زندگینامه ابوعلی سینا(روزهاوزارت)شبهاکتابت
نام: «حسین بن عبدالله بن سینا»
لقب: شیخالرئیس(ابوعلی سینا)پور سینا
نام پدر:عبدالله
نام مادر:ستاره
ولادت: اول شهریور ۳۵۹ شمسی (۳۷۰ قمری)روستای(افشنه)بخارا
وفات : ۲ تیر ۴۱۶ (اول رمضان ۴۲۸)همدان
علت مرگ :بیماری قولنج
مدت عمر : ۵۸سال
شیخ الرئیس ابو علی حسین بن عبدالله بن حسن بن علی معروف به« ابن سینا» دوم صفر ۳۷۰(اول شهریور۳۵۹) در افشه در نزدیکی بخارا ( ازبکستان فعلی که قبلاًجزءایران بود) متولد شد.۷رمضان۴۲۸(۹تیر۴۱۶)درگذشت.
روزها وزارت(دربار)--شبهاکتابت(تولیدعلم)
ابن سینا توانست از پس کار وزارت فرمانروایان برآید و همیشه چه در حضرو چه در سفرهمراه آنان باشد و علاوه بر این به کار دانش و نوشتن نیز بپردازد.
میگویند که او شبها تا سحرگاهان به نوشتن کتاب و رساله میپرداخت .
ابن سینا از لحاظ نیروی ذهنی و تفکر بسیار نیرومند بود. اینکه او در هجده سالگی توانست تمامی دانشهای زمان خود را فراگیرد خود نشانگر نیروی ذهنی اوست.
پدرش اهل بلخ بود و در دوره فرمانروایی نوح بن منصور، پادشاه سامانی، کارگزار روستای خرمیثن شد. مادرش، ستاره، از مردم اَفشَنه - روستایی نزدیک خُرمیثَن - بود. پس از چند سال، خانواده عبدالله به بخارا رفت . ابوعلی در آنجا به آموختن زبان عربی و قرآن و ادبیات پرداخت. منطق و مقدمات ریاضی را، درخانه، نزد ابوعدالله ناتلی آموخت، اما در علوم طبیعی و پزشکی استادی نداشت و از راه خود آموزی این دانش ها را فرا گرفت. پس از اندک زمانی، در پزشکی چنان شهرت یافت که پزشکان مشهور به شاگردی نزد او می آمدند . وی در ده سالگی حافظ قرآن کریم شد و نزد ابوعبدلله ناتلی منطق و هندسه و نجوم آموخت . هفده ساله بود که برای درمان بیماری نوح بن منصور دعوت شد و او را درمان کرد. به پاداش این خدمت اجازه یافت تا در کتابخانه سلطنتی به مطالعه بپردازد.
« ابوعبید جوزجانی»یکی از شاگردان و نزدیکان او، در زندگینامه ابن سینا، از زبان او می نویسد: پدرم به دعوت یکی از داعیان اسماعیلیه به آن مذهب گروید. برادرم نیز این مذهب را پذیرفته بود. من بیشتر وقتها به بحث هایی که میان آنها در می گرفت گوش می دادم. آنچه آنها می گفتند درک می کردم، ولی دل من بر آن قرار نمی گرفت، هر چند که مرا نیز به آن کیش می خواندند . شاید یکی از عواملی که ابن سینا را به پژوهش درباره عقیده ها و اندیشه های گوناگون فلسفی و علمی علاقه مند کرد همین شیوه تربیت او در دوره خردسالی بود.
«حسین» در بیست و دو سالگی پدرش را از دست داد. در این هنگام، بر اثر ضعف دولت سامانی ، بخارا دچار آشفتگی شده بود. ابن سینا از بخارا به خوارزم رفت. خوارزم در آن زمان مرکز دانشمندان وپژوهشگران بود و امیران آن سرزمین که از خاندان مأمونیان بودند، دانشمندان را گرامی می داشتند. ابن سینا نیز از بزرگداشت و توجه آنها برخوردار شد.
اما خوارزم، پس از چندی ، به تصرف محمود غزنوی در آمد و دانشمندان از آنجا پراکنده شدند. بعضی از آنها به دعوت محمود به غزنه، پایتخت غزنویان، رفتند. ابن سینا که با خشونت محمود در سیاست و مذهب مخالف بود، دعوت او را نپذیرفت و از بیم جان از خوارزم گریخت.
پس از اقامت کوتاهی در چند شهر، به جرجان رفت. نوشتن کتاب « قانون » را دراین شهر آغاز کرد. یک سال بعد، از آنجا به ری و قزوین و آنگاه فرمانروای همدان(شمس الدوله دیلمی) که به بیماری قولنج مبتلابود، آوازه درمانگرجوان(ابن سینا)راشنیده بود،اورابه دربارخودطلبید،ابن سینااین دعوت رالبیک گفت وبه همدان عزیمت کرد.
ابن سینا ،ضمن درمان حاکم همدان به معاونت در کارهای سیاسی و اداری دیلمی نیزپرداخت،وازتألیف وتدریس نیزغافل نشد ،وی کتاب« شفا » دراین دوران نوشت.
پس از مرگ شمس الدوله(۴۱۲ق)،«سماءالدوله»جانشین وی شد واما کمتراز ۲سال بین حاکم وابن سینا مشکلی پیش آمد،واین مردعالم وسرکش نتوانست کارهای ناپسندحاکم جدیدراتحمل کند،آنگاه موردغضب «سماءالدوله» قرارگرفت که منجر به تحمل چهار ماه زندانی شد.
البته باحاکم قبلی نیرچندباراختلافاتی پیش آمده بود وامافرمانروای همدان بخاطربیماری خودوتخصص حکیم جوان ،وی راتحمل می کرد.
ازطرفی نابغه دوران ازمدتهاقصداصفهان راداشته وحتی حاکم همدان این روابط رامتوجه شده بود،حاکم اصفهان(علاءالدوله بن کاکویه)خیلی مایل بود«حکیم جوان»رادرخدمت داشته باشد،لشکری رابه همدان می فرستدوباحمله نیروهای «علاءالدوله»ابن سینا آزادمی شود وراهی اصفهان می شود(۴۱۴ق).
کتابهایی ابوعلی سیناکه درطول ۴ ماه زندان نوشته است:
۱-کتاب «قولنج»
۲-کتاب«حی بن یقظان» (زنده پسر بیدار)که کتابی است،تلفیقی ازعرفانی وفلسفی.
۳-بخشی از کتاب «دانشنامة علائی» ،قسمت( الهیات)رادرزندان نوشته است
ابن سینا در زندان نیزبیکارننشست،بلکه ازاین تهدیدبعنوان بهترین فرصت استفاده کرد،رساله ای عرفانی، به نام " حَی بن یَقظان " ، و رساله « قولنج»، و قسمتی از«دانشنامة علائی» ،بخش( الهیات)ردرزندان تألیف کرد.
بعدازمرگ ابوعلی سینا،شاگردش(ابوعبید جوزجانی)کارهای ناتمامش راتکمیل کرد.
ابو عبید جوزجانی ،بنقل ازاستادش می نویسد:
پدرم عبدالله از مردم بلخ بود در روزگار نوح پسر منصور سامانی به بخارا درآمد. بخارا در آن عهد از شهرهای بزرگ بود. پدرم کار دیوانی پیشه کرد و در روستای« خرمیثن» به کار گماشته شد. به نزدیکی آن روستا، روستای افشنه بود. در آنجا پدر من، مادرم را به همسری برگزید و وی را به عقد خویش درآورد.
نام مادرم ستاره بود من در ماه صفر سال ۳۷۰ از مادر زاده شدم. نام مرا حسین گذاشتند چندی بعد پدرم به بخارا نقل مکان کرد در آنجا بود که مرا به آموزگاران سپرد تا قرآن و ادب بیاموزم. دهمین سال عمر خود را به پایان میبردم که در قرآن و ادب تبحر پیدا کردم آنچنانکه آموزگارانم از دانستههای من شگفتی مینمودند.
در آن هنگام مردی به نام ابو عبدالله به بخارا آمد او از دانشهای روزگار خود چیزهایی میدانست پدرم او را به خانه آورد تا شاید بتوانم از وی دانش بیشتری بیاموزم وقتی که ناتل به خانه ما آمد من نزد آموزگاری به نام اسماعیل زاهد فقه میآموختم و بهترین شاگرد او بودم و در بحث و جدل که شیوه دانشمندان آن زمان بود تخصصی داشتم.
ناتلی به من منطق و هندسه آموخت و چون مرا در دانش اندوزی بسیار توانا دید به پدرم سفارش کرد که مبادا مرا جز به کسب علم به کاری دیگر وادار سازد و به من نیز تاکید کرد جز دانش آموزی شغل دیگر برنگزینم. من اندیشه خود را بدانچه ناتلی میگفت میگماشتم و در ذهنم به بررسی آن میپرداختم و آن را روشنتر و بهتر از آنچه استادم بود فرامیگرفتم تا اینکه منطق را نزد او به پایان رسانیدم و در این فن بر استاد خود برتری یافتم.
چون ناتلی از بخارا رفت من به تحقیق و مطالعه در علم الهی و طبیعی پرداختم اندکی بعد رغبتی در فراگرفتن علم طب در من پدیدار گشت. آنچه را پزشکان قدیم نوشته بودند همه را به دقت خواندم چون علم طب از علوم مشکل به شمار نمیرفت در کوتاهترین زمان در این رشته موفقیتهای بزرگ بدست آوردم تا آنجا که دانشمندان بزرگ علم طب به من روی آوردند و در نزد من به تحصیل اشتغال ورزیدند. من بیماران را درمان میکردم و در همان حال از علوم دیگر نیز غافل نبودم. منطق و فلسفه را دوباره به مطالعه گرفتم و به فلسفه بیشتر پرداختم و یک سال و نیم در این کار وقت صرف کردم. در این مدت کمتر شبی سپری شد که به بیداری نگذرانده باشم و کمتر روزی گذشت که جز به مطالعه به کار دیگری دست زده باشم.
بعد از آن به الهیات رو آوردم و به مطالعه کتاب ما بعد الطبیعه ارسطو اشتغال ورزیدم ولی چیزی از آن نمیفهمیدم و غرض مؤلف را از آن سخنان درنمییافتم از این رو دوباره از سر خواندم و چهل بار تکرار کردم چنانکه مطالب آن را حفظ کرده بودم اما به حقیقت آن پی نبردهبودم. چهره مقصود در حجاب ابهام بود و من از خویشتن ناامید میشدم و میگفتم مرا در این دانش راهی نیست... یک روز عصر از بازار کتابفروشان میگذشتم کتابفروش دوره گردی کتابی را در دست داشت و به دنبال خریدار میگشت به من الحاح کرد که آن را بخرم من آن را خریدم، اغراض مابعدالطبیعه نوشته ابو نصر فارابی، هنگامی که به در خانه رسیدم بیدرنگ به خواندن آن پرداختم و به حقیقت مابعدالطبیعه که همه آن را از بر داشتم پی بردم و دشواریهای آن بر من آسان گشت. از توفیق بزرگی که نصیبم شده بود بسیار شادمان شدم. فردای آن روز برای سپاس خداوند که در حل این مشکل مرا یاری فرمود. صدقه فراوان به درماندگان دادم. در این موقع سال ۳۸۷ بود و تازه ۱۷ سالگی را پشت سر نهاده بودم.
وقتی من وارد سال ۱۸ زندگی خود میشدم نوح پسر منصور سخت بیمار شد، اطباء از درمان وی درماندند و چون من در پزشکی آوازه و نام یافته بودم مرا به درگاه بردند و از نوح خواستند تا مرا به بالین خود فرا خواند. من نوح را درمان کردم و اجازه یافتم تا در کتابخانه او به مطالعه پردازم. کتابهای بسیاری در آنجا دیدم که اغلب مردم حتی نام آنها را نمیدانستند و من هم تا آن روز ندیده بودم. از مطالعه آنها بسیار سود جستم.
چندی پس از این ایام پدرم در گذشت و روزگار احوال مرا دگرگون ساخت من از بخارا به گرگانج خوارزم رفتم. چندی در آن دیار به عزت روزگار گذراندم نزد فرمانروای آنجا قربت پیدا کردم و به تالیف چند کتاب در آن شهر توفیق یافتم پیش از آن در بخارا نیز کتابهایی نوشته بودم. در این هنگام اوضاع جهان دگرگون شده بود ناچار من از گرگانج بیرون آمدم مدتی همچون آوارهای در شهرها میگشتم تا به گرگان رسیدم و از آنجا به دهستان رفتم و دوباره به گرگان بازگشتم و مدتی در آن شهر ماندم و کتابهایی تصنیف کردم. ابو عبید جوزجانی در گرگان به نزدم آمد.
ابو عبید جوزجانی گوید: این بود آنچه استادم از سرگذشت خود برایم حکایت کرد. چون من به خدمت او پیوستم تا پایان حیات با او بودم. بسیار چیزها از او فرا گرفتم و بسیاری از کتابهای او را تحریر کردم استادم پس از مدتی به ری رفت و به خدمت مجدالدوله از فرمانروایان دیلمی درآمد و وی را به بیماری سودا دچار شده بود درمان کرد و در آنجا به قزوین و از قزوین به همدان رفت و مدتی دراز در این شهر ماند و در همین شهر بود که استادم به وزارت شمسالدوله دیلمی فرمانروای همدان رسید. در همین اوقات استادم کتاب قانون را نوشت و تالیف کتاب عظیم شفا را به خواهش من آغاز کرد. چون شمس الدوله از جهان رفت و پسرش جانشین وی گردید استاد وزارت او را نپذیرفت و چندی بعد به او اتهام بستند که با فرمانروای اصفهان مکاتبه دارد و به همین دلیل به زندان گرفتار آمد ۴ ماه در زندان بسر برد و در زندان ۳ کتاب به رشته تحریر درآورد. پس از رهایی از زندان مدتی در همدان بود تا با جامه درویشان پنهانی از همدان بیرون رفت و به سوی اصفهان رهسپار گردید. من و برادرش و دو تن دیگر با وی همراه بودیم. پس از آنکه سختیهای بسیار کشیدیم به اصفهان در آمدیم. علاءالدوله فرمانروای اصفهان استادم را به گرمی پذیرفت و مقدم او را بسیار گرامی داشت و در سفر و حضر و به هنگام جنگ و صلح استاد را همراه و همنشین خود ساخت. استاد در این شهر کتاب شفاء را تکمیل کرد و به سال ۴۲۸ در سفری که به همراهی علاءالدوله به همدان میرفت، بیمار شد و در آن شهر در گذشت و هم در آن شهر به خاک سپرده شد.
