پیراسته فر

علمی،تحقیقی و تحلیلی

پیراسته فر

علمی،تحقیقی و تحلیلی

خاطرات"تدفین امام خمینی"تشیع جنازه

۱۳آبان۱۳۴۳تیعیدامام خمینی ازایران به ترکیه/۱۳مهر۱۳۴۴تبعیدازترکیه به عراق(نجف)۱۴مهر۱۳۵۷ازعراق به پاریس(نوفل لوشاتو)...+۲ماه زندان۸ماه حصر(قبل ازتبعید).

درادامه خاطرات خلبان هلی کوپتر حامل تابوت امام خمینی(سرتیب محمدانصاری) ونیزخاطرات ناطق نوری راخواهیدخواند وتصاویری جالب وناب ازاین حادثه و اینکه مردم تابوت راازمسئولین تدفین گرفتندوبردند....کفن امام را (برای تبرک)بردند..جنازه برهنه شد..تابوت رابه جماران برگرداندند،مجددکفن کردند ودرتابوت فلزی گذاشتند...

۱۲ بهمن ۱۳۵۷ورود امام خمینی به ایران/ ۱۴خرداد۱۳۶۸رحلت امام خمینی.

ماجرای تدفین امام خمینی وبرگشت تابوت روزسه شنبه ، ۱۶ خرداد ۱۳۶۸

در مقطع ارتحال امام کجا بودید مسئولیت شما درآن زمان؟

 سردارافشار:من آن زمان مسئول حفاظت این مجموعه بودم که کنترل کنیم که جمعیت مدیریت شود تا مراسم دفن انجام شود.

بچه های لشگرها را بعنوان محافظت پیرامونی دعوت کردیم .

«اطراف مقبره حضرت امام را کانکس چیدیم» و تمهیداتی داشتیم. موقعی که «تابوت حضرت امام» آمد.

همه چیز بهم ریخت و ملت از بالای کانکس ها ریختند و وضعیت سختی را ایجاد کردند.

سهم ناکارآمدی در نارسایی اقتصادی بیشتر از تحریم است/ ناگفته‌‌های انتخاب محل دفتر برای رهبر انقلاب

اصلا هدایت تابوت دست ما نبود و هدایت از دست رفته بود. آقای «ناطق نوری» در جایگاه بود و گفت به سمت ما بکشید و ما به بچه های سپاه گفتیم جمعیت را هُل دهید تا تابوت را سمت جایگاه بیاورند.

 همینطور شد و وقتی تابوت آمد آقای ناطق با ضربه زدن به اطرافیان، 

«ناطق نوری»تابوت را به جایگاه کشانید و پشت جایگاه هلی کوپتری نشست و «تابوت را داخل هلی کوپتر گذاشتند تا به جماران ببرند(برگردانند) تا مجدد تابوت فلزی بدهند»

ازدحام آنقدربودکه کنترل ازدستمان خارج شد،ناگزیر- اعلام کردیم «تدفین حضرت امام به روز بعد موکل شد»

هلیکوپتر تابوت (حامل پیکرامام خمینی )را بُرد(برگرداند) و مردم باور کردند(تدفین انجام نمی شود) وبدینصورت اطراف خلوت شد.

کانکس ها هم ۲ طبقه شد و «آرایش نیرو های مراسم تدفین را »دوباره چیدمان کردیم وآنگاه ،چند ساعت بعد جنازه حضرت امام (باتابوت فلزی)برگشت.

یعنی جنازه دوباره به جماران بازگشت؟

 سردارافشار:مردم آنقدرخاک اطرافِ قبررابرای«تبَرُّک و تیَمُُن»برمی داشتند که ماخوف این راداشتیم «جنازه»نمایان شود!

  سردارافشار:بله. «تابوت حامل پیکرامام خمینی»به «جماران» رفت و در تابوت دیگر(فلزی) برگشت. آنجا آمد و اینگونه «امام دفن شد» و مردم برای زیارت و فاتحه‌خوانی می آمدند «خاک های قبر امام خمینی» را بعنوان «تبرک »برمی‌داشتند.

رحلت امام

سردارعلیرضاافشار: دیدم دوباره به جنازه می رسیم و وضعیت خطرناکی شد و به بچه ها گفتم ۲کانتینر بیاورید و به «قبر» بچسبانید تا نتوانند«خاک روی قبر» را برندارد.

به زحمت این کار شد و پارچه مشکی روی آن(۲کانتینر) انداختیم.

یکی دو روزی گذشت و مردم برای زیارت قبر حضرت امام می آمدند وعاشقانه  دورتاور آن۲کانتینر می‌چرخیدند.

یکبار بازتاب خارجی پیدا کرد و عربستان گفت «کعبه را به ایران بردند» و ما را متهم کردند.

تشییع جنازه امام خمینی

برای رفع شبهات ازمرحوم «صنیع‌خانی»  خواستیم« گنبدی بالای این قبر درست کند که شبیه کعبه نباشد» و همینطور شد. نمادی که روی «آرم موسسه نشر آثار حضرت امام» هست این است که یک «کعبه» است و بالای آن «گُنبدی» است.

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:طراح قبرامام خمینی«سید محمد صنیع خانی»فرمانده ترابری سپاه بود( آخرین مسئولیت صنیع خانی قائم مقامی بنیاد تعاون سپاه بود) در عملیات والفجر ۱۰ در حلبچه در معرض گازهای شیمیایی قرار گرفه بود ،در ۱۴ شهریور ماه سال ۱۳۷۴ در ۴۲ سالگی ،پس از تحمل سالهارنج ها و مشقات جانبازی، به شهادت رسید.

منبع:خاطرات علیرضا افشار نخستین فرمانده نیروی مقاومت بسیج و رئیس اندیشکده جنگ نرم دانشگاه عالی دفاع ملی، با حضور در برنامه تلویزیونی «دستخط» ۲۷ فروردین ۱۴۰۰جمعه.باویرایش وافزودن تصاویر.

۱۲ بهمن ۱۳۵۷ورود امام خمینی به ایران / ۱۴خرداد۱۳۶۸رحلت.

حضور در مرقد مطهر حضرت امام خمینی(ره)، مزار شهدای هفتم تیر و گلزار شهدا

مروری بر تبعیدامام خمینی ازایران  ۱۴سال ۳ماه دوری ازوطن ...۱۰سال و۴ماه حکومت ...رحلت.

فرارشاه ازایران سه شنبه، ۲۶ دی ۱۳۵۷

استقبال ازامام خمینی:در طول ۳۴ کیلومتر فرودگاه تا بهشت‌زهرا،حدود ۶ میلیون نفر از امام استقبال کردند.جمعیت ایران۳۶میلیون بود.

وداع باامام خمینی: مراسم تشییع پیکر امام خمینی رهبر انقلاب اسلامی ایران با حضور بیش از ده میلیون نفر در سال ۱۳۶۸ و مشارکت ۲۰ درصدی کل جمعیت ایران به‌عنوان یکی از شلوغ‌ترین و بزرگ‌ترین مراسم‌های تشییع‌جنازه دنیا ثبت‌شده است. جمعیت ایران در آن سال حدود ۵۰ میلیون نفر به ثبت رسیده بود. 

خاطره راننده امام خمینی ازروزورودامام به وطن وحجت الاسلام ناطق نوری وخبرنگارتلویزیون و...ازورود وتشیع جنازه امام خمینی.

​خاطرات تشیع جنازه" امام خمینی"ناطق نوری

خاطرات حجت الاسلام علی اکبرناطق نوری

ناطق نوری در خاطرات خود به ماجرای دفن پیکر مطهر امام خمینی در بهشت رهرا اشاره می‌کند.ناطق نوری در خاطرات خود به ماجرای دفن پیکر مطهر امام خمینی در بهشت رهرا اشاره می‌کند.

خاطرات شخصیت‌های سیاسی و مذهبی می‌تواند برای علاقه‌مندان به تاریخ و سیاست ایران بسیار جالب توجه باشد. یکی از این سیاستمدارن ناطق نوری است. رئیس سابق مجلس شورای اسلامی که عهده دار ریاست دفتر بازرسی نهاد مقام معظم رهبری است در خاطرات خود به رحلت امام خمینی اشاره می‌کند و می‌گوید:


زمانی که حضرت امام در بیمارستان بستری شده بودند، چند دفعه‌ای به عیادتشان رفتم تا این که امام به رحمت خدا رفت. دو سه روز، جنازه‌ی ایشان در مصلی بود، روزی که قرار بود امام را تشییع کنند به مسؤولین، از جمله من، کروکی بهشت زهرا را داده بودند که بتوانند وارد شوند. عجیب است، دو حادثه‌ی مهم که هر دو برای من اتفاقی بود؛ یکی حضور در مراسم استقبال امام و دیگری مراسم خاکسپاری ایشان.

سه شنبه، ۱۶خرداد ۱۳۶۸ نمازمیت امام خمینی
بعد از این که نماز امام را  آیت‌الله سیدمحمدرضاگلپایگانی خواند و تکبیر آخر نماز تمام شد، جمعیت به سمت جنازه‌ی امام هجوم آوردند. به ذهنم آمد که به آن سمت نروم و خودم هم نمی‌دانم که چه کسی این را به من گفت. با سرعت به طرف بهشت زهرا رفتم، محافظین گفتند: «حاج آقا! کروکی منطقه‌ی بهشت زهرا دست همراهمان نیست»

، گفتم: «عیبی ندارد، ما داخل جمعیت می‌رویم.»

به بهشت زهرا که رسیدیم، نمی‌دانستیم کجا برویم، داخل جمعیت شدیم.
مردم اطراف ماشین ریختند و اظهار ارادت می‌کردند. گفتم بگذارید ما هم با شما منتظر باشیم تا جنازه‌ی امام را بیاورند. در همین منطقه که امام دفن شد، به وسیله‌ی کانتینر، محوطه را محاصره کرده بودند، پاسدارانی که بالای کانتینرها بودند، وقتی مرا داخل جمعیت دیدند، اشاره کردند که بیا بالا. دست مرا گرفتند و به بالا آمدم.
در داخل محوطه‌ای که برای دفن امام آماده شده بود،

 جایگاهی هم برای مهمانان درست کرده بودند که دیدم حضرت آیت‌الله مکارم شیرازی و جمعی دیگر از آقایان قم آن جا نشسته‌اند. من هم به عنوان کسی که می‌خواهد در مراسم شرکت کند، پهلوی آقایان نشستم. جمعیت از بالای کانتینر و کانکس به داخل می‌پریدند، دیدم که اوضاع خیلی به هم ریخته است.

 برای این که نمی‌توانستم این بی نظمی‌ها و بی برنامگی‌ها را ببینم، به اداره کردن آن جا مشغول شدم و با داد و فریاد یک مقداری نظم دادم. ناگهان دیدیم که هلی کوپتر حامل پیکر مطهر امام و چند هلی کوپتر دیگر آمدند.

 امام را داخل تابوت گذاشته بودند و یک پارچه سفیدی هم رویش کشیده بودند. پس از آن که دسته‌های تابوت از هلی کوپتر بیرون آمد، جمعیت هجوم آورد، کانتینرها را له کردند و کنار ریختند. مردم تابوت امام را از دست آقای سراج و آْقای انصاری و بقیه‌ی آقایانی که همراه این‌ها بودند گرفتند.

آقای «سراج» گریه کنان به طرف من آمد و گفت: «آقای ناطق!جنازه را مردم گرفتند(بردند).»

ناطق نوی می گوید:من هم با عصبانیت گفتم: «این طوری جنازه را می‌آوردند!؟» .

آقای انصاری هم در شلوغی رفت بالای کانتینر و می‌خواست با بلندگو مردم را ساکت کند، اصلا هیچ بلندگویی آن جا اثر نمی‌کرد.

مردم(جمعیت) جنازه را به دست گرفتند، گاهی« جنازه امام خمینی در داخل مردم گم می‌شد» من خیلی عصبانی شدم پاسدارها را صدا زدم و گفتم: «شماها خیلی بی عرضه هستید، سعی کنید و جنازه را از دست مردم بگیرید


دیدم اصلا این بچه‌ها هم خودشان را باخته‌اند. خلاصه خودم دست به کار شدم، عبا را به سمتی پرت کردم. محافظین و اخویم و فرزندم مصطفی ممانعت می‌کردند که آخر با این همه جمعیت، از دست تو کاری ساخته نیست. خلاصه رفتم جلوی یک ماشین آمبولانس که در آنجا بود و به کمک بچه‌های سپاه با آمبولانس توی جمعیت رفتیم، چون نگران بودم بدن امام از این «تابوت زنبقی» که هیچ حفاظتی نداشت، زیر دست و پا بیفتد و هتک حرمت بشود.
 پس از این که آمبولانس نزدیک جنازه‌ی امام آمد،

جنازه را از دست مردم گرفتیم و روی سقف آن گذاشتیم نزدیک قبر آوردیم .

مردم مجددا ریختند و جنازه را گرفتند و باز اوضاع به هم ریخت.

پس از مدتی و در عین ناباوری دیدم تابوت نزدیک کانتینری می‌شد که من در آن بودم و من دستم را دراز کردم و به چوب تابوت رساندم.
 خداوند در همان لحظه یک نیرویی به من داد و توانستم جنازه را از مردم بگیرم و به طرف کانتینر ببرم.

مجددا مردم ریختند، جوانان بی هوش شده بودند و مثل ابر بهاری گریه می‌کردند.

جوانی محاسن(ریش) امام را گرفته بود و از داخل تابوت بالا آورده بود که ببوسد، هر چه می‌زدند روی دستش که ول کند، او رها نمی‌کرد.

آن جوان می‌گفت: « همین جا مرا بکشید، من امام را رها نمی‌کنم».

«مردم کفن امام خمینی را بردند

اما «از سینه تا زانو» کفن حفظ شده بود و من عبایم را روی بدن (جنازه)امام انداختم و خودم را روی تابوت انداختم که مردم زیاد شلوغ نکنند.

 حضرت امام پاسداری داشت به نام آقای «بابایی» که بشدت گریه می‌کرد. آمد که امام را ببوسد، محکم زدم تو صورتش که بعدا از او عذرخواهی کردم.

توضیح مدیرسایت-پیراسته فر:«بابایی مذکور»حاج اسماعیل بابایی اهل الموت قزوین، مسئول دژبانی سه‌راه بیت بود.

 جمعیت هم چنان فشار می‌آورد به طوری که« کانتینر» دیگر داشت« له» می‌شد، یک لحظه همان جا فکر کردم که اگر تابوت روی من له شود و بمیرم بهترین افتخار است و هیج نگران نبودم. در همین لحظه به وسیله‌ی بی سیم به احمدآقا پیغام دادند که «آقای ناطق می‌گوید یک هلی کوپتر بفرستید.» کسی آن جا بود که گفت: «در این شلوغی، هلی کوپتر نمی‌تواند بنشیند.».

گفتم: «به احمد آقا بگویید، من تجربه‌ی ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ را دارم که هلی کوپتر در آن شرایط بین جمعیت نشست.» مدتی طول کشید تا هلی کوپتر بیاید.
 من هم چنان خود را روی تابوت انداخته بودم و جمعیت هم فشار می‌آورد. خداوند توان عجیبی به من داده بود، هلی کوپتر نزدیک کانتینر در میان جمعیت نشست و آمبولانس بین ما و هلی کوپتر قرار داشت. 

به آقای سراج گفتم تو به داخل هلی کوپتر برو و خودم نیز روی سقف آمبولانس پریدم و داخل هلی کوپتر رفتم. گفتم: تابوت را هل بدهید، دسته‌ی تابوت را خودم گرفتم، وسط دو تا دسته‌ی تابوت، سر چند نفر گیر کرده بود. هر چه می‌گفتم سرتان را پایین بکشید، فشار جمعیت نمی‌گذاشت، بالاخره با پایم روی سر آن‌ها فشار دادم. یکی رفت پایین، جا باز شد. بقیه هم سرشان را بیرون کشیدند.

تشییع جنازه امام خمینی
آقای فیروزیان، یکی از محافظ‌هایم، خواست به داخل هلی کوپتر بیاید، او را پایین انداختم. یکی دیگر از محافظین، زمانی که هلی کوپتر بلند شد به هلی کوپتر آویزان شده بود و پرت شد. البته هنوز خیلی از زمین فاصله نگرفته بود. خلاصه با هزار زحمت، هلی کوپتر بلند شد به در منظریه نزدیک جماران نشست.

پیغام دادیم آمبولانس آمد و جنازه‌ی امام را به سردخانه بیمارستان جنب بیت امام بردیم. در آن لحظه، عمامه و عبا نداشتم و با قبا وراد حیاط شدم. احمد آقا و بقیه‌ی آقایان نشسته بودند. تا احمد آقا مرا دید، شروع به گریه کردن کرد و گفت:‌ «آقای ناطق! همین صحنه را در روز ورود امام از تو دیدم، بدون عمامه و عبا تو به داد امام رسیدی، امروز هم تو به داد ما رسیدی، اما با یک فرق که آن روز محاسنت مشکی بود، امروز محاسنت سفید است.» خیلی منقلب شدم و نشستم یک مقدار گریه کردم و آرام شدم، گفتند: «حالا باید چه کار کنیم.» احمد آقا گفت: « هر چه آقای ناطق می‌گوید عمل کنید.»

گفتم: «حاج احمد آقا، آخر آدم جنازه‌ی امام را در یک تابوت زنبقی می‌گذارد!؟ و سپس گفتم: «سه تا تابوت و سه تا هلی کوپتر هلی کوپتر می‌خواهیم داخل یکی امام را می‌گذاریم، دو تای دیگر هم خالی باشد که اگر جمعیت شلوغ کردند آن تابوت‌های خالی را دست مردم می‌دهیم تا مراسم خاکسپاری حضرت امام تمام شود.»

 پرواز انقلاب
آقای دکتر طباطبایی برادر خانم احمد آقا، که آن موقع شهردار تهران بود، دستور داد سه تا تابوت آوردند. یکی تابوت فلزی و مجهز بود و دو تا هم خالی. بعد از ظهر خبر دادند که آقای نوری که آن موقع وزیر کشور بود، دستور داده و نیروهای انتظامی آن جا را سامان داده و یک تقسیم کار شده است.

