ماجرای خواستگاری سمیه ۱۶ساله و شاهرخ خیابان گاندی تهران ۱۶دی ۱۳۷۵ درادامه.
شب خواستگاری وقتی خواستگارجواب ردشنید(مخالفت خانواده نامزدش باازدواج )به پدر نامزدش حمله کرد و چند ضربه به او زد،سپس گلدان را به سر مادر تانیا کوبید وبعد به خواهر دوقلوی تانیا هم کشت،فقط پسر ۸ساله خانواده که درحمام مخفی شده بود،زنده ماند.
قتل ۴ عضوخانواده توسط دخترعاشق ۱۴ ساله
پنجم تیر ۱۴۰۲ در روستای« تفیهان» شیراز حادثه هولناکی رخ داد که خیلیها را شوکه کرد. شروع ماجرا اما به حدود یک سال قبلتر برمیگشت؛ زمانی که «تانیا ۱۳ساله عاشق پسر۱۶ساله افغانی روستایش شد.
پسر نوجوان اهل افغانستان بود و در یک میوهفروشی کار میکرد. علاوه بر آن نگهبان باغی در اطراف روستا بود که شبها را در آنجا میگذراند. از سوی دیگر، تانیا دختر بزرگ خانوادهای ۶نفره بود که در خانهای ویلایی در تفیهان زندگی میکردند. پدر و مادرش در یک شرکت بستهبندی میوه مشغول بهکار بودند و او یک خواهر دوقلو به نام تارا، برادری ۸ساله به نام متین و یک برادر ۳ساله داشت که وابستگی زیادی به او داشت.
خواستگاری
از زمانی که« تانیا ۱۴ ساله و پسر افغان» با هم دوست شده بودند، تصمیم به ازدواج گرفتند. یک سال از آشنایی آنها میگذشت که برآن شدند تا تصمیمشان را عملی کنند. پسر افغان به خواستگاری تانیا رفت اما وقتی موضوع خواستگاری را مطرح کرد، با مخالفت شدید پدر تانیا روبهرو شدند.
پدر ۳۹ساله میگفت که دخترش هنوز به سن ازدواج نرسیده و از طرفی او قصد ندارد تن به ازدواج دخترش با یک تبعه خارجی بدهد. حتی اصرارهای تانیا برای تغییر تصمیم پدر هم نتیجه نداشت و همین باعث شد که دختر و پسر نوجوان نقشهای هولناک بکشند.
شب حادثه
حدود ساعت ۱۰شب پنجم تیر۱۴۰۲ بود که طبق هماهنگیای که از قبل تانیا و خواستگارش انجام داده بودند، پسر افغانستانی بار دیگر راهی خانه پدر تانیا شد.
دختر ۱۴ ساله که با همدستی یک پسر مورد علاقهاش ۴ عضو خانواده خود را به قتل رسانده بود، با حضور در محل حادثه، صحنه جنایت هولناک خود را بازسازی کرد.
یکی از آشنایان این خانواده به همشهری میگوید: آن شب پسر نوجوان آمده بود که بار دیگر از تانیا خواستگاری کند. اما وقتی باز هم جواب رد شنید، بین او و پدر دختر بحث و جدل شد. پسر نوجوان ناگهان با چاقو به پدر تانیا حمله کرد و چند ضربه به او زد. سپس با گلدان به سر مادر تانیا کوبید و به خواهر دوقلوی تانیا هم حمله کرد. این در حالی بود که متین با دیدن این صحنه از ترسش به حمام گریخته و در آنجا مخفی شده بود.
وی ادامه میدهد: پسر افغان پس از آن به همراه تانیا تصمیم به آتش زدن خانه میگیرند. آنها از قبل برای این کار نفت تهیه کرده بودند. تانیا که به برادر ۳ سالهاش علاقه زیادی داشت، دست او را میگیرد و از خانه بیرون میبرد. پسر افغان هم خانه را به آتش میکشد و بعد به همراه تانیا و برادرش به همان باغی میروند که در آنجا نگهبان بود.
همسایهها وقتی از آتش گرفتن خانه باخبر شدند، پلیس و آتشنشانی را خبر کردند و برای خاموش کردن آتش دست بهکار شدند. اما آتش زمانی خاموش شد که کار از کار گذشته بود و پدر، مادر، خواهر دوقلو و برادر ۸ساله تانیا جانشان را از دست داده بودند.
مأموران پلیس در همان تحقیقات اولیه وقتی از عمدی بودن آتشسوزی مطمئن شدند تحقیقات برای یافتن تانیا و پسر افغان را شروع کردند و درنهایت ۲روز بعد آنها را که در باغ مخفی شده بودند دستگیر کردند.
با دستگیری متهمان، هر دوی آنها اواخر هفته گذشته به محل جنایت منتقل شدند و در آنجا نزد بازپرس جنایی و کارآگاهان آگاهی توضیح دادند که چطور نقشه شوم خود را اجرا کرده و جان ۴نفر را گرفتند. براساس این گزارش، رسیدگی به این پرونده همچنان در مرجع قضایی و اداره آگاهی ادامه دارد.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:منبع اخذشده«مشرق۱۷ تیر ۱۴۰۲»بااندکی اصلاحات.
(خیابان گاندی)تهران ماجرای سمیه-شاهرخ
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر: ماجرای جنایت خیابان گاندی(شاهرخ و سمیه)
«سمیه شهبازی» ۱۶ساله و «شاهرخ وثوق» ۱۶ساله که در ۱۶دی ۱۳۷۵ رخ داد و مدتها نقل محافل ومجالس بود.
روز ۱۹دی ۱۳۷۵ ناگهان خبری تمام روزنامه ها را منفجر کرد: قتل در خیابان گاندی تهران. دختر و پسر ۱۶ساله ای که بعد از سرخوردگی عشقی دست به جنایتی مرگبار زدند.(خبر۳روزبعدازجنایت رسانه ای شد)
ماجرا از این قرار بود که چون خواهر۹ساله و برادر۱۱ ساله سمیه رابطه جنسی شان رادیده بودند ومادرسمیه هم که مخالف این ازدواج بوده را باپیشنهاد«سمیه» ،باکمک یکدیگرقراربودهر۳نفررا بکشند(مادررابعدازضرب وجرح ،تعهدمی گیرندکه «همکاری بکند+رازفاش نشود»،زنده می ماند)
البته مادربه سمیه اجازه داده بود که بادوستش(شاهرخ)روابط داشته باشد،خونه هم می رفتند،مادرمی گفت:«سمیه افسردگی دارد،درکنارشاهرخ ،مشکلش برطرف میشه»
سمیه:«وقتی بچهها را کشتم حالت عجیبی داشتم، میخندیدم، گریه میکردم، فریاد میزدم، دوست داشتم، متنفر بودم، دلم میخواست آهنگی بگذارم و برقصم.»
اما پزشکی قانونی اعلام کرد هر دو قاتل در سلامت عقلی بودهاند(روانی نیودند،جنون آنی بوده)
در آبان ۱۳۷۶ حکم دادگاه اعلام شد. هر دو به قصاص محکوم شدن. تا مدتها «پدر سمیه» راضی به بخشش اونها نبود. اما بعد از مدتها کش و قوس بالاخره رضایت داد. سمیه به ۱۲ و شاهرخ به ۱۰ سال زندان محکوم می شوند.
این ماجرا تا ماهها تمام روزنامه ها و مجله ها و محافل خانوادگی و دوستانه در ایران رو مشغول خودش کرده بود! و نشریات داستان عشق اونها رو با آب و تاب تعریف می کردند و با اونها همدردی می کردند و خانواده سمیه را متهم ومحکوم می کردند جهت مخالفت.
سرنوشت سمیه وشاهرخ؟
«سمیه» دوبارازدواج کرد(نه باشاهرخ) و «شاهرخ» در خارج از کشور ،عشق وحالس را می کند(عشقی پرحرارت که برای آن دست به جنایت زدند)ولی این عشق خونین منجربه ازدواج نشد!
البته درحکم اولی که صادرشد(اعدام)شاهرخ به دادگاه پیشنهاددادکه حالا که قراره اعدام بشود،میخواهم بعنوان« شوهرسمیه»اعدام شوم،سمیه رابه عقدمن درآورید،اماسمیه جواب مثبت نداد.
ومحل جنایت(خانه)هم فروخته شد
حرفهای خریدارخانه:
من و برادرم چندسال پیش اینجا را برای سرمایهگذاری خریدیم. ٩٠ میلیون تومان ارزانتر از قیمت بازار خریدیم ساکن نیستیم، یعنی با خانواده اینجا زندگی نمیکنیم. اما خب بعضی روزها در اینجا میمانیم. کارمان که طولانی میشود شبها را تا صبح در همین خانه سپری میکنیم.
نمی ترسیدازاینجا؟
نه. در و دیوار که ترس ندارد. سنگ، آجر و گچ که کاری از دستشان برنمیآید. این آدمها هستند که با کارهایشان ترس و وحشت ایجاد میکنند.
با آن حمامی که سمیه و شاهرخ آن دو کودک را در« وان»حمام خفه کرده بودند..
مااولین خریداربعدازآن جنایت نیستیم،این خانه را از وقتی خریدیم وان نداشت. نفرات قبلی آن را برداشته بودند./گزارش۱۳۹۷
خلاصه اعترافات سمیه وشاهرخ:
شاهرخ شب پیش از حادثه تا صبح در اتاق سمیه حضور داشته و صبح روز حادثه، سمیه نقشهٔ قتل را طراحی میکند. شاهرخ که تصمیم سمیه را جدی نمیداند بهطور لفظی با آن موافقت میکند. آن روز صبح، سمیه و شاهرخ به تعلیم رانندگی میروند و سمیه پیش از بازگشت به خانه، دو جفت دستکش از داروخانه میخرد و پس از آن برای خوردن ناهار به خانه بر میگردند.
بعد از ظهر مادر سمیه به همراه دختر کوچک خانواده (سِوین) از خانه خارج میشوند تا به آرایشگاه بروند. پس از خروج مادر، سمیه که به همراه شاهرخ در طبقهٔ دوم ساختمان حضور داشته خواهرش سپیده (مقتول اول) را به طبقهٔ دوم فرا میخواند. وقتی سپیده به طبقهٔ دوم میآید، شاهرخ -برای خفه کردن-دستش را به دور گردن سپیده میاندازد و در نتیجهٔ فشار گردن، سپیده بیحال میشود. سمیه به سپیده آمپول هوا میزندکه کارناتمام نمانده باشد. پس از آن با کمک هم، پیکر نیمهجان سپیده را به حمام میبرند و بعد سمیه گردن وی را درون وان حمام قرار میدهد و پس از اطمینان از مرگ وی، جسد سپیده را محکم به کف حمام میکوبد. سپس به کمک شاهرخ جسد وی را به داخل اتاق میبرند.
محمدرضا (مقتول دوم) برای بازی با سپیده به طبقهٔ دوم میآید اما سمیه به بهانهای، وی را به طبقه پایین میفرستدتاقتل هارایکی یکی انجام بدهند
پس از چند دقیقه محمدرضا دوباره به طبقهٔ دوم میآید تا با سپیده بازی کند. شاهرخ وی را بغل کرده و گردن وی را فشار میدهد و سمیه به وی آمپول هوا میزند که در نتیجه محمدرضا نیز از حال میرود. پس از آن پیکر نیمهجان وی را نیز به حمام برده و با کمک شاهرخ داخل وان حمام قرار میدهند تا جان میدهد.
پس از کشتن بچهها شاهرخ و سمیه لامپ طبقهٔ دوم را خاموش میکنند ودرانتظارشکار(جنایت)می مانندکه غافلگیرش کنند.
دقایقی بعد مادر سمیه به همراه سوین به خانه بازمیگردند. سمیه از وی میخواهد که به طبقهٔ دوم بیاید یک حرف خصوصی دارم « سوین» را با خود نیاورد.
هنگامیکه مادر سمیه به طبقهٔ دوم میرود سمیه در تاریکی وی را صدا میزند و نزد خود فرا میخواند. مادر جلو رفته و در این هنگام سمیه با حالتی عجیب به وی میگوید که از «تو متنفرم» و شروع به اهانت کردن به مادر میکند. مادر، وحشت زده لامپ را روشن میکند و شاهرخ که تا آن زمان پشت ستون سالن پنهان شده بود گردن مادر سمیه را گرفته و با چنگال آشپزخانه دو ضربه به وی وارد میکند. بعد هر دو شروع به ضربه زدن مادر میکنند.
مادر با التماس از آنها میخواهد که وی را نَکُشَند و قسم یاد میکند که در این صورت حقیقت را پنهان نموده و به کسی چیزی نمیگوید.وآنهاهم قبول می کنند وازمرگ نجات پیدامی کند(درصورتیکه رازافشانشودوهمکاری بکند)
در این هنگام سوین در طبقهٔ پایین شروع به جیغ زدن میکند و سمیه برای آرام کردنش به طبقهٔ پایین میرود، شاهرخ چاقو را به دست مادر سمیه داده وبه وی میگوید برودادبزن که بچههایم را کشتهاند. مادر سمیه دوان دوان به کوچه می رود و شروع به داد و فریاد نموده و از همسایهها کمک میخواهد ومی گوید : دزد به خانهٔ آنها دستبرد زده و فرزندانش را کشتهاست.
در نهایت با حضور پلیس، واقعیت افشا شده و سمیه و شاهرخ بازداشت میشوند.