاشهرگیلان اقامه نشد ولی رشت شد.

در ۱۶ شهرستان استان«نمازجمعه» اقامه نمی‌شود( ۱۲ دی ۱۳۹۹)

حجت الاسلام عادلی(رئیس شورای سیاست‌گذاری ائمه جمعه استان گیلان) :در ۱۶ شهرستان استان اقامه نمی‌شود،با تصمیم شورای سیاست‌گذاری ائمه جمعه کشور و استان با محوریت نماینده ولی‌فقیه در استان نماز جمعه ۱۲ دی ۱۳۹۹ در شهرهای، آستارا، تالش، حویق، لیسار، اسالم، پره سر، رضوانشهر، بندر انزلی، رودسر، کلاچای، چابکسر، رحیم‌آباد، رودبار، لوشان، منجیل، رستم‌آباد اقامه نمی‌شود،در دیگر شهرستان‌های استان از متولیان برگزاری مراسم درخواست دارم ضمن رعایت پروتکل های بهداشتی ،مدت‌زمان اقامه نماز کاهش دهند./پنج شنبه، ۱۱ دی ۱۳۹۹رشت برگزارمی شود.هفته پیش هم برگزارشد.

نکته:ماشنیده بودیم که شیاطین رام بعضی ازعلمامی شوند واما نشنیده بودیم که بعضی هامیتوانند«کرونای نانجیب»رارام کنند!،درکلانشهر،نمازبرگزارشد وامادرفلان نقطه ازاستان این جانورمنحوس ،عصیانگری می کند.مردم راازنمازجمعه محروم می کند.

درهیچیک ازشهرهای گیلان «نمازجمعه»برگزارنشد.

درسراسرکشور«منع تردد»خودروها(ازشهری به شهردیگر)وتعطیلی ٢هفته ای بازار(غیرازمغازه هایی که مایحتاج ضروری راتأمین کنند) برقراراست،ادرات، نیز پرچمشان«نیمه برافراشته»است.

امروز،جمعه(۳۱ مرداد ۱۳۹۹)  ۱محرم  ١٤٤٢«نمازجمعه رشت» برگزارنشد.

درادامه آخرین آمارکرونادرجهان-ایران راخواهید.

رشت و ۱۸ شهر دیگر گیلان

۳۱ مرداد ۱۳۹۹نمازجمعه رشت برگزارنشد.

امروز بعلت افزایش شیوع کرونا ووضعیت قرمز رشت و۱۸شهردیگراستان برگزارنشد.

نمازجمعه ۳۱ مرداد ۱۳۹۹ برگزارنشد.

نمازجمعه بدون نمازگزار

آیت الله رسول فلاحتی امروز(جمعه۳۱ مرداد ۱۳۹۹) اول محرم ١٤٤٢در پیام جمعه رشت که «بدون مستمع» در مصلای امام خمینی رشت برگزار شد با اشاره به برگزار نشدن نمازجمعه گفت: هفته های آینده امیدواریم با سفید شدن وضعیت بیماری کرونا در گیلان شاهد حضور سرسبز نمازگزاران در نمازهای جمعه باشیم.

نمازجمعه اول محرم«رشت:برگزارنشد١ محرم ١٤٤٢

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:علاوه بر شهر رشت در ۱۸ شهر لاهیجان، لنگرود، رودسر، سنگر، تالش، آستارا، کوچصفهان، خمام، خشکبیجار، لشت نشا، اسالم، حویق، لیسار، کومله، اطاقور، رحیم آباد، چابکسر و کلاچای نیز «نمازجمعه»برگزارنشد.

مسئول دفتر نماینده ولی فقیه در گیلان (حجت الاسلام  علی اصغر جهانی) علت عدم برزگزاری «نمازجمعه»دراین شهرهارا شیوع بیماری کرونا و وضعیت قرمز استان اعلام کرد.

جمعه، ۲۸ آذر ۱۳۹۹«نمازجمعه»دررشت برگزارشد واما در شهرهای آستارا، تالش، حویق، لیسار، اسالم، پره سر، رضوانشهر، بندرانزلی، رودسر، کلاچای، چابکسر و رحیم آباد اقامه نخواهد نشد.

آمارکرونادرجهان-جمعه، ۳۱ مرداد ۱۳۹۹-اول  محرم ١٤٤٢

آمارکرونادرجهان اول محرم محرم ١٤٤٢آمارکرونا درایران: ۳۱مرداد ۱۳۹۹

مبتلایان    :۳۵۴ هزار و ۷۶۴ نفر.

فوت شدگان : ۲۰ هزار و ۳۷۶ نفر 

ازدیروز ۳۰ مردادتا امروز ۳۱ مرداد ۱۳۹۹ ، دو هزار و ۲۰۶ بیمار جدید مبتلا به کووید۱۹ در کشور شناسایی شد که یک هزار و ۷۱ نفر از آنها بستری شدند.

آمارکرونایی های امریکا

طی بیست‌وچهار ساعت گذشته(پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۹) از تمام ایالت‌های آمریکا به صورت مجموع، ۴۵,۳۴۱ مورد جدید ابتلا به ویروس کرونا گزارش شده است.

 طی یک روز گذشته نیز ۱,۰۹۰ آمریکایی بر اثر ابتلا به این بیماری جان خود را از دست داده‌اند.

شمار کل مبتلایان به ویروس کووید۱۹ در آمریکا به ۵,۷۴۶,۲۷۲ نفر .

آمارفوتی ها جمعه، ۳۱ مرداد ۱۳۹۹،      ۱۷۷,۴۲۴ نفر.

آمار وبگاه ورلدامتر مقداری از آمار دانشگاه «جانز هاپکینز» از شمار مبتلایان و جان‌باختگان بیشتر است و دلیل آن نیز عدم اعلام آمار از سوی برخی ایالت‌های آمریکا از جمله نیویورک به «مرکز کنترل و پیشگیری از بیماری» این کشور موسوم به CDC است که به تبع در سایت جانز هاپکینز نیز درج نمی‌شود.

این در حالی است که سازمان سی‌دی‌سی چندی پیش اعلام کرد نتایج تست پادتن ویروس کرونا در حد فاصل اواخر ماه مارس تا اوایل ماه می نشان می‌دهد، شمار مبتلایان این ویروس در آمریکا شاید ۱۰ برابر آمارهای رسمی باشد.

نمودار ابتلا و تلفات ویروس کرونا در حالی شیب صعودی تندی به خود گرفته که روز سه‌شنبه  تعداد کسانی که در جهان به این بیماری مبتلا شدند از  از ۲۲ میلیون نفر فراتر رفت/جمعه، ۳۱ مرداد ۱۳۹۹

حجت الاسلام ولی عادلی ظهر پنجشنبه در این باره در گفتگویی، اظهار کرد: برای جلوگیری از شیوع بیشتر ویروس کرونا در استان گیلان اقامه نماز جمعه فردا در ۱۹ شهر استان لغو شد.

رئیس شورای سیاستگذاری ائمه جمعه گیلان، شهرهای رشت، آستارا، تالش، لاهیجان، لنگرود، رودسر، سنگر، کوچصفهان، خمام، خشکبیجار، لشت نشا، اسالم، حویق، لیسار، کومله، اطاقور، رحیم آباد، چابکسر و کلاچای از جمله این شهرها نام برد.

حجت الاسلام عادلی با بیان اینکه اقامه نماز جمعه در سایر شهرها با رعایت دستور العمل های بهداشتی انجام خواهد شد، گفت: در رشت پیام جمعه به صورت زنده از طریق فضای مجازی توسط آیت الله فلاحتی انجام خواهد شد.

اولین نمازجمعه رشت«بعداز١٤هفته کرونایی» امروز۲۳ خرداد ۱۳۹۹برگزارشد.

اولین جمعه ای که اعلام شد بعلت شیوع ویروس کرونا«نمازجمعه  هابرگزارنمی شود»جمعه، ۹ اسفند ۱۳۹۸بود.

ظاهراً بعضی ازمؤمنین خیلی احتیاط می کننددرایام کرونا،حدودثلثلی از مصلی پرشده بود.

آیت الله رسول فلاحتی  درباره دلتنگی هایش برای نمازجمعه،خطاب به نمازگزاران گفت:من دلم هم برای نمازجمعه تنگ شده بود وهم برای شما.

اولین نمازجمعه ۲۳ خرداد۱۳۹۹رشت 

اولین فردمبتلابه ویروس کرونا درجهان-در شهر« ووهان» چین در۱۲دسامبر۲۰۱۹(پنج شنبه، ۲۱ آذر ۱۳۹۸)شناسایی شد.

درایران ،برای اولین بار بامرگ ۲نفردرقم(۳۰بهمن۱۳۹۸)اعلام شد.

اولین نمازجمعه ای که کرونا تعطیلش کرد:جمعه، ۹ اسفند ۱۳۹۸(٤ رجب ١٤٤١)بود.

تغییرجنسیت داده ها( ​Transsexual)ترنس سکشوال۲جنسیتی

تغییرجنسیت داده ها۲جنسیتی..احکام شرعی وازدواح وارث رادرادامه ...

​مصاحبه با چند«ترنس  سکشوال» وآشنایی بازندگی آنهاومشکلات وخوشی ها...

خاطرات واحساسات یک تغییرجنسیتی(Transexual)

 من «ترانس‌سکشوال»هستم، نه بیمارم و نه اختلال دارم. من این طوری به دنیا آمده‌ام. من با جسمی به دنیا آمدم که متعلق به من نبود.»... شوهرم دادند ولی «زن »گرفتم.

درادامه خواهیدخواند:ترانه آرام متولد ۱۳۶۰ که تا۱۳۸۳نامش «امیرعلی»وامادر تا ۲۳  سالگی باتغییرجنسیت شد«ترانه»..و دختری که درانگلیس-تغییرجنسیت داد«مردشد»وبادوستِ مادرش ازدواج کرد..و..ازدواج ۲ترنس سکشوال را(باهم ازدواج کردتد)راخواهیددید.

توضیحات نگارنده-پیراسته فر:عمل جراحی ، هورمون های جنسی فعال نمی کند.

 یک «ترانس سکشوال xy » یعنی مرد جوانی که مغز و روح و روانش دختر است و به صورت نیمه دختر نیمه پسر زندگی می کند، یک male در female قرار دارد. یعنی مذکر است اما مغازش زنانه و مونث است و می خواهد به طرف زنانگی اش برود.
 ازدواج  وتمایلات جنسی «ترانس سکشوال»ها،بعدازتغییرجنسیت.
آنهایی که XY هستند، یعنی کروموزم شان XY است و پسر هستند، پسر به دنیا می آیند و نمی توانند بابمل حرای  دارای «رحم» شوند. آنها نمی توانند بعد از عمل بچه دار شوند چون رحم ندارند و نمی توانند زنی را باردار کنند، عمل جراحی فقط ظاهر بدنی آنها را تغییر می دهد.

«زنی  که قبلا مرد بوده» ، به جای رحم و تخمدان، بیضه و رجولیت(Penis)آلت تناسلی مردانه- داشته ،درعمل جراحی ،این عضوهای مردانه برداشته می شودوبجایش در همان نقاط « واژن و مجرای زنانه »تعبیه می شودکه «مصنوعی»است،کارکردعضوطبیعی راندارد.

به تعبیردیگربا عمل جراحی «هویت ثانویه» فقط ظاهر آنها دستخوش تغییر می شودکه به آرامش برسند و تسکینی باشدبرای روح و روان آنها .
«ترانس سکشوال»ها می تواندازدواج  بکنندو می توانند آمیزش جتسی داشته باشند و کاملا از هم لذت ببرند.

زنی  که قبلا مرد بوده ، به جای رحم و تخمدان، بیضه و رجولیت داشته ،درعمل جراحی ،این عضوهای مردانه مردانه برداشته می شودوبجایش در همان نقاط « واژن و مجرای زنانه »تعبیه می شودکه «مصنوعی»است،کارکردعضوطبیعی راندارد وحالا«مرد»است واما «عقیم»، چون درجریان عمل جراحی -تغییرجنسیت- برایش بیضه مصنوعی گذاشته می شود،اندام های جنسی کارایی بدن زنانه را ندارد،فاقد هورمون زنانه هستند «پریود»نمی شوند،نمی تواند حامله شوند، تخمدان ندارد.

اگرشنیدیدکه ترانسی «بچه دار»شده،آن فرزندبا«اسپرم اهدایی»و«رحم اجاره ای»بوده است.

بنیانگذار«ترانس سکشوال»درایران

«مریم خاتون پور مُلک‌آرا »اولین تراجنسی میگوید: حضرت امام  نامه‌ای «فتوا» به من داد که  تغییر جنسیت بود.

 مریم خاتون پور ملک‌ آرا اولین تراجنسی شناخته شده ایرانی است حکمی ازرهبرانقلاب گرفت که در تمام ادیان و در تمام دنیا اولین بود.

دید باز آیت الله خمینی  و استقامت مریم خاتون باعث شد تا نه تنها ترنس‌‌های ایرانی بلکه تمام ترنس‌های مسلمان دنیا احساس آسودگی کنند و اسلام شیعی نیز به عنوان تنها دین حامی ترنس‌ها شناخته شود.

مریم خاتون پس از این کار نیز دست از تلاش خود بر نداشت و با تمام مشکلات سر راهش یک انجمن مردم نهاد رسمی (NGO)  و تحت نظارت وزارت بهداشت و وزارت کشور را تاسیس کرد.

شرح ماجرا

در سال ۱۳۵۳ ملک آرا طی ملاقاتی با فرح پهلوی مشکلات خود را در میان گذاشت و فرح پهلوی به وی پیشنهاد داد تا تعدادی از تراجنسی‌ها را جمع کرده تا به این افراد امتیازاتی تعلق بگیرد اما این پیشنهاد به سرانجام نرسید.

پس از آن ملک آرا که خود را فردی مذهبی می‌دانست در پی حکم شرعی خود بود. وی پس از ملاقات با آیت الله بهبهانی و توضیح وضعیت خویش پیشنهاد ارسال نامه به آیت‌الله روح الله خمینی در نجف را از طرف ایشان دریافت کرد.

مریم خاتون می‌گوید «من به ایشان گفتم همیشه احساس می‌کنم یک زن هستم.

در سال ۱۳۵۴ مُلک‌آرا (فریدون سابق) که در صدا و سیمای آن زمان مشغول به کار بود پاسخ نامه خود را از سید روح‌الله خمینی  دریافت کرد.

مریم خاتون می‌گوید: «برای امام نوشته بودم مادرم برای من تعریف کرده که در ۲ سالگی من با گچ خودم را مثل زنان آرایش می‌کردم و امام با تصور اینکه من یک دوجنسه هستم جواب دادند که باید طبق قوانین اسلامی یک زن شوم»

در سال ۱۳۵۷مریم خاتون به پاریس سفر کرد تا با آیت الله خمینی ملاقات حضوری داشته باشد ولی ناموفق بود و پس از آن نیز انقلاب ۱۳۵۷ ایران رخ داد و مسیر برای گرفتن این تأیید بسیار سخت شد. ملک‌آرا از شغل خود اخراج شد و به اجبار به او هورمون‌های مردانه تزریق شد و تحت درمان روانپزشکان و درمان‌های اشتباه قرار گرفت.

فتوای تغییر جنسیت

مُلک‌آرا تسلیم نشد و سعی کرد با روحانیان با نفوذ آن زمان، از جمله آیت‌الله هاشمی رفسنجانی ملاقات داشته باشد. در سال ۱۳۶۳ از طریق دفتر آیت الله جنتی نامه‌ای برای سید روح الله خمینی  نوشت که جوابی که آمد شبیه به فتوای اول بود، مربوط به افراد دو جنسیتی می‌شد.

او سعی کرد آیت الله خمینی را در جماران ملاقات کند. ولی این کار ساده‌ای نبود زیرا جماران تحت تدابیر امنیتی شدید بود. ملک‌آرا کت و شلواری پوشید و قرآن را در پرچم ایران پیچید و کفش‌های خود را از گردن آویزان کرد (مانند حر در واقعه عاشورا) و راهی جماران شد. مأموران امنیتی جلو وی را گرفتند و با وی برخورد کردند.

واما آیت‌الله سیدمرتضی پسندیده (برادر بزرگتر امام خمینی) پس از دیدن ملک‌آرا، اجازهٔ ورود وی را داد و شخصاً او را داخل  به نزدامام بُرد.

البته ورود مریم(فریدون)به بیت به این راحتی هانبوده،وی تحت فشارجمعیت وازدحام بیهوش می شود،«حفاظت بیت» به پارچه‌ای که به دور سینهٔ وی پیچیده شده بود مشکوک می شوند و تصور کردند وی مواد منفجره حمل می‌کند،پس ازتفتیش و بعد از باز کردن پارچه متوجه می‌شوند «سینه‌بند» بوده، خانمهای« بیت» به ملک‌آرا چادری می‌دهند تا وی خود را بپوشاند.

در همین حال فرزند امام خمینی ، حاج سید احمد آقا وارد شد و تحت تأثیر داستان ملک‌آرا قرار گرفت و قول کمک به ملک‌آرا داد. 

ملک‌آرا می‌گوید: «آنجا بهشت بود، فضا، لحظه و همه چیز برای من بهشت بود. در راهروی بودم و می‌شنیدم که امام خمینی متعرض افرادی می شود که بامن رفتارخوبی نداشتند،می گوید:« چرا با کسی که به ما پناه آورده اینگونه برخورد می‌کنید و باعث آزار این فرد شده‌اید، این بنده خداست».

فریدون می گوید:امام با ۳ تن از پزشکان مورد اعتماد خود مشورت کرد و درباره تفاوت تراجنسی و دوجنسه و خنثی مشکل از آنان پرسید. بعد از این همه چیز برای من فرق کرد.

فریدون با نامه ای از آیت‌الله خمینی ،بیت امام راترک می کند و آن نامه(فتوای)زندگی بعضی هارانجات می دهد.

«خانم مُلک آرا »می گوید:آیت الله خامنه‌ای (رئیس جمهور وقت) برای من چادر و مقنعه تهیه کردند و با صلوات و تبریک من رو وارد حجاب اسلامی کردند.

 «رابرت تیت» خبرنگار گاردین که تادی ۱۳۸۶درایران بود،نوشت:، فتوای آیت الله خمینی  که در آن، عمل جراحی برای تغییر جنسیت مجاز دانسته می‌شد تأثیر پایداری بر جا گذاشت زیرا  ایران به صورت کشور پیشگام در عمل جراحی برای تغییر جنسیت درآمد.

«مُلک‌آرا »پس از این کار درپی این بود تا استانداردهای تغییر جنسیت را در ایران برقرار کند و به تراجنسی‌های دیگر کمک کند. مریم ملک آرا انجمن حمایت از بیماران مبتلا به اختلالات هویت جنسی ایران را در سال ۱۳۸۶ هجری شمسی با کمک چند نفر از پزشکان برای حمایت از تراجنسی‌های ایرانی ثبت کرد.

ملک آرا در سال ۲۰۰۱میلادی(۱۳۸۰شمسی) در «تایلند» تحت عمل جراحی قرار گرفت زیرا هنوزاینگونه جراحی‌های در ایران رونقی نداشت.

مریم خاتون پور ملک آرا در نهایت در ۶ فروردین ۱۳۹۱  در خانه خود بر اثر سکته درگذشت و در محل تولدش در آبکنار، بندر انزلی به خاک سپرده شد./منبع:آذر ۱۳۹۲تسنیم. بااندکی ویرایش.

قبلاً شوهرم داده بودند واما حالا زن گرفتم !

من یک ترانس‌سکشوال هستم

نامش «فرزانه» بود. «فرزانه ارسطو». اما روزی رسید که احساس کرد با بقیه فرق داد، احساس کرد کالبدش متعلق به خودش نیست و باید یک تغییر اساسی به وجود بیاورد؛ هر چند این روند۱۷ سال طول کشید اما فرزانه سرانجام سال ۱۳۸۷ موفق به جراحی تغییر جنس شد و با نام «سامان ارسطو» زندگی را از سر گرفت.

 سامان ارسطو

آقای ارسطو! طبعا شما یک روزی احساس کردید که با سایر دوستانتان فرق دارید؛ حالا از سر کنجکاوی دوران کودکی یا هرچیز دیگر. چه زمانی احساس تفاوت کردید؟

من فرزانه(ارسطو)متولد۱۳۴۶ ، شش یا هفت ساله بودم که احساس کردم متفاوتم و با دختربچه‌های دیگر که اطرافم هستند، همسو نیستم. من از همان اول همیشه تی‌شرت و شلوارک می‌پوشیدم؛ در حالی که اکثر دختربچه‌ها دنبال دامن‌ کوتاه و کفش تق‌تقی بودند. هیچ‌وقت یادم نمی‌آید پشت ویترین یک مغازه به کفش‌های پاشنه‌بلند چشم دوخته باشم، اصلا همیشه کفش‌ها و لباس‌های پدرم را می‌پوشیدم؛ اما هیچ‌گاه سر کمد لباس‌های مادرم نمی‌رفتم؛ با این حال در این باره با کسی صحبت نمی‌کردم. زمانی هم که به این حس متفاوت بودن رسیدم، هنوز با واژه «ترانس‌سکشوال» آشنا نبودم؛ البته این را هم بگویم که پدرم جراح بود و همیشه به من می‌گفت تو متفاوتی! پدرم با من مدارا می‌کرد و همراه بود.

بعدتر فهمیدم که من یک «ترانس» هستم؛ البته بعد از جراحی هم باز یک ترانس هستم. می‌خواهم بگویم ما ترانس‌سکشوال‌ها باید اول خودمان را خوب بشناسیم. معتقدم ما زن یا مرد به دنیا نمی‌آییم. بچه که به دنیا می‌آید به خاطر آناتومی و فیزیکش نام او را دختر یا پسر می‌گذارند؛ در صورتی که این نام‌گذاری فقط بر مبنای ظاهر است و نه برمبنای هویت. به نظر من وقتی پنج سالگی را رد می‌کنیم، تازه به این مفهوم زن یا مرد پی می‌بریم. من در ابتدا باید به عنوان یک انسان روی خودم کار کنم؛ حالا مهم نیست زن هستم یا مرد، مهم این است که من یک انسانم. وقتی این موضوع را درک کنیم، می‌توانیم روی خودمان کار کنیم. برای من مهم این است که انسانم. با این دیدگاه است که می‌توانم با جامعه درست برخورد کنم؛ اما  وقتی به عنوان یک ترانس خودم را جدا از دیگران ببینم و اگزجره (بزرگ‌نمایی بیش از حد) هویت جنسی‌ام را نشان دهم، جامعه نسبت به من حالت دافعه نشان می‌دهد.

می‌شود کمی این موضوع اگزجره کردن را باز کنید و بیشتر در درباره‌اش حرف بزنید؟

ترانس‌سکشوال بیماری نیست؛ حتی اتفاق هم نیست، اختلال هم نیست. یک آدمی ترانس به دنیا می‌آید. اگر بین اعداد 1 تا 6 بگوییم که مثلا عدد 1 مرد کامل و عدد 6 زن کامل است، می‌توان گفت که 80 درصد نه زن کامل و نه مرد کامل هستند به خاطر تمایلاتشان. من معتقدم وزارت بهداشت باید بستری را برای ترانس‌ها فراهم کند.

آنچه شما به عنوان ترانس از آن یاد می‌کنید، همان چیزی است که آن را به عنوان اختلال هویتی جنسیتی می‌شناسند.

این جمله غلط است. «اختلال هویت جنسیتی» غلط‌ترین جمله ممکن است. این موضوع اختلال که نیست هیچ، هویت ما و  آنچه درون ماست، محسوب می‌شود. من جسمم را تغییر دادم تا با هویتم تطبیق پیدا کند. ترانس سکشوال نه اختلال است و نه بیماری.

اما در حیطه روانشناسی جایی به ترانس‌سکشوال می‌گویند «اختلال» که فرد هنوز هویت جنسیتی‌اش را پیدا نکرده است.

اشتباه ما همین است. متاسفانه حتی دانشجویان روانشناسی ما هم اصلا نمی‌دانند هویت جنسی یعنی چه؟ آن‌وقت یک کلمه اختلال هم به آن چسبانده‌اند. متاسفانه جریانی هم هست که از این سیستم حمایت می‌کند.

شما می‌گویید، درستش چیست؟

«انجمن ترانس‌سکشوال‌ها». مثل «انجمن کودکان کار». من ترانس‌سکشوال هستم؛ نه بیمارم و نه اختلال دارم. من این طوری به دنیا آمده‌ام. من با جسمی به دنیا آمدم که متعلق به من نبوده.

از زمانی که متوجه این تفاوت شدید، چقدر طول کشید که موضوع را بپذیرید و با آن کنار بیایید؟

من همان اول با این موضوع کنار آمدم و شروع کردم به تربیت خودم.

خانواده‌تان هم متوجه بودند؟

آن‌ها متوجه بودند اما من بروز نمی‌دادم. مرد و زن فقط یک واژه است. مثلا این لیوان را از اول به شما یاد دادند که بگویید، لیوان. نامش می‌توانست چیز دیگری باشد. ما نباید انقدر درگیر واژه‌ها باشیم. آن هم واژه‌هایی که بی‌تاثیرند.

ببینید، ترنسی که با یک خروار آرایش بیرون می‌آید، در واقع روحش «زن» است. این روح مهم است، جسم که ارزشی ندارد. متاسفانه برخی ترانس‌ها به علت عدم آگاهی از خود و جامعه‌شان در  آرایش‌کردن، راه رفتن و ... اگزجره رفتار می‌کنند، یا بارها این بچه‌ها را مجبور به ازدواج می‌کنند. آن‌قدر روند مجوز گرفتن برای جراحی سخت است و پزشکی‌قانونی سنگ می‌اندازد که این‌ها چنین رفتارهایی از خود نشان می‌دهند. می‌خواهند بگویند: «من هستم، من را ببینید!» ما باید بار این افراد را سبک کنیم.  مگر در کشور بیمارستان تخصصی قلب نداریم؟ خب، برای این بچه‌ها هم بیمارستان تخصصی داشته باشیم. برای این بچه‌ها فقط یک انستیتو روانشناسی تاسیس کرده‌اند که چند روانشناس آنجا نشسته‌اند و فقط سوال‌های الکی می‌پرسند. انقدر سوال‌ها پیش پا افتاده است که حد ندارد. در آن انستیتو به بچه‌ها تلقین بیماری‌ می‌کنند و باعث افسردگی آن‌ها می‌شوند.

شما هم درگیر این پروسه و این انستیتو شده‌اید؟

من نگذاشتم درگیرم کنند. این همان بحث شناخت از خود است. من تمام تلاشم این است که یک مجوز به من بدهند تا بچه‌های ترانس را جمع کنم و بتوانم راجع به این بحث شناخت از خود آگاهشان کنم.

فکر می‌کنم، در جامعه ما ترانس‌هایی که ظاهر مردانه با هویت زنانه دارند، مشکلشان بیشتر است.

بله. مشکلاتشان بیشتر است؛ چون جامعه مردسالار است. البته نه فقط در ایران بلکه در اروپا و آمریکا هم همین‌طور است.

تجربه خودتان چطور بود؟

سال ۱۳۶۷بود که با دکتر محرابی آشنا شدم. آن زمان ۲۲ ساله بودم. نظرم عوض شد و سال ۱۳۷۱ دیگر روند جراحی را پیگیری نکردم؛ چون تصمیم گرفتم برای خودم پایگاه اجتماعی بسازم. مثلا کار و سوادم را ارتقا دهم. کار تئاتر را قوی‌تر پیش گرفتم و پرقدرت جلو رفتم.

موفق هم بودید؟

خیلی. همین الانم موفقم. من اساسا آدم موفقی هستم.

قرار بود راجع به تجربه شخصی خودتان بگویید؟ بعدش چه شد؟

بله. آن ۹ روانشناس را می‌گفتم که سوال‌های عجیب می‌پرسیدند. از من هم ازآن سوال‌ها پرسیدند اما آنقدر سوال‌هایشان عجیب بود که دوست داشتم میز را بردارم و بکوبم روی سرشان.

سوال‌هایشان چه بود؟

مثلا می‌پرسیدند شما نسبتا به یک خانم چه حسی دارید؟ گفتم مثل همان حسی که شما دارید. حس، حس است دیگر! به آن‌ها گفتم سوال‌های چرت می‌پرسید. دوباره رفتم پیش دکتر محرابی و گفتم من نیاز به روانکاوی ندارم. دکتر محرابی قبول کرد و مجوز داد برای جراحی.

این را هم بگویم که من در سال ۱۳۷۰یک ازدواج اجباری(شوهرم دادند) داشتم. نمایش «همان باش که نیستی» که روی صحنه بردم روایت همین اتفاق است.

چرا خانواده‌ات این کار را کردند؟

خب! شما یک پدر و مادر دارید و یک خواهر و برادر. ممکن است مثلا پدر و مادرتان با موضوع کنار بیایند اما خواهر و برادرتان نه.

فقط یک شبانه روز با«شوهرم »بودم!

من فقط یک روز در این ازدواج ماندم. یکسال و نیم هم طول کشید تا طلاق گرفتم.

بعضی وقت‌ها تجربه‌های تلخ باعث می‌شوند تو خودت را پیدا کنی.

از ازدواج کردید تا تغییرجنسیت چقدر طول کشید؟

۱۷سال.اما من در این ۱۷ سال بهترین مقاله‌هایم را نوشتم. روی کارهای «برتولت برشت» تحقیق کردم. به بچه‌های روستا درس دادم. ۸ جایزه بازیگری گرفتم و بهترین اجراهایم را روی صحنه بردم.

من بازیگرم. روی صحنه نقش زن بازی کردم و مهم نیست. اساسا خودم را اذیت نمی‌کردم. آن زمان مانتوی ساده می‌پوشیدم. همه هم می‌دانستند من متفاوتم. اتفاقا وزارت ارشاد که می‌رفتم با مردها دست می‌دادم اما حراست ایراد نمی‌گرفت. بعد از جراحی حراست گفت ما می‌دانستیم تو با بقیه فرق داری، برای همین جلویت را نمی‌گرفتیم.

زنگ زدم به مهتاب کرامتی. سر فیلمبرداری «بیست» بود.

گفتم  «مهتاب! باید ببینمت»

او دوست دوران دانشگاهم بود. رفتم پیشش و گفتم که مجوز جراحی گرفتم. او راحت پذیرفت و حتی یک جراح خوب به من معرفی کرد. رفتم پیش دکتر مهدی‌زاده برای جراحی رحم و تخم‌دان که در بیمارستان «رسول (ص)» انجام شد. جالب است بدانید بیمارستان «حضرت رسول» برای اولین‌بار این جراحی را روی من انجام داد. دکتر مهدی‌زاده یک جراح فوق‌العاده و انسان شریفی بود. پرستارهای آنجا هم هوایم را داشت.

بعد از جراحی چه حسی داشتی؟

عالی. بهترین احساس بود. باز هم به کمک مهتاب به دکتر حسینی معرفی شدم تا جراحی سینه انجام دهم. من هزینه‌ای پرداخت نکردم. مهتاب کرامتی تقبل کرد. اما برای جراحی آخر باید می‌رفتم سراغ دکتر کهن‌زاد در بیمارستان «پارس». آنجا خیلی گران بود. بهزیستی هم فقط یک میلیون تومان کمک می‌کرد و من حقوق چندانی نداشتم که بتوانم دستمزد دکتر کهن‌زاد را پرداخت کنم.

جراحی‌ چند مرحله بود؟

سه جراحی که برای من در یک پروسه سه ماهه انجام شد. جراحی آخر خیلی سخت و مهم است. یعنی همان جراحی که اندام جنسی را تغییر می‌دهد. همان جراحی قرار بود «دکتر کهن‌زاد» انجام دهد. بیمارستان «پارس»  که اصلا بیمه قبول نمی‌کند. برای همین با مائده طهماسبی صحبت کردم. او گفت نگران نباش با دکتر صحبت کردم که تخفیف دهد و البته این را هم گفت که چهل نفر از بچه‌های بازیگر به حسابم پول ریختند. جالب بود خیلی از بازیگرهای خانم برای جراحی من پول واریز کرده بودند. هدیه تهرانی، کتایون ریاحی و... خیلی احساس شعف کردم. هنوز هم شعف دارم. جراحی‌ام آن زمان توسط دکتر کهن‌زاد، خیلی خوب انجام شد.

نقاهت طولانی بود؟

دکتر کهن‌زاد فکر نمی‌کرد برای من که در 42 سالگی جراحی کردم، دوران نقاهت انقدر کوتاه باشد. خب! ‌42 سالگی خیلی برای این عمل دیر است. هرچند که جراحی برای ترانس‌ها اجباری نیست اما من دوست داشتم بدنم را تطبیق دهم.

 خانواده‌هاچطوربااین موضوع کنار می‌آیند؟ به ویژه با جراحی.

درصد خانواده‌ها خیلی کم است. البته مشکل خانواده نیست؛ مشکل آموزش است. آگاهی به مردم نمی‌دهند. مثلا فیلم «آیینه‌های روبرو» فیلم خوبی بود اما مگر در چند سینما پخش شد؟ باید بودجه باید صرف آگاه‌سازی شود. یک نامه به من بدهند، خانواده‌ها را جمع کنم، آگاهی بدهم. کتاب وفیلم به آن‌ها نشان دهیم. کاری ندارد. من فقط مجوز می‌خواهم؛ نه پول و نه هیچ چیز دیگر.

من سال ۱۳۸۷ جراحی کردم اما می‌دانید، پس از آن چند فیلم کار کردم؟ حتی دوست‌های صمیمی‌ام به من نقش نمی‌دهند و می‌گویند که نمی‌شود، کار کنی. چرا؟ حتی چند نفر زنگ زدند، برنامه «ماه عسل» و گفتند، سامان ارسطو را به برنامه‌تان دعوت کنید تا در این باره صحبت کند اما آن‌ها گفتند، این موضوع خط قرمز صدا و سیما است. خط قرمز یعنی چه؟ حتی نمایشم را هم هیچ‌کس حمایت نکرد؛ هر چند که خیلی خوب دیده شد. بالغ بر 50 خانواده با این کار آگاه شدند که اگر پول جراحی فرزندانشان را ندارند، حداقل آن‌ها را بفهمند. حالا ببینید، اگر این کار حمایت می‌شد، چه اتفاقی می‌افتاد؟

من 115 قصه نوشته‌ام. این قصه‌ها قصه خیلی‌از آدم‌هاست.این ۱۷سال تلخ‌ترین قسمتش تنهایی بود. واقعا تنها بودم. تنهایی درونی خیلی تلخ‌تر از تنهایی بیرونی است. تو نمی‌توانی به بهترین رفیقت هم توضیح دهی که چه مساله‌ای داری. این دردآور است.

تعاملاتتان چطور بود؟

خیلی سخت بود. به چه کسی می‌توانستم اعتماد کنم؟  تجربه دست یکی را گرفتن و با او بستنی خوردن یک رویای همیشگی بود برایم. همه رویاهای من به حقیقت پیوسته‌اند جز رویای جوانی‌ام؛ من جوانی نکردم. در جامعه‌ای بودم که به سطحی از آگاهی نرسیده بود که به من کمک کند اما امروز رسیده است. رویاهای من هیچ‌گاه تحقق پیدا نکرد.

قبلاً شوهرکرده بودم واما حالا زن گرفتم !

 ۲سال است ازدواج کرده‌ام.

«زنت »می دانست که «شوهر»کرده بودید؟!

آره جالب است. خیلی. آن آدم می‌دانست من چه کسی هستم و مرا پذیرفت.

خاطره تلخ

 یکی از خاطرات تلخ من این است که چهار بار به من شوک الکتریکی دادند. به من گفتند روانی! و در بیمارستان «روزبه» بستری‌ام کردند. من حتی دارو درمانی شدم البته خودم به شدت جلوی این موضوع را گرفتم. بر اثر این شوک من ماه‌ها فراموشی داشتم. مثلا می‌دانستم این لیوان است اما نمی‌توانستم اسمش را بگویم.

گفتند افسردگی داری. هرچند که من بعد از آن موضوع افسردگی شدید گرفتم.

وقتی از« فرزانه» به «سامان» تبدیل شدی،‌ دوستان دخترقدیم،دوستان پسرجدید

یک‌سری رابطه‌شان را با من قطع کردند و بعضی‌ها هم ماندند.

می‌خواهم همه آن‌طور که من هستم، دوستم داشته باشند نه آنطور که خودشان دوست دارند. اما در حیطه کاری بی‌مهری زیاد به من شد. مثلا در مجموعه محله «گل و بلبل» کار کردم و قرارداد بستم. یک سکانس هم گرفتند اما بعد گفتند نمی‌توانی ادامه کاربدهید. پولم را هم ندادند. آن کار می‌توانست، شروع خوبی در تلویزیون برای من باشد. توضیحی هم ندادند.

 ممنوع‌التصویر شدی؟

می‌شود گفت. با من برخورد شخصی شد. از وزیر نامه دارم که ممنوع‌الکار نیستم.

خواستند مرا منزوی کنند اما نتوانستند./۱۳۹۳

این ۳ دخترهم پسرشدند.

۲ترنس سکشوال باهم ازدواج کردند

هانا(۳۳ ساله) و جیک گرف(۴۲ ساله) که هر دو تغییر جنسیت داده اند.

هانای ۳۳ ساله یکی از افسران عالی رتبه ی ارتش انگلیس بوداما در سال ۲۰۱۸میلادی(۱۳۹۷شمسی) به قصد تشکیل خانواده، خدمت در ارتش را ترک کرد. او در سال ۲۰۱۳میلادی(۱۳۹۲شمسی) تغیر جنسیت داد.
هانا با جیک ۴۲ ساله که در سال ۲۰۰۸میلادی(۱۳۸۷شمسی) تغییر جنسیت داده بود آشنا شد و آن ها با هم ازدواج کردند. این زوج علاقه ی زیادی به فرزند داشتند به همین دلیل از تخمک های فریز شده ی جیک که از قطع موقت روند هورمون درمانی او به دست آمد برای این کار استفاده شد.

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:این ۲اگرچه به اولین پدر و مادر ترنس انگلیس شناخته می شوند واما فرزندشان از طریق رحم اجاره ای واسپرم اهدایی متولد شده است.

پسری که دخترشد

 «ترانه آرام» که درسال۱۳۸۳ تغییر جنسیت داده و حالا در زمینه« بازیگری» فعالیت می کند و همچنان جزو فعال ترین ترنس های ایران است.با وارد شدن به آپارتمان کوچک ترانه انگار وارد خانه آدمی می شوم که کلکسیون پروانه های رنگی دارد. پروانه هایی که یک روز مثل خودش بوی پیله بودند و بعد از مدتی مجالس برای پروانگی پیدا کرده اند. برای همه ترنس ها این پروانه شدن، دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد! ترانه بیشتر از ۶ سال قبل مهمان سرنخ بود و حالا بعد از این همه وقت، ملاقات دوباره من برای انجام مصاحبه با ترانه در آپارتمانش شروع می شود.

827179_329.jpg

خانم تر شدم!

«اون موقع که با هم مصاحبه کردیم، روی پله ۶ وایساده بودم، الان روی پله دوازدهمم! خیلی زود می رسم به پله بیستم.» راست می گوید: دیگر خبری از آن رنگ موهای تند و آراش های غلیظ نیست، عکس هایش را اغراق شده به دیوار نکوبیده، انگار دیگر دلیلی نمی بیند که چشمان خودش را پشت لنز های آبی و سبز پنهان کند. او حتی دیگر رفتارهایش هم خانمانه تر شده و این را می توان از چیدمان خانه اش هم فهمید.

کلاه گیس های رنگارنگ بارشان را از خانه او بسته اند و رفته اند. موهایش را بلند کرده و همان خوشحالش می کند؛ باور کرده دیگر نیاز به کلاه گیس ندارد. خانه اش آرامشی زنانه گرفته. دکور عوض شده اما هنوز هم ترانه یک چیز قدیمی در خانه اش دارد؛ کلی شمع و کتاب که رفقای او هستند. همه اینها نشان می دهد که ترانه در همه این سال ها چقدر بزرگ شده و چقدر آن طور که دوست داشته زندگی کردهاست. بعد از اینکه در سال 91 مریم ملک آرا فوت کرد، ترانه به شناخته شدن ترین ترنس ایرانی تبدیل شد. او برای همه همایش ها و سمینارها، پایان نامه های دانشجویی و خیلی چیزهای دیگر پیشقدم است. هرچند به قول خودش دوستان ترنسش آنقدر که باید او را دوست ندارند.

اعتماد به نفسم بالاست

هنوز هم با گذشت این همه سال از شکسته شدن تابوی تغییر جنسیت که با تلاش ترانه و امثال او شکل گرفت، خیلی ها هستند که دل شان نمی خواهد جلوی دوربین بیایند و درباره زندگی شان صحبت کنند و شاید ترانه را بتوان تنها کسی نامید که این قدم را برای عادی تر شدن حضور ترنس ها در جامعه برداشته است. از او می پرسم چطور می شود که تو اینقدر همه چیزت رو است: «فکر کنم اعتماد به نفسم خیلی بالاست».

می خندد و ادامه می دهد:«به نظرم پنهان کردن ندارد، ما سال ها تلاش کردیم برای اینکه به دیگران بفهمانیم جنسیت مان آن چیزی نیست که شما می بینید. بعد از کلی تلاش و طرد شدن، تصمیم به تغییر جنسیت گرفتیم.حالا که خانواده راضی هستند، خودمان هم در قالبی که دوست داریم زندگی می کنیم چرا باید همه چیز را پنهان کنیم؟ من برای همین که پنهان نباشم تغییر جنسیت را انتخاب کردم وگرنه می توانستم مثل قبل همانطور که تا 23 سالگی زندگی کرده بودم، زندگی ام را ادامه بدهم.»

اعتماد به نفس داشتن و خود را پنهان نکردن، برای ترانه همان چیزهایی بود که او را به سمت بازیگری کشاند، با اینکه به قول خودش ۷سال حضورش در کارگاه بازیگری یکی از قدیمی ترین کارگردان های ایران، نتیجه ای جز اتلاف وقت برای او نداشت، اما توسط یکی از بازیگران به شکل جدی وارد عرصه بازیگری شد: «با رفت و آمدهایی که به محافل هنری داشتم آقای کیانوش گرامی را دیدم. ایشان وقتی متوجه علاقه شدید من به بازیگری شد، من را برای حضور در کار معرفی کرد. تا الان ۴ تله فیلم بازی کرده ام و منتظر عقد قرارداد یک فیلم سینمایی با موضوع ترنس ها هستم. این فیلم سینمایی همان پله بیستم است که گفتم. من عاشق این کار هستم و از حضور در آن لذت می برم.»

827182_844.jpg

کارهایش را لیست کرده است.هر روز ساعت ها پشت میز می نشیند و کانال تلگرام و سایتش را اداره می کند و اگر دوستانش از او سوالاتی داشته باشند، شروع می کند به پاسخ دادن. می گوید یک روز بهنوش بختیاری را پشت صحنه یک کار دیده و چند ساعتی با هم درباره ترنس ها گپ زده اند. بعد از آن بود که این بازیگر نزدیک به 8 ماه به عنوان سفیر ترنس ها فعالیت کرد، اما از آنجا که دغدغه های زیادی داشت نتوانست کارش را ادامه بدهد، برای همین کنار کشید. 

«چند سالی است که فعالیت هایم در گروه هایی که با دوستان «ترنسم» داریم چند برابر گذشته شده است. اگر سر کار نباشم، وقتی بیدار می شوم تا شب نزدیک به ۵ ساعت زمان می گذارم و با بچه ها در حال صحبت کردن هستم. کسانی که تغییر جنسیت نداده اند و مردد هستند را راهنمایی می کنم و به آنهایی که تغییر جنسیت داده اند اما هنوز درگیر مشکلات هستند، دلداری می دهم. این تنها کاری است که از دستم بر می آید.»

