دلایل انتخاب"اقامت" امام خمینی در "نوفل لوشاتو "فرانسه
اولاً حضور حضرت امام در فرانسه بطور اتفاقى بود، چون بعددستوراخراج امام ازعراق وممانعت از ورودشان به کویت، ایشان پس از تبادل نظر با مرحوم حاج احمد آقا، دو گزینه پیش روی ایشان بود: یکى سفر به سوریه و دیگری سفربه یکی از کشورهای اروپایی و مخصوصا فرانسه.
خاطرم هست که به علت وجود احتمال سفر حضرت امام به سوریه، اینجانب و آقاى «علی اکبرمحتشمى پور» و آقاى «هادی غفارى» و چند نفر دیگر که الآن بیاد ندارم،
ردیف نشسته در کنار امام، سیدعلیاکبر محتشمیپور و هادی غفاری دیده میشوند. ایستاده از چپ: سیدمحمد خاتمی(رئیس جمهور)، کیارشی، صادق طباطبایی و فردوسیپور.
به فرودگاه دمشق رفتیم و منتظر رسیدن پرواز از بغداد ماندیم و تاپیاده شدن آخرین نفر از مسافرین، به ورود حضرت امام امیدوار بودیم و پس از بازگشت مایوسانه به منزل، با خبر شدیم که ایشان بطرف فرانسه پرواز نمودهاند.
جالب توجه است که ابوالحسن بنى صدر و صادق قطب زاده فقط چند ساعت قبل از ورود به پاریس، از تصمیم امام برای عزیمت به فرانسه با خبر شدند. خوب است این راهم بدانید به علت اینکه گذرنامه امام را قطب زاده به مامور گذرنامه داده بود و فامیلى امام در گذرنامه «مصطفوى» بود، پلیس فرانسه متوجه شخصیت حقیقى ایشان نشده و مهر ورود را زد و امام وارد پاریس میشوند، و در منزلى که با عجله در منطقه" کشان "پاریس در نظر گرفته شده بود، مستقر شدند.
حضورمردم وازدحام،اعتراض همسایگان موجب تغییراقامت شد
به مجرد اطلاع دانشجویان ایرانى از حضور امام، آنها مشتاقانه خود را به آن منزل"محله کشان" رساندند و این امر باعث مزاحمت براى همسایگان شد و آنها به پلیس شکایت کردند و وقتى پلیس براى رفع مزاحمت آمد، تازه متوجه حضور امام در پاریس شد!
حضرت امام سریعا براى رفع مزاحمت، به منزلى که در روستایى در حومه پاریس، بنام نوفل لوشاتو و در تملک یکى از ایرانیان بود منتقل شدند، و مقامات فرانسه که در مقابل کار انجام شده قرار گرفته بودند، به حضرت امام پیام دادند که: شما در مدت اقامتتان در فرانسه، حق فعالیت سیاسى ندارید! که ایشان میگویند:« من فقط بعد نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا، براى عده کمی از برادران حاضر صحبت میکنم» و آنها با این ذهنیت که این کار نتیجه سیاسى ندارد، موافقت کردند. غافل از اینکه این صحبتها ضبط شده و از راه هاى مختلف از جمله تکثیر نوار، به ایران انتقال داده میشود و براى مردم راهنماى مبارزه و انقلاب خواهد بود.
علاوه بر این،به هر حال لازم بود دولت فرانسه از امام حفاظت کند، لذا چند نفر پلیس مرد در جلوى منزل امام مستقر کردند و براى بازرسى زنان هم امام خانم دباغ راازبیروت فراخواند
حجت الاسلام سیدصادق موسوی شیرازی در گفتوگو با فارس۲۳ آذر ۱۳۹۵
۱۱۶ روز حضور امام خمینی در نوفل لوشاتو
صاحب منزل امام خمینی درنوفل لوشاتو،آقای مهدی عسگری بود
پیشاپیش همه آنها هم باید یاد کنیم از مرحوم حسن حبیبی که امام ابتدای امر هم بر ایشان و بعد هم آقای غضنفرپور و مهدی عسگری وارد شدند. خاطرم هست آقای عسگری در نوفل لوشاتو خانه شخصی اش را واگذار به امام کرد. در فرانسه خانهها به اسم صاحبخانه پلاک شده بود، از لحظهای که امام وارد خانه مهدی عسگری شد، او پلاک را کَند و دور انداخت که کسی فکر نکند این منزل برای او بوده و متعلق به امام نیست./ ۱۲ خرداد ۱۳۹۵ایسنا
اقامت اولیه ام درپاریس"محله کشان"درمنزل همسرآقای غضنفرپوربود"قبل ازنوفل لوشاتو"
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:(این منزل مال همسر غضنفرپور، «سودابه سدیفی» این زوج بعدها به علت مشکلاتی متارکه کردند. غضنفرپور (نماینده دوره اول مجلس)بدورازمسائل سیاسی در اصفهان به کار دندانپزشکی مشغول است.)
امام به پاریس قطبزاده امکانات اقامت ایشان و همراهانش را در فرانسه فراهم کرد. ابتدا آنان را به خانه احمد غضنفرپور برد۱۹بهمن۱۳۹۴ فرهنگ نیوز.
مهاجرت امام از نجف به پاریس چگونه شکل گرفت، آیا خاطراتی از آن برهه دارید؟
جریان پاریس هم خیلی جالب است، وقتی امام نتوانستند وارد کویت بشوند به نظر ما گزینۀ اول ایشان گزینۀ سوریه و لبنان بود، گزینۀ پاریس شاید نبود، و بر همین اساس همراه آقای محتشمیپور، آقای هادی غفاری، آقای علی جنتی و چند نفر از دوستان دیگر رفتیم فرودگاه دمشق به انتظار اولین هواپیمایی که از بغداد بیاید، گفتیم احتمالاً امام از آنجا به سوریه میآیند. حالا هواپیما از بغداد نشسته و ما هیچ کدام جرأت نمیکنیم بگوئیم که آیا امام خمینی در هواپیما هستند؟ ایستادیم و میپرسیدیم یک سیدی، پیرمردی در هواپیما نبود؟ به این شکل. تا فهمیدیم نیستند بعدازظهرش بود که فهمیدیم امام وارد پاریس شدند. و جالب اینکه امام وقتی وارد پاریس میشوند دولت فرانسه نمیفهمد، خبردار نمیشوند، علت اینکه اسمشان در گذرنامه روح الله مصطفوی است و اینطور که مرحوم حاج احمد آقا خودشان به من گفت، بنی صدر و قطب زاده هر دو آمده بودند فرودگاه، ولی بنی صدر راننده داشت و آنجا چون ماشین شخصی نمیتوانست پارک کند همینطور در محوطه میچرخید، قطب زاده چون همراه نداشته ماشین را گذاشته بود در پارکینگ، ولی گذرنامۀ امام را قطب زاده میبرد و مهر ورود میزند، ولى وقتى امام میآیند خارج بشوند با مرحوم احمد آقا و بنی صدر و صادق قطب زاده آنجا یک دفعه ماشین بنی صدر میرسد، و امام سوار ماشین بنی صدر میشوند، خود احمد آقا به من گفت من دلم برای قطب زاده سوخت که زحمت را او کشیده و همه چیز به نام بنی صدر ثبت بشود به امام گفتم حاج آقا من با آقای قطب زاده میآیم، و من سوار ماشین قطب زاده شدم چون اگر من سوار نمیشدم ماشین او خالی میآمد و مناسب نبود. وقتی هم وارد منزل سودابه صدیفى میشوند دولت خبر نداشت، بچههای ایرانی قبل از مقامات فرانسوی خبردار میشوند و گروه گروه به دیدن امام رضوان الله علیه میآیند.
ایرانیها زودتر خبردار شدند تا مقامات دولتی. خانههای آنجا چون اکثراً از چوب ساخته شدهاند و دانشجوهایی که آنجا بودند نمیتوانستند صبر کنند تا فردا صبح و رفت و آمدشان ادامه داشت همسایهها بابت مزاحمت و رفت و آمدها به پلیس زنگ میزنند، چون راه پله هاى چوبى صدا میکردند و نمیگذاشت بخوابند تا ساعت ۲، ۳ نصف شب. اینها شکایت میکنند که مزاحمین اینجا هستند. وقتی پلیس میآید که ببیند چیست، چه خبر است، منشاء مزاحمت چیست تازه میفهمد که کسی به نام امام خمینی آنجا هستند و آنها دیگر نمیتوانستند کاری بکنند، یعنی نمیتوانستند امام را اخراج کنند، یعنی شاید اگر اینها در فرودگاه قبل از ورود میفهمیدند همان حرکت را میکردند که کویت کرد. یعنی فرق بین کویت و فرانسه این بود که کویت هنوز امام منطقۀ حدود مرز را رد نکرده بودند، ولی امام آمدند در پاریس مستقر شدند و اخراج یک عمل دیگری را میخواست، چون وارد شهر شدند. ولی از همان فردا دولت فرانسه آمد و خواست به اصطلاح خودمان آن چیزی را که شده به نفع خودش بچرخاند. آمدند پیش امام که ما روابطمان با شاه خوب است و میخواهیم که شما فعالیت سیاسی نداشته باشید.
شما هم در پاریس به امام ملحق شدید؟
بله ما هم از سوریه به فرانسه آمدیم؛ آقای دکتر عسگری بود که در نوفل لوشاتو یک خانهای داشت که امام رفتند آنجا، خارج از پاریس بود، بعد از اینکه امام منتقل شدند از پاریس تقریباً یک ساعت باید رانندگی کرد"۳۰ کیلومترتاپاریس" تا رسید آنجا، دانشجوها هم امکانات آنچنانی نداشتند که بتوانند به طور مستقل برسند لذا یک ماشین فولکس دست دوم را تهیه کردند که هر کس میخواهد برود بیاید منطقهای که قبلاً بودند مثلاً نیم ساعت قبل از ظهر این فولکس مینی بوس افراد را سوار میکرد میبرد نوفل لوشاتو، به یاد دارم اولها که امام نماز جماعت میخواندند نوفل لوشاتو تعداد افرادی که بودند شاید ۱۰ نفر بیشتر نمیشدند با همۀ افراد بودیم، مثلاً من بودم، آقای محتشمی بود، مرحوم آقای فردوسی پور بود"علی جنتی" اشخاص میآمدند سر تا پایش ۱۰ نفر، ۱۵ نفر بیشتر نمیشد.
بعد کم کم افکار عمومی پاریس نزدیک شدند به امام، تبلیغات آنجا شروع شد. ولی جالب بود اولین حرکت تبلیغی امام خیلی بامزه بود که چطور انجام گرفت. رئیس تحریر اگر اشتباه نکنم مجلۀ تایمز لندن میآید و میخواهد با امام مصاحبه کند، خب کارتر میآید به استقبال او، شاه تا دم در کاخ میرود به استقبالش، آمد آنجا و دید که دوستان از جمله مرحوم آقای املایی که ایشان هم با همان لباس خودمانی که در منزل مینشینند نشستهاند وقتی هم آمد دم درب ایستاد هیچ کس محل نداد، این شخص عصبانی شد، فریاد زد این چه وضعی است کارتر به استقبال من میآید، شاه تا دم در کاخ من را بدرقه میکند، این چیست شما به من محل نمیدهید؟ آقای املایی گفت ما برای همین انقلاب کردیم. البته خبرنگارهای غربی یک مقداری پوست کلفت هستند، یعنی اینطور نیست که اگر کسی به ذوقشان زد از صحنه خارج بشوند. بعد دید این مدل نگرفت فیتیله اش پائین آورد، خودش ماشین آخرین مدل داشت، میگوید که من میخواهم با امام مصاحبه کنم؛ آقای املایى و دوستان میگویند که مصاحبه با امام یک شرط دارد، اولاً اگر بخواهی مصاحبه کنی ما تنظیم میکنیم و شما به نوفل لوشاتو میروید، باید صبر کنید تا ماشین فولکس واگن بیاید و شما همراه دانشجوها بروید نوفل لوشاتو، بعد هم وقتی امام نماز میخوانند بعد از نماز سخنرانی میکنند، سخنرانی امام را شما میروید ترجمه میکنید به انگلیسی و به عنوان مصاحبه پخش میکنید و عکس امام را پشت جلد مجله میگذارید. چون ما از امام تقلید میکنیم که به اصطلاح خودمان فعالیت سیاسی نکنیم. او هم میپذیرد صبر میکند تا با ماشین فولکس واگن بیاید نوفل لوشاتو. آن روز هم اتفاقاً تعداد دانشجوها زیاد بود در نتیجه ۱۰، ۲۰ نفر روی هم سوار شده بودند او هم بود و به نوفل لوشاتو رسید. طبق توافق امام سخنرانی کردند و بعد هم ترجمه از فارسی به انگلیسی کرد و اولین شکستن آن فضای محاصرۀ تبلیغاتی آنجا انجام گرفت. البته در اصل موضوع شکستن حصر مطبوعاتی کلی اولین مصاحبۀ امام با لوموند بود که در نجف انجام شد/حجت الاسلام سیدصادق موسوی شیرازی-سایت جماران
از ورود امام به فرانسه بگویید.
ما برای استقبال از ایشان به فرودگاه رفته بودیم. هواپیمای امام در جنوب پاریس در فرودگاه اورلی نشست. امام سوار ماشین بنی صدر و قطب زاده شدند. مرحوم احمد خمینی و مادر و همسرشان هم داخل ماشین یکی از دوستان به نام دکتر عسکری نشستند و من هم راننده ماشین بودم. آپارتمانی در پاریس برای ایشان پیش بینی شده بود و امام ساکن آن شدند. به علت حضور امام، روز بعد آنجا خیلی شلوغ شد و جمعیت زیادی از آلمان و انگلیس و خبرنگاران آمدند. آنقدر شلوغ شد که پلیس فرانسه اعلام کرد اینجا نمی توانید ساکن باشید. چون ما قادر به تامین امنیت اینجا نیستیم. پدرخانم دکتر عسکری ویلایی در نوفل لوشاتو داشت. نوفل لوشاتو یک دهکده ویلایی بود که 27 کیلومتر با پاریس فاصله داشت و معمولا هر فرانسوی یک ویلا در آنجا داشت. امام راهی نوفل لوشاتو شدند. امام ویلای بزرگ پدرخانم عسکری را -که درخت سیب معروف را داشت- را به دیدارهای عمومی اختصاص داد و در کنار آن هم یک ویلای کوچک اجاره کردند و خانواده شان را در آن اسکان دادند. نماز را داخل اتاق می خواندند و روزهایی هم که هوا خوب بود داخل حیاط نماز می خواندند.
استقبال ها از امام تا چه حد بود؟
اوایل نوفل لوشاتو خلوت بود. این تصاویر صف کشیدن و ... مال اواخر بود. ایرانیها می ترسیدند بیایند آنجا مبادا ساواک برایشان دردسر درست کند. حتی اوایل اجازه نمی دادند عکس بگیرند. می ترسیدند عکسها به دست ساواک برسد. از امام سوال کردند امام اجازه دادند عکس بگیرند. کم کم ترسها ریخته شد و افراد گوناگون از کشورهای مختلف راهی آنجا شدند انگیزه های افراد هم مختلف بود؛ برخی برای کنجکاوی و برخی برای شرکت در مبارزه می آمدند. کم کم پلیس فرانسه هم مستقر شد و ایست و بازرسی گذاشت و اشخاص را بازرسی می کرد. همان موقع من برای اولین بار دستگاه های بازرسی را دیدم.
در مدت حضور امام، برنامه شما در نوفل لوشاتو چه بود؟
امام که مستقر شدند من از کارم صرف نظر کردم و هر روز صبح از پاریس می آمدم نوفل لوشاتو و شب بر می گشتم خانه ام. در نوفل لوشاتو جایی برای اقامت نداشتم و همه بجز امام و خانواده اش بر می گشتند. کار من مدتها این بود که صبحها درب ایستگاه آخر مترو در پاریس می ایستادم و ایرانیانی که برای دیدن امام آمده بودند را سوار ماشین می کردم و می بردم به محل اقامت امام. مرحوم خلخالی، مرحوم اشراقی داماد امام،کریم سنجانی، مرحوم دکتر نوربخش، از جمله این افراد بود. برگشتن هم هر جا که می خواستند می بردمشان. ظهر هم بچه ها جمع می شدند و گاهی ساندویچ می خریدیم و گاهی تخم مرغ درست می کردیم و می خوردیم. گاهی هم از طرف خانه امام تخم مرغ پخته شده می فرستادند و می خوردیم. خبرنگارها را راهنمایی می کردیم و عصر هم برخی با ماشین و برخی هم با اتوبوس برمی گشتیم پاریس. در این چند ماه که امام بودند بجز یکی دو روز که مهمان داشتم همه روز در نوفل لوشاتو بودم.
آنجا سازماندهی شده بودید که بروید این کار را بکنید؟
نه من خودم این کار را می کردم. سازماندهی به آن صورت نبود.
آنجا چه کسانی بودند؟
مرحوم بازگان، سنجابی، خلخالی، شهید محمد منتظری، یزدی، قطب زاده. حسن حبیبی، دکتر یحیوی، اصغر هاشمی (کارگردان فعلی سینما) محمد هاشمی برادر آیت الله هاشمی رفسنجانی و رئیس اسبق صداوسیما هم بود که آنجا مکبر نمازهای جماعت بود. اینها آنجا بودند برخی هم چند روزی از ایران می آمدند و برمی گشتند از جمله شهید بهشتی هم یک روز آمد و برگشت که البته من آن موقع ایشان را ندیدم.
برنامه های امام درنوفل لوشاتو
صبحها امام حدود ساعت ۹ صبح زیر درخت می نشستند و سخنرانی می کردند و بعد هم پرسش و پاسخ بود. ظهر هم نمازجماعت برگزار می شد و مجددا یک صحبتی می کردند و خبرنگاران هم می آمدند. بعد هم می رفتند. ما هم می ماندیم و نوار صوتی را با تلفن به ایران انتقال می دادیم. از پشت تلفن می خواندیم و در تهران می نوشتند
هواپیمای امام را چه کسی بیمه کرد؟
امام تصمیم به ورود به ایران که گرفتند قرار شد هواپیمایی اجاره کنند.۱۱بهمن ۱۳۵۷به همراه دکتر عسکری، قطب زاده و تعدادی دیگر رفتم دفتر ایرفرانس. یادم هست مبلغ ۴۳۰ هزار فرانک حواله به آنها دادیم و هواپیما را به صورت رفت و برگشت اجاره کردیم تا اگر اجازه نشستن نداد هواپیما برگردد. هزینه اش را هم از تهران حواله کرده بودند. فرانک فرانسه آن زمان ۱۴ ریال بود. ما بیرون دفتر ماندیم و دکتر غضنفرپور و قطب زاده رفتند داخل دفتر. هواپیما را بیمه کردند و شاید نیم ساعت طول کشید.
فکر می کردید موفق به تهیه هواپیما شوید؟
خوش بین بودیم. با اینکه احتمال خطر بود ولی از طرفی می دانستیم دولت بختیار ریسک نمی کند هواپیما را منفجر کند. عصر ماشینها آمدند و حاج احمدآقا و امام سوار یک ماشین شدند. این دفعه رفتیم فرودگاه شارل دوگل (شمال شرق پاریس) که خیلی با نوفل لوشاتو(جنوب پاریس) فاصله داشت.
چی شد شما سوار پرواز انقلاب نشدید؟
من یک مشکل شخصی داشتم که اخلاقا نمی توانستم همان روز سوار هواپیما شوم. خیلی هم تلاش کردم ولی موفق به حل آن نشدم. وقتی لیست اسامی را جهت سوار شدن به هواپیما می نوشتند. از من پرسیدند اسمت را بنویسیم؟ گفتم یک مشکل دارم.
از -روزحرکت امام خمینی به ایران- از آن روز بگویید.
یادم هست برای بدرقه امام به فرودگاه رفتیم. امام را با ماشین درست پای پله های هواپیما بردند و بقیه از مسیر اصلی شدند. حدود سه ربع طول کشید تا هواپیما آماده شود. در این مدت شور خاصی بر فرودگاه حاکم شده بود ایرانیها و فرانسویها همه با هم شعار می دادند. حتی خدمه فرودگاه هم تحت تاثیر چنین جوی شعار می دادند. ایرانیها شعار می دادند زنده باد فرانسه مهمان نواز و فرانسویها شعار زنده باد انقلاب ایران و زنده باد امام خمینی سر می دادند. آنجا خیلی شلوغ بود. هواپیما که بلند شد من به خانه ام برگشتم و مرتب به ایران زنگ می زدم و پیگیر وضعیت انقلاب بودم تا شب ۲۲ بهمن۱۳۵۷ که انقلاب پیروز شد. دوسه هفته بعد هم عازم تهران شدم و در مدرسه علوی خدمت امام رسیدم و دستشان را بوسیدم. امام هم ابراز لطف کرد و با لبخند گفت با ما نیامدی؟ یکی دوبار هم قم دیدنشان رفتم و بعد برگشتم فرانسه.
اولین بار بود امام را از نزدیک در فرانسه دیدید؟
نه پیش از آن در سال ۱۳۵۳ کنفدراسیون دعوت کرد تا دانشجویانی به صورت داوطلبانه برای تبلیغ علیه شاه به مکه اعزام شوند. من به همراه ۱۵-۱۰ نفر از دانشجویان راهی نجف اشرف شدیم تا با امام دیدار کنیم و بعد راهی عربستان شویم. ما از دانشجویان فرانسه، آلمان و آمریکا بودیم. امام از آنجا من را می شناختند. در نجف ابتدا زیارت کردیم و بعد رفتیم منزل امام. ابتدا دست امام را تک تک بوسیدیم. حدود دو ساعت منزل امام بودیم و امام را در جریان تصمیمان برای سفر به مکه گرفتیم. امام تاکید داشتند که سلطان عربستان یکی است مثل شاه ایران. ایشان گفتند مراقب خودمان باشیم. توصیه هایی هم برای اجرای بهتر مراسم حج داشتند. چند تا سوال هم پرسیدیم. شام را هم مهمان امام بودیم. بعد از آن رفتیم جده. آنجا پلیس عربستان مانع کار ما شد علتش هم این بود که ارتباط ساواک با سعودیها -برخلاف عراقیها- خیلی خوب بود. پلیس عربستان از ما تعهد گرفت فعالیتی علیه شاه انجام ندهیم. از طرفی ایرانیهایی هم که آن موقع به حج می آمدند حجاج سنتی و عموما کهنسال بودند. آنها فقط دنبال انجام حجشان بودند و کار چندانی به مسائل روز نداشتند. یکی از آنها به من گفت ما آمده ایم زیارت شما این حرفها را بروید در اروپا بزنید. در مجموع ما موفقیت چندانی به دست نیاوریم.
تصور اولیه شما از این حرکت چه بود؟
تصور ما این بود می توانیم اطلاعاتی که در اروپا از اقدامات شاه به دست آوردیم را به حجاج ایرانی منتقل کنیم. ما اطلاعات زیادی در مورد فروش نفت شاه، خرید اسلحه توسط شاه و ... داشتیم. این اطلاعات را از طریق مطبوعات اروپا از جمله لوموند، اشپیگل و همچنین جلسات کنفدراسیون به دست می آوردیم.
فضای جلسه دانشجویی بود یا طلبگی؟
بیشتر دانشجویی بود.
شما مدتها با امام برخورد داشتید. نقل می کنند که امام ابهت خاصی داشت. در این مورد توضیح می دهید؟
من بارها ابهت امام را با تمام وجودم لمس کردم. امام جذبه خاصی داشتند و این جذبه توام با محبت بود. نمی شد هر حرفی را در حضور امام زد. شما با برخی افراد خیلی راحت برخورد می کنید ولی حضور برخی افراد حالت خاصی به انسان دست می دهد. من همین بحث ابهت را یکبار با سنجابی مطرح کردم و او هم گفت این حالت در برخی افراد وجود دارد. یادم می آید نمی شد به صورت ممتد به چشمان امام نگاه کرد.
دیده بودید امام شوخی کند؟
شوخی امام را ندیدم ولی لبخند امام را خیلی دیدم. مثلا یکبار شخصی به امام گفت سوالی دارم. امام جواب داد بپرس. آن شخص گفت شاید خوب نباشد بپرسم. امام گفت خب پس نپرس. همه زدند زیر خنده و امام لبخند زدند.
چه میزان از مردم پاریس در جریان انقلاب بودند؟ اساسا برخورد مردم با شما به چه صورت بود؟
ساکنین نوفل لوشاتو گاهی از روی کنجکاوی سری به محل اقامت امام می زدند و اصطلاحا سرک می کشیدند. از طرفی دانشجویان آزادیخواه فرانسه هم بودند که به سقوط حکومت دیکتاتوری تمایل نشان می دادند. مردم پاریس زیاد در جریان نبودند آنهایی هم که در جریان بودند به واسطه تبلیغات تلویزیون فرانسه و نشان دادن تصاویر حضور امام در نوفل لوشاتو بود. اریک رولو نویسنده مشهور لوموند و بورژیه خبرنگار کانال یک فرانسه آنجا حضور داشتند و مرتب از امام گزارش تهیه می کردند. یادم هست امام که وارد بهشت زهرا شد گوینده اخبار فرانسه برای توصیف میزان استقبال مردم ایران از امام گفت خمینی از پاریس تا نوفل لوشاتو و از نوفل لوشاتو تا پاریس سوار بر امواج انسانها.
مصاحبه با «سرهنگ عصاری»مأمورساواک که درشب سال۱۳۴۲امام رادستگیرکرد
زیاد، جالب بود قبل از سال ۱۳۵۷ تعداد ایرانیهای پاریس به هزار نفر نمی رسید ولی در سال ۱۳۵۹ در خیابانهای پاریس می شد به راحتی فارسی شنید. یکی از آنها سرهنگ عصاری بود. در سال ۱۳۵۹ در پاریس با فردی به نام سرهنگ سیفالدین عصار برخورد کردم. او همان کسی است که در سال ۱۳۴۲ امام را از قم بازداشت و به تهران منتقل کرد. در مترو با او برخورد کردم. پیرمرد بود، از ما پرسید دانشکده دندانپزشکی کجاست؟ او را به دانشکده راهنمایی کردم و کم کم با هم آشنا شدیم و فهمیدم او سرهنگ عصاری است. بعدها هم همانجا در فرانسه فوت کرد.
در مورد امام چه نظری داشت؟
او به موضوع ابهت امام اشاره می کرد. برایمان تعریف کرد: وقتی برای دستگیری امام وارد خانه شدیم یک کلفتی روبرویمان ایستاد. چارقدش را کشیدم و داد زدم روح ا... خمینی کجاست؟
همان موقع یک دفعه درب یکی از اتاقها باز شد و امام ظاهر شد و گفت
آقای نظامی! روح ا... خمینی منم.
امام را سوار ماشین کردیم. آن موقع ساواک ماشین آریا داشت. سروانی همراه ما بود به نام جوراب باف. سه چهار ماشین هم دنبال ما. وسط راه قم به تهران که هوا نزدیک به روشن شدن بود
امام خطاب به راننده یکدفعه گفت نگه دار.
راننده بدون اختیار یک مرتبه پایش را گذاشت روی ترمز. سروان جوراب باف هم پرید و درب سمت امام را باز کرد.
امام تیمم کرد و عبایش را انداخت و همانجا نماز خواند.
در این فاصله بود که راننده عذرخواهی کرد که بدون اجازه ترمز کرده و گفت دست خودم نبود.
من هم گفتم ایرادی ندارد سروان جوراب باف هم بی اختیار درب را باز کرد!
در آن زمان فضای دانشجویان ایرانی مقیم فرانسه چگونه بود؟
آن زمان دانشجویان ایرانی مقیم فرانسه گروهی تشکیل داده بودند به نام فدراسیون دانشجویان ایرانی مقیم فرانسه. در آلمان و انگلیس و سایر کشورهای اروپایی هم مشابه این فدراسیون تشکیل شده بود. به مجموع این فدراسیونها می گفتند کنفدراسیون. در واقع کنفدراسیون دانشجویان ایرانی را در سرتاسر اروپا و امریکا به هم وصل می کرد. ابتدا کنفدراسیون به صورت یکپارچه بود و همه با تفکرات مختلف عضو آن بودند. از سال ۱۳۴۹ کنفدراسیونها از هم تفکیک شدند و گرایشهای مسلمان، چریکی، مجاهدین مسلمان و چپ گرا آشکار شد. ما هم جزو دانشجویان مسلمان بودند.
«محمود کرمپور» سال ۱۳۴۶ عازم فرانسه شد تا در دانشگاه سوربن و در رشته حقوق مشغول به تحصیل شود. سالهای طولانی حضور او در فرانسه مصادف گردید با اوج گیری مبارزات انقلابی و حضور امام خمینی در فرانسه. سال ۱۳۵۶ فارغ التحصیل شدم و یک سالی هم در سازمان یونسکو مشغول به کار شدم۲۵ بهمن ۱۳۹۱فرصت آنلاین
سودابه سدیفی در روزنامه انقلاب اسلامی فعالیت می کرد ، در وزارت خارجه و دفتر ریاست جمهوری مشغول به کار بود ،مشاوربنی صدربود،حتی زمانی که بنی صدرفرارکرد،بهمراه همسربنی صدربوده که بازداشت شدند وباباوساطتت شهیدبهشتی توسط مرحوم موسوی اردبیلی آزادشدند
سودابه سدیفی در روز ۱۳ اسفند ماه ۱۳۹۳ در سن ۶۷ سالگی، در اثر بیماری سرطان درگذشت.
دکترابراهیم یزدی در"نوفل لوشاتو"چکاره بود؟
اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان به دلیل صلاحیت و ماهیت مذهبی که داشتند مورد علاقه واحترام خاص امام بودند.دکترابراهیم یزدی از اتحادیههای انجمن های اسلامی آمریکا بود.
ملاقاتی که دکتر یزدی با امام داشتند خیلی تعیین کننده بود. و سرانجام به جایی رسید که امام تشخیص دادند آقای یزدی میتواند نماینده امام در اخذ وجوهات شرعی شود. چون نمایندگان مراجع معمولا باید از یکسری ویژگی ها و صلاحیت هایی علمی و مذهبی برخوردار باشند که به عنوان نماینده مراجع در دریافت وجوهات صلاحیت داشته باشند. امام در آقای یزدی این صلاحیت را دید. وقتی آقای یزدی نشست و با امام صحبت کرد، از مبانی فکری اش گفت. از درد مندی خودش نسبت به جهان معاصر و احساسش نسبت به نیاز فکری و آرمانی که تشخیص می داد بیان می کرد امام در او صداقت و آگاهی و احاطه و شایستگی دیدند و و پذیرفتند آقای یزدی نماینده ایشان شود.
نماینده امام ورهبری در روزنامه اطلاعات می گوید:و حتی اجازه نامه ای به ایشان دادند که من کپی آن را دارم. حتی اجازه دادند یک پنجم وجوهاتی که دریافت می کند اختیار و اجازه دارد در مصارفی که خودش تشخیص میدهد صرف کند. این نهایت توجه و عنایت یک روحانی به یک دانشجوی غیرروحانی بود. ۱۲ خرداد ۱۳۹۵حجت الاسلام سیدمحمددعایی
توضیحات مدیریت سایت-پیراسته فر: بیوگرافی آقای دکترابراهیم یزدی :متولد۱۳۱۰ قزوین، دبیرکل نهضت آزادی ایران (درطول۱۱۶روزاقامت امام خمینی درنوفل لوشاتو) ، مسؤل تنظیم ملاقاتها باامام خمینی بودومورداعتمادامام بود
در«پروازانقلاب»همراه امام خمینی به ایران بازگشت.امام خمینی
عضوشورای انقلاب اسلامی بود. در دولت موقت «معاون نخستوزیر »بود.نماینده امام و سرپرست مؤسسه کیهان بود-زوزارت امور خارجه ایران دولت مهندس مهدی بازرگان هم بود. بعدازاستعفای دولت موقت"درپی تسخیرلانه جاسوسی" در سال ۱۳۵۸ نماینده مردم تهران در دوره اول مجلس شورای اسلامی شد.
بعدیک عده ای می آیندمصاحبه می کنند که«یزدی مشاورامام خمینی نبوده»!اگرنبوده پس چطوری بایدملاقاتهارا باامام هماهنگ میکرد!؟برای وقت دادن وتعیین ساعت،لازمه اش این بوده که باامام یک مشورتهایی داشته باشد،بیوگرافی شخصیتها برابه امام ارائه دهد،توضیحات لازمش رابدهد،زمان بگیرد و..اینها اگر«مشاوره»نیست،چس چیست؟به عکس دقت شود. که داردباامام هماهنگی میکند وگزارش می دهد.
این اقایان افق فکری امام خمینی رابا قالب های کوچک فکرخودشان می سنجند،اگرنبودآن بلندنظری وجامع الاطرافی دیدگاه امام خمینی که انقلاب پیروزنمی شد،مگر«حزب اللهی»به معنای اصطلاحی چقدرداشتیم که انقلاب رااین افرادمدیریت کرده باشند!
ودرمقاله دیگرخواهم آوردکه یه عده ای ازاین اقایان انقلابی درصددبودندکه «امام خمینی»رامدیریت کنند!می گفتند«زودبرویم پاریس که ضدانقلاب هادوروبرامام هستند،می ترسیم امام را«گمراه»کنند!.
اما ازهمه صاحبان دیدگاه وسلائق درپیشبردانقلاب استفاده کرد،حتی ازهمان علمای حوزه که ازکوزه ای که فرزندامام(مصطفی)آب میخورده،بعلت نجس شدنش آب نمی نمی نوشیدند،چون پدرش «فلسفه»تدریس می کندویاآنهایی که هرگونه انقلاب راسرکوب می کردند(چون ظهورامام زمان راتأخیر می اندازد-حجتیه ها)و...همانهارا مسئولیت داردوازتوانمندیشان استفاده کرد.
خاطرات
حجت الاسلام محموددعایی
حجتالاسلام سید احمد خمینی محل استقرار امام در دهکده نوفللوشاتو را اینگونه توصیف میکند:
«منزل ما سه اتاق دارد: یکی برای آقا و یک اتاق یک و نیم در یک و نیم برای من که درش توی اتاق آقا باز میشود و اگر احتیاجی شود، [چون] درها صدادار [است] من (برای رعایت حال آقا) از پنجره به حیاط میروم.... در اتاق دیگر ۱۰ نفر میخوابند که در اتاق آقا توی آن اتاق باز میشود. یعنی من اگر بخواهم بیرون بروم باید از اتاقم بروم توی اتاق آقا و از آنجا باید بروم توی اتاق ۱۰ نفری...»
سیدحسین خمینی
نوفل لوشاتو: حاج احمدآقا-مهدی عراقی-روحانی بین این۲سیدحسین خمینی است،روحانی پُشت به دوربین (اسماعیل فردوسی پور)است
مدرسه علوی تهران -مترجم- ابراهیم یزدی
یزدی-مترجم
حجتالاسلام حسن روحانی نیز ضمن نقل خاطرهای از توجه امام خمینی به رعایت حال ساکنین منطقه، درباره محل استقرار ایشان در دهکدهای در ۳۵ کیلومتری پاریس میگوید: «روز یکشنبه (۱۶ مهر۱۳۵۷) با یکی از دوستان عازم پاریس شدیم. از لندن با قطار به بندر دوور (Dover) رفتیم و از آن جا با کشتی به بندر کاله (Calais) فرانسه و از آن جا با قطار عازم پاریس شدیم. در پاریس هم با مترو به محله کشان رفتیم.
تقریبا حدود ساعت پنج بعدازظهر بود که به آن جا رسیدیم. میدانستیم امام منزل آقای غضنفرپور است. آپارتمان آقای غضنفرپور طبقه چهارم یک ساختمان در این محله بود. به محل آپارتمان رفتیم. تعدادی از دانشجویان هم برای دیدن امام آمده بودند. به ما گفتند: امام ساعتی پیش از این محل به محل جدیدی به نام نوفللوشاتو که بیرون پاریس است رفتهاند. گفتند: به دلیل تردد زیاد افراد برای دیدن امام که تقریبا در این چند روز مسیر راه پلهها تا طبقه چهارم و حتی در کوچه برای زیارت امام صف بسته بودند همسایهها مستأصل شده بودند و ظاهرا یکی از آنها به پلیس شکایت کرده بود. گفتند: چون امام احساس کرده بود که همسایگان در زحمت هستند، فرموده بودند: باید از این محل برویم. لذا به چهل کیلومتری پاریس در محلی به نام نوفل لوشاتو و به ساختمانی که متعلق به یکی از ایرانیها بود، رفته بودند.»
روحانی ادامه میدهد: «در نوفل لوشاتو، امام در خانهای که متعلق به یک ایرانی به نام آقای عسگری بود مستقر شده بودند. خانه آقای عسگری در واقع، فضایی شبیه باغ داشت که در وسط آن ساختمان کوچکی قرار داشت. این ساختمان زیرزمینی داشت که یک طبقه ساختمان روی آن ساخته شده بود که با چند پله به آن دسترسی بود. بنای مزبور سه باب اتاق داشت که یکی از آنها محل رفت و آمد مراجعین بود و دیگری برای فعالیت دفتر اختصاص داشت و اتاق سوم نیز برای استراحت امام در نظر گرفته شده بود.»
***
حجت اسلام املایی
بعد از ظهر جمعه ۱۴ مهر ۱۳۵۷ امام خمینی پس از ۱۳ سال تبعید در عراق با هواپیمای جَمبوجِت عراقی وارد پاریس شدند. در این سفر سید احمد خمینی، دکتر ابراهیم یزدی، حجتالاسلام اسماعیل فردوسیپور ۱ و شیخ محمدحسین املایی ۲ امام را همراهی میکردند.
مرحوم سید احمد خمینی در خاطرات خود جزئیات این سفر پرمخاطره را چنین توصیف کرده است:
شب (شامگاه پنجشنبه ۱۳ مهر۱۳۵۷) را در بغداد بودیم؛ دوستانمان را که از نجف بازگشته بودند دوباره دیدیم. امام همان شب برای زیارت کاظمین مشرف شدند، احساسات مردم عجیب بود. صبح به فرودگاه رفتیم. هواپیما را معطل کردند. دو ساعت تاخیر داشت. جَمبوجِت بود. ما پنج نفر در طبقه دوم بودیم به اضافه سه نفر که نمیشناختیمشان. حالت عجیبی برای دوستان بدرقهکننده دست داده بود؛ نمیدانستند به سر امام چه میآید. ماموران آقای دعایی را خواستند؛ با حالتی متغیر برگشت، خجالت کشید که به امام بگوید، به من گفت: «گفتند امام دیگر برنگردد...» با تاثر خندیدم... هواپیما دو سه ساعت پرواز کرده بود که ما متوجه شدیم در آنجا زندانی هستیم چراکه یکی از ما تصمیم گرفت به دستشویی برود – البته در همان طبقه – با این وصف یکی از آن سه نفر بلند شد و دنبالش کرد... بحث و گفتگو بین چهار نفرمان شروع شد. آیا میخواهند سر به نیستمان کنند؟ آیا میخواهند بدزدندمان؟ آیا خیال دارند در کشوری زندانیمان کنند؟ و از این پرسشهای بسیار. امام پایین را نگاه میکردند تو گویی در چنین سفری نیستند. بعد از صحبتهای بسیار به این نتیجه رسیدیم که آقایان یزدی و املایی در ژنو پیاده شوند، و من و فردوسیپور پهلوی امام بمانیم و اگر نگذاشتند آنان پیاده شوند، داد و بیداد کنیم تا مردم پایین متوجه شوند. دکتر به یکی از از سه نفر گفت، ما میخواهیم ژنو پیاده شویم، کار داریم. لحظهای بعد بلندگوهای هواپیما اعلام کرد موقعی که هواپیما در ژنو مینشیند، کسی غیر از مسافران آنجا پیاده نشود. خیالاتی شدیم. امام به پایین نگاه میکردند. تصمیممان را اجرا کردیم: املایی یکی از آنها را که میخواست مانع پیاده شدنشان شود از عقب گرفت، یزدی پرید توی پلهها. چیزی نگفتند. فقط دو نفرشان سلاحهایشان را که تا آن موقع دیده نمیشد، در قفسهای گذاشتند و دنبال آنها رفتند. بنا بر قرار، آقای حبیبی در منزل بود و پشت تلفن منتظر. به او گفتند که همه دوستانتان را جمع کنید در فرودگاه که اگر مسافران آمدند و ما نبودیم، به هر وسیلهای هست نگذارید هواپیما پرواز کند. چند دقیقه بعد آنها [یزدی و املایی]آمدند و ما خوشحال شدیم. تازه جریان را به امام گفتیم... فرمودند: «دیوانه شدید!».
رسیدیم پاریس؛ برای اینکه عمامهها جلب نظر نکند، امام تنها رفتند و با فاصله من و بعد از من و امام، آن دو بزرگوار.
[..] همان شب از کاخ الیزه آمدند پیش من که: «ما مواجه شدیم با این قضیه، چه بخواهیم و چه نخواهیم، آیتالله آمده است. اگر مطلع میشدیم نمیگذاشتیم.» وقت خواستند. امام گفتند بیایند. آمدند و گفتند: «حق نداریم کوچکترین کاری انجام دهید.» و امام گفتند: «ما فکر میکردیم اینجا مثل عراق نیست. من هر کجا بروم حرفم را میزنم. من از فرودگاهی به فرودگاهی دیگر و از شهری به شهری دیگر سفر میکنم تا به دنیا اعلام کنم که تمام ظالمان دنیا دستشان را در دست یکدیگر گذاشتهاند تا مردم جهان صدای ما مظلومان را نشنوند، ولی من صدای مردم دلیر ایران را به دنیا خواهم رساند. من به دنیا خواهم گفت که در ایران چه میگذرد...»
منبع: صادق طباطبایی، خاطرات سیاسی اجتماعی (۳)؛ شکلگیری انقلاب اسلامی ایران، تهران: موسسه چاپ و نشر عروج، چاپ سوم، ۱۳۹۲، صص ۲۹، ۳۰ و ۳۲.
پاورقی
امام خمینی درهنگام ورودبه«پاریس» منزل آقای غضنفرپور مستقر شدند که در طبقه چهارم یک آپارتمان در محله کشان واقع شده بود
وقتی که امام تصمیم گرفتند به فرانسه بیایند نکته ای را به دکتر یزدی گفته بودند که ایشان هم به افراد دیگر بگویند و آن اینکه آنها ایشان را درگیر اختلافات درون گروهی خودشان نکنند. ضمنا خواسته بودند که وقتی وارد پاریس شدند منزل مستقلی برایشان تهیه شود.
آقای دکتر یزدی این موضوع را قبل از ورود امام به پاریس با آقای دکتر حبیبی در میان گذاشته بود اما دکتر حبیبی موفق نشده بود که در مدت کوتاهی در طول آن شب منزلی مستقل تهیه کند لذا وقتی امام وارد پاریس شدند با صحبتی که آقای بنی صدر کرده بود، امام در منزل آقای غضنفرپور مستقر شدند که در طبقه چهارم یک آپارتمان در محله کشان واقع شده بود.
این منزل علاوه بر اینکه کوچک و نامناسب بود و رفت و آمدهای مهمانان امام موجب نارضایتی همسایگان می شد، به طور کلی مطابق میل و نظر اولیه امام نبود. بنابر این امام و همراهان به دنبال محل مناسبی بودند تا اینکه آقای دکتر عسگری پیشنهاد کرد امام در ویلای ایشان در نوفل لوشاتو در حومه پاریس اسکان یابند، احمد آقا هم رفت و آن محل را دید. روز بعد با اتومبیل آقای محمد کیارشی - از دوستان ما در اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان اروپا- که یک فورد دو درب و ضمنا قراضه هم بود امام را به نوفل لوشاتو منتقل کردیم. یادم می آید آدم اگر می خواست برود عقب این ماشین بنشیند واقعا باید چند تا تاب می خورد. امام و سید احمد آقا عقب نشستند و من و آقای کیارشی جلو بودیم و صندلی جلو هم لق می خورد. به کیارشی گفتم تکلیف ما را روشن کن. آدم این جلو که می نشیند باید بخوابد یا بنشیند؟!
حال که اسم آقای کیارشی را آوردم این نکته را ذکر کنم که ایشان هفت - هشت روزی وظیفه پذیرایی از امام و تهیه صبحانه و ناهار و شام را بر عهده داشت و پس از آمدن مرحوم آقای اشراقی روابط گرم و صمیمانه ای با ایشان پیدا کرده بود. هنگامی که امام برای نماز شب بیدار می شدند ایشان هم بیدار می شد که چنانچه لازم بود خدمتی انجام دهد ولی امام از این کار ناراحت می شد به لحاظ اینکه نمی خواست مزاحم کسی باشد.
آقای کیارشی زودتر بیدار می شد و با آقای اشراقی در باغ مشغول قدم زدن می شدند که امام احساس نکند به خاطر او این کار را انجام می دهند.
کتاب خاطرات سیاسی - اجتماعی دکتر صادق طباطبایی؛ ج ۳؛ ص ۳۳-۳۴
حجت الاسلام محمدحسین املایی ازیاران امام خمینی دوران هجرت(نجف ونوفل لوشاتو)بودند
همسرمرحوم املایی: ایشان خیلی به روز بود. زبان انگلیسی می دانست، هیچ کدام از اطرافیان امام به اندازه آقای املایی و آقای دعایی نمی توانستند عربی را خوب حرف بزنند به گونه ای که حتی خودِ امام هم مترجم داشتند.
از دانشگاه لبنان لیسانس حقوق گرفته بود ، آن زمان که خیلی از روحانیون رانندگی را بد می دانستند، گواهینامه رانندگی داشت. با شهید چمران ارتباط نزدیکی داشت و در لبنان دوره چریکی دیده بود. عضو «جنبش امل» دردوران نظامی"چریکی"درلبنان کارهای درمانی ، تزریقاتی را هم یادگرفته بود
آقای دعایی روزانه دو ساعت برنامه رادیویی"عراق" داشتند که آقای املایی هم در تهیه مطالبش نقش داشت. یک دستگاه زیراکس هم در خانه بود
در نوفل لوشاتو که بودیم هر شب پشت سر ایشان نماز می خواندیم و صف های نماز جماعت به گونه ای بود که مرد و زن در یک صف کنار هم می ایستادند. بعد از سکونت امام در تهران هم مرتب در ملاقات های خصوصی می رفتم دیدنشان البته ایشان مرا به عنوان همسر آقای املایی نمی شناختند و من هم چیزی نمی گفتم. معمولا برای دوستانم که می خواستند صیغه عقدشان را امام بخوانند، وقت می گرفتم از جمله برای خانم آلیا که الان نماینده مجلس هستند.
بعد از هجرت امام به فرانسه که آقای املایی هم همراهشان بود، شما چه کردید؟
من سه چهار روز رفتم خانه امام. همسرشان آنجا بودند و عروس هایشان. بعد از چند روز همراه همسر حاج احمدآقا رفتیم کاظمین منزل دختر آیت اله صدر (دختر خاله خانم طباطبایی) آنجا برایمان بلیط هواپیما تهیه کردند و آمدیم ایران. دی ماه بود که عازم فرانسه شدم.
به غیر از شما همسر روحانیون دیگر هم به منزل امام آمدند؟
خیر فقط بنده آنجا بودم.
از خاطراتتان در منزل امام در نجف بگویید.
آن زمان من 19 سال بیشتر نداشتم و سنم از آنها کمتر بود اما در میانشان احساس غریبی نمی کردم. همسر امام خیلی مهربان و خوش برخورد بودند. همسر حاج آقا مصطفی سید حسین و مریم را داشتند و همسر حاج احمدآقا سید حسن را. توی همان چند روز یک سفر هم همراه فاطمه خانم طباطبایی به کربلا مشرف شدیم.
ما تهران بودیم و من تا تیرماه 57 که رفتیم نجف اصلا ایشان را ندیده بودم(4-3 روزی که در نجف مهمان همسر امام بودم) اما آوازه مبارز بودن ایشان و همراهی شان با امام در میان اقوام پیچیده بود و شخصیتی تحسین برانگیز داشتند.
یک ماهی که در نوفل لوشاتو در جوار امام به سر بردیم
صیغه عقد ما را امام در منزل خودشان خواندند.
امام و خانواده شان هم در این جشن شرکت کردند؟
یادم نیست. حاج احمد آقا و خانمش بعد از مراسم آمدند و کادو برایمان یک روتختی آوردند. حاج آقا ناصری (امام جمعه فعلی یزد) هم برایمان یک چرخ خیاطی آورد.
از امام هدیه ای نگرفتید؟
ایشان پیش از عقد برایم هدیه فرستادند. یک گردنبند و یک پلاک و زنجیر طلا داده بودند به مادرخانم آقای محتشمی پور بیاورد تهران. محمدحسین آن زمان تلفنی به من گفت که شاید این هدیه ارزش مادی چندانی نداشته باشد اما این را کسی برای تو فرستاده که 35 میلیون آدم در ایران چشم به راهش هستند.
مگر شما به این ازدواج راضی نبودید؟
خانواده ام به خاطر اینکه دخترشان باید در مملکت غریب سر می کرد، نگران بودند. خطراتی هم که به خاطر فعالیت سیاسی متوجه محمدحسین بود، مزید بر علت شده بود. اختلاف سنی مان هم 12 سال بود.
ارتباطتان با خانواده امام تا کی ادامه داشت؟
برای برگشت به ایران با هواپیمای امام آمدید؟
آقای املایی با هواپیمای امام آمدند اما همه خانم ها از جمله خانم امام 4-3 روز بعد با هواپیمای دیگری آمدیم ایران. خیلی از آقایان هم با ما بودند. خاطرم هست خانم مرضیه دباغ هم بود که بعدها در حزب جمهوری هم با هم بودیم.
بعد از 22 بهمن که باآقای املایی عازم خمینی شهر شدیم
مسوولیت آقای املایی بعد از انقلاب چه بود؟
ایشان همراه آقایان وحید دستجردی، عسگر اولادی و کروبی در کمیته امداد مشغول شدند.
چگونگی فوت حجت الاسلام املایی
امام ساکن قم بودند و محمدحسین مرتب به قم رفت و آمد داشتند. برای انجام ماموریت کاری با پیکان راهی قم شدند که در جاده حسن آباد تصادف کردند که فردایش بمااطلاع دادندکه فوت کرده است
محمدحسین نام مستعار"علمی" داشتند. /منبع:فرصت
آنجایی که امام در خیابان کشان وارد شدند منزل آقای غضنفرپور بود لذا امام چند روزی را در پاریس بودند. وقتی دولت فرانسه به امام اجازه سخنرانی و یا مصاحبه با خبرنگاران را نداد، این موجب شد که آقای عسگرپور ویلایی در نوفل لوشاتو را معرفی کنند که مورد موافقت امام قرار میگیرد.
صبح فردای آن روز یک ساعت و نیم با امام ملاقات داشتیم و من و شهید مهدیعراقی تمام گزارش داخل ایران را خدمت امام دادیم، امام رو کردند به من و شهید عراقی و فرمودند: بروید وسایلتان را(ازهتل درچاریس) بیاورید، اداره اینجا با شما دو نفر.
اینکه ظهر و شب هم غذا داده میشد، البته حاج مهدی عراقی یک مدیر قوی بود. ما هم سعی کردیم همان غذاهای سنتی و ساده خودمان را برای میهمانان آماده کنیم. لذا آبگوشت درست میکردیم، سیب زمینی میپختیم، تخم مرغ آب پز میکردیم. در مجموع دو وعده غذا میدادیم، یکی ظهر و یکی شب.
* در نوفل لوشاتو یک واحد نان صنعتی بود، یکی از برادران را گذاشته بودیم. هر چه او میپخت برای غذای ظهر و شب تحویل میگرفتیم. سعی میکردیم که غذاها ساده و در عین حال کم هزینه باشد. با همین نوع غذاها همه مراجعین را اطعام میکردیم و بدون غذا کسی را نمیگذاشتیم برود. خوب دانشجویان ایرانی و یا خارجی که برای دیدار حضرت امام میآمدند فقط کرایه رفت و آمد داشتند. لذا ما سعی میکردیم اینها را خوب پذیرائی کنیم. حتی شب هم امکانات استراحت و خوابشان را فراهم میکردیم. میدیدیم که اینها از آن سر دنیا به عشق دیدار امام آمدهاند، خوب دانشجویی که توانسته با هزینه دانشجویی یک بلیط تهیه کند و بیاید پاریس و از آنجا برگردد نیاز به مساعدت دارد لذا سعی داشتیم که وسایل راحتی و آرامش آنان را حتی الامکان فراهم کنیم.
هتل کوچکی در نوفل لوشاتو بود که من با کمک عراقی، هتل اجاره ماهانه کردیم
ملاقاتهای خصوصی امام در همان منزل مسکونی خودشان در نوفل لوشاتو انجام میشد، تعیین وقت با شخصیتها هم به عهده دکتر ابراهیم یزدی بود.
قویترین پلیس فرانسه ژاندارم است. چهار صد ژاندارم در 24 ساعت، حفاظت امام را به عهده داشتند.
دولت فرانسه دخالتی در امور نداشت و فقط بحث محافظت و امنیت امام بود. البته آن دو سه روز اول که امام پاریس بودند دولت فرانسه از مصاحبه و مراجعات جلوگیری کرد،
روزانه 300 الی 400 خبرنگار از سراسر جهان به نوفل لوشاتو میآمدند. اداره آنها به عهده ما بود
/ابوالفضل توکلی بینا/21 بهمن 1394 خبرآنلاین
ارفرانس اعلام کرده است بیش از 150 نفر را نمیتواند به هواپیما سوار کند، چون باید سوخت لازم برای بازگشت داشته باشد، ممکن است در تهران به هواپیما اجازه فرود داده نشود، از این 150 نفر، 120 نفر خبرنگار خارجی هستند و 30 نفر ایرانی،هیچ زن وبچه ای درآن نبودغیرازچندخبرنگارزن
رسول صدرعاملی فرستاده ویژه روزنامه اطلاعات بود تا از نوفللوشاتو تا تهران بزرگترین واقعه قرن را گزارش کند.
«(در نوفللوشاتو) بیشتر وقتشان به مصاحبه، سخنرانی و دیدار با گروههای مختلف درباره تبیین نوع حکومت مورد نظرشان میگذشت. مسئول تنظیم برنامهها و دیدارها، دکتر یزدی بود. امام او را دوست داشتند و محترم میشمردند. به خاطره انبوه مراجعان، برخی از افراد میبایست روزها به انتظار وقت دیدار میماندند. در این دیدارها بیشتر قطبزاده و بنی صدر مترجم زبان فرانسوی و دکتر یزدی و صادق مترجم زبانهای انگلیسی و آلمانی بودند.» (ص ۴۷۴)
***
وقتی که وارد شدند، ابتدا خبری نبود. چند نفری بیشتر نمیآمدند. مردم خبر نداشتند، ناهار و شام را هم از منزل آقای بنی صدر میآوردند. از فردا سیل جمعیت سرازیر شد، حالا در یک خانه مسکونی با فضا محدود که فرانسویها واقعاً شوکه شده بودند. بالاخره دلال آن منزل آمد و گفت که آقا، ما شما را بیرون میکنیم، به شما که هتل اجاره ندادیم بلکه خانه اجاره دادیم. ما به هر زبانی که بود آنها را آرام کردیم. حالا نمیتوانستیم جلوی مردم را بگیریم. سیل جمعیت سرازیر شد و بالاخره مردم محله اعتراضی کردند و قرار شد که خانه را عوض کنیم و یک محلی را خارج از پاریس تهیه کنیم. با آقای دکتر عسگری تماس گرفتیم که نوفل لوشاتو رو میشود در اختیار ایشان بگذارید. ایشان هم قبول کرد. آقای دکتر عسگری جامعه شناس از دوستان مرحوم دکتر شریعتی و مرحوم دکتر سامی بود. ایشان و آقای دکتر هراتی و چند نفر دیگر یک جمعی را تشکیل داده بودند و بسیار هم آدمهای با صفا بودند. آقای دکتر عسگری نمیخواست زیاد خودش را مطرح کند/۸۵/۱۱/۲۲مصاحبه فارس با احمد غضنفرپور
***
عکسهای کمتر دیده شده از امامخمینی در زمان اقامت در فرانسه نوفللوشاتو
***
شاگردان و یاران امام دوران هجرت وغربت
شاگردان امام را میتوان به دو طیف علمی و سیاسی تقسیم کرد، هر چند هر دو گروه با هم در مراوده و ارتباط بودند و یک هدف داشتند. تعدادی از آنها برای پیشبرد مبارزه، گروه روحانیون مبارز خارج از کشور را تأسیس کردند. اعضای آن آقایان فردوسی پور، محتشمی پور، دعایی، سید حمید روحانی، سید محمد سجادی، سید باقر موسوی، محمد رضا ناصری، سیف الله قاسم پور، مرتضی نیکنام، سید رضا برقعی، محمد حسین املایی، سید هادی موسوی، محمد حسین شریعتی، محمد منتظری، حسن ثقفی ابراهیم فاضل، محمد رحمت و محمد طاووسی بودند. آنها با راهنمایی آیت الله بهشتی ماهنامه «پانزده خرداد» را منتشر کردند. همچنین جزوات، پیامها و اعلامیههای امام را به ایران، سوریه، لبنان، کشورهای عربی برده و پخش میکردند. آنان درعراق در شرایط سختی به سر برده و انواع تهمتها از قبیل کمونیست و لیبرال به آنان میزدند تا جایی که برای رفع این شایعات هر شب به حرم امیر (ع) میرفتند تا در آنجا نماز بخوانند.. علاوه بر این حتی در نجف به آنان زن نمیدادند./منبع:مرکزاسنادانقلاب اسلامی
امام درترکیه-بورسا
امام درنجف
اززاویه دیگر
نقش رژیم«شاه »دراخراج امام خمینی ازعراق
درادامه زندگی امام درنجف،خاطرات ۲خادم افغانی امام خمینی درنجف راخواهیدخواند -چهارده۱۴سال ۳ماه دوری ازوطن+همه اقامتگاه های امام خمینی
روابط رژیم عراق پس از چند سال کشمکش مرزی و سیاسی با رژیم پهلوی، در سال ۱۳۵۳(۱۹۷۵ میلادی) و با انعقاد قرارداد الجزایر رو به بهبود نهاده بود و از این رو حضور و فعالیت های سیاسی امام خمینی در آن کشور را باعث ایجاد خلل در این روابط میپنداشت۱۳۹۷/۰۳/۰۲
بر همین اساس در اول مهرماه ۱۳۵۷ نیروهای امنیتی دولت بعثی عراق به منظور همکاری با رژیم شاه و پیشگیری از پیروزی انقلاب اسلامی ملت ایران، بیت امام خمینی را در نجف محاصره کردند و خواهان این شدند که ایشان از هرگونه مصاحبه، صدور اعلامیه و ایراد نطق و خطابه سیاسی خودداری نمایند.
اعزام مقامات ساواک ایران،جلسه بارئیس سازمان امنیت عراق
به موجب گزارشی که به تاریخ ۱۳۵۷/۰۷/۱۰ در ساواک جهت ملاحظه محمدرضا شاه تنظیم گردیده بود، یک هیئت بلندپایه از ساواک به منظور آخرین هماهنگی ها با سعدون شاکر، رئیس سازمان امنیت عراق، در بغداد ملاقات میکند.
مهم ترین محورهای این مذاکرات پیرامون گفتگوهایی است که مقامات سازمان امنیت عراق با امام خمینی داشتهاند. این گزارش تصریح می کند که
یاساکت بشو ویااخراج
مقامات امنیتی عراق در ملاقاتها با امام خمینی او را فردی سرسخت و مصمم در تعقیب نقشههای خود میدانند و عقیده دارند که او به هیچ وجه از تعقیب هدفهای خود انصراف حاصل نخواهد کرد و ایشان در برابر تذکرات مقامات امنیتی عراق که به ایشان تکلیف میکردند از فعالیتهای سیاسی در عراق چشم پوشی کند،
جواب امام خمینی:
«من اهل سیاست هستم و هم مذهبی، هیچ وقت از نظرات سیاسی خود عدول و نزول نخواهم کرد»
در پایان گزارش بیان شده است که از نظر مقامات امنیتی عراق، حضور امام خمینی در این کشور برای امنیت عراق مضر تشخیص داده شده و عقیده دارند که ایشان اگر به جای دیگری نیز بروند، احتمالا مشکلات بیشتری ایجاد خواهند کرد.
در همان ایام مقامات عراقی با دعوت از حجت الاسلام و المسلمین دعایی، نظرات شورای انقلاب کشور عراق را برای رساندن به امام خمینی، اعلام کردند.
مهم ترین محورهای پیام این بود:
امام خمینی میتوانند در عراق به زندگی عادی خویش ادامه دهند ولی از کارهای سیاسی خود باید دست بردارند. و دیگر اینکه در صورت ادامه کارهای سیاسی در عراق، باید این کشور را ترک نمایند.
یکی دو ملاقات ما بین امام خمینی و بعضی از مقامات امنیتی رژیم عراق صورت گرفت که در آنها نیز بر عدم فعالیت سیاسی امام بر علیه رژیم شاه تاکید شد که چون با امتناع امام خمینی مواجه گردید، به دنبال این امتناع منزل امام خمینی در نجف در اول مهرماه ۱۳۵۷ تحت محاصره نیروهای امنیتی قرار گرفت و ادامه این وقایع منجر به مهاجرت امام خمینی به پاریس گردید.
تحلیل امام خمینی درباره «ماجرای اخراج ازعراق»
بعدها امام خمینی در تاریخ ۶ اسفند ۱۳۵۷ در یک سخنرانی به این وقایع اشاره نموده و می فرمایند:
«خدای تبارک و تعالی مقدراتی دارد که ما سر آن را نمیفهمیم، مگر بعد از زمانها، بعد از آنکه به واسطه فشار دولت ایران و فشار محمدرضا شاه بر دولت عراق، و محصور کردن آنها منزل ما را و رفت و آمدهایی که بین ما و دولت عراق شد، گفتگوهایی شد و ما به آنها اخطار کردیم که یک مسئله شرعی است، یک وظیفه الهی است؛ و من نمی توانم مسئله الهی و وظیفه شرعی را به قول شماها ترک کنم. من این کارهایی که در اینجا انجام میدهم انجام میدهم، شما هم هر کاری دارید بکنید....» (صحیفه امام، جلد ۶، ص ۲۲۶)
خانه امام در نجف کجا بود؟
امام خمینی پس از تبعید از ترکیه به عراق در نجف اشرف و درمنزلی که دارای ویژگی های خاص بود جهت سکونت انتخاب کردند. خانه ای که در (خیابان)شارعالرسول، خیابانی رو به قبله صحن و حرم حضرت امیرالمومنین (ع) واقع شده و همه جای کوچه ی آن سایه است. در دو طرف کوچه، طبقههای دوم خانهها جلو آمده و به یکدیگر چسبیده اند.
امکانات خانه امام در نجف
محوطه مسکونی منزل و به (اندرونی) دارای حیاطی حدود ۵ در ۵ بود. داخل حیاط دو اتاق وجود داشت که آن اتاقها به هم راه داشتند. طرف دیگر حیاط آشپزخانه بود و روی آنیک نیمطبقه، شامل دو اتاق کوچک قرار داشت. در عراق طوری محوطهسازی میکنند که آدم از توی حیاط بخواهد آسمان را ببیند. مثل اینکه باید از دودکش مانندی نگاه کند چراکه اتاقهای طبقه دوم فضای حیاط را اشغال کردهاند، راهپلهها را هم بسیار باریک در میآورند.
این منزل راآقای شیخ نصر الله خلخالی اجاره و تهیه کرده بود
برنامه روزانه امام خمینی در نجف
علی اکبر محتشمی پور(متولد ۱۳۲۵ تهران)وزیر کشور دولت دوم میرحسین موسوی و نماینده مجالس سوم و ششم مجلس شورای اسلامیازیاران امام درنجف: امام خمینی دیدار باآیت الله حکیم داشتند
آیت الله حکیم به امام پیشنهاد میکنند که در مدت اقامت در نجف نماز جماعت برگزار و تدریس کنند؛ البته امام خمینی برگزاری نماز جماعت را در جایی که امام «راتبی» دارد، نمی پذیرد و نهایتا به پیشنهاد مرحوم شیخ نصرالله خلخالی، متولی مدرسه مرحوم آیتالله بروجردی، نماز مغرب و عشاء را در مدرسه آیتالله بروجردی و بعدها هم نماز ظهر و عصر را در مسجد شیخ انصاری(تُرک ها) اقامه می کردند.
بعد از دو هفته از حضور امام خمینی در نجف از او درخواست تدریس شد و امام، تدریس بیع در مسجد شیخ انصاری را آغاز کرد./پایان
محل درس ونمازظهروعصر درمسجد ترکها (مسجد شیخ انصاری)
نمازمغرب وعشاء مدرسه آیتالله بروجردی
امام هر روز چنین برنامه ای داشت برای رفتن به درس مسیری را از منزل در کوچه مکتب امیرالمومنین علیهالسلام و بازار حویش طی میکردند و به مسجد ترکها (مسجد شیخ انصاری) میرفتند و دو ساعت به ظهر مانده به منزل برمیگشتند.
دوباره ظهر که میشد برای اقامه نماز جماعت مسیر فوق را تا مسجد شیخ انصاری میرفتند و بعد از نماز برمیگشتند.
عصرها به مدت نیم ساعت روی بام منزل قدم میزدند. غروب هم برای نماز مغرب و عشا مسیر شارعالرسول را تا مدرسه آیتالله بروجردی میرفتند و پس از نماز مغرب و عشا مسیر شارغالرسول را تا مدرسه آیتالله بروجردی میرفتند و پس از نماز به منزل برمیگشتند
سه ساعت بعد از غروب آفتاب به حرم می رفتند
و بالاخره سه ساعت بعد از غروب آفتاب نیز برای زیارت مولای متقیان علیبن ابیطالب علیهالسلام بار دیگر از منزل خارج شده و از راه شارعالرسول به حرم مولا میرفتند و هنگام بسته شدن حرم و صحن مطهر به منزل برمیگشتند.»
نجف :۴نفرردیف اول ازچپ:امام خمینی ، حجت الاسلام شیخ نصرالله خلخالی ، آیت الله حاج شیخ مجتبی لنکرانی و آیت الله دکتر محمدصادقی تهرانی
خاطرات ۲ خادم افغان منزل امام خمینی در نجف
«ننه فاضل» و«حاج ابراهیم» خادمان افغان حضرت امام نیز در نجف بودند.
«فاطمه طباطبایی» همسر «سیداحمد خمینی» : ننه فاضل که افغانی بود و در نجف سکونت داشت و به ما کمک میکرد.
سقای «افغانی»حرم حضرت علی ، خادم خانه امام خمینی «نجف»شد
«حاج ابراهیم» از شهر بامیان افغانستان بود و در آنجا به کشاورزی اشتغال داشت در زمان «ظاهرشاه»، افغانستان را ترک و راهی نجف اشرف شد.
وی در آن شهر به کارهای مختلف پرداخت و شبها در کنار صحن حرم امام علی (ع) استراحت و عبادت میکرد و به زائران حرم آب میداد و سقایی زائران آن حضرت شده بود.
خاطرات او از این سالها که چندی قبل در روزنامه جمهوری اسلامی منتشر شده است بسیار خواندنی است.
آیت الله سید محمود شاهرودی دردیداربا امام خمینی-نجف
حاج ابراهیم در رابطه با آغاز آشنایی خود با امام خمینیچنین نقل کرده است:
در نجف به کارهای مختلفی مشغول بودم، روزی یک نفر آمد و گفت که گنبد امیرالمومنین (ع) نیاز بازسازی دارد حاضری همکاری کنی، گفتم: بله کجا بهتر از آنجا و مشغول به کار شدم.
در مقبرهای کنار صحن حرم آقا که مربوط به یکی از عالمان بود، استراحت و عبادت میکردم و شبها هم به زائران حرم آب میدادم و ساقی شده بودم.
هر شب سیدی بزرگوار که بسیار هم مرتب و منظم بود به حرم میآمد و در فاصله کمی از ضریح دست به سینه میایستاد و از حفظ زیارت «جامعه کبیره» میخواند و هیچگاه از من آب نخواست.
دعوت امام ازسقای حرم
مدتی از کار جدیدم در نجف نمیگذشت که روزی فردی به سراغم آمد و گفت:
آقا سید روح الله از مراجع تقلید است که از ایران آمده ایشان شما را به دفتر خود خواسته است.
چرامرااحضارکرده!من چه کاربدی کردم؟
گفتم که من یک کارگر ساده هستم و ایشان یک مرجع تقلید، ایشان چه کاری میتوانند با من داشته باشند، ابتدا از رفتن امتناع کردم
هرچه فکرکردم که من کاربدی نکردم،فقط من در حرم حضرت علی(ع) قرآن میخواندم وبه زائرین آب می دادم . یک نفر را به سراغ بنده فرستادند. ابتدا نرفتم چون تصور میکردم امام از من دلگیر هستند و قصد شکایت دارند. بار دوم همان شخص به سراغم آمد و گفت؛ امام با تو کار دارند. گفتم: شما را به خدا بگویید چه کار دارند؟.
گفت: به خدا نمیدانم.
گفتم: نکند از دست من ناراحت هستند. گفت: نه فقط به من گفتهاند که برو آن مردی را که در حرم است به اینجا بیاور.
به او گفتم: شما بروید من خواهم آمد، او هم رفت.
ولی به اصرار قاصد پیغام امام به ملاقات ایشان رفتم و با امام خمینی در دفتر کار ایشان در نجف ملاقات کردم.
وقتی وارد اتاق شدم، روی زمین نشستم به امام نگاه کردم، جذبه ایشان مرا گرفت، زبانم قفل شد و نتوانستم چیزی بگویم، حتی نتوانستم سلام عرض کنم، بدنم خیس عرق شده بود
امام خمینی بمن سلام کرد
تا اینکه خود امام به من سلام کرد
امام من پرسیدند. اسمت چیست؟
گفتم: حاج ابراهیم خادم نجفی
گفت: حاج ابراهیم!
گفتم: بله بفرمایید و انگار با همین جمله قفل زبانم گشوده شد،
بعد از احوالپرسی از من پرسید:
امام:حاج ابراهیم! مرا میشناسی ؟
- بلی آقا، هر شب شما را کنار ضریح مولا علی میبینم.
امام: حاج ابراهیم! دوست داری اینجا پیش ما کار کنی؟
- دوست دارم اما الان کاری را در حرم انجام میدهم و اگر بیایم اینجا و شما خوشتان نیاید من آن کار را هم از دست میدهم!
حضرت امام گفت: نه تا خودت بیرون نروی ما بیرونت نمیکنیم.
- زمانی که داشتم با امام خمینی قول قرار میگذاشتم یک باره به ذهنم رسید و گفتم که راستی آقا! من به شرطی اینجا میآیم که اگر از دنیا رفتم شما نماز وحشت مرا بخوانید!
امام : اگر من زودتر از شما از دنیا رفتم چه؟
- شما عالم و مجتهد هستید چرا بمیرید!
امام : خیلی خوب پس قرارمان این باشد که هر که زودتر فوت کرد نمازش را آن یکی بخواند.
- وقتی خبر فوت امام منتشر شد یاد این قرار افتادم، شوکه شده بودم و از آن به بعد دنیا برایم بیمعنا و پایان یافته بود.
حاج ابراهیم با بیان اینکه امام چنان ابهت و عظمتی برای من داشت که خیال میکردم همه دنیا اوست و مدام میگفتم: چرا زندگی بعد از امام باید ادامه داشته باشد، همان شب یاد عهدم با امام افتادم و حسرت خوردم کهایکاش امام زنده بود، نمیدانم با چه حالی برای ایشان نماز وحشت خواندم.
کارهای خانه
صبحها نان خانه آقا مصطفی را هم من میخریدم و درب منزل ایشان تحویل میدادم، باقی خریدها با خودشان بود بعد از خانم امام زنبیل را میگرفتم و میرفتم خرید.
گاهی اوقات که قرار بود میوه بخرم خانم امام مثلا میگفت: چهارعدد پرتقال بخرید و تأکید داشت که به جای یک یا ۲ کیلو میوه چند عدد بخرم ولی میوه خوب و من همیشه سر همین خرید جزئی با میوه فروشها بحث داشتم.
من سواد م فقط قرآنی بود،غیرقرآن رانمی توانستم بخوانم وبخاطرهمین نمیدانستم حاج خانم در فهرست چه چیزهایی نوشتهاند
به همین خاطر مجبور بودم چند بار برای تهیه ملزومات به بازار برگردم به همین دلیل خانم امام به من میگفت: چقدر خوب بود سواد داشتی حاج ابراهیم.
نمازمغرب وعشا-درمنزل-به امامت امام
شبها وقتی نماز مغرب و عشاء را در دفتر به امامت ایشان میخواندیم، میرفتم بالای پشت بام و رختخواب امام را باز میکردم تا شاید پس از آن گرمای روزهای نجف ایشان کمی آسایش داشته باشند.
یک شب دیر وقت بود که به منزل رسیدم و یک دفعه یادم آمد که رختخواب امام را باز نکردهام، خودم را به خانه امام رساندم و وقتی به پشت بام رسیدم دیدم امام خودشان جا را درست کردهاند و میخواهند بخوابند، گفتم: آقا! ببخشید امشب یادم رفت.
امام : حاج ابراهیم تو این همه راه آمدهای برای اینکه رختخواب من را بیندازی؟
گفتم: بله آقا
امام خمینی: مگر من کی هستم، دیگر به خاطر کار من زن و بچهات را رها نکن.
امام خمینی در ماه رجب و شعبان که ایام زیارتی مخصوص امام حسین (ع) بود، با تعدادی از آشنایان خود در منزل یکی از دوستان خود در کربلا میرفتند.
چرا مرا -کربلا-نمیبرید؟
یکبار به امام خمینی اعترض کردم و گفتم: آقا شما هر سال برخی خادمان و افراد را به همراه خود میبرید و من باید اینجا بمانم، چرا مرا نمیبرید من هم میخواهم آنجا زیارت کنم.
امام :حاج ابراهیم، امیرالمومنین هم پدر امام حسین (ع) است و ثواب زیارتش زیاد، شما را اینجا میگذارم چون بیشتر اطمینان دارم، حالا هم اگر خواستی بعد از نماز صبح برو کربلا زیارت کن بعد هم برگرد.
آیت الله سید محمد باقرصدردرکنار امام خمینی-نجف-مراسم فوت سیدمصطفی خمینی
پسرخادم با سیدحسن-نوه امام -همبازی بود
- پسر من با سید حسن نوه امام ، هم بازی بود، هر چه قدر این ۲ در حیاط بازی و سر و صدا میکردند، امام با اینکه در اتاق کنار حیاط مشغول به مطالعه بود حتی یکبار هم نشد با آنها دعوا کند یا حتی تذکری بدهد و یا به خانواده بگوید که این بچهها را ساکت کنید.
ساده زیستی امام
حاج ابراهیم با اشاره به ساده زیستی امام و اینکه ایشان با طلاب کشورهای دیگر بسیار مهربان بودند و همیشه آنها را مورد تفقد خود قرار میدادند، افزود: برای مثال غذای امام در میهمانیها با غذای بقیه فرق میکرد و بسیار ساده و اندک بود.
حاج ابراهیم با بیان اینکه امام با طلاب بیبضاعت بسیار مهربان بود، ایشان همواره طلاب کشورهای دیگر را که وضع خوبی نداشتند، مورد تفقد قرار میداد و به آنها کمک میکرد و اگر زائران از کشورهای مختلف هدیهای برای امام میآوردند، امام آن را در میان حاضران تقسیم میکرد و برای خودش چیزی بر نمیداشت.
تنظیم ساعت کسبه ازروی نظم امام خمینی
خادم امام با بیان اینکه ایشان هر شب به حرم امام علی (ع) مشرف میشدند و زیارت جامعه کبیره میخواندند، امام به قدری دقیق بود که کسبه محل میگفتند ما ساعتمان را با رفت وآمد آقا روح الله تنظیم میکنیم.
امام -امام جماعت- مسجدترک ها
امام قبل از ممانعت رژیم صدام نماز را در مسجد ترکها که در بازار «حویش» نجف اقامه میکرد در قنوت بسیار گریه میکرد تا آنجا که مأمومین هم همراه ایشان گریه میکردند.
امام باید هر شب به حرم امام علی (ع) مشرف میشدند.
توصیه سیداحمدآقا به امام درزمان مریضی
یک شب که ایشان مریض بودند، حاج احمد آقا گفتند:
شما به مردم میگویید از راه دور هم میشود زیارت کرد، حالا امشب که مریض هستید، خودتان از دور زیارت کنید از بالای منزل حرم دیده میشود
امام خطاب به سیداحمدآقا:
مرا از این افکارعوامانهام دور نکنید.
خاطره روزشهادت سیدمصطفی خمینی
خادم افغان امام در رابطه با روزهای شهادت آقا مصطفی خمینی و آرامشی که امام در آن هنگام داشت،یک روز طرفهای ظهر بود که دیدم از خانه امام سر و صدا میآید، پرسیدم چه شده ؟
گفتند: آقا مصطفی حالشان بد است و او را به درمانگاه «کوفه» بردند بعد هم که خبر فوت وی را آوردند.
من میدیدم که برخی اعضای خانه خیلی شیون میکردند، اما خود امام اصلا خم به ابرو نیاورد و کارهای روزمرهاش را هم تعطیل نکرد
در مجلس ختم آقا مصطفی در مسجد وقتی روضه خوان روضه آقا علی اکبر را خواند، امام بسیار گریه کرد.
خدا رحمت کند آقا مصطفی را درس شلوغی داشت و همیشه مرا که میدید با من شوخی میکرد و آدم خنده رویی بود.
بازداشت خادم امام توسط سازمان امنیت عراق
«انت خادم سید خمینی؟»
حاج ابراهیم با بیان اینکه صدام، امام را مجبور به ترک عراق کرد و امام از آنجا راهی پاریس شد، افزود: من در خانه امام در نجف ماندم و در همان جا زندگی کردم.
شبی من در حال خواندن قرآن بودم، دیدم از خانه بغل دستی ما سربازها وارد منزل امام شدند و بالای سرم چند سرباز مسلح ایستادند، یکی از آنها پرسید: «انت خادم سید خمینی؟
گفتم: بله
گفت: باید با ما بیایی
گفتم: به چه جرمی؟
گفت: حرف نزن!
آنها حتی اجازه ندادند که عرقچین و پیراهنم را بردارم و یک سرباز با قنداق تفنگ محکم به شانهام زد.
به جرم اینکه خادم امام خمینی بودم، مرا سخت شکنجه کردند، من در زندانی در بغداد زندانی بودم و هر روز دستهایم را میبستند و سهمیه شلاق مرا میزدند، سپس مرا به اتاق تاریکی برده و چشمهایم را میبستند، حدود ۳ ماه شکنجه شدم و قرار بود اعدام شوم اما نمیدانم چه شد که مرا به مرز ایران بردند و همان جا رهایم کردند.
در مرز ایران با عراق یک آشنا به من پول و وسایل سفر داد تا خود را به ایران برسانم و چند روز بعد به قم رسیدم.
واکنش امام خمینی به اخراج خادمش
- زمانی که به قم رسیدم انقلاب اسلامی با رهبری امام به پیروزی رسیده بود و امام آن زمان در شهر قم مستقر بودند، من از خانوادهام در نجف خبری نداشتم بعد از زیارت حرم حضرت معصومه (س) در خانه یکی از اقوام مستقر شدم و در اولین فرصت به محل استقرار حضرت امام در قم رفتم.
از پاسداری که جلو درب ایستاده بود، خواستم که مرا نزد امام ببرد اما او ممانعت کرد و گفت وقت ندارد به او گفتم من اسمم حاج ابراهیم است و در نجف خادم ایشان بودم اگر شما به وی یا خانوادهاش بگویید من آمدهام آنها مرا میشناسند.
هر چه اصرار کردم آنها باور نمیکردند و به حرفم گوش ندادند، چند روز کارم همین بود، ولی فایده نداشت.
یک روز یکی از اعضای بیت امام که در نجف مرا دیده بود، من را شناخت، ماجرا را برایش گفتم و ۱۰ دقیقه بعد گفت: بگویید حاج ابراهیم بیاید داخل.
وقتی وارد شدم امام رو به طرف پنجره ایستاده بود و بعد برگشت و من جلو رفتم و دستش را بوسیدم و گریه کردم.
امام : حاج ابراهیم گریه نکن
گفتم: آقا نمیدانید به خاطر اینکه خادم شما بودم چقدر مرا اذیت کردند.
امام : انشاالله از آنها -عراق-انتقام خواهیم گرفت.
امام گفت: کی آمدی ؟
- یک هفته است
امام: زن و بچهات کجاست؟
- من از آنها بیخبرم و بعد از اینکه دستگیر شدم و به اینجا رسیدم فقط توانستم با نجف تماس بگیرم و بگویم من اینجا هستم.
امام دستور داد تا خانواده و وسایل زندگیام را بیاورند به قم
امام: حاج ابراهیم، بیا اینجا مثل همان جا مشغول به کار شو
من گفتم: نه آقا، آنجا شما سمت خاصی نداشتید، اما اینجا رهبر هستید و هزار دشمن دارید، من هم آدم سادهای هستم، ممکن است فردا خریدی کنم و خدای نکرده مشکلی پیش بیاید به من کار ساده تری بسپرید.
امام خمینی به من پیشنهاد کار در منزل برادر خود» آیت الله پسندیده «را داده و فرمودند: خیلی خوب همان خدمتی که در نجف به من کردی از آن بیشتر را به برادر بزرگم آقای پسندیده انجام بده.
امام:من هم اینجا هستم و هر وقت کاری داشتی به من سر بزن و زن و بچهات که رسیدند به احمدآقا بگو تا خانهای برایشان تهیه کند.
از آن روز به بعد من خادم منزل آیت الله پسندیده شدم و سالی یک مرتبه هم برای دیدار با امام به جماران میرفتم و ایشان همواره به من لطف داشت و از من دلجویی میکرد.
آخرین دیدار با امام
زمستان سال آخری که خدمت امام رسیدم، ایشان بسیار لاغر و ضعیف شده بودند تا چهره مبارکش را دیدم به گریه افتادم و گفتم: آقا! چه بلایی سر شما آمده، چرا این طوری شدید؟
امام سکوت کرد و چیزی نگفت و از اوضاع و احوالم پرسید.
گفتم: پسر بزرگم را میخواهم داماد کنم و ایشان تأیید کردند.
«ننه فاضل» که در نجف اشرف خادم منزل امام خمینی بود، بعد از پیروزی انقلاب به جماران آمد و همچنان در منزل امام مشغول به خدمت بود،«حاج ابراهیم» نیزبعد از انقلاب خادم منزل برادر امام-آیت الله پسندیده-شدند.
عروس امام می گوید: «ننه فاضل» زنی زیرک و دانا بود و احمد (سید احمد خمینی) به شوخی به او میگفت: تصور میکنم تو رئیس یک حزب سیاسی در افغانستان باشی.
یک روز که من مشغول گرفتن عکس از امام بودم، وی آمد و از من خواست تا عکسی از امام با او بگیرم تا دنیا بدانند نزد امام ایرانی و غیر ایرانی تفاوتی ندارد.
چای امام خمینی
حاج ابراهیم- خدمتکار منزل امام خمینی در نجف: تابستان بود و روزهای گرم نجف، ظرف ها را که شستم، خواب عصرگاهی مرا گرفت. آقا هم عادت داشتند در سرداب می خوابیدند.
بعد از مدتی بیدار شدم تا چای را آماده کنم که دیدم سماور نیست، اول نگران شدم ولی بعد حدس زدم شاید آقا آن را برداشته است. خدمت ایشان که رسیدم، لبخندی زدند و گفتند: من چای خورده ام، بیا اینها را ضبط کن.
بعضی از وقت ها بود که آقا بدون اینکه از کسی بخواهند خودشان سماور را آماده می کردند.
* نماینده موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی در نجف اشرف نیز در خاطرهای گفت: همیشه آماده کردن چای های اول صبح خانه با امام بود.
توضیحات مدیریت سایت -پیراسته فر:با استفاده از کتاب «اقلیم خاطرات» فاطمه طباطبایی ،کتاب برداشت هایی از سیره امام خمینی،روزنامه جمهوراسلامی،فارس و..با اندکی اصلاحات.ویرایش وانتخاب تیترها وافزودن عکس
همه تبعیدها-اخراج- ها امام خمینی
۱۴سال ۳ماه دوری ازوطن/۲+ماه زندان۸ماه حصر
یازده ماه ترکیه+۱۳سال عراق+۴ماه فرانسه
۱۳آبان۱۳۴۳–تیعیدامام خمینی به ترکیه
۱۳مهر۱۳۴۴تبعیدازترکیه به عراق"نجف"
۱۳سال اقامت درنجف
۱۲مهر۱۳۵۷تبعید-اخراج-ازنجف به کویت
مرزکویت
کویت اجازه حضوربه خاکش رانداد،بناچارامام چندساعت بعدبه عراق(بصره)برگشت وروزبعد۱۳مهر۵۷ازطریق فرودگاه بغدادبه «فرانسه»منتقل شد.
۱۴مهر۱۳۵۷وارد"پاریس"شد.
۲روزبعد(۱۶مهر)به حومه پاریس(نوفل لوشاتو)منتقل شد.
مدت اقامت در«فرانسه» : ۴ماه (۱۱۸روز)
مدت اقامت دردهکده«نوفل لوشاتو» : ( ۱۱۶ روز )
۱۲بهمن۱۳۵۷واردکشورایران شد.
۱۰روز(دهه فجر)هنوزتفاله های شاه "بختیار"حکومت متزلزلی داشتند.
بیست ودو۲۲بهمن حکومت شاه به زانودرآمد وحکومت بدست عاشقان خمینی درآمد.پیروزی انقلاب
ساعت۲۲:۲۳ شنبه ۱۳خرداد۱۳۶۸(٢٨ شوال ١۴٠٩)روح خدا به خدا پیوست.