پیراسته فر

علمی،تحقیقی و تحلیلی

پیراسته فر

علمی،تحقیقی و تحلیلی

سامری های انقلاب که لامساس«درحصر»شدندآیت الله های خوش سابقه

سامری درحصرلَا مِسَاسَ-سامری اهل بصیرت «خواص»بود!

علما(آیت الله)هایی که «سامری»شدند!

درادامه «سامری های انقلاب اسلامی»راخواهیدخواند که همه شان سوابق درخشانی داشتند،ازمبارزان وانقلابیون واستوانه های نظام بودند ولی گرفتاردسائیس شیطان قرارگرفتند وروبروی معمارانقلاب ایستادند،اعلامیه دادند،تشکیک کردند وفتنه بپاکردند...اینها نه مختلس بودند ونه چپاولگرونه اهل فحشاء ...اسامی وبیوگرافی ..

تبرک با «تربت» زیرپای پیامبر-خاک پای فرشتگان

رازورمز«ماجرای سامری»...سامری سوابق درخشانی داشته،وی ازعابدان زاهدبود،فرمانده لشکر حضرت موسی درجریان غرق شدن فرعون بوده.....بصیرت اورادرادامه میخوانید واما چه سرانجام شومی داشته ! شیطان همیشه درکمین است..وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِی ۚإِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی/٥٣ یوسف

درادامه «لامساس های ایران»را خواهیدخواند«سامری های کشورایران-حصریون

قَالَ فَمَا خَطْبُکَ یَا سَامِرِیُّ ﴿٩٥﴾ قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ یَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِّنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا وَکَذَٰلِکَ سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی ﴿٩٦﴾ قَالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَکَ فِی الْحَیَاةِ أَن تَقُولَ لَا مِسَاسَ ۖ وَإِنَّ لَکَ مَوْعِدًا لَّن تُخْلَفَهُ ۖ وَانظُرْ إِلَىٰ إِلَـٰهِکَ الَّذِی ظَلْتَ عَلَیْهِ عَاکِفًا ۖ لَّنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنسِفَنَّهُ فِی الْیَمِّ نَسْفًا ﴿٩٧)طه

حضرت موسى دادگاهى تشکیل داد و سه دستور درباره او و گوساله اش داد که در آیه٩٧ سوره «طه» به آن اشاره شده است، نخست به او گفت: (باید از میان مردم دور شوى با کسى تماس نگیرى، و بهره تو در باقىمانده عمرت این است که: هر کس به تو نزدیک مى شود خواهى گفت: با من تماس نگیر)!؛ «قالَ فَاذْهَبْ فَاِنَّ لَکَ فِی الْحَیاهِ اَنْ تَقُولَ لا مِساسَ».
و به این ترتیب، با یک فرمان قاطع، «سامرى» را از جامعه طرد کرد و او را به انزواى مطلق کشانید.
دستور و مجازات دوم سامرى این بود که: موسى(ع) کیفر او را در قیامتبه او گوشزد کرده گفت: (تو وعده گاهى در پیش دارى ـ وعده عذاب دردناک الهى ـ که هرگز از آن تخلف نخواهد شد)؛ «وَ اِنَّ لَکَ مَوْعِداً لَنْ تُخْلَفَهُ».
سومین دستور این بود که: موسى(ع) به سامرى گفت: (به این معبودت که پیوسته او را عبادت مى کردى، نگاه کن و ببین ما آن را مى سوزانیم و سپس ذرات آن را به دریا مى پاشیم)؛ (تا براى همیشه محو و نابود گردد) «وَ انْظُرْ اِلى اِلهِکَ الَّذِی ظَلْتَ عَلَیْهِ عاکِفاً لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِی الْیَمِّ نَسْفاً».
/تفسیرنمونه جلد۱۳

توضیح نگارنده-پیراسته فر:حضرت موسی(ع)به سامری-باطعنه-گفت:وَانظُرْ إِلَىٰ إِلَـٰهِکَ الَّذِی ظَلْتَ عَلَیْهِ عَاکِفًا ۖ لَّنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنسِفَنَّهُ فِی الْیَمِّ نَسْفًا ﴿٩٧)

ببین که چگونه آن را می سوزانیم و نابود می کنیم  و سپس خاکستر آن را در دریا می پاشیم ،یعنی خُردوتکه تکه کردند وتبدیل به براده آهنی کردند وریختندبه دریا -که مجدد قابل جمع کردن طلاها توسط -فرصت طلبان- نباشد

ازاین -حرق-آتش معلوم میشود که مجسمه شبیه گوسفندمعمولی-زنده بوده که سوزاندش،وگرنه معنی داشته که برای بُراده کردن وخاکسترشدن نیازی به سوزاندن باشد.

طردازجامعه «حصر» منع مراودات مردمی

علامه طباطبایی درتفسیرالمیزان اینگونه می نویسد

این آیه مجازات -حکم-حضرت موسى  است برای سامرى 

جمله «قَالَ فَاذْهَبْ» حکم به طرد او از میان اجتماع است، او را از اینکه با کسى تماس بگیرد و یا کسى با او تماس بگیرد ممنوع کرد و قدغن نمود از اینکه کسى به او منزل دهد و با او همکلام شود، و با او بنشیند و به طور کلى آنچه از مظاهر اجتماع انسانى است از وى قدغن نمود، و این خود یکى از سخت ترین انواع شکنجه ها است.

و در جمله «فَإِنَّ لَکَ فِی الْحَیَاةِ أَن تَقُولَ لَا مِسَاسَ » حاصل کلام این است که حضرت موسى(ع) چنین مقرر کرد که تا زنده است تنها زندگى کند و این تعبیر کنایه است از حسرت دائمى و تنهایى و وحشت بى سر انجام.

***

سامری اهل بصیرت بود!

کلمه  «اثر » در جمله «من اثر الرسول » شکلى است که از پاى آدمى در هنگام راه رفتن بر زمین مى افتد و در آن نقش مى بندد، و اصل در معناى آن، هر نشانه و علامتى است که از هر چیزى بعد از رفتن آن به جاى مى ماند، به طورى که هر کس ببیند به آن چیز پى مى برد، مانند ساختمانى که اثر بنّا است، و مصنوع که اثر صانع است، و علم که اثر عالم است و... و از این جهت جاى پا را که بر زمین نقش مى بندد اثر اقدام گویند.

کلمه « رسول » به معناى کسى است که حامل پیامى باشد و در قرآن کریم، هم بر رسول بشرى که حامل رسالت خدابه سوى خلق است اطلاق مى شود و هم بر جبرئیل که حامل وحى الهى است، همچنانکه فرموده : انه لقول رسول کریم - و هم همه ملائکه، رسل خوانده شده اند مانند آیه -بَلَىٰ وَرُسُلُنَا لَدَیْهِمْ یَکْتُبُونَ ﴿٨٠ زخرف)- و  جَاعِلِ الْمَلَائِکَةِ رُسُلًا أُولِی أَجْنِحَةٍ (١فاطر﴾  .

آیه مورد بحث، جواب سامرى از باز خواست موسى (ع) را حکایت مى کند که پرسید: فَمَا خَطْبُکَ یَا سَامِرِیّ -   این سؤال به دو سؤال تجزیه مى شود:

یکى اینکه :این چه کاری بودکه تو کردى چیست! ؟

و دوم اینکه : چه چیز تو را وادار به این عمل نمود؟

وَکَذَٰلِکَ سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی - پاسخ از سؤال دوم است و حاصلش این است که تسویل نفسانى من باعث شد به اینکه من بکنم آنچه را که کردم(وسوسه های شیطانی)

 پاسخ سؤال اول به اینکه حقیقت این عمل چه بوده ؟

سامری چیزی راتشخیص دادکه دیگران غافل بودند!

مطلبى است که جمله «بَصُرْتُ بِمَا لَمْ یَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِّنْ أَثَرِ الرَّسُولِ » بدان اشاره مى کند(سامری چیزی دیدکه دیگران ندیدند)

تبرک با تربت زیرپای پیامبر-خاک پای فرشتگان

بیشتر مفسرین بر طبق روایات وارده در این داستان گفته اند: سامرى جبرئیل را در هنگامى که به موسى (ع) نازل مى شد، تا به او وحى برساند دید و یا دید که بر اسبى بهشتى سوار است و نازل شد تا فرعون و لشکریانش را براى غرق شدن به دریا راهنمایى کند، در آن موقع مشتى از خاک زیر پاى اسب او یا زیر پاى خود جبرئیل برداشته، با خود نگه داشت.(فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِّنْ أَثَرِ الرَّسُولِ)

و از خاصیت هاى این خاک این بوده که به هر چیز مى ریختند جان مى گرفت و زنده مى شد، سامرى خاک را همچنان داشت، تا روزى که آن گوساله را ساخت و خاک را در آن ریخت و در دم جان گرفت و حرکت کرد و به صدا در آمد.

پس مراد از اینکه فرمود: بَصُرْتُ بِمَا لَمْ یَبْصُرُوا بِهِ - «من چیزى دیدم که مردم ندیدند »دیدن جبرئیل است در هنگامى که یا پیاده و یا سواره نازل مى شد، خلاصه مفادش این است که من او را شناختم و مردم نشناختند.

معجزه «خاک مرکب پیامبر»فرشته

فقبضت قبضه من اثر الرسول فنبذتها- یعنی، من مشتى از خاک زیر پاى جبرئیل (خاک زیر پاى اسب جبرئیل) گرفتم.

کلمه«اثر» در جمله «من اثر الرسول » شکلى است که از پاى آدمى در هنگام راه رفتن بر زمین مى افتد و در آن نقش مى بندد، هر نشانه و علامتى است که از هر چیزى بعد از رفتن آن به جاى مى ماند، به طورى که هر کس ببیند به آن چیز پى مى برد( اثرپا).

قوم بنی اسرائیل چون سی روزِ مقرر حضرت موسی (ع) پایان یافت و ایشان نیامد، دست از اطاعت هارون برداشتند، پس شیطان به صورت مردی نزد آنها آمد و گفت: موسی از نزد شما گریخته است و دیگر بسوی شما نخواهم آمد، پس زیورها و طلاجات خود را حاضر نمایید تا من برای شما خداوندی فراهم نمایم!
سامری که  در روز عبور از دریای ازفرماندهان  لشکر حضرت موسی بود-بعلت دارابودن بصیرت،در روز جبرئیل را شناخته بود که بر حیوانی سوار بود وچون راه بلدعمل می کرد،وی  مشتی خاک از زیر پای حیوانی که جبرئیل بر آن سوار بودرا برمی دارد و در کیسه ای نگهداری کرد

سامری برای داشتن آن «تربت» همیشه بر بنی اسرائیل فخر می فروخت !که چنین خاکی در نزد خود دارد، و چون شیطان قوم بنی اسرائیل را فریب داد و از آن زیورها گوساله ای ساختند، به نزد سامری آمد و گفت: آن خاک را بیاور و چون آن را آورد، شیطان خاک را در میان شکم آن گوساله ریخت، پس در همان ساعت آن حیوان به حرکت درآمد و صدای گوساله کرد و مو و کُرک بر آن رویید، پس بنی اسرائیل بر آن سجده کردند و آن ها که به پرستش گوساله پرداختند، بالغ بر هفتاد هزار نفر بودند.

نصایح جانشین پیامبرخداهم کارسازنشد

و هر چند هارون آن ها را نصیحت نمود فایده نبخشید و گفتند: تا زمانی که موسی نیاید ما از پرستیدن این گوساله دست برنمی داریم، پس در این حال ماندند تا چهل روز از رفتن موسی (ع) سپری گردید.
روز دهم ماه ذیحجه، خداوند تورات را بر موسی (ع) فرستاد که بر الواح معینی نقش بسته شده بود. پس خداوند به موسی (ع) وحی نمود که: ما قوم تو را امتحان کردیم، به سامری گرویدن وگوساله پرست شدند.

زنده شدن -مُرده-جسم بیجان با خاک (تبرک شده

رسول یعنی فرستاده،رسول،پیام آور-پیامبر

  «نَبَذْتُهَا» منظوراین است که آن(خاک) را بر طلاهایى که آب کرده و به صورت-مجسمه- گوساله در آورده بودم ریختم، زنده شد و صداى گوساله در آورد.نبذ=افکندن،ریختن

مجسمه گوساله ای را که سامری -پنهانی ساخته بود

فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَدًا لَّهُ خُوَار ﴿٨٨ طه)

در کلمه «اخرج » دلالتى است بر اینکه کیفیت ساختن گوساله پنهانى و دور از مردم بوده، (گوساله اى برایشان بیرون آورد)، و کلمه «جسد» به معناى جثه اى است که جان نداشته باشد، و به هیچ وجه بر بدن جاندار اطلاق نمى شود، این نیز دلالت دارد بر اینکه گوساله مذکور بى جان بوده، و در آن هیچ اثرى از آثار حیات نبوده، و کلمه «خُوار » به معناى آواز،صدای گوساله است.

سامرى جبرئیل را در هنگامى که به موسى (علیه السلام) نازل مى شد، تا به او وحى برساند دید و یا دید که بر اسبى بهشتى سوار است و نازل شد تا فرعون و لشکریانش را براى غرق شدن به دریا راهنمایى کند، در آن موقع مشتى از خاک زیر پاى اسب او یا زیر پاى خود جبرئیل برداشته، با خود نگه داشت.

و از خاصیت هاى این خاک این بوده که به هر چیز مى ریختند جان مى گرفت و زنده مى شد، سامرى خاک را همچنان داشت، تا روزى که آن گوساله را ساخت و خاک را در آن ریخت و در دم جان گرفت و حرکت کرد و به صدا در آمد.

مدیریت سایت-پیراسته فر:شفابا«تربت» مرسل خدا-نبی وامام-چیزی شبیه شفا باتربت امام حسین(ع)،سامری آن «تُربت» رابرمجسمه بیجان پاشید،جسم بیجان-مُرده-زنده شد،این یک دلیل عقلی وعلمی برشفابا«تُربت»است،وهرچیزی که به محبوب ومعشوق متعلق باشد،میتواندچاره سازباشد،همانطورکه پیراهن یوسف ،چشم نابینای پدر-یعقوب-راشفابخشید.

اذْهَبُوا بِقَمِیصِی هَـٰذَا فَأَلْقُوهُ عَلَىٰ وَجْهِ أَبِی یَأْتِ بَصِیرًا ﴿٩٣یوسف﴾/این پیراهنم را ببرید، و روی صورت پدرم بیندازید، او بینا می شود

وَلَمَّا فَصَلَتِ الْعِیرُ قَالَ أَبُوهُمْ إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ ۖ لَوْلَا أَن تُفَنِّدُونِ ﴿٩٤یوسف﴾ 

هنگامی که کاروان (از سرزمین مصر) حرکت کرد-درهمان زمان- پدرشان (یعقوب) گفت من بوی یوسف را احساس ‍ می‏کنم اگر مرا به نادانی و کم عقلی متهم نکنید!

قَالُوا تَاللَّـهِ إِنَّکَ لَفِی ضَلَالِکَ الْقَدِیمِ ﴿٩٥یوسف)همانطورکه حضرت یعقوب پیش بینی کرده بود،مجدداً بچه هاگفتند:به خدا تو در هنوز گمراهی سابقت هستی!

فَلَمَّا أَن جَاءَ الْبَشِیرُ أَلْقَاهُ عَلَىٰ وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِیرًا ۖ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ مِنَ اللَّـهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ ﴿٩٦یوسف﴾

پس هنگامی که مژده رسان آمد، پیراهن را بر صورت او افکند و او دوباره بینا شد، گفت: آیا به شما نگفتم که من از خدا حقایقی می دانم که شما نمی دانید؟

البته یک توضیح کوتاه:بچه هاکه درسفربودند،پس مخاطب یعقوب  چه کسانی بودند!؟ جواب دیگربستگان درجه ۱وی که ازاومراقبت می کردندوقرآن همزمان ازمصروکنعان خبرمی دهد.

فاصله کنعان تا مصر۴۳۰کیلومتربوده واین فاصله فاصله زمینی وراهی که قابل ترددبوده، وبالحاظ کردن پیچ وخم ها جاده ۸۰فرسخ بوده،اگرفاصله هوایی رادرنظربگیریم شایدکمتراز۲۰۰کیلومتربوده است -

را ازآنجایی که درتاریخ آمده که فرزندان ازمصرخارج شده بودند،شایدبشودگفت که درفاصله چندکیلومتری کنعان ،محدوده دروازه های شهرشان رسیده بودند"پیراهن  یوسف راازکوله بارخودبیرون آوردند "آماده کردندبرای نشان دادن پدر" که حضرت یعقوب گفت که من بوی یوسف رااستشمام می کنم-شایدبشودگفت:کمتراز۱۰کیلومتر چراکه اگرکل فاصله را (۴۳۰کیلومتر)را درنظربگیریم که بایدحضرت یعقوب درطی دوره فراق (۴۰ ساله )هرروزبوی یوسف رااستشمام می کرده!

اگربنارابراین بگذاریم که ازهمان آغازحرکت بچه ها ازدربار یوسف،پدربورا استشمام کرد،بایدگفت که علتش می توانداین باشد که تاحالا «یوسف»اراده ای برای این کار-ارسال پیراهن-نداشته بوده است.

جریان سامری:بَصُرْتُ بِمَا لَمْ یَبْصُرُوا بِهِ - - من چیزى دیدم که مردم ندیدند،منظور «دیدن جبرئیل است در هنگامى که یا پیاده و یا سواره نازل مى شد»، خلاصه کلام این است که «من او را شناختم و مردم نشناختند».

فقبضت قبضه من اثر الرسول فنبذتها:منظور این است که من مشتى از خاک زیر پاى جبرئیل و یا خاک زیر پاى اسب جبرئیل گرفتم، و مقصود از «رسول » جبرئیل است، و مراد از «نبذتها» این است که آن را بر طلاهایى که آب کرده و به صورت گوساله در آورده بودم ریختم، زنده شد و صداى گوساله در آورد.

چرامردم متوجه حضورفرشتگان نشدند ولی سامری شناخت؟

مؤلف(علامه طباطبایی): وقتى فرعون و یارانش به سوى دریا هجوم آوردند فرعون بر اسبى ادهم سوار بود و آن اسب مى ترسید که وارد دریا شود لذا جبرئیل به صورت انسانى سوار بر مادیان ممثل شد و به راه افتاد، اسب فرعون هم دنبالش به راه افتاد، «در آنجا سامرى جبرئیل را شناخت»

وَإِذْ فَرَقْنَا بِکُمُ الْبَحْرَ فَأَنجَیْنَاکُمْ وَأَغْرَقْنَا آلَ فِرْعَوْنَ وَأَنتُمْ تَنظُرُونَ ﴿٥٠یقره﴾

سامری قبلاً اهل اعتکاف بود،اززهادبود

علامه طاطبایی می گوید:چون سامری  قبلا نیز جبرئیل را دیده بود، در کودکى مادرش از ترس ‍ اینکه فرعونیان او را بکشند به غارى برده و در غار را به روى او بسته بود، جبرئیل همه روزه مى آمد با سر انگشت خود او را غذا مى داد، از یک سر انگشتش شیر، و از سر انگشت دیگرش عسل، و از سومى روغن تا آنکه بزرگ شد، لذا در داستان دریا او را شناخت، و قبضه اى از اثر اسب او بر داشت،

سامری از اعجاز«تربت»زیرپای فرشته آگاه بود

هنگامیکه داشت خاک پای اسب پیامبر-رسول-خدارابر مى داشت، می دانست که این قبضه«تربت» را به هر چیزى بریزى و بگویى فلان چیز باش همان چیز مى شود.

قبضه مذکور(آن تربت) همچنان در دست سامرى بود 

البته علامه طباطبایی درادامه درماجرای پناه به غاربردن-اعتکاف-سامری تشکیک نموده است

البته علامه طباطبایی درادامه درماجرای پناه به غاربردن-اعتکاف-سامری تشکیک نموده است ولی می گوید«بصر»باچشم ظاهرنبوده است

صاحب المیزان درمورد کنجکاوی های نابجا  دراینکه آن صدای گوساله چگونه بوده ،می نویسد:

و در محاسن به سند خود از وصافى، از ابى جعفر (ع) روایت کرده که فرمود: از جمله مناجاتها که میان موسى و پروردگارش ‍ شد، یکى این بود که عرضه داشت :

پروردگارا سامرى گوساله را ساخت، صداى آن از چه کسى بود؟ خداى تعالى وحى فرستاد که : آن آزمایش من بود، در آن باره زیاد جستجو مکن.

واما چرا حضرت موسی (ع)حکم به قتل سامری نداد؟

سخاوت عامل نجات ازمرگ شد

علامه طباطبایی می نویسد: در مجمع البیان از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود:

موسى تصمیم گرفت سامرى را به قتل برساند، خداوند وحى فرستاد: او را مکش چون مردى با سخاوت است.

تفسیر«مجمع البیان»اثری متقن ازعالم قرن ششم-امین الاسلام ابوعلى فضل بن حسن طبرسى،معروف به «شیخ طبرسی»می باشدکه تألیفاتش موردتأییدعلمای شیعه وسنی است 

توضیحات مدیریت سایت-پیراسته فر:درتنظیم این مقاله ضمن حفظ اصل ترجمه(المیزان)برای سهولت،وروان بودن مطالب وقابل فهم بودن برای عموم مردم،ویرایشهایی انجام گرفته وخلاصه نویسی+اصلاحات واضافات

واما چگونه یک نفرکه اهل بصیرت است(خواص)گمراه می شود؟ 

فرعون اهل بصیرت بود چیزهایی را می فهمید،تشخیص می داد که مردمان زمانش عاجز وغافل بودند

بَصُرْتُ بِمَا لَمْ یَبْصُرُوا بِهِ

ولی بعدگرفتارهوای نفسانی شد،پیروشیطان شد.

وَکَذَٰلِکَ سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی ﴿٩٦ظه﴾

سامری را پسرخاله حضرت موسی می دانند، وی از انقلابیون بنی اسرائل بود وسابقه رفاقت ومراودات با حضرت موسی راداشته ،می گویند همان کسی بود که در ماجرای درگیری  او با قبطی، موسی به کمک او شتافت و قبطی رابا یک ضربه مشت  کشت  که نهایت به فرارش ازمصربه مدین-خانه شعیب پیامبرشد که آیاتش درسوره قصص آمده:

وَدَخَلَ الْمَدِینَةَ عَلَىٰ حِینِ غَفْلَةٍ مِّنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِیهَا رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلَانِ هَـٰذَا مِن شِیعَتِهِ وَهَـٰذَا مِنْ عَدُوِّهِ ۖ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِی مِن شِیعَتِهِ عَلَى الَّذِی مِنْ عَدُوِّهِ فَوَکَزَهُ مُوسَىٰ فَقَضَىٰ عَلَیْهِ ۖقَالَ هَـٰذَا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ ۖ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُّضِلٌّ مُّبِینٌ ﴿١٥﴾ قَالَ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی فَاغْفِرْ لِی فَغَفَرَ لَهُ ۚ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ﴿١٦﴾ قَالَ رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیرًا لِّلْمُجْرِمِینَ﴿١٧﴾ فَأَصْبَحَ فِی الْمَدِینَةِ خَائِفًا یَتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِی اسْتَنصَرَهُ بِالْأَمْسِ یَسْتَصْرِخُهُ ۚ قَالَ لَهُ مُوسَىٰ إِنَّکَ لَغَوِیٌّ مُّبِینٌ ﴿١٨﴾ فَلَمَّا أَنْ أَرَادَ أَن یَبْطِشَ بِالَّذِی هُوَ عَدُوٌّ لَّهُمَا قَالَ یَا مُوسَىٰ أَتُرِیدُ أَن تَقْتُلَنِی کَمَا قَتَلْتَ نَفْسًا بِالْأَمْسِ ۖ إِن تُرِیدُ إِلَّا أَن تَکُونَ جَبَّارًا فِی الْأَرْضِ وَمَا تُرِیدُ أَن تَکُونَ مِنَ الْمُصْلِحِینَ ﴿١٩﴾

***

صفات خوب فرعون که خداونددوست داشت چه بود؟

حضرت امیر علیه السلام می فرماید:

فرعون به خاطر این که چند تا صفت و کار خوب داشت خدا چند سال به او مهلت داد.

یعنی کار و صفات خوب حتی برای فرعون هم اثر وضعی دارد.

در روایت داریم که صفات خوب فرعون این بود که فرعون بی غیرت نبود"شوهرآسیه" و این که

مهمان خانه ای داشت غذا می پختند به یتیم ها و فقیرها و گرسنه ها می دادند.

عملی بالاتر از سیر کردن شکم گرسنه ای نیست. اگر کسی به یک روزه داری مخصوصاً به یتیم و مسکین افطار بدهد مثل این است که یک بنده ای را آزاد کرده است. خدا گناهان گذشته اش را می آمرزد. .

فرعون تا آشپزخانه اش کار می کرد خدا او را غرق نکرد. چند روز آشپزخانه اش تعطیل شد روز بعدش در رود نیل غرق شد. تا وقتی که اطعامش ادامه داشت خدا او را نسوزاند از بین نبردش.

 حاتم طایی را خدابه خاطر سخاوتش در آتش جهنم نمی سوزاند.

پیامبر ما حضرت محمد مصطفی صلی الله… می فرماید:

ابن جزعان آدمی بود که در دوران جاهلیت و بت پرستی از دنیا رفت. اما عذاب او از همه کمتر است. چون سفره داری می کرد و به گرسنه ها طعام می داد.

یک صفت خوب دیگر فرعون این بود که سهل الاجابه بود.

یعنی اگر کسی با فرعون کار داشت و می خواست فرعون را ببیند اجازه می داد بیاید. حضرت موسی چوپان بود ولی فرعون گفته بود اگر موسی آمد راهش بدهید بیاید. فرعون دژبان و دربان ها را برداشته بود. به خاطر این صفاتش خدا چند سال به او فرصت داد./ حجت الاسلام حبیب الله فرحزاد

قبرحضرت یوسف(فرزندیعقوب)کجاست؟
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:«مقبره حضرت یوسف» در شهر «نابلس»(فلسطین) در کرانه باختری قرار دارد.
«آرامگاه حضرت یوسف»درکشورفلسطین ،حومه جنوب شرقی شهر نابلس، نزدیک و شمال اردوگاه پناهندگان بالاتا، در شرق «تل بالاتا» و در پای دروازه شرقی نابلس باستانی قرار دارد که در قرن بیستم کشف شد.

«قبرحضرت یوسف»(نابلس)

קבר יוסף בשכם
«حضرت یوسف در مصر درگذشت» اما قبل از مرگش وصیت کرده بودکه جنازه( استخوانهایش)را به اسرائیل ببرند.

جسدحضرت یوسف را ازمصربه اسرائیل منتقل کردند

هنگامی که بنی اسرائیل از مصر خارج شدند، جسدحضرت یوسف که استخوان هایش بودند را با خود بردند.

حضرت موسی(پیامبر) استخوانهای یوسف را با خود برد.

سخاوت موجب قرب خدامی شود-رهایی ازجهنم- حتی اگردین نداشته باشید

حاتم طایی  فرزند عبدالله (قرن6)  از بزرگان عرب، مردی سخیّ و بلندنظر در دورهٔ پیش از اسلام، جوانمرد و بخشنده بود و عرب در سخا و کرم بدو مثل می‌زدند. او یکی از سخاوت‌مندترین مردان آن دوران بود که هنوز آوازه کرم و سخاوت مندی وی در تمام أمصار دنیا پیچیده‌است. نام کامل وی «حاتم بن عبد الله بن سعد بن الحشرج بن أمریء القیس»، مشهور به «حَاتم الّطائی» بود. او از قبیلهٔ طی یکی از قبائل مشهور شبه جزیره عربستان بود. همچنین وی یکی از شعراء فحول عصر جاهلیت بود، کنیهٔ وی «أباسفانه» و «أباعدی» بود. و دارای دیوان شعری مطبوع به نام «دیوان حَاتم الّطائی» می‌باشد.حاتم مسیحی بود.

وقتی قبیله «حاتم طائی» اسیرشدند دختر حاتم طائی را که جزو اسرا بود به همراه بقیه اسرا به مدینه آوردند.حاتم طائی رئیس قبیله «طیّ» بود و دخترش این چنین روزهای ذلّت باری ندیده بود. وقتی حضرت پیامبر (ص) آمدند و دختر حاتم را دربین اسرا دیدند که بدنش نیز نیمه عریان است هرچند کافر بود حضرت دیدند ایشان خجالت می کشد عبای خویش را برسر دختر انداختند تا حریم او حفظ شود. پدر او بخشنده عرب بود.

پیامبر اکرم(ص) به فرزند حاتم طایی : با توجه به اینکه پدر شما سخاوت زیادی داشت آنچه که باعث می‌شود پدر شما به جهنم نرود سخی بودن و سخاوت بیش از اندازه ایشان بوده است.

واما «لامساس»های ایران /کسانیکه درایران درحصربودندوهستند

۱-آیت الله سیدکاظم شریعتمداری-بعدازفتنه حزب خلق مسلمان ،درماجرای توطئه علیه امام-گودتا-با آقای قطب زاده(اولین رئیس رادیوتلویزیون)دست داشته

صادق قطب زاده: ۱۷ فروردین ۱۳۶۱ دستگیر،در ۲۳ مرداددادگاهی شد ودر ۲۴ شهریور ۱۳۶۱ اعدام شد


 آیت‌الله سیدکاظم شریعتمداری پذیرفت تا از نقشه کودتا پشتیبانی کند و سخنرانی‌ای در حمایت از آن ضبط کرد که قرار بود بعد از پیروزی کودتا از رادیو و تلویزیون پخش شود.

وی در اردیبهشت سال  ۱۳۶۱رای جامعه مدرسین  سلب مرجعیت شد.

امام و شریعتمداری

فوت:آیت‌الله شریعتمداری در غروب پنج‌شنبه ۱۳ فروردین ۱۳۶۵

۲-آیت لله حمدآذری قمی(مؤسس روزنامه رسالت ،نماینده خبرگان رهبری)

روایت همراه آیت الله آذری قمی از ارسال یک نامه به رهبر انقلاب+عکس نامه

جالب این بودکه ایشان  شوروشغفی ازحامیان ( انتخاب رهبری بعدازامام خمینی)،،درحمایت ازآیت الله خامنه ای،خیلی مبالغه میکرده که آقای خامنه ای  به ایشان می گوید،بعدازانتخابم،اولین کسی هستیدکه ساز مخالفت رامی نوازید که همینطورشد! بعد۱۰سال پیش بینی رهبری محقق یافت وآقای قمی دریک سال ونیم  آخردر«حصر»بودند.شروع حصر:۱۹ آبان ۱۳۷۶

۳-آیت الله حسینعلی منتظری که یک مدتی قائم مقام رهبری بود ،دردام رئیس دفترش«سیدمهدی هاشمی-برادر دامادش»گرفتارشد وبه انقلاب پُشت کرد ولامساس شد!

۴- آیت الله سید صادق روحانی

اعتراض شدید آیت‌الله روحانی درباره ازدواج نوه‌اش با نوه هاشمی/

خانم نفیسه اشراقی فرزند مرحوم آیت الله شهاب الدین اشراقی در آبان سال ۱۳۷۴ از آقای سید کاظم روحانی فرزند آیت الله سید صادق روحانی به حکم دادگاهی که آقای کاظم روحانی خود در آن حضور داشته، جدا شده است،زهراروحانی-نوه مشترک ۲پدربزرگ (آیت الله اشراقی وآیت الله محمدصادق روحانی)با پسرآیت الله هاشمی رفسنجانی(عماد)ازدواج می کند.

جالب این است که علت وبهانه «حصر»،اعتراض آیت الله سید محمدصادق روحانی در جلسات  درسش ،به نحوهٔ تعیین آیت الله منتظری به‌عنوان قائم مقام رهبری بود!(آذر ماه ۱۳۶۴)  وعجیبتر اینکه مرحوم منتظری  به حصر ایشان اعتراض داشته،که من راضی نیستم وبدون اطلاع وهماهنگی بامن بوده!..ضمنا! به حصر آیت الله حسن قمی هم معترض بوده

۵-آیت الله سید حسن طباطبایی  قمی

آیت الله سیدحسن طباطبایی قمی(فرزندآیت الله سیدحسین قمی معروف می باشد که عده ای از علمای قم اورادرمبارزات به رخ آیت الله بروجردی می کشیدند) حج حسن آقا ازهمرزمان امام خمینی بوده ،دراوج مبارزات امام علیه شاه(سالهای 41تا43)حتی سابقه زندان ساواک راهم دارد،ایشان به دلیل همان رفاقت گذشته باامام خمینی ،چندسال بعدازپیروزی انقلاب می آیدتهران دربیمارستانی که امام بستری بوده،به امام اعتراض میکند که این چه بساطی است که پهن کردید،اینهمه ظلم وجنایت است واز حزب جمهوری اسلامی وگردانندگانش بدگویی می کند وحتی درهمان حال نزارامام،سرش دادمی کشد! ولی کسی چیزی متوجه نمی شود ،فردایش امام به هاشمی می گویدببینید که آقای قمی چی می گوید،بررسی کنید،هاشمی هم بااومجادله می کند که این چه رفتاری بوده که کردیدباامام! امام مشکل قلب داره،شماقبلش را بدردآوردید ...وبعدمی گویدباشدمن رسیدگی میکنم وشما دیگرجایی عنوان نکنید،اما چندروزبعدمصاحبه باکیهان می کند،ازسیرتاپیاز ملاقات امام را می گوید،روزنامه هم منتشرمی شود،یک غوغایی بپامی شود وی ازمخالفان جنگ باعراق بود، اعلامه داده بود«این جنگ دیگرمشروعیت ندارد، هم کشته و هم کشنده، هر دو به جهنم خواهند رفت»!و...که حاکمیت برای مهارش ناچارمی شوندحکم«لامساس»رابرایش اجرابکنند.

البته ردیف های ۴ و۵  بامساعت مقام معظم رهبری(درزمان زعامتش) رفع «حصر»شدند.

میرحسین موسوی

۷و۶-میرحسین موسوی «نخست وزیر»+حجت الاسلام شیخ مهدی کروبی (اولین رئیس بنیادشهید ورئیس مجلس شورای اسلامی)

البته ردیف های ۴ و۵  بامساعت معظمرهبری(درزمان زعامتش) رفع «حصر»شدند.

۷و۶-میرحسین موسوی «نخست وزیر»+شیخ مهدی کروبی (اولین رئیس بنیادشهید ورئیس مجلس شورای اسلامی)

درماجرای انتخابات ۱۳۸۸ مدعی تقلب شدند ووباتحریک«فتنه گری» مردم، آنهارا به کف خیابان کشاندند وآشوب عاشورارا رقم زدند وقبل وبعدآن را-زهرارهنوردهم برتنورفتنه می دمید

مدیریت سایت-پیراسته فر:تأمل شود همه این آقایان ازشخصیتهای مبارز وتأثیرگذاردرقبل وبعدازانقلاب بودند،بتعبیری میتوان گفت،ازاستوانه های نظام بودند،کلی مقلد وهوادارداشتند،ازآقای شریعتمداری  که من خب یادم هست ،اوائل انقلاب  اگرازمردم سئوال می کردید مرجع تقلیدشما کیست؟یک اسم درسرزبانهابود«آیت الله شریعتمداری»وحتی آنوقتی که امام شناخته وشهرت یافت باز یکی از۲تابود.

ویا آقای آذری قمی که همانطوردربالا توضیح دادم،از شخصیتهایی بود که تئوریسین انقلاب بود،خط وربط انقلاب دست اینهابود،ریاست ورهبرجامعه مدرسین حوزه درست ایشان بود،سوابق انقلابی درخشان هم داشت.

آقای منتظری که ازمبارزان وزندان کشیده های انقلاب بود،اورا میخواستنددرزندان زجربدهند،شلاق نمی زدند،واما کاری می کردند که بدتراز شلاق بود،شکنجه می دادند،فرزندش»شهیدمحمد»را می آوردندجلوی چشمانش شنکنجه می کردند،لخت روی بخاری داغ می نشاندند!...اورا همین علمای همراه امام ،قائم مقام کردند واما م خمینی اورا«حاصل عمر»خودمی دانست «همه می‌دانند که شما حاصل عمر من بوده‌اید؛ و من به شما شدیدا علاقه‌مندم. برای اینکه اشتباهات گذشته تکرار نگردد، به شما نصیحت می‌کنم که بیت خود را از افراد ناصالح پاک نمایید؛ و از رفت و آمد مخالفین نظام، که به اسم علاقه به اسلام و جمهوری اسلامی‌ خود را جا می‌زنند، جدا جلوگیری کنید. من این تذکر را در قضیه (مهدی هاشمی) هم به شما دادم. من صلاح شما و انقلاب را در این می‌بینم که شما فقیهی باشید که نظام و مردم از نظرات شما استفاده کنند.

امام خمینی  درادامه نامه تاریخیش(۶ فروردین ۱۳۶۱) علیرغم اینکه اورابی کفایت دراداره امورجامعه مسلمین می داند واما برفقاهتش تأکیددارد....طلاب عزیز، ائمه محترم جمعه و جماعات، روزنامه‌ها، و رادیو- تلویزیون، باید برای مردم این قضیه ساده را روشن کنندعزل- که در اسلام مصلحت نظام از مسائلی است که مقدم بر هر چیز است، و همه باید تابع آن باشیم. جنابعالی ان شاء الله با درس و بحث خود حوزه و نظام را گرمی می‌بخشید.

متن کامل  نامه امام خمینی مبنی برعزل آیت الله منتظری 

مان: ۶ فروردین ۱۳۶۸ / ۱۸ شعبان ۱۴۰۹
مکان: تهران، جماران
موضوع: «عدم صلاحیت برای تصدی رهبری نظام جمهوری اسلامی»
مخاطب: منتظری، حسینعلی

بسم الله الرحمن الرحیم
جناب آقای منتظری
با دلی پر خون و قلبی شکسته چند کلمه‌ای برایتان می‌نویسم تا مردم روزی در جریان امر قرار گیرند. شما در نامه اخیرتان نوشته‌اید که نظر تو را شرعاً بر نظر خود مقدم می‌دانم؛ خدا را در نظر می‌گیرم و مسائلی را گوشزد می‌کنم. از آنجا که روشن شده است که شما این کشور و انقلاب اسلامی عزیز مردم مسلمان ایران را پس از من به دست لیبرالها و از کانال آنها به منافقین می‌سپارید، صلاحیت و مشروعیت رهبری آینده نظام را از دست داده‌اید. شما در اکثر نامه‌ها و صحبتها و موضعگیریهایتان نشان دادید که معتقدید لیبرالها و منافقین باید بر کشور حکومت کنند. به قدری مطالبی که می‌گفتید دیکته شده منافقین بود که من فایده‌ای برای جواب به آنها نمی‌دیدم. مثلاً در همین دفاعیه شما از منافقین تعداد بسیار معدودی که در جنگ مسلحانه علیه اسلام و انقلاب محکوم به اعدام شده بودند را منافقین از دهان و قلم شما به آلاف و الوف رساندند و می‌بینید که چه خدمت ارزنده‌ای به استکبار کرده‌اید. در مسئله مهدی هاشمیِ قاتل، شما او را از همه متدینین متدینتر می‌دانستید و با اینکه برایتان ثابت شده بود که او قاتل است مرتب پیغام می‌دادید که او را نکشید. از قضایای مثلِ قضیه مهدی هاشمی که بسیار است و من حالِ بازگو کردن تمامی آنها را ندارم.

شما از این پس وکیل من نمی‌باشید و به طلابی که پول برای شما می‌آورند بگویید به قم منزل آقای پسندیده و یا در تهران به جماران مراجعه کنند.

بحمدالله از این پس شما مسئله مالی هم ندارید. اگر شما نظر من را شرعاً مقدم بر نظر خود می‌دانید – که مسلماً منافقین صلاح نمی‌دانند و شما مشغول به نوشتن چیزهایی می‌شوید که آخرتتان را خرابتر می‌کند – با دلی شکسته و سینه‌ای گداخته از آتش بی‌مهریها با اتکا به خداوند متعال به شما که حاصل عمر من بودید چند نصیحت می‌کنم دیگر خود دانید:
۱- سعی کنید افراد بیت خود را عوض کنید تا سهم مبارک امام بر حلقوم منافقین و گروه مهدی هاشمی و لیبرالها نریزد.
۲- از آنجا که ساده لوح هستید و سریعاً تحریک می‌شوید در هیچ کار سیاسی دخالت نکنید، شاید خدا از سر تقصیرات شما بگذرد.
۳- دیگر نه برای من نامه بنویسید و نه اجازه دهید منافقین هرچه اسرار مملکت است را به رادیوهای بیگانه دهند.
۴- نامه‌ها و سخنرانیهای منافقین که به وسیله شما از رسانه‌های گروهی به مردم می‌رسید؛ ضربات سنگینی بر اسلام و انقلاب زد و موجب خیانتی بزرگ به سربازان گمنام امام زمان – روحی له الفداء – و خونهای پاک شهدای اسلام و انقلاب گردید؛ برای اینکه در قعر جهنم نسوزید خود اعتراف به اشتباه و گناه کنید، شاید خدا کمکتان کند.
والله قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم، ولی در آن وقت شما را ساده لوح می‌دانستم که مدیر و مدبر نبودید ولی شخصی بودید تحصیلکرده که مفید برای حوزه‌های علمیه بودید و اگر اینگونه کارهاتان را ادامه دهید مسلماً تکلیف دیگری دارم و می‌دانید که از تکلیف خود سرپیچی نمی‌کنم. والله قسم، من با نخست وزیری بازرگان مخالف بودم ولی او را هم آدم خوبی می‌دانستم. والله قسم، من رأی به ریاست جمهوری بنی صدر ندادم و در تمام موارد نظر دوستان را پذیرفتم.
سخنی از سرِ درد و رنج و با دلی شکسته و پر از غم و اندوه با مردم عزیزمان دارم:

من با خدای خود عهد کردم که از بدی افرادی که مکلف به اغماض آن نیستم هرگز چشم پوشی نکنم. من با خدای خود پیمان بسته‌ام که رضای او را بر رضای مردم و دوستان مقدم دارم؛ اگر تمام جهان علیه من قیام کنند دست از حق و حقیقت برنمی دارم.
من کار به تاریخ و آنچه اتفاق می‌افتد ندارم؛ من تنها باید به وظیفه شرعی خود عمل کنم.
من بعد از خدا با مردم خوب و شریف و نجیب پیمان بسته‌ام که واقعیات را در موقع مناسبش با آنها در میان گذارم. تاریخ اسلام پر است از خیانت بزرگانش به اسلام؛ سعی کنند تحت تأثیر دروغهای دیکته شده که این روزها رادیوهای بیگانه آن را با شوق و شور و شعف پخش می‌کنند نگردند. از خدا می‌خواهم که به پدر پیر مردم عزیز ایران صبر و تحمل عطا فرماید و او را بخشیده و از این دنیا ببرد تا طعم تلخ خیانت دوستان را بیش از این نچشد. ما همه راضی هستیم به رضایت او؛ از خود که چیزی نداریم، هرچه هست اوست. والسلام.
یکشنبه ۶ / ۱ / ۶۸
روح الله الموسوی الخمینی

آیت‌الله حسینعلی منتظری نجف‌آبادی , امام خمینی ,

آیت الله محمدصادق روحانی هم ازخاندان جلیله بوده که دربالا توضیحات لازم رادادم

همین آقای میرحسین موسوی(متولد۱۳۴۲) ازانقلابیون خوشنام بوده،وی کارشناسی ارشدمعماری وشهرسازی دانشگاه ملی بوده، در سال ۱۳۶۰ و در کابینه محمدعلی رجایی(۱۳۶۰)  وزیر امور خارجه بود.

بعداز شهادت آقای رجایی وانتخاب آیت الله خامنه ای به ریاست جمهوری آقای موسوی نخست وزیربوده،حتی آقای خامنه ای گزینه اولش دکترولایتی بوده که مجلس به گزینه دوم رأی داد! وی تاسال ۱۳۶۸ بمدت هشت سال نخست وزیربوده وباتوجه به اینکه براساس قوانین آن زمان ،اجرائیات دست نخست وزیربوده،قدرت درست نخست وزیربود،نه رئیس خمهور- آقای موسوی همه کارمملکت بود.

همین موسوی آنقدرمحبوب امام رزمندگان بود که امام خمینی مُصربرمعرفی ایشان بعنوان نخست وزیردردوردوم ریاست جمهوری آقای خامنه ای بود ولی باتوجه به آشنایی کاری که رئیس جمورازایشان داشتند،احساس کردند که با ایشان نمیتواندکارکند ولی امام خمینی تأکیدداشتند که بایدایشان نخست وزیرشود،حتی وساطت های آقایان علما (ناطق نوری،مهدوی کنی،یزدی وجنتی)رانپذیرفتند وازحکم حکومتی استفاده کردند وآقای خامنه ای هم مجاب شد به معرفی میرحسین موسوی..

آقای کروبی هم سوابق درخشانی دارد،اوهم ازمبارزین وزندان رفته های ساواک بود،اسرارنظام درجمهوری اسلامی دست ایشان بود،مقدس ترین نهادنظام«بنیادشهید»راامام خمینی دست ایشان سپردند ونیز این اعتمادادامه داشت وی «امیرالحاج»کشوراسلامی ایران بود،چندین دوره ریاست مجلس رابعهده داشت..

اینطورنبوده که اینها اهل اختلاس وچپاول بودند ویا مشکل انحراف اخلاقی داشتند،که متأسفانه بعضی ازآقایان علما میخواهند «سامری ها»کسانیکه عاقبت بخیرنشدند را میخواهند معرفی کنند(درتاریخ اسلام)اول چهره های آنهارا تخریب می کنند..زنازاده بودندریالبخاطر گندم ری بوده، مال دنیا فریبشان داد ..گرفتار زرو زیوربودند ...بعدمی گویند اینها موجب شد...

درصورتیکه تاریخ را باتأمل وبدون حب وبغض بنگریم ،اکثریت آنهایی که روبروی اهل البیت ایستادند،حلال زاده های خوشنام بودند،ابن ملجم آنقدررعایت مسائل شرهی رامیکرد کهبرای کسب ثواب بیشترتصمیم گرفتند-سه نفری-پرفضیلت ترین شب را برای قتل حضرت علی انتخاب کنند«شب قدر»آن ۲رفیقش  «برک بن عبدالله و عمرو بن بکر تمیمی» که قرارملاقات ومذاکره  را درمکه کنارکعبه می گذارند وآن ۲مأمورقتل معاویه و عمرو عاص می شوند این سه نفر آن ۳را عامل اختلاف مسلمین می دانستند که قتلشان واجب یوده،وموجب رضای خدا!

۸-یکی دیگر ازسامری های انقلاب اسلامی   آیت الله علی تهرانی(متولد۱۳۰۵) معروف «شیخ علی تهرانی» است  اسم دیگرش (علی مرادخانی ارنگه­)است که بعضاً باعنوان  «شیخ میرزاعلی خراسانی»نیز اراجیف می گوید

شیخ علی از شاگردان امام خمینی وآیت الله بروجردی بود وخودش  بعدها ازاساتیدحوزه های علمیه بود .

وی ازمبارزان انقلاب،وی سابقه تبعیدبخاطرسخنرانی های آتشین علیه شاه راداردومی گویند رهبرانقلاب نیز ازشاگردانش بوده است،وی دارای تألیفاتی زیادی است که معروف ترین آنها«اخلاق اسلامی »و ۳جلدکتاب درباب «توحید»دارد،توحیدذاتی ،توحیدافعالی، وتوحیدخداشناسی.هست.

بعدازانقلاب ازطرف امام خمینی چندمأموریت به استانها نیزداشته است.

امام خمینی :آنهایی که کتاب اخلاق و توحید می‌نویسد، اما خودش از آن بی‌‌خبر است!کنایه به همین مردی است که دارای اعوجاج است.

دکترمحمودمرادخانی-فرزندشیخ علی تهرانی که مقیم فرانسه است

وی که درمشهدساکن بوددرسال ۱۳۴۱ (۳۶سالگی)با خواهر ایت الله خامنه ای(سیده بدری)ازدواج کرد که دارای ۳ دختر و ۲ پسرمی باشد.

شیخ علی تهرانی در فروردین ۱۳۶۳باتبانی منافقین به عراق فرارکرد و درعراق برای مدتها طولانی در رادیو فارسی‌ زبان بغداد مشغول تبلیغات برعلیه جمهوری اسلامی ایران بود.

بعداز پناهندگی، وارتزاق از دشمن جمهوری اسلامی،همسرش نیزبهمراه فرزندانش به اوملحق شد  ،رژیم صدام تلاش کرد که از وجودخواهر رئیس جمهوروقت ایران نهایت بهره برداری سیاسی برعلیه حکومت اسلامی ایران بکند که تاحدی هم از حماقت این خانواده بهره برد!،همسرشیخ علی در۱۲ اردیبهشت ۱۳۶۴دریک کنفرانس خبری دربغدادحضورپیداکردوحرفهایی زد..

آیت الله هاشمی : زمانی که خبر فرار خواهر آقای خامنه ای منتشر شد وی به شدت متاثر و غمگین بود، این مسئله بدون اطلاع وی اتفاق افتاده است. نگران تبعات این اقدام خواهرش و تاثیر آن بر افکار عمومی آن هم در زمان جنگ ایران و عراق بود./درکتاب  خاطرات

مراجعت به ایران بعداز۱۱سال

شیخ علی تهرانی پس از یک دهه، بالاخره سال‌ها پس از پایان جنگ و در سال ۱۳۷۴ خود را در یکی از پاسگاه‌های مرزی تسلیم نمود و به تهران منتقل شد ومدتی کوتاهی هم درزندان بود وامابه علت سالخوردگی، وضعیت جسمانی و روحی و روانی ونیز اظهار ندامت بااغماض مسئولین مواجهه شد،اگرچه عده خواستاراعدامش شده بودند.

وی بخاطر نداشتن تعادل فکری در سال ۱۳۷۹یک فقره  خودکشی نافرجام داشت،بهرحال درتهران سکنی گزید،البته توبه ای که کرده بود،فریبی بیش نبود،چون باز چرندیاتش را رسانه ای می کرد.

۹-سامری دیگر«محموداحمدی نژاد»است،وی خیلی زود به قدرت رسید،وشایدبهتراست بگویم به قدرت رساندند!وقتی ازاستانداری اردبیل به شهرداری تهران آوردنش ،اوراگزینه خوبی برای ریاست جمهوری می دانستند،وبعلت جسارت وگُستاخی(اعتمادبنفس بالا)باحمایت دلسوزان انقلاب خیلی زودبرکُرسی ریاست جمهوری جلوس کرد(۱۳۸۴)دوردوم را هم پشت سرگذاشت واما همه آقایان علما که اورا «نظرکرده امام زمان»می دانستند وباآمدنش ،نمازشکرخواندند،دردوره دوم »خون به دل»شدند،گزیده امام زمان(عج) روبروی نماینده امام زمان ایستاد،علاوه برقهر (۱۱روزه)دوران ریاست جمهوری،بعداز ریاست جمهوری ،«ریاست »برایش مزه کرد،اومی خواست،رهبرجهانی باشد وبعدنقشه کشیدند که قانون منع کاندیدایی بعداز۲دوره را ازطرح «پوتین ،مددوف»بهره ببرد که گزینه اش(مشایی)ردصلاحیت شد وکم کم به اپوزیسیون مبدل شد،به انتخابهای ولی فقیه زمان،انتقاد ،بلکه اعتراض کرد،وقتی بهش تریبون ندادندواز«بست نشینی »هم طرفی نبستند، از رسانه های دشمن برای رساندن اعتراضش به رهبری وسران قوه استفاده کرد....نهضت ادامه دارد...

به این-گزیده- مصاحبه«ایرانی که امام جمعه وجماعت داعش»بود دقت کنید:داعشی نمازشب خوان

وحید قریشی هستم،اهل یکی از روستاهای تالش(گیلان)هستم ،درسوریه روحانی و  امام جماعت داعش بودم.

«توحید قریشی» جوان ۳۲ساله که اهل یکی از روستاهای شهرستان تالش در استان گیلان می‌باشد ازجمله این افراد است. او پیش از پیوستن به داعش، امام‌جمعه روستای شلقون تالش بوده است. وی بیش از شش ماه عضو این گروه بوده است. قریشی بخشی از دروس دینی خود را در یکی از مدارس دینی سیستان‌وبلوچستان خواند. از آن‌جا برای تکمیل تحصیلات به یکی از کشورهای آفریقایی می‌رود، وپسازمدتی به کشور برمیگردد. پس از آمادگی برای پیوستن به داعش از طریق یک قاچاقچی کرد وارد ترکیه می‌شود و پس از دو یا سه روز اقامت در یک خانه که محل اسکان اعضای جدید بوده به مرز سوریه می‌رود. در مرز به‌هیچ‌وجه بازرسی نمی‌شود. در دو‌سه کیلومتری داخل خاک سوریه توسط افرادی تحویل گرفته می‌شود و وارد یک پایگاه آموزشی می‌شود و پس از گذران یک دوره آموزشی هفت تا ده روزه به میدان جنگ اعزام شد.

 قبل از اینکه امام جماعت شوید چه فعالیتی انجام میدادید؟

بعد از گرفتن مدرک دیپلم به زاهدان رفتم و در آن‌جا به حفظ قرآن پرداختم. بعد از مدتی امام جماعت و بعد هم «امام‌جمعه» شدم.

اعضای گروه در مباحث اعتقادی چگونه هستند؟

پایبند احکام اسلامی هستند،در سرمای زمستان پتو روی خود می‌اندازند و نماز شب می‌خوانند! ببینید این‌ها چگونه جانشان را در عراق فدا  می‌کنند. اگر به‌جای ارتش و نیروهای مردمی عراق، شصت کشور دیگر هم بیاید و با  آن‌ها بجنگد، باز هم مقاومت  می‌کنند. آنچه در رسانه‌ها درباره آن‌ها می‌گویند مضحک است!

چه مدتی در داعش بودید و چه جایگاهی داشتید؟

شش ماه‌ونیم. سرباز صفر بودم.

توضیح مدیرسایت-پیراسته فر:دقت شود،خبرنگاروقتی به اومی گوید:شجاع باش درپاسخدهی جواب میدهد:اگرشجاع نبودم به عراق وسوریه نمی رفتم! وبا اینکه معتمدداعش بود،خطیب وامام جماعت داعش بود وشایدجمعه،خودش را سربازصفرنظام داعش می داند!

چگونه شد به ایران برگشتی؟

توحید قریشی:با آن‌ها دچار مشکل شدم و برگشتم،مشکل فکری،درمحاکماتشان زودحکم صادرمی کردند.

 کارها-اعمال-خودرا نه اینکه غیراسلامی نمی دانند بلکه عین اسلام می دانند!

قریشی(امام جماعت داعش):بی‌احترامی به انبیاء کفر است. کسی به پیامبری توهین کند مثلاً به پیامبر اسلام توهین کند حتی در صورت توبه اعدام می‌شود. این جزء فقه سلفیه هست. چرا؟ چون می‌گوید توهین یعنی تعرض به حق پیامبر.  اگر  توبه  هم کرد، پیش خدا قبول است، اما حق پیامبر باید گرفته شود. البته قضیه تخریب قبور را توهین انبیاء نمی‌دانند چون« تخریب قبور خودش راه انبیاء است»!

جهاد نکاح از آن موضوعاتی است که بهشدت با نام داعش پیوند خورده است. توضیحی راجعبه آن بدهید.

توحید قریشی:از اساس دروغ است! این ادعاها فقط در رسانه‌های ایران مصرف دارد!.حتی رسانه‌های غربی و عربی هم از این حرف‌ها نمی‌زنند. این حرف‌ها ما را به‌جایی نمی‌رساند.

در همه رسانههای خارجی به موضوع جهاد نکاح پرداخته شده است. چه سایتهای شیعه و چه سایتهای سنی در همین کشورهای عربی؟

توحید قریشی:شاید منظور کنیزها باشند و شما اشتباه گرفته‌اید.

خبرنگار:خیر؛ موضوع کنیزها و زنان جهاد نکاح با هم متفاوت است. زنانی هستند که به داعش میپیوندند و  بهعنوان مجاهدات شناخته میشوند. اینها چه نقشی در گروه دارند؟

این‌ها با شوهران خود به آن‌جا می‌روند.

 اما تعداد زیادی از زنان و دختران مجرد هم هستند که به داعش ملحق میشوند؟

نه؛ کسی مجرد نمی‌آید. مگر اینکه مثلاً برادرش آن‌جا باشد و یا مثلاً پدرش آن‌جا باشد. از او خواسته باشد کشور کافر را رها کند و بیاید پیش خودش برای زندگی! این مجاهدات هم که گفته می‌شود منظور زن‌های این افراد داعش هستند؛ یعنی مردشان مجاهد و  زنش مجاهده می‌شود.

تحلیل فعلی شماازداعش؟

خطیب داعش:اطلاعاتم مربوط به یک سال پیش است. اکنون در زندانم ،از زمانی که من دستگیر شدم تا الان، ظاهراً تغییرات زیادی در داعش پیش آمده است، که الان نمی‌توانم جواب بدهم! مصاحبه شهریور۱۳۹۵

درموردخلفای عباسی نیزهمین کج فکری ها ودرعین حال ارادت به اهل البیت محسوس یود

هارون اولین کسی بودکه قبرامیرالمؤمنین علی(ع) را کشف وعلنی کرد(هنگامیکه برای شکارفته بود..)وقتی آهوان به تپه ای پناه می برند وازمعمرآگاه محل میشنودکه اینجامدفن حضرت علی است،ازمرکب پیاده می شود،پای برهنه بسوی مزارحرکت می کند..

هارون ادای احترام نمود و دستور داد خاک ها را به جای اول خود برگردانند. سپس پیاده شد، پس از وضو گرفتن دو رکعت نماز خواند و با حالتی گریان، خود را به خاک و تربت آن حضرت غلطانیدآنگاه هارون نامه ای به امام موسی کاظم(ع) در مدینه نوشت و صحت این مطلب را از امام موسی(ع) سؤال کرد. ایشان آن محل را به عنوان قبر جدش علی بن ابی طالب(ع)تأیید کرد. سپس به دستور هارون، سنگ بنایی بر آن قبر نهاده شد که به «تحجیر هارونی» معروف شد.

ماجرای اجازه گرفتن ازپیامبربرای زندانی کردن امام گاظم
درباره حبس امام موسی (ع) به دست هارون الرشید شیخ مفید در ارشاد روایت می‌کند که علت گرفتاری و زندانی شدن امام، یحیی بن خالد بن بر مک بوده است زیرا هارون فرزند خود «امین» را به یکی از مقربان خود به امام جعفربن محمد ابن اشعث که مدتی هم والی خراسان بوده است سپرده بود و یحیی بن خالد بیم آن را داشت که اگر خلافت به امین برسد جعفربن محمد را همه کاره دستگاه خلافت سازد و یحیی و بر مکیان از مقام خود بیفتند. جعفر بن محمد بن اشعث شیعه بود و قایل به امامت موسی (ع) و یحیی این معنی را به هارون اعلام می‌داشت. سرانجام یحیی پسر برادر امام را به نام علی بن اسماعیل بن جعفر از مدینه خواست تا به وسیله او از امام و جعفر نزد هارون بدگویی کند. گویند امام هنگام حرکت علی بن اسماعیل از مدینه او را احضار کرد و از او خواست که از این سفر منصرف شود؛ و اگر ناچار می‌خواهد برود از او سعایت نکند. علی قبول نکرد و نزد یحیی رفت و بوسیله او پیش هارون بار یافت و گفت از شرق و غرب ممالک اسلامی مال به او می‌دهند تا آنجا که ملکی را توانست به هزار دینار بخرد. هارون در آن سال( ۱۷۹) به حج رفت و در مدینه امام و جمعی از اشراف به استقبال هارون رفتند. اما هارون باناراحتی سر قبر حضرت رسول (ص)رفتند،

گفت: «یا رسول الله از تو پوزش می‌خواهم که می‌خواهم موسی بن جعفر را به زندان افکنم زیرا او می‌خواهد امت ترا برهم زند و خونشان بریزد»! آنگاه دستور داد تا امام را از مسجد بیرون بردند و او را پوشیده به بصره نزد والی آن عیسی بن جعفربن منصور بردند.

پیشنهادپس دادن فدک

زمخشری در «ربیع الابرار» آورده است که هارون  در یکی از ملاقاتها به امام موسی کاظم(ع) پیشنهاد نمود فدک را تحویل بگیرد و حضرت نپذیرفت. وقتی اصرار زیاد کرد امام محدوده فدک را خیلی زیاد”به اندازه یک کشور”اعلام کرد که هارون از پیشنهادش پشیمان شد

دشمنان اباعبدالله الحسین پرونده های خوبی داشتند

«شمربن‌ذی‌الجوشن» از بزرگان کوفه  در جنگ صفین ازسرداران سپاه حضرت علی(ع) دردفاع ازامیرالمؤمنین خوب هم می جنگیدمجروح شده و به افتخار جانبازی نائل آمد.

دشمنان هم اهل نماز و مناجات بودند،باآب فرات غسل کردند تا قربة‌الی‌الله‌حسین علیه‌السلام را بکشند.

امام حسین هنگام ظهر به یکی ازیارانش گفت که ازدشمن فرصت بگیربرای اقامه نماز

حصین بن‌نمیر (یاعمرسعد) گفت نماز شما قبول نیست. حبیب بن مظاهر جواب داد.. نماز فرزند پیامبر قبول نمی‌شود و از تو قبول می‌شود ای نمک به حرام؟!

همین «شمر»ازعابدان زاهدبود که  ۱۶ بار پای پیاده به سفر حج رفته بود.

ابوموسی اشعری

«ابوموسی »فرمانده سپاه  اسلام بوددرجنگ هوازن(سال هشتم ) وی علاوه برشهامت وشجاعت درجنگ از عالمان دینی بودکه نماینده رسول الله(ص) وقتی میخواست نماینده ای  برای آشنایی باتعالیم اسلام به شهرمکه بفرست همین آقای ابوموسی بود البته معاذبن جبل نیزصدای خوبی داشت نیز اوراهمراهی میکرد .

وی آنقدرمورداحترام واعتمادپیامبربود که  اورا استانداربلادیمن کرد.

حتی بعداز رحلت پیامیر،این اعتمادها پابرجادبود استانداری کوفه وبصره وقاضی القضات بصره نیزبوده است.

یعقوبی، ج۲، ص۱۷۹؛ طبری، ج۴، ص۴۹۹ می نویسند:درزمان حکومت امیرالمؤمنین علی علیه السلام ،ابوموسی حاکم کوفه بود وبیعت مردم کوفه رابه امام اعلام کرد.

حضرت علی(ع) دست به یک خانه تکانی بزرگی  دردولتمردان زد ،اکثرکارگزاران عثمان را معزول کرد، اما به توصیه ووساطتت  مالک اشتر ،وی رادرکوفه ابقاکرد.

واما درماجرای «حکمیت جنگ صفین» فریب عمروعاص را خورد وحضرت علی را ازخلافت خلع کرد ومعاویه را بخلافت نشاند!

البته گمان بدنکنید که ابوموسی این حکم روی شیطنت انجام داده باشد ویا ماجرای پشت پرده ای بوده

بلاذری، انساب، ج۲و طبری ج۵  و یعقوبی ج۲ می نویسند:

ابوموسی وقتی دید که چه کلاه گُشادی  سرش رفته با  عمروعاص به دعواوپرخاشگری پرداخت وبهمدگیرفحاشی کردند وبهدهمچنان ازاین اتفاق ناراحت بود که  به خانه خدا پناه برد.

وی درسال۴۴ هجری درسن ۶۳ سال فوت کرد

إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ ﴿٢﴾ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ ﴿٣﴾ والعصر

اینهارا گفتیم تا آدمهای خوب خیال نکنند که برگه «گارانتی» دارند!همه درخسرانیم اگرمراقبه ومحاسبه نداشته باشیم،البته ولایتپذیریقابل ارزش است که باچشمان باز باشد وباتفکروتعقل+نظرلطف خدا.

ودیگراینکه اگرسامری واقدامات این شخصیت ناشناخته بماند،بعضی ازخوبان هم ممکن است،دچار«سوءتحلیل »بشوند،وبرای بدرکردن رقبا،به هرکسی که مخالف دیدگاهشان باشند«مارک وانگ»سامری بزنند!وشایددرشناخت ویامفهوم«سیاسی»مشکل داشته باشد و«سیاسیون را«هیولایی» می داند،غیرخودی.

مثل همین آقای افروغی

تغییر زود هنگام مسوولان شهرستان بهمئی آسیب است

«بیشتر سیاسیون زمان ما نقش سامری زمان حضرت موسی را ایفا می کنند»

نماز جمعه این هفته شهر لیکک به امامت حجت الاسلام سید محمد یوسف افروغی اقامه شد.

حجت الاسلام افروغی تصریح کرد:خیلی از سیاسیون زمان ما دقیقا جناب سامری زمان حضرت موسی هستند که با اعمال و رفتار خود مردم را از دین خدا بدر می کنند./جمعه، ۱۹ مرداد ۱۳۹۷بنقل ازسایت ستادنمازجمعه استان کهگیلویه و بویراحمد.