جنازه‌ی امام را به بهشت زهرا آوردیم و امکان استفاده از این طرح نشد. منتها خود بچه‌هایی که مسؤول انتظامات بودند، نظم آن جا را به هم زدند. خلاصه تابوت امام را کنار قبر آوردیم. آقای کفاش زاده آمده بود که امام را ببوسد، محکم زدم توی سرش. خودم رفتم داخل قبر و پاها را دو طرف لحد گذاشتم، وقتی آقای حاج آقا رضا اربابی که غسال و دفن کننده‌ی علما است، آمد که تلقین امام را بخواند، من دست‌هایم را به دو طرف قبر گذاشتم تا ایشان تلقین بخواند.

تشییع جنازه امام خمینی
جمعیت ریختند، چون داشتند آمال و آرزهای همه‌ی ما را دفن می‌کردند عده زیادی روی دست من غش کردند. به آقای اربابی که داشت مستحبات دفن را انجام می‌داد، گفتم: «آشیخ من دارم می‌میرم بسه دیگه». آخرین کسی که امام را بوسید و بیرون آمد، ایشان بود. خیلی نگران حال ایشان بودم. با زحمت سنگ آوردند و لحد را با کمک آقای «رضا گنجی» که از محافظین است، گذاشتم و عشق همه‌ی ملت ایران و مظلومان تاریخ را دفن کردیم.

تشییع جنازه امام خمینی
 خیلی سخت گذشت، در اثر ازدحام نمی‌توانستم بیرون بیایم، مردم ریختند خاک قبر امام را به عنوان تبرک بردند، کفش‌هایم هم زیر خاک رفت و هیچ کس هم نبود به دادم برسد. داشتم خفه می‌شدم که با خود گفتم: «تقدیرم این است که با امام بمیرم» در یک لحظه زندگی‌ام را مرور کرده و دیدم که هیچ مشکلی ندارم؛ همین لحظه روزنه‌ای پیدا شد و من از زیر پای جمعیت خودم را نجات دادم، تلویزیون که مراسم را مستقیم پخش می‌کرد، عده‌ای از دوستان داخل قبر رفتنم را دیده بودند ؛ اما بیرون آمدنم را ندیده بودند و نگران شده بودند.

 بدون کفش و عبا و عمامه به گوشه‌ای رفتم. شهید صیادشیرازی آمد مرا یک کمی باد زد. با هلی کوپتر به دانشگاه افسری آمدیم و از آن جا هم با اتومبیل وبدون کفش به منزل آمدم. در منزل هیچ کس نبود، بعدا که خانواده آمدند، همسرم آن لباسی که خیلی خاکی بود را به عنوان تبرک برداشت و پنهان کرد. بعد از مقداری استراحت در همان شب، در جلسه‌ی جامعه‌ی وعاظ شرکت کردم./۱۴ خرداد ۱۳۹۲سایت انتخاب.

رحلت امام

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:

حضرت امام خمینی در ساعت ۲۲ و ۲۰ دقیقه روز ۱۳ خردادماه سال ۱۳۶۸ درگذشتند.

بیماری امام خمینی ، تشخیص اولیه «سرطان معده »بود. بعد هم معلوم شد «سرطان خون» بوده که اولین  تظاهراتش را به طریق زخم معده نشان داد./دکتر سید حسن عارفی سرتیم پزشکی حضرت امام ۸ خرداد ۱۳۹۳عصرایران

برای برگزاری مراسمی جهت وداع، پیکر حضرت امام خمینی در روز ۱۵ خرداد ۱۳۶۸ به مصلای تهران منتقل شد،۱۶ خرداد ۱۳۶۸تشیع جنازه وبخاک سپرده شد

 یخچال بزرگی با دیوارهای شیشه‌ای بر روی چند کانتینر به طوری قرار گرفت تا مردم بتوانند جسد پیچیده در کفن را که عمامه‌ای سیاه به نشانه انتساب به سادات بر روی سینه داشت را ببینند. نماز میت در ساعات اولیه روز ۱۶ خرداد توسط آیت الله سید محمدرضا گلپایگانی خوانده شد.

روایت یک خبرنگار از سیگار برگ ظریف/ هزینه 1.5 میلیون دلاری سفر احمدی‌نژاد به نیویورک

مرتضی غرقی خبرنگار  صدا و سیما  در یکی از جدیدترین خاطرات منتشر شده خود به روایت لحظات تدفین امام راحل پرداخته است.

غرقی در این روایت آورده است:‌ صبح روزی که قرار بود پیکر امام به خاک سپرده شود. من به همراه چند تیم خبری به بهشت زهرا اعزام شدم تا مراسم تدفین را پوشش خبری بدهم. ساعت پنج صبح به بهشت زهرا رسیدم. آرامگاه ابدی امام حفر شده و اطراف آن با چندین کانتینر احاطه شده بود و افراد عادی نمی‌توانستند وارد آنجا شوند. بنده با کارت خبرنگاری وارد آن محوطه شدم. محل دفن امام  حفر شده بود و یک عکس از امام بر بالای قبر گذاشته بودند. با مسئولان مراسم تدفین تماس گرفتم. از چند و چون مراسم مطلع شدم. هنوز پیکر امام  از مصلای تهران به سمت بهشت زهرا حرکت داده نشده بود. همه شرایط برای دفن پیکر امام در بهشت زهرا آماده شده بود. همه چشم‌ها گریان بود. به اتفاق دیگرخبرنگاران و برادران سپاه بر بالای قبر امام حاضر شدیم و عکس گرفتیم. من و چند تن از دوستانم در همانجا با امام عهد و پیمان بستیم که هرگز از آرمان‌های او عدول نکنیم. هنوز پیکر امام در راه بهشت زهرا بود. ما در میان ده‌ها کانتینر محبوس شده بودیم. مردم هر لحظه به سمت محل دفن امام حرکت می‌کردند.

حدود ساعت یازده صبح بود دور و برمحل استقرار کانتینرها مملو ازجمعیت شده بود و سیل جمعیت هر لحظه رو به افزایش بود و این در حالی بود که مردم از مسیر تهران تا بهشت‌زهرا در حال تشییع پیکر امام بودند. هنوز به بهشت زهرا نرسیده بودند. خروج از این محل برای ما غیر ممکن شده بود. هوا بشدت گرم بود و ما درگیر کار بودیم و گرمای هوا را احساس نمی کردیم. حدود ساعت دو بعدازظهربا بیسیم به مسئولان مراسم اطلاع دادند که تا لحظاتی دیگر پیکر بزرگ مرد تاریخ ایران برای دفن به این مکان منتقل می‌شود. همه آماده بودیم اتومبیل مخصوص حمل پیکر امام توان عبور از جمعیت را نداشت و تصمیم گرفته بودند که با هلی‌کوپتر پیکر امام را به محل دفن منتقل کنند.

حوالی ساعت سه بعدازظهر بود که ناگهان یک هلی‌کوپتر 214 ارتش ج.ا.ا بر فراز محل دفن امام ظاهر گردید. نمی‌دانم چگونه عزاداران امام از کانتینرها عبور کرده و به درون محلی آمده بودند که قرار بود امام در آنجا دفن شوند. این محل آنقدر مملو ازجمعیت شده بود که هلی‌کوپتر به‌ سختی به زمین نشست. حدود بیست دقیقه هلیکوپتر در محل روشن بود اما ازدحام جمعیت مانع از آن شد که مسئولان مراسم بتوانند پیکر امام را از هلی‌کوپتر خارج کنند. پس از بیست دقیقه هلی کوپترمجددا به هوا برخواست و در آسمان دوری زد تا مسئولان مراسم بتوانند اطراف محل دفن را خلوت کنند بعد از یک ربع دیگر هلی‌کوپتر دوباره در آسمان مشاهده شد و اینبار به سرعت به زمین نشست تا مراسم تدفین بسرعت انجام شود.

تشییع جنازه امام خمینی

لحظاتی بعد تابوتی که پیکرامام در آن قرار داشت به بیرون منتقل گردید. چندی طول نکشید که تکه‌های تابوت بر پیشانی دوستاران امام چسبیده بود و اکنون پیکر امام روی دستان جوانان عزادار به این طرف و آن طرف می رفت گوئی‌ یک شی نورانی بر امواج آب شناور است. کنترل کار از دست مسئولان تدفین خارج شده بود. ناگهان آقای ناطق‌نوری را در آنجا دیدم. عبا و عمامه را کنار گذاشته بود و کار دفن پیکر امام را مدیریت می کرد.

 یادم است زمانی که امام  به تهران وارد شده بود و در بهشت زهرا سخنرانی می‌کرد نیزهمین گونه ازدحام جمعیت بود که در آنجا هم آقای ناطق نوری مدیریت میدانی را بر عهده داشت. در حالی که از بالای کانتینرها همراه با دیگر خبرنگاران و عکاسان داخلی و خارجی چشمان‌مان برپیکر امام دوخته شده بود و پیکر امام روی دستهای عزاداران همچون نوری برامواج دریا در حال حرکت بود ناگهان از دیده‌ها محو شد و ناگهان همه سراسیمه شدیم که چه شده.

پس از پنج دقیقه دریافتیم که عاشقان امام، خود را بر روی پیکر امام انداخته و مانع از دفن امام شده بودند. لحظاتی بعد دوباره پیکر امام بر روی دستان مردم قرار گرفت. هیچ‌گاه چنین صحنه‌ای را درعمر خود ندیده بودم. به هرحال پس از یک ساعت مسئولان مراسم تدفین، پیکر امام را از میان دستان عاشقان گرفتند و او را در آرامگاه ابدی اش به خاک سپردند.

بدین ترتیب جهان بشریت از وجود این گوهر گرانبها محروم شد. پس از مراسم تدفین خاک قبر امام به آسمان پاشیده شد و توفانی از خاک پر پا شد. مسئولان تدفین بلافاصله یک کانتینر را برروی قبر گذاشتند تا جوانان احساساتی و پرشور که خود را بر روی خاک انداخته بودند را کنترل کنند.

حدود شش بعدازظهر مراسم تدفین به پایان رسید وما پس ازسیزده ساعت کار طاقت فرسا سوار بر یک پاترول شدیم و به تهران آمدیم که البته در مسیر راه تصادف شدیدی هم کردیم اما بخیر گذشت./۱۴ خرداد ۱۳۹۳تسنیم.

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:خاطرات خلبان هلی کوپتر حامل تابوت امام خمینی(روزتشیع جنازه)

خلبان هلی کوپتر(حامل تابوت امام خمینی)روزتشیع جنازه امام.

هدایت آن هلیکوپتر ۲۱۴ معروف را دو خلبان بر عهده داشتند،« امیر سرتیپ محمد انصاری» فرمانده وقت نیروی هوانیروز و خلبان ملکی. در آستانه سالگرد رحلت بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، خبرنگار ما پای صحبت‌های خلبان محمد انصاری نشست تا او از آن لحظه‌های تاریخ ساز بگوید.

شما در زمان رحلت حضرت امام« فرمانده هوانیروز کشور» بودید، خبر تلخ درگذشت امام را چه کسی به شما اطلاع داد؟

امیر سرتیپ محمد انصاری:  آن زمان هم به دلیل این که ما تازه قطعنامه را پذیرفته بودیم شرایط مرزها خاص تر بود، من مشغول بازدید از کرمانشاه و مرزهای غربی بودم که چند روزی از جدی شدن بیماری امام می‌گذشت و به دلیل این که در ماموریت بودم مانند بسیاری از مردم خبر را از رادیو شنیدم و سراسیمه به تهران بازگشتیم. وقتی من رسیدم پیکر را به مصلی آورده بودند. فکر خوبی هم بود همه علاقه مندان به امام این فرصت را داشتند که بیایند و وداع کنند.

ابتدا قرار بود پیکرامام با «تریلی »حمل شود

همان طور که اشاره کردید ابتدا قرار بود پیکر با تریلی حمل شود و با هماهنگی که با مرحوم سیداحمد آقا و دیگر بزرگان کشور داشتیم قرار شد ما در هوانیروز آماده باشیم و تریلی را همراهی کنیم و اگر مشکلی پیش آمد وارد صحنه شویم. از طرفی مسائل امنیتی را هم باید در نظر می‌گرفتیم که ملاحظات جدی وجود داشت بخصوص درباره منافقین که ممکن است بخواهند اقدامی انجام دهند، برای همین اگر اشتباه نکنم یک تریلی اصلی و یک تریلی شبیه سازی شده و فرعی تدارک دیده شد.

خلبان دیگر « هلی کوپتر » خلبان ملکی

تخصص اصلی من هلیکوپترهای کبرا و CH-47 Chinook بود ولی ما به دلایل مختلف از هلیکوپتر ۲۱۴ می خواستیم استفاده کنیم 

برای همین یکی از خلبانان برجسته و بامهارت این هلیکوپتر «خلبان ملکی» هم حضور داشت و جالب است که او وقتی پیکر امام وارد هلیکوپتر شد مثل ابر بهار گریه می‌کرد که من به مانده بودم چگونه به ایشان بگویم خدا حفظت کند، ولی واقعا الان وقت این اشک ها نیست اما از طرفی هم نمی شد بگویم ایشان واقعا تحت تاثیر بودند مثل تمام مردم اما شرایط هم خیلی حساس و سخت بود.

چه شد که شما وارد عمل شدید؟

دشوارترین پرواز فرمانده

شرایط داشت خوب پیش رفت، تریلی به راهش ادامه می داد، اما نزدیک‌های صالح آباد دیگر ازدحام جمعیت غیرقابل باور بود و با توجه به بی نظمی‌های موجود با همفکری که با بزرگان کشور و سیداحمد آقا انجام شد به این نتیجه رسیدیم که ما وارد عمل شویم، واقعا دشوار بود، خلبان ملکوتی ماند داخل هلیکوپتر و ما رفتیم پایین و کمک کردیم پیکر را بیاوریم...

چند هلیکوپتر درپروازبودند؟

نه فقط ما بودیم(یک فروند ۲خلبان)، وقتی به مقصد رسیدیم توصیف جمعیت و شدت عزاداری مردم در کلام نمی‌گنجید،‌ این که می‌گویند چند هلیکوپتر بوده به این دلیل است که

رحلت امام

 من چندبار برای این که شرایط را ارزیابی کنم به محل فرود نزدیک می‌شدم و دوباره اوج می‌گرفتم و در نهایت وقتی اقدام به فرود نهایی کردیم متاسفانه تیم کمیته که قرار بود جمعیت را دور نگه دارد اول از همه خودشان از خود بی‌خود شدند و به سمت هلیکوپتر آمدند و در چشم بر هم زدنی هلیکوپتر محاصره شد و آنچه نباید رخ می‌داد اتفاق افتاد و درهای هلیکوپتر کنده شد و پیکر امام روی دست رفت. من در جنگ بارها و بارها پرواز کردم عملیات های مختلف، اما این پرواز دشوارترین پرواز من از هر نظر بود./مصاحبه باشبکه خبر/خرداد ۱۳۹۶مشرق

:خاطرات تیم پروازی  تشیع جنازه  امام خمینی

صبح علی الطلوع اون روز حاج احمد آقا، فرمانده حراست بیت و بقیه مسئولین آمدند و رفتیم بهشت زهرا برای تعیین مکان دفن این فضا را و در حقیقت از همینجا عملیات ارتحال امام برای ما شروع شد.

روز چهاردهم مراسم وداع اتفاق افتاد و بعد پانزدهم که نقش جابه جایی حضرت امام با یک خودروی یخچال دار اتفاق افتاد و کانکس ها مجبور شدند که طی مسیر کنند به سمت حسن آباد و آنجا یک فروند هلی کوپتر نیروی هوایی پیکر را از ماشین گرفت و به محل دفن برد. آنجا هم برادران پاسدار سپاه و کمیته انقلاب اسلامی خودشان دو ردیف کانکس گذاشته بودند اطراف قبر تا جمعیت سرازیر نشود اما میزان علاقه آن ها به امام و اینکه دلشان میخواست برای بار آخر امام را ببینند باعث شد نظم مراسم به هم بخورد و مردم که پشت کانکس ها بودند با اهرم و به کمک فشار جمعیت کانکس ها را کنار زده و به سمت محل دفن امام هجوم آوردند.

آنجا هلی کوپتر نشسته بود تا پیکر امام را از داخل آن به محل دفن منتقل کند ولی مردم اجازه ندادند این اتفاق بیفتند و همانطور که در عکس و فیلم‌ها می بینید به گونه ای شد که نتوانستند پیکر را منتقل کند و حتی بخشی از کفن حضرت امام پاره شد.

بلافاصله تماس گرفته شد «آیت الله هاشمی رفسنجانی» هماهنگ کردند با حاج احمد آقا و پیکر منتقل شد به دانشگاه امام علی(ع)، آنجا حاج احمد آقا تماس گرفتند و گفتند شما جنازه را به جماران منتقل کنید که کفن عوض شود. ما امام را به جماران منتقفل کردیم و آقای ساعتچی نشستند بررسی کردند که باید چطور حضرت امام را به آنجا منتقل کنیم. بعد از آن را باید خود فرمانده تعریف کنند.
تا اینجای ماجرا همان چیزی است که همه مردم آن را می دانند، بعد از این چه شد؟

فرمانده ساعتچی: خب مسئله رحلت حضرت امام یک مسئله ساده نبود یعنی یک اتفاقی در شرف افتادن بود که بسیاری از مسائل را در سطح بین المللی تحت الشعاع قرار می داد، یعنی این جوری نبود که فقط یک سیاست مداری از دنیا برود. یک فردی از دنیا رفت که در ایام حیاتش، دنیا را تکان داده بود.

