(ریچارد نیکسون) از ۱۹۵۳ تا ۱۹۶۱میلادی(از۱۳۳۲تا۱۳۴۰شمسی) بهعنوان معاون رئیسجمهور بودو در سال۲۰ ژانویه ۱۹۶۹(۳۰ دی۱۳۴۷)بعنوان سی و هفتمین رئیسجمهور امریکابرگزیده شد(از۱۳۴۷تامرداد۱۳۵۳رئیس جمهوربود)
نقش دکترچمران
ماجرای۱۶ آذر۱۳۳۲«قیام دانشجویان ایران"علیه نیکسون معاون رئیس جمهورامریکا
دراین مقاله تحقیقی ،حادثه خونبار۱۶ آذر رااززبان شاهدان حادثه خواهیدخواند(رئیس دانشگاه،معاونین دانشگاه ،دانشجویان آن روزدانشگده فنی(چمران وبهادری نژاد)
۱۱۰ روز پس از کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ و سقوط دولت دکتر« محمد مصدق» و روی کار آمدن دولت کودتایی« فضل الله زاهدی» امریکاییها که در برنامهریزی و اجرای کودتا و براندازی نهضت ملی ایران، نقش پررنگ و تعیینکننده داشتند،درفکرتکمیل وتحکیمش شدند.
۱۱۰ روز پس از کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ و سقوط دولت دکتر محمد مصدق
شعبان جعفری(بی مُخ)+زن بدکاره(پری بلنده) ازسردمداران کودتابودند.
کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲
شاه وشعبان بی مخ -برهنه
رئیسجمهور آمریکا «آیزنهاور »برای بررسی محصولات خود،معاونش(ریچارد نیکسون)را به تهران می فرستد.
قرار بود با شاه ودولت کودتا یعنی فضل الله زاهدی ملاقات کند.
اردشیر زاهدی، شهناز دختر محمدرضا شاه و ژنرال فضلالله زاهدی(وزیرکشورکابینه مصدق)
اردشیرزاهدی-فرزندفضل الله(همسرشهنازپهلوی،سفیر و وزیر امور خارجه ایران)
امیراسدالله علم (۱۲۹۸-۱۳۵۷) که در دوره نخست وزیری محمد مصدق به بیرجند تبعید شده بود، پس از کودتای ۲۸ مرداد و سقوط دولت مصدق، بار دیگر به میدان سیاسی بازمی گردد تا به محمدرضا پهلوی کمک کردکه تا قدرت بر بادرفته خود را در دست گیرد.
این سفر،روزبعدازحمله رژیم به دانشگاه که منجربه کشتار۳دانشجو وزخمی شدن عده زیاد وبازداشت کثیری ازدانشجویان شداتفاق افتاد(۱۷آذر۱۳۳۲)
کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲
کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲
کابینه دکترمحمدمصدق:از اردیبهشت ۱۳۳۰ تا مرداد ۱۳۳۲ فعالیت داشت.
(ریچارد نیکسون) از ۱۹۵۳ تا ۱۹۶۱میلادی(از۱۳۳۲تا۱۳۴۰شمسی) بهعنوان معاون رئیسجمهور بودو در سال۲۰ ژانویه ۱۹۶۹(۳۰ دی۱۳۴۷)بعنوان سی و هفتمین رئیسجمهور امریکابرگزیده شد(از۱۳۴۷تامرداد۱۳۵۳رئیس جمهوربود)
یعنی آقای نیکسون ۱۳سال درکاخ سفیدحاکمیت داشته(۸سال معاونت و۵سال ریاست جمهوری.
وامادوره دوم ریاست جمهوریش بیش ازیک سال بطول نیانجامید-بعلت رسوایی«واترگیت» مجبوربه استعفاشد-اگوست۱۹۷۴(مرداد۱۳۵۳) و در ۲۲ آوریل ۱۹۹۴(۲ اردیبهشت۱۳۷۳) در سن ۸۱ سالگی درگذشت.
نویسنده کتاب «پهلویها» در تحلیل این رویداد چنین مینویسد:«نیکسون معاون رئیسجمهور امریکا در سال ۱۳۳۲، راهی ایران گردید تا نتیجه سرمایهگذاری ۲۱ میلیون دلاری سیا را که در راه کودتا و سرنگونی دولت مصدق هزینه کرده بود، از نزدیک مشاهده کند. ملت ایران در حالت افسردگی به سر میبرد و از نفاق و تفرقهای که استبداد توانسته بود در میان ملت ایجاد کند، ناراحت بود.
رهبری نهضت مقاومت، قصد رساندن صدای اعتراض مردم را به گوش جهانیان داشت و تلاش لندن و واشنگتن را که میخواستند با مشروع جلوه دادن رژیم کودتا، امتیازات مورد نظر خود را در محیط آرام به دست آورند، خنثی کند. اجرای این برنامه به عهده کمیته هماهنگی دانشگاه واگذار شد.
دانشکدههای حقوق و علوم سیاسی، علوم، دندانپزشکی، فنی، پزشکی و داروسازی در دانشکدههای خود، تظاهرات پرشوری علیه رژیم کودتا برپا کردند. رژیم با تمام قوا متوجه دانشگاه شد. روز ۱۵ آذر تظاهرات به خارج از دانشگاه کشیده شد و مأموران انتظامی در زدوخورد با دانشجویان، شماری را مجروح و گروهی را دستگیر و زندانی کردند.
صبح روز ۱۶ آذر ۱۳۳۲، گارد برای اولین بار وارد صحن دانشگاه شد، در یکی از کلاسهای درس دانشکده فنی، چند تن از دانشجویان در اعتراض به حضور مأموران گارد، آنها را به مسخره میگیرند و مأموران گارد با حمله به دانشجویان بیپناه، سه تن از آنان را به شهادت میرسانند.
ماجرای ۱۶ آذر ۱۳۳۲اززبان معاون دانشگاه
دکتر رحیم عابدی، معاون دانشکده فنی دانشگاه تهران می گوید:کوشش دستگاه و ارتش در این بود که یک رعب و وحشتی در دانشگاه ایجاد بکند که نیکسون اگر آمد، دانشگاه محصلان نتوانند کاری بکنند و این نقشه ۱۶ آذر را فراهم کردند. بنده صبح که به دانشکده رسیدم، ساعت هفت و نیم بود. به من خبر دادند که در دانشکده علوم چند تا کامیون ارتش هست که آنجا مشغول دستگیری دانشجوها هستند.
آنها برای مرعوب کردن، دانشجویان را به خط کردند و از هر پنج نفر، یک نفر را میگرفتند! سربازها در این فاصله، دو تا دانشجو را کشانکشان آوردند توی کریدور دانشکده.
دکترعابدی می گوید:نوع رفتار سربازها دانشجوها را تحریک کرده و آمدند به هواخواهی دانشجویان و تظاهرات شد. شعارهای شدیدی علیه شاه و به نفع مرحوم دکتر مصدق دادند و در نتیجه آن تحریکاتی که قرار بود بشود و رعب و وحشت ایجاد بکنند، کردند و تیراندازی شروع شد و عدهای مجروح و سه نفر شهید شدند. وضع وحشتناکی بود. یک رادیاتور دانشکده را هم سوراخ کرده بودند و ریخته بودند سطح دانشکده و با خون دانشجویان قاطی شده بود! خونابه دلخراشی ایجاد شده بود بعد هم به ما تکلیف کردند که بیایید اینجا را پاک کنید! گفتیم: نه، چون اینها جرم است هیچ وقت پاک نمیکنیم، باشد تا نماینده دادستان بیاید و صورتجلسه بکند.
معاون وقت دانشگاه درادامه گفت:مرا در اتاق حبس کردند و بعد آقای مهندس خلیلی رفتند سراغ دکتر سیاسی که رئیس دانشگاه بود و گفتند که وضع خیلی خراب است، تعداد زیادی شیشه شکسته و به ساختمانها تیراندازی شده است. تعداد تیرها را که شمردیم، درست ۶۸ تیر در فضای مسدود دانشکده فنی شلیک شده بود.
دکترعابدی درادامه می گوید:« دکترعلی اکبر سیاسی» ساعت یک بعدازظهر با مهندس خلیلی آمدند و در اتاق رئیس دانشکده کمیسیونی تشکیل دادیم و مـــشغول مذاکره بودیم وقتی که این تیراندازی شد. بنده دریافتم که باید جریان را صورتجلسه کنم. استادان حاضر همه امضا کردند.
ساعت ۲ بعدازظهر سرهنگی آمد تو، در گوشی با دکتر سیاسی صحبتی کرد و دکتر سیاسی قدری در هم رفت و گفت: آمدهاند آقای دکتر عابدی را جلب بکنند و بعد با ماشین رئیس دانشکده رفتیم.
فرماندار نظامی( سرلشکر فرهاددادستان)شوهرخاله شاه بود! بعد ما را به زندان لشکر ۲ زرهی بردند. بنده هشت روز در آنجا بودم.
معاون وقت دانشگاه درادامه گفت:بازجوییهای مفصلی از من کردند. اصرار میکردند که: شما چرا زنگ زدهاید؟ البته بنده گفتم: چون شما در پی یک مقصر هستید، اگر بنده زنگ نمیزدم و این اتفاق در داخل کلاس میافتاد و در داخل کلاس هم باز یک عده کشته میشدند، باز مرا میگرفتید، چون بالاخره شما دنبال یک مقصر میگردید، شما بیخود تیراندازی کردهاید یک عدهای را کشتهاید.
مهندس مهدی بازرگان از اساتید وقت دانشگاه تهران بود که در آن دوره نزد دانشجویان دانشگاه تهران به عنوان یکی از نمادهای وفاداری به نهضت ملی و مدافعان دکتر مصدق نیز شناخته میشد. وی بعدها، اجمالی از مشاهدات خود در ۱۶ آذر ۱۳۳۲ را بدین ترتیب بیان کرد:
«تظاهرات دانشجویان در اعتراض به تجدید روابط دولت با انگلیس و نیز اعتراض به ورود ریچارد نیکسون معاون رئیسجمهور امریکا به ایران، از روز شنبه ۱۴ آذر با ایراد سخنرانی در کلاسها شروع شد. عصر آن روز در دانشکده حقوق، علوم، دندانپزشکی، فنی و دانشکدههای داروسازی و پزشکی، تظاهرات پرشوری انجام پذیرفت.
روز دوشنبه ۱۶ آذر، عده زیادی از افراد نظامی وارد محوطه دانشگاه شدند. دانشجویان به کلاسهای خود رفته بودند و تظاهرات میکردند، ساعتی بعد زنگ دانشکده به صدا درآمد و دانشجویان از کلاسهای خود خارج شدند و به طرف سرسراها و طبقات اول همکف رفتند.
برخورد بین دانشجویان و سربازان از دانشکده فنی- که مرکز عمده فعالیتهای دانشگاه بود- شروع شد، به همین دلیل دستگاه قصد داشت با سرکوب دانشجویان این دانشکده، زهرچشم خود را نشان دهد و دیگر دانشجویان دانشکدهها را سر جایشان بنشاند. به نظر من آن عمل وحشیانه، با طرح و برنامه قبلی تدارک دیده شده بود و منظور اصلی از اشغال دانشگاه، سرکوب دانشجویان و ساکت کردن آنها بود، تا قضیه انتخابات مجلس و قرارداد کنسرسیوم را بدون سروصدا تمام کنند. واکنش این جنایت، از سوی دانشگاهیان، مردم ایران و مطبوعات جهان، وسیع بود. خشم و غضب و رسوایی برای دولت کودتا به بار آورد.
خبرگزاریهای خارجی خبر واقعه را در مطبوعات منتشر کردند. اکثر دانشگاههای معروف دنیا به عنوان همدردی با دانشگاه تهران یک روز تعطیل اعلام کردند. دکتر سیاسی رئیس دانشگاه، در مذاکرات به زاهدی و محمدرضا شاه نسبت به این عمل ننگآور اعتراض کرد.»
ماجرای۱۶ آذراززبان مهندس مصطفی چمران
این دانشجوی مهندسی الکترومکانیک می گوید:«حدود ساعت ۱۰ صبح ما در کلاس دوم دانشکده فنی که در حدود ۱۶۰ دانشجو داشت، مشغول درس خواندن بودیم. آقای مهندس شمس، استاد نقشهبرداری، تدریس میکرد. صدای چکمه سربازان از راهروی پشت در به گوش رسید. اضطراب و ناراحتی بر همه مستولی شده بود و کسی به درس توجه نمیکرد. در این هنگام پیشخدمت دانشکده مخفیانه وارد کلاس شد و به دانشجویان گفت: بسیار مواظب باشید. چون سربازان میخواهند به کلاس حمله کنند اگر اعلامیه یا روزنامهای دارید از خود دور کنید.
مهندس« عبدالحسین خلیلی»(نفرسمت راست) درکناردکترمحمدقریب.
مهندس مصطفی چمران درادامه می گوید:مهندس عبدالحسین خلیلی به شدت عصبانی است و تلاش میکند از ورود سربازان به کلاس جلوگیری کند ولی معلوم نیست که قادر به این کار باشد. مهندس خلیلی و دکتر رحیم عابدی، رئیس و معاون دانشکده فنی، با تمام قوا میکوشیدند از ورود سربازان به کلاس جلوگیری کنند ولی سربازان نه تنها به حرف آنها اهمیتی ندادند، بلکه آنها را به مرگ تهدید کردند تا بالاخره در کلاس به شدت به هم خورد و پنج سرباز با مسلسل سبک وارد کلاس شدند.
عدهای از سربازان، دانشکده فنی را به کلی محاصره کرده بودند تا کسی نگریزد. اکثر دانشجویان کوشیدند از درهای جنوبی و غربی دانشکده خارج شوند.
چمران می گوید: در این میان بغض یکی از دانشجویان ترکید. او که مرگ را به چشم میدید و خود را کشته میدانست دیگر نتوانست این همه فشار درونی را تحمل کند و آتش از سینه پرسوز و گدازش به شکل شعارهای کوتاه بیرون ریخت: دست نظامیان از دانشگاه کوتاه!
هنوز صدای او خاموش نشده بود که رگبار گلوله باریدن گرفت. در همان لحظه اول عده زیادی هدف گلوله قرار گرفتند. لحظات موحشی بود.
چمران می گوید: دانشجویان یکی پس از دیگری به زمین میافتادند؛ به خصوص که بین محوطه مرکزی دانشکده فنی و قسمتهای جنوبی، سه پله وجود داشت و هنگام عقبنشینی عده زیادی از دانشجویان روی این پلهها افتادند و نتوانستند خود را نجات دهند. اجساد خونآلود شهیدان نه تنها در دل سنگ این جلادان اثری نکرد، بلکه با مسرت و پیروزی به دستگیری باقی مانده دانشجویان پرداختند. هر که را یافتند، گرفتند.
مهندس چمران می گوید: آنگاه دانشجویان دراسارت را با قنداق تفنگ زدند، با دستهای بالا به صف و روانه زندان کردند و خبر پیروزی خود را برای یزید زمان بردند تا انعام و پاداش خود را دریافت دارند.
در این واقعه مستخدمان و کارگران دانشکده فنی بیاندازه به دانشجویان کمک کردند.
به این ترتیب سه نفر از دوستان ما بزرگنیا، قندچی و شریعت رضوی شهید شدند و ۲۷ نفر دستگیر و عده زیادی مجروح شدند.
چمران می گوید:هنگام تیراندازی بعضی از رادیاتورهای شوفاژ در اثر گلوله سوراخ شد و آب گرم با خون شهدا و مجروحان درآمیخت و سراسر محوطه مرکزی دانشکده فنی را پوشاند؛ طوری که حتی پس از ماهها از در و دیوار دانشکده فنی بوی خون میآمد.
جریان این فاجعه دردناک به سرعت منتشر شد و خشم و کینه آزادیخواهان را برافروخت. دانشگاه تهران به پیروی از دانشکده فنی و به عزای شهدای آن، در اعتصاب عمیقی فرو رفت. بعدازظهر آن روز دانشجویان از دانشکده حرکت کردند و با سکوت غمآلود و ماتمزده، رهسپار خیابانهای مرکزی شهر شدند. مخصوصاً در خیابانهای لالهزار و استانبول، انبوه دانشجویان عزادار نظر هر رهگذری را جلب و او را متوجه این جنایت عظیم میکرد. بیشتر دانشکدههای شهرستانها نیز برای پشتیبانی از دانشگاه تهران اعتصاب کردند.
مهندس مصطفی چمران دربخشی دیگرازاین حادثه می گوید:من نیز همراه عدهای از دانشجویان وارد آزمایشگاه شدم. خون مجروحین آنقدر زیاد بود که پایین پلهها گلگون شده بود. بین دوستان ما، شیشه پای یکی را شکافت. دیگری پایش هدف گلوله قرار گرفته و سوراخ شده بود.گلوله از یک طرف پا وارد شده و از طرف دیگر خارج شده بود. دانشجویان و مستخدمین آزمایشگاه مشغول بستن زخمهای دانشجویان مجروح بودند. از حدود سی نفر که به آزمایشگاه مقاومت مصالح پناه بردند، به استثنای دو یا سه نفری همه مجروح شده بودند».
وی ادامه میدهد: «دانشکده کاملاً محاصره شده بود و کسی نمیتوانست خارج شود. هنگام تیراندازی در داخل دانشکده، سربازان خارج دانشکده نیز شروع به تیراندازی کردند و مقداری از سنگها و شیشههای جلو دانشکده فنی را شکستند. پس از ختم گلوله باران، دقیقهای سکوت دانشکده را فراگرفت. ناگهان در میان سکوت آه بلندی به گوش رسید که مانند دشنه در قلب ما فرو رفت و از چشم بیشتر دانشجویان اشک جاری شد».
شهید چمران میافزاید: «نالههای بلند و سوزناک به ما فهماند که عدهای مجروح شدهاند و در همان جا افتادهاند. اولیای دانشکده مستخدمین و چند نفری از دانشکده پزشکی میخواستند مجروحین را به پزشکی برده معالجه کنند. ولی سربازان با تهدید به مرگ مانع از این کار شدند. بدن مجروحین در حدود دو ساعت در وسط دانشکده افتاده بود و خون جاری بود تا بالاخره جان سپردند».
بنابراین جنبش دانشجویی از همان سال ۱۳۳۲ که حادثه تلخ ۱۶ آذر اتفاق افتاد، به دنبال مطالبهگری و تکامل خود بودهاند.
سربازان نیز با راهنمایی برخی مسئولان ارشد خود به راه افتادند و جمعی از دانشجویان را که در جمع آنها چند استاد هم دیده میشد، دستگیر کردند.سربازان آنها را پس از مضروب شدن به داخل کامیونهای مستقر شده بردند. رئیس وقت دانشگاه تهران برای حفظ جان دانشجویان، دانشگاه را تعطیل اعلام کرد.
در حالیکه برخی دانشجویان در حال ترک محوطه اصلی دانشگاه بودند، جمعی از سربازان به بهانه بازداشت دو دانشجوی رشته ساختمان که به حضور نظامیان در دانشگاه اعتراض و آنها را تمسخر کرده بودند، وارد دانشکده فنی شدند.
نیروهای گارد وارد کلاس درس استاد شمس از اساتید نقشهکشی دانشکده فنی میشوند تا دانشجویان معترض را دستگیر کنند.
وقتی مهندس شمس نسبت به حضور نظامیان در کلاس درس خود اعتراض میکند او را با مسلسل تهدید میکنند و با شکنجه مستخدم دانشکده سعی میکنند که آن دو دانشجو را پیدا کنند.پس از خروج سربازان از کلاس دانشجویان که قصد ترک کلاس را داشتند به صحن دانشکده رفتند.
حضور نظامیان در صحن دانشکده فنی به درگیری میان دانشجویان و نظامیان منجر شد. عدهای از سربازان، دانشکده فنی را محاصره کرده بودند تا کسی از دانشکده خارج نشود در این میان دستهای از سربازان با سرنیزه از در اصلی وارد، دانشکده شدند.
وقتی دانشجویان قصد خروج از درهای جنوبی و غربی دانشکده را داشتند یکی از دانشجویان بغض مانده در گلویش را با فریاد "دست نظامیان از دانشگاه کوتاه» باز کرد. هنوز صدای او خاموش نشده بود که رگبار گلوله باریدن گرفت، برخی دانشجویان با شکستن شیشههای آزمایشگاه به این محل پناه بردند و برخی به کلاسها و دستشوییهای دانشکده فرار کردند، برخی که فرصت فرار نداشتند هدف گلوله سربازان قرار گرفتند و مانند برگ خزان در صحن دانشکده و پلههای آن به زمین افتادند.
به گفته شاهدان عینی "مصطفی بزرگنیا" از دانشجویان سال اول دانشکده فنی همان ابتدا با اصابت سه گلوله شهید شد و "آذر شریعت رضوی" که او هم دانشجوی سال اول دانشکده بود به سختی مجروح شد و در حالیکه بدن مجروح خود را بر زمین میکشاند و ناله میکرد دوباره هدف گلوله قرار گرفت و او نیز به شهادت رسید. "احمد قندچی" دانشجوی دیگری بود که هدف گلوله قرار گرفت و مجروح شد.
هنگام تیراندازی برخی از رادیاتورها در اثر اصابت گلوله سوراخ شد و آب گرم آن با خون شهدا و مجروحین در هم آمیخت و محوطه مرکزی دانشکده فنی را دربرگرفت.
شهید چمران در بخشی از روایت خود از ۱۶ آذر سال ۱۳۳۲ دانشگاه تهران میگوید:
"من نیز همراه عدهای از دانشجویان وارد آزمایشگاه شدم. خون مجروحین آنقدر زیاد بود که پایین پلهها گلگون شده بود. بین دوستان ما، شیشه پای یکی را شکافت. دیگری پایش هدف گلوله قرار گرفته و سوراخ شده بود.گلوله از یک طرف پا وارد شده و از طرف دیگر خارج شده بود. دانشجویان و مستخدمین آزمایشگاه مشغول بستن زخم های دانشجویان مجروح بودند. از حدود سی نفر که به آزمایشگاه مقاومت مصالح پناه بردند، به استثنای دو یا سه نفری همه مجروح شده بودند. دانشکده کاملا محاصره شده بود و کسی نمیتوانست خارج شود.
هنگام تیراندازی در داخل دانشکده، سربازان خارج دانشکده نیز شروع به تیراندازی کردند و مقداری از سنگها و شیشههای جلو دانشکده فنی را شکستند. پس از ختم گلوله باران، دقیقهای سکوت دانشکده را فرا گرفت. ناگهان در میان سکوت آه بلندی به گوش رسید که مانند دشنه در قلب ما فرو رفت و از چشم بیشتر دانشجویان اشک جاری شد. نالههای بلند و سوزناک به ما فهماند که عدهای مجروح شدهاند و در همان جا افتاده اند. اولیای دانشکده مستخدمین و چند نفری از دانشکده پزشکی میخواستند مجروحین را به پزشکی برده معالجه کنند. ولی سربازان با تهدید به مرگ مانع از این کار شدند. بدن مجروحین در حدود دو ساعت در وسط دانشکده افتاده بود و خون جاری بود تا بالاخره جان سپردند.
ماجرای ۱۶ آذر ۱۳۳۲ اززبان همکلاسی دکترچمران:
«دکترمهدی بهادرینژاد» ازدوستان وهمکلاسی های دکترچمران دردبیرستان البرزو دانشکدهٔ فنی دانشگاه تهران بوده وهمچون چمران بااخذ بورسیه برای ادامه تحصیل به امریکا( دانشگاه ویسکانسین ودانشگاه ایلینوی تحصیل کرده است.
دکتربهادری نژادمی گوید:من دانشجوی سال دوم دانشکده فنی بودم. آن زمان درس نقشهبرداری به عنوان درسی مشترک به دانشجویان سال دوم دانشکده فنی تدریس میشد و من و مصطفی چمران هر دو سر کلاس درس نقشهکشی در حال آموزش بودیم.
چهره ماندگارمی گوید: در حالی که استاد مشغول تدریس بود در کلاس باز شد و دو سرباز تنومند در شرایطی که یکی از مستخدمهای دانشکده را به زور به همراه داشتند، وارد کلاس شدند. سربازها به مستخدم میگفتند، "بگو چه کسی بود که به سرکار فلانی توهین کرد." مستخدم هم میگفت "من نمیدانم" استاد کلاس به حضور آنها اعتراض کرد و اینکه باید احترام کلاس را نگه دارید. سربازان به استاد توهین کردند که به شما مربوط نیست، یکی از سربازها اسلحهاش را روی شقیقه مستخدم گذاشت و گفت "بگو چه کسی بود که توهین کرد" او هم از ترس دستش را به سمتی دراز کرد که چند دانشجو در آن قسمت حضور داشتند.
یکی از سربازها اسلحهاش را روی شقیقه مستخدم گذاشت و گفت "بگو چه کسی بود که توهین کرد" او هم از ترس دستش را به سمتی دراز کرد که چند دانشجو در آن قسمت حضور داشتند.
سربازها یکی از دانشجویانی که در آن قسمت از کلاس بود را به بیرون بردند و رفتند. نظم کلاس به هم ریخت و دانشجویان از کلاس بیرون رفتند،همراه شهید چمران به بیرون دانشکده رفتیم. به سمت در شرقی دانشکده که چند پله داشت رفتیم، تعدادی سرباز بیرون دانشکده حضور داشتند، درحالی که داشتیم از دانشکده خارج میشدیم، یکی از دانشجویان فریاد زد که "دست دژخیمان از دانشگاه کوتاه" تا این شعار داده شد سربازانی که بیرون دانشکده بودند به داخل دانشکده آمدند و شروع به تیراندازی کردند. من و چمران هنوز درمحوطه دانشکده بودیم؛ هرکسی به سمتی فرار کرد ما هم به سمت در جنوبی دانشکده فرار کردیم، سربازان از در جنوبی بالا آمدند و شلیک می کردند.
دانشجوی وقت دانشکده فنی تهران می گوید: در این وضعیت من بین دو سربازی که مشغول تیراندازی بودند، قرار گرفتم. روی زمین نشستم، مترصد اصابت تیر بودم تنها ۱۰ متر با سربازانی که از در جنوبی وارد شده بودند، فاصله داشتم و مواظب بودم تیر به من اصابت نکند، پس از مدتی از تیراندازیها من و چند نفر از دانشجویان که در دستشویی دانشکده پنهان شده بودند، به طبقه دوم رفتیم تا از دانشکده خارج شویم، از پلهها پایین آمدیم فضای سالن اصلی دانشکده مملو از آب و خون به هم آمیخته بود. مستخدمها با طی مشغول تمیز کردن آن بودند، یکی از رادیاتورها بر اثر اصابت گلوله سوراخ شده بود، و آب آنها با خون دانشجویان مجروح و شهید که به زمین ریخته شده بود، آمیخته شده بود وبعدازاین حادثه دانشگاه تهران حدود یک ماه تعطیل شد.
بعد از پایان درگیریها «احمد قندچی» که هنوز زنده بود به یکی از بیمارستانهای نظامی تهران منتقل شد، آب جوش رادیاتورها سر و صورت او را به شدت مجروح کرده بود با این حال مسئولان بیمارستان از مداوا و حتی تزریق خون به او خودداری کردند و ۲۴ ساعت بعد مظلومانه به دوستان شهیدش پیوست.
در این حادثه سه دانشجو شهید و ۲۷ دانشجوی دیگر بازداشت شدند.
پیکر این سه شهید دانشجو در«امامزاده عبدالله» شهر ری دفن شد.
برادر شهید شریعت رضوی در این باره گفته بود «بعد از شهادت این سه تن به ما اجازه برگزار کردن شب سوم در خانههایمان را هم ندادند؛ ولی در مراسم چهلم به خاطر پافشاری زیادی که کردیم فقط ۳۰۰ کارت که مهر حکومت نظامی روی آن خورده بود به من دادند. هرکس میخواست به طرف امام زاده عبدالله برود، کارتش را کنترل میکردند.»
برادر شهید بزرگ نیا نیز میگوید:«از طریق علم(نخست وزیر رژیم پهلوی)، شاه به پدرم تسلیت گفت و پیغام داد ۲۰۰ هزار تومان خون بها بدهند که جواب رد دادیم؛ بعد میخواستیم مجلس ختم و شب هفت بگیریم، مخالفت کردند. تا این که خودم پیش سرتیپ بختیار فرماندار نظامی رفتم و متعهد شدم اگر اتفاقی افتاد خودم مسئول باشم.»
اسدالله علم دستبوس شاه
علی اکبر سیاسی، رئیس وقت دانشگاه تهران بعدها در کتاب «گزارش یک زندگی» درباره روزحادثه اینگونه می نویسد:
روز۱۶ آذر سال ۱۳۳۲ آذر هنگامی که آنها (نظامیان) از جلو دانشکده فنی میگذشتند، چند دانشجو آنها را مسخره میکنند و گویا کلمات زنندهای بر زبان میرانند و به سرعت وارد دانشکده(فنی) میشوند. سربازان آنها را دنبال میکنند. در این هنگام زنگ دانشکده به صدا در میآید و دانشجویان از کلاسها بیرون ریخته و سرسرای دانشکده با سربازان رو به رو و با آنها گلاویز میشوند.
رئیس دانشگاه تهران می نویسد:تیراندازی مفصلی صورت میگیرد و به سه دانشجو اصابت میکند و آنها را از پای در میآورد.
گزارشی که به من رسید، بیدرنگ با سپهبد زاهدی تلفنی تماس گرفتم و شدیداً اعتراض کردم که «با این حرکات وحشیانه مأمورین انتظامی شما، من دیگر نمیتوانم، اداره امور دانشگاه را عهده دار باشم »
سپهبدفضل الله زاهدی گفت: «متأسف خواهم بود، دولت رأساً از اداره امور آنجا عاجز نخواهد ماند!»
دکترسیاسی درادامه کتابش می نویسد:فردای آن روز، در جلسه رؤسای دانشکدهها، دو ساعت درباره این جریان و خط مشی خود بحث کردیم. نخستین فکر این بود که جمعاً استعفا دهیم، بعد دیدیم که این کنارهگیری نتیجه قطعیاش این خواهد بود که آرزوی همیشگی دولتها بر آورده خواهد شد و استقلال دانشگاه را که قریب دوازده سال در استقرار و استحکامش زحمت کشیده بودیم، از بین خواهد برد و یک نظامی یا یک غیر نظامی قلدر را به ریاست دانشگاه خواهند گماشت. در نتیجه این مذاکرات و ملاحظات تصمیم گرفته شد که سنگر را خالی نکنم و به مقاومت بپردازم.
رئیس وقت دانشگاه:از شاه وقت خواستم و در نظر داشتم نسبت به عمل جنایتکارانه قوای انتظامی اعتراض کنم.
رفتم به ملاقاتش واماشاه مجال نداد و به محض رسیدن من، دست پیش گرفت و گفت: این چه دسته گلی است که همکاران دانشکده فنی شما به آب دادهاند، چند صد دانشجو را به جان سه چهار نظامی انداختهاید که این نتیجه نامطلوب را به بار آورد؟
به شاه گفتم: معلوم میشود که جریان را آن طور که خواستهاند، ساخته و پرداخته، به عرض رساندهاند.
شاه گفت: به دروغ نگفتهاند، عقل هم حکم میکند که جریان همین بوده است.
دکترساسی می نویسد:گفتم هر چه بوده، نتیجهاش این است که سه خانواده عزادار شدهاند و دانشگاهیان ناراحت و سوگوارند.
توضیح نگارنده(پیراسته فر):شاه یک وحشتی ازدانشجویان داشته،خاطره تلخ ترورش، دردوشنبه، ۱۵ بهمن ۱۳۵۲هنگام بازدید از همین دانشگاه توسط یکی ازدانشجویان نمی توانست فراموش کند.
محمدرضاپهلوی درخاطراتش می نویسد:یکی از وقایع عجیب و تلخ دوران سلطنتم در بهمن سال ۱۳۲۷ هنگامی که در جشن سالیانه دانشگاه شرکت میکردم، روی داد،
هنگامی که از اتومبیل پیاده شدم، و در شرف ورود به دانشکده حقوق و محل انعقاد جشن بودم، ناگهان صدای شلیک گلوله رسید و تیرهایی به جانب من شلیک شد،سه گلوله به کلاه نظامی من اصابت کرد و آسیبی به سر من وارد نیامد ولی گلوله چهارم از سمت راست گونه، وارد و از لب بالایی و زیر بینی من خارج گردید، فورا شروع به یک سلسله حرکات مارپیچی کردم.
اما ضارب(درفاصله چندمتری) مجددا گلوله دیگری شلیک نمود که شانه مرا زخمی کرد،آخرین گلوله در لوله تپانچه او گیر کرد ... خون از زخمهای من مانند فواره می ریخت./پایان
دکترسیاسی می نویسد:بهرحال دانشگاه تهران به پیروی از دانشکده فنی و در عزای سه شهید از دست اعتراض واعتصاب زد. بعداز ظهر آن روز دانشجویان با کراوات سیاه از دانشکده حرکت کرده با سکوت غمآلود و ماتم زده رهسپار خیابانهای مرکزی شهر شدند و در خیابانهای لالهزار و استانبول انبوه دانشجویان عزادار این ماجرا را برای عابران اعلام میکرد.
بیشتر دانشکدههای شهرستانها نیز برای پشتیبانی از دانشگاه تهران اعتصاب کردند. در مقابل سیل اعتراض، جنایتکاران گفتند که دانشجویان برای گرفتن تفنگ به سربازان حمله کردند و سربازان نیز اجبارا تیرهایی به هوا شلیک کردند و تصادفا سه نفر کشته شدند.
روزورود نیکسون به تهران، روزنامه اطلاعات که در مقالهای به شهادت دانشجویان اشاره کرده بود به سرعت از روی گیشهها جمع شد.
در برنامههای نیکسون از ایران بازدید از دانشگاه تهران و دریافت دکترای افتخاری دانشکده حقوق نیز درج شده بود.
مراسم استقبال از ریچاردنیکسون درمیدان«شهیاد»-آزادی-با حضور محمدرضا شاه، فرح دیبا و غلامرضا نیکپی، شهردار وقت تهران.۹ خرداد ۱۳۵۱.
مراسماعطای مدرک دکتری نیکسون دردانشگاه تهران
ماشین نیکسون و شاه که قصد عبور از سمت کوی دانشگاه را داشت با اعتراضات دانشجویان روبهرو شد و دانشجویان با سنگ و کلوخ به ماشین نیکسون و همراهانش حمله کردند.
بترتیب:دکترابراهیم یزدی،دکترچمران،؟،مهندس مهدی بازرگان
دکترچمران سال ۱۳۴۱ درباره حادثه ۱۶آذرمی نویسد:صبح فردای حادثه( همزمان باورود نیکسون ) یکی ازروزنامه ها در سرمقاله خود تحت عنوان «سه قطره خون» نامه سرگشادهای به نیکسون نوشت. در این نامه سرگشاده ابتدا به سنت قدیم ما ایرانیها اشاره شده بود که «هرگاه دوستی از سفر میآید یا کسی از زیارت بازمیگردد یا شخصیتی بزرگ وارد میشود، ما ایرانیان به فراخور حال در قدم او گاوی و گوسفندی قربانی میکنیم؛ آنگاه خطاب به نیکسون گفته شده بود که «آقای نیکسون! وجود شما آنقدر گرامی و عزیز بود که در قدوم شما سه نفر از بهترین جوانان این کشور یعنی دانشجویان دانشگاه را قربانی کردند.»
نیکسون بعدها در مصاحبهای درباره این سفر میگوید "تاکنون ندیده بودم دانشجویان یک کشور جهان سوم مقابل دیدگان یک مقام مسئول بالای آمریکایی به او ناسزا بگویند، هیچگاه این صحنه از مقابلم نمیرود.نمیرود.
نیکسون وشاه
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:این فداکاری (قربانی کردن۳دانشجووزخمی زندانی کردن عده دیگر)آنقدرخوشایندامریکابود که میهمان عزیزش( نیکسون)درصدداین خدامات ارزنده شاه شد،و پاداش این شد که نیکسون ازمحمدرضادعوت کردبرای امریکا ،شاه در۱۵ آذر ۱۳۳۳درامریکا،آنقدربرای شاه خوش گذشت که شاه وهمراهان ۲ماه اقامتشان بطول انجامید.
آیزنهاور وشاه
وچندین باراین سفرهای رؤسای جمهورامریکابه ایران وسفرشاه ایران به امریکا درزمان ریاست جمهوری خود(ریچاردنیکسون)درسال۱۳۵۲نیزپذیرایی گرمی ازرفیقش کردوخودش هم به ایران آمد.
محمدرضاپهلوی(شاه مخلوع)روز ۲۰ خرداد ۱۳۵۸ با یک هواپیمای کرایهای از باهاما راهی مکزیک شدند و در یک خانه ویلایی اقامت داشت،امازندگیش مثل« زندگی درحصر»بود.
وحتی که درزمان فرار ایران ودوران اسارتباردرکشورهای مختلف،زمانیکه درمکزیک عذرش راخواستند،همین آقای نیکسون رفت به ملاقاتش وسفارش تمدیداقامتش راکرد.
منابع مورداستفاده : جوان آنلاین.۱۳۹۸ وتسنیم ۱۳۹۶ +منابع متفرقه وخارجی