««سازمان عیاشی دربار» چیست؟محافظ شاه (شهبازی)می نویسد: از وقتی که «اسدالله علم »وزیر شد وزیر شد، در« وزارت دربار» تشکیلاتی ویژه برای «سرگرمی شاه »درست کرده بود که اعضای آن «سازمان» عبارت بودند از خود علم، افسانه رام، سیروس پرتوی، امیر متقی، ابوالفتح آتابای، کامبیز آتابای، هرمز قریب، سلیمانی، سرهنگ حسین جهانبانی، عباس حاجفرجی، حسین حاجفرجی، ابوالفتح محوی، خانم آراسته و سرهنگ اویسی، تعدادی خارجی هم با آنها همکاری داشتند.
زنان دربار+هرزگی شاه.
از چپ: فرح پهلوی، همسر فریدون جوادی، همسر مسعود انصاری، احمدعلی مسعود انصاری، فریدون جوادی
محمدرضا در اوایل جوانی که برای تحصیل به مدرسه لهروزه سوئیس رفته بود، عاشق یکی از مستخدمههای مدرسه شد و پس از برقراری ارتباط، دخترک را حامله کرد. محمدرضا با کمک فردوست با پرداخت پول از آن دخترک خواستند تا سقط جنین کند و مدرسه را ترک نماید.
شاه پس از ازدواج با فوزیه همچنان به روابط نامشروع خود ادامه میداد و همین امر موجب شد تا «ملکه فوزیه از ماجراهای عاشقانه او خشمگین» شود. شاه با حضور فوزیه، عاشق دختری به نام «دیوسالار» شد، او که هنوز به تشریفات اسکورت مبتلا نشده بود، با یک دستگاه اتومبیل به منزل دخترک میرفت. با شیطنت ارنست پرون موضوع به اطلاع فوزیه رسید. پرون فوزیه را سر قرار برد و وقتی محمدرضا از خانه دیوسالار بیرون آمد، او را مشاهده کرد. فوزیه نیز به تلافی خیانت شاه با تقی امامی دوست شد و اختلافات شاه و فوزیه از آن پس شدت گرفت و سرانجام منجر به طلاق گردید.
شاه در این دوره از زندگیاش «حتی آپارتمانهایی در تهران دست و پا کرد تا بتواند با زنان جوان خلوت کند.» معروفترین معشوقة شاه در این دوره، پروین غفاری بود. پروین غفاری، «۱۶ـ۱۷ ساله، مو بور، زیبا و بلندقد»، دختر میرزا حسین غفاری همدانی یکی از کارمندان مجلس شورای ملی بود.
«پروین غفاری» پس از پیروزی انقلاب اسلامی خاطرات خود را در کتابی به نام «تا سیاهی...» منتشر کرد. وی در این کتاب نشان میدهد که «شاه چقدر موجود جلفی بوده، تا آنجا که خود به تنهایی در خیابانها به دنبال شکار دختران میافتاده است.»شاه کار را به حدی رسانده که چند بار از دیوار خانه پروین بالا رفته است. او دوره بعد از طلاق فوزیه را چنین ترسیم میکند: «در تهران آن روزگار شایع بود که برای شبهای تنهایی او دخترانی زیبا را شکار کرده و به دربار میبرند. حتی نام دختری ایتالیایی به نام ”فرانچیسکا“ در لیست معشوقههای شاه بود.»
خانم غفاری در این کتاب یکی «از خصوصیات بارز شاه را زنبارگی» او میداند که «دست از هرزگی برنمیداشت و در تمام بزمهای شبانه با دریدگی به زنان و دختران چشم میدوخت و به بهانههای مختلف سعی میکرد با آنها تنها باشد و یا آنان را به رقص دعوت کند.
پروین (پری) غفاری، بازیگر سینمای قبل از انقلاب، علت شهرت وی ارتباط عاشقانهاش با محمدرضا پهلوی از سن پانزده سالگی بود.
او متولد ۱۳۰۹ در تهران بودکه تیرماه۱۳۹۲درخارج مُرد؛ در خانوادهای که اصالتاً تفرشی بودند. پدرش میرزاحسن غفاری همدانی از مبارزان مشروطه بود که در واقعه به توپ بستن مجلس توسط کلنل لیاخوف، مجروح شد. پروین غفاری، خود، مادرش را یکی از خبرچینان فردوست خوانده که میکوشید با نزدیک کردن دختر جوان و زیبایش به شاه، به اصطلاح اسباب «بزرگی» فراهم کند و سری توی سرها دربیاورد.
خود پروین نیز سودای ملکهشدن و همسری شاه را در سر میپروراندودرکوتاه مدت به آرزویش رسید، ایامی بود که فوزیه(شاهزاده مصری) به قهر از ایران راترک کردهمین پروین غفاری راآقای فردوست به شاه معرفی کردکه جای فوزیه رادرشهبهابرایش پرکند..
«گیلدا« دختر سرلشکر آزاد یکی از افسران نیروی هوایی اصفهان بود، در سفری که شاه به اصفهان رفت سخت شیفته او شد و او را با خود به تهران آورد.
«در اوائل سالهای ۱۹۷۰ (۱۳۵۰) در دربار و بازار زمزمههایی رواج یافت حاکی از اینکه شاه عاشق شده است. آن هم نه عاشق یک دختر اروپایی، بلکه یک دختر نوزده ساله ایرانی با موهایی که به رنگ طلا بود. میگفتند نامش گیلدا است.»
مادر محمدرضا، داستان گیلدا را چنین تشریح میکند: در سال ۱۳۵۱ سرلشکر آزاد برای اینکه «خودش را به محمدرضا نزدیک کند»، از دخترش استفاده کرد، او را هنگام سفر محمدرضا به اصفهان با خود آورد و در هواپیما کنار محمدرضا نشاند و محمدرضا را خام خودش کرد. محمدرضا چنان شیفته او شد که «نمیتوانست در برابر خواهشهای او نه بگوید»، شاه نام او را به خاطر موهای طلائیش، «طلا» گذاشت.
درماجرای«گیلدا»؛فرح از گستاخی شاه سخت به تنگ آمد ،سرانجام فرح بیتاب شد و وقتی «در سعدآباد چشمش به طلا افتاد. جلو رفت و کشیده محکمی به گوش طلا زد که به دعوا و درگیری باشاه منجرشد.
خانم «مینو صمیمی» رئیس دفترفرح وکارمند سفارت ایران در سوئیس(منشی سفیر) در خاطرات خود پرده از فساد شاه برمیدارد و مینویسد: «شاه در مسافرتش به سوئیس از همان فرودگاه از فرح جدا میشد و به دنبال عیاشی خود میرفت. در یکی از این مسافرتها شاه «از فرودگاه مستقیماً عازم محل اقامت یکی از ستارگان معروف شد و تمام ساعات بعداز ظهر را در جوار او گذراند.» وی این ستارة سینما را «بریژیت باردو» میداند. وی معتقد است،
فرح نیز از مقصد شاه آگاه بود. سفیر ایران در سوئیس چون تازه کار بوده است، اطاق دو نفرهای را برای شاه و ملکه تدارک دیده بود، اما شاه به وی متذکر میشود که شاه و ملکه در یک اطاق نمیخوابند. این موضوع برای خانم صمیمی معما شده بود تا سرانجام «عیاشیهای شاه» و «زنبارگی» وی به او فهماند که «چرا شاه پیوسته اصرار داشت در اتاق خوابی جدا از همسرش به سر برد.»
«علی شهبازی یکی از نیروهای گارد شاهنشاهی و سرتیم محافظ شاه»، کسی که تا پایان عمر، درخارج از کشور، مغرب، پاناما، آمریکا و مصر او را ترک نکرد، در خاطرات خود، پرده از شبکهای برمیدارد که برای فساد و زنبارگی شاه فعالیت میکردند. او معتقد است از وقتی که علم وزیر شد، در وزارت دربار «تشکیلاتی ویژه برای سرگرمی شاه درست کرده بود که اعضای آن سازمان عبارت بودند از خود علم، افسانه رام، سیروس پرتوی، امیر متقی، ابوالفتح آتابای، کامبیز آتابای، هرمز قریب، سلیمانی، سرهنگ جهانبینی، عباس حاج فرجی، حسین حاج فرجی، ابوالفتح محوی، خانم آراسته و سرهنگ اویسی، تعدادی خارجی هم با آنها همکاری داشتند. این تشکیلات یک بودجه سرسامآور داشت.» او درمورد وظیفه این تشکیلات میگوید: «کارشان این بود که خانمهای شوهردار و دختران بخت برگشته و یا همسران و دختران کسانی را که میخواستند مقامی بگیرند، برای شاه بیاورند.»
علی شهبازی در خاطرات خود که با نام «محافظ شاه» منتشر شده در صفحه 80 مینویسد: از وقتی که علم وزیر شد، در وزارت دربار تشکیلاتی ویژه برای سرگرمی شاه درست کرده بود.
محافظ شاه (شهبازی)می نویسد: از وقتی که «اسدالله علم »وزیر شد وزیر شد، در« وزارت دربار» تشکیلاتی ویژه برای «سرگرمی شاه »درست کرده بود که اعضای آن «سازمان» عبارت بودند از خود علم، افسانه رام، سیروس پرتوی، امیر متقی، ابوالفتح آتابای، کامبیز آتابای، هرمز قریب، سلیمانی، سرهنگ حسین جهانبانی، عباس حاجفرجی، حسین حاجفرجی، ابوالفتح محوی، خانم آراسته و سرهنگ اویسی، تعدادی خارجی هم با آنها همکاری داشتند.
این تشکیلات یک بودجه هنگفتی داشت،کارشان این بود که خانمهای شوهردار و دختران بخت برگشته و یا همسران و دختران کسانی را که میخواستند مقامی بگیرند، برای شاه بیاورند..
این برنامه گاهی در کاخ شهوند انجام میشد که مسئول آن ابوالفتح آتابای بود ...
«محافظ شاه» می نویسد:هروقت حسین دانشور برای شاه خانم میآورد در منزل اردشیر زاهدی برنامه انجام میشد، موقعی که امیر متقی از دانشگاه شیراز خانم میفرستاد در منزل علم ملاقات صورت میگرفت ... تابستان که شاه به نوشهر میرفت برنامه دست امیر قاسمی بود که از دختران ساواک به کاخ رامسر میآورد.
«علی شهبازی »می نویسد: ابتدا کامبیز آتابای یک نفر را به کاخ شهوند میآورد و کار که تمام میشد، جهانبینی به عرض میرساند: قربان، آقای سلیمانی با مهمان در منزل آقای ابوالفتح محوی منتظر است ... دو ساعت بعد جهانبینی جلوی در ورودی به عرض میرساند: قربان حسین دانشور با مهمان در حصارک منتظر تشریففرمایی شما هستند.
آقای شهبازی مینویسد: فساد شاه در این اواخر بهحدی رسیده بود که شاه حتی وقتی که به زیارت امام رضا میرفت قبلاً علم منشیاش را که افسانه رام بود با یکی دو خانم از تهران به آنجا میفرستاد
محافظ شاه می نویسد:خلاصه علم برای شاه برنامهای درست کرده بود که شاه تا شانههایش در لجن فرو رفته بود و راه برگشت هم نداشت،گاهی اتفاق میافتاد که علم شاه را در یک روز با سه تا چهار زن روبهرو میکرد.
از سوی دیگر اشخاصی همچون «هوشنگ دولو»،حسین فردوست، اسدالله علم، شمس، اشرف، عبدالرضا و ماموریت داشتند که زنانی که خوش تیپ و به سبک اروپایی بودند به شاه معرفی کرده و آپارتمان هایی در تهران برای آنها دست و پا کنند تا شاه بتواند با زنان جوان خلوت کند.
شاه در این دوره علاوه بر مراوده با میهمانداران موطلایی اروپایی به عشق دختران آمریکایی نیز مبتلا شده بود. «در مسافرتهایش به آمریکا هم زنهای متعددی را میدید که «دولو» به او معرفی میکرد.» شاه کم کم عاشق ستارههای سینمایی و ملکههای زیبایی میشد و با هزینههای سرسامآور به مراد میرسید.
امیرهوشنگ دلو(شاهزاده قاجاربود)این شکارچی آنقدرفسادش آشکاربوددر دربار به او لقب "شاهزاده جاکش" داده بودند.
«ارتشبد فردوست» که خود یکی از دلالان محمدرضا بود، می نویسد: «در مسافرت شاه به نیویورک من دو نفر را به محمدرضا معرفی کردم، یکی «گریس کلی» بود که در آن زمان آرتیست تئاتر بود و دو بار با او ملاقات کرد و محمدرضا به وی یک سری جواهر به ارزش حدود یک میلیون دلار داد. این زن بعداً همسر پرنس موناکو شد... نفر دوم یک دختر آمریکایی ۱۹ ساله بود که ملکه زیبایی جهان بود... چند بار با محمدرضا ملاقات کرد و به او نیز یک سری جواهر داد که حدود یک میلیون دلار ارزش داشت.»
معروفترین معشوقههای شاه در این دوره «گیتی خطیر» بود که در آستانه ازدواج با فرح «حدود یک میلیون تومان پول نقد و همین حدود جواهر به او داده شد و راهی رم شد.
مادر فرح : «البته من از بیپروایی جنسی لیلی امیرارجمند(دوست صمیمی فرح)ناراضی بودم،
بهویژه در مسافرتهای نوشهر و کیش عادت داشت
لیلی بدون هیچ پوششی وارد دریا شود و برایش اهمیتی نداشت که دهها نفر نگهبان و گاردیها دارند او را تماشا میکنند.»
«تاج الملوک» همسر اول رضا شاه و مادر محمد رضا شاه در خاطرات خود می گوید : تا آن جا که من یادم می آید …حالا به قدیم ندیما کار ندارم – حتی در زمان شوهر قدر قدرتم اغلب دولتیان به جای آن که به فکر ملک و ملت باشند به فکر جیب خود و خانواده شان بودند.
«حسن قدیریابیانه» سفیر اسبق ایران در کشورهای مکزیک و استرالیا، گواتمالا، (کشور کوچک در آمریکای مرکزی)بلیز (هندوراس بریتانیا)می گوید:
فرح پهلوی نفر اول از سمت راست در حال سیگار کشیدن؛ مسعودانصاری نیز در انتهای میز نشسته است
فساد اخلاقی در بین درباریان متداول بود فرح پهلوی معشوقین خود را به کاخ محل اقامت خود میبرد و این درحالی بود که شاه نیز از این قبیل اقدامات وقیحانه وی مطلع بود و نسبت به آن واکنشی نشان نمیداد
در خاطرات مادر شاه آمده است زمانی که در این خصوص به فرح اعتراض کردم و خطاب به وی گفتم تو از این قبیل اقدامات که مردان را به اتاق خود دعوت میکنی خجالت نمیکشی؟ وی پاسخ داد: این مسئله، مسئلهای شخصی است و به شما ارتباطی ندارد.
درباریان و افراد وابسته به آنها بیتالمال را غارت میکردند و از سهم بیتالمال برای فسادها و خوشگذرانیهای خود هزینه مینمودند در حالی که مردم در فقر مفرط به سر میبردند، فرح پهلوی برای بازسازی شهر«ونیز»هزینه میکرد و به حساب شهردار لندن پول واریز میکرد.
مطابق با خاطرات برخی خلبانان بازنشسته که یکی از آنها مستقیما برای شخص بنده تعریف میکرد هر بار که «مهمانی دربار» برگزار میشد، هواپیمای سلطنتی صبح زود زنان دربار را برای آرایش به فرانسه میبرد تا خود را برای مهمانی شب آماده کنند، مادر محمدرضا پهلوی هواپیمایی مخصوص داشت که هفتهای سه بار او را به آب گرم رامسر میبرد و در بقیه ایام هفته نیز هواپیما بخشی از آب گرم معدنی رامسر را برای وی به تهران میآورد تا وی یک روز نیز از نعمت استفاده از آب گرم رامسر بیبهره نماند.
سفیر اسبق ایران در مکزیک می گوید: در خصوص برگزاری جشنهای ۲۵۰۰ ساله نیز گفت: بهطور معمول در مورد جشنهای ۲۵۰۰ ساله گفتنی زیاد است فقط برای این جشنها رقمی معادل ۱۰۰ میلیون دلار هزینه شده است. این جشن به مناسبت سالگرد بنیانگذاری نخستین سلسله شاهنشاهی در ایران به شکل مفتضحانهای برگزار شد. جشنهای ۲۵۰۰ساله تنها برای رهبران کشورهای خارجی تدارک دیده میشد و به همین خاطر تمامی فعالیتهای تدارکاتی آن نیز به خارجیان سپرده میشد.
جشنها با بریز و بپاش فراوانی همراه بود و هزینه یکصد میلیون دلاری آن هم از خزانه مملکتی پرداخت میشد در مجالس برپا شده اعمال خلاف اخلاق و فاسد جاری بود، تنها برای تزئین و چراغانی شهر تهران حدود هشتاد میلیون تومان هزینه شد؛ در حالی که در جنوب شهر، مردم از شدت قحطی و خشکسالی مجبور بودند اطفال خود را بفروشند.
حسن قدیریابیانه می گوید:در یکی از جشنهای ۲۵۰۰ ساله« نوار حاشیه لباس فرح پهلوی یک متر کم میآید»شاه یک هواپیمای اختصاصی به فرانسه می فرستد تا آن یک متر نوار را تهیه و برای لباس همسر پادشاه ایران به تهران منتقل کند!.
محمدرضا پهلوی در کنار احمدعلی مسعود انصاری
«احمدعلی مسعود انصاری» پسر خاله فرح دیبا است.
احمدعلی مسعود انصاری" پسر خاله فرح دیبا می گوید: آقای فریدون جوادی و همسرشان خانم لیزا جوادی، از دوستان دوران تحصیل خانم فرح پهلوی بودند،رابطه آقای جوادی و فرح خانم کم و بیش مانند رابطه فرح خانم با سایر حلقه دوستان نزدیک به او بود. در حدود چهارسال قبل از انقلاب زمزمههایی از تغییر ماهیت دوستی آقای فریدون جوادی و فرح خانم به گوش من میرسید اما چون قبول اینگونه مسائل برایم غیر قابل تصور بود از آن میگذشتم. در همان زمان مهمان شاه و فرح خانم در جزیره کیش بودم که تیمسار بیگلری رئیس ستاد گاردشاهنشاهی بود و دو نفر از افسران گارد را مامور کرده بود که دائما با فرح خانم باشند.
احمدعلی مسعودانصاری در کنار فرح پهلوی
هرجا که من، فرح خانم و سایر مدعوین حضور داشتیم، این دو سرهنگ را میدیدم.
یک روز صبح تیمسار بیگلری به من گفت شما و آقای جوادی پای دائم علیاحضرت هستید، این گفته را به فرح خانم منتقل کردم. در بازگشت از جزیره کیش در هواپیما فرح خانم از من خواست که از بلندگوی هواپیما فرماندهی گارد شاهنشاهی را به تیمسار بدرهای تبریک بگویم و از آن به بعد دیگر تیمسار بیگلری را ندیدم.
با این تفاسیر هنوز متوجه تغیر ماهیت دوستی آقای فریدون جوادی با فرح خانم نبودم.
چند هفته بعد در خانه آقای هویدا (نخست وزیر) مهمان بودیم. از آنجا به کاخ شهناز دختر شاه رفتیم. در آن مهمانی فرح و جوادی را ایستاده در حالتی دیدم که آن حالت برای من قابل قبول نبود و آنجا متوجه تغییر ماهیت دوستی فرح خانم و آقای جوادی که همه نزدیکان در مورد آن صحبت میکردند، شدم. حال بسیار بدی داشتم و آن شب از ناراحتی تا صبح نخوابیدم. بعدازظهر فردای آن شب پیش خانم دیبا (مادر فرح که حق مادری بگردن من داشت) رفتم و به ایشان گفتم که وضع خراب است و ایشان باید جلوی این اشتباه را بگیرد.
شنیدم که کامران دیبا و یحیی دیبا(پسر عموهای فرح) با فرح ملاقات کرده و او را از این رابطه بر حذر داشتند. چند روز بعد باز با فرح خانم در جزیره کیش بودیم که به من گفت حالا جاسوسی ما را میکنی. بعدها متوجه شدم که یکی از سربازان گارد در "خجیر"، فرح و جوادی را در حالت نامناسبی میبیند و این دیده خود را به فرماندهان خود گزارش میکند. فکر نمیکنم این گزارش به شاه ارائه شده باشد. بعد از آن من را کمتر به مهمانیها دعوت میکردند./پایان.
پیش از خروج شاه و ملکه، فرزندان آنها ایران را ترک کرده بودند. فرحناز، بزرگترین دختر آنها، یک ماه قبل نزد ولیعهد رفت که در آمریکا مشغول تحصیل بود. علیرضا و لیلا هم روز ۲۵ دی، یک روز پیش از خروج پدر و مادرشان، با سرپرستی مادر بزرگ، فریده دیبا، عازم آمریکا شده بودند.
تعدادی از زنان شاخص دربارشاه:
تاج الملوک،همسر اول رضاشاه و مادر محمدرضا شاه پهلوی.
اشرف پهلوی (خواهر دوقلوی محمدرضاشاه، فرزند رضاشاه پهلوی و تاج الملوک آیرملو)
فوزیه،ثریا اسفندیاری،فرح دیبا همسران محمدرضا پهلوی.
«فرخرو پارسای»، نخستین زن ایرانی بود که در دوران حکومت پهلوی به مقام وزارت رسید و نیز نخستین نماینده زن مجلس شورای ملی بود. پست وی وزارت آموزش و پرورش ایران در کابینه دوم و سوم امیرعباس هویدا بهشمار میرفت.
«مهرانگیز دولتشاهی»(مدیر «جمعیت راه نو) دیپلمات ایرانی، سه دوره نماینده مجلس شورای ملی و فعال حقوق زنان، نخستین زن ایرانی بود که توانست مقام سفارت برسد.
اسدالله علم(وزیر دربار) درجلد۵خاطراتش درصفحه ۴۱۱ می نویسد:در آخر عرض کردم Annenbery که دیشب آمد. خیلى Surpriseعالى براى شاهنشاه بود. چون مدتها بود که باید بیاید و نمىآمد. در حد اعلاى زیبایى است. فرمودند قطعا امشب براى شام او را خواهم دید. منجمله رفتم این دختر خانم را ملاقات کردم. واقعا زیباست. امسال در مسابقه زیبایى لندن نفر دوم شده است. ولى به نظر من از شماره یک زیباتر است.
تجویزپزشک دربار به شاه:روزی ۳باررابطه جنسی بادختران جوان.
«محمدرضاشاه» بنابر توصیه پزشک خود باید «روزى سه بار با یک دختر جوان »براى جلوگیرى از عوارض «پیرى» تماس جنسی داشته باشد.
و به همین منظور شاه به «مادام کلود» اجازه داده است که دختران مورد نظرش را از پاریس به ایران بفرستد.
«مادام کلود»کیست؟
«فرنانده گروت» با نام مستعار مادام کلود، پس از جنگ جهانی دوم بزرگترین و گرانترین روسپیخانه پاریس را در نزدیکی منطقه اعیاننشین شانزهلیزه دایر کرد و در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰میلادی(۱۳۳۸تا۱۳۴۸شمسی) به معروفیت بینالمللی دست یافت، بهطوری که نام بسیاری از سیاستمداران، بازرگانان ثروتمند، دیپلماتهای فرانسوی و خارجی و بعضی از رهبران کشورها در دفتر تلفن سرّی او به جا مانده است،ازجمله: محمدرضا پهلوی، جان اف.کندی، جانی آنیلی رئیس شرکت فیات، معمر قذافی، موشه دایان، مارلون براندو، رکس هریسون ..
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:رادیوفردا(رسانه کنگره امریکا)می نویسد:آخرین شب حضور شاه و ملکه فرح در ایران را ویلیام سالیوان، آخرین سفیر آمریکا در ایران چنین توصیف میکند: در آخرین دیدارم در نیاوران دست شاه را به گرمی فشردم. هم من میدانستم و هم خودش میدانست که دیگر باز نخواهد گشت، اما هر دو وانمود کردیم که اوضاع بهتر خواهد شد و او برای سفری کوتاه میرود.
ویلیام سولیوان آخرین سفیر آمریکا در دیدار با شاه
همان شب، فرح پهلوی تصمیم میگیرد تا برای فرزندانش یادگاری از اتاقهایشان بر دارد. او میگوید که به فرحناز تلفن کرده و از او، که در هنگام خروج نمیدانست شاید هرگز نتواند به خانهاش باز گردد، میخواهد تا اگر یادگاری از اتاق شخصیاش میخواهد، بگوید. فرحناز پوستر ستار و تیم ملی فوتبال ایران را درخواست میکند. فرح پهلوی همینطور میگوید که در آن شب شلوغ، فرصت نشد تا به کاخ اختصاصی ولیعهد (که حالا با نام کوشک احمد شاهی در مجموعه کاخ نیاوران شناخته میشود) برود و وسایل شخصی رضا پهلوی و از جمله لباسهای کودکی، دندان شیری و نواری که از نخستین حرفهایش ضبط شده بود را بردارد. یکی از مسئولان کاخ نیاوران بعدها در گفتگویی با من تایید کرد که همه اینها در جا به جاییها و تعمیرات گم شده است.
میلانی می گوید::مکررازمن سئوال می شود« شاه خادم بود یا خائن»؟
جواب من این است که این پرسش جواب دادنی نیست. نمی شود یک نفر را با یک صفت تحلیل کرد. شاه ۳۷ سال سلطنت کرد. شاه ۱۹۴۱ با ۵۱ با ۶۱ با ۷۱ با ۸۰ خیلی فرق دارد.
میلانی در مورد لزوم دسترسی به آرشیو برای تحقیق و نگارش گفت: تاریخ محتاج آرشیو و اسناد است. یکی از مشکلات ما این است که آرشیو به مفهوم قرن بیستمی اش در ایران محلی از اعراب نداشته. هر کس که آمده سعی کرده اطلاعات قبلی را نابود کند. اطلاعاتی که ما در مورد دوران صفویه داریم در قیاس با اطلاعاتی که درباره عثمانی ها داریم، اندک است برای آنکه عثمانی ها مفهوم آرشیو را خیلی بهتر از ما می دانستند. میلانی می گوید:امروزه جمهوری اسلامی در مورد آرشیو موجود دوره ی شاه «برخورد ابزاری و سیاسی می کند».
رئیس رادیووتلویزیون«رضا قطبی»(پسردایی فرح) با فرح بزرگ شده بود. پدر ایشان آقای محمد علی قطبی و مادر ایشان خانم لویز قطبی(خاله آقای شاهپور بختیار) بود.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:«برخورد ابزاری و سیاسی»درآرشیوازدیدگاه آقای میلانی چیست؟
اینکه آرشیو را بگذارند در اختیار مورخان و پژوهشگران، و نه فقط افراد خودی، یا اینکه گوشه ای از اسناد را در بیاورند.
وی درباره سه جلد کتابی که درباره زنان دربار پهلوی )
میلانی می گوید: واقعا مزخرف است و در تمام این سه جلد تنها چند سند وجود دارد. با این اسناد آرشیو قطره چکانی برخورد می کنند، ولی چون در قرن بیست و یک هستیم، آرشیوها دارد قابل دسترس تر می شود. الان نصف سندهایی که من برایش مجبور شدم به انگلستان و واشنگتن بروم، ظرف چند ثانیه از طریق اینترنت و آرشیوهای بین المللی قابل دسترسی است.
یک گرفتاری دیگر نتیجه ی استبداد فردی و فرهنگی و سیاسی است. علم در خاطراتش می گوید روزی که خاطراتش را دارد می نویسد، همسرش عصبانی شده و تمام خاطرات یک سال و نیمه ی آن را آتش می زند. بعد از آن بود که علم هم از بیم همسرش و هم بیم شاه تصمیم می گیرد که این خاطرات را از کشور خارج کند.
میلانی تصمیم خانواده علم مبنی بر موافقت با چاپ خاطرات علم را کار بزرگی خواند و با اشاره به چنین اسناد مخفی مانده ای گفت: الان جمهوری اسلامی تمام جلسات افراد را شنود می کند و اینها جایی دارد ضبط و نگهداری می شود، و زمانی که اینها افشا شود، می شود زندگی آقای خمینی را نوشت.
میلانی با اشاره به وجود دفتر مخصوص شاه و حفظ اسناد در آن گفت: تمام اسناد دفتر مخصوص شاه، در دو نسخه بوده که در بسیاری از آن ها دستخط شاه در حاشیه اش بوده. من بسیاری از آنها را دست آقای زاهدی دیده ام. یک نسخه اش به دستور شاه سوزانده شده ولی یک نسخه به خارج کشور رفته که معلوم نیست کجاست. زمانی که این اسناد دربیاید، باید دوباره کتاب شاه نوشته شود.
نویسنده ی نگاهی به شاه تأکید کرد: وقتی می گویم نگاهی به شاه منظور این است که این نگاه در وسط مثلثی است که یک طرفش من هستم، یک طرفش خواننده، و یک طرفش اسنادی که مورد استفاده قرار گرفته. ده سال دیگر که اسناد جدیدی منتشر شود، نگاه من هم متفاوت شده و نگاه شما هم متفاوت شده بنابراین نگاه به زندگی آن شخص هم متحول می شود. و انسانها را از یک تیپ سیاسی به یک کاراکتر تبدیل می کند.
میلانی تأکید کرد: یکی از کارهای هنر، آشنایی زدایی ست و رمان و بیوگرافی نویسی هم همین کار را می کند. همه ی دوستانی که در این سالن هستند، فکر می کنند که شاه را می شناسند یا نظری درباره اش دارند و در این چهارچوب آشنایی زدایی کردن از او کار دوچندان دشواری است.
