پیراسته فر

علمی،تحقیقی و تحلیلی

پیراسته فر

علمی،تحقیقی و تحلیلی

زندگینامه"امام هادی"سامرا+تصاویر

             نگاهی کوتاه به زندگی امام هادی

زندگینامه امام هادی(علی النقی)

خلاصه زندگی

نام:هادی،علی النقی،على بن محمد عسکرى                   کنیه :ابوالحسن الثالث

ناصح، متوکل، فتاح، نقى، مرتضى و مشهورترین القاب وى متوکل بوداما از اصحابش خواسته بود  با این لقب نخواننش. زیرا متوکل، لقب خلیفه عباسى بود.                 

نام پدر :امام جواد         نام مادر :سمانه  ( مدنب، حدیث و غزال هم گفته اند )          تاریخ تولد : 15 ذیحجه 212     تاریخ امامت:30 ذیقعده220 -امامت در6سالگی

تاریخ تبعید(احضار)به سامرا:   243                        تاریخ شهادت:سوم رجب سال 254

همسر: امام هادی  یک همسر" ام ولد داشت" است.اسامب دیگری هم بعنوان همسرامام هادی به نامهای، (حدیث، سوسن ، سلیل،جده) نیز ‏گفته اند،که احتمالاًاسامی یکنفرباشد.

شهادت:254

فرزندان:ابو محمد حسن، حسین، محمد و جعفر

 

امام هادی (ع)ازدیدگاه رهبر انقلاب

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم
بالاخره در نبرد بین امام هادی (علیه‌السّلام) و خلفایی که در زمان ایشان بودند، آن کس که ظاهراً و باطناً پیروز شد، حضرت هادی (علیه‌السّلام) بود؛ این باید در همه‌ی بیانات و اظهارات ما مورد نظر باشد.
در زمان امامت آن بزرگوار شش خلیفه، یکی پس از دیگری، آمدند و به درک واصل شدند. آخرین نفر آنها، «معتز» بود که حضرت را شهید کرد و خودش هم به فاصله‌ی کوتاهی مُرد. این خلفا غالباً با ذلت مردند؛ یکی به‌دست پسرش کشته شد، دیگری به دست برادرزاده‌اش و به همین ترتیب بنی‌عباس تارومار شدند؛ به عکسِ شیعه. شیعه در دوران حضرت هادی و حضرت عسگری (علیهماالسّلام) و در آن شدت عمل روزبه‌روز وسعت پیدا کرد؛ قویتر شد.
حضرت هادی (علیه‌السّلام) چهل و دو سال عمر کردند که بیست سالش را در سامرا بودند؛

آنجا مزرعه داشتند و در آن شهر کار و زندگی میکردند.

سامرا در واقع مثل یک پادگان بود و آن را معتصم ساخت تا غلامان ترکِ نزدیک به خود را ( با ترکهای خودمان؛ ترکهای آذربایجان و سایر نقاط اشتباه نشود ) که از ترکستان و سمرقند و از همین منطقه‌ی مغولستان و آسیای شرقی آورده بود، در سامرا نگه دارد. این عده چون تازه اسلام آورده بودند، ائمه و مؤمنان را نمی شناختند و از اسلام سر در نمی آوردند. به همین دلیل، مزاحم مردم میشدند و با عربها - مردم بغداد - اختلاف پیدا کردند.

تبلیغ وترویج اسلام درزیرسایه حکومتهای ظالم

 

در همین شهر سامرا عده‌ی قابل توجهی از بزرگان شیعه در زمان امام هادی (علیه‌السّلام) جمع شدند و حضرت توانست آنها را اداره کند و به وسیله‌ی آنها پیام امامت را به سرتاسر دنیای اسلام - با نامه‌نگاری و... - برساند. این شبکه‌های شیعه در قم، خراسان، ری، مدینه، یمن و در مناطق دوردست و در همه‌ی اقطار دنیا را همین عده توانستند رواج بدهند و روزبه‌روز تعداد افرادی را که مؤمن به این مکتب هستند، زیادتر کنند.

امام هادی همه‌ی این کارها را در زیر برق شمشیر تیز و خونریز همان شش خلیفه و علی‌رغم آنها انجام داده است. حدیث معروفی درباره‌ی وفات حضرت هادی (علیه‌السّلام) هست که از عبارت آن معلوم میشود که عده‌ی قابل توجهی از شیعیان در سامرا جمع شده بودند؛ به‌گونه‌ای که دستگاه خلافت هم آنها را نمیشناخت؛ چون اگر میشناخت، همه‌شان را تارومار میکرد؛ اما این عده چون شبکه‌ی قویای به‌وجود آورده بودند، دستگاه خلافت نمیتوانست به آنها دسترسی پیدا کند.
یک روزِ مجاهدت این بزرگوارها - ائمه (علیهم‌السّلام) - به قدر سالها اثر میگذاشت؛ یک روز از زندگی مبارک اینها مثل جماعتی که سالها کار کنند، در جامعه اثر میگذاشت. این بزرگواران دین را همین‌طور حفظ کردند، والّا دینی که در رأسش متوکل و معتز و معتصم و مأمون باشد و علمایش اشخاصی باشند مثل یحیی بن‌اکثم که با آن‌که عالم دستگاه بودند، خودشان از فساق و فجار درجه یکِ علنی بودند، اصلاً نباید بماند؛ باید همان روزها بکل کلکِ آن کنده می شد؛ تمام می شد.

این مجاهدت و تلاش ائمه (علیهم‌السّلام) نه فقط تشیع بلکه قرآن، اسلام و معارف دینی را حفظ کرد؛ این است خاصیت بندگان خالص و مخلص و اولیای خدا. اگر اسلام انسانهای کمربسته نداشت، نمیتوانست بعد از هزار و دویست، سیصد سال تازه زنده شود و بیداری اسلامی به‌وجود بیاید؛ باید یواش یواش از بین میرفت. اگر اسلام کسانی را نداشت که بعد از پیغمبر این معارف عظیم را در ذهن تاریخ بشری و در تاریخ اسلامی نهادینه کنند، باید از بین میرفت؛ تمام میشد و اصلاً هیچ چیزش نمی‌ماند؛ اگر هم میماند، از معارف چیزی باقی نمی‌ماند؛ مثل مسیحیت و یهودیتی که حالا از معارف اصلیشان تقریباً هیچ‌چیز باقی نمانده است. این‌که قرآن سالم بماند، حدیث نبوی بماند، این همه احکام و معارف بماند و معارف اسلامی بعد از هزار سال بتواند در رأس معارف بشری خودش را نشان دهد، کار طبیعی نبود؛ کار غیرطبیعی بود که با مجاهدت انجام گرفت. البته در راه این کار بزرگ، کتک‌خوردن، زندان‌رفتن و کشته‌شدن هم هست، که اینها برای این بزرگوارها چیزی نبود.

ائمه‌ی ما در طول این دویست‌وپنجاه سال امامت - از روز رحلت نبی مکرم اسلام (صلّیاللَه‌علیه‌وآله) تا روز وفات حضرت عسکری، دویست‌وپنجاه سال است - خیلی زجر کشیدند، کشته شدند، مظلوم واقع شدند و جا هم دارد برایشان گریه کنیم؛ مظلومیت‌شان دلها و عواطف را به خود متوجه کرده است؛ اما این مظلومها غلبه کردند؛ هم مقطعی غلبه کردند، هم در مجموع و در طول زمان./ ۱۲ فروردین ۱۳۹۶ الف بنفل از پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار آیت‌الله خامنه‌ای

این سخنان در سی‌ام مردادماه سال 1383 و پس از مراسم روضه‌خوانی به مناسبت شهادت حضرت امام علی النقی علیه‌السلام بیان شده است.

***

مجاهدتهای امام هادی در حفظ شیعه 

هراسی که متوکل از امام در دل داشت، سبب شده بود تا دستور دهد، سربازانش گاه و بی گاه بدون اجازه از دیوار وارد خانه امام شوند و آن جا را بازرسی کنند.

دوران امامت امام هادی(ع) بیش از 33 سال به طول انجامید که حدود سیزده سال آن را در مدینه سپری کرد. در این مدت، گروه های بسیاری از شهرهای شیعه نشین ایران، عراق و مصر برای بهره گیری از محضر امام به سوی مدینه آمدند. (11)

امام در این مدینه چنان موقعیت و محبوبیتی بین مردم یافت که دولتمردان عباسی، به شدت از این وضع احساس خطر می کردند. برای نمونه، بُرَیحه عباسی (2) در نامه ای به متوکل نوشت: «اگر تسلط بر حرمین شریفین را می‌خواهی، علی بن محمد(ع) را از این شهر بیرون کن؛ زیرا او مردم را به سوی خود فراخوانده و عده بسیاری نیز دعوتش را پذیرفته اند(3)
عباسیان که هراس بسیاری از رهبری شیعه و خطر حرکت شیعیان بر ضد خود داشتند، به این نتیجه رسیدند که با دور کردن امام به عنوان قطب و محور تشیع از مدینه که کانون تجمع شیعیان شده بود، به این هدف دست یابند. بدین ترتیب، تبعید و مراقبت نظامی را که تجربه پیشین و موفق عباسیان به شمار می رفت، دوباره در دستور کار قرار دادند.

احضار امام از مدینه به سامرا
دخول امرأتین غیر مسلمتین للمسجد النبوی بلباس غیر مناسب وتوضیح رئاسة المسجد النبوی لتلک الواقعة

امام از مضمون نامه آگاهی یافته و در نامه ای به متوکل، وی را از دشمنی ها و کینه توزی و دروغ پردازی نویسنده آگاه ساخته بود. متوکل سیاستی مزدورانه و دو پهلو در پیش گرفت. او نخست نویسنده نامه را که از امام سعایت کرده بود، از کار برکنار کرد تا خود را دوستدار امام جلوه دهد.

سپس به کاتب دربار دستور داد تا نامه ای به امام بنویسد که در ظاهر، علاقه متوکل را نسبت به امام بیان می کرد، ولی در واقع، دستور جلب امام از مدینه به سامرا بود. همچنان که یزداد، پزشک مسیحی دربار با آگاهی از احضار امام، انگیزه متوکل را دریافته و گفته بود: «بنابر آنچه شنیده ام، هدف خلیفه از احضار محمد بن علی(ع) به سامرا این بوده که مبادا مردم به ویژه چهره های سرشناس به وی گرایش پیدا کنند و در نتیجه، حکومت از دست آن ها خارج شود»(4)

متوکل برای کاهش پیامدهای منفی احضار امام، نامه‌ای محترمانه به ایشان نوشت. (5) اما به راستی، نوشتن نامه ای با کلماتی محترمانه از کسی چون متوکل که از هیچ ستمی بر خاندان پیامبر و هر کسی که کوچک ترین ارتباطی با آنان دارد، خودداری نمی کند، جای بسی شگفتی است و نشان دهنده هراس شگرفی است که این دشمنان خونخوار شیعه از امام داشته اند.

او هم در مقابل امام از خود فروتنی نشان می دهد و هم خود را «امیرالمؤمنین» می خواند و عنوان حاکمیت بر مؤمنین را برای خود محفوظ می دارد. وی به امام می فهماند که او همچنان حاکمیت خاندان پیامبر را نپذیرفته و امام نیز مجبور به اطاعت از وی است.

او مدام از تمجید مقام شامخ امام سخن به میان می‌آورد، اما «یحیی بن هرثمه» را برای رکابداری امام می فرستد، ولی تاریخ از همراهی فرماندهی نظامی به اتفاق سیصد سرباز مسلح خبر می دهد.6 آن گونه که بیان خواهد شد، این رفتار به جلب خشونت آمیز و محتاط نظامی بیش تر شبیه است تا استقبالی رأفت انگیز.

واکنش مردم به تبعیدامام هادی
وقتی یحیی بن هرثمه برای ابلاغ نامه متوکل و اجرای مقدمات تبعید نزد امام ایشان آمد. مردم جلوی خانه امام تجمع کردند و فریاد اعتراض و شیون و زاری از نهاد آنان برخاست؛ به گونه ای که یحیی بن هرثمه می گوید: «من تا آن روز چنین شیون و زاری ای ندیده بودم و هر چه سعی کردم آن ها را آرام کنم، نتوانستم. سوگند خوردم که درباره او (امام هادی (علیه السلام)) قصد و دستور سوئی ندارم، ولی فایده ای نداشت. سپس خانه او را تفتیش کردم، ولی در آنجا چیزی جز قرآن، کتاب و چیزهایی مانند آن نیافتم... .» (7)

رخدادهای بین راه احضارامام
امام، در سال 243 ه.ق، از مدینه به سامرا تبعید شد. (8) همان گونه که پیش بینی می شد، یحیی بن هرثمه درابتدای این سفر از خود قاطعیت و سخت گیری بسیاری نشان داد. البته، در بین راه کرامت هایی از امام و حوادثی رخ داد که سبب علاقه مندی و تغییر رویه او شد. خود او می گوید: «در بین راه دچار تشنگی شدیدی شدیم؛ به گونه ای که در معرض هلاکت قرار گرفتیم. پس از مدتی به دشت سرسبزی رسیدیم که درخت ها و نهرهای بسیاری در آن بود.

بدون آن که کسی را در اطراف آن ببینیم، خود و مرکب هایمان را سیراب و تا عصر استراحت کردیم. بعد هر قدر می توانستیم، آب برداشتیم و به راه افتادیم. پس از این که مقداری از آنجا دور شدیم، متوجه شدیم که یکی از همراهان، کوزه نقره ای خود را جا گذاشته است. فوری باز گشتیم، ولی وقتی به آنجا رسیدیم، چیزی جز بیابان خشک و بی آب و علف ندیدیم.
کوزه را یافته و به سوی کاروان برگشتیم، ولی با کسی هم از آنچه دیده بودیم، چیزی نگفتیم. هنگامی که خدمت امام رسیدیم، بی آنکه چیزی بگوید، با تبسمی فقط از کوزه پرسید و من گفتم که آن را یافته ام». (9) او کرامت دیگری از امام می بیند و شگفتی اش دوچندان می شود. وی از آن لحظه تشیع را برگزید و در خدمت امام بود تا از دنیا رفت. (10)
گفتنی است که رفتار مهربانانه امام، سبب علاقه مندی یکی دیگر از فرماندهان بزرگ متوکل نیز به امام گردید. وقتی امام به بغداد رسید و با استقبال گرم مردم بغداد روبه رو شد، او همچنان تحت تأثیر ابراز احساسات و عواطف مردم بغداد نسبت به امام قرار گرفته بود. (11) امام در برخورد با هواداران خلافت عباسی، چنان حساب شده عمل می کرد که در دیداری، طرف مقابل تغییر رویه می داد و به علاقه مندان ساحت پاک اهل بیت (علیهم السلام) مبدّل می گردید.

تبعیدگاه نظامی -محله گدایان
هنگامی که امام را به سامرا تبعید کردند، بنا به دستور متوکل و برای تحقیر امام، ایشان را در محلی که

«خان صعالیک» نام داشت، و محل تجمع گدایان و بینوایان بود، جای دادند. «صالح بن سعید»، با دیدن اقامتگاه حضرت، به ایشان عرض کرد: «ای فرزند رسول خدا این ستم کاران در همه امور سعی در خاموش ساختن نور شما دارند که شما را در چنین محلی که مکان نشستن گدایان و مستمندان است، جای داده اند».

امام در پاسخ او فرمود: «ای پسر سعید! آیا درک و معرفت تو در این جایگاه است و گمان می کنی که این امر سبب پایین آمدن شأن من می شود؟» سپس برای تسکین او که از دوستداران خاندان وحی بود و نیز برای نشان دادن مقام خود، با دست مبارک پرده را از جلوی چشمان او کنار زد و به او فرمود: «نگاه کن».

صالح بن سعید می گوید: «باغ هایی زیبا و آراسته، نهرهایی جاری و درختانی سرسبز دیدم که عطری دل نواز از آن ها به مشام می رسید و حور و غلمان بهشتی در آن دیده می شد که بسیار سبب شگفتی من شد». آن گاه امام به او فرمود: «ای پسر سعید! ما هر جا باشیم، این ها از آن ماست. حال می بینی که ما در خان صعالیک نیستیم.» (12)
امام را پس از یک روز اقامت در خان صعالیک، به خانه ای که در یک اردوگاه نظامی قرار داشت، بردند. متوکل دستور داده بود تا در اتاق حضرت، قبری بکنند تا بدین وسیله امام را از کنترل شدید خود آگاه و پیش از هرر  اقدامی، ابتکار عمل را از امام سلب کند.

«صقر بن ابی دلف» می گوید: «هنگامی که خدمت امام رسیدم و وارد حجره ایشان شدم، او را یافتم، در حالی که بر حصیری نشسته بود و پیش پایش قبری کنده بودند. به او سلام کردم. ایشان پاسخ سلام گفت و فرمود: بیا بنشین. سپس از من پرسید: برای چه آمده ای؟ گفتم: سرورم! آمده ام تا از شما حالی بپرسم. وقتی نگاهم به قبر افتاد، گریستم. امام به من فرمود: ای صقر! لازم نیست برای من ناراحت باشی. فعلاً به من آسیبی نمی رسد. من خوشحال شدم و گفتم: خدا را شکر!» (13)

هراس متوکل ازامام
امام در دوران خلافت متوکل، روزگار بسیار سختی را پشت سر گذاشت. هراسی که متوکل از امام در دل داشت، سبب شده بود تا دستور دهد، سربازانش گاه و بی گاه بدون اجازه از دیوار وارد خانه امام شوند و آن جا را بازرسی کنند. آن ها گاه پا را از این نیز فراتر می گذاشتند و به هتاکی به ساحت مقدس امام می پرداختند. در تاریخ آمده است که برخی اوقات متوکل در حالت مستی، امام را شبانه احضار می کرد و به بزم شراب خود فرا می خواند. (14)

توطئه نافرجام
هربار که متوکل تلاش مذبوحانه جدیدی را برای ترور شخصیتی امام طراحی می‌کرد، با شکست سختی روبه رو می شد. شکست‌ها و تلاش های پی در پی و بی ثمر متوکل به حدی او را در رسیدن به اغراض پلیدش ناکام گذاشته بود که روزی در جمع درباریان خود فریاد زد: «وای بر شما! کار ابن الرضا روزگار مرا سیاه کرده و مرا سخت درمانده و سرگردان ساخته. هر چه تلاش کردم او جرعه ای شراب بنوشد و در مجلس بزمی با من همم نشین گردد، نشد... .» (15)
ناکامی و شکست متوکل، او را بر آن داشت تا نقشه قتل امام را بکشد. از این رو، دستور قتل او را به «سعید حاجب» داد. «ابن اورمه» می گوید: «نزد سعید حاجب رفتم و این در زمانی بود که متوکل، اباالحسن (علیهه السلام) را به او سپرده بود تا وی را به قتل برساند. سعید رو به من کرد و با تمسخر گفت: دوست داری خدای خود را ببینی؟ گفتم: سبحان اللّه! خدا با چشم دیده نمی شود. گفت: منظورم همان کسی است که شما او را امام می خوانید.

گفتم: مایلم. گفت: من دستور قتل او را دارم و فردا این کار را انجام خواهم داد. اینک پیک نزد اوست. وقتی بیرون آمد، داخل شو. هنگامی که پیک بیرون آمد، وارد اتاقی شدم که امام در آن زندانی بود. داخل شدم و دیدم که قبری جلوی پای امام کنده اند. سلام کردم و بسیار گریستم.

امام پرسید: برای چه گریه می‌کنی؟ گفتم: برای آنچه می بینم. فرمود: برای این گریه نکن؛ زیرا آن ها به خواسته شان نمی رسند. دو روز بیشتر طول نخواهد کشید که خدا خون او و هوادارش را که دیدی، خواهد ریخت. به خدا سوگند، دو روز بیشتر نگذشته بود که متوکل به قتل رسید.» (16)
همچنین در اقدامی دیگر، متوکل به چهار تن از دژخیمان خود دستور می‌دهد که امام را با شمشیرهای برهنه به قتل برسانند. او به قدری خشمگین بود که سوگند یاد کرد پس از قتل امام پیکر او را بسوزاند. جلادان او که با شمشیرهای آخته انتظار امام را می کشیدند، تا بدنش را طعمه شمشیر خود سازند. با دیدن وقار و شکوه امام آن چنان تحت تأثیر قرار گرفتند که تصمیم خود را فراموش و حتی امام را با احترام بدرقه کردند.

هنگامی که بازگشتند، متوکل از آنان پرسید: «چرا آنچه را که امر کرده بودم، انجام ندادید؟» پاسخ دادند: «آن هیبت و شکوهی که در او دیدیم، فراوان تر از هراس صد شمشیر برهنه بود که قدرتی در برابر آنن نداشتیم؛ به گونه ای دل های ما را آکند که نتوانستیم آنچه را امر کرده بودی، به انجام رسانیم.» (17) به این ترتیب، بار دیگر توطئه قتل امام نافرجام ماند.

قتل متوکل، پایانی کوتاه بر توطئه ها

متوکل در کمتر از دو دهه خلافت خود، چیزی جز بدرفتاری با شیعیان و قتل و خون ریزی آنان بر جای نگذاشت و سرانجام بغض و کینه ای که به خاندان پیامبر(ص) و پیروان آنان داشت، گریبان خود او را گرفت. در شبی که او به قتل رسید، «عباده مخنّث»، دلقک دربار، مثل همیشه در بزم شراب او مشغول مسخره کردن امامان شیعه بود. او سرش را که مو نداشت، برهنه کرده و متکایی هم روی شکم خود بسته بود و امام علی(ع) را مسخره می کرد و می گفت: «این مرد طاس و شکم برآمده می خواهد خلیفه مسلمانان شود.»

متوکل شراب می نوشید و قهقهه سر می داد«منتصر»، فرزند او که به امامان شیعه علاقه مند بود، از این حرکت عباده خشمگین شد و او را پنهانی تهدید کرد. [عباده از ادامه کار منصرف شد، متوکل متوجه او گردید و از او علّت را جویا شد. عباده دلیل ادامه ندادن کار خویش را باز گفت.]

در این هنگام، منتصر برخاست و گفت: «ای امیرالمؤمنین! آن کسی که این سگ، تقلید او را می کند و این مردم می خندند، پسر عموی تو و بزرگ خاندان توست و مایه افتخار تو. اگر تو می خواهی گوشت او را بخوری (غیبت و بدگویی او کنی)، بخور، ولی اجازه نده که این سگ و مانند او از آن بخورند.»
متوکل برای تمسخر فرزندش، به سبب علاقه مندی به امام علی(ع) دستور داد تا آوازه خوانان درباره او و مادرش، شعر زننده ای بخوانند. این بی حیایی و بی شرمی متوکل سبب شد تا پسرش همان شب تصمیم به قتلل متوکل بگیرد.18 از این رو، به همراهی ترکان، نقشه قتل او را کشید و وزیرش، «فتح بن خاقان»، او را به قتل رساند.19

جنایت دیوانه وار عباسیان
امام هادی(ع) پس از قتل متوکل، هفت سال در دوران خلفای بعدی زندگی کرد. اگر چه فشارهای دستگاه در مقایسه با دوران متوکل کاهش یافت، ولی سیاست های کلی دستگاه، به جز دوران مستنصر، در راستای اسلام زدایی، تغییری محسوس نداشت و امام همچنان در سامرا تحت مراقبت شدید نظامی، روزگار می گذراند. سرانجام توطئه دشمنان امام هادی(ع) برای ایشان به ثمر رسید و امام به دستور «معتز» و سمّ «معتمد» که در آب یا انار ریخته شده بود، مسموم شد. (20)

«ابو دعامه» می گوید: «امام در بستر بیماری بود و من برای عیادت نزد ایشان رفتم. هنگام بازگشت فرمود: چون برای عیادت من آمدی، برگردن من حقی پیدا کردی و رعایت حق تو بر من واجب است. او در بستر بیماری آرمیده بود و شیعیان به دیدار امام می آمدند. آن حضرت به صورت کتبی و شفاهی، امام پس از خود را به آنان معرفی کرد تا پس از شهادت او، شیعیان دچار سرگردانی نشوند.» (21)

شهادت

امام هادی(ع)، در سوم رجب سال 254 ه.ق، به شهادت رسید. (22)

«احمد بن داود» می گوید: «اموال بسیاری را که خمس و نذورات مردم قم بود، با خود به قصد تحویل دادن به اباالحسن می بردم. هنگامی که رسیدم، مردی که بر شتری سوار بود، پیش من آمد و گفت: ای احمد بن داود و «ای محمد بن اسحاق»، من حامل نامه ای از سرورتان، ابالحسن هستم که به شما نگاشته است: من امشب به سوی بارگاه الهی رخت بر می بندم. پس احتیاط کنید تا دستور فرزندم، حسن(ع) به شما برسد. ما با شنیدن این خبر بسیار ناراحت شدیم و گریستیم، ولی این خبر را از دیگران که با ما بودند، مخفی داشتیم... .» (23)

واکنش مردم به شهادت امام
بازتاب خبر شهادت پیشوای شیعیان، قلب ستم دیده مردم را جریحه دار کرد. شهر یکپارچه در سوگ آموزگاری بلند اختر و پدری مهربان برای مستمندان و یتیمان نشست.در روز شهادت امام، جماعت بسیاری از بنی هاشم، بنی ابی طالب و بنی عباس در منزل امام جمع شده بودند و شیون و زاری سراسر خانه را آکنده بود. (24) مردم به صورت های خود سیلی می زدند و گونه های خود را می خراشیدند. (25)

بدن مطهر امام هادی(ع) را بر دوش گرفتند و از خانه ایشان بیرون بردند و از جلوی خانه «موسی بن بغا» گذشتند. وقتی معتمد عباسی آنان را دید، تصمیم گرفت برای عوام فریبی، بر بدن امام نماز بگزارد. از این رو، دستور داد بدن مطهر امام را بر زمین گذاشتند و بر جنازه حضرت نماز خواند، ولی امام حسن عسکری(علیه السلام) پیش از تشییع بدن مطهر امام(علیه السلام) به اتفاق شیعیان بر آن نماز خوانده بود.

 تدفین امام هادی

سپس امام را در یکی از خانه هایی که در آن زندانی بود، به خاک سپردند. ازدحام جمعیت به قدری بود که حرکت کردن در بین آن همه جمعیت برای امام حسن عسکری(ع) مشکل بود. در این هنگام، جوانی مرکبی برای امام آورد و مردم امام را تا خانه بدرقه کردند. (26) «ابو هاشم جعفری» که از نزدیکان امام هادی(ع) بود، نیز قصیده ای در رثای امام خود خواند. (27)
پی نوشت ها:
1 ائمتنا، ج 2، ص 257./2 نام او در الارشاد، ج 2، ص 435 عبداللّه بن محمد ضبط شده است./3 بحارالانوار، ج 50، ص 209./4 بحارالانوار، ج 50، ص 161./5 الارشاد، ج 2، ص 436./6 همان، ص 142./7 مروج الذهب، ج 2، ص 573./8 الارشاد، ج 2، ص 438./9 اثبات الوصیة، ص 197./10 بحارالانوار، ج 50، ص 142./11 تذکرة الخواص، ص 360؛ مروج الذهب، ج 2، ص 573./12 الارشاد، ج 2، ص 438./13 بحارالانوار، ج 50، ص 194./14 همان، ص 211./15 همان، ص 158./16 همان، ص 195./17 همان، ص 196./18 الکامل فی التاریخ، ج 7، ص 55./19 تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 522./20 وفیات الائمه، ص 386./21 بحارالانوار، ج 50، ص 239./22 همان، ص 680./23 وفیات الائمه (علیهم السلام)، ص 385./24 منتهی الآمال، ج 2، ص 684./25 وفیات الائمه، ص 386./26 منتهی الآمال، ج 2، ص 683.
277 همان./منبع:تسنیم فروردین96بنقل ازتابناک/پایان

حضرت امام علی النقی (ع) در 15 ذیحجه سال 212 و (دربعضی ازروایات سیزدهم رجب 214 هجری )در شهر صریا (نزدیک مدینه) متولدشد. آن حضرت 13 سال اول امامت خود را در آن شهر سپری نمود و ضمن بهره رسانی معنوی و علمی به شیعیان، به امور آّنان رسیدگی می کردند تا این که متوکل (خلیفه ی وقت) که در دشمنی با ائمه اطهار علیه السلام مشهور بود؛ به خاطر هراسی که از نفوذ و محبوبیت امام علیه السلام در جامعه داشت ایشان را از مدینه به سامرا فراخواند

در سال 220 ه.ق(بعدازشهادت پدربزرگوارش امام جواد)به امامت رسید. مدت امامت آن حضرت حدود 34 سال است

در مدینه منوره به دنیا آمد. پدرش امام جواد (ع) و مادرش سمانه معروف به سیده است. اسم شریف آن امام علی و کنیه آن بزرگوار ابوالحسن سوم بود. چون حضرت امام موسی کاظم(ع) و امام رضا(ع) را نیز ابوالحسن می‌گفتند از جهت تعیین، آن جناب را ابوالحسن الثالث  می‌گویند چنانچه حضرت امام رضا را ابوالحسن الثانی گویند،  مشهورترین القاب آن حضرت نقی و هادی است.

چون آن حضرت و فرزندش امام حسن عسکری (ع) در سامرا در محله‌ای که عسکر نام داشت سکنی فرمودند از این جهت این هر دو بزرگوار را نسبت به آن مکان داده و عسکری می گفتند. امام هادی را میانه قامت، دارای موهای مجعد، اندامی فربه، چهره ای گشاده با چشمانی سیاه، ابروانی ناپیوسته توصیف نموده اند. امام هادی در سخاوت و عزت نفس و بزرگ منشی شهرت داشت و در یتیم نوازی و کمک به تهیدستان و بینوایان تا می توانست دریغ نمی‌نمود.

گزارش مأمورجلب واعزام امام هادی

«یحیى بن هرثمه»، که ماءموریت داشت امام هادى - علیه السلام - را از مدینه به سامراء جلب نماید، ماجراى ماءموریت خود را چنین شرح مى‏دهد:(سال 233 دربعضی ازاقوال در سال ۲۳۵ قمری از سوی متوکل عباسی از مدینه به سامرا احضار گردید)

وارد مدینه شدم، به سراغ منزل «على» (النقى) رفتم. پس از ورود من به خانه او، و آگاه شدن مردم مدینه از جریان جلب او، اضطراب و ناراحتى عجیبى در شهر به وجود آمد و چنان فریاد و شیون برآوردند که تا آن روز مانند آن را ندیده بودم.

ابتداءا با قسم و سوگند تلاش کردم که آنان را آرام سازم، گفتم: هیچ قصد سوئى در کار نیست و من ماءمور اذیت و آزار او نیستم. آنگاه مشغول بازدید و جستجوى خانه و اثاثیه آن شدم. در اطاق مخصوص او جز تعدادى قرآن و کتاب دعا چیز دیگرى نیافتم. چند نفر ماءمور، او را از منزل خارج کردند و خود خدمتگزارى او را از منزل تا شهر سامراء عهده دار گشتم.

پس از ورود به «بغداد» ابتداءا با «اسحاق بن ابراهیم طاهرى»، فرماندار بغداد، روبرو شدم. وى به من گفت: یحیى! این آقا فرزند پیامبر است، اگر متوکل را در کشتن او تحریک و ترغیب نمایى بدان که خونخواه و دشمن تو، رسول خدا 9 خواهد بود.

در پاسخ گفتم: به خدا قسم، تا به حال جز نیکى و خوبى چیز دیگرى از او ندیده‏ام که به چنین کارى دست بزنم.

(آنگاه به سوى سامرا حرکت کردم) و پس از ورود به شهر سامراء جریان را براى «وصیف ترکى»  نقل کردم، او نیز به من گفت: اگر یک مو از سر او کم شود، مسئول آن تو خواهى بود! از سخنان اسحاق بن ابراهیم و وصیف ترکى تعجب کردم و پس از ورود به دربار و دیدار با متوکل، گزارش سفر را به اطلاع او رساندم، دیدم متوکل نیز براى او احترام قائل است 

طبق دستور «متوکل» روز ورود به سامراء به بهانه اینکه هنوز محل اقامت امام آمده نیست! حضرت را در محل پستى که به «خان الصعالیک» (کاروانسراى گدایان و مستمندان) معروف بود، وارد کردند و حضرت آن روز را در آنجا به سر برد. البته هدف از این کار تحقیر موذیانه و دیپلمات مآبانه حضرت بود.

روز بعد، منزلى براى سکونت امام معیّن کردند که در آنجا استقرار یافت.

امام در این شهر ظاهراً آزاد بود ولى در حقیقت همانند یک زندانى به سر مى‏برد، زیرا موقعیت محل طورى بود که امام همواره تحت نظر بود و رفت و آمدها و ملاقاتهاى حضرت توسط ماءموران خلیفه کنترل مى‏گردید.

«یزداد»، طبیب مسیحى و شاگرد «بختیشوع»، با اشاره به انتقال اجبارى امام به سامراء مى‏گفت: اگر شخصى علم غیب مى‏داند، تنها اوست. او را به اینجا آورده ‏اند تا از گرایش مردم به سوى او جلوگیرى کنند، زیرا با وجود وى حکومت خود را در خطر مى‏ بینند.

ترس و وحشت متوکل از نفوذ معنوى امام در میان مردم را مى‏توان از انتخاب محل سکونت حضرت فهمید.

بارى متوکل با همه این مراقبتها باز هم وجود حضرت را براى حکومت خود خطرى جدى مى‏دانست و مى‏ترسید یاران و پیروان امام مخفیانه با او تماس گرفته براى قیام و شورش نقشه‏اى طرح کنند و براى زمینه سازى جهت این کار، پول و سلاح جمع آورى کرده افرادى را آموزش دهند.

اطرافیان خلیفه هم گاهى او را از احتمال شورش امام و یارانش بر حذر مى‏داشتند. لذا متوکل هر چند وقت یک بار دستور مى‏داد خانه امام به دقت مورد بازرسى قرار گیرد، و با آنکه ماءموران هر بار با دست خالى بر مى‏گشتند، اما او باز نگران بود و احساس خطر مى‏کرد. به یک نمونه از این موارد اشاره مى‏کنیم: 

یک بار، باز هم از امام هادى نزد متوکل سعایت کردند که در منزل او اسلحه و نوشته‏ها و اشیاى دیگرى است که از شیعیان او در قم به او رسیده و او عزم شورش بر ضدّ دولت را دارد. متوکل گروهى را به منزل آن حضرت فرستاد و آنان شبانه به خانه امام هجوم بردند، ولى چیزى به دست نیاوردند، آنگاه امام را در اطاقى تنها دیدند که در به روى خود بسته و جامه پشمین بر تن دارد و بر زمینى مفروش از شن و ماسه نشسته و به عبادت خدا و تلاوت قرآن مشغول است .

امام را با همان حال نزد متوکل بردند و به او گفتند: در خانه ‏اش چیزى نیافتیم و او را روبه قبله دیدیم که قرآن مى‏خواند.

متوکل چون امام را دید، عظمت و هیبت امام او را فرا گرفت و بى اختیار حضرت را احترام کرد و در کنار خود نشاند و جام شرابى را که در دست داشت به آن حضرت تعارف کرد! امام سوگند یاد کرد و گفت: گوشت و خون من با چنین چیزى آمیخته نشده است، مرا معارف دار! او دست برداشت و گفت: شعرى بخوان!

امام فرمود: من شعر کم از بردارم.

گفت: باید بخوانى؟

امام اشعارى خواند که ترجمه آن چنین است:

(زمامدارن جهانخوار و مقتدر) بر قله کوهسارها شب را به روز آوردند در حالى که مردان نیرومند از آنان پاسدارى مى‏کردند، ولى قله‏ ها نتوانستند آنان را (از خطر مرگ) برهانند.

آنان پس از مدتها عزت از جایگاههاى امن به زیر کشیده شدند و در گودالها (گورها) جایشان دادند؛ چه منزل و آرامگاه ناپسندى.

پس از آنکه به خاک سپرده شدند، فریاد گرى فریاد برآورد: کجاست آن دست بندها و تاجها و لباسهاى فاخر؟

کجاست آن چهره‏ هاى در ناز و نعمت پرورش یافته که به احترامشان پرده‏ها مى‏آویختند (بارگاه و پرده و دربان داشتند)؟

گور به جاى آنان پاسخ داد: اکنون کرمها بر سر خوردن آن چهره ‏ها با هم مى‏ ستیزند.

آنان مدت درازى در دنیا خوردند و آشامیدند؛ ولى امروز آنان که خورنده همه چیز بودند، خود خوراک حشرات و کرمهاى گور شده ‏اند!

چه خانه هایى ساختند تا آنان را از گزند روزگار حفظ کند، ولى سرانجام پس از مدتى، این خانه ‏ها و خانواده‏ ها را ترک گفته به خانه گور شتافتند.

چه اموال و ذخائرى انبار کردند، ولى همه آنها را ترک گفته رفتند و آنها را براى دشمنان خود واگذاشتند.

خانه‏ ها و کاخهاى آباد آنان به ویرانه ‏ها تبدیل شد و ساکنان آنها به سوى گورهاى تاریک شتافتند.

تأثیر کلام امام چندان بود که متوکل به سختى گریست، چنانکه ریشش‏تر شد. دیگر مجلسیان نیز گریستند. متوکل دستور داد بساط شراب را جمع کنند و چهار هزار درهم به امام تقدیم کرد و آن حضرت را با احترام به منزل بازگرداند.

اسامی خلفای« بنی امیه» در۹۰سال حکمرانی  و ۵۲۴ سال خلافت «بنی عباس« را باذکرمدت خلافت خواهیددید.

۱۱حاکم اول، تازمان مرگشان،حاکمیت داشتند.

امین ومأمون(فرزندان هارون الرشید از۲مادر)باهم جنگیدند،مأمون امین راکشت وخودش جانشین برادرشد.

«المعتصم» هم فرزندهارون الرشیدبود.

«الواثق،متوکل ومستعین»فرزندان معتصم بودند(نوه های هارون).

«معتمدومعتز »فرزندمتوکل بودند.

بعضی ها ۲ دوره متناوب حاکم بودند،مثل القاهر و المقتدر

المرتضی، أبو العباس(عبدالله بن معتز بالله)یک روزحاکم بود که مقتدرکودتاکرد،مجددبه تخت پادشاهی جلوس کرد.

نامشروعمدت حکومتپایانباکدام امام همزمان بود
۱-ابو العباس عبد الله سفاح۱۳۲ق۴سال۱۳۶ق
۲-ابو جعفر عبد الله منصور(بغدادپایتخت)۱۳۷ق۲۱سال۱۵۸ق۱۴۸تولدامام رضا
۳-ابو عبد الله محمد المهدی۱۵۸ق۱۱سال۱۶۹ق
۴-ابو محمد موسی الهادی۱۶۹ق۱سال۱۷۰قامام رضا ۲۰ سال امامت
۵-ابو جعفر هارون الرشید۱۷۰ق۲۳سال۱۹۳ق۱۸۳آغازامامت امام رضا
۶-ابو موسی محمد امین(فرزندهارون-زبیده)۱۹۳ق۵ سال۱۹۸ق۱۹۵تولدامام جواد
۷-ابو جعفر عبد الله مأمون(فرزندهارون)۱۹۸ق۲۰سال۲۱۸ق۲۰۳ آغازامامت امام جواد
۸-ابو اسحاق محمد معتصم۲۱۸ق۹سال۲۲۷ق۲۲۰شهادت امام جواد
۹-ابو جعفر هارون الواثق۲۲۷ق۵ سال۲۳۲قتولدامام هادی۲۱۲مدینه
۱۰-ابو الفضل جعفر المتوکل(پایتخت سامرا)۲۳۲ق۱۵سال۲۴۷قامامت:سال۲۲۰
۱۱-ابو جعفر محمد المنتصر۲۴۷ق۱سال۲۴۸قسال۲۳۴احضار به سامرا
۱۲-ابو العباس احمد المستعین۲۴۸ق۴سال۲۵۲قمدت امامت:۳۳سال
۱۳-ابو عبد الله محمد المعتز۲۵۲ق۳ سال۲۵۵قشهادت امام هادی۲۵۴
۱۴-ابو اسحاق محمد المهتدی۲۵۵ق۱سال۲۵۶قتولدامام عسکری۲۳۲
۱۵-ابو العباس احمد المعتمد۲۵۶ق۲۳سال۲۷۹ق۲سالکی انتقال به سامرا
۱۶-ابو العباس احمد المعتضد۲۷۹ق۱۰سال۲۸۹ق
۱۷-ابو محمد علی المکتفی۲۸۹ق۶ سال۲۹۵ق
۱۸-ابو الفضل جعفر المقتدر۲۹۵ق۱سال۲۹۶قشهادت:سال۲۶۰
۱۹-ابو منصور محمد القاهر۳۱۷ق۱سال۳۱۷ق
۲۰-ابو الفضل جعفر المقتدر۳۱۷ق۳ سال۳۲۰ق
۲۱-ابو منصور القاهر۳۲۰ق۲ سال۳۲۲ق
۲۲-ابوالفضل الرضی(فرزندمقتدر)۳۲۲ق۷ سال۳۲۹ق
۲۳-ابو اسحاق ابراهیم المتقی (فرزندمقتدر)۳۲۹ق۴ سال۳۳۳ق
۲۴-ابو القاسم عبد الله المستکفی۳۳۳ق۱سال۳۳۴ق
۲۵-ابو القاسم فضل المطیع۳۳۴ق۲۹سال۳۶۳ق
۲۶-ابو الفضل عبد الکریم طائع۳۶۳ق۱۸سال۳۸۱ق
۲۷-ابو العباس احمد القادر۳۸۱ق۴۱سال۴۲۲ق
۲۸-ابو جعفر عبد الله القائم۴۲۲ق۴۵سال۴۶۷ق
۲۹-ابو القاسم عبد الله مقتدی۴۶۷ق۲۰سال۴۸۷ق
۳۰-ابو العباس احمد المستظهر۴۸۷ق۲۵سال۵۱۲ق
۳۱ -ابو منصور فضل المسترشد۵۱۲ق۱۷سال۵۲۹ق
۳۲ -ابو جعفر منصور الراشد۵۲۹ق۱ سال۵۳۰ق
۳۳ -ابو عبد الله محمد المقتفی۵۳۰ق۲۵سال۵۵۵ق
۳۴ -ابو المظفر یوسف المستنجد۵۵۵ق۱۲سال۵۶۶ق
۳۵ -ابو محمد الحسن المستضیء۵۶۶ق۹ سال۵۷۵ق
۳۶ -ابو العباس احمد الناصر۵۷۵ق۴۷سال۶۲۲ق
۳۷ -ابو نصر محمد الظاهر۶۲۲ق۱ سال۶۲۳ق
۳۸ -ابو جعفر منصور المستنصر۶۲۳۱۷سال۶۴۰ق

آخرین حاکم عباسیان:ابو احمد عبد الله مستعصم که (۱۶ سال)برتخت سلطنت نشست،که درسال ۶۵۶ هجری قمری باهجوم مغولان سلطنتشان پاشیده شد،به حلب(سوریه)کوچیدند وآنجاهم عرصه برآنهاتنگ شد،رفتند پرچمشان رادر«شام»برافراشتند که آنجاهم زیادداوم نیاوردند،رفتندمصر.

خلفای  زمان امام هادی

خلفایی که در زمان امام (ع) بودند:

معتصم،(217 - 227)

واثق،فرزندمعتصم(227 - 232)

متوکل،برادر واثق (232 - 248)

منتصر،پسر متوکل (نیمه اول سال248)فقط6ماه

مستعین،پسر عموى منتصر (248 - 252)

معتز،برادرمنتصر (252 - 255).

امام دهم حضرت هادی (ع ) در سال 254 هجری به وسیله زهر به شهادت رسید.

سخنان امام هادی 

الدُّنْیا سُوقٌ رَبِحَ فیها قَوْمٌ وَ خَسِرَ آخَرُونَ؛ دنیا همانند بازارى است که عدّه اى در آن سود مى برند و عدّه اى دیگر ضرر و خسران می بینند.

النّاسُ فِى الدُّنْیا بِالاْمْوالِ وَ فِى الاَّْخِرَةِ بِالاْعْمالِ؛ افتخارات مردم در دنیا به وسیله ثروت واموال است ولى در آخرت به وسیله اعمال 

مَنْ رَضِىَ عَنْ نَفْسِهِ کَثُرَ السّاخِطُونَ عَلَیْهِ؛ هر که از خود راضى باشد بدگویان او زیاد خواهند شد. 

اِنّ اللّهَ جَعَلَ الدّنیا دارَ بَلْوى وَالاْخِرَةَ دارَ عُقْبى، وَ جَعَلَ بَلْوى الدّنیا لِثوابِ الاْخِرَةِ سَبَباً وَ ثَوابَ الاْخِرَةِ مِنْ بَلْوَى الدّنیا عِوَضا؛ همانا خداوند، دنیا را جایگاه بلاها و امتحانات و مشکلات قرار داد؛ و آخرت را جایگاه نتیجه گیرى زحمات، پس بلاها و زحمات و سختى هاى دنیا را وسیله رسیدن به مقامات آخرت قرار داد و اجر و پاداش زحمات دنیا را در آخرت عطا مى فرماید.

الْعُجْبُ صارِفٌ عَنْ طلب الْعِلْمِ، داعٍ إلىَ الْغَمْطِ وَالْجَهْلِ؛ خودبینى و غرور، انسان را از تحصیل علوم باز مى دارد و به سمت حقارت و نادانى مى کشاند.

زنان وفرندان امام هادی

 امام هادی  یک همسر" ام ولد "داشت.اسامی دیگری هم بعنوان همسرامام هادی به نامهای، (حدیث، سوسن ، سلیل،جده) نیز ‏گفته اند،که احتمالاًاسامی یکنفرباشد.

درروایات است که همسر امام حسن عسکرى ،زن عالمه وفاضله ای بودبطوریکه نوشته اندبعدازشهادت همسرش،  پناهگاه و محل رجوع شیعیان بودبرای پرداخت وجوهات وحل مشکلات جامعه و مسائل شرعی بوده است. 

امام هادی (ع)، پنج فرزند داشته است، که نام های : ابو محمد حسن، حسین، محمّد،وجعفر ودختری بنام حکیمه داشته‏، امّا شیخ مفید و شیخ طبرسی  نام دخترشان را عایشه ذکر کرده اند.

آن حضرت چهار پسر به نامهاى: ، حسین، محمد و جعفر داشت. از این میان حسن (ع) پس از وى به امامت رسید و حسین و محمد در زمان حیات آن امام از دنیا رفتند و جعفر نیز همان کسى است که بعد از وفات برادرش، امام عسکرى (ع) ، ادعاى امامت کرد و به جعفر کذاب شهرت یافت.

جعفر کذّاب کیست؟

جعفر در تاریخ، به جعفر کذّاب معروف است. روایاتی هم از اهل بیت(ع) در نکوهش وی وارد شده است. ابن سیابه می گوید:

«هنگامی که می خواست جعفر به دنیا بیاید، در خانه ی امام هادی(ع) بودم. دیدم اهل منزل همه خوشحال هستند؛ امّا امام خوشحال نبود. گفتم: ای سید و آقای من! چرا به آمدن این مولود خوشحال نیستید؟ حضرت فرمود: یهوّن علیک امره فانّه سیضلّ خلقاً کثیراً».[۱]

 وی خیلی تلاش کرد که خود را امام بعد از پدر معرفی کند. احمد بن سعد کوفی می گوید:

«به همراه گروهی از شیعیان نزد امام هادی(ع) رسیدیم و از امامت بعد از ایشان سؤال کردیم و گفتیم که برخی می گویند امام بعد از شما، جعفر است و نه حسن.

امام فرمود:[از این سخن - بپرهیزید، همانا جعفر دشمن من است؛ اگرچه فرزند من است. همچنین او دشمن برادرش حسن است و حسن او امام بعد از من است…».[۲]

در روایتی ازامام هادی :

«از فرزندم جعفر دوری کنید، آگاه باشید همانا نسبت او -به من -، همچون کنعان است به نوح است».[۳]

همچنین ابوخالد کابلی از امام سجّاد(ع) روایت می کند که رسول گرامی اسلام هنگامی که امامان بعد از خود را معرفی می فرمود، موقع ذکر امام صادق(ع) این گونه فرمود:

«… «جعفر بن محمد» که او را صادق می نامند. پس برای پنجمین فرزندش )امام هادی(ع)( هم فرزندی است به نام جعفر که ادّعای امامت می کند و به خداوند دروغ می بندد! پس او نزد خداوند« جعفر کذّاب» و افترا زننده به خداوند و مدّعی امری است که اهل آن نیست. همچنین او مخالف پدرش و حاسد برادرش است….».[۴

احمد بن اسحاق، وکیل امام حسن عسکری(ع) می گوید:

«جعفر کذّاب کتابی نوشته و مدّعی شده بود که در این کتاب، علم حلال و حرام و همه علوم تا ابد نوشته شده است کتاب را خواندم و درباره آن برای امام زمان(ع) نامه ای نوشتم. حضرت در جواب نوشتند:

«… از عبارت کتاب معلوم است که چه کسی نوشته است. خداوند حق را بر اهل آن حفظ کند! خداوند ابا دارد از اینکه امامت را بین دو برادر، بعد از امام حسن و امام حسین، جمع کند…».[5]

جعفر در سال ۲۷۱ق در سامرا، در حالی که ۴۵ سال داشت، مرد. او را در کنار قبر پدرش در سامرا به خاک سپردند.

[۱] . اکمال الدین و اتمام النعمه، ص ۳۲۱٫

[۲] . الهدایه الکبری، ص ۳۲۰٫

[۳] .  الهدایه الکبری، ص ۳۸۱٫

[۴] . اکمال الدین و اتمام النعمه، ص ۲۱۹؛ اثبات الهداه، ج ۱، ص ۲۷۵

[۵] . الغیبه، شیخ طوسی، ص ۲۸۷٫

 اقدامات امام هادی دربرپایی اسلام ناب محمدی

* ایجاد آمادگی فکری شیعیان جهت ورود به عصر غیبت

با بیان روایات ازپدربزرگواروجدش در مورد امام بعدی وظهوروفرج  عصر غیبت، شیعیان را متوجه این امر می کردند. 

ملاقات پنهانی باشیعیان وپاسخ به نامه ها واعزام نمایندگان به دیگرولایت

ارجاع سؤالات شیعیان به وکلا و توجیه وکلا نسبت به پرسش های شیعیان؛ با توجه به انحرافات و شبهات آن روز.

* روشنگری با مکاتی انحرافی

گروه دیگری از منحرفان، صوفیان بودند که معمولاً با کناره گیری از دنیا، به شکل ریاکارانه در مقابل امام هادی علیه السلام می ایستادند. امام هادی علیه السلام شیعیان را از نزدیک شدن و هم نشینی با آنان و ورود به جلسه هایشان به شدت برحذر می داشت و آنان را هم نشینان شیطان و نابود کنندة پایه های دین و پیروان این گروه را نادانان می دانست و کسانی را که به آنها گرایش پیدا می کردند، احمق معرفی می فرمود.

امام حتی باشیعیان  مبالغه گرمبارزه می کرد

غالیان کسانی بودند که بر مبنایی نادرست، امامان معصوم علیه السلام را تا مقام خدایی بالا می بردند. امام هادی علیه السلام ـ همانند امامان قبلی ـ موضع خویش را در قبال آنان روشن می ساخت و آنان را از گروه شیعه نمی دانست و حتی در نامه های مختلف، غالیان را افرادی مشرک و کافر معرفی می فرمود و بیزاری خویش را از آنان به صورت آشکار اعلام می نمود.

* تربیت نیرو های مستعد

یکی از اقدامات و فعالیت های ائمه علیه السلام پرورش شاگردان و افراد شایسته بوده است. امام هادی علیه السلام نیز با توجه به پراکندگی شیعیان در مناطق مختلف و وجود شبهات و انحرافات، نیروهایی را که استعدادهای لازم را داشتند شناسایی کرده و آنان را جهت پیش برد اهداف اسلامی تربیت می فرمودند. این افراد افزون بر راویانی هستند که سخنان و روایات امام هادی علیه السلام را نقل می نمودند. برخی از این افراد همان کسانی هستند که وکالت آن حضرت را عهده دار بودند. برجسته ترین این افراد عبارتند از:

1. عبدالعظیم حسنی، که مرقد وی در شهر ری می باشد و از یاران امام عسکری علیه السلام بوده است.

2. حسن بن راشد، مشهور به ابوعلی و وکیل امام هادی علیه السلام بوده است.

3. عثمان بن سعید عمری، که از یازده سالگی در محضر امام هادی علیه السلام بود و بعدها یکی از نایبان خاص امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف شده است.

اعزام مبلغین

با توجه به لزوم ارتباط بین رهبری و پیروان و پراکندگی شیعیان در اقصی نقاط بلاد اسلامی و با وجود خفقان عباسی و لزوم حفظ شیعیان و از همه مهمتر با توجه به اینکه امام علیه السلام در حصر و تحت نظارت و کنترل بوده اند، خیلی از شیعیان در بلا تکلیفی به سر می بردند. به همین علت سازمان وکالت که به صورت مخفی شکل گرفته بود و از زمان امام صادق علیه السلام فعالیت خود را آغاز نمود، در دوران امام هادی علیه السلام نیاز به تمهیدات بیشتری داشت.

در زمان امام هادی علیه السلام شیعیان ایران، عراق، یمن ومصر ارتباط مستمر و خوبی با حضرت داشتند. وکلای امام علیه السلام علاوه بر جمع آوری خمس و ارسال آن به امام علیه السلام ، در مسائل کلامی و فقهی نیز نقش سازنده ای داشته اند و در جا انداختن امامت امام بعدی و ورود شیعه به عصر غیبت، تلاش خستگی ناپذیری از خود به نمایش گذاشتند. 

این شبکه ارتباطی چنان اهمیت داشت که متوکل را به فکر کنترل و نابودی آن انداخت و با تشکیل نیروهایی ویژه به دستگیری، شکنجه، حبس و شهادت برخی از وکلای امام علیه السلام در نقاط مختلف اقدام کرد؛ اما موفق نشد این شبکه گسترده را از میان بردارد.

 تبیین مقام شامخ امامت از طریق زیارات وادعیه

در زمان امام هادی علیه السلام اصل امامت باید معرفی می گردید؛ چون ائمه علیهم السلام و فضائل و جایگاه ایشان رو به فراموشی می رفت. امام هادی علیه السلام پدران و اجداد گرامی خود را با بیان زیارات معرفی می کردند. مجموعه این زیارات و ادعیه به عنوان یک دائرة المعارف شیعه به حساب می آید و در بردارنده دلایل بسیار استوار در حقانیت ائمه اطهار و اهل بیت علیهم السلام می باشد.

زیارت جامعه کبیره

این زیارت از مشهورترین ، برترین و شناخته شده ترین زیارات ائمه علیهم السلام است. شیعیان نسبت به خواندن آن بخصوص روزهای جمعه توجه خاصی دارند. شیخ طوسی در التهذیب و شیخ صدوق  در الفقیه آن نقل کرده اند. علامه مجلسی  در مورد صحت سند آن ـ که به درجه قطع رسیده ـ می گوید: «این زیارت دارای بهترین سند، عمیق ترین مفهوم، فصیح ترین الفاظ، بلیغ ترین معناو عالی ترین شأن است. امام هادی علیه السلام در این زیارت شاخصه ها و پایه های اصلی شیعه را بیان فرمودند.

زیارت غدیریه

این زیارت به زیارت امیرالمؤمنین در عید غدیر خم معروف است. در سالی که معتصم امام علیه السلام را از مدینه به سامرا فراخواند، ایشان به زیارت امام علی علیه السلام در نجف اشرف رفته و این زیارت را قرائت کردند که در ضمن آن یکصد و پنجاه منقبت از مناقب امام علی علیه السلام بیان فرموده و از برخی مشکلات سیاسی و اجتماعی که ایشان را آزرده کرده بود، سخن گفتند.

این زیارت از زیباترین، اصیل ترین، بدیع ترین و پربارترین زیارت هاست. در زمانی این زیارت توسط امام هادی علیه السلام قرائت شد که امامت به فراموشی سپرده شده بود. امام هادی علیه السلام در ضمن زیارت با ترسیم مظلومیت امام علی علیه السلام و هشدار به مردم، آنان را از خواب غفلت بیدار می کند.

شاگردان مشهور امام هادی

فضل بن شاذان: از متکلمان بزرگ شیعه در قرن سوم هجری است.

 عبدالعظیم حسنی علیه السلام: از سادات جلیل القدری است که نسب شریفش به امام حسن مجتبی علیه السلام می رسد. او از نظر علمی و عقیدتی مورد تایید امام هادی علیه السلام بود.

علی بن مهزیار اهوازی:از فقها و محدثان و دانشمندان نامور شیعه و از اصحاب سه امام یعنی امام رضا و امام جواد و امام هادی علیهم السلام می باشد.

علی بن جعفر همانی: وی مردی ثقه و دانشمند بود و وکالت امام هادی و امام حسن عسکری علیهم السلام را بر عهده داشت

عثمان بن سعید عمروی:(عثمان بن سعید عمروی)او معتمد در نزد امام على‌النقى و امام حسن عسکری علیهماالسلام و وکیل ایشان در زمان حیات ایشان بود و اولین از نواب اربعه امام زمان (عج) است.

حسین بن سعید اهوازى: او یکی از یاران امام رضا و امام جواد و امام هادی علیهم السلام می باشد. وی از مشایخ جلیل القدر روایتی بشمار می آید و روایات وی از اعتبار و شهرت خاصی در میان فقهای شیعه برخوردار است.

ایوب بن نوح: او وکیل امام هادی علیه السلام و امام حسن عسکری علیه السلام بود و روایات زیادی از امام هادی علیه السلام نقل کرده است. امام هادی علیه السلام در مورد او به عمرو بن سعید مدائنی فرمود: ای عمرو! اگر دوست داری به مردی از اهل بهشت بنگری به این مرد (ایوب بن نوح) بنگر

ابراهیم بن عبده نیشابورى: او از اصحاب امام هادى علیه السلام و پس از آن حضرت وکیل امام حسن عسکری علیه السلام در نیشابور بود

ابراهیم بن محمد همدانى

حسن بن راشد مکنی به ابوعلی

حسن بن علی ناصر

ابراهیم بن داود هاشمى یعقوبى

عمر آن حضرت حدود چهل سال ( ۴۱ سال و هفت ماه نیزگفته اند). از این مدت، شش سال و پنج ماه با پدرش و ۳۳ سال و چند ماه،امامنش بوده است.


توضیحات نگارنده-پیراسته فر:خلاصه ۴ نماینده«سفیر»امام زمان 

۱- عثمان بن سعید عمرى :مدت نمایندگی ۷سال(ازسال ۲۶۰  الی ۲۶۷)

۲- محمّد بن عثمانبن سعید: مدت نمایندگی ۷سال ( از۲۶۸ الی۳۰۵)فرزند اولین سفیرامام زمان است.

۳- حسین بن روح :مدت نمایندگی ۲۰سال (از۳۰۶الی۳۲۶)

۴- على بن محمّد سمرى :مدت نمایندگی ۳سال(از۳۲۶الی۳۲۹) آخرین سفیر امام(عج) است ، وى در نیمه شعبان سال ۳۲۹ درگذشت و با درگذشت او باب سفارت  بسته شد و غیبت کبرى آغاز گردید.

چهار نائب خاص امام زمان 


۱- عثمان بن سعید عمرى :مدت نمایندگی ۷سال(ازسال ۲۶۰  الی ۲۶۷)که منسوب به قبیله «بنى عمرو بن عامر» است و از نوجوانی افتخار خدمتگزارى به خاندان رسالت را داشت و از اصحاب و یاران امام هادى و حضرت عسکرى(علیهما السلام) به شمار مى رفت.

۲- محمّد بن عثمانبن سعید: مدت نمایندگی ۷سال ( از۲۶۸ الی۳۰۵)فرزند اوّلین سفیرامام زمان است.

۳- حسین بن روح :مدت نمایندگی ۲۰سال (از۳۰۶الی۳۲۶)حسین، ایرانی اهل ساوه«قم»و از بستگان محمّد بن عثمان(دوّمین سفیر امام) بود; وى موضوع سفارت را به فرمان امام به حسین بن روح واگذار نمود و در سال سیصد و بیست و شش درگذشت.

۴- على بن محمّد سمرى :مدت نمایندگی ۳سال(از۳۲۶الی۳۲۹) آخرین سفیر امام(عج) است ، وى در نیمه شعبان سال ۳۲۹ درگذشت و با درگذشت او باب سفارت  بسته شد و غیبت کبرى آغاز گردید.

قبر«علی بن محمد سمری» نائب چهارم در رصافه بغداد و غرب مدرسه «مستنصریه»، داخل بازار «کمالیات» قرار دارد،‌ مرقد علی بن محمد سمری دارای صحن و مسجد و مناره است.

سرداب سامرا

سرداب سامرا-ورودی حرم

سرداب سامرا-شبستان

سرداب غیبه

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:فاصله(ارتفاع)قبورتاسطح زمین ۶/۵(شش ونیم )مترمی باشد(ازکف ضریح تااجساد مطهر،شش ونیم مترفاصله است)،فاصله سرداب با مرقد امامین عسکریین(ع) حدود ۲۴(بیست وچهار) متر می باشد.
البته برای رسیدن به سرداب بایدازدالان مارپیچی عبورکردبا راه پله های متعدد.
لازم به ذکراست:راه قبورتا سرداب مسدوداست.

مرقد عسکریین

مدفن ۲امام ومادرامام زمان(عج) وحکیمه خاتون(دختر امام جواد)عمه امام حسن عسکری است.

توضیح مدیریت سایت-این عکس ازطرف زنانه گرفته شده،ازظرف مردانه برعکس است،سمتراست امام هادی وبعدامام عسکری وبعدنرجس خاتون ودرزیرپای امام حسن عسکری،حکیمه خاتون مدفون است.

البته قبوردیگرهم دراین مدفون هستند.

چرا آرزوی سردار سلیمانی در سامرا محقق نشد؟

سردارسلیمانی درسامرا

غبارروبی قبورعسکریین(علیهم السلام)توسط سردارسلیمانی

«سامرا» منزل پدری امام زمان