پیراسته فر

علمی،تحقیقی و تحلیلی

پیراسته فر

علمی،تحقیقی و تحلیلی

نقش" آخوندخراسانی "اعدام شیخ فضل الله نوری

«آخوند ملا محمدکاظم خراسانی»مرگ طبیعی از دنیا نرفت، بلکه «با زهر مامور نفوذیِ دولت روس مسموم شد» وباهمان زهر درگذشت،علت قتلش این بودکه تا مانع از سفرش از عراق به ایران و مشارکت در جنبش مشروطه ایران شوند.

متن حکم آخوند خراسانی : چون نوری(شیخ فضل الله) مُخل آسایش و مفسد است، تصرفش در امور حرام است

نقش «آخوند خراسانی» دراعدام «شیخ فضل الله نوری» 

سوء برداشت«تفسیر به رای» حُکم آخوند خراسانی توسط «حاکم شرع »دولت احمدشاه«شیخ‌ ابراهیم‌ زنجانی»

«ملامحمد کاظم خراسانی» ملقب به «آخوند خراسانی»فرزند«ملاحسین هراتی»

حُکم «ملامحمد کاظم خراسانی» ملقب به «آخوند خراسانی» از رهبران جنبش مشروطه در عصر« محمدعلی و احمد شاه قاجار» از سوی مشروطه خواهان تندرو به خصوص «قاضی شرع »(شیخ ابراهیم زنجانی ایلخانی) تفسیر به رای شد و با استناد به این حکم، فرمان قتل «شیخ فضل الله نوری» دیگر رهبر جنبش مشروطه صادر شد.

۲۰ آذر ماه صد و دهمین سالروز درگذشت مشکوک ملامحمد کاظم خراسانی ملقب به آخوند خراسانی در شهر نجف در سال ۱۲۹۰ است.

شیخ فضل‌الله نوری و مشروطه‌ی مشروعه

۱ -حاجی میرزا علی‌اکبر مجتهد بروجردی ۲- حاجی میرزا ابوالقاسم امام جمعه تهران  ۳- سید محمد طباطبایی  ۴ -شیخ فضل‌الله نوری.

آخوندخراسانی کیست؟

«محمدکاظم»ملقب به «آخوندخراسانی» در سال ۱۲۱۸ در عصر حکومت محمد شاه قاجار در شهر مشهد متولد شد. پدرش «ملا حسین هراتی»هم لباس روحانیت به تن داشت و تبلیغ دین می کرد و هم به تجارت ابریشم مشغول بود. او برای فروش ابریشم و متعلقاتش بین شهر هرات در غرب افغانستان و شهر مشهد در غرب ایران در رفت و آمد بود.

«ملا حسین هراتی» در یکی سفرهایش به کاشان سفر کرد و مدتی بعد ازدواج کرد. حاصل این ازدواج چهار پسر به نام های «نصراللّه، محمدرضا، غلامرضا و محمدکاظم »بود که «محمدکاظم» بعد از سکونت پدر در شهر مشهد به دنیا آمد.

با رسیدن محمدکاظم به سن خواندن و نوشتن، نزد پدرش «ملاحسین» قرآن و نهج البلاغه آموخت و در ۱۲ سالگی وارد حوزه علمیه مشهد شد و نزد اساتید این حوزه ادبیات عرب، منطق، فقه و اصول آموخت. او در ۱۸ سالگی ازدواج کرد.

مسافرت زیارتی «کربلا ونجف»یک سال و ۴ ماه طول کشید

شوق محمدکاظم به درس خواندن باعث شد چهار سال بعد همسر و تک فرزندش را به پدرش ملاحسین بسپارد و همراه کاروان زیارتی به نجف اشرف برود، اما این سفر یک سال و ۴ ماه طول کشید.

ماجرا از این قرار بود که محمدکاظم پس از خروج از مشهد در اواخر دی ۱۲۳۹ همراه کاروان زیارتی وارد سبزوار شد. او که وصف حکیم فرزانه و فیلسوف بزرگ ملاهادی سبزواری را در حوزه علمیه مشهد شنیده بود، از کاروان نجف جدا شد و سه ماهِ بهمن، اسفند و فروردین در حوزه علمیه سبزوار پای درس ملاهادی سبزواری نشست.

«محمدکاظم» اوائل اردیبهشت ۱۲۴۰ از سبزوار به تهران رفت و تا خرداد ۱۲۴۱ در مدرسه صدر پای درس ملاحسین خویی و میرزا ابوالحسن جلوه شرکت کرد. او تابستان ۱۲۴۱ مدرسه صدر را به قصد حوزه علمیه نجف ترک کرد و در این شهر پای درس شیخ مرتضی انصاری شوشتر معروف به شیخ انصاری، شیخ اعظم و خاتم الفقهاء و المجتهدین و «میرزا سید محمدحسن حسینی شیرازی »مشهور به «میرزای بزرگ »و «میرزای مجدد» حضور یافت.

«ملامحمد کاظم خراسانی» شدت علاقه اش به درس و تهذیب روح را اینگونه توضیح داد: «تنها خوراک من «فکر» بود ولی قانع نبودم. هیچ‏گاه نشد که گلایه کنم.« ۶ ساعت بیشتر نمی‏خوابیدم». شبها بیدار بودم با ستارگان دوست شده بودم. «خواب با شکم خالی بسیار مشکل شده بود.».

مرگ فرزند+مهاجرات خانواده

«محمدکاظم» شبها و روزها غرق در درس و تهذیب نفس بود که نامه‏‌ای تلخ به دستش رسید. نامه خبر از «مرگ تک فرزند خردسالش» داد. این اتفاق دلش را سوزاند و اشک از چشمانش جاری کرد.» نامه‏ ای به پدر نوشت و از او خواست خانواده اش را به نجف بیاورد» و ملاحسین(پدر) هم چنین کرد.

«محمدکاظم» و همسرش برای بار دوم تصمیم به بچه دار شدن گرفتند، اما این بار جنین قبل از تولد از دست رفت و مرده به دنیا آمد. این واقعه به همسر محمدکاظم بسیار سخت آمد و وی را مدتی افسرده کرد و با همان حال از دنیا رفت و او ماند و داغ همسر و دو فرزندش، اما تنها تسکین دل داغدارش، مولا امیرالمومنین ‏(ع) بود و حرم حضرتش.

او سالها بعد در دهه ۱۲۷۰ بار دیگر ازدواج کرد و صاحب پنج پسر به نام های مهدی، احمد، محمد، حسین و حسن و یک دختر به نام زهرا شد که از میان پسرانش میرزا مهدی، احمد و محمد در دفتر ایشان و مسائل سیاسی مربوط به پدر مشارکت فعال داشتند.

شیخ مرتضی انصاری

مباحثه آخوند و شیخ انصاری

«ملامحمد کاظم خراسانی» در کنار تحصیل بسیار شب‏ زنده‏ دار بود. بارها به کربلا  و به زیارت امام حسین (ع) رفت اما در یکی از این سفرها پس از زیارت، در درس آیت اللَه آخوند اردکانی شرکت کرد. آخوند اردکانی با استناد به یکی از نظرات شیخ مرتضی انصاری به آن اشکال وارد کرد. اشکال‌ها درست بود. محمدکاظم پس از برگشت به نجف و شرکت در درس شیخ انصاری، اشکال‌های اردکانی را به استاد گفت.

مباحثه«آخوند اردکانی»با«آخوند خراسانی»

شیخ انصاری یک اشکال را پذیرفت و اشکال دوم را رد کرد. محمدکاظم به دفاع از اشکال دوم اردکانی پرداخت و استاد دوباره پاسخ داد، اما محمدکاظم سخنان شیخ را قانع کننده ندانست و بار دیگر اشکال را با بیانی جدید بیان کرد. گفت و گو بین شاگرد و استاد به درازا کشید. صدها طلبه که در درس شیخ مرتضی شرکت داشتند، در شگفت بودند که چگونه طلبه‏‌ای ۲۳ ساله با کمتر از سه سال شاگردی شیخ مرتضی این گونه بدون ترس و با استدلالی قوی ایرادات استاد را بیان می کند.

توصیف این مباحثه علمی بین محمدکاظم و شیخ مرتضی انصاری بین طلاب نجف دهان به دهان شد. یکی از طلاب نجف در توصیف مواجهه علمی محمدکاظم با استادش به سایر طلاب حوزه علمیه نجف گفت: «این آخوند را ببینید که دارد گفتار آن آخوند (آخوند اردکانی) را تأیید می‏‌کند...» و از آن تاریخ که مصادف با سال ۱۲۴۱ بود محمدکاظم بین طلاب حوزه علمیه نجف به لقب «آخوند» معروف شد.

«آخوند» از اواسط سال ۱۲۳۹ تا سال ۱۲۵۲ بیش از ۱۳ سال در درس خارج فقه اساتید برجسته حوزه علمیه نجف شرکت کرد. او از سال ۱۲۴۰ تا ۱۲۴۳ که «شیخ مرتضی انصاری» درگذشت، بیش از دو سال شاگرد ایشان بود. پس از رحلت شیخ، محمدکاظم تا سال ۱۲۴۵ که «آیت الله سید علی شوشتری»(متوفی۱۲۸۳قمری) درگذشت پای درس ایشان نشست. بعد از آیت الله شوشتری تا سال ۱۲۵۲ در محضر «آیت الله شیخ راضی بن ‏محمد نجفی» (متوفای۱۳۲۵ ق) و «آیت الله سید مهدی مجتهد قزوینی»(متوفی ۱۲۱۰ قمری) درس خواند.

«میرزا سید محمدحسن حسینی شیرازی»  ملقب به« میرزای بزرگ»

«آخوند محمدکاظم» همزمان با تلمذ در حضور اساتید برجسته دهه ۱۲۴۰ و ۱۲۵۰، ۱۳ سال در درس« میرزا سید محمدحسن حسینی شیرازی» ملقب به« میرزای بزرگ» (صاحب فتوای تحریم تنباکو )در عصر ناصرالدین شاه در نجف اشرف شرکت کرد.

مباحثه آخوند و میرزای بزرگ

«میرزای بزرگ»(متوفی۱۲۳۰قمری) که تا سال ۱۲۵۳ در حوزه علمیه نجف تدریس می کرد در این سال به شهر «سامرا» رفت تا حوزه علمیه این شهر را فعال کند. همراه او بیشتر شاگردانش به سامرا رفتند، اما آخوند به توصیه میرزا در نجف ماند و به آموزش طلاب جوان پرداخت.

 

روزی« آخوندخراسانی» برای زیارت مرقد امام حسن عسکری و امام هادی (ع) به سامرا رفت و در درس استاد پیشین خود «میرزای شیرازی بزرگ »حضور یافت. او در همان جلسه «به نظریه میرزای شیرازی اشکال گرفت» و میرزا پاسخ داد. آخوند اشکال را با بیانی دیگر تکرار کرد و «میرزای شیرازی» بار دیگر پاسخ داد. مباحثه بین استاد و شاگرد ادامه یافت تا سرانجام« آخوندخراسانی به احترام استاد لب از ادامه مباحثه فرو بست».

اماروز بعد «میرزای شیرازی» قبل از آغاز درس  خطاب به شاگردانش کرد و گفت: «در بحث دیروز، حق با آخوند بود»

بدینطریق اندک اندک آوازه علمی آخوند در حوزه علمیه نجف پیچید و روز به روز بر شمار شاگردانش افزوده شد.

« آخوندخراسانی» یکی از مجتهدان و مدرسان مشهورِ نجف و یکی از ممتازترین شاگردان میرزای شیرازی و شیخ انصاری مورد احترام طلاب و علمای نجف و سامرا بود.

میرزای شیرازی قبل از مرگ مقام علمی او را به طلبه‏‌ها گوشزد کرد.

واما« آخوندخراسانی» نیز تا هنگامی که میرزای شیرازی زنده بود به احترام استاد بالای منبر نرفت و روی زمین به شاگردانش درس داد.

شدت استقبال شاگردان آخوند خراسانی از مجلس درس

شاگردان آخوندخراسانی

آخوند از موفق‏ترین استادان تاریخ حوزه‏‌های علمیه شیعه است که شمار شاگردانش را تا ۳۰۰۰ نفر نوشتند و صدها مجتهد در درس او تربیت شدند از جمله:

آیات عظام:«آسید ابوالحسن اصفهانی»، «شیخ ابوالقاسم(میرزا) قمی»، «سید ابوالقاسم کاشانی»، «میرزا احمد خراسانی»، «سید محمدتقی خوانساری»، «سید جمال ‏الدین گلپایگانی»، «شیخ محمدجواد بلاغی»، «سیدحسن مدرس»، «سیدحسین قمی»، «سید صدرالدین صدر»، «آقا ضیاء الدین عراقی»، «شیخ عبدالکریم حائری»، «سید عبدالله بهبهانی»، «سید عبدالهادی شیرازی»، «شیخ محمدعلی کاظمی»، «شیخ محمد حسین نائینی»،« شیخ آقا بزرگ تهرانی»، «حاج آقا حسین بروجردی» و« سید محمود شاهرودی».

در سفرنامه‌ای که در سال ۱۲۸۴ نوشته شده، تعداد شاگردانی که در «مسجد هندی» در درس خارج فقه آخوند شرکت داشتند ۶۰۰ – ۷۰۰ نفر و در درس خارج اصول فقه او در «مسجد طوسی» حدود ۱۰۰۰ نفر شرکت داشتند.

« آخوندخراسانی» در برگزاری جلسات درس بسیار جدی بود و با هیچ عذری درس خود را تعطیل نمی‌کرد حتی در شیوع بیماری وبا در شهر نجف که بیشتر درس‌های حوزه علمیه تعطیل شد، درس خود را حتی در روز درگذشت سه تن از نزدیکانش، تعطیل نکرد.

« آخوندخراسانی» درس فقه را به زبان فارسی و درس اصول فقه را به زبان عربی تدریس می کرد.

با درگذشت میرزای بزرگ(سیدمحمدحسن)، « آخوندخراسانی» ، برای پاسخ به استفتائات،با شاگردان میرزای شیرازی از جمله سیدابوالحسن اصفهانی، محمدحسین غروی اصفهانی، سیدحسن طباطبایی بروجردی، عبدالکریم حائری، آقا ضیا عراقی، آقا حسین قمی و میرزا محمدحسین نایینی، مجلس مشورتی می‌گذاشت.

«آخوند ملا محمدکاظم خراسانی» در مجلس خارج فقه

زندگی زاهدانه«آخوند ملا محمدکاظم خراسانی»

«آخوند ملا محمدکاظم خراسانی» از ابتدای جوانی تا آخر هر روز پیش از طلوع آفتاب به زیارت حضرت علی (ع) مشرف شد بعد از آن به مسجد هندی می‏‌رفت و درس می‏‌گفت. شبها پس از اقامه نماز جماعت در صحن حرم، برای برخی از شاگردان ممتازش در منزل خودش درس خصوصی داشت. نمازهای مستحبش حتی در سن پیری نیز ترک نشد.

یکی از همسایگان «آخوند ملا محمدکاظم خراسانی» تعریف کرد که «ناله سوزناک و صدای گریه آخوند در نیمه‏‌های شب، قلب هر سنگدلی را می‏‌لرزاند.»

 آخوند شیک پوش

«آخوند ملا محمدکاظم خراسانی»به تمیزی سر و وضع و لباس اهمیت فراوانی می‏‌داد. همراه سه فرزند که همگی آنها متأهّل بودند، در یک خانه زندگی می‏‌کرد. این چهار خانواده، چهار اتاق داشتند. روزی یکی از پسرانش از تنگی جا به پدر شکایت کرد. پدر گفت: اگر قرار باشد که خانه‏‌های این شهر را بین نیازمندان پخش کنند، به ما بیش از این نمی‏رسد.

شیخ فضل الله نوری

شیخ ابراهیم زنجانی(نفردوم ازراست)

ماجرای آخوند و شیخ فضل الله

۲۱ آذر ۱۲۸۴ شش سال قبل از درگذشت آخوند خراسانی،« احمدخان علاءالدوله» حاکم تهران در عصر مظفرالدین شاه برای کاهش قیمت قند و شکر دو نفر از تاجران خوشنام تهران را فلک کرد. با اطلاع کسبه و تجار، دکان‌ها و مغازه‌های بازار تعطیل شدند و صدها نفر از تجار و مردم در مسجد بازار تجمع کردند و دامنه اعتراضات رفته رفته به حرم عبدالعظیم حسنی و تحصن در این محل مذهبی گسترش یافت و «مهاجرت صغری» شکل گرفت.

انقلاب مشروطه و بازخوانی تفکرات روحانیت شیعه

بست نشینی علمادرشاه عبدالعظیم

آیات عظام «شیخ فضل الله نوری»، «سیدعبدالله بهبهانی» و «سیدمحمد طباطبایی» از پیش قراولان جنبش آزادی خواهی در ایران در زاویه مقدسه حرم، بست نشستند

 و خواسته‌هایشان مبنی بر برکناری حاکم تهران، برکناری «ژوزف نوز» مشهور به «موسیو نوز بلژیکی» وزیرکل گمرکات ایران، اجرای شریعت و تأسیس عدالتخانه را به اطلاع دربار رساندند.

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:در ۱۲ محرم۱۳۲۳(۲۸ اسفند ۱۲۸۳)این مردبلژیکی برای تمسخرعلمای ومراجع در میهمانی «بالماسکه»(مراسم جشن اروپایی)  لباس روحانیت به تن می کندوعکسش راهم منتشرمی کند

«آیت‌الله سید عبدالله بهبهانی»، به این ماجرا واکنش نشان داد. وی در کلاس‌های درس و بالای منبر از «توهین به مذهب» می‌گفت و خواستار برکناری« نوز» و «عین‌الدوله» شد.

«مظفرالدین شاه» و دربار یک ماه بعد تسلیم خواسته معترضان شدند و رهبران نهضتِ آزادی خواهی در میان استقبال باشکوه مردم شهر وارد تهران شدند.

با بازگشت علما و مردم از تحصن ری، «عین‌الدوله»(صدراعظم مظفرالدین شاه)،دستوردستگیری واعظان و منبری‌هایِ متحصن را صادر کرد.

به دنبال این دستگیری راهپیمای دیگری در تهران شکل گرفت که به درگیری تفنگداران دربار با مردم و شهادت طلبه ای به‌نام «عبدالحمید» منجر شد.

مردم جسد او را بر دست گرفته و با سینه‌زنی و عزاداری وارد مسجد بازار شدند و در مسجد تحصن کردند و فرمانده قوای تهران فرمان حمله صادر کرد و با این کار جمعی چند دهه نفره به شهادت رسیدند.

علمای مشروطه و صدها نفر از مردم تهران در اعتراض به این جنایت مظفرالدین شاه، برای تحصن به قم رفتند و «مهاجرت کُبری» را شکل دادند.

این اقدام مردم که همراهی مجتهد اول تهران یعنی «شیخ فضل‌الله نوری» را به‌همراه داشت موجی از قیام سراسری را در کشور به وجود آورد و موجب پیوستن مراجع سایر شهرها از جمله آقانجفی اصفهانی و ملاقربانعلی زنجانی به جمع متحصنان شد. از سوی دیگر روحانیون سایر شهرها نیز با ارسال تلگراف به قم حمایتشان را از آنان اعلام کردند.

حمایت مراجع نجف همچون «میرزای نائینی» و «آخوند خراسانی» نیز به دلیل حضور شیخ فضل‌الله در جمع متحصنان اتفاق افتاد.

این «بست نشینی» آغاز جریان اعتراضی و شکل گیری نهضت مشروطه شد که در نهایت موجب به کرسی نشستن خواسته مشروطه خواهان و امضای قانون مشروطه توسط مظفرالدین شاه در تاریخ ۱۳ مرداد ۱۲۸۸ و تاسیس مجلس شورای ملی شد.

شیخ فضل الله نوری اما یک بار دیگر برای بست نشینی و تحصن، به حرم حضرت عبدالعظیم حسنی پناه برد اما این بار در اعتراض به رفتار یاران مشروطه خواهش.

علت دشمنی مشروطه خواهان به «شیخ فضل الله نوری»

«شیخ فضل الله نوری» که قبل از فتح تهران به دست مشروطه خواهان و شکست محمدعلی شاه، «عَلَم مشروطه مشروعه» را بلند کرده بود و خواستار نظارت علما و مراجع دین بر قانون مشروطه مطابق شارع مقدس و اضافه کردن بندی به بندهای این قانون شده بود و به دربار «محمدعلی شاه» رفت و آمد پیدا کرده بود، رفته رفته مورد غضب مشروطه خواهان ملی گرا قرار گرفت و این عده به مرور علیه شیخ دسیسه کردند و به این کار تا آنجا ادامه دادند که موجب گسترش جو بدبینی علیه «شیخ فضل الله نوری» بین علمای طرفدار مشروطه یعنی آیات عظام «ملا محمدکاظم خراسانی (آخوند خراسانی)، سیدعبدالله بهبهانی و سیدمحمد طباطبایی شد»

شیخ فضل الله نیز در اعتراض به بی توجهی انقلابیون مشروطه خواه به اصلی ترین خواسته اش یعنی نظارت مراجع و علما بر مصوبات مجلس شورای ملی و اسلامی کردن مصوبات قانونی، همراه جمع زیادی از روحانیون و مردم عادی عازم حرم عبدالعظیم حسنی شد و در حرم مطهر تحصن کرد.

«آیت الله سیدعبدالله بهبهانی» و «آیت الله سیدمحمد طباطبایی» که از حامی مشروطه بودند و پس از فتح تهران به دست مشروطه خواهان، نفوذ قابل توجهی در مجلس شورای ملی و بدنه سیاسی و نخبگانی پیدا کرده بودند از این رفتار شیخ به شدت عصبانی شدند و به هر شکلی درصدد حل این چالش برآمدند. آنان به نمایندگی از مشروطه خواهان برای صحبت با شیخ و تشویق وی برای پایان دادن به تحصن، راهی شهر ری شدند.

دکتر«مهدی ملک زاده» نماینده مجلس شورای ملی(نویسنده کتاب تاریخ مشروطیت انقلاب ایران) و پسر ملک المتکلمین از سران نهضت مشروطه که در تاریخ پنجم تیر ۱۲۸۷ در جریان به توپ بستن مجلس توسط قزاق های تحت فرمان ولادیمیر پلاتونوویچ لیاخوف، هفتمین فرمانده روسی بریگاد قزاق ایران در باغ شاه بهارستان به شهادت رسید، در کتابش به روایت ماجرای اعدام شیخ فضل الله نوری پرداخت.

او در کتاب معروفش نوشت: «به دار آویختن حاجی شیخ فضل الله یکی از وقایع مهمی بود که در انقلاب مشروطیت ایران روی داد و اگر بگوییم که یکی از حوادث و اتفاقاتی بود که در قرون اخیر نظیر نداشت و یا نظیر آن به ندرت دیده شده بود، گزافه گویی نکرده و راه خلاف نپیموده ایم. ... اگر چه وی مرجع تقلید رسمی نبود ولی در پایتخت بالاترین مقام روحانیت را حائز بود و در ردیف بهبهانی و طباطبایی جای داشت. گفته می‌شود از حیث معلومات و تبحر در علوم دینی از همه همگنهایش برتری داشته و بسیار فهیم و باهوش بوده و در قدرت استدلال در میان طبقه خود نظیر نداشته.

«مهدی ملک زاده»نوشت: برخلاف «محمدعلی شاه» و صدر اعظمش« سعدالدوله» و جمعی از وزرا و درباریان و رجال مستبد، که نامردانه پس از آن همه جنایت و آدمکشی راه فرار را پیش گرفتند و به سفارت اجنبی که بزرگترین دشمن استقلال ایران بود، پناه بردند، «حاجی شیخ فضل الله» استقامت و شخصیت خودش را حفظ کرد و در خانه ماند و منتظر پیش آمد و تقدیرات شد..

حکم آخوندخراسانی برای شیخ فضل الله چه بود؟

زنجانی

در پایان دادگاه، «شیخ ابراهیم زنجانی ایلخانی» به پا می‌ایستد و می‌گوید: «جناب حاجی شیخ فضل الله بر طبق فتوا و حکم حجج اسلام نجف اشرف که سواد آن در همه ایران منتشر شده، مفسد فی الارض است و باید بر طبق قوانین اسلام با او همان معامله‌ای را که خداوند راجع به مفسدین فی الارض دستور داده، کرد

ملک زاده در کتابش تاکید کرد: «چنانکه گذشت یکی از دستاویزهای دادگاه برای اعدام شیخ فضل الله، فتوای علمای نجف به مفسد فی الارض بودن اوست و گفته‌اند که این فتوا در همه ایران منتشر شده است یعنی چیز محرمانه‌ای نبوده است اما هیچگاه چنین فتوایی از علمای نجف صادر نشد.

در حکمی که در روزنامه‌های سال ۱۲۸۶ شمسی یعنی حدود دو سال قبل از جلسه دادگاه به علمای سه گانه نجف نسبت داده شد صرفا حکم به افساد اوست و نه مفسد فی الارض.»

متن حکم منسوب به آخوند خراسانی این بود: «چون نوری(شیخ فضل الله) مُخلِ آسایش و مفسد است، تصرفش در امور حرام است

این فتوا -بر فرض صحت- به هیچ عنوان دال بر جواز قتل نیست.

به علاوه در حکمی دیگر، آخوند خراسانی نوشت: «مخالفینی که مباشر در اتلاف نفوس و اموال نبوده‌اند، عفو عمومی داده شود و چنانچه باز هم از افساد آنان اطمینانی نباشد، به محلی که اثری نداشته باشند تبعید شوند

البته انتشار این حکم پس از اعدام شیخ فضل الله بود، اما تاریخ وصول آن در تهران مشخص نیست.

از این حکم دانسته می‌شود که مفسدان مذکور قابل عفو هستند و اگر هم بخواهند به کارشان ادامه دهند، باید آنها را تبعید کرد. از این رو این دستاویز دادگاه، باطل بود.

رحلت آخوندخراسانی

«آخوند خراسانی »در سپیده دم روز سه شنبه ۲۰ آذر ماه ۱۲۹۰ شمسی، در شهر نجف وفات یافت و در همان روز در حرم مطهر حضرت علی(نجف) به خاک سپرده شد.

آخوند در وصیتی به فرزندانش نوشت: «از مرگ خویش نگران نیستم، چون به نزد کسی می‌روم که برای من از شما بهتر است. شـما نیز از مرگ من نگران نباشید، چون شما را به کسی می‌سپارم که برای شما از من بهتر است.»

مرگ«آخوند خراسانی » شهادت گونه بود

برخی مورخان بر این‌ عقیده‌ اند که او به مرگ طبیعی از دنیا نرفت، بلکه «با زهر مامور نفوذیِ دولت روس مسموم شد» و درگذشت تا مانع از سفر آخوند از عراق به ایران و مشارکت در جنبش مشروطه ایران شوند.

منابع:

فرهنگ جامع تاریخ ایران، ج‌۲، صص ۵۳۹

اعظام الوزاره، کتاب خاطرات من، ج۱، ص۴۱

ناظم الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، ۱۳۷۱ش، ص۳۲۲

ملک زاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران،ج ۶-۷، ص۱۲۵۷-۱۲۵۸

کفایة الاصول، محمد کاظم خراسانی، مقدّمه جواد شهرستانی، مؤسسه آل‏البیت لاحیاءالتراث

مرگی در نور، عبدالحسین مجید کفایی، کتابفروشی زوّار، ۱۳۵۹، ص ۱۴، ‏۲۱ - ۲۴، ۲۹، ۳۵، ۵۵

هاشم محیط مافی: مقدمات مشروطیت، ص ۳۵۷ – ۳۶۸. البتّه اصل این نوشته‌ها مربوط به کتاب خطی میرزا نصرالله مستوفی تفرشی است و محیط مافی، بدون ذکر منبع، مطالب را از آن کتاب اخذ کرده‌است. جهت توضیح بیش تر، ر.ک. محمد ترکمان: مکتوبات، اعلامیه‌ها،... ، ج ۲، ص ۱۳-۱۵

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:منبع این مقاله ازایسنااست.

نظر رهبر معظم انقلاب درباره مشروطه

رهبر انقلاب

چه شد که غربی‌ها، مشخصاً انگلیسی‌ها، در این مسأله[مشروطه] کامیاب شدند؛ از چه شگردی استفاده کردند که کامیاب شدند. در حالی که مردم که جمعیت اصلی هستند، می‌توانستند در اختیار علما باقی بمانند و اجازه داده نشود که شیخ فضل‌اللَّه جلو چشم همین مردم به دار کشیده شود؛ قاعده‌ی قضیه این بود. به نظر من مشکل کار از این‌جا پیش آمد که اینها توانستند یک عده‌ای از اعضای جبهه‌ی عدالت‌خواهی - یعنی همان اعضای دینی و عمدتاً علما - را فریب بدهند و حقیقت را برای اینها پوشیده نگه دارند و اختلاف ایجاد کنند. انسان وقتی به اظهاراتی که مرحوم« آسید عبداللَّه بهبهانی »و مرحوم «سید محمد طباطبایی» در مواجهه و مقابله‌ی با حرف‌های «شیخ فضل‌اللَّه نوری» و جناح ایشان داشته‌اند، نگاه می‌کند، این مسأله را درمی‌یابد که عمده‌ی حرف‌ها به همین است که این‌طور می‌گفته‌اند.

 

نظر آیت‌الله بهجت درباره شیخ فضل الله

مرحوم شیخ فضل‌الله نوری که از مخالفین مشروطه بود، از پیش خبر می‌داد که کشف حجاب از لوازم مشروطه است. آن مرحوم می‌دید که مقررات مشروطه به ظاهر اسلامی است، ولی از مصادر لاابالی و بلکه بی‌دین‌ (سفارت انگلیس) سرچشمه می‌گیرد و تأیید می‌شود. لذا به مشروطه‌خواهان گفته بود: مرا می‌کشند، شما را هم می‌کشند. در نهایت نیز چنین شد، آقا سید عبدالله بهبهانی رحمه‌الله را که طرف‌دار مشروطه بود، بدتر از مرحوم آقا شیخ فضل‌الله نوری از بین بردند و تیر باران کردند!