پیراسته فر

علمی،تحقیقی و تحلیلی

پیراسته فر

علمی،تحقیقی و تحلیلی

زندگینامه "ملاعلی کنی"ترس ناصرالدین شاه

ناصرالدین شاه از«مُلاعلی کنی»حساب می برد،دراقداماتش نظروی را لحاظ می کرد.

درادامه اشاره ای به «فتوای تحریم تنباکو»میرزای شیرازی(زمان ناصرالدین شاه)خواهیم داشت.

ملاعلی کنی کیست؟

 مُلاعلی کنی ،متولد۱۱۸۴شمسی (۱۲۲۰ قمری)فرزندمیرزا قربانعلی آملی، از قریه کن(اطراف تهران) بود که باکسب رضایت پدر برای تحصیل علوم حوزوی به اصفهان رفت و بعدعازم نجف شدوتوفیق بهره مندی ازدروس علمای نجف ازجمله، کاشف‌الغطاء وصاحب جواهرداشته است.

او در نجف توفیق یافت تا در محضر شیخ محمدحسن نجفی(صاحب جواهر) باشد. کسی که هنوز کتابش(جواهرالکارم) در حوزه‌های علمیه تدریس می‌شود. ملا علی به مرحله‌ای رسید که «صاحب جواهر» در منبر تدریس خود به اجتهاد ۴ نفر تصریح کرد که یکی از آنها «ملا علی کنی» بود

از خصوصیات مرحوم کنی احساس تکلیف و عمل به آن بود. او احساس تکلیف می‌کرد و دنبال آن را می‌گرفت اگرچه مرحوم کنی می‌توانست در نجف بماند و مشغول تدریس شود و قطعا برای خود چهره و ستاره‌ای شود اما احساس کرد که باید به تهران برود. او در آن دوران می‌فهمید که با آمدن به تهران با توده مردم روبرو می‌شود و با مشکلات روحانیت در منصب و امام جماعت و غیره درگیر می‌شود اما به هر حال وظیفه دانست که بیاید. در اوایل آمدن خود به تهران نیز با مشکلات اقتصادی مواجه بود اما همت بالا و تقدیر الهی باعث شد که وضعیت معیشتی او بهبود یابد و در اواخر عمر یکی از ثروتمندان شود.

ناصرالدین شاه از«ملاعلی کنی» می ترسید!

آیت الله سیدحسین اوسطی می گوید::ناصر‌الدین شاه باهمه دب‌دبه و کب‌کبه در برابر ملا علی کنی مودب می‌نشست و می‌دانست که مرحوم کنی چه می‌خواهد. در احوالات او نوشته‌اند که ناصرالدین شاه وقتی با اطرافیان خود به شکار رفته بود زمانی که از دروازه تهران بیرون رفته بودند ناصرالدین شاه گفت که برگردید. چرا که اگر ملا علی کنی در دروازه را به روی من ببندد و مرا به شهر راه ندهد چه کنیم!؟. این نفوذ آن مرحوم بود.

«کنی» رفتار با سیاست‌مداران و سیاست‌بازان را خوب می‌فهمید. قصه کشف حجاب زمان ناصر‌الدین شاه مطرح شده بود اما مرحوم کنی جلوی آن را گرفت. وقتی ناصر‌الدین شاه این حرف را زد مرحوم کنی گفت :

«اول زنان دربار را بی حجاب بیرون بیاور و بعد به دیگر مردم بگو»

او می‌دانست که یکی از زنان ناصر‌الدین شاه( انیس‌الدوله) بر شاه بسیار نفوذ دارد.همان زنی  در جریان تحریم تنباکو قلیان شاه راشکست  و جلوی شاه قاجار را گرفت.

توضیح نگارنده-پیراسته فر:آیت‌الله میرزا حسن شیرازی صاحب فتوای معروف تحریم تنباکو.

در تاریخ ۱۲ شعبان ۱۳۰۶(۲۴فروردین۱۲۶۸) ناصرالدین شاه در پی سفر سوم خود به «انگلستان» برای تامین کسری بودجه سفرتصمیم می گیرد امتیازی در زمینه کشت، توزیع و فروش توتون و تنباکو به یک نفر انگلیسی به نام «ماژور تالبوت» واگذار کند.

به موجب این امتیاز، خرید و فروش کل توتون و تنباکوی ایران در داخل و خارج به مدت ۵۰ سال از تاریخ ۱۲۶۹ به ماژور تالبوت تبعه انگلیسی واگذار شد و در مقابل صاحب‌امتیاز متعهد گردید که هر سال مبلغ پانزده هزار لیره انگلیسی و یک چهارم از سود شرکت(رژی) تالبوت، پس از کسر مخارج به دولت ایران پرداخته شود.

«یک جُملهِ یک عالِم» ازفاصله ۱۵۰۰کیلومتری،بساط دربارشاه رابهم ریخت ودست استعمارگرانگلیس راازایران کوتاه کرد.

آیت الله حاج میرزا محمد حسن حسینی شیرازی معروف به-میرزای بزرگ«میرزای شیرازی»متولد۱۵ جمادی‌الاول ۱۲۳۰(۳خرداد۱۱۹۴) در۱۸ سالگی ، ۱۲۴۸قمری(۱۲۱۱شمسی) زادگاهش- شیراز-را به قصدحوزه علمیه اصفهان ترک کرد و نزد علمای آن شهر به تحصیل علوم فقیه  پرداخت و بعداز۱۱سال،در سال۱۲۵۹قمری(۱۲۲۱شمسی) ،برای ادامه تحصیل وتهذیب،اصفهان رابه قصدِعتبات ،ترک کرد و درحوزه نجف نزداساتیدزمان،ازجمله «شیخ مرتضی انصاری» زانوی ادب زد.

پس از۳۲سال کسب فیض درحوزه نجف ،احساس کردیایدهمچون زنبورعسل،بایدشهد باغهای گلی راکه مکیده بوده را  به عسل تبدیل کند،نجف رابرای ایده های نویش مناسب ندید،مجدداً«هجرت»کرد، سال ۱۲۹۱قمری(۱۲۵۲شمسی) راهی  سامرا شد ودرآنجااقامت گزید و«حوزه علمیه سامرا»راپایه گذاری کردو به مدت«۲۱سال»به تدریس و تعلیم  وتهذیب دربیت امام زمان(عج)ودرحرم عسکریین به مجاهداتش ادامه داد، تا اینکه به سال ۱۳۱۲قمری(۱۲۷۳شمسی) درهمانجادرگذشت واما  در نجف به خاک سپرده شد.

نکته:یکی ازعوامل مهم هجرت میرزای شیرازی به سامرا،فضای سیاسی منجمد«نجف»بود،همه کسانی که ازاوضاع حاکم برحوزه نجف ناراضی بودبه سامراکوچیدند،روایات شده استقبال ازحوزه تازه بنیادسامرا آنقدرزیادبودکه خوف این بودکه حوزه نجف خلوت شود،طلابی که درسامراتحصیل کردنددرکناردروس حوزوی،به مسائل اجتماعی هم پرداخته اندودرنهضتهای اجتماعی وساسی عراق وایران وبلکه «جهان اسلام»تأثیرگذاربوده اندتاحدی این موضوع-تفاوتهای۲حوزه نمایان بوده اصطلاح«مکتب سامرا-مکتب نجف»درادبیات حوزویان واردشد.

نگارنده-پیراسته فر-که مدتی توفیق حضورچندین ماهه درسامرداشتم،هنوربعداز۱۲۰سال آثار«حوزه سامرا»موجوداست،سامرایی ها بعضاًبه این موضوع اشاره داشتند.

رهبرانقلاب (آیت الله خامنه ای):حوزه خیلی کار دارد. البته وقتی ما میگوئیم فلان رشته‌ها بیاید، فلان کارها انجام بگیرد، بعضی میگویند آقا شما به فقه و اصول بی‌اعتنائی کردید؛ ما در حوزه، دیگر صاحب جواهر یا شیخ انصاری متخرج نداریم. این جزو حرفهای رائج است. من این حرف را قبول ندارم. اولاً مثل شیخ انصاری کو؟ توی حوزه‌هائی هم که مخصوص این کار بودند، مگر چند تا شیخ انصاری داشتیم؟ عرض کردم؛ به نظرم نمیرسد که بعد از شیخ انصاری، هیچکدام از شاگردان ایشان و شاگردان شاگردان ایشان تا امروز به رتبه شیخ انصاری رسیده باشند. بله، حرفهای ایشان را ذکر میکنند، اشکال میکنند، ایراد میکنند، اشکالها هم وارد است؛ اما مسئله‌ی شیخ، مسئله‌ی دیگری است.

رهبر انقلاب
آن قالبی که شیخ علیه‌الرحمه برای استنباط فقهی بعد از صاحب جواهر و روی دست صاحب جواهر، شیخ فراهم کرده شما ملاحظه کنید «مکاسب» شیخ را با «متاجر» جواهر مقایسه کنید تا معلوم شود فرق بین شیخ و صاحب جواهر چقدر است. بعد از صاحب جواهر، مگر ما چند تا مثل صاحب جواهر در حوزه‌های علمیه تربیت کردیم که حالا از حوزه گله کنیم که صاحب جواهر تربیت نمیکنیم! خب، اینها قله‌هائی بودند، هر چند وقت یکبار، یک مجموعه علمی و انسانی به یک قله‌ای دست پیدا میکند. اگر در زمان ما صاحب جواهر یا شیخ انصاری درست نشد، جای گله نیست که چرا نتوانستیم؛ خیال کنیم که اگر ما این درسها را کنار میگذاشتیم و فقط به فقه و اصول میچسبیدیم، حالا چند تا صاحب جواهر داشتیم؛ نه، آن روزی هم که حوزه نجف منحصر و مختص به فقه و اصول بود و غیر از آن نبود - که مرحوم سیدالوالحسن اصفهانی (رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) اینجور فرموده بودند که باید فقط فقه و اصول باشد – ما ندیدیم در نجف مثل صاحب جواهر یا شیخ انصاری تربیت شود. این اولاً.
ثانیاً اعتقاد ما این است که ما امروز نوکر دینیم؛ ما نوکر اسمها که نیستیم.

روحانیت برای چیست؟ روحانیت برای این است که بتواند مردم را تغذیه دینی کند؛ البته عالمانه.

آن روز یک طلبه‌ای می‌آمد نجف درس میخواند، فقه و اصول میخواند، رجال میخواند و بعضی چیزهای دیگر میخواند، ملا میشد، فاضل میشد؛ اگر در نجف میماند میشد بحر‌العلوم و کاشف‌الغطاء.

اگر از نجف خارج میشد، میشد میرزای قمی و ملامهدی نراقی و ملا احمد نراقی و حاجی کلباسی و سید شفتی و امثال اینها. یعنی هر کدام از اینها در هر شهری بودند، برای هدایت و تغذیه معنوی و فکری مردم خودشان کافی بودند. یک سید شفتی یا یک حاجی کلباسی یا یک میرزا مهدی شهید در مشهد، خودش و شاگردانش میتوانستند مردم را از لحاظ فکری تغذیه کنند. آن وقت عوامل گمراه‌کننده و لغزاننده‌ی مردم زیاد نبود؛ همان شهوات شخصی انسانها بود که همیشه انسانها به آن دچار و مبتلایند؛ آن هم با موعظه و نُزهت و تذکر و از این چیزها تا حدود زیادی قابل رفع بود؛ یک مقدارش هم میماند که خب، همیشه گنهکارانی هستند. آن روز دیگر تلویزیون نبود، اینترنت نبود، این همه کتاب و مجله و افکار جدید نبود، این همه فلسفه‌های جدید داخل ذهنهای مردم نبود، شبکه‌ی فیلمهای خانگی نبود، ماهواره نبود، مغریات و مذلاتی که جوان و پیر را تحت تأثیر قرار میدهد - افکار و شبهات گوناگون - نبود. آن روز وقتی عالم وارد یک شهری میشد - مثل میرزای قمی یا مثل حاجی کلباسی - از همه‌ی مردم آن شهر فاضل‌تر بود. فضلای هر شهری کسانی بودند که چند جمله ادبیات یا عقلیات یا شبیه این چیزها را خوانده بودند؛ اینها از همه‌ی آنها بهتر بودند، بالاتر بودند؛ در مقام برخورد و زورآزمائی علمی، کسی از عهده‌ی آنها برنمی‌آمد؛ اما امروز اینجوری نیست. امروز ما فقه و اصول که میخوانیم، اگر توی یک شهری برویم، اینجور نیست که از همه زورمان بیشتر باشد؛ در رشته های مختلف، در کارهای مختلف، در حرفهای مختلف، در افکار مختلف کسانی هستند که مسلطند، فنانند، متبحرند؛ کسانی بخواهند عرصه را از آنها بگیرند، باید به قدر آنها زور داشته باشند. امروز فقه و اصول کافی نیست برای اینکه انسان بتواند تبلیغ دین را بکند. بنابراین حوزه‌ها وظیفه‌شان خیلی سنگین است. این تنوع در علوم حوزوی یک نیاز قطعی و مبرم است و بایستی در برنامه‌ریزی به آن توجه شود.۲آبان۱۳۸۹ دیدار جمعی از اساتید و فضلا و طلاب نخبه حوزه علمیه قم

میرزای شیرازی در تاریخ ۱۹ ذی الحجه ۱۳۰۸(۴مرداد۱۲۷۰شمسی) یعنی۱۷ ماه پس از امضای قرارداد تلگرافی را به نزد شاه می فرستد و مخالفت خود را با قرارداد ابزار می کند. اما با بی اعتنایی شاه مواجه می شود که دراوائل محرم۱۳۰۹(۱۲۷۰شمسی)فتوای تاریخی خودراصادرمی کند.

«میرزای شیرازی» که مدیریت حوزه علمیه«سامرا»رابعهده داشت درسرداب عسکریین«فتوای» مشهور «تحریم تنباکو» را در اوائل محرم۱۳۰۹ در رابطه با منع استعمال دخانیات رانوشت:

بسم‌الله الرحمن الرحیم الیوم استعمال تنباکو و توتون بای نحو کان در حکم محاربه با امام زمان علیه‌السلام است. حرره الاقل محمدحسن الحسینی‌.

استقبال از چنین حکمی بی نظیر بود. مردم ایران از پیر و جوان، زن و مرد، کشاورز و کارگر، تاجر و کاسب، همه بدون چون و چرا از آن اطاعت کردند و قلیان‌ها و چپق ها را شکستند و توتون‌ها، تنباکوها و سیگارها را به آتش کشیدند و حاضر نشدند حکم عالم و مرجع خود که استعمال تنباکو را در حکم جنگ با امام زمان (عج) می‌دانست نقض کنند. نفوذ این حکم آنقدر گسترده و وسیع بود که حتی دربار و حرم‌سرای ناصرالدین‌شاه را نیز فرا گرفت.

ناصرالدین‌شاه ناچارشد امتیاز را لغو کنند و با اعلام رسمی لغو امتیاز از سوی دولت ایران و شرکت رژی، مبارزه پیروزمند تنباکو پس از ۵۵ روز خاتمه یافت

واین  فتواشکستی بودبرای بریتانیا ومجدوعظمتی شدبرای اسلام .وازاینجابود که ناصرالدین شاه،نه تنهاسودی عایدش نشد،بلکه خسارت هم به انگلیس پرداخت کرد و«حساب کار»دستش آمدواین ترس همیشه باشاه بود،این فتوامنجرشدکه  امریکاوانگلیس درچپاولگری،تجدیدنظربکنند.

که سفیرامریکامی گویدبایک کلمه ملای کنی«شاه»ساقط می شود! 

تواضع وانصاف ملاعلی کنی

آیت الله اوسطی می گوید:مرحوم کنی که عالی‌ترین کرسی‌های مدرسه مروی در دست‌هایشان بود وقتی عالمی بزرگ از نجف به تهران آمده بود بلافاصله کرسی درس مدرسه مروی که بزرگترین کرسی درس آن دوران بود را به ایشان تقدیم کرد.

ملاعلی کنی از«متمولین» بود

علی کنی چگونه «ملاعلی» شد؟

مرحوم کنی با تاسی از امیرالمومنین (ع) موقوفات فراوانی از خود بجا گذاشت. در کن، امامزاده عبدالعظیم، تهران و در قزوین موقوفاتی دارد و مقداری از اموال خود را برای اولاد وقف و هر چه داشت را از ملکیت خود خارج کرد.

آیت الله سیدحسین اوسطی گفت:گاهی از اوقات ما فکر می‌کنیم یا لااقل بعضی‌ها فکر می‌کنند که بزرگان ما مثل شیخ انصاری، مرحوم بروجردی و امام راحل و دیگران عده‌ای بودند که برایشان همه امکانات فراهم بود تا این که توانستند شکوفایی پیدا کنند و به مراحل عالی علم و عمل برسند. اما این گونه نیست. در احوالات بزرگان ما گاهی به مسائل بسیار حادی برمی‌خوریم. مثلا مرحوم سید کاظم یزدی از فقهای بزرگ در زمان طلبگی در یزد سه روز بدون غذا ماند. یا مرحوم ابوالحسن اصفهانی که ۲۸ سال مرجعیت مطلق جهان تشیع را داشت پیش از رسیدن به مرجعیت نتوانسته اجاره مختصر خانه خود را در نجف بدهد و صاحب‌خانه از او خواسته بود که از خانه بیرون رود. ایشان اثاث خود را جمع کرده و به مسجد کوفه رفت.

ما گاهی فکر می‌کنیم که همه گونه وسایل رفاهی برای این جور اشخاص فراهم بوده است تا این که به مقامی والا رسیدند در حالی که این‌ها نه یک یا ۱۰ مشکل بلکه مشکلات فراوانی داشتند./آیت‌الله سیدحسین اوسطی.مهر ۱۳۹۴ ایسناوباشگاه خبرنگاران./پایان.

آیت الله فلاحتی(امام جمعه رشت)درشامگاه سه شنبه، ۲۱ اَمرداد ۱۳۹۹بعدازنمازعشاء-درس تفسیرهفتگیش- درپیرامون آیه « لِّکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَىٰ مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ  ﴿٢٣﴾»درباره ثروت ملاعلی حکیم داستانی رانقل کردند:

مردزاهدوعابدی دنبال یه ملایی می گشت که ازآن تقلیدوتبعیت کند،خیلی هم وسواس بودکه بهترین انتخاب راداشته باشد،وی ازمحسنات ملاعلی کنی شنیده بود واما میخواست به عینه مشاهده کند،رفت منزل ملاعلی کنی وبدون اینکه چیزی بگوید،برگشت ونپسندید وسفرطولانی برای طی کردکه مرادخودراپیداکند.

گزینه دومش شیخ انصاری،رفت به عراق ودرنجف درب خانه شیخ مرتضی انصاری،همینکه سرصحبت رابازکرد،قبل ازآنکه این مردحرف بزند،شیخ انصاری گفت:«او(ملاعلی کنی)ازمن بهتراست»!

وادامه داد:توسراچه(خانه وسیع)اورادیده ای،نظرت برگشته!بروایران ،همان بهترینهاست.

آن مردخیلی تعجب کرد! تعجب ازاینکه این موضوع را به کسی نگفته بود که یکی به شیخ انصاری برساند وخودش که بعدازملاقات ملاعلی کنی،تماسی با شیخ انصاری نداشته..پس این عالم ازکجاازاتفاقات وخطورات قلبش آکاهی دارد!..

نماینده ولی فقیه دراستان گیلان توضیح داد،مهم دلداده ووابسته نبودن به مال وثروت است،نه دراختیارداشتن امکانات./پایان.

دفاع عالم فقیرازعالم ثروتمند

نوشته اند زمانی ظل السطان(فرزند ناصرالدین شاه)، در سفری به عتبات عالیات، در نجف اشرف اقامت کرد. او به منظور دیدار و زیارت شیخ مرتضی انصاری به منزل ایشان رفت. آثار زهد و ورع از در و دیوار و اثاث ناچیز خانه شیخ هویدا بود؛ سفره حصیری (خوص) به دیوار آویزان بود و یک پیه سوز سفالی درکنار منقل گلی، اتاق را روشن کرده بود و کمی سرگین به جای ذغال در منقل مشتعل بود. اینها اثاث خانه آن مجتهد و مرجع بزرگوار و استاد یگانه حوزه علمیه نجف اشرف به شمار می رفت.

شاهزاده چون وضع اتاق را برانداز کرد بسیار متعجب گردید و سپس لب به سخن گشود و گفت: اگر ملا و مجتهد این است، پس حاجی ملا علی کنی چه می گوید؟!

شیخ انصاری جواب داد: عالی جناب! حاجی کنی حق دارد آن طور زندگی کند، زیرا در مقابل پدر تو باید به همان قسم زندگی کرد. ولی من در میان طلاب هستم، باید حالم و امور زندگانی ام مانند همین طلبه ها باشد.

شیخ مرتضی  انصاری(متولد۱۸ ذیحجه ۱۲۱۴اهواز)فرزندمحمدامین-رحلت:شامگاه ۱۸ جمادی الثانی ۱۲۸۱ ق. در ۶۷ سالگی

توضیح نگارنده-پیراسته فر:خاطره سفیرامریکا درباره ملاعلی کنی

ساموئل گرین ویلر بنجامین ـ نخستین سفیر آمریکا در ایران ـ در خاطرات خود چنین می ‌نویسد: بزرگ ترین مجتهدهای حالیه که به منزله رئیس عدالت خانه حالیه ممالک فرنگ است، حاجی ملا علی کنی است. حاجی ملا علی شخص مسنّی است و ظاهراً مایل به تجمل نیست بلکه میل به سادگی زیاد دارد. اگر چه املاک او زیاد است مع هذا نمی ‌خواهد جلال و ظاهرسازی به خرج دهد. وقتی در کوچه ‌ای راه می ‌رود بر قاطر سفیدی سوار می ‌شود و فقط یک نفر نوکر دارد، اما جمعیت از هر طرف کوچه به جلوِ او ازدحام می ‌کنند مثل این که وجودی ملکوتی است.

مثلِ «ناصرالدین شاه باملاعلی کنی »،مثل «زضاشاه بامدرس» است.

سفیرامریکا«ساموئل گرین بنجامین»می نویسد:

«ملاعلی کنی بایک جمله ،می ‌تواند اعلی حضرت(ناصرالدین شاه) را از سلطنت خلع کند»

سربازهایی که در سفارت ممالک متحده آمریکا قراول می ‌کشیدند به من گفتند:اگرچه ما برای حفظ وجود شما اینجا فرستاده شده ‌ایم، اما اگر حاجی ملا علی امر کند همه شما را می ‌کشیم!.

«ساموئل گرین بنجامین»اولین سفیر امریکادر ایران.

در (دسامبر)سال ۸۳ - ۱۸۸۲(دیماه۱۲۶۲شمسی)صفر ۱۳۰۱اعزام شدو مأموریتش،بیش از۲سال درایران بطول انجامید.

«ساموئل گرین بنجامین»: از طرف پرزیدنت چسترآلن آرتور ریاست جمهوری آمریکا به سمت نخستین سفیر آمریکا در ایران منصوب شدم. کنگره امریکا بتازگی تاسیس سفارت را در ایران تصویب کرده بود و بدنبال آن پرزیدنت آرتور مرا بدین سمت انتخاب کرد.

چسترآلن آرتور:بیست ویکمین رئیس جمهورامریکا(بین سالهای ۱۸۸۱ تا ۱۸۸۵ میلادی)بود.

سیدزین‌العابدین طباطبایی حائری، از دوران سخت تحصیل وی چنین یاد می‌کند:

«در ایام طلبگی که به نجف اشرف آمده بودم، من و آقای شیخ عبدالحسین شیخ‌العراقین و آخوند ملاعلی کنی در یک حجره از مدارس حوزه علمیه در نهایت فقر و فاقه به‌سر می‌بردیم و فقیرتر از همه، حاجی کنی بود که هر هفته یک شب به مسجد سهله می‌رفت و از گوشه و کنار مسجد ـ بدون این‌که کسی بفهمد ـ نان خشک جمع می‌کرد و به مدرسه می‌آورد و گذران هفته را از آن‌ها می‌کرد

استادالفقها، شیخ مرتضی انصاری،‌ از دوستان نزدیک ملاعلی کنی نیز چنین می‌گویند: «حدود ۲۰‌سال در کربلا با او دوست و معاصر بودم. اثاثیه‌ای جز یک عمامه نداشت که آن را شب‌های تابستان فرش خویش قرار می‌داد و هنگامی که از محل سکونت بیرون می‌رفت، آن را عمامه سر خویش می‌کرد».

آیت الله شیخ محمدحسین اصفهانی حائری معروف به «صاحب فصول»

نقل است یک وقتی دختر ناصرالدین شاه برای زیارت به نجف اشرف مشرف شده بود و خدمت شیخ انصاری رسید. وقتی آن زهد و بساطت و سادگی زندگی شیخ انصاری را دید گفت آقا اگر این زندگی است پس حاج ملا علی کنی در تهران چی می‌گوید؟ ناگهان شیخ انصاری فرمود: پاشو از اینجا برو، تو با این گفته خودت فاسق شدی. تو با غیبت کردن پشت سر حاج ملا علی کنی از دایره ایمان داری خارج می‌شوی. دختر ناصرالدین شاه به گریه افتاد گفت آقا من اشتباه کردم، غلط کردم، ببخشید، نفهمیدم. شیخ انصاری فرمود حاج ملا علی کنی حق دارد در تهران آنطوری زندگی کند تا بتواند در مقابل ظلم و تعدی پدر تو و برادران تو بایستد. من اینجا در نجف در میان طلبه‌ها زندگی می‌کنم و باید با آنها همرنگ و همجنس باشم./حجت‌الاسلام ناصرالدین انصاری قمی، علاوه بر اینکه استاد سطح عالی حوزه علمیه قم.

آیت الله مهدوی کنی می گوید:

نجف اشرف گردید و از محضر اساتید بزرگ نجف مانند مرحوم آیت‌الله شیخ محمدحسن نجفی (صاحب‌الجواهر) و مرحوم آیت‌الله شیخ حسن کاشف‌الغطاء و آیت‌الله شیخ مشکور حولاوی نجفی بهره‌ها برد و توشه‌ها برگرفت و سپس مدتی به کربلا عزیمت کرد و از اساتید آن شهر مقدس مانند شریف‌العلماء مازندرانی و سیدابراهیم قزوینی استفاده کرد.
در سال ۱۲۴۴ هـ.ق طاعون مرگباری در عراق پدیدار گشت و جان هزاران نفر را گرفت. مرحوم کنی در چنین اوضاع و احوال ناچار به ایران مراجعت کرد و مدت دو سال نزد پدر و مادر خود اقامت گزید و پس از پایان طاعون در سال ۱۳۴۶ دوباره به نجف اشرف بازگشت. او پس از سال‌ها اقامت در نجف اشرف و معاشرت با بزرگانی چون شیخ انصاری و میرزا محمد حسن شیرازی در سال ۱۲۶۲ هـ.ق عراق را ترک گفت و به ایران بازگشت و بالاخره در تهران اقامت گزید. ولی حدود چهل و چهار سال از عمر شریف خود را در دوران سلطنت ناصرالدین شاه به تدریس و زعامت و مرجعیت دینی پرداخت و در سال ۱۳۰۶ هـ. ق دار فانی را وداع گفت. مرحوم حاج ملا علی، پس از وفات مرحوم شیخ میرزا محمد اندرمانی در سال ۱۲۸۲ ق تولیت مدرسه‌ی مروی را عهده‌دار شد؛ چرا که براساس وقفنامه لازم بود مجتهد جامع‌الشرایط و با نفوذی متولی آن باشد. هنگامی که آیت‌الله میرزا ابوالقاسم کلانتری (صاحب کتاب مطارح الانظار) از نجف به تهران مهاجرت کرد حاج ملاعلی با اصرار او را برای تدریس به مدرسه‌ی مروی دعوت کرد و پس از آن آیت‌الله سید عبدالکریم لاهیجی (متوفای ۱۳۲۳ قمری) را برای تدریس به آن مدرسه فرا خواند و سپس او را به دامادی خویش پذیرفت.
حاج ملا علی کنی عالمی با نفوذ و صاحب مکنت و قدرت بود که شاه و صاحبان قدرت از او حساب می‌بردند و ترجیح می‌دادند که در مسائل مهم مملکتی با او مشورت کنند و در مواردی نیز با مخالفت شدید ایشان روبه رو می‌شدند.  

میخانه‌ای که مسجد شد
پدرم(حاج اسدالله) نقل می‌کرد که سراج‌الملک از درباریان قاجار در خیابان امیرکبیر فعلی خانه‌ای داشت و گاه در آن بساط عیش و نوش برپا می‌شد، حاجی ملاعلی کنی از قضیه اطلاع پیدا کرد و دستور داد شبانه خانه را خراب و با خاک یکسان کردند و خاکش را به بیرون بردند. پس از این جریان سراج‌الملک برای آنکه رضایت خاطر مرحوم کنی را به دست آورد دستور داد در آنجا مسجدی بنا کردند و در تابلو بالای سردر ورودی آن نوشت:حُسن توفیق بین که مسجد کرد    سطح میخانه را سراج‌الملک.

توضیح نگارنده-پیراسته فر:این مسجد درخیابان امیرکبیر به نام «سراج الملک» است.رضا قلی خان سراج الملک در زمان ناصرالدین‌ شاه قاجار، پیشکار ظل‌السلطان (پسر ناصرالدین‌ شاه ) در تهران بود.

آنچه آیت الله مهدوی کنی نقل می کند این است:میخانه ای بود متعلق به موسیو کنت ارمنی که شراب دربار ناصرالدین شاه را فراهم می‌کرد، آیت الله بیدآبادی-پدر آیت الله شاه آبادی استاد عرفان امام خمینی- یک روز پس از اقامه نماز جماعت با نمازگزاران مسجد، به طرف مغازه کنت شراب فروش می‏‌روند. شخصا خمره بزرگ شراب را در چاه سرازیر می‏کند و اطرافیان وی هم تمام ظرف‏های شراب را در چاه خالی می‏کنند، اما به دستور آیت الله از شکستن ظرف‏ها، که مالیات داشته است، خودداری می‏نمایند.  


رئیس خبرگان رهبری می گوید:یکی از اقدامات  حاجی ملاعلی کنی که از پدرم نقل شنیدم، مخالفت با قرارداد راه‌آهن بود. یعنی همین ماشین دودی تهران - شهرری، که بلژیکی‌ها آمدند اینجا این خط آهن را درست کردند. تا زمانی که حاجی زنده بود نگذاشت این کار انجام شود. بعد از فوت مرحوم حاجی، ناصرالدین‌شاه این کار را کرد. پدرم می‌گفت که حاجی پیغام داد برای ناصرالدین‌شاه که این کار را نکن. این قرارداد را با این خارجی‌ها نبند. برای وی این مثال را زد بچه‌ی فیل را به خانه‌ات راه نده؛ اگر بخواهی بیرونش کنی آن وقت باید سر در خانه‌ات را خراب کنی! گفته بودند که مثلاً اینها به عنوان آبادانی به کشور می‌آیند، ولی بعد بیرون کردنشان مشکل است. منتها آن زمان برداشت روشنفکرها از علما این بود که اینها با پیشرفت و با علم و ترقی و مظاهر تمدن مخالفند، حال آنکه آقایان علما بیشتر نظرشان به مسئله‌ی تسلط خارجی‌ها بوده، چرا که در تنباکو همین بوده و نظر حاجی هم همین بوده، حال آنکه کسروی در تاریخ مشروطیت این مسئله را عنوان می‌کند که علما با مظاهر تمدن مخالفند و نگذاشتند که ایران پیشرفت کند و یکی از سیئات حاجی را هم مخالفتش با قرارداد رویتر می‌داند. حاج ملاعلی می‌گفت بروید فن‌آوری را یاد بگیرید و به دست خودتان راه‌آهن را بسازید و خارجی‌ها را بر منابع کشور مسلط نکنید.
پدرم نقل می‌کرد که: یکی از اقدامات مخالفت با سپه سالار بود. چون سپه سالار طرفدار ارتباط با غربی‌ها و انگلیسی‌ها بوده و در جریان قرارداد رویتر نقش فراوانی داشته است. می‌گویند از کسانی که در جریان امضای این قرارداد رشوه گرفته بود، سپه سالار بوده است.

باز هم پدرم نقل می‌کرد؛ من این‌ها را در کتاب‌های تاریخ ندیده‌ام که سپه سالار وقتی رفت خارج و برگشت قیافه‌اش را عوض کرد و ریشش را تراشید؛ با اینکه رجال ایران محاسن داشتند. این مسئله به علاوه‌ی ارتباطاتی که با خارجی‌ها داشت و قراردادهایی با خارجی‌ها بسته بود، باعث شد که حاجی دستور دهد که در شهر راهش ندهند که در پی آن ایشان برای اینکه خودش را تطهیر کند قول می‌دهد که همین مدرسه‌ی سپه سالار را بسازد؛ زمین مدرسه‌ی سپه سالار و مجلس شورای ملی سابق جزو باغ و خانه‌ی خود سپه سالار بوده است. بالاخره این مدرسه و مسجد را می‌سازد که خودش را تطهیر کند.

آیت الله مهدوی کنی
آیت الله محمدرضامهدوی کنی می گوید:پدرم از زبان یکی از درباریان قاجار در مورد شخصیت مرحوم کنی نقل کرده است که آن درباری در نجف به دیدن شیخ انصاری که مرجع تقلید شیعیان بوده است؛ شرفیاب و مهمان شیخ می‌شود، شیخ غذای ساده‌ی طلبگی؛ یعنی آبگوشت بی‌رمقی با یک نان خشکی برای او می‌آورد. او که می‌خواسته به حاجی طعنه بزند، می‌گوید: نمی‌دانم زندگی شما درست است یا زندگی حاجی با آن خدم و حشم و با آن وضعی که در تهران دارد. شیخ در جواب می‌گوید: آنچه که من اینجا انجام می‌دهم کاملا درست است چون با این طلبه‌ها در ارتباطم. من باید زندگی‌ام همین‌طور باشد و آنچه که حاجی در کنار شما انجام می‌دهد آن هم درست است. او باید آن جور زندگی کند، من هم این‌جور. این نکته باید برای ما درسی باشد که علما در عین حال که با هم اختلاف سلیقه و اختلاف زندگی داشتند، ولی حریم یکدیگر را حفظ می‌کردند.
رئیس مجلس خبرگان می گوید:پدرم باز نقل می‌کرد که در زمان حاج ملاعلی، ملای محترمی در تهران به نام حاج ملا صادق چاله میدانی در خیابان مولوی زندگی می‌کرده است که دارای نفوذ روحانی بوده است. در آن محله یکی از درباری‌ها شراب خورده و بدمستی کرده بود. مرحوم حاج ملاصادق دستور می‌دهد، حد شرعی را بر او جاری کنند. ناصرالدین شاه با شنیدن این خبر عصبانی شده و دستور می‌دهد که حاج ملاصادق را به عراق تبعید کنند. مسافران عراق معمولا از راه حضرت عبدالعظیم (ع) به قم و بعد از این راه به عراق می‌رفتند. به حاجی خبر می‌دهند که حاج ملاصادق را تبعید کردند و هم‌اکنون در شهرری هستند. با اینکه میان حاجی و ایشان شکراب بود، ولی همین که حاج ملاعلی کنی می‌شنود که ایشان را تبعید کرده‌اند، به اطرافیانش می‌گوید: کالسکه را آماده کنید. اگر بناست حاج ملاصادق تبعید بشود باید ما هم تبعید بشویم، باید ما هم برویم. می‌گویند منزل ایشان در بازار تهران بوده، همین که حاج ملاعلی حرکت می‌کند بلافاصله مردم، بازار را می‌بندند و به دنبال حاجی حرکت می‌کنند و می‌روند. خبر حرکت ایشان به سراسر شهر تهران می‌رسد. می‌گویند درباری‌ها و مأمورین دولت هم حرکت کردند. پس از آنکه ناصرالدین‌ شاه از این وضعیت مطلع گردید صدراعظم احتمالا اتابک اعظم را احضار و به او می‌گوید: دریاب ما را که اگر این جوری بشود مملکت از دست می‌رود. شاه دستور می‌دهد، برو دست حاجی را از طرف من ببوس و ایشان را برگردان. صدراعظم با عجله حرکت می‌کند و در وسط راه، به حاجی کنی می‌رسد و با عذرخواهی تقاضای بازگشت می‌کند. حاجی می‌گوید تا حاج ملاصادق برنگردد من بر نمی‌گردم. اول بروید از ایشان عذرخواهی کنید و او را برگردانید تا من برگردم. از ایشان عذرخواهی می‌کنند و بر می‌گردانند. پدرم همیشه این جهت اتفاق و اتحاد علما را برای ما نقل می‌کرد. پدرم می‌‌گفت: علما با اینکه گاهی با هم اختلافی داشتند، ولی در مواقع حساس هیچ‌گاه اصول را فراموش نمی‌کردند و بر سر اصول اختلافات را کنار می‌گذاشتند.

توضیح نگارنده-پیراسته فر:یکی ازسایتهای معاند-آن ورآبی-اعتراف به محبوبیتش دربین مردم داشته ،بدون اشاره به فراگیری خدمات این عالم نوشته بودکه در تشییع جنازه‌ی او زردشتیان و ارمنی‌ها حتی یهودی‌ها حضور داشتند ،همنوابامسلمانان سوگواری می‌ کردند.

«شیخ آقا بزرگ تهرانی» شیخ محمد محسن تهرانی(شیخ آقابزرگ تهرانی)مؤلف موسوعه بزرگ« الذریعه الی تصانیف الشیعه»،که در آن روزها در تهران سکونت داشت - مراسم تشییع جنازه آیةالله‌العظمی کنی را این‌چنین توصیف می‌کند: «ایران در مرگش یکپارچه به ناله درآمد و مردم در غم از دست‌ دادن او در شیون و فریاد شدند. ازدحام جمعیت در تشییع جنازه‌اش به حدی بود که چشم روزگار مانند آن را ندیده بود. بازارها و مغازه‌ها تعطیل شد و پیکر پاکش بر روی دوش مردم و همراه با اشک و آه و حسرت،‌ به مسافت یک فرسنگ،‌ از تهران به حرم حضرت عبدالعظیم حسنی تشییع شد و در مسجد عتیق زیر پای زائرین امامزاده حمزه به خاک سپرده شد.»

خطاب به ناصرالدین شا:توهروقت «خدا»شدی،من هم پیامبرم!

روزی شاه به ملاعلی گفت: بر اساس حدیث «علماء امتی افضل من انبیاء بنی‌اسرائیل» «علمای امت من از پیامبران بنی‌اسرائیل برترند) شما باید لااقل همان کارهایی را بکنید که آن پیامبران می‌کردند! مثلاً آیا شما می‌توانید مانند حضرت موسی(علیه‌السلام) عصایی را اژدها کنید؟! آیةالله کنی بدون تأمل و درنگ در پاسخ گفتند: آری،‌ اگر شما ادعای خدایی کنید، ما هم عصا را اژدها خواهیم کرد؟!/پایان سخنان آیت الله مهدوی کنی.+اصلاحات واضافات.

مرحوم آیت الله کنی تولیت مدرسه مروی را عهده ‌دار بود.

شاگردان ملاعلی کنی

آن فقیه برجسته، تربیت شاگردان را یکی از اهداف اساسی خود قرار داد و به برپایی درس فقه و اصول و دیگر رشته ‌های علوم اسلامی اقدام ورزید. برخی از شاگردان او عبارتند از: شیخ موسی شراره عاملی، شیخ محمدباقر نجم‌آبادی، شیخ اسدالله تهرانی، سید محمود حیاط‌شاهی، سید محمد لواسانی، سید محمد مرعشی، مولا محمدعلی خوانساری، ملا محمدتقی سنجابی، میرزا حسین نایب ‌الصدر، شیخ محمدحسین گرگانی و شیخ حسین بافقی.

BRAND«برند»ملاعلی کنی«مُهر»

«مُهر» ملاعلی کنی «سند اعتبار اسناد» محسوب می شد.

رسیدگی به ضعیفان، دستگیری از مستمندان و تلاش در پی رفع گرفتاری نیازمندان از صفات بارز ملا علی کنی بود. او چون پدری دلسوز، بسیاری از یتیمان درمانده را تحت تکفل قرار داده و برای گذران زندگی آنان مقرری مناسبی در نظر گرفته بود و همچنین برای حل مشکل بیمارانی که بنیه مالی ضعیفی داشتند، مکان‌ هایی را به منظور پرداخت پول داروها در نظر گرفته بود تا آنان با دریافت مبلغ آن، به درمان خود اقدام کنند.

ساخت آب انبار و کاروانسرا به منظور رفاه و آسایش قافله‌ ها ـ چون کاروانسرایی در خاتون آباد ـ نیز از خدمات عمومی و عام ‌المنفعه حاجی بود. مُهر آیت الله کنی سند اعتبار اسناد به شمار می ‌رفت. معامله‌ کنندگان برای معتبر ساختن کاغذ و سند معامله خویش به در خانه او رفته، سند خود را با مُهر مبارکش اعتبار می ‌بخشیدند.

تألیفات ملاعلی کنی

آثاربرجسته حاجی کنی به قرار زیر است:

ارشاد الأمّه، ایضاح المشتبهات، تحقیق الدلائل فی شرح تلخیص المسائل (شامل مباحث مستقلی چون کتاب البیع، کتاب الخیارات، کتاب القضاء و کتاب الشهادات، کتاب الطهاره و کتاب الصلاه)، تلخیص المسائل، توضیح المقال فی علم الدرایه والرجال،حاشیه برجواهرالکلام ،حاشیه بر قواعد، رساله ‌ای در استصحاب، رساله ‌ای در اوامر و نواهی ورساله‌ ای در مفاهیم و مواعظ حسنه.

مراجعت ناصرالدین شاه «از شکارگاه »ازترس ملاعلی کنی

روزی ناصرالدین شاه به منظور شکار، به همراه اطرافیانش از دروازه شهر خارج شد. هنوز مسافتی را طی نکرده بود که از دور نگاهی به پایتخت کرد و در فکر فرو رفت. پس از آن بی ‌درنگ از شکار منصرف شد و به تهران بازگشت. یکی از درباریان سبب انصراف شاه را از شکار جویا شد. شاه در پاسخ گفت: چون از دروازه بیرون رفتم، نگاهم به شهر و دروازه افتاد، این فکر در نظرم آمد که اگر حاجی ملا علی کنی امر نماید درِ این دروازه را بر روی من ببندند و باز نکنند، من چه خواهم کرد! از این رو ترس و وحشت مرا فراگرفت و گفتم برگشتن بهتر است.

میرزا محمدمهدی لکهنوی می ‌نویسد: از سلطان و شاهزادگان و امرا کسی را جرأت آن نیست که بی ‌إذن ایشان (آیت الله کنی) اقدام بر تکلم نماید و یا بی‌ مشورت ایشان اجرای مطلبی بنماید. امرای عصر حتی ناصرالدین شاه قاجار از وی خائف می ‌بودند و شاه مذکور مکرر به خانه ‌اش به جهت ملاقات می ‌آمد./تکمله نجوم السماء، میرزا محمدمهدی لکنهوی(فرزندمحمدعلی کشمیری)

ماجرای درازکردن« پا»ی ملاعلی کنی وپسر ناصرالدین شاه

روزی نایب السلطنه، کامران میرزا پسر ناصرالدین شاه و وزیر جنگ و حاکم تهران برای انجام کاری در منزل حاج ملاعلی کنی حضور یافت. در ضمن صحبت، حاجی با عذرخواهی فرمود: «خیلی ببخشید، من پایم درد می ‌کند و ناچارم آن را دراز کنم!» کامران میرزا که مردی خودخواه و خودپسند بود، احساس کرد ملاعلی کنی قصد بی ‌احترامی به او را دارد و برای این که تلافی کرده باشد، گفت: اتفاقاً بنده هم پایم درد می‌ کند و اجازه می ‌خواهم آن را دراز کنم! آیت الله کنی با فراست و هوشیاری تمام متوجه منظور نایب السلطنه شد و برای آن که او را خوب ادب کرده باشد فرمود: «من اگر ناچارم پایم را دراز کنم، علتش این است که دستم را کوتاه کرده‌ ام، ولی فکر نمی ‌کنم شما در وضعی باشید که لازم باشد پایتان را دراز کنید».

ماجرای عهدنامه «رویتر»نقش ملاعلی کنی

قرارداد ننگین «رویتر» در زمان ناصرالدین شاه و با تلاش میرزا حسین خان سپهسالار (صدر اعظم وقت)«مشیرالدوله» میان دولت ایران با فردی انگلیسی به نام «بارون جولیوس رویتر»هیجدهم جمادی الثانی ۱۲۸۹ ق بسته شد. به موجب این توافق نامه، حق احداث راه آهن(تأسیس راه آهن از دریای خزر تا خلیج فارس)، بهره برداری از منابع و معاون، جنگل ها، احداث قنوات و کانال های آبیاری اراضی به مدت هفتاد سال و اداره گمرکات و حق صدور همه نوع محصولات به مدت بیست وپنج سال به رویتر واگذار شد.که این اقدامات  با مخالفت مراجع تقلید و فقهای بزرگ روبه رو شد که در رأس آنان مرحوم حاج شیخ ملّا علی کنی قرار داشت.  فرهادمیرزا بود که در غیاب شاه، نیابت سلطنت را بر عهده داشت ،متهم به همکاری بامخالفین این قرارداد وهمدستی باعلما،که دررأسشان «مُلاعلی کنی»قرارداشت شد.

 پس از بازگشت ناصرالدین شاه از سفر اروپا و به محض پیاده شدن از کشتی و ورود به بندر انزلی، استقبال کنندگان درباری، گزارش داده اوضاع مملکت رادادند،اولین اقدامش،عزل فرهادمیرزا(نائب السلطنه)صاحب مقتل «قمقام زخّار وصمصام بَتّار»  وتبعید به طالقان تبعیدکرد،درفکرقلع وقمع مخالفین این عهدنامه برآمدواما وقتی سرسختی «ملاعلی کنی»وهمراهی علمارادید،مجبوربه عقب نشینی شد وبرای جلب رضایت علما «صدر اعظم»راعزل کردوسرانجام دردهه آخر رمضان ۱۲۹۰ ق. بطلان قرارداد به طور رسمی اعلان شد.

فوت:ملاعلی کنی:بامداد روز پنج‌شنبه ۲۷ محرم ۱۳۰۶/هفت سال بعدازمرگ ناصرالدین شاه

فوت:ناصرالدین شاه :هفدهم ذی‌قعده‌ی سال ۱۳۱۳ هجری قمری، در حرم شاه عبدالعظیم ترور شد.