ابنسینا در ادبیات فارسی نیز دستی قوی داشتهاست. بیش از ۲۰ اثر فارسی به او منسوب است که از میان آنها انتساب دانشنامه علائی و رساله نبض بدو مسلم است. آثار فارسی ابنسینا، مانند سایر نثرهای علمی زمان وی، با رعایت ایجاز و اختصار کامل نوشته شدهاست.
کتابهای مختلفی که درموضوعات مختلف نگارش شده ازابوعلی سینا بجای مانده است. این فهرست شامل شامل ۱۳۱ نوشته اصیل از ابن سینا و ۱۱۱ اثر منسوب به او است.
ابوعلی سینادراسکناس-تاجیکستان
فلسفه
شفا/ نجات/الاشارات والتنبیهات
ریاضیات
زاویه/ اقلیدس/الارتماطیقی/ علم هیئت/ المجسطی/جامع البدایع
طبیعی
ابطال احکام النجوم/ الاجرام العلویة واسباب البرق والرعد/ فضا/ النبات والحیوان
پزشکی
قانون /الادویة القلبیه/ دفع المضار الکلیه عن الابدان الانسانیه/قولنج/سیاسة البدن وفضائل الشراب / تشریح الاعضا/ الفصد/الاغذیه والادویه
کتاب قانون یک دایره المعارف پزشگی است که در ان تمام مبانی اصلی طب سنتی مورد بحث قرار کرفتهاست مانند :مبانی تشریح/اناتومی/ مبانی علامت شناسی/سمیولوجی/داروشناسی وداروسازی و نسخه نویسی/فارماکولوجی/وغیره.کتاب قانون در سال ۱۳۶۰ توسط مرحوم شرفکندی هژار از زبان عربی به زبان فارسی امروزی ترجمه شد وتوسط انتشارات سروش منتشرگردید وتاکنون چندین بار تجدید چاپ شدهاست. کتاب قانون در دانشگاههای اروپایی وامریکایی تادو قرن پیش مورد استفاده پزشگان بوده وبه اکثر زبانهای دنیا ترجمه شدهاست. وبعد از انجیل بیشترین چاپ را داشتهاست. افلاطون مغز و قلب و کبد رااز اعضای حیاتی بدن انسان ذکر کرده بود و لذا این اعضارا مثلث افلاطون /تریگونوم پلاطو/ مینامیدند.ابن سینااعلام نمود که دوام وبفائ نسل انسان وابسته به دستگاه تولید مثل است ولذا جمع چهار عضو مذکور را مربع ابن سینا/کوادرانگولا اویسینا / نامیدند.
ابوعلی سینا-یونسکو
دانش ابوعلی سینا درموسیقی
ابوعلی سینا تئوریدانی دارای دیدگاههای موسیقایی است. نخستین پایههای دانش هماهنگی(هارمونی) در موسیقی بودهاند. آثار موسیقایی ابن سینا روی هم رفته پنج اثر مهم اوست که در بخشهایی از آنها به موسیقی پرداخته شده عبارتنداز:
شفا/ جوامع علم موسیقی/ المدخل الی صناعة الموسیقی/ لواحق/ دانشنامه علایی/ نجات/ اقسام العلوم
اشعارمنتسب به ابوعلی سینا
ابن سینا در شعر نیز دستی داشته و اشعار زیادی به زبان عربی سرودهاست و حتی منظومههایی مثل قصیده ارجوزه در مسایل علمی ساختهاست. اشعاری نیز به زبان فارسی از او روایت کردهاند که برخی از آنها به نام دیگران نیز آمدهاست و با توجه به اسلوب و معانی آنها باید در انتساب این اشعار به ابن سینا تردید روا داشت. ما در اینجا، برای آشنایی مختصر با اشعار ابن سینا، گزیدهای از مستندترین آنها را میآوریم:
روزی ابن سینا را متهم به کفر می کنند. وی در پاسخ شعری می گوید:
کافر چو منی گزاف و آسان نبود، محکم تر از ایمان من ایمان نبود، در دهرچو من یکی و آن هم کافر، پس در همه دهر یک مسلمان نبود
***
شعری درمدح امبرالمؤمنین علی علیه السلام
بگردون ابرش از رحمت برآمد از دل دریا /که دریا شد از آن صحرا که صحرا شد از آن دریا
بخـار از دشت پیدا شد چو ترکان بخارایی /زتیر ترکشش سـوزد سر خـارا ز بُن خـارا
زبان بگشود سوسن چون بشیر از مژده ی یوسف /زحسرت چشم نرگس همچنان یعقوب شد نابینا
پی معجز ز شاخ گل برآمد بلبل از شادی /تجلی کرد بر هر شاخ گل صد معجز موسی
علیِّ عالیِ اعلا، ولیِ والی والا /وصی سیدِ بطحا به حکمش جمله مـا فیها
قوام جسم را جوهر، زمانی روح را رهبر /کلام نیک پیغمبر، ولیّ ایزد دانا
حدیثی خاطرم آمد که می فرمود پیغمبر /به اصحابش شب معراج سرّ لیلة الاسرا
بطاق آسمان چهارمین دیدم من از رحمت /هزاران مسجدی اندر درون مسجد اقصی
بهر مسجد هزاران طاق، بر هر طاق محرابی /بهر محراب دو صد منبر، به هر منبر علی پیدا
ز پیغمبر چو بشنیدند اصحاب این سخن گفتند /که دیشب با علی بودیم جمله جمع در یک جا
تبسم کرد سلمان، این سخن گفتا به پیغمبر /بغیر از خود ندیدم هیچکس در نزد آن مولا
اباذر گفت با سلمان به روح پاک پیغمبر /نشسته بودم اندر خدمتش در گوشه ای تنها
بگوش فاطمه خورد این سخن گفتا علی دیشب /که تا صبح از درون خانه پا ننهاد برون اصلا
که ناگه جبر ئیل از حق سلام آورد بر احمد /که ای مسند نشین بارگاه قرب اوادنی
اگر چه بر همه ظاهر شدم بر صورتی اما /ولیت از همه بگذشت، با ما بود در بالا
جنابش خالقی باشد که بر خلقش دو صد عالم /بهر عالم دو صد آدم بهر آدم دو صد حوا
بحکمش صد هزاران طور بر هر طور صد موسی /بهر موسی هزاران بیضه اندر بیضه صد عیسا
نه وصفش این چنین باشد که می گویند در عالم /زخندق جست و مرحب کشت اندر بیشه ی هیجا
علی سریست در وحدت که باشد سِر بی همتا /علی خلقی است در خلقت که باشد خلقتش یکتا
چو این اوصاف را بشنید از وصف کمال او / گرفت انگشت حیرت بر دهانش بوعلی سینا
***
از شیوه نگارش کتابهای علمی و فلسفی ابنسینا و اشعار عربی او که مشهورترین آنها قصیده عینیه روحیه است به خوبی میتوان توانایی و تسلط او در شاعری و سخنوری در ادبیات عرب را دریافت. اشعار فارسیای که به ابنسینا نسبت دادهاند، روی هم رفته ۲۲ قطعه و رباعی در ۶۵ بیت میشود، ولی در صحت انتساب آنها به وی تردید کردهاند.
شاگردان ابن سینا
ابن سینا علاوه بر آثار خود چند شاگرد نیز تربیت کرد که هر کدام دانشمند بزرگی در زمان خود شدند. از میا شاگردان او این چمد تن سرشناسترند:
بهمنیار بن مرزبان شاگرد بسیار معروف ابن سینا است که برخی از آثار او در دست است. وی از زردشتیات آذربایجان بود. یکی از کتابهای ابن سینا به نام المباحث بیشتر شامل جواب سؤالات او است.
ابوعبیدالله عبدالواحد بن محمد جوزجانی از سال ۴۰۳ هجری تا هنگام مرگ ابن سینا پیوسته در خدمت او بودهاست و پس از مرگ او به گردآوری و تألیف آثار او پرداخت. تبحر او در ریاضیات بود.
ابوعبدالله محمد بن احمد المعصومی یکی دیگر از شاگردان مشهور ابن سینا است که رسالةالعشق را ابن سینا به نام او نوشت.
ابومنصور طاهر اصفهانی نیز از شاگردان ابن سینا بود که مانند عبدالواحد جوزجانی در ریاضیات تبحر داشت.
***
افلوطین به عنوان پایه گذار مکتب نوافلاطونى در سال ٢۰۵ م به دنیا آمد و در اسکندریّه مصر به جمع فیلسوفان پیوست. تا چهل سالگى درس خواند و از چهل تا پنجاه سالگى تدریس کرد.
در ادامه بنابر اصرار شاگردان شروع به نوشتن کرد. نوشته هاى افلوطین را که جمعاً پنجاه و چهار رساله است، شاگردش فرفوریوس جمع آورى کرد و نام آنها را انئاد نامید. انئاد یعنى نه گانه، یعنى فرفوریوس این رساله ها را در شش جلد نُه تایى جمع آورى کرد. وقتى این کتاب به جهان اسلام وارد شد نام تاسوعات (نُه تایى) به خود گرفت. مهمتر از خود تاسوعات، شرحى بود بر سه جلد آخر تاسوعات که ترجمه عربى آن به نام اثولوجیا معروف است. اثولوجیا معرّب واژه یونانى ثِئولوگیا یا به زبان ساده تر تئولوژى است که به معناى الهیات یا خداشناسى است.
تأثیراندیشه فلوطین بر اسماعیلیه
کارل یاسپرس در کتاب فلوطین درباره نظام فکرى افلوطین مى نویسد: «ساختمان تمام فلسفه فلوطین حول محور چند موضوع دور مى زند: اول: برتر از هستى یا واحد. فراتر از وجود چیزى است که در اندیشه نمى گنجد و از این رو بیان شدنى نیست. این فراتر از وجود به نام واحد خوانده مى شود، ولى نه واحد عددى است و نه یکى در مقابل دیگرى و نه واحدى است از کثیر. زیرا اندیشیدن یک، بدون اندیشیدن کثرت حاصل نمى شود. از این رو درباره او باید با صفات سلبى سخن گفت. او نامتعین، بى شکل، بى چونى، بى چندى و عارى از هر صورت است». بنابراین واحدِ برتر از وجود، برتر از عقل و برتر از جهان معقول است. واحد اعجوبه اى است دست نیافتنى که درباره اش حتى نمى توانیم بگوییم: «هست»، وگرنه به او صفتى نسبت داده ایم. اگر به نام واحدش مى خوانیم تنها براى این است که مجبوریم در ضمن سخن اشاره اى به او بکنیم. او واحدتر از آن است که به عنوان واحد به او بیندیشى.
بعد از واحد (خدا، نخستین، او) که مبدأ همه اشیاء است، عقل وجود دارد. عقل اولین چیزى است که از او پدید آمده است. براى اینکه عقل از او صادر شود باید به معنایى خاص شبیه به او باشد. بنابراین خداوند در خود مى نگرد و این نگریستن تعقل است، عقل است، لذا نخستین جوهر صادر مى شود که شامل همه موجودات حقیقى است. این نظریه به نظریه فیض یا صدورمعروف است. بنابر نظر افلوطین عقل در رتبه دوم نظام هستى قرار دارد و چون عقل اندیشیدن است، بنابراین ایده را به عنوان خودِ خویش تعقل مى کند. از این اندیشیدن به طریق انبعاث یا انبجاس، روح یا نفس کلّى به وجود مى آید. روح در وسط قرار گرفته و در خویشتن خویش آرام و ساکن است و در عین کثرت مجموعه اى یگانه است که اشکال و صُوَر را مى بیند.
آن اشکال ایده نامیده مى شوند و صور اصلى همه هستى ها هستند. روح که خود مولود عقل است در حال نگرش به عقل، طبیعت و کیهان را پدید مى آورد. بنابراین روح، ربّ عالم طبیعت و عالَم گذران است، ولى خود غیرمادى است. طبیعت نیز نگرش دارد و با نگرش خود اشکال و صور گوناگون را به تقلید از ایده ها مى آفریند. طبیعت در یک حالت خلسه یا مثل عالم خواب این صور را مى آفریند، لذا آگاهى دقیقى از عملکرد خود ندارد. بنابراین در نگاه فلوطین جهان نه به دست خالقِ مرید داراى علم، بلکه به تقلید از ایده ها (صور و اشکال عالَم فوق زمان) ساخته شده است.
در دیدگاه فلوطین آنچه از واحد صادر مى شود نتیجه اى نخواسته است و آنان که مى گویند: «زمانى خالق متعال تصمیم گرفت که آن را پدید آورد» در اشتباهند.
کسانى که قائلند جهان را خداوند داراى اراده از عدم خلق کرد، در نگاه افلوطین در اشتباه هستند. عبارات فلوطین چنین است: «واحد روى در خود داشت و در خود مى نگریست و این نگرش، عقل است. عقل در آغاز یکى بود، ولى همچنان نمى ماند، بلکه به خاطر اندیشیدن، زیرا که عقل است، کثرت مى یابد. عقل گسترش مى یابد، چون مى خواهد بر همه چیز دست بیابد. پس از عقل، روح جهان است و پس از آن طبیعت. روح جهان در حال تماشاى صور اصلى در ایده هاى عقل، جهان را بى نقشه و بى تلاش پدید مى آورد».
در فلسفه فلوطین با تأثیرپذیرى از افلاطون، جهان محسوس تصویرى از جهان معقول است. شر و بدى حاصل ماده است و ماده ذاتاً بد است و باعث بدى روح نیز مى شود. ماده که هیچ گاه بدون صورت ظاهر نمى شود، روح را تاریک مى سازد و با فلسفه است که مى تواند از بند ماده رها شود و عروج کند و به مقام اصلى خود که عالم بالا است بازگردد. ***
مروری برزندگی پرفراز ونشیب ابوعلی سینا
درمان حاکم بخارا
*امیرنوح بن منصور سامانی (حاکم بخارا)به بیماری عضلانی مبتلا میشود که اورا زمینگیرمی کند،همه اطباء ازدرمانش عاجز می شوند ،ابوعلی سینا ادعا میکند که می تواند درمانش کند ،که به تجویز این دکترجوان درمان می شودوامیرهم ازاومیخواهد "درخواستی "داشته باشد،درخواست ابن سینا چیزی غیراز اختیارگرفتن کتابخانه سلطنتی نبود! که درجریان مطالعات ،پس ازمدتی کتابخانه طعمه حریق می شودوتوطئه علیه اوشروع می شود ودرهمین اثنا،پدراین طبیب فوت می کندوحاکم بخارا هم فوت می کند وشهردچارآشوب می شودوجان ابوعلی سینا بخطر می افتد واونیزبخارا را به قصد خوارزم ترک می کند.
*وزارت گرگانج ،مرکزخوارزم(ناحیه ای در ازبکستان کنونی)
شاه علی بن مأمون به واسطه وزیر دانشمندش"احمدبن محمدسهیلی "استقبال گرمی از دکتر جوان می کند و ازمقربان دربار محسوب می شود،که پس ازمدت کوتاهی دولت "شاه علی"سقوط می کند
*دعوت سلطان محمود غزنوی
ابوعلی سینا دعوت سلطان غزنوی را نمی پذیرد ومیداند که این عدم پذیرش مجازات سختی بدنبال دارد که بهمراه استاد خود "ابوسهل"که مردسالخوره ای بود ،نیشابورمی شوند.
دراین سفر طولانی وپرمشقت ،استادش فوت می کند واو واردشهر نیشابور می شود که ظاهراً قصداقامت دراین شهرراداشته است که روزی درمیدان شهر تجمعی را مشاهده میکند،ازروی کنجکاوی نزدیک می شود،متوجه می شودکه مأموران دربارسلطان غزنوی گوش میدهند که عکسی را نشان میدهند وازمردم میخواهند این شخص را شناسایی ومعرفی کنندتا جائزه بگیرند,عکس نمایش داده شده عکس خودش بوده است که بناچار فراررابرقرار ترجیح میدهد وراهی جرجان(گرگان) می شود .
*درمان خواهرزاده حاکم گرگان
قابوس بن وشمگیر حاکم گرگان ،همشیره زاده اش ،بیماری شدید افسردگی گرفته بوده که داروی هیچ پزشکی مؤثرواقع نشده بود که به ابوعلی سینا مراجعه ودرخواست حضوربربالین اومی کنند واو تشخیص میدهد که مرضش چیزی غیر از عشق به دختری نیست.
این درمانگری موجب محبوبیت بوعلی درپیش حاکم می شود ودردولت جاکم سمتی به اومحول می شود،که پس ازچندی مردم علیه قابوس شورش میکنند واورا بفتل می رسانند وابن سینا برای رهایی ازخطراحتمالی این شهر راترک می کند.
*درمان مادرشاه" ری"
مجدددوله "امیرری" بود اما چون کم سن وسال بود ،مادرش رتق وفتق امورحکومت را تدبیرمی کرد مجددالوله،بیماری مالخولیا مبتلابودوتنها طبیبی که توانست درمانش کند ابوعلی بودوبه تبع او ازمقربین دربارقرارگرفت واما پس ازمدتی مادر فوت می کند وکودتایی رخ می دهد که دولت سقوط می کند وپزشک جوان دوباره مهاجرت پیشه می کند.
*سفربه همدان وقزوین
حاکم همدان ،شمس الدوله دیلمی(برادرمجددالدوله) به بیماری قولنج "صعب العلاج"مبتلا بوده که توسط ابوعلی سینا بهبود می یابدودرنتیجه به وزارت عالیه"مالیه" می رسد
پس ازمدتی قحطی رخ میدهد وکارمندان دولت، ابوعلی سینا را مسبب نابسامانی میدانندکه به خانه اش هجوم می برند وهمه چیز راغارت می کنند وابوعلی دستگیر وزندانی می شودولی بعلت نیاز دربار به طبابت اوومحبوبیت مجدد ،ازاودلجویی می شود وبه پست سابق برمی گردد.
بعدازفوت حاکم،برادرش مجددالدوله به پادشاهی می رسد ولی بوعلی ازپذیرش وزارت امتناع می کند که نتیجه اش زندانی شدن بوده که بعدها با همکاری یکی از دوستان درباری بطورمخفیانه آزاد و بالباس مبدل فرارمی کند.
*سفربه اصفهان
حاکم اصفهان علاءالدوله دیلمی، مقدم اوراگرامی میدارد وپست مهم"قضاوت" را به اومی سپارد وقصری رادراختیاراومی گذارد وازروی علافه کمربندنقره ای وشمشیرجواهرنشان خودرا به اوهدیه می کند وامااوکه ازذخارف دنیوی گریزان بود آن رابه غلامی می بخشد وحسودان به شاه خبرمی برند که اوبه شاه بی احترامی کرده است وشاه خشمگین می شودوبوعلی چاره رادرفرار آنهم بالباس مبدل می داند.وازشهرخارج می شود واما شاه پشیمان می شودودستورمی دهدبااحترام اورابرگردانند ومجدد به پست قبلیش انجام وظیفه می کند.
۲۱ دی ۱۳۹۱روزنامه اطلاعات
امام خمینی:بعد از معصومین کسی مانند ابنسینا نداریم.
آیتالله غیاثالدین طهمحمدی (مسئول بنیاد بوعلی سینا)در سخنرانی خود با اشاره به تعبیرات امام راحل(س) درباره بوعلی سینا در کتاب «مصباح الهدایه» گفت: امام خمینی ابنسینا را با تعبیر «لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ» بدون اغراق یاد کردهاند، چرا که ایشان یک کارشناس واقعی بودند و این تعبیر انصافا حق شیخ الرئیس را ادا کرده است.
وی با بیان اینکه اگر خورشید ظاهری بر طبیعت میتابد، این خورشیدهایی چون ابن سینا بر قلب، جان، دین و اخلاق مردم میتابد، اظهار داشت: یکی از عللی که باعث شده بدبختی و بیچارگی در جهان اسلام ایجاد شود، فراموشی انسانهای بزرگ است،
./مراسم افتتاحیه همایش «هزاره تألیف کتاب قانون ابنسینا»سه شنبه ، ۰۷ آبان ۱۳۹۲پرتال امام خمینی به نقل از فارس. بوعلیسیناها تابلوی خدا هستند که نباید آنها را فراموش کنیم
علیاکبر ولایتی در مراسم رونمایی از مجسمه شیخالرئیس ابوعلی سینا در سالن مشاهیر برج میلاد اظهار کرد: ما همه ریزهخوار شیخ هستیم. امام نیز توجه خاصی به ابوعلی سینا داشتهاند و با وجود آنکه به برخی نظرات فلسفی ابنسینا اشکالاتی گرفته بودند ولی عنوان کردند: بعد از معصومین کسی مانند ابنسینا نداریم. /خبرگزاری تسنیم۳۱ مرداد ۱۳۹۴
علیاکبر ولایتی در مراسم رونمایی از مجسمه شیخالرئیس ابوعلی سینا در سالن مشاهیر برج میلاد اظهار کرد: ما همه ریزهخوار شیخ هستیم. امام نیز توجه خاصی به ابوعلی سینا داشتهاند و با وجود آنکه به برخی نظرات فلسفی ابنسینا اشکالاتی گرفته بودند ولی عنوان کردند: بعد از معصومین کسی مانند ابنسینا نداریم./خبرگزاری تسنیم۳۱ مرداد ۱۳۹۴
***
دکتر زرین کوب : «در عهد سامانیان، کتابخانه دربار بخارا که یک چند مورد استفاده ابن سینا، فیلسوف و طبیب بزرگ این عصر واقع شد، از حیث نفایس کتب و تنوع مطالب و مباحث تا حدی بی مانند بود.»
ابن سینا گوید: «روزی التماس کردم که مرا رخصت دخول دارالکتب و نظاره آنها فرماید، رخصت فرمود. پس چون داخل گشتم چندین خانه دیدم، در هر خانه چندین صندوق بالای یکدیگر چیده، یک خانه کتب عربیت و شعر، دیگری قصه، دیگری کتب حدیث و همچنین هر علمی را خانه ای جداگانه بود و بسیار کتب یافتم که اکثر مردم، نام آنها هم نشنیده بودند.» که آن کتابخانه آتش گرفته و بدخواهان، ابن سینا، را مقصر آن رویداد قلمداد می کنند. پس از آن حادثه، ابن سینا، به تألیف آثار خود اقدام می کند. ابن سینا، در حدود بیست و دو سالگی پدر خود را از دست می دهد و به سبب دگرگونی و آشفتگی اوضاع در آن زمان و افول دولت سامانیان، وی بخارا را ترک می کند و به خوارزم می رود.
از آن پس، دوران آرامش زندگی ابن سینا پایان می یابد و تا آخر عمر خویش، به شهرهای گوناگون ایران سفر کرده و زندگی پر فراز و نشیبی را پشت سر می نهد و زندان و صدارت را تجربه می کند. مدتی در خوارزم بوده و در آنجا با دانشمندانی، چون «ابوریحان بیرونی»و «ابوسهل مسیحی»مراوده داشته است. پس از آن، خوارزم را به مقصد گرگان ترک می کند. طی اقامت در گرگان، در آنجا به طبابت می پردازد و اشتهار می یابد. در آن زمان، حکمفرمای گرگان، «قابوس وشمگیر» بود که وی، ابن سینا را محترم داشته است. پس از آن، ابن سینا، راهی ری می شود. در آنجا، نزد مجدالدوله رفته و بعد از درمان بیماری مجدالدوله، چندی هم در ری اقامت کرده و بخشی از اوقات خود را در کتابخانه آنجا صرف مطالعه و بررسی نوادر آثار فلسفی کرده است. و پس از آن به همدان رفته است. در همدان، شمس الدوله دیلمی، حاکم همدان، که به قولنج سختی گرفتار شده بود، معالجه کرده، از این رو، چندی بعد به وزارت می رسد(سال ۴۰۵ هـ.ق) اما به سبب شورش لشکریان، ابن سینا از مسند وزارت خلع و خانه اش دستخوش تاراج شده و با آن که پس از مدتی مجدداً به وزارت منصوب شد، با این همه پس از مرگ شمس الدوله، مدتی را در زندان گذرانید. پس از رهایی به اصفهان رفته و به علا ءالدوله پیوسته و به علت محبت و ارادتی که علاءالدوله در حق او نشان داد، فرصت یافت که کتاب شفا را در آنجا به پایان برساند. چهارده سال آخر عمر ابن سینا، در ملازمت با علاءالدوله، تدریس، تألیف، هم صحبتی با علما و بزرگان سپری شده است. سرانجام پس از آن به همدان رفت و در آنجا چشم از جهان فرو بست و روی در نقاب خاک کشید و مدفون شد.
ابن سینا، علاوه بر آن که با دولتمردان هم عصر خود مراوده داشته است، با دانشمندان و بزرگان آن زمان نظیر، «ابوریحان بیرونی»،«ابوسعید ابوالخیر»نیز مکاتبه، ملاقات و یا مجالست داشته است و شماری از دانشمندان نیمه قرن پنجم هجری قمری، از شاگردان او بوده اند، که معروف ترین آنها «ابوعبید جوزجانی» است که مدت بیست و پنج سال با ابن سینا مصاحبت داشته و ابوعلی سینا نیز به وی علاقه زیادی نشان می داده است. ابوعبید، افزون بر نگارش زندگینامه ابن سینا، کتاب شفای او را گردآوری کرده است.
آخرین لحظات عمر ابن سینا
ابوعلی کثیرالشهوات بود بر مجامعت* و استفراغ را به افراط میرساند. این در مزاج او اثر کرد و معالجة مزاج خود نمینمود تا آنکه در سالی که علاءالدوله و امیر حسامالدوله با یکدیگر جنگ کردند در دروازة کرخ، شیخ ضعیف شد و مرض قولنج پیدا کرد. وی در هفتههای پایانی عمر، در یک شبانهروز از سه تا ده بار خود را حقنه میکرد، تا اینکه بعضی از رودههای او مجروح گشت و جراحت روده پیدا کرد و بناچار، همراه علاءالدوله نیز میبایست بود. در این حال، او را صرع به هم رسید که از توابع قولنج است. پس، امر کرد که دو دانگ از تخم کرفس در میان ادویه که به جهت حقنه ترتیب داده بود بکنند تا باعث شکست باد قولنج شود.
پس بعض از اطبّا که متصدی معالجة وی بودند، پنج درم تخم کرفس داخل زیاده نمودند و معلوم نشد که این کار را عمداً کردند یا نه. پس از آن ممر، جراحت روده بسیار شد و شربت مثرودیطوس به جهت صرع تناول مینمود. بعضی از غلامان او، به جهت خیانتی که در خزانه کرده بودند و برای پنهان داشتن خطای خود، افیون بسیار در آن ریختند تا موجب مرگ شیخ الرئیس بشوند. ولی حیلة آنها کارگر نیفتاد و شیخ ابوعلی به اصفهان نقل مکان کرد و به معالجة خود مشغول شد و از ضعف به جایی رسید که قدرت برخاستن نداشت و غلامان وی در تمنای موت او میبودند.
بعد از آن، شیخ قدرت ایستادن و رفتن پیدا کرد و به مجلس علاءالدوله حاضر میگشت. البته، با این حال پرهیز نمیکرد و تخلیط غذا مینمود و تکثیر مجامعت. از علت کلی خلاص نشده، باز بیمار گشت. هفتهای صحیح بود و هفتهای بیمار. در این اثنا، علاءالدوله ارادة همدان نمود و شیخ با او بود. در راه مرض قولنج عود نمود تا آنکه به همدان رسید. در آخرین هفتة عمر، در همدان دانست که طبیعت ضعیف شده است و به دفع مرض نمیتواند پرداخت، معالجة خود واگذاشت و گفت:مُدبّری که عاجز میشوند تدبیر او نزدیک شده است. پس معالجه منفعت ندارد.
و روز مرگ خود را پیشبینی نمود و گفت:من در روز جمعه خواهم مرد.
پس، غسل کرد و توبه نمود و آنچه داشت به فقرا تصدیق کرد و رد مظالم و حقوق مردمان ادا نمود هر کسی را که میشناخت. و غلامان و بندگان خود را آزاد کرد و قرآن ختم میکرد، و در سه روز یک بار ختم مینمود.
او روز جمعه اول رمضان سال چهار صد و بیست و هشت رحلت نمود و در همدان مدفون گشت. و در این شب، خطبه به نام سلطان طغرل خواندند و از ذکر سلطان مسعود ابا نمودند. و عمر شیخ پنجاه و هشت سال شمسی بود
***
* توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:نقل است که ابوعلی سینابه شاگردانش توصیه می کردکه:
"برای اینکه عمرطولانی داشته باشید،مجامعت بازنهاراکمترداشته باشید"
اماشاگردانش متوجه شدند که خودش خلاف این سخنش عمل می کند،تایک روزی یکی ازشاگردان جسورش اراستادهمین مسئله راپرسید،گفت شمامارابرای داشتن عمرطولانی سفارش به مجامعت کمتربازنهامی کنید واما...
ابوعلی سینا پاسخ دادبازهم همان سفارش رادارم وادامه داد:امامن "کیفیت عمربرایم مهم است،نه کمیت"
درفیلمی که تلویزیون ایران اززندگیش پخش می شود به همین نکته اشاره شده(عرض زندگی برایم مهم است نه طول آن)
حجتالاسلام دکترسید محمود مرعشی نجفی (متولد1320) کتابدار و نسخه شناس ایرانی ست. مدیر کتابخانه «کتابخانه آیتالله العظمی مرعشی نجفی»درکتاب شرح حال و افکار و آثار و عقاید و نظریات نوابغ شرق/مرگ زودهنگام اوراشدت میل ایشان به معاشرت و مقاربت با زنان [ازداج موقت]دانسته است
این نکته راهم اضافه کنم که ابوعلی بعلت اینکه اغلب سکونت ثابتی نداشته وبعضاً زندگی مخفی داشته وناچاربه مهاجرت بود،همسردائم اختیارنکرده بوده،ونیازبه توضیح نیست که شیخ الرئیس یکی ازعلمای اسلام بوده ،درذهن کسی خطورنکندکه اودرمعاشرت بازنان به گناهی(غیرشرعی)مرتکب شده باشد،بدلیل ارتباط بادربار،اختیارکردن زنان برایش سهول الوصول بوده وازطرفی باخیال جمع روزها به وزارت می پرداخت،شبهابه تدریس ویاتألیف/این نکته راهم اضافه کنم که ابوعلی بعلت اینکه اغلب سکونت ثابتی نداشته وبعضاً زندگی مخفی داشته وناچاربه مهاجرت بود،همسردائم اختیارنکرده بوده//پایان توضیحات مدیرسایت.
ماجرای ادعای پیامبری ابوعلی سینا
عده ای از علمای زمان ابوعلی سینا وازارادتمندانش آنقدر شیفته کارکردها وعلوم وفنون بوعلی بودند که اورا "پیامبر"می دانستند
بوعلی سینا در حواس و فکرش [بادیگران فرق داشت] چون آدم خارق العاده ای بود. چشمش از دیگران شعاعش بیشتر بود، گوشش خیلی تیزتر بود، فکرش خیلی قویتر بود. کم کم مردم درباره ی حس بوعلی، چشم بوعلی و گوش بوعلی افسانه ها نقل کردند که مثلاً در اصفهان بود و صدای چکش مسگرهای کاشان را می شنید. البته اینها افسانه است، ولی افسانه ها را معمولاً در زمینه هایی می سازند که شخص جنبه ی خارق العاده ای داشته باشد.
شاگردش بهمنیار به او می گفت: تو از آن آدمهایی هستی که اگر ادعای پیغمبری کنی، مردم از تو می پذیرند و از روی خلوص نیت ایمان می آورند.
بوعلى گفت: این حرفها چیست؟ تو نمىفهمى؟
بهمنیار گفت: نه مطلب حتما از همین قرار است.
بوعلى خواست عملا به او نشان بدهد که مطلب چنین نیست. گذشت تا آنکه در یک شب زمستانی سرد که آن دو با یکدیگر در مسافرت بودند و برف زیادى هم آمده بود، نزدیک صبح که مؤ ذن اذان مىگفت، بوعلى بهمنیار را صدا کرد و گفت: برخیز.
بهمنیار گفت : چه کار دارید؟
بوعلى گفت : خیلى تشنه ام. یک ظرف آب به من بده تا رفع تشنگى کنم .
بهمنیار شروع کرد استدلال کردن که استاد، خودتان طبیب هستید. بهتر مى دانید معده وقتى در حال التهاب باشد، اگر انسان آب سرد بخورد معده سرد مىشود و ایجاد مریضى مىکند.
بوعلى گفت: من طبیبم و شما شاگرد هستید. من تشنهام شما براى من آب بیاورید، چکار دارید.
بهمنیارباز شروع کرد از این نصیحتها کردن. همینکه بوعلی خوب به خودش ثابت کرد که او بلند شو نیست، گفت: من تشنه نیستم، خواستم تو را امتحان کنم. یادت هست که به من می گفتی چرا ادعای پیغمبری نمی کنی، مردم می پذیرند؟ من اگر ادعای پیغمبری کنم، تو که شاگرد منی و چندین سال پیش من درس خوانده ای حاضر نیستی امر مرا اطاعت کنی؛ خودم دارم به تو می گویم بلندشو برای من آب بیاور، هزار دلیل برای من می آوری علیه حرف من؛ آن بابا بعد از چهارصدسال که از وفات پیغمبر گذشته، بستر گرم خودش را رها کرده رفته بالای مأذنه به آن بلندی، برای اینکه این ندا را به عالم برساند که: «اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسولُ اللّهِ» . او پیغمبر است، نه من که بوعلی سینا هستم.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج۱۶، ص: ۱۴۸
***
کشف استعداددرخشان "بهمنیار"توسط ابن سینا
کاشف حنقه بقراط بود
بقراط در کشتی نشسته بود که مردی در اثر عیاشی , پرخوری و امتلاء شدید به حال مرک افتاده بود و تدابیر بقراط در نجات وی کارگز نمی افتد . بقراط غمگین در عرشه نشسته و در تفکری عمیق فرورفته بود که متوجه مرغ ماهیخواری شد که در اثر پرخوری و بلعیدن ماهی ها بسیار سنگین شده و به کنار ساحل افتاد و دیگر قادر به پرواز نبود . مرغ ماهیخوار به هر سختی خود را به آب دریا رسانید و با منقار خود آب دریا را برداشته و در مقعد خود خالی کرد و این کار را چند بار تکرار نمود . پس از مدتی شکمش اسهال شد و مقدار زیادی از مواد را بیرون ریخت و دوباره سبک و سرحال شده به سوی شکار ماهی ها پرواز نمود . بقراط این صحنه را از الطاف خدا دانسته و همان کار را در مورد آن مرد بیمارانجام داد و او نجات پیدا کرد . پس از ان بقراط با آزمایشات دیگر در حقنه کردن بیماران تجربیاتی بسیار بدست آورد و دلیرتر گشت و روش حقنه از اختراعات منسوب به وی در تاریخ ثبت شد .
تنقیه یا اماله یا حقنه چیست ؟
تنقیه"حقنه" عبارت است از وارد کدن ماده اسهال آور یا قابض یا مسکن و نظایر آن از طریق مقعد بوسیله پوآر مخصوص تنقیه یا شیلنگ رکتال تیوپ
فایده و خواص تنقیه :
دفع باقیمانده مواد زاید موجود در روده ها/ درمان یبوست مقاوم/ شستشوی روده/ درمان اسهال مقاوم/ درمان کولیت و درد پیچشی روده ها/ بند آوردن خونریزی روده ها بوسیله تزریق مواد بندآورنده خون از طریق مقعد/ تسکین درد کلیه و مثانه و زخم آنها مثل نفریت در کلیه ها و سیستیت در مثانه
/ کشانیدن مواد زائد از اندامهای اصلی بالایی مثل قلب یا کبد یا کلیه به طرف پائین بدن
در حدیث حضرت امام محمد باقر علیه السلام، حقنه از بهترین دواها شمرده شده است و از حضرت صادق علیه السلام هم نقل شده است که آن را از جمله دواهای عظیم شمرده اند و سپس یکی از خواص آن را بزرگ کردن شکم دانسته اند. (البته این خاصیت مورد توجه کسانی است که نمی خواهند لاغر بمانند)
همچنین از حضرت علی علیه السلام نقل شده است که فرموده اند: «بهترین چیزی که به آن مداوا می کنید حقنه است، شکم را فربه می کند، دردهای اندرون را پاک می کند و بدن را قوت می دهد».
همچنین ائمه ما علیهم السلام در احادیث مختلف، حقنه را به عنوان یکی از اصول طب و اساسی ترین درمان ها شمرده اند.
وقتی که از حرث بن کلده ی ثقفی (حارث بن کَلَده بن عمرو بن عِلاج ثقفی، پزشک عرب معاصر پیامبر)می پرسند: « بادها را با چه درمان کنیم؟ در جواب می گوید: با چیزهای نرمی که حقنه می شود و با روغن های گرم و ملین. آنگاه می پرسند: یعنی امر به حقنه می کنی؟ و او جواب مثبت می دهد و سپس در ادامه راجع به خاصیت های آن چنین می گوید که شکم را پاکسازی می کند و بیماریها را از آن بیرون می کند».
درمان قولنج،پیچش معده باحنقه
جناب چغمینی در کتاب قانونچه در طب در فصل دهم بیان می کند که بیماریهای خطرناکی مثل قولنج و پیچش روده را می توان با تنقیه مداوا کرد و در ادامه می گوید: تنقیه، شکم و امعاء را از اخلاط پاک می کند.
شیخ الرئیس بوعلی سینا در کتاب خود یعنی قانون، در فصل مربوط به اماله می گوید:" حنقه"اماله برای پراکندن (دفع) مواد زائد در روده ها، برای آرامش درد کلیه و مثانه و زخم های آن، برای بیماری قولنج و کشانیدن مواد زائد از اندام های اصلی بالای بدن بسیار مفید است و نیز می گوید: کسی که اماله می شود بهتر است بر پشت بخوابد و سپس بر طرف دردمند دراز بکشد. (این توصیه مربوط به فارغ شدن از انجام عمل تنقیه است که بیمار نیاز به استراحت دارد)
روش اماله یا تنقیه و یا حقنه بدین صورت است که
بیمار باید طوری بخوابد که سینه اش بر روی زمین قرار گیرد و دست ها و پاهایش (مانند شتری که بر زمین زانو می زند) خم می شود. بوعلی در این باره می گوید: در هر حال اگر بیمار بر سینه و دست و پا بخوابد، حقنه بهتر به پیچ و خم و لایه های روده راه می یابد. (منظور وی مواد حقنه است) سپس لوله ای را وارد مقعد بیمار می کنند به گونه ای که در روده ها به بن بستی نرسد و به قدری داخل شود از روده ی مستقیم (راست روده) عبور نکند، آنگاه روده های او را با آب نمک ولرم و با فشار ملایم طوری شستشو می هند که فشار آب و شدت آن مواد حقنه را به دور دستها و بالاتر از جایی که باید برسد، وارد نکند و همچنین فشار آب به قدری کم نباشد که به جای لازم نرسد.
این کار باعث شستشو و کنده شدن مواد زائد و رسوب کننده می شود.
استفاده از آب نمک ولرم یک روش عمومی است ولی در برخی بیماریهای خاص، بسته به نوع بیماری، از روغن و یا مواد دارویی مخصوص استفاده می کنند و آنها را به همراه فشار آب وارد بدن بیمار می کنند و روده ها را شستشو می دهند.
پس از انجام این عمل، بهتر است که بیمار مدتی بر روی پشت خود استراحت کند.
امروزه این روش به طور ساده توسط کیسه های مخصوص به نام «کیسه انما» صورت می گیردبه این صورت که کیسه ی محتوی آب نمک (۳۷ درجه) را آویزان می کنند و شخص در حالی که به پشت خوابیده و پاهایش را در امتداد دیوار دراز کرده است، محتویات کیسه را به خود اماله می کند.