پیراسته فر

علمی،تحقیقی و تحلیلی

پیراسته فر

علمی،تحقیقی و تحلیلی

نفرین حیوانات دامن انسان رامی گیرد/خاطره آیت الله جوادی ازرحیم آقا ارباب

​شهیدمطهری: حاج آقا رحیم ارباب اصفهانی ، از علمای طراز اول ما در فقه و اصول و فلسفه و ادبیات عرب و قسمتی از ریاضیات قدیم می‌باشند؛ شاگرد حکیم معروف مرحوم جهانگیر خان قشقایی بوده‌ اند

خاطره دیدارآیت‌الله جوادی آملی،با مرحوم حاج‌آقا رحیم ارباب ...موشی که طعمه گربه شد وعامل این واقعه تامدتها توفیق اقامه نمازشبش سلب شد.

صاحبخانه لانه گنجشک را تخریب کرد و بابیل بچه گنجشک را ۲ نصف کرد،زن صاحبخانه که حامله بود،نوزادش هنگام زایمان ۲ نیمه شد!درادامه بخوانید

«آیت الله جوادی آملی»:من که رفتم در اصفهان به زیارت مرحوم آقای حاج‌آقا رحیم ارباب. ما هرگز یک حرف عادی از ایشان نشیدیم.

«حاج‌آقا رحیم ارباب» نقل می کرد:در همین مدرسه صدر بالاخره قبلا وسیله بهداشت و اینها کم و در اتاق‌ها موش بود.

مدرسه صدر(اصفهان) یک موشی در این حجره‌ها بود... یکی از همین آقایان مدرسین ،در مدرسه صدر بودند؛ این موش مزاحم بود،

موش داخل ظرف رفت و ایشان یک ظرفی روی این موش گذاشت تا گربه‌ای که می‌آید (او را بخورد!) همین که گربه آمد؛ درب ظرف را برداشتند موش بیرون آمد و گربه موش را گرفت وخورد.

مرحوم حاج‌آقا رحیم ارباب ،به نقل از آن استاد، می‌گفت که تا مدت‌ها ،بواسطه این کار، توفیق نماز شب از من گرفته شد.

نفرین حیوانات دامن انسان رامی گیرد/خاطره آیت الله جوادی ازرحیم آقا ارباب -  پیراسته فر

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر: «آیت الله مرتضی مطهری» یکی از شاگردان حاج آقارحیم ارباب بود،ایشان درباره این استادش گفت:

رحیم ارباب(راست) درکناراستادش«آخوندکاشی»

بترتیب ازراست:آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی(متوفی۱۳۶۵ق)،جهانگیرخان قشقایی(متوفی۲۶شهریور ۱۲۸۹)،علامه شیخ محمد‌حسین عبدالرحیم حائری اصفهانى تهرانی مشهور به صاحب فصول(متوفی۱۲۶۱ق).

«خدا حفظ کند آقای حاج آقا رحیم ارباب اصفهانی را، ایشان از علمای طراز اول ما در فقه و اصول و فلسفه و ادبیات عرب و قسمتی از ریاضیات قدیم می‌باشند؛ شاگرد حکیم معروف مرحوم جهانگیر خان قشقایی بوده‌ اند و مثل مرحوم جهانگیر خان هنوز هم کلاه پوستی به سر می‌ گذارند

حاج اقارحیم ارباب: متوفی ۱۹ آذر ۱۳۵۵ ومدفون درتخته فولاداصفهان.

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:«دعای سگ» آیت الله راثروتمندکرد 

برچسب نفرین حیوانات دامن انسان رامی گی - پیراسته فر

جگری که نصیب سگ شد!«سگی» که آیت الله شفتی راثروتمندکرد!

برچسب میرزای قمی
در ایام تحصیل در نجف اشرف، آیت اللّه‏ سیدمحمد باقر شفتی، پس از تحمل گرسنگی طولانی، مقداری پول از رفیقش قرض کرد و با این پول، فقط توانست یک جگر بند گوسفند تهیه کند. در راه برگشت به منزل، متوجه سگی شد که همراه بچه هایش در گوشه‏ای از خرابه افتاده و زوزه می‏کشندودر اثر خشک شدن شیر، توله‌های سگ در حال جان دادن هستند

سید به این حیوان ترحّم کرده و همه جگربند را جلویش گذاشت و سگ با ولع تمام آن را خورد و بعد سر به آسمان بلند کرد، گویا که برای سیّد دعا می‏کند.

مدتی نگذشت که از زادگاه سید، یعنی شَفت کسی آمد و گفت: فلان حاجی مرده و ثلث مال خود را برای شما باقی گذاشته است.

آیت الله شفتی می گوید : «حساب کردم و دیدم همان روز که غذای خود را جلو سگ گرسنه گذاشتم، این وصیت در مورد من شده است». 

سید محمد باقر شفتی، دراصفهان به سبب شهامت، پارسایی و درستکاری، با اقبال کم‏ نظیر مردم روبه رو شد و نفوذ و محبوبیت فراوانی به دست آورد. تاجران، اموال فراوانی به سید می‏ بخشیدند و ایشان به وسیله آن، ازمردم فقیر و نیازمند دستگیری می‏کرد. 

سرزمین مادری / مسجد سید اصفهان

 نوشته اند:هیچ عالم شیعی مثل سید شفتی ثروتمند نشد.

 آیت‌الله بهجت‌ : یک روز عید غدیر، ده‌ها سال بیست هزار تومان عیدی می‌دهند، به عبارتی پول دویست‌هزار نفر استاد کار، در آن زمان بوده است ثروت ایشان آنقدر بود شخصی که به حضورشان رفته بودمی گویدکه آنقدر طلا و جواهر جلویش ریخته بود که نزدیک بود من ایشان را نبینم، اعلان کردند فقرای اصفهان بیایند و به آنها کمک می‌کرد.

روایتی از شب‌زنده‌داری عجیب مرحوم شفتی

آیت‌الله بهجت می‌فرمود: از هندوستان، برای سید شفتی وجوهات و نذورات را با فیل می‌آوردند در تاریخ نقل شده است که در زمان فتحعلی‌شاه قاجار زمانی که بین ایران و روس جنگ اتفاق افتاد و خزینه بیت‌المال خالی شد، گفتند؛ برویم و از سید شفتی برای جنگ با روس پول فرض کنیم، همچنین درهای معنوی را نیز خداوند برای او باز کرد و همه این مسایل نتیجه احسانی بود که سید شفتی‌ انجام داد.

فقر و تنگای مالی حجت الاسلام قبل ازدعای سگ

ایام تحصیل سید محمدباقر شفتی، با مشکلات طاقت فرسایی همراه بود. هر چند سختی‏ها و فقر جانکاه، جسم ضعیف او را می‏آزرد، ولی در عین حال باعث اعتلای روحی و معنوی آن مرد بزرگ می‏شد. زمانی که سید در نجف، در درس علامه بحرالعلوم حاضر می‏شد، به شدت فقیر بود، به طوری که حتی نان شبش را هم نمی‏توانست تهیه کند. در همین روزها، حاجی کلباسی، عالم و فقیه فرزانه، به دیدن سید رفت و او را درحالی دید که از شدت گرسنگی، در گوشه ‏ای افتاده وتوان صحبت کردن ندارد. مرحوم کلباسی مقداری غذا تهیه کرد و با خوردن آن، اندک اندک حال سیّد رو به بهبودی نهاد. روزهای تحصیل در کربلا، روزهای سخت و طاقت‏ فرسایی بود و سیّد در تنگنای مادّی شدیدی قرار داشت.

مسجدشفتی اصفهان


سید محمد باقر شفتی، در محله بیدآباد اصفهان، مسجد با عظمتی بنا کرد که از نادرترین مساجد ایران به شمار می‏آید. روزی فتحعلی شاه، بنای نیمه کاره این مسجد بزرگ را دید و گفت: شما قدرت تکمیل این بنای عظیم را ندارید، مرا هم در تکمیل مسجد شریک گردانید. سید قبول نکرده و فرمود: دست من در خزانه خداوند عالم است. سید تا آخر عمر شریفش در این مسجد نماز می‏خواند و به خاطر محبوبیتی که در بین مردم داشت، صدها نفر در نماز او شرکت می‏کردند.


حاکم اصفهان وحجه الاسلام شفتی


حجة الاسلام سید محمد باقر شفتی، عالمی توانا و آگاه به زمان بود. او در برابر زورگویی‏ های حاکمِ اصفهان مقاومت می‏کرد و در مسایل مختلف سیاسی، با شهامت فراوان، به افشاگری و روشنگری مردمان می‏پرداخت. 


در سال۱۲۵۳ق(۱۲۱۶شمسی) دولت ایران برای الحاق هرات به ایران، بدان‏جا لشکر کشید، ولی با مخالفت انگلیس روبه رو شد. سفیر وقت انگلستان در ایران، ضمن اتمام حجت با شاه، از کشور خارج شد و برای بدبین کردن علما و مردم به مقاصد شاه ایران، نامه‏ ای به حجة الاسلام شفتی نوشت، با این خیال که به علت اختلاف حجة الاسلام با شاه، مرحوم شفتی با او همکاری خواهد کرد، ولی آن عالم آگاه، در پاسخِ نامه وی، ضمن تأیید اقدامات شاه ایران، به وی تذکر داد که بهتر است در این قبیل موارد، با اُمنای دولت ایران مذاکره کند.

رابطه فتحعلی شاه و حجه الاسلام شفتی

فتحعلی شاه(تولد۴ بهمن ۱۱۵۰ – وفات۱ آبان ۱۲۱۳ شمسی) از میرزای قمی خواست تا عالمی وارسته را برای اقامه نماز جماعت در مسجد شاه تهران معرفی کند.

« میرزای قمی» در جواب نوشت: آقا سید محمد باقر شفتی در اصفهان ساکن است، از او بهتر سراغ ندارم. حاکم اصفهان شخصا خواسته فتحعلی شاه را به سید رساند، ولی با مخالفت سید مواجه شد. او در برابر درخواست شاه گفته بود: «من وظیفه خود را چنین تشخیص می‏دهم که در خدمت مردم این منطقه باشم و با اختیار خودم به تهران نخواهم رفت».

پیراسته فر

میرزای قمی(۱۱۱۶-۱۱۹۴شمسی)=(۱۱۵۰ق-۱۲۳۱ق)

سید محمدباقر شفتی (۱۱۸۱-۱۲۶۰ق)=(۱۱۴۶-۱۲۲۲شمسی)

برچسب میرزای قمی

آیت الله محمدتقی بهجت(۲ شهریور ۱۲۹۵– ۲۷ اردیبهشت ۱۳۸۸)==(۲۵ شوال ۱۳۳۴-۲۲ جمادی‌الاول ۱۴۳۰)

توطئه قتل حجه الاسلام
حاکمان جور که نمی‏توانستند محبوبیت، نفوذ و قدرت سید شفتی را تحمل کنند و ایشان را مانعی بر سر راه اهداف شوم خود می‏دیدند، با دادن وعده‏ های بزرگ به چهار نفر از شرورترین افراد، از آن‏ها خواستند هر طور شده سید را به قتل برسانند. آن‏ها در دل شب وارد منزل سید شدند. دراین حال، سید با خداوند خلوت کرده و به مناجات مشغول بود. یکی از آن‏ها خواست سید را با تیر بزند، ولی دستش لرزید و به زمین افتاد و حالت غش به او دست داد. نفرات بعدی همین کار را تکرار کردند، ولی همگی اُفتادند و سرانجام از کار خود پشیمان شده و به دست سید، توبه کردند و منزل ایشان را اشک ریزان ترک کردند.
وفات

سید شفتی در ۸۵ سالگی، پس از سال‏ها تلاش خستگی‏ ناپذیر، در روز جمعه دوم ربیع الاول۱۲۶۰ق(۰۲ فروردین ۱۲۲۳)درگذشت و در مسجد سید اصفهان که به دست خودش بنا شده بود، به خاک سپرده شد.

« آیت الله سیدمحمدباقر شفتی» می گوید: به خرابه ای دیدم سگی در کنار خرابه از گرسنگی حال حرکت ندارد و شیر در پستان او خشکیده است می گوید: دلم به حال سگ سوخت چون دیدم بچه های او به زیر سینه او چسبیده اند من آن جگر را قطعه قطعه نمودم و به سوی او افکندم تا تمام شد آن سگ سر خود را به طرف آسمان بلند کرد و چند مرتبه صدا زد یقین کردم در حق من دعا کرد

«سید محمدباقر شَفتی» معروف به« رشتی» و «بیدآبادی»، فقیه و روحانی شیعه بود. ساختن مسجد سید در بیدآباد اصفهان به او منسوب است.

«سیّدرشتی» یکی از ثروتمندترین مالکان زمان خویش به‌شمار می‌رفت.

«شفتی»  اولین کسی است که عنوان «حجت الاسلام»(حجه الاسلام) ،به معنی دلیل اسلام- را دریافت کرده‌است. این عنوان بعدها به روحانی معروفی از کاشان نیز اطلاق شد، دلیل اطلاق این عنوان به شفتی، نقش دوگانهٔ او به عنوان قاضی و مفتی‌ای بود که کتابی پیرامون پیاده‌سازی شریعت اسلامی در زمان غیبت نوشت.

«سیّدرشتی» در دوم ربیع‌الاول سال ۱۲۶۰ (قمری) (مصادف با دوم فروردین ۱۲۲۳) در اصفهان درگذشت و بنا به وصیت خود در« مسجد سید» دفن شد .

***
«آیت الله سید محمد باقر شفتی گیلانی» معروف به «حجه الاسلام شفتی» است متولد ۱۱۷۵ ه-ق  طارم گیلان می باشد و بسال ۱۲۶۰درسن ۸۵سالگی دراصفهان درگذشت و مرقد شریفش درکنار مسجد سید اصفهان، معروف ومزار علاقمندان است.

حجه السلام شفتی درایام تحصیل خود در نجف و اصفهان به قدری فقیر بود که غالبا لباس او از زیادی وصله به رنگهای مختلف جلوه می کرد، گاهی ازشدت گرسنگی و ضعف غش می کرد، ولی فقر خود را کتمان می نمود و به کسی نمی گفت.

روزی درمدرسه علمیه اصفهان، پول نماز وحشتی بین طلاب تقسیم می کردند، وجه مختصری از این ناحیه به اورسید، چون مدتی بود گوشت نخورده بود، به بازار رفت و با آن پول جگر گوسفندی را خرید و به مدرسه بازگشت، درمسیر راه ناگاه درکنار کوچه ای چشمش به سگی افتاد که بچه های او به روی سینه او افتاده وشیر می خوردند، ولی از سگ بیش ازمشتی استخوان باقی نمانده بود و از ضعف، قدرت حرکت نداشت.

حجه الاسلام به خود خطاب کرده وگفت: اگر از روی انصاف داوری کنی، این سگ برای خوردن جگر از تو سزاوارتر است، زیرا هم خودش و هم بچه هایش گرسنه اند، از این رو جگر را قطعه قطعه کرد و جلو آن سگ انداخت.

مجتهدی که همسر کسی را از او گرفت و به عقد دیگری درآورد – مشروطه

خود «حجه السلام شفتی» نقل می کند: وقتی که پاره های جگر را نزد سگ انداختم گویی اورا طوری یافتم که سربه آسمان بلند کرد و صدائی نمود، من دریافتم که او درحق من دعا می کند.

ازاین جریان چندان نگذشت که یکی از بزرگان، از زادگاه خودم شفت مبلغ دویست تومان برای من فرستاد وپیام داد که من راضی نیستم از عین این پول مصرف کنی، بلکه آن را نزد تاجری بگذار تا با آن تجارت کند و از سود تجارت، از او بگیر و مصرف کن.

من به همین سفارش عمل کردم، به قدری وضع مالی من خوب شد که ازسود تجارتی آن پول، مبلغ هنگفتی بدستم آمد و با آن حدود هزاردکان وکاروانسرا خریدم و یک روستا را در اطراف محلمان بنام گروند به طور دربست خریداری نمودم، که اجاره کشاورزی آن هرسال نهصد خروار برنج می شد، دارای اهل و فرزندان شدم و قریب صد نفر از در خانه من نان می خوردند، تمام این ثروت و مکنت بر اثر ترحمی بودکه من به آن سگ گرسنه نمودم، واو را برخودم ترجیح دادم.

کتاب صدویک حکایت ص ۱۵۸

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:نفرین  یک گاو  دامن قصاب راگرفت

یکی از شاگردان شیخ رجبعلی خیاط نقل می‌کند:سلاخی نزد جناب شیخ آمد و عرض کرد: بچه‌ام در حال مردن است، چه کنم؟

شیخ گفت:»شمابچه گاوی را جلوی مادرش سربریده‌ای».

سلاخ التماس کرد بلکه برای او کاری انجام دهد

شیخ رجبعلی خیاط جواب داد:نمی‌شود،(چون آن گاونفرین کرده وبخداعرضه داشته):»این قصاب بچه‌ام را جلوی چشمانم سر بریده، بچه‌اش باید بمیرد"

نفرین حیوانات

علامه محمدتقی جعفری:گنجشکی دردیوارخانه ای لانه گذاشته بود و گنجشکها درآن تخم گذاشته بود،بچه هایشان ازتخم درآورده بودند،اندکی ازضایعات لانه به پائین ریخته شده بود، صاحبخانه به همسرش گفت،که این لانه را خراب کن وگنجشکهارا بیرون کن، زن گفت:چندروز دیگراین بچه هابه پروازدر می آیند وازاینجامی روند، شوهر به زنش باپرخاشگری،گفت همیشه بامن مخالفت می کنید،ورفت نردبانی آورد واما نردبان کوتاه بود، بیلی آورد وبا بیل لانه را خراب کرد، درحین خراب کردن لانه، بیل به یکی ازبچه های گنجشک خورد ونوزاد گنجشک ۲ نصف شد(این درحالی بودکه والدین بچه گنجشکهاسروصداکنان شاهدماجرابودند)،صاحبخانه لانه راتخریب کردوآمدپایین، یک ساعتی ازاین ماجرا نگذشته بود که زن صاحبخانه احساس دردزایمان کرد، قابله راخبرکردند، اما درحین زایمان ، بچه ۲ نصف شد!.

صاحبخانه لانه گنجشک را تخریب کرد و بابیل بچه گنجشک را ۲ نصف کرد،زن صاحبخانه که حامله بود،نوزادش هنگام زایمان ۲ نیمه شد!

شوهر متأثرازاین حادثه گفت:چرااینطوری شد؟
زن گفت:بهت گفتم صبرکن(تو بچه گنجشک را کُشتی ۲ نیمه کردی)وسر بچه ما این بلا آمد.

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:علامه جعفری گفت:من این حادثه را از زبان یک شاهدماجرا شنیدم.بااندکی ویرایش.