پیراسته فر

علمی،تحقیقی و تحلیلی

پیراسته فر

علمی،تحقیقی و تحلیلی

زندگینامه سلمان فارسی

​عبادت سلمان دردیر(معبد)موصل..ازدواج سلمان..فرمانروایی سلمان درمدائن،تدفین سلمان توسط حضرت علی(ع)و...مطالب جالب دیگری که درادامه خواهیدخواند.

سلمان فارسی کیست؟

«سلمان»که افتخار شیعه به ویژه ایرانیان است، او همان کسی است که پیامبر و مولایش او را لایق نگهداری علم می‌دانستند.

«سَلْمانُ مِنّا أَهْلَ الْبَیْتِ»سلمان آنقدرمعتمدپیامبراسلام(ص)بودکه فاطمه زهرا(س)درددلهایش رابااودرمیان می گذاشت.

 روزی سلمان وارد مسجد شد وحاضرین به احترام‌اش او را در صدر مجلس نشاندند اما یکی ازصحابه به بهانه عجمیتِ (عرب نبودن)، اعتراض کرد،پیامبر (ص) با دیدن این صحنه بر منبر رفت وخطبه‌ای خواند و ضمن اشاره به اینکه انسان‌ها از نظر نژاد ورنگ پوست بر هم برتری ندارند فرمود:«سلمان از ما اهل بیت است».

نام اصلی او «روزبه» بود واماپیامبراسلام حضرت محمد(ص) او را «سلمان» نام نهاد.

این ایرانی ازمحله «جِی» اصفهان و به روایتی از «رامهرمز» خوزستان بوده است. ​​​​​​​
«کُنیه» او را »ابوعبداللّه» ، ابوالحسن و «ابواسحاق»نوشته اند. 

سرگذشت سلمان فارسی به روایت آیت‌الله مکارم شیرازی:روزی رفیق سلمان به او گفت: خبر دارى که امروز شخصى وارد مدینه شده ومدعی است که فرستاده خداست؟!

سلمان گفت: تو اینجا باش تا من بازگردم، او به مدینه رفت؛ غافل از اینکه سرنوشت برای او چیز دیگری را رقم زد.

 هشتم صفر سال ۳۵ هجری، سالروز وفات یک ایرانی که ازصحابی پیامبر اکرم(ص)بود
«سلمان» در خلافت «عمر بن خطاب» به حکومت «مدائن» منصوب شد، وی هیچ‌گاه از حقوق بیت‌المال برای خود چیزی برنداشت و همه‌ آن را صدقه می‌داد و برای امرار معاش «زنبیل» می‌بافت.


توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر: «آرامگاه سلمان فارسی»»در  ۲ کیلومتری«طاق کسری» قرار دارد.

«سلمان» در اصل «زرتشتی» بود اما به «مسیحیت» گروید و درهمین ایام، به یک خانواده «یهودی» در مدینه(عربستان سعودی) به بردگی فروخته شد.
این شیعه «صحابی» رسول الله(ص) مایه افتخار ایرانیان در شهر «مدائن» به جوار رحمت الهی پیوست.

حُذَیفة بن ایمان، صحابی و صاحب سرّ پیامبر اکرم(ص) و از نخستین اسلام‌آورندگان
مقبره سلمان فارسی در مدائن
سرگذشت  سلمان
آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی(جلد۱تفسیرنمونه )شأن نزول آیه ۶۲ بقره  درباره سلمان می داند:

مرقد مطهر حضرت سلمان فارسی

«سلمان» اهل جندی‌شاپور بود، با پسر حاکم وقت رفاقت و دوستى محکم و ناگسستنى داشت، روزى با هم براى صید به صحرا رفتند، ناگاه چشم آن‌ها به راهبى افتاد که به خواندن کتابى مشغول بود، از او راجع به کتاب مزبور سؤالاتى کردند، راهب در پاسخ آن‌ها گفت: کتابى است که از جانب خدا نازل شده و در آن فرمان به اطاعت خدا داده و نهى از معصیت و نافرمانى او کرده است، در این کتاب از زنا و گرفتن اموال مردم به ناحق نهى شده است، این همان «انجیل» است که بر عیسى مسیح نازل شده است.
گفتار راهب در دل آنان اثر گذاشت و پس از تحقیق بیشتر به دین او گرویدند، به آن‌ها دستور داد که گوشت گوسفندانى که مردم این سرزمین ذبح مى‏کنند، حرام است از آن نخورند.
سلمان و فرزند حاکم وقت روزها هم چنان از او مطالب مذهبى می‌آموختند، روز عیدى پیش آمد، حاکم مجلس میهمانى ترتیب داد و از اشراف و بزرگان شهر دعوت کرد، در ضمن از پسرش نیز خواست که در این مهمانى شرکت کند، ولى او نپذیرفت.
در این باره به او زیاد اصرار کردند، اما پسر اعلام کرد که غذاى آن‌ها بر او حرام است، پرسیدند این دستور را چه کسى به تو داده است؟ راهب مزبور را معرفى کرد.
حاکم راهب را احضار کرد و به او گفت: چون اعدام در نظر ما گران و کار بسیار بدى است، تو را نمى‏کشیم، ولى از محیط ما بیرون برو! سلمان و دوستش در این موقع راهب را ملاقات کردند، وعده ملاقات در «دیر موصل» گذاشتند.
پس از حرکت راهب، سلمان چند روزى منتظر دوست با وفایش بود تا آماده حرکت شود، او هم همچنان سرگرم تهیه مقدمات سفر بود، ولى سلمان بالاخره طاقت نیاورده تنها به راه افتاد.

شهر قره قوش ، مرکز منطقه حمدانیه ، شرق موصل(دیرموصل
«سلمان»در «دیر» موصل بسیار عبادت مى‏کرد، راهب که سرپرست این دیر بود، او را از عبادت زیاد بر حذر داشت، مبادا از کار بیفتد، ولى سلمان پرسید آیا عبادت فراوان فضیلتش بیشتر است یا کم عبادت کردن؟
در پاسخ گفت: البته عبادت بیشتر اجر بیشتر دارد.
عالِم دیر(راهب مسیحی) پس از مدتى به قصد بیت‌المقدس حرکت کرد و سلمان را با خود به همراه برد، در آنجا به سلمان دستور داد که روزها در جلسه درس علماى« نصارى» که در آن مسجد برپا می‌شود، حضور یابد و کسب دانش کند.

تصاویر مقبره سلمان فارسی در مدائن

روزى سلمان را محزون یافت، علت را جویا شد، سلمان در پاسخ گفت: تمام خوبی‌ها نصیب گذشتگان شده که در خدمت پیامبران خدا بوده‏اند، عالم دیر به او بشارت داد که در همین ایام در میان ملت عرب پیامبرى ظهور خواهد کرد که از تمام انبیا برتر است.
عالم(روحانی مسیحی) گفت: من پیر شده ‏ام، خیال نمى‏کنم او را درک کنم، ولى تو جوانى امیدوارم او را درک کنى، ولى این را نیز بدان که این پیامبر نشانه‏ هایى دارد از جمله نشانه خاصى بر شانه او است، او صدقه نمى‏گیرد، اما هدیه را قبول مى‏کند.
در بازگشت آن‌ها به سوى« موصل» در اثر جریان ناگوارى که پیش آمد سلمان عالم دیر را در بیابان گم کرد. دو مرد عرب از قبیله بنى‌کلب رسیدند، سلمان را اسیر کرده و بر شتر سوار کردند و به مدینه آوردند و او را به زنى از قبیله «جهینه» فروختند!
«سلمان» و غلام دیگر آن زن به نوبت روزها «گله گوسفندان» او را به چرا مى‏بردند، «سلمان» در این مدت مبلغى پول جمع ‏آورى کرد و انتظار بعثت پیامبر اسلام(ص) را مى‏کشید، در یکى از روزها که مشغول چرانیدن «گله» بود رفیقش رسید و گفت: خبر دارى امروز شخصى وارد مدینه شده و تصور مى‏کند پیامبر و فرستاده خدا است؟!
پاسخهای فقهی آیت‌الله‌ مکارم‌ شیرازی پیرامون وجوب اهدای عضو
ماجرای ۳ امتحانی که سلمان از پیامبر(ص) گرفت
«سلمان» به رفیقش گفت: تو اینجا باش تا من بازگردم، سلمان وارد شهر شد، در جلسه پیامبر حضور پیدا کرد، اطراف پیامبر اسلام مى‏چرخید و منتظر بود پیراهن پیامبر کنار برود و نشانه(علائم) مخصوص را در شانه او مشاهده کند.
پیامبر(ص) متوجه خواسته او شد، لباس را کنار زد، سلمان نشانه مزبور یعنى اولین نشانه را یافت، سپس به بازار رفت، گوسفند و مقدارى نان خرید و خدمت پیامبر آورد، پیامبر فرمود چیست؟ سلمان پاسخ داد: صدقه است، پیامبر فرمود: من به آن‌ها احتیاج ندارم به مسلمانان فقیر ده تا مصرف کنند.

«سلمان» بار دیگر به بازار رفت، مقدارى گوشت و نان خرید و خدمت رسول اکرم آورد، پیامبر پرسید این چیست؟ سلمان پاسخ داد: هدیه است، پیامبر فرمود:
بنشین، پیامبر و تمام حضار از آن هدیه خوردند، مطلب بر سلمان آشکارشد، زیرا هر سه نشانه خود را یافته بود.
در این میان «سلمان» راجع به دوستان و رفیق و راهبان دیر موصل سخن به میان آورد و نماز، روزه و ایمان آن‌ها به پیامبر و انتظار کشیدن بعثت وى را شرح داد، کسى از حاضران به سلمان گفت: آن‌ها اهل دوزخند! این سخن بر سلمان گران آمد، زیرا او یقین داشت اگر آنها پیامبر را درک می‌کردند از او پیروى می‌کردند.
در اینجا بود که‏ آیه «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هادُوا وَ النَّصارى‏ وَ الصَّابِئِینَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون‏»(بقره ۶۲) بر پیامبر نازل شد و اعلام شد آن‌ها که به ادیان حق ایمان حقیقى داشته ‏اند و پیغمبر اسلام را درک نکرده ‏اند، داراى اجر و پاداش مؤمنان خواهند بود.

چراپیامیر اکرم(ص) فرمود:«سلمان منّا اهل البیت»

مرقد مطهر حضرت سلمان فارسی

مشهورترین روایتی که از پیامبر (ص) درباره سلمان نقل شده و نشان دهنده علاقه آن حضرت به اوست روایت ««سَلْمانُ مِنّا أَهْلَ الْبَیْتِ»» است. بر اساس روایات روزی سلمان وارد مسجد شد وحاضرین به احترام‌اش او را در صدر مجلس جای دادند ولی یک نفر به بهانه عجمیتِ (عرب نبودن) او بر این کار حاضرین خرده گرفت.  پیامبر (ص) با دیدن این صحنه بر منبر رفت وخطبه‌ای خواند و ضمن اشاره به اینکه انسان‌ها از نظر نژاد ورنگ پوست بر هم برتری ندارند فرمود: «سلمان از ما اهل بیت است».

