پیراسته فر

علمی،تحقیقی و تحلیلی

پیراسته فر

علمی،تحقیقی و تحلیلی

قیام مردم مدینه"واقعه حره"فرمانده لشکرچه کسی بود؟

واقعه حره/قیام مردم مدینه علیه قاتلان  امام حسین واصحابش

انقلابی که بعداز سخنرانی امام سجادرخ داد

«در روز حرّه ۸۰ صحابه پیامبر(ص) کشته شد و بعد از آن روز، صحابی بدری باقی نماند. و از قریش و انصار ۷۰۰ نفر به قتل رسیدند. و از سایر مردم از موالی و عرب و تابعین ۱۰ هزار نفر به قتل رسیدند وبه هزاران زن تجاوزشد».

 امام سجاد درزندگی میکرد.نقش وسرنوشت امام سجاددرواقعه حره؟

۲سال بعدازحادثه کربلا،قیام هایی علیه یزیدیان براه افتاد،فجیع ترینش «حره»قیام مردم مدینه بوده،رهبران قیام آنهایی بودند که امام(حسین )دردرکربلایاری نکردند.ماجرای ذلت بار قیام اهل مدینه(۲۷ ذی‌الحجه سال ۶۳ هجری)جرقه این انقلابات با سخنرانی امام سجادزده شد وروشنگری حضرت زینب.

درادامه خواهیدخواند:سرنوشت نکبت بارصحابی پیامبر که امام حسین رایاری نکردند واما بعدازآن «غیرتی»شدند،تاحدی که امام سجادرا سازشکروغیرانقلابی دانستند!...دیدارعبدالله بن مطیع باامام حسین »درهنگام تجهیزقوابرای حرکت به کوفه وکشته شدن ذلت بارش در« حرّه» وهمچنین فرزندشهیدی  که امام حسین رایاری نکردواما با ۸ پسرِجوان رزمنده اش در«واقعه حره »فلاکت بارکشته شدند.

 « یا اهل یثربلامقام لکم بها »

اولین سخنرانی  سخنرانی مهیّج امام سجاد(ع)سال ۶۱ هـ ق

مأموریت -نمایندگی- به یک شاعر

کاروان اهل بیت به مدینه نزدیک می شود،بشیر می گوید: پس از این که خیمه ها بر پا شد و زنان و کودکان مستقر شدند، علی بن الحسین(ع)به جانب من رو کرده و فرمود: ای بشیر خداوند پدرت را رحمت کند. او شاعربود، آیا تو نیز از شعر بهره ای داری؟
عرض کردم: آری ای فرزند رسول خدا(ص) من هم شاعرم.
امام فرمود: وارد مدینه شو و خبر شهادت حسین  را «بازبان شعر»به مردم مدینه برسان.
بشیر می گوید: پس از فرمان امام، سوار بر اسب شدم و کوچه های مدینه را پشت سر گذاردم تا به مسجد النبی (ص) رسیدم، – آنجا که محل تجمع مؤمنان مدینه بود و مرکز اخبار مهم دینی است، با صدایی آمیخته به گریه و اندوه و فریاد بر آوردم:
یا اهل یثرب لامقام لکم بها
قتل الحسین فادمعی مدرار
الجسم منه بکربلاءمضرج
والراءس منه علی القناءیدار
یعنی؛ ای ساکنان مدینه! جا ندارد-شایسته نیستکه دیگر در مدینه بمانید.
حسین بن علی (ع) کشته شد، پس همه بر این مصیبت بگریید. بدن او در کربلا آغشته در خون.
وسرمطهر او بر فراز نیزه، در چرخش میان شهرها!
بشیر می گوید پس از این اشعار به مردم اعلام کردم که علی بن الحسین(ع) و خاندان او اکنون در کنار شهر مدینه توقف کرده اند و من فرستاده اویم تا این پیام را به شما برسانم و مکان توقف او را به شما بنمایانم.
مردم مدینه با شنیدن این پیام نگران و سراسیمه از شهر خارج شدند.
زنان از شدت مصیبت، با موهای پریشان و نوحه کنان از کوچه های مدینه می گذشتند تا به توقفگاه اهل بیت برسند. هیچ گاه شهر مدینه تا آن اندازه مصیبت زده دیده نشده بود. انبوه مردم مدینه، اطراف خیمه ها حلقه زدند.

زمینه سازی برای سخنرانی امام سجاد(ع)
امام سجاد(ع) از خیمه بیرون آمد در حالی که با دستمالی که در دست داشت، اشکهای چشمش را مدام ازگونه هایش پاک می کرد.
برای امام جایگاه قرار گرفت در حالی که نمی توانست از گریه خودداری کند.
منظره به گونه ای بود که تمامی حاضران در آن جمع متاءثر شده و گریستند.
پس از لختی، امام از مردم خواست تا ساکت شوند.
صدای گریه و سوگواری مردم قدری کاهش یافت. آنگاه امام «خطبه ای خواند»:

«امام زین العابدین»مصائبی که براهل بیت واردشده بودرا با بیان هنرمندانه -احساسی-بیان کرد:

ای مردم! بین ما اهل بیت جدایی انداختند و از شهرها دور نمودند....بدون آنکه گناهی را مرتکب شویم یا عمل ناشایسته ای را انجام دهیم و یا رخنه ای را در اسلام ایجاد کرده باشیم به خدا سوگند که «اگر رسول خدای به جای اینکه این جماعت را به حمایت و حراست از ما وصیت می کرد، به قتال و محاربه  با ما دستور می داد هر آینه بیش از آنچه که تاکنون، نسبت به ما کردند انجام نمی دادند».
امام علیه السلام در میان شور و هیجان شدید مردم که با اشک و آه های سوزناک آنها توأم بود خطابه ی خود را به پایان رساند،

انقلابی که بعداز سخنرانی امام سجاد رخ داد

زین العابدین برای اولین بار جنایات هولناک و وحشیگری های حکومت دمشق را بی پرده برای مردم مدینه بیان کرد و دودمان بنی امیه را رسوا نمود؛ هنگامی که خطبه ی امام به پایان رسید «صعصعة بن صوحان »که از یاران با وفای امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام بود به پای خواست و سخنانی ایراد نمود آنگاه کاروان حسینی در میان اشک و آه مردم به شهر مدینه وارد گردیدند.

مدینه آن چنان ماتم زده شده بود که گویا ابری سیاه از مصیب و غم همواره بر آن سایه افکنده است.

روشنگری حضرت زینب وامام سجاد(ع) به بارنشست وانتقام  سختی ازقاتلان گرفته شد

قیام مردم مدینه

این سوگواریها و اشک و ناله ها و اولین اثر ظاهر خود را در مدینه نشان داد

زمینه ساز یک انقلاب خونین شد

۲سال بعدبود که مردم آن شهر به رهبری یک فرزندشهید« عبدالله بن حنظله» قیام کردند،

اولین قیام بعداز حادثه کربلا

« واقعه حَرِّه »در ۲۸ ذیحجه‏ سال ۶۳ هجری به رهبری« عبدالله بن حنظله»اتفاق افتاد.

این قیام که به قیام حرِّه، حرِّه واقم، قیام اهل مدینه و... هم معروف است

این انقلاب اگرچه ۴هزارنفرازمردم بپاخواسته مدینه قتل عام شدند ولی «سنگ بنای مبارزه با ظالمان بنی امیه »بود

مرگ یزید درماه ربیع سال ۶۴ هجری درسن۴۰سالگی-دربدمستی «سنکوب»کرد-یا/روی اسب آنقدر کشیده شد درروی زمین که گردنش شکست ومُرد.

سال ۶۵ هـ ق «قیام توابین »به رهبری سلیمان صُردخزاعی

« قیام مختار»در نیمه ربیع الاول سال ۶۶ هجری وحکومت یک سال ونیمش که همه قاتلان وظالمان کربلارابه سزای اعمالش رساند

قیام ها دراول« انفرادی »بود 

بعدقیام حَرِّه-بعدقیام توابین سال ۶۴ هجری،بعدقیام مختار ...

سال ورودکاروان اسیران به مدینه چه سالی بود؟
 «صاحب قمقام زخار» (فرهادمیرزا)می گوید: مسافت و عادت تشریف فرمائی به حرم حضرت سید الشهداء (ع) در روز اربعین سال سال ۶۱  هجری به کربلای معلی مشکل، بلکه خلاف عقل است؛ زیرا امام حسین (ع) در روز عاشورا به درجه رفیعه شهادت نائل آمد و عمر بن سعد یک روز برای دفن کشتگان خود در آنجا توقف و روز یازدهم به جانب کوفه حرکت کرد و از کربلای معلی تا کوفه به خط مستقیم تخمینا هشت فرسخ است، و چند روزی هم عبید الله بن زیاد اهل عصمت را در کوفه برای معرفی آنان و کار بزرگی که صورت گرفته و ارعاب قبایل عرب نگاه داشت تا از یزید خبر رسید که پردگیان حرم را به دمشق اعزام دارد و او هم اسیران را از راه حران و جزیره و حلب به شام فرستاد که مسافت دوری است و فاصله کوفه تا دمشق به خط مستقیم تقریبا صد و هفتاد و پنج فرسخ است

حکومت شام  پس از ورود اسیران به شام آنهارا تا شش ماه نگاه داشتند تا آتش شعله ور غضب یزید خاموش شد و پس از حصول اطمینان از عدم شورش مردم موافقت کرد که  به مدینه بازگردند،

پس چگونه اینهمه وقایع می تواند در چهل روز صورت گرفته باشد، قطعا ورود اهل بیت (ع) به کربلا در سال دیگر بوده است  که سال شصت و دو هجری باشد و هر کس به نظر تدبر در این مسأله بیندیشد نامه نگار را تصدیق خواهد کرد، و جابر بن عبد الله هم در اربعین ۶۲ به زیارت مشرف شده است و جابر دراربعین۶۲موفق به زیارت حبیبش شده است.

«قَمفامِ زَخّاروصَمصامِ بَتّار» به تألیف  «فرهاد میرزا معتمدالدوله» پسر عباس میرزا ولی‌عهد فتحعلی‌شاه در شرح احوالات امام حسین(ع)در سال ۱۳۰۳ق بعدازسفرحج نوشته شده.

واقعه حره/قیام مردم مدینه علیه قاتلان  امام حسین 

واقعه حره، قیام مردم مدینه بر ضد حکومت ‏یزید بود.

«واقعه حرّه»؛ رویداد بسیار تلخ و سنگین است ۲۷ ذی‌الحجه سال ۶۳ هجری،در ایام سلطنت «یزید بن معاویه» میان لشکریان شام و مردم مدینه به وقوع پیوست.

جماعتی از مردم مدینه از جمله عبدالله بن حنظله غسیل الملائکه به شام رفتند و با یزید دیدار کردند، یزید جوائز فراوان به آنها داد، چون فرستادگان به مدینه برگشتند در میان مردم بدگوئی او را آغاز کردند، و گفتند: ما از نزد کسی می آئیم که دین ندارد، شراب می آشامد و آوازخوانان و نوازندگان همواره در مجلس او به نواختن تار و طنبو و آوازخوانی مشغولند، او سگ باز است و آنقدر شراب می خورد و در مستی می گذراند که از نماز غفلت می ورزد، شما را گواه می گیریم که او را از خلافت عزل کردیم.

اصحاب وکبار(بزرگان)مدینه ازحاکم مدینه (عثمان بن محمدبن ابوسفیان) خواستند،برای تحقیق-صحت وسقم اظهارات امام سجاد-عده‌ای ازمعتمدین مدینه  را به شام بفرستد،گروه حقیقت یاب که ازصحابی رسول الله بودند،ازجمله « منذر بن زبیر بن عوام» و«عبیدالله بن ابى عمرو مخزومى» به سرپرستی فرزندشهیدنامدار-جنگ اُحد-«حَنْظَلَة بْن اَبی‌عامِر، معروف به غَسیلُ الْمَلائکه »که برای یاری امام حسین ،صبح فردای روزعروسیش،فرصت غسل کردن نیافت،فرزنداین شهیداُحد،سرپرستی «تیم حقیقت یاب»اعزامی مردم مدینه به پایتخت«شام »رابعهده داشت،تاببیند،راست می گویند که امیرالمؤمنین یزید،دست به کارهای خلاف اسلام می زند!؟.

تیم تحقیق دردربارمورداستقبال حاکم «یزید»قرارگرفتند،یزیددستورداد وسایل پذیرایی -امکانات رفاهی-رسولان مدینه را درطول اقامت،فراهم کنند.

اماآنهادرمدت اقامت دردربار« فسق فجور وظلم فراگیر یزید و دستگاه فاسد وی رامشاهده کردند» و در بازگشت به مدینه مشاهدات خودرابرای مردم بیان کردند ومردم را نیز از وضع فاسد دارالخلافۀ یزید و اعمال وی آگاه کردند،تازه فهمیدند که امام حسین(ع)راست می گفته وحق داشته قیام کند!

این افشاگری-اطلاع رسانی-موجب شد حاکم مدینه و مروان و دیگر امویان و حامیان یزید را از شهر بیرون راندند (درمحلی درحصرقراردادند)  وو با عبدالله حنظله بیعت نمودند. وقتی خبر این قیام به پایتخت رسید،امیرالمؤمنین-وقت-به تجهیزقواپرداخت.

اما حاکم مدینه توانست ، نامه به ضمیمه پیراهن پاره پاره وخونین  خود را براى یزید به شام بفرستد ، نوشت: «به فریاد ما برسید! اهل مدینه قوم ما را از مدینه بیرون راندند».
وقتی این خبر به یزید رسید، فردی خونخوار وبی رحم به نام مسلم ابن عقبه را مأمور سرکوبی مردم مدینه نمود.

یزید سپاهی ۱۲ هزار نفری به فرماندهی« مسلم بن عقبه»  که ازشقی ترین فردمرکزحکومت اسلامی بودودرعین حال معتمدیزیدبود برای سرکوبی انقلابیون به مدینه فرستاد.
منادیان حکومتى جار مى ‏زدند: «اى مردمبراى جنگیدن با مردم حجاز بسیج شوید و پول(مُزد) مأموریت را دریافت کنید».
هر کسى که آماده مى ‏شد، در همان ساعت صد دینار به او مى‏ دادند. مدّتى نگذشت که حدود دوازده هزار نفر گرد آمدند. و بنابر نقلى دیگر بیست هزار نفر سواره و هفت هزار نفر پیاده آماده شدند.
«یزید » به هر کدام از سواره‏ ها دویست دینار و براى هر کدام از پیاده‏هاى نظام صد دینار جایزه داد و به آنان امر کرد که به همراه مسلم بن عقبه حرکت کنند.
«یزید »حدود نیم فرسخ با مسلم بن عقبه ولشکریان همراه بود و آنان را بدرقه مى ‏کرد.
در میان این لشکر؛ مسیحیان شامى نیز دیده مى‏ شدند که براى جنگ با مردم مدینه آماده شده بودند.
یزید درباره مردم مدینه به مسلم بن عقبه چنین سفارش کرد: «مردم مدینه را سه بار دعوت کن، اگر اجابت کردند چه بهتر وگرنه در صورتى که بر آنان پیروز شدى سه روز آنان را قتل عام کن، هر چه در آن شهر باشد براى لشکر مباح خواهد بود. اهل شام را از آن چه مى ‏خواهند با دشمن خود انجام دهند باز مدار. چون مدت سه روز بگذرد از ادامه قتل و غارت دست بردار و از مردم بیعت بگیر که برده و بنده یزید باشند! هرگاه از مدینه خارج شدى به سوى مکه حرکت کن».
مسلم بن عقبه همراه لشکریان خود از وادى القرى به سوى مدینه حرکت کرد و در محلى به نام «جُرف» که در سه میلى مدینه واقع شده اردو زد.

اهالی مدینه طرح سلمان فارسی رادرجنگ احزاب- پنجم هجری«خندق دورشهر»رااجرایی کرده بودند.
با نزدیک شدن لشکر شام به مدینه، عبدالله بن حنظله در مسجد النبى(ص) مردم را به نزد منبر پیامبر(ص) فرا خواند و از آنان خواست هر کدام با او همراهند تا پاى جان با او بیعت کنند، مردم نیز تا پاى جان با او بیعت نمودند.
عبدالله بر منبر قرار گرفت و پس از حمد خداوند و بیان مطالبى گفت: اى مردم مدینه! ما قیام نکردیم مگر به خاطر این که یزید مردى زناکار، شرابخوار و بى نماز است و تحمّل حکومت او مایه نزول عذاب الهى است و مردم مدینه نیزپیمان بستندتاپای جان وفادارخواهندماند.

درمنطقه«حرّه» که سرزمین سنگلاخ و ناهموارى بوده و عبورسپاهیان  ازاین ناحیه غیرممکن تلقی شده بودکه نیازی به حفرخندق نبوده.اما «سپاه شام »در «حرۀ واقم» که رسیدند، توقف کرده ،منتظرعوامل نفوذی شدند،باکمک منافقین مدینه مثل«عبدالملک بن مروان» که درهنگامه بسیج مردم مدینه به بهانه بیطرفی ازشهرخارج شده بود ،امادر«حره»،درانتظارشامیان بود ،مروان که بابنی‌حارثه روابط  و رفاقت داشت ،بارهنمایی آنها ازهمان منطقه« استقراربنی‌حارثه»،راه ورود به شهرمدینه راپیداکردند. 

مورخین نوشته اندحمله آن‌ها به داخل شهر و درگیری آن‌ها کمتر از یک روز به طول انجامید و پس از آن شهر به تصرف شامیان درآمد.

«سپاه شام » وقتی واردمدینه شدند به مدت ۳ روز به قتل و غارت پرداخته و نوامیس مسلمانان را هتک حرمت کردند.
مسلم بن عقبه(چنان که یزید بن معاویه گفته بود) پس از تصرّف مدینه به لشکر شام گفت: «دست شما باز است، هرچه مى‏ خواهید انجام دهید! سه روز مدینه را غارت کنید». بدین ترتیب شهر مدینه بر لشکریان شام مباح شد و در معرض تاراج و بهره‏بردارى همه جانبه آنان قرار گرفت، و هیچ زن و مردى در مسیر آنان از گزند و آسیب ایمنى نیافت. مردم کشته مى ‏شدند و اموالشان به غارت مى ‏رفت.
ناگوارتر از قتل و غارت شامیان نسبت به مردم مدینه و باقیمانده نسل صحابه رسول خدا(ص) و مهاجر و انصار، اقدام لشکر حریص و بى مبالات شام به هتک ناموس اهل مدینه بود.
در هجوم شامیان به خانه ‏هاى مدینه پیامبر(ص)، هزاران زن هتک حرمت شدند، هزاران کودک زاییده شدند که پدرانشان معلوم نبود. از این رو آنان را «اولاد الحرّه» مى ‏نامیدند.
کوچه ‏هاى مدینه از اجساد کشته‌‌شدگان پر و خون‏ها تا مسجد پیامبر(ص) بر زمین ریخته شده بود. کودکان در آغوش مادران محکوم به مرگ شده و صحابه پیر پیامبر(ص) مورد آزار و بى حرمتى قرار مى ‏گرفتند.

شدت کشتار به حدّى بود که از آن پس مسلم بن عقبه را به خاطر زیاده‏روى در کشتن مردم «مُسرف بن عقبه» نامیدند. اهل مدینه از آن پس لباس سیاه پوشیدند و تا یک سال صداى گریه و ناله از خانه‏ هاى آنان قطع نشد..

گزارش فرمانده سپاه یزیددرواقعه حرّه
ابن قتیبه مى ‏نویسد: «مسلم بن عقبه هنگامى که از جنگ و غارت با اهل مدینه فارغ شد در نامه‏ اى به یزید چنین نوشت: السلام علیک یا أمیرالمؤمنین... من نماز ظهر را نخواندم جز در مسجد آنان، بعد از کشتن فجیع و به غارت بردن عظیم... فرار کننده را دنبال کرده و مجروحان را خلاص کردیم. و سه بار خانه‏ هایشان را غارت نمودیم، همانگونه که امیرالمؤمنین(یزدید) دستور داده بود...».
سبط بن جوزى از مداینى در کتاب «حرّه» از زهرى نقل کرده که گفت: «در روز حرّه از بزرگان قریش و انصار و مهاجران و سرشناسان و از موالى هفتصد نفر به قتل رسیدند. و کسانى که از بردگان و مردان و زنان به قتل رسیدند ده هزار نفر بود. چنان خونریزى شد که خون‏ها به قبر پیامبر(ص) رسید و روضه و مسجد پیامبر(ص) پر از خون‏شد».
علی بن مجاهد مى ‏گوید: مردم به حجره رسول خدا(ص) و منبر او پناه بردند ولى شمشیرها بود که بر آن‏ها وارد مى ‏شد.
مداینى از« ابن قره» و او از «هشام بن حسان» نقل کرده که گفت: هزار زن بدون شوهر بعد از واقعه حرّه بچه دار شدند. و غیر از مداینى هم نقل کرده‏اند که ده هزار زن بعد از واقعه حرّه بدون شوهر بچه دار شدند.
مسلم بن عقبه پس از استیلا بر مردم مدینه، برخى از چهره‏هاى سرشناس و مؤثر در قیام مدینه را احضار و طىّ محاکمه‏هاى ویژه، آنان را محکوم به اعدام نمود. ویژگى این محاکمات از این روست که مسلم از احضار شدگان مى ‏خواست تا آنان به عنوان اینکه برده و بنده یزید باشند با وى بیعت کنند.

پس از شهادت حسین بن‏ علی‏ «ع‏»، ظلم و فسق یزید فراگیرتر و آشکارتر شد و مردم فساد دستگاه حاکم و ظلم‏ عمال او را دیدند و در مدینه، آگاهان از اوضاع، مردم را به زشتکاری‌های حکام آگاه ‏ساختند. والی مدینه در آن زمان، «عثمان بن محمد بن ابی سفیان‏» بود.

اهل مدینه علیه او شوریدند و او و مروان و دیگر امویان را از مدینه بیرون کردند و با «عبدالله بن حنظله‏» بیعت کردند.

خبر قیام مردم مدینه، با گزارش مروان به گوش یزید رسید. وی سپاهی انبوه‏ را تحت فرمان‏ «مسلم به عقبه‏» به مدینه گسیل داشت. مهاجمان در منطقه‏ «حره واقم‏»فرود آمده، به مدینه تاختند و سه روز به کشتار و غارت پرداخته و به نوامیس مسلمانان‏ تجاوز کردند.

مردم به حرم پیامبر «ص‏» پناه بردند. لشکریان یزید، حرمت‏ حرم را نگه‏ نداشتند و با اسب‌ها به داخل حرم آمدند و مردم را قتل عام کردند.

کشتگان این واقعه هزاران‏ نفر بودند.از جمله‏ «عبدالله بن جعفر نیز در این حادثه شهید شد. واقعه حره در ۲۸ ذیحجه‏ سال ۶۳ (جمعه،۹ شهریور ۶۲) اتفاق افتاد.یزید، دو ماه نیم پس از این حادثه مُرد.

این قیام که به قیام حره، حره واقم، قیام اهل مدینه و... هم معروف است، از پیامدهای‏ حادثه عاشورا محسوب می‏‌شود و افشاگری‌های اهل بیت و اقامه عزا در مدینه و انگیزشهای ‏زینب کبری، در بذر پاشی آن مؤثر بوده است.

«حره‏» به سرزمینهای پر سنگلاخ که پر از سنگهای سیاه و سوخته باشد گفته می‌‏شد. در مناطقی از جمله اطراف مدینه از این حره‏‌ها وجود داشت و برای هر کدام نام بخصوصی‏ هم بود، به تناسب کسانی که در آن منطقه می‏زیستند. هم اکنون نیز در مدینه بزرگ، بقایای اندکی از آنها به چشم می‏‌خورد.

«عبد‌الله بن حنظله» رهبر قیام مدینه کیست؟

عبدالله بن حنظله تنها فرزند حنظله غسیل الملائکه است. حنظله، جمیله دختر عبدالله بن ابی سلول را به زنی گرفت و در شبی که بامداد آن جنگ احد بود، با او زفاف کرد و فردای آن شب در معرکه احد به شهادت رسید.

پس از شهادتش پیامبر(ص) فرمود: ملائکه را دیدم که حنظله را درمیان زمین و آسمان با آب (مزن) در ظرفهای نقره غسل می‌دادند. به همین خاطر به حنظله یا غسیل الملائکه معروف گشت. زنش فرزندی آورد که اسمش را عبدالله گذاشتند.

پس از شهادت امام حسین(ع) مردم مدینه بیدار شدند و برای بررسی اوضاع، هیأتی را به سرپرستی عبدالله بن حنظله به شام فرستادند. وقتی هیأت از شام برگشت گفتند: ما با خلیفه‌ای (یزید بن معاویه) روبرو شدیم که علنی شراب می‌خورد؛ قمار می‌کرد؛ سگبازی می‌نمود؛ میمون بازی می‌کرد و حتی با محارم خود زنا می‌کرد. بعد عبدالله بن حنظله که ۸ پسر داشت، رو به مردم مدینه کرد و گفت: من چیزی فهمیدم. شما قیام بکنید یا نکنید، من قیام می‌کنم، حتی با همین هشت پسر خودم. همین طور هم شد. اما خودش بهمراه ۸ پسرش کشته شدند.

«مسلم بن عقبه» کیست؟

مسلم بن عقبه، از جنایتکاران تاریخ که بعد از حادثه عاشورای حسینی، در واقعه «حره» به فرمان یزیدبن معاویه، دست به کشتار مردم مدینه و غارتگری زد. او از سرداران معاویه و یزید بود و زمان پیامبر اسلام را نیز درک کرده بود.

او در زمان پیامبر، در «غلطفان» اسیر شد و زنی از انصار او را خرید و آزاد کرد.

مسلم، یکی از بزرگترین جنایات زمان «اموی» را مرتکب شد. زمانی که "یزیدبن معاویه" در مقابل شورش مردم مدینه بر ضد امویان و برای سرکوبی آنها که مسلمانانی از مهاجرین و انصار بودند سپاهی را از شام به فرماندهی مسلم بن عقبه، به مدینه فرستاد، دستور داد مدت سه روز به شهر مدینه و همه چیز و مردم حمله کنند و بعد از پیروزی می توانند شهر را غارت و آنچه را می خواهند از خانه های مردم تصاحب کنند.

آنان در وقت اعزام، سهمیه خود را از بیت المال بطور کامل گرفته و علاوه بر آن صد دینار اضافی به آنها داده شد. سپاه پنج هزار نفری مسلم، همه دستورهای یزید را در این باره انجام داد، کشتار فجیع و جنایت های زیادی کرد.

در این پیکار که میان مردم شام و مردم مدینه، در محلی بنام «حره و اقم» بود بسیاری از زنان و کودکان مورد هجوم واقع و به دستور یزید و اجازه مسلم اسیر شدند.

مسلم، بسیاری از اسیران را که شامل تعدادی از قریش بودند، کشت. در میان آنها کسانی از صحابه پیغمبر نیز بودند که بعد از کشته شدن، سرشان را از تن جدا کردند. (تاریخ طبری، الامامه و السیاسه). تعداد کشتگان این واقعه را بنا به نقل مختلف تاریخ از 6500 نفر تا 11700 نفر گفته اند که تعداد زیادی از آنها مهاجرین و انصار و فرزندانشان بود. برخی مورخین گویند که آنها انتقام خون کشته شدگان جنگ بدر را از فرزندان انصار گرفتند.

مسلم بن عقبه این قتل عام مردم مدینه را بهترین عمل خود بعد از گفتن لااله الاالله می دانست و می گفت خدایا تو میدانی که من در مورد هیچ خلیفه ای (نه پنهان و نه آشکار) نافرمانی نکرده ام.

مسلم، به خاطر کارهای ننگین و وحشیانه اش، معروف به "مسرف" و "مجرم" شد. برخورد دیگری از مسلم بن عقبه با امام چهارم شیعیان، علی بن الحسین علیه السلام در تاریخ نقل شده که بعد از سرکوب مردم مدینه، مسلم از مردم آنچنان بیعت برای یزید گرفت که خود را برده و غلام یزید بدانند ولی با علی بن حسین علیه السلام بصورت عادی بیعت شد درحالی که قبلا از آمدن امام نزد مسلم، او به امام و اجدادش دشنام می داد. بعد از رفتن امام، علت را از او پرسیدند، مسلم گفت: این برخورد خواسته من نبود، لکن قلب من از رعب و وحشت پر شد.

مرگ مسلم بن عقبه

سپاه شام بعد از سرکوبی شورش مدینه به فرماندهی مسلم به طرف مکه رفت تا "عبدالله بن زبیر" را که مخالفت با امویان داشت، به همین سرنوشت دچار کنند ولی مسلم در بین راه مرد. مرگ او در سال 64 هجری قمری و قبل از مرگ یزید اتفاق افتاد.

به محض رسیدن خبر شورش مردم مدینه به مرکز، یزید یکى از خطرناک‌ترین و پست‌ترین ‌فرماندهانش به نام «مسلم بن عقبه» را که بعداً به دلیل خون‌ریزى و جنایات‌زیادش به «مجرم بن عقبه» شهرت یافت، با لشکرى جرّار به استعداد 5 ‌هزار نفر براى سرکوبى مردم مدینه گسیل داشت، نیروهاى یزید به نزدیکى ‌مدینه رسیدند و در بیابانى به نام «حَرَّه» اردو زدند.

لشکر یزید، وارد حرم پیامبر(ص) شد و بیش از چهار هزار نفر از مردم را قتل عام کرد، یزید به مسلم بن عقبه، فرمانده نیروهایش، دستور داده بود پس از پیروزى، سه روز مدینه را بر سربازانش‌ حلال کند و آنان نیز چنین کردند.

جنایت وحشیانه لشکریان یزید در واقعه حرّه که مؤرخان در کتب تاریخی نقل کرده‌اند:

۱- کشتار هزاران نفر از مردم مدینه

مورّخان از جمله «ابن قتیبه دینورى» آمار کشته‌شدگان را بیش از ۱۰ هزار نفر اعلام کرده‌اند که از این تعداد ۸۰ تن از اصحاب پیامبر و ۷۰۰ نفر از مهاجرین و انصار و ۱۰ هزار نفر از تابعان و موالى بوده‌اند. (الامامة والسیاسة، جلد ۱، صفحه ۲۱۶)

۲- قتل اصحاب رسول خدا(ص) 

مسعودى مى‌نویسد: از خاندان ابوطالب دو نفر و از بنى‌هاشم بیش از ۹۰ و از قریش به همان تعداد و ۴ هزار نفر از مردم دیگر کشته شدند. (مروج الذهب، جلد ۳، صفحه ۸۵).

۳- مخفى شدن بزرگان اصحاب

ابن کثیر نوشته است: گروهى از بزرگان صحابه مانند جابر بن عبدالله و أبوسعید خدرى براى حفظ جانشان به کوه پناه برده و أبوسعید در غارى مخفى شد. (البدایة والنهایة، جلد ۸، صفحه ۲۴۱).

۴-کشتار حاملان قرآن

از مالک بن انس نقل شده است که گفت: در واقعه حرّه ۷۰۰ نفر از قاریان و حافظان قرآن که سه نفر آنان از اصحاب بودند، کشته شدند. (المعرفة والتاریخ، جلد ۳، صفحه ۳۲۵).

۵- آزادى سربازان براى استفاده از زنان

به نقل از ابن کثیر و مورّخان دیگر آمده است که؛ سپس مسلم بن عقبه همان‌گونه که یزید فرمان داده بود، سربازانش را ۳ روز در شهر مدینه آزاد گذاشت تا به کشتار و غارت و اعمال زشت و شهوترانى بپردازند. (البدایة والنهایة، جلد ۸، صفحه۲۴۱).

۶- هزار زن باردار از راه غیر مشروع-«فرزندان حَرّه »

نتیجه این آزادى تجاوز به حریم دختران و زنان مسلمان و هتک عفّت آنان بود که بنا بر نقل مدائنى، هزار زن پس از واقعه حرّه فرزندان نامشروع به دنیا آوردند، هزار زن از أهالی شهر مدینه بعد از واقعة حرّه بدون این که شوهر داشته باشند وضع حمل کردند. (البدایة والنهایة، جلد ۸، صفحه ۲۴۱).

یاقوت حموى مى‌گوید: سربازان یزید وارد مدینه شدند و اموال را غارت کردند و فرزندانشان را اسیر کردند و زنان براى آنان آزاد شد که در این جسارت هشتصد زن باردار شده و فرزندان نامشروع به دنیا آوردند که به آنان «فرزندان حَرّه »مى‌گفتند. (معجم البلدان، جلد ۲، صفحه ۲۴۹).

۷- پیمان بردگى مردم مدینه

مسعودى مى‌نویسد: مسلم بن عقبه سه روز شهر مدینه را غارت کرد و با بازماندگان از مردم بیعت کرد تا بنده و برده یزید باشند، یعنى نه تنها خود او برده مى‌شد، بلکه پدر و مادرش نیز برده مى‌شدند، فقط دو نفر از این بیعت استثنا شدند یکى امام سجّاد(ع) و دیگرى على بن عبد اللّه بن عباس. (التنبیه والإشراف، مسعودی، صفحه ۲۶۲).

***

درابتداقیامها(بعدازواقعه کربلا)  صرفاً  بصورت اعتراض های انفرادی بود،آنهایی که خیلی جرئت وجسارت داشتند،به این کاراقدامی کردند

حادثه عظیم و اثر گذار قیام امام حسین(ع) که با شهادت آن حضرت و یاران فداکارش همراه شد، سبب اعتراضات و قیام‌های متعددی در جهان اسلام شد. از اعتراضات فردی زید بن ارقم، انس بن مالک و عبدالله بن عفیف ازدی گرفته تا سخنرانی‌های امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) و تا قیام مردم مدینه(واقعه حره) قیام توابین و قیام مختار، همگی از جمله اعتراضات و قیام‌های پس از شهادت امام حسین(ع) محسوب می‌شوند. این اعتراضات و قیام‌ها - که مثاثر از حادثه کربلا بودند- هر چند سرکوب شدند؛ اما زمینه‌های سقوط حکومت بنی‌امیه را فراهم کردند.

از جمله فریادهای اعتراضی که پس از واقعه کربلا علیه نماینده یزید در کوفه بلند شد، فریاد اعتراضی بود از سوی «زید بن ارقم انصاری». وی هنگامی که دید ابن‌ زیاد با چوب بر دندان‌های مبارک امام حسین(ع) می‌زند، گفت: «و الذى لا اله غیره لقد رایت شفتی رسول الله(ص) على هاتین الشفتین یقبلهما» به خدا قسم دیدم دو لب رسول‌الله(ص) بر این دو لب بود و بر آن بوسه می‌زد .آن‌گاه گریست ابن زیاد به او گفت: براى چه مى‌گریى؟ خدا چشمت را گریان دارد به خدا سوگند اگر نه این بود که پیرى خرف شده‌اى گردنت را مى‌زدم.

او از نزد ابن زیاد بیرون رفت. وی به مردم می‌گفت: «قتلتم ابن فاطمه، و أمرتم ابن مرجانة، فهو یقتل خیارکم، و یستعبد شرارکم، فرضیتم بالذل، فبعدا لمن رضى بالذل» پسر فاطمه(س) را کشتید و پسر مرجانه را امارت دادید تا نیکان شما را بکشد و اشرار ،شما را برده کند. به ذلت رضا دادید، پس ملعون باد کسی که به خواری رضایت دهد.

از جمله کسان دیگری که عمل زیاد را در آن مجلس تقبیح کرد «اَنس بن مالک» است که خود یکی از راویان قضیه می‌باشد. او می‌گوید: هنگامى که سر حسین را پیش عبیدالله بن زیاد آوردند، حاضر بودم.

ابن زیاد با چوب دستى که همراه داشت شروع به کوبیدن به دندان‌هاى حسین کرد و مى‌گفت: «چه دندان زیبایی!». گفتم: به خدا سوگند همانا که من خود دیدم رسول خدا  همین «جاى-تماس- چوب دستى» تو را مى‌بوسید.

«عبدالله بن عفیف ازدی» نیز بر علیه عبیدالله بن زیاد نماینده حکومت یزید در کوفه سخن گفت. وی که نابینا بود هنگامی که ابن‌زیاد در مسجد جامع کوفه به منبر رفت و با خشم و کینه گفت: سپاس خدای را که حق و اهلش را آشکار ساخت و امیرمؤمنان یزید و حزب او را یاری داد و دروغگو پسر دروغگو، حسین، و یارانش را کشت!»، به پا خاست و گفت: «یا ابن مرجانة! الکذاب ابن الکذاب أنت و أبوک و من استعملک و أبوه، یا عدو الله أ تقتلون أبناء النبیین و تتکلمون بهذا الکلام على منابر المؤمنین؟...» ای پسر مرجانه؛ دروغ گوی پسر دروغ گو، تو و پدرت و کسی که تو را امارت داد و پدرش می‌باشید، ای پسر مرجانه؛ فرزندان پیامبر را می‌کشی و سخن راست گویان را می‌گویی. ابن‌زیاد برآشفت و گفت: گوینده این سخنان که بود؟

و عبدالله پاسخ داد :ای دشمن خدا، گوینده آن سخنان منم. ابن‌زیاد به مأموران انتظامی خود دستور داد وی را دستگیر کنند عبدالله بن عفیف با این که نابینا بود، در خانه خود با لشکریان عبیدالله درگیر شد و با شمشیرش دلاورانه از خود دفاع می‌کرد تا آن که سرانجام با افزایش نظامیان، وی مغلوب شد و به اسارت درآمد. او را نزد ابن‌زیاد آوردند و او نیز دستور داد گردنش را بزنند.

پس از شهادت امام حسین(ع)، فرزند بزرگوار آن حضرت علی بن الحسین(ع) و خواهرش گرامی‌اش حضرت زینب(س) توانستند پیام خونین عاشوراییان را به شهرهای اسلامی آن روز برسانند و مردم را به فجایع حکومت یزید و امویان آگاه سازند .سخنرانی حضرت زینب در کوفه و سرزنش آن مردم، آنها را دگرگون کرد .همچنین در اثر سخنان کوبنده حضرت زینب(س) در شام، یزید در مرکز حکومت خود در پیش دیدگان مردم رسوا شد. سخنان امام سجاد(ع) به ویژه بر منبر شام در جمع مردم و نیز روشن‌گری‌هایی که در برابر رفتار برخی از شامیان نمود موجب آگاهی مردم از اصل واقعه و نگرانی و بیم یزید از عاقبت فاجعه‌ای که انجام داده گردید.

حاکم مدینه درزمان حادثه کربلا« ولید بن عتبه»بود

ولید بن عقبه بن ابی‌معیط بن ابی‌عمرو ذکوان بن امیه بن عبدشمس، برادر مادری عثمان بن عفان است

وی در روز فتح مکه در سال هشتم هجری اسلام آورد.پدرش در جنگ بدر اسیر و کشته شد. عقبه از کسانی بود که او را نفرین کرد؛ زیرا وی بسیار پیامبر را آزار رسانید، یک بار نیز شکمبه حیوان ذبح شده‌ای را بر پشت پیامبر که در حال سجده نماز بود، انداخت.

«ولید بن عتبه» در شعر گفتن نیز مهارت داشت؛ اشعاری نیز علیه علی(ع) سرود.

ولیدبن عتبة بن ابی سفیان(نوه ابوسفیان و برادرزاده معاویه)

 پس از نصب عثمان بن محمد به جای ولید بن عتبه به حکومت مدینه وی برای خشنود کردن بزرگان مدینه و آرام ساختن حوزه حکومت خود گروهی از بزرگان مدینه، را به شام فرستاد تا خلیفه را از نزدیک ببینند و از بذل و بخشش‌های وی برخوردار گردند. این گروه با آن که یزید به آنها بخشش کرد و درهم و دینار داد،

***

فرماندهى آن را به عهده مردى خونریز به نام «مسلم بن عقبه» گذاشت.

این فرمانده سَفّاک، پس از محاصره مدینه، مقاومت آنان را درهم شکست و به قتل و غارت مدینه پرداخت و کشتار وسیعى را در این شهر به راه انداخت.

ابن اثیر مى‌نویسد: مسلم بن عقبه، شهرمدینه را ۳روز بر لشکریانش مباح ساخت که هرگونه بخواهند در آن عمل کنند. آنان به کشتار وسیع مردم پرداخته و اموال آنان را نیز غارت کردند.

مسلم بن عقبه وقتى بر مردم مسلط شد، از آنان به عنوان بردگان یزید بیعت مى گرفت که اختیار اموال و خانواده آن‌ها به دست یزید است که  هر گونه بخواهد در آن‌ها تصرف کند. هر کس امتناع مى‌ورزید، کشته مى‌شد.

در این فاجعه از بزرگان مهاجر و انصار ۱۷۰۰ نفر و از سایر مسلمانان ۱۰ هزار نفر به قتل رسیدند.

ابن ابى الحدید مى‌نویسد: لشکریان شام، مردم مدینه را سر بریدند، آن گونه که قصاب، گوسفند را سر مى‌برد.

چنان خون‌ها ریخته شد که قدم‌ها در میان آن‌ها فرو مى رفت، فرزندان مهاجر و انصار و مجاهدان بدر را به قتل رساندند و از آن‌ها که باقى ماندند، به عنوان بردگان براى یزید بیعت گرفت.

همچنین در این فاجعه به زنان مسلمان نیز بى‌حرمتى شد و جمعى از آنان مورد تجاوز قرار گرفتند، یاقوت حموى در «معجم البلدان» مى‌نویسد: در این فاجعه مسلم بن عقبه، «زنان ودختران  مدینه»را بر نظامیان شرکت کننده دراین جنگ  مباح دانست.

در این شرایط تنها خانه‌ای که از تعرض در امان بود، خانه امام سجاد(ع) بود، امام زین‌العابدین(ع) با بینش عمیق سیاسی و آگاهی از سرانجام قیام، از تأیید قیام و شرکت در آن امتناع کرد،‌ به همین خاطر کسی متعرض خانه امام(ع) نشد ،  ۴۰۰ نفر از زنان بنی عبد مناف برای در امان ماندن از تعرض لشکر مسلم بن عقبه به منزل امام سجاد پناه بردند.

البته نقل شده است که «مسلم بن عقبه» در دیدار با امام سجاد(ع) به اکرام و تجلیل از امام پرداخت، البته در منابع به دعائی از امام اشاره شده است که امام قبل از ملاقات با مسلم آن را قرائت فرمود و مسلم که قبل از آن به تهدید امام پرداخته بود به اکرام امام پرداخت.

توضیح نگارنده-پیراسته فر:بعدازواقعه کربلا،اهل بیت اقدام به هیچ قیامی نکردند وهیچ قیامی راهم پشتبانی،حتی تأییدنکردند،دراین حادثه(حره)،امام سجاد،دخالتی نداشته وقیام موردتأییدامام نبوده است./پایان.

خانواده «حاکم مدینه» به منزل امام پناه بردند.

 هنگامی که مردم مدینه، به دلیل کارهای ضد دینی یزید، والی مدینه و خاندان بنی­ امیه را از مدینه اخراج کردند، امام سجاد(ع) همسر و خانواده مروان را به درخواست خود مروان، پناه داد و خود حضرت به دلیل نامساعد بودن شرایط با مردم مدینه همراهی نکرد و خانواده و عیال و اطفال خود را با خانواده مروان سوى «ینبع» روانه کرد، البته نقل شده است که امام سجاد(ع) خانواده مروان را با خانواده خود به سرپرستى «عبدالله بن على» فرزند خود به طائف فرستاد.

باید گفت که قیام‌های خودسرانه‌ای که پس از قیام امام حسین(ع) در سراسر قلمرو اسلامی واقع می‌شد، عمدتاً با مخالفت یا بی‌توجهی امامان(ع) روبرو می‌شد، زیرا بسیاری از این قیام‌ها با اهداف و آرمان‌های غلط آغاز می‌شد و با تحمیل هزینه‌های گزاف بر جامعه مسلمین به پایان می‌رسید که از این میان واقعه حره یکی از مصیبت‌بارترین این قیام‌ها است.

روایت دیگر

پس از شهادت حضرت سیدالشهداء جماعتی از مردم مدینه از جمله عبدالله بن حنظله غسیل الملائکه به شام رفتند و با یزید دیدار کردند، یزید جوائز فراوان به آنها داد، چون فرستادگان به مدینه برگشتند در میان مردم بدگوئی او را آغاز کردند، و گفتند: ما از نزد کسی می آئیم که دین ندارد، شراب می آشامد و آوازخوانان و نوازندگان همواره در مجلس او به نواختن تار و طنبو و آوازخوانی مشغولند، او سگ باز است و آنقدر شراب می خورد و در مستی می گذراند که از نماز غفلت می ورزد، شما را گواه می گیریم که او را از خلافت عزل کردیم.
مردم مدینه حاکم یزید را عزل نمودند و با عبدالله بن حنظله بیعت کردند، و بنی امیه را از مدینه بیرون کردند، و آنها داستان را به یزید نوشته و از وی استمداد نمودند، یزید، عمروبن سعید را خواست به او پیشنهاد رفتن به مدینه نموده عمرو گفت: همه جا در تحت فرمان تو بوده ام و همه جا را امن ساختم اگر بنا باشد که خون افراد قریش ریخته شود حاضر نیستم، یزید که از جانب عمرو مأیوس گردید به سراغ عبیدالله زیاد فرستاد و به او پیشنهاد کرد که مدینه را امن ساخته سپس به مکه رود و ابن زبیر را محاصره نماید، ابن زیاد گفت:واللّه لا جمعتهما للفاسق قتل ابن رسول اللّه و غزو مکه. یعنی کشتن پسر پیغمبر و جنگ با کعبه را برای فاسقی توأماً مرتکب نمی شوم. آخرالامر مسلم بن عقبه را خواست و با دوازده هزار نفر به طرف مدینه فرستاد و دستور داد سه روز به آنها مهلت بده اگر مطیع نشدند با آنها بجنگ ولی متعرض علی بن الحسین علیه السلام مشو که او خاندان مروان را پناه داده است.
موقعیکه خبر حرکت مسلم بن عقبه به مردم مدینه رسید بر بنی امیه سخت گرفتند و به آنها پیشنهاد کردند که یا با ما عهد کنید که بر کسی از ما ستم نکنید و کسی را بر علیه ما راهنمائی نکنید و به دشمن ما کمک ننمائید و یا با شما می جنگیم و شما را می کشیم، بنی امیه شرایط پیشنهادی را پذیرفتند و راه شام را در پیش گرفتند، تا وقتیکه به مسلم بن عقبه برخوردند، ابن عقبه پسر عثمان را خواست و از وضع مدینه جویا شد، ولی او بر طبق پیمانی که سپرده بود گفت: من نمی توانم چیزی بگویم زیرا پیمان سپرده ام. مسلم گفت: اگر پسر خلیفه نبودی ترا گردن می زدم، مروان به پسرش عبدالملک گفت: نزد مسلم برو شاید مرا نخواهد تا مجبور شوم برخلاف پیمان بگویم عبدالملک نزد مسلم رفت، پرسید: چه خبر؟ و چه باید کرد؟ عبدالملک گفت: می روی تا وقتی به نخله رسیدی در سایه درختان استراحت می کنی اول آفتاب از جانب حره طرف شرقی مدینه شروع به جنگ می کنی تا وقتی که آفتاب بر پشت شما و بر صورت مردم مدینه بتابد آن وقت چشم ایشان بر اثر تابش آفتاب بر زره ها و خودها و سرنیزه ها و شمشیرهای شما خیره خواهد شد، مسلم بن عقبه گفت: خدا پدرت را خیر دهد از این فرزندی که دارد!
مسلم بن عقبه طبق دستور عبدالملک پیش رفت تا با مردم مدینه روبرو شد به آنها گفت که امیرالمؤمنین! گمان می کند شما اصل و ریشه اسلامید و دوست ندارد خون شما ریخته شود بنابراین سه روز به شما مهلت می دهیم اگر توبه کردید و تسلیم شدید از شما می پذیرم و من هم به مکه می روم ولی اگر سرپیچی کنید از ما رفع عذر نموده آن وقت به حساب شما خواهم رسید. پس از سه روز پرسید: چه می کنید آیا تسلیم می شوید یا می جنگید؟ مردم مدینه گفتند: بلکه با شما می جنگیم.
روز چهارم مردم مدینه به فرماندهی عبدالله بن حنظله آماده نبرد شدند مسلم بن عقبه هم از طرف شرقی مدینه مهیای کارزار شد، برای مسلم که پیرمرد و مریض بود کرسی در وسط دو جمعیت قرار دادند و بر آن نشست. لشکر شام حمله را آغاز کردند تا اکثر مردم مدینه شکست خوردند، ولی عبدالله بن حنظله با عده قلیلی که در اطرافش بودند حمله سختی نمود و لشکر شام را به عقب نشینی مجبور ساخت تا نزدیک بود خود را به کرسی مسلم برساند که او لشکر شام را تهدید و تحریک نمود و دوباره جنگ درگیر شد.
در این میان فضل بن عباس بن ربیعة بن حارث بن عبدالمطلب با بیست نفر به کمک عبدالله شتافت و به او گفت: به هر طرف که من حمله کردم شما هم به همان طرف حمله کنید که تصمیم گرفته ام تا خود را به مسلم فرمانده شامیان نرسانم دست نکشم یا او را می کشم یا خود کشته می شوم، حمله نمودند تا فضل خود را به پرچمدار شام رسانید و او را به خیال مسلم کشت و آواز برداشت که مسلم را کشتم، مسلم پاسخش داد که اشتباه کردی، مسلم خود پرچم شامیان را بدست گرفت و پیش می رفت تا فضل کشته شد، عبدالله پس از کشته شدن فضل با عده کمی که همراه داشت مشغول جنگ شد و مردم را به جنگ تحریک می نمود تا برادر مادریش محمدبن ثابت بن قیس کشته شد، هشت پسر داشت هر یک پس از دیگری شهید شدند و سرانجام عبدالله بن حنظله به شهادت رسید و مدینه به تصرف مسلم و لشکر شام درآمد.
مسلم سه روز جان و مال و نوامیس مردم مدینه را بر شامیان حلال کرد چه خونهائی که نریختند و چه اموالی که به غارت نرفت و چه نوامیسی که هتک نشد پس از سه روز مسلم از مردم مدینه بیعت گرفت که همگی برده زرخرید یزیدند هر که نمی پذیرفت طعمه شمشیر می شد فقط حضرت سجاد علیه السلام محفوظ ماند و چهارصد خانواده ای که در خانه خود پناه داده بود نیز از این مهلکه نجات یافتند.
از ابن قتیبه در کتاب الامامة و السیاسة نقل شده: که افرادی را با سخت ترین شکنجه ها از بین بردند هزار و هفتصد نفر از بزرگان و مهاجرین و قریش و وجوه مردم کشته شد، و مجموع کشتگان بجز زنان و کودکان به ده هزار نفر رسید، از ابن ابی الحدید نقل شده: که آنچه مسلم بن عقبه در مدینه کشت از آنچه بسر بن ارطاة در سفر حجاز و یمن که در حدود سی هزار نفر را هلاک کرد کمتر نبود.
مردی از اهل شام بر زنی که تازه وضع حمل نموده و بچه اش را در بغل گرفته شیر می داد وارد شد، گفت: هر چه داری برای من حاضر کن، زن گفت: چیزی برای ما باقی نگذاشتند، شامی گفت: چیزی به من بده وگرنه بچه ترا می کشم، زن گفت: وای بر تو این پسر ابی کبشه انصاری یار رسول خدا است، سپس گفت: فرزندم اگر چیزی داشتم فدای تو می نمودم، مرد شامی پای طفل را گرفت در حالی که پستان در دهن داشت چنان به دیوار کوبید که مغز طفل متلاشی و بر زمین پخش شد، ولی آن مرد هنوز از خانه خارج نشده بود که صورتش سیاه شد.
ابو سعید خدری در خانه پنهان شده بود که چند مرد شامی وارد خانه شدند و نامش را پرسیدند؟ پاسخ داد؟ من ابو سعید خدری یار پیامبرم، گفتند: آری نامت را زیاد شنیده ایم خوب کاری کردی که در خانه نشستی و با ما نجنگیدی حال هرچه داری بیاور، گفت چیزی ندارم، موهای صورتش را کندند و او را چندین بار زدند و هر چه یافتند بردند حتی از سیر و پیاز و یکجفت کبوتر که در خانه بود نگذشتند.
انس گوید: در واقعه حره هفتصد نفر از قراء و حافظین قرآن کشته شدند بحدی از مردم مدینه کشته شد که می توان گفت یک نفر باقی نماند، از جمله کسانیکه کشته شدند دو نفر از پسران زینب دختر ام سلمه همسر مکرمه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می باشد

 «واقعه حرّه»ازمنظردیگر

۲سال بعدازحادثه کربلا-در سال ۶۳ هجری، وقتی معتمدین مدینه  از دربار «یزید»برگشتند و به مردم مدینه گزارش دادند که «یزید» اصلا مسلمان نیست و کار او سگ بازی و قمار و شراب خواری و بازی با دین خدا است، مردم مدینه قیام کردند و عُمّال «بنی امیه» را از مدینه خارج کردند.

«عبدالله بن حنظله»، مردم مدینه را برای مبارزه نهایی با «یزید» و «بنی امیه» فرا خواند. جایگاه اجتماعی او در میان مردم سبب شد تا با وی هماهنگ شوند و خود او را به عنوان والی مدینه برگزیدند و با او بیعت کردند و درجلسات مشورتی خود«یزید»را از خلافت عزل کردند.

مردم مدینه پس از بیعت با «عبدالله بن حنظله» در روز اول ماه محرم ۶۳ هجری قمری، «عثمان بن محمد بن ابی سفیان»، عامل «یزید» و والی مدینه را از شهر اخراج کردند. سپس«بنی امیه» و وابستگان آنها و نیز قریشیانی را که با «بنی امیه» هم عقیده بودند و شمار آنها به هزار تن می‌رسید، در خانه «مروان حَکَم»زندانی ساختند.

امیر مدینه پیراهن پاره پاره خود را برای «یزید» به شام فرستاد و در نامه‏‌ای به او نوشت:«به فریاد ما برسید، اهل مدینه قوم ما را از مدینه بیرون راندند».

وقتی این خبر به«یزید» رسید، فردی خونخوار و بی رحم به نام «مسلم ابن عقبه» را مأمور سرکوبی مردم مدینه کرد.

و «یزید» ،«مسلم ابن عقبه» به فرماندهی لشکری برای مقابله با اهل مدینه گماشت. با این که پیرمردی مریض و بالای ۹۰ سال داشت، این مسؤولیت را پذیرفت.

منادیان حکومتی جار می‌زدند:«ای مردم، برای جنگیدن با مردم حجاز بسیج شوید و پول خود را دریافت کنید».

هر کسی که آماده می‌شد، در همان ساعت ۱۰۰د دینار به او می‏‌دادند. مدتی نگذشت که حدود ۱۲ هزار نفر گرد آمدند و بنابر نقلی دیگر ۲۰ هزار نفر سواره و ۷ هزار نفر پیاده آماده شدند.

«یزید» به هر کدام از سواره‏‌ها ۲۰۰ دینار و برای هر کدام از پیاده‏‌های نظام ۱۰۰ دینار «پول سفر» داد و به آنان امر کرد که به همراه «مسلم ابن عقبه» حرکت کنند.

«یزید» حدود نیم فرسخ با «مسلم ابن عقبه» و لشکریان همراه بود و آنان را بدرقه می‌کرد.

در میان این لشکر؛ مسیحیان شامی نیز دیده می‏‌شدند که برای جنگ با مردم مدینه آماده شده بودند.

«یزید» درباره مردم مدینه به «مسلم ابن عقبه» چنین سفارش کرد:

«مردم مدینه را ۳ بار دعوت کن، اگر اجابت کردند چه بهتر وگرنه در صورتی که بر آنان پیروز شدی ۳ روز آنان را قتل عام کن، هر چه در آن شهر باشد برای لشکر مباح خواهد بود.

اهل شام را از آن چه می‌خواهند با دشمن خود انجام دهند باز مدار. چون مدت ۳ روز بگذرد از ادامه قتل و غارت دست بردار و از مردم بیعت بگیر که برده و بنده «یزید» باشند، هرگاه از مدینه خارج شدی به سوی مکه حرکت کن».

«مسلم ابن عقبه» همراه لشکریان خود از «وادی القری» به سوی مدینه حرکت کرد و در محلی به نام «جُرف» که در سه میلی مدینه واقع شده اردو زد.

از طرف دیگر، مردم مدینه نیز که قبلاً از حرکت لشکر شام اطلاع یافته بودند، برای مقابله و دفاع آماده شده بودند.

با نزدیک شدن لشکر شام به مدینه، «عبدالله بن حنظله»(فرزندشهیدحنظله غسیل الملائکه) در مسجد‌النبی(ص) مردم را به نزد منبر پیامبر(ص) فرا خواند و از آنان خواست هر کدام با او همراهند تا پای جان با او بیعت کنند، مردم نیز تا پای جان با او بیعت کردند.

عبدالله بر منبر قرار گرفت و پس از حمد خداوند و بیان مطالبی گفت:

«ای مردم مدینه، ما قیام نکردیم مگر به خاطر این که «یزید» مردی زناکار، شرابخوار و بی نماز است و تحمّل حکومت او مایه نزول عذاب الهی است...».

قوای مدینه از خندقی که از زمان پیامبر(ص) باقی مانده بود استفاده کردند و بعید می‌دانستند که لشکر شام از قسمت ناهموار و سنگلاخی شهر مدینه که در شرق واقع شده است حمله را آغاز کنند و یا در صورت آغاز جنگ از آنجا کاری از پیش ببرند. ولی لشکر شام از همان منطقه به مردم مدینه حمله کرد.

در نتیجه مقاومت مردم مدینه در هم شکسته شد و سپاه «مسلم ابن عقبه» وارد شهر مدینه شدند و به کشتار و تجاوز و جنایت مشغول شدند.

«مسلم ابن عقبه» پس از تصرف مدینه به لشکر شام گفت:دست شما باز است، هرچه می‏‌خواهید انجام دهید، ۳ روز مدینه را غارت کنید.

بدین ترتیب شهر مدینه بر لشکریان شام مباح شد و در معرض تاراج و بهره‏‌برداری همه جانبه آنان قرار گرفت و هیچ زن و مردی در مسیر آنان از گزند و آسیب ایمنی نیافت. مردم کشته می‌شدند و اموالشان به غارت می‌رفت.

ناگوارتر از قتل و غارت شامیان نسبت به مردم مدینه و باقیمانده نسل صحابه رسول خدا(ص) و مهاجر و انصار، اقدام لشکر حریص و بی مبالات شام به هتک ناموس اهل مدینه بود.

در هجوم شامیان به خانه‏‌های مدینه پیامبر(ص)، هزاران زن هتک حرمت شدند، هزاران کودک زاییده شدند که پدرانشان معلوم نبود. از این رو آنان را «اولاد الحرّه» می‌نامیدند.

کوچه‏‌های مدینه از اجساد کشته‌شدگان پر و خون‏‌ها تا مسجد پیامبر بر زمین ریخته شده بود. کودکان در آغوش مادران محکوم به مرگ شده و صحابه پیر پیامبر(ص) مورد آزار و بی حرمتی قرار می‌گرفتند.

شدت کشتار به حدّی بود که از آن پس «مسلم ابن عقبه» را به خاطر زیاده‏‌روی در کشتن مردم «مُسرف بن عقبه» نامیدند.

«اهل مدینه» از آن پس لباس سیاه پوشیدند و تا یک سال صدای گریه و ناله از خانه‏‌های آنان قطع نشد.

ابن قتیبه نقل می‏‌کند:در روز حرّه ۸۰ صحابه پیامبرکشته شدند و بعد از آن روز، صحابی «بدر»ی باقی نماند. و از قریش و انصار ۷۰۰ نفر  به قتل رسیدند. و از سایر مردم از موالی و عرب و تابعین ۱۰ هزار نفر به قتل رسیدند.

ازجمله ازکشته شدگان صحابه درواقعه حره:

۱ - ابوبکر بن عبدالله بن جعفر بن ابی طالب.

۲ - دو فرزند از زینب دختر أم سلمه.

۳ - ابوبکر بن عبیدالله بن عبدالله بن عمر بن خطاب.

۴- معقل بن سنان(یکی از پرچمداران پیامبردر فتح مکه)

۵ - فضل بن عباس بن ربیعة بن حارث بن عبدالمطلب.

6 - ابوسعید خدری(ازرزمندگان میدان همراه پیامبر بود).

۷- عبدالله بن مطیع. بن اسودبن حارثه

ماجرای دیدارامام حسین باعبدالله بن مطیع.

توضیح نگارنده-پیراسته فر:ماجرای این صحابی رسوالله ( عبدالله بن مطیع)جالب است:

امام حسین(ع)وقتی درآستانه سفربه کوفه بود، درراه رفتن به مکه در درسرراه به مِلک «عبدالله بن مطیع»می رسد،وی مشغول «حفرچاه» بود،از امام حسین می خواهدکه  دعایی بکند تا چاهش «آبدار» شود. امام نیز خواسته او را اجابت کرد.

آن گاه عبدالله از امام پرسید:عازم کجا هستید؟

امام: در حال حاضر به مکه می‌روم وبعدقصدعراق(کوفه)رادارم.

عبدالله بن مطیع گفت: خداوند برایت خیر قرار دهد. اما من به شما یک نصیحت می کنم، پس از ورود به مکه وقتی خواستی از آنجا به شهر دیگری بروی، به کوفه نزدیک نشود زیرا کوفه شهرخطرناک است،به عهدوپیمانشان پایبندنیستند.

در کوفه پدرت(علی) کُشتند و برادرت(حسن)را تنها گذاشتند، و براوظلم کردند،وبعدگفت «همان مکه بمان»

لازم به ذکراست که ظاهراً معلوم است که عبدالله ازقیام حسن آگاه بود وامام متوجه  شده بود که  دیگرامکان دعوت عبدالله دراین سفرنیست-بااین دیدگاهش! واما همین صحابه بعدازحادثه کربلا،منقلب می شود،سعی می کنداشتباهش راجبران کند،دست به قیامهایی می زنند،متأسفانه دراینجاهم بدون هماهنگی باامام) وآنگاه باخواری وذلت به دست نظامیان یزیدکشته می شوند.

همین فرزندشهید(عبدالله بن حنظله غسیل الملائکه )رزندغسیل الملائکه همین سرنوشت راداشته،نه اوحسن را یاری که نه فرزندانش،وی ۸پسرجوان رزمنده داشته،اینهادرقیام امام حسین -کربلا-امام رایاری نکردند وامابعدازشهادت امام واصحاب،غیرتی شدند،خودهمین «عبدالله حنظله»رهبریت قیام مردم مدینه را علیه یزدیان بعهده داشته(باکمک فرزندانش)۹ رزمنده بسیجی ازیک خانواده،یکیشان امام زمان خودرایاری نکردند(باامام حسین درسفرکوفه همراه نشدند که سفربی حاصل می دانستند،باامام سجادهم همراه نشدند،به اوخُرده می گرفتند که «سازشکاری»،انقلابی نیستی!ماراهمراهی نمیکنی!(درحالیکه امام سجاداین قیام را قبول نداشت،می دانست نتیجه اش همین غارت وچپاول وتجاوز به نوامیس می شود)

وقتی آنهایی که با«امام زمان خود»همراه نیستند وبلکه خودشان راعاقلترازولی فقیه زمان می دانند،عاقبتشان-دراین دنیا- غیرازاین نیست ودرآخرت «الله اعلم».

ماجرای همراهی نکردن «عبدالله بن جعفر-شوهرحضرت زینب» موضوع متفاوت است.

عبدالله بن جعفر( فرزند جعفر بن ابی طالب، برادر زاده حضرت علی) ،«جعفر» در جنگ موته که فرمانده سپاه اسلام بود، دستهای او قطع شد و پیغمبر(ص) وقتی جنازه مطهر جعفر  دید ، منقلب شد و فرمود خداوند به جای دستهایی که از جعفر جدا شد، دو بال به او خواهد داد که در بهشت با این بال ها پرواز خواهد کرد.لذا از آن به بعد به جعفر طیار مشهور شد. 

«عبدالله بن جعفر» وقتی متوجه عزم «امام حسین»می شوددرصددمنصرف کردنش برمی آید ،به نصایح  امام می پردازد در نامه ای ،از امام می خواهد تا از مکه خارج نشود :من از کاری که آهنگ آن را داری بر تو بیمناکم و ترس آن دارم که خود و خاندانت در آن به هلاکت برسید. اگر تو امروز هلاک شوی نور زمین خاموش خواهد شد.

درموردهمراهی نکردنش،اینکه نابینابود ویاازطرف امام مأموربه ماندن شدبرای سروسامان دادن آل بنی هاشم ویامسائل دیگر...نامکشوف مانده.ازهمین واکنش وی به خبرشنیدن شهادت فرزندانش میشوداین تفاوت رافهمید.

عبدالله بن جعفر به امام حسین خیلی علاقه داشت، نمی خواست «حسین»دچارمشکل شود،وقتی خبر شهادت فرزندانش در کربلا را غلامش(ابو السلاسل) به وی دادوگفت گفت که این مصیبتی است که به سبب حسین بن علی دریافتیم. عبدالله ازاین جمله غلامش عصبانی شد واوراموردشماتت قرارداد وگفت:در حق حسین (ع) این گونه سخن می گویی!؟ به خدا سوگند اگر در کنار او حضور داشتم دوست داشتم هرگز از وی جدا نشوم تا این که در نزد او شهید شوم.

عبدالله مطیع وعبدالله جعفر ودیگرانی که بجای همراهی به نصایح پرداختند«جامعه شناس»ماهری بودند واما«امام شناس»نبودند،تحلیلهاوپیش بینی هایشان صحیح بود،درجامعه امروزی همین تاریج جاری وساری است،خیلی وقتها«خواص»تحلیهایی دارند که معقول است واما«ولی فقیه زمان»چیزی می بیند که «خواص»هم فاقدآن معرفت هستند،نمونه اش درواقعه «فتنه۸۸»بود،خیلی ها که گرفتاراین «طوفان بلا»شدند ویا گردفتنه بردامنشان نشست از«صالحان وسابقون»بودند،سوابق درخشانی درجهادداشتند،درهرکشوری چنین حوادثی رخ می داد،سقوط آن جامعه حتمی بود وامادرائت امام(ولی فقیه زمان)موفق به جمع کردن این «حادثه شوم»شد./پایان توضیحات نگارنده.

ابن قتیبه می‌نویسد:«مسلم ابن عقبه» هنگامی که از جنگ و غارت با اهل مدینه فارغ شد در نامه‏‌ای به «یزید» چنین نوشت:السلام علیک یا أمیرالمؤمنین... من نماز ظهر را نخواندم جز در مسجد آنان، بعد از کشتن فجیع و به غارت بردن عظیم... فرار کننده را دنبال کرده و مجروحان را خلاص کردیم. و سه بار خانه‏‌هایشان را غارت نمودیم، همانگونه که امیرالمؤمنین دستور داده بود.

«سبط بن جوزی» از مداینی در کتاب «حرّه» از زهری نقل کرده که گفت:در روز «حَرِّه » از بزرگان قریش و انصار و مهاجران و سرشناسان و از موالی ۷۰۰ نفر به قتل رسیدند و کسانی که از بردگان و مردان و زنان به قتل رسیدند ۱۰ هزار نفر بود. چنان خونریزی شد که خون‏‌ها به قبر پیامبر(ص) رسید و روضه و مسجد پیامبر(ص) پر از خون‏ شد.

علی بن مجاهد می‌ نویسد:مردم به حجره رسول خدا(ص) و منبر او پناه بردند ولی شمشیرها بود که بر آن‏ها وارد می‌شد.

«مسلم ابن عقبه» پس از استیلا بر مردم مدینه، برخی از چهره‏‌های سرشناس و مؤثر در قیام مدینه را احضار و طیّ محاکمه‏‌های ویژه، آنان را محکوم به اعدام کرد. ویژگی این محاکمات از این روست که مسلم از احضار شدگان می‌خواست تا آنان به عنوان اینکه برده و بنده «یزید» باشند با وی بیعت کنند.

توضیحات  نگارنده-سایت-پیراسته فر:سرنوشت «عبدالله ابن زبیر »فرمانده درسایه «جنگ حرّه»

«عبدالله ابن زبیر »فرزندزبیر بن عوام- پسر صحابی وفادارپیامبر ازقبیله «بنی اسد» است. مادرش «اسماء »دختر ابوبکر یعنی خواهرزاده«عایشه»همسرپیامبراست ،وبادخترحضرت علی(اُم الحسن)ازدواج کرده است.وی درجنگ جمل ،ازلشکریان خاله اش (عایشه)بود،که بعداً پشیمان شداز مقابله باحضرت علی.

وامادرواقعه حره»که ازمحرکین مشوقان اصلی جنگ اهل مدینه بود(فرمانده قیام-عبدالله حنظله-ازبیعت کنندگان باابن زبیربود) ودرمکه سکونت داشت، لشگریان یزید بعداز قتل عام مردم مدینه و برای سرکوبی او به مکه حمله کردند و مکه را محاصره کردندزبیر به خانه کعبه پناه برد سپاهیان« مسلم بن عقبه» مسجدالحرام و کعبه را سنگباران کردند که در اثر آن قسمتی از کعبه خراب شد و پرده و سقف آن آتش گرفت،زیبرموفق به فرارشد.

«عبدالله ابن زبیر »۹سال بعداز«حرّه »زندگی کرد.

«زبیر»بعد از مرگ یزیدبن معاویه «حاکم» ممالک اسلامی (بجز مصر و شام)شد. بمدت ۸ ونیم سال خلیفه مسلمین بود.

مرگ«عبدالله ابن زبیر »

امادر ذی القعده سال ۷۲  عبدالملک بن مروان «حجاج بن یوسف ثقفی» را با سپاهی به جنگ او فرستاد. عبدالله زبیربه خانه کعبه پناه برد.

حجاج مکه را محاصره کرد و از منجنیق هایی که بر بالای کوه «ابوقبیس» نصب کرده بود، خانه کعبه را خراب کرد و داخل مسجدالحرام را سنگباران نمود.

لشکرزیبر «داخل مسجدالحرام»سنگرگرفتندوبه مقاومت پرداختند واین  جنگ ومحاصره  شش ماه و نیم ادامه یافت،سرانجام در ۱۷جمادی الاول سال ۷۳ ، سنگی به نزدیکی عبدالله بن زبیر فرود آمد و ترکش‌های آن عبدالله بن زبیر را فراگرفت و او را به هلاکت رسانید.