محاسن ومعایب چشم برزخی
چشم برزخی علامه حسن زاده آملی و رویت روح میرزا جواد اقا ملکی تبریزی
علامه حسن زاده آملی: تامدتهافکرمی کردم قبر مرحوم حاج میرزا جواد آقاى ملکى در نجف اشرف است ، تا این که در شبى از نیمه دوم رجب هزار و سیصد و هشتاد و هشت هجرى قمرى در حدود سه ساعت از شب رفته ، با جناب آیه الله آقا سید حسین قاضى طباطبایى تبریزى برادرزاده مرحوم آقاى حاج سید على آقاى قاضى ، در کنار خیابان ملاقات اتفاق افتاد. با جناب ایشان در اثناى راه از مرحوم حاج میرزا جواد آقاى ملکى سخن به میان آوردم و سؤ ال از تربتشان کردم ، فرمودند: قبر ایشان همین شیخان قم نزدیکى قبر مرحوم میرزاى قمى صاحب قوانین است و لوح قبر دارد.
من به محض شنیدن این که لوح قبر دارد از ایشان نپرسیدم که در کدام سمت قبر میرزاى قمى و چون با جناب آقاى آسید حسین قاضى خداحافظى کردم شتابان به سوى شیخان قم رفتم که مبادا در را ببندند، رفتم به شیخان و بسیارى از الواح قبر را نگاه کردم که بعضى را تا حدى تشخیص دادم و بعضى را چون شب بود و برق هاى آن جا هم ضعیف بود تشخیص دادن بسیار دشوار بود؛ با خود گفتم حالا که شب است و تاریک است باشد تا فردا، آیسا داشتم از شیخان به در مى آمدم ولى آهسته آهسته که باز هم نظرم به الواح قبور بود که دیدم شخصى ناشناس از درب شرقى شیخان وارد قبرستان شده است و مستقیم به سوى من مى آید تا به من رسیده گفت : آقا قبر میرزا جواد آقاى ملکى را مى خواهید؟ و مرا در کنار قبر آن مرحوم برد و از من جدا شد و به سرعت به سوى درب غربى شیخان رهسپار شد که از قبرستان به در رود، من بى اختیار تکانى خوردم و مضطرب شدم و ایشان را بدین عبارت صدا زدم گفتم : آقا من که قبر ایشان را مى خواستم اما شما از کجا مى دانستید؟
آن شخص در همان حال که به سرعت به سوى درب غربى شیخان مى رفت، صورت خود را برگردانید و نیم رخ به سوى من نموده گفت : ما مشترى هاى خود را مى شناسیم . منبع:هزار و یک کلمه.*****
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:تولدمیرزا جوادآقا ملکی تبریزی،در سال ۱۳۱۲ق -وفاتشب یازدهم ذی الحجه۱۳۴۳
وی پس از تحصیل مقدمات و سطوح، عازم نجف اشرف شد و دوران جوانی را در این شهر به تحصیل علم و دانش سپری نمود. ملکی در سال۱۳۲۱ه.ق به ایران آمد و در تبریز به ترویج احکام و تربیت و تهذیب نفوس پرداخت و در سال ۱۳۲۹به دلیل نامساعد بودن اوضاع تبریز به قم مهاجرت نمود و در تشکیل حوزه قم که به همت حاج شیخ عبد الکریم حائری تأسیس شد، سهم بهسزایی داشت.
آثارمعروف آقامیرزاجواد:اسرارالصلاه،المراقبات،لقاءالله
میرزاعبدالله شالچی تبریزی حکایت میکند: «یک روز صبح پس از نماز برای شرکت در جلسه اخلاق میرزا جواد آقا به فیضیه رفتم، استاد به من فرمودند: میرزا عبدالله چه می بینی؟! این صحبت استاد گویا خود تصرفی بود که آن بزرگ در جان من کرد و حجاب ملکوت از برابر چهرهام برداشته شد. دیدم اشخاصی را که در فیضیه هستند و در ظاهر می بینم، اما باطن آنان را نیز مشاهده می کنم به صورتهای گوناگوناند! بار دیگر فرمودند: چه می بینی؟ و من چون توجه کردم دریافتم ارواح مؤمنین روی صحن مدرسه فیضیه دور هم نشسته اند و با هم مذاکره میکنند! پس از آن فرمودند: میرزا عبدالله فکر نکنی اینها مقاماتی است و به جایی رسیده ای؟! اینها در برابر آنچه در سیر و سلوک و تقرب الی الله به سالک می دهند هیچ است.»
عیدغدیر وفوت فرزندمیرزا جواد آقا ملکی تبریزی
وقتی در روز عید غدیر، مردم به دیدار ایشان رفته بودند، به هنگام ظهر ناگهان متوجه صدای دلخراش یکی از خدمتکاران منزل شده و وقتی علت را جویا می شوند، با خبر مرگ پسرشان، علی و غرق شدن او در آب انبار مواجه می گردند. ایشان از این خبرِ ناگوار، به خدای متعال پناه برده و همه را به آرامش فرا می خوانند تا کسی در روز عید محزون از منزل ایشان خارج نشود. پس از پایان مراسم عید، ایشان از چند تن از دوستان نزدیک می خواهند که در منزل مانده و در تشییع پیکر فرزند عزیزشان، او را یاری دهند.
علامه طباطبایی
مرحوم علامه طباطبایی، در مقدمه ای که بر کتاب المراقبات مرحوم ملکی تبریزی می نویسند، از ایشان به بزرگی و نیکی یاد کرده و آن استاد فرزانه را چنین میستایند: «این کتاب، دریای لبریزی است که در سنگ و پیمانه نگنجد و مؤلف آن، پشوای والا مقامی است که بلندای شخصیت او، با هیچ مقیاسی قابل اندازه گیری نیست».
استاد شهید مرتضی مطهری
از نگاه استاد مطهری میرزا جواد آقاانسانی وارسته است که درباره اش می گوید: «مرحوم حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی، از بزرگان اهل معرفت زمان ماست.» ایشان هم چنین در ادامه، اشاره ای به زیارت قبر ایشان کرده و چنین می نگارند: «قبر او در قم است و من هر وقت به قم مشرف می شوم، آرزو دارم قبر این مرد بزرگ را زیارت کنم».
علامه حسن زاده آملی
«عارف الهی، سالک مستقیم، محقق ربّانی، فقیه صمدانی و مربی نفوس، آیت الله حاج میرزا جواد آقای ملکی تبریزی از اعظام علمای الهی عصر اخیر و به حق ازعلمای فقه، اصول، اخلاق، حکمت و عرفان بوده است.»
امام خمینی
امام خمینی در خصوص استاد خود می گوید: در قبرستان شیخان قم یک مرد خوابیده است و او حاج میرزا جواد آقای تبریزی است. بوی آدمیّت از مزار او به آسمان پیچیده است!
حکایت خواندنی مقام معظم رهبری از میرزا جواد آقا ملک تبریزی
مرحوم حاج میرزا جواد آقاى تبریزى معروف -که از بزرگان اولیا و عرفا و مردان صاحبدلِ زمان خودش بوده است- اوایلى که براى تحصیل وارد نجف شد، با اینکه طلبه بود ولى به شیوه اعیان و اشراف حرکت مىکرد.
نوکرى دنبال سرش بود و پوستینى قیمتى روى دوشش مىانداخت و لباسهاى فاخرى مىپوشید؛ چون از خانواده اعیان و اشراف بود و پدرش در تبریز ملکالتجار بوده یا از خانواده ملکالتجار بودند. ایشان طلبه و اهل فضل و اهل معنا بود و بعد از آنکه توفیق شامل حال این جوان صالح و مؤمن شد، به درِ خانه عارف معروف آن روزگار، استاد علم اخلاق و معرفت و توحید، مرحوم آخوند ملاحسینقلى همدانى -که در زمان خودش در نجف، مرجع و ملجأ و قبله اهل معنا و اهل دل بوده است و حتّى بزرگان مىرفتند در محضر ایشان مىنشستند و استفاده مىکردند- راهنمایى شد.
روز اولى که مرحوم حاج میرزا جوادآقا، با آن هیئتِ یک طلبه اعیان و اشراف متعین به درس آخوند ملاحسینقلى همدانى مىرود، وقتىکه مىخواهد وارد مجلس درس بشود، آخوند ملاحسینقلى همدانى، از آن جا صدا مىزند که همانجا -یعنى همان دمِ در، روى کفشها- بنشین. حاج میرزا جواد آقا هم همانجا مىنشیند. البته به او بر مىخورد و احساس اهانت مىکند، اما خودِ این و تحمل این تربیت و ریاضت الهى او را پیش مىبرد. جلسات درس را ادامه مىدهد. استاد را -آنچنانکه حق آن استاد بوده- گرامى مىدارد و به مجلس درس او مىرود.
این، شکستن آن منِ متعرض ِ فضولِ موجب شرکِ انسانى در وجود انسان است. این، آن منیت و خودبزرگبینى و خودشگفتى و براى خود ارزش و مقامى در مقابل حق قایل شدن را از بین مىبرد و او را وارد جادهاى مىکند و به مدارج کمالى مىرساند که مرحوم میرزا جواد آقاى ملکى تبریزى به آن مقامات رسید. او در زمان حیات خود، قبله اهل معنا بود و امروز قبر آن بزرگوار، محل توجه اهل باطن و اهل معناست.
***
خبر دادن از حقایق هستی
جناب حجة الاسلام شیخ غلامرضا علی پور حکایت کرده اند که:مرحوم عالم ربّانی حضرت آیت الله وجدانی فخر نقل فرمودند:
در یکی از سالها بعد از ظهر عاشورا، به قبرستان نوِ قم برای قرائت فاتحه رفتم. بعد از قرائت فاتحه متوجه حضور حضرت علامه سیّد محمد حسین طباطبایی در گوشه ای از گورستان شدم. لذا حضور معظم له شرفیاب شده و عرض ادب نمودم. آن بزرگوار چند بار با سوز و گداز به من فرمودند:آقای وجدانی امروز چه روزی است؟
عرض کردم روز عاشورا می باشد.فرمودند: آیا می بینی که تمام موجودات چون آسمان و زمین و جمادات همه در حال گریستن به سید الشهدا(ع)هستند؟
من از این گفته اش تعجب نموده و مبهوت ماندم و فهمیدم که او خبر از حقایق هستی می دهد.در همین حال آن بزرگوار خم شد و سنگی را از روی زمین برداشت و آن را با دست مانند سیب از وسط شکافت و میانش را به من نشان داد.ناگهان با این چشمان خودم خون را در میان سنگ دیدم و تا ساعتی با بهت و حیرت غرق در تماشای آن بودم وقتی به خود آمدم متوجه شدم که حضرت علامه از قبرستان رفته بودند و من در تنهائی به نظاره آن سنگ خون آلود مشغولم.
***
چشم برزخی علامه جعفری درپی چشم پوشی ازمال شبهه ناک
علامه محمدتقی جعفری دریک برنامه تلویزیونی خاطره ای را تعریف می کرد که درحدودسال۱۳۴۰شمسی درقم دریک زیرزمین -نموری باخانواده زندگی می کردیم، یکی از بازاریان ثروتمند،که همیشه ابرازارادت میکرد.مبلغ بالایی پول آورده بود که به نیابت ازیکی ازبستگانش بایش -به نیابت-حج بروم،این مبلغ راگرفتم وامابعداحساس کردم محل شبهه. است ،پول را برگرداندم،که ایشان قراربود درطول مدت مسافرت هزینه خانواده را هم متقبل شود.که عیرغم احتیاجات مالی نپذیرفتم.
ایشان درادامه گفتند:بعدازاین اتفاق تا ۳روز، وقتی در خیابانها راه می رفتم، صورت برزخی انسانها را می دیدم تا کم کم خداوند لطف کرد وآن حالت از من رفع شد.
***
آیت کشمیری (ازداشتن چشم برزخی بدش نمی آمد)فقط میخواست باطن دوستان را نبید!
حضرت آیت الله سیّد عبدالکریم کشمیری می فرمودند:
در نجف اشرف به خاطر ریاضت های شرعی و حشر و نشری که با اولیای خدا داشتم، چشم برزخی من باز شده بودو صورت برزخی اشخاص را آشکارا می دیدم.
بسیاری از افراد سرشناس که برای آنان احترام فوق العاده ای قایل بودم ، صورت های برزخی ناخوشایندی داشتند و دیدن آنها بسیار آزارم می داد، ولی در میان اشخاصی که در حوزه نجف مطرح نبودند و یا در حوزه اخلاق و عرفان نیز معروفیّتی نداشتند افرادی بودند که چهره برزخی شان بسیار زیبا و تماشایی بود، و همین امر باعث شده بود که کمتر در مجامع حاضر شوم و غالبا سعی می کردم با کسی مراوده ای نداشته باشم.
به تدریج که این حالت فزونی می گرفت ، به هنگام بیرون رفتن از خانه هراسی در من پدید می آمد که مبادا نگاهم ناخوداگاه به شخصی بیفتد که برای او مقام و منزلتی قایلم ولی چهره برزخی نامناسبی داشته باشد! به همین جهت حتّی المقدور می کوشیدم که سرم به پایین باشد و نگاهم با اشخاص تلاقی پیدا نکند!
یک روز که در خلوت خودبه "محاسبه نفس" مشغول بودم و حالت مراقبه ای داشتم با خود گفتم:
اگر چه در اثر باز شدن چشم برزخی به مراحل بیشتری از یقین قلبی رسیده ام ، ولی در عوض نظرم نسبت به بسیاری از اشخاص تغییر یافته و حسن ظنّ من درباره آنان دارد به سوء ظنّ مبدّل می شود و این از نظر اخلاقی کار درستی نیست! زیرا امکان دارد که در آینده در اثر استغفار و یا انجام اعمال ناشایسته صورت کریه و زشت برزخی آنان عوض شود ولی من درباره آنان بر اساس همین صورت فعلی داوری کنم و قاعده -استصحاب- را درباره آنان جاری سازم! و مرتکب خطا و اشتباه شوم ! لذا در فکر چاره جویی برآمدم و تصمیم گرفتم با مراجعه به اهل بصیرت مشکل خود را برطرف کنم.
چند روزی گذشت و یکی از عارفان وارسته و بلند پایه ای که در یکی از شهرهای هند سکونت داشت به قصد زیارت و عتبه بوسی حضرت امیر به نجف امد.
سال ها بود که او در ایّام به خصوصی از سال به نجف می آمد و یک اربعین به ریاضت های شرعی می پرداخت و بعد به شهر و دیار خود برمی گشت، و من چند سالی بود که توفیق آشنایی با او را پیدا کرده بودم و از محضر نورانی اش استفاده می کردم .
روزی که او به دیدار من آمد ، در همان نگاه اوّل به حالت من پی برد و به من گفت:
به دست آوردن چشم برزخی خیلی دشوار است و از دست دادن آن بسیارآسان !
گفتم:
طاقت ادامه دادن به این وضع را ندارم! گفت:
امروز به قصّابی محل مراجعه کن و گوشت گوساله ای بخر و بگو در حیاط خانه و در فضای باز آن را بر روی آتش کباب کنند و بعد نوش جان کن! مشکل تو فورا برطرف می گردد!
طبق دستوری که داده بود عمل کردم،و با فرو بردن اوّلین لقمه کباب بود که چشم برزخی من بسته شد! و حالت عادی خود را پیدا کردم و بعد از مدّت ها نفسی به راحتی کشیدم.
دوستان بزرگوارم:
۱- اغلب بزرگانی که دچار این حالتند دوام آنرا خواستار نیستند٬ به جهت اینکه نظم طبیعی و روال معمول زندگی آنان بهم می خوردو کسانی هم که این حالت را تحمل می کنند بسیار نادرند: النادر کالمعدوم!
حضرت آقای مجتهدی می فرمودند:من از لحظه ای که چشم برزخی ام در نجف اشرف باز کردند٬ از محضر حضرت امیرالمومنین(ع) درخواست کردم که به هنگام روبه رو شدن با دوستداران شان چشم برزخی ام را موقتا از من بگیرند تا حرمت آنان در نزد من محفوظ بماند!
۲- اینکه زیاده روی در مصرف گوشت ٬کراهت دارد بخاطر آن است که لطافت روح آدمی را از میان می بردو خصلتهای حیوانی را در انسان تقویت می کند. این زیادروی ها در هیچ امری پسندیده نیست حتی اعمال عبادی!
پی نوشت:
جناب سید العارفین آیت الله سید عبدالکریم رضوی کشمیری
در تاریخ ۱۳۴۳ هجری قمری در یک خانواده کاملا سیـــادت و رو حانی در نجف اشرف چشم به جهان گشود . از طرف جـدبزرگوارش اسوه علم و عرفان آیت الله سید حسن کشمیری و از طرف مادر به فقیه متبحر آیت الله سیدمحمد کاظم یـزدی .صاحب کتاب عروه الوثقی منتسب بود.سلسله سیادت استاد با ۲۶ واسطه به امام رضا(ع) میرسدحضرت استاد می فرموند : ما از سادات رضـــوی هستیم و ریشه سیادت ما به حضرت موسی مبرقع فرزند بلا فصل امام جواد(ع) می رســد که در قم مدفون است ما اصلا قمی هستیم لکن اجــداد پـیشین ما به هند رفتند جدچهاردهم که بسیار ممتاز و فرزانه بـود به نام آقا سیدحسین رضوی قمی کشمیری که الان قبرش درکشمیرهنـد است وبرای او نــذر میکنند و قبـرش را زیـارت میکنند و دارای کرامات بسیاری بوده که مناظره ایشان بایک ناصبـی مخالف ازجمله قضایای جالب است .
*****
عالم فاضل حجت الاسلام والمسلمین آقا شیخ محمود محقق از شاگردان معظم له ،درباره مقام معنوی آن بزرگوار می گوید:
آیت الله کوهستانی عالمی متواضع و فروتن بود،هیچگاه از مقام معنوی خود سخن به میان نمی آورد.
روزی در ضمن بحث علمی در مقام اثبات موضوعی که در قیامت ماهیت ها آشکار می شود و عالم کشف و شهود است و انسانهایی که به صفات حیوانی آلوده شدند،در قیامت به همان ماهیت حیوانی خویش محشور می گردند؛مطلبی از زبانش جاری شد ،به گونه ای که نتوانست ادامه ندهد و به ناچار برای من که تنها در خدمت ایشان حضور داشتم ،فرمودند:
روزی اسب سواری را به شکل میمون دیدم!که از جلوی من گذشت،هرچه نظر کردم او را نشناختم .از کسانی که در کنار من بودند پرسیدم:
اسم این اسب سوار چه بود؟گفتند فلانی است!
البته آن ها متوجه نشدند که چرا من از اسم او سوال کردم .
آقای محقق پس از نقل این جریان گفت:
آقا به من فرموده بود راضی نیستم تا زنده هستم این جریان را برای کسی بازگو کنی.
مشابه همین قضیه را یکی دیگر از شاگردان معظم له یعنی مرحوم حضرت آیت الله محمدی بایع کلایی نقل کردنذ:
روزی به اتفاق آقاجان برای زیارت اهل قبور به سمت قبرستان حرکت کردیم .در مسیر راه شخصی سوار بر اسب با سرعت از مقابل ما گذشت.
آقاجان از ما پرسیدند:
این سوار چه کسی بود؟
عرض کردم ظاهرا اهل یکی از روستاهای منطقه است که شغلش مطربی و خوانندگی و نوازندگی در عروسی ها است!
آقاجان فرمودند:عجب!پس به همین خاطر من او را به صورت میمونی بر روی اسب دیدم
منبع:کرامات و حکایت عاشقان خدا ص ۶٩ و ۷۰
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:علامه شیخ محمد کوهستانی در سال ۱۳۰۸ ﻫ.ق (۱۲۶۷ش) در روستای کوهستان، بهشهر متولدشد ودر نیمه شب جمعه ١٤ ربیع الاول ١٣٩٢( هشتم اردیبهشت سال ١٣٥١) ش پس از طی یک دوره نقاهت در شهرستان ساری درگذشت ودر مشهدمدفون است.
*****
مکاشفهای دردسرساز
آیتالله زرآبادی میگوید: زمانی در قزوین امام جماعت بودم مدتی به سیر و سلوک پرداختم، به من گفته شد: حال که به این مقام رسیدی اگر بخواهی به مدارج بالاتر و مقامات والاتر برسی، فقط یک راه دارد، و آن ترک اعمال ظاهری است!
مادر آیتالله زرآبادی، بانویی صالحه و دختر یکی از علمای قزوین بود و پدرش حجتالاسلام سید علی زرآبادی قزوینی متوفای سال ۱۳۱۸ قمری از عالمان وارسته و فاضل و اهل معانی و حقایق بیشمار بود.دوم ربیعالثانی مصادف است با رحلت عالم ربانی و متأله قرآنی، آیتالله سید موسی زرآبادی. وی در سال ۱۲۹۴ هجری قمری در قزوین دیده به جهان گشود.
سید خیلی مراقبت در کردار و گفتار داشتند، حتی بنا به نقل مرحوم حاج شیخ مجتبی قزوینی در جلسه درس، «مرحوم سید گاهی فرزند خردسال ایشان فضولی میکرد، ایشان با اشاره به قلمتراشی که در پیش رو داشت، میگفتند: آقا... بنشین این قلمتراش گوش را میبرد. یعنی حاضر نبودند برای آرام کردن و ساکت نمودن فرزند مثل بقیه مردم بگویند: بنشین، گوشت را میبرم».
مطلبی خواندنی درباره آیت الله زرآبادی
آیت الله سیدموسی زرآبادی یکی از بنیانگذاران مکتب تفکیک به شمار میرود. زرآبادی در این شهر و تهران از محضر حضرات آیات: میرزا ابوالحسن جلوه، میرزا حسن کرمانشاهی، شیخ فضلالله نوری و ... استفاده کرد و در علوم عقلی و نقلی به استادی رسید.
سید موسی در علوم غریبه یکی از استادان مسلم و متبحر بود و در مراحل تقوی و تهذیب نفس و سلوک شرعی نیز از نخبگان عصر خود به شمار میرفت، لیکن استادان و مربیان او در این زمینه ها شناخته شده نیستند.(تولد۱۲۹۴-وفات۱۳۵۳ه)مدت عمر۵۹ سال
مکاشفه شیطانی
علی اکبر مهدیپور در کتاب «اجساد جاویدان» به نقل از آیتالله زرآبادی مینویسد: در روزهایی که در قزوین امام جماعت بودم مدتی به سیر و سلوک پرداختم، و به قدری پیش رفتم که پردهها از جلو چشمم برداشته شد، دیوارها در برابر من حائل نبود، وقتی که در خانه نشسته بودم، رهگذرها را در کوچه و خیابان میدیدم.
روزی به من گفته شد: حال که به این مقام رسیدهای، اگر بخواهی به مدارج بالاتر و مقامات والاتر برسی، فقط یک راه دارد، و آن ترک اعمال ظاهری است.
آیتالله زرآبادی گفت: این اعمال ظاهری با دلایل قطعی و براهین مسلّم شرعی به ما ثابت شده است، من هرگز تا زندهام آنها را ترک نخواهم کرد.
گفته شد: در این صورت همه آنچه به شما داده شده، از شما سلب خواهد شد.
پاسخ داده شد: به جهنّم!
آیت الله زرآبادی میگوید: از همان لحظه آن حالت از من سلب شد و یک فرد عادی شدم، دیگر از آن کشف و شهود خبری نبود. در آن هنگام متوجه شدم که شیطان از این اعمال ظاهری ما با آن همه نقصی که دارد، شدیداً در رنج و عذاب است. بنابراین تصمیم گرفتم که با تمام قدرت به اعمال مستحبی روی بیاورم و در حدّ توان چیزی از مستحبات را ترک نکنم. از فضل پروردگار در پرتو التزام به شرع مبین حالاتی به من دست داد، که حالات پیشین در برابر آن ناچیز بود./منبع:خبرگزاری فارس۱۳ بهمن ۱۳۹۲
***
گریه علامه جعفری در حرم و درخواست ایشان برای نداشتن چشم برزخی
یک استادی ما داشتیم به نام رجبعلی مظلومی در سفری ایشان میگفت من پیش امام رضا(ع) رفتم و گفتم قدری آقا قدری به ما چشم برزخی عطا کن، بعد مدتی ایشان چشم برزخی پیدا میکنند و میتوانستند تا حدی درون افراد را ببینند البته آن هم تا حدی چشم برزخی پیدا کرده بودند، اما بعد آن قدر اذیت میشود که میرود دوباره پیش امام رضا(ع) و میگوید دیگر چشم برزخی نمیخواهم.
علامه محمد تقی جعفری هم چشم برزخی داشتند روزی ایشان را در حرم میبینند که بسیار گریه کرده و اشک میریزند از ایشان میپرسند چرا این قدر گریه میکنید؟ میگوید من دیگر نمیتوانم تحمل کنم.اقای حسنزاده هم میگویند برخی کوه و جنگل روند ددان بینند و حسن در خیابان بیند./غلامحسین حیدری، خادم امام رضا/منبع:نسبم آنلاین-شهریور ۱۳۹۳
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:
دکتر رجبعلی مظلومی در سال ۱۳۰۶ ش در نیشابور به دنیا آمد، تحصیلات مقدماتی را در زادگاهش و در مشهد مقدس به پایان برد و سپس تحصیلات عالی را در زمینه روانشناسی و ادبیات ادامه داد. مطالعات متنوع و گسترده ایشان در زمینه های قرآنشناسی، حدیثشناسی، حکمت و عرفان، تاریخ و هنر اسلامی و به ویژه امور تربیتی، منجر به نگارش بیش از نود جلد کتاب و پانصد مقاله در طول نزدیک به نیم قرن تلاش و پژوهش توسط این محقق برجسته گردید.
استاد مظلومی سالیان طولانی در دانشگاه هنر، دانشکده هنرهای زیبا و دانشکده هنرِ تربیت مدرس اشتغال داشت و ضمن این که دو مرکز تحقیقاتی تأسیس کرد، توسط شورای علمی کشور به عنوان پژوهشگر نمونه برگزیده شد. برخی از آثارش: راه و رسم سخن گفتن، جوان و دین، علی (ع) معیار کمال، زنان با فضیلت، سرگذشت قرآن و فهم قرآن در دو جلد.
استاد مظلومی در سال ۱۳۷۴ ش پس از ایراد یک سخنرانی در اثر عارضه سکته مغزی در منزل بستری شد و سرانجام در ۲۱ مهر ۱۳۷۷ در ۷۱ سالگی درگذشت و در بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
***
آیت الله مجتهدی تهرانی چگونه سالها قبل از حادثه فهمیده بود که "این طلبه"انقلابی آینده خطرناکی را رقم خواهدزد
ملا محمدعلی مجتهد، معروف به مرحوم آیتالله احمد مجتهدی تهرانی مدیریت مدرسه علمیه حاج ملا محمد جعفر تهران بود که در ۲۳ دی ۱۳۸۶ درسن ۸۵سالگی درگذشت.
آیتالله مجتهدی رابطه خوبی با طلاب داشت، طوری که فضای گرم و صمیمی بر حوزه علمیهشان حاکم بود. این استاد برجسته اخلاقی، مباحث را چنان رسا ارائه میداد که در دل مینشست؛ به طوری که حتی هماکنون نیز نشستن پای صحبت و کلاس اخلاق ایشان خالی از لطف نیست.
ماجرای اخراج قاتل شهید مطهری از مدرسه آیت الله مجتهدی
گروه فرقان، یک گروهی بودند. همین گودرزی که شهید مطهری را کشت، همین جا می آمد به نام طلبه اینجا درس می خواند. من از پیشانیش می فهمیدم که این خطرناک است. ولی چون انقلابی بود، می ترسیدم بیرونش کنم. می گفتم اگر من این را بیرون کنم بچه ها می گویند فلانی ضد انقلاب است که او را بیرون کرد. چون صورت ها انقلابی بود. یک روز، نمی دانم. چطور شد، عصبانی شدم؛ گفتم برو بیرون از این مدرسه، منافق! بیرونش کردم.
رفته بود پیش یکی از پیش نمازها از من شکایت کرده بود. آن پیش نماز هم انقلابی بود. داغ کرده بود و ناراحت شده بود که من ضد انقلابم که او را بیرون کردم. اما نمی دانست که آنچه جوان در آینه بیند، پیر در خشت خام بیند. می فهمم که این یک روزی یک بلایی سر اسلام می آورد. گروه فرقان را تشکیل داد. یک دسته را هم طرفدار خودش کرد. آنها هم عوام و بی سواد. تشخیص دادند که شهید مطهری وجودش برای اسلام مضر است.
آنهایی که گول این گودرزی را خوردند آنها هم بیچاره شدند. من با اینکه انقلابی بود فهمیدم که این باطنش خراب است. چیزی در پیشانیاش دیدم و فهمیدم. بعد از آن بعضیها که فهمیده بودند. حتی آن پیش نماز ناز شست گفته بود! همان که ناراحت شده بود که من این را از مدرسه بیرونش کردم، همان گفته بود: عجب! فلانی قیافه شناس است. ما خیال کردیم که ایشان فرد انقلابی را بیرون کرده، نگو ضد انقلاب را بیرون کرده. بعدها که گودرزی را محاکمه و تیرباران کردند، فهمید که اشتباه کرده و حق را به جانب من داده بود.
الآن شما هم همین طور من گاهی بعضی را بیرون می کنم شما می گویید چرا؟ فلانی که خیلی عالی بود. نمیدانید عاقبتش چه میشود. عاقبتش دعا نویس میشود، مرشد میشود، درویش میشود، بعدها به مردم میگوید من مستجاب الدعوهام. کلک میزند به مردم. من یکی را که بیرون میکنم، شماها میگویید بابا این امام سیزدهم بود، چرا بیرونش کردی؟
یک ضد انقلاب یک وقتی به من رسید ده بیست سال پیش، من نمی شناختمش. ریشش را هم تراشیده بود! دم میدان شهدا و میدان امام حسین و آنطرف ها گفت: آقا چند تا امام داریم؟ میخواهم تفریح کنیم یک کم بخندیم. من فهمیدم این ضد انقلاب است. می خواهد من بگویم دوازده تا بگوید پس چرا به امام(ره) می گویند امام. من بازاری ام. تا گفت: چند تا امام داریم؟ من گفتم سیزده تا، دیگر حرف نزد. فهمید من بازاری ام. فهمیدم که اگه بگویم دوازده تا گرفتار می شوم حالا باید به او بفهمانم که امام یعنی پیشوا. به امام موسی صدر هم می گفتند امام. به آیت الله بروجردی هم می گفتند امام. مثل اصطلاح آیت الله، در ممالک عربی به عالم می گویند امام. وگرنه ائمه اطهار دوازده تا هستند. این امام غیر آن امام است. این ضد انقلاب می خواست اذیت کند. من هم گفتم سیزده تا! یاد بگیرید. بازاری باشید. این ها فهم ندارند.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:فرزندان رهبرانقلاب،آیت الله خامنه ای ازشاگردان ایشان بودند.
***
اگر ازباطن هم خبرداشتید،(ازتنفر) همدیگر را دفن نمیکردید:حضرت علی ۸۴۴
امیرالمومنین(ع) میفرمایند: «لَوْ تَکَاشَفْتُمْ مَا تَدَافَنْتُمْ»(عیونأخبارالرضا، ج۲، ص۵۳) اگر حقیقت باطن یکدیگر را میدانستید، اگر عیب هایتان روشن می شد، اگر خدا عیب هایتان را نمیپوشاند به قدری با هم بد بودید که همدیگر را دفن نمیکردید. الان من چقدر گناه دارم؟ اصلا شما از گناه من خبر ندارید. شما چقدر گناه دارید؟ من از گناهان شما خبر ندارم. همینکه خدا عیبها را پوشانده است، بزرگترین نعمت است. لذا این مسئله پوشاندن عیب مسئله مهمی است. اگر خداوند عیبهای ما را رو میکرد، خجالت میکشیدیم که به هم نگاه کنیم. یا باید همه بی غیرت شویم که خجالت نکشیم یا باید غصه بخوریم که همه میفهمند. ستر عیبها از نعمات باطنی خداست. عیبها یکی دو مورد نیست. در روایت دیگری میخوانیم. یکی از نعمتهای باطنی این است که خداوند عیبهای شما را پوشاند و امام در دعاها و مناجاتها به این نعمت خیلی اشاره میکند. در دعای کمیل میگوید: «کَمْ مِنْ قَبِیحٍ سَتَرَتْه»(مصباح المتهجد، ص۸۴۴) خدایا چه کارهای قبیحی کردم و تو آنها را پوشاندی. در دعای ابوحمزه که امام زین العابدین(ع) در سحرهای ماه رمضان چنین سخنی دارد./درسهایی ازقرآن-قرائتی۲۱ تیر ۱۳۶۱