قسمتی که مربوط می شود به برگزاری یک مراسم و تشییع جنازه یک قسمتی بود که با مردم این مملکت یعنی میلیون ها عاشقی که صمیمانه و با تمام ذرات وجودشان امام را می پرستیدند نمی شد خیلی تشریفاتی و رسمی عمل کرد. ما می خواستیم مراد را ببریم بین میلیون ها مرید.
زمانی که دوستان مشغول آماده سازی وسیله پروازی بودند ما در جماران یک بحثی را شروع کردیم که چگونه باید تشییع جنازه برگزار شود؟ واحد هوایی ما هر چه نیاز حمل و نقلی و جابه جایی بود برای سران مملکت مسئولین و... همه را انجام می داد ولی اصل قضیه مانده بود تا اینکه بالاخره تصمیم گیری شد.
اول گفتند که آمبولانس های معینی به یک شکل درست کنیم مثلا ده تا بیست تا اینا همه در مسیر بهشت زهرا بروند و جنازه در یکی از آن ها باشد. من با توجه به آنکه طبق اخبار می دانستم مردم همه راه ها به سمت بهشت زهرا را بسته اند، موافقت نکردم گفتم این کار اشتباه است مردم اجازه نمی دهند شما به این راحتی بروید با این حال خب رای نیاورد و قرار شد همانطور بروند که نتوانستند. بعد جنازه با ماشین رفت و از محل دفن گذشت و یکی از هلی کوپترهایی که مال نیروی هوایی بود جنازه را به محل دفن برد و همانطور که ایشان فرمودند همه مردم هیجانی بودند حتی پاسداری که برای حفاظت بود از خود بی خود شده تفنگ را ول کرد می‌خواست برسد به جنازه؛ یعنی اصلا قابل گفتن نیست هیجانی که بود و اندوهی که در وجود مردم بود.

به هر حال نشد جنازه منتقل شود و امام در دانشکده افسری بود. تا اینجا مشخص شد که از دانشکده افسری قرار شد پیکر امام برگردد به جماران حالا برای تدبیر جلسه تشکیل شد. خب ما به دوستان گفتیم حالا که به این نتیجه رسیدید که آن راه اشتباه است حالا دیگر بگذارید ما عملیات را در دست بگیریم.
ما منطقه تدفین را یک مربع فرض کردیم با یک جمعیت فوق العاده، خب جمعیت ایستاده بود و جایی نبود که هلی کوپتر بنشیند دیدیم باید مردم را متفرق کرد این تدبیر را ریختیم و گفتیم چهار فروند می شویم شماره 1، 2،3 و 4 و یک چهار ضلعی درست می کنیم حول محل دفن. برنامه این شد که اولا همه با هم بلند شوند و همه با هم نزدیک بشوند به جمعیت که جمعیت از پایین چهار تا هلی کوپتر می بیند با فاصله های زمانی که خیلی دقیق این رعایت شده بود مثلا اختلاف شماره سه با شماره دو شاید پنج شش ثانیه بود وقتی که این شروع کرد به آمدن و نشستن اینجا جمعیتی که اینجا بود همه رفتند سراغش آن یکی هم که آن سمت نشست اطرافیانش رفتند سراغ آن و داخل هر کدام یک تابوت خالی بود. بعد هلی کوپتری که شماره یک بود و قرار بود سرهنگ امینی خلبانش باشد، حامل پیکر مطهر امام بود و درست در لحظه ای که جمعیت به سمت هلی کوپتر های دیگر متفرق شد، کنار قبر فرود آمد و بلافاصله پیکر مطهر را بیرون آورده و سریع بلند شدند، یعنی نگذاشتند کار دیگری بشود. اگر غیر از این بود شاید مثلا یک هفته دیگر هم نمی شد کاری کرد. من که اساسا می کنم تفضل خدا بود که راهکاری را در ذهن ما درست کرد و واقعا فوق العاده بود.
آقای محمدی خود شما و دوستان دیگرتان از این نترسیدید که هلی کوپتر واژگون و یا منفجر شود؟
سیاستی که در رابطه با سلامتی پرواز وجود دارد طبق دستورالعمل هایی مورد بازرسی قرار می گیرد و برد امنیتیش به عهده دستگاه های حراستی و امنیتی است تنها چیزی که برای من نقطه پیچیده و سخت و خطرناک بود نقطه نشستن ما به جهت حرکت مردم و مزروعی بودن زمین بود. مشکل ما مشکل تولید خاک بود یعنی وقتی هلی کوپتر به زمین می نشست آنقدر خاک بلند می شد که هیچ کس کسی را نمی دیدید.

مردم زمانی که هلی کوپتر را دیدند و می دانستند احتمال نشستن هست از محل دور شدند، خدا را شکر در محل نشستن ها آسیبی به کسی نرسید. خدا خودش کمک کرد، باور کنید وقتی من نشستم مثل این که در تاریکی شب در برف بنشینی، هیچ دیدی نداشتم. ولی با توکلی که داشتیم این موضوع انجام شد.
زمانی که نشستیم متخصصین فنی و مسافری که در عقب داشتیم تابوت را به سمتی حرکت دادند که از هلی کوپتر فاصله بگیرد ما هم از این فضای خالی استفاده کردیم وسریع بلند شدیم.
آن روز دلتان می خواست شما خلبان هلی کوپتری باشید که جنازه حضرت امام را حمل می کند؟
شرایط بسیار در اندوه و سختی بود و مهم این بود که ما بتوانیم وظیفه مان را انجام بدهیم. در حقیقت ما خیلی دوست داشتیم که به عنوان خلبان در خدمت حضرت امام و خانواده ایشان باشیم نه آنکه حامل پیکر ایشان برای تدفین باشیم. مسئله دیگر، موضوع امنیت و تخصص و مهارت بود. به دلیل حساسیت جمعیت از وجود جناب سرهنگ امینی استفاده کردیم. ما تنها چهار پنج سال خلبان بودیم ایشان بیست سال خلبان بودند استاد بودند. بنابراین به دلیل اهمیت پیکری که حمل می‌شد و شخصیت هایی که داخل وسیله بودند مسئولیت به ایشان واگذار شد.
ساعتچی:زمانی که جنازه را از مسجد جماران انتقال دادند به اردوگاه شهید باهنر که وارد هلی کوپتر کنیم در اون زمان خلبان ها کنار پیکر قرار گرفتند، فاتحه خواندند و ادای احترام کردند.
خلبان هلی کوپتردرروزتشیع جنازه امام خمینی،سید رضا محمدی،مسئولین تیم پروازی ..محمد ساعتچی، فرماندهی یگان پرواز کمیته انقلاب اسلامی(محمدی کت وشلواری)

ساعت۱:۳۰ نیمه‏ شب(۱۴خرداد۱۳۶۸) قسمت بیرونی منزل حضرت امام، مکان ملاقات های داخلی، خارجی و خصوصی امام در خلال سالیان متمادی  پس از پیروزی انقلاب و مبدا تمام تصمیم‏ گیری‏ها و هدایت گری‏های انقلاب، برای تغسیل امام مهیا گردید.

برای غسل دادن امام، دو تخت آوردند. یکی برای شست‏وشو و یکی برای کفن کردن. پیکر امام را از بیمارستان اختصاصی امام به روی تخت مخصوص تغسیل انتقال دادند. حدود بیست نفر آنجا جمع بودند. حاج احمد آقا بالای پله ورودی ایستاده و گفت: همه بیرون بروند تا بتوانیم کارمان را انجام دهیم. بعد به حسین سلیمانی (از محافظان بیت امام) گفت: شما پشت در بایست تا کسی داخل  نشود.

تنها آقایان توسلی، صانعی، انصاری کرمانی، امام جمارانی، سید حسن آقا (فرزند حاج احمد آقا)، مسیح بروجردی (نوه‏ حضرت امام)، آقای میریان، بهاءالدینی، سید محمد هاشمی، دکتر محمدعلی هادی نجف آبادی و فراهانی حضور داشتند.

مسؤولیت شست‏ وشوی امام با حاج عیسی، خدمتگزار امام بود. آقای توسلی مسئول نیت کردن غسل و مراسم تشریفات مربوط  به آن بود. غسل دادن شروع شد و تمام مراحل شرعی و دینی را یک به یک  انجام دادند.

در ابتدا قرار نبود از مراحل شست‏وشو فیلم برداری صورت گیرد ولی در ادامه کار آقای انصاری کرمانی صحبتی را با حاج سید احمد آقا انجام دادند و ایشان قبول کردند که فیلمبرداری صورت گیرد ولی دستگاه فیلمبرداری وقتی آماده شد که شست‏وشو انجام شده و زمان کفن کردن فرا رسیده و دوربین تنها چند دقیقه از مراسم تکفین را ثبت کرد.

پیکر امام را از روی تخت اول به تخت دوم انتقال داده و کفن‏ پوش کردند. در هنگام بستن کفن ها تمام آقایان بالای سر امام ایستاده بودند.

در لحظات آخر حاج احمد آقا گفت: صبر کنید که من می خواهم آخرین دیدارم را با آقا داشته باشم.

سرش را روی پیشانی امام گذاشت و زمزمه‏هایی کرد که شنیده نمی‏شد و چند ثانیه به همان حال باقی ماند.

بعد از اتمام مراسم تکفین، افراد کنار پیکر امام ایستادند و این صحنه هم فیلمبرداری شد. بعد از آن پیکر  به سردخانه‏ ای که در آن نزدیکی وجود داشت، منتقل و تا صبح روز بعد در آنجا باقی ماند. گاهی اوقات اعضای دفتر و برادران سپاه، پشت در بسته‏ سردخانه می‏رفتند و قرآن می‏خواندند. پیکر امام حدود چهار ساعت در سردخانه بود.

آقای سراج الدین موسوی  فرمانده کمیته کل کشور و حاج احمد آقا به اعضای کمیته مأموریت دادند تا صبح زود به بهشت زهرا بروند و برای دفن امام مکانی وسیع در کنار مزار شهدا پیدا کنند.

همچنین حاج احمد آقا فرمودند: اگر زمین انتخابی صاحب شخصی دارد آنجا را با رضایت کامل از صاحبش خریداری کنید.

صبح زود آقایان حاج مختار کلانتری، قضایی،انصاری و مرتضی طباطبایی- شهردار وقت تهران- برای تعیین مکان دفن، با هلی کوپتر از پایگاه بیهقی به بهشت زهرا اعزام شدند. بعد از بررسی منطقه متوجه شدند که در دل بهشت زهرا چهارقطعه خالی و به هم چسبیده وجود دارد. مکان های دیگری همچون زمینی واقع در بلوار درب جنوبی برای محل دفن امام وجود داشت که در انتهای آن یک میدان قرار داشت.

قبل از این که جایی را در بهشت زهرا انتخاب کنند حاج احمد آقا اول نزدیک دریاچه قم را در نظر گرفته و بچه ها با لودر هم حصاری کشیده بودند اما بعد مسئولین منصرف شده و به بهشت زهرا برگشتند زیرا مردم در رفت و آمد دچار مشکل می شدند. حاج احمد آقا هم می خواستند رفت و آمد برای مردم راحت باشند آنجا بالأخره قطعه ای از بهشت زهرا مورد تایید قرار گرفت و آن منطقه به عنوان بهترین منطقه برای دفن امام در نظر گرفته شد.

هنگام فرود هلی کوپتر در مکان مورد نظر اطلاع دادند که رئیس بهشت زهرا هم در آنجا حضور داشته باشد. بعد از پیاده شدن، خبر رحلت امام از بلندگوهای بهشت زهرا که به رادیو وصل بود، پخش شد. افراد حاضر با آنکه خبر را می دانستند با شنیدن خبر در جای خود میخکوب شده و هفت، هشت دقیقه ای گریه کردند. بعد از آن به دفتر رئیس بهشت زهرا رفته و در حین صحبت، صدای هلیکوپتری را شنیدند که آقای مجید انصاری از آن پیاده و به آنها ملحق شد.

رئیس بهشت زهرا گفت: این چهار قطعه را  برای شهدای گمنام در نظر داشتیم اما اگر شما آن را می خواهید، استفاده کنید. آقای انصاری گفتند: این چهار قطعه کافی نیست. بدین ترتیب دوباره سوار هلیکوپتر شده و با مشاهده پادگان اسرای عراقی، آن پادگان، اتوبان و زمین های اطراف را برای این کار مناسب دانستند. این محل وسیع و نزدیک اتوبان و قابل توسعه بود. خیلی سریع اسرای پادگان را جا به جا و پادگان را در اختیار گرفتند.

احتمال دارد بعد از آنها آقای میرحسین هم آن محل را دیده باشد. به هر حال به اعضای  کمیته شهر ری مأموریت دادند تا طبق توصیه حاج احمد آقا زمین های شخصی را از صاحبان زمین ها بخرند. یکی از صاحبان متاثر از فوت امام گفت: زندگی من فدای امام. این زمین هم هدیه به امام. آنها این خبر را به حاج احمد آقا منتقل کردند اما ایشان قبول نکرده و گفتند: اگر آنجا را به قیمت روز نفروشد مجبوریم تغییر مکان دهیم. برای همین اعضای کمیته به صاحب زمین گفتند: شما باید مبلغی را از ما دریافت کنید. در نهایت صاحب زمین با دریافت مبلغ ناچیزی که بیشتر به هدیه شباهت داشت، زمین را به آنها واگذار کرد.

لازم به ذکر است که آقای انصاری از تمام مالکین خواستند تا برای تسویه حساب به دفتر امام بروند. برخی هدیه کرده و برخی معادل پولش را گرفتند اما در نهایت از تمام مالکین رضایت گرفتند.

این لحظات به قدری سریع اتفاق افتاد که آقایان سراج، مختار کلانتری و انصاری به کمیته برنگشته و در ستاد 42 مشغول برنامه ریزی و آماده سازی مراسم وداع امام شدند. بدین ترتیب اقدامات لازم برای دفن امام در آن منطقه صورت گرفت که تقریبا تا ظهر 14 خرداد به طول انجامید.

پس از آن فرماندهان کمیته و اعضای ستاد تشییع جنازه به تهران برگشته و درباره تشییع جنازه امام به گفتگو نشستند. طبق نظر و پیشنهاد حاج احمد آقا تصمیم گرفته شد  که تشییع را از مصلی آغاز کنند. این طرح که بدن امام در محفظه‏ شیشه‏ای قرار گیرد تا مردم با آن وداع کنند، از حاج احمد آقا و اجرایش با آقای انصاری بود. حاج احمد آقا ابراز کرد که ما مایل نیستیم که پیکر امام، فورا دفن شود و خوب است طوری برنامه بریزیم که جسم ایشان حدود 24 ساعت در جایی قرار گیرد که مردم بتوانند بیایند و با ایشان وداع کنند.

مسئولیت کارهای اصلی بر عهده مسئولین کمیته قرار گرفت و قرار بر این شد که پیکر امام با یک آمبولانس ویژه از جماران به مصلی منتقل شود. از نظر امنیتی همه چیز مهیا و دغدغه امنیتی وجود نداشت. تنها مشکل و دغدغه اصلی هجوم جمعیت بود.

آقای انصاری جایگاه مخصوص قرار دادن پیکر را در مصلای تهران مهیا و طبق پیگیری ها برای نگهداری امام در مصلی یخچالی ویترینی تهیه کردند که زیر آن سردخانه داشت.

حمل پیکر امام به مصلای تهران، زیر نظر کمیته اداره و مسئولیت حفاظت مصلی با کمیته بود. در مصلی دیواری از کانتینرهای سیار ایجاد کردند. همچنین یک کانتینر سیار همراه با سردخانه شیشه ای تهیه کردند. آنها خیلی سریع این کار را انجام دادند. سه کانتینر یخچال دار برای حمل پیکر مطهر پیش بینی کردند تا اگر یکی خراب و یا هجوم جمعیت مانع حرکت یکی از آنها شد بتوانند از کانتینر بعدی استفاده کنند.

آقایان توسلی، صانعی، رسولی، انصاری، مسیح بروجردی و آقا سید حسن، پیکر امام را داخل ماشین "هایس استیشن" (آمبولانس) قرار دادند. حسین سلیمانی اسلحه به دست در کنار پیکر امام در ماشین به سمت مصلا حرکت کرد.

آقای انصاری  به عنوان هماهنگ‏کننده در ماشینی جلو حرکت می کرد و دیگر آقایان در پی ایشان می رفتند.

نکته  مهمی که به ذهن کسی خطور نکرد، خرید گل بود. آقای قضایی ناگهان تصمیم گرفت که به برخی از افراد بگوید که تاج گل خریداری کنند. نیم ساعت بعد از دستور، تاج گل های زیادی آوردند و بر روی سکوها چیدند که این کار صفا و معنویت خاصی به صحنه داد. در ضمن یکی از سخت ترین مسئولیت و مأموریت های آقای قضایی تنظیم جایگاه خاصی برای مهمانان خارجی بود که این کار را انجام دادند اما با هجوم مردم روبه رو گشتند. به طوری که آقای زعبی (نخست وزیر سوریه) که نتوانسته بود از زمین به مصلا برسد، با هلی کوپتر محل و مراسم را ملاحظه کرده بود.

دیپلمات ها این صحنه ها و مشکلات را پذیرفته و به عنوان عظمت و محبت مردم به امام تلقی  کردند. برای جابه جایی بیشتر مهمانان خارجی از منطقه بیهقی به مصلی از هلیکوپتر استفاده کردند.

مردم عزا دار و سیاه پوش دسته دسته به سمت مصلا در حرکت بودند. در نزدیکی مصلا راه را بسته و ماشین ها را راه نمی دادند. داخل محوطه مصلا پرده های آمبولانس را پایین کشیدند اما داخل ماشین پیدا نبود. ماشین شانه به شانه جمعیت حرکت می کرد. مردم شعار می دادند و به سر و سینه می زدند و عزاداری می کردند و خبر نداشتند که ماشینی که از کنار آنها می گذرد، حامل پیکر امام است.

آقایان توسلی و رسولی در جلوی ماشین نشسته و آقایان کلانتری و مسیح بروجردی و سید حسن در عقب ماشین و کنار پیکر امام بودند. راننده ماشین، آقای سید محمد هاشمی از برادران سپاهی بود.

داخل مصلا حجم جمعیت بسیار زیاد بود. ماشین حامل پیکر امام به جایگاه نزدیک شد. محوطه را به وسیله  کانتینر حصارکشی کرده و داخل محوطه خلوت بود. با یک وسیله بالابر پیکر امام را بالا برده و پس از آن داخل محفظه شیشه ای گذاشتند.

حاج سید احمد خمینی برای بازدید از مکان استقرار پیکر امام از جماران با هلی‏کوپتر به مصلا آمد.

با هماهنگی برگزار کنندگان مراسم، گروه موزیکی برای نواختن مارش عزا به مصلا آمدند اما این گروه در بین جمعیت گم شده و این کار منتفی شد.

آقای قضایی تنها بر روی سکوی اول کانتینر، با لباس یونیفرم کمیته به شکلی نمادین ایستاده و از پیکر امام محافظت می کرد.

آقای هاشمی رفسنجانی نیز نزدیک جنازه حضرت امام قدری گریست. مردم ابراز احساسات زیادی داشتند. ایشان مصاحبه ای کرده و قدری هم برای مردم صحبت کردند.

صدا و سیما با امکانات محدود آن زمان، بدون برنامه ریزی قبلی تمام سعی خود را داشت تا گوشه ای از این ابراز احساسات به یاد ماندنی و شور و حال ملت ایران را به تصویر بکشد. در این راستا از همه نیروها و حتی از افرادی آماتور که خودشان دوربین داشتند، استفاده کرد.

برای خواندن نماز بر پیکر امام، آیت الله گلپایگانی در نظر گرفته شدند. حاج احمد آقا با آقای جواد گلپایگانی فرزند آیت الله گلپایگانی هماهنگی های لازم را به عمل آورد. آقا جواد در تماس تلفنی گفت: به چه کیفیت و با چه وسیله ای می خواهید آقا (یعنی آیت‏الله گلپایگانی) را به تهران ببرید؟ یک وقت خدای نکرده مبادا مشکلی پیش بیاید! ظاهراً منظورشان مشکل مسائل امنیتی و نیز نقص فنی وسیله و مانند آن بود. حاج احمد آقا گفت: من ماشین خود امام و محافظ‏های ایشان را برای این منظور می‏فرستم. تمام امکانات مهیاست و از این بابت مشکلی نیست.

قرار شد بعد از ظهر روز قبل از اقامه‏ نماز، حسین سلیمانی به قم برود و به اتفاق دیگر برادران همراه با محافظ، آیت الله گلپایگانی را به تهران بیاورند. ماشین ضد گلوله‏ای برای این منظور در نظر گرفته شد. این ماشین را وزارت خارجه در اختیار امام قرار داده بود اما امام هیچ گاه سوار این ماشین نشدند و به طور معمول حاج احمد آقا از آن ماشین استفاده می کردند.

آیت الله  گلپایگانی به همراه آیت الله صافی و آقا جواد سوار ماشین شدند. در ماشین اسکورت نیز نزدیکان بیت و اعضای دفتر آقای گلپایگانی سوار شدند و به سمت تهران حرکت کردند. حسین سلیمانی از داخل آینه‏ جلوی ماشین دید که آیت الله گلپایگانی عمامه‏شان را از سر برداشتند و روی صندلی  کنار دستشان گذاشتند. در مسیر، آیت الله گلپایگانی با بیان خاطراتی از حضرت امام در حالت گریه و با صدایی لرزان فرمودند: ایشان اسلام را احیا کرد. اسلام را در ایران زنده کرد و زحمات زیادی کشید.

آیت الله گلپایگانی در ابتدای ورود به تهران، به جماران منزل آقای رسولی محلاتی در مجاورت دفتر و بیت امام رفتند.

دوشنبه شب جمعی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی برای قرائت فاتحه و نثار گل به مصلی رفته و در مقابل پیکر امام قرار گرفتند. در آنجا با توجه به شایعات مبنی بر حالات روحی امام برخی مرگ ایشان را توفیق الهی در راستای حفظ هویت وی دانستند.

سه شنبه 16 خرداد، حاج احمد آقا، آیات عظام گلپایگانی و صافی سوار ماشین  شده و به طرف مصلا حرکت کردند. سایرین ـ حتی آقا جواد گلپایگانی - در ماشین‏های اسکورت بودند.

پیکر امام را از داخل محفظه‏ شیشه‏ای مخصوص خارج و در ماشین یخچال‏دار مخصوصی قرار داده و به محل اقامه نماز انتقال دادند.

حاج آقا گلپایگانی حالت تألم داشت و گریه نمی کرد اما آقای صانعی بسیار گریه کرد و حتی عمامه اش را پرت کرده و نزدیک پیکر امام بر زمین انداخت.

دقایقی بعد نماز به امامت آیت الله گلپایگانی برگزار شد. در هنگام اقامه نماز میت توسط آیت الله گلپایگانی در ساعت 7 صبح حاج مختار کلانتری روبروی وی آن سوی تابوت مراقبت از جنازه را عهده دار بود. شخصیت‏ها و سران برخی از ممالک در نماز حضور داشتند.

آیات عظام خامنه‏ای رییس جمهور وقت و هاشمی رفسنجانی رییس مجلس شورای اسلامی، شیخ حسین اشعری و خزعلی در صف اول حاضر بودند.

به علت ازدحام شدید جمعیت و تاثر حاکم در مراسم، آیت الله گلپایگانی بعد از تکبیر چهارم عبارت زیر را خواندند:  اللهمَّ إنَّ هذا عَبْدُکَ وَ ابْنُ عَبْدِکَ وَ ابْنُ أمَتِکَ، نَزَلَ بِکَ، وَ أَنْتَ خَیْرُ مَنْزول بهِ، اللهمَّ إنّا لا نَعْلَمُ مِنْهُ إلاّ خَیْراً وَ أنْتَ أعْلَمُ بهِ مِنّا، اللهمَّ إنْ کانَ مُحْسِناً فَزِدْ فی إحْسانِهِ وَ إنْ کانَ مُسیئاً فَتَجاوَزْ عَنْهُ وَ اغْفِرْ لَهُ، اللهمَّ اجْعَلْهُ عِنْدَکَ فِی أعْلی عِلِّیّینَ وَ اخْلُفْ عَلی أهْلِهِ فی الغابِرینَ وَ ارْحَمْهُ بِرَحْمَتِکَ یا أرْحَمَ الرّاحِمینَ

بعد از اقامه نماز، حاج مختار کلانتری مأمور حفاظت پیکر و انتقال آن با کانتینر از جایگاه وداع (مصلی) تا بهشت زهرا شد.

هنگام انتقال پیکر امام به کانتینر هجوم جمعیت مانع از جا به جایی و حتی موجب آسیب آیت الله گلپایگانی شد. اعضای کمیته و برگزار کنندگان مراسم، با مشاهده هجوم جمعیت به سمت تابوت و احتمال تخریب تابوت دریافتند که در انتخاب تابوت سهل انگاری کردند.

غم از دست دادن امام تصمیم گیری در آن لحظات را بسیار دشوار ساخته بود.

به هر ترتیب حاج مختار کلانتری و تنی چند از فرماندهان کمیته با ایجاد دیواری انسانی پیکر امام را به سختی به داخل کانتینر انتقال دادند تا از صحن مصلی خارج شود. بعد از انتقال پیکر امام به داخل کانتینر و هنگام بستن درب آن، هجوم جمعیت اطراف موجب کندن چفت درب کانتینر شد. آقای قضایی یکی از ماموران انتقال امام به داخل کانتینر به ناچار درب را با دست خود نگه داشت.

البته برای کاهش ازدحام جمعیت در سه کانتینر شبیه به هم تابوت گذاشتند مردم که نمی دانستند پیکر امام در کدام کانتینر قرار دارد هر سه کانتینر را بدرقه کردند. این تقسیم جمعیت کمک زیادی به اعضای کمیته کرد.

نگه داشتن درب کانتینر در مقابل فشار جمعیت، کار سختی بود. جمعیت به پای او آویزان و بدنش خشک شده بود، هر لحظه امکان داشت تا آقای قضایی تعادل خود را از دست داده و درب کانتینر باز شود. به همین دلیل هنگام عبور از خیابان حافظ به سمت خیابان وحدت اسلامی از یکی از اعضای کمیته کمک خواست تا درب را نگهدارد. پس از آن با توجه به سرعت پایین ماشین خود را به کنار پیاده رو انداخت. جمعیت بی توجه به دنبال کانتینر رفتند. بعد از  مدتی بدنش از آن حالت خشک شده بیرون آمد، بلند شد و آرام آرام خود را به منزلش واقع در حسن آباد رساند. از تلویزیون منزل متوجه شد که پیکر امام تا بهشت زهرا رفته اما در آنجا هجوم جمعیت مانع از حرکت کانتینر شده و تصمیم گرفتند پیکر را با هلیکوپتر انتقال دهند.

آقای قضایی نیز به وسیله بی سیم با آنها تماس گرفته و گفت: در این انبوه جمعیت، انتقال با کانتینر ممکن نیست.

در آن روز هم مهمانان خارجی بسیاری در بهشت زهرا حضور داشتند که آقای عبدالله نوری در جا به جایی آنها با هلی کوپتر بسیار کمک کردند.

