پیراسته فر

علمی،تحقیقی و تحلیلی

پیراسته فر

علمی،تحقیقی و تحلیلی

زندگینامه «میرزای قمی"فرزندیک گیلانی

​پدرِ میرزای قمی، آخوند ملا محمد حسن، از اهالى شفت( گیلان )بود،آیت الله محمدتقی بهجت فومنی وسیدمحمدباقرشفتی(حجه الاسلام) ومیرزای قمی(هر۳عالم)همشهری بودند،ازیک شهرستان(فومن-گیلان )بودند.

زندگینامه میرزای قمی/شفتی.گیلانی

میرزا ابوالقاسم گیلانی معروف به میرزای قمی  فرزند«آخوند ملا محمد حسن»است 

«ملا محمد حسن» از اهالى شفت( گیلان )بود که بعلت فعالیتهای مذهبی(امربه معروف ونهی ازمنکر) موردغضب «خان»ارباب شفت- قرارمی گیرد وبه لُرستان تبعیدمی شود.

«ابوالقاسم» تحصیل رااز محضر  پدربزرگش «میرزاهدایت الله»که علمای«خوانسار»اصفهان بوده و برادرپدربزرگش  «میرزا حبیب الله آموخت » آموخت.

مادرِ ابوالقاسم، دختر میرزا هدایت الله بوده است .

برچسب میرزای قمی

توضیح نگارنده-پیراسته فر:پدرِمیرزا ابوالقاسم  از اهل شفت گیلان، ولی میرزامتولد «جاپلق» لرستان است و به خاطر اقامتش در قم، به میرزای قمی معروف شده است.

 یکی ازاساتیدمیرزاابوالقاسم در خوانسار«آقا سید حسین خوانسارى» (متوفاى ۱۱۹۱ ق .) بود.وی(میرزا) در همان شهر با خواهر استادش  ازدواج کرد.
پس ازمدتی در سال ۱۱۷۴ هجرى به  عراق رفت و در کربلا اقامت گزید.
در این دوران از محضر آیت الله وحید بهبهانى تلمذکرد و از آن جناب به گرفتن اجازه اجتهاد گرفت.
میرزاى قمى پس از اقامت طولانى ، در حوزه علمیه کربلا و وتهذیب وتحصیل علوم، به منظور انجام رسالت مهم دینى به زادگاه خویش (چاپلق )  روستای «دره باغ »برگشت و مدتى نیز به روستاى «قلعه بابو» رفت و در آنجا به تبلیغ و تدریس مشغول شد.
مهاجرت به قم 
میرزا از چاپلق  به قم مهاجرت کرد  باتلاش ومجاهدت به درجات عالی رسید و به مقام ریاست و مرجعیت شیعه نائل آمد. او پس از آن به کار تالیف و تصنیف ، تدریس و صدور فتوا، و تبلیغ و ترویج دین پرداخت ودر مسجد جامع شهر  اقامه نماز جمعه و جماعت می کردد.  و بدین گونه رفته رفته آن شهر علم و دین که پس از فتنه افغانها از عالم تهى گشته بود رونق پیشین خود را باز یافت و در شمار مراکز مهم علمى شیعه درآمد. در نتیجه حوزه علمیه قم  رونق یافت -وحتی بر حوزه اصفهان که تاآن زمان بالاترین نشونمای علمای ایران بود،برتری یافت

ارادت شاه به میرزای قمی
فتحعلى شاه قاجار در این ایام بود که در نخستین سفرش به قم به فضایل اخلاقى و کمالات نفسانى و مراتب فضل میرزا پى برد و براى زیارت او به مسجد جامع شهر آمد و در شمار مامؤمین وى قرار گرفت و نماز ظهر و عصر را به آن بزرگوار اقتدا کرد و در نخستین ملاقات حلقه ارادت و محبت آن جناب را به گردن افکند.

تألیفات

 قوانین الاصول /حاشیه بر قوانین/ حاشیه بر زبده الاصول شیخ بهایى/ حاشیه بر تهذیب الاصول علامه حلى/ جامع الشتات یا اجوبه المسائل/ مناهج الاحکام / غنائم الایام فیما یتعلق بالحلال و الحرام  / مرشد العوام  / منظومه اى در علم بدیع/ فتحیه در علم کلام / دیوان شعر/وچندرساله دیگر

شاگردان میرزا 
معروفترین شاگردان میرزا: آقا سید محمد باقر شفتى معروف به حجه الاسلام (متوفاى ۱۲۶۰ ق 
 حاج محمد ابراهیم کلباسى (۱۱۸۰ – ۱۲۶۱ ق

امر به معروف و نهى از منکر وماجرای خواستگاری شاه ازپسرمیرزا
«میرزای قمی» به انجام فریضه امر به معروف و نهى از منکر بسیار مقید و پاى بند بود. حتى این وظیفه الهى و اجتماعى در ملاقات با شاه وقت هم ترک نمى شد.

می گویند در یکى از این ملاقاتها در بین گفتگو، خطاب به فتحعلى شاه گفت: اى شاه ! با مردم به عدالت رفتار کن زیرا که مى ترسم به موجب معاشرتى که با تو دارم ، نظر به آیه شریفه (وَلَا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ/١١٣هود) مستوجب عذاب پروردگار شوم !

سلطان قاجار در جواب میرزا عرض کرد: نظر به این روایات که مى گوید: (هر که در دنیا سنگى را دوست داشته باشد در آخرت با او محشور خواهد شد) بنده هم چون در دنیا با شما معاشرت و دوستى دارم ، امیدوارم که در بهشت عنبر سرشت نیز با شما محشور باشم .

امیرالمومنین(ع): «مَنْ أَحَبَّنَا کَانَ مَعَنَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ لَوْ أَنَّ رَجُلًا أَحَبَّ حَجَراً لَحَشَرَهُ اللَّهُ مَعَه/امالی صدوق، ص ۲۱۰
در یکى از دیدارهاى دیگرى که میرزا با فتحعلى شاه داشت دست به ریش ‍ وى که بسیار بلند بود کشید و فرمود: اى شاه ! کارى نکن که این ریش فرداى قیامت با آتش جهنم بسوزد!
هر چند که سلطان نسبت به او علاقه مى ورزید، میرزا به وى  اعتنایی نشان نمی داد-احتیاط می کرد.

روزى فتحعلی شاه قاجار (۱۲۱۳-۱۱۵۰ شمسی) از آن بزرگوار درخواست کرد که اجازه دهد تا دختر خویش را به ازدواج پسر میرزا درآورد و بدین وسیله رابطه خانوادگى بین میرزا و خانواده سلطنتى بر قرار گردد. میرزا از این پیشنهاد سخت  نگران شد و از قبول آن خوددارى ورزید. گر چه آن جلسه بدون نتیجه پایان پذیرفت اما چون براى میرزا این احتمال وجود داشت که با اصرار شاه مجبور گردد از روى ناچارى به این وصلت تن در دهد دست بر دعا برداشت و گفت : خدایا، اگر بناست شاهزاده به همسرى پسر من درآید مرگ جوانم را برسان !طولى نکشید که تنها پسر میرزا در آب غرق شد و در اثر این سانحه از دنیا رفت . 

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:میرزای قمی ازمنظررهبرانقلاب

قبرستان شیخان قم(ردیف دوم-۲عکسی-سمت چپ:میرزای قمی است)رهبرانقلاب،آیت الله خامنه ای درحال مشاهده است.

« میرزای قمی » مورد احترام و تجلیل پادشاه زمان خودش قرار میگیرد؛ اما زیر بار خواسته‌ی او نمیرود. آنها اصرار داشتند آنچه را که میخواهند، میرزا فتوا بدهد؛ اما میرزا قبول نکرد، زیر بار نرفت. میرزای قمی رساله‌ای دارد به نام «رساله‌ی عباسیه» که نظر فقهی خودش را در باب جهاد بیان کرده است. این رساله چند سال قبل از این برای اول‌بار چاپ و منتشر شد. از ایشان جوری سؤال میکنند که مثلاً وکالتی بدهد، نیابتی بدهد که بتوانند از طرف او جهاد کنند - به گمانم این موضوع در «جامع الشتات» هم آمده باشد - اما ایشان زیر بار نمیرود و قبول نمیکند. روحانیت شیعه همیشه اینجور بوده، همیشه مستقل بوده، هرگز در قبضه‌ی قدرتها قرار نگرفته است؛ امروز هم همین جور است، بعد از این هم باید همین جور باشد و به توفیق الهی همین جور خواهد بود.۲۹مهر۱۳۸۹بیانات « آیت الله خامنه ای»در دیدار طلاب و فضلا و اساتید حوزه علمیه قم‌.

رهبرانقلاب درباره بی اعتنایی علما به جلال وجبروت پادشاهان می گوید:

میتوان نمونه این بی اعتنایی را-مرحوم میرزای قمی رضوان اللَّه علیه را مثال زد که نسبت به فتحعلی‌شاه با سرسختی برخورد می‌کرد و هیچ باجی به او نمی‌داد. با این‌که فتحعلی‌شاه خیلی به میرزا هم اظهار ارادت می‌کرد؛ اما میرزا به او چندان اعتنایی نداشت. درعین‌حال، نام رساله‌ی جهاد خودش را «عباس‌میرزا» گذاشت؛زیرا او یکی از سرداران آن زمان بود و به‌هرحال، دولت ایران مدّت زمانی را با دولت متجاوز روس تزاری جنگیده بود و ایشان احساس تکلیف می‌کرد که باید از ایرانیان حمایت کند. از خود شاه که آدم فاسدی بود، نمی‌خواست به صراحت حمایت کند؛ بلکه از عبّاس میرزا که در میدان جنگ، جنگیده بود، این‌طور تجلیل می‌کرد. ۱۶آذر۱۳۷۴بیانات « آیت الله خامنه ای» در دیدار جمعی از روحانیون.

قبرستان شیخان قم(ردیف دوم-۲عکسی-سمت چپ:میرزای قمی است)رهبرانقلاب،آیت الله خامنه ای درحال مشاهده است.

تفاوت میرزای قمی با کاشف الغطاء 

« آیت الله خامنه ای»:مرحوم «شیخ جعفر کاشف الغطاء» (رضوان الله تعالی علیه) در مقدمه‌ی «کتاب جهاد» که برای اداره‌ی دستگاه فتحعلی شاه نوشته ، از فتحعلی شاه به عنوان سلطان مسلمین اسم می‌آورد و مسائلی را ذکر می‌کند؛ این، ناظر به حکومت زمان بوده است. مرحوم میرزای قمی (رضوان اللّه علیه) برای جنگهای ایران و روس در زمان فتحعلی شاه، رساله‌ی جهادش «رساله‌ی عباسیه» را به اسم عباس میرزا نوشت؛ چون مسائلی بود که دولت در آن زمان با آن‌ها سروکار داشت. البته میرزای قمی در این قضیه خیلی زیرکانه‌تر از مرحوم کاشف الغطاء با آن دستگاه برخورد کرده است؛ چون در اینجا(داخل دستگاه حکومتی بود)بود و از نزدیک اوضاع را می‌دیده و می‌دانسته که چگونه باید با آن‌ها رفتار کند

اما مرحوم کاشف الغطاء (رضوان اللّه علیه) دستگاه را قدری بهتر از واقعیت آن دیده است./۳۰بهمن ۱۳۷۰بیانات در دیدار جمعی از فضلای حوزه‌ی علمیه‌ی قم./پایان.


توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:رهبرانقلاب به مناسبت استقلال حوزه ها  مطلبی را بیان داشتند که از وبرای مصایق اظهاراتشان مثالی از میرزای قمی وشیخ جعفرکاشف الغطاء زدند:

آیت الله خامنه ای:آیا حمایت نظام اسلامی از حوزه‌های علمیه میتواند به استقلال حوزه‌های علمیه خللی و لطمه‌ای وارد کند یا نه؟ آیا این کار مجاز است یا نه؟

رهبرانقلاب پاسخ سئوالی که مطرح کرده را اینگونه داد:این بحث مهمی است. اولاً حوزه‌های علمیه همیشه در طول تاریخ مستقل بودند؛ نه فقط در دوران حکومتهای معارض با تشیع، بلکه حتّی در دوران حکومتهای شیعی. یعنی آن وقتی که صفویه در رأس کار قرار گرفتند و علمای بزرگی مثل «محقق کرکی» و «پدرِ شیخ بهائی» و بزرگان زیادی به ایران آمدند و در مناصب گوناگون دینی قرار گرفتند، هرگز این علما و شاگردان و تربیت شدگان آنها مقهور سیاست صفویه نشدند و در اختیار آنها قرار نگرفتند.

آیت الله خامنه ای ادامه دادند:بله، کمک میکردند، همکاری میکردند، از آنها تعریف و تجلیل میکردند؛ اما در قبضه‌ی آنها نبودند، به اختیار آنها نبودند.

رهبرانقلاب:در بخشی از دوران قاجاریه هم همین جور بود. «کاشف‌الغطاء»(رضوان اللَّه تعالی علیه) آن عالم بزرگ به ایران آمد و کتاب «کشف الغطاء» را نوشت. ایشان در این کتاب - هم در مقدمه، هم در بحث جهاد به مناسبت جنگهای روس و ایران - تجلیل زیادی از فتحعلی‌شاه میکند؛ اما «کاشف‌الغطاء» آدمی نبود که توی مشت فتحعلی‌شاه و امثال «فتحعلی‌شاه» قرار بگیرد؛ آنها مستقل بودند.

«میرزای قمی» در منزل خود در قم مورد احترام و تجلیل پادشاه زمان خودش قرار میگیرد؛ اما زیر بار خواسته‌ی او نمیرود. آنها اصرار داشتند آنچه را که میخواهند، میرزا فتوا بدهد؛ اما میرزا قبول نکرد، زیر بار نرفت.

«میرزای قمی» رساله‌ای دارد به نام «رساله‌ی عباسیه» که نظر فقهی خودش را در باب جهاد بیان کرده است. این رساله چند سال قبل از این برای اول‌بار چاپ و منتشر شد. از ایشان جوری سؤال میکنند که مثلاً وکالتی بدهد، نیابتی بدهد که بتوانند از طرف او جهاد کنند - به گمانم این موضوع در «جامع الشتات» هم آمده باشد - اما ایشان زیر بار نمیرود و قبول نمیکند. روحانیت شیعه همیشه اینجور بوده، همیشه مستقل بوده، هرگز در قبضه‌ی قدرتها قرار نگرفته است؛ امروز هم همین جور است، بعد از این هم باید همین جور باشد و به توفیق الهی همین جور خواهد بود.
بیانات در دیدار طلاب و فضلا و اساتید حوزه علمیه قم‌ ۲۹ مهر ۱۳۸۹

«عباس میرزا »کیست؟

روایتی از مرگ عباس میرزا، ولیعهد قاجار

«عباس میرزا»متولد۱۳۰۳،فرزندوولیعهد،نایب‌السلطنه -فتحعلی شاه که حاکم آذربایجان بود

وی ازدلاوران قاجار بودکه درسال ۱۲۴۹ق(۱۲۱۲)یک‌سال پیش از مرگ پدرش -فتحعلی‌شاه، در ۴۶ سالگی در خراسان درگذشت
وفاتپیراسته فر
میرزای قمی در سال ۱۲۳۱ ق  در هشتاد سالگى دعوت حق را لبیک گفت  ودرقبرستان شیخان قم ، مقابل مقبره زکریا بن آدم به خاک سپرده شد.

فرزندان
میرزا داراى یک پسر و هشت دختر بود. پسر آن مرحوم در زمان حیات پدر درگذشت و بازماندگان وى تنها منحصر به دختران او بودند که هر کدام از آنها همسر یکى از علما گردید.
 دامادها عبارتند از: میرزا ابوطالب قمى/حاج ملا اسد الله بروجردى ملا محمد نراقى (فرزند ملا احمد نراقى ). میرزا على رضا طاهرى شیخ على بحرینى آقا محمد مهدى کلباسى (فرزند حاج محمد ابراهیم کلباسى ). ملا على بروجردى 

ماجرای نوشتن " مار " و کتک خوردن میرزای قمی

معروف است که میرزا ابوالقاسم قمی در حالیکه از علمای بر جسته ی عصر خود، شده بود برای انجام وظیفه به زادگاهش یکی از روستاهای جاپلق(لرستان) رفته و در آنجا اقامت گزید، ملاّی روستا که در آنجا جایگاهی داشت و با ورود میرزای قمی موقعیت خود را در خطر می دید، تصمیم او این بود که به هر صورت ممکن میرزا را در بین مردم تحقیر نموده و اهالی روستا را وادار به اخراج وی از روستا نماید، لذا با هم فکرانش طرحی را آماده کردند، و روزی که همه ی مردم روستا در مسجد جمع بودند وسایل لازم را آماده کردند، ملاّی روستا رو به میرزای قمی کرد و گفت آشیخ اگر سواد داری بیا و اینجا بنویس «مار».

میرزا که از توطئه «کدخدای روستا»بی خبر بود روی آن تخته یا هر چیز دیگری که بود نوشت«مار»

ملاّ بلافاصله رو به مردم کرد و گفت ایّها الناس !ببینید این شخصی که خود را عالم و مرجع دینی معرفی می کند حتی نوشتن «مار» را هم بلد نیست و بلافاصله تصویر ماری را در آنجا ترسیم کرد (شکل ماررانقاشی کرد)و گفت شما قضاوت کنید آیا اینکه من نوشته ام مار است یا آنکه این شخص نوشته است؟ همه یک صدا گفتند نوشته  شما مار است !

ومردم به میرزابدبین شدندوبا تحریک همین شخص(ملاوکدخدای روستا)  مردم میرزارافریبکاردانستند به جرم دروعگویی و ضعف علمی کتک مفصلی به میرزا زدند و او را از روستا بیرون کردند…

به این شعرمولوی دقت کنید که اگرچه ۶قرن قبل گفته شده ولی میتواند ماجرای میرزای قمی وکدخدامصداق شعرمولوی باشد

ده مــرو،ده مــرد را احمــق کنــد /عقل را بی نـور و بـی رونـق کنــد
قــولِ پیغمبـر شنــو ای مجتبـــی گــورِ عقــل آمـد،وطـن در روستـا/هـر که در رُستـا بود روزی و شـام تـا به مـاهی عقـل او نبــود تمـام
وان که ماهی باشد انــدر روستــا روزگاری باشدش جهــل و عَمـی/ده چه باشد! شیخِ واصل نـا شــده دست در تقلیـد و در حجّت در زده

در حدیثی آمده است که هر کس یک روز در ده بماند،یک ماه احمق می شود و اگر یکماه در ده بماند،عمری احمق خواهد ماند: مَن سَکَنَ فِی القُری یوماً ، تَحَمَّقَ شهراً و مَن سَکَنی فِی القری شهرأ ، تَحَمَّقَ دَهرأ - این حدیث یک دلالت براین دارد که هر چه محیط انسان کوچک تر باشد، افق های ذهنی او محدود تر خواهد بود. لذا خداوند سیر و سفر و تعقل و تدبر در حین این سیر و سفر را توصیه می کند .مولوی در شرح این حدیث می گوید:

منظورمولوی بیسوادی روستاییان درزمان(۶ ربیع‌الاول ۶۰۴/۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ قمری) گذشته قرن۷که بعلت نبودن وسایط نقلیه وفقدان راههای قابل ترددبیسوادی حاکم بودعلم وآگاهیشان درمحدوده همان روستایشان بوده وازجهان خارج ازروستامطلع نبودند-کدخدا"ارباب" ازجهل مردم نهایت سوءاستفاده رامی کرد وعلیه ملاهای باسواد، مردم را می شوراندند

در حدیثی آمده است که:" اِرحَموا ثَلاثَهً:غَنِیَّ قَومٍ افتَقَرَ و عزیزَ قومٍ ذَلَّ وفقیها یَتَلاعَبُ بِهِ الّجُهال": یعنی بر سه تن ترحم کنید"روزگارمشقتباری دارند" ثروتمندی که فقیر شده، قدرتمندی که ذلیل شده، و عالمی که بازیچه دست جاهلان گردیده . مولانا در ابیات زیر به این حدیث اشاره می کند:

گفت پیغمبـر که:رحم آریــد بــر                         جــانِ مَـن کـانَ غنیـاً فـَافتَقَــر

والّذی کــانَ عــزیـزاً فـاحتَقَــر                         اََو صَفیــّاً عــالِمــاً بَینَ المُضَر

گفت پیغمبر که با این سه گـروه                          رحم آرید ،ار زِسنگ ایـد و زِ کـوه

آن که او بعد از رئیسی خوار شـد                          وان توانگر هم که بی دینار شـد

وان سوم،آن عالمی کاندر جهان                           مبتــلا گــردد میــانِ ابـلهـان

۳عالم گیلانی که شهرت جهانی دارندوصاحب کراماتند

میرزای قمی(۱۱۱۶-۱۱۹۴شمسی)=(۱۱۵۰ق-۱۲۳۱ق)

سید محمدباقر شفتی (۱۱۸۱-۱۲۶۰ق)=(۱۱۴۶-۱۲۲۲شمسی)

آیت الله محمدتقی بهجت(۲ شهریور ۱۲۹۵– ۲۷ اردیبهشت ۱۳۸۸)==(۲۵ شوال ۱۳۳۴-۲۲ جمادی‌الاول ۱۴۳۰)

کرامت میرزای قمی 

حضرت آیت الله بهجت  درباره یکی از کرامت های مرحوم میرزای قمی در زمان حیات ایشان فرمودند:شخصی که مقابل مقبره مرحوم قمی دفن شده است از اهالی قفقاز بوده است که در زمان حیاتش با کاروانی از قفقاز که در آن دوران در قلمروایران بوده جهت انجام مراسم حج , عازم مکه معظمه می گردد وپس از زیارت خانه خدا و انجام مراسم حج قدری سوغات می خرد و در همیانش می گذارد و به جده می رود و سوار بر کشتی می شود تا به ایران برگردد. از بدحادثه همیان و سوغات و پولهای داخل آن در دریا می افتد و او هرچه تلاش میکند موفق نمی گردد که آنها را از آب خارج سازد.شدیدا ناراحت و افسرده می شود و چون دل پاک و باصفائی داشته ؛ خود را به نجف می رساند و به حرم حضرت علی  علیه السلام می رود و پس از زیارت به حضرت عرض می کند : من همیانم را از شما میخواهم.

شب در خواب حضرت به او می فرمایند: برو همیانت را از میرزای قمی بگیر، روز بعد مجددا به حرم می رود و به حضرت عرض می کند : من میرزای قمی را نمی شناسم و همیانم را از شما می خواهم، شب دوباره خواب می بیند و که حضرت به او می فرمایند : به قم برو و همیانت را از میرزای قمی بگیر، صبح از خواب بر می خیزد ؛ پیش خود می گوید : اینجا کجا و قم کجا.

مجددا به حرم می رود و همیانش را از حضرت می خواهد . اما شب باز حضرت را درخواب می بیند که به او می فرمایند: برو همیانت را در قم از میرزای قمی بگیر. بالاخره چاره ای جز این نمی بیند که روانه قم گردد و برای خرج سفر قدری پول از رفقایش قرض می گیرد و به قم میرسد . سراغ خانه میرزای قمی را می گیرد و بعد ا زظهرخود را به خانه میرزای قمی می رساند. معمولا در آن ساعت مرحوم میرزای قمی به استراحت می پرداختند و از این رو وقتی در می زند خادم پشت در می آید و می گوید : چه کار داری ؟ آن مرد می گوید با میرزا کار دارم . خادم می گوید : میرزا استراحت می کند برو یک ساعت دیگر بیائید. مرحوم میرزا از داخل خانه صدا می زند که من بیدارم و خادم را فرا خواند وهمیانی به خادم می دهد و می فرماید: این همیان را به آن مرد بدهید، آن مرد همیانش را می گیرد و بدون اینکه میرزا را ببیند خداحافظی می کند .

وقتی به قفقاز می رسد پس از آنکه دیدارها و رفت و آمد دوستان و خویشان به منزل او تمام می شود و خانه خلوت می شود و خستگی سفر را از تن بیرون می برد با خانواده اش به گفتگو می پردازد و جریان سفر و از دست دادن و مجددا به دست آوردن همیانش را نقل می کند. زنش می گوید: چگونه همیانت در جده به دریا افتاد و تو آن را در قم به دست آوردی و آیا وقتی در قم سراغ همیانت رفتی ار تو نشانی اجناس داخل آن را نپرسید؟ مرد گفت : نخیر . من درخانه میرزا رفتم و خادم آمد و گفت : میرزا مشغول استراحت هستند ؛ناگهان میرزا از اندرون خانه خادم را صدا زد و همیان را به او داد تا به من بدهد. زنش گفت: آخر چطورنامت را نپرسید و ازکجا دانست که تو در خانه را زده ای و از کجا می دانست که چه کاری داری و اصلا چطور همیان سر از خانه میرزا درآورده بود،

مرد تازه متوجه شده بود که چه کرامت بزرگی از میرزا صادر شده است و او غافل بوده ، خیلی ناراحت و متاسف شد. زنش نیز او را سرزنش کرد که چطورتو چنین کرامت عظیمی را از آ ن مرد الهی دیده ای و لااقل داخل خانه نرفتی که او را ببینی و دستش را ببوسی و همین طور همیان را گرفتی و آمدی، مرد تصمیم می گیرند که زندگی خود را در قفقاز رها کند و به قم بیاید و مقیم قم و خادم خانه میرزا گردد. روزی که او به قم می رسد مرحوم میرزا رحلت کرده و مردم او را تشییع می کردند . او نیز به جمع تشییع کنندگان ملحق می شود و شدیدا متاثر می گرددو می گرید و بر سر و سینه می زند و تصمیم می گیرد که خادم مقبره و مجاور قبر مرحوم میرزا گردد و بالاخره پس از آن که می میرد او را پائین قبر مرحوم میرزا دفن می کنند.   

عظمت مقام مرحوم میرزای قمی
یک عده افراد از دهات اطراف قم آمده بودند حرم حضرت معصومه(س) و برای آمدن باران توسل کرده بودن. میرزای قمی  به خواب یکی از اولیای الهی آمده بود و فرموده بود: به این مردم بگویید مسائلی مثل باران خواستن را به من بگویند، وقت حضرت را نگیرند؛ شفاعت خانم برای قیامت است!در بغداد، کیسه پول شخصی را سرقت می کنند، ابن السبیل می شود. توسل می کند برای رفع گرفتاریش به امام زمان. بالاخره خود را به قم می رساند؛ به او می گویندبرو نزد میرزای قمی (این قضیه در زمان مرجعیت میرزای قمی بوده است) شاید برای تو کاری بکند! می آید خدمت میرزا و داستان خود را عرض می کند. میرزا دستش را می برد یزر همان تشکی که رویش نشسته بوده و کیسه شخص را بیرون می آورد و به دستش می سپارد!

حجت الاسلام فاطمی نیا نقل می کنند: حضرت آیه الله العظمی اراکی که عالم بسیار باطن دار و بزرگواری بودند و من خیلی خدمتشان رسیده بودم فرمودند: هرگز نشد که من مشکلی داشته باشم و یک سوره قرآن برای میرزای قمی بخوانم و مشکل من حل نشود!


حواله حضرت علی(ع) به میرزای قمی 

 بعد از وفات میرزای قمی شخصی از اهالی شیروان قفقاز همیشه خدمتگزار مقبره میرزا بود، بدون آنکه از کسی پول بگیرد.کسی از او سؤال کرد، چه چیز تو را وادار کرد که مجانی این مقبره را خدمت کنی؟ او گفت: من از محترمین اهل شیروان قفقاز بودم و ثروت زیادی داشتم. پس بقصد زیارت خانه خدا و قبور ائمه از شهر خود حرکت نمودم. بعد از فراغ از اعمال حج و زیارت مدینه، به طرف مرقد ائمه عراق به کشتی نشستم. در حین سوار شدن کشتی،کیسه پولم در میان دریا افتاد؛ و امیدم قطع شد و حیران ماندم که چه کنم.

  پس بعضی از اثاثیه خود را فروختم و گذران خود را به نجف اشرف رساندم و میان حرم امیرالمؤمنین(ع) رفتم و متوسل به آن امام شدم. وقتی خوابیدم ، در خواب دیدم که امیرالمؤمنین (ع) فرمود: غصه مخور، برو در شهر قم و کیسه پولت را از میرزا ابوالقاسم قمی مطالبه کن. از خواب بیدار شدم و تعجب نمودم که کیسه پولم در دریای عمان افتاد، چگونه به من در شهر قم خواهد رسید.

  رفتم به شهر قم و درب منزل میرزای قمی را زدم. خادمش آمد و گفت: آقا در خواب است، صبر کن تا از خواب بیدار شود.گفتم من من مرد غریبی هستم و اراده حرکت به شهرم را دارم.

 خادم به طریق تعرض گفت:خودت درب خانه را بزن.چون درب را کوبیدم، صدای میرزا بلند شد یا فلان، صبر کن، الان آمدم؛ مرا به اسم خواند؛تعجبم زیاد شد.ناگاه جنابش در را باز کرد و عین آن کیسه پول را از زیر عبا بیرون آورد و به من داد و فرمود:برو به شهر خود، تا زنده هستم به کسی این مطلب را بازگو مکن. پس کیسه پول را گرفتم و دستش را بوسیدم و به شهر شیروان قفقاز رفتم. یک روز قصه خود را برای عیالم نقل کردم،تعجب زیادی کرد و گفت: اگر چنین شخص جلیلی را دیدی باید همیشه عمرت ملازم خدمتش می شدی. چون برگشتم به شهر قم ، او وفات کرده بود؛پس به قصد ملازمت قبر شریفش مدتی در مقبره او می باشم./.منتخب التواریخ،ص ۱۸۴؛ دارالسلامو عراقی

ماجرای خواستگاری شاه قاجار از پسر مرجع تقلید

فتحعلی شاه دید جوانی بسیار با ادب از آن‌ها پذیرایی می‌کند، از میرزا پرسید: این جوان چه نسبتی با شما دارد؟! میرزا گفت: پسر من است، فتحعلی شاه که شیفته جمال و کمال جوان شده بود، به میرزا گفت: دختری دارم، دوست دارم همسر پسر شما شود!

 پانزدهم جمادی‌الثانی سال ۱۲۳۱ هجری قمری مرجع تقلید تشیع در شهر قم به دیار حق شتافت، 

میرزا ابوالقاسم قمی یا محقق قمی صاحب کتاب «قوانین الاصول» و از مراجع بزرگ تقلید در عهد فتحعلی‌شاه قاجار بود، در عهد فتحعلی‌شاه قاجار مرجعیت علمی ایران را به عهده داشت و در جنگ میان روسیه تزاری و ایران که ۱۰ سال طول کشید، میرزای قمی در مسئولیت و مرجعیت تقلید در اوج شهرت خود بود، حدود پنج سال که از آغاز جنگ یعنی ۱۲۲۳ هجری قمری حکومت تهران نسبت به حمایت روحانیت و خصوصا میرزای قمی احساس نیاز کرد.

محقق قمی در آن‌ سال‌ها سخت در تگنا قرار می‌گیرد و از طرفی تأیید فتحعلی‌شاه و تأیید همه جنایت‌های آقا محمدخان قاجار بود که فتحعلی شاه به عنوان ولیعهد و مرد دوم قدرت در کنار او و پیشتاز ماجراهایی از قبیل قتل عام مردم کرمان بوده است، از طرف دیگر تضعیف فتحعلی شاه به منزله کمک به روسیه تزاری بود که علاوه بر کینه مذهبی و نژادی که نسبت به ایران داشت، وحشی‌ترین حکومت اروپای آن روز بوده است، میرزا با دقت تمام در صدور فتوا آنچه را که وظیفه شرعی و مکتبی‌اش بوده را انجام داد، جنگ و دفاع در برابر روس را جهاد دفاعی واجب اعلام کرد و هم از هر نوع تأیید نسبت به فتحعلی شاه خودداری کرد

ابوالقاسم بن محمدحسن معروف به میرزای قمی از فقهای شیعه که اصالتاً گیلانی است، تولدش در سال ۱۱۵۱ هجری قمری در جاپلق و تحصیلات او در عراق بوده و نزد آقا باقر بهبهانی و دیگران تلمذ کرد و سپس در قم اقامت گزید، او تألیفات زیادی از جمله قوانین در اصول و جامع الشتات به زبان فارسی در فقه و کتاب غنائم در فقه استدلالی و مناهج در فقه و معین الخواص در فقه و رسائل دیگری در فقه، اصول و کلام دارد، همچنین دیوان شعری در حدود پنج هزار بیت و منظومه‌ای در علم معانی و بیان به یادگار گذاشته است.

*ماجرای خواستگاری شاه قاجار از پسر یک مرجع

از شاگردان وی می‌توان به  سیدمحمدباقر شفتی اصفهانی، محمد ابراهیم کلباسی، محمدعلی هزار جریبی، احمد کرمانشاهی، سیدمحمدمهدی خوانساری اشاره کرد، قبر شریف وی در مقبره شیخان قم زیارتگاه مریدانش است، آنچه در ادامه می‌آید ماجرای خواستگاری فتحعلی شاه از پسر میرزای قمی است که پایانی شگرف دارد:

روزی شاه قاجار به قم آمد و بر میرزای قمی وارد شد، وی ارادت زیادی به آن مرجع بزرگ داشت و هر وقت به قم می‌آمد به زیارتش می‌رفت، میرزا ناگزیر می‌شد گاهی با او هم صحبت شود، البته همواره او را نصیحت می‌کرد، روزی به ریش بلند فتحعلی شاه دست کشید و فرمود: ای پادشاه! کاری نکن این ریش فردای قیامت به آتش جهنم بسوزد.

آن روز با هم در اتاقی نشسته بودند، فتحعلی شاه دید جوانی بسیار با ادب و با جمال چای می‌آورد و از آن‌ها پذیرایی می‌کند، از میرزا پرسید: این جوان چه نسبتی با شما دارد؟! میرزا گفت: پسر من است، فتحعلی شاه که شیفته جمال و کمال جوان شده بود، به میرزا گفت: دختری دارم، دوست دارم همسر پسر شما شود!

میرزا فرمود: ارتباط من با شما درست نیست، از این تقاضا بگذر، فتحعلی شاه اصرار کرد و گفت: باید حتماً این کار عملی شود، میرزا ناچار فرمود: پس یک شب به من مهلت بده تا فکر کنیم، فتحعلی شاه یک شب مهلت داد، نیمه‌های آن شب، میرزا برای نماز شب برخاست، در آغاز نماز عرض کرد: خدایا! من می‌دانم که این وصلت باعث می‌شود که محبت من به تو کم شود، اگر این وصلت ضرر دارد، مرگ فرزندم را برسان.

مشغول رکعت دوم نماز شب بود که همسرش آمد و گفت: پسرت دل درد گرفته است، در رکعت چهارم بود که همسرش آمد و گفت: حال پسرت خیلی خراب است، سرانجام در قنوت رکعت یازدهم (نماز وتر) به او خبر دادند که پسرت از دنیا رفت، میرزای قمی پس از نماز به سجده رفت و شکر خدا را به جای آورد که از این بن‌بست خلاص شده و نجات یافته است و در نتیجه مشکل وصلت و ارتباط با شاه به میان نیامد.

جالب‌تر اینکه میرزای قمی نامه به شاه نوشت و گفت: من مختصر محبت و ارتباطی هم که با تو داشتم آن را هم بریدم، اعلام برائت می کنم و پنج‌شنبه از دنیا خواهم رفت، نامه را مهر کرد و برای پادشاه فرستاد، از قضا نامه زودتر از پنج‌شنبه به دست فتحعلی شاه رسید، فوراً دستور داد، کالسکه او را آوردند و سوار بر آن شد تا از تهران زودتر خود را به قم برساند، بلکه با میرزا دیدار کند، به علی آباد قم که رسید خبر رحلت میرزای قمی را شنید، دستور داد جنازه را دفن نکنند تا به قم برسد، خود رادر کنار جنازه میرزای قمی در قم رساند و گریه‌زاری کرد و گفت: ای میرزا! تو مرا رد کردی، ولی من تو را دوست دارم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد