دلم برای چمران تنگ شده
وقتی دل امام برای یک رزمنده تنگ می شود
چگونگی حادثه شهادت رااززبان شاهدزنده خواهیدخواند-ادامه-ومناجاتهای سردارچمران+زندگی خانوادگی،همسروفرزندان،صحبتهای دخترشهیدنواب صفوی وخواهرامام موسی صدررا وحواشی های جالب ودردناک زندگی پرماجرای سردارجنش اَمَل وفرمانده جنگهای نامنظم را.
۱۵روزقبل از شهادت مصطفی چمران ،امام خمینی به سیداحمداقامی گوید با جبهه تماس بگیربه چمران بگویید«بیایدببینمش«
«دلم برات تنگ شده»که با همین عصامی آید..وبه سیداحمدآقاسفارشات لازم میکندکه میزها وموانع را پیش پای چمران بردارد که حاج احمداقا هم به شوخی می گوید:»امام خیلی هوای توروداره».چمران با احمدآقادر«امل»همرزم بودند.
مرادومرید
لبنان-مصطفی چمران-حاج سیداحمدآقاخمینی
(حاج احمدآق خمینیادرمنزل مصطفی چمران)
مهدی چمران برسرجنازه برادر شهیدش
دلم برای چمران تنگ شده است
یک روز حاج احمد آقا از دفتر امام به ستاد جنگ های نامنظم در اهواز تلفن کردند و گفتند که امام می فرمایند:
«دلم برای دکتر چمران تنگ شده است بگویید به تهران بیاید.»
دکترمصطفی چمران که در آن روزها در منطقه سوسنگرد از ناحیه پا مجروح شده بود، پس از شنیدن این پیام راهی تهران شد و به محضر امام شرفیاب گردید. در معیت ایشان نقشه ها و کالک های منطقه عملیاتی را به خدمت امام بردیم.
دکتر از ناحیه پا ناراحتی داشت و نمی توانست پایش را جمع کند و دو زانو بنشیند
اما به احترام امام که به او عشق می ورزید در مقابل ایشان دو زانو نشست و در حالی که فشار زیادی را متحمل می شد شروع به توضیح و توجیه نقشه ها کرد
. امام متوجه ناراحتی دکتر شده و فرمودند:
«آقای دکتر پایتان را دراز کنید و راحت باشید.»
دکتر عرض کرد راحت هستم.
امام فرمودند: «می گویم پایتان را دراز کنید.»
دکتر به احترام امام نپذیرفتند و عرض کردند دردی احساس نمی کنند. دو مرتبه امام با لحن خاصی فرمودند: «می گویم پایتان را دراز کنید و راحت بنشینید» که لاجرم او هم پذیرفت.
پس از اینکه دیدار به اتمام رسید، امام که آماده رفتن به حسینیه جماران برای دیدار با مردم بودند فرزند خود حاج احمد آقا را که وسط حیاط منزل ایستاده بود صدا کردند و به او فرمودند: «احمد، احمد!» ولی حاج احمد آقا در داخل حیاط بود و صدای امام را نمی شنید بنده او را از داخل ایوان صدا کردم و گفتم که امام شما را صدا می زنند حاج احمد آقا خدمت امام که رسیدند. آقا به او فرمودند: «این میزها را که گذاشته اید، آقای چمران با پای زخمی که نمی تواند از روی آنها رد شود. اینها را بردارید و راه را باز کنید.»
مهدی چمران. بین اتاق امام و دری که به درون حسینیه باز می شد و از سطح زمین فاصله داشت میزهایی چوبی به هم چسبانیده بودند. این میزها تراس جلوی اتاق امام را یک راست به حسینیه متصل می کرد و حیاط کوچک منزل امام را نصف کرده عملاً عبور از سمتی به سمت دیگر را غیرممکن می نمود.
منبع: کتاب برداشت هایی از سیره امام خمینی از قول مهدی چمران/برداشتهایی از سیره امام، جلد ۲،ص۲۰۴
سردارسپاه اسلام(مصطفی چمران)درجبهه های جنگ
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:من تاحالا جایی نخواندم ونشنیدم که امام خمینی بگوید«دلم برای فلانی تنگ شده»،چمران تنهاکسی بوده که امام نتوانسته عشقش رابه این عبدصالح بروزندهد،علاقه امام به چمران،مثل علاقه رهبرانقلاب به حاج قاسم است:
عاشق ومعشوق : انگاربوی بهشت رااستشمام می کند..درشانه مولایش احساس آرامش می کند
رازهای این «دستان» را چه کسی می داند!
آن چه خواهید خواند روایت این آخرین دیدار است که توسط مهندس مهدی چمران نقل شده است:
۱۵خرداد۱۳۶۰ بود(شهادت۳۱ خرداد ماه ۱۳۶۰ ) که حاج احمد آقا عصر زنگ زد و گفت: به دکتر بگو به تهران بیایید زیرا امام گفته دلم برایش تنگ شده، من هم گفتم که قول میدهم فردا ایشان را بیاورم. به دکتر هم گفتم که هماهنگ میکنم با اولین هواپیما به تهران برویم، چون امام اینطوری گفتهاند و در حالی که ران و قوزک پای دکتر زخمی بود، خدمت امام با پای زخمی چهار زانو نشسته بود و امام گفتند: آقا پاتونو دراز کنید! دکتر گفت: نه! امام دوباره تکرار کرد و دکتر به احترام این کار را نمیکرد و در نهایت امام گفتند: آقا میگم پاتونو دراز کنید و دکتر گفتند: چشم!
مهندس مصطفی چمران،مهندس مهدی بازرگان و حافظ اسد(رئیس جمهورسوریه)
فرمانده جنگهای نامنظم درجبهه های جنگ(خوزستان)
دکتر در مورد نحوه عملیات کوههای الله اکبر تعریف میکرد. ناگهان امام صدا زد احمد احمد! احمد آقا سراسیمه آمد و گفت: بله! امام که میخواست به حسینیه برود باید از پلهها میرفت و برای اینکه هی این پلهها را بالا و پایین نرود میز چوبی گذاشته بودند و امام از طریق آن میز به حسینیه میرفت. امام گفتند: این میزهایی که در حیاط چیدهاید دکتر چمران بدلیل اینکه پایش زخم است نمیتواند از روی این میزها بپرد! حاج احمد آقا رفت یکی از میزها را برداشت که بتوانیم از روی آن رد شویم و حاج احمد آقا به شوخی به دکتر گفت: امام خوب هوای شما رو داره!/۳۱ خرداد ۱۳۹۱ خبرآنلاین
دیدار هوانیرور
چمران درکنارامام
چمران
چمران وامام موسی صدر-روسیه
پدرِشهیدچمران دردیدارباحاج سیداحمدآقاخمینی-سال۶۰
برادران چمران(مهدی ومصطفی)دردیدارباحاج احمدآقا
آیت الله فلسفی ودکترچمران
مصطفی چمران درجمعه دوستان دانشجو
دکترمصطفی چمران(دانشگاه آمریکا)
حافظ اسدرئیس جمهورسوریه(پدربشاراسد)درکنارچمران
دکترچمران دربین همسر(غاده جابر) وآیت االله طالقانی+مهدی چمران،کنارآیت الله طالقانی
دکترمصطفی چمران در ساعت ۱۲ ظهر۳۱ خرداد ۶۰بر اثر اصابت گلوله خمپاره بهمراه ۲تاازهمرزمان(مقدم وحدادی) شهید میشوند و ترکش خمپاره به پشت سر دکتر چمران اصابت کرده و بر زمین میغلطد. محافظ شهید چمران که بر اثر اصابت ترکش جراحاتی سطحی برداشته بود وی را به بیمارستان سوسنگرد منتقل میکند و پس از مداوای اولیه راهی اهواز میشوند و در یک کیلومتری اهواز بر اثر خونریزی شدید شهید میشود.
آیت الله فلسفی ودکترچمران
سوابق مصطفی چمران(متولد(١۰ مهر ۱۳۱١تهران)
دکتری فیزیک پلاسما،سابقه دعوت به کار«ناسا»راهم دارد،عضوفعال جنبش اَمَل درلبنان بود،وی بعداز ۲۳ سال،زمان پیروزی انقلاب به ایران برگشت.
حاج احمدآقا وچمران-لبنان
شهیدمجتبی هاشمی(نخستین فرمانده کمیته انقلاب اسلامی تهران) درکنارسردارچمران.
مسئولیتهای دکترمصطفی چمران:
*معاون نخست وزیر(بازرگان)درامورانقلاب :۹ اردیبهشت ۱۳۵۸ – ۸ مهر ۱۳۵۸
*وزیردفاع:مهر ۱۳۵۸ – ۱۹ شهریور ۱۳۵۹
*نماینده امام خمینی در شورای عالی دفاع
*نماینده اولین دوره مجلس(تهران):۷خرداد ۱۳۵۹ – تاشهادت
دهلاویه روستایی است در شمال غربی سوسنگرد قراردارد.
امام موسی صدر-لبنان-جنبش امل
آیت الله خامنه ای درپای سخنرانی دکترمصطفی چمران
وزارت دفاع و نماینده امام خمینی در شورای عالی دفاع
دکتر مصطفی چمران درکنارآیت الله خامنه ای(رئیس جمهوروقت)/۱۳۵۸
دراین تصویر مهندس بازرگان، داریوش فروهر و عباس امیرانتظام دیده میشوند.
چمران ورهبرانقلاب
قسمتی ازپیام امام بمناسبت شهادت چمران
«شهادت انسانساز سردار پرافتخار اسلام و مجاهد بیدار و متعهد راه تعالی و پیوستن به ملا اعلی، دکتر مصطفی چمران را به پیشگاه ولیعصر ـ ارواحنا فداه - تسلیت و تبریک عرض میکنم.
تسلیت از آنرو که ملت شهیدپرور ما سربازی را از دست داد که در جبهههای نبرد با باطل، چه در لبنان و چه در ایران، حماسه میآفرید و سرلوحه مرام او اسلام عزیز و پیروزی حق بر باطل بود. او جنگجویی پرهیزکار و معلمی متعهد بود که کشور اسلامی ما به او و امثال او احتیاج مبرم داشت.
و تبریک از آنرو که اسلام بزرگ چنین فرزندانی تقدیم ملتها و تودههای مستضعف میکند و سردارانی همچون او در دامن تربیت خود پرورش میدهد. مگر چنین نیست که زندگی، عقیده و جهاد در راه آن است.
هنر آن است که بیهیاهوهای سیاسی و خودنماییهای شیطانی برای خدا به جهاد برخیزد و خود را فدای هدف کند، نه هوی و این هنر مردان خداست.
او در حیات با نور معرفت و پیوستگی به خدا قدم نهاد و در راه آن به جهاد برخاست و جان خود را نثار کرد. او با سرافرازی زیست و با سرافرازی شهید شد و به حق رسید./
آخرین دیدار برادر(مهدی ازمصطفی)
کردستان-هیئت دولت-خلخالی-چمران
دکتر مصطفی چمران درحال صحبت بانخست وزیر(مهندس مهدی بازرگان) ، آیت الله صادق خلخالی و اعضای دولت موقت/۱۳۵۸ کردستان
دکترچمران درجمع کابنیه مهندس بازرگان/کردستان
چگونگی شهادت «مصطفی چمران»بقلم یک سردارشهید :
سردارشهید حسن باقری در گزارشی به بیان جزئیات و نحوه شهادت دکتر مصطفی چمران در دهلاویه پرداخته و اینطور گزارش می کند:
بسمه تعالی
إِنَّا لِلَّـهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ
سرداری از سرداران بزرگ اسلام به ملکوت اعلی پیوست
شیر مردی که زندگی را در جبهه جنگ به همه مسلمانان آموخت. از بیروت گرفته تا کوه های جبل عامل و از کردستان گرفته تا دهلاویه، هر لحظه از عمرش در جنگ و ستیز با کفار و منافقان و مرتدان گذشت و آخر الامر در مصاف با مزدوران کافر صدام آمریکائی با گلوله های روسی نزد خدایش شتافت
برادر شهید دکتر مصطفی چمران نماینده امام در شورایعالی دفاع، در ساعت حدود ۱۱:۰۰ الی ۱۱:۳۰ دقیقه در حالیکه در غرب سوسنگرد فرمانده جدید را برای برادران جنگهای نا منظم معرفی میکرد، به شهادت رسید، طبق اطلاع رسیده در شب شنبه، ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ برداران ستاد جنگهای نامنظم به فرماندهی برادر سروان رستمی به دشمن مزدور در دهلاویه شبیخون زده و ضمن منهدم نمودن ۵ دستگاه تانک و ۲ انبار مهمات تعدادی از مزدوران را کشته و زخمی نمودند که در این حمله سروان رستمی فرمانده عملیات منطقه شهید می شود و در صبح یکشنبه(۳۱ خرداد ۱۳۶۰) شهید دکتر چمران فرماندهان جدید بنامهای مقدم و حدادی را جهت معرفی به دهلاویه می برد و ضمن سخنرانی و دعوت به استقامت و پذیرای شهادت در راه اعتلای اسلام به برداران روحیه ای تازه می بخشد در همین زمان دشمن شروع به کوبیدن همان نقطه بوسیله خمپاره ۶۰ م م (میلیمتری)مینماید، که دکتر می گوید به سنگرها بروید.
در همین موقع یک خمپارهای به نزدیک آنها اصابت نموده و دکتر بهمراه دو تن فرماندهان در اثر ترکش خمپاره زخمی میشوند.
البته بنا به اظهارات پزشکان، دکتر را پس از مجروح شدن به سوسنگرد میآورند و اقدامات اولیه را نیز انجام میدهند و سپس وی را به اهواز منتقل میکنند و حتی در نزدیکی استادیوم ورزشی اهواز دکتر زنده بوده و بعد از گفتن شهادتین به نزد خدایش میرود. روحش شاد و راهش پردوام باد.
ستاد عملیات جنوب،شهادت این سردار بزرگ اسلام را به پیشگاه حضرت ولی عصر(عج) و نائب به حقش حضرت امام خمینی و برادر ارجمندش و کلیه رزمندگان و بستگان و آشنایان تبریک و تسلیت عرض نموده و برای آنان از خداوند طلب صبر میکند که : (إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ.)والسلام. ستاد عملیات جنوب/امضا: حسن باقری
سید ابوالفضل کاظمی(مؤلف کوچه نقاشها)که شاهدماجرابوده اینگونه می نویسد:
به دهلاویه رسیدیم، دکتر بچهها را جمع کرد و گفت که برادر عزیز ما رستمی(۲ شب قبل) شهید شده و آقای سید محمود مقدم را معرفی می کنم.
بعد یک آن بلند شد،دوربین رابرداشت، همراه با ناصر حدادی و سید محمود مقدم روی خاکریز رفتند،داشت آنها را توجیه میکرد که حصر تا کجاست، محورهای چپ و راست چه هستند و دشمن چه شیوۀ جنگی دارد.
یک دفعه صدای الله اکبر بچهها بلند شد، دو عدد خمپارۀ ۶۰ (بی صدا) دو طرف اینها خورده بود، یکی به محور چپ دکتر که ناصر حدادی در جا شهید شده بود، یک خمپاره هم به جایی خورده بود که محمود مقدم و دکتر آنجا بودند.
حدود ۲۰ نفر از افراد ستاد جنگهای نامنظم شاهدحادثه بودند،ازجمله برادردکترچمران(مهدی چمران)وعلی ارشادی، سیروس بادپا، محمد نخستین، حسین غمگین، آقای شاه حسینی، آقای میرجانی، آقای امراللهی، آقای ابراهیمی مجد، سید مرتضوی، جمیل پا کوتاه (جمیل نقاش)، ..شاهد صحنه بودند.
ثروت ودارایی فرمانده ارشدجبهه
همه دارایی دکترچمران:فقط یک حساب بانکی داشت که ۳۵هزار تومان موجودی داشت ویک منزل مسکونی در خیابان وصال شیرازی که با همسر لبنانیاش آنجا زندگی میکرد،(درحالیکه «وزیر»بود،نماینده مجلس بود،بامدرک تحصیلی دکترای فیزیک هسته ای .
راوی جبهه وجنگ(کاظمی) ازمناجات دکترچمران می گوید:
مناجات شبانه شهید چمران:...خدایا! تو میدانی مصطفی به جز تو کسی را ندارد و غریب است. مصطفی تنهاست....
دستنوشته دکتر چمران : ...همیشه میخواستم شمع باشم، بسوزم و نور بدهم، همیشه میخواستم در دریای فقر غوطه بخورم و دست نیاز به سوی کسی دراز نکنم، میخواستم فریاد شوم. خدایا! هدایتم کن، زیرا میدانم گمراهی چه بلای خطرناکی است. خدایا! هدایتم کن که ظلم نکنم، زیرا میدانم که ظلم چه گناه نا بخشودنی است. نگذار دروغ بگویم، چون دروغ ظلم کثیفی است. محتاجم نکن که به کسی تهمت بزنم، زیرا تهمت خیانتی ظالمانه است.
ارشادم کن که بیانصاف نباشم. زیرا کسی که انصاف ندارد، شرف هم ندارد. از بلای غرور و خودخواهی نجاتم بده تا حقایق وجودم را ببینم و جمال زیبای تو را مشاهده کنم. خدایا! من کوچکم، ضعیفم، ناچیزم، پرکاهی در مقابل طوفان هستم. خوش دارم گمنام و تنها باشم، تا در غوغای کشمکشهای پوچ مدفون نشوم....
مؤلف کوچه نقاشها می نویسد:دکترچمران روزهای آخر طلب مرگ میکرد!، دست خطی از دکتر چمران به جا مانده که دارای چنین مضمونی است: ...
خدایا! مرا در بستر مرگ آرام بخش. خسته شدم، پیر و دلشکستهام، آرزویی ندارم، فقط میخواهم با تو تنها باشم. خدایا! من از عالم و عالمیان گریزانم...
البته نویسنده ازدردودل-محرمانه- چمران سخن بمیان آورده که یکی از یقه سفیدهای«پیشانی پینه بسته مقدس مآب» که ازمسئولین نظام بوده بهش تهمت(جاسوس اسرائیل)زده بود!
ماجرای «گنجشک»
سردارلوطی(فرمانده گردان میثم)می نویسد:وقتی ایرج رستمی(مسئول عملیات در دهلاویه) شهید شد؛ دکتر تصمیم گرفت سید محمود مقدم را به جای او بگذارد
ومیخواست من و شهید قاسم دهباشی را از کرخه کور بیاورد و به جای« سید محمود مقدم »بگذارد.
وقتی به سمت دهلاویه راه افتادند، ما هم پشت سرشان با ماشین راه افتادیم. بعد از طی مسافتی، ماشین دکتر متوقف شد و ایشان پیاده شدند، کنار جاده، ماشینی خراب شده بود. دکتر به سمت ماشین رفتند و شروع به تعمیر ماشین کردند. گویا گنجشکی داخل رادیاتور گیرکرده بود ،ظاهراًرفته بود آب بخورد، بعد از چند دقیقه گنجشک را درآورد و با دستمال خشکش کردو پروازش داد.
دکتر گفت:خدایا! همین جور که این پرنده(گنجشک) را آزاد کردی، مرغ دل مصطفی را هم آزاد کن. وجودم خسته است، مرا از این دنیا رهایی ببخش.
مهندس محمدغرضی که آن زمان(شهادت دکترمصطفی چمران) استاندار خوزستان بود.
«هنر آن است که بى هیاهوهاى سیاسى و خودنمایی هاى شیطانى براى خدا به جهاد برخیزد و خود را فداى هدف کند نه هوى، و این هنر مردان خداست.»
پیام امام خمینی بمناسبت شهادت مصطفی چمران:دوشنبه، ۱ تیر ۱۳۶۰(١٩ شعبان ١٤٠١)
بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیم
إنّا لله وإنّا إلیهِ رَاجعُون
شهادت انسان ساز سردار پر افتخار اسلام و مجاهد بیدار و متعهد راه تعالی و پیوستن به ملأ اعلی، دکتر مصطفی چمران را به پیشگاه ولی عصر - ارواحنا فداه - تسلیت و تبریک عرض میکنم.
تسلیت از آنرو که ملت شهیدپرور ما سربازی را از دست داد که در جبهههای نبرد با باطل، چه در لبنان و چه در ایران حماسه میآفرید و سرلوحه مرام او اسلام عزیز و پیروزی حق بر باطل بود. او جنگجویی پرهیزکار و معلمی متعهد بود که کشور اسلامی ما به او و امثال او احتیاج مبرم داشت. و تبریک از آنرو که اسلام بزرگ چنین فرزندانی تقدیم ملتها و تودههای مستضعف میکند و سردارانی همچون او در دامن تربیت خود پرورش میدهد. مگر چنین نیست که زندگی عقیده و جهاد در راه آن است.
چمران عزیز با عقیده پاک خالص غیر وابسته به دستجات و گروههای سیاسی و عقیده به هدف بزرگ الهی، جهاد را در راه آن از آغاز زندگی شروع و با آن ختم کرد. او در حیات با نور معرفت و پیوستگی به خدا قدم نهاد و در راه آن به جهاد برخاست و جان خود را نثار کرد. او با سرافرازی زیست و با سرافرازی شهید شد و به حق رسید ..
هنر آن است که بیهیاهوهای سیاسی و خودنماییهای شیطانی برای خدا به جهاد برخیزد و خود را فدای هدف کند نه هوی، و این هنر مردان خداست./جلد۱۴،صفحه ۴۷۸صحیفه امام خمینی
کردستان-هیئت دولت-،بازرگان،خلخالی،چمران و..
اخلاق شهیدچمران اززبان امام خمینی(درسفربه کردستان چمران):سه شنبه، ۱۳ شهریور ۱۳۵۸
( مردم کردستان)... تشکر مى کنند از وضع معاشرت اینها با آنها. همان دیشب در رادیو راجع به آقاى چمران بود که از آن تعریف کرده بودند که چه قدر با ما خوشرفتارى مى کند. لشکر اسلام است دیگر، لشکر اسلام که بدرفتارى نمى کند.» ( صحیفه امام، ج٩، ص:۴۱٩)
اوضاع و احوال آن روزهای کردستان و قضایای پاوه و آن همه قصاوت و سنگدلی گروههای معارض با سپاهیان اسلام و در کنار آن بروز و ظهور این روش، یقینا نشان دهنده ی اعمال و انتخاب آگاهانه کردارها در راستای هدف مقدسی است که کردار را ماندگار و مثال زدنی و رفتار سردار بزرگ اسلام حضرت مالک اشتر را تداعی می کند.
نمازجمعه تهران۵ اردیبهشت ۱۳۵۹
نمازجمعه تهران
سخنران قبل ازخطبه -نمازجمعه تهران
دکترمصطفی چمران درفراق دکترعلی شریعتی
چمران در کنار ابراهیم یزدی و احسان شریعتی بر سر مزار دکتر شریعتی در سوریه
مهندس مصطفی چمران، حجتالاسلام محمدتقی فلسفی، آیتالله حسینعلی منتظری و آیت الله صادق خلخالی
اما درس آموز تر از همه، انذار حضرت امام به تعدادی از مبارزین قدیمی است که بعضا هم در مقطعی با آن شهید بزرگوار همراه بوده اند و از اعتبار بالای چمران و موضوعات تاریخی چنین یادآوری می فرمایند که البته برای همه عبرت گیرندگان آموزنده و وسیله عبرت است:
«من در حالات همه تان مطالعه کردم و مى کنم و نمى خواهم که منتهى بشود آن رأیى که من دارم به اینکه شما- خداى نخواسته- دیگر در فکر اسلام نیستید، و همه فکر خود هستید. مگر من و شما چند سال دیگر هستیم؟ مگر شماها چه قدر مى خواهید عمر بکنید؟ مگر شما هر مقامى هم پیدا بکنید از مقام رضا خان و محمد رضا خان بیشتر مى شود؟ عبرت بگیرید! عبرت بگیرید از این حوادث تاریخ. تاریخ معلم انسان است.
تعلیم بگیرید از این حوادثى که در دنیا واقع مى شود. شماها چند سال دیگر نیستید در این عالم، چمران هم نیست؛ چمران با عزت و عظمت و با تعهد به اسلام جان خودش را فدا کرد و در این دنیا شرف را بیمه کرد و در آن دنیا هم رحمت خدا را بیمه کرد؛ ما و شما هم خواهیم رفت. مثل چمران بمیرید.» (صحیفه امام،ج۱۴، ص:۴۹۱)
دکترعلی شریعتی و آیت الله مرتضی مطهری
مصطفی چمران در کنار امام موسی صدر(مسکو)
دکترمصطفی چمران و حجت الاسلام سید احمد خمینی
از راست: دکترعلیاکبر معینفر، مهندس مصطفی چمران، مهندس مهدی بازرگان و دکترعباس شیبانی
از راست: مصطفی چمران، عباس امیرانتظام،مهندس مهدی بازرگان، داریوش فروهر و آیتالله سیدعلی خامنهای
دکترمصطفی چمران درمیان همسر وآیت الله طالقانی وبرادرس مهدی
ماجرای همسران وفرزندان شهیدچمران
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:مصطفی چمران ازهمسراول(امریکایی)به نام«تامسن» ازدواج میکندوچمران درحالیکه ۳فرزندداشت،بعد از ماجرای جنگ ژوئن ۱۹۶۷اعراب واسرائیل(تیر ۱۳۴۶) تصمیم گرفت برای سفرطولانی مدت از آمریکا به لبنان برود. تامسن به همراه سه فرزندش هم او را همراهی میکند
تاریخ ازدواج «تامسن»،سال ۱۳۴۰ است.
چمران ومهندس مهدی بازرگان
۴فرزندبه نامهای: روشن، رحیم، علی و جمال داشته.(یک دخترو۳پسر)،
شهیدمصطفی چمران ورحیم چمران(فرزندش)
علی ورحیم برعکس پدر،بجای ادامه تحصیل به کارهای خدماتی پرداختند(در آتشنشانی و شرکت صنایع چوب مشغول به کارشدند)
جمال درحوض بابابزرگ -امریکاغرق شد که ماجرای عجیبی دارد:
دخترشهیدچمران(روشن خانم)
«تامسن هیمن» اهل کالیفرنیا ،پدر تامسن در سانفرانسیسکو صاحب یک انتشاراتی بود و از امکانات مالی خوبی برخوردار بودند. ،تامسن بر اثر حادثهای فلج شده بود، اماحالات عرفانی داشت؛گاه تجارب شهودی خاصی پیدا میکرد وصمیمیت جالبی بین مصطفی وتامسن وخانواده همسرش برقراربود.
«تامسن»همسرش به مصطفی می گوید که اینجا جنگ است وما امنیت نداریم،هرلحظه ممکن است،موشکی بیاید وبچه هایم کشته شوم،من تصمیم دارم بروم امریکا تازندگی امنی برفرزندام فراهم کنم که نگران آینده شان نشوم..ایشان می روندامریکا،روزی درمنزل پدرشان میعمان بودند که «جمال»بازیگوشی می کند ودورازچشم خانواده دراستخربابابزرگ غرق می شود(اینطوری ازمنطقه ناامن جنگی -لبنان-به منطقه رفاهی زندگی می کنند!)،تامسن هیمن فلج بود(ویلچری)هیچ عکسی ازایشان موجودنیست.وامابقیه ماجرای ازدواج وطلاق رابنقل ازدخترشهیدنواب صفوی میخوانید:
فاطمه نواب صفوى، فرزند شهید مجتبی نواب صفوى(رهبرفدائیان اسلام)، در سال هاى قبل از پیروزى انقلاب اسلامى، در آمریکا به تحصیل اشتغال داشت. او در آستانه پیروزى انقلاب به میهن بازگشت و همزمان با آغاز جنگ تحمیلى به جبهه ها شتافت تا شاهد صادقى بر رویدادهاى شکوهمند پایدارى و مقاومت این ملت مقاوم باشد و بسیارى از آن صحنه ها را با دوربین عکاسى خود براى همیشه جاودان سازد. او در کنار سردار شهید، دکتر چمران در بسیارى از صحنه هاى نبرد حضور یافت. همسر او در سال هاى آغازین دفاع مقدس به شهادت رسید. او در این مصاحبه، برخى از خاطرات خود از شهید چمران را بازگو کرده است.
آشنایى شما با شهید چمران به چه دورانى بازمى گردد؟
من و همسرم در سال ۱۳۵۶ در آمریکا به تحصیل مشغول بودیم و در کنار آن در انجمن هاى اسلامى دانشجویان هم فعالیت مى کردیم.
ادم هست که در یکى از سمینارهایى که این انجمن برگزارکرده بود، یکى از سخنرانان درباره فعالیت هاى «حرکة المحرومین» در جنوب لبنان و نقش امام موسى صدر و شهید چمران در شکل گیرى مجموعه و تداوم فعالیت هاى آن صحبت کرد و من براى نخستین بار نام دکتر را درآنجا شنیدم.
در سال ۵۷ و در آستانه پیروزى انقلاب، ما(ازامریکا) به ایران بازگشتیم و شهید چمران هم از لبنان به ایران آمدند. من با نهایت علاقه و دورادور، فعالیت هاى ایشان را دنبال مى کردم تا زمانى که ماجراى کردستان پیش آمد. از آنجا که من براى مشارکت در عرصه هاى مختلف، بسیار مشتاق بودم و مى خواستم هرکارى که از دستم برمى آید براى انقلاب انجام دهم، همراه با بسیارى از کسانى که همین گونه مى اندیشیدند به طرف کردستان به راه افتادیم. قبل از این که به کردستان برسم، یک فرد نظامى به شدت از دکتر چمران بدگویى کرد و گفت که او در لبنان بسیارى از فلسطینى ها را کشته و یا تارومار کرده است و حرفهایى از این قبیل، ردیف کرد.
فاطمه نواب صفوی خبرنگارجنگ-پل در دست احداثی که توسط ستاد جنگ های نامنظم (به فرماندهی شهید چمران) بر روی رودخانه کرخه جهت آزادسازی شهر بستان ایجاد شده بود.
این صحبت ها موجب شدند که من نسبت به شهیدچمران نظرمساعدى نداشته باشم. دکتر درآن برهه زمانى، فرمانده نیروهاى نظامى حاضر در کردستان بودند.
اولین ملاقات چمران بادخترنواب صفوی
نخستین دیدارى که با ایشان داشتم، به سردى برگزارشد و من در مجموع رغبت چندانى براى همکارى با ایشان درخود احساس نمى کردم.
۲ ماه بعد به لبنان سفر کردم.
در این سفر، همسر شهیدچمران هم همراه من بودند.
من در دوران اقامت در جنوب لبنان و به ویژه در محدوده اى که «حرکة المحرومین» سازماندهى شده بود، متوجه شدم که شهیدچمران در جنوب لبنان منشأ چه خدمات عظیمى بوده اند و به بى پایه بودن سخنان آن فرد نظامى پى بردم و از این بابت خدا را بسیار شاکر هستم که ذهن مرا درباره دکترچمران با حقایق آشنا کرد.
مردم جنوب لبنان، به ویژه کودکان یتیم، بعد از امام موسى صدر، همه چشم امیدشان به شهید چمران بود و او را حامى و پدر مهربان خود مى دیدند .
اغراق نیست اگر بگویم که او را تا حد پرستش دوست داشتند.
همراهى با همسر ایشان، نعماتى بود که در آن سفر نصیب من شدند، تا زمانى که دکتر چمران زنده بودند، من درکنار ایشان با دشمنان انقلاب جنگیدم .
فاطمه نواب+غاده جابر
پس از شهادتشان، ارتباط من با همسر بزرگوار ایشان همچنان ادامه دارد و ایشان یکى از نزدیک ترین و صمیمى ترین دوستان من هستند.
ازدواج چمران بادخترامریکایی
او درکنار تحصیل به کار سیاسی نیز پرداخت و بنیانگذار حرکت اسلامی در آمریکا شد. در خلال کار سیاسی و مذهبی با خانمی آمریکایی که مسلمان شده بود ازدواج کرد و نام «پروانه» را بر او گذاشت. خداوند ۴ فرزند به آنها داد.
زمانی که دخترش ۸ ساله شد گفت صلاح نمیدانم او درآمریکا بزرگ شود. تصمیم گرفت به لبنان برود.
حقوق 20 هزار دلاری و آرامش و رفاه زندگی را رها کرد و به جنوب لبنان رفت.
خانواده فکر میکردند او به دانشگاه آمریکایی بیروت رفته و به تدریس خواهد پرداخت اما اینکار را نکرد. به محرومترین بخش لبنان و به میان شیعیان که فقیرترین قشر لبنان بودند رفت و مدرسهای صنعتی را برای آموزش سیاسی، ایدئولوژیک و صنعتی تاسیس کرد و ۴۵۰ یتیم و بچههای زیرخط فقر را درآن مدرسه پرورش داد.
« ربابه صدر» خواهر امام موسی صدر می گوید:
نظرش برگشت:گفت میرویم امریکا
اما بعدا همسرش از او خواست که به آمریکا بازگردند و مصطفی ترجیح داد به سرپرستی آن ۴۵۰ کودک ادامه دهد. فرزندانش نیز خواستند که همراه مادرشان به آمریکا برگردند و دکتر مانع آنها نشد. آنها در آمریکا زندگی بسیار مرفهی داشتند.
روزی که قرار بود از جنوب لبنان به بیروت و از آنجا به آمریکا بروند همه خانواده حال خاصی داشتند.
هر چند وقت یک بار اتومبیل میایستاد و تمام خانواده پیاده شده و گریه میکردند. اما دکتر در عین ناراحتی بسیار محکم بود. همه دربیروت به منزل آقای موسی صدر رفتند. حالشان خیلی بد بود.این جدایی برای همسر و فرزندان دکتر بسیار سنگین بود.
طلاق بدون دعوا
از دکتر پرسیدند چرا بچهها را به آمریکا فرستادی؟
گفت: من پولی نداشتم که آنها را به مدرسه خصوصی بفرستم، زبان آنها انگلیسی بود، آنها درآمریکا همه چیز دارند و بدینسان همسر و فرزندانش درکمال عشق و علاقهای که به دکتر داشتند از او جدا شدند.
این فراز از مناجات چمران قابل تأمل است بویژه برای آنان که درصدد تعیین خطر مشی شهید چمران هستند،ذکر خاطرهای از ربابه صدر خواهر امام موسی صدر در اینجا برای فهم عبارت فوق راهگشا میباشد:
«شهید چمران طی سالهایی که در آمریکا بود، عاشق دختری میشود . با او ازدواج میکند و سالهای بعد صاحب سه فرزند میشود.
چمران «تامسن» را راضی میکند تا با او به مصر و بعد لبنان بیاید.
آنها مدتی هم در لبنان با هم زندگی میکنند، اما بعد از مدتی کاسه صبر همسرش لبریز میشودو به نزد خانواده اش برود،
روزی که چمران خانوادهاش را به فرودگاه میبرد، من همراهشان بودم.
چمران در تمام طول مسیر گریه میکرد. یعنی در نهایت عشقی که به همسر و فرزندانش داشت، آنها را ترک کرد. اما مسئله مبارزه آنقدر برایش مهم بود که راضی به این جدایی شد.
مصطفی چمران درکنارهمسرش«غاده جابر»-دیدارآیت الله طالقانی ۱۳۵۸
پس از مدتی همسر چمران«تامسن» تلاش کرد تا وی را وادار کند تا هر از گاهی به دیدن آنها برود، اما چمران گفت دیگر تمام شد.
و طلاق گرفتند و دیگر هم سراغ آنها نرفت.
این نرفتن حتی بعد از انقلاب هم ادامه پیدا کرد. او به همسرش گفت: یا با ما بمان و به این زندگی با تمام ویژگیهایش ادامه بده یا برو.
بعد از مدتی فرزند پسرش در سواحل آمریکا غرق شد.»
ربابه صدر شرفالدین خواهر امام موسی صدر و ملیحه صدر دختر ایشان و نجاد شرف الدین مدیرکل موسسات امام موسی صدر با میشل عون رئیس جمهوری لبنان/۱۳ آذر ۱۳۹۵
مؤسسه صدر-لبنان
همسردوم دکتر زنی لبنانی و از خانودهای ثروتمند بود که پدرش راضی به این ازدواج نبود. هر چند دختر خواستار چنین وصلتی بود و دکتر پس از رضایت پدر حاضر به این ازدواج شد. بعد از نمایش فیلم نخستین سخنران جلسه، هیاء امیرکمالی یکی از شاگردان دکتر چمران درمدرسه جنوب لبنان بود.
غاده جابر-همسرمصطفی چمران
مادر همسر دکتر روحیه و مشرب عرفانى داشت و دکتر به دلیل همین ویژگى، علاقه خاصى به این خانم داشتند.
شهید چمران از ازدواج اولشان صاحب چهار فرزند شدند که یکى از آنها در زمان اقامت دکتر در لبنان، در استخر خفه شد.
خانم دکتر تا مدتى در لبنان بود، اما هنگامى که اوضاع لبنان بحرانى شد، تصمیم گرفت به آمریکا برگردد و از دکتر گلایه کرد که چرا به فکر فرزندانمان نیستید؟
دکتر در پاسخ گفتند، «تمام بچه هاى جنوب لبنان فرزندان من هستند و من فرقى بین آنها و فرزندان خود نمى بینم.» این خانم بعد از مدتى از دکتر جدا شد.
ازدواج دوم باتوصیه امام موسی صدر
چندى بعد، دکتر به توصیه امام موسى صدر با خانم «غاده جابر» که اهل جنوب لبنان بودند، ازدواج کردند. درمحیط خانواده، مهم ترین ویژگى دکتر این بود که هیچ وقت به همسرشان تکلیف نکردند که حتماً باید از لبنان به ایران بیایند و یا در ایران، همراه ایشان به جبهه بروند .
خانم جابر، همه این کارها را براساس میل ورغبت خود انجام مى دادند. دکتر در منزل بخش زیادى از کارها را خودشان مى کردند.
مثلاً به یاد دارم یکى دو بار که به منزلشان رفتم، دیدم دکتر(چمران) مشغول ظرف شستن هستند. هنگامى که دکتر مى خواستند با این خانم ازدواج کنند،
خانواده غاده از ثروتمند ترین افراد جنوب لبنان بودند به ایشان گفتند «شما دخترى را به همسرى انتخاب کرده اید که دست به سیاه و سفید نزده و صبحانه اش را هم حتى خدمتکار در رختخواب براى او مى برد و بعد هم اتاقش را مرتب مى کند.»
دکتر(مصطفی چمران) جواب مى دهند، ممکن است من نتوانم براى دختر شما خدمتکار بگیرم که این کارها را انجام دهد، اما قول مى دهم که خودم همیشه قبل از بیدار شدن ایشان صبحانه اش را آماده و اتاقش را مرتب کنم.» و تا پایان عمر هم به این عهد خودشان پایبند بودند.
همانطور که از زندگی نامه ها وخاطرات شهید چمران است برای چمران معشوق نه در خاک که در افلاک بود و دنیا را باید سه طلاقه کرد:
«روزگاری گذشته که دنیا و ما فیها را سه طلاقه کردهام و از همه چیز خود گذشتم و با آغوش باز به استقبال مرگ رفتم و این شاید مهمترین و اساسیترین پایه پیروزی من در این امتحان سخت باشد»./پایان صحبتهای دخترنواب صفوی(فاطمه السادات وخواهرموسی صدر(ربابه)
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:خوب بودکه فاطمه خانم ازتحصیل-رشته تحصیلی- درامریکا وخداماتی که درامریکابرای ترویج اسلام وشناسایی انقلاب اسلامی انجام داده کمی توضیح می داد واینجانب برای اینکه یادش نرودفرزندچه کسی است،چندتاعکس پدرراگذاشته ام.
***
«…شهادت انسان ساز سردار پرافتخار اسلام، و مجاهد بیدار و متعهد راه تعالی و پیوستن به «ملاء اعلی»، دکتر مصطفی چمران را به پیشگاه ولیعصر ارواحنا فداه تسلیت و تبریک عرض میکنم….ملت شهیدپرور ما سربازی را از دست داد، که در جبهه های نبرد با باطل، چه در لبنان و چه در ایران، حماسه می آفرید و سرلوحه مرام او اسلام عزیز و پبروزی حق بر باطل بود. او جنگجویی پرهیزگار و معلمی متعهد بود، که کشور اسلامی ما به او و امثال او احتیاج مبرم داشت.چمران عزیز با عقیده پاک خالص غیروابسته به دستجات و گروههای سیاسی، و عقیده به هدف بزرگ الهی، جهاد را در راه آن از آغاز زندگی شروع و به آن ختم کرد. او در حیات، با نور معرفت و پیوستگی به خدا قدم نهاد و در راه آن به جهاد برخاست و جان خود را نثار کرد. او با سرافرازی زیست، و با سرافرازی شهید شد و به حق رسید.
هنر آن است که بی هیاهوهای سیاسی، و «خودنمایی»های شیطانی، برای خدا به جهاد برخیزد و خود را فدای هدف کند نه هوی، و این هنر مردان خداست. او در پیشگاه خدای بزرگ با آبرو رفت. روانش شاد و یادش بخیر…»
اما جان کلام این جا است که حضرت امام که در باره چمران با قطعیت و قاطعیت سخن می راند، با نوعی آرزومندی برای خویش چنین عاقبتی را مطرح می سازد که:
«او در پیشگاه خداى بزرگ با آبرو رفت. روانش شاد و یادش بخیر. و اما، ما مى توانیم چنین هنرى داشته باشیم؟ با خداست که دستمان را بگیرد و از ظلمات جهالت و نفسانیت برهاند.»
اما درس آموز تر از همه، انذار حضرت امام به تعدادی از مبارزین قدیمی است که بعضا هم در مقطعی با آن شهید بزرگوار همراه بوده اند و از اعتبار بالای چمران و موضوعات تاریخی چنین یادآوری می فرمایند که البته برای همه عبرت گیرندگان آموزنده و وسیله عبرت است:
«من در حالات همه تان مطالعه کردم و مى کنم و نمى خواهم که منتهى بشود آن رأیى که من دارم به اینکه شما- خداى نخواسته- دیگر در فکر اسلام نیستید، و همه فکر خود هستید. مگر من و شما چند سال دیگر هستیم؟ مگر شماها چه قدر مى خواهید عمر بکنید؟ مگر شما هر مقامى هم پیدا بکنید از مقام رضا خان و محمد رضا خان بیشتر مى شود؟ عبرت بگیرید! عبرت بگیرید از این حوادث تاریخ. تاریخ معلم انسان است.
تعلیم بگیرید از این حوادثى که در دنیا واقع مى شود. شماها چند سال دیگر نیستید در این عالم، چمران هم نیست؛ چمران با عزت و عظمت و با تعهد به اسلام جان خودش را فدا کرد و در این دنیا شرف را بیمه کرد و در آن دنیا هم رحمت خدا را بیمه کرد؛ ما و شما هم خواهیم رفت. مثل چمران بمیرید.»
آیت الله خامنه ای که همزمان با شهادت شهید چمران، نمایندگی امام در شورای عالی دفاع را برعهده داشتند در جلسه علنی مجلس در اول تیر۱۳۶۰بیانات کوتاهی را در باره شهادت دکتر مصطفی چمران بیان کردند.
حضرت آیت الله خامنه ای بیان داشتند:
«درباره برادر شهید عزیزمان دکتر چمران هیچ زبان وبیانی من نمیتوانم ستایش خودم را نسبت به این برادر شهید و عزیز و تاسف خودم رااز فقدان او به عرض شما برسانم و نکته ای را که من در مورد ایشان لازم میدانم بگویم این است که ایشان در طول مدت این دو سال، که ما با ایشان همکاری مستمری داشتیم یعنی از دوران دولت موقت، همکاریهای نزدیکی ما با مرحوم دکتر چمران داشتم، در زمینه های مختلف یک لحظه من دکتر چمران را متخطی از خط ولایت فقیه نیافتم. ایشان فرمان امام را، امر امام را، عشق به امام را از همه صبغهها و رنگهایی که در عالم سیاست و خطوط سیاسی وجود دارد مرجح می دانست و این خصوصیت دکتر چمران بود».
رهبرمعظم انقلاب:ما اگر از چمران تجلیل می کنیم در واقع از اسلام و شیوه های اسلامی تجلیل می کنیم و شهید چمران جزو عناصر بسیار برجستهى ما بود که داراى ابعاد مختلف علمى، جهادى و عرفانى بود.