شیخ علی اکبر ناطق نوری، نماینده وقت مردم تهران در سومین دوره نماینده مجلس شورای اسلامی، در روز تشییع جنازه امام  فوری خود را به بهشت زهرا رساند یکی از  محافظین گفت: حاج آقا کروکی منطقه بهشت زهرا همراهمان نیست. ایشان گفتند: مشکلی نسیت با جمعیت همراه می شویم. برخی اعضا و آقایان که از حضور ایشان مطلع شدند، ایشان را به محل مهمانان راهنمایی کردند. ازدحام جمعیت و همهمه بسیار بالا و آقای ناطق نوری مجبور شد نظم را در آن منطقه ایجاد کند. هلی کوپتر حامل پیکر مطهر امام و چند هلی کوپتر دیگر آمدند. با بیرون آمدن دسته های تابوت از هلی کوپتر جمعیت هجوم آورد و تابوت امام را از دست آقایان  سراج، انصاری و ... گرفتند. آقای سراج گریه کنان خطاب به آقای ناطق نوری گفت: آقای ناطق جنازه را مردم گرفتند. آقای ناطق نوری با عصبانیت گفت: این طوری جنازه را می آورند؟ خیلی بی عرضه هستید سعی کنید جنازه را از دست مردم بگیرید. آقای ناطق نوری عبایش را در آورد تا خودش هم دست به کار شود اما محافظین، برادر و فرزندش مانع شدند، با این حال به سمت تابوت رفت تا مبادا پیکر امام از این تابوت زنبقی که هیچ حفاظی نداشت؛ زیردست و پا بیفتد و هتک حرمت شود. پس از آن آمبولانس نزدیک پیکر امام آمد و آن را از دست مردم گرفته و روی سقف آمبولانس گذاشته و نزدیک قبر آوردند ولی دوباره مردم پیکر را گرفتند.

به هر ترتیب آقای ناطق نوری دستش را به چوب تابوت رساند و توانست جنازه را از مردم بگیرد. جوانی محاسن امام را از داخل تابوت بالا آورده بود که ببوسد، هر چه روی دستش زدند که محاسن را رها کند، فایده نداشت. گفت: همین جا مرا بکشید، من امام را رها نمی کنم. مردم کفن امام را بردند البته از سینه تا زانوی کفن حفظ شده بود. آقای ناطق نوری عبایش را روی بدن امام انداخت.

در همین لحظه به وسیله بی سیم به احمد آقا پیغام دادند که یک هلی کوپتر بفرستند. یکی از افراد حاضر گفت: در این شلوغی، هلی کوپتر نمی تواند بنشیند. آقای ناطق  گفت: به احمد آقا بگویید من تجربه 12 بهمن را دارم که هلی کوپتر در آن شرایط بین جمعیت نشست.

مدتی طول کشید تا هلی کوپتر بیاید. او هم چنان خود را روی تابوت انداخته، جمعیت هم فشار می آورد. هلی کوپتر در میان جمعیت نشست. به آقای سراج گفت: تو به داخل هلی کوپتر برو. خودش نیز روی سقف آمبولانس پرید و داخل هلی کو پتر رفت. دسته تابوت را گرفت اما با توجه به فشار جمعیت مجبور شد با پا بر سر مردم که از هلی کوپتر  بالا می آمدند فشار آورد. یکی از محافظین به نام آقای فیروزیان خواست به داخل هلی کوپتر بیاید اما او را پایین انداخت. یکی دیگر از محافظین از هلی کوپتر آویزان و هنگام پرواز پرت شد. هلی کوپتر در منظریه نزدیک جماران نشست. پیکر امام را به سردخانه بردند. در آن لحظه آقای ناطق نوری عمامه و عبا نداشت و با قبا وارد حیاط شد. احمد آقا با مشاهده آقای ناطق شروع به گریه کرد و گفت: آقای ناطق همین صحنه را در روز ورود امام از تو دیدم، بدون عمامه و عبا تو به داد امام رسیدی، امروز هم تو به داد ما رسیدی اما با یک تفاوت که آن روز محاسنت مشکی بود اما امروز محاسنت سفید است.

آقای ناطق با ناراحتی بسیار گریه کرد. وقتی آرام شد، گفت: حالا باید چه کار کنیم؟ احمد آقا گفت: هر چه آقای ناطق می گوید عمل کنید. او گفت: حاج احمد آقا آخر آدم پیکر امام را در یک تابوت زنبقی می گذارد! سه تابوت و سه هلی کوپتر می خواهم که داخل یکی امام را بگذارند و دو تابوت دیگر هم خالی باشد. با ازدحام جمعیت تابوت های خالی را دست مردم می دهند تا مراسم خاکسپاری حضرت امام تمام شود.

حاج مختار کلانتری با بی سیم مرکزی از همه نیروها تقاضای ارسال تابوت محکم و مقاوم فلزی کرد. با آن فراخوان تابوت های متعددی به جماران برده شد.

آقای دکتر طباطبایی، برادر خانم احمد آقا و شهردار وقت تهران، دستور داد سه تابوت آوردند یکی فلزی و مجهز و دو تابوت دیگر هم خالی بودند.

بالأخره تابوت مورد نظر پیدا شد. تابوتی آهنی آلومینیومی که کاملاً قفل می شد. پیکر امام را در تابوت گذاشتند و در همان بعد از ظهر دوباره به بهشت زهرا بردند. دور قبر حلقه زدند تا از هجوم مجدد مردم جلوگیری کنند.

به دستور آقای نوری وزیر کشور وقت، نیروهای انتظامی محل دفن را سامان دادند.

آقای هاشمی با شنیدن خبر ازدحام مردم با هلی کوپتر بر فراز منطقه دفن رفته و دستور داد هلی کوپتر در کنار قبر فرود آید. صدا و باد و گرد و غبار ناشی از فرود هلی کوپتر، باعث عقب نشینی مردم گردید و جایی برای هلی کوپتر باز شد. مردم با دیدن آقای هاشمی رفسنجانی فریاد تسلیت سر دادند. فرصتی شد که آخرین وداع را با امام انجام دهد. با مشاهده و منظره دفن، صورتش پر از اشک شد. از مردم تشکر کرده و به ملت تسلیت گفت و با اندوه زیاد صحنه را ترک کرد. همراهان گفتند این اقدام شبیه یک عملیات بود.

هنگام قرار گرفتن تابوت امام در کنار قبر آقای کفاش زاده به پیکر امام نزدیک شد که ایشان را ببوسد، آقای ناطق به داخل قبر رفته و پاها را دو طرف سنگ لحد گذاشت. حاج آقا رشا اربابی، غسال و دفن کننده علما دست هایش را دو طرف قبر گذاشت تا تلقین را بخواند. پس از انجام مستحبات دفن امام را بوسید. آقای ناطق با زحمت و کمک یکی از محافظین سنگ لحد را گذاشت اما بر اثر ازدحام جمعیت به سختی توانست از قبر بیرون بیاید، مردم با هجوم به قبر خاک آن را به عنوان تبرک بردند. پس از دفن سنگ قبر  تراشیده و کار شده را آورده و روی قبر گذاشتند.

* پژوهشگر پژوهشکده اسناد سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران

منابع:

1- مصاحبه نگارنده با آیت الله هاشمی رفسنجانی، حاج مختار کلانتری (قائم مقام کمیته های کلی کشور)، سید عبدالله موسوی لاری(نماینده وقت مردم تهران در سومین دوره مجلس شورای اسلامی)، دکتر محمد علی هادی، احد قضایی(فرمانده وقت کمیته استان تهران)، سعید رجایی خراسانی (نماینده وقت مردم تهران در سومین دوره مجلس شورای اسلامی)، حجت الاسلام و المسلمین شیخ حسین اشعری(نماینده وقت امام در بهداری)

2- بازسازی و سازندگی، کارنامه و خاطرات سال 1368حجت الاسلام علی اکبر هاشمی رفسنجانی به اهتمام علی لاهوتی ص147

3-  آیت الله احمد آذری قمی، مجموعه سخنرانی های آیت الله آذری قمی در حرم مطهر حضرت معصومه علیهاالسلام: به انضمام چندین سخنرانی و پرسش و پاسخهای دیگر شهریورماه 1373.ْ

4- گفتگوی شیخ علی اکبر ناطق نوری نماینده وقت مردم تهران

5- مرتضی میردار، خاطرات حجت الاسلام والمسلمین علی اکبر ناطق نوری، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران: 1384 و 1382 (ج دوم)/منبع: حضور، ش 80، ص 26.

خاطره راننده امام خمینی ازروزورودامام به وطن وحجت الاسلام ناطق نوری وخبرنگارتلویزیون و...ازورود وتشیع جنازه امام خمینی.

نظرات 1 + ارسال نظر
طاهر چهارشنبه 22 دی 1400 ساعت 00:07

خداامام امت رحمت کن من اونموقع کلاس چهارم ابتدایی بودم واونجادرمحل دفن امام قشنگ همه چیزموبه مویادم هواچقدرگرم وجمعیت بودوجمعیت امام عاشق ملت ایران بودومردم عاشق امام انشاالله شفاعتمون کنن یاعلی:قلب یاحسین علیه السلام:

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد