پیراسته فر

علمی،تحقیقی و تحلیلی

پیراسته فر

علمی،تحقیقی و تحلیلی

هیئت ایرانی حامل پیام امام خمینی به گورباچف درکرملین

​زنی که سردارسپاه بود،معتمدامام بود+محافظ امام.فرازی اززندگینامه خانم دباغ

دست دادن خانم دباغ با گوباچف-رهبرشوروی-درکاخ کرملین


هیئت ایرانی به کرملین:محمدجوادلاریجانی -آیت‌الله جوادی آملی-مرضیه دباغ/در حال مذاکره با گورباچف۱۴دیماه۱۳۶۷

«پس از ابلاغ پیام امام و موقع خداحافظی، آقای گورباچف دوباره شروع به‌دست دادن با یک یک افراد کرد. وقتی در مقابل من ایستاد آقای جوادی آملی و دیگران همینطور داشتند مرا نگاه می‌کردند. شرایطی نبود که از حاج آقا بپرسم چه کار کنم. دیدم اگر تو ذوق گورباچف بزنم خیلی بد است. از این‌رو وقتی او دستش را دراز کرد من چادر را روی دستم انداختم و به او دست دادم. این برخورد و این نوع دست دادنم خیلی سخت و گران آمد. سعی کرد به روی خود نیاورد و گفت من دستم را برای دست دادن دراز نکردم، بلکه دستم را به سوی این مادر انقلاب دراز کردم که بگویم ما همسایه‌های خوبی هستیم. ما دست بی‌اسلحه مان را به سوی شما دراز می‌کنیم، شما هم مرد هایتان را تشویق کنید که دست بدون سلاحشان را به سوی ما دراز کنند! آقای جوادی آملی به آرامی گفت ما نیز دوستدار صلح و خواستار آرامش هستیم.»/محسن کاظمی درکتاب خاطرات مرضیه حدیدچی (دباغ) ص ۲۸۵

مرضیه حدیدجی دباغ

ناگفته های سفیروقت"شاهدماجرا"بعداز۲۶سال

دربرنامه "شاهد عینی" که بااجرای وحید یامین پوربرگزارشدآقای  ناصر نوبری جیرانی(سفیرایران درشوروی زمان ارسال نامه امام به گوباچف) شبکه افق – تاریخ ۱۸ شهریور۱۳۹۳ پخش شد می گوید:درهنگام ورود-زمان ملاقات گورباچف با هیئت،گوباچف دست داد وخانم دباغ هم کارخوبی کردکه باان وضعیت"ازروی چادر"دست داد،چون ممکن بود همین مسئله برمذاکرات تأثیرمنفی بگدارد وامادرهنگام خداحافظی وقتی گورباچف دست درازکرد،من رفتم بین گورباچف وخانم دباغ حائل شدم وبا خنده وشوخی واحترام گفتم که دراسلام ،خانمهاباآقایان دست نمی دهند وگورباچف هم ازاین حرف ناراحت نشد وعذرخواهی کردوگفت من این رانمی دانستم،خوب شدکه گفتید،دراین زمان که آقایان جوادی آملی ولاریجانی ،خداحافظی کرده بودند وکمی دورشده بودند،راصداکرد"حضرت آیت الله برگردید"وآنهاهم برگشتند وبه آنهاگفت:رفتیدایران این خانم رااذیت نکنید،من باایشان دست داده بودم"دست درازکرده بودم"ایشان تقصیری ندارند.

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:برگزیده مصاحبه ها وخاطرات مبارزانقلابی سردارمرضیه حدیدچی:

هیأت نمایندگی امام خمینی در روزسه شنبه، ۱۳ دی ۱۳۶۷ به سرپرستی آیت‌الله جوادی آملی و متشکل از محمدجواد لاریجانی و خانم مرضیه حدیدچی(دباغ) وارد مسکو شد. این هیأت از سوی منتاشیویلی دبیر هیأت رئیسه شورایعالی اتحاد جماهیر شوروی، معاون وزیر امور خارجه این کشور، امام جمعه مسکو و سفیر جمهوری اسلامی مورد استقبال قرار گرفت.

خانم دباغ  در رابطه با این دیدار در خاطراتش می‌گوید :یک روز مرحوم حاج احمد آقا تماس گرفتند و فرمودند که حضرت امام‏ نامه‏‌اى براى آقاى گورباچف دارند. شما آماده باشید تا هر زمان که حضرت امام فرمودند، این پیام را براى آقاى گورباچف ببرید... فرمودند مأموریتى براى شما مشخص شده ممکن است که فردا یا روز بعد باشد.

وقتى به شوروى رسیدیم تعدادى به استقبال آمدند. مشاور مخصوص گورباچف دسته گلى هم آورده بود. طبیعتاً در دنیا مرسوم است وقتى هیأتى وارد کشورى مى‏شود گلى که براى استقبال آورده مى‏شود به رئیس هیأت مى‏دهند.

خانم دباغ می گوید:«گورباچف »وقتى مرا را با چادر و حجاب دیدند، دست‏پاچه شدند و «گُل» را به جاى اینکه به آقاى جوادى آملى بدهند به من تحویل دادند.

مرضیه حدیدچی درادامه گفت:در واقع وقتى با لباس روحانیت آقاى جوادى آملى و چادر بنده رو به رو شدند دچار این حالت شدند.

ماجرای دست دادن خانم دباغ  باگورباچف

دباغ همچنین حاشیه دیدار هیأت اعزامی با رهبر شوروی را چنین نقل می‌کند:پس از ابلاغ پیام امام و موقع خداحافظی اجازه دادند که خبرنگاران چند عکس و فیلم بگیرند.

آقای «گورباچف» دوباره شروع به دست دادن با یک یک افراد کرد. وقتی در مقابل من ایستاد، آقای جوادی آملی و دیگران همین طور داشتند مرا نگاه می‌کردند. شرایطی نبود که از حاج آقا -جوادی آملی-بپرسم چه کار کنم. دیدم اگر-دست ندهم- تو ذوق گورباچف بزنم خیلی بد است.

خانم دباغ می گوید:از این رو وقتی او دستش را دراز کرد «من چادر را روی دستم انداختم و به او دست دادم»واما این برخورد و این نوع دست دادنم خیلی سخت و گران آمد«گورباچف»وقتی اوضاع رااینطوردید،سعی کرد یک جوری توجیه کند، گفت :من دستم را برای دست دادن بااین خانم دراز نکردم، بلکه دستم را به سوی این مادر انقلاب دراز کردم که بگویم ما همسایه‌های خوبی هستیم. ما دست بی‌اسلحه‌مان را به سوی شما دراز می‌کنیم، شما هم مرد‌هایتان را تشویق کنید که دست بدون سلاحشان را به سوی ما دراز کنند

خانم دباغ درادامه گفت:آقای جوادی آملی به آرامی گفت ما نیز دوستدار صلح و خواستار آرامش هستیم./پایان.

مرضیه حدیدچی‌ دباغ‌ زاده ١٣١٥ در محله امامزاده عبدالله همدان بود. آن‌ طور که خود در کتاب خاطراتش روایت کرده، پدرش، علی‌پاشا حدیدچی، فردی فاضل و معلم اخلاق در محافل مذهبی بوده است. مرضیه اندکی تحصیلات مکتب‌خانه‌ای داشته است و نوشتن را به‌ دور از چشمان پدر می‌آموزد. در ١٥ سالگی با همسرش به نام حسن دباغ که دباغی داشتند، اما کسب‌وکارشان از رونق افتاده بود، به تهران کوچ کرده‌اند و او هم شاگردمغازه‌ای بود. مرضیه که بعدها به اسامی مختلفی چون خواهر دباغ و خواهر زینت احمدی‌نیلی هم نامیده شد، با حسن ازدواج کرد و نام دباغ تا آخرین روز حیاتش بر او به‌جا ماند. زندگی در تهران و آشنایی با شهید آیت‌الله سعیدی، مسیر زندگی دباغ را به سمت امام و تحرکات مسلحانه سوق می‌دهد. خود او در کتاب خاطراتش این‌گونه روایت می‌کند: «شوهرم اهل کار بود اما نسبت به سیاست هم بی‌تفاوت نبود. پای منبر وعاظ می‌نشست و گاهگاه اعلامیه‌ها را در بازار جابه‌جا می‌کرد. وقتی می‌آمد خانه، همه اتفاقات را برایم تعریف می‌کرد و من را با مسائل سیاسی و آخرین اخبار روز آشنا می‌کرد. به او اصرار کردم تا در مبارزاتش من را شریک کند. بالاخره موافقت کرد و در پخش‌ کردن اعلامیه‌ها با او همراه شدم. اعلامیه‌ها را به حمام زنانه می‌بردم و پخش می‌کردم.

شهید سعیدی

خانم حدیدچی می گوید:آیت‌الله سعیدی در مسجد موسی‌بن‌جعفر (ع) در محله قیاسی حضور داشتند و من به همراه تعدادی از خانم‌ها از ایشان خواستیم که برای ما کلاس بگذارد و در برابر درخواست ما ایشان می‌گفتند: «نمی‌شود زیرا خانم‌ها کار را ادامه نمی‌دهند» اما در‌‌ نهایت ایشان با تقاضای ما موافقت کردند.

«آیت الله سید محمد رضا سعیدی»متولد۲اردیبهشت ماه سال ۱۳۰۸-شهادت:شامگاه ۲۰خرداد ۱۳۴۹ در بازداشتگاه قزل‌قلعه .

ماجرای زنی انقلابی که فرمانده سپاه شد

 البته من قبلا نیز یک هیأت سینه‌زنی در فامیل راه انداخته بودم که این هیأت با وجود دل‌نگرانی بسیاری از اعضای فامیل تا زمان ازدواج من به کار خود ادامه داد. همین مسئله خمیرمایه فعالیت‌های انقلابی من در کنار فعالیت‌های مذهبی شد که امام حسین(ع) چه هدفی را دنبال می‌کرد....به زندان محکوم شد....بعد از آن که به دلیل شرایط سخت جسمی، دباغ از زندان ساواک آزاد می‌شود، بنا می‌شود تا دوباره به زندان منتقل شود.

ز سال ٥٣ از کشور خارج شد.

 مرضیه حدیدچی از شوهرش می‌خواهد تا برای فرار از زندان از کشور خارج شود. در حالی‌ که هشتمین فرزندش خردسال است، با پاسپورت جعلی از کشور خارج و راهی انگلستان می‌شود.

..به دلیل فعالیت‌هایمان من ودو دختر بزرگم از جمله رضوانه که در ١٤سالگی ازسوی ساواک بازداشت و شکنجه شدیم، مادرم در نگهداری این هشت فرزند کمکم می‌کردند. آنها قبول کرده بودند که هر کدام یک هفته مراقبت از بچه‌ها را بر عهده بگیرند. رضوانه را هم به دلیل خواندن سرودهای انقلابی به همراه هم‌سالانش در مدرسه دستگیر کردند. او این سرودها را از رادیو بغداد می‌نوشت و می‌خواند. رادیو بغداد در آن روزها که رابطه شاه و عراق تیره‌وتار شده بود، از سوی سیدمحمود دعایی راه‌اندازی شده بود.

من که ازکشورفرارکردم،کسی خبر نداشت بچه‌ها و خانواده‌ام نیز فکر می‌کردند که من در درگیری‌های خیابانی کشته شده‌ام .

خانم دباغ:در اثر شکنجه‌های بسیار، بدنم صدمه دید و در بیمارستان تحت عمل جراحی قرار گرفتم. 

همان موقع «حجت الاسلام محمدمنتظری»(فرزندآیت الله حسینعلی منتظری) پاسپورت فردی به نام زینب احمدی نیلی را با عکس من تنظیم کرد و من با این پاسپورت جعلی به انگلستان فرار کردم. در لندن هم یکی از دانشجویان ایرانی منتظرم بود که مرا به یک هتل پاکستانی برد. روز روشن آنجا هم یکی از دانشجوها بود ۳ روز آنجا ماندم پول که نداشتم بنابراین قرار شد کارهای خدماتی را انجام دهم و به جایش وعده صبحانه را رایگان به من بدهند من با همان وضعیت جسمانی، روزها روزه می‌گرفتم و غروب‌ها هم با همان وعده صبحانه افطار می‌کردم.

کسی خبر نداشت بچه‌ها و خانواده‌ام نیز فکر می‌کردند که من در درگیری‌های خیابانی کشته شده‌ام که ای کاش رفته بودم.

 آموزش‌های چریکی را نزد «شهید محمدمنتظری»(فرزندآیت الله حسینعلی منتظری) و شهید مصطفی چمران ‌گذراندم و بعد از آن  خودم به تعدادی از داوطلبان آموزش می‌دادم.

ماجراهای عمامه‌گذاری احمد خمینی | اتکای سایت جماران به فرد بدسابقه برای حمله به تسنیم!

حجت الاسلام سراج الدین موسوی(رئیس کمیته انقلاب) و آیت الله حسینعلی منتظری

علی جنتی و آیت الله جنتی؛ رفاقت پدر و پسری منهای سیاست /پسران دبیر شورای نگهبان چه شغلی دارند؟

علی جنتی درکنارپدر(آیت الله احمدجنتی)

محسن رفیق دوست،محسن رضایی،محمدغرضی وخانم مرضیه حدیدچی(دباغ)

خانم دباغ در نهایت بعد از مهاجرت به انگلیس و کار در خانه‌ها تصمیم می‌گیرد با همراهی سراج‌الدین موسوی، غرضی،« علی جنتی» و آلادپوش از طریق زمینی و با پاسپورت جعلی زامبیایی برای شرکت در مناسک حج به عربستان بروند تا اعلامیه و کتاب ولایت فقیه امام  را آنجا پخش کنند. قبل از سفر به مکه او به نمایندگی از همین جمع راهی نجف می‌شود تا با امام ملاقات کند و شرایط را توضیح دهد، در این دیدار، امام مشکلاتش (دباغ) را جویا ‌شد و وقتی از نگرانی‌ها برای هشت فرزندش گفته بود، پاسخ شنیده بود که بمانید، ان‌شاءالله اوضاع تغییر می‌کند و همه با هم می‌رویم. بعد از آن بود که دباغ از امام اجازه می‌خواهد که برای گذراندن آموزش‌های چریکی و جنگ‌های نامنظم به لبنان و مناطق تحت اشغال اسرائیل برود و در عملیات‌ علیه اسرائیل شرکت کند.

۳ ماه، تا اینکه محمد منتظری آمد چند روز بعد از شهادت دکتر شریعتی بود با تعدادی از بچه‌ها تظاهراتی در لندن به پا کردیم بعد به فرانسه رفتیم پشت سر این قضیه شهادت آقا مصطفی بود که اعتصاب غذا راه انداختیم.

 بعد هم به لبنان و سوریه رفتم و دوره‌های چریکی را گذراندم. در این سال‌ها در عربستان، عراق، لبنان و سوریه و فرانسه تردد داشتم 

تا اینکه امام وارد فرانسه شدند پلیس فرانسه اصرار داشت که یک زن پلیس فرانسوی، مسئولیت حفاظت از امام خمینی را به عهده بگیرند،

 بنابراین من به نوفل لوشاتو رفتم و با توجه به آموزش‌هایی که دیده بودم محافظ شخصی حضرت امام شدم و وظایف اندرونی از جمله خرید، شتسشو و ... را نیز به عهده گرفتم.

امام خمینی (س) - بانوی شجاع و وفادار

خواهرطاهره(نامی که امام خمینی به خانم دباغ می گفت)

خانم دباغ ۲هفته  بعدازورودامام خمینی به ایران برمی‌گردد.

امام فرموده بودند که هیچ یک از خواهران همراه ایشان نباشند فقط خواهر طاهره(دباغ) را بگویید بیاید، شاید بچه‌هایش در فرودگاه منتظرش باشند. شب دوازدهم حاج‌احمد به بیمارستان آمد تا مرخصم کند اما دکترها اجازه ترخیص ندادند و بنابراین من از پرواز جا ماندم.

علت بستری شدن؟

خواهرطاهره:مصاحبه درنوفل لوشاتوبود، امام هم به کوچه تشریف آوردند و خبرنگاران هم دور امام را احاطه کردند ناگهان دیدم خبرنگاری پشت‌سر امام پشت‌ نرده‌ها از چوبی بالا رفته، برای امام احساس خطر کردم به سمت نرده رفتم اینقدر با دو دستم این نرده‌ها را فشار دادم که تخته چوبی افتاد و بعدها فهمیدم که دوربین هم شکسته شده. این فشاری که به نرده‌ها دادم باعث شد که حالم بد شود و از هوش بروم و در بیمارستان بستری شوم.

خانم دباغ :من در نوفل لوشاتوهمان خانه شماره ۳۰ اقامتگاه امام ماندم تا اینکه شب ۲۷ بهمن امام پیام دادند که می‌توانید به ایران بیایید.

بعداز۴سال دوری ازوطن،وقتی واردایران شدم،من پایم به زمین نرسید. مرا با ویلچر از هواپیما پیاده کردند. گریه فرصتم نمی‌داد، نه گریه دیدن بچه‌هایم، گریه شادی. موقع رفتن(خروج ازایران) با چه ترس و لرزی وارد فرودگاه شدم و حالااین گونه فرودگاه پر از زنان چادر مشکی بودکه به استقبالم آمده بودند. دوستانم، شاگردانم و خانواده‌ام.

دباغ در اولین حضورش رئیس زندان زنان تهران می‌شود و بعد از تشکیل سپاه به دلیل همان آموزش‌های چریکی فرماندهی سپاه همدان را که مرکزیت سپاه غرب کشور بود، بر عهده می‌گیرد. این همان تصاویر اسلحه‌به‌دوشی دباغ است که گفته شده در عملیات پاوه و خنثی‌سازی کودتای نوژه هم حضور داشته است. 

خانم دباغ علاوه بر همه اینها سه دوره اول مجلس شورای اسلامی نماینده همدان در مجلس بود.

خانم مرضیه حدیدچی، صبحگاه پنجشنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۵ پس از گذراندن دوره‌ای بیماری در بیمارستان خاتم‌الانبیاء تهران درگذشت.روایت آیت‌الله جوادی آملی از نامه امام به گورباچف | خبرگزاری فارس

برای اطلاع کامل ازماجرای نامه امام خمینی به گوباچف وبرخوردگورباچف وپاسخ گورباچف وصحبتهای هیئت اعزامی و..به این لینک مراجعه کنید

دیداروزیر خارجه شوروی"شواردنادزه"امام خمینی                                     

امام هیچ‌گاه در برابر دشمنان اسلام کرنش و تواضع نکرد بلکه همیشه سعی کرد عزت اسلامی خویش را به آنان نشان بدهد. زمان نخست‌وزیر امینی بود که آمده بود قم برای دیدار با علماء. نزدیک غروب بود که بنا شد بیاید خدمت امام. در منزل امام من بودم و‌ آقای محمدی گیلانی و آقای پسندیده و عده‌ای دیگر. امام فرمودند: شما آقایان باشید زیرا نمی‌خواهم جلسه خصوصی باشد.

نامه تاریخی امام خمینی (ره) به گورباچف | روشنگری

ترفندامام خمینی !برای اینکه جلوی پای قلدران بلندنشود

قبل از اینکه امینی بیاید. امام از اتاق بیرون رفتند بعد از آنکه امینی آمد داخل اتاق و نشست، امام آمدند تا اینکه مجبور نباشند به امینی احترام بگذارند.

امام با همه ایادی ظلمه این‌گونه برخورد می‌کردند.

 در مجلس فاتحه‌ای که برای آقای حکیم در نجف گرفته بودند استاندار و عده‌ای دیگر از طرف رژیم بعث برای شرکت در مجلس آمدند

و امام جلوی پای آقایان بلند نشدند و در مجلس فاتحه مرحوم شهید آقامصطفی هم همین برخورد را با آنان داشت و این در حالی بود که امام در برابر یک طلبه و مردم عادی کمال تواضع را می‌نمود. (حجت‌الاسلام والمسلمین توسلی ـ حوزه ـ ش 45 ـ ص 55)  سایت مشرق بهمن ۱۳۹۲

متن کامل نامه امام خمینی به گورباچف :

بسم‌الله الرحم‌الرحیم

جناب آقای گورباچف؛ صدر هیأت‌رئیسه اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی

به امید خوشبختی و سعادت برای شما و ملت شوروی

از آن‌جا که پس از روی کار آمدن شما چنین احساس می‌شود که جنابعالی در تحلیل حوادث سیاسی جهان خصوصا در رابطه با مسائل شوروی در دور جدید از بازنگری و تحول و برخورد قرار گرفته و جسارت و گستاخی شما در برخورد با واقعیات جهان چه بسا منشأ تحولات و موجب به هم خوردن معادلات فعلی حاکم بر جهان گردد، لازم دیدم نکاتی را یادآور شوم:

هرچند ممکن است حیطه تفکر و تصمیمات جدید شما تنها روشی برای حل معضلات حزبی و در کنار آن، حل پاره‌ای از مشکلات مردم‌تان باشد؛ ولی به همین اندازه هم شهامت تجدید نظر در مورد مکتبی که سالیان سال فرزندان انقلاب جهان را در حصارهای آهنین زندانی نموده بود قابل ستایش است، و اگر به فراتر از این مقدار فکر می‌کنید اولین مسئله‌ای که مطمئنا باعث موفقیت شما خواهد شد این است که در سیاست اسلاف خود دایر بر «خدازدایی» و «دین‌زدایی» از جامعه که تحقیقا بزرگ‌ترین و بالاترین ضربه را بر پیکر مردم و کشور شوروی وارد کرده است، تجدید نظر نمایید و بدانید که برخورد واقعی با قضایای جهان جز از این طریق میسر نیست. البته ممکن است از شیوه‌های ناصحیح و عملکرد غلط قدرتمندان پیشین کمونیسم در زمینه اقتصاد، باغ سبز دنیای غرب رخ بنماید، ولی حقیقت جای دیگری است.

شما اگر بخواهید در این مقطع تنها گره‌های کور اقتصادی سوسیالیسم و کمونیسم را با پناه بردن به کانون سرمایه‌داری غرب حل کنید نه تنها دردی از جامعه خویش را دوا نکرده‌اید که دیگران باید بیایند و اشتباهات شما را جبران کنند، چراکه امروز اگر مارکسیسم در روش‌های اقتصادی و اجتماعی به بن‌بست رسیده است دنیای غرب هم در همین مسائل، البته به شکل دیگر، و نیز در مسائل دیگر گرفتار حادثه است.

جناب آقای گورباچف!

باید به حقیقت رو آورد، مشکل اصلی کشور شما مسئله مالکیت و اقتصاد و آزادی نیست، مشکل شما عدم اعتقاد واقعی به خداست همان مشکلی که غرب را هم به ابتذال و بن‌بست کشیده و یا خواهد کشید. مشکل اصلی شما مبارزه طولانی و بیهوده با خدا و مبدأ هستی و آفرینش است.

جناب آقای گورباچف!

برای همه روشن است که از این پس کمونیسم را باید در موزه‌های تاریخ سیاسی جهان جست‌وجو کرد. چراکه «مارکسیسم »جواب‌گوی هیچ نیازی از نیازهای واقعی انسان نیست، چراکه مکتبی است مادی و با مادیت نمی‌توان بشریت را از بحران عدم اعتقاد به معنویت که اساسی‌ترین درد جامعه بشری در غرب و شرق است، به درآورد.

حضرت آقای گورباچف!

ممکن است شما اثباتا در بعضی جهات به مارکسیسم پشت نکرده باشید و از این پس هم در مصاحبه‌ها اعتقاد کامل خودتان را به آن ابراز کنید، ولی خود می‌دانید که ثبوتا این‌گونه نیست.

«رهبر چین اولین ضربه را به کمونیسم زد» و شما دومین و علی‌الظاهر آخرین ضربه را بر پیکر آن نواختید.

امروز دیگر چیزی به نام «کمونیسم» در جهان نداریم.

ولی از شما جدا می‌خواهم که در شکستن دیوارهای خیالات مارکسیسم «گرفتار زندان غرب و شیطان بزرگ نشوید».

فروپاشی حکومت ۷۰سال کمونیسم

امیدوارم افتخار واقعی این مطلب را پیدا کنید که آخرین لایه‌های پوسیده هفتاد سال کژی جهان کمونیسم را از چهره تاریخ و کشور خود بزدایید.

صدای شکستن استخوانهای کمونیسم

امروز دیگر دولت‌های هم‌سو با شما که دل‌شان برای وطن و مردم‌شان می‌تپد هرگز حاضر نخواهند شد بیش از این منابع زیرزمین و روزمینی کشورشان را برای اثبات موفقیت کمونیست که صدای شکستن استخوان‌هایش هم به گوش فرزندان‌شان رسیده است مصرف کنند.

آقای گورباچف!

صدای« اذان» ازمأذنه های حکومت کمونیستی

وقتی از گلدسته‌های مساجد بعضی از جمهوری‌های شما پس از هفتاد سال بانگ «الله اکبر» و شهادت و رسالت حضرت ختمی مرتبت «صلی‌الله علیه و آله و سلم» به گوش رسید تمامی طرفداران اسلام ناب محمدی «ص» را از شوق به گریه انداخت. لذا لازم دانستم این موضوع را به شما گوشزد کنم که بار دیگر به دو جهان‌بینی مادی و الهی بیندیشید.

مادیون معیار شناخت در جهان‌بینی خویش را «حس» دانسته و چیزی را که محسوس نباشد از قلمروی علم بیرون می‌دانند و هستی را همتای ماده دانسته و چیزی را که ماده ندارد موجود نمی‌دانند. قهرا جهان غیب مانند وجود خداوند تعالی و وحی و نبوت و قیامت را یک‌سره افسانه می‌دانند.

معیار شناخت در جهان‌بینی الهی ۲عنصر«حس و عقل»می باشد

در حالی که معیار شناخت در جهان‌بینی الهی اعم از «حس و عقل» می‌باشد و چیزی که معقول باشد داخل قلمروی علم می‌باشد گرچه محسوس نباشد، لذا هستی اعم از غیب و شهادت است و چیزی که ماده ندارد، می‌تواند موجود باشد. و همان‌طور که موجود مادی به «مجرد» استناد دارد، شناخت حسی نیز به شناخت عقلی متکی است.

قرآن مجید اساس تفکر مادی را نقد می‌کند و به آنان که بر این پندارند که خدا نیست وگرنه دیده می‌شد « لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً » می‌فرماید: «لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ»

از قرآن عزیز و کریم و استدلالات آن در موارد وحی و نبوت و قیامت بگذریم که از نظر شما اول بحث است و اصولا میل نداشتم شما را در پیچ و تاب مسائل فلاسفه به‌خصوص فلاسفه اسلامی بیندازم، فقط به یکی دو مثال ساده و فطری و وجدانی که سیاسیون هم می‌توانند از آن بهره‌ای ببرند بسنده می‌کنم:

این از بدیهیات است که ماده و جسم، هرچه باشد از خود بی‌خبر است. یک مجسمه سنگی یا مجسمه مادی از انسان هر طرف آن از طرف دیگرش محجوب است. در صورتی که به عیان می‌بینیم که انسان و حیوان، از همه اطراف خود آگاه است، می‌داند کجاست، در محیطش چه می‌گذرد، در جهان چه غوغایی است، پس در حیوان و انسان چیز دیگری است که «فوق ماده» است و از عالم ماده جداست و با مُردن ماده نمی‌میرد و باقی است.

انسان در فطرت خود هر کمالی را به طور مطلق می‌خواهد، و شما خوب می‌دانید که انسان می‌خواهد قدرت مطلق جهان باشد و به هیچ قدرتی که ناقص است دل نبسته است. اگر عالم را در اختیار داشته باشد و گفته شود: جهان دیگر هم هست، فطرتا مایل است آن جهان را هم در اختیار داشته باشد.

انسان هر اندازه دانشمند باشد و گفته شود علوم دیگری هم هست، فطرتا مایل است آن علوم را هم بیاموزد. پس قدرت مطلق و علم مطلق باید باشد تا آدمی دل به آن ببندد.

آن خداوند متعال است که همه به آن متوجهیم گرچه خود ندانیم. انسان می‌خواهد به «حق مطلق» برسد تا فانی در خدا شود. اصولا اشتیاق به زندگی ابدی در نهاد هر انسانی نشانه وجود جهان جاوید و مصون از مرگ است. اگر جنابعالی میل داشته باشید در این زمینه‌ها تحقیق کنید می‌توانید دستور دهید که صاحبان این‌گونه علوم، علاوه بر کتب فلاسفه غرب، در این زمینه به نوشته‌های فارابی و بوعلی‌سینا «رحمه‌الله علیهما» در حکت مشاء مراجعه کنند تا روشن شود که: قانون علیت و معلولیت که هرگونه شناختی بر آن استوار است معقول است نه محسوس، و ادارک معانی کلی و نیز قوانین کلی که هرگونه استدلال بر آن تکیه دارد معقول است نه محسوس. و نیز به کتاب‌های سهروردی «رحمه‌الله علی» در حکمت اشراق مراجعه نموده و برای جنابعالی شرح کنند که: جسم و هر موجود مادی دیگر به نور صرف که منزه از حس می‌باشد، نیازمند است و ادراک شهودی ذات انسان از حقیقت خویش، مبرا از پدیده حسی است.

حرکت جوهری ملاصدرا

امام خمینی خطاب به گورباچف : از اساتید بزرگ بخواهید تا به حکمت متعالیه صدرالمتالهین «رضوان‌الله تعالی علیه و حشره‌الله مع‌النببین و الصالحین» مراجعه نمایند تا معلوم گردد که حقیقت علم همانا وجودی است مجرد از ماده و هرگونه اندیشه از ماده منزه است و به احکام ماده محکوم نخواهد شد.

دانشمندان روسی را به «قم »بفرستید

امام خمینی می نویسد: آقای گورباچف!دیگر شما را خسته نمی‌کنم و از کتب عرفا به‌خصوص محی‌الدین بن عربی نام نمی‌برم که اگر خواستید از مباحث این بزرگ‌مرد مطلع گردید تنی چند از خبرگان تیزهوش خود را که در این‌گونه مسائل قویا دست دارند راهی قم گردانید تا پس از چند سالی با توکل به خدا از عمق لطیف باریک‌تر از موی منازل معرفت آگاه گردند که بدون این سفر آگاهی از آن امکان ندارد.

جناب آقای گورباچف!

اکنون بعد از ذکر این مسائل و مقدمات از شما می‌خواهم درباره اسلام به صورت جدی تحقیق و تفحص کنید و این نه به خاطر نیاز اسلام و مسلمین به شما، که به جهت ارزش‌های والا و جهان‌شمول اسلام است که می‌تواند وسیله راحتی و نجات همه ملت‌ها باشد و گره مشکلات اساسی بشریت را باز نماید.

نگرش جدی به اسلام ممکن است شما را برای همیشه از مسئله «افغانستان» و مسائلی از این قبیل در جهان نجات دهد.

ما مسلمانان جهان را مانند مسلمانان کشور خود دانسته و همیشه خود را در سرنوشت آنان شریک می‌دانیم.

حضرت آقای گورباچف!با آزادی نسبی مراسم مذهبی در بعضی از جمهوری‌های شوروی نشان دادید که دیگر این‌گونه فکر نمی‌کنید که «مذهب مخدر جامعه» است.

تذکرامام مسلمین به رهبرکمونیست

امام خمینی:راستی، مذهبی که ایران را در مقابل ابرقدرت‌ها چون کوه استوار کرده است مخدر جامعه است!؟

آیا مذهبی که طالب اجرای عدالت در جهان و خواهان آزادی انسان از قیود مادی و معنوی است، مخدر جامعه است!؟

کدام مذهب مخدر جامعه است؟

امام خمینی درنامه به گورباچف:آری مذهبی که وسیله شود تا سرمایه‌های مادی و معنوی کشورهای اسلامی و غیراسلامی، در اختیار ابرقدرت‌ها و قدرت‌ها قرار گیرد و بر سر مردم فریاد کشود که دین از سیاست جداست، مخدر جامعه است.

مذهب امریکایی چیست؟

امام خمینی:ولی این(مذهبی که ازسیاست جداست،مخدر) دیگر، مذهب واقعی نیست بلکه مذهبی است که مردم ما آن را مذهب آمریکایی می‌نامند.(مخدرجامعه است)

فرازپایانی نامه  امام خمینی: در خاتمه صریحا اعلام می‌کنم که جمهوری اسلامی ایران به عنوان بزرگ‌ترین و قدرتمندترین پایگاه جهان اسلام به راحتی می‌تواند خلأ اعتقادی نظام شما را پُر نماید و در هر صورت کشور ما همچون گذشته به حسن هم‌جواری و روابط متقابل معتقد است و آن را محترم می‌شمارد.

والسلام علی‌ من‌التبع‌الهدی/روح‌الله الموسی الخمینی

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:تیترها وکلمات داخل پرانتزازاینجانب است.

ملاصدرا کیست؟
«صدرالدین محمدبن ابراهیم شیرازی قوامی» معروف به«ملاصدرا»(۹۸۰-۱۰۵۱هجری قمری) فیلسوف نامدار و عارف بزرگ که با ابداع مکتب حکمت متعالیه ، تحولی شگرف را در عرصه تفکر فلسفی و عرفانی بوجود آورد. مکتبی که ۸۰۰سال فلسفه اسلامی قبل از خود را، به کناری زده و مبدا دوره ای جدید گشت . صدرالمتالهین شیرازی فصل الخطاب نزاع ۲۰ قرنی ارسطو و افلاطون(نزاع سنتی مشاء و اشراق) دانسته ند و نظام فلسفی اش را حیات بخش فلسفه اسلامی قلمداد می نمایند .
 تحصیلات ملاصدرا درحوزه های اصفهان بوده است و ۱۵ سال از عمر خویش را با گوشه نشینی در روستای کهک قم مشغول عبادت و مجاهده و ریاضت بوده است . بعد از آن و اقبال بعد از ادبار مردم، او مشغول نگاشتن آثار خویش شده است.

«ملاصدرا» هم عصر بزرگانی چون شیخ بهایی، میرفندرسکی و میرداماد بوده است،« الحکمه المتعالیه فی الاسفار الاربعه العقلیه »( سفرهای چهارگانه عقلیه) ازمهمترین آثارش می باشد .

 در اسفار از« طبیعت وجود و عوارض آن ، علم طبیعی،علم و حکمت الهی و علم النفس» سخن رانده ،که جامع ترین دانشنامه فلسفی مسلمانان را بوجود آورده است .

برای آشنایی بازندگی ملاصدرابه این لینک مراجعه کنید:

زندگینامه "ملاصدرا"وما ادریک ما ملا صدرا                                     

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد