در فاصله وفات آیت الله شیخ عبدالکریم حائری( ۹ بهمن ۱۳۱۵) تا مهاجرت آیت الله سیدحسین بروجردی به قم(۱۳۲۳)، ریاست اداره حوزه علمیه قم برعهده سه تن از استادان بزرگ این حوزه قرار گرفت: سیدمحمد حجت کوهکمری، سیدمحمدتقی خوانساری و سیدصدرالدین صدر.
مراودات وتعاملات امام خمینی وآیت الله بروجردی اززبان نوه آیت الله بروجردی
آیتالله سیدجواد علوی بروجردی(متولد فروردین ۱۳۳۰ شمسی)فرزندسید محمدحسین علوی، نوه آیتالله العظمی بروجردی و استاد درس خارج حوزه
ازآشنایی امام خمینی باآیت الله بروجردی؟
حضرت آیتالله بروجردی در زمان مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری، هفت ماه در قم سکونت داشتند. داستان از این قرار بود، ایشان هنگام مراجعت از عتبات به بروجرد در مرز دستگیر و به تهران منتقل شدند و صد روز در زندان بودند.
رفتن به زادگاه-بروجرد-ممنوع
آیت الله سید محمد جواد علوی طباطبایی بروجردی می گوید: آیت الله سیدحسین بروجردی،بعد از آزادی از زندان، نمیخواستند در تهران بمانند و قصد داشتند به شهر دیگری بروند. مسئولین-رژیم شاه- اجازه بازگشت به بروجرد را به ایشان ندادند و گفتند، میتوانید به مشهد بروید. آن زمان، «مشهد »دارای حوزه علمیه بزرگی بود، لذا به مشهد رفتند. علما و شخصیتهای مشهد از ایشان استقبال کردند و نماز تاریخی در مسجد گوهرشاد به امامت آقا برگزار شد.
۱۱ماه اقامت درمشهد
آیت الله محمدباقر محسنی ملایری متولد ( ۱۳۲۴) میگفتند: مرحوم آقامیرزا محمد آقازاده، هر شب و مرحوم حاجآقا حسین قمی بعضی از شبها در نماز آیتالله بروجردی شرکت میکردند. به هر حال، ایشان یازده ماه در مشهد ماندند و به تدریس پرداختند. بعد از آن، یک مرتبه از مشهد بیرون آمدند. از اسناد به دست آمده امروز مشخص شده است ارتش خراسان عامل اصلی خروج آیتالله بروجردی از مشهد بوده است و در اصل ایشان را بیرون کردند.
دلیل آن نیز برگزاری جلساتی بود که بیشتر در منزل آیتالله بروجردی و برخی هم در منزل آقامیرزا یونس اردبیلی برگزار میشد. در این جلسات، مرحوم میرزا محمد آقازاده (فرزند مرحوم آخوند خراسانی) و مرحوم «آیت الله حاجآقا حسین قمی» نیز حضور داشتند و راهکارهایی برای مقابله با رضاشاه ارائه میدادند. آیتالله بروجردی محور این جلسات بود. بنابراین، رژیم احساس کرده بود که حضور ایشان در مشهد، اسباب زحمت است. لذا عذر ایشان را خواستند.
۷ماه اقامت درقم
آیت الله سید محمد جواد علوی طباطبایی بروجردی می گوید:آیت الله بروجردی پس از خروج از مشهد، به قم آمدند و هفت ماه در این شهر بودند. در این زمان، مرحوم حاجآقا نورالله اصفهانی هم از اصفهان به قم آمده بودند و در حوزه عملاً قیامی بر ضد رضاشاه صورت گرفته بود.
محمدمهدی نجفی اصفهانی ، معروف به حاج آقا نورالله نجفی اصفهانی ملقب به ثقةالاسلام.(۱۲۳۸- ۱۳۰۶).
نوه یت الله بروجردی می گوید:البته مرحوم حاجشیخ عبدالکریم حائری در این کار دخالت نمیکرد و آیتالله بروجردی هم در مدتی که در قم بودند، بنایشان بر این بود که همان مشی حاجشیخ را دنبال کنند و در هیچ یک از امور حوزه، خارج از خطمشی ایشان عمل نکنند تا مقابلهای با مرحوم حاج شیخ تلقی نشود.
آیتالله روح الله کمالوند(متوفی۱۶اردیبهشت ۱۳۴۳)ازبنیانگذاران حوزه علمیه خرم آباد-باکمک آیت الله بروجردی
آیتالله بروجردی در مدت اقامت در قم، درس خود را شروع کردند و کسانی همچون حاجآقا روحالله کمالوند و جمعی دیگر از فضلای حوزه در درس ایشان شرکت میکردند. بنده هنوز شواهدی پیدا نکردم که نشان دهد امام خمینی هم در آن دوره در درس آیتالله بروجردی شرکت کرده باشند.
به تحریک وحمایت شاه آیت الله بروجردی را ازقم بردند
به هر حال، پس از هفت ماه حضور آیتالله بروجردی در قم، ناگهان اتفاقاتی میافتد و بروجردیها را تحریک میکنند که آیتالله بروجردی به شهر خودشان ببرند. به قول یکی از آقایان، در شهری که چهار تا اتوبوس پیدا نمیشد، چهل تا اتوبوس از بروجرد آمد سراغ آیتالله بروجردی؛ و ایشان به بروجرد رفتند. از این رو قرائن نشان می دهد دستهایی از طرف رضاخان در این امر دخیل بوده است.
وقتی آیتالله العظمی بروجردی در بروجرد بودند، حضرت امام با ایشان ارتباط داشتند و نامه هایی از امام به آیتالله بروجردی از آن دوران در دست هست.
سیدجوادبروجردی می گوید:پدر من (آیت الله سیدمحمدحسین علوی طباطبایی بروجردی،متوفیخرداد ۱۳۸۵)نقل میکردند، از امام خمینی سؤال کردم، شما در مسئله آمدن آیتالله بروجردی به قم، بسیار تلاش کردید. به چه دلیل بر روی ایشان تأکید داشتید؟
امام در پاسخ فرموده بودند: پیش از آنکه آیتالله بروجردی به قم بیایند، مراتب علم و کمال و فضل ایشان را فهمیده بودیم. همه این مسئله را میدانستند. پس از رحلت آیتالله حاجشیخ عبدالکریم حائری، ضرورت داشت شخصیت بزرگی به قم بیاید و ما احساس کردیم که آیتالله بروجردی همان کسی است که ما میخواهیم.
اولین دعوت را-ازبروجردی-آیتالله صدرالدین صدرکردند.
تولدرجب سال ۱۲۹۹کاظمین-وفات۱۳۷۳ق(۵ دی ۱۳۳۲)-قم
البته لازم به ذکر است اصل طرح دعوت از آیتالله بروجردی به قم، متعلق به آیتالله صدرالدین صدر بوده است. آیتالله صدر رئیس حوزه بودند و نسبت به آیت الله سید محمد تقی خوانساری(متولد ۱۳۰۵خوانسار-وفات۱۳۷۱همدان)
و «آیت الله سیدمحمدحجت کوه کمره ای»(متولدشعبان ۱۳۱۰قمری تبریز -وفات جمادی الاول۱۳۷۲)از نظر سن برتری داشت؛ بهگونهای که مسئولان دولتی نزد ایشان رفت و آمد داشتند و ارتباط حوزه علمیه با حکومت حتی در زمان رضاشاه، از طریق ایشان صورت می گرفت.
«آیت الله سیدمحمدحجت کوه کمره ای»-مراسم کلنگ زنی مدرسه حجتیه قم.
آیت الله سیدجوادبروجردی می گوید:همچنین در زمانی که مرحوم «آیت الله آقا سیدابوالحسن اصفهانی »اجازه اش را پس گرفته بود و حوزه در یک حالت بحرانی واقع شده بود. هر چه از وجوهات شرعی در اختیار مرحوم آیت الله صدر بود به طلبه ها شهریه دادند و بعد تا جایی که ممکن بود قرض کردند و شهریه دادند. در این زمان شهریه ها کم شده بود، زندگی طلبه ها اداره نمی شد و زمزمه رها کردن کردن درس و حوزه را داشتند. و مرحوم آیت الله صدر مستأصل شده بود.
آیت الله شبیری زنجانی
حضرت آیتالله سید موسی شبیری زنجانی از قول آقای سید علی خوانساری(فرزند مرحوم آیت الله سید محمد تقی خوانساری) برای بنده نقل کردند: «یک شب که آخر شب به خانه برمیگشتم، دیدم آیتالله صدر حالتی مضطرب دارد و در حالی که بدون عبا بود، در داخل کوچه قدم میزند. تا آیت الله صدر را دیدم جلو رفتم و سلام کردم و دست ایشان را بوسیدم. به من فرمود: خانه میروی. عرض کردم بله. فرمود: به آقای والد اطلاع بده من با ایشان کار دارم و الآن منزل شما می آیم. آقای سید علی خوانساری ادامه داد: پدر من شبها زود میخوابید و من خجالت کشیدم بگویم پدر من خواب است. گفتم به روی چشم. چند قدمی که جلو رفتم به من فرمود: خدمت آیتالله حجت هم اطلاع بده به منزل شما بیاید.
جلسه مهم تاریخ ساز۳مرجع بزرگ زمان
آیات(مراجع) ثلاث :صدر،حجت،خوانساری
سدجواد:به آیتالله صدر عرض کردم: آیت الله حجت زود میخوابند و الآن خوابیده اند. فرمود: بگو ایشان را بیدار کنند. گفتم به روی چشم. رفتم درب خانه آیت الله حجت را زدم، عرض کردم: آیت الله صدر این چنین فرمودند. جواب دادند آیت الله حجت چند ساعتی است که خوابیده اند. سپس ایشان(آقای سید علی خوانساری) ادامه داد، آمدم خانه خودمان پدرم خواب بود، ایشان را بیدار کردم. موضوع را برای ایشان توضیح دادم، در این موقع آیت الله صدر هم تشریف آوردند. بلافاصله سئوال کردند آیت الله حجت تشریف نیاوردند؟ گفتم: رفتم درب خانه شان، گفتند خوابیده است. آیت الله صدر فرمود: به خانه ایشان بروید و بگوید ایشان را بیدار کنند. بعد از مدتی آیت الله حجت هم به منزل ما تشریف آوردند.
موضوع جلسه مهم؟خطرنعطیلی حوزه قم
وقتی این سه مرجع بزرگوار دور هم جمع شدند. آیتالله صدر به ایشان گفت:
«واقعیت این است که حوزه قم با این شرایط به دست ما اداره نمیشود. مرجع اعلی، «آقاسیدابوالحسن اصفهانی»(۱۲۸۴–۱۳۶۵ ق) در نجف هستند و ایشان اجازهشان را پس گرفتهاند و وساطتهایی هم که برای تغییر نظر ایشان انجام شده، مؤثر نبوده است. اگر ما میخواهیم حوزه قم حفظ شود، باید کسی در حد ایشان را بیاوریم تا حوزه ماندگار شود؛ وگرنه نمیتوانیم شهریه قم را تأمین کنیم و حوزه قم تعطیل میشود. من فکر کردم و دیدم کسی که در شأن آیت الله سیدابوالحسن باشد و بتواند حوزه را اداره کند، آیتالله بروجردی است که اکنون در بروجرد است. آقایان هم اگر راه دیگری به نظرشان میرسد بگویند».
اخلاص« آیت الله صدر»موجب آمدن آیت الله بروجردی شد
مرحوم آیتالله حجت نیز گفته بودند: «من آقای بروجردی را میشناسم. و جهات فضل و کمال ایشان را می دانم». سپس فرمودند: «مطلب دیگری هم هست و آن اینکه اگر آیتالله بروجردی بیاید آقایان آذری زبان مرا حفظ میکنند ؛اما جایگاه شما-صدر- و آقای خوانساری، کاملاً ساقط خواهد شد ». مرحوم آیتالله صدر فرمودند: «من درباره حوزه امام زمان صحبت میکنم. این حوزه باید باقی بماند؛ ما چه ارزشی داریم؛ بهجهنم که ما ساقط میشویم!».
آیتالله شبیری زنجانی، این حکایت را درباره خلوص آیتالله صدر نقل میکردند و اینکه این اخلاصهاست که حوزه را نگه داشته است. به هر حال، شالوده دعوت از آیتالله بروجردی برای آمدن به قم، از آن هنگام ریخته شد.
تلاش امام خمینی برای بازگرداندن آیت الله العظمی بروجردی به قم به چه صورت بود؟
آیت الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی(مؤسس حوزه علمیه قم)متولدسال ۱۲۷۶ق-وفات ۱۸ ذیالقعده سال ۱۳۵۵
امام جزء کسانی بود که بسیار تلاش میکردند تا آیتالله بروجردی به قم بیایند و با ایشان ارتباط داشتند. در این زمان حدود هفت سال از رحلت آیتالله حاجشیخ عبدالکریم حائری گذشته بود.
سخت ترین دوران علمای قم نیز در همین دوره (ازرحلت آیتالله حائری تا آمدن آیتالله بروجردی) بود.
ازاینرو، علمای قم تصمیم گرفتند نامهای به آیتالله بروجردی بنویسند و از ایشان برای سفر به قم دعوت کنند. البته ما هنوز به این نامه دست پیدا نکردهایم؛ ولی نامههای متعددی از حضرت امام به آیتالله بروجردی در این زمینه وجود دارد که در یک مورد بسیار خاضعانه نوشته شده است:
«شما وعده فرمودید که در این تاریخ بیایید. انشاءلله امیدوارم به وعده خود عمل کنید و اینجا همه فضلا منتظر هستند».
از محتوای این نامه چنین برمیآید که نامهها و درخواستهای متعددی به آیتالله بروجردی ارسال شده و آمدن ایشان به قم مسلم شده بود و بحث درباره زمان حرکت ایشان بود. ولی آیتالله بروجردی تا پیش از مریضیشان برای سفر به قم اقدام نکردند.
علت پرهیز آیتالله بروجردی از سفر به قم و پذیرش مرجعیت چه بود؟
«آیت الله سید جواد علوی بروجردی» می گوید:بنده دلیل آن را دو چیز میدانم؛ یکی اینکه آقاسیدابوالحسن مرجع اعلی بود و آیتالله بروجردی معتقد بودند تا وقتی کسی در رأس مرجعیت است، باید او را حفظ کرد و نباید مراجع دیگری را در کنار او مطرح کرد تا در مقابل ایشان قرار گیرد. ایشان بهگونهای به آقاسیدابوالحسن احترام میگذاشت که درباره دیگران سابقه نداشت. ایشان چون از وضعیت قم اطلاع داشتند و میدانستند که امکان دارد ایشان را در مقابل آقاسیدابوالحسن قرار دهند، از آمدن به قم ابا داشتند.
نمازجماعت اسیدابوالحسن اصفهانی
دیگر آنکه «مرجعیت علمای ثلاث» نیز در قم جا افتاده بود و وقتی شخصی بالاتر همچون آیتالله بروجردی به آنجا میرفت، طبعاً افراد پایینتر کنار زده میشدند. ازاینرو ایشان نمیخواست نظم موجود در قم را به هم بزند و در این خصوص بسیار اهتمام داشت. ایشان حتی وقتی که در قم بودند، نسبتبه دیگر بزرگان حوزه، مسائل بسیاری را رعایت میکردند. ازاینرو، در خصوص سفر به قم اقدامی نمیکردند. این مسئله هم نشان از تقوای ایشان دارد. حوزهای با طلاب و فضلای فراوان، در فاصلهای نزدیک، به نیاز دارد؛ او هم مرد این حوزه است و مرجعیت و زعامت نیز در همین حوزه شکل میگیرد؛ با این حال، ایشان هیچ رغبتی از خود برای حضور در آنجا نشان نمیدهد. این امر دلالت میکند بر اینکه واقعاً به دنبال مرجعیت و کسب ریاست نبوده است.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:سایت رهبری-لیدر-می نویسد:در فاصله وفات حائری تا مهاجرت بروجردی به قم، ریاست اداره حوزه علمیه قم برعهده سه تن از استادان بزرگ این حوزه قرار گرفت: سیدمحمد حجت کوهکمری، سیدمحمدتقی خوانساری و سیدصدرالدین صدر. گفتنی است که پس از فوت حائری، با توجه به شرایط دشواری که رژیم پهلوی برای حوزه و روحانیان به وجود آورده بود، خاصه اتفاقاتی که در حوزه علمیه مشهد رخ داده بود، بیم آن میرفت که حوزه علمیه قم نیز تعطیل شود؛ در این شرایط بود که این سه تن تصمیم گرفتند با تشریک مساعی حوزه علمیه قم را از این خطر نجات بخشند.پایان توضیحات.
در مورد بیماری آیت الله العظمی بروجردی و آمدن ایشان به قم توضیح دهید.
آقا همچنان از آمدن به قم ابا داشتند که دچار بیماری شدند. وقتی درد و ناراحتی شدید ایشان را فرا میگیرد و در مدتی کوتاه حالت عفونی پیدا میکند وضعشان بسیار وخیم شده و به تب و لرز میافتند و تا اینکه شبانه به سمت تهران حرکت میکنند.
«نذر»آیت الله بروجردی؟
در آن زمان آمبولانس و امکانات مناسبی نبود؛ لذا اتوبوسی را آماده می کنند که آقا بتوانند در آن بخوابند. خود آقا میفرمودند: درد شدیدی داشتم مسکّنهایی به من زدند و من خوابم برد. در مسیر تهران وقتی از خواب بیدار شدم، چشمم به بارگاه حضرت معصومه (س) افتاد. برخی از ایشان نقل میکنند که فرموده بود: من نذر کردم اگر از این کسالت رهایی پیدا کنم، همین جا در قم بمانم و جای دیگری نروم. همچنین نذر کرده بودند بعد از بهبودی سفری برای زیارت آقا علیبنموسی الرضا (ع) مشرف شوند که به نذرشان هم بلافاصله عمل کردند.
آیت الله فیروزآبادی دربیمارستان(مؤسس بیمارستان)بالاسر-ایت الله بروجردی-مریضخانه(بیمارستان)فیروزآبادی
ایشان به مدت دو ماه در بیمارستان فیروزآبادی تهران بستری شدند. در این مدت، تقریباً همه شخصیتهای روحانی و سیاسی از قم و تهران، از شاه گرفته تا دیگران، به عیادت ایشان آمدند در این شرایط، فرصت بسیار خوبی برای کسانی که تقاضا داشتند ایشان به قم بیایند، فراهم شد.
در جریان ورود آیت الله العظمی بروجردی به قم، به غیر از حضرت امام خمینی چه کسانی نقش داشتند؟
در این خصوص، دو نفر در سازماندهی حرکت ایشان به قم نقش اساسی داشتند؛ هرچند مراجع قم، بهویژه آیتالله صدر در سطح بالا تصمیمگیری کرده بودند، اما اقدامات عملی را این دو نفر انجام دادند: یکی امام خمینی از قم بود که مرحوم حاجآقا مرتضی حائری یزدی .
مرحوم آقاسیدمحمد محقق داماد و دیگری مرحوم آقای سیدمحمد بهبهانی از تهران بود.
تفاوت دیدگاه آیت الله سیدمحمد بهبهانی باامام خمینی
نظر امام در خصوص حضور آیتالله بروجردی در قم، بیشتر از جنبه تثبیت بیشتر و تعالی حوزه و حفظ نقش مرجعیت در سیاست های مملکتی بود؛ اما آقای سیدمحمد بهبهانی نظر دیگری داشت. نظر ایشان این بود که بعد از شهریور ۱۳۲۰ و خروج رضاشاه از ایران، شرایط کشور بسیار حساس شده است؛ احزاب شروع به فعالیت کرده بودند؛ حزب توده قویترین حزب شده بود و دانشجویان و مراکز روشنفکری به تفکر چپ گرایش یافته بودند. شاه ضعیف بود و شوروی هم در کنار ما تهدیدی جدی به شمار میرفت. هر روز خبر میرسید که یکی از کشورهای اروپایی، در دامن شوروی افتاده است. چون ایران نیز هم مرز با شوروی است، لذا در معرض خطر بود. ازاینرو نظرشان بر این بود که ایران احتیاج دارد به یک حوزه بسیار قوی که در رأس آن یک شخصیت قوی باشد تا بتواند از عقاید مردم حراست کند و در این صورت، نفوذ اجنبی بسیار مشکل خواهد شد.
رابطه آیت الله بهبهانی بادربارشاه
امام تلاش میکرد طلاب و فضلا را به تهران ببرد و از روحانیون و شخصیتها برای دعوت از آیتالله بروجردی نامه جمع میکرد. آقای بهبهانی هم در تهران همین کار را میکرد. ایشان همیشه با دربار حتی در زمان رضاخان هم رفیق بود و این رفاقت تا سال ۱۳۴۲ ادامه داشت که با آغاز حرکت های انقلابی روحانیت این رفاقت به هم خورد. مرحوم آیت الله بهبهانی در وقایع سال ۱۳۴۲ به دفاع از امام خمینی و تظاهرات مردم برخاست،
نصیری از جانب شاه برای ایشان-بهبهانی- پیغام آورده بود که اعلیحضرت فرمودند؛ دفاع از روحانیت، امام و مردم را رها کن و
ارتشبد نعمت الله نصیری ، رئیس ساواک
ازمخالفت ما دست بردار وگرنه دستور میدهم ریشت را خشک خشک بتراشند – با همین تعبییر – مرحوم آیت الله بهبهانی جواب داده بود: سلام من را به اعلی حضرت برسانید و بگویید که: در ۲۸ مرداد۱۳۳۲ که من باعث شدم سلطنت شما برگردد
مردم آنقدر «تف» به ریش من انداختند که هنوز خشک نشده است، اجازه بدهید خشک بشود بعد بتراشید.
ایشان-بهبهانی- رئیس علمای تهران بود و این طور نبود که چون با دستگاه مرتبط بود، کسی به او اعتنا نکند. با روحانیون ارتباط داشت و علما، همچون آیتالله صدر، برای انجام بسیاری از کارهای خود، به آقای بهبهانی نامه مینوشتند.
آیت الله بهبهانی با امام هم رفاقت داشتند و نمیشد امام به تهران بروند و به دیدار آقای بهبهانی نرود یا برعکس. این دو شخصیت با هم هماهنگ بودند و در طول دو ماه اقامت آیتالله بروجردی در بیمارستان، تمام تلاش خود را به کار بردند تا ایشان را به قم بیاورند و سرانجام موفق شدند.
تمام تنظیمات ورود آیتالله بروجردی به قم را امام خمینی بر عهده داشتند؛ جایگاه امام (س) نیز نزد آیتالله بروجردی بسیار بالا بود؛ بهگونهای امام اصرار داشتند برخی از افرادی که ارتباط نزدیک با دستگاه حکومت داشتند و یا از نظر فکری، دارای نوعی جمود فکری بودند را در اطراف آیتالله بروجردی راه ندهند.
هنگام ورود آیتالله بروجردی به قم، استقبال بسیار بزرگ و گستردهای از ناحیه روحانیون و مردم قم به عمل آمد. تقریباً ساعت پنج بعد از ظهر روز پنجشنبه اوایل سال ۱۳۲۳ بعد از استقبال گسترده مردم وارد حرم شدند. از قضا، در سال ۱۳۴۰ نیز در روز پنجشنبه و تقریباً همین ساعات، در حرم حضرت معصومه ـ سلاماللهعلیها- دفن شدند. این تقارن در نوع خود، جالب توجه است.
ارتباط حضرت امام پس از استقرار آیت الله العظمی بروجردی در قم چگونه بود؟
آیتالله بروجردی پس از ورودشان به قم، تدریس را شروع کردند، علما در درس ایشان حاضر شدند. امام هم خودشان در درس آیتالله بروجردی شرکت کردند و دیگران را برای شرکت در درس ایشان تشویق میکردند.
«حجت الاسلام علی دوانی»مورخ
آیت الله سید محمد جواد علوی طباطبایی بروجردی می گوید:ما ابتدا بنا به سخن آقای« دوانی »گمان میکردیم حضرت امام به درس آیتالله بروجردی احتیاج نداشتند و از باب احترام در درس ایشان شرکت میکرد؛ اما بعداً آقای مهدی حائری یزدی فرمود که امام خمینی هم از درس اصول آیتالله بروجردی استفاده میکرد و مطالب آن را مینوشت.
«آیت مهدی حائری یزدی»(فرزندایت الله شیخ عبدالکریم حائری)که پدرخانم سیدمصطفی خمینی است، در فلسفه شاگرد امام بود و نزد امام اسفار خوانده بود. میگفت: حتی بعدها که امام دیگر درس آیتالله بروجردی نمیآمد؛ از من میخواست که هر هفته نوشتههای خودم را از درس آیتالله بروجردی برای ایشان ببرم. آنجا متوجه شدم که امام تمام درسهای آیتالله بروجردی را تا آن زمان نوشته است و میخواهد نوشتههایش ناقص نشود.
این مطلب را بعد از پیروزی انقلاب به مرحوم حاج احمدآقا خمینی عرض کردم که ظاهراً امام چنین نوشتهای دارند. احمدآقا گفتند: شاید وقتی که ساواک به خانه امام ریختند، از بین رفته باشد.
«حجتالاسلام مسیح بروجردی»، استاد حوزه علمیه و نوه امام خمینی
بعد از فوت حاج احمدآقا، آقای «مسیح بروجردی»، نوه امام (فرزندزهرامصطفوی+محمودبروجردی)به من گفت؛ نوشتهای پیدا کردهایم که احتمال دارد همان باشد که شما میگویید. رفتم و دیدم «نوشتههای امام خمینی در تقریر ، درس آیتالله بروجردی است». آقایان دیگر هم تأیید کردند. در نتیجه قرار شد مؤسسه نشر آثار امام آن را چاپ کند و نهایتاً کتابی چاپ شد که تقریرات درس اصول آیتالله بروجردی به قلم امام در آن هست. این نشان میدهد حضور امام در درس آیتالله بروجردی، حضور استفادهای بوده است و این رویهای است که امام و بزرگان ما داشتهاند و هیچگاه از آموختن ابا نداشتند. افزون بر این، آیتالله بروجردی شاگرد آخوند-خراسانی- بود و مبانی آخوند را میشد از ایشان گرفت.
«حجتالاسلام مسیح بروجردی »می گوید:اعتقاد علمی امام به آیتالله بروجردی بسیار زیاد بود.
آیت الله مرتضی حائری برای من نقل کردند، پس از ورود آیتالله بروجردی به قم، سفری به عتبات رفتم. وقتی حوزه نجف را دیدم، در آنجا ماندم. اقامتم شش هفت ماه طول کشید. امام برای من نامه مینوشت که چرا نمیآیی؟ من هم نوشتم: اینجا حوزه نجف است؛ حوزه هزارساله شیعه و حوزه شیخ طوسی است و میخواهم بمانم.
امام دوباره نامهای به من نوشت که:
شیخ طوسی(آیت الله بروجردی) به قم آمده!
تو در نجف ماندی به حساب اینکه حوزه شیخ طوسی است؛ اما خبر نداری خود شیخ طوسی به قم آمده. زودتر بیا که این توفیق از دستت میرود. من هم برگشتم و بعد دیدم واقعاً همینطور است و تا آن موقع چنین درسی ندیده بودم».
بنابراین، امام خمینی به مراتب علمی آیتالله بروجردی اعتقاد داشتند. به نظر من، بسیاری از مبانی امام در اصول و فقه، برگرفته از آیتالله بروجردی است؛ از جمله در نظریه ولایت فقیه، موضوع علم اصول، و… از مبانی ایشان تأثیر پذیرفته بود.
امام خمینی با سفرآیت الله بروجردی به مشهد مخالف بود
حضرت امام(س) برای حفظ و ارتقای جایگاه اجتماعی آیتالله بروجردی تلاش می کردند؛ آیتالله بروجردی، اولین سالی که به قم آمدند، قصد کردند به نذرشان عمل کنند و به مشهد مشرف شوند. امام خمینی با سفر ایشان مخالف بود؛ چون معتقد بودند آیتالله بروجردی تازه به مرجعیت رسیدهاند و هنوز مردم شهرهای مسیر ایشان را نمیشناسند و ممکن است تجلیل شایسته از ایشان به عمل نیاید. ازاینرو، اصرار داشتند چند سال بعد که شناخته شدند، به مشهد بروند؛ اما آیتالله بروجردی نپذیرفتند و به سفر رفتند. از قضا در همان سفر، تجلیل فوقالعادهای از ایشان به عمل آمد.
آیت الله بروجردی «مُهر»خودرابه امام خمینی داده بود
آیتالله بروجردی در طول مدتی که در قم نبودند، امام را برای اداره کارهاجای خودشان برگزیده بودند و حتی مهر خود را در اختیار امام قرار دادند. یک چنین رابطهای بین این دو بزرگوار برقرار بود.
آیتالله سیدابوالحسن اصفهانی اواخر سال ۱۳۲۴ فوت میکنند
آیتالله بروجردی اوایل سال ۱۳۲۳ شمسی وارد قم میشوند،بنابراین، ورود آیتالله بروجردی به قم، یک سال و اندی با زعامت آقاسیدابوالحسن مصادف بود.
بی پولی دامن آیت الله بروجردی راگرفت
در این مدت، آیتالله بروجردی به کمپولی برمیخورد. یک زمان ایشان چنان بیپول شدند که پدر من میگفت حتی ایشان تصمیم گرفتند که به بروجرد برگردند.
ایشان-پدرم- نقل میکردند من هنوز داماد آیتالله بروجردی نشده بودم و در کوچه اتابکی منزل داشتم. عصر پاییز بود.من وامام-جداگانه-رفتیم منزل آیت الله بروجردی
رفتم منزل آیتالله بروجردی. دیدم روی زمین چمباته زده و سرش روی عصایش بود. سلام کردم. سرشان را بلند کردند و فرمودند سلام علیکم، و دوباره سرشان را روی عصا گذاشتند. در همان هنگام امام خمینی هم آمدند و سلام کردند. آیتالله بروجردی همان گونه به ایشان جواب داد. چند نفر دیگر هم آمدند و همین حالت بود.
امام خمینی از ما دل و جرئت بیشتری داشت. به آیت الله بروجردی گفتند: «آقا! چیزی شما را ناراحت کرده!؟»
تا امام این حرف را زدند، آیتالله بروجردی گویا منفجر شدند، و گفتند: «آقا! شما آمدید من را به قم دعوت کردید و آمدم اینجا؛ اما همان عایداتی که در بروجرد داشتم، در اینجا ندارم. این همه طلبه اینجا هست اما هنوز نمیتوانم کوچکترین کمکی به اینها بکنم. حتی زندگی خود من هم بهسختی میگذرد. من میخواهم نسبتبه بودنم در قم تجدید نظر کنم».
دلداری امام به آیت الله بروجردی
امام گذاشتند آیتالله بروجردی خودش را خالی کند. وقتی سخنان ایشان تمام شد، گفتند: «آقا! آن کسانی که از محضر شما تقاضا کردند به قم بیایید، برای پول شما را نیاوردهاند. اینجا کسی از شما توقع پول ندارد. الآن آیتالله آقاسیدابوالحسن مرجع اعلی هستند.
همیشه این طور بوده که وقتی مرجع بزرگتری بوده است، بزرگان دیگر هم این وضعیت را داشتند. این طبیعی است؛ اما این طور نمیماند و اوضاع بهتر میشود».
از چپ به راست: امام خمینی، شیخ مرتضی حائری، آیتالله انگجی، شهید صدوقی، آیتالله سبحانی، آیتالله مکارم شیرازی، بنیصدر، آیتالله منتظری، آیتالله طاهری اصفهانی
شوخی امام خمینی-دراوج ناراحتی غمبار-آیت الله بروجردی !
سیدجواد:پدر من میگفت: آیتالله بروجردی فرمودند: «من همیشه بروجرد که بودم، در این ایام از سال به فقرا و طلاب زغال می دادم؛ اما امسال نتوانستم حتی زغال خود را تهیه کنم».
زغال را من می آورم!
امام شروع کردند به شوخی و گفتند: «من زغالم را گرفتهام؛ زغالهای خودم را میآورم و تقدیم می کنم». آیتالله بروجردی هم خندیدند و قضیه تمام شد.
آقای فلسفی هم در خاطرات خود نوشتهاند و برای خود من هم نقل کردهاند؛ امام نامهای به آقای بهبهانی مینویسند که شما تجار تهران را جمع کنید و با آنها صحبت کنید که اینجا قم است؛ حوزه علمیه است و آیتالله بروجردی به اینجا آمدهاند. تعهد کنید شهریهای راه بیافتد و حوزه رونقی پیدا کند.
گاهی آیت الله بروجری ازهمشهریشانش برای حوزه قم کمک می گرفت
پدر من میگفت: گاهی آیتالله بروجردی در پرداخت شهریه طلاب به مشکل میخورد؛ پیشکارش حاج احمد را میفرستاد بروجرد، دستگردانیهای شانرا جمع کند تا بتوانند شهریه بدهند.
شیفتگی-دلدادگی- امام خمینی نسبت به آیت الله بروجردی
مرحوم آیت الله سیدمحمدصادق لواسانی، وکیل امام در تهران، نقل میکردند، امام خمینی یک حالت شیفتگی نسبتبه آیتالله بروجردی داشتند و کارهایی میکردند که من در شأن امام نمیدیدم و به ایشان اعتراض میکردم؛ مثلاً یک جا مشاهده کردم وقتی آیتالله بروجردی میخواستند برای نماز بروند، امام عبای ایشان را برداشت، صاف کرد و روی دوش ایشان انداخت؛ یا دیدم هنگام خارج شدن از محفلی، کفشهای ایشان را جلوی پایشان قرار داد. وقتی من اعتراض کردم، امام فرمود: «شما نمیدانید آیتالله بروجردی چه شخصیتی هستند و بودنشان در قم چه ارزشی دارد. اگر میدانستید اعتراض نمیکردید».
آیا در سخنرانیهای حضرت امام هم مطالبی درباره آیتالله بروجردی نقل شده است؟
بله یک سخنرانی از ایشان در اوایل سال ۱۳۴۲ هست که در مقابله با شاه ارائه شده است. شاه در جملهای گفته بود روحانیون مفتخور و… هستند. امام خمینی در این سخنرانی میفرمایند: «حاج شیخ ما (عبدالکریم حائری) مفتخور است که وقتی مُرد، بچههایش نان شب نداشتند بخورند یا آیتالله بروجردی که وقتی فوت شد، چقدر قرض داشت؟» خاطرات زیادی از فضلا و بزرگان حوزه هست که امام(س) در مواضع مختلف به خصوص در زمان حیات آیتالله بروجردی چقدر بر حفظ شئون و حریم ایشان تاکید داشتند. امکان نداشت کسی مطلبی و انتقادی در حضور ایشان از آیت الله بروجردی داشته باشد و ایشان عکس العمل نشان ندهند؟ این رفاقت و همراهی بین امام و آیتالله بروجردی وجود داشت.
ارتباط آیت الله العظمی بروجردی با دستگاه شاه به چه شکلی بود و نظرشان درباره تشکیل حکومت دینی چه بود؟
دراینباره باید بگویم روابط ایشان با شاه، یک روابط خاضعانه نبود؛ نه با شاه رفاقت داشت و نه از او حرفشنوی؛ بلکه در موارد بسیاری، به او تعرض داشت. در قضیه اصلاحات ارضی، آیتالله بروجردی پیغامی کنایهآمیز و تعرضگونه توسط اقبال، نخست وزیر وقت به شاه داده بودند.
اقبال (نخست وزیر)خدمت آیتالله بروجردی رسید و گفت: اعلی حضرت پیغام دادند که تمام ممالک اسلامی همجوار ما اصلاحات ارضی کردند؛ با وجود اینکه اسلامی هم هستند، اما هیچ کس اشکال نگرفته است. چرا شما مخالفید؟!
آیتالله بروجردی در جواب شاه فرمودند:ممالک اسلامی همجوار ما اول جمهوری شدند بعد اصلاحات ارضی کردند.
جواب آیت الله بروجردی هم اساسی بود و هم اعمال قدرت کرد و با وجود آنکه مجلس اصلاحات ارضی را تصویب کرده بود، و مراحل قانونی طی شده بود اما حسب الامر حضرت آیت الله بروجردی به عنوان مرجع تقلید، این مصوبه متوقف میشود. این مطلب در روزنامه های آن زمان مطرح و به این موضوع و جواب ایشان پرداخته شده است.
خود شاه در کتاب انقلاب سفید یا «مأموریت برای وطنم» میگوید: ما تمام کارها را در زمینه اصلاحات ارضی انجام داده بودیم؛ اما با دخالت یک شخصیت غیرمسئول ـ آیتالله بروجردی ـ برخورد کردیم.
روابط آیتالله بروجردی با حکومت، بهگونهای بود که عملاً آنها ملاحظه ایشان را میکردند؛ نه اینکه آیتالله بروجردی ملاحظه آنها را بکند. البته ایشان یک ویژگی داشت و آن اینکه در مقابله با شاه، او را تهدید می کرد که من از قم یا از ایران میروم. و در چند مرحله هم تهدید خود را عملی کرد و مردم درب خانه ایشان جمع شدند و نگذاشتند این اتفاق بیفتد.
آیت الله مقتدایی در همین رابطه تعریف میکردند: به منزل آیت الله بروجردی آمدم، دیدم مردم در کوچه و محله های اطراف تجمع کردند و شعار میدهند «یا اهل یثرب لامقام لکم بها»*
رویه تعاملی آیتالله بروجردی با حکومت، فقط مربوط به حکومت ایران نبود؛ بلکه با کل دستگاههای حکومتی چنین بود.
پس دادن هدیه پادشاه عربستان
برای نمونه، ایشان پادشاه عربستان را به دلیل یک اختلاف عقیدهای به حضور نپذیرفت؛ یا شمشیر امیر کویت را پس داد و فرمود: من از سلاطین هدیه قبول نمیکنم.
فعالیت ها و اقدامات آیت الله العظمی بروجردی در بستر سازی انقلاب اسلامی که توسط شاگردان ایشان و به رهبری حضرت امام شکل گرفت چقدر مؤثر بود؟
آیتالله بروجردی در دوران مرجعیت خود، اقدامات مهمی انجام دادند که در به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی بسیار مؤثر بود. یکی از کارهایی که ایشان بعد از ورود به قم انجام دادند، مسئله تبلیغ بود. ایشان بسیار اصرار داشتند همه طلبههایی که در حوزه هستند، حتی اساتید در هر سطحی که هستند، باید در ماههای رمضان و محرم و صفر به تبلیغ بروند. اگر طلبهای به تبلیغ نمیرفت، واقعاً ناراحت میشدند و اگر کسی میرفت، عجیب تشویق میکردند. ایشان با این کار، ارتباط حوزه با مردم را در تمام نقاط مملکت تأمین کردند.
سخنان امام خمینی در سال۱۳۴۲ چگونه به مردم میرسید؟
رادیو و تلویزیون که در اختیار ایشان نبود. بهوسیله همین طلبهها منتقل میشد. اگر دقت کرده باشید، قیام ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲، در ایام محرم واقع شد؛ هنگامی که طلبهها به مناطق مختلف رفته و زمینهها را فراهم کرده بودند. بنابراین، مشخص میشود آیتالله بروجردی با تربیت افراد، در حال زمینهسازی و فراهم کردن مقدمات بودند؛ شیوهای که نهایتاً به انقلاب ختم شد.
ترغیب وتشویق به نوشتن ومقاله نویسی
همچنین ایشان در زمینه تحقیق و تألیف نیز کسانی را که کتاب مینوشتند فوقالعاده تشویق میکردند و به طلبهها میفرمودند: «کتاب بنویسید و بیان زیبا و نیک و داشته باشید»؛ چنانچه حضرات آیات عظام مکارم شیرازی، سبحانی و نوری همدانی و دیگر بزرگان را که با مجله مکتب اسلام همکاری داشتند به نوشتن مقاله و کتاب تشویق مینمودند و این بزرگواران خاطرات زیادی از حمایتهای آیت الله العظمی بروجردی از چاپ و نشر مجله دارند.
اعزام روحانیون باسوادوخوشفکر بنمایندگی استانها وخارج ازکشور
کار دیگری که ایشان کردند، اعزام افراد موجه حوزوی به مناطق مختلف بود.
مثلاً آیتالله حاج سیداحمد خوانساری را که خودش مرجع تقلید و از شاگردان آقا ضیاء بود، با خواهش و تمنا به تهران فرستاد؛ که حضور ایشان در تهران، منشأ حرکتهای بعدی شد.
البته ایشان وقتی کسی را به جایی میفرستادند، اختیارات و قدرت هم به ایشان میدادند. مثلاً وقتی آیت الله شهید صدوقی را به یزد فرستاده بودند، وقتی بزرگترین تاجر یزد هم خدمت آیت الله بروجردی می آمد و میخواست به ایشان وجوهات بدهد، نمیپذیرفتند و میفرمودند: «ما در شهر شما وکیل گذاشتهایم. برگردید و وجوهات را به وکیل ما در شهر خودتان بدهید.»
حضور این شخصیتها در شهرهای مختلف، بعداً در جریان انقلاب بسیار اثرگذار شدند. بنابراین، اگر با دقت نگاه شود، معلوم میشود آیتالله بروجردی در حال طراحی برای هدفی بود که خودشان در نظر گرفته بودند البته ما نمیدانیم دقیقاً آن هدف چه بود: تربیت افراد، اعزام طلاب به تبلیغ، استقرار شخصیتها در شهرهای دیگر و تأسیس حوزه در آن مناطق و … با کنار هم قرار دادن اینها مشخص میشود طرحی بزرگ در نظر آیتالله بروجردی بوده است.
ایشان حرفشان این بود که من نمیگذارم چند طلبه از روی احساسات، این روند را مختل کنند. باید زیرساختها تکمیل شود، بعد نوبت به مراحل دیگر برسد. با این حال، ایشان جلوی بسیاری از کارهای تحریکآمیز شاه را گرفتند و با عقلانیت و به دور از ایجاد تنش کارها را پیش می بردند؛ برای نمونه، ایشان از تغییر رسمالخط فارسی و نیز ساخت معبد آتشپرستی جلوگیری کردند؛ بدون اینکه تنشی ایجاد شود.
آیتالله بروجردی، به تقویت زیرساختها اقدام کردند؛ یعنی تلاش کردند حوزه جان بگیرد. در نتیجه همین فعالیتها بود که وقتی ایشان رحلت کردند، طبق صورتهایی که به جای مانده است، حوزه علمیهای داشتیم با بیش از هفت هزار طلبه که دوسوم آنها مبلغ و سخنگو بودند و بقیه هم طلاب مبتدی بودند که هنوز به آن مرحله نرسیده بودند.
لطفاً درباره نظریه ولایت فقیه آیتالله بروجردی که اخیراً در استفتائات ایشان هم چاپ شده است، توضیحات مختصری بیان فرمایید. آیا ایشان به تشکیل حکومت توسط ولی فقیه معتقد بودند؟
آیتالله بروجردی معتقد بودند ولایت فقیه در بین فقهای شیعه، یک امر ارتکازی و بدیهی است؛ یعنی چنین نیست که برای نفی یا اثبات آن استدلال کنیم. این ارتکاز برای کسی حاصل میشود که ابواب فقه را یک به یک ببیند و وظایفی را که بر عهده فقیه گذاشته میشود، بسنجد. مثلاً در بحث صغار وظایفی برای فقیه مشخص شده است؛ یا در بحث وقف، وقتی جهت وقف معلوم نیست، فقیه باید آن را مشخص کند؛ یا وقتی پدر به دختر اجازه ازدواج نمیدهد، فقیه باید وارد عمل شود و … ایشان میفرمایند: وقتی وظایف متعددی بر عهده فقیه نهاده میشود، پس فقیه باید شرعاً اختیارات و توانایی داشته باشد که این کار را انجام دهد؛ و این همان ولایت است.
بنابراین، آیتالله بروجردی از همان ابتدا که به قم آمدند، بر مسئله ولایت فقیه تأکید داشتند؛ اما من عقیدهام این است که امام هم نظریه ولایت فقیه را از ایشان گرفتند.
چون یکی از جهاتی که آیتالله بروجردی در نظر امام بسیار اهمیت داشت و بزرگ بود ـ چنانکه پدر من نقل میکرد ـ این بود که امام میگفتند: آیتالله بروجردی مثل بعضی از فقهای ما نیست که دلیل بیاورد و استنباط کند؛ بلکه ایشان روح فقه را ادراک میکند؛ همانند شیخ طوسی. شیخ طوسی فقیهی است که شم فقهی بسیار قویای دارد که تمام فقه را احساس میکند. لذا یکی از شواهدی که امام در مسئله ولایت فقیه میآوردند این بود که آیتالله بروجردی، با چنین استنباطی از فقه و تسلط کامل بر تمام فقه، ولایت فقیه را این گونه تبیین میکند.
امام به قوت و اعتبار علمی آیتالله بروجردی بسیار اعتقاد داشتند؛ چنانکه حاجاحمدآقا، فرزند امام، برای من نقل میکرد وقتی ما نجف بودیم، امام به ما میگفت: اگر میخواهید درس بخوانید و کار کنید، مثل آیتالله بروجردی کار کنید.
آیا از مبانی حضرت آیتالله بروجردی، به ویژه بحث ولایت فقیه ایشان میتوان استفاده کرد وحکومتی بر اساس ولایت فقیه تشکیل داد؟
آن سطحی که آیتالله بروجردی برای ولایت فقیه قائل بودند، فراتر از یک حکومت است. ایشان ولایت فقیه را نسبتبه کل جهان اسلام میدانند و حکومت را بخشی کوچکی از ولایت فقیه میشمرند.
آیتالله بروجردی معتقد بودندولایت فقیه، هرچند عین ولایت ائمه نیست ولی مستند به آن است؛ یعنی ائمه، کار شیعه را در دوران غیبت کبری به دست فقیه دادهاند؛ البته شخص فقیه را تعیین نمیکنند و مثل غیبت صغری نائب خاص ندارند؛ بلکه نیابت عام است و بر اساس معیارهای تعیینشده، نایب عام از میان فقها انتخاب میشود. بر اساس همین معیارها، ایشان آقاسیدابوالحسن را بزرگ میگرفتند؛ چون برای ایشان ولایت قائل بودند و معتقد بودند حرمت ولایت ایشان باید از همه جهت حفظ شود.
واکنش آیت الله بروجردی به خبر«آمدن سیدابوالحسن اصفهانی به ایران»
آیت الله سلطانی برای من نقل می فرمودند؛ که مرحوم سیدابوالحسن اصفهانی مریض شدند. ابتدا میخواستند ایشان را برای معالجه، یا به دلیل هوای خوب لبنان، به آنجا ببرند؛ اما یکدفعه مطرح شد که میخواهند به ایران بیایند. آیتالله صدر و آیتالله حجت جلسهای گذاشتند و گفتند اگر آقاسیدابوالحسن بخواهد به ایران بیاید، باید برایشان کاری کنیم. برخی میگفتند از اراک استقبال کنیم؛ برخی هم میگفتند استقبال از سلفچگان کفایت میکند. آیتالله صدر گفته بودند که در این زمینه باید با آیتالله بروجردی مشورت کنیم. همه خدمت ایشان آمدند و مسئله را با ایشان در میان گذاشتند. آیتالله بروجردی گفتند: هنوز برای ما معلوم نشده است که سید قصد دارند به سمت ایران حرکت کنند؛ اما اگر بنا باشد به ایران بیایند، رفتن ما تا مرز مسلّم است؛ بحث این است که مراسم استقبال را چگونه اداره کنیم و مردم چگونه استقبال کنند. این نشاندهنده تفاوت فکری آیتالله بروجردی با دیگران است. این مسئله از باب ولایتی بود که ایشان برای« آقاسیدابوالحسن اصفهانی» قائل بودند و در نتیجه اعتقاد داشتند در همه جا باید ایشان را تأیید کرد و در مقابلش حرکت نکرد. این نوع ولایت، بیش از حکومت است و حکومت، یکی از شعبههای آن است.
آیت الله سیدمحمدباقر سلطانی طباطبائی(پدرهمسرحاج احمدآقا)
آیت الله جوادعلوی می گوید:آیتالله بروجردی در قضیه فلسطین نیز وارد عمل شدند. جمال عبدالناصر به ایشان نامه نوشت که شاه ایران میخواهد اسرائیل را به رسمیت بشناسد. آیتالله بروجردی عصبانی شدند و جلوی این کار را گرفتند. عبدالناصر در نامه دیگری به ایشان نوشتند: کسانی که از فلسطین آواره شدهاند، اوضاع بسیار بدی دارند. آیتالله بروجردی هم دستور دادند که باید به آوارگان فلسطینی کمک کرد. ولایت فقیه از نظر ایشان، فقط برای شیعیان نبود؛ بلکه سنیها را هم در دایره این ولایت داخل میدانستند.
آیتالله بروجردی حتی در صحبتی که با بعضی از افراد داشتند، میگفتند خیلی دوست داشتند با « پاپ» هم مینشستند و درباره مشترکات اسلام و مسیحیت مذاکره میکردند. ایشان معتقد بودند ما وظیفه داریم معالم اهلبیت (ع) را در سطح دنیا مطرح کنیم. به همین دلیل، نمایندگانی به واشنگتن و دیگر مراکز کشورهای اروپایی فرستادند تا این معالم را عرضه کنند. این یعنی اینکه ایشان نسبت به همه دنیا احساس مسئولیت فقهی دارند.
متأسفانه ایشان بحث ولایت فقیه را مستقلاً مطرح نکردند و دیدگاه ایشان را باید از لابهلای آثار و استفتائاتشان به دست آورد؛ اما در همین مقدار هم مطالب بسیاری هست که جای بررسی و تحقیق زیادی دارد. وسعت مطالبی که در آثار ایشان در این زمینه هست و دلیلی که ایشان احراز میکند قابل تأمل و دقت است. در سفری که مقام معظم رهبری به قم داشتند، دراینباره مسائلی مطرح شد که من خدمتشان تشریح کردم و ایشان خیلی تحسین کردند.
حاصل این گفت و گوی دو ساعته که در بیت آیتالله العظمی بروجردی.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:منبع این مصاحبه سایت جماران بنقل ازحوزه است واما اصلاحاتی رویش انجام گرفته است،که بیشتردرانتخاب تیترهااست وافزودن تصاویروتوضیح.
علت اختلاف امام خمینی با آیت الله بروجردی اززبان نماینده امام درسوریه
واحدی:امام خمینی نسبت به آقای برجرودی ارادت و علاقه داشت منتها آقای بروجردی یک خادمی داشت که بعضی اوقات بدرفتاری داشت حتی من شنیدم امام خمینی گفته بود اگر آقای بروجردی این حاجی احمد(خادم مرحوم بروجردی) را بیرون کند ما حتی برای آقا ظرف آب پر میکنیم. تااین حد! آقای خمینی دارای قلب صافی بودند اما در وقت انتقام از دشمنان خدا هم حسابی شدید انتقام میگرفت.
آیتالله سیّد احمد واحدی جهرمی (متولد ۱۳۱۱ در جهرم)نماینده امام راحل در سوریه و تولیت حرم حضرت سکینه بود/مصاحبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶مشرق
*یا اهل یثرب لامقام لکم بها یعنی چه؟
*یا اهل یثرب لامُقام لکم بها یعنی چه؟
ودرادامه ماجرای « یا اهل یثرب لامُقام لکم بها » را نیز اضافه می کنم:
اولین سخنرانی سخنرانی مهیج امام سجاد(ع)سال ۶۱ هـ ق
مأموریت -نمایندگی- به یک شاعر
کاروان اهل بیت به مدینه نزدیک می شود،..«بشیر بن جَذلَم »می گوید: پس از این که خیمه ها بر پا شد و زنان و کودکان مستقر شدند، علی بن الحسین(ع)به جانب من رو کرده و فرمود: ای بشیر خداوند پدرت را رحمت کند. او شاعربود، آیا تو نیز از شعر بهره ای داری؟
عرض کردم: آری ای فرزند رسول خدا(ص) من هم شاعرم.
امام فرمود: وارد مدینه شو و خبر شهادت حسین (ع) را «بازبان شعر»به مردم مدینه برسان.
بشیر می گوید: پس از فرمان امام، سوار بر اسب شدم و کوچه های مدینه را پشت سر گذاردم تا به مسجد النبی (ص) رسیدم، – آنجا که محل تجمع مؤمنان مدینه بود و مرکز اخبار مهم دینی است، با صدایی آمیخته به گریه و اندوه و فریاد بر آوردم:
یا اهل یثرب لامقام لکم بها
قتل الحسین فادمعی مدرار
الجسم منه بکربلاءمضرج
والراءس منه علی القناءیدار
یعنی؛ ای ساکنان مدینه، جا ندارد-شایسته نیست- که دیگر در مدینه بمانید.
حسین بن علی (ع) کشته شد، پس همه بر این مصیبت بگریید. بدن او در کربلا آغشته در خون.
وسرمطهر او بر فراز نیزه، در چرخش میان شهرها!
بشیر می گوید پس از این اشعار به مردم اعلام کردم که علی بن الحسین(ع) و خاندان او اکنون در کنار شهر مدینه توقف کرده اند و من فرستاده اویم تا این پیام را به شما برسانم و مکان توقف او را به شما بنمایانم.
مردم مدینه با شنیدن این پیام نگران و سراسیمه از شهر خارج شدند.
زنان از شدت مصیبت، با موهای پریشان و نوحه کنان از کوچه های مدینه می گذشتند تا به توقفگاه اهل بیت برسند. هیچ گاه شهر مدینه تا آن اندازه مصیبت زده دیده نشده بود. انبوه مردم مدینه، اطراف خیمه ها حلقه زدند.
زمینه سازی برای سخنرانی امام سجاد(ع)
امام سجاد(ع) از خیمه بیرون آمد در حالی که با دستمالی که در دست داشت، اشکهای چشمش را مدام ازگونه هایش پاک می کرد.
برای امام جایگاه قرار گرفت در حالی که نمی توانست از گریه خودداری کند.
منظره به گونه ای بود که تمامی حاضران در آن جمع متاءثر شده و گریستند.
پس از لختی، امام از مردم خواست تا ساکت شوند.
صدای گریه و سوگواری مردم قدری کاهش یافت. آنگاه امام «خطبه ای خواند»:
«امام زین العابدین»مصائبی که براهل بیت واردشده بودرا با بیان هنرمندانه -احساسی-بیان کرد:
ای مردم! بین ما اهل بیت جدایی انداختند و از شهرها دور نمودند....بدون آنکه گناهی را مرتکب شویم یا عمل ناشایسته ای را انجام دهیم و یا رخنه ای را در اسلام ایجاد کرده باشیم به خدا سوگند که اگر رسول خدای به جای اینکه این جماعت را به حمایت و حراست از ما وصیت می فرمود به قتال و محاربه ی با ما دستور می داد هر آینه بیش از آنچه که تاکنون، نسبت به ما کردند انجام نمی دادند.
امام علیه السلام در میان شور و هیجان شدید مردم که با اشک و آه های سوزناک آنها توأم بود خطابه ی خود را به پایان رساند،
توضیح مجددنگارنده-مدیرسایت:«نکته»
ازچنددلیل میتوان گفت که «ورودکاروان اسیران کربلا به مدینه درسال بعد (۶۲هجری)واقعه کربلا بوده است»
-وبطبع آن « اولین اربعین هم درسال بعد(۶۲هجری) بوده است.
دلائل :عدم حضورحضرت زینب، سلامتی کامل امام سجاد(چون درواقعه کربلا -مریضی سختی که داشته موجب درامان ماندنش شد)،ملحق شدن عده ای غیرازاسُرا،مثل بشیر.و..اطلاعات جامع تردپست دیگر«واقعه حُرِّه»خواهدآمد.
انقلابی که بعداز سخنرانی امام سجادرخ داد
زین العابدین برای اولین بار جنایات هولناک و وحشیگری های حکومت دمشق را بی پرده برای مردم مدینه بیان کرد و دودمان بنی امیه را رسوا نمود؛ هنگامی که خطبه ی امام به پایان رسید «صعصعة بن صوحان »که از یاران با وفای امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام بود به پای خواست و سخنانی ایراد نمود آنگاه کاروان حسینی در میان اشک و آه مردم به شهر مدینه وارد گردیدند.
مدینه آن چنان ماتم زده شده بود که گویا ابری سیاه از مصیب و غم همواره بر آن سایه افکنده است.
روشنگری حضرت زینب وامام سجاد(ع) به بارنشست وانتقام سختی ازقاتلان گرفته شد
قیام مردم مدینه
این سوگواریها و اشک و ناله ها و اولین اثر ظاهر خود را در مدینه نشان داد
زمینه ساز یک انقلاب خونین شد
۲سال بعدبود که مردم آن شهر به رهبری یک فرزندشهید« عبدالله بن حنظله» قیام کردند،
اولین قیام بعداز حادثه کربلا
« واقعه حَرِّه »در ۲۸ ذیحجه سال ۶۳ هجری به رهبری« عبدالله بن حنظله»اتفاق افتاد.
این قیام که به قیام حره، حره واقم، قیام اهل مدینه و... هم معروف است
این انقلاب اگرچه ۴هزارنفرازمردم بپاخواسته مدینه قتل عام شدند ولی «سنگ بنای مبارزه با ظالمان بنی امیه »بود
مرگ یزد درربیع سال ۶۴ هجری درسن۴۰سالگی-دربدمستی «سنکوب»کرد-یا/روی اسب آنقدر کشیده شد درروی زمین که گردنش شکست ومُرد.
سال ۶۵ هـ ق «قیام توابین »به رهبری سلیمان صُردخزاعی
« قیام مختار»در نیمه ربیع الاول سال ۶۶ هجری وحکومت یک سال ونیمش که همه قاتلان وظالمان کربلارابه سزای اعمالش رساند.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:برای اطلاع از«واقعه حره»به این لینک مراجعه کنید: