پیراسته فر

علمی،تحقیقی و تحلیلی

پیراسته فر

علمی،تحقیقی و تحلیلی

تفاوت «تلاوت" باقرائت

فرق «قرائت با تلاوت»چیست؟ 

درادامه به تفاوتهای :تعقل،تفکر،تفقه وتفسیرباتدبرخواهیم پرداخت.

هر «تلاوتى »قرائت هست امّا هر «قرائتى »تلاوت نیست.

«تَلاوَت» به معنای خواندن قرآن و اندیشیدن در معانی آن است. مادّه تلاوت  یک بار در قرآن  آمده، اما مشتقات آن بیش از پنجاه بار به کار رفته است.

الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلَاوَتِهِ أُولَٰئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ ﴿١٢٢بقره﴾

«حق تلاوت درقرآن »چیست؟

توضیح نگارنده-پیراسته فر:درسایت آیت الله مکارم شیرازی درباره «حَقّ تلاوت» اینگونه نوشته اند:حق تلاوت تعبیر پر معنائى است و خط روشنى براى ما در برابر قرآن مجید و کتب آسمانى مشخص مى سازد؛ چرا که مردم در برابر این آیات الهى چند گروهند:

گروه اول: تمام هم وغم شان بر اداى الفاظ و حروف از مخارج آن است آنها دائماً در فکر وقف و وصل و حروف یرملون و شدّ و مدّند و کمترین اهمیتى به محتوا و معنى نمى دهند، چه رسد به عمل کردن به آن، به گفته قرآن اینها همانند حیوانى هستند که کتاب هائى بر او حمل شده باشد «کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً»(۵جمعه)

گروه دوم: علاوه برالفاظ فراتر ، در معانى دقت مى کنند و در ریزه کارى ها و نکات قرآن مى اندیشند و از علوم آن آگاهند اما از عمل خبرى نیست!.

گروه سوم : مؤمنان راستینی هستندکه قرآن را به عنوان یک کتاب عمل، و یک برنامه کامل زندگى پذیرفته اند، خواندن الفاظ و اندیشه در معانى و درک مفاهیم این کتاب بزرگ را مقدمه اى براى عمل مى دانند، و لذا هر زمان قرآن مى خوانند روح تازه اى در کالبد آنها پیدا مى شود(تصمیم و اراده تازه، آمادگى و اعمال تازه)
درادامه این سایت بااستنادبه روایت«دیلمى»ارشادالقلوب جلد ۱ در حدیثى از امام صادق(ع) در تفسیر این آیه مى نویسد: «یُرَتِّلُونَ آیاتِهِ، وَ یَتَفَقَّهُونَ فِیْهِ، وَ یَعْمَلُونَبِأَحْکامِهِ، وَ یَرْجُونَ وَعْدَهُ، وَ یَخافُونَ وَعِیْدَهُ، وَ یَعْتَبِرُونَ بِقَصَصِهِ، وَ یَأْتَمِرُونَ بِأَوامِرِهِ، یَتَناهُونَ عَنْ نَواهِیْهِ، ما هُوَ وَ اللّهِ حِفْظُ آیاتِهِ وَ دَرْسُ حُرُوفِهِ، وَ تَلاوَةُ سُوَرِهِ وَ دَرْسُ أَعْشارِهِ وَ أَخْماسِهِ حَفِظُوا حُرُوفَهُ، وَ أَضاعُوا حُدُودَهُ، وِ إِنَّما تَدَبُّرُ آیاتِهِ وَ الْعَمَلُ بِأحْکامِهِ، قالَ اللّهُ تَعالى کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ مُبارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ»: آیات آن را با دقت بخوانند و حقایق آن را درک کنند و به احکام آن عمل بنمایند، به وعده هاى آن امیدوار، و از وعیدهاى آن ترسان باشند، از داستان هاى آن عبرت گیرند، به اوامرش گردن نهند و نواهى آن را بپذیرند، به خدا سوگند منظور حفظ کردن آیات و خواندن حروف و تلاوت سوره ها و یاد گرفتن اعشار و اخماس(تقسمات) آن نیست. آنها حروف قرآن را حفظ کردند اما حدود آن را ضایع ساختند، منظور تنها این است که در آیات قرآن بیندیشند و به احکامش عمل کنند، چنان که خداوند مى فرماید: این کتابى است پر برکت که ما بر تو نازل کردیم تا در آیاتش تدبر کنند./پایان سایت آیت الله مکارم بااندکی ویرایش.
علامه طباطبایی( المیزان )«حق تلاوت»را آداب تلاوت قرآن دانسته است وچند نکته رامتذکرمی شود:
ترتیل،تفقّه ،عمل به آیات، خوف ورجاء به وعده های قرآن، رعایت اوامرونواهى،پندوعبرت از داستان‏های قرآن .
معلم قرآن(حجت الاسلام قرائتی)نیزبرهمین نکات(مذکور)اشاره دارد.

وَاتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِن کِتَابِ رَبِّکَ ﴿٢٧کهف﴾:ای پیامبر!قرآن رابرای مردم تلاوت کن.

فرق معنایی تلاوت و قرائت: قرائت به معنای خواندن و غالباً خواندن صورت ظاهر آیات است، اما تلاوت هم خواندن صورت ظاهر آیات است و هم در موردی به کار می‌رود که شخص ضمن خواندن کلام الاهی، به معانی و مفاهیم و مصادیق و اوامر و نواهی نیز توجه دارد، چنانکه گویی آیات در همان لحظه بر او نازل می‌شوند./الموسوعة الفقهیه(محمدعلی انصاری شوشتری)، ج ۱۳، ص۲۵۰

هر تلاوتى را«قرائت »می گویند ،امّا هر قرائتى «تلاوت» نیست.

 «تلاوت» چون در مورد قرائت قرآن به کار رود متضمّن این نکته لطیف هست که قارى باید از تعلیمات قرآن پیروى کند./راغب اصفهانی،، مفردات الفاظ القرآن.

در«قرائت»،تنهاچیزی که موردتوجه-شاخص- است رعایت قوائد«تجوید»است.

ترتیل از «رَتَل»، به معنای منظم و استوار کردن آمده‏ است.

 ترتیل از ریشه «رَتَل» به معنی «جمع شدن و هماهنگی و نظام یافتن چیزی بر طریقی مستقیم» است.
تجوید در لغت به معنای « تحسین-حُسن » آمده است- رعایت قواعد،درهنگام قرائت .
تَدبُّرچیست؟

درسایت آیت الله خامنه ای(فارسی)اینگونه نوشته اند:«تدبّر» اصطلاح ویژه‌ای است که وحی قرآنی، آن را برای ژرف‌اندیشی در کل  قرآن به کار برده است و کاربردی جز در قرآن‌شناسی ندارد. در تفاسیر،کلام و اخلاق از واژه تدبّر و مشتقات آن بسیار سخن گفته‌اند، اما در مفهو‌م‌شناسی آن و تفاوتش با تفاسیر مترادف، متوقف مانده‌اند، درحالیکه کناره‌گیری از فهم قرآن و عدم تدبر در آن موجب بی‌ایمانی و دور شدن از منبع وحی الهی است.

این سایت(khamenei.ir)درادامه می نویسد:ماده «دبر» ۴۴ بار و به ۱۱ صورت در قرآن استعمال شده که ۴ مورد آن به تدبر در قرآن برمی‌گردد. توصیه به تدبر در قرآن و دقت در معنای مطاوعی(اثرپذیری) آن نشانگر وجود تدبیر و چینش حکیمانه در قرآن است. ویژگی کلان خداوند در گرو تدبیر ویژه آن است.

نویسنده(آیت الله خامنه ای)،ضمن بررسی معانی «تدبر»درکلام مؤلفان قرانی ،نظرخودرااینگونه بیان می کند:«واژه تدبر» بسیار وسیع‌تر از واژه‌های مترادف چهار‌گانه( تفکر، تعقل، تذکر و تفقه) است ضمن آنکه با این عناصر آمیخته است، در درجات و مراتب بالاتری از آنها قرار دارد.

«تدبر» نفوذ آگاهانه کلام وحی در قلب‌ها و جریان آن در شریان‌های وجود انسانهای پرهیزگار برای ایجاد تحول و خدایی شدن است.

تفکر، تعقل، تفقه، تدبر و تذکر. زیرا طبق آیات ۱۰ تا ۱۴ سوره نحل شناخت خداوند متعال از بدیهات عقلی آغاز و تا مراحل پیچیده بعدی ادامه می‌یابد. برخلاف تفکر و تعقل که جایگاه قلبی برخور‌دارند،یعنی از حوزه عقل عبور کرده و در حوزه قلب آرام می‌گیرند، جایگاه اصلی آن قلب بوده و همواره با ایمان معنوی همراه‌اند. تفکر و تعقل در موضوعی، آنگاه که با صبغه ایمان می‌آمیزند و به عنوان اعتقاد معنوی در قلب می‌نشینند، عبارت تفقه را بر خود می‌گیرند و وقتی که این اعتقاد قلبی و معنوی خود را با تمام وجود در عمل با اعضاء و جوارح انسانی نشان می‌دهد اصطلاحاً «تدبر» گفته می‌شود که بالاترین مراتب شناخت به شمار می‌رود و اما عنصری که همه عناصر و مراحل شناخت ـ حس، عقل، قلب، طبیعت و تاریخ ـ را آسیب‌شناسی نموده و به باز‌اندیشی در فکر و عمل و پویایی دائمی فرا ‌می‌خواند، «تذکر» می‌گویند.

تفاوت تعقل وتفکروتفقه وتفسیرباتدبر

آیت الله خامنه(khamenei.ir)می نویسد:«تدبر» تصرف قلب با نظر در عواقب است ولی «تفکر» تصرف آن در نظر به دلائل است.

«تعقل» چیست؟

«عقل» چیزی است که با آن اندیشیدن، استدلال کردن و آمیزش تصورات و تصدیقات، روی می‌دهد و خوب و بد، خیر و شر و حق و باطل از هم تشخیص داده می‌شود.

»تعقل» در دیدگاه قرآنی یعنی مراجعه به معلومات بدیهی پیشین و آمیختن با قضایای نظری و واقعیات جهان بالا و پائین، برای کشف مجهولات عمیق و پیچیده‌تر، که از آن در فلسفه به عقل‌ بالفعل، تعبیر می‌کنند

عقل چیزی است که با آن اندیشیدن، استدلال کردن و آمیزش تصورات و تصدیقات، روی می‌دهد و خوب و بد، خیر و شر و حق و باطل از هم تشخیص داده می‌شود.

«تفقه» چیست؟

«تفقه»از ریشه فقه به معنای درک عمیق علمی و تخصص یافتن در آن است ،حوزه عمل فقه فراتر از عقل و در حوزه قلب می‌باشد و تفکرات و تعقلاتی است که با خمیر مایه ایمان آمیخته و به اعتقاد معنوی تبدیل می‌شود. بنابراین تفقه یعنی تعقل در مفاهیم شرعی برای درک حقیقت و یقین به آنها.

«تدبر» تفکری عمیق با در ‌نظر گرفتن هماهنگی آیات می‌باشد.

«تفکر» مربوط  به بررسی علل و خصوصیات یک موجود است ولی «تدبر» مربوط به بررسی عواقب و نتایج آن است، «تفکر» پردازش محسوسات دیداری و «تعقل »پردازش محسوسات دیداری و شنیداری و اما«تدبر» پردازش همه مفاهیم قرآنی با آمیزه ایمان است.

تفاوت تدبرباتفسیر

تفسیر نیازمند اجتهاد است، تفسیر مانند تبدیل قانون اساسی به جزئیات و آیین‌نامه‌های اجرایی است(اگر ما قرآن را مانند قانون اساسی در نظر بگیریم). اما تدبر فهمیدن قانون اساسی است. پس تدبر فهم قرآن است و تفسیر استنباط از قرآن است.

در «تدبر» دو مطلب هم‌عرض با هم مقایسه می‌شود و سعی در فهم هماهنگ آنهاست. اما در تفکر، تفسیر و تأویل ،رابطه طولی دو مطلب سنجیده می‌شود نه هماهنگی آنها در عرض یکدیگر،« تدبر» با تأثیر بر قلب و وجود آدمی همراه است ولی «تفسیر» با استدلالات عقلی آمیخته است و با مغز سرو‌کار دارد./پایان مستندات مأخوذه از سایت رهبری،مهر۱۳۹۰.

 امیر المؤمنین(ع)می فرماید : ای مردم! آگاه باشید! خیر در تلاوتی نیست که در آن تدبّر نباشد. بدانید خیر در عبادتی نیست که در آن آگاهی و فهم نباشد.
قرآن کریم؛ مردم، به خصوص صاحبان فکر و اندیشه را به تدبّر و تفکر در آیات، فراخوانده است. آن جا که می‌فرماید:
«کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ مُبارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ»؛ (این قرآن بزرگ) کتابی است مبارک و با برکت و عظیم الشأن که ما آن را به سوی تو فرستادیم تا بندگان من در آیاتش تفکر کنند و بیندیشند و صاحبان عقل متذکر حقایق آن شوند.
«أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ»؛ آیا مردم در قرآن از روی فکر و تدبر نمی‌نگرند (تا بر آنان ثابت شود که آن وحی، خداوند است).

 در تفسیر ترتیل معانی مختلفی گفته اند،ازجمله؛ مکث در آیات(عندالزوم)، با صداى خوب خواندن، به‌طور روشن بیان کردن، خوب ادا کردن حروف و آشنایى با وقف‌هاى آن، و چنان خواندن که دل‌هاى سنگین را بیدار کند./کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج ‏۲.

توضیح نگارنده-پیراسته فر:در بسیاری از احادیث پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(علیهم السلام) بر تلاوت قرآن تأکید شده است: «تلاوت قرآن»، نور و مایه برکت و وسعت روزی است.

فَاقْرَءُوا مَا تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآن ....فَاقْرَءُوا مَا تَیَسَّرَ مِنْهُ ﴿٢٠مُزَّمِّل﴾

رهبرمعظم انقلاب:اُنس با قرآن، خیلی خوب است. هر روزی یک مقدار قرآن بخوانید، ولو نیم صفحه؛ مواظب باشید ترک نشود. قرآن را باز کنید؛(ولو) نیم صفحه، ۲ آیه، (اما)با توجه بخوانید./بیانات در دیدار شرکت‌کنندگان در ششمین همایش ملی نخبگان جوان،۱۲ مهر ۱۳۹۱

توضیح نگارنده-پیراسته فر:تلاوت درکلام رهبرانقلاب

بنده بارها به دوستان سفارش میکنم که قرآن را تلاوت از نوع تفهیم معانی [بخوانید]؛ جوری بخوانید که میخواهید معانی را تفهیم کنید.

رهبرانقلاب برای تبیین قرائت ازنوع تلاوت به مداحی  -خواندن شعرمقایسه می کند:

ما این را در شعرخوانی فارسی خودمان مشاهده میکنیم؛ مدّاح می‌آید می‌ایستد، با صدای خوش شعر میخواند؛ ۲ جور میتواند بخواند:

یک مداح اینطورمی خواند:
۱-هان ای دل عبرت‌بین از دیده نظر کن هان/ایوان مدائن را آئینه‌ی عبرت دان

 میشود  اینجوری هم خواند:
۲-هان ای دل عبرت‌بین! از دیده نظر کن هانایوان مدائن را»، آئینه‌ی عبرت دان.

که درخواندت نوع دوم:تأکیدوتمرکزبه «ایوان مدائن» وعبرتهای آن(مکث روی«ایوان مدائن»)است.

رهبرانقلاب برای فهم بهترمخاطب-تفاوت-رابصورت سئوالی مطرح می کند:این دو جور خواندن مثل هم است؟

پاسخ سئوال مطروحه رااینگونه می دهد:این دو جور خواندن مثل هم نیست. دوّمی این  جوری است که شما روی جملات، روی کلمات، تکیه‌ی مناسب میکنید

رهبرانقلاب  ازقاریان مشهور-مصری-مثال می زند(که نشان ازازدقت نظرو اشراف برسبک خوانش قُرّای معروف است):

این کاری است که مثلاً فرض کنید «شیخ عبدالفتّاح شعشاعی» میکند، «مصطفیٰ اسماعیل» میکند؛ این کار آنها است.

ایشان می فرمایند:حتی  قاریان معروف ومشهورکشورهای عربی نیزبه این  این ریزه کاری هاتوجه لازم ندارند.

رهبرانقلاب:یعنی در میان خواننده‌های قدیمیِ مصری هم، همه این جور نیستند، همه این کار را بلد نیستند یا توجّه ندارند، امّا بعضی‌هایشان میفهمند که چه کار دارند میکنند؛ وقتی که قرآن را میخواند، آنجایی که باید تکیه بکند، تکیه میکند؛ جوری حرف میزند که گویا شما مخاطب کلام خدا قرار میگیرید، دل شما جذب میشود.

توصیه رهبرانقلاب به قاریان قرآن

این معنا(درهنگام قرائت، آنجایی که باید تکیه کرد، تکیه بکنید) بایستی در تلاوتهای ما ، در قرآن خواندن ما در محافل و مجالس وجود داشته باشد./ آیت الله خامنه ای / محفل انس با قرآن کریم۱۶اردیبهشت۱۳۹۸

توضیح نگارنده-پیراسته فر:«شیخ عبدالفتّاح شعشاعی»متولد ۲۱مارس۱۸۹۰(۱ فروردین ۱۲۶۹)

ابراهیم شعشاعی ( فرزند شیخ عبدالفتاح )، می‌گوید که پدرم در تلاوت قرآن متأثر از« احمد ندا »بود.

درقرائت ازنوع تلاوت «شیخ احمدندا»نوشته اند: دریکی ازجلسات قرائت، «شیخ احمدندا» آیه « فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ »﴿آیه٢٤مطففین وانشقاق) را قرائت می کرد ،یکی ازمستمعین بنام «محمد بابلی»(از نوابغ علم موسیقی و الحان) در حالی که به سختی می گریست ، فریاد برمی آورد و پس از آن به مدت یک هفته معتکف شد(ازمردم دوری کرد)،این استادموسیقی می گوید :« اگر شیخ را از عنفوان جوانی نمی شناختم از رجال صوفی و زاهد زمانه می شدم ».

دراحوالات این قاری مشهورنوشته اند: بسیار اتفاق می افتاد،زمانی که از «شیخ احمدنداء»در مراسمی دعوت به عمل می آوردند ، وجهی را که از بابت قرائت به او هدیه می کرند به فقرا و درماندگان می داد.

ازمناعت نفس «شیخ احمدنداء» نقل می کنند که ، در مراسم چهلمین روز درگذشت یکی از اکابر و تجّار بزرگ مصر از او دعوت کردند وایشان هم دعوت رالبیک گفته بودو اما زمانی که یکی از دوستان ، وی را از درگذشت پیرزنی مطلع کرد که تنها وصیتش این بوده « در هنگام تدفینش استاد احمد نداء بر جنازه اش قرآن تلاوت کند» استاد بی درنگ آن مجلس را ترک گفت و به محله فقیر نشین بولاق رفت ودر مراسم تدفین و ختم مرحومه شرکت کردو«قاری مجلس» شد.

وفات:شیخ عبدالفتاح محمودشعشاعی، ۱۱نوامبر ۱۹۶۲(۲۰ آبان ۱۳۴۱) در سن ۷۲ سالگی.

قاری«شیخ احمدندا»(تولد۱۲۳۰مصر -وفات ۱۳۱۱شمسی)۸۱سالگی.

«مصطفیٰ اسماعیل»کیست؟

مصطفی اسماعیل ،متولد۱۷ ژوئن ۱۹۰۵(۲۷ خرداد ۱۲۸۴) قاری قرآن اهل مصر بود که از او به عنوان ملک القراء نام می‌برند.بسیاری در قرائت قرآن از نحوه صوت او تقلید می‌کننددر ، ۵ دی ۱۳۵۷ درگذشت.

«ایوان مدائن» چیست؟ماجرای عبرت

طاق‌ کسری بقایای تالار بزرگ عهد ساسانی در محل تیسفون، عراق امروزی محسوب می‌شود، که جزء کاخ سلطنتی بزرگی، معروف به ایوان کسری بوده‌است، این اثر تاریخی که بلندترین طاق خشتی دست ساخته انسان است ۳۶۵ متر طول و ۲۷۵ مترعرض دارد.

 این ایوان در ۳۵کیلومتری جنوب بغداد، در ساحل شرقی رود دجله واقع شده و بنیانگذار آن را شاپور اول ساسانی می باشد.

محله جنوبی تیسفون موسوم به «اسفانبر» یا اسانبر واقع بود

طاق اصلی این کاخ، بلندترین طاق خشتی ساخته شده به دست انسان است درارتفاع ۳۵ متری، دارای  ۲۵پهنا متر و ۵۰ متر درازایش است.

مدائن در حقیقت همان تیسفون، پایتخت سلسله ساسانی است که با حمله اعراب و تصرف آن به دست آنها، به مدائن تغییر نام یافت.

«فردوسی» در شاهنامه خود پس از اشاره به داستان ساخت این بنای باشکوه، چنین می‌گوید که در برابر ایوان تیسفون، پرده بسیار مجللی آویزان شده بود جواهرنشان که پس از یورش اعراب توسط مهاجمان، قطعه قطعه و میان آنها تقسیم شد.
هنگامی که کاخ تسیفون برپا بود، در روز بار عام، شاهنشاه روی تخت طلای خود می‌نشست و چون تاجی که باید برسر بگذارد، بسیار سنگین بود، آن را به زنجیری از طلا در بالای سر شاهنشاه از بالای طاق، طوری آویزان می‌‌کردند که در بالای سر وی قرار گیرد.
سپس اعیان و طبقات مختلف امپراتوری در بیرون پرده، صف می‌‌کشیدند و طی مراسمی، پرده را کنار می‌‌زدند و شاهنشاه ایران باشکوه و جلال مخصوصی روی تخت خود پدیدار می‌گشت و به طبقات مختلف بار(اجاز) می‌ داد،،بحضورمی پذیرفتند.
شاعر«افضل‌الدّین بدیل بن علی خاقانی» ،متولد۵۲۰ قمری(۵۰۴شمسی ) در شَروان - ۵۹۵ قمری(۵۷۷شمسی )تبریز، ایوان مدائن رامایه عبرت دانسته:
هان! ای دل ِ عبرت‌بین! از دیده عبر کن! هان!/ایوان ِ مدائن را آیینه‌ی عبرت دان!.
یک‌ره زِ لب ِ دجله منزل به مدائن کن/وَ ز دیده دُوُم دجله بر خاک ِ مدائن ران.
خود دجله چنان گرید صد دجله‌ی خون گویی/ک‌از گرمی ِ خوناب‌اش آتش چکد از مژگان.
بینی که لب ِ دجله چون کف به دهان آرد؟/گوئی زِ تَف ِ آه‌اش لب آبله زد چندان.
از آتش ِ حسرت بین بریان جگر ِ دجله/خود آب شنیده‌ستی ک‌آتش کُنَد اَش بریان.
بر دجله گِری نونو! وَ ز دیده زکات‌اش ده/گرچه لب ِ دریا هست از دجله زکات‌اِستان.
گر دجله درآمیزد باد ِ لب و سوز ِ دل/نیمی شود افسرده، نیمی شود آتش‌دان.
تا سلسله‌ی ایوان بگسست مدائن را/در سلسله شد دجله، چون سلسله شد پیچان.
گه‌گه به زبان ِ اشک آواز ده ایوان را/تا بو که به گوش ِ دل پاسخ شنوی ز ایوان.
دندانه‌ی هر قصری پندی دهد اَت نو نو/.پند ِ سر ِ دندانه بشنو زِ بن ِ دندان.
گوید که تو از خاکی، ما خاک تو ایم اکنون/گامی دو سه بر ما نه و اشکی دو سه هم بفشان.
از نوحه‌ی جغدالحق مائیم به درد ِ سر/از دیده گلابی کن، درد ِ سر ِ ما بنشان.
آری! چه عجب داری؟ ک‌اندر چمن ِ گیتی/جغد است پی ِ بلبل؛ نوحه‌ست پی ِ الحان.
ما بارگه ِ دادیم این رفت ستم بر ما/بر قصر ِ ستم‌کاران تا خود چه رسد خذلان.
گوئی که نگون کرده‌ست ایوان ِ فلک‌وش را/حکم ِ فلک ِ گردان؟ یا حکم ِ فلک‌گردان؟.
بر دیده‌ی من خندی ک‌این‌جا زِ چه می‌گرید!/خندند بر آن دیده ک‌این‌جا نشود گریان.
نی زال ِ مدائن کم از پیرزن ِ کوفه/نه حجره‌ی تنگ ِ این کم‌تر زِ تنور ِ آن.
دانی چه؟ مدائن را با کوفه برابر نه!/از سینه تنوری کن وَ ز دیده طلب طوفان.
این است همان ایوان ک‌از نقش ِ رخ ِ مردم/خاک ِ در ِ او بودی دیوار ِ نگارستان.
این است همان درگَه ک‌اورا زِ شهان بودی/دیلم مَلِک ِ بابِل، هندو شه ِ ترکستان.
این است همان صفّه ک‌از هیبت ِ او بردی/بر شیر ِ فلک حمله شیر ِ تن ِ شادروان.
پندار همان عهد است. از دیده‌ی فکرت بین!/در سلسله‌ی درگَه، در کوکبه‌ی میدان.
از اسب پیاده شو، بر نَطع ِ زمین رُخ نه/زیر ِ پی ِ پیل‌اش بین شه‌مات شده نُعمان.
نی! نی! که چو نُعمان بین پیل‌افکن ِ شاهان را/پیلان ِ شب و روز اَش کُشته به پی ِ دوران.
ای بس شه ِ پیل‌افکن ک‌افکند به شه‌پیلی/شطرنجی ِ تقدیر اَش در مات‌گَه ِ حرمان.
مست است زمین. زیرا خورده‌ست به‌جایِ می/در کاس ِ سر ِ هرمز، خون ِ دل ِ نوشروان.
بس پند که بود آن‌گه بر تاج ِ سر اَش پیدا/صد پند ِ نو است اکنون در مغز ِ سر اَش پنهان.
کسری و ترنج ِ زر، پرویز و تره‌ی زرّین/بر باد شده یک‌سر، با خاک شده یک‌سان.
پرویز به هر خوانی زرّین‌تره گستردی/کردی زِ بساط ِ زر، زرّین‌تره را بستان.
پرویز کنون گم شد! زآن گم‌شده کم‌تر گو/زرّین تره کو برخوان؟ رو «کَم تَرَکوا» برخوان.
گفتی که کجا رفتند آن تاج‌وران اینک؟/ز ایشان شکم ِ خاک است آبستن ِ جاویدان.
بس دیر همی‌زاید آبستن ِ خاک، آری/دشوار بود زادن، نطفه ستدن آسان.
خون ِ دل ِ شیرین است آن می که دهد رَزبُن/ز آب و گِل ِ پرویز است آن خُم که نهد دهقان.
چندین تن ِ جبّاران ک‌این خاک فرو خورده‌ست/این گرسنه‌چشم آخر هم سیر نشد ز ایشان.
از خون ِ دل ِ طفلان سرخاب ِ رخ آمیزد/این زال ِ سپید ابرو، وین مام ِ سیه‌پستان.
«خاقانی» ازین درگه دریوزه‌ی عبرت کن/تا از در ِ تو زین‌پس دریوزه کند خاقان.
امروز گر از سلطان رندی طلبد توشه/فردا زِ در ِ رندی توشه طلبد سلطان.
گر زاد ِ ره ِ مکه تحفه‌ست به هر شهری/تو زاد ِ مدائن بَر تحفه ز پی ِ شروان.
هرکس برَد از مکّه سبحه زِ گِل ِ جمره/پس تو ز مدائن بَر سبحه ز گل ِ سلمان.
این بحر ِ بصیرت بین! بی‌شربت از او مگذر/ک‌از شطّ ِ چنین بحری لب‌تشنه شدن نتوان.
اِخوان که زِ راه آیند، آرند ره‌آوردی/این قطعه ره‌آورد است از بهر ِ دل ِ اِخوان.

بنگر که در این قطعه چه سحر همی راند/معتوه ِ مسیحا دل، دیوانه‌یِ عاقل جان.