827181_479.jpg
توضیح مدیریت سایت پیراسته فر:ترانه متولد ۱۳۶۰ که تا۱۳۸۳نامش «امیرعلی»وامادر تا ۲۳  سالگی باتغییرجنسیت شد«ترانه» 

او مثل خیلی از ترنس ها از زمان کودکی لباس های دخترانه می پوشید. او هم وقتی تصمیم گرفت تغییر جنسیت بدهد مانند خیلی های دیگر، مشکلات زیادی را پشت سر گذاشت؛ از راضی کردن خانواده تا اطلاعات کم و گنگی که از وضعیت بعد از تغییر جنسیت داشت. همین ها باعث شد ترانه تصمیم بگیرد تحقیقات میدانی اش را در زمینه ترنس ها بیشتر کند و با ساخت یک مستند خودش و دوستانش را به مردم بیشتر بشناساند: «سال ها قبل یک اکیپ تشکیل دادم و شروع کردم به تحقیق.

در بین راه با شراره عطاری آشنا شدم. شراره پیشنهاد ساخت یک مستند را داد، من هم قبول کردم. این تنها کاری بود که می شود به واسطه آن دید جامعه را عوض کرد.» رفت و آمدها و فعالیت هایی که ترانه و بقیه ترنس های پرکار و فعال برای خودشان انجام دادند باعث یک اتفاق خوب شد: «خستگی من و بقیه کسانی که در این زمینه فعالیت کردند زمانی از تن مان رفت که بعد از پخش مستند، مجلس برای درمان هر تی اس مبلغ 5 میلیون تومان تصویب کرد که این، خبر خوبی برای ما بود.»

با امیر خداحافظی کردم

شرایط در دوره هایی از زندگی برای ترانه هم مانند دیگر ترنس ها سخت شد. او می توانست در قالب مردانه اش بماند و به زندگی ادامه بدهد اما تصمیم این زن، چیز دیگری بود؛ چیزی که او را مجاب کرد با تمام خوبی ها و بدی های زندگی امیر، با او خداحافظی کند و به سمت «ترانه» شدن قدم بردارد.

مرداد ۱۳۹۹«۱۶ سال است که می توانم نفس بکشم. تا قبل از این، نفس کشیدن برای من خیلی سخت بود. مدام احساس تنگی نفس داشتم. البته طبیعی است که بعد از عمل، خیلی از ما دچار افسردگی می شویم.»

827183_718.jpg

افسردگی ای که ترانه از آن حرف می زند و دلایلی که از آن صحبت به میان می آورد کمی طبیعی است: «از آنجا که فرد ساعت ها زیر عمل جراحی می ماند، طبیعتا افسرده می شود اما منظور من از افسردگی اتفاقی است که بعد از عمل می افتد. بچه های ترنس قشری هستند که تمام نگاه ها را روی خودشان می بینند و همین مساله، گمراهشان می کند که بعد از عمل قرار است همه دنیا فقط به آنها نگاه کنند، در حالیکه اینطور نیست. بعد از عمل آنها به یک فرد طبیعی تبدیل می شوند که قرار نیست همه نگاه ها را به سمت خودشان بکشانند و یک زندگی رویایی بسازند. 

یک مساله دیگر هم ماجرای بچه دار شدن از طریق طبیعی است که خوب امکانش برای هیچکدام از ما وجود ندارد. کسی که قصد دارد تغییر جنسیت بدهد باید با این مسائل کنار بیاید.»

مادر نمی شویم

این ناتوان بودن از مادر شدن را آن قدر تلخ به زبان می آورد که غصه ام می گیرد. خودم را می گذارم جای او با تمام احساس زنانه ای که دارد. حس تکان خوردن یک موجود در وجود هر زنی، شاید ناب ترین اتفاق زندگی اش را رقم بزند اما ترنس ها ممکن نیست این حس را تجربه کنند، تنها راهی که در پیش دارند به سرپرستی گرفتن یک کودک از بهزیستی است.

ترانه چندباری تا پای ازدواج رفت اما هیچوقت لباس عروسی به تن نکرد. سال ها قبل که با او صحبت کردم خیلی دلش می خواست ازدواج کند، اما این روزها یک «نه» غلیظ، جوابی است که او به سوالم می دهد: «چند بار تا الان خواستگار جدی داشتم.

اغلب هم آدم های معمولی بودند و خودشان با تغییر جنسیت من مشکلی نداشتند اما مشکل خانواده ها بودند. یک بار تا پای سفره عقد رفتیم اما وقتی خانواده طرف فهمیدند مراسم به هم خورد. از همان موقع تا الان مسیر زندگی ام را عوض کردم و دیگر دلم نمی خواهد ازدواج کنم.»

ترنس های موفق زیادی داریم

یکی از اتفاقاتی که باعث می شود مردم جامعه نظرشان نسبت به ترنس ها مساعد نباشد، نوع پوشش و رفتاری است که تعداد بسیار اندکی از این افراد برای خودشان انتخاب می کنند و جمعیت عظیمی از دوستان خودشان را با این حرکت در نگاه مردم زیر سوال می برند: «من هم قبول دارم که یک عده بسیار کمی که شاید 20 درصد از کل جمعیت ما را تشکیل می دهند رفتار نامناسبی داشته باشند اما بقیه ترنس ها به شکل کاملا معمولی، بدون اینکه حتی در نگاه دیگران، متفاوت جلوه کنند زندگی خودشان را دارند و اتفاقا آدم های موفقی هستند، از پزشک گرفته تا وکیل پایه یک دادگستری و استاد دانشگاه. نباید از روی آن عده اندک، درباره بقیه تصمیم گیری و قضاوت کرد.»

در این تصمیم بزرگ، همراه شان باشید

قبول این شرایط برای خیلی از پدر و مادرها سخت و غیرقابل باور است اما خانواده تران چنین مشکلی با فرزند ترنس شان نداشتند و شاید به همین دلیل است که او اینقدر در کار و زندگی اش موفق شده و «ترنس» بودن را انگی نمی داند که لازم باشد آن را پنهان کند. «زمانی که تصمیم به تغییر جنسیت گرفتم نزدیک عید 83 بود. همه در خانه جمع بودند. آمدم و در حضور تمام فامیل گفتم از قالبی که در آن زندگی می کنم راضی نیستم و قصد تغییر جنسیت دارم کسی از شنیدن این حرف شوکه نشد اما پدربزرگم با پیشنهاد خرید خانه و خرج یک عروسی مجلل تصمیم داشت جلوی من را بگیرد که البته موفق نشد.»

متاسفانه تعداد زیادی از خانواده ها زمانی که متوجه می شوند فرزندشان ترنس است شروع می کنند به سرزنش کردن او. وقتی می بینند او باور دارد که ترنس است از هراس اینکه آبروی شان نرود، او را از خانه و خانواده طرد می کنند.

بعضی ها هم بعد از عمل جراحی، به اشتباه فرزند ترنس شان را از دید اقوام و دوستان پنهان می کنند در حالی که همراهی خانواده بهترین موهبتی است که این افراد به آن نیاز دارند.»

توضیح نگارنده-پیراسته  فر:دخترخانمی که حالاآقاپسرشده،برجبران زحمات مادر،بادوست مامان ازدواج کرد.

دختر ۱۹ ساله تغییرجنسیت داد(مردشد) وبا دوست مادرش(۳۱سال) ازدواج کرد

بابی فرانسیس ۱۹ ساله و نامزدش(دونا پرایس) ۳۱ ساله ومادرس

بابی فرانسیس ۱۹ ساله اهل شهرورکستر (۵۰ کیلومتر) جنوب غربی بیرمنگام(انگلیس).، عاشق پرستار کودکی اش(دونا پرایس) شده است که خودش سه فرزند دارد.

بابی آرایشگر بوده و در انتظار آن است که هر چه زودتر عمل های تغییر جنسیت را انجام دهد. در کودکی او همیشه موهای بافته شده اش را قیچی و لباس های دخترانه اش را پاره می کرد چرا که از درون می دانست پسر است.

او درباره تمسخر بچه ها در مدرسه می گوید: من همیشه در مدرسه دعوا می کردم و مرتب مادرم به مدرسه می آمد. سعی می کردم عصبانیتم را کنترل کنم ولی دوباره به نقطه اول بر می گشتم .

مادرم به خاطر من خیلی دردسرهای زیادی متحمل شد و اگر او نبود سختی من بیشتر هم می شد.

بابی که ۱۰ برادر و خواهر دارد می گوید در دبیرستان توانست اجازه بگیرد در بازی های مدرسه با پسران همبازی شود ولی بچه ها او را مسخره می کردند وتا الان مرتب افراد عبارت های زشتی نثار او می کنند.

بابی و مادرش «تریسی وود» و نامزد بابی«دونا پرایس»(پرستار) در یک برنامه حضور پیدا کرده و درباره داستان زندگی خود صحبت کردند.

او دو سال است که درمان هورمونی را شروع کرده و صدایش مردانه شده است ولی عمل های دیگری نیز از روند تغییر جنسیت او باقی مانده است!/پایان.

بازیگر زیبای ترکیه ای که تغییر جنسیت داد و مرد شد! + عکس قبل و بعد جراحی

Nil Erkoclar بازیگر سریال و تلویزیون ترکیه که 26 سال دارد درحالی که دختری بسیار زیبا بود حال تغییر جنسیت داده و به پسرشده.

Nil Erkoclar بازیگر سریال و تلویزیون ترکیه که 26 سال دارد درحالی که دختری بسیار زیبا بود حال تغییر جنسیت داده و به پسری بنام روزگار جنسیت خودش را تغییر داده است.

بعدازجراحی

***

عمل جراحی تغییرجنسیت درایران

در مترو، خیابان، پارک، مراکز خرید و خیلی جاهای دیگر او را دیده اید. شاید اولش باورتان نشود. این دختری که موهای سشوار کشیده و رخساری آرایش کرده و جامه ای دخترانه پوشیده، صدا و اندامی مردانه دارد. رفتاری که از او می بینید کاملا دخترانه است. از رفتارش عطر زن می تراود و دوست داردو او را با اسمی دخترانه صدا کنند. اگر او را ندیده اید و نمی دانید «ترانس سکشوال» کیست با من بیایید تا شما را از دالان های تاریک و رازناک تابوها به جایی برم که چنین رازهایی برای شما رمزگشایی خواهد شد.

هموسکسوال با ترنس چه فرقی دارد، هرمافرودیت ها چه کسانی هستند.  مراحل جراحی تبدیل شدن زن به مرد و برعکس .. و از قوانین حقوقی زنی که مرد شده یا مردی که زن شده، مطلع خواهیدشد

وارد اتاق ویزیت پروفسور میرجلالی شدم. حدسم درست بود. نگاهی بسیار نافذ و باشکوه و هوشیار داشت و من سراپا چشم و گوش شدم تا این اعجوبه دنیای ترنس سکشوال را دریابم. اتاقش بسیار کوچک بود. در حد شش یا هشت متر. او که ظاهر ترنس ها را زیبا و خوشگل و جذاب می کند، به ظاهر خودش چندان وقعی نگذاشته بود. گفت: «بشین و کارتو شروع کن که خیلی کار داریم». نشستم و گفتم:

عمل های جراحی تغییر جنسیت در ایران و مراحل درمان

از حرف شما نتیجه گرفتم که ممکن است هموسکسوئل ها بعدا تغییر کنند، درست است؟

– بله… دیده ام که مادری با پسرش آمده و نگران بوده که ای وای پسرم چه سرنوشتی دارد و با همان دیدی به پسرش نگاه می کند که عوام به آن می نگرند. من به او می گویم ممکن است پسرت تغییر کند. بوده اند هموسکسوئل هایی که خود به خود تغییر کرده اند و با غیرهمجنس خودشان ازدواج کرده اند و بچه دار شده اند. این را هم بگویم که این دلیل نمی شود که بگویم همه هموها تغییر خواهند کرد. اراده و اختیار خودشان در این موضوع بسیار اهمیت دارد ولی ترانس ها اگر با اراده خودشان بخواهند تغییر کنند، بعدا پشیمان می شوند. این یکی از رفرق های ترنس است با همو.

شنیده ام از کشورهای دیگر هم به شما مراجعه می کنند.

– بله… از پاکستان، تونس، مصر و جاهای دیگر. یکی شان خیلی گرفتاری پیدا کرد. برای من هم از طریق کنسول (سفارت) نامه نگاری هایی شد. او مردی بود با قالب دختر. اینجا او را عمل کردیم و هورمون زدیم و با ظاهر مردانه به کشور خودش برگشت. او را در فرودگاه کشورش بازداشت کردند که تو وقتی که می رفتی زن بودی و حالا مرد هستی و ریش و سبیل داری؟ او را به دادگاه بردنده و گفتند که این از نظر مذهبی اشکال دارد.

من شنیدم می خواستند او را سنگسار کنند و شما در پرونده های پزشکی او اصلاحاتی انجام دادید و گفتید او از اولش مرد بود و تنها کاری که شما کرده اید، آلت مردانه او را از شکمش بیرون اورده اید.

– [با خنده] به هر حال گرفتاری هایی داشت و ما هم همکاری هایی کردیم و نجات پیدا کرد. البته اینها معمولا در کشور خودشان نمی مانند. من بیش از پانزده ترنس عمل کرده ام که در تورنتوی کانادا زندگی می کنند. همه شان هم ایرانی هستند. البته چون خودم در سال گاهی آنجا زندگی می کنم، ترنس ها به آنجا می آیند و آنها را عمل می کنم. من اینها را دختر و پسرهای خودم می دانم. خیلی هایشان هم وقتی ایران هستم می آیند عمل شوند زیرا هزینه جراحی و درمان آنها در ایران ارزان تر از جاهای دیگر است.

هزینه تغییرجنسیستی چقدر است؟

– اگر بخواهیم با دلار کانادا حساب کنیم، در ایران خیلی کم می شود. حدود هفت هشت هزار دلار کانادا. در خودکانادا کمتر از بیست هزار دلار نیست.

(دلارکانادا۲۸۴۷تومان)13خرداد96

حدود20میلیون تومان درایران

60میلیون تومان درکانادا

چه اطلاعاتی باید به مردم داد تا این موضوعی که طبیعی است و به فرمان آفرینش انجام شده، در جامعه به شکل گرفتاری بروز نکند.

– به مردم بگوییداینها موجوداتی هستندکه هیچ عیب و علتی ندارند. اینها وقتی که جنینی سه ماهه هستند، نقطه کوچکی در مغزشان هست که به جای اینکه پسرانه رشد کند، دخترانه رشد می کند یا برعکس. رشد این نقطه کوچک مغزشان برعکس جنس بدینی آنهاست. من کلمه «واژگونی» را مناسب می دانم. آن نقطه مغز طوری شده که در آینده آن جنین اثر می گذارد. وقتی که به سه چهار سالگی می رسد متوجه می شود که با جنس خودش فرق دارد.

رفتار ما باید طوری باشد که این حالت اینها به بیماری تبدیل نشود. خانواده و جامعه است که اینها را بیمار می کند. باید بفهمانیم که فقط زن و مرد نداریم. ما دست کم پنج جنس داریم. جنسی هم داریم که نه زن است و نه مرد است. یکی هموسکسوئل است. کنارش ترانس سکشوال است. کنار آنها اتسکشوال است. مُخَنّث (خواجه) هست و حتی جنس های دیگر. هرمافرودیت ها هم هستند. آنها گرفتاری جسمی هم دارند و شناسایی شان آسان تر است. هرمافرودیت واقعی هم داریم که جنسش هم زن است هم مرد. بدنش هر دو هورمون زنانه و مردانه را ترشح می کند. یک هرمافرودیت هم داریم که تمایلات بیشتری به سمت مونث بودن دارد یا برعکس آنها خودشان هم انتخاب می کنند که به کدام سمت بروند.

اگر سمت مذکر را انتخاب کنند، یک مذکر واقعی می شوند. اگر هم بخواهند برای مونث شدن عمل جراحی کنند، مونث واقعی می شوند اما تعدادشان کم است. مردم باید این حقیقت علمی را قبول کنند که ما فقط در دوو جنس مذکر و مونث آفریده نشده ایم. انسان ها در پنج جنس مختلف آفریده می شوند که تمایلات و احساسات خودشان را دارند و سرزنش بار و کریه نیستند. اگر مشکلیی هست، در آفرینش نیست. قواعد و قوانین جامعه مشکل دارد زیرا دنبال این موضوع نرفته که بفهمد این خلقتی طبیعی است و به خود آن شخص ربط ندارد.

بنابراین ایرادی که افراد جامعه به انواع دیگر می گیرند، ایرادی است که به آفرینش می گیرند و حقیقت همان است که «خطا بر قلم صُنع نرفت!»

– خوب گفتید… بله همینطور است. ما دو جنس نیستیم. پنج جنسیم و باید به بقیه جنس ها همان احترامی با بگذاریم که به جنس زن و مرد می گذاریم. این دو جنس را خدا آفریده، بقیه را هم خدا آفریده. پس بحثی باقی نمی ماند. قانونگذاران باید برای اینها قوانینی وضع کنند که بتوانند مانند افراد دیگر حقوقی محترمانه داشته باشند و ایران اولین کشور اسلامی است که امام خمینی (ره) فتوا داده اند این گروه اجازه عمل جراحی دارند.

ترنس ها وقتی که عمل می شوند ظاهری کاملا جدید پیدا می کنند؟ مثلا آقایی که خانم شده، صدایش مانند خانم ها لطیف می شود؟

– صدایشان… اگر خودشان اراده کنند کمی لطیف تر می شود. عمل هایی هم برای این کار هست. عمل های ترانس سکس ها تمام شدنی نیست چون اینها وقتی که عمل می شوند ظاهر آنها تا حدودی شبیه همان جنسی می شود که در مغز آنهاست اما آن حد و آن مقدار از تغییر ظاهری، برای خودشان کافی نیست و عطشی دارند که برای مثال بیشتر شبیه زن شوند.

چانه، فک، صدا یا اگر ظاهرش را مردانه کردیه ایم و سینه هایش را برداشته ایم، نگران جای عمل هستند و آن را دوست ندارند زیرا نشانه ای است از زمانی که ظاهر زنانه داشته اند. عمل هایی هم در منطقه جنسی آنها انجام می دهیم و ظاهر آنها را کمی زنانه یا مردانه می کنیم. آنها مدام عمل های بیشتری تقاضا می کنند. ته مغز آنها از اینکه دارند شبیه زن می شوند لذت می برند. از خودشان می پرسند زن کیه؟ جواب می شنوند مادرشان زن است؟ زن کیه؟ خواهرشان.

می خواهند آنطوری شوند و مدام پول خرج می کنند و عمل می شوند. من ساعت ها با ترنس ها حرف می زنم و می گویم تو چیز خاصتی هستی، طور خاصی آفریده شده ای. تو نمی توانی مثل مادرت یا خواهرت شوی. تو فرق داری. تو جنس دیگری هستی که باید در اجتماع راه خودت را پیدا کنی.

به اینها کارت مخصوصی می دهند؟

– نه! قبلا می دادند، حتی شناسنامه اینها را که عوض می کردند، در آن می نوشتند این چه بوده و چه شده. من هفت هشت سال برای اینکه موضوع تغییر آنها را در شناسنامه ننویسند، جنگیدم. مدت ها با رییس بهزیستی بحث کردم. آدم خوب و باهوشی بود و موضوع را درک کرد. حالا آخر شناسنامه یک کد می نویسند که کسی از آن خبر ندارد و فقط مراجع قانونی مرتبط آن را می فهمند؛ بنابراین دیگر اینطور نیست که اگر ترنسی خواست فتوکپی شناسنامه بگیرد، خجالت بکشد. حالا یک شناسنامه تمیز و پاک با یک عکس خوشگل به او می دهند و آن روز را به عنوان تولد اجتماعی جشن می گیرند. یک تولد هم با عمل من پیدا می کنند که تولد جسمی است. چند روز پس از عمل می آیند و خوشحالند و شیرینی می دهند.

برای گرفتن شناسنامه مشکلی ندارند؟

– تا چند وقت پیش مشکلی نبود ولی حالا مشکل دار شده و کار به گرفتن وکیل کشیده.

چرا؟

– خب… چون شخصی را که عمل می کنیم، به عنوان تیپ خاصی می خواهد وارد جامعه شود و باید کارها قانونی شود و البته دلایل خودش را دارد که باید از حقوقدان ها بپرسید. به هر حال او برای گرفتن شناسنامه به مجوز نیاز دارد و باید وکیل بگیرد.

آیا اگر شما گواهی بدهید کافی نیست؟

– قبلا اینطوری بود حالا نیست. حالا باید درخواست قانونی بنویسد و این کار را باید وکیل انجام بدهد. قبلا من و یک روانشناس گواهی می نوشتیم که این شخص وَجَناتش از مرد به زن یا برعکس تغییر کرده، آنها هم شناسنامه صادر می کردند. هنوز هم بعضی جاها به همین دو گواهی بستنده می کنندن اما جاهایی هم هست که قبول نمی کنند.

از قانون گفتید. این سوال برایم پیش آمد که وقتی که ظاهر پسر یا دختری تغییر می کند، برای مثال اگر دختر باشد و پسر شود از نظر ارث و قوانین دیگر تکلیفش چه می شود؟ آیا حالا که پسر شده دو برابر ارث می برد؟

– این را هم باید از حقوق دان ها بپرسید. فکر کنم باید به قم بروید و با حجت الاسلام «کریمی نیا» مصاحبه کنید. ایشان دکترای حقوق هم دارند و با کارهای ما بسیار آشنا هستند اما برای اینکه از من هم جوابی گرفته باشید می گویم که ترنس ها وقتی که می خواهند عمل شوند، اقرار کتبی می دهند که توقعی ندارند و دنبال ارث و میراث نیستند.

کسانی که عمل می کنند بچه دار می شوند؟

– نه… عملی که ما انجام می دهیم، فقط ظاهر زنانهای را مردانه می کنیم یا برعکس. برای منطقه جنسی او کارهایی می کنیم که از نظر آناتومیک شبیه مرد می شود. از پوست دست و کشاله ران و جاهای دیگر برایش دستگاه جنسی می سازیم ولی فقط ظاهری است و هیچ فعالیتی نمی تواند انجام بدهد. ضمنا چیزی که ما برایش می سازیم، آنطورها هم به واقعیت شباهت ندارد. کارآیی هم ندارد. نمایشی است حالا دیگر مرسوم شده و عمل می کنند.

ترنس ها از همین دستگاه جنسی نمایشی هم رضایت دارند. من با هورمون تراپی کاری می کنم که این دستگاه خودش را بیشتر نشان بدهد. در واقع کاری که ما می کنیم، تقویت دستگاه جنسی زنانه آنهاست در دستگاهی که ظاهری مردانه دارد و دارای حس جنسی است. با آن زندگی می کنند و راضی هستند.

در ایران چند نفر عمل شده اند؟

– من آمار ایران را ندارم. امروز بعضی از پزشکان جوان هم عمل می کنند. من خودم بیش از ششصد نفر را عمل کرده ام. این که در دنیا به من احترام می گذارند و حرفم را سند می دانند، همین آمار بالای کسانی است که عمل کرده ام و این یعنی تجربه. فعلا در دنیا جراحی را نمی شناسیم که چنین آماری داشته باشد.

آیا مدرک یا آماری هست که بگوید در مناطق خاصی تعداد ترنس ها بیشتر است؟

– نه… آماری نداریم. اصولا شرایط خارجی و جغرافیایی و تربیتی و تغذیه و … هیچ تاثیری بر ترنس شدن ندارد. وقتی که می گوییم این حالتی طبیعی است که طبیعت آن را به این شکل درست کرده، دیگر نمی توانیم بگوییم شرایط جغرافیایی و سیاسی و اقتصادی دخیل بوده اند.

قوانین شرعی و حقوقی ترانس ها

حالا شما را به قم می برم تا پاسخ برخی از پرسش های شما را از «حجت الاسلام دکتر محمد مهدی کریم نیا» بگیرم. ایشان دکترای حقوق نیز دارند و به مسائلی که در این مصاحبه مطرح شده اشراف دارند. کتابی به نام «تغییر جنسیت از منظر فقه و حقوق» و کتابی به نام «تغییر جنسیت از منظر امام خمینی (ره)» نوشته اند کهه در آنها به تمام مسائل شرعی و حقوقی این افراد پرداخته.

برایم این سوال پیش آمده که وقتی دختری با عمل جراحی پسر می شود، تکلیف ارثیه ای که پس از مرگ پدرش نصیبش می شود چیست؛ آیا دو سهم می برد یا یک سهم؟

– خوشحالم که شما به این موضوع مهم توجه کرده و قصد اطلاع رسانی دارید. در پاسخ شما می گویم که اگر تغییر جنسیت واقعی باشد، وضعیت حقوقی و شرعی او متناسب با وضع فعلی او تعیین می شود. ارثی که بهه او خواهد رسید اگر پسر شده باشد دو برابر دختر ارث می برد و برعکس. براساس فتوای امام خمینی (ره) و رهبرر معظم انقلاب، احکام تابع جنسیت جدید است زیرا تبدیلل موضوع انجام شده است.

مراحل قانونی تثبیت هویتی جدید یک ترانس چیست؟

– مراحل قانونی از طریق پزشکی قانونی انجام می شود. پس از تایید آنها نامه ای به دادگستری می دهند. دادگستری پس از بررسی، آن را به ثبت احوال می فرستد تا اسم و شناسنامه و کارت ملی جدید صادر کنند و تمام مدارکش تغاییر می کند. گواهی نامه، کارت بانکی، مدارک تحصیلی و …

آیا وقتی که کسی تغییر جنسیت پیدا کرد، مسئله محرم و نامحرم هم تغییر می کند؟

– بله، همینطور است. برای مثال اگر پسر شد از نظر شرعی و قانونی می تواند با دختری ازدواج کند.

وقتی شخص متاهلی تغییر جنسیت می دهد، تکلیف همسرش چه می شود؟

– ازدواج آنها بدون خطبه طلاق و محضر، باطل می شود زیرا قانون ازدواج الهی این است که زن با مرد ازدواج کند. اگر یکی شان تغییر جنسیت داد و زن شد، چون زندگی زن با زن حرام است خود به خود ازدواج شان باطل می شود. به دادگستری می روند و به آنها اعلام می شود که ازدواج باطل شده. حتی اگر دو نفر ازدواج کنند و بعدا معلوم شود که یکی از اینها ظاهرا خود را زنانه کرده و به عنوان زن با مردی ازدواج کرده، در این حالت وقتی که کشف خلاف می شود، ازدواج خود به خود باطل می شود.

اگر زن و شوهر باشند و بچه ای هم داشته باشند، بعد پدر آن بچه تغییر جنسیت بدهد، تکلیف چه می شود؟ آیا آن بچه دوتا مادر دارد؟ اگر آن بچه دختر باشد و بخواهد ازدواج کند یا به خارج برود، کدام یک از این دو مادر قیم او محسوب می شوند؟

– چون آن بچه از اسپرم زنی که قبلا مرد بوده تشکیل شده، آن زن، پدر آن بچه محسوب می شود و وظایف پدری از او ساقط نمی شود. نفقه و دیگر مسئولیت هایش را همچنان دارد. اجازه ازدواج یا سفر خارج را هم همان پدر سابق باید بدهد.

پس از باطل شدن طلاق، تکلیف مهریه چه می شود؟

– مهریه، قرضی است که به عهده اوست. تغییر جنسیت باعث نمی شود که او از دیون مادی خودش معاف شود. اگر قبل از تغییر جنسیت به کسی بدهکار بوده، بعد از عمل هم بدهکار است. مهریه هم همین حکم را دارد.

ایران اولین کشوری است که برای این موضوع قانون وضع کرده. تارخچه اش را می گویید؟

– در سال 1343 امام خمینی (ره) در کتاب «تحریرالوسیله» فتوا دادند که «تغییر جنسیت مرد به زن و مرد به زن حرام نیست». در سال 1364 مردی به نام «فریدون» خدمت امام رفت و برای تغییر جنسیتش فتوا خواست.

حضرت امام (ره) برای او فتوا دادند که «تغییر جنسیت زیر نظر پزشک متخصص اشکال شرعی ندارد» او هم رفت و زن شد. بعد شاهد مقالات و فتواهای زیادی از سوی مراجع تقلید شدیم. تا امروز 31 نفر از فقها بیش از 300 فتوا داده اند که منبعی غنی است در فقه شیعه برای تغییر جنسیت. این فتواها درباره ترنس ها و مخنث ها و هرمافرودیت هاست.

نظر شما درباره هموسکسوئل ها چیست؟

– رفتار هموسکسوئل ها رفتاری غیراخلاقی و مخالف نظم عمومی است. در قرآن تقبیح شده. اگر رفتار آنها عیان باشد مجرمانه تلقی می کنیم و مجازات می شوند. حداقل صد ضربه شلاق زیرا اینها اینطور خلق نشده اند و رفتارشان اکتسابی و ارادی است. خود همجنس گراها معتقدند رفتارشان طبیعی است اما اینطور نیست زیرا در کودکی قابل علاج هستند در حالی که ترنس ها درمانپذیر نیستند. هموسکسوئل ها پس از بلوغ نیز درمان می شوند که یکی از شرایط درمان آنها این است که خودشان بخواهند و اراده کنند.

همجنس گرایی خلاف آفرینش است اما انواع دیگری که هویت های جنسی خودشان را دارند، کار آفرینش است؛ بنابراین نباید آنها را تقبیح کرد.

از شما بسیار متشکرم که در این کار تحقیقی شرکت کردید و اطلاعاتی به ما دادید.

– من هم دوباره از شما تشکر می کنم که در خدمت مردم هستید.

دختری که دو مادر دارد!

در مترو، خیابان، پارک، مراکز خرید و خیلی جاهای دیگر او را دیده اید. شاید اولش باورتان نشود. این دختری که موهای سشوار کشیده و رخساری آرایش کرده و جامه ای دخترانه پوشیده، صدا و اندامی مردانه دارد. رفتاری که از او می بینید کاملا دخترانه است. از رفتارش عطر زن می تراود و دوست داردو او را با اسمی دخترانه صدا کنند. اگر او را ندیده اید و نمی دانید «ترنس سکشوال» کیست با من بیایید تا شما را از دالان های تاریک و رازناک تابوها به جایی برم که چنین رازهایی برای شما رمزگشایی خواهد شد.

در این سفر رازناک، خواهید دانست هموسکسوال با ترنس چه فرقی دارد، هرمافرودیت ها چه کسانی هستند. من شما را با مراحل جراحی تبدیل شدن زن به مرد و برعکس آشنا خواهم کرد و از قوانین حقوقی زنی که مرد شده یا مردی که زن شده، حرف های جالبی به شما خواهم گفت.

راستی؟ تکلیف بچه ای که پدرش بعد از تولد او تغییر جنسیت داده چیست؟ آیا او حالا دیگر پدر ندارد و دو مادر دارد؟ قانون در این باره چه می گوید؟

پاسخ های علمی را از پروفسور میرجلالی و پاسخ های حقوقی و شرعی را از دکتر حجت الاسلام کریمی نیا گرفته ام.

 عمل های جراحی تغییر جنسیت در ایران و مراحل درمان

تهدیدهای متعصبانه!

برای این مصاحبه می خواستم با یکی از کسانی که عمل جراحی کرده و از ظاهر مردانه به ظاهر زنانه تغییر یافته، گفتگو کنم ولی به دلایلی که «افتد و دانی» نشد. خواستم با یکی از همکاران گرامی پروفسور نیز گفتگو کنیم، لذت دیدار و گفتگو حاصل شد اما ایشان اجازه ندادند حرف هایمان عنوان مصاحبه داشته باشد و نخواستند نام شان در نشریات نوشته شود.

ایشان می گفت: «من قبلا حاضر به مصاحبه بودم تا به مردم اطلاع رسانی کنم ولی از وقتی که بارها به مرگ و ضرب و جرح تهدید شدم، راستش دیگه چشمم ترسیده و تصمیم گرفتم دیگه در این زمینه مصاحبه نکنم و هر کمکی که می خواهم به افراد ترنس بکنم، همینجا توی کلینیک و اتاق عمل جراحی باشه؛ یا به خودشون و خونواده هاشون مشاوره بدم.»

دکتر «ایکس» می گفت حتی برخی از خانواده های متعصب ما را تهدید می کنند که وای به حالتان اگر در بچه ماتغییر جنسیت ایجاد کنید! خیلی ها هم فکر می کنند ما پول زیادی از مردم می گیریم  در حالی که اگر دنبالل پول بودیم به یکی از کشورهای خارجی می رفتیم و دو سه برابر اینجا پول می گرفتیم!»

ملاقات با مرد اول جراحی ترنس سکشوال در ایران

وارد اتاق ویزیت پروفسور میرجلالی شدم. حدسم درست بود. نگاهی بسیار نافذ و باشکوه و هوشیار داشت و من سراپا چشم و گوش شدم تا این اعجوبه دنیای ترنس سکشوال را دریابم. اتاقش بسیار کوچک بود. در حد شش یا هشت متر. او که ظاهر ترنس ها را زیبا و خوشگل و جذاب می کند، به ظاهر خودش چندان وقعی نگذاشته بود. گفت: «بشین و کارتو شروع کن که خیلی کار داریم». نشستم و گفتم:

اول از خودتون بگین!

– درباره خودم نمی خواهم صحبت کنم. جراحی هستم که 30 سال در فرانسه بودم و تمام کارهایم را همانجا کردم. تخصص گرفتم و بعد آمدم به مملکت خودم برای خدمت به مردم اینجا. بیست و پنج، شش سال در دانشگاه تهران بودم. در فرانسه جراحی عمومی خواندم آن هم جراحی عمومی آن دوران که جراحانی تربیت می کردند که نسبت به امروز، جراح های عمومی واقعا کارکشته تری بودند.

چرا آن موقع کارکشته تر بودند؟

– چون باید سه چهار سال در تمام تخصص های جراحی کار می کردند تا مدرک جراحی عمومی بگیرند. جراح عمومی آن زمان ارتوپدی می کرد، عمل های کلیه و مجاری ادراری خانم ها را انجام می داد و … تا در نهایت به او مدرک جراحی عمومی می دادند. ورق برگشت. گرفتن تخصص آبکی شد. طولانی ترین دوران تخصص، تخصص جراحی عمومی در کشور فرانسه بود. ده دوازده سال زمان می برد. من به استناد همان مدارک و تخصصی که داشتم، آمدم ایران. عشق به مملکت و فامیل مرا کشید اینجا و وارد ایران که شدم، دوست و رفقایی که قبلا در پاریس بودند و به آنجا سر زده بودند و مرا می شناختند، بنده را به دانشگاه تهران معرفی کردند.

در دانشگاه تهران پذیرفته شدم و مسئول بخش اورژانس بیمارستان دکتر شریعتی شدم و شدم یکی از 4 جراحی که در آن بیمارستان جراحی می کردند. بیش از 25 سال در آنجا خدمت کردم. بعد جنگ شد. ما پزشک ها باید سالی یک ماه به جبهه می رفتیم. من هم که مسئول بخش اورژانس بودم و با مسائل جنگ و مصدومین آشنایی داشتم، به جای یک ماه، 45 روز در جبهه می ماندم. شش هفت سال به جنگ رفتم تا اینکه سال هفتم، در بانه و خط مقدم مجروح شدم.

دو سه سال نتوانستم کار کنم و بعد از آن وارد کارهای دانشگاهی شدم و مسئولیت دادند که بروم بیمارستان سینا. در آنجا اولین بار یک «بیمار ترانسیک» دیدم. هیچ کس شناختی از این افراد نداشت و نمی دانست چنین موجوداتی هم هستند. آنهارا معمولا با «هموسکشوال ها» اشتباه می گرفتند و قاطی می کردند و به آنها اکراه داشتند و طرد می کردند. خلاصه این بیمار شانس آورد که روزی که من در درمانگاه بودم، آمد و توانستم تشخیص بدهم که او درست است که یک گرفتاری هویتی جنسی دارد ولی ممکن است هموسکشوال نباشد. من اولین عمل جراحی را آنجا بعد از تشخیص و مشورت با روانپزشکان محل انجام دادم.

فکر می کنم این عمل، در سطح دانشگاه تهران، اولین عمل بود. سابقه داشته اشخاصی بودند که چنین عمل هایی انجام داده بودند اما به طور علمی تر و در محیط علمی و دانشگاهی، این نخستین عمل بود که بنده آن را انجام دادم.

 عمل های جراحی تغییر جنسیت در ایران و مراحل درمان

عملش چه بود؟

– این فرد یک ترانس سکشوال xy بود، یعنی مرد جوانی بود که مغز و روح و روانش دختر بود و تا آن موقع به صورت نیمه دختر نیمه پسر زندگی کرده بود و حالا آمده بود تکلیفش را روشن کند و خودش را به چیزی تبدیل کند که فکر می کرد حقش است یعنی یک جسم زنانه. این یکی از گروه هاست که یک male در female قرار دارد. یعنی مذکر است اما مغازش زنانه و مونث است و می خواهد به طرف زنانگی اش برود. این فرد را عمل کردیم و به یک خانم معمولی تر تبدیل شد و البته حالا یک خانم مسن است. این عمل را حدود 24 سال پیش انجام دادم.

آیا این افراد می توانند ازدواج کنند؟

– بله حتما اما عمل ما به هیچ وجه جسم یا بدن یا مشخصات عمیق جنسی را عوض نمی کند. آنهایی که XY هستند، یعنی کروموزم شان XY است و پسر هستند، پسر به دنیا می آیند و نمی توانند دارای رحم شوند. آنها نمی توانند بعد از عمل بچه دار شوند چون رحم ندارند یا برعکس، نمی توانند خانمی را باردار کنند. عمل ما فقط ظاهر بدنی آنها را تا حدی که می شود، تغییر می دهد تا جنسی شوند که در مغزشان هستند. آن جنسی که اینها فکر می کنند مال خودشان است و حقیقتا این حس را می کنند با جنسی که دارند، فرق می کند. عمل جراحی باعث می شود فقط ظاهر آنها تغییر کند و خودشان از این تغییر رضایت دارند. در حقیقت عمل جراحی، تسکین دهنده روح و روان آنها می شود.

شنیده ام که چند نفر از ترنس هایی که جراحی شده اند، ازدواج کرده اند، وضعیت آنها پس از ازدواج چطور است؟

– ازدواج که می توانند بکنند. می توانند با هم آمیزش کنند و کاملا از هم لذت ببرند اما مرد عقیم عقیم است چون ما برایش بیضه مصنوعی می گذاریم. خانم هایی هم که قبلا مرد بوده اند به جای رحم و تخمدان، بیضه و رجولیت داشته اند. او را از این مشخصات مردانه نجات می دهیم و همه را برمی داریم. بعدا در همان نقطه یک واژن و مجرای زنانه درست می کنیم.

آن هم تکنیک های متفاوتی دارد. با پوست، روده و … بدن آنها 60، 70 یا 80 درصد شبیه بدن یک زن می شود اما کارایی بدن زنانه را ندارد. یعنی نمی تواند حامله شود، عادت ماهیانه ندارد، تخمدان ندارد و ما به جای تمام اینها به جای آن چیزی که تخمدان به عنوان هورمون زنانه در خانم های معمولی ترشح می کند، به اینها هورمون زنانه می دهیم.

مراحل درمانی این افراد فقط جراحی است؟

– نه؛ این افراد به جراحی، هورمون تراپی، رفتار اجتماعی و مسائل روانی نیاز دارند تا به چیزی که دلشان می خواهد برسند. اگر این چهار بخش با هم و به موقع پیش نروند، این افراد در نهایت آدم هایی می شوند که آرام و قرار ندارند. کار و برخورد اینها چهار قسمت دارد. اولین قسمت مسئله اجتماعی و خانوادگی است. یعنی وقتی سه چهار ساله هستند، از همان بچگی علائمی از خودنشان می دهند.

با نشن دادن این علائم خانواده باید خیلی آگاهی داشته باشد و چون معمولا خانواده ها چنین دانشی ندارند، باید حتما به یک روانپزشک حاذق مراجعه کنند. روانپزشک باید به آنها یاد بدهد که با او چگونه برخورد و رفتار کنند. مثلا یک پسر پنج ساله کفش پاشنه بلند می پوشد، دامن مادرش را تن خود می کند و آرایش می کند. بعضی ها می گویند بزرگ می شود درست می شود اما نه. اینها علائم اولیه هستند که بعدا می توانند به علائم یک ترنس سکشوال تبدیل شوند.

آیا آماری از این افراد در ایران داریم؟

– ارائه آمار در این زمینه در ایران سخت است اما می توانم آمار دنیا را به شما بدهم. در دنیا می گویند یک ترانس اولیه وقتی از پنج شش سالگی مشخص می شود که از لحاظ هویتی واژگون است، می توان برایش کاری کرد ولی من به طور قاطع می گویم خیر! مطالعات چندین ساله بنده در تمام دانشگاه های دنیا این را به من ثابت کرده. خیلی از روانپزشک ها در ایران این حرف من را قبول ندارند و می گویند ما این کار را کرده ایم و می دانیم.

به اینها می گویم آنهایی که تغییر کرده اند، ترانس اولیه نبوده اند. آنها بچه هایی بودند که ایرادهای دیگری داشته اند و گرفتاری های هویتی پیدا کرده اند. آنها شاید تا حدودی تغییرپذیر باشند ولی ترانس اولیه را نمی شند تغییر داد چون اصولا منشأ این حالت در مادرش و مغز اوست و این دو را نمی توان تغییر داد. نه وقتی که در شکم مادر هستند با کارهای پزشکی می توان آنها را تغییر داد نه قبل از بلوغ و نه پس از آن. آمار موثقی داریم که در سال 98 و 99 میلادی در هاپکینز آمریکا منتشر شد و گفتند 45 هزار عمل انجام دادند تا تا آنها برگردند ولی هیچ کدام شان برنگشتند و در همان حالت خودشان ماندند.

خیلی زحمت کشیدند که یک ترنس را به حالت ظاهر خودش برگردانند. آمارش صفر است. بارها شده که یک روانشناس حتی تا 10 سال با یک ترنس کار کرده ولی آخرش ترانس به او گفته خیلی زحمت کشیدید ولی من فکر می کنم من همان زن یا مردی هستم که در مغزم زندگی می کند. این نشان می دهد که منشأ این گرفتاری پایه و اساس مغی دارد و فقط روحی و فکری و تربیتی نیست.

آیا روح و مغز با هم فرق می کنند؟

– خیر! هر دو یک منشأ آناتومیک دارند. مسائل ما در آن نقطه متمرکز می شوند. یک نقطه در هیپوتالاموس هست که در افراد ترانس فرق می کند. دانشگاه های معتبر توانستند با آنژیوگرافی این نقطه را نشان بدهند و بفهمند که این ترانس جسما پسر است ولی روحا دختر است. یعنی نقطه هیپوتالاموسش دخترانه است. آنجا مُهر خورده که این دختر است. حدود 10 سال است که این موضوع را کشف کرده ایم و آن نقطه را شناخته ایم.

ترجمه فارسی ترنس سکشوال چیست؟

– روانشناسان خودمان برای اینها اسم «دگرجنس جویان» را گذاشته اند اما من موافق نیستم و می گویم اینها «روان دگرجنسی» هستند. در اسمی که به فارسی گذاشته اند، آن کلمه «جویان» اشکال دارد زیرا در کلمه «جویان» اراده وجود دارد در حالی که اینها ارادی و اختیاری به چنین وضعی دچار نشده اند. آنها همینطور خلق شده اند. در اسمی که من گذاشته ام، این تعریف هست که روان آنها با جنسیتیکه دارند یکی نیست.

روانش دختر است، ظاهر جسمش پسر است. اینها چیزی را نمی جویند. از شکم مادر که زاده شده اند، مغزشان با جسم شان یکی نیست. این از سه چهار سالگی خودش را دختر می دانسته. هیچ چیز فرهنگی و تربیتی در آنها اثر نداشته و نمی توانیم بگوییم چون مادرش فلان غذا را خورده یا چون اعصاب مادرش خراب بوده یا چون پس از تولد با آنها طور ناجوری رفتار شده، بنابراین مغز و جسم شان با هم فرق دارد. نه اینها ذاتا و به شکل خدادادی اینطور خلق شده اند.

جنس و جنسیت چه فرقی با هم دارند؟

– جنس انسان با همکاری کروموزوم های جنسی تشکیل می شود. انسان چهل و شش کروموزوم دارد که دوتا از این کروموزوم ها جنسی هستند. کروموزومی که مال مرد است، XY است و کروموزوم زن XX است. اگر کروموزومی که وارد اوول می شود X باشد، با کروموزوم زن که X است تشکیل جنس مونث می دهد. اگر کروموزم Y وارد شود، با کروموزوم زن تشکیل جنس مذکر می دهد. این جنس است. جنسیت چیست؟ جنسیت از هفته هفتم هشتم حاملگی تعیین می شود و بدن شروع می کند به جنسیت پیدا کردن و دارای دستگاه جنسی می شود. بعد از تولدش می بینند پسر است، اسم پسرانه می گذارند.

اگر دختر است اسمش دخترانه می شود. همین اسم گذاری در کودکانی که ترنس هستند، ایجاد اشکال می کند زیرا جامعه مدام به او می گوید تو پسری اما مغزش می گوید نخیر! تو دختری. او در سه چهارسالگی متوجه بدن خودش می شود و می بیند مثل پدرش است اما دوست دارد مثل مادرش رفتار کند. اینجاست که رفتار پدر و مادر بسیار مهم است. باید توجه کنند که چرا فرزندشان دوست دارد رفتارش مثل جنس مخالفش باشد. باید بدانند مشاوره چیست. بسیار دیده شده که وقتی والدینی چنین فرزندی دارند او را به شدت هورمون تراپی می کنند. اگر ظاهرش دختر است به او هورموندخترانه و اگر پسر است هورمون مردانه می دهند.

ما می بینیم کلا در زمینه اختلالات جنسی، درمان را بد تعیین کرده اند. برخورد پزشکی با چنین افرادی به تخصص بالا نیاز دارد. این افراد هفت هشت درصد جامعه را تشکیل می دهند که رقم بالایی است. هموسکسوال، ترانسکشوال، هرمافرودیت و دیگرانی که گرفتاری هویتی و جنسیتی دارند تعدادشان زیاد است. در فرانسه 9 درصد افراد اختلال هویتی جنسیتی دارند و باید متخصص خاص خودشان را داشته باشند و خوشبختانه برای اینها درمان مشخصی پیدا شده.

در ایران وضع چطور است؟

– اولین تحولی که در ایران شد این بود که ترانس سکس را بشناسند. البته بالا پایین دارد ولی همین که قبول کرده اند که گروهی هستند که طبیعی و خنثی و هموسکسوال و همافرودیت نیستند و ترنس هستند، قدم مهمی است. جامعه ما باید درک کند که اینها بدنشان یک چیز است، روح و روانشان چیزی دیگر است و می خواهد رفتار و کردار و جسمش را عوض کند و بشود جنس مخالف خودش. در کشور ما پانزده سال است که به این موضوع توجه شده اما هنوز گروهی از روانشناسان هستند که ترنس سکس را کلا انکار می کنند و می گویند چنین چیزی وجود ندارد.

این گروه روانشناس «شی میل» را هم هموسکسوئل می دانند؟

– بله… لزبین ها را هم هموسکسوئل می دانند. این موضوع در ایران برای خود من مشکلاتی ایجاد کرد و جمعی از روانپزشکان و حتی پزشکان گفتند شما اشتباه می کنید و چیزی به اسم ترنس سکس وجود ندارد و همه اینها هموسکسوال هستند. حتی به من گفتند این ترانس را ساخته ای که عمل جراحی کنی و پول دربیاوری. جنگ و دعوا داشتیم در بیمارستان که باید قسمت عاقل اجتماع باشد. دو سوم شان مخالف بودند. دکتر بیهوشی می گفت من اکراه دارم که به این بیمار (ترانس) دست بزنم. می گفتند این را ببرید به بیمارستان دیگری عمل کنید. آنها و کلا کسانی که مخالفت می کنند، اینها را به عنوان کسی که به شکل طبیعی و مادرزاد چنین شده اند، قبول نداشتند و ندارند.

منظور شما این است که این واکنش افرادی بودند که پزشکند و با مسائل علمی آشنا هستند، بنابراین از جامعه که اطلاعات علمی کافی ندارند، چه انتظاری می توان داشت.

– بله… ترنس ها حتی بیمار هم نیستند. همانطور که توضیح دادم، حالتی شخصیتی دارند. زن است اما قیافه و اندامش مرد است. او در تعیین این سرنوشت دخالتی نداشته و نباید خودش را مقصر بدانیم یا سرزنشش کنیم. جوان بیست و سه چهار ساله ای که رفتارهای دخترانه دارد، صددرصد زن است. ترنس ها با هموها فرق اساسی دارند. من نمی دانم چرا برخی از پزشکان و روانشناسان آنها را هموسکسوال می دانند. من در طول مدتی که کارم این است، با اینها و خانواده هایشان رفت و آمد داشته ام.

رفتارشان کلا مشابه جنس مخالف ظاهری خودشان است. یک پزشک حاذق با یک نگاه می فهمد این پسر، دختر است یا آن دختر، پسر است. از طرز راه رفتن، ایستادن، نشستن، نگاه کردن و کلا از Body Language یعنی از زبان بدنشان می شود فهمید که زنی است در قالب مرد یا مردی است در پیکر زن. این دوستان پزشک ما به اندازه کافی ترنس و همو ندیده اند. یک گروه از هموسکسوئل های خیلی خیلی پیشرفته، یعنی درجه شش به دلایل خاصی مثل اجتماعی، خانوادگی، زناشویی، شاید بیایند و خودشان را ترنس جا بزنند تا عمل شوند. این را من دیده ام و خودشان به من گفته اند.

این تا حدی ممکن است ولی در واقع تصمیم گیری برای جراحی اینها کار بسیار دشواری است زیرا هویت شان تکان نخورده و همان هویت ظاهری خود را دارند. اینها جاذبه شان واژگون شده و به سوی همجنس خود کشش دارند اما در ذهن خودشان می گویند من مرد هستم. زن نیستم. این از فرق های ترنس و همو است. هموسکسوال می گوید من مرد هستم یا من زن هستم اما به همجنسم گرایش دارم. همین تفکر برایش جذاب است و اگر آن هویت جنسی را از او بگیرند دیگر نمی تواند لذتی ببرد. من دو نفر را دیده ام که در تشخیص ترانس سکسوالیته او اشتباه شده و پس از عمل ناراضی بوده در حالی که تمام ترنس ها پس از عمل احساس رضایت دارند.

یکی را هم می شناسم که شش سال بود تشخیص داده بودند ترانس است و به او کارت هویتی و مجوز داده بودند. شش سال که گذشت، تغییر کرد و به همان هویتی برگشت که مردانه خلق شده بود. ببینید! جنس ثابت است. همان کروموزوم است ولی جنسیت ثابت نیست. امروز ثابت شده که جنسیت انسان قابل تغییر است.

مجله سرزمین ما

***

فتاوای آیت الله العظمی مکارم شیرازی 

١ – حکم تغییر جنسیت

سؤال: تغییر جنسیت چه حکمى دارد؟

جواب: تغییر جنسیت و ظاهر ساختن جنسیت واقعى ذاتا خلاف شرع نیست ولى باید از مقدمات مشروع استفاده شود یعنى نظر و لمس حرام در آن نباشد، مگر اینکه به حد ضرورت برسد

٢ – تغییر جنسیت همزمان زوجین

سؤال: اگر زن و شوهر با هم در یک زمان تغییر جنسیّت دهند، حکم ازدواج قبلى آنها چیست؟

جواب: اگر تغییر حقیقى باشد زوجیّت بلافاصله فسخ مى شود، و مى توانند مجدّداً عقد ازدواج در شکل جدید بخوانند; ولى احتیاط آن است که زمان عدّه بگذرد. 

٣ – حکم مهریه پس از تغییر جنسیت

سؤال: اگر یکى از زوجین تغییر جنسیّت دهد لطفاً بفرمایید:

 حکم ازدواج آنها چیست؟١
2. مهریّه زوجه چه حکمى دارد؟

جواب: اگر تغییر جنس واقعى باشد نه صورى، ازدواج آنها باطل مى شود، ولى مهریّه مربوط به زمان قبل به قوّت خود باقى است.

وظایف پزشکان در قبال دو جنسی های کاذب

سؤال: دو جنسى هاى کاذب از لحاظ پزشکى بر دو دسته اند: دسته اوّل دو جنسى هاىِ کاذبِ مؤنّث اند، که از لحاظ کروموزومى مؤنّث، ولى ظاهرى کاملاً مردانه دارند. دسته دوّم دو جنسى هاىِ کاذب مذکّر هستند، که وضعیّت کروموزومى آنان مذکّر، ولى داراى ظاهرى کاملاً زنانه هستند. ضمناً دو جنسى هاى حقیقى (که در فقه به آنها خنثاى مشکل مى گویند) داراى دو گناد (بیضه و تخمدان) هستند، و ممکن است هر دو فعّال باشد. (ممکن است تخمدان در یک طرف و بیضه ها در طرف دیگر باشد، یا مخلوطى از بافت بیضه و تخمدان در یک طرف، یا در هر دو طرف باشد. خلاصه داراى اندام تناسلى، به اشکال گوناگون هستند.)

باتوجّه به مطالب بالا بفرمایید

1. آیا پزشک در دو جنسى هاى کاذب مؤنّث، مجاز است، در صورت تمایل فرد و علیرغم ماهیّت زنانه، اقدامى کند که ظاهر مردانه وى حفظ شود؟
2. اگر دوجنسى کاذب مؤنّث ـ که ماهیّتش زنانه است ـ با زن سالم ازدواج کرده باشد، تکلیف شرعى پزشک در اقدام به عمل جرّاحى براى حفظ ظاهر مردانه وى چیست؟
3. اگر دو جنسى کاذب مؤنّث هنوز ازدواج نکرده باشد، با توجّه به اینکه اگر ازدواج کند ـ هرچند ظاهرش بر اثر عمل جرّاحى باقى مى ماند ـ دو زن با هم ازدواج کرده اند، تکلیف پزشک در انجام عمل جرّاحى براى ظاهر مردانه چیست؟
4. در مواردى که دو جنسى کاذب مؤنّث با زن ازدواج کرده باشد، و پزشک متوجّه دو جنسى بودن وى شود، وظیفه اش در کتمان یا افشاى اسرار چیست؟ (کتمان سر موجب ازدواج یا ادامه ازدواج دو زن مى شود، و افشاى سرّ نیز کار ناشایستى است، چون صاحب آن راضى به افشا نیست.) پزشک چه کند؟
5. آیا پزشک مجاز است در مورد دو جنسى هاى کاذب مذکّر، که على رغم ظاهر زنانه از لحاظ ماهیّت مرد هستند، براى حفظ ظاهر زنانه آنها، عمل جرّاحى انجام دهد؟

جواب: 1. جایز نیست.
2. باید سفارش کند آنها از هم جدا شوند، زیرا ازدواج آنها باطل است.
3. جایز نیست.
4. سزاوار است خود آنها را از نامشروع بودن این کار با خبر سازد.
5 . جایز نیست. 

٥ – تغییر جنسیت در افراد دو جنسی

سؤال: دخترى از کودکى لباس مردانه مى پوشیده و حالا که بزرگ شده خود را مرد مى داند و با استفاده از داروهاى شیمیایى حالت مردانه در او ایجاد شده و با مراجعه به پزشک، درخواست تغییر جنسیّت خود را نموده است، آیا پزشک مجاز به تغییر جنسیّت مى باشد؟

جواب: تغییر جنسیّت اگر صورى باشد جایز نیست و اگر واقعى باشد (این امر در افراد دو جنسى واقع مى شود) به عنوان درمان و ظاهر شدن جنسیّت واقعى جایز و گاه واجب است. 

تغییر جنسیت در غیر خنثی

سؤال: با توجّه به این که تغییر جنسیّت از نظر طبّى در غیر از خنثى (دو جنسى) به تعبیر اطبا تنقیص جنسیّت محسوب مى شود، بعضاً اطبا با مواردى مواجهند که شخص از نظر ظاهر بدن بدون هیچ شبهه اى یا مرد است یا زن، ولى داراى تمایلات، احساسات و عواطف جنس مخالف است. بسیارى از این افراد مى گویند اگر این تغییر ولو به طور صورى و ظاهرى صورت نگیرد، انتحار خواهیم کرد (تا به حال دو بار این مسأله پیش آمده) و با توجّه به این که آمارهاى علمى نشان مى دهد، این گونه افراد شش الى شانزده ماه بعد از وضعیّت جدید پشیمان خواهند شد، آیا اطبا در این گونه موارد که با تهدید انتحار مواجهند، مى توانند

از باب این که حفظ نفس مقدّم بر حفظ عضو است، این عمل را انجام دهند؟

جواب: تغییر جنسیّت دو صورت دارد،گاهى صرفاً ظاهرى و صورى است یعنى اثرى از آلت جنس مخالف در او نیست فقط یک جرّاحى صورى در او انجام مى گیرد و چیزى شبیه آلت جنس مخالف ظاهر مى گردد، این کار جایز نمى باشد و گاه واقعى است، یعنى با جرّاحى کردن عضو تناسلى مخالف ظاهر مى شود، این کار ذاتاً جایز است و محذور 

شرعى ندارد، مخصوصاً در مواردى که آثار جنس مخالف در او باشد، امّا چون این جرّاحى نیاز به نظر ولمس دارد تنها در موارد ضرورت مانند آنچه ذکر کرده اید مجاز است


حجت‌الاسلام‌ والمسلمین محمد مهدی کریمی‌نیا، معاون پژوهش مرکز حقوق و قضا حوزه علمیه قم در نشست «تغییر جنسیت، مسایل فرارو» که از سوی گروه حقوق موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی‌(ره) در سالن همایش‌های این موسسه، برگزار شده بود به بیان دیدگاه فقهی این مسئله پرداخت، گزارش کامل این نشست از سوی سرویس علمی- فرهنگی مرکز خبر حوزه، تقدیم می‌شود.
«علت اهمیت مساله تغییر جنسیت»
آنچه که باعث اهمیت مساله تغییر جنسیت شده این است که در هر هفته، یک تغییر جنسیت در ایران اتفاق می‌افتد، یعنی با عمل جراحی، مرد تبدیل به زن یا زن تبدیل به مرد می‌شود.
به ادعای یکی از پزشکان، تاکنون تنها ۶۵۰ عمل تغییر جنسیت در ایران به توسط او انجام گرفته که اگر آمار دیگر پزشکان، به این رقم اضافه شود، تقریبا ۳هزار تغییر جنسیت در ایران اتفاق افتاده است و اگر آمار دیگر کشورها، نیز به این رقم اضافه شود، نشان از اهمیت موضوع می‌دهد که باید از حیث فقهی و حقوقی به این مسئله پرداخته شود.
در کشور عربستان،‌با اینکه این عمل، از طرف علمای آن کشور حرام اعلام شده است، باز هم عمل تغییر جنسیت رخ داده است و یک بیمارستان ویژه به این عمل اختصاص داده شده است.
«مساله مستحدثه»
تغییر جنسیت، از مسایل مستحدثه می‌باشد که سابقاً وجود نداشته و در کتاب‌های فقهی علمای قدیم، نیز بحثی در این رابطه مطرح نشده است.
« بحث خنثی و تشبیه به تغییر جنسیت»
مبحث خنثی، از مباحث نزدیک به تغییر جنسیت می‌باشد؛ البته در بحث خنثی، دو جنسی بودن مطرح شده است که این بحث در «کتاب الارث» یا «کتاب‌النکاح» به صورت مفصل بیان شده است، مثلا ارث خنثی چه مقدار است؟ آیا می‌تواند ازدواج کند؟ و بعد هم، بحث خنثای مشکله و غیر مشله را بیان می‌کنند و نتیجه می‌گیرند که خنثای مشکله نمی‌تواند ازدواج کند.
همچنین در فقه ما، بحثی به نام «تشبه» وجود دارد که افرادی خود را شبیه جنس مخالف می‌کنند، مثلا مردان ظاهر خود را شبیه زنان درست می‌کنند، لباس زنانه، می‌پوشند و یا بالعکس.
«سوالاتی که پیرامون تغییر جنسیت مطرح است»
آیا کسی تغییر جنسیت داده است بر فرزندان خود ولایت دارد؟
آیا تغییر جنسیت زن یا مرد، بعد از ازدواج، در حضانت آنها نسبت به فرزندان خود تاثیرگذار است؟ آیا پدر، بعد از تغییر جنسیت، همچنان عنوان پدر را دارا می‌باشد؟ و بالعکس.
 آیا سهم‌الارث کسانی که تغییر جنسیت داده‌اند، بر اساس وضعیت فعلی آنها محاسبه می‌شود؟
شاید در بحث مسئولیت کیفری، این مساله بیشتر نمود پیدا کند، مثلا در فقه، گفته شده است که اگر مردی قاتل زنی باشد و حکمش قصاص باشد، خانواده مقتول باید نصف دیه را به خانواده قاتل بدهند تا حکم قصاص اجرا شود، حال، اگر قاتل بعد از قتل، تغییر جنسیت داده است و زن شده است، آیا باید، نصف دیه را به خانواده قاتل تحویل دهد یا این حکم ملغی می‌شود.
و نیز در بحث ارتداد، اگر مردی مرتد شود، حکم آن اعدام است و اگر چنانچه زنی مرتد شود به حبس ابد محکوم می‌شود، حال، سوال این است مرد یا زنی که مرتد شده‌اند و بعد از ارتداد، تغییر جنسیت داده‌اند، حکم این افراد چگونه است؟
و یا اینکه مردی قبل از تغییر جنسیت، اسپرم خود را در بانک اسپرم، قرار می‌دهد، و بعد تغییر جنسیت می‌دهد و خود را به زن تبدیل می‌کند و اسپرم خودش را در رحم خود قرار می‌دهد در نتیجه این شخص صاحب فرزند می‌شود که در واقع، پدر و مادر او یکی می‌باشد، چونکه صاحب اسپرم و صاحب رحم، خود او است و… دهها فرض فقهی دیگر.
«تاریخچه بحث فقهی تغییر جنسیت»
حضرت امام در دوران تبعید خود در کشور ترکیه در سال ۱۳۴۳ کتاب تحریرالوسیله را در دو جلد نوشتند و در انتهای جلد دوم، احکام مسئله را به مباحث تغییر جنسیت اختصاص دادند.
قبل از حضرت امام، هیچ فقیهی در باب این مسئله، مطلبی را بیان نکرده بود. ایشان در سال ۱۳۴۷، کتاب تحریرالوسیله را در نجف اشرف به چاپ رساندند تا سال ۱۳۶۴ هیچ بحث فقهی در این زمینه، از سوی هیچ یک از فقها مطرح نشده است.
«اولین سوال از امام در مورد تغییر جنسیت»
در سال ۱۳۶۴، شخصی به نام «فریدون» به علت بیماری روحی، از حضرت امام‌(ره) در مورد تغییر جنسیت، استفتاء می‌کند و حضرت امام در پاسخ او می‌نویسند: «تغییر جنسیت با تجویز طبیب مورد اعتماد، اشکال شرعی ندارد انشالله در امان بوده باشید و کسانی را که شما ذکر کرده‌اید، امید است مراعات حال شما را بکنند.»
«نظر حضرت امام در تحریرالوسیله»
حضرت امام‌(ره) در تحریرالوسلیه، حکم به جواز تغییر جنسیت داده‌اند و این حکم را به افراد خنثی و دیگران، تسری می‌دهند.
«الظاهر عدم حرمة تغییر جنس الرجل باالمرأة باالعمل و باالعکس و کذا لا یحرم العمل فی‌الخنثی لیصیر ملحقا باحد الجنسین» ظاهر، این است که تغییر جنسیت مرد به زن و باالعکس حرام نیست و همچنین خنثی، در صورت عمل جراحی، به یکی از دو جنس مرد یازن، ملحق شود، حرام نمی‌باشد.»
«مباحث و مقالات ارائه شده در باب تغییر جنسیت»
از سال ۱۳۶۴ تا امروز، یک تحول فقهی،‌حقوقی و پزشکی در مورد این موضوع اتفاق افتاده است و مباحث و مقالات زیادی از سوی فقها در این زمینه ارائه شده است.
بزرگانی همچون آیات اعلام مومن، خرازی، مشکینی، سید محمد صادق صدر، محمد آصف محسنی، بجنوردی و دوزدوزانی، در این موضوع به طرح دیدگاه فقهی، حقوقی و پزشکی پرداخته‌اند. همچنین، حدود ۲۵۰ استفتاء در این زمینه از مراجع عظام صادر شده است.
«مقایسه‌ای بین علمای شیعه و علما اهل تسنن»
اگر مقایسه‌ای در باب این موضوع، بین فقهای شیعه و اهل تسنن، داشته باشیم، خواهیم دید که علمای اهل تسنن، با اینکه در خیلی از مباحث مستحدثه، احکامی را صادر کرده‌اند، در این موضوع کمترین مباحث را داشته‌اند و تنها دو مقاله و چند فتوای را ارائه داده‌اند.
مثلا در کشور عربستان، کتابی به نام فقه‌النواظر، چاپ شده است که تنها به دو استفتاء اکتفا می‌کند که آن هم اعلام حرام بودن تغییر جنسیت می‌باشد و در مورد آثار این مساله، مثل ازدواج، ولایت، ارث و عناوین خانوادگی، هیچ بحثی از طرف علمای اهل تسنن بیان نشده است.
علمای اهل تسنن با اینکه در مورد استنساخ و شبیه‌سازی، بیش از بیست کتاب، نگاشته‌اند، در مورد تغییر جنسیت، فقط فتوا به تحریم آن داده‌اند.
«آیا تغییر جنسیت جایز است؟»
در مورد جواز یا عدم جواز تغییر جنسیت به صورت کلی، نمی‌توان، جواب مثبت و یا جواب منفی داد، چون که تغییر جنسیت، دارای انواع و اقسامی است که حکم هر کدام نیز متفاوت می‌باشد؛ بنابراین باید، ابتدا، انواع تغییر جنسیت را شناخت تا حکم آن را نیز بیان کرد.
«اقسام تغییر جنسیت»
اولین مورد کسانی هستند که از هر حیث سالم هستند، کسانی که هیچ مشکل و بیماری جسمی و روحی ندارند و با انگیزه‌های واهی، دوست دارند تغییر جنسیت دهند، طبیعی است که متخصصین پزشک روانی، به این افراد، جواز تغییر جنسیت نخواهند داد.
دومین قسم کسانی هستند که دارای جنسیت پنهان هستند، مثلا فردی در ظاهر زن هست، اما حقیقتا مرد، می‌باشدو آلت تناسلی مردانه در حفره شکمی، پنها است، این افراد قابلیت تغییر جنسیت را دارند و به آنها اجازه این کار داده خواهد شد.
سومین نوع، افراد خنثی یا دو جنسی هستند که این افراد، هر دو آلت تناسلی مرد و زن را دارا می‌باشد که عمدتا در این حالت، آلت تناسلی مردانه از آنها برداشته می‌شود و شخص ملحق به زنان می‌شود و فقها نیز در مورد جواز تغییر جنسیت این افراد حکم داده‌اند.
چهارمین مورد، که محل نزاع و اختلاف می‌باشد، افرادی هستند که خود را از لحاظ روحی، متعلق به جنس مخالف می‌دانند؛ یعنی مردی که از نظر ظاهر، هیچ مشکلی ندارد، فقط از حیث روانی، خود را متعلق به جنس مخالف می‌داند یا زنی که چنین مشکلی دارد، از بیماری‌های سخت روحی و روانی به حساب می‌آید، چون‌ روح و جسم این افراد با هم تطابق ندارد و در واقع دچار اختلال هویت جنسی هستند، این افراد در صورت مراجعه به پزشک متخصص، و تایید آن، جواز تغییر جنسیت را از پزشک مربوطه دریافت می‌کنند و یا تغییر جنسیت، جسم خود را با روح و اعتقادش یکسان می‌کنند.
اگر کسانی که دچار اختلال هویت جنسی هستند، درمان نشوند، چه بسا راه‌های خطرناکی مثل خودکشی را تجربه خواهند کرد.
مراجع تقلید مانند (امام‌(ره)، مقام‌معظم‌رهبری، آیت‌الله ا‌لعظمی سیستانی و دیگران به افرادی که روح و روان آنها با جسمشان، تطابق ندارند و دچار اختلاف هویت جنسی هستند، اجازه تغییر جنسیت داده‌اند، اما فقهای اهل سنت و کلیسای مسیحیت، تغییر جنسیت، را برای افراد حرام دانسته و دلیل آن را تغییر در خلقت خدا می‌پندارند.
«دلیل اهل سنت درباره تحریم تغییر جنسیت»
اهل تسنن به آیه ۱۱۹ سوره نسا، استناد کرده‌اند در این آیه خداوند از قول شیطان می‌فرماید: به آنها دستور می‌دهم، خلق خدا را تغییر دهند.»
اما آن چه درباره شان نزول این آیه وارد شده این است که در صدر اسلام، در میان عرب جاهلیت رسم بوده اگر حیوانی مثل شتر، مثلا پنج‌بار بچه به دنیا بیاورد، بعد از دنیا آمدن پنجمین بچه، دیگر سوار آن شتر نمی‌شدند و یا از گوشت آن نمی‌خوردند و با بریدن گوش و بیرون آوردن چشم حیوان، آن را در راه بت خود، قرار می‌دادند. آیه در بیان این است که این کار شما، تغییر در کار خداست، چون این حیوان برای استفاده بردن و سواری دادن آفریده شده است.
نه اینکه شما این حیوان را در راه بت خود قرار دهید، که این کار شما تغییر در کار خداست.
در واقع آن چه از آیه برداشت می‌شود؛ این است آیه شریفه، ناظر به بدعت و تشریع می‌باشد، یعنی اگر حلال خدا، حرام و حرام خدا حلال شود، بدعت محسوب می‌شو و مصداق تغییر خلق خدا است.
«دلیل فقهای شیعه برای جواز تغییر جنسیت»
فقهای، امامیه، معتقدند چون ما دلیلی برای تحریم این موضوع نداریم، اصل اباحه و اصل جواز، اجازه تغییر جنسیت را صادر می‌کند.
حتی اگر گفته شود، تغییر جنسیت حرام است، در مورد افرادی که دچار اختلال هویت جنسی هستد به خاطر تداوی و درمان، تغییر جنسیت، جایز می‌باشد.
البته لازم به ذکر است که چون تغییر جنسیت، مستلزم مقدمات حرام، مثل (نگاه و لمس کردن) می‌باشد، تا حالت اضطرار محرز و محقق نشود، جواز این کار صادر نخواهد شد. ۹۰ درصد افرادی که دچار اختلاف هویت جنسی هستند، مرد می‌باشند./شهریور90فرارو

حجت‌الاسلام‌ والمسلمین محمد مهدی کریمی‌نیا، معاون پژوهش مرکز حقوق و قضا حوزه علمیه قم در نشست «تغییر جنسیت، مسایل فرارو» که از سوی گروه حقوق موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی‌(ره) در سالن همایش‌های این موسسه، برگزار شده بود به بیان دیدگاه فقهی این مسئله پرداخت، گزارش کامل این نشست از سوی سرویس علمی- فرهنگی مرکز خبر حوزه، تقدیم می‌شود.

«علت اهمیت مساله تغییر جنسیت»
 آنچه که باعث اهمیت مساله تغییر جنسیت شده این است که در هر هفته، یک تغییر جنسیت در ایران اتفاق می‌افتد، یعنی با عمل جراحی، مرد تبدیل به زن یا زن تبدیل به مرد می‌شود.

به ادعای یکی از پزشکان، تاکنون تنها ۶۵۰ عمل تغییر جنسیت در ایران به توسط او انجام گرفته که اگر آمار دیگر پزشکان، به این رقم اضافه شود، تقریبا ۳هزار تغییر جنسیت در ایران اتفاق افتاده است و اگر آمار دیگر کشورها، نیز به این رقم اضافه شود، نشان از اهمیت موضوع می‌دهد که باید از حیث فقهی و حقوقی به این مسئله پرداخته شود.

در کشور عربستان،‌با اینکه این عمل، از طرف علمای آن کشور حرام اعلام شده است، باز هم عمل تغییر جنسیت رخ داده است و یک بیمارستان ویژه به این عمل اختصاص داده شده است.

«مساله مستحدثه»
 تغییر جنسیت، از مسایل مستحدثه می‌باشد که سابقاً وجود نداشته و در کتاب‌های فقهی علمای قدیم، نیز بحثی در این رابطه مطرح نشده است.

« بحث خنثی و تشبیه به تغییر جنسیت»
مبحث خنثی، از مباحث نزدیک به تغییر جنسیت می‌باشد؛ البته در بحث خنثی، دو جنسی بودن مطرح شده است که این بحث در «کتاب الارث» یا «کتاب‌النکاح» به صورت مفصل بیان شده است، مثلاا ارث خنثی چه مقدار است؟ آیا می‌تواند ازدواج کند؟ و بعد هم، بحث خنثای مشکله و غیر مشله را بیان می‌کنند و نتیجه می‌گیرند که خنثای مشکله نمی‌تواند ازدواج کند.

همچنین در فقه ما، بحثی به نام «تشبه» وجود دارد که افرادی خود را شبیه جنس مخالف می‌کنند، مثلا مردان ظاهر خود را شبیه زنان درست می‌کنند، لباس زنانه، می‌پوشند و یا بالعکس.

«سوالاتی که پیرامون تغییر جنسیت مطرح است»
آیا کسی تغییر جنسیت داده است بر فرزندان خود ولایت دارد؟
آیا تغییر جنسیت زن یا مرد، بعد از ازدواج، در حضانت آنها نسبت به فرزندان خود تاثیرگذار است؟ آیا پدر، بعد از تغییر جنسیت، همچنان عنوان پدر را دارا می‌باشد؟ و بالعکس.
آیا سهم‌الارث کسانی که تغییر جنسیت داده‌اند، بر اساس وضعیت فعلی آنها محاسبه می‌شود؟
شاید در بحث مسئولیت کیفری، این مساله بیشتر نمود پیدا کند، مثلا در فقه، گفته شده است که اگر مردی قاتل زنی باشد و حکمش قصاص باشد، خانواده مقتول باید نصف دیه را به خانواده قاتلل بدهند تا حکم قصاص اجرا شود، حال، اگر قاتل بعد از قتل، تغییر جنسیت داده است و زن شده است، آیا باید، نصف دیه را به خانواده قاتل تحویل دهد یا این حکم ملغی می‌شود.

و نیز در بحث ارتداد، اگر مردی مرتد شود، حکم آن اعدام است و اگر چنانچه زنی مرتد شود به حبس ابد محکوم می‌شود، حال، سوال این است مرد یا زنی که مرتد شده‌اند و بعد از ارتداد، تغییر جنسیت داده‌اند، حکم این افراد چگونه است؟

و یا اینکه مردی قبل از تغییر جنسیت، اسپرم خود را در بانک اسپرم، قرار می‌دهد، و بعد تغییر جنسیت می‌دهد و خود را به زن تبدیل می‌کند و اسپرم خودش را در رحم خود قرار می‌دهد در نتیجه این شخص صاحب فرزند می‌شود که در واقع، پدر و مادر او یکی می‌باشد، چونکه صاحب اسپرم و صاحب رحم، خود او است و… دهها فرض فقهی دیگر.

«تاریخچه بحث فقهی تغییر جنسیت»
حضرت امام در دوران تبعید خود در کشور ترکیه در سال ۱۳۴۳۳ کتاب تحریرالوسیله را در دو جلد نوشتند و در انتهای جلد دوم، احکام مسئله را به مباحث تغییر جنسیت اختصاص دادند.

قبل از حضرت امام، هیچ فقیهی در باب این مسئله، مطلبی را بیان نکرده بود. ایشان در سال ۱۳۴۷، کتاب تحریرالوسیله را در نجف اشرف به چاپ رساندند تا سال ۱۳۶۴ هیچ بحث فقهی در این زمینه، از سوی هیچ یک از فقها مطرح نشده است.

«اولین سوال از امام در مورد تغییر جنسیت»
در سال ۱۳۶۴، شخصی به نام «فریدون» به علت بیماری روحی، از حضرت امام‌(ره) در مورد تغییر جنسیت، استفتاء می‌کند و حضرت امام در پاسخ او می‌نویسند: «تغییر جنسیت با تجویز طبیب موردد اعتماد، اشکال شرعی ندارد انشالله در امان بوده باشید و کسانی را که شما ذکر کرده‌اید، امید است مراعات حال شما را بکنند.»

«نظر حضرت امام در تحریرالوسیله»
 حضرت امام‌(ره) در تحریرالوسلیه، حکم به جواز تغییر جنسیت داده‌اند و این حکم را به افراد خنثی و دیگران، تسری می‌دهند.

«الظاهر عدم حرمة تغییر جنس الرجل باالمرأة باالعمل و باالعکس و کذا لا یحرم العمل فی‌الخنثی لیصیر ملحقا باحد الجنسین» ظاهر، این است که تغییر جنسیت مرد به زن و باالعکس حرام نیست و همچنین خنثی، در صورت عمل جراحی، به یکی از دو جنس مرد یازن، ملحق شود، حرام نمی‌باشد.»

«مباحث و مقالات ارائه شده در باب تغییر جنسیت»
از سال ۱۳۶۴۴ تا امروز، یک تحول فقهی،‌حقوقی و پزشکی در مورد این موضوع اتفاق افتاده است و مباحث و مقالات زیادی از سوی فقها در این زمینه ارائه شده است.

بزرگانی همچون آیات اعلام مومن، خرازی، مشکینی، سید محمد صادق صدر، محمد آصف محسنی، بجنوردی و دوزدوزانی، در این موضوع به طرح دیدگاه فقهی، حقوقی و پزشکی پرداخته‌اند. همچنین، حدود ۲۵۰ استفتاء در این زمینه از مراجع عظام صادر شده است.

«مقایسه‌ای بین علمای شیعه و علما اهل تسنن»
اگر مقایسه‌ای در باب این موضوع، بین فقهای شیعه و اهل تسنن، داشته باشیم، خواهیم دید که علمای اهل تسنن، با اینکه در خیلی از مباحث مستحدثه، احکامی را صادر کرده‌اند، در این موضوعع کمترین مباحث را داشته‌اند و تنها دو مقاله و چند فتوای را ارائه داده‌اند.

مثلا در کشور عربستان، کتابی به نام فقه‌النواظر، چاپ شده است که تنها به دو استفتاء اکتفا می‌کند که آن هم اعلام حرام بودن تغییر جنسیت می‌باشد و در مورد آثار این مساله، مثل ازدواج، ولایت، ارث و عناوین خانوادگی، هیچ بحثی از طرف علمای اهل تسنن بیان نشده است.

علمای اهل تسنن با اینکه در مورد استنساخ و شبیه‌سازی، بیش از بیست کتاب، نگاشته‌اند، در مورد تغییر جنسیت، فقط فتوا به تحریم آن داده‌اند.

«آیا تغییر جنسیت جایز است؟»
در مورد جواز یا عدم جواز تغییر جنسیت به صورت کلی، نمی‌توان، جواب مثبت و یا جواب منفی داد، چون که تغییر جنسیت، دارای انواع و اقسامی است که حکم هر کدام نیز متفاوت می‌باشد؛ بنابراینن باید، ابتدا، انواع تغییر جنسیت را شناخت تا حکم آن را نیز بیان کرد.

«اقسام تغییر جنسیت»
اولین مورد کسانی هستند که از هر حیث سالم هستند، کسانی که هیچ مشکل و بیماری جسمی و روحی ندارند و با انگیزه‌های واهی، دوست دارند تغییر جنسیت دهند، طبیعی است که متخصصینن پزشک روانی، به این افراد، جواز تغییر جنسیت نخواهند داد.

دومین قسم کسانی هستند که دارای جنسیت پنهان هستند، مثلا فردی در ظاهر زن هست، اما حقیقتا مرد، می‌باشدو آلت تناسلی مردانه در حفره شکمی، پنها است، این افراد قابلیت تغییر جنسیت را دارند و به آنها اجازه این کار داده خواهد شد.

سومین نوع، افراد خنثی یا دو جنسی هستند که این افراد، هر دو آلت تناسلی مرد و زن را دارا می‌باشد که عمدتا در این حالت، آلت تناسلی مردانه از آنها برداشته می‌شود و شخص ملحق به زنان می‌شود و فقها نیز در مورد جواز تغییر جنسیت این افراد حکم داده‌اند.

چهارمین مورد، که محل نزاع و اختلاف می‌باشد، افرادی هستند که خود را از لحاظ روحی، متعلق به جنس مخالف می‌دانند؛ یعنی مردی که از نظر ظاهر، هیچ مشکلی ندارد، فقط از حیث روانی، خود را متعلق به جنس مخالف می‌داند یا زنی که چنین مشکلی دارد، از بیماری‌های سخت روحی و روانی به حساب می‌آید، چون‌ روح و جسم این افراد با هم تطابق ندارد و در واقع دچار اختلال هویت جنسی هستند، این افراد در صورت مراجعه به پزشک متخصص، و تایید آن، جواز تغییر جنسیت را از پزشک مربوطه دریافت می‌کنند و یا تغییر جنسیت، جسم خود را با روح و اعتقادش یکسان می‌کنند.

اگر کسانی که دچار اختلال هویت جنسی هستند، درمان نشوند، چه بسا راه‌های خطرناکی مثل خودکشی را تجربه خواهند کرد.

مراجع تقلید مانند (امام‌(ره)، مقام‌معظم‌رهبری، آیت‌الله ا‌لعظمی سیستانی و دیگران به افرادی که روح و روان آنها با جسمشان، تطابق ندارند و دچار اختلاف هویت جنسی هستند، اجازه تغییر جنسیت داده‌اند، اما فقهای اهل سنت و کلیسای مسیحیت، تغییر جنسیت، را برای افراد حرام دانسته و دلیل آن را تغییر در خلقت خدا می‌پندارند.

«دلیل اهل سنت درباره تحریم تغییر جنسیت»
اهل تسنن به آیه ۱۱۹۹ سوره نسا، استناد کرده‌اند در این آیه خداوند از قول شیطان می‌فرماید: به آنها دستور می‌دهم، خلق خدا را تغییر دهند.»

اما آن چه درباره شان نزول این آیه وارد شده این است که در صدر اسلام، در میان عرب جاهلیت رسم بوده اگر حیوانی مثل شتر، مثلا پنج‌بار بچه به دنیا بیاورد، بعد از دنیا آمدن پنجمین بچه، دیگر سوار آن شتر نمی‌شدند و یا از گوشت آن نمی‌خوردند و با بریدن گوش و بیرون آوردن چشم حیوان، آن را در راه بت خود، قرار می‌دادند. آیه در بیان این است که این کار شما، تغییر در کار خداست، چون این حیوان برای استفاده بردن و سواری دادن آفریده شده است.

نه اینکه شما این حیوان را در راه بت خود قرار دهید، که این کار شما تغییر در کار خداست.

در واقع آن چه از آیه برداشت می‌شود؛ این است آیه شریفه، ناظر به بدعت و تشریع می‌باشد، یعنی اگر حلال خدا، حرام و حرام خدا حلال شود، بدعت محسوب می‌شو و مصداق تغییر خلق خدا است.

«دلیل فقهای شیعه برای جواز تغییر جنسیت»
 فقهای، امامیه، معتقدند چون ما دلیلی برای تحریم این موضوع نداریم، اصل اباحه و اصل جواز، اجازه تغییر جنسیت را صادر می‌کند.

حتی اگر گفته شود، تغییر جنسیت حرام است، در مورد افرادی که دچار اختلال هویت جنسی هستد به خاطر تداوی و درمان، تغییر جنسیت، جایز می‌باشد.

البته لازم به ذکر است که چون تغییر جنسیت، مستلزم مقدمات حرام، مثل (نگاه و لمس کردن) می‌باشد، تا حالت اضطرار محرز و محقق نشود، جواز این کار صادر نخواهد شد. ۹۰ درصد افرادی که دچار اختلاف هویت جنسی هستند، مرد می‌باشند./شهریور90فرارو

بازگشت اسیران"آزادگان"به ایران/آماراسرای ایران وعراق

آزادی اُسَرا-بااین سرعت وزمان کوتاه ،ازالطاف الهی بود..صدام عجله داشت برودبرای «تصرف کشورکویت»میخواست خیالش از ایران راحت بشود-طی نامه ای به رئیس جمهوروقت-هاشمی رفسنجانی-همه شرایط ایران راقبول کرد،آتش بس راپذیرفت واسیران راآزادکرد،آنقدرعجله داشت که ایران راغافلگیرکرد(آمادگی وانتظارش رانداشتند)آیت الله خامنه ای می گوید:ما-باتوجه به تبادل کشورهای درگیرباجنگ-ژاپن-احتمال می دادیم که تبادل اسرا  ۳۰ سال طول بکشد واما-امدادهای الهی-یک ماهه انجام گرفت.

جزئیاتی  درباره-اسیران ایرانی- اسرای جنگ+نحوه آزادی

از تاریخ ۶۹/۵/۲۶ تا ۶/۲۴ /۶۹ طی ۲۹ مرحله ۳۷ هزار و ۵۳۲ نفر از آزادگان سرافراز ما به میهن اسلامی بازگشتند.

در مجموع ۳۹ هزار و ۱۴۰ نفر آزادگان ایرانی طی ۶۵ مرحله از تاریخ ۲۶ مرداد ماه سال ۱۳۶۰ تا ۲۶ اسفندماه ۱۳۶۹ به کشور منتقل شدند.

تعداد کل اسرای عراقی : از تاریخ ۶۹/۵/۲۷ تا ۶۹/۶/۲۴ طی ۴۵ مرحله  تعداد ۳۹۹۱۶ نفر آزاد شدند.

در مجموع از تاریخ ۶۰/۳/۲۶ تا ۸۲/۲/۱۵ طی ۱۱۸ مرحله تعداد ۵۸ هزار و ۳۳۲ نفر از اسرای عراقی توسط نمایندگان کمیته بین‌المللی صلیب سرخ تحویل مقامات عراقی شدند.

به مناسبت بیست و هشتمین سالروز ورود آزادگان سرافراز به کشورمان«مجید شاه‌حسینی» معاون وقت کمیسیون اسرا و مفقودین ایرانی و عضو کمیته مذاکرات تبادل اسرا در جنگ تحمیلی

و کارشناس ارشد امور آزادگان سازمان اسناد و مدارک دفاع مقدس،، ضمن تشریح جزئیاتی چند از روند بازگشت آزادگان به کشورمان و انتقال اسرای عراقی به کشورشان، به سؤالات ما پاسخ داد.

اولین گام‌های آزادسازی اسرا چگونه برداشته شد؟

در تاریخ ۲۲/ ۶۹/۵ پس‌ از اینکه صدام دیکتاتور عراق چندین نامه به مقامات ایران نوشت، در ششمین نامه خود تصریح کرد قطعنامه ۵۹۸ شورای امینت مبنی بر آتش‌بس را به رسمیت می‌شناسد و از قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر مبنی بر عقب‌نشینی به مرزهای بین‌المللی تمکین کرده و قصد دارد روند آزادسازی اسرا به شکل انبوه را تسریع بخشد.

صدام پس از اعلام رسمی آزادسازی اسرای جنگی ایرانی فرآیند این اقدام را در تاریخ ۵/۲۳/ ۶۹ عملیاتی کرد و تبادل اسرای دو کشور را از مقامات جمهوری اسلامی ایران خواستار شد.

فرازی ازنامه صدام  به رئیس جمهوری «لَقَد تَحَقَّقَ کُلَّ مَا أرَدْتُمُوه» هرچه خواسته‌اید به آن رسیدید

 از طرف صدام اعلام شد که من آماده‌ام که به عنوان حسن نیت از ۲۶ مرداد است گروهی از اسیران ایرانی را آزاد کنم. مسائل تمام شده است. هرچه اصرار می‌کردید و می‌خواستید به آن رسیده‌اید.

پاسخ تهران 

مرحوم آیت‌الله هاشمی رفسنجانی، رئیس‌جمهور وقت در تاریخ ۶۹/۵/۲۷ یعنی یک روز پس از آغاز ترک خاک ایران توسط ارتش بعث و شکل‌گیری روند صلح میان طرفین پاسخ مثبت ایران برای آزادسازی اسرا را به صدام ابلاغ کرد.

رئیس جمهورایران نوشتند: «اعلام پذیرش مجدد معاهده ۱۹۷۵ از سوی شما راه اجرای قطعنامه و حل اختلاف در چارچوب قطعنامه ۵۹۸ و تبدیل آتش‌بس موجود به صلح دائم و پایدار را هموار ساخت. شروع عقب‌نشینی نیروهای شما از اراضی اشغالی ایران را دلیل صداقت و جدی بودن شما در راه صلح با جمهوری اسلامی ایران به‌حساب می‌آوریم و خوشبختانه در موعد مقرر آزادی اسرا هم آغاز شد که امیدواریم عقب‌نشینی نظامیان شما طبق زمان‌بندی اعلام شده و آزادی اسرای دو طرف با آهنگ و سرعت هر چه بیشتر ادامه یافته و تکمیل شود.»

سرنوشت مبهم یازده‌ هزار اسیر ایرانی در عراق

اولین گروه آزادگان 

بیانیه دولت عراق برای آزادسازی انبوه اسرا در تاریخ ۶۹/۵/۲۴ از پخش اخبار رادیو ساعت ۱۱ صبح اعلام شد و خبر رهایی روزانه ۱۰۰۰ نفر آزاده از بند رژیم بعث به اطلاع عموم رسید.

 تحویل  آزادگان-اسرا- در کجا و به چه ترتیب انجام شد؟

در تاریخ ۶۹/۵/۲۶ هیئت ایرانی در منطقه‌ای بنام «پل خیر ناصر خان» بعد از قصر شیرین محل استقرار نیروهای صلیب سرخ و سازمان حضور یافت. پس از انجام تشریفات اداری با ۳۵ دستگاه اتوبوس با عبور از مرز خسروی وارد منطقه «منظریه» عراق محل اسکان آزادگان شدیم.

امکانات اسکان اسیران ایرانی

حدود ساعت ۱۲ ظهر بود که به منطقه اسکان اسرا رسیدیم. حدود ۱۰۰۰ نفر از آزاده‌های ایرانی در چادرهایی چند پارچه آن‌هم در گرمای شدید مردادماه و در بدترین وضع نگهداری شده بودند؛ به‌گونه‌ای که برای نفس کشیدن سرهایشان را از چادر بیرون آورده بودند. حتی از نظر آب آشامیدنی هم بچه‌ها در مضیقه بودند و در آب‌وهوای داغ بیابان منظریه از کلمن‌های آب گرم استفاده می‌کردند.

ماجرای سحری دادن سرهنگ عراقی به اسرای ایرانی در موصل

تغییرمحل تحویل اسرا

دو سه روز از تبادل اسرا با همین وضعیت گذشت که ما به مقامات عراقی اعلام کردیم این وضعیت برای ما قابل تحمل نیست. لذا با هماهنگی استاندار وقت کرمانشاه آقای نکویی و با کمک کلیه نیروهای استان کرمانشاه، محوطه نقطه صفر مرزی در کمتر از ۷۲ ساعت آسفالت شد و به مقامات عراقی اعلام کردیم که از این‌ پس اتوبوس‌های حامل آزادگان ایرانی به این منطقه آورده شوند و از اتوبوس‌های عراقی به اتوبوس‌های ایرانی منتقل شوند و در مورد اسرای بازگشتی عراقی هم بالعکس این امر انجام می‌شود.

آیاکسی ازاسیران ایران تقاصای «پناهندگی »کردند؟

در هنگام آزادسازی اسرا کمیته بین‌المللی صلیب سرخ قانونی دارد به‌نام «ملاقات بدون شاهد» یعنی فرد اسیر با یک نفر از نمایندگان کمیته بین‌المللی صلیب سرخ طی ملاقاتی بدون حضور فردی از کشور بازداشت‌کننده از اسیر سؤال می‌کند آیا تمایل داری به کشور خود برگردی یا خیر؟

که اسیر پاسخ می‌دهد به کشور خود بازمی‌گردد یا به آن کشور پناهنده می‌شود یا به کشور ثالث دیگری پناهنده خواهد شد. الحمدلله -در هنگام تبادل اسرا -هیچ‌یک از اسرای ایرانی حاضر نشدند که به کشور عراق پناهنده شوند.

واماتعداد حدود ۱۰۰۰ نفر از اسرای ایرانی درآن زمان(دوران اسارت) در سازمان منافقین در اردوگاه اشرف پیوستند که اسامی آنان را از قبل می‌دانستیم.

آماراسرای ایران  و اسرای عراقی چقدر بود؟

در بخش ایرانی در تبادلی که به تبادل بزرگ یا انبوه معروف است،بازگشت پرستوها؛ تصاویری منتشر نشده از ورود آزادگان به میهن

از تاریخ ۶۹/۵/۲۶ تا ۶/۲۴ /۶۹ طی ۲۹ مرحله ۳۷ هزار و ۵۳۲ نفر از آزادگان سرافراز ما به میهن اسلامی بازگشتند.

در مجموع ۳۹ هزار و ۱۴۰ نفر آزادگان ایرانی طی ۶۵ مرحله از تاریخ ۲۶ مرداد ماه سال ۱۳۶۰ تا ۲۶ اسفندماه ۱۳۶۹ به کشور منتقل شدند.

این تعداد به تفکیک بدین شرح است:

۱۸ هزار و ۵۶۳ نفر اسرایی بودند که در اردوگاه‌ها توسط نمایندگان کمیته بین‌المللی صلیب سرخ ثبت‌نام ‌شده بودند

تعداد ۲۰ هزار و ۵۷۷ نفر از مفقودالاثرها بودند که در زمان آزادسازی توسط نمایندگان کمیته بین‌المللی صلیب سرخ ثبت‌نام شدند.

یعنی از این ۲۰ هزار نفر خبری در دست نداشتید؟

خیر، چون مورد ثبت‌نام رسمی نمایندگان کمیته بین‌المللی صلیب سرخ قرار نگرفته بودند و ما هیچ خبری از حضور آنها در میان اسرا نداشتیم و تا آن زمان از نظر ما مفقودالاثر محسوب می‌شدند. اما اطلاع داشتیم که در جریان عملیات‌های مختلف در مناطق عملیاتی به اسارت درآمده یا مفقود شده بودند.

 هیچ راهی برای شناسایی آنها تا قبل از تبادل وجود نداشت؟

رژیم صدام این تعداد از اسرا را دائماً تهدید می‌کرد و به آنها می‌گفت چون شما ثبت‌نام نشده‌اید نامتان در هیچ کجا ثبت نیست و ما هر بلایی که بخواهیم سر شما می‌آوریم. به همین خاطر در بایکوت محض خبری و در یک فضای ارعاب این افراد در اردوگاه‌های مخوف عراق نگهداری شده بودند.

تعداد کل اسرای عراقی چند نفر بودند و آخرین مرحله تبادل چه سالی انجام شد؟

در بخش عراقی در تبادل بزرگ از تاریخ ۶۹/۵/۲۷ تا ۶۹/۶/۲۴ طی ۴۵ مرحله  تعداد ۳۹۹۱۶ نفر آزاد شدند.

در مجموع از تاریخ ۶۰/۳/۲۶ تا ۸۲/۲/۱۵ طی ۱۱۸ مرحله تعداد ۵۸ هزار و ۳۳۲ نفر از اسرای عراقی توسط نمایندگان کمیته بین‌المللی صلیب سرخ تحویل مقامات عراقی شدند.

اسرای ایرانی که درعراق شهیدند؟

پس از بازگشت کامل آزادگان به ایران، کمیسیون‌های اسرا و مفقودین به‌جد پیگیر تعیین تکلیف آزادگان شهید شد. این دسته از عزیزان جزو افرادی بودند که عراق گواهی فوت آنها را پیش‌تر به ما تحویل داده بود. ازاین‌رو در تاریخ ۴/۳۰ /۸۱ تعداد ۵۷۰ پیکر مطهر اسرای شهید مظلوم را از عراق دریافت کردیم.

ما به ازای این تعداد ۱۲۱۴ اسیر فوت‌شده عراقی هم به آنها تحویل دادیم.

تنها دفعه‌ای که صدام به ایران دروغ نگفت 

آیا همه آزادگان از طریق مرز زمینی خسروی به ایران بازگشتند؟

از مجموع ۳۹ هزار و ۱۴۰ نفر اسیر، تعداد ۶ هزار و ۵۹۹ نفر از راه هوایی به کشور منتقل شدندو

تعداد۳۲ هزار و ۵۴۱ نفر هم از مرز زمینی وارد کشور شدند.

اسرا مفقودایرانی؟،بعضاً تا ۴۵ هزار اسیر هم در گزارش‌ها ذکر شده

جمهوری اسلامی ایران تا قبل از سرنگونی حکومت صدام بارها به مقامات عراقی ابلاغ کرده بود که هر چه سریع‌تر نسبت به وضعیت نامعلوم اسرای ثبت نام نشده و مفقودالجسد ما تعیین تکلیف کند. یعنی دولت عراق باید برای ما مشخص می‌کرد که فرد اگر زنده است در کدام اردوگاه یا زندان بوده و تحویل مقامات ایرانی شود یا اگر به شهادت رسیده، بغداد مکلف به استرداد پیکر مطهر است.

بعد از جنگ ایران و عراق ارتش بعث به فاصله کوتاهی درگیر جنگ با کویت شد که در این میان نزدیک به ۶۰۰ نفر از نیروهای کویتی مفقود شدند و دولت عراق تا مدت‌ها با این مسئله دست‌به‌گریبان بود اما با ورود نیروهای ائتلاف به خاک عراق و سرنگونی صدام و با جستجوهای گسترده هیچ فرد زنده ایرانی و همچنین از مفقودین کویتی و از حدود یک‌ میلیون نفر از شهروندان ناپدیده شده عراقی اثری به‌دست نیامد و لذا از تاریخ ۸۲/۹/۹ وضعیت کلیه مفقودالاثرها به مفقودین شهید تغییر یافت که این موضوع به مبادی ذیربط و خانواده‌های محترم مفقودین ابلاغ شد.

قبل از سال ۶۹ هم بین ایران و عراق تبادل اسرا صورت گرفته بود؟

بله، از تاریخ ۶۰/۳/۲۶ مبادله‌هایی صورت گرفت که مربوط به اسرای معلول، بیمار، مجروح و پیرمی‌شد و این روند تا۲۸دیماه ۱۳۶۸ادامه داشت.

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:خبرگزاری مهراین آمارراارائه کرده است:

تلفات عراق:تعداد یک میلیون کشته  و یک میلیون مجروح  و۷۰۰۰۰ اسیر+خرابی ها.

ایران: ۲۲هزار شهید همچنین این جنگ ۵۵۵هزار رزمنده جانبازشدند ، از این تعداد ۶۰ درصد جانباز زیر ٢۵ درصد و ۴۰ درصد باقی مانده جانبار ٢۵ درصد و بالاتر هستندو۴۲هزاراسیر..

 مفقودالاثرکیست؟

مفقودالاثر به شخصی اطلاق می‌شود که دارای سابقه گواهی سانحه در مناطق عملیاتی در نیروهای مسلح است، مبنی بر اینکه فلان رزمنده در یکی از عملیات‌ها حضور داشته و دیگر از او خبری نیست.

جزئیاتی کمتر شنیده‌شده درباره آزادی اسرای جنگ

مفقودالجسدکیست؟

یعنی طبق مشاهدات هم‌رزمان و گزارشات فرماندهان، رزمنده در میدان نبرد رؤیت شده ولی به خاطر شرایط جنگی به عقب منتقل نشده. به‌طور کلی از تاریخ ۸۲/۹/۹ وضعیت کلیه مفقودالاثرها به مفقود شهید تغییر پیدا کرد که حدود ۷۰۰۰ نفر هستند.

سرنوشت  مفقودین ؟ گفته می‌شود بیش از ۱۱ هزار نفر از مفقودین ما همچنان سرنوشت نامعلومی دارند؟

طبق جمع‌بندی و بررسی که از فهرست‌های مفقودین و مفقودالجسدهای نیروهای مسلح و بنیاد شهید و ستاد معراج شهدا به‌دست آوردیم بیش از ۱۱۰۰۰ نفر از رزمندگان ما به‌عنوان مفقودالاثر و مفقودالجسد باقی مانده‌اند که تاکنون سردار باقرزاده فرمانده کمیته تفحص مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح و مجموعه ایشان با تلاش شبانه‌روزی خود در مناطق عملیاتی ایران و عراق به جستجوی پیکر شهدا می‌پردازند.

روند کار در چه مرحله‌ای است؟

عملیات تجسس در خاک ایران تقریباً به صفر رسیده و در حال حاضر با همکاری مقامات عراقی مناطق عملیاتی در دست جستجو قرار دارد. از سال ۱۳۹۰ تاکنون بیش از ۶ هزار پیکر شهدای مفقودالاثر ما به کشور بازگردانده شده‌ و از مجموع ۱۱ هزار نفر در حدود ۵ هزار نفر دیگر در پروسه تحقیق و تفحص قرار گرفته‌اند.

اولین اسیرایرانی درعراق

شهید لشکری اولین اسیر جمهوری اسلامی پس از تجاوز به عراق محسوب می‌شود. ایشان ۱۹ مهرماه سال ۱۳۵۹ پس از سقوط هواپیما به اسارت نیروهای عراقی در آمده و بعد از مدت کوتاهی از سایر اسرای اردوگاه به‌صورت جدا نگهداری می‌شوند.

چرا خلبان لشکری در زمان تبادل بزرگ تبادل نشد؟

صدام به خیال خودش ایشان را به‌عنوان سند شروع‌کننده جنگ از طرف ایران گروگان نگه داشته بود. در مقاطعی هم که وزارت امور خارجه ما با ارائه اسناد و مدارک به دبیر کل وقت سازمان ملل متحد تلاش می‌کرد عراق را به‌عنوان آغاز کننده جنگ محکوم کند، صدام به‌صراحت اعلام کرده بود «من خلبانی در اختیار دارم که در مهرماه سال ۵۹ در خاک عراق به اسارت درآمده و این سند نشان می‌دهد که ایران شروع‌کننده جنگ است.» بعدها متوجه شدیم منظور صدام از خلبان مذکور، شهید لشکری است. نهایتاً وی در ۱۷ فروردین ۷۷ به ایران بازگشتند

«سیدالاسرا»کیست؟

خلبان حسین لشکری در دیداری که با مقام معظم رهبری داشتند ضمن دریافت درجه سرتیپی از دست معظم له به مقام «سیدالاسرا» نائل آمدند.

اولین اسیری که آخرین نفری بودبه ایران برگشت

نخستین اسیر و آخرین آزاده جنگ

تنها آزاده‌ای که متحمل ۱۸ سال اسارت شد فقط خلبان لشکری است و ما هیچ آزاده دیگری با این قدمت اسارت سراغ نداریم. ایشان سال ۱۳۷۵ به نیروهای صلیب سرخ معرفی و سال ۱۳۷۷ هم آزاد شدند اما بیش از ۱۰۰۰ اسیر بین سال ۵۹ تا ۶۹ در بند عراق بودند./۲۶ مرداد ۱۳۹۷ایسنابنقل ازجام جم

روایت اولین فرمانده سپاه از عهدشکنی صدام در تبادل اسراء

در طول دفاع مقدس ۴۲ هزار و ۸۷۹ آزاده داشتیم که ۳۶ هزار نفر آن‌ها رزمنده و مابقی نیروهای غیرنظامی بودند.

و از این تعداد آزاده ۹۰ درصد شان جانباز نیز هستند.

 همچنین حدود ۱۰۰۰ نفر از آزادگان اسم شان توسط صلیب سرخ ثبت نشده بود

 حدود ۱۰ سال اطلاعی از آنها موجود نبود که نمونه قابل افتخار آن شهید حسین لشگری است که ۱۸ سال اسیر بود.

سرنوشت نامعلوم ١١ هزار اسیر ایرانی

٤٥ هزار رزمنده و غیرنظامی که طی ٨ سال جنگ عراق علیه ایران، به اسارت رژیم بعث درآمدند و حتی پس از امضای قطعنامه ٥٩٨ هم سال‌های جوانی خود را در اردوگاه‌های مفقودین و صلیب سرخ عراق گذراندند.

از این تعداد اسیر ایرانی ١١ هزار اسیر بنا بر تایید مسوولان وقت صلیب سرخ، هنوز و پس از ٢٩ سال از پایان جنگ، سرنوشتی نامعلوم دارند و خانواده‌هایشان همچنان چشم به راه این مفقودان هستند.

شهادت ٦ هزار اسیرایرانی بدستورصدام

سرهنگ «عبدالرشید الباطن» - بازپرس ویژه گارد ریاست‌جمهوری عراق در جنگ علیه ایران - در اعترافات خود که آذر ١٣٨٧ در رسانه‌های ایران منتشر شد:

در طول سال‌های جنگ علیه ایران، ٦ هزار اسیر ایرانی ساکن در اردوگاه‌های مفقودین، به دستور صدام به شهادت رسیده‌اند.

آماراسیران عراقی

در حالی که طی ٨ سال جنگ عراق علیه ایران، حدود ٦٨ هزار نفر از نیروهای عراقی توسط رزمندگان ایرانی به اسارت درآمدند که تمام این اسرا، درجه‌داران رژیم بعث بودند،

اردوگاه های اسرا

اسرای ایرانی که در ٣٥ اردوگاه واقع در شهرهای الانبار ، تکریت ، موصل ،بعقوبه و بغداد نگهداری می‌شدند،مثل اردوگاه تکریت ١٢و١١-موصل ٤و ٣-رمادیه ١٠و کمپ ٧-....

 نخستین مرحله تبادل اسرای ایران و عراق مربوط به آزادی اسرای مجروح و معلول و سالمند بود که طی سال‌های جنگ، حدود ٣٠٠ نفر از اسرای ایرانی مشمول این شرایط، آزاد شدند. مرحله دیگری از تبادل اسرا، سال ١٣٦٧ و پس از امضای قطعنامه ٥٩٨ بود اما آن چه امروز به نام «سالگرد بازگشت آزادگان» در متن تقویم جمهوری اسلامی ایران به ثبت رسیده، روز ٢٦ مرداد ١٣٦٩ است که بیشترین تعداد آزادگان ایران، پس از سال‌ها اسارت، در این روز پا به خاک وطن گذاشتند و این مرحله تا پایان مهر ١٣٦٩ ادامه یافت. هر چند بازگشت اسرا به ایران تا نیمه‌های دهه ٧٠ هم ادامه داشت؛ چنان ‌که خلبان حسین لشکری که به دلیل ١٦ سال اسارت در اردوگاه‌های مفقودین و دو سال اسارت در اردوگاه‌های شناسایی‌شده توسط صلیب سرخ در عراق، به «سیدالاسرا» ملقب شد و تنها یک هفته پیش از نوزدهمین سالگرد بازگشت آزادگان به ایران، بر اثر شدت آسیب‌های وارد شده در سال‌های اسارت، به شهادت رسید، فروردین ١٣٧٧ به ایران بازگشت در حالی که تا سال ١٣٧٥ و در واقع، تا ٨ سال پس از پایان جنگ عراق علیه ایران، دولت عراق، اسارت این رزمنده را کتمان می‌کرد و نیروهای صلیب سرخ از اسارت وی در اردوگاه‌های مفقودین عراق بی‌خبر بودند.

منبع:۲۶مرداد۱۳۹۶ایسنا

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:اختلاف آمارازایسنا بود که در۲خبرمتفاوت ازمنابع مختلف نقل نکرده بود،آورده ام ،ضمناً درجمع آوری مطالب اصلاحاتی انجام گرفته،مخصوصاً درتیترها وجابجایی پاراگراف ها

خلبان آزاده حسین لشکری(سیدالاسراء ایران)

تولد: ۲۰اسفند۱۳۳۱

ازدواج:فروردین ۱۳۵۸ 

اسارت : مهرماه۱۳۵۹

مدت اسارت:۶۴۱۰ روز (۱۷سال و۷ماه)

آزادی:۱۷فروردین ۱۳۷۷

شهادت:  ۱۹ مرداد ۱۳۸۸

زندگی بعدازاسارت:یازده و۴ماه 

مدت زندگی مشترک:۱۳سال

مدت عمر:۵۶ سال ۵ماه

حسین متولد۲۰اسفند۱۳۳۱ روستای ضیاءآبادقزوین است،در سال ۱۳۵۴ پس از گذراندن مقدمات آموزش پرواز در ایران، برای تکمیل دوره خلبانی به آمریکا اعزام شد و با درجه ستوان دومی به ایران بازگشت و به عنوان خلبان هواپیمای شکاری اف - ۵ مشغول به خدمت شد.

حسین لشکری با آغاز جنگ  به خیل مدافعان کشور پیوست و پس از انجام ۱۲ ماموریت هواپیمای وی مورد اصابت موشک دشمن قرار گرفت و مجبور به ترک هواپیما شد که نهایتاً در خاک دشمن به اسارت نیروی بعث عراق درآمد.۲۶شهریور۱۳۵۹

نخستین اسیر و آخرین آزاده جنگ

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر: تولد«علی» ۹اردیبهشت ۱۳۵۹ -چهارماه بعدش  واینکه همسرش تعداد روزهای اسارت رامحاسبه کرده(۶۴۱۰ روز)، میشه ۲۶شهریور۱۳۵۹

 البته شروع رسمی جنگ ۳۱شهریور۱۳۵۹ بوده است. 

این شهید بزرگوار سه ماه اول دوران اسارت در سلول انفرادی بود و پس از آن در مدت ۸ سال با

حدود ۶۰ نفر دیگر از همرزمان در یک سالن عمومی و دور از چشم صلیب سرخ جهانی نگهداری شد.

پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ وی را از سایر دوستان جدا نمودند و قسمت دوم دوران اسارت ۱۶ سال به طول انجامید.

امیر سرتیپ خلبان حسین لشکری پس از ۱۶ سال اسارت به نیروهای صلیب سرخ معرفی شد و دو سال بعد در روز ۱۷ فروردین سال ۱۳۷۷ به ایران بازگشت.

امیر سرلشکر خلبان لشکری جانباز ۷۰ درصد نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران که با تحمل ۱۸ سال اسارت دشمن بعثی و مقاومت جانانه در برابر تهدید و تطمیع و شانتاژ رژیم بعث عراق، پیروزمندانه به میهن اسلامی بازگشته بود، در بدو ورود در دیدار صمیمانه با فرماندهی معظم کل قوا ضمن تجدید بیعت با معظم له مفتخر به لقب سید الاسرای ایران از سوی رهبر معظم انقلاب گردید.

این خلبان سرافراز سرانجام در روز نوزدهم مرداد سال ۱۳۸۸ بر اثر عارضه‌های ناشی از دوران اسارت در سال‌های جنگ تحمیلی به شهادت رسید.

شهید حسین لشکری در مصاحبه با رسانه‌های جمعی در سال ۱۳۸۷ (مقارن با سالروز ورود آزادگان به میهن اسلامی) گفته بود: وقتی به اسارت دشمن درآمدیم با تاسی به سیره اهل بیت(ع) و به خصوص حضرت موسی بن جعفر (ع)، تمسک به دین و اهداف آن و بررسی و تفکر در آن خود را از گزند ترفندهای دشمن حفظ کردیم.

درموردفرزند می گوید: وقتی به جبهه رفتم علی دندان نداشت، وقتی برگشتم دانشجوی دندانپزشکی بود.

پسر ۴ ماه ام حالا ۱۸ ساله شده بود.

شهید حسین لشکری دارای لقب «سید الاسرای ایران» بود و با موافقت فرمانده کل قوا در تاریخ ۲۷ بهمن ۱۳۷۸درجه نظامی وی به سرلشگری ارتقاء یافت

شهید حسین لشکری دارای لقب «سید الاسرای ایران» بود و با موافقت فرمانده کل قوا در تاریخ ۲۷ بهمن ۱۳۷۸درجه نظامی وی به سرلشگری ارتقاء یافت.

در سال ۱۳۷۴ حدود پانزده سال پس از اسارت، نخستین نامه‌اش را برای خانواده و همسرش فرستاد.

متن نامه به این شرح است:
اولین نامه به ایران برای همسرم
(۱۳ /۳/ ۱۳۷۴) ـ ۱۹۹۵/۶/۴میلادی
به نام خدا
همسر عزیزم سلام، حالت چطور است. ان شاءالله که خوب هستی. حال علی چطور هست و به یاری خدا او هم که خوب هست.
من این نامه را برای اولین بار برایت می نویسم. امروز ملاقات با نمایندهٔ صلیب سرخ داشتم و مشخصات مرا ثبت کرد و گفت که از این به بعد می توانم نامه برایت بنویسم. من نمی دانم که چقدر این حرف ها درست هست و ما می توانیم نامه برای همدیگر بنویسیم ولی من هنوز شک دارم و اگر آن نامه به دست تو رسید، برایم آدرس محل زندگی خودت را بنویس تا نامه های بعدی را به آنجا بفرستم. از آنجا که نمی دانم هنوز آنجا هستید یا نه و در کجا منزل و مکان دارید، نامه را برای نیروی هوایی نوشتم. امید دارم که آن ها هم سعی بکنند و به دست شما برسانند.

دکترعلی درکنارمادرش

خودم هم باور ندارم که نامه می نویسم. وضعیت من معلوم نیست و تو شرعاً و عرفاً اجازه داری که اگر خواستی ازدواج بکنی، می‌دانم که خیلی سخت هست ولی چاره چیست، در تربیت علی کوشا باش و من راضی به راحتی و آسایش شما هستم.

منیژه لشکری(همسرسردارلشکری)درکنارنویسنده کتاب(گلستان جعفریان)شهریور ۱۳۹۶

همسر صبور این خلبان آزاده نیز در پاسخ به این نامه این گونه نوشت:
به نام خدا
حسین عزیزم سلام، حالت چطور است؟ نامه‌ات رسید و خیلی خوشحال شدم. پس از ۱۶ سال حیرانی و بی‌خبری از تو نامه دریافت کردم. نامه‌ات خیلی خشک بود، نمی‌دانم روزگار چطور برایت می‌گذرد. من ۱۶ سال در اوج بی‌خبری برای تو صبر کردم و با مشکلات زندگی مبازه کردم و تو خیلی راحت می‌نویسی بروم و ازدواج کنم. بنیاد شهید از سال‌ها قبل و همچنین بعضی از اقوام گفتند بروم و ازدواج کنم گرچه تو نوشتی مخیر هستی ولی وقتی خودم فکر می‌کنم که در این میان علی را داریم، او موجودی بی‌گناه است، چه تقصیری دارد که باید سرنوشت ناپدری را داشته باشد، من هم وقتی در میهمانی‌های فامیل می‌بینم که هر کس با شوهرش هست و من تنها هستم به این مسئله فکر می‌کنم، آیا می‌توانم ازدواج کنم یا نه؟ ولی چهره معصوم و بی‌گناه علی را می‌بینم. آیا سرنوشت برای او چه نوشته است لذا از ازدواج پشیمان می‌شوم. زندگی برایم سخت شده ولی چه باید بکنم سعی خودم را می‌کنم، تو هم دعا کن و از خدا کمک بخواه. ناراحت نشوی من هم احساس دارم.

قربانت ـ منیژه لشکری

یکی دیگر از نامه‌های شهید لشکری نیز که پس از گذشت سال‌ها غربت و در اوج تنهایی و رنج دوران سخت اسارت، هنوز تاریخ تولد نخستین فرزندش را به یاد دارد و جشن تولد او را تبریک می‌گوید:

همسر عزیز و صبورم، سلام. نامهٔ تو را دریافت کردم. بسیار خوشحال شدم. حال من خوب است و دعاگوی شما هستم.
سال نو و عید نوروز را به شما تبریک می‌گویم.
پنج قطعه عکس می‌فرستم. مواظب خودتان باشید. می‌دانم سخت است. ولی چه باید کرد؟ خدا این طور خواسته. ما هم صبر می‌کنیم. هر وقت دلتنگ شدی، نماز بخوان، قرآن بخوان و توجه به خدا بکن، خدا صبر می‌دهد. ان‌شاءالله همدیگر را می‌بینیم.
تاریخ تولد علی ۹ /۲ /۱۳۵۹ می‌باشد. شانزدهمین سالگرد تولدش را به او تبریک بگو.

همسرت ـ حسین لشکری ۲۸ /۱۲/ ۱۳۷۴

عیدی لذتبخش(یک لیوان آب سرد)ازدست سربازعراق

شهید حسین لشکری مردی که بهترین خاطره اش از اسارت لیوان آب خنکی است که از سرباز عراقی در نوروز ۱۳۷۴ می‌گیرد ۱۲ سال در حسرت دیدن یک برگ سبز، یک منظره و حسرت ۵ دقیقه آفتاب بود.

شهید حسین لشکری بعدها در یادآوری دوران اسارت و تحمل شکنجه‌ها و آزارهای آن دوران گفته است: شکنجه‌ها دو نوع بود، روانی و فیزیکی، بازجویی‌های شدید، بی‌خوابی، توهین، شوک برقی، اعدام صوری. امام خمینی گفتند که جنگ برای ما نعمت است، من در اسارت معنی این را فهمیدم، من در اسارت، زندگی را دوباره شناختم، خدا را دوباره شناختم، خودم را دوباره شناختم.

خاطرات همسر شهید سرلشکرخلبان حسین لشکری:

اسارت ۲۸سالگی -آزادی -ورودبه ایران ۴۷سالگی

اولین اسیر و آخرین آزاده جنگ، وقتی رفت ۲۸ ساله بود، وقتی برگشت ۴۷ سال از عمرش می گذشت. پیر و شکسته شده بود و موی سیاه در سر نداشت؛ دندانهایش همه ریخته بود و اینها همه آثار شکنجه هایی بود که به جرم کار نکرده سرش آورده بودند.(۱۷فروردین ۱۳۷۷ ) شیرینی دیدار چهره تغییر کرده اش را از یادم برد. پسر ۴ ماه مان حالا ۱۸ ساله شده بود و برای اولین بار پدرش را می دید! اینها گوشه ای از صحبت های خانم حوّا -منیژه-لشکری همسر سرلشکر خلبان شهید حسین لشگری است؛ درد روزهای نبودن و ۱۷سال و۷ماه سال اسارت همسر کم کم داشت به دست فراموشی سپرده می شد که شهادت برای همیشه این دو را از هم جدا کرد و دیدار را به قیامت انداخت. خانم لشکری حرف های بیشتر و شنیدنی تری دارد تا با خبرنگار نوید شاهد در میان بگذارد:

ده سال انفردای

فروردین سال ۱۳۵۸ ازدواج کردیم. یکسال و نیم بعد (شهریور۱۳۵۹) وقتی زمزمه های شروع جنگ به گوش می رسید حسین برای خنثی کردن توطئه های بعثی ها، به عراق رفت و همانجا در عملیات برون مرزی اسیر شد. به جرم توطئه علیه عراق در زندان های سیاسی فقط ده سال از آن هجده سال را در سلول های انفرادی حبس اش کردند.

روزی که دوباره زنده شدم

روزها بدون حسین سخت می گذشت. ناراحتی اعصاب گرفتم. خبری از او نداشتم و با یک بچه تنها مانده بودم. سال ۱۳۷۴ وقتی کمیته اسرا و مفقودین خبر زنده بودنش را اعلام کردند و نامه اش را از طریق صلیب سرخ به دستم رساندند، دوباره زنده شدم و به امید دیدارش روزها را می گذراندم. تا سال ۱۳۷۷ که به ایران بازگشت هر دو سه ماه یکبار به همدیگر نامه می دادیم؛ اما محدود و کنترل شده. اجازه نداشتیم بیشتر از سلام و احوالپرسی چیزی بنویسم. شرایط بدی بود و بازهم انتظار عذابم می داد.

دیداربعداز۱۸سال

۱۷فروردین سال ۱۳۷۷ بود که بالاخره حسین آزاد شد و به کشور بازگشت. پیر و شکسته شده بود و موی سیاه در سر نداشت؛ دندانهایش همه ریخته بود و اینها همه آثار شکنجه هایی بود که به جرم کار نکرده سرش آورده بودند. شیرینی دیدار چهره تغییر کرده اش را از یادم برد. پسر چهار ماه مان حالا ۱۸ ساله شده بود و برای اولین بار پدرش را می دید... لهجه اش کاملا عربی شده بودو گاهی در صحبته هایش بعضی از کلمات فارسی را ناخودآگاه عربی می گفت.

قدردانی سرلشکرازهمسرش

دوباره زندگی من با حسین شروع شد. نمی گذاشت آب در دلم تکان بخورد. علاقه عجیبی به من داشت و مراقب بود از اتفاقی ناراحت نشوم. می‌گفت اگر قرار است به من درصد جانبازی بدهند باید تو را ببرم؛ جانباز اصلی تو هستی. ناراحتی من ناراحتش می‌کرد و خوشحالی ام خوشحالش. غذا نمی خوردم ناراحت می شد؛ کم می خوابیدم غصه می خورد؛ قرص می خوردم توی هم میرفت. می‌گفت روزی می آید که ببینم دیگر قرص هایت را کنار گذاشتی؟می گفت: من برای تو کاری نکردم آن دنیا رو سفیدم اما تنها چیزی که باید جواب برایش پس بدهم، سختی‌هایی است که تو در نبودنم کشیدی...

هر موضوعی که پیش می‌آمد نظر من را می‌پرسید

مظلوم بود و ساده زندگی می‌کرد. اگر ده نوع غذا هم سر سفره بود، فقط از یکی می‌خورد. به خانه که می‌آمد و گاهی غذا آماده نبود می گفت خانم نان و پنیر که داریم، اگر نداریم نان که داریم همان را با هم می‌خوریم. هر موضوعی که پیش می‌آمد نظر من را می‌پرسید و قبول می‌کرد. احترامش به زن فوق العاده بود. مهربان بود و اگر هم عصبانی می‌شد، تنها عکس العملش این بود که توی خودش می‌رفت. در اثر شکنجه‌های سخت جانباز ۷۵ درصد شده بود و من توقعی نداشتم.

تاچندماه باورم نشده بود که شوهرم برگشته!

یک ماه و نیم از آمدنش گذشته بود. توی این مدت دائم به مراسم‌های مختلف برای سخنرانی دعوت می‌شد. یک روز به دانشگاه تهران رفته بود تا برای دانشجوها صحبت کند. تماس گرفت و گفت شام آنجا مهمان است و دیر به خانه برمی‌گردد. من هم طبق روال هر روز شروع کردم به انجام کارهایم. شب که شد شام خوردم و ظرف‌ها را شستم و آشپزخانه را تمیز کردم. بعد هم در ورودی را قفل کردم و خوابیدم. یادم رفته بود حسین به ایران بازگشته و الان کجاست و قرار است به خانه برگردد. هنوز به آمدنش عادت نکرده بودم. لحظاتی بعد دیدم صدای در می‌آید. کمی ترسیدم. رفتم پشت در و پرسیدم کیه!؟

تازه یادم آمد حسین پشت در است و از خجالت نمی‌دانستم چکار کنم. در را که باز کردم خودش هم فهمید. گفت خانم من را یادت رفته بود؟ از آن موقع به بعد هر وقت می‌خواست جایی برود، می‌گفت "یادت نره من برگشتم!"

چگونگی وفات سرلشکرآزاده؟

لحظه شهادتش تلخ ترین لحظه زندگی ام بود. ۱۹ مرداد ۱۳۸۸ بود. شام خورده بودیم و حسین می خواست نوه مان محمد رضا را به بیرون ببرد. حالش خوب بود و ظاهرا مشکلی نداشت. رفت و بعد از دقایقی به خانه بازگشت. گفت می خواهم توی سالن کنار محمد رضا بخوابم. من هم شب بخیر گفتم و از پله ها بالا رفتم. آخرین پله که رسیم دیدم صدای سرفه اش بلند شد.

بخاطر شکنجه هایی که شده بود حالش بدی داشت و همیشه سرفه می کرد اما این دفعه صدایش متفاوت بود. پایین را نگاه کردم دیدم به پشت افتاده. نمی‌دانم چطور خودم را به او رساندم. حالت خفگی پیدا کرده بود. به سختی نفس می‌کشید. دستش در دستم بود و نگاهمان بهم گره خورده بود. دنیا برایم تیره و تار شد. چشمان حسین دیگر نگاهم را نمی‌دید و لحظاتی بعد...

۶۴۱۰ روز اسارت (۱۷سال و۶ماه و۲۲روز)-آزادی:۱۷فروردین ۱۳۷۷

حجت الاسلام ابوترابی را هرکسی به عنوان یک عنصر تأثیرگذار در زمان اسارت رزمندگان ایرانی می‌شناسد. کسی که حضورش باعث افزایش روحیه مقاومت میان رزمندگان در بند عراق می‌شد. حضور او در میان اسرا تسکین‌دهنده بسیاری از دردهایی بود که شاید بی‌حضور وی حل و فصل‌ اش ممکن نبود. این شخصیت نقطه اشتراک خاطرات شیرین همه‌ آزادگانی است که روزگاری در بند عراق اسارت را پشت سر گذاشته‌اند.

ابوترابی؛ از ماجرای درخواست سید آزادگان از سرباز عراقی تا سپر اسرا در مقابل کابل‌های بعثی

سید علی اکبر ابوترابی (زاده ۱۳۱۸ قزوین - درگذشته ۱۲ خرداد ۱۳۷۹) نماینده تهران در مجلس چهارم و پنجم و از اعضای مؤسس جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی بود که به سبب تحمل اسارت به «سیدالاسرا» و «سید آزادگان» مشهور بود. پس از ۱۴ سال از درگذشت وی، به علت فعالیت‌های فرهنگی و تبلیغی او در زمان اسارتش، نشان افتخار جهادگر عرصه فرهنگ و هنر به خانواده وی اهدا شد.

ابوترابی؛ از سپر اسرا شدن در مقابل کابل‌های بعثی تا تأثیر بر سروان بولدوزر


وی در جنگ ایران و عراق در کنار «مهدی چمران» حضور داشت و در نهایت به اسارت درآمد. وی نقش عمده‌ای در اردوگاه‌های اسرای ایرانی در عراق داشت. وی در دوازدهم خرداد ۱۳۷۹ در مسیر زیارت حرم علی بن موسی الرضا(ع) به همراه پدرش آیت الله سیدعباس ابوترابی‌فرد بر اثر سانحه رانندگی درگذشت و پیکر هر دو در صحن آزادی حرم امام رضا(ره)به خاک سپرده شد.

آیت الله خامنه ای:امام راحل در سال ۱۳۶۵به من فرمودند که من از اوّلِ انقلاب دست قدرت الهی را در همه جریانهای این کشور دیده امبنده هم بعد از رحلت امام تا به امروز دست قدرت پروردگار را در همه جریانهای این کشور مشاهده کرده ام.هزاران بار -درطول انقلاب-نصرت اللهی رادیدیم

بعد از آغاز جنگ تحمیلی هم ده ها بار - حالا اگر ریزهایش را بخواهیم حساب کنیم، بیش از این حرفها شاید بشود گفت؛ هزارها بار، اما حالا آن رقمهای درشت را آدم بخواهد حساب کند - ما نصرت الهی را دیدیم؛ کمک الهی را دیدیم. یکی اش همین آمدن اسرا بود.26 مرداد روز آزادی زندانیان ایرانی, 26 مرداد بازگشت آزادگان

ما حدود پنجاه هزار اسیر پیش عراق داشتیم؛ پنجاه هزار. او هم یک خرده کمتر از این، در همین حدودها، اسیر دست ما داشت. منتها فرقش این بود که اسیرهائی که او پیش ما داشت، همه نظامی بودند، اسیرهائی که ما پیش او داشتیم، خیلی شان غیرنظامی بودند. توی همین بیابانها مردم را جمع کرده بودند، برده بودند.

تیر ۱۳۶۶(وقتی جنگ تمام شد)..آزاد ی اسیران ۳۰سال بطول می انجامد

من وقتی که جنگ تمام شد، به نظرم رسید که پس گرفتن این اسیرها از صدام، احتمالاً سی سال طول میکشد؛ سی سال! چون تبادل اسرا را در جنگهای معروف دیده بودیم دیگر. در جنگ بین الملل، جنگ ژاپن، بعد از گذشت بیست سی سال، هنوز یک طرف مدعی بود که ما چند تا اسیر پیش شما داریم؛ او میگفت نداریم؛ چک چونه، بنشین برخیز؛ تا بالاخره به یک نتیجه ای میرسیدند. باید صد تا کنفرانس گذاشته بشود، نشست و برخاست بشود، تا ثابت کنیم که بله، فلان تعداد اسیر هنوز باقی اند؛ آن هم قطره چکانی. صدام اینجوری بود دیگر؛ آدم بدقلق، بداخلاق، خبیث، موذی، هر وقت احساس قدرت کند، حتماً قدرت نمائی ای از خودش نشان بدهد؛ اینجور آدمی بود؛ صدام طبیعتش خیلی طبیعت پستِ دنی ای بود. آدمهای پست و دنی هرجا احساس قدرت بکنند، آنچنان منتفخ میشوند که با آنها اصلاً نمیشود هیچ مبادله کرد؛ هیچ. آن وقتی که احساس ضعف میکنند، در مقابل یک قویتری قرار میگیرند، از مورچه خاکسارتر میشوند! دیدید دیگر؛ صدام به آمریکائی ها التماس میکرد. قبل از اینکه آمریکائی ها به عراق حمله کنند - این دفعه ی اخیر - التماس میکرد که بیائید با ما بسازید، همه مان علیه جمهوری اسلامی متحد بشویم. منتها شانسش نیامد دیگر که آمریکائی ها از او قبول کنند.

من میگفتم سی سال طول میکشد که اسرا آزاد بشوند. خدای متعال صحنه ای درست کرد و این احمق قضیه ی حمله اش به کویت پیش آمد، احساس کرد که اگر بخواهد با کویت بجنگد - البته جنگش با کویت به قصد تصرف کامل کویت بود - احتیاج دارد به اینکه از ایران خاطرش جمع باشد؛ این هم با بودن اسرا امکان پذیر نیست. اول نامه نوشت به رئیس جمهور وقت(هاشمی رفسنجانی) و به نحوی به بنده، چون از این طرف جواب درستی نگرفت، -بعد-بنا کرد اسرا را خودش آزاد کردن، که دیگر آنهائی که یادشان است، یادشان هست. یکهو خبر شدیم که اسرا از مرز دارند می آیند؛ همین طور پشت سر هم گروه گروه آمدند، تا تمام شد.

این کار خدا بود، این نصرت الهی بود. و دیگر همین طور از این قضایا تا امروز. .« بیانات در دیدار اعضای دفتر رهبری و سپاه حفاظت ولی امر - ۵ مرداد ۱۳۸۸»

آیت الله هاشمی رفسنجانی

توضیح مدیریت نگارنده-پیراسته فر:پنجمین و آخرین نامه «صدام حسین» به رئیس جموروقت(هاشمی رفسنجانی) در ساعت ۳۰ : ۱۰ صبح روز چهارشنبه، ۲۴ مرداد ۱۳۶۹ به وقت تهران از رادیو «صوت الجماهیر بغداد» قرائت شد،صدام خیلی عجله داشت که خیالش ازطرف ایران(حمله نکنه)راحت باشد که برودبه سرخدمت کویت وهدفش تصرف خزائن کویت بود،اوحتی منتظرنماندتاایران جواب مثبت به درخواست(تبادل اسرا)بپردازد،خودش یکطرفه اسرای ایران راآزادکرد وعقب نشینی ازخاک ایران را هم پذیرفت.

در این نامه صدام در عین اینکه جملات عوام فریبانه ای را به کار برده و انگار نه انگار که وحشیانه ترین جنایات را علیه دو ملت ایران و عراق انجام داده، تمام شرایط ایران برای برقراری صلح میان دو کشور از

جمله قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر، عقب نشینی نیروهای عراقی از اراضی اشغال شده ایران و آزادی اسیران ایرانی را می پذیرد.

متن نامه صدام  به هاشمی

بسم الله الرحمن الرحیم

«جناب آقای علی اکبر هاشمی رفسنجانی» رئیس جمهوری محترم اسلامی ایران

پس از اتکال بر خداوند متعال و به نیت از بین بردن تمامی موانعی که بر سر راه ایجاد روابط برادرانه میان تمام مسلمانان و از جمله برادران مسلمان ایران وجود دارد و به منظور فعال ساختن جدی و هماهنگ کردن برادران مؤمن جهت رویارویی با اشراری که می خواهند به مسلمانان و امت عرب ضربه بزنند و برای اینکه ایران و عراق را از تحریکات و بازی های قدرت های شرور بین المللی و وابستگان آنان در منطقه بازداریم و به منظور هماهنگی با روح اصولی که درروزیکشنبه، ۱۲ اوت ۱۹۹۰( ۲۱ مرداد ۱۳۶۹) به منظور ایجاد صلح دائمی و همه جانبه در منطقه اعلام کردیم و خواست ما از آن نامه برقراری صلح دائم و همه جانبه در منطقه بود و برای آن که از هرگونه بهانه ای که مانع از همکاری و موجب افکار بد شود، ممانعت کند و همچنین برای این که امکانات عراق، دور از صحنه رویارویی عظیم معطل نماند و به منظور به کار گرفتن آن ها در جهت اهدافی که مسلمانان و اعراب شرافتمند به حق بر آن توافق دارند و دوری جستن از تداخل سنگرها و کینه ها و بغض ها و برای آن که خیرخواهان راه خود را در بازگشت روابط عادی خواهند یافت، به عنوان ثمره مذاکرات از زمان نامه روزشنبه،۱۹۹۰.۰۴.۲۱( ۱ اردیبهشت ۱۳۶۹) ما، تا آخرین نامه شما درروزچهارشنبه، هشتم اوت ۱۹۹۰(۱۷ اَمرداد ۱۳۶۹)، به عنوان حل نهایی و روشنی که جای هیچ گونه ابهامی باقی نگذارد، تصمیمات زیر را اتخاذ کردیم:

۱ - موافقت با پیشنهاد شما که در نامه جوابیه مورخ هشتم اوت ۱۹۹۰ توسط «برزان ابراهیم تکریتی» نماینده ما در ژنو از آقای سیروس ناصری نماینده شما دریافت شد. پایه قرار دادن قرار داد ۱۹۷۵ به عنوان اصول منسجم با آنچه که در نامه روزدوشنبه، ۳۰ ژوئیه ۱۹۹۰( ۸مرداد ۱۳۶۹) به ویژه در مورد تبادل اسرا و بندهای ۶ و ۷ از قطعنامه ۵۹۸ آمده است.

۲ - بر اساس آنچه که در بند اول این نامه و آنچه که در نامه مورخ روزدوشنبه، ۳۰ ژوئیه ۱۹۹۰( ۸ اَمرداد ۱۳۶۹) آمده است، ما آماده ایم هیاتی را به تهران بفرستیم و یا هیاتی توسط شما به بغداد اعزام شود تا موافقتنامه ها را جهت امضا آماده کند.

۳ - به عنوان ابتکار حسن نیت، ما از روز جمعه هفدهم اوت ( ۲۶ مرداد ۱۳۶۹) نیروهای خود را از مرزهای شما فرا می خوانیم و تنها نیروهای سمبلیکی را به عنوان نگهبانان و پلیس مرزی باقی می گذاریم تا در شرایط طبیعی به وظایف روزمره خود عمل کنند.

۴ - کلیه اسرای جنگ با تمام تعداد بازداشت شدگان را فوراً از راه مرزهای زمینی از جمله «خانقین» و «قصر شیرین» و مناطقی که مورد توافق دو طرف خواهد بود، آزاد خواهیم کرد و ما اولین گام در این زمینه را روز جمعه هفدهم اوت ( ۲۶ مرداد ۱۳۶۹) برخواهیم داشت.

آقای رفسنجانی رئیس جمهور، با این تصمیم ما همه چیز روشن و تمام خواسته ها و مسائلی که بر آن تکیه می کردید، تحقق می یابد و چیزی نمانده است مگر آن که موافقتنامه ها آماده و امضا شود تا هر یک از ما جهت ورود به زندگی جدید، اشراف واضح داشته باشیم.

همکاری ما باید در سایه اصول اسلامی و احترام متقابل و دور کردن طرف هایی باشد که خواستار شر برای منطقه هستند و قصد دارند از آب گل آلود ماهی بگیرند و شاید با یکدیگر همکاری کردیم تا خلیج (ِفارس)، دریاچه صلح و امن و خالی از ناوگان و نیروهای خارجی باشد که بدخواه ما هستند. به علاوه همکاری در مسائل حیاتی دیگر- والله اکبر والحمدلله.

صدام حسین - رئیس جمهوری عراق - ٢٣ محرم ١٤١١ - ۱۴ اوت ۱۹۹۰ .»سه شنبه، ۲۳ اَمرداد ۱۳۶۹(٢٢ محرم ١٤١١)

توضیح نگارنده-پیراسته فر:محرم  درعراق یک روزعقبترازایران هست.

     چگونگی حمله عراق به کویت

به دنبال برقراری آتش بس در جنگ ایران و عراق در ۱۹ مرداد ۱۳۶۷(۱۰اوت ۱۹۸۸) عراق عزم خود را جزم کرد تا قدرتمند‌ترین کشور در منطقه خلیج فارس شود و جایگاه برتری در میان کشورهای عربی منطقه بدست آورد. این جاه طلبی‌ها الحاق برخی از کشورهای منطقه چون کویت را طلب می‌کرد.

 به فاصله یک ماه بعد از برقراری آتش بس ایران و عراق، عراق،‌کویت را مورد تجاوز قرار داده و تا 20 کیلومتری در داخل این کشور پیش روی کردند. البته این نیروها بعدا با فشارهای منطقه‌ای و بین‌المللی مجبور به عقب‌نشینی شدند. 
عراقی‌ها هر چند در برخی سال‌ها فقط درخواست واگذاری بخش‌هایی از خاک کویت را به عراق کرده‌اند، اما در نهایت هدف آنها الحاق کامل کویت به عراق بوده است. عراقی‌ها همواره امیدوار بوده‌اند که از طریق انضمام کویت به معضلات ژئوپلتیکی خود در منطقه خلیج فارس که بدون غلبه بر آنها، برخورداری از یک موقعیت برتر در خلیج فارس نمی‌توانست مطرح باشد فائق آیند. 
هنگامی که عراق در بامداد دوم اوت ۱۹۹۰(۱۱مرداد ۱۳۶۰) به کویت حمله کرد، به نظر نمی‌رسید در اندیشه یک توجیه صریح و منطقی برای عملکرد خود باشد، درگیری و اختلاف بین دو کشور از قبل روشن بود. علت اساسی این اختلاف در اعتراض اصولی عراق نسبت به موجودیت کشور کویت بود که از زمان انحلال امپراطوری عثمانی بوجود آمده بود. بحث فقط مربوط به اختلاف ارضی بین دو کشور نبود. مشکلات ناشی از قروض روز افزون عراق به کویت که به دنبال «جنگ مشترک» اعراب در برابر انقلاب اسلامی ایران پیش آمده بود در این زمان مسئله ساز شده بود و بهانه‌های لازم برای تهاجم عراق به کویت را فراهم آورد. هدف از این تهاجم در وهله اول کاملا روشن نبود. عراق عنوان می‌کرد که بنابر تقاضای «دولت آزاد و موقت» کویت وارد این کشور شده است. چند روز بعد تردیدها از بین رفت و زمامداران عراق رسما ادغام کلی و برگشت ناپذیر کویت به عراق را اعلام کردند. 

بهانه‌های عراق در قبال کویت هر چه که باشد، به هیچ وجه فتح مسلحانه این کشور را بنابر حقوق بین‌الملل توجیه نمی‌کند. وانگهی جامعه بین‌المللی در برابر این الحاق عکس‌العمل شدیدی نشان داد. 
                                     آمارقطعنامه درجنگ۴۲ روزه

در این اثنا ، در شورای امنیت سازمان ملل متحد در ظرف چهار ماه دوازده قطعنامه علیه عراق به تصویب رسید که در تاریخ ۴۶ ساله شورا رویدادی بی‌سابقه بود. قطعنامه‌های مذکور درخواست‌هایی را مطرح و شرایط گوناگونی به عراق تحمیل کرد، از جمله خروج کامل و بی‌قید و شرط از کویت، با ادامه بحران و شروع جنگ و تحقق آتش بس و مسائل مترتب بر آن تعداد قطعنامه‌های شورای امنیت افزایش یافت به طوری که از دوم اوت ۱۹۹۰ تا ۱۱ اکتبر ۱۹۹۱، بیست وسه قطعنامه در خصوص جنگ عراق و کویت به تصویب رسید. 
در ۲۸ فوریه، پس از حدود ۴۲ روز جنگ هوایی و فقط ۱۰۰ ساعت جنگ زمینی، رییس جمهور آمریکا با اعلام اینکه کویت آزاد شده، ارتش یک میلیون نفری عراقی به حد کافی تضعیف گردیده و سلاح‌های دارای قدرت تخریب وسیع آن نابوده است، جنگ را خاتمه یافته تلقی کرد. /مرکزاسنادانقلاب اسلامی

صدام حسین، سرانجام در دوم آگوست سال ۱۹۹۰ مزد سال ها خدمت ویژه کویت به ارتش عراق را با حمله و اشغال خاک کویت پرداخت. وی در سخنرانی خود درباره علت اشغال کویت آن کشور را استان نوزدهم عراق نامید.

 خاطرات  اسیران  ازدوران اسارت

بنده مظاهر مظاهری بازنشسته سپاه و اهل شهرستان بهشهر هستم، تحصیلاتم را تا مقطع فوق‌دیپلم ادامه دادم.

نخستین‌بار در چه سالی به جبهه رفتید؟

به‌صورت بسیجی در سال ۱۳۵۹ از طریق سپاه بهشهر به منظور گذراندن یک دوره آموزشی سخت و فشرده به مدت ۴۵ روز به پادگان شهید رجایی چالوس منتقل شدیم و پس از پایان این دوره به منطقه غرب کشور به شهرستان مریوان اعزام شدیم.

بعد از پایان ماموریت مریوان در سال ۱۳۶۰ افتخار پاسداری نصیبم شد و در چند مرحله از طریق سپاه به جبهه‌های حق علیه باطل اعزام شدم و در مرحله آخر در سال ۱۳۶۵ در عملیات غرورآفرین کربلای پنج به اسارت نیرو‌های عراقی درآمدم.

از چگونگی اسارت‌تان بگویید.

۱۹ دی ۱۳۶۵ به‌منظور شناسایی منطقه، برای ادامه مرحله دوم عملیات در پشت منطقه دشمن ـ جاده پاسگاه بوبیان به بصره ـ به اسارت نیروهای عراقی در آمدم، زمانی که برای شناسایی رفته بودیم در نزدیکی‌های جاده بصره، ناگهان یک گلوله توپ ‌‌‌‌در نزدیکی ما منفجر شد که منجر به بیهوش شدنم شد، همین باعث شد که دیگر چیزی متوجه نشوم، وقتی به هوش آمدم، تمام اطرافم را افسران و سربازان عراقی گرفته بودند، با تعجب به من نگاه می‌کردند و مدام می‌گفتند: «حارث خمینی» یعنی تو پاسدار خمینی هستی و مرا با لگد و قنداق اسلحه می‌زدند، حتی یکی از آنها به من تیراندازی کرد که خوشبختانه به من اصابت نکرد، آنها قصد داشتند مرا بکشند که سربازهای دیگر جلوی آنها را می‌گرفتند و بعضی‌ها هم مرا با لگد می‌زدند.

در آن لحظه به تنها چیزی که فکر می‌کردم، این بود که نتوانستم اطلاعات جمع‌آوری‌شده خودم را به فرماندهانم برسانم.

بعد از اسارت ابتدا شما را به کجا بردند؟

بعد از اسارت در خط، فرمانده آنها دستور داد تا مرا با ماشین جیب فرماندهی به همراه پنج نفر سرباز عراقی به‌منظور حفاظت از من به مقر فرماندهی در نزدیکی بصره ببرند، در چند مرحله مرا مجدداً به همراه فرماندهان با ماشین فرماندهی به خط بردند تا یگان‌های مستقر در خط مقدم را شناسایی کنم و بگویم که لشکر مقابل آنها کدام لشکر است.

من فقط می‌گفتم« لشکر ۲۵ کربلا» آنها تا توان داشتند مرا کتک می‌زدند و می‌گفتند هر جا که تو را می‌بریم مدام می‌گویی لشکر ۲۵ کربلا، مگر لشکر ۲۵ کربلا چقدر نیرو دارد که همه جا حضور دارد، از لشکرهای دیگر بگو، من نیز در جواب‌شان فقط جمله خود را تکرار می‌کردم و می‌گفتم من از سربازان « لشکر ۲۵ کربلا» هستم و خبری از لشکرهای دیگر ندارم، بعد مرا به قرارگاه سپاه سوم ارتش عراق که در بصره مستقر بود، بردند و پس از شکنجه شروع به بازجویی کردند.

اولین سوال عراقی ها این بود که چرا پشت خط ما اسیر شده‌ای و برای چه به اینجا آمده‌ای؟ چاره‌ای جز دروغ نداشتم که بگویم، گفتم من در قسمت تاسیسات و خدمات لشکر ـ لجستیک ـ کار می‌کردم، چون شغلم برق کار بود، برای سنگر‌ها برق‌کشی می‌کردم، آنها مرا به زور به جبهه آوردند و برای این که در جنگ کشته نشوم، تصمیم گرفتم که خودم را اسیر کنم و به جلو آمدم تا اسیر شوم، باور نمی‌کردند، می‌گفتند تو نیروی اطلاعات عملیات و یا فرمانده هستی، هر چه می‌گفتم قبول نمی‌کردند و فقط شکنجه می‌دانند تا اینکه از لشکر ما برادران دیگر اسیر شدند و از آنها سوال کردند که آیا این مرد فرمانده شما است یا نه، اگر فرمانده شماست با شما کاری نداریم و همه شما را آزاد می‌کنیم، الحمدالله کسی از بچه‌ها مرا نمی‌شناخت و اگر هم کسی می‌شناخت چیزی نگفت، بنده را به زندان انفرادی بردند و هر لحظه که اسیر جدید می‌گرفتند، از پشت پنجره مرا شناسایی می‌کردند.

در کدام اردوگاه بودید؟ اردوگاه چند آسایشگاه داشت و در هر آسایشگاه چند نفر بودند؟

ابتدا ما را به پادگان الرشید بغداد بردند و چند روز در آنجا بودیم، ناگهان در تاریخ ۲۱ بهمن ۱۳۶۵ ساعت شش بعد از ظهر آمدند و گفتند اسرای کربلا پنج بیایند بیرون، ما کل اسرا عملیات کربلا پنج از تمام لشکرها ۶۰ الی ۷۰ نفر بیشتر نبودیم، از آسایشگاه‌ها بیرون آمدیم، ما را سوار اتوبوس کردند، نمی‌دانستیم به کجا می‌رویم، نیمه‌های شب رسیدیم به نزدیکی منطقه عملیات، کجا بود را نفهمیدیم ما را داخل یک واگن قطار زنگ‌زده پیاده کردند و درب واگن را بستند و رفتند، یکی دو ساعت گذشت، آمدند درب واگن قطار را باز کردند، فکر می‌کنم ساعت یک یا دو شب بود که ما و عده‌ای دیگر از اسرا را به صف کردند، این را هم باید بگویم که آنقدر به خط مقدم جبهه نزدیک بودیم که صدای انفجار گلوله خمپاره‌هایی که شلیک می‌شد را می‌شنیدیم، همان‌طور که در صف نشسته بودیم، ناگهان ده‌ها پروژکتور روشن شد و خبرنگارهای داخلی و خارجی از ما فیلم‌برداری کردند، سپس دوباره ما را داخل همان واگن قطار انداختند.

صبح روز بعد بار دیگر ما را به صف کردند و یک تکه نان و مقداری پنیر آوردند و بین ما تقسیم کردند، همین‌طور که سربازان عراقی نان و پنیر تقسیم می‌کردند از ما فیلم‌برداری می‌شد، بعد از فیلم‌برداری، نوبت به رادیو عراق بود، با همه اسرا مصاحبه کرد، «تمام هدف ارتش عراق از این همه سر و صدا این بود که بگویند ما در شب ۲۲ بهمن ۱۳۶۵ عملیات کردیم و پیروز شدیم و این همه اسیر گرفتیم و ایران نتوانست در عملیات پیروز شود.» دوباره ما را به بغداد و پادگان الرشید بردند و با اسرای کربلای چهار ادغام شدیم، همچنین در تاریخ ۹ یا ۱۰ اسفندماه ما را به« اردوگاه تکریت ۱۱ » انتقال دادند، این اردوگاه دارای چهار بند و هر بند، سه آسایشگاه داشت، طول هر آسایشگاه 20 متر و عرض آن شش متر بود.

 شکنجه کردن اسیران ایرانی برای عراقی ها یک تفریح بود.

ابتدا که وارد اردوگاه شدیم، مشاهده کردیم که تعدادی از سربازان عراقی مشغول بازی هستند، همین که اتوبوس‌ها را دیدند هر کدام به‌سمتی دویدند، تعجب کردیم که چرا به هر سوی می‌دوند، طولی نکشید که دیدیم همین سربازها در دو ردیف صف، با در دست داشتن چوب، آهن، نبشی، کابل و ... ایستاده‌اند و منتظرند که ما از اتوبوس پیاده شویم.

فاصله اتوبوس‌ها تا آسایشگاه حدوداً ۱۰۰ الی ۱۵۰ متر می‌شد و اتوبوس‌ها می‌توانستند ما را تا درب آسایشگاه ببرند، ولی عمداً ما را در فاصله دورتر پیاده کردند و« تونل وحشت »که برای هر آزاده مشخص و مفهوم خودش را دارد.

برای رسیدن به آسایشگاه فقط دست‌های‌مان را بر روی سرمان می‌گذاشتیم تا در اثر ضربات آسیب نبینیم.

تا رسیدن به آسایشگاه حداقل ۱۰۰ ضرب کابل و چوب می‌خوردیم، بسیار وحشتناک بود.

حمام اردوگاه

فردای آن روز ما را به صف کردند که به حمام برویم ـ بعد از دو ماه اسارت ـ البته باید گفت در عمل حمامی در کار نبود و تنها یک سرویس بهداشتی که چند تا توالت و حمام داشت و فاضلابش نیز پر بود و تا قوزک پا کثافت انباشته شده بود، در اختیار ما قرار گرفت، خلاصه عزیزانی که نیاز به آب داشتند، با آب سرد کارشان را انجام دادند و کسانی که مشکلی نداشتند، فقط سرشان را خیس می‌کردند که کتک نخوردند و کمتر از سه دقیقه برمی‌گشتند و سپس با تقسیم ما به گروهای ۶۵ نفری، ما را در بند یک و آسایشگاه سه ریختند.

از صبح روز گذشته که از بغداد حرکت کرده بودیم، تا فردا شب هیچ چیزی برای خوردن به ما نداده بودند، شب که شد آمدند یک ظرفی آلومینیومی‌ تقریباً به طول ۴۵ و عرض ۳۰ و ارتفاع ۱۵ سانتی‌متر با دو دسته در دو طرف به ما دادند و گفتند این ظرف غذا برای هشت نفر شماست و بیایید شام بگیرید، بچه‌ها از گرسنگی دیگر رمقی نداشتند، ظرف غذا را گرفتند و به‌سمت آشپزخانه رفتند و غذا آوردند، از فردا صبح شکنجه، آزار و اذیت سربازها شروع شد، به هر بهانه بچه‌ها را شکنجه می‌دادند، البته لازم است این نکته را بگویم که اردوگاه ما اردوگاه مفقودالاثر‌ها بود، چنان‌که تا زمان آزادی، صلیب سرخ به آنجا نیامده بود.

عراقی هاباورنمی کردند که مااهل «نمازوروزه» هستیم،مارامسلمان نمی دانستند!

درباره انجام فرائض دینی چند روز اول محدودیت‌هایی داشتیم، ولی تصمیم گرفتیم که فرائض دینی خود را آشکار کنیم، یادم هست در همان روز اول که شروع به خواندن نماز کردیم، یک شب دیدیم یک سرباز عراقی دو تا دستش را جلو شیشه آورده و داخل آسایشگاه را نگاه می‌کند، دید که بچه‌ها مشغول خواندن نماز هستند.

سربازعراقی گفت: به ما گفتند که شما نماز نمی‌خوانید، اصلاً فکر نمی‌کردیم شما نماز می‌خوانید، به‌خدا قسم از پادگان که بیرون بروم به همه می‌گویم که شما نماز می‌خوانید و مسلمان هستید، البته دیگر او را ندیدیم.

ازروزه گرفتن ماهم متعجب شدند!خاطره بعدی که به‌ یاد دارم، به ماه مبارک رمضان مربوط می‌شود، یکی دو روز مانده به ماه مبارک رمضان در سال اول اسارت‌مان، مسئول اردوگاه، بعد از آمارگیری، گفت، ماه مبارک رمضان نزدیک است، ما مسلمان هستیم و روزه می‌گیریم اگر کسی از شما روزه می‌گیرد، از صف بیرون بیاید تا ببینیم که چند نفر روزه می‌گیرند تا برنامه غذایی شما را عوض کنیم، یعنی افطار و سحر بدهیم.

آمار گرفتند از 85 نفر که در آسایشگاه بودیم تنها هفت الی هشت نفر روزه نمی‌گرفتند و بقیه روزه می‌گرفتند.

 مسئول اردوگاه خنده‌ای کرد و گفت شما هفت، هشت نفر روزه می‌گیرید، بچه‌ها گفتند ما همه روزه می‌گیریم،غیرازآن۸نفر،مسئول اردوگاه با شنیدن این حرف  یکه‌ای خورد و گفت واقعاً شما همه روزه می‌گیرید!؟

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:انقدرتبلیغات منفی از «مجوس ورافضی بودن ایرانی ها»گفته بودند که خیلی ازعراقی ها باورکرده بودند که اسیران ایرانی همه کافروبی دینند که ازاینکه می دید اینها نمازمی خوانند وروزه می گیرند،متعجب شده بود!/پایان

، بچه‌ها گفتند بله، مسئول اردوگاه رفت، ما خیال می‌کردیم که به ما افطار و سحر می‌دهند، ماه مبارک رمضان رسید، اما از افطار و سحر خبری نشد، به نگهبان گفتیم مسئول اردوگاه گفت که افطار و سحر می‌دهیم چه شد؟ نگهبان خندید و گفت به ما گفتند، همان صبحانه، ناهار و شام بدهید، می‌خواهند بخورند و یا بریزند.

طی روز هم به داخل آسایشگاه می‌آمدند و بازدید می‌کردند که غذا نگهداری نکنیم، ما زرنگ‌تر از عراقی‌ها بودیم غذا را داخل سطل آب قرار می‌دادیم، به بیرون می‌بردیم و نگهداری می‌کردیم، عراقی‌ها که از داخل آسایشگاه بازدید می‌کردند از غذای صبح و ناهار خبری نبود؛ تا افطار و سحر، صبحانه را افطار می‌خوردیم، ناهار و شام را سحر می‌خوردیم، ناراحتی مسئول اردوگاه از روزه گرفتن بچه‌ها به کینه تبدیل شد و درست در روز دهم ماه مبارک رمضان بلایی بر سر ما آوردند که انگار تازه اسیر شدیم.

صلیب سرخ چه زمانی آمد و شما را دید؟ عکس‌العمل شما چه بود؟

صلیب سرخ فقط در زمان تبادل اسرا به اردوگاه ما آمد و اسامی ما را یادداشت کرد و ما سوار اتوبوس شدیم و به مهین عزیزمان آمدیم.

 رحلت حضرت امام خمینی راچگونه مطلع شدید؟ عراقی‌ها چه عکس‌العملی داشتند؟

در مرحله اول بیماری امام ، سربازان عراقی خبر آوردند که حال امام مساعد نیست، بچه‌ها خیلی ناراحت و افسرده بوده، هر روز هزاران صلوات برای شفای امام نذر می‌کردند و می‌فرستادند، تا اینکه گفتند حال امام بهتر شده، بسیار خوشحال شدیم و همدیگر را در آغوش گرفتیم، اما ناگهان در روز ۱۴ خرداد۱۳۶۸، صبح زود یکی از نگهبان‌ها به مسئول آسایشگاه گفت که امام رحلت فرمودند، افرادی که مطلع شده بودند، بسیار ناراحت شدند، ولی به کسی چیزی نمی‌گفتند، فکر می‌کردیم دشمن شایعه درست کرده تا ما را اذیت کند، کلاس‌هایی که داشتیم تعطیل شد و عده‌ای که نمی‌دانستند مدام از این و آن سوال می‌کردند، چه شده است، ناگهان ساعت هفت بعد از ظهر از طریق بلندگو «خبر رحلت امام خمینی» را اعلام کردند که همه متوجه شدند، اردوگاه پر از سر و صدا شده بود، صدای گریه و زاری از هر گوشه به گوش می‌رسید، بعضی‌ها چندین‌بار غش کرده بودند، تا صبح صدای گریه بچه‌ها قطع نمی‌شد، بچه‌ها تصمیم گرفتند که 40 روز عزای عمومی بگیرند، به همین علت لباس‌های زرد اردوگاه را عوض کرده و لباس سبز پررنگ که مایل به مشکی بود که ما زمستان آن را می‌پوشیدیم، به تن کردند؛ بعضی از آسایشگاه که این کار را نکرده بودند، با دیدن لباس آسایشگاه سه، همگی لباس سبز خود را پوشیدند، آنچنان که سرتاسر اردوگاه سبزپوش و یکپارچه شد، با دیدن این وضعیت سربازهای عراقی از داخل اردوگاه بیرون رفتند و وحشت عجیبی عراقی‌ها را فرا گرفت، هر آسایشگاه برای رحلت امام مراسم عزاداری برگزار می‌کرد و از آسایشگاه‌های دیگر برای شرکت در مراسم ختم دعوت می‌کردند.

تا یک هفته عراقی‌ها هیچ کاری با ما نداشتند، برای سرگرمی‌ تور والیبال و فوتبال آورده بودند که اصلا قبلاً در فکرشان نبود و ورزش کردن جرم داشت، اما کسی توجهی نمی‌کرد و بچه‌ها فقط مراسم عزاداری و ختم قرآن می‌گرفتند، تا روز هشتم که افسر اردوگاه آمد و گفت چرا لباس زمستانی پوشیده‌اید، یکی از برادران بلند شد و گفت به‌خاطر رحلت امام خمینی  ما سیاه‌پوش شدیم، با شنیدن این حرف افسر عراقی گفت تا فردا فرصت دارید لباس‌ها را بیرون بیاورید، وگرنه شما را به اشد مجازات تنبیه می‌کنیم، کسی گوشش به این حرف‌ها بدهکار نبود، فردای آن روز یک گردان نیروی ضدشورش با تجهیزات کامل آوردند و ریختن داخل آسایشگاه‌ها و همه را تا جا داشت با کابل، چوب، نبشی و ... زدند و از بین برادران که چند نفر را به‌عنوان رهبر شورشیان بیرون کشیدند و ما را به اردوگاه ملحق 11 بردند.

تعداد ما 45 نفر بود که از بند یک و دو و سه و چهار جمع کردند و داخل یک اتاق ۴×۴ انداختند و ۴۵ روز زندانی کردند، روزی یک‌بار و آن‌هم ۱۵ دقیقه فرصت دستشویی برای ۴۵ نفر داشتیم، در این ۴۵ روز، به بدترین وضع شکنجه شدیم و بعد از آن ما را به اردوگاه ۱۸ بعقوبه تبعید کردند.

چه زمانی مطلع شدید قرار است اسرا را آزاد کنند؟ و عکس‌العمل شما چگونه بود؟

دقیق نمی‌دانم چه زمانی بود، ناگهان شنیدیم که رادیو مارش نظامی مانند زمان عملیات می‌زند و می‌گوید تا ساعتی دیگر صدام حسین یک خبر مهم می‌دهد، تا ساعت دو بعد از ظهر مارش نظامی طول کشید و اخبار اعلام کرد که عراق یک‌طرفه می‌خواهد اسرا را در سر مرز ایران و عراق آزاد کند، با شنیدن این خبر، بچه‌ها یکه خوردند و در نهایت خوشحال شدیم که می‌خواهیم آزاد شویم که خبر آزادی اولین گروه اسرا را در تاریخ 26 مرداد به ایران شنیدیم، بعد از آزادی، اولین گروه از اسرا به ایران مطمئن شدیم که تبادل اسرا شروع شده، به فکر افتادیم که انتقام ظلم و ستم‌های مسئولان آسایشگاه‌ها را که در داخل اردوگاه‌های عراق به بچه‌ها آزار و اذیت رسانده بودند و با این اقدامات درصدد پناهندگی بودند، را بگیریم.

با یک برنامه‌ریزی همه افراد آسایشگاه در بعد از ظهر که نگهبان عراقی دیگ‌های غذا را به آشپزخانه برده بود، حمله کردیم و حسابی آنها را کتک زدیم، در این هنگام عراقی‌ها متوجه زد و خورد ما شدند و بر بالای آسایشگاه خودشان که خارج محوطه اردوگاه بود، رفتند و شروع به تیراندازی کردند که یکی از برادران‌مان به نام حسین پیراینده به شهادت رسید، سپس ما را سه روز در آسایشگاه بازداشت کردند و بچه‌ها هم چند روز اعتصاب غذا کردند که خبر به مسئول کل اسرا در بغداد رسید و مسئول اسرای عراقی دستور داد هر طوری که است اردوگاه را آرام کنید.

آسایشگاه را باز کردند و انواع دارو و سرم آوردند و بچه‌ها را سرم وصل کردند، ما برای شهادت دوست عزیزمان شهید حسین پیراینده مراسم ختم برگزار کردیم و افسران عراقی در مراسم ما با سینی خرما و گلاب حضور پیدا می‌کردند و سخنران هر شخص که بود اول با مرگ بر صدام سخنش را آغاز می‌کرد و سرهنگ عراقی فقط سکوت می‌کرد، همانند سخنرانی حضرت زینب (س) در بارگاه یزید.

با چه وسیله‌ای شما را به مرز آوردند و وقتی پس از مدت‌ها چشم‌تان به نیروی خودی و خاک وطن افتاد، چه‌کار کردید؟

آخرین گروه اسرای آزاد شده از عراق ما بودیم و دیگر هیچ اسیری تبادل نشد، ساعت 9 صبح صلیب سرخ آمد اردوگاه 18 بعقوبه و آمار ما را گرفت، سپس ما سوار اتوبوس شدیم و به‌سوی میهن اسلامی حرکت کردیم، در بین راه متوجه شدیم که از 10 اتوبوسی که از اردوگاه حرکت کرد، چهار اتوبوس در بین راه از ما جدا شده و با ما نیامدند، در سر مرز آن‌قدر ایستادیم تا اتوبوس‌های دیگر بیایند و بعد داخل کشور شویم، هر چه عراقی‌ها اصرار کردند ما قبول نکردیم، چند نفر از نمایندگان صلیب سرخ در سر مرز آمدند و گفتند ما پیگیری می‌کنیم، شما بروید، ما قبول نکردیم و اصرار داشتیم که بقیه اتوبوس‌ها بیایند، تا جایی که یک تیمسار ارتش عراق که فرمانده آنها بود، آمد داخل اتوبوس و گفت که پیاده شوید و به کشور خودتان بروید، بچه‌ها با سر و صدا گفتند تا آن چهار تا اتوبوس نیایند، ما نمی‌رویم و او را از اتوبوس پایین انداختند و شروع کردن به شیشه اتوبوس لگد زدن و تیمسار عراقی به راننده اتوبوس دستور داد که برگردد تا اتوبوس فرمان گرفت که برگردد، بچه‌ها با صدای الله‌اکبر راننده را به وحشت انداختند و راننده ناگهان ایستاد، برادران پاسدار که سر مرز خسروی بودند، صدای ما را شنیدند، به طرف اتوبوس دویدند و به داخل اتوبوس آمدند و ما ماجرا را برای آنها تعریف کردیم، برادران پاسدار قول دادند که پیگیر باشند و ما به خاک مقدس جمهوری اسلامی ایران آمدیم، آنقدر خوشحال بودیم که مدام گریه می‌کردیم.

از ورودتان به خاک ایران و از آمدن به استان و شهرتان بگویید؟

با اتوبوس به کرمانشاه رفتیم و بعد به تهران آمدیم، دو ،سه روز در قرنطینه بودیم و بعد به طرف شهرمان حرکت کردیم، نیمه‌های شب بود، برادران سپاه مسئول استقبال، همراه ما بودند گفتند در سپاه رستم‌کلا شب استراحت کنید، فردا صبح وارد بهشهر می‌شویم، درست یادم هست ورود ما به شهرمان مصادف بود با رحلت جانسوز نبی‌اکرم حضرت محمد (ص) و شهادت امام حسن مجتبی (ع)، من نیز از مسئولان استقبال خواستم ابتدا برای تجدید بیت با امام و شهیدان وارد بهشت فاطمه (س) بهشهر شویم./۱۳۹۴/۰۶/۱۸خبرگزاری فارس

توضیحات مدیرسایت-پیراسته فر:همانطورکه قبلاً گفتم،درتهیه وتنظیم اخبار اصلاحات، ویرایش انجام گرفته است،مخصوصاً درتیتر

واما نمی شوداز»اسرا»گفت وذکری ازابْر فیاض«ابوترابی»نکرد

 «ابْر فیاض» لقبی  است که مقام معظم رهبری در پیام تسلیت درگذشت مرحوم ابوترابی ( ۱۲ خرداد۱۳۷۹) به حجت الاسلام ابوترابی دادند : «او همچون خورشیدی بر دل‌های اسیران مظلوم می‌تابید و چون ستارۀ درخشانی، هدف و راه را به آنان نشان می‌داد و چون ابری فیاض، امید و ایمان را بر آنان می‌بارید...»

درس حجت الاسلام  علی‌اکبر ابوترابی برای مسلمانان

مرحوم ابوترابی

 اسرارمسلمانان رابرای کفار«صلیب سرخ»افشانکرد

روزی صلیب سرخ برای بازدید و سرکشی از اسرای ایرانی به داخل اردوگاهی که ایشان در آن حضور داشتند، می‌رود. همراه صلیب سرخ رئیس اردوگاه‌های اسرای ایرانی که انسانی بسیار خبیث نیز بود حضور داشته است. صلیب سرخ پس از بازدید از اردوگاه و آسایشگاه‌ها،با تعدادی از اسرا صحبت کرده و از آن‌ها سوالاتی مبنی بر اینکه آیا شما را در اینجا اذیت می‌کنند یا نه، پرسیده بود. هر کسی چیزی گفته بود. تا اینکه نمایندگان صلیب سرخ سراغ حاج سیدعلی‌اکبر ابوترابی رفته و از او همین سوال را پرسیده بودند اما ایشان مطلبی که چیزی علیه عراقی‌ها باشد را به زبان نیاورده بود.

روز بعد همین رئیس اردوگاه اسرای ایرانی آقای ابوترابی را خواسته و از او پرسیده بود چرا به صلیب سرخ حقیقت را نگفتی؟. حاج‌آقا ابوترابی‌ گفته بود: «من هر چقدر که فکر کردم علیه کشور عراق و مسئولان این کشور شکایت کنم دیدم انصاف نیست اختلاف دو کشور مسلمان را که به صورت مقطعی با هم در حال جنگ هستند به کفار بیان کنم و شکایتم را پیش آن‌ها ببرم.» این مسئول عراقی پس از شنیدن حرف او دست و صورت ایشان را بوسیده و به او گفته بود:هرچه غیر از آزادی می‌خواهی بگو تا برایت آماده کنم. حاج‌آقا ابوترابی نیز از او خواسته بود که اجازه بدهد در اردوگاه‌های مختلف اسرای ایرانی برود و با اسرا صحبت کند. این صحبت برای شورش نبود بلکه در نظر داشت اسرا را به صبر و ایستادگی دعوت کند. مسئول اسرای ایرانی نیز از آن موقع به بعد به بهانه‌های مختلف حاج‌آقا ابوترابی را به اردوگاه‌های مختلف می‌فرستاده است.  /خاطره سردار عبدالله عراقی جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه۳۰ مرداد ۱۳۹۳ ایسنا

***

...یک سرباز شیعه به نام کاظم در اردوگاه صلاح‌الدین 5 با حاج آقای ابوترابی بود. ولی به شدت با ایرانی‌ها دشمنی می‌کرد، چون قوم و خویش‌هایش را در جنگ از دست داده بود. او با حالت کینه‌ای فرا‌تر از کینه‌ای که دو تا ملت با هم دارند حاج آقا را تحقیر و تنبیه می‌کرد و شکنجه می‌داد. او اندک اندک مرید آقای ابوترابی شد. وقتی حاج آقا وضو می‌گرفت می‌رفت کنار او می‌ایستاد و نگاه می‌کرد. بچه‌ها شک کردند که این چرا اینجا می‌ایستد. از حاج آقا پرسیدند که گفت: ایشان شیعه است و می‌آید احکام شرعی‌اش را از من سؤال می‌پرسد.

این سرباز آنقدر عاشق «حاج آقای ابوترابی» شد که وقتی که حاج آقا را می‌خواستند از آن اردوگاه ببرند کاظم رفت و از فرمانده خواسته بود با او برود. قصدش این بود که دو ساعت بیشتر در محضر حاج آقا باشد. ولی به فرمانده گفته بود که این سرباز‌ها جدید هستند و ابوترابی آدم زرنگی است و در عراق بوده و اینجا را می‌شناسد و ممکن است فرار کند. بگذارید من به عنوان نگهبان با او بروم. شبیه به حکایت شمس و مولانا شده بود. بعدها ایشان دو نوبت به ایران آمد و ما با او مصاحبه کردیم. نام فامیلش یادم نمی‌آید ولی اسم کاملش را در فیلم می‌گوید. دو سه نوار از او ضبط کرده‌ایم که یک تکه‌اش را پارسال در مراسم سالگرد حاج آقا ابوترابی پخش کردیم. مادرش به او گفته بود که حرام می‌کنم به تو اگر به آقا اهانت کنی. چون به مادرش خبر داده بود که او سید است. عراقی‌ها سادات را دوست دارند. او یک خانواده پاکی داشته است.

در برخی از افسران عراقی نیز این شیفتگی پدید آمده بود و حتی بعضی نیروهای صلیب سرخ از علاقمندان ایشان شده بودند. و البته در میان خود ایرانی‌های آزاده که عاشقان فراوان داشت. به نظر می‌رسد که خداوند آقای ابوترابی را عمداً اسیر کرده بود. اما هرکدام از آزادگان دیگر، این موضوع در تقدیرشان بوده است. کما اینکه از طبقات و اصناف مختلف در آنجا بودند؛ روحانی، دانشجو، سیاسیون، آدم‌های متموّل و غیره. ولی همه‌مان‌ فقط با شمشیر زبان با عراقی‌ها می‌جنگیدیم ولی آقای ابوترابی روش‌های دیگر را به ما آموخت. او مأمور خداوند در آنجا بود، یعنی فرستاده شده بود برای اینکه جمع آزادگان از حجت خداوند خالی نباشد.  /خاطره فریبرز خوب‌نژاد که درسال 1363 در حین مجروحیت اسیر شد.

***

خاطرات سرتیپ دوم آزاده عزیزالله فرخی: یکی از اقوام صدام مرید حاج آقاابوترابی شد

دو ماهی که خدمت حاج آقا ابوترابی در اردوگاه بین‌القفصین بودم آموزش‌های بسیار خوبی دیدم. شخصیت و منش حاج آقا برای من بسیار تاثیر گذاشت بود. بعد از انتقال به اردوگاه عنبر از آن آموزه ها استفاده کردم.

حاج آقا به اسرا گفتند که ما در اینجا اسیر هستیم و حفظ جانمان اهم است. این سخن حاج آقا بر من و دیگر اسرا بسیار تاثیرگذار بود. تا آخر دوران اسارت هم طبق آموزه‌های حاج آقا رفتار کردیم.

وقتی به اردوگاه عنبر برگشتم و با آن نگهبان بعثی به نام عبدالرحمن برخورد کردم. دیگر همچون سابق تندروی نمی‌کردم در حالی که او فریاد می زد و می گفت من تو را فرستادم اردوگاه دیگری چرا بازگشتی. بی دلیل شروع به کتک زدن من کرد. وقتی به عنبر برگشتم برخورد تند با بعثی ها را کم کردم. با وجود این که کتک می خوردم.

در این اردوگاه یک ستوان دو جوان به نام محمدی بود. می‌گفتند یکی از اقوام صدام است. او در یک فاصله چندماهه دو رتبه ارتقاء درجه گرفت و سروان شد. پیش از این هم با این که ستوان دو بود ولی نفوذ خوبی داشت.

روزی که داشتند ما را از اردوگاه بین القفصین منتقل می‌کردند، اردیبهشت و خردادماه بود. هوا خیلی گرم بود و برای اذیت کردن اسراَ، ما را چندین ساعت زیر آفتاب نشاندند.

اجازه داده بودند حاج آقا ابوترابی انتهای اردوگاه قدم بزند. حدود ۶۰۰ نفر بودیم و من در ستون‌های وسط نشسته بودم. یک جیپ فرماندهی وارد حیاط اردوگاه شد و سروان محمدی از آن پیاده شد. با دیدن حاج آقا به سمت ایشان دوید و دستانش را باز کرد تا او را در آغوش بگیرد. حاج آقا نیز وقتی این صحنه را دید به رسم ادب به سمت او حرکت کرد و یکدیگر را آغوش کشیدند. سروان محمدی بدون ترس از عواقب این کار و در حالیکه نزدیک به ۵۰ افسر ارشد بعثی آنجا حضور داشتند، به عربی گفت: «به دنبال شما می‌گشتم و نمی‌یافتم و از دیدنتان خوشحالم.»

او حدود چهل دقیقه با حاج آقا با اشتیاق صحبت می‌کرد. دست حاج آقا را گرفته بود کنار دیوار زیر سایه قدم می‌زدند. از دیدن این صحنه خیلی مسائل برایم مطرح شد و پاسخ خیلی از سوالاتم را گرفتم.

***

شجاع آهنگری، آزاده قزوینی : درارودگاه موصل بودیم که یک روز آمدند و اسامی 20 نفر را خواندند که من و حاج آقا هم جزو آنها بودیم، گفتند: صدام حکم اعدام شما را داده اند و بلافاصله هم مأموران عراقی آمدند و ما را بردند.
ابتدا ما را به داخل اتاقی بردند و بعد از دقایقی یک افسر و چند سرباز شلاق به دست وارد شدند، گفتند دستور است که نفری یکصد ضربه شلاق به شما بزنیم و بعد حکم اعدام را اجرا کنیم.
سربازهایی که شلاق به دست داشتند بسیار قوی و قد بلند و خشن بودند به طوری که قیافه ها و حالت های آنها ما را وحشت زده کرده بود.
ما که مانده بودیم چه کار بکنیم ، حاج آقا از جایشان بلند شده و به افسر عراقی گفتند: شما با بقیه کاری نداشته باشید و شلاق  همه را به من بزنید.
افسر عراقی وقتی جثه ی کوچک و ضعیف حاج آقا را دید خنده ای کرد و گفت: اگر من 2 ضربه بزنم که تو مرده ای؟
حاج آقا فرمودند: شما بزنید، اگر من مردم که مردم، ولی اگر زنده ماندم اینها را آزاد کنید. افسر عراقی هم قبول کرد و دستور شلاق حاج آقا را داد، شلاقی که به دست عراقی ها بود از چند رشته سیم مسی درست شده بود که قوی ترین افراد طاقت خوردن یک ضربه ی آن را نداشتند.
سربازها با قدرت تمام 5 ضربه به بدن حاج آقا زدند، در حالی که ایشان زیر لب در حال گفتن ذکر بودند که افسر عراقی گفت: دست نگهدارید و آمد جلو و لباس حاج آقا را کنار زد تا جای شلاق ها را ببیند، اما در کمال ناباوری وقتی لباس حاج آقا را کنار زد، ‌هیچ اثری از شلاق در بدن ایشان دیده نمی شد، به طوری که افسر عراقی تعجب کرده و اصلا باور نمی کرد، لذا خطاب به سربازها گفت: شلاق ها را کنار بگذارید، این آدم،‌ آدم معمولی نیست. و از حاج آقا پرسید: چطور می شود که آثار شلاق روی بدنتان نیفتاده است؟
حاج آقا هم فرمودند: بالاخره ما هم خدایی داریم!

صادق ابوالحسنی‌ها : در اردوگاه موصل که بودیم، در محوطه ی اردوگاه دستگاه بلوک زنی و قالب های آن را مستقر کرده بودند که این کار توسط رزمندگان انجام می شد و در قبال انجام این کار مزدی هم به بچه ها تعلق می‌گرفت.
یک روز یکی از اسرا  بچه ها را تحریک کرد و گفت: این بلوک هایی که شما می زنید، عراقی ها به جبهه ها برده و سنگر می سازند تا در پناه آن رزمندگان ما را قتل و عام کنند.
این موضوع که مطرح شد، بچه هایی که بلوک می زدند دست از کار کشیدند به طوری که عراقی ها عصبانی شده و همه را به داخل سلول ریخته و هر 24 ساعتی فقط 5 دقیقه اجازه می دادند که آنها برای بیرون روی، از سلول‌هایشان خارج شوند آن هم با اعمال شاقه.
مدتی بچه ها در شرایط سخت زندان بسر بردند تا این که حاج آقای ابوترابی را از اردوگاه عنبر به اردوگاه ما منتقل کردند و ایشان وقتی از وضعیت اسرا با خبر شد، در جمع آنها حاضر شده و گفت: شما اشتباه می کنید، این بلوک‌ها را برای ساختمان‌های اردوگاهها استفاده می‌کنند و مورد مصرف جبهه ندارد، لذا خود ایشان هم مدتی مشغول به بلوک زدن شد و سایر بچه ها هم قبول کردند که این کار را انجام دهند که همگی از سلول خارج و به وضع عادی بازگشتند.

علی اکبرشاهی: در یک دوره ای از ایام اسارت، عراقی ها شدیدا با اقامه نماز جماعت بچه ها مخالفت می کردند و بعد هم به بهانه های مختلف تلاش می کردند که خواندن نماز برای بچه ها به قدری سخت شود که منجر به ترک آن بشود.
یک روز رفتیم سراغ حاج آقا و گفتیم: با توجه به اقداماتی که عراقی ها انجام می دهند، می خواهند نمازجماعت را از ما بگیرند.
حاج آقا گفت: اتفاقا زمانی که در زندان ساواک بودیم، آنجا هم نظیر همین بساط را پیاده کرده و به بهانه های مختلف تلاش می کردند که بچه ها ترک نماز کنند، اما ما باید هوشیار باشیم. ما اصراری بر انجام مستحبات نداریم، اما اگر بخواهند جلوی واجبات ما را بگیرند، ما هم جلویشان خواهیم ایستاد، حتی اگر به کشتنمان ختم شود.

سید عباس ایزدپناه : یک روز، تعرض یکی از نگهبانان عراقی به یکی از اسرای جانباز، موجب سرنگونی و مجروحیت او شد که تعرض همگانی آزادگان را در پی داشت، به طوری که به نگهبانان عراقی حمله کرده و زد و خورد شدیدی پیش آمد که منجر به تیراندازی عراقی ها و کشته و زخمی شدن تعدادی از آزادگان  و کشته شدن 2 عراقی شد.
عراقی ها هم که فکر می کردند مسبب شلوغی حاج آقای ابوترابی هستند ایشان را بردند استخبارات.
وقتی حاج آقا از استخبارات برگشتند بچه ها به دور ایشان حلقه زده و از ماجرایی که بر ایشان گذشته بود جویا شدند که ایشان فرمودند: مرا از اینجا مستقیم بردند به دادگاه و وقتی وارد دادگاه شدم، رییس دادگاه مأمورانی را که مرا آورده بودند، صدا زد و خطاب به آنها گفت: شما چقدر احمق هستید که ایشان را آورده اید دادگاه، فکر می کنید اردوگاه را شما اداره می کنید، اگر ایشان نبود شما از اداره اردوگاه عاجز بودید و بلافاصله هم دستور برگرداندن مرا به اردوگاه صادر کردند.

حشمت اله برچلو با یکی از خلبانان که در جریان کودتای نوژه دستگیر و محکوم به اعدام شده بود در اردوگاه موصل عراق آشنا شدیم.
ایشان تعریف می کرد: دادگاه ایران که قاضی آن یک روحانی بود، مرا محکوم به اعدام کرده و از من خواست که آخرین درخواستم را قبل از اعدام مطرح کنم.
من هم با توجه به این که زن و فرزندانم در مسافرت بودند، گفتم: به مدت 4 روز فرصت بدهید تا خانواده ام از مسافرت بیایند و آنها را ببینم و بعد مرا اعدام کنید. قاضی هم قبول کرد، اما در فاصله همین 4 روز تهاجم گسترده رژیم عراق علیه ایران آغاز شد و آن روزها درست زمانی بود که هواپیماهای عراق، همدان، تهران و برخی از شهرهای کشور را بمباران کرده و در جبهه های مختلف هم حملات نظامی آنها آغاز شده بود.
بعد از 4 روز همسر و فرزندانم به دیدارم آمدند و با آنها خداحافظی کردیم، اما به دلیل آغاز جنگ و درگیری هایی که به وجود آمده بود، بحث اعدام ها به تعویق افتاد تا این که پس از گذشت چند روز مسوولین زندان را خواستم و گفتم: برای من که یک خلبان ایرانی هستم خیلی زور دارد که عراقی ها بیایند و شهرهای ما را بمباران کنند، لذا من حاضرم به جای من زن و بچه ام را در زندان نگه دارید و من بروم میدان جنگ و با عراقی ها بجنگم.
این را که گفتم، چند روزی گذشت و با پیشنهاد من موافقت کرده و مرا از زندان آزاد کرده و عازم مناطق جنگی شدم.
این خلبان ایرانی بعد از چند مورد که به ماموریت های مختلف می رود هواپیمایش مورد اصابت گلوله های عراقی ها قرار گرفته و ایشان خود را از هواپیما با چتر نجات به بیرون می اندازد که در حیاط منزل یکی از عراقی های شهر بغداد سقوط می کند.
ایشان تعریف می کرد: وقتی من با چتر افتادم زمین، در حالی که مجروح بودم، مردم عراق به سر من ریخته و تا جا داشتم مرا با مشت و لگد و چوب و چماق زدند، به طوری که کاملا از هوش رفته و وقتی چشمم را باز کردم داخل سلولی تنگ و تاریک بودم و آقایی را کنارم دیدم که از من پرستاری می کرد. به هوش که آمدم پرسیدم: شما کی هستید؟
گفت: من بچه قزوین هستم و از روحانیون این شهر و اسمم هم ابوترابی است و ...
خلبان ایرانی که متوجه می شود ایشان روحانی است و با توجه به این که حکم اعدام ایشان را هم یک روحانی صادر کرده بود، ناراحت شده و به حاج آقا می گوید: تا الآن هر چه قدر مرا کمک کرده و برایم دلسوزی کرده ای کافی است و از شما ممنونم، اما از حالا تو آن طرف سلول، من هم این طرف و دیگر با هم هیچ کار و حرفی نداریم.
حاج آقای ابوترابی هم حرفی نمی زند، اما از آنجایی که خلبان ایرانی دست ها و پاهایش شکسته و مجروح بوده و توان انجام دادن هیچ کاری را نداشته، او را رها نکرده و تمام کارهایش را برایش انجام می دهد. حتی نظافت و گذاشتن غذا به دهان او را.
خلبان ایرانی : این وضعیت ماه ها ادامه داشت و من هر روز به ایشان کم محلی کرده و او را از خودم طرد می کردم و گاهی هم به ایشان و روحانیت ناسزا می گفتم، اما ایشان می گفت: تو هر چه می خواهی به من بگو، اما افتخار خدمت به یک مجروح جنگی را از من نگیر، ‌شما ستون دولت ما هستید، شما زینت کشورید، شما سرباز امام زمانید و من افتخار می کنم که برای شما کاری انجام بدهم، ضمن این که بگذار حالت کاملا خوب بشود، بعد از آن دیگر با تو کاری ندارم.
بیش از ۳ ماه که از این ماجرا می گذرد کم کم حال خلبان خوب شده و قادر می شود که به سختی قاشق غذا را به دهانش برساند، اما هنوز حاج آقا به ایشان توجه ویژه داشته و مرتب هم در حال نماز، دعا و نیایش بوده است.
خلبان ایرانی می گوید: وقتی این همه ایثار، گذشت، مهربانی و صداقت حاج آقا را دیدم کم کم خودم را به او نزدیک کرده و سرانجام هم گفتم: من به هیچ وجه نمی خواستم با شما رفیق باشم، اما دیدم شما واقعا انسان کاملی هستید و می خواهم از این پس رفیق و مطیع شما باشم.

نورالدین چوپانی : بعد از اسارت، ما به اردوگاه موصل یک منتقل شدیم، آنجا بچه ها تظاهرات کرده و شعارهای الموت لصدام می دادند که منجر به درگیری با نگهبانان عراقی شد و در این درگیری تعدادی از بچه ها شهید و تعدادی هم مجروح شدند.
بعد از این درگیری، ما را فرستادند به موصل 3، آنجا 24 ساعته در حبس بودیم و هیچ گونه آزادی نداشتیم و فقط دو وعده صبح و شب، آن هم چند دقیقه ای برای بیرون روی  ما را از آسایشگاه با شکنجه خارج و داخل می کردند.
یک شب که برق ها هم رفته بود و همه جا تاریک بود، دیدیم سر و صدای عراقی ها می آید. آنها در آسایشگاه ما را باز کرده و گفتند: میهمان عزیزی برای شما آورده ایم، که باید احترامش را داشته باشید، سپس حاج آقای ابوترابی را به آسایشگاه ما منتقل کردند.
آن شب همه جا تاریک بود، اما وقتی حاج آقا وارد آسایشگاه ما شد انگار همه جا روشن است و از همه مهم تر اینکه دل هایمان آرام گرفت و همه ی سختی ها، شکنجه ها و ناملایمات را فراموش کردیم.
حاج آقا از وضع اردوگاه ما پرسیدند و ما هم ماجرا را تعریف کرده و گفتیم: ما هم  آماده هستیم که علیه رژیم عراق قیام کرده و نگذاریم که این ها در آسایش باشند، اما حاج آقا ما را دعوت به صبرکرده و چندین سخنرانی برای ما گذاشتند.
ایشان می فرمودند: زمانی که ما در جبهه ها حضور داشتیم وظیفه حسینی داشتیم و امروز که در اسارت هستیم باید زینبی عمل کنیم. بنابراین هیچ گونه عکس العملی شما نباید از خودتان نشان دهید، چرا که شما بایستی در سلامت کامل مانده، ساخته شوید و برای خدمت کردن به جامعه، به کشور خود برگردید. با صحبت هایی که حاج آقا کردند، آتش بچه ها خوابید و اردوگاه کاملا آرام و رفتار عراقی ها هم با ما مناسب شد، این افکار حاج آقا به سایر اردوگاه ها هم منتقل شد و آرامش عجیبی به اردوگاه های اسرای ایرانی در عراق حاکم شد.

 ابوالفضل خسروی : اردوگاه موصل زمستان های سخت و طاقت فرسایی داشت. یک سال به قدری هوا سرد شده بود که تحمل آن واقعا برای بچه ها سخت بود از طرفی هر کاری هم که می کردیم به ما لباس گرم بدهند نمی دادند.
یک روز 5 نفر از نمایندگان صلیب سرخ برای بازدید از اردوگاه آمدند. ابتدا به سراغ حاج آقای ابوترابی رفته تا وضع موجود و مشکلات را از ایشان جویا شوند.
صلیبی ها از کشورهای مختلف بودند، از جمله خانمی که اهل سوئیس بود. خواسته های اسرا را جویا شدند، حاج آقا فرمودند: ما برای اسرا لباس گرم می خواهیم تا بتوانند زمستان را تحمل کنند.
زن سوئیسی، بلافاصله گفت: من به خاطر احترامی که برای شما قایل هستم خودم شخصا از سوئیس لباس گرم تهیه کرده و برای شما می فرستم و سپس آمار اسرای آسایشگاه را گرفته و 2 روز بعد برای همه ی ما لباس گرم هایی فرستادند که زمستان را برای ما تابستان کرد و تا آخرین روز اسارت هم این لباس ها را داشتیم.

بررسی نامه صدام به مقام معظم رهبری در گفت‌و‌گو با میرهاشمی
 
 در پنجمین روز اردبیهشت ماه ۱۳۶۹، نخستین نامه تاریخی صدام حسین به مقامات عالی‌رتبه جمهوری اسلامی ایران منتشر شد. هدف صدام از ارسال این نامه، حل و فصل مسائل باقی مانده از جنگ ایران و عراقق بود. نامه صدام زمینه‌ساز نامه‌نگاری تاریخی مقامات عالی‌رتبه دو کشور شد. در مجموع شش نامه از بغداد به تهران و چهار نامه از تهران(*)به بغداد ارسال شد. نامه‌های ارسالی از بغداد امضای صدام را در پای خود و نامه‌های پست شده از تهران، امضای هاشمی رفسنجانی را در انتهای خود داشت. متن زیر گفت‌وگویی است با علی میرهاشمی درباره انگیزه‌ها و پیامدهای نامه نگاری صدام با مقامات کشورمان. علی میرهاشمی معاون پژوهشی پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس و استاد دانشکده مدیریت دانشگاه علامه طباطبایی است. وی متولد ۱۳۴۵ و صاحب مقالات متعددی در حوزه‌های «جنگ» و «مدیریت» است.

گفت‌و‌گوی گروه تاریخ "خبرآنلاین" را به این مناسبت می‌خوانید:

همان طور که می‌دانید، صدام در اوایل اردیبهشت ۱۳۶۹ نامه‌ای به سران نظام جمهوری اسلامی نوشت تا "صلح مورد علاقه دو کشور" محقق شود. به نظر شما انگیزه اصلی او از نوشتن این نامه چه بود؟

صدام در آن زمان در صدد حمله به کویت بود و می‌خواست خیالش از جانب مرزهای شرقی عراق آسوده باشد. او با این نامه می‌خواست خواسته‌های ایران را تامین کند؛ چرا که در فاصله سال‌های ۶۷ تا ۶۹، بسیاری از مسائل اصلی مربوط به جنگ، از جمله تبادل اسرا و پذیرش معاهده ۱۹۷۵ که مبنای تعیین حدود مرزی ایران و عراق بود، حل نشده بود.

در قطعنامه ۵۹۸ تکلیف این مسائل روشن نشده بود؟

در قطعنامه ۱۹۷۵ تکلیف این امور روشن شده بود ولی وقتی که صدام گفت قطعنامه ۱۹۷۵ را نمی‌پذیرد، در واقع می‌خواست قراردادهای قبل از معاهده ۱۹۷۵ را مبنای روابط دو کشور قرار دهد؛ قراردادهایی که در آن‌ها مسائل فی‌ما‌بین دو کشور به نفع عراق حل شده بود. اما قرارداد ۱۹۷۵ تا حد زیادی به نفع ایران تنظیم شده بود.

قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر در قطعنامه ۵۹۸ سازمان ملل به رسمیت شناخته شده بود؟

قطعنامه ۵۹۸ آخرین قطعنامه‌ای بود که از طرف شورای امنیت سازمان ملل درباره پذیرش آتش بس و حل و فصل کردن جنگ ایران و عراق صادر شد. این قطعنامه متضمن بازگشت دو کشور به مرزهای بین‌المللی بود. طبیعتاً بازگشت به مرزهای بین‌المللی نیز باید بر اساس قانونی خاص شکل می‌گرفت. قانون آن زمان نیز‌‌ همان قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر بود. با توجه به اینکه صدام در زمان جنگ می‌گفت که قرارداد ۱۹۷۵ را نمی‌پذیرد، پس منطقاً بعد از برقراری آتش بس، از نظر او "مرزهای بین المللی" نامشخص بود اما از نظر ما تاکید بر "بازگشت به مرزهای بین‌المللی" در قطعنامه ۵۹۸، با توجه به قرارداد ۱۹۷۵، مدلول عملی روشنی داشت.

حرف صدام در این نامه این بود که تازه باید تکلیف مرزهای ایران و عراق روشن شود؟

نه. صدام در این نامه می‌گوید که من قرارداد ۱۹۷۵ را می‌پذیرم.

صدام در جایی از نامه به "صلح قابل اجرا و فراگیر" اشاره می‌کند. منظور او از این عبارت چه بود؟

از زمان پذیرش ۵۹۸ تا زمان ارسال این نامه، در واقع شرایط "نه جنگ نه صلح" بین ایران و عراق حاکم بود. هنوز اسرا مبادله نشده و بعضی از مناطق هم تخلیه نشده بودند. چنانکه گفتم، صدام می‌خواست به کویت حمله کند و به همین دلیل به دنبال صلحی پایدار با ایران بود.

یعنی این نامه فتح بابی شد برای آزادی اسرا؟

بله، با این نامه نگاری‌ها آزادی اسرا آغاز شد.

چرا تا پیش از این نامه صدام، مقامات ایران نامه‌نگاری برای آزادی اسرا را شروع نکرده بودند؟

کمیسیون‌هایی برای آزادی اسرا تشکیل شده بود اما اراده آزادی اسرا به صورت جدی در کشور عراق وجود نداشت. آن‌ها به دنبال امتیاز گرفتن از ایران بودند. تا آن زمان مذاکرات مربوط به آزادی اسرا در جریان بود ولی این مذاکرات بسیار طولانی شده بود. مقامات کشور ما منتظر بودند که این مذاکرات به نتیجه برسد.

یعنی اگر صدام نمی‌خواست به کویت حمله کند، اسرای ایرانی خیلی دیر‌تر آزاد می‌شدند؟

نمی‌توان نظر قطعی داد که این امر چقدر دیگر طول می‌کشید ولی حتما در روند آزادی اسرا تاثیر می‌گذاشت.

صدام در یکی دو جای نامه‌اش به صلح عراق و ایران در کنار صلح "امت عرب و ایران" اشاره می‌کند. یعنی تلویحاً تهدید می‌کند که اگر مساله شما با عراق حل نشود، مساله‌تان با جهان عرب حل نشده است. به نظر شما انگیزه او از این طرز حرف زدن چه بود؟

در چنین نامه‌هایی قطعاً بلوف‌های سیاسی هم وجود دارد. چنانکه می‌دانید، در جنگ ایران و عراق به غیر از سوریه و در آغاز لیبی و تا حدودی هم الجزایر، بقیه کشورهای عربی از عراق پشتیبانی می‌کردند. صدام در این نامه به حمایت کشورهای عربی از خودش اشاره می‌کند و در واقع می‌خواهد بگوید که من به نمایندگی از سایر کشورهای عربی با شما وارد جنگ شدم. حالا بگذریم که در‌‌ همان زمان در حال برنامه ریزی برای حمله به کویت بود! باید افزود که در‌‌ همان مقطع زمانی مشکل صدام با کشورهای حوزه خلیج فارس شروع شده بود. بدهی‌های عراق به کشورهای عربی، یکی از دلایل مشکل صدام با سران این کشور‌ها بود.

صدام در این نامه می‌گوید "عوامل دست اندرکار وقوع فتنه میان ایران و عراق در گذشته" ممکن است باز هم برای شروع جنگی دوباره بین این دو کشور تلاش کنند. منظورش آمریکا و جهان غرب بود؟

همه حرف‌های صدام در این نامه نمی‌تواند صادقانه باشد. صدام می‌خواست مساله مهم جنگ ایران و عراق را حل و فصل کند و داوری آیندگان هم برایش اهمیت داشت. بنابراین به نکاتی اشاره می‌کرد که لااقل همه آن‌ها صحت نداشت. شاید اشاره او به کشورهای غربی بوده باشد.

چون که مخاطبش مقامات ایران بود که ضد غرب به شمار میرفتند، چنین نکاتی را در نامه‌اش مطرح کرده است؟

می‌توان چنین برداشتی هم از این جملات او کرد. در واقع او می‌خواهد بگوید ما و شما توسط دیگران وارد جنگ شدیم.

نشانه‌های آغاز تیرگی روابط عراق با آمریکا و جهان غرب نیز در این نامه مشهود است؛ زیرا صدام به «تهدیدهای برخی ابرقدرت‌ها و کشورهای بزرگ علیه عراق و امت عرب» هم اشاره می‌کند.

عراق در طول جنگ با ایران به تجهیزات بسیار پیشرفته‌ای دست یافت و به لحاظ نظامی تجربه بسیار زیادی کسب کرد و استعداد نیرو‌هایش را در مقایسه با سایر کشورهای خاورمیانه، به سطح بسیار بالایی رساند. بنابراین از حیث تهدید نظامی می‌توانست کشور بسیار خطرناکی باشد؛ مثل آلمان که پیش از جنگ جهانی دوم دائماً در حال توسعه نظامی بود. به هر حال از نظر کار‌شناسان نظامی، کشوری که در فرایند توسعه نظامی قرار دارد، حتما در جایی از نیروی نظامی‌اش استفاده می‌کند. شاید غربی‌ها چنین خطری را از ناحیه صدام احساس می‌کردند و شاید حتی نگران بودند که ایران و عراق به یکدیگر نزدیک شوند.

به نظر شما، در مجموع واکنش قامات ایران به نامه‌های صدام چطور بود؟

تا جایی که من اطلاع دارم، ما هیچ وقت به صدام اعتماد نکردیم؛ چرا که او را فرد صادقی نمی‌دانستیم. اما از فرصت‌هایی که برای حل و فصل مسائل مابین ایران و عراق پیش می‌آمد، استفاده می‌کردیم. به نظر من رهبران جمهوری اسلامی اعتمادی به صدام نداشتند. البته در داخل کشور ما، رویکردهای دیگری هم نسبت به صدام وجود داشت.

در آغاز دهه ۱۳۷۰ که صدام با آمریکا و سایر کشورهای غربی درگیر جنگ شد، جناح چپ در ایران واقعاً خواستار همراهی ایران با صدام در آن جنگ بود؟

بله.

اما اعضای این جناح مدعی‌اند که چنین موضعی نداشتند.

به هر حال اسناد سخنان آنها موجود است و می‌توان به این اسناد مراجعه کرد. البته موضع آنها در قالب یک بیانیه رسمی مطرح نشد ولی حرفهایی زدند که بیانگر چنین موضعی است. جناح چپ در آن زمان معتقد بود از آنجا که ما با آمریکا مشکل دائمی داریم، هر جا که بتوان با این کشور درگیر شد، باید این کار را انجام داد. بنابراین جنگ آمریکا و عراق را هم یک فرصت برای ایران می‌دانست.

صادق خلخالی هم در سال ۸۲ از صدام تعریف کرده و گفته بود: "این صدام آدم جالبی است."

خود آقای خلخالی هم آدم جالبی بود (خنده). در آن زمان با توجه به تبیلغاتی و تصوری که از صدام در جامعه ما وجود داشت، تقابل صدام و امریکا برای خیلی‌ها قابل تصور نبود. بنابراین وقتی که صدام با آمریکا درگیر شد، طبیعی بود که این اتفاق برای خیلی‌ها جالب باشد.

صدام پیشنهاد "ملاقات در مکه مکرمه" را به رهبری و ریاست جمهوری ایران می‌دهد که با استقبال مقامات ایرانی مواجه نمی‌شود.

بله، مقامات کشورمان ترجیح می‌دادند که حل و فصل مشکلات ایران و عراق از طریق مکانیسم‌های حقوقی و راهکارهای مشخص شده از سوی سازمان ملل پیگیری شود.

با توجه به ژست‌های مذهبی صدام در این نامه، این سئوال هم قابل طرح است که او آدم مذهبی‌ای بود؟

رفتارش این را نشان نمی‌داد. حزب بعث در عراق اندیشه ناسیونالیستی داشت ولی سعی می‌کرد از عناصر مذهبی نیز در اندیشه ناسیونالیستی‌اش استفاده کند و بویژه از سال ۱۳۶۱ به بعد، مقولات مذهبی را در ایدئولوژی خودش به نحو پررنگ تری مطرح می‌کرد.

با توجه به تبیلغاتی که در طول جنگ در کشور ما علیه صدام شده بود، نامه نگاری‌های محترمانه مقامات کشورمان با صدام، چه واکنشی در افکار عمومی و بویژه در میان نیروهای حزب‌اللهی پدید آورد؟

بعد از پذیرش قطعنامه ۵۹۸، جامعه ایران به تدریج از فضای جنگ فاصله می‌گیرد. پس از انتشار نامه‌ای که امام درباره جنگ نوشت، واکنش‌های منفی رزمندگان تا حدودی از بین رفت. ضرورت‌هایی که امام خمینی در آن نامه ذکر می‌کند، رزمندگان را به این نتیجه میرساند که مصلحت کشور در پذیرش این قطعنامه است. دوران بازسازی شروع شده بود و این امر در سطح جامعه تبلیغ می‌شد که بازسازی جامعه نیازمند صلح و آرامش است. بنابراین آن حساسیت‌های اولیه کمتر شده بود. ممکن است برخی از رزمندگان در محافل خودشان چنین انتقادی کرده باشند که صدامی که تا دیروز کافر بود حالا برادر شده است ولی در سطح جامعه، واکنش منفی‌ای به عباراتی که در این نامه‌ها به کار برده می‌شد، وجود نداشت./تاریخ ایرانی ۶ اردیبهشت ۱۳۹۰

                                   پنجمین و آخرین نامه "صدام"

 پنجمین و آخرین نامه "صدام" به مقامات ایرانی در ساعت ۱۰:۳۰ صبح روز چهارشنبه ۲۴ مراد۱۳۶۹ به وقت تهران از رادیو "صوت الجماهیر بغداد" قرائت شد.

در این نامه صدام در عین اینکه جملات عوام فریبانه ای را به کار برده و انگار نه انگار که وحشیانه ترین جنایات را علیه دو ملت ایران و عراق انجام داده، تمام شرایط ایران برای برقراری صلح میان دو کشور از جمله قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر، عقب نشینی نیروهای عراقی از اراضی اشغال شده ایران و آزادی اسیران ایرانی را می پذیرد.

متن نامه صدام 

بسم الله الرحمن الرحیم

«جناب آقای علی اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس جمهوری محترم اسلامی ایران

پس از اتکال بر خداوند متعال و به نیت از بین بردن تمامی موانعی که بر سر راه ایجاد روابط برادرانه میان تمام مسلمانان و از جمله برادران مسلمان ایران وجود دارد و به منظور فعال ساختن جدی و هماهنگ کردن برادران مؤمن جهت رویارویی با اشراری که می خواهند به مسلمانان و امت عرب ضربه بزنند و برای اینکه ایران و عراق را از تحریکات و بازی های قدرت های شرور بین المللی و وابستگان آنان در منطقه بازداریم و به منظور هماهنگی با روح اصولی که در ۱۲ اوت ۱۹۹۰ به منظور ایجاد صلح دائمی و همه جانبه در منطقه اعلام کردیم و خواست ما از آن نامه برقراری صلح دائم و همه جانبه در منطقه بود و برای آن که از هرگونه بهانه ای که مانع از همکاری و موجب افکار بد شود، ممانعت کند و همچنین برای این که امکانات عراق، دور از صحنه رویارویی عظیم معطل نماند و به منظور به کار گرفتن آن ها در جهت اهدافی که مسلمانان و اعراب شرافتمند به حق بر آن توافق دارند و دوری جستن از تداخل سنگرها و کینه ها و بغض ها و برای آن که خیرخواهان راه خود را در بازگشت روابط عادی خواهند یافت، به عنوان ثمره مذاکرات از زمان نامه ۲۱ آوریل ۱۹۹۰(۰۱ اردیبهشت ۱۳۶۹) ما، تا آخرین نامه شما در هشتم اوت ۱۹۹۰، به عنوان حل نهایی و روشنی که جای هیچ گونه ابهامی باقی نگذارد، تصمیمات زیر را اتخاذ کردیم:

۱ - موافقت با پیشنهاد شما که در نامه جوابیه مورخ هشتم اوت ۱۹۹۰ توسط «برزان ابراهیم تکریتی» نماینده ما در ژنو از آقای« سیروس ناصری» نماینده شما دریافت شد. پایه قرار دادن قرار داد ۱۹۷۵ به عنوان اصول منسجم با آنچه که در نامه ۳۰ ژوئیه ۱۹۹۰ به ویژه در مورد تبادل اسرا و بندهای ۶ و ۷ از قطعنامه ۵۹۸ آمده است.

۲ - بر اساس آنچه که در بند اول این نامه و آنچه که در نامه مورخ ۳۰ ژوئیه ۱۹۹۰ آمده است، ما آماده ایم هیاتی را به تهران بفرستیم و یا هیاتی توسط شما به بغداد اعزام شود تا موافقتنامه ها را جهت امضا آماده کند.

۳ - به عنوان ابتکار حسن نیت، ما از روز جمعه هفدهم اوت (۲۶ مرداد ۱۳۶۰) نیروهای خود را از مرزهای شما فرا می خوانیم و تنها نیروهای سمبلیکی را به عنوان نگهبانان و پلیس مرزی باقی می گذاریم تا در شرایط طبیعی به وظایف روزمره خود عمل کنند.

4 - کلیه اسرای جنگ با تمام تعداد بازداشت شدگان را فوراً از راه مرزهای زمینی از جمله "خانقین" و "قصر شیرین" و مناطقی که مورد توافق دو طرف خواهد بود، آزاد خواهیم کرد و ما اولین گام در این زمینه را روز جمعه هفدهم اوت برخواهیم داشت.

آقای رفسنجانی رئیس جمهور، با این تصمیم ما همه چیز روشن و تمام خواسته ها و مسائلی که بر آن تکیه می کردید، تحقق می یابد و چیزی نمانده است مگر آن که موافقتنامه ها آماده و امضا شود تا هر یک از ما جهت ورود به زندگی جدید، اشراف واضح داشته باشیم.

همکاری ما باید در سایه اصول اسلامی و احترام متقابل و دور کردن طرف هایی باشد که خواستار شر برای منطقه هستند و قصد دارند از آب گل آلود ماهی بگیرند و شاید با یکدیگر همکاری کردیم تا خلیج (ِفارس)، دریاچه صلح و امن و خالی از ناوگان و نیروهای خارجی باشد که بدخواه ما هستند. به علاوه همکاری در مسائل حیاتی دیگر- والله اکبر والحمدلله.

صدام حسین - رئیس جمهوری عراق - ۲۳ محرم ۱۴۱۱  - ۱۴ اوت ۱۹۹۰»

متن کامل پاسخ رئیس جمهوری اسلامی ایران به نامه پنجم رئیس جمهور عراق 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدالله علی ما انعم و له الشکر علی ما الهم

ریاست جمهوری محترم عراق جناب آقای صدام حسین

نامه مورخ 1369.5.23 (14 اوت 1990) جنابعالی دریافت شد. اعلام پذیرش مجدد معاهده 1975 از سوی شما راه اجرای قطعنامه و حل اختلاف در چارچوب قطعنامه 598 و تبدیل آتش بس موجود به صلح دائم و پایدار را هموار ساخت.

شروع عقب نشینی نیروهای شما از اراضی اشغالی ایران را دلیل صداقت و جدی بودن شما در راه صلح با جمهوری اسلامی ایران به حساب می آوریم و خوشبختانه در موعد مقرر آزادی اسراء هم آغاز گردید که امیدواریم عقب نشینی نظامیان شما طبق زمان بندی اعلام شده و آزادی اسرای دو طرف با آهنگ و سرعت هر چه بیشتر ادامه یافته و تکمیل گردد.

همان گونه که از طریق نماینده ما، در ژنو به اطلاع رسانده ایم اکنون ما برای پذیرش نمایندگان شما در تهران آمادگی داریم و امیدواریم با تداوم جوّ مثبت و حسن نیت موجود بتوانیم به صلح جامع و پایدار با حفظ همه حقوق و حدود مشروع دو ملت و دو کشور اسلامی دست یابیم.

والسلام علیکم

اکبر هاشمی رفسنجانی رئیس جمهوری اسلامی ایران

۲۷ مرداد ۱۳۶۹

در همین باره سردار سرلشکر "سید یحیی صفوی"، مشاور عالی فرماندهی معظم کل قوا می گوید:

«در قیام کربلا، جبهه مقابل امام حسین(ع)، یزیدیان با نهایت کفر و شرک حضور داشتند و آشکارا کفر و شرک می ورزیدند و برایشان مهم نبود که مسلمانان راجع به آن ها چطور قضاوت می کنند و از سوی دیگر در جنگ تحمیلی، برای ما کفر صدام به وضوح روشن بود و مشرکینی که پشتیبان صدام بودند، قساوت و بی رحمی شان آشکار بود. قساوت صدام آن قدری بود که فقط مردم ایران را شامل نمی شد و این قساوت را در بمباران شیمیایی حلبچه عراق به وضوح می توان دید.».

سردار صفوی می افزاید: «در کربلای حسین ابن علی(ع)، شکست ظاهری حاصل شد، ولی در کربلای ایران هم پیروزی ظاهری هم پیروزی باطنی با ایران بود.

عراقی ها می خواستند جمهوری اسلامی را سرنگون کنند. آن ها می خواستند خوزستان را از ایران جدا کرده و قرارداد 1975 را لغو کنند که نتوانستند. ما به طور قطع پیروز از این جنگ بیرون آمدیم، هم کشورمان و هم منافعمان را حفظ کردیم. صدام در آخرین نامه خود به آقای هاشمی قبل از حمله به کویت نوشته بود که من تمام بندهای قرارداد 1975 را قبول دارم.».

گفتنی است پذیرش رودخانه شط العرب به عنوان خط مرزی دو کشور بر اساس قرارداد 1975 الجزایر، مسئله ای اساسی بود. بر اساس بیانیه الجزایر، عراق با پذیرش «خط تالوِگ» به عنوان خط مرزی دو کشور، در واقع حاکمیت ایران را بر اروند رود پذیرفته بود.

اقدام صدام در پاره کردن بیانیه الجزایر در مقابل دوربین تلویزیون در سال 1980 و طرح مجدد ادعای حاکمیت مطلق عراق بر اروند رود، نقطه شروع جنگ بود. مذاکرات دو کشور بعد از برقراری آتش بس عمدتاً بر محور درخواست عراق در مورد همین مسئله بود. اما صدام تصمیم گرفت تا تغییر روش دهد.

وی در نامه چهاردهم اگوست خود گفته بود: «آقای هاشمی رئیس جمهور، با تصمیم ما همه چیز روشن شده و آنچه می خواستید و بر آن تاکید داشتید، حاصل شده است.».

چرا  صدام حاضرشدطی نامه ای تسلیم خواسته های ایران شود؟

پیشنهاد غیر منتظره صدام به ایران با مسئله تجاوز به کویت مرتبط بود. او می خواست از جناح شرقی خود و اینکه ایران در هیچ گونه اتحاد نظامی تهاجمی علیه عراق مشارکت نخواهد کرد، اطمینان یابد و سربازان خود را به منظور به کارگیری در مرز کویت- سعودی، آزاد سازد.

حاکم عراق در نامه اش هر چه بیشتر مواضع رئیس جمهور ایران را مورد تایید قرار داد. وی در توجیه پیشنهاد خود چنین گفت: «نباید قابلیت های عراق در یک جنگ بزرگ خارجی هدر رود، بلکه این توانایی ها باید در جهت اهداف مشترک مسلمان ها و اعراب مورد استفاده قرار گیرند»!!

صدام با پیشنهاد امضای پیمان صلح امیدوار بود بتواند ایران را متقاعد سازد تا تحریم های تجاری علیه عراق را نقض کند؛ بنابراین برداشت صدام از مناسبات عادی بین دو کشور، مشارکت ایران و عراق در جهت تأمین امنیت خلیج فارس و دور نگه داشتن منطقه از حضور نیروها و ناوگان های خارجی و همچنین مشارکت در سایر امور حیاتی بود.

این پیشنهاد پس از دو سال مذاکرات متناوب و بی ثمر بین دو کشور که آتش بس آگوست 1988 را در پی داشت، مطرح شد. آتش بس بر پایه قطعنامه 598 شورای امنیت در بیستم جولای 1987 استوار بود. این قطعنامه از طرفین خواسته بود نسبت به آتش بس فوری و عقب نشینی نیروها به سوی مرزهای بین المللی اقدام کنند تا زمینه مبادله اسرا فراهم شود.

جمهوری اسلامی ایران همواره این مسئله را مطرح می کرد که لازمه صلح این است که جامعه جهانی، رژیم بعث عراق را به عنوان متجاوز بشناسد.

پذیرش قطعنامه از سوی ایران در شرایطی صورت می گرفت که این کشور بخش های مهمی از خاک عراق را در تصرف خود داشت. علاوه بر این، بندهای قطعنامه به گونه ای تنظیم شده بودند که بر اساس آن لازم بود خروج نیروها همزمان با اجرای آتش بس صورت گیرد. از این رو، از ایران خواسته می شد که از چانه زنی و تبلیغات علیه عراق دست بکشد. تهران در برابر پیشنهادات فوق - خروج نیروها قبل از اجرای آتش بس - مقاومت می کرد.

مرحله جدید مذاکرات در بیست و یکم آوریل ۱۹۹۰ با ارسال نامه صدام حسین خطاب به حضرت آیت الله خامنه ای، رهبر انقلاب و هاشمی رفسنجانی، رئیس جمهوری وقت ایران آغاز شد. وی در این نامه مذاکره مستقیم بین رهبران دو کشور برای دستیابی به نوعی توافق را پیشنهاد کرده بود.

                    تعدادنامه های صدام به هاشمی رفسنجانی

این پیشنهاد منجر به مبادله نامه هایی بین رفسنجانی و صدام شد که در مجموع، شش نامه از سوی حاکم عراق خطاب به همتای ایرانی و چهار نامه از هاشمی رفسنجانی به صدام بود.

این تبادل، دور تازه ای از مذاکرات را موجب شد که با پیشنهاد نمایشی صدام به هاشمی رفسنجانی در چهاردهم آگوست به اوج خود رسید.

صدام سعى داشت‏ حرکت عراق را با جنبش عربیسم پیوند دهد و چنین وانمود سازد که این درگیرى فقط یک اختلاف بین ایران و عراق نیست، ‏بلکه معارضه بین ایران و اعراب است.

وی در نامه اول خود به هاشمی رفسنجانی اظهار می دارد که «عراق همزمان هدف توطئه های صهیونیسم و امپریالیسم است، زیرا این کشور مانع و خطری در برابر توسعه صهیونیسم به حساب می آید! دشمنان سعی دارند با تضعیف عراق دست صهیونیسم را در تهدیدات و اجرای نقشه های شوم خود در منطقه و ادامه اشغال فلسطین و بیت المقدس عرب باز نگه دارند! این نیروها مایلند آتش درگیری مجددی را بین ایران در یک سو و عراق و امت عرب از سوی دیگر، شعله ور سازند»! وی اظهار می دارد که عراق از سوی کشورهای مترقی منطقه حمایت می شود!

پاسخ هاشمی به نامه اول صدام

هاشمی رفسنجانی این ادعای صدام را بی پاسخ نگذاشت. وی در پاسخ اظهار داشت: «البته ما هیچ مشکلی با امت عرب نداریم و از همکاری صادقانه برخی دولت های عربی بهره مند هستیم... این نکته را همه می دانند که ایران مدافع راستین نهضت فلسطین است نه عراق.».

نامه دوم

هاشمی،در نامه دوم خود نوشت: «انقلاب اسلامی از ابتدای کار و همیشه عظمت و اقتدار اسلام و مسلمین، مبارزه علیه دولت غاصب اسرائیل و آزاد سازی فلسطین را هدف خود قرار داده است.».

رئیس جمهور وقت ایران در نامه ۱۸ ژوئن خود در پاسخ به دعوت صدام از ایران برای پیوستن به مبارزه علیه امپریالیسم و صهیونیسم می گوید: «شما خود را مدافع فلسطینی ها، متولی امور آن ها و نیروهای مقاومت در برابر تجاوزات امپریالیست ها قلمداد می کنید و از ما دعوت می کنید که به صف مبارزین بپیوندیم، اما نویسندگان این نامه آگاهی دارند که جمهوری اسلامی ایران پیشگام مبارزه علیه امپریالیسم و هدف اصلی تجاوزات استکبار است... اگر همه دولت های عربی با انقلاب ایران همکاری کنند [چنانکه عراق آشکارا از این امر سر باز زده است] توازن قوا در خاورمیانه به نفع اسلام و مسلمین تغییر خواهد کرد. علاوه بر این، نیروهای مترقی منطقه پشتیبان ایران هستند و متقابلاً، عراق بر خلاف ادعای صدام، از سوی سلاطین، شیوخ و رهبرانی که اعضای امت عرب به حساب نمی آیند، حمایت می شود.».

پیشنهادصدام ،اجلاسی  با شرکت رهبران 2کشور

در طرف عراقی، شخص صدام، جانشین فرماندهی و عزت ابراهیم جانشین شورای فرماندهی انقلاب، و در طرف ایرانی، دو مقام عالی رتبه یعنی آیت الله خامنه ای و هاشمی رفسنجانی.

صدام گمان می کرد در نشستی در چنین سطح، مذاکره کنندگان از اقتدار لازم برای دستیابی سریع و مؤثر به توافق برخوردار خواهند بود. وی برای آغاز مذاکرات، 28 آوریل یا 7 روز پس از رسیدن اولین نامه به دست مقامات ایرانی را پیشنهاد کرده بود.

شاید صدام بیش از حد به قدرت مجاب کنندگی خود ایمان داشت و با این باور که روزی رو در روی رهبران ایران می نشیند، موضوعاتی را برای نتیجه گیری سریع و موفقیت آمیز مطرح می ساخت.

صدام همچنین می پنداشت که رهبری ایران دچار تفرقه و تشتت شده است. بدین جهت خواستار آن بود که چنین موافقتنامه ای به امضاء مقامات عالی ایرانی برسد.

صدام، در نامه دوم خود به هاشمی رفسنجانی در ۱۹ مه ۱۹۹۰ ایده نشستی با شرکت همه تصمیم گیرندگان عالی دو کشور را مطرح ساخت. او در نامه اش خطاب به رفسنجانی می نویسد: «شرکت چنین مقاماتی در مذاکرات توافق، از نظر روان شناختی و اخلاقی آن ها را مقید به اجرا و پایبندی به توافقنامه می نماید و مانع تأثیر گذاری حوادث بعدی بر فرایند صلح می گردد.».

مخالفت ایران باپیشنهاد اجلاس صدام

هاشمی رفسنجانی با نشستی در این سطح موافق نبود، لذا پیشنهاد کرد که «ابتدا مذاکره توسط یک نماینده اعزامی از عراق صورت گیرد و ملاقات در سطح بالاتر زمانی مورد پذیرش قرار خواهد گرفت که به نتایج مشخصی که مبنای مراحل بعدی قرار گیرند، دست یافته باشیم.».

هاشمی رفسنجانی در پاسخ به صدام نه تنها ایده برگزاری یک اجلاس اولیه را رد کرد، بلکه تاکید کرده بود که حضرت آیت الله خامنه ای (رهبری)در هیچ گونه مذاکره ای در هیچ سطحی شرکت نخواهند کرد. با این وجود، وی به حاکم عراق اطمینان داد که «نمایندگان ایران تحت رهنمودهای مقام معظم رهبری عمل کرده و اگر رئیس جمهور ایران در مذاکرات شرکت کند قطعاً دارای اختیارات تام خواهد بود و تصمیمات یقیناً اجرا خواهد شد و شما نباید از بابت مسائلی که در نامه خود طرح کرده اید، نگران باشید.».

پاسخ ایران به نامه  18 ژوئن صدام

رئیس جمهور وقت ایران در نامه 18 ژوئن خود خطاب به صدام اعلام کرد: «ما راه صلح را به مذاکرات مستقیم محدود نخواهیم کرد و راه های دیگر از جمله مسیری (راه حل سازمان ملل) را که قبلا طی شده است، مسدود نمی کنیم.».

محتوای نامه های اولیه مبادله شده بین هاشمی رفسنجانی و صدام به کلیاتی از قبیل مسائل رویه ای، طرح ادعاهای ایدئولوژیکی و بیان مواضع بسیار کلی محدود می شد. فقط در نامه 30 جولای صدام برای اولین بار به طرح دقیق یک پیشنهاد پرداخته بود.

دو2روزبعدازحمله عراق به کویت

دو روز بعد، حمله به کویت صورت گرفت. با گذشت چهار ماه از مبادله نامه ها و آغاز مذاکرات در ژنو هیچ تحولی که حاکی از نزدیک شدن طرفین به توافق باشد، صورت نگرفته بود.

هاشمی رفسنجانی اظهار داشت که نتیجه ای که از مبادله نامه ها حاصل شده است صرفاً " نگارش نامه ها و تطویل مذاکرات " بوده است و تاکید بیشتر بر صورت قضیه بوده است تا محتوا. مذاکرات ژنو موفقیت چندانی در دستیابی به وجوه اشتراک بین دیدگاه های طرفین نداشته است.

                                    بی پاسخ گذاشتن نامه سوم صدام

رئیس جمهور ایران حتی به نامه سوم صدام در 16 جولای با پیشنهاد او مبنی بر اعزام یک نماینده شخصی به تهران، پاسخی نداد.

نامه (بی پاسخ)چهارم صدام به ایران /هاشمی

صدام پیشنهادات سی ام جولای خود را در نامه چهارم خطاب به هاشمی رفسنجانی بیان کرد. وی پیشنهاد برگزاری یک اجلاس سران را دوباره مطرح ساخته و در توجیه آن چنین عنوان کرد که یک موافقت نامه صلح از سویی باید تمامی مسائل مهم بین دو کشور را مورد توجه قرار دهد و از سوی دیگر هرگونه توافقی باید جزئی از یک کل تجزیه ناپذیر و مجموعه به هم پیوسته باشد به گونه ای که شکاف در هر بخش از آن رخنه در تمامی مواد آن به حساب آید.

وی پیشنهاد کرد که عقب نشینی نیروها به مرزهای بین المللی و مبادله اسرای جنگی در مدت دو ماه از تاریخ پذیرش نهایی یک موافقتنامه صلح صورت گیرد.

زبان به کارگرفته شده از سوی وی پیچیده است، ولی همان گونه که هاشمی رفسنجانی اشاره کرده است، از نرمش مواضع صدام در مورد اروند رود حکایت می کند.

صدام به ایران پیشنهاد کرد که حقوق کشتیرانی و ماهیگیری ایران و شکلی از اداره مشترک - نه حاکمیت - را به رسمیت بشناسد.

صدام که خود در رأس رژیمی بود که ارزشی برای قوانین و موافقتنامه های بین المللی قائل نبود، این بار می خواست موافقتنامه ای را با ایران بر پایه ملاحظات قانونی منعقد سازد. وی پیشنهاد کرد که موافقتنامه تنها پس از طی تمامی مراحل تصویب بر اساس قانون اساسی دو کشور از قابلیت اجرایی برخوردار باشد.

وی پیشنهاد کرد که طرفین موافقتنامه های خود را به رؤیت دبیر کل سازمان ملل برسانند و حتی پیشنهاد کرد که از یک مرجع بین المللی مثل شورای امنیت سازمان ملل به منظور تضمین اجرای موافقتنامه دعوت به عمل آید.

هاشمی رفسنجانی هرگز به نامه سی ام جولای صدام حسین پاسخ نداد و قبل از اینکه چنین کاری بکند، صدام به کویت حمله کرد.

واما نامه سرنوشت ساز صدام/یک روز بعدازحمله عراق به کویت

در سوم آگوست، یک روز پس از تهاجم، حاکم عراق نامه پنجم خود را به رئیس جمهوری ایران نوشت.

این نامه آشکارا نشان دهنده نگرانی عراق از احتمال همکاری ایران با گروه دشمنان عراق بود.

صدام ادعا می کرد که حمله عراق به کویت یک مسئله عربی است و ایران نباید در آن مداخله کند. وی به طور صریح و بی پرده به ایران در مورد مداخله در این بحران هشدار داد.

صدام با بدگمانی اظهار داشت که گزارشاتی در مورد فعالیت های سیاسی  هاشمی رفسنجانی و ملاقات هایش با فرماندهان نظامی ایران دریافت کرده است. وی(صدام) همچنین اظهار داشت که در صورتی که ایران غیر عاقلانه رفتار کند یا با پیشنهاد سی ام جولای وی موافقت نکند، ممکن است پیشنهاد خود را پس بگیرد!

پاسخ هاشمی به نامه پنچم

پاسخ هاشمی رفسنجانی در ۷ آگوست به این نامه و به پیشنهادات تفصیلی سی ام جولای صدام جالب است، زیرا مواردی را مطرح می کند که بیانگر موضع دائمی ایران در طول بحران کویت و حداقل تا قیام شیعیان در جنوب در فوریه - مارس ۱۹۹۱ را تشکیل می دهد.

*آگوست( نام دیگرماه اوت)مصادف بامرداد

از سویی رئیس جمهور وقت ایران خواهان ادامه مذاکرات بین ایران و عراق بود. او می دانست که موضع عراق در مورد اروند رود تا حدودی تغییر کرده است، اما پیشنهاد صدام همچنان برای ایران غیر قابل پذیرش بود.

بدین لحاظ هاشمی رفسنجانی می گوید: «پیشنهاد مشخص ما این است که قرارداد ۱۹۷۵ مبنای مذاکرات صلح قرار گیرد، زیرا بدون پایبندی به قراردادهای پیشین، خصوصاً پیمانی که حامل امضای شخص شماست، نمی توان به گفته های امروز اعتماد کرد.».

نامه ۱۴ آگوست صدام به عنوان تأییدی بر مواضع گذشته ایران تفسیر شد. روشن بود که این نامه از سوی ایران، حداقل در محیط داخلی و بین المللی چگونه تفسیر خواهد شد. هاشمی رفسنجانی در پاسخ این نامه خطاب به صدام آورده است که " اعلام شما مبنی بر پذیرش مجدد قرارداد ۱۹۷۵ راه را برای اجرای قطعنامه  ۵۹۸، حل مسائل در چارچوب آن و گذر از آتش بس موجود به یک صلح پایدار هموار می سازد."

عراق به سرعت خروج نیروهایش از خاک ایران را به اتمام رساند و مبادله سریع اسرای جنگی را آغاز کرد.

                                                     رایزنی های دیپلماتیک عراق وایران

بین ۱۴ آگوست تا پایان ماه مارس ایران میزبان چندین هیئت نمایندگی بلند پایه عراقی بود. "طارق عزیز" در اوایل سپتامبر از تهران دیدار کرد و "علی اکبر ولایتی"، وزیر امور خارجه ایران در ماه نوامبر دیدار او را پاسخ گفت. "عزت ابراهیم" به اتفاق "سعدون حمادی" در اوایل ژانویه در تهران بودند.

پیام محرمانه صدام به ایران(هاشمی رفسنجانی)

حمادی در اواخر ژانویه حامل پیام محرمانه ای از سوی صدام برای هاشمی رفسنجانی بود. دیدار مجدد حمادی از تهران در ماه فوریه صورت گرفت. طارق عزیز در مسیر رفت و برگشت خود به مسکو در اواسط فوریه در تهران توقف کرد.

در ششم مارس حمادی سفر اعلام نشده ای به مناطق مرزی ایران داشت. این سفر در بحبوحه قیام شیعیان جنوب عراق و ظاهراً با هدف ترغیب ایران به عدم حمایت از شورشیان صورت می گرفت. هر از چند گاهی مذاکراتی بین مقامات بلند پایه ایرانی و عراقی، شامل هاشمی رفسنجانی، ولایتی و حسن حبیبی، معاون اول رئیس جمهور صورت می گرفت.

این فرض که ایران از موفقیت عراق در حمله به کویت خرسند باشد، امری غیر قابل قبول بود. زیرا عراق در صورت بهره مندی از منابع نفتی و ثروت و بنادر کویت در خلیج فارس به یک تهدید عمده علیه امنیت ایران تبدیل می شد.

ایران هرگز در خواسته خود مبنی بر خروج بی قید و شرط عراق از کویت - حتی در شرایطی که این کشور در پی امضای یک پیمان صلح جامع با عراق بود - تردید نکرد. ایران تحریم ها را نقض نکرد و از قطعنامه های شورای امنیت سازمان ملل علیه عراق حمایت کرد. در عمل، ایران بدون آنکه ادعایی بکند همچون ایالات متحده و هم پیمانان او مرز خود را به روی عراق بست.

قیام شیعیان جنوب عراق در فوریه و مارس مناسبات بین دو کشور را بدتر کرد. شدت و وسعت این قیام نشان می داد که رهبران و نیروهای پیشرو آن بومی بوده و ایران نقشی در ترغیب یا هدایت آن بر عهده ندارد.

تا ظهور این قیام، محدودیت هایی علیه شیعیان عراق از سوی ایران اعمال می شد. در تمامی مدت بحران کویت و پس از شکست ارتش عراق روشن شد که ایران حرکت شیعیان جنوب عراق را تشویق و ترغیب نمی کند. به همین دلیل در دوران حیات امام خمینی(ره) مسئله ای به نام حکومت شیعه در بغداد مطرح نشد. البته "آیت الله محمد باقر حکیم"، رئیس وقت مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق که در ایران به سر می بُرد دارای مواضع استواری بود.

بنابراین، این میزان کمک با توجه به سرکوب وحشیانه قیام و هتک حرمت در کربلا و نجف امری قابل پیش بینی بود. تا پایان ماه مارس ۱۹۹۱ مناسبات دو کشور بار دیگر به تیرگی گرایید و تردیدهایی در طرفین نسبت به رفتار یکدیگر ایجاد شد. عراق ایران را متهم به دخالت در امور داخلی این کشور می کرد و از مقامات ایرانی می خواست تا خود را از این امر کنار بکشند.

شاید از ابتدای امر نیز محتوای نامه چهاردهم آگوست صدام حسین چیزی کمتر از آن بود که عموماً ادعا می شد. آنچه صدام در نامه بدان اشاره می کرد شاید بیش از آن چیزی بود که در عمل مایل به انجام بود.

پیشنهاد صدام در هر مورد با توقعات کاملاً غیر واقعی اش در هم آمیخته بود. وی انتظار داشت که ایران به مسئله تجاوز عراق به کویت به دیده اغماض بنگرد و بیشتر به خواسته اش در مورد حاکمیت مشترک بر شط بیندیشد نه به خطری که تجاوز عراق ممکن است ایجاد نماید.

سرانجام، شرایط حاصل از تجاوز عراق به کویت که منجر به نگارش نامه های صدام به هاشمی رفسنجانی شد، خود تهدیدات و موانع جدی در مسیر برقراری روابط ایران - عراق ایجاد کرد. قیام شیعیان جنوب عراق تنها یکی از حوادث بسیاری بود که بار دیگر اختلافات عمیق و پیچیده میان دو کشور را نمایان می ساخت.

صدام در آخرین نامه خود به هاشمی رفسنجانی نوشت:

«با این تصمیم ما، دیگر همه چیز روشن شده و بدین ترتیب همه آنچه را که می خواستید و بر آن تکیه می کردید تحقق می یابد» و این یعنی دست های صدام به نشانه تسلیم بالا رفت.

                                                       

                   چگونگی حمله عراق به کویت

به دنبال برقراری آتش بس در جنگ ایران و عراق در ۱۹ مرداد ۱۳۶۷ (۱۰ اوت  ۱۹۸۸) عراق عزم خود را جزم کرد تا قدرتمند‌ترین کشور در منطقه خلیج فارس شود و جایگاه برتری در میان کشورهای عربی منطقه بدست آورد. این جاه طلبی‌ها الحاق برخی از کشورهای منطقه چون کویت را طلب می‌کرد.

 به فاصله یک ماه بعد از برقراری آتش بس ایران و عراق، عراق،‌کویت را مورد تجاوز قرار داده و تا ۲۰ کیلومتری در داخل این کشور پیش روی کردند. البته این نیروها بعدا با فشارهای منطقه‌ای و بین‌المللی مجبور به عقب‌نشینی شدند. 

عراقی‌ها هر چند در برخی سال‌ها فقط درخواست واگذاری بخش‌هایی از خاک کویت را به عراق کرده‌اند، اما در نهایت هدف آنها الحاق کامل کویت به عراق بوده است. عراقی‌ها همواره امیدوار بوده‌اند که از طریق انضمام کویت به معضلات ژئوپلتیکی خود در منطقه خلیج فارس که بدون غلبه بر آنها، برخورداری از یک موقعیت برتر در خلیج فارس نمی‌توانست مطرح باشد فائق آیند. 

هنگامی که عراق در بامداد دوم اوت ۱۹۹۰ ( ۱۱ مرداد ۱۳۶۹ ) به کویت حمله کرد، به نظر نمی‌رسید در اندیشه یک توجیه صریح و منطقی برای عملکرد خود باشد، درگیری و اختلاف بین دو کشور از قبل روشن بود. علت اساسی این اختلاف در اعتراض اصولی عراق نسبت به موجودیت کشور کویت بود که از زمان انحلال امپراطوری عثمانی بوجود آمده بود. بحث فقط مربوط به اختلاف ارضی بین دو کشور نبود. مشکلات ناشی از قروض روز افزون عراق به کویت که به دنبال «جنگ مشترک» اعراب در برابر انقلاب اسلامی ایران پیش آمده بود در این زمان مسئله ساز شده بود و بهانه‌های لازم برای تهاجم عراق به کویت را فراهم آورد. هدف از این تهاجم در وهله اول کاملا روشن نبود. عراق عنوان می‌کرد که بنابر تقاضای «دولت آزاد و موقت» کویت وارد این کشور شده است. چند روز بعد تردیدها از بین رفت و زمامداران عراق رسما ادغام کلی و برگشت ناپذیر کویت به عراق را اعلام کردند. 

بهانه‌های عراق در قبال کویت هر چه که باشد، به هیچ وجه فتح مسلحانه این کشور را بنابر حقوق بین‌الملل توجیه نمی‌کند. وانگهی جامعه بین‌المللی در برابر این الحاق عکس‌العمل شدیدی نشان داد. 
                                     آمارقطعنامه درجنگ۴۲ روزه
در این اثنا ، در شورای امنیت سازمان ملل متحد در ظرف چهار ماه دوازده قطعنامه علیه عراق به تصویب رسید که در تاریخ ۴۶ ساله شورا رویدادی بی‌سابقه بود. قطعنامه‌های مذکور درخواست‌هایی را مطرح و شرایطط گوناگونی به عراق تحمیل کرد، از جمله خروج کامل و بی‌قید و شرط از کویت، با ادامه بحران و شروع جنگ و تحقق آتش بس و مسائل مترتب بر آن تعداد قطعنامه‌های شورای امنیت افزایش یافت به طوری که از ۲ اوت  ۱۹۹۰ تا ۱۱ اکتبر  ۱۹۹۱، بیست وسه قطعنامه در خصوص جنگ عراق و کویت به تصویب رسید. 

در ۲۸ فوریه، پس از حدود ۴۲ روز جنگ هوایی و فقط ۱۰۰ ساعت جنگ زمینی، رییس جمهور آمریکا با اعلام اینکه کویت آزاد شده، ارتش یک میلیون نفری عراقی به حد کافی تضعیف گردیده و سلاح‌های دارای قدرت تخریبب وسیع آن نابوده است، جنگ را خاتمه یافته تلقی کرد. /مرکزاسنادانقلاب اسلامی

صدام حسین، سرانجام در دوم آگوست سال ۱۹۹۰ مزد سال ها خدمت ویژه کویت به ارتش عراق را با حمله و اشغال خاک کویت پرداخت. وی در سخنرانی خود درباره علت اشغال کویت آن کشور را استان نوزدهم عراق نامید.
حکام وابسته کویت حتی برای لحظه ای در مقابل تجاوز صدام ایستادگی نکردند. امیر کویت با همان لباس خانگیش از ترس، سوار هواپیمای اختصاصی خود شد و به آمریکا گریخت.
 
این در حالی بود که ملت سلحشور ایران از خرد و کلان تا فرماندهان و مسئولین سیاسی، همگی در مقاومت علیه استکبار جهانی در جبهه های نبرد حق علیه باطل حضوری چشمگیر داشتند. وقتی کویت اشغال شد، صدام با همان لباس عربی تابستانی خویش مقابل دوربین ها ظاهر شد و به سؤالات خبرنگاران پاسخ داد.

صدام حسین :ایرانی ها«مرد»بودند،درجنگ 
یکی از خبرنگاران جرأت کرد و از وی دلیل پوشیدن لباس شخصی در این جنگ و تفاوت پوشیدن لباس نظامی در مقابل ایران را از وی پرسید.

صدام در جواب گفته بود ایرانی ها مرد بودند و من در مقابل چنین دشمن قدرتمندی باید لباس نظامی می پوشیدم.جام جم، ۲۰ مرداد ۱۳۹۲بنقل از(خبرگزاری دفاع مقدس)

واماوقتی که صدام را داشتند بر دار مجازات آویزان می‌کردند آخرین حرفش این بود که «علیکم بالفرس»می‌گفت «این ایرانی‌ها هستند که دارند من را اعدام می‌کنند» آمریکایی‌ها نیستند. من اینجا باید شجاعت آقای« نوری مالکی» را تحسین کنم چرا که صدام به دستور آقای نوری مالکی اعدام شد./خاطرات سرلشکررحیم صفوی(مشاور عالی فرمانده معظم کل قوا)

امدادهای الهی"دست غیب" درانقلاب اسلامی/معجزات انقلاب

ماجرای «سگی که موجب کشف بمب وکودتاشد»..مأموریت شن وباد درحادثه طبس»

امام راحل در سال ۱۳۶۵به من فرمودند : من از اوّلِ انقلاب دست قدرت الهی را در همه جریانهای این کشور دیده ام. بنده هم بعد از رحلت امام تا به امروز دست قدرت پروردگار را در همه جریانهای این کشور مشاهده کرده ام.

امدادهای الهی درانقلاب اسلامی بیانات رهبرانقلاب (آیت الله خامنه ای)درباره امدادهای غیبی درانقلاب اسلامی):در نهج البلاغه هست که: «فلما رأی اللَّه صدقنا»؛وقتی خدا صداقت ما را دید؛ دید ما راست می گوییم و به دنبال دنیا و پول و هوی و هوس نیستیم، «انزل بعدّونا الکیت و انزل علینا النّصر»؛ ما را پیروز کرد و دشمنان ما را سرکوب نمود.« بیانات در دیدار نمایندگان مجلس - ۷ خرداد ۱۳۸۲»

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:فَلَمّا رَاَی اللهُ صِدقَنا اَنزَلَ عَلَینَا النَّصرَ وَ اَنزَلَ بِعَدُوِّنَا الکَبت/خطبه ۵۶/وقتی ما صادقانه وارد میدان میشویم و حرکت میکنیم، خدای متعال نصرت را به ما قطعاً خواهد داد.

خداوند«امدادهای الهی» را بصورت «پیداوناپیدا» برای شکست نقشه های دشمن(برای پیروزی مؤمنان)می فرستد«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جَاءَتْکُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحًا وَجُنُودًا لَمْ تَرَوْهَا ۚ وَکَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرًا»آیه ۹ سوره احزاب

ترجمه:ای اهل ایمان، به یاد آرید نعمتی را که خدا به شما عطا کرد وقتی که لشکر بسیاری (از کافران) بر شما حمله‌ور شدند، پس ما بادی تند و سپاهی بسیار (از فرشتگان) که به چشم نمی‌دیدید فرستادیم، و خدا خود به اعمال شما بینا بود./پایان توضیحات.

آیت الله خامنه ای:اینکه خدا میگوید «إِنَّ اللهَ مَعَ الَّذینَ اتَّقَوا» -که من عرض میکنم اگر من و شما تقوا داشته باشیم خدا با ما است- این معیّت الهی و با ما بودنِ خدا، معنایش این است که میتوان دو نفر آدم (موسی وهارون)تنهایِ دست خالی را فرستاد به جنگ یک فرعون.همین حضرت موسی یک جای دیگر -مکرّر البتّه در قرآن هست،وقتی که کارشان به معارضه و رودررویی علنی(بافرعون) افتاد و بنی اسرائیل را جمع کرد که سحَر، [یعنی] صبحگاه خیلی زود یا نیمه شب، حرکت کردند به بیرون شهر که فرار کنند و بروند و از دست فرعون خلاص بشوند، صبح که شد و یک مقداری روز بالا آمد، جاسوس های فرعون خبر دادند که بنی اسرائیل شهر را خالی کرده اند و همه رفته اند؛ فرعون دستپاچه شد که اینها حالا میروند یک جای دیگر و یک هسته ای درست میکنند؛ گفت جمع بشوید(دستورتعقیبشان راداد ونیروهای فرعون رسیدند به آنها

واما«آب مأمورخدابود»

«آب»(روان) برای نیروهای حضرت موسی «جاده» شد وامابرای نیروهای فرعون «سیلاب».

آیت الله خامنه ای درادامه می گوید:آنها(مؤمنان) به اذن خدا در برابر دشمن ایستادند و همان طور که خداوند وعده داده است که: «و لینصرنّ الله من ینصره انّ الله لقوی عزیز»، از کمک و نصرت الهی برخوردار شدند.

آیت الله خامنه ای :بنده هم بعد از رحلت امام تا به امروز دست قدرت پروردگار را در همه جریانهای این کشور مشاهده کرده ام« بیانات در دیدار زائرین و مجاورین حرم مطهر رضوی - ۱ فروردین ۱۳۸۲» 

خدای متعال موسی و هارون را مأمور کرد که بروند به سراغ فرعون، خب خیلی کار عظیمی بود که دو نفر آدمِ تنها، بروند به مقابله و معارضه ی با یک قدرت عظیمِ آن روز؛ قدرت فرعونی یک قدرت بسیار عظیمی بود -از لحاظ سیاسی، از لحاظ اجتماعی، حتّی از لحاظ نفوذ در مردم، از لحاظ تأسیسات اداری، که تفاصیلی دارد قدرت فرعونی- یک چیز عجیبی بود فرعون؛ یک قدرت مستبدِ فعّال مایشاء؛ با آن همه امکانات؛

خدای متعال دو نفر را مأمور میکند که بروید شما با این آدم معارضه کنید و مبارزه کنید.

حضرت موسی عرض کرد پروردگارا! ممکن است برویم، ما را مثلاً بکشند، به قتل برسانند، کارمان نصفه کاره بماند -از کشتن نمیترسیدند، گفتند کار نصفه کاره میمانَد- قَالَ لَا تَخَافَا ۖ إِنَّنِی مَعَکُمَا أَسْمَعُ وَأَرَىٰ ﴿٤٦ طه) [خدا گفت] من با شما هستم. ببینید معیّت الهی این است: اِنَّنی مَعَکُما اَسْمَعُ وَ اَری. اینکه خدا میگوید «إِنَّ اللهَ مَعَ الَّذینَ اتَّقَوا» ﴿١٢٨نحل) -که من عرض میکنم اگر من و شما تقوا داشته باشیم خدا با ما است- این معیّت الهی و با ما بودنِ خدا، معنایش این است که میتوان دو نفر آدم تنهایِ دست خالی را فرستاد به جنگ یک فرعون.

همین حضرت موسی یک جای دیگر -مکرّر البتّه در قرآن هست، حالا یک جای دیگرش را من عرض میکنم- وقتی که کارشان به معارضه و رودررویی علنی(بافرعون) افتاد و بنی اسرائیل را جمع کرد که سحَر، [یعنی] صبحگاه خیلی زود یا نیمه شب، حرکت کردند به بیرون شهر که فرار کنند و بروند و از دست فرعون خلاص بشوند، صبح که شد و یک مقداری روز بالا آمد، جاسوسهای فرعون خبر دادند که بنی اسرائیل شهر را خالی کرده اند و همه رفته اند؛ فرعون دستپاچه شد که اینها حالا میروند یک جای دیگر و یک هسته ای درست میکنند؛ گفت جمع بشوید. لشکر را جمع کردند و پشت سر اینها راه افتادند؛ حالا چقدر فاصله شده من نمیدانم، شاید یک روز یا دو روز یا کمتر یا بیشتر فاصله شده که این لشکر راه افتاده است. خب، آنها(نیروهای حضرت موسی) پیاده داشتند بدون تجهیزات میرفتند -یک مشت مردم بودند؛ زن، مرد، بچّه- [امّا] اینها (نیروهای فرعون)با تجهیزات و سپاه و لشگر و اسب و همه چیز؛ طبعاً زود به آنها میرسیدند؛ به آنها [هم] رسیدند. اصحاب موسی از دور دیدند که وای! لشکر فرعون دارد می آید؛ دستپاچه شدند. در قرآن -سوره ی شعرا- میفرماید که «فَلَمّا تَرٓءَا الجَمعان»فَلَمَّا تَرَاءَى الْجَمْعَانِ قَالَ أَصْحَابُ مُوسَىٰ إِنَّا لَمُدْرَکُونَ ﴿٦١شعرا﴾ وقتی که دو گروه یعنی گروه حضرت موسی که جلو میرفتند و گروه فرعون که پشت سر می آمدند، همدیگر را از دور دیدند و این قدر به هم نزدیک شدند که میتوانستند یکدیگر را ببینند، قالَ اَصحـبُ موسیٓ اِنّا لَمُدرَکون؛ بنی اسرائیل که با موسی بودند، خوفشان برداشت، گفتند که یا موسی! الان به ما میرسند؛ «مُدرَکون» یعنی الان آنها میرسند، ما را میگیرند و قتل عام میکنند.

موسی چه جواب داد؟ حضرت موسی در جواب گفت: قالَ کَلّآ، هرگز چنین چیزی پیش نخواهد آمد؛ چرا؟ اِنَّ مَعِیَ رَبّی؛ معیّت این است. [گفت] خدا با من است، پروردگار من با من است؛ کَلّآ اِنَّ مَعِیَ رَبّی سَیَهدین.ببینید! معیّت الهی این قدر اهمّیّت دارد. اینکه میگویند: إِنَّ اللَّـهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوا وَّالَّذِینَ هُم مُّحْسِنُونَ ﴿١٢٨نحل﴾،این معیّت را باید قدر دانست.

آیت الله خامنه ای  بااستفاده ازاین آیات ،نتیجه می گیرد:اگر من و شما بتوانیم این معیّت الهی را حفظ کنیم، بدانید آمریکا که هیچ، اگر ده برابر قدرت آمریکا هم کسانی در دنیا نیرو داشته باشند، این نیرویی که خدا با او است، بر آنها غلبه خواهد کرد. « بیانات در دیدار بسیجیان - ۳ آذر ۱۳۹۵»

وعده های«نُصرت الهی»شروطی دارد

 خدای متعال چقدر وعده کرده است به مؤمنین؛ وعده ی نصرت، وعده ی هدایت، وعده ی تعلیم؛ «و اتّقوا اللَّه و یعلّمکم اللَّه»، وعده ی حفظ و صیانت، وعده ی کمک در امور دنیا؛ این همه خدای متعال به ما وعده کرده. البته این وعده ها مطلق نیست؛ شروطی دارد، شروطش هم خیلی شروط دشواری نیست، از دست ماها بر می آید. دلیلش هم این است که جاهائی که به این شروط عمل کردیم، خدای متعال به ما کمک کرد؛ نمونه اش جنگ تحمیلی. شما جوانهائی که دوران جنگ تحمیلی را درک نکردید، بدانید؛ آن روزی که جنگ تحمیلی شروع شد، همه ی صاحبنظران، همه ی تحلیلگران، همه ی نخبگان به طور قاطع میگفتند صدام در این جنگ پیروز است و ایران شکست خورده است؛ جز یک عده ی معدودی، آن کسانی که به نگاه اسلامی و ایمانی اعتقاد داشتند - نگاه امام به حوادث - آنها نه، آنها در دلشان امیدی بود؛ حالا کم یا زیاد؛ بعضی کورسوی امیدی بود، بعضی نه، دلشان روشن بود.

من این خاطره را بارها نقل کرده ام: در روزهای سوم چهارم جنگ بود، توی اتاق جنگ ستاد مشترک، همه جمع بودیم؛ بنده هم بودم، مسئولین کشور؛ رئیس جمهور، نخست وزیر - آن وقت رئیس جمهور بنی صدر بود، نخست وزیر هم مرحوم رجائی بود - چند نفری از نمایندگان مجلس و غیره، همه آنجا جمع بودیم، داشتیم بحث میکردیم، مشورت میکردیم. نظامی ها هم بودند. بعد یکی از نظامی ها آمد کنار من، گفت: این دوستان توی اتاق دیگر، یک کار خصوصی با شما دارند. من پا شدم رفتم پیش آنها.

مرحوم فکوری بود، مرحوم فلاحی بود - اینهائی که یادم است - دو سه نفر دیگر هم بودند. نشستیم، گفتیم: کارتان چیست؟ گفتند: ببینید آقا! - یک کاغذی در آوردند. این کاغذ را من عیناً الان دارم توی یادداشتها نگه داشته ام که خط آن برادران عزیز ما بود - هواپیماهای ما اینهاست؛ مثلاً F5 و F4 ، نمیدانم C ۱۳۰، چی، چی، انواع هواپیماهای نظامیِ ترابری و جنگی؛ هفت هشت ده نوع نوشته بودند. بعد نوشته بودند از این نوع هواپیما، مثلاً ما ده تا آماده ی به کار داریم که تا فلان روز آمادگی اش تمام میشود. اینها قطعه های زودْتعویض دارند - در هواپیماها قطعه هائی هست که در هر بار پرواز یا دو بار پرواز باید عوض بشود - میگفتند ما این قطعه ها را نداریم. بنابراین مثلاً تا ظرف پنج روز یا ده روز این نوع هواپیما پایان میپذیرد؛ دیگر کأنه نداریم. تا دوازده روز این نوعِ دیگر تمام میشود؛ تا چهارده پانزده روز، این نوع دیگر تمام میشود. بیشترینش C ۱۳۰ بود. همین C ۱۳۰ هائی که حالا هم هست که حدود سی روز یا سی و یک روز گفتند که برای اینها امکان پرواز وجود دارد. یعنی جمهوری اسلامی بعد از سی و یک روز، مطلقاً وسیله ی پرنده ی هوائی نظامی - چه نظامی جنگی، چه نظامی پشتیبانی و ترابری - دیگر نخواهد داشت؛ خلاص!

گفتند: آقا! وضع جنگ ما این است؛ شما بروید به امام بگوئید.

آیت الله خامنه ای :من هم از شما چه پنهان، توی دلم یک قدری حقیقتاً خالی شد! گفتیم عجب، واقعاً هواپیما نباشد، چه کار کنیم! او دارد با هواپیماهای روسی مرتباً می آید. حالا خلبانهایش عرضه ی خلبانهای ما را نداشتند، اما حجم کار زیاد بود. همین طور پشت سر هم می آمدند؛ انواع کلاسهای گوناگون میگ داشتند.

گفتم خیلی خوب. کاغذ را گرفتم، بردم خدمت امام، جماران؛ گفتم: آقا! این آقایان فرماندهان ما هستند و ما دار و ندار نظامیمان دست اینهاست. اینها اینجوری میگویند؛ میگویند ما هواپیماهای جنگیمان تا حداکثر مثلاً پانزده شانزده روز دیگر

امام نگاهی کردند، گفتند:این حرفها چیست! شما بگوئید بروند بجنگند، خدا میرساند،

درست میکند، هیچ طور نمیشود. منطقاً حرف امام برای من قانع کننده نبود؛ چون امام که متخصص هواپیما نبود؛ اما به حقانیت امام و روشنائی دل او و حمایت خدا از او اعتقاد داشتم، میدانستم که خدای متعال این مرد را برای یک کار بزرگ برانگیخته و او را وا نخواهد گذاشت. این را عقیده داشتم. لذا دلم قرص شد، آمدم به اینها - حالا همان روز یا فردایش، یادم نیست - به آن فرماندهان-گفتم امام فرمودند که بروید همینها را هرچی میتوانید تعمیر کنید، درست کنید و اقدام کنید.

آقا فرمودند

آیت الله خامنه ای:همان هواپیماهای F5 و F4 و F14 و اینهائی که قرار بود بعد از پنج شش روز بکلی از کار بیفتد، هنوز دارد تو نیرو هوائی ما کار میکند!

۲۹ سال از سال ۱۳۵۹ میگذرد، هنوز دارند کار میکنند! البته تعدادی از آنها توی جنگ آسیب دیدند، ساقط شدند، تیر خوردند، بعضیشان از رده خارج شدند، اما از این طرف هم در قبال این ریزش، رویشی وجود داشت؛ مهندسین ما در دستگاه های ذی ربط توانستند قطعات درست کنند، خلأها را پر کنند و بعضی از قطعات را علی رغم تحریم، به کوری چشم آن تحریم کننده ها، از راه هائی وارد کنند و هواپیماها را سرپا نگه دارند. علاوه بر اینها، از آنها یاد بگیرند و ۲ نوع هواپیمای جنگی خودشان بسازند.

الان شما میدانید که در نیروی هوائی ما، دو نوع هواپیمای جنگی - البته عین آن هواپیماهای قبلیِ خود ما نیست، اما بالاخره از آنها استفاده کردند. مهندس است دیگر، نگاه میکند به کاری، تجربه می اندوزد، خودش طراحی میکند.

 هواپیمای ۲ کابینه ی برای آموزش و یک کابینه ی برای تهاجم نظامی، ساخته شده است. علاوه بر اینکه همانهائی هم که داشتیم، هنوز داریم و توی دستگاه های ما هست.

این، توکل به خداست؛ این، صدق وعده ی خداست. وقتی خدای متعال با تأکید فراوان و چندجانبه میفرماید: «وَلَیَنصُرَنَّ اللَّـهُ مَن یَنصُرُهُ ۗ إِنَّ اللَّـهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ ﴿٤٠»؛ بی گمان، بی تردید، حتماً و یقیناً خدای متعال نصرت میکند، یاری میکند کسانی را که او را، یعنی دین او را یاری کنند - وقتی خدا این را میگوید - من و شما هم میدانیم که داریم از دین خدا حمایت میکنیم، یاریِ دین خدا میکنیم. بنابراین، خاطرجمع باشید که خدا نصرت خواهد کرد. .« بیانات در دیدار اعضای دفتر رهبری و سپاه حفاظت ولی امر - ۵ مرداد ۱۳۸۸»

هزاران بار -درطول انقلاب-نصرت اللهی رادیدیم

بعد از آغاز جنگ تحمیلی هم ده ها بار - حالا اگر ریزهایش را بخواهیم حساب کنیم، بیش از این حرفها شاید بشود گفت؛ هزارها بار، اما حالا آن رقمهای درشت را آدم بخواهد حساب کند - ما نصرت الهی را دیدیم؛ کمک الهی را دیدیم. یکی اش همین «آمدن اُسرا »بود.

ما حدود پنجاه هزار اسیر پیش عراق داشتیم؛ پنجاه هزار. او هم یک خرده کمتر از این، در همین حدودها، اسیر دست ما داشت. منتها فرقش این بود که اسیرهائی که او پیش ما داشت، همه نظامی بودند، اسیرهائی که ما پیش او داشتیم، خیلی شان غیرنظامی بودند. توی همین بیابانها مردم را جمع کرده بودند، برده بودند.

«صدام» میخواست خیالش ازایران راحت باشد،برودبرای تصرف کشور «کویت»

تیر ۱۳۶۶(وقتی جنگ تمام شد)انتظارداشتیم تبادل اسرا ۳۰سال طول بکشد!اما صدام عجله داشت برای آزادی اسیران ما.

آیت الله خامنه ای:من وقتی که جنگ تمام شد، به نظرم رسید که پس گرفتن این اسیران از صدام، احتمالاً ۳۰ سال طول میکشد؛ ۳۰ سال! چون تبادل اسرا را در جنگهای معروف دیده بودیم دیگر. در جنگ بین الملل، جنگ ژاپن، بعد از گذشت بیست، ۳۰ سال، هنوز یک طرف مدعی بود که ما چند تا اسیر پیش شما داریم؛ او میگفت نداریم؛ چک چونه، بنشین برخیز؛ تا بالاخره به یک نتیجه ای میرسیدند. باید صد تا کنفرانس گذاشته بشود، نشست و برخاست بشود، تا ثابت کنیم که بله، فلان تعداد اسیر هنوز باقی اند؛ آن هم قطره چکانی.

«رفتارشناسی صدام حسین»ازدیدگاه رهبرانقلاب

«صدام »اینجوری بود دیگر؛ آدم بدقلق، بداخلاق، خبیث، موذی، هر وقت احساس قدرت کند، حتماً قدرت نمائی ای از خودش نشان بدهد؛ اینجور آدمی بود؛ «صدام» طبیعتش خیلی طبیعت پستِ «دنی» بود. آدمهای پست و دنی هرجا احساس قدرت بکنند، آنچنان «منتفخ»(ورم،شکم درد) میشوند که با آنها اصلاً نمیشود هیچ(معامله) مبادله کرد؛ هیچ.

(اما همین صدام شرور)آن وقتی که احساس ضعف میکنند، در مقابل یک قویتری قرار میگیرند، از مورچه خاکسارتر میشوند! .

دیدید دیگر؛ صدام به آمریکائی ها التماس میکرد. قبل از اینکه آمریکائی ها به عراق حمله کنند - این دفعه ی اخیر - التماس میکرد که بیائید با ما بسازید، همه مان علیه جمهوری اسلامی متحد بشویم. منتها شانسش نیامد دیگر که آمریکائی ها از او قبول کنند.

آیت الله خامنه ای(۵ مرداد ۱۳۸۸) :من میگفتم سی سال طول میکشد که اسرا آزاد بشوند. خدای متعال صحنه ای درست کرد و این احمق قضیه ی حمله اش به کویت پیش آمد، احساس کرد که اگر بخواهد با کویت بجنگد - البته جنگش با کویت به قصد تصرف کامل کویت بود - احتیاج دارد به اینکه از ایران خاطرش جمع باشد؛ این هم با بودن اسرا امکان پذیر نیست. اول نامه نوشت به رئیس جمهور وقت(هاشمی رفسنجانی) و به نحوی به بنده،

صدام درآزادی اسیران آنقدرعجله داشت که ماراغافلگیرشدیم.

رهبرانقلاب می گویند:چون از این طرف(ایران) جواب درستی نگرفت، -بعد-بنا کرد اسرا را خودش آزاد کردن، یکهو خبر شدیم که اسرا از مرز دارند می آیند؛ همین طور پشت سر هم گروه گروه آمدند، تا تمام شد.

آزادی -بدون دردوسر-اسرا»امدادهای غیبی بود.

آیت الله خامنه درپایان می گوید:این کار خدا بود، این نصرت الهی بود. و دیگر همین طور از این قضایا تا امروز. .« بیانات در دیدار اعضای دفتر رهبری و سپاه حفاظت ولی امر - ۵ مرداد ۱۳۸۸»

توضیح نگارنده-پیراسته فر:ویرایشهایی چون،پرانتز وتیتر وتصاویردربیانات رهبری،ازاینجانب است.

آیت الله هاشمی رفسنجانی

بترتیب-هاشمی رفسنجانی(فرمانده کل جنگ)،حسن روحانی(معاون هاشمی) ومحسن رضایی(فرمانده سپاه پاسداران)

توضیح مدیریت نگارنده-پیراسته فر:پنجمین و آخرین نامه «صدام حسین» به رئیس جموروقت(هاشمی رفسنجانی) در ساعت ۳۰ : ۱۰ صبح روز چهارشنبه، ۲۴ مرداد ۱۳۶۹ به وقت تهران از رادیو «صوت الجماهیر بغداد» قرائت شد،صدام خیلی عجله داشت که خیالش ازطرف ایران(حمله نکنه)راحت باشد که برودبه سرخدمت کویت وهدفش تصرف خزائن کویت بود،اوحتی منتظرنماندتاایران جواب مثبت به درخواست(تبادل اسرا)بپردازد،خودش یکطرفه اسرای ایران راآزادکرد وعقب نشینی ازخاک ایران را هم پذیرفت.

در این نامه صدام در عین اینکه جملات عوام فریبانه ای را به کار برده و انگار نه انگار که وحشیانه ترین جنایات را علیه دو ملت ایران و عراق انجام داده، تمام شرایط ایران برای برقراری صلح میان دو کشور از

جمله قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر، عقب نشینی نیروهای عراقی از اراضی اشغال شده ایران و آزادی اسیران ایرانی را می پذیرد.

متن نامه صدام  به هاشمی

بسم الله الرحمن الرحیم

«جناب آقای علی اکبر هاشمی رفسنجانی» رئیس جمهوری محترم اسلامی ایران

پس از اتکال بر خداوند متعال و به نیت از بین بردن تمامی موانعی که بر سر راه ایجاد روابط برادرانه میان تمام مسلمانان و از جمله برادران مسلمان ایران وجود دارد و به منظور فعال ساختن جدی و هماهنگ کردن برادران مؤمن جهت رویارویی با اشراری که می خواهند به مسلمانان و امت عرب ضربه بزنند و برای اینکه ایران و عراق را از تحریکات و بازی های قدرت های شرور بین المللی و وابستگان آنان در منطقه بازداریم و به منظور هماهنگی با روح اصولی که درروزیکشنبه، ۱۲ اوت ۱۹۹۰( ۲۱ مرداد ۱۳۶۹) به منظور ایجاد صلح دائمی و همه جانبه در منطقه اعلام کردیم و خواست ما از آن نامه برقراری صلح دائم و همه جانبه در منطقه بود و برای آن که از هرگونه بهانه ای که مانع از همکاری و موجب افکار بد شود، ممانعت کند و همچنین برای این که امکانات عراق، دور از صحنه رویارویی عظیم معطل نماند و به منظور به کار گرفتن آن ها در جهت اهدافی که مسلمانان و اعراب شرافتمند به حق بر آن توافق دارند و دوری جستن از تداخل سنگرها و کینه ها و بغض ها و برای آن که خیرخواهان راه خود را در بازگشت روابط عادی خواهند یافت، به عنوان ثمره مذاکرات از زمان نامه روزشنبه،۱۹۹۰.۰۴.۲۱( ۱ اردیبهشت ۱۳۶۹) ما، تا آخرین نامه شما درروزچهارشنبه، هشتم اوت ۱۹۹۰(۱۷ اَمرداد ۱۳۶۹)، به عنوان حل نهایی و روشنی که جای هیچ گونه ابهامی باقی نگذارد، تصمیمات زیر را اتخاذ کردیم:

۱ - موافقت با پیشنهاد شما که در نامه جوابیه مورخ هشتم اوت ۱۹۹۰ توسط «برزان ابراهیم تکریتی» نماینده ما در ژنو از آقای سیروس ناصری نماینده شما دریافت شد. پایه قرار دادن قرار داد ۱۹۷۵ به عنوان اصول منسجم با آنچه که در نامه روزدوشنبه، ۳۰ ژوئیه ۱۹۹۰( ۸مرداد ۱۳۶۹) به ویژه در مورد تبادل اسرا و بندهای ۶ و ۷ از قطعنامه ۵۹۸ آمده است.

۲ - بر اساس آنچه که در بند اول این نامه و آنچه که در نامه مورخ روزدوشنبه، ۳۰ ژوئیه ۱۹۹۰( ۸ اَمرداد ۱۳۶۹) آمده است، ما آماده ایم هیاتی را به تهران بفرستیم و یا هیاتی توسط شما به بغداد اعزام شود تا موافقتنامه ها را جهت امضا آماده کند.

۳ - به عنوان ابتکار حسن نیت، ما از روز جمعه هفدهم اوت ( ۲۶ مرداد ۱۳۶۹) نیروهای خود را از مرزهای شما فرا می خوانیم و تنها نیروهای سمبلیکی را به عنوان نگهبانان و پلیس مرزی باقی می گذاریم تا در شرایط طبیعی به وظایف روزمره خود عمل کنند.

۴ - کلیه اسرای جنگ با تمام تعداد بازداشت شدگان را فوراً از راه مرزهای زمینی از جمله «خانقین» و «قصر شیرین» و مناطقی که مورد توافق دو طرف خواهد بود، آزاد خواهیم کرد و ما اولین گام در این زمینه را روز جمعه هفدهم اوت ( ۲۶ مرداد ۱۳۶۹) برخواهیم داشت.

آقای رفسنجانی رئیس جمهور، با این تصمیم ما همه چیز روشن و تمام خواسته ها و مسائلی که بر آن تکیه می کردید، تحقق می یابد و چیزی نمانده است مگر آن که موافقتنامه ها آماده و امضا شود تا هر یک از ما جهت ورود به زندگی جدید، اشراف واضح داشته باشیم.

همکاری ما باید در سایه اصول اسلامی و احترام متقابل و دور کردن طرف هایی باشد که خواستار شر برای منطقه هستند و قصد دارند از آب گل آلود ماهی بگیرند و شاید با یکدیگر همکاری کردیم تا خلیج (ِفارس)، دریاچه صلح و امن و خالی از ناوگان و نیروهای خارجی باشد که بدخواه ما هستند. به علاوه همکاری در مسائل حیاتی دیگر- والله اکبر والحمدلله.

صدام حسین - رئیس جمهوری عراق - ٢٣ محرم ١٤١١ - ۱۴ اوت ۱۹۹۰ .»سه شنبه، ۲۳ اَمرداد ۱۳۶۹(٢٢ محرم ١٤١١)

توضیح نگارنده-پیراسته فر:محرم  درعراق یک روزعقبترازایران هست.

     چگونگی حمله عراق به کویت

به دنبال برقراری آتش بس در جنگ ایران و عراق در 19 مرداد 1367 (10 اوت 1988) عراق عزم خود را جزم کرد تا قدرتمند‌ترین کشور در منطقه خلیج فارس شود و جایگاه برتری در میان کشورهای عربی منطقه بدست آورد. این جاه طلبی‌ها الحاق برخی از کشورهای منطقه چون کویت را طلب می‌کرد.

 به فاصله یک ماه بعد از برقراری آتش بس ایران و عراق، عراق،‌کویت را مورد تجاوز قرار داده و تا 20 کیلومتری در داخل این کشور پیش روی کردند. البته این نیروها بعدا با فشارهای منطقه‌ای و بین‌المللی مجبور به عقب‌نشینی شدند. 

عراقی‌ها هر چند در برخی سال‌ها فقط درخواست واگذاری بخش‌هایی از خاک کویت را به عراق کرده‌اند، اما در نهایت هدف آنها الحاق کامل کویت به عراق بوده است. عراقی‌ها همواره امیدوار بوده‌اند که از طریق انضمام کویت به معضلات ژئوپلتیکی خود در منطقه خلیج فارس که بدون غلبه بر آنها، برخورداری از یک موقعیت برتر در خلیج فارس نمی‌توانست مطرح باشد فائق آیند. 
هنگامی که عراق در بامداد دوم اوت 1990 (11 مرداد 1369) به کویت حمله کرد، به نظر نمی‌رسید در اندیشه یک توجیه صریح و منطقی برای عملکرد خود باشد، درگیری و اختلاف بین دو کشور از قبل روشن بود. علت اساسی این اختلاف در اعتراض اصولی عراق نسبت به موجودیت کشور کویت بود که از زمان انحلال امپراطوری عثمانی بوجود آمده بود. بحث فقط مربوط به اختلاف ارضی بین دو کشور نبود. مشکلات ناشی از قروض روز افزون عراق به کویت که به دنبال «جنگ مشترک» اعراب در برابر انقلاب اسلامی ایران پیش آمده بود در این زمان مسئله ساز شده بود و بهانه‌های لازم برای تهاجم عراق به کویت را فراهم آورد. هدف از این تهاجم در وهله اول کاملا روشن نبود. عراق عنوان می‌کرد که بنابر تقاضای «دولت آزاد و موقت» کویت وارد این کشور شده است. چند روز بعد تردیدها از بین رفت و زمامداران عراق رسما ادغام کلی و برگشت ناپذیر کویت به عراق را اعلام کردند. 
بهانه‌های عراق در قبال کویت هر چه که باشد، به هیچ وجه فتح مسلحانه این کشور را بنابر حقوق بین‌الملل توجیه نمی‌کند. وانگهی جامعه بین‌المللی در برابر این الحاق عکس‌العمل شدیدی نشان داد. 
                                     آمارقطعنامه درجنگ42روزه
در این اثنا ، در شورای امنیت سازمان ملل متحد در ظرف چهار ماه دوازده قطعنامه علیه عراق به تصویب رسید که در تاریخ 46 ساله شورا رویدادی بی‌سابقه بود. قطعنامه‌های مذکور درخواست‌هایی را مطرح و شرایط گوناگونی به عراق تحمیل کرد، از جمله خروج کامل و بی‌قید و شرط از کویت، با ادامه بحران و شروع جنگ و تحقق آتش بس و مسائل مترتب بر آن تعداد قطعنامه‌های شورای امنیت افزایش یافت به طوری که از 2 اوت 1990 تا 11 اکتبر 1991، 23 قطعنامه در خصوص جنگ عراق و کویت به تصویب رسید. 
در 28 فوریه، پس از حدود 42 روز جنگ هوایی و فقط 100 ساعت جنگ زمینی، رییس جمهور آمریکا با اعلام اینکه کویت آزاد شده، ارتش یک میلیون نفری عراقی به حد کافی تضعیف گردیده و سلاح‌های دارای قدرت تخریب وسیع آن نابوده است، جنگ را خاتمه یافته تلقی کرد. /مرکزاسنادانقلاب اسلامی

                                                         ***

صدام حسین، سرانجام در دوم آگوست سال 1990 مزد سال ها خدمت ویژه کویت به ارتش عراق را با حمله و اشغال خاک کویت پرداخت. وی در سخنرانی خود درباره علت اشغال کویت آن کشور را استان نوزدهم عراق نامید.

ماجرای سحری دادن سرهنگ عراقی به اسرای ایرانی در موصل

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:نخستین اسرای جنگ تحمیلی ۲۶ مرداد ماه ۶۹ وارد کشور شدند.

٤٥ هزار رزمنده و غیرنظامی که طی ٨ سال جنگ عراق علیه ایران، به اسارت رژیم بعث درآمدند و حتی پس از امضای قطعنامه ٥٩٨ هم سال‌های جوانی خود را در اردوگاه‌های مفقودین و صلیب سرخ عراق گذراندند، مستحق عنوان «شهید زنده» هستند؛ مردانی که از دل جنگ به اسارت برده شدند و در اردوگاه‌هایی که فاقد هرگونه شرایط استاندارد نگهداری اسرای جنگی بود، گاه تا ١١ سال در اسارت زندگی کردند.

اسرا - جنگ تحمیلی ایران و عراق

از این تعداد اسیر ایرانی که پس از توافق دو جانبه ایران و عراق برای تبادل اسرای جنگی، به تدریج به وطن بازگشتند و از همان زمان، به عنوان «آزادگان جنگ» شناخته شدند، ١١ هزار اسیر بنا بر تایید مسوولان وقت صلیب سرخ، هنوز ، سرنوشتی نامعلوم دارند و خانواده‌هایشان همچنان چشم به راه این مفقودان هستند.

 نخستین مرحله تبادل اسرای ایران و عراق مربوط به آزادی اسرای مجروح و معلول و سالمند بود که طی سال‌های جنگ، حدود ٣٠٠ نفر از اسرای ایرانی مشمول این شرایط، آزاد شدند.

تنها دفعه‌ای که صدام به ایران دروغ نگفت 

مرحله دیگری از تبادل اسرا، سال ١٣٦٧ و پس از امضای قطعنامه ٥٩٨ بود اما آن چه امروز به نام «سالگرد بازگشت آزادگان» در متن تقویم جمهوری اسلامی ایران به ثبت رسیده، روز ٢٦ مرداد ١٣٦٩ است که بیشترین تعداد آزادگان ایران، پس از سال‌ها اسارت، در این روز پا به خاک وطن گذاشتند و این مرحله تا پایان مهر ١٣٦٩ ادامه یافت.

جزئیاتی کمتر شنیده‌شده درباره آزادی اسرای جنگ

در حالی که طی ٨ سال جنگ عراق علیه ایران، حدود ٦٨ هزار نفر از نیروهای عراقی توسط رزمندگان ایرانی به اسارت درآمدند که تمام این اسرا، درجه‌داران رژیم بعث بودند، در جمع اسرای ایرانی که در ٣٥ اردوگاه واقع در استان‌ها و شهرهای الانبار و صلاح الدین و بعقوبه و بغداد نگهداری می‌شدند، می‌شد از غیرنظامیانی همچون کشاورزان و دامداران و حتی کسبه ساکن شهرهای مرزی واقع در خطه جنوبی و غربی ایران هم بسیار سراغ گرفت.

اردوگاه ها:

1 - استان الانبار به مرکزیت شهر رمادی، در مرز اردن و سوریه قرار داردکه تعداد 16اردوگاه در این استان مستقربود آن هم در پادگان 14رمضان ارتش عراق که یکی از بزرگ‌ترین پادگان‌های خاورمیانه است. اولین اردوگاه در این پادگان به نام رمادی یک در سال اول جنگ تشکیل شد. این اردوگاه از 20بند تشکیل‌شده بود. هر بند هشت آسایشگاه داشت که در زمان‌های مختلف تعداد نفرات هر آسایشگاه از 50نفر تا 80نفر تغییر می‌کرد.

2 - استان نینوا به مرکزیت موصل هم مرز با سوریه است که چهار اردوگاه در آنجا بود؛ 10اردوگاه موصل یک، دو، سه و چهار که موصل سه کوچک‌ترین و موصل یک بزرگ‌ترین بودند. تعداد آسایشگاه‌های کل این اردوگاه‌ها 62 و تعداد نفرات هر آسایشگاه از 100تا 150نفر بودند. اسرای این استان توسط صلیب‌سرخ بازدید شده بودند.

3 - در اردوگاه‌های استان صلاح‌الدین به مرکزیت شهر تکریت (پس از سقوط صدام، سامرا مرکز این استان شد)تقریباً از همه ادیان و مذاهب موجود در ایران در میان اسرا وجود داشت. بیشترین دوران اسارت مربوط به دو نفر به نام‌های سرلشکر خلبان شهید حسین لشگری و محمد دبات به‌مدت بیش از 18سال بود و کمترین دوره اسارت عمدتاً 24‌ماه بود. گرچه استثنائاتی به‌صورت یکساله هم دیده می‌شد.

اردوگاه‌های رمادی تماماً در دوطبقه با حفاظ سیم خاردار حلقوی به عرض 20 و ارتفاع 20متر بودند. اردوگاه‌های موصل قلعه بوده که ارتفاع دیوارهای اطراف قلعه به 12متر می‌رسید. بعضی اسرا بخشی از آسمان را می‌دیدند. اردوگا‌ه‌های تکریت هم مانند رمادی بودند. ازدحام و شلوغی بیش از حد در خوابگاه‌ها، بدون نظافت و ادغام اسرایی که دارای عقاید مختلف بودند در خوابگاه‌های مشترک، گوشه‌ای از مصادیق نقض مقررات کنوانسیون سوم ژنو بودند که نمونه بارز آن حادثه اردوگاه موصل یک است که بعد از انتقال 500 اسیر از اردوگاه موصل و ادغام آنها در یک خوابگاه، منجر به بروز درگیری‌هایی شد که با تیراندازی نگهبانان اردوگاه که موجب شهادت چهاراسیر و مجروحیت چندین نفر شد.

نمایندگان صلیب سرخ طی دیدارهایشان از اردوگاه‌های اسیران ایرانی شواهد بسیاری از خشونت‌ها و بدرفتاری‌های جسمی مشاهده کرده بودند. آنان اذعان کرده بودند که بدون استثنا بر بدن اسیران ایرانی آثار کبودی مشاهده می‌شود و تعدادی از آنها به واسطه ضربات وارد شده بر سرهایشان بینایی و شنوایی خود را از دست داده‌اند. این کمیته اظهارنظر اسیران درباره انواع و اقسام شکنجه‌ها را تأیید و در گزارش سالانه در مه 1983 مقررات بی‌رحمانه و خشن در اردوگاه‌ها را به‌شدت محکوم کرد.

روایت اولین فرمانده سپاه از عهدشکنی صدام در تبادل اسراء

«اسیران را ساعت‌ها از دست‌ها و پاها بدون تماس بدن با زمین آویزان می‌کردند و در بعضی موارد دست و پای آنها را با میله آهنی به هم می‌بستند. مدت زمان آویزان کردن مختلف بود؛ بین پنج‌الی 10 ساعت و گاهی تا 36ساعت طول می‌کشید. این عمل در سلول‌های انفرادی به وسیله چنگک‌هایی که از سقف آویزان شده بود صورت می‌گرفت یا در بیرون بازداشتگاه نزدیک قسمت اداری انجام می‌شد و اسرا را به شکلی که در معرض آفتاب باشند می‌آویختند.

در موردی جالب، نماینده کمیته اینطور گزارش می‌دهد: «مسئولان و نگهبانان اردوگاه‌های عراقی به‌حدی در اعمال خودسرانه خود افراط می‌کردند که حتی در پاره‌ای موارد در حضور نمایندگان کمیته بین‌المللی صلیب سرخ، اسرای ایرانی را با کابل کتک می‌زدند».

کمیته بین‌المللی صلیب سرخ در گزارش تاریخ 17اردیبهشت 64 اعلام کرد: «کمیته بین‌المللی صلیب سرخ توانسته است با اطمینان اعلام کند که بسیاری از اسرای ایرانی عمداً از ابتدای جنگ توسط مقام‌های عراقی مخفی نگه داشته شده‌‌اند. کمیته نام صدها نفر از این اسیران را تهیه کرده است. این اسرا در محل‌هایی مخفی زندانی هستند که کمیته بین‌المللی صلیب سرخ هرگز نتوانسته به آنجا راه یابد»./پایان توضیحات نگارنده.آیت الله خامنه ای:امیدواریم ان شاءاللَّه خدای متعال دست کمک و هدایت خودش را همواره بر سر این ملت باقی بدارد؛ همچنان که امام در سال ۶۵ یک وقت به من فرمودند: من می بینم که در همه ی کارهای این کشور، دست قدرتی دارد کارها را پیش میبرد.

ان شاءاللَّه ما لایق و قابل باشیم که این دست قدرت، ما را رها نکند.

آیت الله خامنه ای برای استمراربهره مندی ازنصرت الهی می گوید: این طور هم نیست که خیال کنیم ما دیگر مورد لطف خدا هستیم و هر کاری هم کردیم، دست خدا همراه ما خواهد بود؛ نخیر، این دست قدرت گاهی هم مشت میشود و توی مغز انسان کوبیده میشود! اگر ملاحظه نکنیم، رعایت نکنیم، حدود خودمان را در نظر نگیریم و وظایفمان را بد انجام دهیم یا انجام ندهیم، دست قدرت به ما کمکی نخواهد کرد؛ ممکن است - پناه بر خدا - مخالف ما هم عمل کند. بنابراین اگر در راه او باشیم، ان شاءاللَّه خدای متعال به ما کمک خواهد کرد.« بیانات در دیدار اعضای ستاد برگزاری مراسم سالگرد ارتحال امام خمینی۱۰ خرداد ۱۳۸۴»

دست قدرت الهی و حمایت خدا بود. این شوخی نیست؛ یک واقعیت است.

آیت الله خامنه ای:امام خمینی از ته دل به این معنا(نصرت الهی) اعتقاد داشتند و ما از ایشان مکرر شنیده ایم.

آیت الله خامنه ای درادامه می گویند:یک وقت ایشان(امام خمینی) صریحاً به من فرمودند:«از اول انقلاب تا حالا، دست قدرتی را مشاهده میکنم که ما را پیش میبرد و کارها را اصلاح میکند

آیت الله خامنه ای با انتقاد تند و حکمرانانۀ امام خمینی چه کرد ...

آیت الله خامنه ای:امام راحل در سال ۱۳۶۵ به من فرمودندمن از اوّلِ انقلاب دست قدرت الهی را در همه جریانهای این کشور دیده ام. »

آیت الله خامنه ای در ادامه می گوید:  بنده هم بعد از رحلت امام تا به امروز دست قدرت پروردگار را در همه جریانهای این کشور مشاهده کرده ام« بیانات در دیدار زائرین و مجاورین حرم مطهر رضوی - ۱ فروردین ۱۳۸۲»حرم امام خمینی(ره) آماده برگزاری مراسم ارتحال است

:در یکی از تصمیم هایی که(امام خمینی) اتخاذ کرده بودند، عرض کردم تصمیمی که شما گرفتید، خیلی به نفع اسلام و جمهوری اسلامی تمام شد.

جزئیات مراسم ارتحال امام خمینی (ره) اعلام شد/ رهبر معظم انقلاب سخنران روز ۱۴ خرداد در حرم امام راحل

آیت الله خامنه ای نقل می کند که امام خمینی فرمودند: گمان نکنید این کاری که اتفاق افتاد، قبلاً آن را پیش بینی کرده بودم؛ این، کار خدا و کمک او بود. بعد (امام)فرمودند: از اول انقلاب تا کنون و در مراحل مختلف، گویی دست قدرتمندی هدایت ما را بر عهده دارد.

آیت خامنه ای درپایان می گویند:حقیقتاً انسان(امام) احساس می کند که دست قدرت پروردگار، ملت و مسؤولان ما را هدایت و کمک می کند.« بیانات در مراسم بیعت اقشار مختلف مردم - ۱۰ تیر ۱۳۶۸»

«امدادهای غیبی »ازدیدگاه شهیدمطهری

غیب یعنی نهان، پشت پرده، یعنی آن چیزهایی که از حواسّ ظاهری ما نهان است و پشت پرده ی محسوسات واقع شده است

در ادبیّات عرفانی ما از «غیب و نهان» و پشت پرده و اینکه راز نهان و پشت پرده و ما وراء ظاهری هست، زیاد سخن رفته و لطف و زیبایی خاصّی به آن داده است. 

حافظ می گوید:ز سرّ غیب کس آگاه نیست قصّه مخوان/کدام محرم دل ره در این حرم دارد.

ما از برون در شده مغرور صد فریب/تا خود درون پرده چه تدبیر می کنند

خیّام می گوید:اسرار ازل را نه تو دانی و نه من/وین خطّ معمّا نه تو خوانی و نه من.

هست از پس پرده گفتگوی من و تو/چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من.

غیب یعنی نهان، پس پرده. این« پرده» چیست؟ چگونه پرده ای است که جلو چشم ما کشیده شده که نمی توانیم ببینیم؟ آیا واقعاً پرده ای وجود دارد که باید پس برود تا ببینیم، یا اینکه این تعبیرات کنایه از حقایق دیگری است؟ اتّفاقاً همین تعبیر «پرده» در خود قرآن کریم نیز آمده است. درباره ی اهل قیامت می فرماید:

فَکَشَفْنَا عَنکَ غِطَاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ ﴿٢٢ق)

امروز «پرده »را از جلوی تو برداشتیم، اینک دیده ی تو باز است و می توانی همه چیز را ببینی.

جمله ی معروفی منسوب است به حضرت امیر (ع) شرح ابن میثم :

لَوْ کُشِفَ الْغِطاءُ مَا ازْدَدْتُ یَقیناً./فرضاً «پرده »بر افتد بر یقین من افزوده نمی شود.

مسلّما این «پرده» از نوع مادّه و جسم نیست؛ این «پرده »جز حجاب محدودیّت حواسّ ما که تنها امور نسبی و محدود را درک می کند نمی باشد.

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن تَنصُرُوا اللَّـهَ یَنصُرْکُمْ وَیُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ ﴿٧محمد)

ای مؤمنان!اگر خدا را یاری کنید خداوند شما را یاری می کند و ثابت قدمتان می دارد.

ببینید یاری الهی را که مدد غیبی است مشروط می کند به یاری قبلی خدا یعنی به اینکه خدمت و عمل و مجاهدتی در راه خیر عموم صورت بگیرد و مخصوصاً در راه خدا باشد یعنی للّه و فی اللّه باشد؛ یعنی هم عمل و مجاهدت و کوشش شرط است و هم اخلاص و حسن نیّت.

وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا ۚ وَإِنَّ اللَّـهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ ﴿٦٩عنکبوت)

آنان که در راه ما کوشش و جدّیت به خرج می دهند ما راههای خود را به آنها ارائه می دهیم. خداوند با نیکوکاران است.

در این آیه﴿٦٩عنکبوت) نیز هم کوشش را و هم اینکه «در راه ما» باشد ذکر می کند،

هم «صرف نیروی بدنی و هم صرف نیروی روحی را شرط قرار می دهد» و در این صورت است که هدایت و روشنی باطنی به انسان داده می شود. می بینید که سخن از «مددهای گزاف و رایگان»(کتره ای) نیست.

حضرت علی (ع) جمله ی بسیار جالبی دارد در زمینه ی نصرتهای الهی و اینکه در چه شرایطی مددها و تأییدات غیبی می رسد. این جمله در نهج البلاغه است،

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر شهیدمطهری درکتاب امدادهای غیبی این داستان رانقل می کند:«آیت الله بروجردی »تصمیم به مسافرت ازقم به مشهدداشتند واما اصحابشان این کارراصلاح نمی دانستند.(تازه جراحی شده بود وهمچنین بخاطرملاحظات اجتماعی)وقتی آن مرجع بزگواراین موضوع رامتوجه شدندناراحت می شوند ومی گویند:

«من هفتاد سال از خداوند عمر گرفته ام و خداوند در این مدّت تفضّلاتی به من فرموده است که هیچ کدام از آنها تدبیر خود من نبوده است.

من در همه ی این مدّت کوشش داشته ام ببینم چه وظیفه ای دارم که به آن عمل کنم؛ حالا پس از هفتاد سال شایسته نیست خودم به فکر خودم باشم و برای شئونات شخصی خودم بیندیشم!، وبعدگفتنداین سفررامی روم» .

«استادمرتضی مطهری» درادامه می گوید:یک فرد در زندگی عملی خود اگر کوشش و اخلاص را توأماً داشته باشد خداوند او را از راههایی که خود آن فرد نمی داند تأیید می فرماید: إِن تَنصُرُوا اللَّـهَ یَنصُرْکُمْ وَیُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ ﴿٧محمد)شما اگر حقیقت را یاری کنید حقیقت به یاری شما می آید.

«غزالی »در کتاب «المنقذ من الضّلال »می نویسدکه بسیاری از معلومات بشر که مربوط به احتیاجات زندگی است ابتدا به صورت« الهام» صورت گرفته است. غزالی درباره ی وحی و نبوّت که بحث می کند می گوید کسی که در وحی و نبوّت شک می کند، یا در امکانش شک می کند یا در وقوعش و یا درباره ی شخص معیّن شک می کند که آیا وحی به او رسیده یا خیر. بعد می گوید بهترین دلیل امکان آن، وقوع آن است؛ زیرا بشر یک سلسله اطّلاعات درباره ی دواها و علاجها و درباره ی نجوم دارد که تصور نمی رود از طریق تجربه توانسته باشد آنها را به دست آورد، فقط باید گفت لطف الهی از طریق الهام بشر را هدایت کرده است.

خواجه نصیر الدین طوسی نیز درباره ی احتیاج به وحی و نبوّت که بحث می کند مدّعی می شود برخی صنایع را بشر از طریق الهام آموخته است./مجموعه آثار شهید مطهری . ج۳/امدادهای غیبی/پایان.

امام خمینی (س) - مراسم تنفیذ حکم ریاست جمهوری آیت الله خامنه ای ...

آیت الله خامنه ای:ایشان(امام خمینی) یک وقت در جریانی فرمودند: من از اول انقلاب احساس کرده ام که در همه ی مراحل، دست قدرتی به ما کمک می کند و ما را راهنمایی می نماید.

وآنگاه آیت الله خامنه ای تأکیدمی کند:واقعاً همین طور است.

آیت الله خامنه ای درادامه می گوید:البته خدای متعال، این دست قدرت را تصادفی و شانسی و بیهوده نمی فرستد؛ بلکه به عنوان پاداش یک مجاهدت و یک ازخودگذشتگی می فرستد.

آیت الله خامنه ای درتبیین امدادهای الهی می گوید:بااین نصرت خدا، قوانین تاریخ، به هم نخورده است. این طور نیست که کسی تصور کند آنچه پیش آمده، «کتره یی» بوده است. نه، آنچه پیش آمده، منطبق بر قواعد عالم است؛ منتها برطبق قوانین و قواعد مادّیِ شناخته شده نیست؛ بلکه عنصر معنوی در آن کار، مؤثر و کننده ی کار است«بیانات در دیدار کارگزاران نظام - ۱۴ آذر ۱۳۶۹»

توکل چیست؟

آیت الله خامنه ای:باید به خدای متعال توکّل کند. توکّل به خدا به معنای کار نکردن و عمل نکردن نیست؛ توکّل به خدا به این معناست که انسان کارهای لازم برای حفظ اقتدار، عزّت، استقلال و امنیت کشور را انجام دهد و پشت سر همه آنها هم خدای متعال و دست قدرت الهی را ببیند./بیانات در دیدار زائرین و مجاورین حرم مطهر رضوی - ۱ فروردین ۱۳۸۲»

ماجرای  عصر۲۱ بهمن ۱۳۵۷ 

آیت الله خامنه ای:روز ۲۱ بهمن ۱۳۵۷ که پایگاه‌های پلیس و مراکز دولتی یکی پس از دیگری به دست مردم سقوط می‌کرد، فرماندار نظامی تهران طی اعلامیه‌ای ساعات منع عبور و مرور را به ساعت ۴ بعد از ظهر افزایش داد و همزمان بختیار جلسه اضطراری شورای امنیت را تشکیل داد و فرمان اجرای کودتای طراحی شده از سوی هایزر را صادر کرد. از سوی دیگر امام خمینی(س) طی پیامی از مردم تهران خواست تا برای جلوگیری از توطئه در شرف وقوع به خیابان‌ها بریزند و حکومت نظامی را عملاً لغو کنند. سیل جمعیت زن و مرد و کودک و بزرگ به خیابان‌ها ریخته و مشغول سنگربندی شدند و با حضور شبانه‌روزی خود نقشه دشمن را نقش بر آب کردند. حضرت امام در پیام خویش به مشی مسالمت‌آمیز خویش در مبارزه اشاره کرده و تجاوز لشکر گارد به هوانیروز را محکوم و در صورت ادامه تجاوز به امکان اجازه جهاد مقدس اشاره کرده و به مردم به حفظ هوشیاری و حضور در صحنه تأکید کردند. (روزنگار زندگی و تاریخ سیاسی اجتماعی امام خمینی،ص ۴۲۷.)

اعلامیه امام خمینی

روز ۲۱ بهمن ۱۳۵۷ که پایگاه‌های پلیس و مراکز دولتی یکی پس از دیگری به دست مردم سقوط می‌کرد، فرماندار نظامی تهران طی اعلامیه‌ای ساعات منع عبور و مرور را به ساعت ۴ بعد از ظهر افزایش داد و همزمان بختیار جلسه اضطراری شورای امنیت را تشکیل داد و فرمان اجرای کودتای طراحی شده از سوی هایزر را صادر کرد. از سوی دیگر امام خمینی(س) طی پیامی از مردم تهران خواست تا برای جلوگیری از توطئه در شرف وقوع به خیابان‌ها بریزند و حکومت نظامی را عملاً لغو کنند. سیل جمعیت زن و مرد و کودک و بزرگ به خیابان‌ها ریخته و مشغول سنگربندی شدند و با حضور شبانه‌روزی خود نقشه دشمن را نقش بر آب کردند. حضرت امام در پیام خویش به مشی مسالمت‌آمیز خویش در مبارزه اشاره کرده و تجاوز لشکر گارد به هوانیروز را محکوم و در صورت ادامه تجاوز به امکان اجازه جهاد مقدس اشاره کرده و به مردم به حفظ هوشیاری و حضور در صحنه تأکید کردند. (روزنگار زندگی و تاریخ سیاسی اجتماعی امام خمینی،ص ۴۲۷.)

اعلامیه امام خمینی

ملت شجاع ایران! اهالى محترم تهران!

به طورى که مى‏دانید این جانب بنا دارم که مسائل ایران به طور مسالمت‏آمیز حل شود لکن دستگاه ظلم و ستم، چون خود را به حسب قانون محکوم مى‏بیند، دست به جنایت زده و در شهرهاى گرگان و گنبدکاووس به مردم شجاع مسلمان حمله کرده و کشتار نموده است؛ و در تهران لشکر گارد به طور ناگهانى به نیروى هوایى که به ملت پیوسته است حمله نموده؛ و نیروى هوایى به کمک مردم، شجاعانه آنان را شکست داده‏اند. من این تعرض غیر انسانى و عمل گارد را محکوم مى‏کنم. 

اینان با این برادرکشى مى‏خواهند دست اجانب را در کشور ما باز نگه دارند و چپاولگران را به موضع خود برگردانند. من با آنکه هنوز دستور جهاد مقدس نداده‏ام، و نیز مایلم تا مسالمت حفظ و قضایا موافق آراى ملت و موازین قانون عمل شود لکن نمى‏توانم تحمل این وحشیگریها را بکنم؛ و اخطار مى‏کنم که اگر دست از این برادرکشى برندارند و لشکر گارد به محل خودش برنگردد و از طرف مقامات ارتشى از این تعدیات جلوگیرى نشود، تصمیم آخر خود را به امید خدا مى‏گیرم و مسئولیت آن با متجاسرین و متجاوزین است. من از مردم شجاع تهران مى‏خواهم در صورتى که قواى متجاوز عقب‏نشینى کردند، با حفظ آمادگى و هوشیارى از خدعه دشمن، آرامش و نظم را حفظ کنند ولى مجهز و مهیا براى دفاع از اسلام و نوامیس مسلمین باشند. اعلامیه امروز حکومت نظامى، خدعه و خلاف شرع است و مردم به هیچ وجه به آن اعتنا نکنندبرادران و خواهران عزیزم! هراسى به خود راه ندهید که به خواست خداوند تعالى حق پیروز است. از خداوند تعالى پیروزى ملت اسلام را خواهانم. (صحیفه امام، ج۶، ص: ۱۲۱ و ۱۲۲)

سپهبد رحیمی(فرمانداری نظامی تهران ) در روز شنبه، ۲۱ بهمن ۱۳۵۷(١٢ ربیع الاول ١٣٩٩)- با صدور اعلامیه شماره ۴۰ خود که در ساعت ۱۴ از رادیو پخش شد، ساعات منع عبور و مرور را افزایش داد. به موجب این اعلامیه

از ساعت ٣۰ : ١۶تا ۰۵ بامداد رفت و آمد در تهران و حومه ممنوع شد. به گزارش خبرنگاران مطبوعات، در اندک زمانی پس از انتشار این اعلامیه شایع شد که اقدام مذکور به منظور جدایی انداختن بین مردم و آن گروه از پرسنل نیروی هوایی است که از شنبه شب با گروهی از واحدهای گارد جاویدان درگیرند. اعلامیه فرمانداری نظامی تهران نه تنها مردم را غافلگیر کرد بلکه خبرنگاران نیز که معمولاً قبل از دیگران در متن خبرها قرار می گیرند، حیرت زده شدند. هم زمان چهره شهر شتابزده و هیجان آلود شد. سرنشینان صدها اتومبیل با روشن کردن چراغ های خود و نصب اعلامیه بر پشت شیشه ها، ساعت جدید آغاز ممنوعیت رفت و آمد را به اطلاع دیگران می رساندند. کارکنان شرکت های خصوصی و گروه های مختلف مردم از محل کار خود بیرون ریختند. تا قبل از سپری شدن مهلت بتوانند به منزل برسند.

در ساعت ۴ بعداز ظهر روز ۲۱ بهمن ۱۳۵۷ یعنی ٣۰ دقیقه پیش از آغاز زمان اعلام شده برای منع عبور و مرور و برقراری حکومت نظامی، امام خمینی با انتشار اعلامیه ای خطاب به مردم اعلام داشتند: «من از مردم شجاع تهران می خواهم که در صورتی که قوای متجاوز عقب نشینی کردند، با حفظ آمادگی و هوشیاری از خدعه ی دشمن، آرامش و نظم را حفظ کنند ولی مجهز و مهیا برای دفاع از اسلام و نوامیس مسلمین باشند و اعلامیه امروز حکومت نظامی خدعه و خلاف شرع است و مردم به هیچ وجه به آن اعتنا نکنند.»

وقایع 21 بهمن ماه 1357

واکنش آیت الله طالقانی به اعلامیه امام مبنی بربی اعتنایی به دستورات حکومت نظامی

 حاج محمود مرتضایی‌فر(وزیرشعار)مکبرنمازجمعه تهران:

محمود مرتضایی فر درآیینه  تصاویر

مرتضایی‌فر نیز که خود در زمان تماس آیت‌الله طالقانی با امام خمینی در منزل آیت‌الله طالقانی حضور داشته و شاهد و شنونده مکالمه تلفنی امام وطالقانی بودمی گوید:

 «ما روز ۲۱ بهمن ۱۳۵۷ در منزل آیت‌الله طالقانی نشسته بودیم. به ایشان گفتند: «امام پیام داده که مردم در خانه‌های خود نمانند، بیرون بریزند و به حکومت نظامی اهمیت ندهند.»

آقای طالقانی گفت: امام مدت ۱۵ سال از ایران دور بوده‌اند و توجه ندارند که این دژخیمان رژیم چه بی‌رحم هستند. اگر مردم بیرون بریزند، همه را قتل عام می‌کنند؛ بنابراین صلاح در آن است که در منازل و خانه‌ها بنشینیم، ببینیم عاقبت کار چه می‌شود.

فیلم / سخنرانی آیت الله طالقانی در حمایت از امام خمینی (س)

بعد آقای طالقانی با امام حدود نیم ساعت تلفنی گفتگو کرد تا شاید امام را قانع کند که مردم را از خانه‌هایشان بیرون نیاورند. ما حرف‌های آقای طالقانی را شنیدیم که سعی داشت امام را هرطور شده، از تصمیم خود مبنی بر بیرون آمدن مردم از خانه‌ها و اهمیت ندادن به حکومت نظامی، منصرف نماید تا اینکه آقای طالقانی گوشی را گذاشت و در گوشه‌ای زانوانش را بغل گرفت و ساکت ماند. حتی سرش را روی زانوانش تکیه داد و به فکر فرو رفت.

ما با خود گفتیم حتماً امام حرفی زده و مثلاً به ایشان گفته شما دخالت نکنید و ...؛ بنابراین آقای طالقانی ناراحت شده است امّا چیزی نگفتیم تا اینکه ایشان یک دفعه سر از زانوانش برداشت و به حال طبیعی و عادی برگشت.

سؤال کردیم: «آقا چه شده؟ آیا امام به شما پرخاش کردند یا حرفی گفتند که شما ناراحت شدید؟»

آقای طالقانی گفت: «نه؛ نه؛ اصلاً مسأله این نیست. من اصرار کردم که امام اعلامیه‌هایش را پس بگیرد و امام هرچه می‌گفت، من قانع نمی‌شدم؛ در آخر فرمود: «آقای طالقانی! اصرار نکن! احتمال بده که این دستور از طرف امام زمان(عج) است

طالقانی درادامه گفتند:تا امام این جمله را گفت، من به خود لرزیدم و بی‌اختیار گوشی را گذاشتم و حالم دگرگون شد.

توضیح نگارنده-پیراسته فر:سرنوشت فرماندارنظامی تهران(سپهبدمهدی رحیمی):

دکترابراهیم یزدی :تیمسار رحیمی ، به عنوان فرماندار نظامی تهران ارشدترین افسر ارتش بود که توسط مردم در صبح روز ۲۲ بهمن در خیابان شناخته و بازداشت شد. به موجب آنچه که بعدا کسی که او را دستگیر و به مدرسه رفاه آورده بود برای من شرح داد، در حالی که وی با لباس مبدل در کنار خیابان سپه، حمله مردم به پادگان باغشاه را تماشا می‌کرده است، توسط یکی از افسران زیردستش، که با انقلابیون همکاری داشت و او هم با لباس غیرنظامی در میان مردم بود، مورد شناسایی قرار می‌گیرد و با کمک چند نفر وی را می‌گیرند و به مدرسه رفاه می‌آورند. وی در نیمه شب پنج شنبه ۲۶ بهمن ۱۳۵۷ در پشت بام مدرسه رفاه تیرباران شد.

سپهبدمهدی رحیمی ،متولد سال ۱۳۰۰ آخرین فرماندار نظامی تهران بعد از تیمسار اویسی بود.

فرماندارنظامی تهران ۲۲ بهمن دستگیرمی شود(درحالیکه هنوزحاکمیت داشت) ودر فیلم ، تیمسار مهدی رحیمی فرماندار نظامی تهران به سئوالات خبرنگار پاسخ می دهد. پس از آن، دکتر ابراهیم یزدی بصورت بازجویی با تیمسار رحیمی جروبحث می کند وسعی می کندکه اورامجاب کندکه دستورنیروهای ارتش به پادگان‌ها را بدهد که  موفق نمی‌شود.

وبعدخلخالی ورودمی کند،اوررسماًمحاکمه می کند وسرانجام سحرگاه ۲۷ بهمن ۱۳۵۷

 اوبهمراه ۳ژنرال عالیرتبه دیگر ( نعمتالله نصیری، منوچهر خسروداد و رضا ناجی) که در کشتار مردم مشارکت مستقیم داشتند، بر اساس حکم صادره دادگاه انقلاب، در پشت بام مدرسه رفاه تیرباران می شوند.

آیا شما هنوز به او(شاهنشاه) وفاداری؟
سپهبد رحیمی: بنده قسمی خوردم و چون قسم خوردم تا وقتی پادشاه مملکت هستند من به ایشان وفادارم.

مصاحبه خبرنگار روزنامه اطلاعات زمان دستگیری سپهبد مهدی رحیمی 

تیمسار چگونه دستگیر شدید؟

رحیمی: امروز ظهر (۲۲ بهمن) در حالی که به تنهایی در میدان سپه راه می رفتم چند نفر روی سرم ریختند و مرا دستگیر کردند و به اینجا آوردند. کمی هم اذیتم کردند و کتکم زدند ولی مهم نیست جوان بودند من بی گناه هستم و کاری نکرده ام من همیشه خدمت خدا را کرده ام و خدمتگذار مردم بوده ام.

جزئیات نخستین کنفرانس مطبوعاتی با سران دستگیر شده رژیم «پهلوی»
چرا پس از پیام امام خمینی که در آن شما و دیگر امرای ارتش را دعوت به پیوستن به مردم کرده بودند توجهی نکردید؟

من سرباز بودم و سوگند خورده بودم و باید به سوگند وفادار می ماندم من ضمن ستایش شخصیت امام خمینی در مسیری حرکت می کردم که در آن مسیر خود را موظف میدانستم آنچه را که در خدمت ارتش است انجام دهم ضمنا به این انقلاب هم بی اعتقاد نبودم و مطمئن هستم از این به بعد ایران پیشرفت خواهد کرد.

درباره وضع فعلی خود چگونه فکر می کنید؟

خوشحالم که اگر اسیر هستم اسیر دست مسلمانان هستم و حق و عدالت اجرا خواهد شد./پایان.

همسرتیمساررحیمی آنقدری که ازدکترابراهیم یزدی عصبانی است ازحاکم شرع(خلخالی )نیست!

خانم  منیژه سطوتی همسر سپهبد مهدی رحیمی فرماندار نظامی تهراندر برنامه ای در تلویزیون صدای آمریکا می گوید:آرزوداشتم دکترابراهیم یزدی محاکمه واعدام شود!

سی وپنج سالگی  پیروزی انقلاب
 اصرار امام  برای بازگشت به کشور در کوران حوادث، به واقع موضوعی شبیه معجزه الهی بود که در آن مقطع اتفاق افتاد.
رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام(آیت الله هاشمی رفسنجانی) در نطق آغازین جلسه مجمع تشخیص مصلحت نظام ضمن بیان خاطراتی از روزهای پیروزی انقلاب در بهمن۱۳۵۷ تاکید کرد: بازگشت امام (س) به کشور شبیه معجزه الهی بود که در آن مقطع اتفاق افتاد و دلهای مردم را آرام کرد./۱۲ بهمن ۱۳۹۲

​ازمنزل صادق قطب زاده»تونل»زده بودندتا بیت امام خمینی،که منتهی می شدبه حوض حیاط امام ،

درآنجا«بمب»جاسازی کرده بودند،برای انفجارات روز«کودتا»..واما یک «سگ»همه نقشه های آنهاراپنبه می کند/سگ مأمورخدابود وَلِلَّـهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ﴿٤و٧فتح﴾

ماجرای کشف بمب توسط یک سگ 

سرداراحمد کریم پور(مشاور سردارسلیمانی) مسئول کمیته چک و خنثی سپاه در دهه ۶۰ در یک گفتگو تلویزیونی از ماجرای کشف بمب گذاری توسط یک سگ در زیر خانه امام رحمت الله صحبت کرد.

بچه های کمیته طبق این نشانی هامی روندنگاه می کنند،می بینند،«سگ» روی تعدادی جعبه، پُرازمواد-تی ان تی(TNT)وسی وچهار(؟)نشسته.

که بعداًمامتوجه شدیم که اگر(کودتاچیان)نتوانستند،بیت حضرت امامرابمباران بکنند،این موادمنفجره راببرند زیرخانه امام،چون..

دراینجامجری سئوال می کند؟خودتان رفتید دیدید؟

 

که سردار کریم پورمی گوید:خودم رفتم،خودم رفتم دیدم.

رفتم درآشپزخانه امام ،همه جاراچک کردم،چون این قنات می آمددرحوض حضرت امام می ریخت ومن رفتم همه جارا گشتم وچک کردم .

ورفتم ازآن «تونل» به خانه قطب زاده رسیدم.

این تونل در عمق ۸متری زیرزمین حَفرشده بود.

امام خمینی:من یک کلمه باید با علما و فضلا و ائمه جماعات و سنخ روحانیت در سطح کشور صحبت کنم، یک کلمه هم با ملت. آن چیزى را که با آقایان روحانیون در میان مى‏‌گذارم این است که شما مى‏‌دانید که توطئه ‏ها از همه اطراف هست و رو به افزایش است، لکن از این توطئه‏‌هایى که منتهى به سلاح و قواى مسلح و اینها [مى‏‌شود] هیچ باکى نیست. آنها را خداى تبارک و تعالى همراهى مى‏‌کند چنانچه کرد و مى‏‌بینید. همین امروز هم یکى از علماى جماران آمد و قصه‌‏اى را نقل کرد که از آن قصه هم من فهمیدم که عنایت خدا با ماست.

امام خمینی:یک خانه‌‏اى را ظاهراً در شمیرانات، این آقایانى که در کمیته بودند و پاسدارها و اینها، به عنوان اینکه شنیده بودند اینجا قمارخانه است، رفته بودند به عنوان اینکه درِ این قمارخانه را ببندند، وقتى هم رفتند دیدند که بله بساط قمار و مشروبات و اینها هم هست.

امام خمینی می فرمایند:یکى از پاسدارها (احمدکریم پور)رفته است پشت آنجا که برود ببیند آنجا چه خبر است. یک سگى همچو حمله کرده به او که او را وادار کرده که برود در زیر زمین.

وقتى رفته در زیر زمین [دیده‏] یک مقدار زیادى اسلحه و امثال ذلک زیاد [هست‏]

ماجرای طبس 

آن روز «باد و شن »مأمور ( واقعه طبس۵ اردیبهشت ۵۹) بود، امروز هم در این قصه(کشف بمب) سگ مأمور بوده است که آقا را، این پاسبان(پاسدار) را ملزم کند که برود(بمب هارا) کشف بکند.

از این امور خوفى نداشته باشید. ملت ما هم از این امر خوف نداشته باشند. و حماقت مال اینهایى است که در عین حالى که دیدند که آن رأسشان با آن همه قدرت که در دست داشت بالفعل، و با آن همه پشتوانه‏‌هایى که از همه گروه‌هاى خارج و داخل داشت، در مقابل ملت و در مقابل تأیید خداى تبارک و تعالى از ملت ما، نتوانست کارى بکند.

حالا که آنها رفتند و رو به جهنمند، این عده بیچاره‏اى که براى خاطر یک دنیاى کمى، فانى، مى‌‏خواهند توطئه بکنند، و آن هم این طور توطئه‌‏اى که معلوم است که چنانچه موفق به کشفش هم نشده بودیم و قیام هم کرده بودند(کودتامی کردند)، خفه مى‏‌کردند آنها را(این مردم)، این خوفى ندارد. آن توطئه‌‏هایى که از اول نهضت، یعنى پیروزى ما، پیروزى شما شروع شده است و باز هم در کار است، آن را باید آقایان توجه به آن داشته باشند. (صحیفه امام، ج۱۳، ص:۹).


 آیت‌الله سیدکاظم شریعتمداری پذیرفت تا از نقشه کودتا پشتیبانی کند و سخنرانی‌ای در حمایت از آن ضبط کرد که قرار بود بعد از پیروزی کودتا از رادیو و تلویزیون پخش شود.