منبع: الاختصاص شیخ مفید

                                                  *****

حاکمی که تنها دارایی اش یک عبا بود/ توصیه هنگام مرگ
«سلمان» آزاد شده رسول خاتم(ص) است، کسی که افتخار شیعه به ویژه ایرانیان است، او همان کسی است که پیامبر و مولایش او را لایق نگهداری علم می‌دانستند و حاکمی که تنها دارایی‌اش یک عبا بود. 
در ششمین سده پس از میلاد مسیح، در حالی که سر تا سر جهان را تیرگی های جهل و ظلم فرا گرفته بود و مشعل هایِ هدایتِ الهی در همه سرزمین ها به خاموش می گرایید، آزاد مردی روشن ضمیر به نام سلمان در سرزمین ایران پا به عرصه هستی نهاد.

مورخان در مدّت عمر او اختلاف کرده اند، واوراازمعمرین دانسته اند!(که چنین نیست).

وفات «سلمان فارسی» در سال ۳۵ یا ۳۶ قمری اتفاق افتاده و قبر او در مدائن در نزدیکی بغداد است.

هجرت و اسلام آوردن سلمان
درباره اسلام آوردن سلمان، سخن های بسیار گفته اند، اما آن چه پذیرفته شده همگان است که روح بزرگ سلمان، همواره از بت پرستی و عادت های جاهلانه رنج می برد و گم شده ای در ضمیر خود جست و جو می کرد که به ناچار برای یافتن آن از شهر و دیار خود هجرت کرد. او در مسافرت هایش با پیری روشن ضمیر آشنا شد که نشانه های حضرت محمّد صلی الله علیه و آله وسلم را برایش بازگو نمود. بعد از جدا شدن از استاد، در شهر مدینه به بردگی گرفته شد.

در این مدّت، همیشه دیدار مولای خود را از حضرت حقّ می خواست، تا آن که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم از مکّه به مدینه هجرت کرد و سلمان نشانه های نبوّت را در پیامبر دید، به او ایمان آورد و اسلام را با کمال معرفت پذیرفت. رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نیز او را از بند بردگی رهانید.

بدین گونه، سلمان به تنها آیین پذیرفته شده در نزد خدا، دست یافت و پس از تشرف به اسلام، به دلیل توانایی عقلی و گنجایش والایی که داشت، به پایه های عالی معارف الهی نایل شد.

سه خصلت نیکوی سلمان
شیخ طوسی در «اَمالی» خود آورده است که به امام صادق علیه السلام گفتند: «شما سلمان فارسی را بسیار یاد می کنید». امام فرمود:

«نگویید سلمان فارسی»، بلکه بگویید« سلمان محمّدی» و من او را دوست دارم، برای ۳ صفتش: یکی آن که میل و خواست امیرمؤمنان علیه السلام را بر خواست خود مقدم می داشت و این است حقیقتِ قبول ولایت؛ دوم آن که تهیدستان را دوست می داشت و هم دم آنان بود و آنان را بر ثروتمندان ترجیح می داد؛ سوم آن که بنده نیکوکار و تسلیم پروردگار بود و مشرک نبود.

سلمان در پیش گاه پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم)
«سلمان» در میان ایرانیان، یگانه ای بود که از اصحاب خاص پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم شد و پیوندی ژرف با او پیدا کرد. بزرگی روح و انسانیت پیامبر به گونه ای بود که سلمان وجودش را کاملاً در اختیار پیامبر نهاد و پیامبر که مأمور بود، با هر کس برابر با فهمش سخن بگوید، به سلمان علومی را آموخت که شخصی از اصحاب، مگر او توان به دوش کشیدن آن را نداشت. نزدیکی سلمان به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم تا اندازه ای بود که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم او را از خانواده خود دانست. در هر مجلسی که پیامبر می نشست، سلمان را در نزدیکی خود می نشاند.
بنا بر نقل برخی از زنان پیامبر، سلمان ساعت هایی از شب را با پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم خلوت داشت، گویا محرم راز پیامبر شده بود.
نامه پیامبر به اقوام سلمان
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم ، بنا بر درخواستِ سلمان، نامه ای به برادر و فرزندان سلمان نوشت. نویسنده این نامه حضرت علی علیه السلام بود که در ماه رجب سال نهم هجری آن را نوشت و ابوذر، مقداد، عمار و بلال و عده ای دیگر از مسلمانان به آن شهادت دادند. در قسمتهایی از این نامه، عظمت شأن و مقام سلمان بیان می شود. آمده است:
سلام خدا بر شما، خداوند جهان به من فرمان داده تا بگویم، هیچ معبودی به جز اللّه نیست، بازگشت همه به سوی خداست... به من وحی شده که بهشت بر سلمان مشتاق تر است از سلمان به بهشت، او امین و مورد اعتماد من و پرهیزگار و خیرخواه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و مؤمنان است، سلمان از خانواده من است. ای مردم! اگر از شما کمک خواستند به ایشان کمک کنید، اگر بدی از آنان دیدید، ببخشاییدشان، اگر حقّ آنان را کسی پای مال کرد، از حقشان دفاع کنید، اگر پناه خواستند پناهشان دهید...
پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در پایان نامه برای کسانی که به مندرجات نامه عمل کنند دعا نمود.

سلمان، فرمانروای مداین

مداین از شهرهای سر سبز و خرّم و پایتخت ساسانیان در ایران بود که به دست مسلمانان فتح شد. خلیفه دوم، بنا به توصیه حضرت علی علیه السلام ، سلمان را به فرمان روایی مداین برگزید. شاید دلیل این انتخاب، هم زبانی سلمان با مردم مداین بود و مردم پارسی زبان آن شهر، با یک حاکم ایرانی الأصل و هم زبان بهتر می توانستند کار کنند دلیل دیگر انتخاب سلمان آن بود که مداین مرکزی حساس بود و اداره آن به استانداری زیرک و کاردان و پرهیزگار نیاز داشت، تا اسلام آیین جدید را به شایستگی جای گزین انکار و آداب پیشینیان سازد.

سلمان که تربیت یافته مکتب نبوت و ولایت بود، با تدبیر و کاردانی توانست دستگاه حکومتی خود را از وجود افراد نالایق و آلوده و غارت گر پاک نماید و عدالت را برقرار سازد.
حاکمی که تنها دارایی اش عبا بود
«ابونُعَیم اصفهانی» (۳۳۶-۴۳۰ق) محدث و مؤلف نامدار اهل سنت بود و «ذهبی» عالم بزرگ اهل‌سنت (ابوعبدالله شمس الدین محمد بن احمد قایماز ذهبی،متوفی ۷۴۸ قمری) نوشته‌اند که سلمان در حالی که بر حدود سی هزار نفر حکومت می‌کرد، تنها با یک عبا که فرش و لباس او نیز بود، برای مردم خطبه می‌خواند، به همین جهت مورد سرزنش خلیفه وقت(عمر بن خطاب) قرارگرفت، او در پاسخ خلیفه چنین نوشت:

«گفته بودى که من حکومت خدا را ضعیف و سست کرده و خود را خوار گردانیده و خدمتکار مردم کرده‌ام به حدى که اهالى مدائن نمى‌دانند که من امیر آن‌هایم ! پس مرا به منزله پلى گردانیده‌اند که بر من مى‌گذرند و بارهاى خود را بر دوش من مى‌گذارند! و نوشته بودى که این‌ها باعث سستى سلطنت خدا مى‌شود! پس بدان که ذلت در اطاعت الهى، دوست داشتنى‌تر است در نزد من از عزت در معصیت و نافرمانى خدا و تو خود مى‌دانى که رسول خدا(ص) تألیف دل‌هاى مردم مى‌کرد و به ایشان نزدیکى مى‌جست و مردم هم به سوى او تقرب مى‌جستند...»

به این ترتیب «سلمان»، خلیفه مسلمین را به سنت‌هاى فراموش شده رسول خدا (ص) متذکرشد که مردمى بودن و با آنان و همچون آنان زندگى کردن، نه تنها مغایر با زمامدارى نیست، بلکه لازمه حکومت الهى و مردمى است و از سنت هاى رسول خدا (ص) است.

نامه حضرت علی علیه السلام به سلمان

در طول مدتی که سلمان فرمان روای مداین بود، حضرت علی علیه السلام نامه های گوناگونی به سوی او نوشت؛ در یکی از نامه ها او را این گونه از دنیا و ظواهر مادی دور می کند:
ای سلمان! دنیا همانند ماری است که ظاهری بسیار زیبا و نرم دارد، ولی زهر کشنده ای دارد. بنابراین، از هر چیز که در دنیاست و دل تو را در می رباید، دوری کن؛ زیرا همان چیز به زودی از تو جدا می شود و زمانی کوتاه همراه تو خواهد بود، غم و اندوه آن را از خود دور کن؛ زیرا بی تردید جدایی آن را می بینی. هنگامی که انسان به شادی می رسد، دنیا او را به سوی رنج ها می فرستد و هر زمان که به آن اُنس می گیرد، او را در وحشت قرار می دهد.
سلمان، رویاروی تبعیض نژادی
سلمان از افراد مورد علاقه و توجه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و علی علیه السلام و جزو مشاوران عالیِ آن دو بود و در کارهای مهم با او مشورت می نمودند. همین اکرام و احترام پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و نزدیکی حضرت علی علیه السلام با او موجب حسادت جمعی از افراد متعصب و منافق گردید. از این رو، همواره در صدد آزار و اذیت و اهانت به وی بودند و با حالتی طعنه آمیز از نَسبِ او سؤال می نمودند. سلمان جواب بسیار قانع کننده ای به آنان می داد و مغزهای جاهل و فاسد آنان را که هنوز افکار جاهلیت در آن جا داشت، با منطق اسلامی خود می کوبید و آنان را شرم سار می کرد.
دفاع پیامبر از سلمان
در روایتی آمده است که مردی از سلمان به طور طعنه آمیز از حَسب و نسبش پرسید، سلمان گفت: «نام من سلمان و فرزند یکی از بندگان خدا هستم، گم راه بودم که خدا مرا به وسیله محمد صلی الله علیه و آله وسلم هدایت نمود، پریشان و فقیر بودم که بی نیازم کرد و برده ای بودم که به وسیله او آزاد شدم، این است اصل و نسب من».
در این هنگام پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از راه رسید و سلمان آن چه را گذشته بود، به عرضِ پیامبر رساند. حضرت در حالی که از مباهات نادرستِ اصحاب و رنجش سلمان ناراحت شده بود، زبان به نکوهش مخالفان سلمان گشود و از عقیده جاهلانه آنان، انتقاد کرد و فرمود:إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ (الحجرات۱۳)

ای گروه قریش! همانا حَسب مرد، دین اوست و مردی او خُلق و خوی اوست و اصل آدمی عقل اوست. حقّ تعالی فرمود: «همانا شما را از مرد وزنی آفریدیم و شما را شعبه ها و قبیله قبیله قرار دادیم همانا گرامی ترین شما نزد خدا باتقواترین شماست.»

علی(ع) در کنار جنازه سلمان

«اَصبَغ بن نُباته تمیمی »(متوفی ۶۴ق) که از یاران حضرت علی علیه السلام است، می گوید: «پس از آن که سلمان از دنیا رفت، هنوز ما جنازه او را در قبرستان نگذاشته بودیم که مردی غم گین، سوار بر مرکب به طرف ما آمد و به ما سلام نمود و فرمود: «در تجهیز جنازه سلمان شتاب کنید.» به او کمک نمودیم و او تمام وسیله ها را با خود داشت، آن گاه بعد از انجام آن مرحله ها، بر او نماز خواند و جنازه را دفن نمودیم. آن مرد، حضرت علی علیه السلام بود که برای شرکت در مراسم دفنِ سلمان خود را از مدینه به مداین رسانده بود. وقتی آن حضرت عبا را از روی صورت سلمان برداشت، در وداعی غم گنانه با سلمان، جملاتی جان سوز بیان فرمودند.
توصیه سلمان هنگام مرگ
مسعودی که از مورخان است، در کتاب خود «مروج الذهب» از زبان سعد وقاص آورده است که سلمان در حال احتضار بود که به او گفتم: «یا اباعبداللّه مرا وصیتی نما!» گفت: «درسه جا به یاد خدا باش: هرگاه خواستی در کاری تصمیم بگیری، هر گاه خواستی در امری داوری نمایی، هرگاه خواستی چیزی را تقسیم نمایی.»

مرقد مطهر حضرت سلمان فارسی

زندگی نامه حضرت سلمان فارسی

ازدواج سلمان فارسی

سلمان فارسی در زمان اسلام آوردن چند سال داشت، آیا زن وبچه داشته است؟ آیا بعد از اسلام آوردن ازدواج کرد؟

پاسخ: سلمان فارسی(محمدی) مانند پیامبر خدا (ص) در سال 570 میلادی به دنیا آمد و در سال اول هجرت پیامبر از مکه به مدینه اسلام آورد یعنی وی در سن حدود52 یا 53 سالگی مسلمان شده است.
سلمان تا قبل از اسلام ازدواج نکرده بود که این نیز علل مختلفی داشت؛ اما بعد از اسلام آوردن ازدواج کرد. داستان خواستگاری رفتنها و ازدواج سلمان فارسی بسیار شنیدنی است لذا ما کل ماجراهای منجر به ازدواج سلمان فارسی را خدمتتان ارائه می نماییم:
1 - خواستگاری دختر «عمر»
در روایت می خوانیم: عمر، در حالی که جلو درب خانه خود با گروهی ایستاده بود، از سلمان خواست، اگر حاجتی دارد برای او برآورده سازد. سلمان، از این موقعیت استفاده نمود و گفت: ای ابوحفص! من مایلم با دختر تو، خواهر «حفصه »یعنی، خواهر همسر رسول خدا (ص) ازدواج کنم، اما عمر که از این خواستگاری سخت ناراحت شده بود، به اطرافیان خود خطاب کرد و گفت: می بینید این عجمی که درست نمی تواند سخن بگوید، چه ادعایی دارد؟راستی، چگونه محمد (ص) این مرد را این قدر میدان داده و عظمت بخشیده، که وی از حد خود تجاوز می کند، و خود را در حدی قرار می دهد، که می خواهد باافراد بلند نسب همطراز گردد؟
آن گاه، عمر حرکت کرد، و در حالی که خشمناک بود، به حضور رسول خدا (ص) رسید و به عرض رسانید: ای رسول خدا (ص) ! موقعیت افراد بی ارزش را، این قدربالا نبر، که بتوانند با اشراف اصحاب تو، همسنگ شوند و افتخار و منزلت بدست آورند!
رسول خدا (ص) فرمود: چه مشکلی برای تو پیش آمده؟
عمر، داستان خواستگاری سلمان را بیان کرد، اما رسول خدا (ص) فرمود: وای به حال تو! اگر سلمان به این ازدواج مایل بود، تو چرا به وصلت با او را رضایت ندادی، تا بدین وسیله به او نزدیک شوی؟ در حالی که بهشت مشتاق ملاقات سلمان است.
آن گاه رسول خدا (ص) آیات قرآنی را که در مورد فضیلت سلمان و یاران وی وارد شده بود (سوره انعام، آیه 89(بیان فرمود، و عمر در برابر آن حضرت ساکت ماند، اما «حذیفة بن یمان » منظور آیه قرآن و رسول خدا (ص) را سؤال کرد، آن حضرت فرمود: منظورآیه: و ان تتولوا یستبدل قوما غیرکم. . (سوره محمد (ص) ، آیه 38)سلمان و قوم او هستند. بعد رسول خدا (ص) ادامه داد: معاشر قریش! تضربون العجم علی الاسلام هذا، و الله لیضربنکم علیه غدا... (نفس الرحمن، ص 199 و 562؛ مجمع البیان، ج 9، ص 108).
ای جماعت قریش! شما بر عجم به خاطر اسلام آوردن امروز شمشیر می زنید، اما به خدا سوگند در آینده آنها برای اسلام آوردن، به شما شمشیر فرود می آورند!
گویا پس از توضیحهای رسول خدا (ص) درباره سلمان بود، که «عمر» به هنگام خواستگاری بار دوم، از برخورد قبلی خود پشیمان شد و جواب مساعد داد، اماسلمان زیر بار این ازدواج نرفت و گفت: می خواستم بدین وسیله بدانم، آیا روحیه نژادپرستی قبل از اسلام، از قلب تو ریشه کن شده؟ یا هم چنان باقی است(الدرجات الرفیعة، ص 215؛ بحارالانوار، ج 22، ص 350؛ نفس الرحمن، ص 561.)آن گاه سلمان از این ازدواج صرف نظر کرد.( نفس الرحمن، ص 561؛ تذکرة الفقهاء، ج 2، ص 597.) این ماجرا خوی زشت و ناپسند و نژاد پرستی عمر را میرساند.
2 - خواستگاری دوم
متاسفانه، همانطور که بیان شد، مسئله نژادپرستی، یکی از آفتهای اعتقادی واخلاقی جوامع گذشته بوده، و هم اکنون نیز این فاجعه انسانی - که قرآن وپیغمبر (ص) برای ریشه کن ساختن آن تلاشهای فراوانی کرده اند - جریان دارد، وعواقب بسیار دردناکی را به وجود می آورد.
سلمان فارسی هم، با آن همه عظمت و مقام معنوی و علمی، گرفتار این فاجعه شده، و گویا به همین دلیل، یا از باب اینکه وقتی خدا کسی را دوست داشته باشد، امتحان و مبتلا می کند (بحارالانوار، ج 78، ص 196)در خواستگاری دوم هم به ازدواج موفق نشده است!
زمخشری، در کتاب «ربیع الابرار» می نویسد: سلمان فارسی، در حالی که «ابودرداء» دوست و برادر ایمانی خود را همراه برداشته بود، به خواستگاری یک زن قرشی رفت.
ابودرداء، وارد خانه شد و برای خانواده آن زن، سابقه سلمان و فضایل و مقام علم و دانش او را بیان کرد، اما آنان با شنیدن وضعیت سلمان (که قهرا یک جهت آن هم کهنسالی بوده) گفتند: به ازدواج با او حاضر نیستند، اما اگر خود «ابودرداء» مایل باشد، حاضرند زن را به ازدواج وی درآورند !ابودرداء هم که موقعیت را مناسب دید، با آن زن پیوند ازدواج بر قرار کرد!
اما وقتی ابودرداء از آن خانه بیرون آمد به سلمان گفت: برادر! من کاری انجام دادم، که از تو خجالت می کشم! آن گاه داستان را شرح داد!
سلمان هم با شنیدن داستان، گفت: من باید شرمنده باشم، زیرا به خواستگاری زنی آمده بودم، که خداوند سرنوشت او را برای تو مکتوب داشته بود(نفس الرحمن، ص 560؛ حلیة الاولیاء، ج 1، ص 200.)
- 3ازدواج
بار سوم خواستگاری سلمان فارسی، به نتیجه رسید و توانست از قبیله «بنی کنده » زنی را به ازدواج خویش درآورد، شب عروسی فرا رسید، گروهی از بستگان عروس و یاران سلمان آنان را تا جلو درب خانه همراهی کردند، سلمان زحمات وخدمات دوستان را مورد ستایش قرار داد، و از آنان تقاضا نمود، از همانجا برگردند!
آن گاه سلمان و همسر وی وارد خانه شدند، وقتی سلمان پرده ها وآذین بندیهای فراوان خانه و حجله را دید، نگران شد و گفت: اینجا حجله عروسی است؟ یا کعبه به قبیله «بنی کنده » منتقل شده، که این همه پرده آویزان کرده اند؟
گفتند: همسر تو ثروتمند است و این پرده ها و آذین بندیها جهیزیه است و ازدارایی خود آن زن می باشد، ن وقت سلمان قانع و ساکت شد.
اما مشاهده کرد، تعدادی دختر و خدمتگزار مشغول پذیرایی و خدمت هستند، پرسید: اینها کیستد و چه کاره اند؟
پاسخ دادند: اینها کنیزان و خدمتگزاران همسر تو می باشند!
سلمان، با شنیدن و دیدن آن وضع هم ناراحت شد، این کار همسر را ناپسندشمرد و گفت: این کار هم پسندیده نیست، آنان باید شوهر کنند، زیرا از حبیب خود، رسول خدا (ص) شنیدم که می فرمود: کنیزان باید به شوهر داده شوند، اگرکسی دخترها و کنیزان را در خانه نگهداری کند و آنان به خاطر نیاز به همسر، به گناه و بی عفتی آلوده شوند، گناه آنان به عهده مالک و صاحب آنان نیز خواهد بود.
بعد سلمان، ضمن سپاس از خدمتگزاران، از آنان تقاضا کرد، او را با همسرش آزاد بگذارند. آن گاه سلمان، پرده جلو درب اتاق را آویخت، کنار همسر خودنشست و دست خود را روی پیشانی او گذاشت و برای خیر و برکت و سعادت زندگی دعای خیر انجام داد.
سپس به همسر خود گفت: آیا مطیع درخواست و تقاضای من هستی؟ همسرگفت: من آماده دستور تو نشسته ام.
سلمان گفت: مولایم رسول خدا (ص) به من سفارش کرده، هرگاه کنار همسرخویش قرار گرفتم، زندگی را با اطاعت و عبادت خداوند آغاز کنم، حال که قول مساعدت و اطاعت داده ای، با من حرکت کن.
سلمان و همسر او حرکت کردند، و به مسجد وارد شدند، زن و شوهر در مسجد نمازگزاردند و بعد از آن به خانه برگشتند و عمل زفاف و زناشویی صورت گرفت، وزندگی با یاد و اطاعت خداوند آغاز گردید.
روز بعد، عده ای از دوستان و یاران، برای تبریک به دیدن سلمان آمدند، و پس از تهینت و احوالپرسی، سؤال کردند: آیا همسر خوبی نصیب تو شد؟ آیا وضع اوچگونه بود؟ و آیا از وضع وی رضایت داری؟ !
سلمان، که از این سؤالها ناراحت شده بود، و از پاسخ خودداری می کرد، گفت: انما جعل الله الستور و الخدور و الابواب لتواری ما فیها. . .
خداوند متعال، پرده ها و درها را برای پوشش اسرار قرار داده، شما هم از مسایل ظاهری و عمومی سؤال کنید، و از آنچه اسرار زندگی افراد است و به شما مربوطنمی شود، پرهیز داشته باشید، زیرا از رسول خدا (ص) شنیدم که می فرمود: افرادی که مسایل خصوصی زناشویی خویش را با دیگران گفت و گو می کنند، مانند چهارپایان (نرو ماده ای) هستند، که در راه و مقابل چشم دیگران، یکدیگر را «بو» می کشند(. نفس الرحمن، ص 560؛ صفوة الصفوة، ج 1، ص 539؛ حلیة الاولیاء، ج 1، ص 186)
بنابراین، به استناد متون تاریخی، سلمان فارسی ازدواج کرده و همسر داشته، البته از بانویی به نام «بقیرة » به عنوان همسر سلمان، در «مداین » نیز نام برده شده است.
فرزندان و نواده ها
آیا «سلمان فارسی»، فرزند هم داشته، نسلی هم به جای مانده است؟
سید بن طاووس، علامه مجلسی و محدث نوری، از شخصی به نام «عبدالله بن سلمان الفارسی »  نام می برند، که حدیث «تحفه بهشتی برای فاطمه - س » را ( فصل: در محضر علی (ع) و فاطمه (س) همین کتاب) از پدرخود «سلمان » روایت کرده است(مهج الدعوات، ص 7؛ بحارالانوار، ج 43، ص 66؛ نفس الرحمن، ص 339؛ مکاتیب الرسول (ص) ، ص 410.) اما در عین تحقیقی که به عمل آمد، از نام مادر «عبدالله » و خصوصیات زندگی وی، مطلب اضافه ای یافت نشد.
هم چنین از «شیخ بدر الدین حسن بن علی بن سلمان » در کتابهای حدیثی ورجالی سخن به میان آمده، که با نه واسطه نسب او به «محمد بن سلمان فارسی » می رسد، و شیخ بدرالدین حسن، در «استاباد» از «سد» از نواحی ری می زیسته وواعظ فصیح و صالحی بوده است( جامع الرواة، ج 1، ص 212.) و به قول «محدث نوری » : استفاده می شود، که فرزند و نواده های« سلمان فارسی»، تا حدود پانصد سال در «ری » بوده اند.( نفس الرحمن، ص  ۵۶۰ و ۵۶۱.)
در کتاب «المنتقی » تالیف: کازرونی، آمده است: گفته می شود: سلمان در زمان خلافت «عمر» به اصفهان بازگشتی داشته، همچنین سلمان برادری در شیراز (یاکازرون) داشته، که نسلی از وی باقی مانده، دختری در«اصفهان» داشته، که نسل و نتیجه داشته، و هم چنین دارای دو دختر در کشور«مصر» بوده،چنانکه از او نبیره پسری به نام «کثیر» معرفی شده است(نفس الرحمن، ص ۵۶۰ و ۵۶۱؛ 

                                                *****

مدت عمر«سلمان فارسی»چقدراست؟

درباره مدت عمر سلمان هم، چون تاریخ وفات وی، اختلاف نظرهای تاریخی زیادی وجود دارد، که مواردی از آن را آورده، و مورد بررسی قرار می دهیم:

۱ - شیخ طوسی، سلمان را از معمرینی دانسته، که حضرت عیسی (ع) را درک نموده(۱)و در این صورت، سلمان ۵۰۰ سال عمر کرده است(۲).

۲ - در روایتی که ازپیامبر (ص) وارد شده، سلمان دارای 450سال عمر، معرفی شده است(۳).

۳ - سید مرتضی، و شیخ طریحی می نویسند: از آثار و اخبار استفاده می شود، که سلمان 350 سال زندگی کرده است(۴).

۴- مورخان زیادی، مدت حیات سلمان را 250 سال دانسته اند(۵).

۵ - شیخ عبدالله سبیتی، می گوید: برای من ثابت شده: سلمان بیش از هشتادسال زندگی نکرده است(۶)تا با این نظریه بتواند سلمان را در سن و سالی معرفی کند، که قابلیت ازدواج را داشته باشد، زیرا به نظر «ابن اثیر» در کتاب «الکامل » ازدواج سلمان، با سنینی که در بالا آمده بود، بعید به نظر می رسد(۷).

اما به نظر «محدث نوری » نظریه 250 سال معتبر تر به نظر می رسد(۸)چنانکه «ابن عبدالبر» در کتاب «الاستیعاب » ج 2، ص 195، ابن اثیر جزری، در اسد الغابة، ج 2، ص 322، السیرة الحلبیة، ج 1، ص 195، صفوة الصفوه، ج 1، ص 555، مجالس المؤمنین، ج 1، ص 208، الاصابة، ج 2، ص 62، الغدیر، ج 7، ص 282، و الدرجات الرفیعة، ص 220، نظریه 250 سال را، معتبرتر و قابل قبول تر شمرده اند.

البته، 250 سال زندگی کردن هم، چیز فوق العاده است، و به همین جهت موضوع طول عمر سلمان، مانند تاریخ وفات و سایر مسایل زندگی وی، برای افرادی چون پروفسور «لوئی ماسینیون » شگفت انگیز و موضوع درهم پیچیده بوده، و او را به قضاوتهای ناروا کشانده است(۹).

اما با توجه به دو موضوع، شگفتی «ماسینیون » و دیگران بر طرف می شود:

الف - این تنها «سلمان فارسی » نیست که عمر طولانی داشته است، بلکه به گواهی قرآن کریم و اعترافهای تاریخی، افراد زیادی «معمرین » و دراز عمرها معرفی

شده اند، که از جمله آنان، افراد زیر را می توان نام برد:

به بیان قرآن کریم، حضرت نوح پیامبر (ع) ۹۵۰ سال در میان امت خویش زندگی کرد.(۱۰).

در تاریخ هم می خوانیم: حضرت« آدم» ۹۳۵۰ سال،

حضرت  «سلیمان بن داود» ۷۱۲ سال(۱۱)، 

حضرت ابراهیم(ع) ۲۰۰سال(۱۲)، 

 حضرت شیث (ع) ۹۱۲ سال.

 حضرت لوط (ع) ۷۳۲ سال

 حضرت ادریس (ع) ۳۰۰ سال(۱۳).

«انوش بن شیث» ۹۶۰ سال.

 متوشلح ۹۶۰ سال(۱۴)

و جمشید ۱۰۰۰ سال عمر کرده اند(۱۵).

شیخ طوسی هم از افراد فراوانی نام می برد، که عمرهای طولانی بیش از 200 سال داشته اند(۱۶).

ب - موضوع دیگر این است که، همانطور که در خلال فصلهای گذشته این کتاب مطالعه کردیم، سلمان فارسی یک شخصیت از هر جهت فوق العاده ای بوده، و شیخ الرئیس، بوعلی سینا هم در کتاب «اشارات » باب «مقامات العارفین » می گوید: برای عارفان، خوارق عاداتی هست، که آنانکه عارف به آن نیستند، آن را ناممکن می شمارند، ولی آن کس که عارف است، آن خوارق عادات را دلیل عظمت وبزرگی می داند(۱۷).

آری، سلمان حکیم از این عارفان بوده، خصوصیات فوق العاده ای داشته، وامام صادق (ع) هم فرموده است: پیوسته پیامبر (ص) و امیر مؤمنان (ع) به سلمان مطالبی می آموختند و سخنانی از اسرار پنهانی علوم خدایی را در میان

می گذاشتند، که دیگران از فهم آن ناتوان بودند، و طاقت تحمل آن را نداشتند(۱۸).

بنابراین، با توجه به اینکه از تاریخ ولادت سلمان فارسی، هیچگونه اطلاعی به دست نیاوردیم، اما با استناد به نظریه عموم مورخان مدت عمر او را 250 سال پذیرفتیم، و تاریخ وفات آن بزرگوار را، هشتم ماه صفر سال 35 هجری در «مداین » انتخاب کردیم، بسیاری از اختلافها به وحدت نظر تبدیل می شود.

اضافه بر این، با توجه به فوق العاده بودن شخصیت سلمان حکیم، چون بسیاری از معمرینی که در بالا معرفی شدند، اشکال «شیخ عبدالله سبیتی » و «ابن اثیر» در مورد «شگفتی از توانایی سلمان برای ازدواج » برطرف می گردد.

۱. الغیبة، ص79

 ۲. نفس الرحمن، ص 649

۳. نفس الرحمن، ص 650

۴. نفس الرحمن، ص 650، مجمع البحرین، ص 309 .

۵. نفس الرحمن، ص 650.

۶. سلمان الفارسی، ص 136.

۷. سلمان الفارسی، ص 136

۸. نفس الرحمن، ص 650.

۹. سلمان پاک، ص 105 - 118.

۱۰. سوره عنکبوت، آیه 14.

۱۱. کمال الدین، ج 1، ص 202.

۱۲. تاریخ الامم و الملوک، ج 1، ص 160.

۱۳. مروج الذهب، ج 1، ص 49 - 57.

۱۴. مروج الذهب، ج 1، ص 49 - 57.

۱۵. ترجمه تاریخ طبری، ج 1 ص 807.

۱۶. الغیبة، ص 79 - 88.

۱۷. فتاوی صحابی کبیر سلمان، ص 647، الاشارات و التنبیهات، ج 3، ص 364، ترجمه قدیم الاشارات والتنبیهات، ص 173.

۱۸. سفینة البحار، ج 1، ص 646.

​توضیحات مدیریت سایت-پیراسته فر:مدت عمر«سلمان فارسی» ۷۵سال عمرکرد.

اگرهجرت سلمان راازایران(اصفهان)به عربستان،ملاقات باپیامبررادرهمان سال اول بعثت بدانیم وباتوجه به اینکه ،سلمان درهمان سالهای اول زندگی درمدینه ازدخترعمرخواستگاری کرد،نبایدسنش بیش ازپیامبرباشد(قطعاًکمتراست)،چون وقتی خواستگاری کرد،عمرناراحت شد،وقتی پیامبرازناراحتی عمرسئوال کرد،نگفت این پیرمرده،فقط تنهاایرادش را عجم بودن دانست وپیامبرهم ازسلمان دراین ماجرادفاع کرد وازعمرگله مندشد(وی میخواست «باجناق» پیامبرشود)،اگرسن سلمان رادرزمان خواستگاری دخترعمر۴۰بدانیم وایشان قبل ازخلافت حضرت علی فوت کرده اند(سال۳۵هجری)یعنی ۳۵+۴۰ می شود۷۵سال(حدااکثرعمرسلمان۷۵سال می باشد)بااین وصف اینکه می گویندسلمان ازمعمرین بود..(۲۵۰سال)عمرکرده،مردوداست.

لازم به ذکراست که کارتغسیل وتدفین «سلمان فارسی» راحضرت علی عهده داربود.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد