پیراسته فر

علمی،تحقیقی و تحلیلی

پیراسته فر

علمی،تحقیقی و تحلیلی

زندگی عبرت اموز"حجاج بن یوسف ثقفی"امیرالحاج،قاری قرآن

جنایتکاری که«امیرالحاج »بودوحافظ قرآن

یکی ازعجایب روزگار،زندگی «حجاج بن یوسف ثقفی» است،پدرش ازمفسران ومعلمان قرآن بود وخودش هم ازقاریان وحافظان قرآن بود/ماجرای«خونخواری» بجای شیرخواری زمان کودکی رادرپایان بخوانید.

بین خلیفه(عبدالملک مروان)وپدرِحجاج رفاقت وروابط صمیمانه ای برقراربود، زمانی که پیامبراسلام(ص)بعلت تخلفات(جاسوسی) ،حکم بن ابی العاص بن امیه«پدرِمروان»را رابه طائف تبعیدکرد، «یوسف ثقفی» و«حکم» باهم روابط خانوادگی داشتند(پدرِحجاج) معلم فرزندانِ حکم بود وهمین سوابق ورفاقت موجب شد که حجاج به مقامهای بالایی برسد.

عثمان،حُکم تبعید(عمویش) رالغوکرد وبه مدینه برگرداند وهمچنان برمصادرامورش نشاند.

«حَجّاج »۲سال «حاکم»حجاز(مکه ومدینه وطائف)بودکه در زمان حکومتش بر حجاز،سالهای ۷۲ تا ۷۴«امیر الحاج» بود.واما آن حکمرانی رابرای خودش کوچک می دانست، او در دوران حکمرانی بر عراق نیز همچنان از«متولیان حج » و درایام حج  پسرش «محمد »را به جانشینش معرفی می کرد.

بیشترین زیارت خانه خد(کعبه)دربین مردم زمانش داشته،علت نامیدن «حَجّاج »(زیادحج کننده)همین اقدامات بوده است.

حجاج درکنارجنایاتش، دست به اقدامات عام المنفعه هم می زد،مثلاً برای رفع مشکل آب شرب حجاج کعبه،دستوردادچاه حفرکنند،مسجدساخت،سوره توحیدرادرسکه هامنقوش کرد،

بعدازبه منجنیق بستن کعبه/عمران آبادی کعبه!

علاوه براین جمع اوری قرآن وشیوه نقطه گذاری قرآن توسط حجاج انجام گرفت.

تا زمان خلافت «حجاج»برعراق،خط مردم عراق «فارسی» بود،حجاج، تصدی  دیوان را «زادانِ فرخ» سپرد. حجاج »چون با ایرانیان دشمن بود در صدد کوتاه کردن دست ایرانیان ازدیوان شد،کارکتابت دربار(دیوان)رابه زادان فرخ سپرد،زادان با مردی بنام«صالح بن عبدالرحمن »آشنابود که درکارترجمه اشتغال داشت،زبان فارسی و عربی رابخوبی مسلط بود» وی از اهالی بصره بود واما پدرش از اسرای سیستان بود وموالی «تمیم»بود. 

بعدازفوت «زادانِ فرخ»،حجاج کاردبیری حکومت رابه «صالح سپرد،فرزندِفرخ«مردانشاه»که تعلق خاطری به زبان فارسی داشت،به «صالح»گفت:جداًتصمیم به کتابت بازبان عربی داری؟»،که وقتی جواب مثبت شنید،نفرینش کرد وگفت:خدای بیخ و بن تو از جهان براندازد که بیخ و بن زبان فارسی را برافکندی.

کارگزاران ایرانی دربار که روی فرهنگ فارسی تعصب داشتند،پیشنهاددادند صدهزار درهم بگیردوخودش را به ناتوانی ویابیماری بزندکه صالح نپذیرفت و دیوان عراق را عربی کتابت کرد.

توضیحات نگارنده:پیراسته فر:جنایات حجاج ازنگاه ابوریحان:«ابوریحان بیرونی» درآثارالباقیه ازخوی ضدایرانی ضدشیعی حجاج می نویسد:وقتی «قتبیه بن مسلم» سردار حجاج، بار دوم به خوارزم رفت و آن را بازگشود هرکس را که ایرانی «خط خوارزمی» می‌نوشت و از تاریخ و علوم و اخبار گذشته آگاهی داشت از دم تیغ بی‌دریغ درگذاشت .

«موبدان و هیربدان» قوم را یکسر هلاک نمود و کتابهاشان همه بسوزانید و تباه کرد تا آنکه رفته رفته مردم امی ماندند و از خط و کتابت بی بهره گشتند و اخبار آنها اکثر فراموش شد و از میان رفت./پایان

 در سال ۷۵هجری« عبدالملک مروان»حاکم عراق( بشر بن مروان)راعزل کرد و«حَجّاج »راکه ۳۵ساله بودجایگزن «بشر» کرد،بااختیارتام.۲۰ سال حاکم وفرمانروای عراق بود

«حَجّاج » در حکومت خود بر عراق بیش از صد و بیست هزار نفر را کُشت! که بیش از پنجاه هزار مرد و سی هزار زن که نیمی‌از آنان مجرد بودند در زندان‌های مختلط به سر می‌بردند که به آن‌ها آب آمیخته با نمک و آهک می‌دادند،هر زندانی که از آن می‌خورد رنگ چهره‌اش سیاه می‌شد.

خود حجاج اعتراف کرده بود که صد هزار نفر را  کشته که فقط گناه آن‌ها این بود که گواهی می‌دادند یزید میگسار بوده است.

شکست مصعب بن زبیر (که باتخریب خانه کعبه همراه بود)ازجمله ازمحبوبیتش درنزدخلفای بنی امیه بود.

در«جنگ سیستان »درمبارزه با «عبدالرحمان ابن اشعث بن قیس»مردم زیادی کشته شدند،بیشترین کشته هاازشیعیان بودندو-موالی-ایرانیان  و فقهای مشهور عراق.
روایتی نیز از حضرت علی است که حکومت حجاج را در عراق پیش گویی کرده بود، «امام» مردم عراق را مورد نفرین کرده بود:«خداوندا، «جوان ثقیف» را بر آن‌ها مسلط کن که در خون و مال آن‌ها تحکم کند و مانند زمان جاهلیت رفتار نماید

حجاج نخستین کسی بود که برای کسانی که از شرکت در جنگ و لشکر تخلف کرده‌اند مجازات اعدام به کار برد.

ابن خلکان می نویسد: قتل و خونریزی و کیفر دادن  عجیبی که «حجاج »انجام داده است ، تا به حال کسی مثل آن را نشنیده است.
حجاج ۲۰ سال حاکم وفرمانروای عراق بود. ده سال نخست را تقریبا به سرکوب هر جنبش و قیامی‌می‌گذرانید/

او ۱۵ سال درزمان خلافت عبدالملک و ۵ سال به درزمان خلافت ولید «حاکم عراق» بود.

خلفای اموی  / مدت خلاف ۹۰ سال

               نام سال حکومتمدت حکومتتوضیحات-درزمان کدام امام همزمان 
۱-معاویه بن ابی سفیان۴۱ -رجب۶۰قسه سال و نه ماهامام باقرمتولد۳صفر سال ۵۷ 
۲-یزید بن معاویه۶۰ -۶۴سه سال و هشت ماه/ربیع اول۶۴امامت حضرت سجاد:محرم۶۱
۳-معاویة بن یزید۶۴- ذیقعده۶۴شش ماه مدت امامت ۳۵ سال
۴-مروان بن حکم۶۴- رمضان۶۵یک سال/توسط زنش(اُم خالد) مسموم شد(همسرسابق یزید)
۵-عبدالملک بن مروان۶۵ -شوال۸۶۲۱ سال و ۶ ماه
۶-ولید بن عبدالملک۸۶-جمادی الثانی ۹۶۱۰سالشهادت امام سجاد۱۲ محرم ۹۵
۷-سلیمان بن عبدالملک مروان۹۶ -صفر۹۹دو سال و هشت ماهامامت  باقرالعلوم:محرم ۹۵
۸-عمر بن عبدالعزیز۹۹ -۱۰۱دو سال و نیم۱۹ سال و دو ماه امامت
۹-یزید بن عبدالملک۱۰۱ -آخررجب۱۰۵چهار سال و یک ماه
۱۰-هشام بن عبدالملک مروان۱۰۵ -ربیع الثانی۱۲۵۲۰سالشهادت امام باقر۷ ذی‌الحجه ۱۱۴
۱۱-ولید بن یزیدعبدالملک۱۲۵ -۱۲۶

 یکسال و ۲ماه /بقتل رسید

امامت جعفرصادق
۱۲-یزید بن ولید۱۲۶ -ذیفعده۱۲۶شش ماهمدت  امامت۳۴ سال
۱۳-ابراهیم بن الولید۱۲۶ -صفر۱۲۷چهارماهامام صادق(۸۳-۱۴۸ق)
۱۴-مروان بن محمد۱۲۷ -ذی حجه۱۳۲پنج سال

یکی ازخدمات «سلیمان بن عبدالملک» و «عُمر بن عبدالعزیز»اندکی،تنبیه وانتقام شیعیان ازخاندان حَجّاج بود.

در دوران خلافت سلیمان بن عبدالملک، خاندان حجاج در معرض شکنجه و تعقیب و مصادره اموال قرار گرفتند و به فرمان خلیفه اموی، حجاج را بر منابر لعن و نفرین کردند. در دوران خلافت عمر بن عبدالعزیز، خاندان و بستگان حجاج به یمن تبعید شدند.

توضیح نگارنده-پیراسته فر:سایت آیت الله مکارم شیرازی درمورد«حَجّاج »اینگونه می نویسد:عبدالملک پس از شکست عبدالله بن زبیر توسط حجاج، او را به مدت دو سال به استاندارى حجاز (مکه و مدینه و طائف) منصوب کرد. حجاج در مدینه گردن گروهى از صحابه مانند «جابر بن عبدالله انصارى» «انس بن مالک»، «سهل بن ساعدى» را زد و جمعى دیگر را به قصد خوار کردن آنان داغ نهاد!. دستاویز او در این کار آن بود که اینان کشندگان عثمانند!

«حَجّاج » هنگام ترک مدینه چنین گفت: «خدا را سپاس مى‏ گویم که مرا از این شهر گنده بیرون مى ‏برد. این شهر از همه شهرها پلیدتر و مردم آن نسبت به امیرالمومنین(عبدالملک مروان) دغل کارتر و گستاخ ترند. اگر سفارش امیرالمومنین نبود این شهر را با خاک یکسان مى‏ کردم. در این شهر جز پاره-تکه- چوبى که منبر پیامبر خوانند و استخوان پوسیده‏ اى که قبر پیامبر مى ‏دانند، چیزى نیست»؟!
پس از آنکه حجاج مکه و مدینه را مطیع ساخت، عبدالملک دانست آن که مى ‏تواند عراقیان را سرجاى خود بنشاند حجاج است، لذا در سال هفتاد و پنجم هجرى حکومت عراق (کوفه و بصره) را به وى سپرد. حجاج چون به «کوفه» در آمد، همچون حاکمى که از سوى خلیفه آمده باشد رفتار نکرد، بلکه سر و صورت خود را پوشاند و به طور ناشناس به مسجد وارد شد، صف مردم را شکافت و بر فراز منبر نشست و مدتى دراز خاموش ماند. زمزمه در گرفت که این کیست؟ یکى گفت: او را سنگسار کنیم. گفتند: نه، صبر کن ببینیم چه مى‏ گوید؟ همین که سکوت همه جا را فرا گرفت، حجاج روى خود را گشود و چنین آغاز سخن کرد: «مردم کوفه! سرهایى را مى‏ بینم که چون میوه رسیده، موقع چیدن آن‏ها فرارسیده است و باید از تن جدا گردد، و این کار به دست من انجام مى‏ گیرد، و خوان هایى را مى‏ بینم که میان عمامه‏ ها و ریش ها مى ‏درخشد...» آنگاه سخنان تهدید آمیز خود را ادامه داد و چنان مردم را ترساند که بى اختیار سنگ ریزه از دست مردى که مى ‏خواست او را سنگسار کند، بر زمین ریخت!

«حَجّاج » چگونه برعراق(بصره+کوفه) مسلط شد؟

ورود حجاج به «بصره» نیز همچون ورود وى به کوفه بود. «ابن قتیبه دینورى» ورود او را به «بصره» چنین توصیف مى‏ کند: حجاج همراه دو هزار نفر از سپاهیان شام و طرفداران آنان و چهارهزار نفر از نیروهاى متفرقه، رهسپار بصره شد. هنگام ورود به بصره، دو هزار نفر از آنان را همراه برد و تصمیم گرفت روز جمعه هنگام نماز وارد شهر شود. او به همراهانش دستور داد مسجد را محاصره کنند و در کنار هر یک از درهاى مسجد که بالغ بر هیجده در بود، صد نفر بایستند و شمشیرهایشان را زیر لباس پنهان سازند. آنگاه به آنان گفت: به محض آنکه در داخل مسجد سروصدا بلند شد، هر کس خواست از مسجد بیرون برود، کارى کنید که سر بریده ‏اش جلوتر از تنش بیرون رود! ماموران در کنار درها مستقر شدند و به انتظار ایستادند. حجاج همراه دویست نفر مسلح که صد نفرشان پیشاپیش وى، و صد نفر دیگر پشت سر او حرکت مى‏ کردند و شمشیرها را زیر لباس مخفى ساخته بود وارد مسجد شد در حالی که خود او نیز شمشیرش را زیر لباس مخفی ساخته بود. حجاج به آنان گفت: وقتى وارد مسجد شدیم، من براى مردم سخنرانى خواهم کرد و آنها مرا سنگباران خواهند ساخت.

رمزحمله

وقتى که دیدید من عمامه را از سرم برداشتم و بر زانو هایم گذاشتم، شمشیر را از نیام بکشید و آنها را از دم تیغ بگذرانید!

۲شمشیرحجاج

با این نقشه، وقتى که موقع نماز رسید، او بر فراز منبر نشست و طى سخنانى گفت: «... امیر المومنین (عبدالملک) مرا به حکمرانى شهر شما و تقسیم بیت المال در میان شما منصوب کرده است، و به من دستور داده است که به داد مظلومان برسم و ظالمان را کیفر دهم، نیکوکاران را تقدیر و بدکاران را مجازات کنم... خلیفه وقتى مرا به این سمت منصوب کرد، ۲ شمشیر به من داد: یکى شمشیر رحمت، و دیگرى شمشیر عذاب و کیفر. شمشیر رحمت در راه از دستم افتاد، اما شمشیر عذاب اینک در دست من است!...» مردم حجاج را از پاى منبر سنگباران کردند.

در این هنگام عمامه را از سرش برداشت و روى زانو گذاشت.

ماموران وى بی درنگ به جان مردم افتادند. مردم که وضع را چنین دیدند، به بیرون مسجد هجوم بردند، اما هر کس گام از در مسجد بیرون گذاشت، سر از بدنش جدا شد بدین ترتیب فراری ها را مجبور به بازگشت به درون مسجد کردند و در آنجا آن‏ها را کشتند به طورى که «جوى خون» تا درب مسجد و بازار سرازیر گردید!

بدین ترتیب حجاج در سراسر عراق حکومت وحشت برقرار ساخت، و بسیارى از بزرگان و مردمان پارسا و بی گناه را کشت. او چنان ترسى در دل ها افکند که نه تنها عراق، بلکه سراسر خوزستان و شرق را فرا گرفت.
«مسعودى» مى ‏نویسد: حجاج بیست سال فرمان روایى کرد و تعداد کسانى که در این مدت با شمشیر دژخیمان وى یا زیر شکنجه جان سپرد ند، صد و بیست هزار نفر بود! و تازه این عده غیر از کسانى بودند که ضمن جنگ با حجاج به دست نیروهاى او کشته شدند. هنگام مرگ حجاج، در زندان مشهور وى (که از شنیدن نام آن لرزه بر اندام ها مى‏ افتاد) پنجاه هزار مرد، و سى هزار زن زندانى بودند که شانزده هزار نفر آنها عریان و بى لباس بودند! حجاج زنان و مردان را یک جا زندانى مى ‏کرد و زندان هاى وى بدون سقف بود از این رو زندانیان از گرمای تابستان و سرما و باران زمستان در امان نبودند./پایان.

توضیح نگارنده-پیراسته فر:درموردکودکی حجاج نوشته اند«کودک خونخواربود،بجای شیرخوار»

مادر حجاج:«فارغه» دختر همام بن عروه بن مسعود ثقفی/ اولین ازدواجش با «مغیرة بن شعبه» بود وبعد زنِ »حارث بن کلده»شد که «حارث» اورراطلاق داد که  «یوسف بن ابی عقیل» اورابه زنی گرفت.

  مادرش او را «کلیب» نام نهاد،کنیه‌اش ابو محمد بود. «کلیب»نه ازپستان مادرشیرمیخوردونه ازپستان هیچ زن دیگری،در این موقع به او خون خوراندند.

یکی پیشنهاد«یک بزغاله سیاه را بکشید و سق او را با خون بزغاله بیالایید روز دوم نیز چنین کنید و روز سوم بز سیاهى را کشتند و سق وی را با خون آن بیالایید، پس از آن گوسفند سیاهى را بکشید و کام  وی را با خون آن بیالایید، و صورتش را خون‌آلود کنید که به روز چهارم پستان خواهد گرفت.» گوید چنین کردند. به همین جهت پیوسته در کار خونریزى بى اختیار بود و می‌گفت که بهترین لذت‌هاى او خونریزى است و انجام اعمالى که دیگران از ارتکاب آن دریغ دارند.