رهبر معظم انقلاب اسلامی ۱۳۹۶/۱/۸ ضمن بازدید از نمایشگاه آثار هنری و اسناد تاریخی مرتبط با واقعهی مسجد گوهرشاد که در حرم مطهر رضوی : مایهی تأسف است که حادثهی مسجد گوهرشاد با این عظمت و با این اهمیت هیچ انعکاسی در تاریخ، ادبیات و کتابهای رمان ما نداشته باشد.
مدیریت سایت-پیراسته فر- درتلاشیم-براساس منویات رهبری تحلیلی جامع وکامل ازتاریخ «واقعه مسجد گوهرشاد»درتیر۱۳۱۴راارائه کنیم،باشدکه مرضی خدای متعال قراربگیرد.
درادامه خاطرات«بهلول»ازقیام مسجدگوهرشاد وچگونگیفرارومدت زندانی درافغانستان وعزیمت به «مصر»عراق رااززبان خودش خواهیدخواند+آمارکشته ها+حُرِّقیام گوهرشاد ..و..
از اواسط دهه ۱۳۰۰ و با رشد جریانهای روشنفکری غرب زده، انتقاد به حجاب آغاز شد و گروههای فعال جنبش زنان از حجاب انتقاد میکردند. نشریه عالم نسوان در سال ۱۳۱۰ بحثی دربارهٔ حجاب باز کرد و فراخوانی برای این بحث چاپ نمود. روشنفکران غرب زده که متاثر از فرهنگ غربی بودند، تنها راه پیشرفت را پیروی از فرهنگ غربی می دانستند.
با روی کار آمدن رضاشاه، به تدریج لباسهای اروپایی زنان با کنسرتهای بیحجاب قمرالملوک وزیری در باشگاه ایران به بنیانگذاری تیمورتاش وزیر دربار بانفوذ و نوگرای رضاشاه، به میان مردم آمد.
نخستین زمزمه ها درباره کشف حجاب، به سال ۱۳۰۸ بازمی گردد که امانالله خان و ملکه ثریا، شاه و ملکه افغانستان به ایران آمدند.ملکه افغانستان در این سفر بیحجاب بود.
بدنبال سفر رضاشاه به ترکیه(شنبه۲۶ خرداد ۱۳۱۳،مصادف با۱۶ژوئن۱۹۳۴) ودیداربا مصطفی کمال پاشا (آتاتورک)،هر۲بفکر اصلاحات حجاب زنان کشورخودشدند،البته اتاتورک ازچندسال پیش اقدام کرده بود،رضاشاه بادیدن زنان بی حجاب ترکیه تصمیم گرفت که زنان ایران رانیزبی حجاب کند،حتی اگرشده دستوربدهدباخشونت وزور «چادروچاقچور»ازسرزنان بردارند.
چاقچور: چادری چون عبایی گُشاد که از فرق سر تا پای زنان می پوشاند.
رضاشاه، ۱۲ خرداد ۱۳۱۳، در رأس یک هیأت ۱۷ نفره که اکثرشان نظامی بودند وارد آنکارا شد. در این سفر ۳۸ روزه که تنها سفر خارجی رضاشاه بود دو پیمان دوستی و امنیت و رفع اختلاف مرزی در آنکارا بین دو کشور به امضا رسید.
رضا شاه پس از این سفرکه تنها سفر خارجی وی بود، تحت تأثیر اقدامات غربگرایانه آتاتورک قرار گرفت،وخواست هرچه زودتر«زنان»رابه دروازه طلایی تمدن برساند!بقول خودش «نیمه فلج»جامعه رافعال کند.
حضور میسیونهای مذهبی و تأسیس مدارس خارجی در آن ایام، بازگشت فرزندان خانواده های اشرافی از فرنگ پس از اتمام تحصیل، نشر برخی مطبوعات متأثر از فرهنگ غربی و نهایتا فکر تشبه به غرب از جمله عوامل داخلی بود که زمینه اندکی را آن هم محدود به طبقه اشراف جامعه شهری برای اجرای سیاست کشف حجاب فراهم کرد.
شاه بعدازسفراروپا خیلی پیگیربودکه هرچه زودترزنان حجاب راکناربگذارند
در آبانماه سال ۱۳۱۴ به هنگامی که شاه سفری به مازندران داشت ،شاهدبی بندوباری درسواحل دریابوده ،پس از بازگشت ازاین سفردرفکرسرعت بخشیدن به نقشه هایش می شود، از علی اصغر حکمت - وزیر معارف ،ازمیزان موفقیت و پیشرفت بی حجاب کردن بانوان سؤال می کند، وزیر معارف پاسخ می دهد: «اکنون دختران خردسال باروی گشاده به مدرسه می روند ولی نسبت به زنان سالخورده، تنها این اقدام معارف کافی نیست، باید در خانواده های عالی مملکت یک عمل جدی به ظهور برسد، و اگر شخص اعلیحضرت همایونی پیشقدم شوند، مردم همه تأسی خواهند کرد که از قدیم گفته اند: «الناس علی دین ملوکهم».
رضاشاه:منِ پیرمردحاضرم به میدان بیایم تازودترزنان به بی حجاب تشویق بشوند-ازخانواده ام الگوبگیرند.
شاه پس از شنیدن سخنان وزیر معارف ، می گوید: «بسیار خوب، دیگران که اقدام نمی کنند، من پیرمرد حاضرم که جلو بیفتم و سرمشق بشوم».
از این به بعد و در شرایطی که شاه آماده میشد تا با برداشتن حجاب زنان دربار، ملکه و دخترانش، آنان را با قافله تمدن غربی همراه سازد و از حرم خود وسیله ای برای تعمیم فرهنگ تشابه به غرب در جامعه ایران بسازد، جریان اجبار محصلین به کشف حجاب در تهران و شهرها ادامه یافت.
رضاشاه: چادر و چاقچور، دشمن ترقی و پیشرفت مردم
مشورت رضاشاه بامحمودجم (متولد۱۲۵۹تبریز -فوت ۱۹ مرداد ۱۳۴۸)نخستوزیر ایران رضاشاه که کشف حجاب در کابینه او انجام گرفته: «این چادر چاقچورها را چطور می شود از بین برد؟!» دو سال است که این موضوع فکر مرا بخود مشغول داشته، از وقتی که به ترکیه رفتم و زنهای آنها را دیدم که پیچه و حجاب را دور انداخته و دوش به دوش مردها کار میکنند، دیگر از هر چه زن چادری بود بدم آمده است ».
و در ادامه، برداشت خود را از کشف حجاب ترکیه چنین تحلیل می نماید که: اصلاً چادر و چاقچور، دشمن ترقی و پیشرفت مردم ماست.«مهدیقلی هدایت» مشهور به «مخبرالسلطنه هدایت»متولد۱۲۴۳ تهران،فرزندعلیقلیخان مخبرالدوله،وی حاکم آذربایجان و فارس، نماینده مجلس در صدر مشروطه، وزارت علوم، وزارت فواید عامه، وزارت عدلیه، ریاست دیوان تمیز (دیوان عالی کشور) ،وزیر علوم ناصرالدینشاه و وزیر داخله مظفرالدینشاه و نخستوزیر ایران در دوره رضاشاه پهلوی بود،بنیانگذار«مسجدهدایت»است، نویسنده هم بوده ،وی تحت عنوان «رفع حجب یا حجاب سوقات آنکارا»اینگونه می نویسد:
دستور رضاشاه برای بی حجابی و پاسخ وزیر معارف.(فرخ روپارسا)
رضاشاه رو به وزیر معارف کرده و گفت: «سابقا به کفیل معارف دستور دادم برای رفع روپوشیدن زنان اقدام نماید. امّا او نخواست یا نتوانست و کاری نکرد. حالا باید شما در این کار با کمال متانت و حسن تیربیراقدام کنید که این رسم دیرین که برخلاف تمدن است از میان برداشته شود».
وزیرمعارف شاه:حجاب باطبیعت خلقت درتعارض است چون «هیچ حیوان ماده حجاب ندارد»!
وزیر معارف پاسخ می دهد: «امر مبارک را اطاعت می کنم، این رسم نه تنها برخلاف تمدن است بلکه برخلاف قانون طبیعت است، زیرا که در دنیا هیچ دو جنس ذکور و اناث در نباتات و حیوانات خلق نشده که جنس ماده از جنس نر روی خود را پنهان کند... بعلاوه یکی از علل بزرگ عقب افتادن مملکت ما از غافله تمدن دنیا همین است که نیمی از بدن ملت ما بکلی فلج مانده است.»
اعلام رسمی رفع حجاب از زنان مسلمان
روز ۱۷ دی ۱۳۱۴ شمسی که قرار بود روز جشن فارغ التحصیلی دانشسرای عالی باشد، علی اصغر حکمت - وزیر معارف وقت - به رضاشاه پیشنهاد کرد که همراه با اعضای خانواده سلطنتی بی حجاب در این مراسم شرکت جویند. رضاشاه که از قبل به علی اصغر حکمت دستور آماده سازی بی حجاب نمودن زنان مسلمان را داده بود و نیز در ماه تیر همان سال واقعه خونبار مسجد گوهرشاد رخ نموده بود،از این پیشنهاد استقبال کرد و در روز موعود در دانشسرای تربیت معلم با اعضای خانواده سلطنتی بصورت بی حجاب شرکت نموده و بدین ترتیب رفع حجاب از زنان مسلمان از طرف رییس قدرت حکومت بگونه اى کاملا رسمی اعلام گردید
علیاصغر حکمت متولد١۲۷۲ در شیراز -فرزند احمدعلی حکمتالممالک (حشمتالممالک)
خانواده شاه بدون روسری-لباس اروپایی
چهارشنبه، ۱۷ دی ۱۳۱۴(١٣ شوال ١٣٥٤)مصادف با هشتم ماه ژانویه سال ۱۹۳۶
در این روز شاه برای اعطای گواهینامه تحصیلی درجشن فارغ التحصیلی دانشجویان دختر دانشسرای مقدماتی حضوریافت،
رضاشاه با اتومبیل سلطنتی وارددانشسرا شدند.
اتوموبیل دوم- ملکه ایران(تاج الملوک) و دو دخترش( شمس پهلوی١٨ ساله) و اشرف پهلوی۱۶ساله،خواهر۲قلوی محمدرضا) که با لباسی اروپائی و بدون حجاب بودند وارددانشسرای عالی شدند.
فرازی ازسخنرانی شاه
من بی اندازه خوشحالم زنانی را در اینجا می بینم که در نتیجه تحصیل و آموختن دانش آمده اند وضع و موقعیت حقیقی خود را به ببینند، حقوق و منافع خودشان را بهفمند.
* زنان کشور ما به علت کنار ماندن از جامعه قادر نبودند استعداد و لیاقت ذاتی خود را نشان دهند. در حقیقت من باید بگویم آنها قادر نبودند استعداد و لیاقت ذاتی خود را نشان دهند.
*تاحالانیمی از افراد ملت را به حساب نمی اوردیم و یا به عبارت دیگر نیمی از قوه عامله مملکت بیکار و عاطل و باطل بود
اما در حال حاضر علاوه بر حق شخصی مادری می توانند از حقوق و مزایای دیگر اجتماعی بهره مند گردند. ما نباید تصور کنیم که ممکن است نیمی از افراد ملت را به حساب نیاوریم و یا به عبارت دیگر نباید این نیت را داشته باشیم که نیمی از قوه عامله مملکت بیکاری و عاطل و باطل بماند.
شما زنها باید این روز را که روز سعادت و موفقیت شماست روز بزرگی بدانید و از فرصتی که بدست آورده اید برای خدمت به کشور خود از آن استفاده کنید...
آغازهرزگی بعداز۱۷دی
«علی اصغر حکمت» یکی از سرشناس ترین چهره هایی که خود در آفرینش ماجرای حجاب فعال بود، در مورد تبعات این واقعه می نویسد: «بلافاصله بعد از مراسم ۱۷دی در تهران دو امر پیش آمد که یکی به افراط و دیگری به حد تفریط بود. از یک طرف بعضی از زنهای معلوم الحال به کافه ها و رقاصخانه ها هجوم آورده و همه در مرئی و منظر جوانان بوالهوس به رقص پرداخته و با آن جوانان به انواع رقصهای معمول فرنگستان، مشغول دست افشانی و پایکوبی شدند و از طرف دیگر مأمورین شهربانی و پلیس ها در تهران و فرمانداری ها و بخشداری ها در شهرها و قصبات مملکت بر حسب دستور وزارت کشور به زنان بی خبر مزاحم شده و آنها را به اجبار وادار به کشف حجاب می کردند و حتی چادر و نقاب آنان را پاره می کردند...
زنان ازبرداشتن حجاب« معذب» بودند
در تمام طول سخنرانی شاه بعضی از بانوان چنان از بی حجابی خود ناراحت بودند که رو به دیوار ایستاده و روی خود را بر نمی گرداندند و از گریه خود نمی توانستند جلوگیری نمایند. از فردای آن روز، بر سر کردن چادر در خیابانهای تهران ممنوع گردید.
تبلیغات تصویری زنان بی حجاب
روزنامه ها و مجلات مرتباً از جشنها و میهمانی هایی اروپایی تشکیل می گردید و در آن زنان بی حجاب به همراه شوهرانشان شرکت میکردند، عکس و تفسیر مینوشتند. تصاویر-بدون روسرس- شاگردان ممتازدختر مدارس را در روزنامه ها چاپ می کردند. هدف اصلی نشان دادن تصویر زنان بی حجاب و در واقع تشویق و ترغیب دیگران به این کار بود... و اسفبار تر از همه، معرفی زنان هنرپیشهٔ خارجی به عنوان سمبل زنان آزاد و بصورتی احترام انگیز و قابل ملاحظه با لباسهایی که از نظر بیشتر زنان ایران عجیب و غریب می نمود، بود.
تعرض به زنان چادری
از فروردین ۱۳۱۴دستوراین بودکه مردها کلاه شاپو به سر بگذارند و زنها بدون چادر از خانه خارج گردند. درپی این دستورخیلی اززنان، وقتی از خانه خارج می شدند، پیراهنهای بلندی برتن ، روسری بر سر داشتند.
... پلیس اجازه یافت روسری ها را با زور از سر زنان بردارد و اگر روسری ها قیمتی بود(ارزش مالی داشت) بود، به اداره پلیس تحویل داده شود. درگیری میان زنان و پلیس تا مدتها ادامه داشت و نتیجتا بسیاری از بانوان که نمی خواستند به هیچوجه بدون حجاب خارج شوند تصمیم به ماندن در خانه گرفتند تا به تمام درگیریها خاتمه دهند. برای عده ای، این خانه ماندن تا رفتن رضاشاه از ایران ادامه داشت و عده ای رفت و آمدهای خود را فقط در شبها انجام می دادند و چه بسیار خانه هایی که اجبارا اقدام به ساختن حمام نمودند که زنان جهت حمام مجبور نشوند از خانه ها خارج گردند.
*در زمان کشف حجاب، در اتوبوس زن با حجاب را راه نمی دادند و در معابر پاسبان ها از اهانت و کتک زدن به زنهایی که چادر داشتند با نهایت بی پروایی و بی رحمی فروگذار نمی کردند. حتی بعضی از مامورین به خصوص در شهرها و داهات زنهایی که پارچه روی سر انداخته بودند، را اذیت می کردند و آن پارچه را از سر آنها کشیده و پاره پاره می کردند و اگر زن فرار می کرد، او را تا توی خانه اش تعقیب می کردند،حتی واردخانه اش می شدندو اتاق زنها و صندوق لباس آنها را تفتیش کرده، اگر چادر از هر قبیل می دیدند، پاره پاره می کردند یا پاسگاه وکلانتری می بردند.
مادرم ازباوحشت دست مأموران فرار می کند و...بچه اش سقط می ود
مهدی عبدخدایی (دبیرکل جمعیت فدائیان اسلام)می گوید نامادری من داستانی را تعریف می کردند که همین داستان را علی آقا ضیاء هم تعریف می کنند که من یکساله بودم که مادرم از حمام بازمی گشته است. بین حمام و منزل ما قریب صد یا صد و پنجاه قدم راه بوده، پاسبان اداره ثبتی بوده که می بیند دو زن (مادرم و همسایه ) با چادر راه را طی می کنند. حمله می کند چادر مادر مرا از سرشان می کشد. مادرم فرار می کند و خود را به آستانه خانه همسایه می اندازد در همانجا سقط جنین می کند و خونریزی شدیدی می کند و به علت شرایطی که پدرم داشته (او بصورت یک تبعیدی و فراری بوده و یکسال بعد از آن ماجرا باز می گردد) نمی تواند مادرم را به دکتر برساند و مادرم پس از شانزده روز می میرد در حالی که بیست و یکساله بوده است.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:محمدمهدی عبدخدایی،(فرزندشیخ غلامحسین ترک تبریزی)متولداردیبهشت۱۳۱۵مشهداست،از۱۰ سالگی باسیدمجتبی نواب صفوی وازهمان زمان باشهیدنواب صفوی همکاری داشته وهم اکنون (دبیرکل جمعیت فدائیان اسلام)است./پایان توضیح.
مقام معظم رهبری: تهاجم فرهنگی، مثل خودِ کار فرهنگی، اقدامِ آرام و بی سر و صدایی است. یکی از راههای تهاجم فرهنگی، این بوده است که سعی کنند جوانان مؤمن را از پایبندیهای متعصّبانه به ایمان، که همان عواملی است که یک تمدّن را نگه میدارد، منصرف کنند. همان کاری را که در اندلس، در قرنهای گذشته کردند. یعنی جوانان را در عالم، به فساد و شهوترانی و میگساری و این چیزها مشغول کردند. این کار، حالا هم انجام می گیرد.
یکی از پلیدترین توطئههای دشمنان اسلام در تاریخ معاصر، توطئهی کشف حجاب است. رضاخان- که با طرح کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ و با حمایت و هدایت انگلیسیها بر سر کار آمد- درصدد اجرای تز اسلامزدائی و جایگزینی ارزشهای لیبرالیستی در جامعه بود.
از مهمترین جلوههای این طرح، پدیدهی کشف حجاب بود. اقدامات رضاخان در این جهت، واکنش و مخالفتهای مردمی را به رهبری روحانیت باعث شد که از مهمترین آنها، میتوان به سرکوب قیام مسجد گوهرشاد و کشتار مردم مظلوم اشاره کرد.
شورای فرهنگ عمومی کشور، ۲۱ تیر سالروز قیام مردم مشهد را علیه کشف حجاب، به عنوان روز عفاف و حجاب نامگذاری کرده است. قیام مردم مشهد و واقعهی مسجد گوهرشاد در مقابله با کشف حجاب، مصداق بارز مبارزه با منکری است که هنوز متأسفانه آثار شومش در کشور ریشه کن نشده است.
قیام مسجد گوهرشاد مشهد خود موضوع و مناسبتی است که در درون آن موضوعات کمتر پژوهش شده ای وجود دارد.
مبارزات انقلابی اجداد پدری و مادری رهبر انقلاب
یکی از این موضوع ها نقش خاندان و نیاکان آیتالله سید علی خامنهای رهبر معظم انقلاب از دو سو، هم پدری و هم مادری است، این دو خاندان، هر دو مبارز و موثر در تحولات سیاسی اجتماعی بودهاند که در ادامه اشاره ای کوتاه به آن کرده و سپس نگاهی خواهیم انداخت به بیانات مقام معظم رهبری و دیدگاه های ایشان درباره اقداماتی که رژیم پهلوی و خصوصا رضا خان قلدر برای کشف حجاب و حیا زدایی از جامعه اسلامی داشت.
خاندان پدری مقام معظم رهبری در آذربایجان در عرصه سیاسی اجتماعی حضوری موثر داشتهاند؛ از آن جمله بزرگانی چون آیتالله سید جواد خامنهای پدر مقام معظم رهبری است. جالب آنکه عقدنامه شهید شیخ محمد خیابانی (داماد خاندان خامنهای و «شوهر عمه» رهبر معظم انقلاب، حضرت آیتالله خامنهای به حساب میآید.) در کتابخانه شخصی آیتالله خامنهای موجود است. ضمن آنکه دستنوشتههای آقا سید محمد پیغمبر (عموی رهبری) از فعالان دوره مشروطیت در آذربایجان نزد ایشان است
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:شیخ محمد خیابانی(مشروطهخواهان تبریزی) نماینده دوره دوم مجلس شورای ملی
شیخ محمد خیابانی .فرزند حاجی عبدالحمید تاجر، متولد۱۲۵۹ ( خامنه) شبستر ، در سن ۲۹ سالگی به نمایندگی از طرف مردم تبریز در تاریخ ۲۴ آبان ۱۲۸۸ راهی مجلس دوم شد،وی لیدرنمایندگان بودونطق های تندی علیه روسها قزاق ودولت ایران و مشیرالدولهِ صدراعظم داشت..
قوای قزاق به دستور کلنل روس به مجاهدان تبریزی شوریدند و یا خلع سلاح کردند و یا از دم تیغ گذراندند و ادارات تبریز را از اشغال مجاهدان آزاد کردند. قزاقها به خانه شیخ در تبریز هجوم بردند،شیخ خیابانی از راه پشتبام به خانه همسایهاش شیخ حسنعلی میانجی پناه برد اما قزاقهای قاجار فردای آن روز مخفیگاه شیخ را پیدا کردند و سردسته آنها اسماعیل قزاق در تاریخ ۲۱ شهریور ۱۲۹۹ با شلیک چند گلوله وی رابقتل رساندند و در قبرستان امامزاده سید حمزه تبریز دفن کردند.
وامابعدازچندماه خانواده اش پیکر شیخ را مخفیانه به شهر ری انتقال دادند و در محوطه باغ طوطی حرم عبدالعظیم حسنی در جوار مزار ستارخان، سردار ملی تبریز بخاک سپردند.
آیتالله سید جواد خامنهای پدر مقام معظم رهبری
آیتالله خامنهای از جانب مادر نیز در خاندانی جلیلالقدر در عرصه علم و فقاهت و مجاهده قرار دارند. مادر معظمله فرزند آیتالله سید هاشم میردامادی معروف به نجفآبادی یا نجفی است. آیتالله سید هاشم نجفآبادی پدربزرگ آیتالله خامنهای علاوه بر مقام علمی، عرفانی، زهد و تقوا در تحولات سیاسی – اجتماعی مشهد حضوری فعال داشت. از آن جمله حضور در قیام مسجد گوهرشاد است اما این حضور و شرکت کمتر مورد بررسی قرار گرفته است.بر اساس اسناد، در واقعه مسجد گوهرشاد آیتالله سید هاشم نجفآبادی دستگیر و به تهران اعزام میشوند و مدتی را در زندان به سر میبرند
آیتالله سید هاشم میردامادی معروف به نجفآبادی یا نجفی جد مادری رهبری
مرور بیانات رهبر انقلاب درباره کشف حجاب رضاخانی
از زمان رضاخان به این طرف، انگیزههای اساسی وارد کار شد و غرب - خصوصاً انگلیس - قصد داشت که کلّاً ایران را قبضه کند. این تصرّف یا به صورت ایجاد یک حکومت واقعاً انگلیسی بود - که البته نتوانستند این کار را بکنند - و یا این که حکومتی ایرانی تشکیل دهند ولی همهی مقدّراتش به دست آنها باشد. راه دوم انتخاب شد و حکومت پهلوی بر اساس این تصمیم شکل گرفت و رضاخان روی کار آمد.
رضاخان آدم لاتِ بی سر و پایی بود وضددین
اگر می بینید همه آدمهای حسابىِ ایران با رضاخان مخالفند، به خاطر آن است که آدم لاتِ بی سر و پایی بود که اصلاً اسم دین را نشنیده و مزه آن را هم نچشیده بود. او در یک خانواده بی سوادِ لاابالی و دور از معارف دینی تربیت شده بود و وقتی هم که بزرگ شد، در میان قهوهخانهها و میخانهها و الواط پرسه میزد. اصلاً رضاخان کسی نبود که با دین سر و کاری داشته باشد. مزاجش آماده معارضه با دین - آن هم به قصد براندازی - بود. آدمهای ضعاف النفسِ بددلِ کج سلیقهای هستند که گاهی از کارهای به اصطلاح عمرانی رضاخان تعریف می کنند و مثلاً می گویند او راه آهن کشید و امنیت را برقرار کرد! باید از اینها پرسید که آیا احداث راهآهن و ایجاد امنیت برای مردم بود یا برای قدرتهای خارجی؟! چه کسانی از این کارهای به اصطلاح عمرانی سود می بردند؟ در حقیقت رضاخان عاملی بود که انگلیسی ها او را وارد صحنه کردند تا نظام دینی را در ایران به هم بریزد. به همین خاطر در سال ۱۳۱۴ شمسی گذاشتن عمامه و حضور روحانیّت در جامعه را ممنوع کرد و نظام حوزه علمیّه را به هم زد و روحانیت را مجبور به خانه نشینی کرد. زمانی که او رفت و پسرش - محمدرضا - بر سرِکار آمد و بر امور مسلّط شد، همین نیّت را داشت و همین هدف و راه را - البته به شکلهای مدرنتر و پیشرفته تر - دنبال کرد و تا روزی که انقلاب پیروز شد، در این زمینه جلو رفت.۱۳۷۴/۰۶/۱۴ بیانات در آغاز درس خارج فقه
یکی از جنایات بزرگ رژیم طاغوت، همین مسئلهی ۱۷ دی «کشف حجاب» است
یکی از همین فعالیتهای فاجعهآمیز، قضایای هفدهم دی بود که در زمان رضاشاه اتفاق افتاد. طبق نقشهی دشمنان اسلام و ایران، به کمک روشنفکران آن روزِ متصل به دربار پهلوی، تصمیم گرفتند که زن ایرانی را از دائرهی عفاف و حجاب خود بیرون کنند و این نیروی عظیم ایمانی را که به برکت عفاف، زن همواره در جوامع مسلمان وجود داشته است، نابود کنند و بر باد بدهند.
یکی از جنایات بزرگ رژیم طاغوت، همین مسئلهی هفده دی هست. کشف حجاب، از بین بردن آن حائل و فاصلهای که در اسلام میان دو جنس قرار داده شده است - که این برای سلامت زن و سلامت مرد است؛ برای سلامت جامعه است - تا همان بلائی که بر سر زن در جوامع غربی آمد، بر سر زن مسلمان ایرانی بیاورند. این اقدام را با چماق، رضاخان در داخل کشور انجام داد.
برداشتن حجاب، مقدمهای برای برداشتن عفت وحیا بود
برداشتن حجاب، مقدمهای برای برداشتن عفت بود؛ برای برداشتن حیا در جامعهی اسلامی بود؛ برای سرگرم کردن مردم به عامل بسیار قوی و نیرومند جنسی بود؛ برای اینکه از همهی کارهای دیگر بمانند؛ و یک مدتی هم موفق شدند، اما ایمان عمیق ملت ایران نگذاشت. زنهای مسلمان ما با وجود سختگیریها در طول زمان، در مقابل این فشار سرکوبگر مقاومت کردند؛ بعد از رفتن رضاخان به نحوی، در زمان خود او به نحوی، در طول دوران بقیهی طاغوت هم به نحوی. لذا در همان ۱۷ دی ۱۳۵۶ در مشهد، یک اجتماع عظیمی، تظاهراتی از زنان مسلمان با شعار «حفظ حجاب» راه افتاد. ما آنوقت در تبعید بودیم؛ خبر آن را شنیدیم که زنان مؤمن و مسلمان و شجاع یک چنین حرکتی را به راه انداختند. این، گوشهای از فجایع رژیم طاغوت بود؛ نابود کردن آرمانهای دینی، ارزشهای اخلاقی، پیشرفتهای اقتصادی، عزت بینالمللی و خلاصه بر باد دادن سرمایههای یک ملت جزو کارهائی بود که آن رژیم طاغوت و سیاهکار انجام داد.۱۳۸۶/۱۰/۱۹ بیانات در دیدار مردم قم در سالروز قیام ۱۹ دیماه
سوغات سیاه رضاخان برای ایران
رضاخان قُلدُر وقتی خواست از غرب برای ما سوغات بیاورد، اولین چیزی که آورد، عبارت از لباس و رفع حجاب بود؛ آن هم با زور سر نیزه و همان قلدریِ قزّاقیِ خودش! لباسها نباید بلند باشد؛ باید کوتاه باشد؛ کلاه باید اینطوری باشد؛ بعد همان را هم عوض کردند: اصلاً باید کلاه شاپو باشد! اگر کسی جرأت میکرد غیر از کلاه پهلوی - کلاهی که آن موقع با این عنوان شناخته میشد - کلاه دیگری سرش بگذارد، یا غیر از لباس کوتاه چیزی بپوشد، باید کتک میخورد و طرد میشد. این چیزها را از غرب گرفتند! زنها حق نداشتند حجابشان را حفظ کنند؛ نه فقط چادر - چادر که برداشته شده بود - اگر روسری هم سرشان میکردند و مقداری جلوی چانهشان را میگرفتند، کتک میخوردند! چرا؟ برای اینکه در غرب، زنها سربرهنه میآیند! اینها را از غرب آوردند. چیزی را که برای این ملت لازم بود، نیاوردند. علم که نیامد، تجربه که نیامد، جِدّ و جهد و کوشش که نیامد، خطرپذیری که نیامد - هر ملتی بالاخره خصوصیات خوبی دارد - اینها را که نیاوردند. آنچه را هم که آوردند، بیدریغ قبول کردند. فکر و اندیشه را آوردند، اما بدون تحلیل قبول کردند؛ گفتند چون غربی است، باید قبول کرد. فرم لباس و غذا و حرف زدن و راه رفتن، چون غربی است، بایستی پذیرفت؛ جای برو برگرد ندارد! برای یک کشور، این حالت بزرگترین سمّ مهلک است؛ این درست نیست./۱۳۸۰/۰۲/۱۲ بیانات در دیدار جوانان و فرهنگیان در مصلّای رشت
بی بندوباری دربعضی ازشهرهای ایران ازجمله تهران از اروپا بیشتر بود!
شما خیال کردهاید که اگر ما چادر را کنار گذاشتیم، فرضاً آن مقنعهی کذایی و آن لباسهای «و لیضربن بخمرهنّ علی جیوبهنّ» و همانهایی را که در قرآن هست، درست کردیم، دست از سر ما بر می دارند؟ نه، آنها به این چیزها قانع نیستند؛ آنها می خواهند همان فرهنگ منحوس خودشان عیناً اینجا عمل بشود؛ مثل زمان شاه که عمل می شد. در آن زمان، زن اصلاً پوشش و حجابی نداشت؛ حتّی در اینجاها وقتی نوبت به این کارها می رسد، بی بندوباری خیلی بیشتر هم می شود؛ کما اینکه در زمان شاه، بی بندوباری ای که در همین شهر تهران و بعضی دیگر از شهرهای کشور ما بود، از معمول شهرهای اروپا بیشتر بود! زن معمولی در اروپا، لباس و پوشش خودش را داشت؛ اما در اینجا آنطوری نبود.
۱۳۷۰/۱۰/۰۴ بیانات در دیدار اعضای شورای فرهنگی، اجتماعی زنان
کشف حجاب »آزادی زنان نیست،بلکه آزادی مردان است برای هوسرانی
همان تربیت غلط غربی موجب شد که در دوران حکومت طاغوت در این کشور، زنان به آرایش، تجمّلات، زینت های بی خودی، تبرّج و خودنمایی تمایل پیدا کنند، که این هم از نشانههای مردسالاری است. یکی از نشانههای مردسالارىِ غربیها همین است که زن را برای مرد می خواهند؛ لذا می گویند زن آرایش کند، تا مرد التذاذ ببرد! این مردسالاری است، این آزادی زن نیست؛ این در حقیقت آزادی مرد است. می خواهند مرد آزاد باشد، حتّی برای التذاذ بصری؛ لذا زن را به کشف حجاب و آرایش و تبرّج در مقابل مرد تشویق می کنند! البته این خودخواهی را بسیاری از مردان در جوامعی که از دین خدا بهرهمند نبودند، از دورانهای قدیم هم داشتند، امروز هم دارند؛ غربیها هم مظهر اعلای این بودند.
۱۳۷۶/۰۷/۳۰ بیانات در دیدار جمعی از زنان
قم پرچمدار قیام علیه پهلوی ها
اولین فریاد مقابلهی با ظلم رضاخانی از شهر قم بلند شد. مرحوم حاج آقا نورالله اصفهانی برای اینکه بتواند با استبداد رضاخانی در آغاز حکومت او مقابله کند، قم را پناهگاه خود قرار داد؛ به قم آمد و علمای شهرهای مختلف از نقاط مختلف کشور در قم جمع شدند؛ که البته با سرکوب حکومت مستبد چکمهپوش پهلوی مواجه شدند و مرحوم حاج آقا نورالله مسموم شد و به شهادت رسید. بعد از آن در همین صحن مطهر، یک عالم دینیِ باتقوا فریادش را علیه کشف حجاب بلند کرد و همه را متوجه خود کرد.رضاخان از تهران بلند شد آمد، آن مرد عالم و متقی و پرهیزگار و مجاهد و معنوی را زیر مشت و لگد گرفت.۱۳۸۹/۰۸/۰۵ بیانات در دیدار مسئولان اجرائی استان قم
باشگاه خبرنگاران جوان-۲۲ تیر ۱۳۹۸در تقویم کشورمان ۲۱ تیرماه به نام «روز حجاب و عفاف »نامگذاری شده است.
به مناسبت سالروز این قیام تاریخی، کانال منتسب به دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت اللّه خامنهای، بخشی از بیانات رهبر انقلاب در خصوص مرحوم حاج آقا حسین قمی را در قالب یک لوح منتشر کرد.
حضرت آیتالله خامنهای: «نکته محوری قضیه مسجد گوهرشاد مرحوم حاج آقا حسین قمی است. ایشان یک ملّای مجاهدِ فی سبیلالله نترسِ آمادهای بود که حاضر بود برود در دهان شیر؛ ایشان سر مسئلهی کشف حجاب گفت من میروم با رضا شاه صحبت میکنم و مجبورش میکنم گوش کند.» ۹۶/۰۱/۰۸
نقش محوری آیت الله حسین قمی درقیام گوهرشاد
نکتهی دوم اینکه ببینید اصلاً قضیهی مسجد گوهرشاد برای چه به وجود آمد؟ این را فراموش نکنیم. نکتهی محوری، مرحوم حاج آقا حسین قمی است.
مرحوم حاج آقا حسین قمی سر مسئلهی کشف حجاب گفت من میروم با رضا شاه صحبت میکنم و مجبورش میکنم که گوش کند. با همین نیت از مشهد بلند شد رفت تهران، که البته وقتی رسید تهران، ایشان را از طرف دولتیها هدایت کردند به شاه عبدالعظیم و آنجا در یک جایی نگه داشتند و شاه هم ملاقات نداد. البته ایشان گفته بود میروم و به او میگویم؛ اگر گوش کرد که هیچی، اگر گوش نکرد همانجا خودم خفهاش میکنم، میکشمش مثلاً؛ با این نیت رفته بود و نشد که ملاقات کند و بعد هم از همانجا ایشان را تبعید کردند به عراق. وقتی که ایشان در تهران بود، علمای مشهد در مسجد گوهرشاد جمع شدند برای اینکه بگویند که اولاً آقای حاج آقا حسین برگردند به مشهد؛ ثانیاً حرفهایی که ایشان خواستهاند، باید تحقق پیدا کند. اصلاً اجتماع علما در کشیکخانهی مسجد گوهرشاد که بعد منجر به اجتماع مردم شد، برای این بود. یعنی عنصرِ مرحوم حاج آقا حسین قمی فراموش نشود؛ یک ملّای واقعاً مجاهدِ فیسبیلاللهِ نترسِ آمادهای که حاضر بود برود در دهان شیر دیگر، یعنی هیچ اِبایی نداشت. از اینجا هم که بلند شد رفت، تنها رفت؛ با خودش مثلاً حَشم و خَدم و اینها نبرد، فقط دوتا از پسرهایش ظاهراً رفتند. این نکتهی قابل توجهی است.
آقازاده ای که شهید شد
نکتهی بعدی این است که مرحوم آقازاده فراموش نشود. آقازاده در قضایای مسجد گوهرشاد دخالتی نداشته، لکن دستگاه دربار، او را متهم کردند. بعد هم به خاطر همین اتهام، آقازاده را که در مشهد دارای شأن خیلی زیادی بود -اصلاً کسی تصور نمیکرد که مأمور دولتی به خانهی آقازاده برود، یعنی تا این حد که مأمور جرأت کند برود خانهی آقازاده- مأمورین رفتند در خانه گرفتند او را، کشیدندش بیرون، بدون اینکه اجازه بدهند حتی لباس مرتبی تنش کند، برش داشتند از مشهد اول بردند یزد و مدتی آنجا بود، بعد هم به تهران و بعد از یکی دو سال مسمومش کردند و شهیدش کردند. ببینید اینها عناصر مهم قضیهی مربوط به مسجد گوهرشاد است.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:(حاج میرزا محمد آقازادهی خراسانی-متولد۱۲۵۴ فرزند ارشدعالم مجاهدآخوندمحمدکاظم خراسانی-متوفای ۲۸اردیبهشت۱۳۲۴سن۷۰سالگی)
قضیهی مسجد گوهرشاد یک فاجعه تاریخی برای حذف حجاب بود
یک نکتهی دیگر این است که ببینید یک وقت قضیهی مسجد گوهرشاد را از نگاه یک فاجعهی تاریخی که اتفاق افتاده نگاه میکنید؛ آن همین است دیگر، همینی است که تصویرهایش این جوری کشیده میشود؛ یعنی یک عده مردم مؤمن برای خاطر مقصودی در یک جای مقدسی جمع شدند، مأمورین دولتی ریختند اینها را کشتند. البته کشتار فقط در مسجد هم نبوده، بلکه بیرون، در فلکه -آن فلکهی قدیم که البته حالا دیگر نیست- بست پایین خیابان، جلوی آن باصطلاح خیابان تهران، یعنی خیابان امام رضا (علیهالسلام) اینجاها همه آدم کشته شده. همین درِ جنوبی مسجد گوهرشاد که الان آن درِ جنوبی بسته است و در محلش صحن قدس را درست کردهاند، آنجا به عوض صحن قدس یک راهرویی بود که میآمد در مسجد گوهرشاد و در همان راهرو عدهی زیادی کشته شدند که قضایایش را من نمیدانم کجا خواندم و الان واقعاً یادم نیست که این را خواندم اما مطلعم که همانجا عدهای را کشتند. کسانی میگویند ما از بالاخانه نگاه میکردیم و میدیدیم که مردم را میکشند و نیمهجان سوار کامیون میکنند و میبرند و در منطقهی عَلمدشت هم دفن میکنند؛ همان حرفهایی که معروف است. پس بنابراین یک نگاه، این نگاه است؛ نگاه یک فاجعهای که در مشهد به مناسبت حجاب اتفاق افتاده.
کشف حجاب رضاخانی
یک مسئله که به نظر من از این دایرهاش خیلی وسیعتر و مهمتر است، خود اصل مسئلهی حجاب است. حالا من دیدم که دوستان اینجا «روضهخوانی ممنوع» را مطرح کرده بودند، اما «حجاب ممنوع» یک موضوع خیلی مهمی است، که حالا خاطراتی هم که شما اینجا نقل کردهاید، غالباً دربارهی همین مسئلهی حجاب است. البته در این دو سه تا خاطرهای که من خواندم، خیلی چیزهای برجستهای نبود. خیلی چیزها را میشود پیدا کرد؛ حالا در ذهنیات خود ما حرفهایی هست و کسانی که در سنین ما هستند از بزرگترهایشان شنیدهاند، از مادرهایشان مثلاً که خودشان مواجه بودهاند و از خواهرهایشان مثلاً شنیدهاند؛ هستند هنوز افراد زیادی از این قبیل. مسئلهی حجاب دیگر مخصوص مشهد و مسجد گوهرشاد هم نیست. یک قضیهی وسیعِ همهجایی سراسری است در کشور و اقدامی که رضا شاه کرد و مواجهههایی که با رضا شاه شد. اینقدر هم دربارهی قضیهی حجاب، خاطره و داستان و اینها میتوانید پیدا بکنید که من خیال میکنم مجموعهاش یک چیز عظیمی خواهد شد. حالا شما گفتید مثل اینکه یکی از آقایان هم -نمیدانم کدام یکی از آقایان بودند- بنا دارند رمان بنویسند. خیلی به نظر من مسئلهی مهمی است که باز این هم از همان مسائلی است که درست رویش کار نشده و توضیح داده نشده.
ضرورت شناخت شخصیت های فرهنگی زمان رضاشاه
یک مسئلهی دیگر آنهاییاند که نقشآفرینی کردند. ببینید شخصیتهای فرهنگی معروف زمان رضا شاه، مثلاً علی اصغر حکمت -اینها چهرهها هستند دیگر- در قضیهی کشف حجاب نقش ایفا کردند، نقش استعماری ایفا کردند، یعنی آن پشت جبههی حقیقی رضا شاه اینها بودند. رضا شاه تفنگ دستش بوده و اینها کسانی بودهاند که فکر میساختند و به رضا شاه جهتگیری میدادند که او تفنگ را کجا به کار ببرد. به نظر من این شخصیتهای فرهنگی خیلی مؤثرند، چهرههای اینها شناخته بشود. رضاخان فقط یک سفر خارجی رفت و آن هم به ترکیه بود در زمان آتاترک. آنجا زنهای بیحجاب را آوردند به او نشان دادند. ایدهی بیحجابی را به او تزریق کردند و بعد این دُور و بریهایش گفتند راه تمدن و اینها همین کاری است که آتاترک کرده و از آن وقت او به فکر فرو رفت و مقدماتش را شروع کرد. بعد ۱۳۱۴ دیگر اجباری شد اما قبلاً چیزهای دیگری بود.
شجاعت آیت الله کاشانی در قضیه کشف حجاب
نکتهی دیگر شخصیتهاییاند که اقدام کردند و کار کردند و میشود از آنها اسم آورد. امام (رضواناللهعلیه) یک بار به ما گفتند که من هیچکس را به شجاعت مرحوم آقای کاشانی ندیدم، ایشان مدرس را هم دیده بودند،
اما درعینحال گفتند کاشانی. بعد سه قضیه از مرحوم کاشانی نقل کردند که دو تایش مربوط به همین قضایای مربوط به پهلوی است و متأسفانه سومیاش را من یادم نیست. آن قضیهای که بهطور مشخص مربوط به قضیهی حجاب است این است که گفتند خانهی ایشان در پامنار بود، مأمور کلانتری آنجا آمد پیش آقای کاشانی و گفت که مثلاً فرماندهمان سلام رساندند و گفتند که شبِ مثلاً سهشنبه، شما و خانوادهتان در فلان مجلس دعوتید -دعوت میکردند دیگر که با زنهایشان سربرهنه بیایند؛ حالا آمده بوده از آقای کاشانی دعوت میکرده- آقای کاشانی یک تشری به او میزند و تندی میکند. او میگوید که آقا فرمانده گفتند. آقای کاشانی میگوید -نزدیک به این تعبیر که- خیلی غلط زیادی کردند فرماندهتان! بعد او دستپاچه میشود، میگوید آقا مقامات بالا این را گفتند. آقای کاشانی باز میگوید مقامات بالا -نزدیک به این تعبیر که- خیلی غلط زیادی کردند این حرف را زدند! پا شو برو گمشو! میآید به رئیس کلانتری میگوید. او میگوید بابا نزدیک این سید نروید، خطرناک است. غرض، از این جور قضایا هست در مسائل مربوط به حجاب.
مادررهبرانقلاب«خدیجه میردامادی »تنها فرزند آیتالله سید هاشم نجفآبادی از همسر اول بود؛ وی در ۱۶ اردیبهشت ۱۲۹۳ در نجف اشرف به دنیا آمد
جزو همین فهرست دستگیرشدگان یکی هم مرحوم آشیخ هاشم قزوینی است دیگر که استاد ما بود. ایشان مدرّس درجهی یک بود در مشهد و ما سالها درس ایشان میرفتیم. ایشان میگفت که وقتی کشف حجاب شد، خب همه ناراحت بودند. دیدیم یکی از آقایان خیلی خوشحال است. گفتیم شما چطور [این قدر خوشحالی]؟ گفت خیلی کار خوبی شد، بگذار مردم بفهمند من چهل سال با چه کسی زندگی کردهام! غرض، حرف و گفت و نقل در حواشی مسئلهی حجاب خیلی زیاد است.
من البته سالی که کشف حجاب شد، در دنیا نبودم؛ بنده متولد ۱۳۱۸ هستم یعنی چهار سال بعد از کشف حجاب، ولیکن خب مادرم و اینها نقل میکردند قضایا را و اینکه در خانه میماندند، مدتها بیرون نمیرفتند و برای بیرون رفتنهای اضطراری چه مشکلاتی را تحمل میکردند. هم از مادرم شنیدیم و هم از زنهای دیگر شنیدیم. خیلی قضایای واقعاً دردناکی است که اتفاق افتاده. اینها همه باید دیده بشود. یعنی اگر واقعاً مسئلهی حجاب بحث میشود، این قضایا دیده بشود. پس مسئلهی حجاب یک مسئلهای شد جدای از قضیهی مسجد گوهرشاد، یعنی یک مسئلهی فراگیر بزرگِ مهم.
آیت الله سید حسین طباطبایی قمی کیست؟
سید حسین طباطبایی قمی در ۲۶ آذر ۱۲۴۴ (۲۸ رجب ۱۲۸۲ هجری قمری) در قم به دنیا آمد.
وی تحصیلات ابتدایی خود را در قم شروع کرد و تا اوان بلوغ در قم به تحصیل مبادرت ورزید و سپس در پی تکمیل تحصیلات راهی تهران شد و درسهای دوره سطح مانند معالم، قوانین، شرح لمعه، و رسائل و مکاسب را نزد استادان آن حوزه خواند. وی پس از پنج سال تحصیل تهران را به مقصد عراق ترک کرد.
او در ۲۲ سالگی عازم مکه و مدینه شد و در بازگشت، وارد نجف گردید و پس از زیارت، راهی سامرا شد و در جلسه درس میرزای شیرازی شرکت کرد و پس از دو سال اقامت در سال ۱۳۰۶ قمری بار دیگر به تهران بازگشت.
وی در حوزه علوم عقلی و عرفان شاگرد میرزا ابوالحسن جلوه، علی مدرس یزدی و میرزا محمود قمی بود و درس فقه و اصول را نزد میرزاحسن آشتیانی و فضلالله نوری گذراند. در ۱۳۱۱ قمری برای تکمیل تحصیلات خود به نجف رفت و از محضر« میرزا حبیبالله رشتی»، ملا علی نهاوندی، آخوند خراسانی و سید محمدکاظم طباطبایی یزدی بهره برد. وی تهذیب اخلاق را در محضر سید مرتضی کشمیری و علم حدیث را نزد محدث نوری فرا گرفت. پس از آن به سامرا رفت و نزد میرزا محمدتقی شیرازی عمده تحصیلات خود را به انجام رساند و در نهایت از او اجازه اجتهاد گرفت.
فرزندش (آیت الله سید حسن قمی)سید حسن قمی در سال ۱۲۸۹ ش در شهر نجف به دنیا آمد و پس از تحصیلات مقدماتی در دروس محمد حسین نائینی، محمدحسین غروی اصفهانی (کمپانی) ، شیخ کاظم شیرازی و میرزا محمد آقازاده به تعلیم علوم دینی و حوزوی پرداخت.
پس از چند سال همراه پدر به ایران آمده و در مشهد مقیم شده و به ادامه تحصیل و تدریس علوم دینی پرداخت. پس از واقعه مسجد گوهرشاد در ۱۳۱۴ ش، همراه پدر به عراق رفت و به تحصیل و تدریس در حوزههای علمیه عراق پرداخت. سید حسن قمی بعد از درگذشت پدر، در اواخر دهه ۱۳۲۰ ش از عراق به ایران مراجعت کرد و در شهر مشهد سکونت گزید. وی بعد از اقامت در مشهد به تدریس علوم دینی در حوزههای دینی خراسان پرداخت.
امام جماعت مسجدگوهرشاد
سید حسن قمی در مشهد، به تدریج ارتباطات خود را با تودههای مردم گسترش داد و امامت جماعت مسجد گوهرشاد را به عهده گرفت.
آیتالله قمی در سال ۱۳۴۱ ش و به دنبال تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی، طی تلگرافی به اسدالله علم، الغای شرط اسلام از شرایط منتخبان و تبدیل قسم قرآن به کتاب آسمانی را تخلف از قوانین دینی و موجب انزجار و تشویش اذهان عمومی مردم جامعهی اسلامی قلمداد کرد و دولت را ملزم به صرفنظر کردن از تمامی مصوبات خلاف شرع نمود. وی ضمن سخنرانیهای مختلف در ارتباط با مسئله اصلاحات ارضی و تقسیم زمین موضع گرفت و آن را زمینهای برای نفوذ و تسلط بیگانگان از جمله یهودیان در کشاورزی و اقتصاد جامعه ایران معرفی کرد.
آیت الله سیدمحمدطباطبایی وآیت الله سیدمحمدهادی میلانی
در شهر مشهد نیز، آیتالله سیدحسین قمی در جلسهای که در منزل آیتالله سیدهادی میلانی برای بررسی عواقب لایحه مذکور تشکیل شده بود، سید جلال تهرانی استاندار خراسان را تهدید کرد که در صورت لغو نکردن تصویبنامه، مردم را به تحصن در مسجد گوهرشاد دعوت خواهد کرد.
بهدنبال تحریم عید نوروز سال ۱۳۴۲ از طرف امام خمینی و سایر مراجع، در مشهد آیتالله قمی ۱ فروردین ۱۳۴۲ را عزای ملی اعلام کرد و مجلس عزاداری در منزلش برگزار گردید که آیتالله میلانی نیز شرکت کرد. در طی برگزاری مراسم، نیروهای نظامی و امنیتی خراسان به آنجا حمله کردند و در درگیریهایی که روی داد، کار به تشکیل کمیسیون امنیت خراسان و تهدید آیتالله میلانی و قمی کشید. موضعگیریهای سیدحسن قمی باعث شد که قبل از فرارسیدن محرم ۱۳۴۲ و ۱۵ خرداد، ساواک مشهد در گزارشی پیشنهاد کند که آیتالله قمی به علت اینکه هسته اصلی تشنج در مشهد است، تبعید گردد.
درزندان قصر «همبند»امام خمینی بود
در محرم (۱۵ خرداد) قمی در بازگشت از مسجد گوهرشاد توسط نیروهای امنیتی رژیم پهلوی دستگیر و به تهران منتقل گردید. وی را در تهران همراه امام خمینی در زندان قصر حبس کرده و بعد به پادگان عشرتآباد منتقل کردند. وی بعد از مدتی از زندان آزاد شد و به مشهد بازگشت.
به دنبال تبعید امام خمینی از ایران و انتشار خبر آن در مشهد، علمای مبارز آن شهر در منزل آیت الله میلانی اجتماع کردند و تصمیم گرفتند تا به عنوان اعتراض نسبت به اقدام رژیم پهلوی در اخراج امام از ایران در مسجد گوهرشاد تحصن نمایند. از جمله علمای شرکت کننده در این اجتماع آیتالله قمی بود که بلافاصله منزل وی به محاصره قوای نظامی درآمد.
همزمان با پخش خبر تصویب قانون حمایت خانواده در سال ۱۳۴۵ آیتالله قمی آن لایحه را مخالف شرع معرفی کرد و با ارسال تلگرافی به هویدا ضمن اعتراض به اقدام وزیر دادگستری در تقدیم لایحهای به مجلس شورای ملی، بعضی از مفاد و مواد آن را در زمینهی ازدواج و طلاق مخالف احکام قطعیهی اسلام و قرآن دانسته و از هویدا خواست که لایحهی مذکور را پس بگیرد.
شیخ محمدتقی بهلول گنابادی کیست؟
خطیب توانایی بود که به دلیل سخنرانی هایش علیه رضا خان تحت تعثیب بود .او دو روز قبل از قیام گوهرشاد وارد مشهد شد و با توانایی در سخنرانی ها، جمعیت زیادی را پای منبر خود کشاند که نهایتا ختم به تحصن در مشجد گوهرشاد شد. شیخ بهلول زمان قتل عام توانست به طور مخفیانه از مسجد گوهرشاد خارج شود.
شیخ محمدتقی بهلول، متولد ۱۲۷۹ شمسی - روستای بیلَند،شهرستان گناباد- متوفی۷ مرداد ۱۳۸۴.
قیام بهلول اززبان خودش.
رفتم منزل آیت الله قمی
... به منزل آیت الله قمی رفتم و سؤال کردم که قضیه چه نحو است، آقا خودش رفته یا برده اند؟ عیالشان گفت: آقا خودش به تهران رفته است ولی خبر داریم که در تهران در یک باغی زندانی است و طرفداران او را در مشهد گرفته اند و تو هم با خبر باش که تو راهم می گیرند. من گفتم عیبی ندارد، و با خود فکر کردم که به تهران بروم و با آیت الله ملاقات کنم، هر دستوری که داد اجرا کنم.
... آن روز هم پنج شنبه بود تصمیم گرفتم روز جمعه زیارت کنم و بعد بروم تهران. برای اینکه کسی من را نبیند تصمیم گرفتم از حرم امام رضا (ع) بیرون نروم، شب و روز جمعه را در حرم بگذرانم و بعد بروم تهران. ولی از آن جهت که جستجوی زیاد برای پیدا کردن من داشتند همان روز پنج شنبه ساعت دو بعد از ظهر پلیس مخفی آمد و من را پیدا کرد و گفت بیا برویم که شهربانی تو را خواسته.
زندانی شدن بهلول در صحن حرم
چند نفر مشهدی که من را می شناختند آمدند جلو و گفتند شیخ بهلول را کجا می بری؟ ... نزدیک بود نزاع شود که خدّام حرم آمدند که واسطه شوند که نگذارند من را به شهربانی ببرند. ... خدّام که چنین دیدند به مأمورین گفتند حالا شیخ تا صبح شنبه در صحن کهنه در اطاقی در بسته تحت نظر باشد و فردا صبح رئیس شهربانی بیاید هر چه می خواهد بگوید، اینجا به شیخ بگوید. ظاهرِ عمل خدّام، مصلحت را می رساند و باطن چیز دیگری بود که خدّام می خواستند مردم را ساکت کنند و شب مرا به شهربانی تحویل بدهند.
... من را در یکی از اطاق های صحن کهنه زندانی کردند. من به این فکر افتادم که اگر مردم ردِّ من را گُم کنند و نفهمند که چه شدم دیگر من را خواهند کشت و از دست آنها خلاصی ندارم و مردم هم از قضیه با خبر نمی شند تا قیامی بکنند لذا به فکر افتادم که درِ اطاق شیشه ای است، سر خود را به شیشه بچسبانم و این طور وانمود کنم که دارم شهر را نگاه می کنم و این عمل را انجام دادم.نواب احتشام رضوی آمد
... شب که شد مردم زیاد جمع شدند. صحن کهنه سر تا سر پر از جمعیت شد، روی بام ها و غرفه ها همگی پر از جمعیت شد. ... یک مرتبه دیدم یک آدم دارای کلاه پهلوی و کراواتی و دارای فکل، خلاصه به تمام معنی متجدد، دارد به طرف اطاق من می آید.
«حُر»قیام گوهرشاد
... متجدد را راه دادند آمد داخل اطاق من و پرسید که شما را برای چه آوردند به این اطاق و زندانی کرده اند؟ من فکر کردم که این متجدد مأمور شهربانی است و دارد از من بازجوئی می کند، لذا ملایم حرف زدم و گفتم من به زیارت آمده ام و نمی دانم چرا مرا به اینجا آورده اند. متجدد گفت: وای، حالا علما را می گیرند، مثل شما آدم ها را. ... گفتم: برادر، اگر با من دوست هستی گرفتن من قابلیت محزون شدن تو را ندارد به فکر آیت الله حسین قمی باش که در تهران زندانی است. تا این سخن را گفتم، گفت: واقعاً آیت الله زندان است؟ گفتم: بلی.
«نواب احتشام رضوی »خودرامعرفی کرد وگفت:میخواهم توبه کنم
گفت: پس حالا خود را به شما معرفی می کنم، اسم من نواب احتشام رضوی است، سر کشیک پنجم آستانه هستم و تا دو ماه قبل عمامه داشتم، گفتند که شاه دستور داده خدّام باید کلاهی شوند لذا من هم کلاهی شدم، ولی فکر می کردم فقط سخن از یک کلاه است، نمی دانستم زیر این کلاه، چه کلاه ها بر سر ما خواهند گذاشت. حالا دیگر امروز می خواهم توبه کنم، ببینید چه می کنم الآن.
نواب شریعت رضوی:لعنت بر کسی که این کلاه فرنگی را بر سر ما گذاشت
این را گفت و رفت بیرون. نمی دانستم چه می خواهد بکند، اگر نه نمی گذاشتم. ولی رفت وسط حرم و یک مرتبه صدا زد:« ای مردم بی غیرت، نزدیک به پنج هزار نفر هستید از چهار تا پلیس محافظ شیخ بهلول می ترسید؟ بریزید و عالِم خود را آزاد کنید. لعنت بر کسی که این کلاه را بر سر ما گذاشت.»
بهلول:نواب احتشام رضوی مرانجات داد
نواب کلاه را متجدد برداشت و به زیر پای خود انداخت و گفت یا حسین (ع) و حمله کرد به اطاقی که من بودم و مردم هم به پیروی او حمله کردند و یک مرتبه چهار تا پلیس فرار کردند و گم شدند. من را مردم برداشتند و روی دست بلند کرده و بردند در مسجد گوهر شاد روی منبری که معروف است به منبر امام زمان با صلوات جا دادند.
رئیس شهربانی آمد جلوی منبر و گفت: شیخ، منبر نرو، ممنوع است. و مردم هم او را زیر مشت و لگد گرفتند و از مسجد بیرون کردند. ...
در تمام محوطه مسجد و صحن ها صدای مرگ بر شاه و لعنت بر شاه و مرده باد پادشاه و زنده باد اسلام، لعنت بر بهایی و لعنت بر دشمن علما بلند بود.
مردم که مشغول شعار دادن بودند، من وقت را غنیمت شمرده به فکر فرو رفتم که حال باید چه کنم. نقشه ای کشیدم که کاملاً صحیح نبود ولی باز هم خوب بود در آن وضع.
یامرگ یاآزادی آیت الله قمی
وقتی مردم کم کم ساکت شدند و منتظر اینکه من چه بگویم، من بلند شده روی منبر ایستادم و گفتم: مردم، خوب کاری نکردید، لازم نبود که این طوری کنید دست به زد و خورد بزنید، اگر شما جمعاً به جای این کار می رفتید پیش رئیس شهربانی یا استاندار و خواهش می کردید که من را آزاد می کردند، مشکلی پیش نمی آمد، می ترسیدند و آزاد می کردند.
اما اکنون عملی شده کاری که نباید می شد، و ما نباید نرمی نشان دهیم، باید پایمردی کرده و مقاومت کنیم، یا حاج آقا حسین قمی را آزاد کرده و احکام اسلام را جاری کنیم یا همه کشته شویم.
اعلام جهاددادم وخواستم مردم۲هفته آماده باش باشند
و گفتم: مردمی که در مسجد و صحنین [صحن نو و صحن قدیم]، پس دسته دسته بروید به خانه خود خرجی خانواده را برای مدت یک هفته یا هر قدر که می توانید آماده کرده و برگردید، کاری که می خواهیم عملی کنیم حداقل یک هفته یا دو هفته وقت لازم دارد و شما باید از خانواده های خود خاطر جمع باشید، هر دسته بعد از انجام کار خود با اسلحه ای که دارید به مسجد بیایید تا ببینیم باید چه کنیم.
همین چند کلمه را توانستم بگویم. بعد عده کثیری رفتند. ما با آنهایی که از خانواده راحت بودند و در مسجد مانده بودند، در مسجد جای خود را به صحن نو تغییر دادیم و« شب جمعه را در صحن نو گذراندیم»
تا صبح دعا می خواندیم. گاهی سخنرانی می کردم، گاهی یادی از شب عاشورا می کردیم و دولتی ها در آن شب به جنگ ما نیامدند چون تلگراف به تهران زده بودند و منتظر جواب بودند که شاه در جواب چه خواهدگفت و در عین حال دولتی ها هم می دانستند که خواباندن این شورش هم آسان نیست، می خواستند اگر بتوانند شهر را آرام کرده و من را دستگیر کنند، چون نمی توانستند شهر را آرام کنند و من را بگیرند، اگر من را هم بدون ساکت کردن شهر می گرفتند به ضررشان تمام می شد.
صبح جمعه رژیم شاه «آماده باش»اعلام کرد.
در آن شب جمعه عوامل شهربانی به طرف ما نیامدند. اول اذان صبح یک شیپور بلندی زدند. آنهایی که سربازی رفته بودند گفتند شیپور آماده اش است و لشگر آماده جنگ خواهد شد و ممکن است به طرف ما بیایند. البته همین حرف هم درست بود. اول طلوع آفتاب تمام دور فلکه پر از نظامی شد و فقط مأموریت داشتند کسی به ما ملحق نشود.
استانداراعلام مذاکره داد
اول صبح داشتیم دعای ندبه می خواندیم یک شخصی آمد و گفت: آقایان من آمده ام از طرف استاندار به شما بگویم متفرق بشوید و اگر کاری دارید بیایید به استاندار بگویید. من خودم جواب او را دادم، گفتم: ما برای این جمع نشدیم که به سخن تو و استاندار متفرق شویم. نه، ما استاندار را نمی شناسیم، برو زود از اینجا که اگر نروی سرنوشتت مثل رئیس شهربانی خواهد شد.
شروع جنگ-تیراندازی وسنگباران
او رفت. ما توی صحن مشغول دعا و ذکر بودیم و مردم از بیرون هجوم آوردند که از ارتش گذشته و به ما ملحق شوند، مأموران هم جلوگیری می کردند. جنگ جاری شد، نه با تفنگ، بلکه با نیزه و شمشیر و این طور چیزها بود. مردم با کمک بعضی از درشکه ها از بیرون فلکه سنگ آوردند نزدیک فلکه و به مأموران زدند.
فرمان آتش
به مأموران امر کردند که شلیک کنند. در همان وهله اول شلیک دو نفر افسر دولتی کشته شدند که یکی خودش را [برای تیر اندازی نکردن به مردم] کشته بود و سربازی هم افسر دیگری را کشته بود. چند تن مأمور در جنگ (صبح جمعه) کشته شد و چند نفری هم از مردم شهید شدند.
سربازان به پادگان برگشتند
رئیس شهربانی برای اینکه انقلاب نظامی هم نشود و عده ای از سربازان به ما نپیوندند دستور باز گشت داد که سربازان به پادگان برگردند. سربازها رفتند و جلوی درب ها را باز گذاردند.
غنائم جنگی
در این جنگ و گریز صبح جمعه چند قبضه از سلاح مأموران به دست ما افتاد. بالاخره راه باز شد و مردم به ما می پیوستند. اگر در همین وقت به فکر می افتادم که دنبال سربازان کنیم و بعد به پادگان حمله کنیم هم عده کثیری از سربازان به ما می پیوستند و هم اسلحه بیشتری به دست می آوردیم و شاید غالب و پیروز می شدیم اما من که ... ۲۷ ساله بودم و به فنون جنگی و سیاست زیاد وارد نبودم و طلبه ای بودم لذا به فکر نیفتادم.
شنبه۲۱ تیر ۱۳۱۴ روستائیان بابیل وکلنگ آمدند
... ما به اجتماع خود ادامه دادیم و هر چه صبح جمعه کشته بودند و شهید شده بودند دفن کردیم و زخمی ها را به صاحبان خود دادیم، اگر صاحبی نداشت بردیم بیمارستان. بالاخره روزجمعه گذشت و شب شنبه شد. ... شب شنبه به آرامی گذشت. روز شنبه سر تا سر مشهد شعار و حرکت بود و شهر شلوغ بود و از دهات شروع کردند به آمدن با کلنگ و بیل و تیشه و ... .
یکشنبه، ۲۲ تیر ۱۳۱۴اعلام همبستگی ومسلح شدن روستائیان
عده ای از دهات آمدند گفتند: ما از دهات نزدیک آمده ایم و بی سلاح هستیم ولی فردا صبح یکشنبه از دهات دور و نزدیک باسلاح زیاد به یاری شما می آیند. این خبر که به ما رسید خوشحال شدیم ولی دولت هم از این کار با خبر بود و لذا تصمیم گرفته بود سحر کار را تمام کند.
شاه دستور«آتش» داد
در این جنگ دو تلگراف از رضا شاه به مشهد رسیده بود که وقتی به او خبر دادند مردم در مسجد هستند و بهلول علیه حکومت تو سخنرانی می کند گفته بود بهلول کیست، مسجد چیست، آتش کنید. تلگراف دوم وقتی روز جمعه جنگ شد و به او خبر دادند گفت به هر قیمت شده مسجد را بگیرید. این تلگراف نصفه شب یکشنبه رسید. همه آمادگی های خود را فراهم کردند، لشگر را عوض کرده بودند، سربازهای مؤمن را از میدان گرفته بودند و سربازهای بی دین را آماده برای حمله کرده بودند که از کشتن مضایقه نکنند.
ساعت ۱۲ نصفه شب یکشنبه به ما خبر دادند که دولتی ها تمام آمادگی خود برای جنگ را درست کرده اند و سنگر بندی کرده اند و توپها را مسلط بر مسجد گوهر شاد و صحن نصب کرده اند و می خواهند نیم ساعت به صبح مانده حمله کنند و ما را متفرق کنند... ما تمام درهای مسجد را به طرفداران خود سپردیم که از هر دری دشمن بخواهد حمله کند تا جای امکان مدافعه کنند. توی ایوان مسجد من روی منبر بودم مردم دور منبر جمع شدند. دیدم اگر روی منبر بمانم، [منبر را] چپه می کنند و من را می گیرند، [چون مأمورین] داخل شده بودند. من و چند نفر فرار کردیم.
مأموران به ظاهر عقب نشینی می کردند ولی مقصود این بود مسجد را بگیرند و ما را در بیرون بگیرند. ما در ظاهر می جنگیدیم ولی مقصود این بود که راهی پیدا کنیم و فرار کنیم. به همین ترتیب بیرون شدیم.
افراد محکم و مدافعین سرسخت ۲۵ نفر با من فرار کردند. وقتی به فلکه رسیدیم به آنها گفتم مقصد پایین خیابان است. ما با فرار بین فلکه رسیده بودیم. بیشتر مأموران خیال می کردند که تا به ما حمله کنند زودتسلیم خواهیم شد ولی عملاً دیدند که اعتنایی به آنها نداریم و مشغول فراریم، لذا تیر اندازی را به طرف ما شروع کردند و ما بدون اینکه اهمیتی بدهیم، چون از شهادت باکی نداشتیم، به حرکت خود ادامه می دادیم.
ما همراه با شعار الله اکبر، لا اله الّا الله رو به پایین خیابان پیش می رفتیم و گاهی با چند تفنگی که همراهان داشتند به طرف مزدوران در فرصت مناسب تیر اندازی می کردیم.
همین طور می رفتیم یک دفعه دیدیم از پایین خیابان، هفت مأمور با فرمانده جلوی ما پیدا شدند. فرمانده فریاد زد: ایست! پدر سوخته کجا فرار می کنید؟
یک نفر از میان ماگفت: ما جزو انقلابیون نیستیم و زوّاریم و زن و بچه ما منتظرند، ما به کسی کاری نداریم. بگذار برویم. به خاطر ابوالفضل بگذار رد شویم.
توهین فرمانده ارتش شاه به حضرت ابوالفضل(ع)
آن طرف فرمانده فریاد زد: ابولفضل هم [العیاذ بالله] مانند شما مزدور و دزد بوده. تا این حرف را گفت یکی از همراهان ما پرید روی فرمانده و با چوب به سرش زد و نقش زمین شد و اسلحه را برداشت و دو مأمور مزدور دیگر را کشت و بقیه فرار کردند.
همین طور می رفتیم. در راه از ۲۴ نفر همراه، ۶ نفر شهید شدند و در خیابان افتادند. من دیدم اگر حرکت جمعی را تا دروازه ادامه دهیم همگی کشته خواهیم شد. من فریاد زدم هر کدام می توانید فرار کنید و خود را نجات بدهید. این را خطاب به یاران گفتم، خود به کوچه باریکی فرار کردم و چهار نفر از همراهان هم با من آمدند.
نحوه نجات یافتن شیخ محمد تقی بهلول
در داخل کوچه می رفتیم که در خانه ای باز شد و زنی خواست بیرون آید.نزدیکی های صبح بود. تا چشمش به ما افتاد وحشت کرد. گفت:شما کیستید؟ یک نفرمان گفت: سر و صدا نکن ما از مسجد فرار کردیم. زن گفت: بهلول چه شد؟ [او را] کشتندیا نه؟ گفت همراه ماست. زن فوری گفت: بفرمایید تو و در را بست.
زن گفت صبحانه و هر چه می خواهید بگویید، این خانه من است و زوّار خانه [است]، اکنون هم خالی است.تابناک۲۱ تیر ۱۳۸۹بنقل از(حکایت کشف حجاب، انتشارات قدر ولایت، جلد اول، صفحات ۱۰۳ تا ۱۱۰)+اصلاحات(انتخاب تیترها)
مدیریت سایت-پیراسته فر: درگزارش فوق وذیل اصلاحات انجام گرفت است،
مصاحبه روزنامه جوان با صحنه گردان دلیرقیام مسجدگوهرشاد(شیخ بهلول)خبرگزاری صدای افغان(آوا)۱۱ مرداد ۱۳۸۹+اصلاحات
از فاجعه کشتار مسجد گوهرشاد برایمان بگویید.
کشف حجاب توسط رضاخان در بسیاری از علما و متدینین انگیزه ایجاد کرد تا در برابر حکومت بایستند. در این میان حضرت آیتالله حاج آقا حسین قمی طباطبایی به تهران سفر کرد تا رضاخان را از کشف حجاب برحذر دارد. شاه نه تنها جلوی کشف حجاب را نگرفت، بلکه ایشان را در باغی بازداشت کرد. علاوه بر این به مأمورین مشهد دستور داد تا مقربین آیتالله قمی را هم بگیرند. آنها هم ۱۵ نفر از علمای شاخص مشهد از جمله
مرحوم حاج شیخ عباس قمی (مؤلف مفاتیحالجنان) و حاج شیخ علی اکبر نهاوندی و حاج شیخ مهدی واعظ و حاج شیخ غلامرضا طبسی و امثال آنها را دستگیر کردند و میخواستند مرا هم بگیرند.
در زمان کدام پادشاه به افغانستان رفتید؟
در زمان ظاهر شاه.
چه شد که دستگیرتان کردند؟
من به قانون عمل کردم و رفتم به هرات پیش استاندار آنجا. دم استانداری سربازی ایستاده بود. گفتم: برو به استاندار بگو که بهلول انقلاب مشهد از آنجا فرار کرده و به افغانستان پناه آورده.
استاندارکابل گفت:زندان یادیپورت
او رفت و به استاندار گفت و دیدم که خودش بیرون آمد و احوالپرسی کرد و گفت خوش آمدید. بعد گفت: «شما باید در یک اتاق دربست مخصوص بمانید و با هیچ کس صحبت نکنید تا من به کابل نامه بنویسیم و در باب شما کسب تکلیف کنم.
یک ماه آنجا بودم تا از کابل نامه آمد که اگر به زندگی در زندان قناعت دارد، نگه بدارید و اگر ندارد به ایران بازگشت بدهید.
من ناچار بودم به زندان قناعت کنم، چون اگر به ایران برمیگشتم، مرا میکشتند. مرا به کابل بردند و ۳۱ سال در زندانهای مختلف بودم.
شما در افغانستان ازدواج کردید؟
بله در آخر که از زندان برآمدم، ازدواج کردم و بچهای پیدا شد که مرده به دنیا آمد و مادرش هم مرد.
به چه کشورهایی سفر کردهاید؟
بسیاری کشورها را دیدهام: پاکستان، هندوستان، عراق، حجاز، سوریه، مصر. . .
۳۱ سال زندان افغانستان
بعد از ۳۱ سال که در زندان افغانستان بودم، حکومتها بدل شد و حکومت جدید افغانستان تصمیم گرفت که دیگر مرا از زندانش خلاص کند و از من پرسیدند کجا میروی؟
گفتم هر جا که مرا جا بدهند. دیدم اگر در افغانستان بمانم، باز ممکن است کارهایی بشود که کارم به زندان برسد، چون قضیه سنی و شیعه و این حرفها بود، برای همین تصمیم گرفتم از آنجا بروم. پرسیدند کجا میخواهی بروی؟
اززندان افغانستان به کارمندی«مجری»رادیودرمصر
گفتم اگر به مصر بفرستید که دارالعلم دارد، برایم بهتر است. مرا با هواپیما به مصر فرستادند. به مصر که رسیدم، اول در یک مسافرخانه جای گرفتم. در آنجا چهار طلبه ایرانی بودند که در رادیوی مصر به طرفداری از جمال عبدالناصر و به ضد پهلوی کار میکردند. آن چهار نفر فکر کردند که من مزاحمشان هستم و اگر آنجا باشم، بازار آنها میشکند. یک کاری کنیم که اقامتش بگذرد و محکوم به اخراج شود و ما آسوده باشیم. این توطئهای بود که آن چهار طلبه برای من کردند. به دیدنم آمدند و من با آنها مشورت کردم که در اینجا چه کار کنم؟ گفتند شما هیچ کاری نکنید. آسوده بنشینید. ما خودمان میرویم و با مقامات عالی صحبت میکنیم و برای شما کاری را درست میکنیم. آنها ما را به انتظار گذاشتند، ولی مقصدشان این بود که اقامتم طولانی و محکوم به اخراج بشوم. من هم که نمیدانستم فقط یک ماه وقت دارم و یک ماه دیگر اقامتم تمام میشود، چون به انگلیسی نوشته بود.
این ماند و یک ماه گذشت. در مدتی که آنجا بودم، به جامعالازهر رفته و اعلام کرده بودم که طلبههای آنجا هر کدام در ادبیات و علوم اشتباهاتی داشته باشند، من بیکارم و میتوان اشتباهاتشان را رفع کنم. هر روز۴۰ تا ۵۰ نفر از طلبههای الازهر برای پرسیدن اشتباهات درسیشان پیش من میآمدند.بعد از یک ماه که آنجا بودم، یک روز صاحب مسافرخانه آمد و گفت شما چرا این طور بیفکرید؟ از دوره اقامت شما سه روز گذشته و شما یا باید تمدید اقامت کنید یا خارج شوید، چون شهربانی گفته هر کس یک روز بیشتر از اقامتش اینجا ماند، اطلاع بدهیم. ما تا به حال اطلاع ندادیم. یا اقامتتان را تمدید کنید یا ما مجبوریم به شهربانی اطلاع بدهیم. من که دیدم این طور است، تصمیم گرفتم بروم، چون پیش خود فکر کردم حالا که این طور شده، نمیتوانم بمانم. فهمیدم که آن چهار نفر به من خیانت و مرا غافل کرده بودند، ولی حالا دیگر وقتش گذشته بود.
مکری که باطل شد
روز آخر هر کدام از طلبههای الازهر که میآمدند اشتباهاتشان را بپرسند، میگفتم فردا دیگر نیا که من باید بروم. یک نفر از آنها پرسید: چرا شما این طور زود میروید؟ چرا نمیمانید که ما از شما استفاده کنیم؟
گفتم: من که آمده بودم دائمی در اینجا بمانم، ولی این طور واقعهای شد و چهار نفر گفتند ما برای تو کرسی درست میکنیم و نکردند و سه روز هم اضافی از اقامتم گذشته و مسافرخانهچی هم باید مرا تحویل شهربانی بدهد و آنها هم مرا تحویل ایران میدهند.
طلبه آقازاده(شاگرد)بهلول ،شخص بانفوذی بود،مکر۴طلبه راباطل کرد
آن طلبه گفت: اگر من بتوانم برای شما اقامت بگیرم، میخواهید؟
گفتم: بله، ولی این آقا میگوید قانوناً ممکن نیست.
گفت: برای این میگویید ممکن نیست که مرا نمیشناسید. من پسر وزیر تبلیغات مصر هستم. الآن به پدر خود میگویم که برود پیش خود عبدالناصر و برای شما اقامت بگیرد. محتاج هیچ جایی نباش.
مکروکید۴طلبه دامن خودشان راگرفت!
رفت و به پدرش گفت و او گفت بیاید خودم او را ببینم. شب مرا مهمان کرد و نان داد و بعد از اینکه من رفتم خوابیدم، رفت و با جمال عبدالناصر حرف زد که این کسانی که از ایرانیها آوردی در رادیو که ضد پهلوی صحبت کنند، کاری از دستشان ساخته نیست، چنین آدمی هست. او را نگه بدار، چون او میتواند ضد پهلوی صحبت کند.
فردا صبح آمدند که شما را اداره رادیو خواستهاند. رفتم آنجا و رئیس رادیو بیمقدمه گفت که شما به شعبه عربی و فارسی رادیوی تبلیغی جامعالازهر از طرف جمال عبدالناصر مقرر شدهاید و اگر قبول میکنید، قرارداد را امضا و شروع به کار کنید. قضیه خدایی شد.
آن چهار طلبه شما را غافلگیر کردند، غافل از اینکه و مکروا و مکر الله والله خیر الماکرین.
این بود که از آن روز مجری شدم و صحبت میکردم و شعرهای هزلی که گفته بودم میخواندم. شعر هم زیاد گفتم. برای شاه ایران گفته بودم: شاه ایران دیشب از ایران گریخت/ روبه مکاری از شیران پابرجا گریخت/ آنکه میکردند کفار آریامهرش لقب/ شاه بی دین و علم از ترس شمشیر مسلمانان گریخت. . . .
دیدار مرحوم علامه شیخ محمدتقی بهلول گنابادی با مرحوم آیت الله مجتهدی
امام خمینی در کلام شیخ بهلول
مرحوم شیخ محمدتقی بهلول در خاطرات خود می گوید: در یک سفری از تهران به قم همراه امام خمینی رحمه الله بودم. وقتی به ترمینال رسیدیم، فقط یک اتوبوس مانده بود که آن هم جا نداشت. آقا از بنده پرسید: چرا با همین ماشین نمی رویم؟ گفتم: صندلی خالی ندارد، فقط بوفه مانده. فرمود: برویم بالا. اطاعت امر کردم و رفتیم و در بوفه اتوبوس نشستیم. اتفاقا مسافرت با لذتی بود.
در علاقه ایشان به حضرت امام می توان به این نکته اشاره کرد که شیخ بهلول، اشعار بسیاری در وزن شاهنامه فردوسی در مدح امام سروده که به نام «خمینی نامه» شهرت یافته است.
رابطه بهلول و مقام معظم رهبری
موسوی: آقای بهلول همیشه حمایت و ارادت خود به مقام معظم رهبری را بیان میفرمودند و بعد از انقلاب هم، چه در زمان ریاست جمهوری و چه الان که زمان زعامت و رهبری ایشان است با وی ملاقات کردهاند و میفرمودند: وظیفهی ماست که به رهبری شیعیان سر بزنیم و او را حمایت کنیم.
یکی از این ملاقاتها که اخیرا انجام گرفت خود حقیر هم آن جا حضور داشتم. شرح آن این چنین است:
در روز شنبه، ۵ تیر ۱۳۷۸ اینجانب به همراهی معظم له به دفتر آقا رفتیم و پس از هماهنگیهای لازم به اتاقی که آنجا نماز اقامه میفرمودند رفتیم. نماز به امامت مقام معظم رهبری اقامه شد و بعد از نماز آقا روی سجادهاش یکی یکی با حضار سلام و احوال پرسی میکرد که یک وقت متوجه حضور شیخ بهلول شد. بلافاصله آقا فرمودند: «به به شیخ بهلول، سلام علیکم احوال شما.»
بهلول هم جواب ایشان را دادند و مقام رهبری پیشانی ایشان را بوسید و او را به سینه چسباند و بعد مقام معظم رهبری فرمودند« قبلا بیشتر به ما سر میزدید.»
آقای بهلول جواب دادند: آقا شما متعلق به همه ی نفوس ایران هستید من اگر وقت شما را بگیرم وقت همه ی ایرانیها را گرفتهام... بعد از تعارفات معمول آقا فرمودند: «ایشان حق بزرگی به گردن انقلاب دارند.
منبع: (اعجوبه عصر بهلول قرن چهاردهم)سید عباس موسوی مطلق.
توضیحات مدیریت سابت-پیراسته فر:شیخ بهلول درتیر۱۳۱۴بعدازواقعه گوهرشادازبهافغانستان فرارکرد.
۳۶سال دوری ازوطن
به افغانستان رفت(۳۱ سال درزندانهای افغانستان بود)یعنی تاسال ۱۳۴۵شمسی.
از ۱۳۴۵به مصررفت(یک سال ونیم گوینده رادیوبود)،یعنی تا ۱۳۴۷ درکشورمصربود.
بهلول:در سال ۱۳۴۷بنده پس از اطلاع از اینکه دستگاه قصد توقیف و محاکمه مرا دارد، بهطور قاچاق از مرز آبادان به عراق رفتم و مدت چندین ماه در نجف و کربلا اقامت نمودم و در این مدت در درس بعضی از مراجع عظام در نجف اشرف شرکت میکردم و در مدرسه مرحوم آیتالله بروجردی
در اتاق حضرت آقای عمید زنجانی سکنی گزیده بودم که امام هم نماز مغرب و عشا را در آن مدرسه به جماعت اقامت میکردند.
شیخ بهلول برای دیدن خواهر و مادرش به نجف رفت و پس از دوسال و نیم اقامت در کنار حرم امام علی، اقامت داشت وامادر هنگامه اخراج ایرانیها از عراق توسط رژیم بعث صدامی احساس کرد که بهزودی به دولت ایران تحویل داده خواهد شد و لذا تصمیم مراجعت به ایران گرفت.
بهلول: من خود در سال ۱۳۵۰ به ایران برگشتم و در مرز، ماموران وقتی فهمیدند من همان بهلول مسجد گوهرشاد هستم، دستگیرم کردند و به تهران فرستادند که زندانی شدم. چند روزی از من بازجوئی کردند و وقتی دیدند که من آدم راستگوئی هستم و حقیقت را میگویم، گفتند جرم تو شامل مرور زمان شده و پس از یک ماه و اندی مرا آزاد نمودند، ولی شایع کردند که مرا نزد شاه بردهاند و من تقاضای عفو! کردهام و شاه مرا بخشیده است که این شایعه، کذب محض بود. من اصلا با شاه ملاقاتی نداشتم، بلکه مرا پس از بازجوئیهای مقدماتی نزد ژنرال نصیری، رئیس ساواک بردند و او هم چند سئوال از من پرسید و بعد مرا بدون هیچ قید و شرطی آزاد کردند.
شیخ محمدتقی بهلول ۳۴سال بعدازمراجعت به وطن(ایران) عمرکرد.
شیخ محمدتقی بهلول گنابادی، این عارف و عالم ربانی و عابد مجاهد، در اواخر عمرش در شهر گناباد و تهران، در منازل اقوام خود زندگی می کرد. وی در ۲۴ فروردین ۱۳۸۴ بر اثر سکته مغزی در بیمارستان خاتم الانبیا تهران بستری شد و در عصر روز جمعه، ۷ مرداد ۱۳۸۴ در ۱۰۵ سالگی دار فانی را وداع گفت و به جوار رحمت حق پیوست. پیکر آن مرحوم پس از تشییع در تهران و مشهد، در زادگاهش، گناباد به خاک سپرده شد. وی نود سال از عمر پر برکت خود را در خدمت به مردم و عبادت خداوند گذرانید.
پیام تسلیت مقام معظم رهبری
در پی رحلت عالم ربانی شیخ محمدتقی بهلول گنابادی، حضرت آیت اللّه خامنه ای در پیامی، به گوشه ای از فضیلت های ایشان چنین اشاره کردند: «این بنده صالح و مجاهد و پرهیزکار که عمر طولانی و پرماجرای خود را یکسره با مجاهدت و تلاش گذرانید، یکی از شگفتی های روزگار ما بود. هفتاد سال پیش در ماجرای خونین مسجد گوهرشاد، زبان گویای ستمدیدگان و حق طلبان شد و ۲۵ سال مظلومانه در اسارت حکومت ظالم دیگری، انواع رنج ها و آزارها را تحمل کرد. در سال های دفاع مقدس، همه جا دل های جوان و نورانی رزمندگان را از فیض بیان رسا و صادقانه خود، نشاط و شادابی بخشید.
زهد و وارستگی او، تحرک و تلاش بی وقفه، پیکر نحیف او، ذهن روشن و فعال او، حافظه بی نظیر او، دهان همیشه صائم او، غذا و لباس و منش فقیرانه او، شجاعت و فصاحت و ویژگی های اخلاقی برجسته او، از این مؤمن صادق، انسانی استثنایی ساخته بود».
یادداشت حجتالاسلام روحالله حسینیان رئیس مرکز اسناد انقلاب اسلامی۲۳ تیر ۱۳۹۵ایسنا-درذیل می خوانید:
شهربانی مشهد در پایان گزارش مینویسد:
علت طغیان و سبب اصلی، حرکت آقایحاجی حسین قمی بوده، به علت اینکه مردم به وی معتقد میباشند. سرمنشأ فساد هم شیخ بهلول، نواب احتشام و این اشخاص میباشند: شیخ مقتدر، شیخ عباسعلی محقق، شیخ مهدی واعظ، شیخ محمدحسین اردبیلی، سیدعبدالعظیم مسئلهگو، کاتب خاقان، شیخ محمد صاحبالزمانی، حسن اردکانی، سیدزینالعابدین سیستانی، شیخ هاشممدرس قزوینی، شیخ آقابزرگ شاهرودی، سیدیونس اردبیلی و سیدعبدالله موسوی شیرازی. تاکنون مدرکی به دست نیامده که دست اجنبی در این امر دخالتداشته باشد.
«سرلشکر ایرج مطبوعی» فرمانده لشکر خراسان و مسئول سرکوب قیام، پس از انقلاب دستگیر و محاکمه شد. او در بازجویی گفته است: استاندار و اسدی از مرکزتقاضا کردند عدهای نظامی به کمک شهربانی داده شود...از تهران دستور دادند عدهای نظامی به فرماندهی سرهنگ قادری در اختیار استاندار گذارده شد.
آمارکشته شدگان داخل مسجدگوهرشاد
نظمیهی مشهد در گزارش بعدی که به منظور تصحیح گزارش قبلی فرستاده، مینویسد: توضیحاً عرض میکند که عدهی مقتولین در مسجد، ۱۱ نفر بوده، توسط مأمورین نظمیه جمعآوری و بهوسیلهی اتومبیل ، برای دفن به قبرستان منتقل شدند...اشخاصی که از مجروحین در مریضخانه فوت کردهاند مدرک کتبی مریضخانه دوسیه [پرونده] مربوطه ضبط میباشد.
با اینکه گزارش اوّل در تاریخ۱۶ مرداد ۱۳۱۴ یعنی ۲۶ روز بعد از واقعهی گوهرشاد تنظیم شده است، شهربانی به صراحت اعلام کرده خبر از مقتولین ندارد، زیرا ارتش مأمور جمعآوری آنها بوده است.
سرلشکر ایرج مطبوعی که در آن زمان کفیل لشکر خراسان بوده است، اعتراف میکند که «بهطور تقریب در حدود ۲۰ الی ۲۲ نفر کشته و در حدود ۴۰ الی ۵۰ نفر هم از دو طرف مجروح شدند».
آقای مطبوعی مدعی است که وقتی فرمان سرکوبی صادر شد «اینجانب اظهار نمودم نظریهام این است که با نصیحت حتی به وسیلهی علمای عظام آنها را متفرق کنند...ازتهران دفتر مخصوص ابلاغ نمود که بایستی فوراً غائله کنده شود. مجدداً با استاندار (پاکروان) و بیات (رئیس شهربانی) مذاکره و نظریه خواسته شد. اینجانب نظریهی سابق را اظهار نمودم...آقای اسدی اظهار نمود که ایشان به دهات آستانه مینویسد که رعایا بیایند و آنها را بیرون کنند. آقای استاندار اظهار نمود که من سفیر ایران در روسیه بودم و در آنجا نظیر این قبیل مسائل را فوراً با قوای نظامی سرکوب میکنند. اینجانب به ایشان گفتم: اقدام نظامی صلاح نیست. قرار شد هرکس نظریهی خویش را به مرکز گزارش دهد. اینجانب نظریهی فوق خود را گزارش دادم. در جواب تلگراف اینجانب شاه توسط دفتر مخصوص با نهایت تغیّر و فحاشی جواب داد که تو نباید نظامی میشدی.»
شاه بافحاشی به فرمانده لشکرخراسان گفت توبی عُرضه ای،اختیارارتش بااستاندارباشد
مطبوعی:بر اثر پیشنهادم به شاه که اعمال قوای نظامی صلاح نیست، ایشان با تغیّر و فحاشی به اینجانب دستور دادند که قوای نظامی به اختیار پاکروان (استاندار) بگذارم.
ارتشبد حسین فردوست:مطبوعی در زمانی که سرلشکر بازنشسته بود، برایم تعریف کرد که وقتی دستور رضاخان رسید، پاسخ دادم که خوب است کمی سیاست به خرج بدهیم، چون ممکن است در شهر اغتشاش شود. این منباب طبع رضاخان نبود و در جوابیکه داد تندی کرد و خواستار خشونت شد. لذا رضاخان، سرتیپ البرز را به مشهد فرستاد و به دستور مطبوعی و البرز واحدهای لشکر مشهد وارد صحن شده ومردم را به گلوله بستند./ظهور و سقوط سلطنت پهلوی،۱۳۶۹، ج ۱، ص۷
ایرج مطبوعی
مطبوعی در همان سال ۱۳۱۴به فرماندهی لشگر خراسان انتخاب شد و تنها بعد از گذشت مدتی از انتصابش واقعه گوهر شاد رخ داد. رضا خان به وی دستور سرکوب متحصنین را داد او از فرماندهان حاضر در میدان بود و به سوی متحصنین شلیک می کرد. بعد از این قتل عام و خوش خدمتی مطبوعی، در جه اش به سرلشگر ارتقا یافت و فرمانده لشگر سوم تبریز شد. او در دوره پهلوی دوم شش دوره سناتور انتصابی تهران بود.
بعد از انقلاب و درجریان دادگاه های انقلاب به اتهام کشتار مردم در مسجد گوهرشاد به اعدام محکوم شد و حکم اعدامش ۲ مهر ۱۳۵۸ اجرا شد
سرهنگ شیخلی
شیخلی سرهنگی ساده در لشگر خراسان بود و اطلاعات کاملی از گذشته وی در اختیار نیست. اما چرا نام او در لیست افراد موثر آمد؟
رضاخان به همراه فرماندهان لشگر خراسان دنبال کسی بودند تا فرماندهی حمله را بر عهده بگیرد؛ اما هیچ کس حاضر نمی شد تا به بارگاه ملکوتی امام هشتم شیعیان جسارت کند. رضاخان و اطرافیان که از فرماندهان ظاهرا شیعه و مسلمان خود قطع امید کرده بودند با جستجوهای فراوان متوجه شدند در لشگر خراسان سرهنگی سنی مذهب در حال خدمت است بنام سر هنگ شیخ لی . او را فراخواندند و پیشنهاد ارتقا درجه در ازای حمله به آستان را دادند اما او نیز مانند بقیه نپذیرفت تا به بارگاه شاه خراسان حمله کند؛ اما همیشه مزدورهایی مثل قادری در این مواقع پیدا می شوند که حاضرند برای خودشیرینی هر کاری کنند.
سرهنگ حبیب الله قادری
قادری در زمان قتل عام گوهرشاد فرمانده تیپ پیاده مشهد بود و نقش اصلی را در کشتار مردم بر عهده داشت. او در این کشتار آنقدر زیاده روی کرد که حتی برخی وابستگان رژیم هم از اینکار اعلام انزجار کردند . او بعد از این خوش خدمتی فرمانده لشگر اردبیل شد و بعد از اینکه در سال ۱۳۲۰ و با حمله متفقین لشگر اردبیل از هم پاشید، فراری شد. به دلیل همین فرار از ارتش اخراج شد و با توجه به منفوریتش در نزد مردم کسی نمی توانست کاری به او بسپارد.
در مورد تعداد کشتهشدگان تا پنج هزار تن نوشتهاند.
سالروز قیام مسجد گوهرشاد علیه کشف حجاب
پس از آن که زمزمه شوم نقشه ننگین رضاخانی برای به تاراج دادن ارزشهای دینی در قالب کشف حجاب به مردم رسید، اعتراضات سراسری، کشور را فرا گرفت؛ اعتراضات و سخنرانیهای علما و مجتهدان از جمله علمای مشهد ناکام ماند تا این که جمع زیادی از معترضان در مسجد گوهرشاد مشهد متحصن شدند و شعارهای ضد سلطنت و ضد حجاب زدایی سر دادند و مسجد، یکپارچه سرود مقاومت سر میداد.
قوای دولتی که مقاومت مردم را دیدند به دستور رضاخان به اجتماع آنان یورش بردند و در کشتاری خونین و وحشیانه، هزاران نفر را کشتند و به خاک و خون کشیدند و بی شماری این تعداد به نحوی بود که بنا بر مشاهدات تاریخی، کامیونهای بسیاری، اجساد مبارزان را که جز سلاح ایمان و شهادت، سلاح دیگری نداشتند، جابه جا کردند.
به گفته شاهدان عینی، ماموران دولتی، شهدا و زخمیها را با ۵۶ کامیون منتقل کردند و در خندقهایی که در اطراف مشهد پیش بینی شده بود، دفن کردند. بدین ترتیب، این فاجعه هولناک، سرکوب شد، اما یاد حماسه خونین این نهضت اسلامی و برخاسته از باورهای ارزشی مردم، برای همیشه در تاریخ مبارزات اسلامی ملت ما باقی ماند.
پس از این واقعه، روحانیان سرشناس مشهد، دستگیر و تبعید شدند و به دستور رضا شاه برخی از روسای ادارات مشهد تغییر کردند.
در کالبدشکافی این واقعه تلخ تاریخی باید به سیاستهای غلط و ضد اسلامی- فرهنگی رضاخان که یکی از آنها تغییر لباس بود، اشاره کرد که پس از تثبیت قدرت او، به مرور و در طول چند سال دنبال شد.
قانون «اتحاد شکل لباس اتباع ایرانی در داخلۀ مملکت» به تاریخ ۱۰ دیماه ۱۳۰۷ در مجلس شورای ملی وقت تصویب شد و بر اساس این مصوبه، به جز برخی از روحانیان، کلیه اتباع ذکور ایران در داخلۀ مملکت مکلف بودند که ملبس به لباس متحدالشکل شوند.
در تاریخ ۱۳ فروردین ۱۳۱۴ جشنی با حضور علی اصغر حکمت، وزیر معارف، در شیراز برپا شد. در بخشی از این جشن عدهای از دختران روی صحنه رفتند و ناگهان، نقاب از چهره برگرفتند و با آهنگ ارکستر به رقص و پایکوبی پرداختند.
عدهای از مردم شیراز به اعتراض، مجلس را ترک کردند و روز بعد تعدادی از مردم در مسجد وکیل گرد هم آمدند و «سیدحسام الدین فالی »برای آنها سخنرانی کرد و در اعتراض به آن، اعمال جشن را تقبیح و محکوم کرد که پس از این سخنرانی، فالی دستگیر و زندانی شد.
دستور تغییر لباس و تبدیل «کلاه پهلوی» به «کلاه بین المللی» معروف به «شاپو» به فتح الله پاکروان، استاندار خراسان ابلاغ شد؛ او نیز بدون کمترین تاملی، دستور رضاخان را اجرا و در این زمینه، دستورهای اکیدی به شهربانی خراسان و دیگر ادارات و عوامل تابع، صادر کرد.
بنا به گفته محمدعلی شوشتری، خفیه نویس عصر رضاشاه که در این موقع در مشهد ماموریت داشت: «اجرای حکم در مشهد تا حدی مشکل بود؛ زیرا عوامل مخفیه و متدینین و مجاورین به جنب و جوش افتاده، عنوان «من تشبه بقوم فهو منهم» را پیش گرفته، سرا و علنا بنای اعتراض را گذاردند».
علمای مشهد، جلساتی برای بحث و گفتگو درباره این بخشنامه برگزار کردند. در یکی از این جلسات که در منزل آیت الله سیدیونس اردبیلی تشکیل شده بود، پیشنهاد شد آیت الله حسین قمی به تهران برود و با رضاخان درباره توقف اجرای بخشنامه یاد شده و تغییر لباس مذاکره کند.
وی در هشتم یا نهم تیر به تهران آمد و پس از ورود به باغ سراج الملک، نیروهای دولتی، باغ را محاصره کردند و تحت کنترل ماموران قرار گرفت و ممنوع الملاقات شد.
روحانیان مشهد در اطلاعیههایی از مردم خواستند با اعتراض به سیاست مذهبی و اجتماعی رضاخان و محدودیتی که برای آیت الله قمی بهوجود آورده است، اعتصاب و تحصن کنند و در مسجد گوهرشاد گرد هم آیند. خود نیز تصمیم گرفتند در آن مسجد به مردم بپیوندند و هر روز یکی از آنها درباره اوضاع جاری کشور برای مردم سخنرانی کنند.
مردم مشهد با پیگیری علت توقیف آیت الله قمی، آزادی وی را خواستار شدند. همچنین نامهای به امضای ۱۵۰ نفر از روحانیان و متنفذان مشهد خطاب به رضاخان نوشته شد و در آن خواستار آزادی آیت الله قمی شدند؛ اما مسئول تلگرافخانه مشهد پیش از ارسال تلگراف، آن را به اطلاع فتح الله پاکروان رساند. استاندار خراسان هم بدون درنگ، دستور تعقیب همه امضاکنندگان تلگراف را صادر کرد؛ از اینرو، عدهای دستگیر و برخی نیز مجبور به ترک مشهد شدند. با این پیشامد، اوضاع مشهد بیش از پیش به وخامت گرایید.
شیخ محمدتقی بهلول نیز از شخصیتهایی بود که در واقعه مسجد گوهرشاد در آگاهسازی مردم نقش مهمی ایفا کرد.
شیخ محمدتقی بهلول که تحت تعقیب بود و از شهری به شهر دیگر میرفت، از گرفتاری آیت الله قمی مطلع شد و ۱۸ تیر به مشهد رسید و به حرم رضوی رفت؛ ماموران انتظامی ساعاتی پس از ورودش به حرم، او را دستگیر و در یکی از اتاقهای صحن کهنه بازداشت کردند. ساعاتی پس از بازداشت شیخ محمدتقی بهلول، مردم به تدریج از این امر آگاه شدند و پس از تجمع در مقابل محل توقیف او، شیخ محمدتقی را آزاد کردند.
در پی دریافت دستور رضاخان، زمان اذان صبح جمعه، نظامیان به تدریج بر مواضع حساس اطراف حرم مسلط شدند. در این مرحله، نظامیان در صدد کشتار مردم نبودند، بلکه سعی میکردند جلو ورود مردم خارج از حرم را به داخل حرم و مسجد گوهرشاد بگیرند؛ نظامیان به افراد متحصن در مسجد گوهرشاد اعلام کردند متفرق شوید و عرایض خود را تسلیم استاندار کنند تا رسیدگی شود. شیخ بهلول در پاسخ به مأموری که این سخن را گفته بود، گفت: «ما جمع نشدهایم برای این که به حرف استاندار متفرق شویم. زود از این جا برو که نمیخواهیم به تو صدمه برسد». آن مامور رفت و بین سربازها و کسانی که میخواستند از اطراف به صحن و حرم و مسجد بیایند، درگیری به وجود آمد و عدهای کشته و زخمی شدند و سلاحهایی نیز از سربازان به دست مردم افتاد؛ به گفته محمدتقی بهلول در جمعه ۲۲ نفر کشته و عدهای نیز زخمی شدند.
بر اساس گزارش نظمیه مشهد، تعداد مردم گرد آمده در مسجد گوهرشاد هر لحظه در حال افزایش بود؛ عدهای نیز از روستاهای اطراف به مردم متحصن پیوستند و مسجد گوهرشاد و صحنها مملو از جمعیت شد و سخنرانان در موضوعات مختلف به ویژه درباره آیت الله قمی، تغییر لباس و رفع حجاب برای مردم صحبت میکردند.
از سوی دیگر نیز قشون شرق به فرماندهی سرلشکر ایرج مطبوعی، شهربانی و آگاهی نیروهای خود را برای سرکوب مردم هماهنگ میکردند. شوشتری به نقل از اسدی و پاکروان میگوید: «اعلیحضرت فرموده بود: اگر بیش از این مسامحه کنید و تعلل ورزید، نه کلاه بر سر شما و نه تاج بر سر من باقی خواهند گذارد، امر میکنم و فرمان میدهم امشب [نیمه شب شنبه]باید غائله بدون خونریزی خاتمه یابد. هر قدر قشون لازم است، باید آنها را محاصره کرده، محرکین را دستگیر، مردم متفرقه را آزاد سازید».
نیروهای امنیتی تصورمی کردند بیشتر متحصنان مثل روز قبل، شب هنگام مسجد را ترک خواهند کرد؛ اما چنین نشد و لحظه به لحظه بر تعداد جمعیت افزوده شد و بین ۱۵ تا ۲۰ هزار نفر در مسجد گوهرشاد و اطراف آن گرد آمدند؛ در ادامه دستور فوق، آمده است که از سلاح گرم در درون صحن و آستانه استفاده نکنند و در مواقع نیاز از سرنیزه و امثال آن استفاده شود.
پس از فرا رسیدن نیمههای شب و پراکنده نشدن مردم، همه درها و راههای ورود و خروج به مسجد گوهرشاد و حرم بسته شد. در این حال، مردم با کلنگ، شروع به شکستن درها و اقدام به خروج از آن کردند. در این لحظه دستور شلیک و کشتار مردم صادر شد و مردم بیدفاع و بدون سلاح، در درون و بیرون مسجد، آماج گلوله نظامیان قرار گرفتند و در عرض چند ساعت، کشتار بیرحمانه و عظیمی صورت گرفت و داخل و بیرون مسجد از اجساد کشتهشدگان و زخمیها پر شد و آسیبهایی نیز به مسجد وارد و حرمت حرم رضوی نیز شکسته شد.
پیش از دمیدن سپیده روز ۲۲ تیر ۱۳۱۴ مقاومت متحصنان و معترضان شکسته و قیام مسجد گوهرشاد سرکوب شد و بسیاری از کشته شدگان و حتی برخی مجروحان را در گودالی انداختند که به همین منظور کنده بودند.
آمارکُشته ها
محمدعلی شوشتری به نقل از شاهدان عینی، تعداد کشتهها را ۱۶۷۰ نفر ثبت کرده است: «عباس نام، شوفر شاهزاده سردار ساعد... به آقای سردار ساعد اظهار کرده بود، آن چه که کشته بود، ما حمل کردیم و بردیم زیر باغ خونی و مقابل اراضی معجونی و عسکریه، بالغ بر یک هزار و ششصد و هفتاد نفر بودند».
منابع:
تغییر لباس و کشف حجاب به روایت اسناد، ۱۳۷۸، سند شماره ۲، صص ۱۰-۱۱
حسین مکی، ۱۳۶۲، ص ۲۵۲-۴۵۹
محمدعلی شوشتری، ۱۳۷۹، ص ۳۹
حمید بصیرت منش، ۱۳۷۶، ص ۴۵۹
واقعه گوهرشاد به روایت دیگر، ۱۳۷۹، صص ۵۷، ۵۸، ۱۳۷،۷۳ و ۱۳۸
عباس موسوی مطلق، ۱۳۷۹، ص ۵۷ - ۵۹
خاطرات سیاسی بهلول، ۱۳۶۹، ص ۶۵-۷۲
محمدتقی بهلول، ۱۳۶۹، ص ۶۵-۷۲
بازکاوی نقش پاکروان در فاجعه مسجد گوهرشاد
خاطرات سیاسی سید محمدعلی شوشتری، ۱۳۷۹، صص۶۱-۶۳ و ۶۶
مرکز اسناد انقلاب اسلامی، آرشیو، پرونده وقایع مسجد گوهرشاد، شماره بازیابی ۴۲۲، صص ۱۹، ۲۴، ۲۲، ۲۹ - ۳۵، شماره بازیابی۴۲۴، صص ۷۱.۷۳.۸۴ و ۹۰
خاطرات سیاسی محمدعلی شوشتری، ۱۳۷۹، صص ۷۰-۷۹ و ۸۲-۸۳
کفایی، سیری در سیره علمی و عملی آخوند خراسانی، صص ۸۲-۸۳
علی کریمیان، ۱۳۷۴، صص۱۹۳ - ۲۰۴
***
تقابل اسناد و خاطرات در قیام مسجد گوهرشاد
از میان انبوه مصاحبه هایی که راجع به تاریخ معاصر در مدیریت اسناد آستان قدس رضوی انجام شده است یکی از مداخل مورد بحث در پارهای از مصاحبه ها قیام مسجد گوهر شاد است. راویان مختلفی راجع به این قیام خاطراتی را بیان داشته اند و به صورت پراکنده از این قیام یاد کردهاند. هرچند این موضوع طرحی مستقل بود که هم بخش تاریخ شفاهی مدیریت اسناد آستان قدس رضوی به آن پرداخته و هم شعبه منحل شده مرکز اسناد انقلاب اسلامی مشهد مصاحبه های مفصلی در این زمینه انجام دادهاند. در واقع این مصاحبه ها سالها بعد از قیام خونین مسجد گوهرشاد انجام شده است و روایتگران یا شاهدان اصلی موضوع نبوده اند و یا اینکه به لحاظ گذشت زمان طولانی از واقعه خاطره درحافظه کم رنگ شده بود. ولی اهمیت این موضوع موجب شده تا بازتاب حادثه به صورت شفاهی چندنسل بعد هم در میان خانوادههای مشهدی انعکاس داشته باشد.
روایت قیام مسجد گوهرشاد انعکاس خفقانی است که بعد از این حادثه در شهر مشهد پدید می آید، سانسور مطبوعات و فشارهای حکومت تا جایی است که کمتر نوشته ای راجع به این موضوع تا قبل از شهریور١٣۲٠ وجود دارد. عدم پرداختن به موضوع در زمان واقعه موجب شده تا منابعی که بعدها به رشته تحریر در میآیند بیشتر محتوای احساسی و مبهم به خود گیرند. در لابلای اسناد و خاطرات موجود هرآنچه بیشتر نمود پیدا کرده است اصل ماجرا است و تحلیل های متفاوت از موضوع بعد از انتشار اسناد شکل گرفته اند.
در مواردی روایتهای شفاهی این قیام در رمانهایی همچون «پاریس پاریس» آقای تشکری و «جاده جنگ» انوری انعکاس داشته است که واکاوی و بررسی دقیقی را میطلبد. هرچند مطالب رمان «پاریس پاریس» در صدد القای قصه ای جدید از قیام گوهرشاد است که اسناد به آن اشاره ندارند و به عبارتی زایش های فکری نویسنده در خلق داستانی نه چندان مستند، موفق نبوده است وخواننده با مرور آن به روایتی جدید و غیرمستند آگاهی پیدا میکند.
با اینکه خاطرات گردانندگان قیام منتشر شده است ولی در مواردی تحلیلهای منتشر شده در نخستین مقالات، پژوهشگران را با زمینه های جدیدی از قیام آشنا میکند که کمتر در خاطرات منعکس شده اند.
به طوری که درباره بهلول در شماره های ۴٣۴ تا ۴۴۴ مجله تهران مصور درسال ١٣٣٠ مقاله با عنوان «پنجه خون آلود انتلی جنس سرویس» به قلم آشنا برای اولین بار پرده از یک راز مهم سیاسی، قتل داور وزیر مالیه و «محمد ولی اسدی »نایب التولیه آستان قدس رضوی، برمیدارد. تقابل اسناد و خاطرات قیام خونین مسجد گوهرشاد قابل تامل است. هر کدام درصدد ارائه اطلاعات جدید بوده ولی در یک نکته مشترک هستند و آن ابهام در آمار کشتار و مکان تدفین شهدای گوهرشاد است.
محمد ولی اسدی در ۲۹ آذر ۱۳۱۴ در مشهد تیرباران شد.
قیام مسجد گوهرشاد در زمان خود یکی از اتفاقات مهم است زیرا در دوره رضاشاه با توجه به برخوردهای شدید با هر گونه تحصن در شهر مشهد، این قیام به وقوع میپیوندد و منشاء برخی از تحولات میشود.مخبرالسلطنه هدایت رئیس الوزراء رضاشاه در مورد تغییر لباس با تمسخر می نویسد: «۱۷دی ۱۳۱۴ روز ورود به صحنه تمدن است. مملکت را آوازه تمدن و ترقی فراگرفته است. مسرورم که میبینم خانمها در نتیجه معرفت به وضعیت خود آشنایی یافته اند، نصف قوای مملکت بیکار بود، به حساب نمی آمد، اینک داخل جماعت شده اند.(2) مبارزه با کشف حجاب در اکثر نقاط وجود داشت ولی تبلور این قیام در مشهد بود و به قول نویسندهای در مشهد غیرت زیاد بود.(3) داستان قیام مسجد گوهرشاد از آنجا شدت میگیرد که پس از برگزاری جلسات مخفیانه روحانیون مشهد تصمیم گرفته میشود که آیت الله حاج حسین قمی به تهران برود و مستقیماً با رضاشاه وارد مذاکره شود ولی آقای قمی را در باغ سراج الملک توقیف و ممنوع الملاقات میکنند(4) انتشار این واقعه در مشهد موجب خشم دوستداران آیت الله قمی شده و حوادث مسجد گوهرشاد به وقوع میپیوندد. تا جایی که سرکوب قیام مردم مشهد و کشتار متحصنین مسجد گوهرشاد بزرگترین جنایت عصر پهلوی اول به حساب می آید.(5)
مهمترین منابع منتشر شده در موضوع قیام را میتوان در سه محور کتابها، اسناد و خاطرات تقسیم بندی نمود.
الف: کتابها
۱- حدیقة الرضویه؛ نوشته محمدحسن بن محمدتقی خراسانی هروی، کتاب مزبور در سال 1326 توسط شرکت چاپخانه مشهد به چاپ رسیده. در حقیقت این کتاب از بسیاری جهات مهم است نخست اینکه زمانی نگارش شده که چند سالی از قیام نگذشته است. دوم اینکه خود نویسنده از شاهدان قیام بوده است.
۲- قیام گوهرشاد؛ به کوشش سینا واحد. این کتاب در سال 1361 توسط اتشارات وزارت ارشاد اسلامی منتشر شده است. در این کتاب نویسنده در دو بخش کلی به مسائل پیرامون واقعه گوهرشاد پرداخته است. بخش اول به شرح و تحلیل وقایع مسجد گوهرشاد میپردازد و بخش دوم گفتگو با 20 نفر از افرادی است که یا در جریان واقعه گوهرشاد حضور داشته اند و در واقع از شاهدین عینی ماجرا هستند و یا آنکه دیگران برای آنها وقایع مسجد گوهرشاد را نقل کردهاند.
۳- واقعه خراسان؛ به کوشش مسعوى کوهستانینژاد، این کتاب در سال 1375 در تیراژ 3300 نسخه و 194 صفحه توسط انتشارات حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی به چاپ رسیده است. واقعه خراسان در دو بخش تدوین شده بخش اول(۶) آن اختصاص به مصاحبه خبرنگار هفته نامه پرچم با آقای نواب احتشام رضوی است که وی به 22 سئوال در ارتباط با واقعه مسجد گوهرشاد پاسخ داده است و بخش دوم(7) خاطرات یک افسر در جریان واقعه مسجد گوهرشاد است.
۴- ضربه دوازدهم؛ تالیف محمدجواد میری و سعید کریمیاین کتاب به همت سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری مشهد در سال ۱۳۸۷منتشر شده است.
۵- مسجد گوهرشاد و وقایع مهم آن؛ تالیف ابراهیم زنگنه جدیدترین اثری است که به صورت خلاصه به موضوع قیام مسجد گوهرشاد پرداخته است این اثر در سال 1390 توسط انتشارات خورشید شرق در مشهد منتشر شده است.
۶- کشف حجاب از کشف حجاب؛ مجموعه مقالات همایش بزرگداشت قیام مسجد گوهرشاد؛ انتشارات آهنگ قلم مشهد در سال 1388 چاپ نموده است.
۷- اعجوبه قرن؛ مجموعه مقالات برگزیده همایش ملی بهلول شگفتی روزگار؛ انتشارات سخن گستر مشهد در سال1390 منتشر نموده است.
ب: اسناد
اهمیت اسناد به این جهت است که حتی به جزئیات واقعه گوهرشاد هم اشاره دارند به عنوان نمونه یکی از افرادی که پس از واقعه گوهرشاد در معرض اتهام قرار گرفت «محمدولیخان اسدی» است در مطالعه اسناد منتشرشده در این موضوع کاملاً نکات مبهم روشن خواهند شد اسدی در وصیتنامه اش اشاره(8) به این دارد که بیگناه و قربانی یک توطئه است و حتی این واقعیت در اسناد آمده است که شکنجه باعث شده که حرفهای غیر واقعی بزند.
رهبر قیام گوهرشاد(شیخ بهلول) به واسطه اینکه بعد از گذشت سال ها ازماجرا لب به سخن گشوده است،
بسیاری از ناگفته های قیام مزبور را فراموش کرده است. اگر نگاهی موشکافانه به خاطرات بهلول داشته باشیم باید گفت: یکی از نقایص خاطرات سیاسی بهلول این است که از زندگینامه و پیشینه خانوادگی وی مطلبی بیان نشده است. وی علت بیان نکردن خاطراتش را حاکمیت پهلوی میداند(11) و معتقد است که اگرچه درباره قیام گوهرشاد بسیاری از نویسندگان متناسب با اطلاعاتی که در این باره داشتهاند، سخنی گفته اند، اما هیچ یک از آن نوشته ها همه حقایق را بیان نکرده است. زیرا بعد از فرار این جانب به افغانستان و دستگیر شدنم در آنجا، رضاشاه پهلوی و همکارانش فکر میکردند من در حادثه گوهرشاد فوت کرده ام.
در خاطرات بهلول ضد و نقیض گویی به مراتب وجود دارد، پس از آنکه نواب احتشام با بهلول ملاقات کرد و بیرون رفت بهلول مینویسد: من از تصمیم او با خبر نبودم وگرنه اجازه چنین کاری را به او نمیدادم زیرا در آن هنگام، خواهان ورود به جنگ مسلحانه و یا آماده کردن مقدمات آن نبودم. هدف من از تحریک احساسات مردم آن بود که عوامل حکومت از نیروی مردمی ترسیده و مرا آزاد کنند. من به فکر جنگ مسلحانه نبودم، زیرا مرجع تقلیدم آیت الله العظمی اصفهانی(سیدابوالحسن اصفهانی) به من دستور داده بود با جنگ سرد بر دشمن پیروز شوم.(12) در ادامه مبارزه بهلول در مسجد گوهرشاد بر عکس این قضیه اتفاق می افتد و پس از این که بر روی منبر مسجد گوهرشاد قرار میگیرد، چنین ادامه میدهد: «... بعد از کتک زدن به رئیس اطلاعات، آنها به ما حمله خواهند کرد و هیچ راهی برای اصلاح نیست. راهی جز جنگ(13) نداریم ...»
بهلول در خاطراتش با اشاره به خیانت نواب احتشام به وی دارد: «همچنین اگر نبود خیانت احتشام رضوی چه بسا مقاومت ادامه می یافت.... نواب احتشام رضوی(14) این شخص خائن که فرماندهی در ورودی اصلی را به او داده بودم به نیروهای تحت فرمانده یاش میگوید: شیخ بهلول و یاران او دیوانه هستند، من الآن میروم شما نیز بروید دنبال زندگی تان.»
از دیگر شخصیتهای موثر در قیام مسجد گوهر شاد نواب احتشام رضوی است. آن گونه که نواب میگوید :«قسم میخورم که در قسمت ورود من به نهضت(15) مشهد کوچکترین مداخله یا مذاکره یا تحریکی از طرف مرحوم اسدی نبود»
اختلاف نظر بهلول وتولیت حرم
نواب احتشام رضوی در جریان قیام گوهرشاد یکی از همراهان اصلی بهلول بود. پس از اینکه نواب احتشام رضوی به نمایندگی جمعیت با رئیس قشون مطبوعی مذاکره کرد، نزد بهلول میرود و میگوید: «باید مردم را به آرامش دعوت کنیم.» بهلول میگوید: «آرامش و سکون جامعه کاری است غلط، باید آتش را تیز تر کرد واین فتنه را تعمیم داد.... اگر کلمه ای از آنچه گفتی با مردم حرف بزنی ترا تکذیب و تکفیر میکنیم. این انقلاب به هر قیمتی هست ولو خرابی مسجد وآستانه و قتل عام مشهد باید توسعه یابد»(16)
در جایی دیگر از خاطرات نواب راجع به بهلول آمده است: «حالا می فهمم شما عنصری آشوبطلب و فتنه جو هستید، و همان طور که در همه جا فتنه کرده و فرار کرده اید در این جا هم میخواهید مردم را در بحبوهه خطر گزارده و فرار کنید.»
خانم سکینه نواب رضوی در ارتباط بابهلول گفته: «بهلول آمده بود برای اینکه دست نشانده خارجیها بود و به او گفته بودند که بیاید شلوغ کند»(17)
قضاوت در ارتباط بهلول را برخی از خاطرات طوری نوشته اند که نیاز به تامل ودقت بیشتری دارد. بهلول ممکن بود یک کلاه پهلوی سرش گذاشته و یک کت و شلوار پوشیده بوده و آن هم شب تاریک و شلوغ راحت می توانسته این کار را بکند. بهلول فرار کرد و به«محمدولی خان اسدی» چسباندند که« اسدی بهلول را فراری داده »و در صدد این معنی بوده است که خطه ای خراسان را از ایران جدا کند.(18)
یکی ازافراد، مشاهداتش را در ارتباط با مسجد گوهر شاد چنین نوشته : «...خلاصه آمدم دیدم چند نفر داش و قلدر، بهلول را روی دوش گرفته اند و میبرند به طرف منبر(19)، بنابراین پس از سرکوب قیام اکثر خاطره نویس ها تقصیر را به گردن بهلول انداخته اند.(20)
از دیگر کتابهای مهم «خاطرات سیاسی محمدعلی شوشتری»، خفیهنویس رضاشاه پهلوی است. شوشتری در سال1314 بازرس در آستان قدس بوده و مشاهدات خود را نوشته است. این خاطرات به اهتمام غلامحسین میرزاصالح در سال 1379 توسط انتشارات کویر منتشر شده است.
هریک از منابع منتشر شده اعم از خاطرات و اسناد و کتابهای تحقیقی به نوعی حادثه قیام مسجد گوهرشاد انعکاس داده اند. اسناد مرجع مهمی در این ارتباط هستند و در واقع تقابل خاطرات و اسناد در برخی از موارد مداخل جدیدی از قیام ایجاد کرده اند که واکاوی جدی آنها انتشار اسناد و خاطرات بیشتر می طلبد./نویسنده:غلامرضا آذری خاکستر
پانویسها:
1. جعفری، مرتضی. واقعه کشف حجاب، اسناد منتشر نشده از واقعه کشف حجاب در عصر رضاخان. به اهتمام مرتضی جعفری، صغری اسماعیلزاده، معصومه فرشچی. تهران: سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، موسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی، ۱۳۷۱.ص21
2. جعفری، مرتضی. واقعه کشف حجاب.ص22
3. واقعه عاشورای ثالث یا انقلاب خونین ثانی مشهد مقدس در دهم ماه ربیعالثانی مطابق هشتم دیماه. تهران: بینا،1331. ص6
4. حسینی معینی، سید عباس. روحانیون اصل محکم. بی جا: بی نا، بی تا. ص22
5. کوهستانی نژاد، مسعود. واقعه خراسان. تهران: سازمان تبلیغات اسلامی، حوزه هنری، ۱۳۷۵. ص1
6. کوهستانی نژاد، مسعود. واقعه خراسان ص19تا97
7. کوهستانی نژاد، مسعود. واقعه خراسان. ص101تا179
8. رائین، سیما. واقعه گوهرشاد به روایت دیگر. تهران: رائین. 1379. ص235
9. کارقضاوت پرونده اسدی توسط 1-سرهنگ حبیب الله قادری 2- سرهنگ دوم رضا افشار قاسملو 3- سرگرد ابوالقاسم داورپناه
5- سرگرد محسن آیرم انجام شده است. اجرا کنندگان حکم توسط رزاقی سرکلانترشهربانی شرق، تقی بردبارمدیر زندان، ستوان دوم غفوری منش محکمه دیوان حرب زمان جنگ و سروان عبدالله رجایی فرمانده پیاده نظام تیر باران - رائین، سیما. واقعه گوهرشاد به روایت دیگر. ص227و239
10. جهت اطلاع از خاطرات بهلول بنگرید به: خاطرات سیاسی بهلول. ترجمه عربی، عبدالعظیم مهتدی بحرانی. برگردان فارسی، علی اصغر کیمیایی. قم: اسوه. 1380
11. خاطرات سیاسی بهلول. ص45
12. خاطرات سیاسی بهلول. ص93و94
13. خاطرات سیاسی بهلول. ص97
14. خاطرات سیاسی بهلول. صفحات 116-117-118
15. کوهستانی نژاد، مسعود. واقعه خراسان. ص58
16. کوهستانی نژاد، مسعود. واقعه خراسان. ص72-71
17. واحد، سینا. قیام گوهر شاد. ص245
18. واحد، سینا. قیام گوهر شاد. ص112
19. مصاحبه با حاج غلامعلی نخلعی به نقل از سینا. قیام گوهرشاد. ص179
20. گفتگو با سیدعبدالله شیرازی .... در نظمیه مأمورها می آمدند و دست و صورت خود را می شستند، چون از جنگ فارغ شده بودند .یکی از آنها که نمیدانست من چه کسی هستم به من گفت: واقعاً شما نمیدانید ما چه کردیم از روسها بدتر کردیم کاری که ما کردیم روسها نکردند..... همه اش تقصیر این ریش بزی بهلول است. به نقل از سینا واحد. قیام گوهرشاد. ص127
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:نواب احتشام رضوی، سرکشیک خُدّام بود که مسوولیت کشیک و تمامی خدمه را در آن زمان داشته است
***
کلام امام خمینی درباره قیام گوهرشاد :
* در زمان خود ما- زمان خود من- بوده است آن روسیاهی هایی که به بار آوردند؛ برای کسانی که در مسجد گوهرشاد مسلمین را آن طور قتل عام کردند که خون هایش به دیوار تا مدتی بود و مسجد را درش را بسته بودند که کسی نبیند.. اینها شقاوت داشتند. (صحیفه امام؛ ج ۲، ص ۳۶۳ - ۳۶۴)
*تمام گرفتاری ملت ایران در این پنجاه سال سلطنت غیر قانونی دودمان خیانتکار پهلوی از شخص آن پدر و این پسر سیاه روی بوده و هست؛ اینها بودند و هستند که دستشان تا مرفق در خون ملت مظلوم فرو رفته. آن پدر که قتل عام مسجد گوهرشاد و اهانت به مرقد مطهر ثامن الحجج- علیه السلام- کرد و این پسر که قتل عام ۱۵ خرداد۱۳۴۲ را مرتکب شد و اهانت به مرقد مطهر فاطمه معصومه نمود. (صحیفه امام؛ ج ۳، ص ۲۶۱)
*آن جنایاتی- کشتار عامی- که در مسجد گوهرشاد واقع شد و دنبال آن علمای خراسان را گرفتند آوردند به تهران حبس کردند؛ علمای بزرگ را حبس کردند و بعضی شان [را] هم محاکمه کردند و بعضی شان [را] هم کشتند. اسلحه در دست بی عقل بود. (صحیفه امام؛ ج ۳، ص ۳۰۰)
*در زمان خود رضا شاه، قتل عام مسجد گوهرشاد را من به خاطر دارم، و کسانی که به سن من هستند به خاطر دارند که در مسجد و معبد مسلمین- که مرکز اقامه نماز بود، عبادت خدا بود- اینها ریختند و یک عده از مظلومین که برای دادخواهی آنجا مجتمع شده بودند، قتل عام کردند و از بین بردند. (صحیفه امام؛ ج ۱۱، ص ۳۲)
*یکی از بزرگترین ضربه های این جنایتکار به اسلام، به مسلسل بستن بارگاه قدس حضرت علی بن موسی الرضا- صلوات اللَّه علیه- است. این بارگاه مقدس در زمان رضا خان به مسلسل بسته شد و قتل عام مسجد گوهرشاد به وجود آمد (صحیفه امام؛ ج ۵، ص ۹۳)
*درقضیه «مسجد گوهرشاد» ، مرحوم آقازاده، که رأس علمای آن وقت بود می آوردند با مأمور توی خیابان؛ سر برهنه می آوردند و می بردند به دادگاه که آنجا محاکمه اش کنند! (صحیفه امام؛ ج ۷، ص ۲۱۱)
*شما می دانید که در ظرف پنجاه و چند سال در ایران چه گذشت. مسلماً همه شما شاهد نبودید، از باب اینکه جوان هستید اغلب؛ لکن من از همان زمان، از کودتای رضا خان تا امروز، شاهد همه مسائل بوده ام. رضا خان آمد و ابتدا با چاپلوسی و اظهار دیانت و سینه زدن و روضه بپا کردن و از این تکیه به آن تکیه رفتن در ماه محرّم، مردم را اغفال کرد. پس از آنکه مستقر شد حکومتش، شروع کرد به مخالفت با اسلام و روحانیین، به طوری که مجالس روضه ما هیچ امکان نداشت که منعقد بشود. اگر بعضی مجالس می خواست منعقد بشود، قبل از اذان صبح منعقد می شد که اول اذان تمام بشود. مأمورین دور می گردیدند برای اینکه نگذارند مجالسی باشد. روحانیین را در هر جا که بودند یا به حبس کشید، و یا بعضی را تلف کرد، کُشت. و در همان وقت آنهایی که قیام کردند بر ضد رضا شاه، روحانیون بودند؛ که یک دفعه مشهد قیام کرد و قضیه مسجد گوهرشاد پیش آمد و قتل عموم، قتل عامی که در مسجد گوهرشاد واقع شد؛ و یک دفعه شما اکثراً اصلًا آن زمان را یادتان نیست، چند قیام که در ایران شد همه اش از روحانیون بود. یک قیام از آذربایجان شد، از علمای آذربایجان قیام کردند، و لکن خوب، قدرت دست آنها بود گرفتند آنها را و در - گمان می کنم- سُنْقُر مدتها تبعید بودند. (همان؛ ص ۲۴۹ – ۲۵۰)
یک قیام از خراسان بود، منتها همه علما. قضیه قیام مسجد گوهرشاد، تمام علمای خراسان را که در این قیام دخالت داشتند و سرشناس بودند گرفتند و آوردند تهران و حبس کردند و محاکمه کردند. (صحیفه امام؛ ج ۹، ص ۱۷۲)
همین سالهای آخر [که] من در قم بودم(۱۳۴۳) شاید همان سال آخری بود که ۱۵ خرداد۱۳۴۲ بعدش پیش آمد- من شنیدم که زنها می خواهند بروند سر قبر رضا شاه و راجع به همین قضیه کشف حجاب تظاهرات بکنند. رؤسای اداراتی که در قم بود، پیش من آمدند، گفتم که شما هر کدام به وزارتخانه خودتان اطلاع بدهید که اگر این کار را بکنید من به ملت می گویم که عزا بگیرند برای روزی که قتل عام کردید در مسجد گوهرشاد، اینها اطلاع دادند و از این منصرف شدند. (صحیفه امام؛ ج ۱۳، ص ۱۹۳)
***
یک شبهه+پاسخ
قیام گوهرشاد-یک سال-قبل ازکشف حجاب بود!
توضیح مدیریت پیراسته فر:رضا شاه پس از سرکوبی قیام گوهرشاددر تیرماه ١٣١٤ خطاب وزیر معارف: میخواستم «کشف حجاب» بهار ١٣١٥ باشد واما ولی حالا بواسطه حوادثی که در خراسان وسرکوب اشرار در مسجد گوهرشاد ، باید سریعتر جلسه کشف حجب برگزارشود.پایان توضیح.
این روزها شبههای مطرح شده است که قیام گوهرشاد پیش از دستور کشف حجاب بوده است و نمیتواند با موضوع حجاب مرتبط باشد. این در حالی است که زمینهسازی رضاشاه برای رفع حجاب از حدود ۱۰۰ ماه قبل از ۱۷ دیماه ۱۳۱۴ آغاز شده بود.
نخستین واکنش روحانیت علیه طرح حجاب زدایی از قم شروع شد؛ سه شنبه ۲۹ اسفندماه ۱۳۰۶ شمسی که برابر با روز ۲۷ ماه مبارک رمضان بود؛ حدود ۵۰ هزار زائر که اکثریت آن بانوان بودند، در حال قرائت دعای ندبه در آستانه تحویل سال بودند. اعضای خانواده رضاخان از جمله، تاجالملوک آیرملو مادر ولیعهد وقت، به قم آمده و در غرفه بالای ایوان آیینه نشسته بودند و حجاب از سر بر میدارند.
«آیت الله حاج شیخ محمدتقی بافقی یزدی» دعای ندبه را قطع کرده و لب به اعتراض میگشاید که « توی ایوان بروید و از آن جا با صدای بلند از طرف من بگویید: رفع حجاب حرام است، خاصّه در حرم دختر پیغمبر (ص)» این اعتراض آن هم از سوی چهرهای که سابقه اعتراض کتبی پیشین در این خصوص داشت، موجب خشم شدید رضاشاه گشت و با چکمه وارد حرم شده و آیتالله بافقی را شخصا مورد ضرب و شتم قرار داده و زندانی کرد.
این رویه ادامه داشت، چنانکه محمدرضا شاه پس از اشاره به این حادثه در کتاب « ماموریت برای وطنم» میگوید: «پدرم بدوا بهرفع حجاب زنان اقدام کرد و در اثر تشویق و تحریض وی در سال ۱۳۰۹ نخستین بار بعضی از بانوان طبقه اول در خانههای خود و مجالس مهمانی به لباس زنان اروپایی در آمدند وعده کمی هم جرأت کرده، بدون حجاب در خیابانها ظاهر میشدند . در سال ۱۳۱۳ آموزگاران و دختران دانش آموز از داشتن حجاب ممنوع شدند و افسران ارتش با زنانیکه حجاب داشتند راه نمیرفتند.»
در آغاز سال ۱۳۱۴ یکی از گامهای اصلی رضاشاه برای کشف حجاب از شیراز آغاز شد. در جشنی با حضور علیاصغر حکمت، وزیر معارف در مدرسه شاهپور شیراز برگزار شد، « عدهای از دختران جوان بر روی سن ظاهر گشته، به ناگاه برقع از روی بر گرفتند و با چهرهای باز و گیسوانی نمایان، پایکوبی را آغاز کردند».
متدینین شیراز چنین ننگی را برنتابیدند، فردای آن روز در مسجد وکیل شیراز اجتماعی با محوریت روحانی مبارز« آیت الله سید حسامالدین فال اسیری »برگزار شد و خواستار مواظبت مردم در برابر توطئهها شد. این دعوت مردم به حضور در صحنه منجر به دستگیری و حبس سریع وی شد.
روحانیون حوزه علمیه مشهد در برابر این حادثه، تجمعی اعتراضی در منزل آیتالله شیخ یونس اردبیلی در برابر اقدامهای انجام شده بر علیه حجاب برگزار کردند. حاصل این تجمع، درخواست از آیتالله حاج آقا حسین قمی، از مراجع وقت که سابقه زعامت حوزه علمیه خراسان را داشتند بود تا جهت گفتگوی مستقیم با رضا شاه به تهران عزیمت کنند.
وی پس از عزیمت به تهران در حرم حضرت عبدالعظیم (ع) بازداشت و ممنوع الملاقات گردید. واکنش تند رضاشاه در برابر خیرخواهی روحانیت، موجب تجمعی از روحانیان معترض در مسجد گوهرشاد شد.
از تهران به شهربانی مشهد دستور رسید که وعاظ معروف زودتر دستگیر شوند. علما تصمیم گرفتند به شاه تلگراف فرستاده و او را از این کار بار دارند. هشت نفر از علما، صبح روز جمعه ۲۰ تیر ۱۳۱۴ این تلگراف را امضا کردند. این تجمع با حدود یکصد نفر کشته و زخمی توسط قزاقها، وارد مرحله جدیدی شد. مردم به مقاومت ادامه دادند و نظامیان عقب نشینی کردند. مردم از اطراف به مسجد گوهرشاد آمده و برای متحصنین غذا آوردند، زنان با علم کردن چادری در وسط مسجد، به نهضت پیوستند.
« نواب احتشام رضوی» برای زنان سخنرانی کرد. شعارها در این تجمع به صراحت بر علیه حجاب زدایی و تغییر لباس بود و شعارهایی نیز بر ضد سلطنت داده شد.
آمارشهدای قیام گوهرشاد
در این مرحله رضاشاه شخصا دستور قتل عام مسجد نشینان را صادر کرد. ۲۱ تیرماه با استقرار نظامیان در نقاط حساس و در مرکز تجمع مردم، مسلسلها بر نقاط مشرف بر تجمع مردم نصب شد. نیمه شب مسلسلها با هدف تصرف مسجد به کار افتاد. عده کشته شدگان بین ۲ تا ۵ هزار نفر و دستگیرشدگان ۱۵۰۰ نفر برآورد شده است. نقل موجود حکایت از حمل جنازهها و زخمیها با ۵۶ کامیون و دفن آنها دارد.
رضا شاه پس از سرکوبی این قیام در تیرماه ١٣١٤ خطاب به علی اصغر حکمت وزیر معارف اظهار میدارد: «سابقاً به شما گفته بودم یک روز جلسه بکنید و خانمها هم حاضر شوند و حجاب از میان برداشته شود ولی آن وقت هنوز مصمم نبودم و خیال میکردم این کار را در بهار ١٣١٥ بکنم ولی حالا بواسطه حوادثی که در خراسان پیش آمده است و بعضی از اشرار در مسجد گوهرشاد تجمع کرده بودند و متفرق شدند و خیانتکاران مجازات شدند زمینه حاضر است باید به فوریت این جلسه را حاضر کنید.»
از جمله اثرات این حادثه، مساعد شدن زمینه عمومی برای احیای حجاب در فاصله کوتاهی از سقوط رضاشاه با محوریت مراجع وقت بود که موجب عدم امکان تداوم این سیاست در دوره پهلوی دوم شد و خون این شهدا، نگذاشت ایران اسلامی مسیر ترکیه و برخی دیگر از بلاد اسلامی را در تسامح طی کند.
بیش از هشت دهه از حادثه مسجد گوهرشاد گذشته است، اما ابعاد بسیاری از آن، از جمله قبور شهدای آن حادثه همچنان ناشناخته باقی مانده است. رخدادی که از ابعاد مذهبی قیام، قداست محل شهادت و ... یک حادثه منحصر به فرد است و به جهت قتل عام رخ داده شده نیز تا کنون مورد توجه هیچ یک از مدعیان حقوق بشر قرار نگرفته است.
منابع:
۱- پهلوی، محمد رضا، مأموریت برای وطنم، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۳۹
۲- صلاح، مهدی، کشف حجاب، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ۱۳۸۴.
۳- مخبر، عباس، سلسله پهلوی و نیروهای مذهبی به روایت تاریخ کمبریج، تهران: طرح نو، ۱۳۷۱
۴- نشست تخصصی کشف حجاب، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ۱۳۸۴.
۵- نوری همدانی، حسین، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۸۱.
۶- هاکس، مریت، ایران افسانه و واقعیت، ترجمه نظرینژاد و اکبری و نمایی، مشهد: آستان قدس رضوی، ۱۳۶۸.
خبرآنلاین ۲۲ تیر ۱۳۹۸ بنقل ازکانال تلگرامی محمدمهدی اسلامی عضو حزب موتلفه اسلامی.
توضیح(نگارنده-پیراسته فر) ورفع ابهام
کشف حجاب بظوررسمی وقانونی بعدازقیام گوهرشادبود واما همین قیام گوهرشادبخاطر«کشف حجاب خانواده رضاخان درداخل حرم بود» وآنهمه کشتاروتبعید بخاطرمبارزه بااقدام بی حجابی زنان درباربود.