در این رابطه دکتر میلانی به ماجرای گوادلوپ اشاره کرد که بیشتر مردم تصور می کنند که در مورد این نشست می دانند و گفت: وقتی اسناد گوادلوپ برای اولین بار علنی شد من حدود هزار صفحه ی آن را کپی گرفتم. تقریبا تمام چیزهایی که وجود دارد در آن نوشته شده، یا تمام این اسناد ساختگی ست که بعید است، یا تمام آن گمان هایی که ما درباره گوادلوپ داریم توهم است. اینکه در گوادلوپ تصمیم گرفتند شاه را از ایران بیرون کنند، به قطع غلط است. به دقت می شود گفت در کدام روز اکتبر و نوامبر سفارت آمریکا و انگلیس تصمیم گرفتند که شاه دیگر نمی تواند بماند. در کدام روز تصمیم گرفتند با نیروهای طرفدار آیت الله خمینی تماس بگیرند و چه قول و قرارهایی بین شان گذاشته شد. در گوادلوپ تصمیمی گرفته شد که قبلا آمریکا و انگلیس تصمیم شان را گرفته بودند. در گوادلوپ ساخت و پاخت شان را با آیت الله خمینی کرده بودند. ایران یکی از مسائل گوادلوپ بود و تنها مسئله اش نبود.
دکتر میلانی در مورد گوادلوپ بیشتر توضیح داد. اینکه چه افرادی بودند و در کجا و بر سر چه مذاکره کردند. او گفت، این اسناد تا دو سه سال پیش قابل دسترسی نبود. نامه ای که آیت الله خمینی به کارتر نوشت مضمونش چه بود. اینها الان هست ولی سه سال پیش در دسترس نبود. بنابراین من فکر می کنم بخش مهمی که قبلا درباره ی شاه نوشته شده یا با حب و یا با بغض نوشته شده.
میلانی در پایان سخنرانی اش گفت: امید من این است که این نگاهی که در این کتاب هست، براساس آنچه که تاکنون امکان دسترسی بوده، نوشته شده باشد و امیدم این است که هیچ چیزی را به نفع قضاوت های پیشین جرح و تعدیل نکرده باشم و ادعای بیشتر از این ندارم. من چهار بار سعی کردم با ملکه صحبت کنم و هر بار در آخرین لحظه تصمیم گرفت صحبت نکند. ولی هر کس که حاضر شد صحبت کند، من با آنها صحبت کردم.
میلانی می گوید: به نظر من شاه یکی از شخصیت های کلیدی قرن بیستم است. ضعف و قدرت زیاد دارد. هم ضعفش و هم قدرتش از آنچه که من فکر می کردم، متفاوت بود. و برای من که زمانی مخالف شاه بودم، در تمامی این اسناد که جستجو کردم، یک بار ندیدم که شاه به عمد به ضرر ایران کاری کند. خواست و نیتش بزرگی ایران بود، اما الزاما نیت با عمل یکی نیست. وقتی شما حتی نیت تان خیر باشد، ولی فکر نکنید هیچ کس دیگری نیت خیر دارد، تردید نداشته باشید که کار خراب می شود. برای همین است که من تمام بخش های کتاب را به استثنای یکی، با نقل قول هایی از شکسپیر درباره ی ریچارد دوم آغاز کردم؛ ریچارد دوم کاراکترش خیلی شبیه شاه است. اما کتاب را با نقل قولی از اتللو تمام کردم، آنجا که اتللو زنش را به اشتباه می کشد و می گوید اگر تاریخ مرا نوشتید، بنویسید من دوست داشتم، ولی بد دوست داشتم. به نظر من شاه، ایران را به غایت دوست داشت، ولی بد دوست داشت و نتیجه اش این شد که ما اینجا نشستیم به جای اینکه در ایران باشیم.
یعنی جالبه که سه چهارم عکس هارو غلط اسم گذاری کردی، مادر فرح رو نوشتی فاطمه پهلوی، هویدا رو نوشتی علم، علم رو نوشتی شاه، ثریا رو نوشتی مینو صمیمی، برژنسکی رو نوشتی کارتر، فاطمه رو نوشتی همسر دولو، دولو رو هم که بلد نیستی بنویسی نوشتی دلو، شهناز رو نوشتی لی لی امیر ارجمند، میگم یه احتمال بده یه آدم با سواد بخونه متنت رو....