پیراسته فر

علمی،تحقیقی و تحلیلی

پیراسته فر

علمی،تحقیقی و تحلیلی

زنی که درسال ۸بار زایمان می کند!طلبه آیت الله اصفهانی

زنی که درسال ۸بار زایمان می کند!

درادامه: مروری برزندگی علمی علامه اسیدابوالحسن اصفهانی خواهیم داشت.

طلبه ای که دریک سال ۸بارکمک هزینه نوزادگرفت!

مرجع تقلید آیت‌اللَّه سید ابوالحسن اصفهانى(۱۲۸۴–۱۳۶۵ق)، نسبت به خانواده‌هاى بى‌‏بضاعت خیلى حسّاس بود.

هر یک ازطلاب که صاحب فرزند مى‌‏شد یکصد تومان براى خرج زایمان همسرش به او مى‌‏داد.
یکی ازطلاب که فکرمی کرد ، آقا سنّش زیاد شده و هوش و حواس درستى ندارد و می‌توانم پول بیشتری از او بگیرم.

اعیاد مذهبى که مى‌‏رسید در شلوغى خدمت آقا مى‌رسید و مى‌گفت:

« دیشب خداوند بچه‌‏اى به ما داده است» 

آقا( آیت‌اللَّه سید ابوالحسن اصفهانى) هم صد تومان به او مى‌داد.

آن مرد به دوستانش میگفت: نگفتم آقا توجّه ندارد!(حواسش نیست).

 دوستانش  می گفتند: آقا توجّه دارد(عالم است)،اما براى حفظ آبروى تو تغافل مى‌کند.

بالاخره وقتى براى گرفتن صد تومان دفعه هشتم خدمت آقا رسید.

آقا پول را به او داد و آهسته کنار گوشش فرمود:

« قدر خانمت را داشته باش که در یک سال هشت بار برایت زایمان کرده است!»/راوی،حجت الاسلام قرائتی.


قبر سید ابوالحسن موسوی اصفهانی روبروی ایوان طلای حرم امیرالمومنین علیه السلام-نجف قراردارد.

قبرآیت الله اسیدابوالحسن اصفهانی

داستانی جالب از  آیت‌اللَّه سید ابوالحسن اصفهانى:

یکی از علمای زیدیّه به نام سید بحرالعلوم یمنی وجود حضرت ولی عصر(عج) انکار می‌کرد و با علما و مراجع شیعه آن روز مکاتبه می‌کرد و برای اثبات وجود و حیات آن حضرت برهان می‌خواست،

علمای بزرگوار از کتب اخبار و تواریخ عامه و خاصه اقامه دلیل می‌کردند؛ ولی وی قانع نمی‌شد و می‌ گفت: من هم این کتب را دیده‌ام (قبول ندارم).

تا اینکه برای آیت‌الله اصفهانی نامه نوشت و جواب قاطعی خواست.

 آیت‌الله شیخ محمد شریف رازی«گنجینه دانشمندان» درباره این ماجرا چنین می‌نویسد:

یکی از علمای زیدیّه به نام سید بحرالعلوم یمنی وجود حضرت ولی عصر(عج) انکار می‌کرد و با علما و مراجع شیعه آن روز مکاتبه می‌کرد و برای اثبات وجود و حیات آن حضرت برهان می‌خواست،

علمای بزرگوار از کتب اخبار و تواریخ عامه و خاصه اقامه دلیل می‌کردند؛ ولی وی قانع نمی‌شد و می‌ گفت: من هم این کتب را دیده‌ام (قبول ندارم).

نمازجماعت اسیدابوالحسن اصفهانی

تا اینکه برای آیت‌الله اصفهانی نامه نوشت و جواب قاطعی خواست.

 آیت‌الله شیخ محمد شریف رازی«گنجینه دانشمندان» درباره این ماجرا چنین می‌نویسد:


روزی یک پستچی آمد و یک پاکت نامه به دست سید ابوالحسن داد، ایشان نامه را باز کردند و در داخل آن دو ورقه بود یک ورقه اشعار شخصی سُنی در ردّ اعتقاد به وجود حضرت مهدی(عج) بود که برای صاحب نامه فرستاده بود.

و ورقه دیگر نامه‌ای بود که نویسنده آن درباره اعتقاد شیعه به مهدی(عج) از مرحوم سید دلیل و استدلال خواسته بود.

۳علامه درکنارهم

علامه  سید ابوالحسن اصفهانی(نفروسط)،سمت راست-علامه محمدحسن نجفی معروف به«صاحب جواهر»مؤلف اثرارزشمند-جواهر‌الکلام -چپ(علامه حاج میرزامحمدحسین غروی نائینی،مشهوربه علامه نائینی).

مرحوم سید ابوالحسن نامه را خواندند و خندیدند. سپس آن نامه را به صدای بلند خواندند.

نامه از طرف «بحرالعلوم یمنی» بود وبرای« اثبات وجود امام زمان» درخواست کرده بود.

مرحوم سید ابوالحسن همان وقت جواب نامه او را نوشتند:

«شما به نجف مشرف شوید تا من امام زمان(عج) را به شما نشان بدهم»!

نامه را مُهر کردند و به دامادشان سید جواد اشکوری دادند وگفتند: ببر در پست بینداز.

دو ماه از این قضیه گذشت، شبی بعد از این که سید ابوالحسن در صحن امیرالمؤمنین(ع) نماز مغرب و عشاء را خواندند، یکی از شیوخ عرب به نام شیخ عبدالصّاحب آمد و به ایشان گفت: «بحر العلوم یمنی به نجف آمده است و در محله فلان جا منزل کرده است»،

سید ابوالحسن فرمودند: «باید همین حالا به دیدنش برویم».

ایشان همراه با عده‌ای از علما برای دیدن بحرالعلوم حرکت کردند. دامادهایشان و پسرشان سید علی هم همراهشان بودند، ما هم رفتیم.

 بالاخره وقتی رسیدیم و تعارف به عمل آمد، بحرالعلوم یمنی شروع به صحبت در آن زمینه کرد.

سید ابوالحسن گفت: الآن وقت صحبت کردن نیست، چون من عجله دارم، فردا شب برای شام به منزل ما بیایید تا آنجا با هم صحبت کنیم.

و با هم به منزل بازگشتیم.

فردا شب، بحرالعلوم با پسرش سید ابراهیم به منزل« سید ابوالحسن» آمدند.

پس از صرف شام، سیدابوالحسن، خادمشان را صدا زدند وگفتند: مشهدی حسین! چراغ را روشن کن، می‌خواهیم بیرون برویم.

بعدازخاموشی ، سید ابوالحسن و بحرالعلوم یمنی و فرزندش سید ابراهیم و مشهدی حسین آماده بیرون رفتن شدند.

ما هم خواستیم همراه آنان برویم، اما ایشان فرمودند: «نه هیچ کدامتان نیایید».

هر چهار نفر آنها بیرون رفتند و چون تا برگشتن آن‌ها زمان زیاد گذشت، ما آن شب نفهمیدیم که کجا رفتند.

فردا صبح از سید ابراهیم پسر بحرالعلوم یمنی سؤال کردیم: دیشب کجا رفتید؟

سید ابراهیم خندید و با خوشحالی گفت: «الحمدلله استبصرنا ببرکة الامام السید ابوالحسن»؛ ما به برکت امام سید ابوالحسن شیعه شدیم!

مجدداً پرسیدم: کجا رفتید؟

گفت: «رحنا بالوادی مقام الحجة»؛ در وادی السّلام به مقام حجت(عج) رفتیم.


وقتی به اطراف مقام رسیدیم، سید ابوالحسن چراغ را از خادمشان گرفتند و گفتند: اینجا بنشین تا ما بر گردیم، مشهدی حسین همان جا نشست و ما سه نفر وارد مقام شدیم.

وقتی در فضای مقام داخل شدیم، سید چراغ را زمین گذاشتند و کنار چاه رفتند و وضو گرفتند و داخل مقام شدند و ما بیرون مقام قدم می‌زدیم.

سپس سید ابوالحسن مشغول نماز شدند. پدرم چون معتقد به مذهب شیعه نبود، لبخند می‌زد و می‌خندید. ناگهان صدای صحبت کردن بلند شد.

پدرم با تعجب به من گفت: کسی اینجا نبوده است! آقا با چه کسی صحبت می‌کند؟!

دو سه دقیقه صدای صحبت‌ها را می‌شنیدیم، اما تشخیص نمی‌دادیم که صحبت درباره چیست، هیچ یک از مطالب مشخص نبود.

ناگهان سید صدازد: «بحرالعلوم ! داخل شو».

پدرم داخل شد، من هم خواستم به داخل مقام بروم اما سید فرمود: «نه تو نیا!».

باز به قدر چهار - پنج دقیقه صدای صحبت می‌شنیدم، اما صحبت‌ها را تشخیص نمی‌دادم.

 ناگهان یک نوری که از آفتاب روشن‌تر بود، در مقام حجت تابش کرد و «صیحه پدرم» به صدای عجیبی بلند شد.

پدرم یک صیحه زد و صدایش خاموش شد.

سپس سید ابوالحسن صدازد: سید ابراهیم! بیا پدرت حالش به هم خورده است. آب به صورتش بزن و شانه‌هایش را بمال.

آب به صورتش زدم و شانه‌هایش را مالیدم.

پدرم چشم‌هایش را باز کرد و با صدای بلند گریه می‌کرد.

بی‌اختیار از جا بلند شد و روی قدم‌های سید ابوالحسن افتاد و پاهای سید را می‌بوسید و دور سیّد طواف می‌کرد و می‌گفت: «یا بن رسول الله! یابن رسول الله! یابن رسول الله! التوبة! التوبة! التوبة»!


پس از آن سید ابوالحسن، مذهب شیعه را به او تعلیم دادند

و او(پدرم) شیعه شد و من هم شیعه شدم.

به هر حال این قضیه گذشت و بحرالعلوم هم به یمن بازگشت.

چهار ماه بعد زوّار یمنی به نجف آمدند و پول‌های زیادی برای سید ابوالحسن آوردند، به همراه نامه‌ای که سید بحرالعلوم توسط زوّار به حضور سید فرستاده بود و و از او تشکر و قدردانی کرده بود.

درآن نامه نوشته بود: «از برکت عنایت و هدایت شما تا کنون دو هزار و اندی از مقلّدین من شیعه دوازده امامی شده‌اند».

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:منبع این داستان سایت النهار می باشد بااندکی ویرایش.

« آیت‌الله شیخ محمد شریف رازی» بعداز۲سال بستری شدن دربستربیماری،شب تاسوعای ۱۴۲۱ قمری در سن ۷۹ سالگی درگذشتند،مدفون درقبرستان شیخان قم.

ماجرای جالب ملاقات(نذر)سفیرانگلیس با آیت الله آسیدابوالحسن اصفهانی رادرپُست اینجانب دیگرپیگیرباشید