سفارت امریکادر ۲۵ بهمن ۱۳۵۷توسط چریکهای فدایی تسخیرشده بود واما امام خمینی تأییدنکردندوآنهاازسفارت بیرون رانده شدند...ماجرای ماشاءالله قصاب..درادامه..
چگونگی تسخیر«سفارت امریکا»..
ماجرای تسخیرسفارت امریکا«لانه جاسوسی»اززبان فاتحان
ابراهیم اصغر زاده در سال ۱۳۳۴ درشهرستان خاش از استان سیستان و بلوچستان متولد شد. وی فعال سیاسی اصلاح طلب و نماینده دوره سوم مجلس شورای اسلامیبوده و پس از انقلاب از رهبران دانشجویان پیرو خط امام بود. رازی که تا سالها مخفی ماند و اخیرا افشا گردید این بود که ایده اولیه اشغال سفارت توسط وی داده شده بود.
سفارت آمریکا ازنمای بالا
اصغرزاده در سال ۱۳۵۳ وارد دانشگاه فنی آریامهر سابق وصنعتی شریف فعلی گردید و از فعالان موثرجنبش دانشجویی در این دانشگاه بود، او در انتخابات انجمنهای اسلامیدانشگاه خود رتبه نخست را به دست آورد و بعدها نیز همچنان به فعایتهای دانشجویی خود ادامه داد. اما شاید مورد عجیب در طول فعالیت سیاسی وی این بود که تنها 24 ساعت پس از اتمام دوران نمایندگی اش در مجلس سوم، بازداشت شد.۱۳ آبان بهانه خوبی بود که در تحریریه روزنامه «قانون» پای سخنان او بنشینیم و با هم عصرانهای بخوریم و از روزهایی یاد کنیم که کمتر به آن پرداخته شده است. ناگفتههایی از ماجرای تسخیر سفارت آمریکا در سال ۱۳۵۸ را از زبان اصغرزاده در گفتوگو با «قانون»
پالتو وقیافه زنانه(ابراهیم اصغرزاده)+روسری به سر(ابتکار)
در اوایل انقلاب مواضع دانشجویان نسبت به دولت بازرگان چه بود ؟
خیلی سخت است بخشی از تاریخ آن دوران را پررنگ تر کنیم. نمیخواهم مسئله را بسیار ساختاری ببینم اما واقعیت این است که بازرگان و امام و حزب جمهوری اسلامی یا تمامیگروهها و اشخاص دیگر برای ما یک پس زمینه مشخصی داشتند . این که ما به عنوان جنبش دانشجویی در دانشگاهها از سالهای قبل فعال بودیم و بعدتر هم روی انقلاب تآثیر گذاشتیم و نگرش دانشجویان، یا حداقل دانشجویان انجمنهای اسلامیپر از سوال و پرسش شده بود و برداشت ما این بود که شفافیت وجود ندارد و مردم هنوز در خیابان بودند و به انقلابشان علاقه مند، اما ثباتی هم در جامعه وجود نداشت.
نه امنیت کشور و نه وضعیت حاکم در جامعه ثباتی نداشت، حتی هم اکنون هم با خواندن روزنامههای آن زمان میتوان این عدم ثبات و بههم ریختگی را به خوبی رصد کرد. ما میدانستیم که حکومت شاه را نمیخواستیم اما در عین حال اتفاقات آن روزها هم خوب نبود، فضا آشفته بود. بهم ریختگی چندین استان مرزی کشور هم بر این آشفتگیها اضافه میکرد. اتفاقاتی که در دانشگاهها و بین گروههای چپ و اسلامییا بین خود گروههای چپ میافتاد همگی نشان از آشفتگی بسیار داشت. در این شرایط طبیعی بود که ما به عنوان دانشجویان مسلمان که خود را نزدیک به امام و رهبر انقلاب میدانستیم امنیت اصلی ترین و کانونی ترین نقطه توجه ما باشد و این که چه کنیم فضا تثبیت شود. برای ما در آن زمان تثبیت انقلاب مهم بود و من اعتراف میکنم بسیاری از مواردی که اکنون برای ما خیلی مهم است مثل حقوق بشر و بسیاری از موارد دیگر، آن زمان برای ما اهمیتی نداشت. مانند همین حالا که نگران بازگشت احمدینژاد و تفکرات او هستیم و این که چکار میشود کرد که دستاوردهای انتخابات ۲۴ خرداد حفظ شود و به عقب باز نگردیم .
از سویی من خودم(اصغرزاده) به خاطر دارم که در تابستان سال۱۳۵۸ که در حال طراحی دفتر تحکیم بودیم اخباری میرسید که مقدار زیادی جعبه از کشور در حال خارج شدن است و تصور ما هم از خروج این جعبهها بدون تردید این بود که اسنادی در حال خروج از کشور است . از سویی سفارت آمریکا سفارت مهم و بزرگی در ایران بود. آمریکا قبل از انقلاب ۴۸ هزار نفر نیروی نظامی در کشور داشت و سفارتش از کودتای ۲۸ مرداد به جای سفارت سیاسی به یک سفارت امنیتی تبدیل شده بود. بردن شاه به آمریکا هم فوق العاده برای ما اهمیت داشت و از نظر ما تحقیر آمیز تلقی میشد و حتی افکار عمومیجهان هم این موضوع را بهنوعی توهین تلقی میکرد.
اسناد جدید که توسط« گازیورسکی» منتشر شده میگویند که دولت آمریکا در حال دادن اطلاعات به دولت ایران بوده است یعنی حتی تحرکات ارتش عراق را به ایران گزارش میکرده اما بعد از این اتفاقات دادن این اطلاعات متوقف میشود؟
معتقد نیستم ما زمینه ساز جنگ بوده ایم، دولت عراق پیش از انقلاب همیشه آرزوی داشتن بنادر خلیج فارس را داشته است و اتفاقا آمریکاییها محرک یا زمینهساز نبودند. اینکه اشغال سفارت زمینه ساز شد را به شدت مردود میدانم اما امکان این هست که فرصت طلایی در اختیار عراق گذاشته شده باشد، اما این هم باز مربوط به دانشجویان نیست. تصمیم دانشجویان برای یک اشغال ۴۸ ساعته سفارت و تحصن در آن هم باز نمیتوانست زمینه ساز این تحرکات باشد و انجام یک عملیات اعتراضی دانشجویی موقت ۴۸ ساعته قطعا نمیتوانست این اثر را داشته باشد.
توضیحات مدیریت سایت-پیراسته فر:«گازیوروسکی »کیست؟
مارک جِی گازیوروسکی(متولدمهر ۱۳۳۳) استاد آمریکایی گروه علوم سیاسی دانشگاه ایالتی لوئیزیانا است،وی استاد مدعو در کالج سنت آنتونی دانشگاه آکسفورد و دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران بوده است. گازیوروسکی مولف کتابهای درباره ایران است ویاویراستاری کرده است ازجمله:ویراستاری «دکتر علی مرشدی زاد»کتاب «محمد مصدق و کودتای ۱۹۵۳ در ایران»(تألیف دکترعلی مرشدی زاد) ومؤلف کتاب«سیاست خارجی آمریکا و شاه: ایجاد دولتی وابسته در ایران» به سال ۱۹۹۱ و نیز همکار به همراه نیکی آر. کدی، در ویراستاری کتاب «نه شرقی، نه غربی: ایران، اتحاد شوروی و ایالات متحده» (۱۹۹۰) و مولف مقالات بسیاری در باب سیاست ایران و دموکراسی در جهان سوم بوده است./پایان توضیح مدیریت سایت.
تصمیم اولیه واقعا برای یک اشغال ۴۸ ساعته بود ؟
بله فقط یک اشغال ۴۸ ساعته در نظر دانشجویان بود. ببینید در آن فضایی که ما بودیم و احساس میکردیم مملکت دارد از هم میپاشد و خیلی از شعارهای انقلاب تحقق پیدا نکرده است و دائما اطلاعیه میدادیم و راهپیمایی میگذاشتیم و از سویی دانشجویان انجمنهای اسلامیاز همان روزهای اول بعد از انقلاب وارد دیالوگ با دولت شدند و خود من با آقای بازرگان وارد گفتوگو شدیم و حتی به خاطر ارتباطات با دانشجویان از وضعیت استانها میگفتیم و حتی از ما خواسته شد که در ایام عید سال ۱۳۵۸ به کمک دولت برویم در استانهای مختلف.
گروگانها
جلسات ما با دولت موقت تقریبا از ۲۰ روز بعد آغاز شد. حتی یک بار بنده با خود آقای بازرگان وارد بحث شدم، یادم هست که همان زمان مریم عضدانلو (رجوی) هم در جلسه بود و حتی اصرار آقای بازرگان در زمان تشکیل وزارت جهاد این بود که از اعضای سازمان مجاهدین هم باشند که با مخالفت بنده بحثهایی پیش آمده است و دعواهایی شکل گرفت اما این به هیچ وجه به این معنی نبود که ما با آقای بازرگان که مورد حمایت امام بود گارد داشته باشیم یا بخواهیم وی را ساقط کنیم چرا که بعد از این جلسات بارها امام از مهندس بازرگان حمایت کرد. در اردیبهشت سال ۱۳۵۸ ایده تشکیل جهاد سازندگی توسط همین حلقه دانشجویان با امام مطرح شد.توضیح نگارنده-پیراسته فر:خاطرات یکی ازفاتحان سفارت امریکا-چگونگی تسخیر؟
«مصطفی بازیار»، دانشجوی ورودی ۵۵ دانشگاه شریف در رشته شیمی می گویذ:یک روز قبل از تسخیرسفارت امریکا( شنبه۱۲ آبان ۱۳۵۸)
مهندس «علی زحمتکش»، یکی از بچههای بسیار فعال دانشگاه شریف، تمام مراحل کار را به تفصیل روی تابلو ترسیم کرد و توضیح داد قرار است چه کنیم. بعد هم بچهها را به گروههای ۵ نفری تقسیم کرد و وظایف هر گروه را مشخص کرد.
«بازیار»می گوید:خوب یادم است که «مهندس زحمتکش »چند نکته را تاکید کرد و گفت: اول اینکه منظم و دقیق و طبق برنامه عمل کنید. دوم، فقط شعارهایی مثل لا اله الا الله، الله اکبر، درود بر خمینی و... بدهید و سراغ شعارهایی که دیگران بتوانند از آن سوءاستفاده کنند، نروید.
سوم، خانمها حتماً چادر سر کنند تا بتوانند وسایل لازم مثل« قیچی آهنبُر »برای باز کردن درها و وسایل دفاعی مثل چوب را زیر چادرشان پنهان کنند.
دانشجویان پیرو خط امام از چندین دانشگاه تهران دور هم جمع شدهبودند تا در آزمونی بزرگ شرکت کنند؛ آزمون بصیرت و دشمنشناسی: «دانشجویان پیرو خط امام که قرار شد در ماجرای تسخیر سفارت آمریکا شرکت کنند، حدود ۴۲۰، ۴۳۰نفر بودند که بیش از ۲۰۰نفرشان، دانشجوی دانشگاه شریف بودند. بقیه بچهها هم از دانشگاههای ملی(شهید بهشتی)، تهران و پلیتکنیک(امیرکبیر) بودند و در دانشگاههای خودشان مشابه جلسه توجیهی ما برایشان برگزار شد.
بچههای دانشگاه علم و صنعت را راه ندادیم!
بازیارمی گوید:ما بچههای دانشگاه علم و صنعت را راه ندادیم!
چون آنها میگفتند: امپریالیست، امپریالیست است. اگر میخواهید سفارت آمریکا را بگیرید، باید همزمان «سفارت شوروی» را هم بگیرید.
همین تفاوت دیدگاه باعث شد بچههای هسته مرکزی دفتر تحکیم وحدت آنها را کنار بگذارند. و یکی از نگرانیها هم این بود که نکند آنها بروند ماجرا را لو بدهند.»
نیم ساعته سفارت را تسخیر کردیم!
قرارمان ساعت ۱۰ صبح در خیابان «بهار» بود. حرکت بچهها طبق برنامه پیش رفت و با موفقیت جلوی سفارت آمریکا رسیدیم.
هیچکس از برنامه ما باخبر نبود ،جز «حجت الاسلام موسوی خوئینیها» که روحانی گروه ما بودند.
همان روز ماجرا به طریقی به اطلاع «آیتالله حسن لاهوتی»، فرمانده وقت سپاه هم رسیدهبود. ایشان را در جریان قرار دادهبودند که اینها بچههای خودمان هستند؛ دانشجویان مذهبی و انقلابی پیرو خط امام . نیروهای ضدانقلاب نیستند. آخر، سال قبل و چند روز بعد از پیروزی انقلاب هم، چریکهای فدایی خلق ایران به سفارت آمریکا حمله کردهبودند که مورد تأیید قرار نگرفت و به سرانجام نرسید. این اقدام فقط برای این بود که بدانند این دانشجویان ارتباطی با گروههای ضدانقلاب ندارند. این موضوع، خیلی مهم بود. ما حتی با توجه با اینکه میدانستیم مردم از این گروهکها بدشان میآید، از آقای موسوی خوئینیها خواستهبودیم همراهمان باشند و پیشاپیش ما حرکت کنند که مردم بدانند این جوانانی که دارند به سمت سفارت آمریکا میروند، نیروهای مذهبی و انقلابیاند و ارتباطی به آن گروهکهای ضد انقلاب ندارند.
البته از قضا آقای «موسوی خوئینیها» هم گویا در ترافیک ماندهبودند یا مشکلی پیش آمدهبود که نتوانستند خودشان را به ما برسانند.
لحظات اولیه ورود دانشجویان پیرو خط امام به سفارت آمریکا
خلاصه در مقابل سفارت آمریکا تجمع کردیم. حالا میخواهیم داخل برویم اما درها قفل است و نیروی انتظامی هم دارد طبق وظیفهاش از سفارت محافظت میکند. اینجا، تعدادی از بچهها به طرف اعضای نیروی انتظامی رفتند و همانطور که داشتند خودشان و گروه تجمعکننده را معرفی میکردند که؛ ما خودی هستیم و دشمن نیستیم و...باگفتن «با اجازه شما» آنها را خلع سلاح کردند (با خنده).
در این مرحله بود که آن قیچیهای آهنبُر، گرهگشا شدند. تعدادی از بچهها از دیوار سفارت بالا رفتند و تعدادی دیگر هم با آن قیچیها، قفلها را بریدند و در را باز کردند. به این ترتیب، خیلی سریع، شاید به نیم ساعت هم نرسید که توانستیم وارد سفارت شویم.
رجزخوانی «عباس زریباف»، آمریکاییها را از مخفیگاهشان بیرون کشید.
«بازیار»می گوید:از آنجاکه سفارت آمریکا خیلی وسیع بود، هر گروه از بچهها در یک قسمت سازماندهی شدند. همه بخشهای سفارت را بهراحتی در دست گرفتیم اما در ساختمان اصلی، با اتاقی مواجه شدیم که درهای دولایه داشت. آن درها آنقدر محکم بود که از هر روشی استفاده کردیم، نتوانستیم بازشان کنیم. میدانستیم تمام اسناد و مدارک در همان اتاق است و آمریکاییها دارند آنها را از بین میبرند. یکی دو ساعتی طول کشید و ساعت حدود ۱۲ شدهبود.
اینجا بود که «عباس زریباف» وارد عمل شد. من دقیقاً کنارش ایستادهبودم. او که بچه بسیار زبلی بود، بلندگو را در دستش گرفت و با آن لهجه اصفهانیاش خطاب به آمریکاییها گفت:«اگر در را باز نکنید، اینجا را منفجر میکنیم»
درحالیکه ما هیچ امکاناتی نداشتیم! اما «بلوف» عباس زریباف کار خودش را کرد و آمریکاییها از روی ترس، در را باز کردند.
بچهها تا وارد شدند و دیدند آنها دارند اسناد را با دستگاههای مخصوص، رشتهرشته و پودر میکنند، سریع دستگاهها را از برق کشیدند.
بدینصورت ساعت ۱۳ روز یکشنبه۱۳ آبان ۱۳۵۸(۴نوامبر۱۹۷۹)۱۳ذی الحجه۱۳۹۹ سفارت آمریکا با همه دیپلماتها و کارکنانش به دست دانشجویان پیرو خط امام افتاد./پایان خاطرات«بازیار».
گروگانها
سئوال: تقریبا یک فاصله دو هفته ای وجود دارد، شاه ۳۰ مهر بالاخره وارد آمریکا میشود و شما در دو هفته این طرح را شروع کردید و به اجرا رساندید. طرح دقیقا چه بود؟
ابراهیم اصغرزاده: ایده من سه لایه داشت، ایده اول اینبود که یک زنجیره انسانی دور سفارت بکشیم و این زنجیره انسانی ترکیبی بود از اطلاعیه و بیانیه دادن و بالاخره نشان دادن اعتراض، ایده دوم هم حمله به سفارت بود، حمله به معنی تصرف نبود، به این معنی که سفارت را با سنگ بزنیم و تا بالای دیوار برویم و برگردیم؛ ایده سوم این بود که برویم داخل سفارت و تحصن کنیم. تحصن کردن پیش از این هم در تاریخ ایران نمونه و سابقه داشت و نتیجه میگرفتیم، من این طرحها را با شورای مرکزی مطرح کردم و جلسه گروه۵نفره شورای مرکزی در ساختمانی در میدان انقلاب تشکیل میشد .
من ابتدا پیش از طرح ایده، خبرهایی از آن چه میدانستم و شنیده بودم انتقال دادم از جمله خبری که دو تا از بچههای انقلابی که در فرودگاه مهرآباد شاغل بودند به من داده بودند که جعبههای بسیار بزرگی دارد از طریق مهرآباد به آمریکا منتقل میشود و من این موضوع و چند موضوع و خبر دیگر را به اعضا منتقل کردم و به این نتیجه رسیدیم که سفارت آمریکا در حال انجام اعمال خاصی است و بعد هم موضوع انتقال شاه به آمریکا را مطرح کردیم.
بستهها چه بودند؟
این بستهها از گیتهای دیگری میرفتند و بازرسی نمیشدند و گمرک فرودگاهها به شدت به این قضیه اعتراض داشتند و سفارت آمریکا قبل از انقلاب مقامات ایران را شنود میکرد و توسط پایگاههای جاسوسی در شمال کشور فضای رادار و بیسیم شوروی را چک میکرد و شنود میشد و به هر حال اکثر کشورهای اطراف از این طریق شنود میشدند، هر چند مهمترین دلیلش جلوگیری از افزایش کمونیسم بود و شاه هم به نوعی راضی بود از این جریان اما آمریکاییها دربار را هم شنود میکردند.
پس انتقال شاه تیر خلاص بود برای اشغال سفارت و در هر حال شاید اتفاق میافتاد. در جایی از صحبتهایتان گفتید که ارتباط بسیار خوبی با دولت آقای بازرگان داشتید، آیا هیچ وقت نشد با آقای بازرگان در این رابطه صحبت کنید و این موضوع که به هر حال روابط اطلاعاتی بین آمریکا و ایران وجود دارد؟
دوستی ما به عنوان جنبش دانشجویی با دولت موقت بیشتر مربوط به ماههای اول بود و هر چه جلوتر رفتیم این زاویه بیشتر و راه گفتوگو سد شد. به طوری که در مهر ۱۳۵۸ بین ما و دولت موقت یا طرفداران دولت یک شکافی ایجاد شد اما حقیقتا قصد ما از اشغال سفارت حذف دولت موقت یا حتی حذف لیبرالها هم نبود، ما هیچ مشکلی با دولت بازرگان نداشتیم.
برگردیم به جریان اشغال سفارت، چه اتفاقاتی در جلسه شورای مرکزی افتاد؟
توضیحات مدیریت سایت-پیراسته فر:میردامادی و بی طرف کیستند؟
ابراهیم اصغر زاده، محسن میردامادی و حبیب الله بیطرف، سه دانشجوی فاتح لانه جاسوسی،۳نفرازشورای مرکزی عضو دفتر تحکیم وحدت(۵نفره) بودند.محسن
«محسن میردامادی» نماینده دوره ششم مجلس،رئیس کمسیون امنیت مجلس وازمتحصنین بود، درسوابقش استاندار خوزستان رادرکارنامه دارد وامادر فتنه ۸۸ یکی از بازداشت شدگان بود،درحالیکه ششمین سال حبس خود را می گذراند،درمورخه۴ بهمن ۱۳۹۳ برای شرکت در مراسم تشییع و تدفین پدر همسرش، به مرخصی آمدودر۲۶ خرداد ۱۳۹۴ اززندان آزادشد.
«حبیبالله بیطرف»در فاصله سالهای ۱۳۶۵ تا ۱۳۶۸ استاندار یزد بود. از ابتدای سال ۱۳۶۹ تا پایان سال ۱۳۷۳ به مدت پنج سال، در سمت معاون آموزشی وزارت نیرو فعالیت داشت.
وی از سال ۱۳۷۳ تا ۱۳۷۶ به عنوان مجری طرحهای سد و نیروگاه کارون ۳ و کارون ۴، در وزارت نیرو مشغول به کار بود ، در فاصله سالهای ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۴ برای مدت ۸ سال«وزیرنیرو»(خاتمی)هفتم و هشتم بود...بی طرف برای تصدی وزارت نیرودردولت دوم روحانی (اول شهریور ۱۳۹۶)معرفی شد واما رأی اعتمادنمایندگان راکسب نکرد.
هماکنون بعنوان معاون امور مهندسی، پژوهش و فناوری وزیر نفت ایران و رئیس سازمان نظام مهندسی استان تهران فعالیت میکند. بیطرف فعالیت اجرایی را از سال ۱۳۵۸ با مشارکت در راهاندازی جهاد سازندگی آغاز نمود،تدریس و عضویت در هیئت علمی دانشکده فنی دانشگاه تهران، عضویت در هیئت امنا دانشگاه یزداست ازجمله ازسوابق بیطرف می باشد./پایان توضیحات نگارند-پیراسته فر.
چرا آقای موسویخوئینیها؟
ابراهیم اصغرزاده:«موسوی خوئینیها» در آن زمان نماینده امام در صدا و سیما بود و از سویی با توجه به این که در سالهای قبل از انقلاب بین موسوی خوئینیها و دانشجویان نزدیکی به وجود آمده بود و ایشان در مسجد نیاوران تفسیرهای نوینی از قرآن ارائه میکرد که برداشتهای انقلابی ازآنمیشد بسیار مورد توجه دانشجویان بود،او در گروه ۵ نفره شورای مشورتی ازآنمیشد رای آورده بودند و این خود نشان میدهد ایشان در میان دانشجویان محبوبیت داشته اند.
شما بسیار واضح و روشن به آقای موسوی خوئینیها گفتید قصد تصرف سفارت را دارید ؟
بله، بسیار صریح با ایشان در میان گذاشتیم. به خاطر این که ما یک مشکل داشتیم، مشکل ما توجیه دانشجویان مذهبی و انقلابی بود . آنها معتقد بودند این کار میتواند در مقابل انقلاب قرار بگیرد یا مورد خشم امام واقع شود و عمل خودسرانه ای تعبیر شود و این که اگر دانشجویان مورد خشم امام قرار بگیرند دیگر امکان ادامه فعالیت برای انجمنهای اسلامیدانشجویان ممکن نخواهد بود و اصلا جنبش دانشجویی سرنوشت تراژیکی پیدا خواهد کرد. از سویی به انقلاب کمک کرده بعد از انقلاب هم وارد نهادهای امنیتی و سیاسی شده و بعد با یک حرکت اشتباه مورد سرزنش واقع شود و این موضوع میتوانست کاملا انقطاع ایجاد کند و با این تحلیلها بود که به سراغ موسوی خوئینیها رفتیم.
چند نفر آن زمان در سفارت بودند و اصلا میدانستید که عدهای موفق به ترک سفارت شده اند؟
حدود 150 نفر آن زمان داخل سفارت بودند. ما حدس میزدیم که عده ای از سفارت خارج شده اند و در عین حال برای ما مهم نبود چون ما میخواستیم فقط یک تحصن موقت انجام دهیم و اصلا تصور آن مقاومت را از سوی آنان نمیکردیم و قصد گروگانگیری نداشتیم.
بعدها دانشجویان بازجویی از ایرانیهای مرتبط با این ماجرا یا گروگانها را بر عهده داشتند؟
به هیچ وجه، دانشجویان نه هیچ ایرانی و نه حتی هیچ آمریکایی را بازجویی نکردند. تنها یک سری اطلاعات اولیه از آمریکاییها گرفته شد. به هیچ وجه دانشجویان نقشی در بازجوییهای هیچ شخصی نداشتند.
در آن زمان دادستانی بود و مرحوم آقای علی قدوسی دادستان بودند و آقای حجازی رابط بین دانشجویان و دادستانی بودند. از همان ابتدا پروندههای نظامیدر اختیار بخشهای نظامیقرار گرفت.
اسناد اقتصادی و سیاسی را خودمان بررسی میکردیم و بعدتر که به تکنیک بازسازی اسناد دسترسی پیدا کردیم خودمان اسناد را بازسازی و ترمیم کردیم. در رابطه با پرونده افرادی که با سفارت آمریکا ارتباط داشتند ما هیچ نقشی نداشتیم اما اطلاعات را منتقل میکردیم. یعنی اگر نیروهای امنیتی از ما سوال میکردند که این افراد چه اسم رمزی داشتهاند یا چه ارتباطات و نقشی داشتهاند ما اینها را به صورت خاص فقط در اختیار نهادهای امنیتی قرار میدادیم. افشاگریها در دستور کار ما نبود و این موضوع یکی از کارهای پیچیده دانشجویان بود که اشتباهات زیادی هم در آن رخ داد، من همین جا اعلام میکنم که اگر قرار بر نقد تاریخی آن ۴۴۴ روز باشد راجع به چند نکته از جمله بستن چشمهای گروگانها، افشای بعضی اسناد، طولانی شدن روند گروگانگیری و مذاکره حرف دارم و اینها اشکالاتی بود که تاثیر اقدامات دانشجویان را خنثی کرد. کما این که من از مذاکرات الجزایر و قراردادش دفاع میکنم.
جملهای که با تلاش بسیار بهزاد نبوی در قرار داد قرار گرفت مبنی بر این که «آمریکا (چه از لحاظ سیاسی و چه نظامی) در امور داخلی ایران مداخله ننماید» در تاریخ آمریکا بی سابقه بود.( این که ابرقدرتی بپذیرد در امور داخلی کشور دیگری دخالت میکرده است که حالا بخواهد بپذیرد دیگر مداخله نکند) و این جمله نشان دهنده حقانیت دانشجویان ایرانی بوده است و حقارت آمریکا در این که در امور داخلی ایران دخالت میکرده است و همچنین بندی که به این میپردازد که اتباع آمریکایی نمیتوانند علیه ایرانیها اقامه دعوا کنند.
موضوع امکان ارتباط با آمریکا نبوده است که بارها به وجود آمد، تا پیش از اشغال سفارت بسیاری از حاضران در راس قدرت در جمهوری اسلامیدر آن زمان یا حتی تندروهای مذهبی به این صراحت از دشمنی با آمریکا نمیگفتند اما اشغال سفارت توسط شما باعث شد که خیلیهای دیگر شهامت این را پیدا کنند که بسیار تندتر از همان دانشجویان خط امام که حالا اصلاح طلب هستند در همان مسیر گام بردارند و فضا را در رابطه با این موضوع رادیکال تر هم بکنند و اهرم فشار روی دولتها شوند.
امکان دارد این اثرش باشد، این درست است اما ببینید الان میشود گفت که اقدام آن زمان دانشجویان منجر به رادیکال تر شدن فضا یا موجب حذف لیبرالها از جامعه شد ولی اتفاقی که واقعا افتاد باید دیده شود، من قصد ندارم چون خودم در آن حادثه بوده ام از آن دفاع کنم، من تاریخ را روایت میکنم. برخورد تاریخ هم این است که تکلیف با آمریکا در سال 42 و با صحبتهای امام روشن شد یا در طول انقلاب شعارهای «بعد از شاه نوبت آمریکاست» اصلا ربطی به دانشجویان ندارد.
چریکهای فدایی و مجاهدین خلق و سایر گروههای مسلح هنرشان ترور افسران آمریکایی بود، این که شاه دست نشانده آمریکاییهاست، دولت کودتایی بوده و کودتایی که آمریکاییها انجام دادهاند یا این که ساواک عامل سازمان سیاست مدام در جامعه شنیده میشد. همکاریهای اطلاعاتی شاه و آمریکا اصلا به انقلاب هم ارتباطی پیدا نمیکرد و بسیار روشن بود. من این بخش را میپذیرم که شاید تندرویهایی در بخشهای دیگری به وجود آمد؛ اما این که اصرار کنیم اقدام دانشجویان پیرو خط امام عامل و باعث دشمنی بین ایران و آمریکا بودهاند را به هیچ وجه نمیپذیرم.
۱۶ سال پیش همان دانشجویان پیرو خط امام هسته اصلی جنبش اصلاحات را پایه گذاشتند و همین گروه بودند که به دولت آقای خاتمیکمک کردند تا دیپلماسی جدیدی را پایه گذاری کند، چه کسانی بودند که اتوبوس بازرگانان را در همان برهه در تهران به گلوله بستند؟
پس ۱۶ سال پیش شرایطی فراهم شد.با همین شرایطی که اکنون دولت آقای روحانی جلو میرود، دولت آقای خاتمیمیتوانست رابطه را دوباره برقرار کند تا این همه آسیب ادامه پیدا نکند و تا این حد تحریمها ادامه نیابد و پرونده هم از آژانس به شورای امنیت نرود.
توضیح نگارنده-پیراسته فر:کابینه مهندس مهدی بازرگان:عمردولت موقت ۹ماه نیم بود.
عباس امیرانتظام (سرپرست تشکیلات نخست وزیری و سخنگوی دولت)، سرلشگر قرنی (رئیس ستاد ارتش)، صادق قطب زاده (رئیس رادیو و تلویزیون)، کریم سنجابی(وزیر خارجه)، احمد صدر حاج سید جوادی(وزیر کشور)، مصطفی کتیرائی (وزیر مسکن و شهرسازی)، یوسف طاهری قزوینی(وزیر راه وترابری)، علی اکبر معین فر(وزیر مشاور و رئیس سازمان برنامه و بودجه)، کاظم سامی (وزیر بهداری و بهزیستی)، داریوش فروهر( وزیر کارو امور اجتماعی)، ابراهیم یزدی(معاون نخست وزیر در امور انقلاب)، یدالله سحابی(وزیر مشاور در طرح های انقلاب)، علی اردلان(وزیر دارایی و امور اقتصادی)، اسدالله مبشری(وزیر دادگستری)، عباس تاج(وزیر نیرو)، علی محمد ایزدی(وزیر کشاورزی)، رضا صدر(وزیر بازرگانی)، حسن نزیه(رئیس شرکت نفت)، علی شریعتمداری(وزیر علوم و فرهنگ وهنر)، غلامحسن شکوهی (وزیر آموزش وپرورش)، ناصر میناچی(وزیر اطلاع رسانی و تبلیغات)، دریادار احمدمدنی(وزیر دفاع ملی)، حسن اسلامی(وزیر پست و تلگراف و تلفن)، سپهبد نوروزی (سرپرست شهربانی).
حکم نخست وزیری بازرگان در تاریخ ۱۵ بهمن ۱۳۵۷ در مدرسه علوی تهران قرائت شد،روزبعدازتسخیرلانه جاسوسی(۱۴ آبان۱۳۵۸) استعفا داد./توضیحات نگارنده.
در مورد دولت موقت و نهضت آزادی حرف بسیار است. در مورد افشاگریها، من خودم ایراداتی دارم و در مورد برخورد با دولت موقت هم همین طور . دولت موقت را دانشجویان ساقط نکردند، آن چه وجود داشت مناسبات بین امام و دولت موقت بود و بازرگان باید خودش این رابطه را پیش میبرد. به نظر من حتی بودن دولت موقت بعد از اشغال سفارت بسیار به نفع ایران بود.
آقای موسویخوئینیها با حاج احمد آقا تماس تلفنی برقرار کرد و اطلاع داد که دانشجویان انجمنهای اسلامیهستند و این دانشجویان اقدام به تصرف سفارت آمریکا کردهاند و در اعتراض به آمریکا وارد سفارت شده اند و از مریدان امام هستند. همه این لحظات، لحظات پر اضطرابی برای ما بود که نکند با خشم مواجه شویم یا این که جنبش دانشجویی از این رفتار آسیب ببیند یا برای انقلاب بد شود. حاج احمد آقا پیامیرا از طرف امام برای دانشجویان فرستادند و آن جمله مشهور را میگویند که « جایی که گرفتید، جای بسیار خوبی است و محکم آنجا بایستید و تکان نخورید».
اما همچنان ما تصورمان این نبود که قرار است 48 ساعت تبدیل به 444 روز شود. اما کمیبعدتر مردم در محل سفارت حاضر شدند و بعد حاج احمد آقا وارد سفارت شد و به حادثه رسمیت داده شد و نقطه اوج این ماجرا،سقوط دولت موقت بود.
زمانی که دولت بازرگان سقوط کرد چه احساسی داشتید؟
فهمیدیم ما خودمان شدیم گروگان این گروگان گیری. در آن لحظه فهمیدیم که دیگر ما کارهای نیستیم، دانشجویان خط امام، تحصیل و زندگیشان در گرو حادثه ای بود که در اختیارشان نیست، در حقیقت جامعه و افکار عمومی، رهبری انقلاب و تصمیمهای شخصی همه صاحب منصبان آن زمان داشت این حادثه را به مسیری نامشخص هدایت میکرد. سهم ما در اتفاقات بعد از سقوط دولت موقت متفاوت بود.
چگونه حرکت شما از جنبش اعتراضی موقت دانشجویی به این ماجرای طولانی مدت تبدیل شد؟
ببینید ما نقشی در این ماجرا نداشتیم و معتقد هستم فقط نباید به نقش طرف ایرانی توجه کرد، آمریکا هم در این قضیه نقش داشت. در اسناد مدارکی وجود دارد که صریحا سولیوان تصریح میکند باید از ایرانیها و واکنششان ترسید، یکی از گروگانها بعد از آزادی به کارتر گفته بود که اگر میخواستید شاه را به آمریکا راه بدهید ابتدا باید سفارت خود در ایران را تعطیل میکردید و اینها همه نشان از این داشت که طرف مقابل هم حساسیتهای مردم ایران را نادیده گرفته و به آن توجه نکرده است.
تا روز آخر گروگانگیری شما در سفارت حضور داشتید؟
خیر. حدود دو ماه آخر به دلایلی دیگر حضور نداشتم.
امروز نظر طراح اشغال سفارت آمریکا نسبت به مسائل روز سیاسی کشور چیست؟
در زمان دولت احمدی نژاد اتفاقاتی که افتاد هیچ ربطی به اتفاقات ابتدای انقلاب یا اهداف انقلاب نداشت، متاسفانه یک اجماع همگانی علیه ایران بود. اینکه اولویت آقای روحانی با توجه به تخصصش بخواهد سیاست خارجی و دیپلماسی بین المللی باشد راهکار مناسبی است و هم ایشان میتواند در آن موفق شود اما دیپلماسی ادامه سیاست داخلی است. نمیشود در سیاست داخلی فضا را بست و با مردم محرمانه برخورد کرد. نمیشود جلوی گردش آزاد اطلاعات را گرفت و به جنبشهای اجتماعی بی توجه بود و برای مذاکره برویم. اتفاقی که در دنیا میافتد این است که ژنرالهای دیپلماسی هر کشور نماینده افکار عمومیمردم و جامعه خود هستند و اگر یک دولت پشتوانه اجتماعی اش ضعیف باشد، پای میز مذاکره هم ناچار است امتیاز بدهد و این منجر به ضعفش میشود و این نکته ای است که آقای روحانی باید مدنظر قرار بدهد. /توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر: منبع: روزنامه قانون است واما اصلاحات+افزودن عکس انجام گرفته است.
*****
دانشجویان فاتح لانه جاسوسی اکنون کجا هستند؟
ساعاتی پس از تسخیر کامل سفارت امریکا در عصر روز ۳ آبان چند دانشجوی جوان در یکی از اتاقهای سفارت مقابل خبرنگاران نشستند و پس از آنکه تعدادی از سلاحهای امریکایی را به آنها نشان دادند به قرائت بیانیه اول و دوم تسخیرکنندگان پرداختند. این دانشجویان وقتی در برابر این سؤال قرار گرفتند که نام شما چیست؟ پاسخ دادند: دانشجویان پیرو خط امام و این گونه بود که در تمام نشستهای خبری، سخنرانیها و اعلام مواضع تلویزیونی نامی از این دانشجویان به میان نمیآمد و آنها با عنوان «یکی از دانشجویان خط امام» معرفی میشدند حتی معصومه ابتکار مترجم و سخنگوی انگلیسی زبان نیز در گفتوگو با رسانههای غربی خود را «مری» معرفی میکرد و این گونه به «خواهر مری» معروف شد. دانشجویان شش ماه اول تسخیر را در سفارت امریکا که به آن لقب «لانه جاسوسی» داده بودند به سر بردند. هر کس در سفارت مسئولیتی داشت. ابراهیم اصغرزاده، طراح اصلی تسخیر سفارت امریکا، رضا سیفاللهی، محسن میردامادی، حبیبالله بیطرف و رحیم باطنی شورای مرکزی دانشجویان را تشکیل میدادند. در کنار شورای مرکزی، شورای بازو وجود داشت. گفته میشود علی اصغر زحمتکش، عباس عبدی، سیدمحمد هاشمی اصفهانی، اکبر رفان، محمدرضا خاتمی، محسن امینزاده، رحمان دادمان، شمسالدین وهابی، وفا تابش، محمد نعیمیپور، حسین شیخالاسلام و فروز رجاییفر اعضای این شورا بودند/منبع:جهان نیوز
*****
قبل از این تسخیر گروه های وابسته به شوروی یک سال قبل این سفارتخانه را تسخیرکرده بودند
چگونگی تسخیر سفارت آمریکا در ، ۲۵ بهمن ۱۳۵۷
روایت مشهور و تاریخی از تسخیر سفارت آمریکا در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ توسط دانشجویان خط امام در حالی است که به حادثه تسخیر این سفارت تنها ۳ روز پس از پیروزی انقلاب اسلامی در چهارشنبه، ۲۵ بهمن ۱۳۵۷ آن هم توسط اعضای گروهک چریکهای فدایی خلق کمتر پرداخته شده است.
به گزارش آناج به نقل از صراط؛ یعقوب توکلی، محقق و کارشناس مسائل سیاسی و عباس سلیمی نمین، رئیس پژوهشکده تاریخ معاصر به تشریح ابعاد تسخیر با اول سفارت آمریکا در ایران توسط چریک های فدایی خلق درچهارشنبه، ۲۵ بهمن ۱۳۵۷ و دستور امام خمینی برای خروج تسخیر کنندگان توسط ابراهیم یزدی پرداختند.
روایت مشهور تاریخی از ماجرای اشغال سفارت ایالات متحده آمریکا به این شرح است:
تسخیر سفارت آمریکا در ایران در سال ۱۳۵۸ در حالی رخ داد که تنها ۹ ماه پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، دانشجویان پیرو خط امام با حمله به سفارت آمریکا در خیابان تخت جمشید سابق که بعدها طالقانی نام گرفت آن را تصرف کردند.
تصرف سفارت آمریکا در تهران و به گروگان گرفتن ۶۶ دیپلمات آمریکایی که از ۱۳ آبان ۱۳۵۸ تا ۳۰ دی ۱۳۵۹ ادامه داشت با پذیرش قرارداد الجزایر از سوی دولتهای ایران و آمریکا به پایان رسید و سرانجام گروگانهای آمریکایی در بند دانشجویان آزاد شدند.
در جریان اشغال سفارت، کارمندان سفارت تلاش کردند مدارک و اطلاعات محرمانه را از بین ببرند، اما دانشجویان پیرو خط امام توانستند بخش اعظمی از این اطلاعات را بازیافت کرده و حدود ۷۰ سند محرمانه که نشان دهنده خباثت های دولت آمریکا علیه ملت ایران و فعالیت های مخفی سازمان اطلاعاتی آمریکا در ایران بود را فاش کنند، بعدها امام خمینی از این اقدام دانشجویان به عنوان انقلاب دوم یاد کردند.
اما چند روز قبل میشل ستبون عکاس معروف فرانسوی که سابقه فراوانی در ثبت لحظات تاریخی سالهای ابتدایی پیروزی انقلاب اسلامی داشت در خبرگزاری مهر حضو یافت و در جریان این حضور به برخی حوادث مهم در جریان انقلاب اسلامی پرداخت که از جمله آن تسخیر سفارت آمریکا در ایران بود. میشل ستبون عنوان کرد که به خاطر دارد پس از پیروزی انقلاب اسلامی، سفارت آمریکا در ایران 2 بار تسخیر شد، بار اول توسط کسانی که وی هیچ شناختی از آنها نداشته و نمی دانست چه گروهی هستند و بار دوم دانشجویان پیرو خط امام توانستند سفارت آمریکا را تسخیر کنند.
وی این را هم گفت که از تسخیر سفارت آمریکا برای بار نخست عکاسی کرده ولی زمانی که دانشجویان لانه جاسوسی را تسخیر کردند وی در فرانسه بوده و موفق نشده که تصویری از این واقعه ثبت کند.
به این بهانه با دو تن از کارشناسان تاریخی کشور به گفتگو نشستیم تا ابعاد مختلف این واقعه را مورد بررسی قرار دهیم.
براساس برخی اسناد منتشر شده و کتاب خاطرات برخی دیپلمات های آمریکایی از جمله ویلیام سالیوان، آخرین سفیر آمریکا در ایران، چند ماه قبل از تسخیر لانه جاسوسی توسط دانشجویان، سفارت آمریکا توسط چریک های فدایی خلق ایران (مارکسیست های انقلاب) نیز تسخیر شده بود اما...
صبح روز چهارشنبه، ۲۵ بهمن ۱۳۵۷ یک گروه مسلح از سازمان چریک های فدایی خلق ایران به سفارت آمریکا حمله کرد.
اما«ویلیام سالیوان» سفیر وقت آمریکا با دولت موقت تماس گرفت و از آنها کمک خواست. ترس کارکنان سفارت از این واقعه موجب شد که آنها در اتاق گنبدی شکل مخابره خبر جمع شده و اقدام به از بین بردن اسناد موجود در سفارت کنند.
به رغم آنکه با این اقدام چریک های فدایی خلق، سفارت از کنترل دیپلمات های آمریکایی خارج شد اما دقایقی بعد و گزارش ماجرارابه اطلاع رهبرانقلاب( امام خمینی) رساندند.
امام این اقدام را تایید نکرده و دستور دادند بلافاصله مهاجمان از سفارت خارج شوند.
برای این منظور «ابراهیم یزدی» وزیر امور خارجه دولت موقت موظف شد تا به نمایندگی از دولتش، به این تنش پایان دهد.
پس از گذشت دو ساعت، نیروهای کمیته انقلاب به همراه یزدی وارد درگیری شده و موفق شدند چریکها را به ترک سفارت ترغیب کنند، به این ترتیب در ساعت دوازده ظهر آن روز، کنترل سفارت آمریکا به دست مقامات دولت موقت افتاد. همان روز، روزنامه اطلاعات در صفحه اول خود اینگونه تیتر زد که «سفارت آمریکا سقوط کرد» و در زیر این تیتر نوشت: «سرانجام سفارت آمریکا به تصرف ارتش انقلاب و چریکها درآمد.»
از این رو برای بررسی ابعاد این واقعه مهم تاریخ انقلاب با «یعقوب توکلی» محقق، مورخ، مدرس و کارشناس مسائل سیاسی به گفتگو نشستم تا از چگونگی تسخیر لانه جاسوسی را برای اولین بار و توسط چیریک های فدایی خلق ایران و اینکه چرا امام خمینی تسخیر اول لانه جاسوسی را تایید نکرده اما چند ماه بعد ضمن تایید تسخیر دوم لانه جاسوسی توسط دانشجویان آن را به انقلاب دوم جمهوری اسلامی ایران تعبیر کردند مطلع شویم.
«دکتر یعقوب توکلی »در تبیین این واقعه تاریخی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، گروگانگیری را یکی از منطق های گروه های مبارز سیاسی دانست که آمریکا و اسرائیل به دلیل عملکرد خود در منطقه آن را به راهکار مبارزه برای این گروه ها تبدیل کرده بودند.
مهر: چگونه تسخیر سفارت آمریکا توسط چریک های فدایی خلق اتفاق افتاد.
توکلی: چریک های فدایی خلق بودند که تقریبا اواخر سال ۵۷ (۲۵ بهمن ۱۳۵۷)وارد لانه جاسوسی شده و آنجا را گرفتند، اما به سرعت امام دستور داد که اینها را از سفارت بیرون کنید. در خاطرات آقای سالیوان اشاره شده که گروهی از چیریک های فدایی خلق ایران به سفارت آمریکا حمله کرده و برای چند ساعت آن جا را در تصرف خود قرار دادند. بعد از اطلاع کمیته انقلاب از ماجرای حمله چیریک های فدایی خلق به سفارت آمریکا به دستور امام خمینی، ابراهیم یزدی وزیر امور خارجه دولت موقت و ماشاءالله قصاب که مسئول کمیته انقلاب بود وارد عمل شده و کمک کردند تا تسخیرکنندگان سفارت را از آنجا بیرون کنند.
مهر: ورود کمیته انقلاب به ماجرا موجب مقاومت چیریک های فدایی خلق یا واکنش نشان دادن به آنها نشد.
«دکتر یعقوب توکلی »: البته بعدها و پس از پایان این ماجرا چیریک های فدایی خلق ماشاءالله قصاب را که مسئول کمیته انقلاب بود به شدت مورد حمله قرار گرفت.
سفیر آمریکا در چاپ های اول کتاب خاطراتش، عکس های قصاب را هم منتشر کرده است. خاطرم هست که روزنامه های چپ هم در آن زمان تعدادی از عکس های کسانی را که چیریکی های فدایی خلق را از سفارت بیرون کردند در صفحات خود منتشر کردند.
مهر: چرا امام تسخیر اول لانه جاسوسی را تایید نکردند و بلافاصله بعد از مطلع شدن از این ماجرا دستور خروج را به تسخیر کنندگان دادند.
توکلی: ابومسلم خراسانی برای امام صادق(ع) نامه ای نوشت و گفت حاضرم با شما بیعت کنم. امام صادق (ع) در اتاقی نشسته بودند که کوره ای از آتش در آن روشن بود، امام(ع) نامه را در آتش انداخت و بلافاصله آن را روی دست خود نگه داشت، قاصد ابومسلم خطاب به امام صادق(ع) گفت پاسخ شما چیست؟ امام(ع) فرمودند: پاسخ من همین است؛ به ابومسلم بگو تو نه آدم من هستی، نه در راه من و نه برای من هستی.
وقتی یک عملیات از سوی کسی که آدم شما نیست و تعلقی به شما ندارد، انجام می شود، نشان می دهد که او فقط می خواهد موجی ایجاد کرده و خود از آن موج بهره بگیرد، در زمانی که انقلاب نوپا بود این اقدام باعث می شد که در مسیر انقلاب، بحران ایجاد شود، چنانچه اقدام سازمان چیریکی های فدایی خلق برای قدرت بخشیدن به سازمان چیریکی ها بود.
ممکن نبود چیریکی های فدایی خلق که در کردستان علیه نیروهای ما می جنگیدند و قاعده ترکمن صحرا را برای تجزیه کشور ایجاد می کردند، بخواهند سفارت آمریکا را در مسیر انقلاب تسخیر کنند، قطعا این اقدامات در مسیر منافع انقلاب نبود و این هوشمندی امام خمینی(ره) است که اجازه نداد هر کسی کشور را به سمت بحران ببرد.
سازمان چیریکی های فدایی خلق در آن زمان حتی مساله ارتش خلقی را مطرح کرده بود تا ارتش منحل شود و به واسطه ارتش خلقی کشور را اداره کنیم، اما این ارتش خلقی که آنها ادعا می کردند به این معنی بود که ارتش و نظام کشور بدست چیریکی های خلق بیافتد، وقتی شاخه نظامی یک کشور بدست افراد این چنینی می افتاد، در کشور بحرانآفرینی می شود، به همین خاطر هر چقدر تلاش کردند امام زیر بار منحل کردن ارتش نرفت، این نشاندهنده هوشمندی امام در تشخیص مسائل بود که کاملا هم درست عمل کردند.
مهر: تسخیر چند دو ساعته سفارت آمریکا در آن دوره ناشی از چه بود و چه بازخوردهای بین المللی داشت.
توکلی: مساله گروگانگیری چیزی بود که آمریکا و اسرائیل خودشان برای منطقه به ارمغان آورده بودند، آنها همه راه های مبارزه را برای گروه های سیاسی بخصوص جنبش فلسطین بسته بودند. هیچ راهی برای تظاهرات یا راهپیمایی نبود. با خشونت شدیدی که اسرائیل و آمریکا در منطقه ایجاد کرده بودند تنها یک راه برای گروه های مبارز باقی مانده بود، گروه های مبارز فلسطینی می توانستند یک آمریکایی یا اسرائیلی را گروگان گرفته و به واسطه آن زندانیان خود را آزاد کنند؛ هیچ فرایند حقوقی مبتنی بر عدالتی وجود نداشت. ظلم حداکثری که اسرائیل و غرب در منطقه ایجاد کرده بودند کار را بجایی رساند که هر نیروی انقلابی برای اینکه بتواند حق خود را از دولت آمریکا یا اسرائیل بگیرد تنها به گروگانگیری فکر می کرد، وقتی این شیوه بین گروه های فلسطینی به عنوان یک منطق جا افتاد، این منطق در جاهای دیگر هم بکار گرفته شد.
آمریکا و اسرائیل ادبیات گروگانگیری را به منطق مبارزات سیاسی تبدیل کرد
در حقیقت عملکرد آمریکا و اسرائیل باعث شد که ادبیات گروگانگیری در جریان مبارزات سیاسی به عنوان یک روش جا بیافتد. از طرفی غرب و یهودیان به دلیل اینکه در برابر موضع گروگانگیری نقطه ضعف داشتند، این مساله تحریک بیشتری را برای کسانیکه می خواستند دست به این کار بزنند ایجاد می کرد و یک عامل موثرتری به نظر می رسید از این رو همه گروه هایی که دست به اسلحه بودند یا می خواستند در برابر زورگویی های غرب اقدام موثری انجام دهند، بدون شک یکی از شیوه هایی که به آن فکر می کردند مساله گروگانگیری بود.
این چیزی بود که غرب در ترویج آن در منطقه موثر بود، هر کسی که می خواست به غرب و اسرائیل ضربه بزند چون نمی توانست دست به یک اقدام مسلحانه یا اقدام حقوقی در مجامع بین المللی بزند، به چنین شیوه ای متوصل می شد.
البته اینکه گروگانگیری تبدیل به منطق مبارزه شده بود، حکایت از این داشت که غرب در برابر این مساله آسیبپذیر بود و نسبت به آن واکنش نشان می داد، همین مساله می توانست برای گروه های مبارز تلقی مثبت داشته باشد، از این رو بخش گسترده ای از عملیات های انقلابی، عملیات های گروگانگیری یا شبه گروگانگیری بود.
مهر: در تسخیر اول لانه جاسوسی اسنادی هم از سفارت آمریکا کشف شد؟.
توکلی: چون کمیته بلافاصله وارد عمل شد و چیریکی ها را از سفارت بیرون کرد بنابریان فکر نمی کنم سندی کشف شده باشد.
مهر: تسخیر دوم لانه جاسوسی چرا مورد تایید امام خمینی قرار گرفت و موجب شد که امام آن را به انقلاب دوم تعبیر کنند.
توکلی: وقتی بحث تسخیر دوم سفارت آمریکا مطرح می شود، می توان پی به میزان دخالت های آمریکا در ایران برد، در آن دوره آمریکایی ها به شدت با گروه های مختلف سیاسی ضد انقلاب و تجزیه طلب همکاری کرده و ارتش آزاد ایران با پول سازمان سیاه علیه انقلاب کار می کند، یعنی در کشور شرایطی را ایجاد کردند که از هر جناح دخالت و حضور آمریکایی ها مشهود بود.
در چند ماه اخیر وقتی ماجراهای مصر و محمد مرسی پیش آمد، درک و فهم برخی اتفاقات در دوران انقلاب که ناشی از دخالت های آمریکا بود برایمان راحتتر شد؛ در مصر تعلل دولت مرسی از تجزیه ارتش از عوامل غرب و همراهی آنها با آمریکا باعث شد که انقلاب مردم مصر اگرچه ناقص بود دوباره تصاحب و تبدیل به ضد خود شود.
تسخیر لانه جاسوسی عملا صفحه رادار فرماندهی آمریکا را در ایران سیاه کرد و باعث شد دیدگاه های اطلاعاتی آنها در کشور ما تاریک شد، چون نیروها و شبکه های نظامی خود را از دست دادند.
دولت آمریکا عنوان می کند که بعد از ماجرای تسخیر سفارت با چه دشواری هایی مجبور شد با توسل به برخی سیاستمداران و خبرنگاران خبرکی از داخل ایران بدست بیاورند.
در فیلم «آرگو» علیرغم اینکه در حق ملت ایران بی ادبی های بسیاری انجام شد، اما به خوبی نشان داده شد که در ایران نسبت به دشمن آمریکایی حساسیت وجود دارد، در حقیقت بعد از تسخیر لانه جاسوسی، ایران دیگر ایالت آمریکا محسوب نبود و مستقل شد.
وقتی سفارت آمریکا در ایران تعطیل و شبکه راداری آمریکا برای مبارزه با انقلاب سیاه شد، آنها دیگر نتوانستند اهداف خود را بخوبی مدیریت کنند، از این رو عرصه را به میدان دیگری بردند که البته این عرصه دیگر خطری برای اصل انقلاب محسوب نشد.
مهر: پس به اعتقاد شما تسخیر دوم لانه جاسوسی چون شبکه ارتباطی آمریکا را از ایران قطع کرد مورد تایید امام قرار گرفت.
توکلی: در حقیقت در انقلاب اول محمدرضا به عنوان مزدور از کشور بیرون شد و در انقلاب دوم نقطه نفوذ آمریکا در ایران کور شد، یعنی اول نوکر و بعد ارباب از کشور بیرون شدند؛ در جریان تسخیر دوم لانه جاسوسی، امام آمریکا را از منطقه بیرون کرد، وقتی آمریکا از منطقه بیرون شد، اسرائیل نیز در جنوب لبنان علی رغم قدرت گسترده دیگر بلاپشتوانه شد.
از دیگر سو دکتر عباس سلیمی نمین رئیس دفتر مطالعات و تدوین تاریخ معاص ایران نیز در تببین ابعاد این حادثه تاریخی بر اقدامات آمریکا و اسرائیل در منطقه و تاثیر آن بر گروه های مبارز سیاسی نسبت به گروگانگیری و توجه به این امر به این عنوان یک منطق بر مبارزات خود تاکید کرد.
مهر: چرا در وقایع تاریخی پس ار انقلاب کمتر به تسخیر سفارت آمریکا قبل از اینکه توسط دانشجویان تسخیر شود پرداخته شده است.
سلیمی نمین: این رخداد در همه آثاری که راجع به تحرکات سفارت آمریکا بعد از انقلاب منتشر شده مورد اشاره قرار گرفت است. چریکی های فدایی خلق چند روز بعد از پیروزی انقلاب اسلامی یعنی در اواخر سال 57 در یک اقدام غافلگیرانه وارد سفارت آمریکا شده و بلافاصله دولت موقت با رجوع به سفارت با رهبری ابراهیم یزدی کسانی را که وارد سفارت شده بودند را بیرون کردند و از آن به بعد کمیته ای در سفارت ایجاد کردند که این کمیته سفارت را محافظت می کرد.
از آنجایی که جریان چریک های فدایی خلق یک جریان وابسته به بیگانه بود نه پایگاه اجتماعی داشت و نه مورد حمایت قرار می گرفت ضمن اینکه در آن مقطع مشخص نبود که سفارت آمریکا چه موضعی را در قبال حرکت ملت ایران دنبال خواهد کرد.
مهر: چرا تسخیر لانه جاسوسی برای بار دوم و توسط دانشجویان مورد حمایت مردم قرار گرفت اما تسخیر سفارت برای بار اول چندان مورد توجه قرار نگرفت.
سلیمی نمین: حرکت دانشجویان که مورد حمایت مردم قرار گرفت برای زمانی است که عامه مردم و اهل سیاست به این جمع بندی رسیده بود که سفارت آمریکا در ایجاد اغتشاش، تجزیه و مسائل این چنینی نقش محوری دارد، گرچه سندی برای اثبات این برداشت خود نداشتند اما متوجه این مسئله بودند که گروههایی که در کردستان، سیستان و بلوچستان، خوزستان و آذربایجان دست به حرکت های ضد منافع ملی می زنند از یک مرکزی حمایت می شوند و یک کانون قدرت آنها را تغذیه می کند.
گرچه گروههای چپ گرا مانند کردهای کومله که ترور و اقدامات ضد انسانی را اولویت کارهای خود قرار می دادند اما ماهیت غربگرا داشتند یعنی حرکت های عوام فریبانه را تحت گرایش به چپ و زیر لوای چپگرایی و در جهت منافع آمریکا دنبال می کردند.
اخلال گری آمریکا برای انجام کودتا در اذهان ملت خودنمایی می کرد
امام خمینی گفت اینها چپ آمریکایی هستند، جامعه هم این را پذیرفت. البته در تاریخ سایر ملت ها نیز این مسئله صادق است، در شیلی هم جریانات این چنینی را شکل دادند تا از طریق آن کودتا انجام دهند بنابراین در ذهن ملت ها این مسئله که آمریکا در تمام دنیا ایجاد اخلال کرده تا کودتا کند خودنمایی می کرد.
در جریان ملی شدن صنعت نفت حزب توده گرایش نزدیک به شوروی داشت اما انگلیسی ها توانستند از آن استفاده کرده و عناصری با عنوان چپ بسازند تا با توهین به مقدسات و برخی اقدامات دیگر موجب وحشت ملت ایران شود که مبادا روس ها بر ایران حاکم شوند، آنها این کار را برای ترس جامعه ایران انجام دادند تا از ادامه مبارزه ملت ایران علیه انگلیس جلوگیری کنند به همین دلیل حرکت چریک های فدایی خلق نمی توانست از حمایت ملت ایران برخوردار باشد.
بسیاری تصور می کردند ملت ایران آمریکایی ها را از کشور بیرون کردند و این کار باعث ندامت آمریکا خواهد بود بنابراین اقدامات ضد ایرانی خود را دنبال نخواهد کرد ولی وقتی دیدند سفارت آمریکا همچنان به اقدامات خود ادامه می دهد از تسخیر لانه جاسوسی توسط دانشجویان حمایت کردند.
مهر: در مدت زمانی که چریک های فدایی خلق در سفارت بودند اسنادی هم از آنجا کشف شد.
سلیمی نمین: این اقدام بیشتر از دو ساعت دوام نداشت از آنجا که چند روز بیشتر از پیروزی انقلاب نگذشته بود برخی تصور می کردند این کار را وابستگان به یک قدرت بیگانه انجام دادند تا بهانه و انگیزه لازم را برای کودتا به آمریکایی ها بدهند ضمن اینکه حرکتی که بیگانگان در آن حضور دارند به طور حتم نزد ملت ایران به عنوان یک حرکت علیه مصالح ملت تشخیص داده می شود.
اگر چریک های فدایی خلق موفق می شدند اسنادی را از سفارت خارج کنند این باعث می شد که روس ها بر ملت تسلط پیدا کنند. چنانچه در جریان نهضت ملی شدن صنعت نفت، مظفر بقایی به همراه اردشیر زاهدی به محل نگهداری اسناد مرکز ملی نفت رفته و این اسناد را از آنجا بیرون آورده اند اما تمام اسناد این مرکز را در خدمت ملت ایران قرار ندادند، بقایی یک عنصر وابسته به آمریکا بود اگر چه برخی اسناد را در اختیار مصدق قرار داد و برخی هم بعدها به صورت کتاب منتشر شد اما اسنادی که مشخص می کرد چه کسانی از تاراج اموال ملت حقوق و مزایا دریافت می کنند به طور کامل مشخص نشد.
تسخیر سفارت آمریکا توسط چریک های فدایی خلق اشراف شوروی را بر معادلات ایران بیشتر می کرد
تسخیر سفارت آمریکا توسط چریک های فدایی خلق می توانست اشراف شوروی را بر معادلات ایران بیشتر کند. بنابراین هیچ سندی در جریان این اقدام از سفارت آمریکا خارج نشد چون در همان دقایقی اولیه نیروهای وابسته به کمیته انقلاب وارد سفارت شده و ضمن درگیری با تسخیر کنندگان لانه جاسوسی، آنها را از سفارت بیرون کردند.
مهر: نقش ماشاا... قصاب بعد از این جریانات چه بود.
سلیمی نمین: «ماشاءالله قصاب» بعد از تسخیر سفارت آمریکا توسط چریک ها فدایی خلق از سوی ابراهیم یزدی به عنوان رئیس کمیته مستقر در سفارت منصوب شد. وی اقدامات بسیاری انجام داد تا آمریکایی ها اسناد بسیاری را از کشور خارج کنند و باعث شد که بعدها آمریکایی ها به کمک امین اعتزام اسناد بسیاری را تحت پوشش این کمیته از کشور خارج کردند.
ماشاءالله قصاب در حال آغوش گرفتن چارلز ناس، مسئول اداره امنیت سفارتخانه آمریکا در تهران
سلیمی نمین: طبیعی بود که امام و ملت نسبت به این اتفاق حساسیت شدیدی داشته باشند چرا که ملت ایران همواره معتقد است ما با هر بیگانه ای، بیگانه هستیم، فرقی نمی کند که بیگانه آمریکا باشد یا شوروی؛ قطعا فعال بودن وابستگان شوروی را هم علیه منافع خود می پنداشتند.
***
آقای شیخالاسلام! شما هم جزو دانشجویانی بودید که وارد سفارت شدید یا بعدا به آنها اضافه شدید؟
بعدازظهر بود که یکی از دوستان خارج از کشورمان که آن زمان در ایران بود، با من تماس گرفت و گفت این اتفاق افتاده است و دانشجویان کسی را میخواهند که زبان خارجی بداند و بتوانند با گروگانها حرف بزند. من هم سوابق روشنی داشتم، مدتی را خارج از کشور در انجمن اسلامی آمریکا، اروپا و کانادا فعال و دبیر انتشارات انجمن اسلامی بودم، در تظاهرات ضدشاه حضور داشتم و در کل به عنوان یک چهره علنی ضد شاه شناخته شده بودم. مصاحبه مطبوعاتی و ... داشتم. بنابراین به لحاظ سوابق برایشان قابل اعتماد بود.
معصومه ابتکار+حسین شیخ الاسلام -سمت راست-۲ مترجم دانشجویان سال ۱۳۵۸
وقتی وارد لانه جاسوسی شدم تقریبا غروب همان ۱۳ آبان بود. اول همه چیز مرتب و منظم نبود ولی کار من مشخص بود و باید میرفتم با گروگانهای مدنظر بچهها صحبت میکردم. اولین گروگانی هم که با او صحبت کردم مشخص شد که رییس دستگاه «سی آی ای» در ایران بوده است. این فرد که آهرن نام داشت بیش از ۶۰ سال سن داشت، استاد فلسفه بود و فقط ۱۸ سال در ویتنام ماموریت داشت و یکی از عنصرهای بیشتر مخفی این سازمان محسوب میشد تا عنصری شناخته شده. یک دلیلی که این فرد کمتر شناخته شده برای ایران انتخاب شده بود هم این بود که تصور میکردند فضای ایران غیرعادی است. خاطرم هست در سفارت اتاق شیشهای وجود داشت که شیشه دوجداره داشت و ماشین خلاء بین این دو جدار و کل آن اتاق را حالت خلا ایجاد میکرد. آقای آهرن را بچه ها آورده بودند آنجا تا من با او صحبت کنم.
سمت و مسئولیت خاصی در آن زمان داشتید؟
نه. من آن زمان در وزارت ارشاد فعال بودم و کارم هم این بود که مقالههایی را که علیه انقلاب در روزنامههای دنیا مینوشتند به زبان انگلیسی پاسخ دهم و از آنها بخواهم که در پاسخ به مقالاتی که چاپ کردند این پاسخها را هم چاپ کنند. بعد از اینکه وارد سفارت شدم تا به دانشجویان کمک کنم آن کار را رها کردم.
خیلی از این گروگان ها وقتی به آمریکا بازگشتند از ایران شکایت کردند و توانستند از اموال بلوکه شده ایران در آمریکا غرامت دریافت کنند یکی از دلایل شکایت شان هم این بود که برخوردها و نحوه نگهداری از ما مناسب نبوده است...
دکترحسین شیخ الاسلام:این دروغ است. ببینید در هر صورت آزادی که آنها برای خود قائل بودند سلب شده بود و در این شکی وجود نداشت. اینها به یک اتاق، هواخوری، کتاب خواندن و ورزش کردن محدود شده بودند و آزاد نبودند که بیرون از سفارت بروند یا با خانوادههایشان تماس بگیرند و ... با این وجود ما به خاطر فرمایشات امام و آموزههای اسلامی تلاش میکردیم که نیازهای آنها مانند غذای خوب، محیط غیرمتشنج، ارائه امکانات جانبی مانند کتاب خواندن، هواخوری، ورزش و ... را برای آنها فراهم کنیم. حتی چندبار هم گروگانها تلاش کردند که فرار کنند و حتی یک نفر از آنها را روی دیوار سفارت گرفتیم. خب این حالتها باعث تشنج میشد ولی در مجموع ما تلاش می کردیم که فضا را برای آنها آرام کنیم. از نظر پزشکی نهایت توجه را به آنها داشتیم. از بین خود دانشجویان عزیزانی که دکتر بودند رسیدگی خوبی به آنها می کردند.
یعنی در در آن ۴۴۴ روز کسی از سفارت فرار نکرد و هر اتفاقی افتاده قبل یا در همان روز 13 آبان بوده است؟
بله، ببینید گروگانها دو دسته بودند. یک دسته گروه ۵، ۶ نفره بودند که در وزارتخارجه مستقر بودند چون در آن زمانی که این اتفاق افتاد کاردار با چند نفر از همراهانش در وزارت خارجه در حال ملاقات بودند که وقتی بر میگردند و میبینند این اتفاق افتاده به وزارت خارجه بر میگردند. عده دیگر هم که در سفارت بودند. جدا از آن عده ای که به سفارت کانادا رفتند و از کشور خارج شدند.
آنهایی که در وزارتخارجه بودند در همه آن ۴۴۴ روز در این وزارتخانه نگهداری شدند و به آنها هم اجازه خروج داده نشد. ما حتی آشپز سفارتخانه را که فردی پاکستانی بود را نگه داشتیم و به او حقوق می دادیم و او برای همه گروگانها از همان موادغذایی که در خود سفارت بود غذا تهیه می کرد. البته چندبار هم از سردخانههایی که در نزدیکی کرج داشتند موادغذایی را برایشان تامین کردیم./مصاحبه خبرآنلاین با شیخ الاسلام ۱۳ شهریور ۱۳۹۲
توضیح نگارنده-پیراسته فر:دکترحسین شیخالاسلام (زادهٔ ۱۳۳۱ اصفهان) نمایندهٔ حوزهٔ انتخابیهٔ تهران، ری، شمیرانات و اسلامشهر در دورهٔ هفتم مجلس شورای اسلامی و همچنین سفیر سابق ایران در سوریه بود.
او مدتی مشاور علی لاریجانی (رئیس مجلس) و مدیرکل امور بینالملل مجلس شورای اسلامی بود. در ۳ مرداد ۱۳۹۵، حسین امیرعبداللهیان جایگزین او شد و شیخالاسلام نیز توسط محمدجواد ظریف به عنوان مشاور وزیر امور خارجه منصوب شد. او در خرداد ۱۳۹۷ به سمت معاونت امور بینالملل مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی منصوب شد.
حسین شیخالاسلام که به علت ابتلا به ویروس کرونا از چندی پیش در بیمارستان بستری بود، پنجشنبه شب ۱۵ اسفند۱۳۹۸ فوت کرد(کمترازیک هفته ازشیوع کرونا)
وامادرموردامکانات وتغذیه وپذیرایی گروگانها
،دیدارآیت الله خامنه ای بعدازمراجعت ازسفرحج ازسفارت امریکا.
دراین دیدارآیت الله خامنه ای باگروگانها صحبت می کنندازکمبودها وامکانات می پرسد.
متن گفتمان(ویدئو) رااینجانب(نگارنده)به نگارش آورده ام که اهم مطالب به اینصورت بوده است:
این گروگان که به زبان فارسی مسلط است ازآقای خامنه ای به گرمی پذیرایی می کند!(دراتاقش)وامام جمعه تهران میخواهدکه بنشیدپیشش برای ادامه حرف زدن..ومی گوید..ببخشیدکه میوه وشیرینیمان تمام شده،هروقت -دانشجویان-می آوردند.
آیت الله خامنه ای ازایشان ازوضع غذاوبهداشت وحمام ومطالعات می پرسد وآن امریکایی هم ابرازرضایت می کند،تنهامشکلشان را ماندن دراینجا(محبوس بودن درسفارت)می داند ...وبعدمی گوید:من آن دوره۴سال درایران بودم،بمن خیلی خوش گذشت ودرادامه می گوید:مردم ایران خیلی مهربانندوتعارفی،وقتی مارامی بینندآنقدرمحبت می کنند که هنگام رفتنمان باخوشرویی می گویند»بازم چندروزدیگراینجابمانید»..مردم ایران ماراخیلی دوست دارند ودلشان میخواهدکه بیشترپیششان بمانم..وحتی می می گوید:گاهی آنقدرتعارف می کنند که ماراشرمنده-ناراحت-می کنند!
آیت الله خامنه ای که کاملاً گوش می دادبه حرفهایش،خیلی جدی می شود(تااین لحظه هر۲لبخندبرلب داشتند)می گوید:مردم ایران نمیخواهندشمادراینجابمانید..مردم ایران میخواهندهرچه زودتربروید،ومی گوید:همهین دانشجویانی که اینجاراتسخیرکردند،نمایندگان مردم ایرانند(که ازشماناراضیند،میخواهندشمابروید) وبعدآن امریکایی هم که تاحالا باخنده بلبل زبونی می کرد،خنده برلبانش حذف می شود!وبعدآقای خامنه ای می گوید:دولتان بایدآن مجرم(شاه)راتحویل بدهدتاشماهم آزادشوید وازایشان هم سئوال می کندکه بنظرشما«شاه مجرم نیست،نبایدتحویل دهد؟»که آن گروگان امریکایی تأییدمی کند ودرادامه می گوید:مشکل ماندنمان دراینجاست...+دیداربایکی دیگرازگروگان امریکایی سفارت-لانه جاسوسی/پایان توضیحات نگارنده.
*****
آنها که لانه عقاب را فروریختند
امام خمینی در یکی از سخنانشان به مساله ای اشاره کردند و فرمودند:«من دردهایی دارم که نمی توانم بگویم» این جمله آتشی در خرمن دانشجویانی انداخت که فدایی رهبر بودند.آنها برای چاره این درد دل امامجلسه ای گذاشتند تا شاید به آن پی ببرند…انقلاب پیروز شده اما هر روز توطئه جدیدی برای براندازی شکل می گیرد
امام خمینی در یکی از فرمایشاتشان به مساله ای اشاره کردند وگفتند که «من دردهایی دارم که نمی توانم بگویم» این جمله آتشی در خرمن دانشجویانی انداخت که سرتاپا فدایی رهبر بودند.
آنها برای چاره این درد امام جلسه ای گذاشتند و قرار شد که در روز ۱۳ آبان دست به یک راهپیمایی بزنند اما این اقدام ناگهان به یک حماسه بدل شد و دانشجویان پیرو خط امام در همین روز بغض فروخورده از استکبار را به یکباره از درون متلاشی کردند و در یک اقدام انقلابی که خیلی زود به بحث محافل روز دنیا تبدیل شد.
آنها سفارت آمریکا را از دست جاسوسان و فتنه گران امپریالیسم آزاد کردند و تازه آنگاه بود که معلوم شد تمام توطئه ها بر ضد نظام جمهوری اسلامی ایران از درون این لانه جاسوسی هدایت می شد.
کمی بعد از این واقعه رژیم بعث با سرکردگی یک پان عربیسم دیوانه که غربی ها اورا برای نیل به مقصودشان و ضربه زدن به پیکره تازه رسته انقلاب مناسب می دیدند به خاک ایران چشم طمع دوخت و حمله خود به شهرهای جنوبی وغربی کشورمان شروع کرد.
یکی از این شهرها هویزه بود که خیلی زود با تمام مقاومت مردمی ورزم آفرینی مضطفی چمران و عده ای دانشجو به دست دشمن اشغال شد. اما این دانشجویان چه کسانی بودند؟ آنها همان هایی بودند که در خیابان طالقانی تهران انقلاب دوم را رقم زدند، کسانی که هنوز مسئله اشغال لانه جاسوسی به پایان نرسیده بود که محض شنیدن خبر تجاوز عراق به مقابله با دشمن شتافتند تا به معراج بروند …
«حسین علم الهدی» به همراه محمد فاضل و علی حاتمی از دانشجویان پیرو خط امام به شهادت رسیدند. علی حاتمی از اولین کسانی بود که از دیوار سفارت امریکا عبور کرد. در عکس معروف ورود دانشجویان از بالای در، علی حاتمی در حالی که به دوربین نگاه می کند، دیده می شود. در این عملیات حسین سیف از دیگر دانشجویان خط امام نیز مجروح شد ولی به طرز معجزه آسایی نجات یافت. سیف در عملیات خیبر در سال ۶۳ به شهادت رسید.
«محسن وزوایی» از دانشجویان دانشگاه شریف که در لانه مسئولیت اطلاعات- عملیات را برعهده داشت، چند ماه زودتر از آغاز جنگ به سپاه پاسداران پیوست. با شروع جنگ وزوایی به جبهه غرب رفت و فرماندهی گردانی با کار ویژه عملیات پارتیزانی را برعهده گرفت.
«محسن وزرایی»در عملیات فتح بلندی های بازی دراز فرمانده بود و در این عملیات مجروح شد. در آذر ۱۳۶۰ او فرمانده گردان حبیب بن مظاهر تیپ تازه تأسیس محمدرسول الله (ص) شد که در عملیات فتح المبین این گردان نوک عملیات بود. با تأسیس تیپ ۱۰ سیدالشهدا او فرمانده این تیپ شد و در فروردین ۶۱ با همین تیپ وارد عملیات بیت المقدس (فتح خرمشهر) شد و در این عملیات بود که در ۲۲ اردیبهشت هنگام هدایت نیروهایش چند کیلومتر مانده به خرمشهر به شهادت رسید.
عباس ورامینی نیز یکی دیگر از دانشجویان خط امام بود که مسئولیت آموزش نظامی دانشجویان را برعهده داشت. ورامینی همانند تعدادی دیگر از دانشجویان در سال ۵۸ با یکی از دختران دانشجوی پیرو خط امام ازدواج کرد و خطبه عقد او را امام خمینی (ره) قرائت کرد. ورامینی در سال ۶۱ با حکم احمد متوسلیان به فرماندهی ستاد لشکر ۲۷ محمدرسول الله (ص) منصوب شد. مسئولیت سپاه ۱۱ قدر و قرارگاه نجف اشرف از دیگر مسئولیت های او بود.
ورامینی سرانجام در ۲۸ آبان ۶۲ در ارتفاعات کانی مانگا و در عملیات والفجر ۴ به شهادت رسید.
علی صبوری، علی رضا هادی پور، حسین شوریده، غلامحسین بسطامی فرمانده سپاه سوسنگرد درابتدای جنگ، عبدالرحمن یا علی مدد، حسین بهادری، فضل الله عابدینی، حمید صفایی و جلال شرفی نیز از دیگر شهدای تسخیرکننده سفارت امریکا در تهران هستند.
*****
امامی رضوی از دانشجویان پیرو خط امام
روایت دانشجویی که از درهای لانه جاسوسی بالا رفت
امامی رضوی در گفتوگو با فارس:
خبرگزاری فارس: رضوی امامی، معاون درمان و بهداشت وزارت بهداشت در دولت دهم، در ۱۳ آبان ۵۸ و اوایل شکلگیری «انقلاب دوم» جزو دانشجویان مسلمان پیرو خط امام بود.
دکتر “سید حسن امامی رضوی ” از جمله دانشجویانی است که در روز ۱۳ آبان ۱۳۵۸ در مقابل لانه جاسوسی آمریکا برای تحصن و اعتراض به عملکرد دولت ایالات متحده آمریکا جمع شدند. دولتی که برای تضعیف و از میان برداشتن انقلاب اسلامی از هیچ کوششی دریغ نکرد. این دانشجویان که نام خود را “دانشجویان مسلمان پیرو خط امام” گذاشته بودند، پس از داخل شدن در لانه جاسوسی متوجه مدارک و اسناد جاسوسی گردیدند که جهت تضعیف انقلاب اسلامی تلاش می نمودند. آنچه در پیش رو دارید خاطرات معاون وزیر بهداشت دولت دهم از تسخیر لانه جاسوسی است:
* فارس: مدت چند ماه بین پیروزی انقلاب تا تسخیر لانه جاسوسی مشغول به چه کاری بودید؟
رضوی امامی: در این فاصله در محل عضو کمیته مسجد محلهمان بودم. مثلا شبها در محل کشیک میدادیم. خاطرم است یکی از شبهایی که کشیک میدادیم شبی بود که اعلام کردند ضدانقلاب رفته اند تا صدا و سیما را بگیرند. همه میگفتند حرکت کنیم و برویم که رادیو اعلام کرد اوضاع خوب است. ما هفتهای ۲-۳ شب در کمیته محله مان کشیک میدادیم ولی عمده فعالیتم در دانشگاه بود. یعنی آن مقطع وارد بحث کتابخانه اسلامی شدم بعد که بحث جدایی نیروهای طرفدار حضرت امام از منافقین شد با بچههای طرفدار حضرت امام تشکیل یک کانون فعالیتهای اسلامی را دادیم. آن زمان انجمن اسلامی نبود، من هم عضو ۵-۶ نفر شورای مرکزی کانون فعالیتهای اسلامی در دانشکده پزشکی دانشکده تهران بودم. این کانون با انجمن اسلامی دانشجویان هماهنگ بود. اوایل با منافقین یکی بود بعد که جدا شد آنها شدند ” انجمن دانشجویان مسلمان” و بچههای طرفدار حضرت امام شدند ” انجمن اسلامی دانشجویان”. ابتدا نام آن در دانشکده پزشکی، کانون فعالیت اسلامی بود سال ۵۹ نامش تغییر کرد و شد ” انجمن اسلامی دانشجویان”.
*فارس: چه افرادی در آن حلقه حضور داشتند؟
رضوی امامی: محمدرضا خاتمی ، علی بیطرف، “حبیب برادران توکلی” که شهید شد. ایشان هم در جریان لانه بود منتهی سال ۵۹ اوایل جنگ مفقودالاثر شد. رضا بلوکی که الان چشمپزشک است او هم در لانه آمد، مجتبی سالاری و من که مهرههای اصلی اینها بودند.
*فارس: بیشتر فعالیتهای کانون چه بود؟
رضوی امامی: فعالیتهای کانون خیلی سیاسی بود. فعالیتهای فرهنگی هم داشتیم ولی عمدتا فعالیتها سیاسی بود. تقریبا اوایل انقلاب قبل از تشکیل جهاد دانشگاهی، اداره دانشگاه با بچههای مسلمان بود. مثلا سلف سرویس ادارهاش با بچههای مسلمان بود. نمونهاش آقای دکتر “حسن اعتمادزاده” که به او “حسن سلف” میگفتند، اداره سلف سرویس با او بود. کارهایی که الان پیمانکار انجام میدهد با بچههای دانشجو بود. کمیته امداد تشکیل داده بودیم که مسئولش دکتر صداقت بود الان رئیس انجمن رادیولوژی است. او گروههای پزشکی تشکیل میداد و به مناطق محروم میرفت. اداره کتابخانه اسلامی یکی دیگر از فعالیتهایی بود که بچهها انجام میدادند برنامههای فرهنگی زیاد بود. برنامههای قرآنی، سیر مطالعاتی بود و من بیشتر نقش یک آدم دائمی را در انجمن اسلامی داشتیم. یعنی هروقت بیکار بودم در انجمن نشسته بودم، کار مالی و اداری را انجام میدادم و در کارهای فرهنگی هم کمک میکردم.
*فارس: رابطی هم با مرکز انجمن اسلامی داشتید؟
رضوی امامی: بله، یکی از رابطهای عمده علی بیطرف بود. نماینده دانشکده فنی هم در جلسات حضور داشت. محوریت بچههای دانشگاه تهران بیشتر فنی بود. هنوز شورای مرکزی به آن عنوان نداشتیم. شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشگاه عمدتا در جریان کار تصرف لانه جاسوسی شکل گرفت. یعنی اوایل سال ۵۹ شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشگاه تشکیل شد. من نماینده دانشکده خودمان در آن جلسات بودم. یکی دیگر از آقایان “عزیز جعفری” بود که الان فرمانده سپاه هستند. ایشان نماینده دانشکده هنر بود که در لانه حضور نداشت. بچههایی که عضو انجمن اسلامی بودند کمتر در لانه حضور داشتند. مثلا دکتر الهام و همسرش خانم رجبی نماینده دانشکده حقوق بودند بچههایی که از لانه بودند من و دکتر خدمت بودیم، بقیه زیاد در لانه نبودند.
* فارس: در مورد نحوه هماهنگی برای تسخیر لانه جاسوسی توضیح بفرمائید؟
رضوی امامی: ۲ روز قبل از روز موعد من در جریان چنین کاری قرار گرفتم. جلسهای در سرسرای دانشکده پزشکی که الان به تالار شهدا معروف است تشکیل شد. حبیب بیطرف آمد و ۴- ۵ نفر از ما را جمع کرد و ماجرا را بیان کرد که قرار است حرکتی شود. افراد خاصی هم در جمع بودند و شناخته شده بودند همان افرادی که نام بردم با یکی دو نفر دیگر بودند مثلا علی سبحانی بود که بعدا با خواهر دکتر سالاریفر ازدواج کرد که خواهرش هم عضو این گروه بود و از بچههای فعال بود. خانم دکتر قاضیزاده بود که الان متخصص زنان است، ایشان در لانه نماند همان روز اول آمد. از دانشکده پزشکی حدود ۱۰ نفر انتخاب شدند. صحبت شد و گفتند فردا میخواهیم برویم مقابل سفارت آمریکا حرکت اعتراضآمیز انجام دهیم و تنها در همین حد بود. گفتند فردا صبح ساعت ۶ بیایید یک هماهنگی داریم.
فردا صبح در ضلع شمال غربی میدان انقلاب که الان ساختمان جهاد است جمع شدیم؛ مدتها آنجا انجمن اسلامی دانشجویان بود. خلاصه آنجا جمع شدیم و گفته شد ما وارد سفارت میشویم، چند ساعتی آنجا تحصن میکنیم برای اعتراض به رفتن شاه به آمریکا و ملاقات آقای بازرگان با برژنسکی (در الجزایر) . قرار شد در یک کوچه بعد از خیابان بهار جمع شویم.
*فارس: سخنران جلسه چهکسی بود؟
رضوی امامی: شاید بیطرف بود دقیقا خاطرم نیست.
*فارس: چقدر جمعیت در ساختمان جمع شده بود؟
رضوی امامی: از همه دانشکدهها بودند حدود ۷۰،۸۰ نفر بودیم.
*فارس: آیا شعار دادید؟
رضوی امامی: خیر، قرارمان این بود آنجا که جمع شویم و شعار ندهیم. از آنجا هم که به سمت سفارت آمریکا حرکت میکنیم خیلی شعار ندهیم تا جلب توجه نکنیم. کمی به سمت سفارت بیاییم و بایستیم و کمی شعار بدهیم. قرار شد قیچیهای سیمبری را خانمها در زیر چادرشان پنهان کنند که زنجیر درِ اصلی را ببریم و بعد داخل شویم. بچهها زنجیر هم آورده بودند که بعد از ورود به لانه جاسوسی درب را از پشت ببندند تا کسی غیر از خودمان نتواند وارد آنجا شود. یک سری بازوبند هم آماده کرده بودند که بچهها ببندند به بازوهایشان تا مشخص باشند و آدم غریبه بین ما نیاید. من خاطرم است چند نفر غریبه هم بین بچهها آمدند.
*فارس: وقتی میخواستید وارد ساختمان شوید نگهبانها ممانعت نکردند؟
رضوی امامی: بله، آنجا جمع شدیم حرکت کردیم و جلو آمدیم. کمی هم استرس داشتیم. رسیدیم آنجا گوشه دیوار بیرون سفارت یک ریوی ارتش ایستاده بود شاید هم شهربانی بود. بچهها کمی نگران شدند یکی دو نفر از بچهها به سمتش رفتند ولی ماشین ایستاده بود و جلو نیامد. بچهها آماده بودند که داخل شوند . چند وقت قبل هم نیروهای چپی و چریکهای فدائی خلق وارد سفارت شده بودند. ما جلو رفتیم بچهها شروع به چیدن سیمها کردند مقداری طول کشید. اگر فیلمها و عکسهای آن موقع را دیده باشید در حین اینکه تعدادی سیمها را میچیدند، چند نفر از بچهها از نرده درِ سفارت بالا میروند که من هم شروع کردم از نرده بالا رفتن که همان موقع در باز شد و داخل شدیم.
مقابل در نگهبان نبود. روبرویمان که ۵۰ متر آن طرفتر ساختمان بود نیروهای شهربانی ایستاده بودند. نیروهای محافظ خود سفارت نبودند چند تا نیروی شهربانی بود که جلو آمدند اما مسلح نبودند. یک نفر از بچههای ما مسلح بود و کلت داشت، فکر کنم علی زحمتکش بود. نیروهای شهربانی آمدند و جلوی ما را گرفتند و گفتند: چه کار میکنید. به آنها گفتم: شما دخالت نکنید ما میخواهیم تحصن کنیم. آنها هم خیلی ممانعت نکردند. بچهها داخل شدند و در را پشت سرشان بستند. حدود ۲۰۰ نفر بودیم که وارد شدیم. عدهای هم قرار شد بیرون سفارت باشند که تدارکات و اطلاعات را رد و بدل کنند. ساختمانها از قبل شناسایی شده بودند، بچهها تقسیم شدند ما جزو گروهی بودیم که در ساختمان اصلی دور زدیم که بعدا به “ساختمان اسناد” معروف شد. بیشترین مقاومت را آن ساختمان انجام داد چون اسناد جاسوسی در آنجا بود و درهای فلزی بسیار محکم داشت. جاسوسان درها را بسته بودند و داخل بودند. در داخل ساختمان گاز اشکآور و اسلحه داشتند.
نیروهای گارد سفارت که آنجا را به طور کامل محافظت میکردند، فکر کردند این حرکت هم مثل حرکت چریکهای فدایی است. منتظر بودند پلیس بیاید جریان را جمع کند ولی پلیس نیامد. نمیدانم دلیلش چه بود، هماهنگ شده بود یا نه. ما دور ساختمان حلقه زدیم. گروههایی که مامور ساختمانهای دیگر بودند رفتند و آن ساختمانها را اشغال کردند مثلا خوابگاه، ساختمان ویزا، منزل سفیر و . . . . ما هم دور ساختمان ایستاده بودیم و وقتی میخواستیم وارد ساختمان شویم اما روزنهای برای ورود وجود نداشت. کمی هم باران میآمد. در همین حین دیدم آقای موسوی خوئینیها به لانه آمد و در محوطه با بچهها صحبتی کرد و رفت . او در آن موقعیت نماند. بچهها دنبال روزنهای میگشتند که داخل شوند تا اینکه یکی از مسئولین گارد حفاظت سفارت از زیرزمینی که درِ نردهای داشت از ساختمان بیرون آمد . شروع کرد با بچهها مذاکراتی انجام داد که چه میخواهید و اینجا چه میکنید؟ بچهها پاسخ دادند: میخواهیم داخل ساختمان بیاییم و تحصن کنیم. او گفت: نمیشود. و به ساختمان برگشت. بچهها هم متوجه همان روزنه برای داخل شدن به ساختمان شدند. بچهها نردهها را با تکان کندند و داخل شدند. آمریکایی ها در راهروها گاز اشکآور زده بودند ولی بچهها وارد شدند و درها را باز کردند آن ساختمان هم اشغال شد. تعدادی از نیروهایشان میخواستند مقاومت کنند ولی ظاهرا به آنها دستور داده بودند مقاومت نکنند. سفیر هم نبود فرار کرده بود.
بعد به داخل ساختمان رسیدیم طبقات اشغال شد به غیر از یک محوطهای که سری بود، طبقه دوم ساختمان بود احساس کردیم از پشت دیواری صدا میآید. بچهها گشتند متوجه شدند یک درِ مخفی آنجا وجود داشت . در را باز کردند، ۳،۴ نفر آنجا بودند که داشتند یک سری اسناد و کاغذ و فیلم را در دستگاه خردکن از بین می بردند. خیلی از اسناد از بین رفت ولی یک سری که رشته رشته شده بود بچهها آن را چسباندند.
*فارس: آیا در ذهن شما چنین سؤالی پیش نیامد که آیا ممکن است امام با این حرکت مخالف باشد یا ممکن است با امام یا نماینده امام هماهنگ نشده باشد آیا در این مورد صحبتی شد؟
امام رضوی امامی: آن زمان نظر امام برای ما خیلی مهم بود. نقل بچهها قبل از تسخیرلانه از آقای موسوی خوئینیها این بود که موضوع با حضرت امام مطرح شده و حضرت امام مخالفتی نداشتند.
*فارس: در صورتی که با حضرت امام صحبتی نشده بود؟
رضوی امامی: ما که به عنوان نیروهای پائیندست بودیم اطلاعی نداشتیم ولی نظر حضرت امام برای ما مهم بود که امام مخالف این موضوع نباشد تا ما به لانه میرویم. تا ساعت ۱۴ که اخبار نظر حضرت امام را اعلام کرد، ما هنوز نگران بودیم که این حرکت درست است یا نه. ما نمیدانستیم چند ساعت میخواهیم آنجا تحصن کنیم ولی وقتی وارد شدیم قضیه از چند ساعت گذشت و تبدیل شد به اینکه ما آنجا را اشغال کردیم و چند نفر به گروگان گرفته شدند که ما به خواستههایمان برسیم. بعد به این موضوع پی بردیم که آنجا فعالیتهای جاسوسی انجام میشود و برای ما آشکار شد.
*فارس: آیا ترسی نداشتید از اینکه پایتان را در کفش کشوری میکنید آن زمان برای خود ابرقدرتی بود؟
رضوی امامی: لحظهای که از در لانه وارد شدیم انتظار همه چیز را داشتیم. بالاخره آمریکا بود، قیافههای آنها را از پشت میدیدیم که ماسک زده بودند و گاز اشکآور و اسلحه داشتند. احتمال آن را میدادیم که به هر کاری دست بزنند ولی خدا قدرتی به ما داده بود که دور ساختمان زنجیره انسانی ایجاد کرده بودیم و اصلا ترسی حس نمیکردیم.
*فارس: شما هدفتان تحصن بود اما در عکسها نشان میدهد که کارمندهای سفارت با دست و چشم بسته از ساختمان بیرون میآیند. از تحصن تا گروگانگیری و بازداشت کردن خیلی فاصله هست. چطوری به این نتیجه رسیدید که کارمندها را هم با چشم و دست بسته از ساختمان خارج کنید؟
رضوی امامی: بحث این بود که یک سری کارمند خارجی و ایرانی در آنجا بود که باید تکلیف اینها مشخص میشد یا باید میرفتند یا باید مقاومت میکردند نمیگذاشتند ما کاری انجام دهیم.
در ساختمان اصلی که وارد شدیم بعد از آن به ساختمان سفیر آمدیم. فضا برای ما که نیروهای عملیاتی بودیم این بود که مدتی باید مراقب اینها باشیم تا کار تمام شود. پیام حضرت امام را ما از تلویزیون آنها شنیدیم، من در ساختمان محل اقامت سفیر بودم . آمریکاییها روی صندلیها ولو شده بودند. دست و چشمهایشان هم همه ابتدا بسته نبود. آنهایی که بسته بود نیروهای امنیتیشان بودند. بقیه چشمهایشان باز بود.
شب اول در ساختمان سفیر اوضاع خیلی به هم ریخته بود، ما در کنار آنها بودیم و اسلحه نداشتیم و مراقب آنها بودیم که جایی نروند. اگر میخواستند دستشویی بروند دستشان را میگرفتیم و به دستشویی میبردیم. شب اول به همین صورت گذشت تا فردایش هم من فکر نمیکردم قضیه این قدر طولانی شود. خاطرم است ساعت ۱۴ که جریان تسخیر لانه جاسوسی از اخبار اعلام شد، ساعت ۱۵ یا ۱۶ با منزل تماس گرفتم و گفتم شب نمیآیم. تا تماس گرفتم پدرم گوشی را برداشت از لحن صدایم که خندهای در آن بود متوجه شد و قبل از حرف زدن گفت: فهمیدم کجا هستی. اخبار را شنیده بود و از شر و شور من هم باخبر بود. من فکر میکردم ۲،۳ شب آنجا هستیم، جریان تمام میشود و میرویم. وسط های روز ۱۳آبان بود که نیروهای منافقین هم به خودشان آمدند و مقابل سفارت ریختند و اعلام کردند ما هم هستیم. اگر تاریخ آنجا را مرور کرده باشید گروههای زیادی آمدند به خصوص اینها تا ۱۰، ۱۲ شب گروه آنها دور سفارت میآمد و در حمایت از حرکت رژه میرفت. اصلا کشور منفجر شد که حضرت امام یکی دو روز پیامی داد که در ایران انقلاب است و انقلاب دوم شکل گرفت. مثل بعض فروخفته درون مردم بود که وقتی این حرکت شد خود این حرکت نماد اعتراض مردم بود چون دولت موقت برآورنده نظرات مردم نبود.
حضرت امام در این سیر تاریخی تدبیر کردند، اگر بازرگان را به عنوان نخستوزیر نمیگذاشتند همیشه این بهانه بود و می گفتند نیروهای مذهبی خیلی تند عمل کردند . امام به آنها فرصت دادند نیروهایی مثل بازرگان و نهضت آزادی خود را نشان دهند. به همین دلیل مردم بغض فروخفتهای داشتند، مثل بحث بنیصدر که شهید بهشتی و شهید باهنر و آقای خامنهای خیلی حق داشتند. صحنهای در مجلس نشان میدهد که آقا میفرماید اگر قرار باشد حرفی گفته شود ما خیلی حرف ها برای گفتن داریم. ما مانده بودیم که حرفهایی که حضرت امام میگویند چیست و ملاقات بازرگان با برژنسکی چیست؟! که میخواهد اوضاع را طوری کند که دوباره به قبل از انقلاب برگردیم. وقتی این حرکت شد مردم منفجر شدند و منتظر بودند اتفاقی بیفتد و دولت موقت کنار برود.
اصل محور بحث هم امریکا بود، درست بود شاه از ایران رفته بود ولی حرکتهای آمریکا ادامه داشت. چه بسا اگر این اتفاق نمیافتاد ۲۸ مرداد دیگری تکرار میشد و یا شاه برمیگشت یا یک کسی مثل شاه . این اقدام بود که انقلاب را بیمه کرد و آمریکا را از ایران کاملا ناامید کرد. با اطلاعاتی که من الان دارم اگر به آن روز برگردم باز هم این اقدام را انجام میدهم به دلیل اینکه آن افرادی که آنجا بودند با نیت آنجا نشسته بودند کار سفارت نمیکردند. سفارت آمریکا کاملا یک کانون هدایت شاه بود و نیروهای طرفدار آن و امپریالیسم.
*فارس: مسئول عملیات حمله به ساختمان اصلی را چهکسی بهعهده داشت؟
رضوی امامی: فکر کنم علی زحمتکش بود.
*فارس: شما تا پایان ماجرا در سفارت بودید؟
رضوی امامی: من جزو آخرین نفراتی بودم که از ساختمان بیرون آمدم و تا آخرین روز در آنجا حضور داشتم. البته ما یک کمی هم بیشتر ماندیم چون ساختمان بعد از اینکه گروگانها آزاد شدند دست تعدادی از بچههای لانه بود و بعد به سپاه تحویل داده شد، من تا فروردین سال ۱۳۶۰ آنجا بودم.
ما تا یک زمان مشخصی کار عملیات انجام میدادیم بعد که گروگانها آزاد شدند یک بهداری آنجا بود، ما که دانشجوی پزشکی بودیم به آن بهداری رفته بودیم و داروها را تجویز میکردیم و تقسیم میکردیم. گاهی کار پانسمان هم انجام میدادیم. در قسمت عملیات، مسئولیت نداشتم و تنها نیروی عملیاتی بودم که یک مدت حفاظت گروگانها را بهعهده داشتیم تا قضیه حمله طبس که پیش آمد، تعدادی از آنها را به بیرون از ساختمان منتقل کردیم و به مکان دیگری رفتیم.
*فارس: خبر حمله به طبس را چگونه شنیدید؟
رضوی امامی: من در نماز جمعه بودم . اواسط نمازجمعه بلندگو اعلام کرد که چنین اتفاقی افتاده و آمریکا شکست خورده و هواپیماهای آنها سقوط کرده اند.
*فارس: از آن گروگانهایی که آنجا بود اسم شخص خاصی هست که نام ببرید؟ آیا با اینها ارتباط برقرار کردید؟
رضوی امامی: اکثریت آنها فارسی بلد بودند به همین دلیل به راحتی ارتباط برقرار می کردیم . آن چند روزی که در ساختمان اصلی بودیم حدود ۱۰ نفر گروگان در اختیار ما بود. تعداد دانشجویان حدود ۱۵ الی ۲۰ نفر بود که آنجا کشیک میدادند. آنجا به ما اسلحه داده شد وحتی در آن دوران آموزش نظامی دیدیم، کار با اسلحه و کلت را آموختیم. آموزش بچه های لانه در اختیار نیروهای تکاور بود. همیشه سه نفر از دانشجو ها در حال نگهبانی و نگهداری آمریکایی ها بودند. به همین دلیل خود به خود بین آنها و دانشجویان ارتباط برقرار می شد. به مرور زمان ما با آنها آشنا شدیم و کمی با هم صحبت میکردیم. البته نه آنها اجازه داشتند با ما صحبت کنند و نه ما خیلی اجازه داشتیم با آنها صحبت کنیم ولی تا حدودی شخصیتهایشان به دست مان آمده بود.
*فارس: چه شخصیتهایی داشتند؟
رضوی امامی: شخصیتها با هم متفاوت بود یک سری گروه گاردشان بودند که شخصیتهای نظامی و خشکی داشتند. یک سری شخصیتهای ضعیفی بودند که یکی از آنها خودکشی کرد. یادم هست که خود من او را به بیمارستان بردم. او دچار افسردگی شده بود. چون اینها که اقدام به فرار میکردند بچهها آنها را به انفرادی منتقل میکردند. یکی از آنها اقدام به فرار کرده بود که بچهها او را به انفرادی بردند. او هم در سلول اقدام به خودکشی کرده بود.
خدا رحمت کند “رحمان دادمان” را، ایشان آن زمان یکی از فرماندهان بخش عملیات بود. من را صدا زد و گفت: بیا این آمریکایی خودکشی کرده، او را به بیمارستان ببر !
شخصیت پیچیده هم در بین آنها زیاد بود مثلا “باری روزن” آدم خیلی مارمولکی بود از چهرهاش مشخص بود که بعدها با عباس عبدیپور ملاقات داشت.
*فارس: بهترین خاطرهای که از آن مدت دارید چیست؟
رضوی امامی: شاید بهترین خاطره من فضایی است که بر لانه جاسوسی بین بچه ها حاکم بود. در آن سال ها حجاب هنوزاجباری نشده و بعضا افراد بدون حجاب در خیابان تردد می کردند. ما که تفکر مذهبی داشتیم فضای بیرون برایمان آزاردهنده بود اما درون لانه فضا مذهبی بود. فضای دعا، نماز جماعت و سخنرانی و . . . برای ما یک اتوپیا بود. سخنرانی های آقای حائری شیرازی و سلسله جلسات تفسیر قرآن از جمله خاطراتی است که هیچ گاه از ذهنم بیرون نمی رود. خانمهایی که آنجا بودند همه با حجاب بودند. بهترین خاطرهام فضای آنجا بود وقتی از لانه بیرون میآمدم احساس سختی میکردم مثلا ۲۰-۱۰ روز آنجا بودم تا اینکه یکی دو ساعت که اجازه میگرفتم برای سرزدن به خانواده بیرون بیایم خیلی ناراحت میشدم. از فضای بیرون آنجا خاطرات تلخ و شیرین زیاد داشتم. اینکه در آن فضای معنوی و با آن دوستان بودم بهترین خاطره من است، گاهی هم با فرار گروگانها اتفاقات جالبی رخ می داد.
*فارس: چند مرتبه این فرارها اتفاق افتاد؟
رضوی امامی: من ۳-۲ مورد از آنها را یادم است، البته فرار موفقی وجود نداشت. یک بار گروگانی ملحفهها را به هم گره زده بود و از پنجره طبقه بالای یکی از ساختمان ها به پایین آمده بود و قصد داشت از طریق حیاط فرار کند. آن لحظه من داخل ساختمان سفیر بودم که صدای شلیک گلوله ای را شنیدم و با هراس به بیرون آمدم. یکی از خانمها به نام “نورمحمدی” متوجه این فراری شده بود و به او ایست داده بود ولی او حرف گوش نکرده بود آن خانم هم یک تیر هوایی شلیک کرده بود. گروگان فراری هم از ترسش داخل یک بشکه رفته بود و پنهان شده بود که بچهها او را پیدا کردند.
*فارس: شما جزو نیروهای عملیاتی لانه بودید با شهید عباس ورامینی و شهید محسن وزوایی سر و کار داشتید می خواهم مقداری در مورد فضای آموزش نظامی صحبت کنید.
رضوی امامی: عباس ورامینی یک آدم ویژهای بود .او یک بچه بسیار فعال و پرانرژی بود که در فضای عملیاتی قرار داشت، فرمانده بخش عملیات علی زحمتش بود اما فضای آموزشی در دست عباس بود. او آرام و با روحیه بگوبخندی بود اما در عین حال خیلی هم جدی بود. بعدها که گاهی به جبهه میرفتیم او را میدیدیم.
سال ها بعد از جریان لانه ما در خوابگاهی در خیابان سمیه سکونت داشتیم، بچههای متاهل دانشگاه تهران آنجا بودند. یک روز که مقابل خوابگاه داشتم رد می شدم، دیدم عباس با یک ماشین سپاه مقداری جلوتر از ساختمان است. ماشینش خراب شده بود. رفتم جلو با او سلام علیک کردم، پسرش هم در ماشین بود خیلی با هم احوالپرسی گرمی کردیم اما بعد از چند هفته خبر شهادتش را شنیدم.
شهید محسن وزوایی هم تیپ خاصی داشت. خودش نیروی عملیات بود، خودش هم کشیک میداد. آدم بسیار فکوری بود و خیلی راحت حرفها را قبول نمیکرد و خیلی با بچهها بحث میکرد. ولی عباس ورامینی خیلی آدم عملیاتی و راحتی بود و به با همه زود ارتباط برقرار میکرد.
*فارس: من شنیده ام که همسر شما هم در لانه جاسوسی حضور داشته اند. آشنایی شما با ایشان در لانه بود؟
رضوی امامی: ازدواج ما بعدها رخ داد. همسر من تازه در سال ۵۸ وارد دانشگاه شده بود. او از آن نیروهایی که نبود که از ابتدا وارد جریان تسخیر لانه شده باشد. خانم دکتر “نفسیه اسماعیلی” (متخصص پوست ) ما دانشجویان تازهوارد را نمیشناختیم آنها هم شناختی روی ما نداشتند. حتی ورودی های سال ۵۷ هم زیاد جزو نیروهای اولیه نبودند مثلا علی شکوری ورودی ۵۷ بود ولی به لانه نیامد. ولی “نوروزی نژاد” یکی از دوستان نزدیک مرحوم “قیصر امین پور” بود که با هم به لانه آمدند. قیصر اوایل در لانه بود ولی بعدا از آنجا رفت. بچههای ۵۷ تعدادشان کم بود . ورودی ۵۸ هم ابتدا نیامدند بعد که قرار شد یک سری نیرو برای بحث عملیات اضافه کنند آنها نیز وارد جریان شدند. همسرم در آذر ماه یا دی ماه به لانه آمد . آشنایی ما بیشتر به بعد از لانه برمیگردد. بعد از انقلاب فرهنگی که دانشگاه ها تعطیل شد، دانشجویان در انجمن اسلامی رفت و آمد داشتند. من به عنوان نماینده دانشکده مان نیز در آنجا حضور داشتم. همسرم نیز با اینکه اهل شهرستان بود در تهران مانده بود و به انجمن اسلامی دانشجویان میآمد. آشنایی ما با ایشان در همان انجمن بهوجود آمد.
*فارس: خاطره اختصاصی از خودتان در جریان تسخیر لانه دارید؟
رضوی امامی: یکی از خاطرات شیرینم روزی است که حاج احمد آقا را در لانه دیدم. با دیدن ایشان احساس خوبی به من دست داد. روزی که قضیه طبس اتفاق افتاد جنازهها سوخته شده را هم به لانه جاسوسی آوردند. همان روز حاج احمد آقا برای بازدید به آنجا آمده بودند. خیلی خودمانی و راحت روی چمنهای کنار ساختمان سفیر با ایشان نشستیم. نیم ساعتی ایشان برایمان صحبت کرد. خیلی از برخورد با ایشان لذت بردم، کسی که فرزند حضرت امام باشد و این قدر راحت با بقیه ارتباط برقرار کند. بعدها یکی از آرزوهایم این بود خطبه عقد ازدواجم را حضرت امام قرائت کنند که این نیز تحقق پیدا کرد . من و همسرم نزد حضرت امام رفتیم و خطبه عقد را ایشان جاری کردند./