پیراسته فر

علمی،تحقیقی و تحلیلی

پیراسته فر

علمی،تحقیقی و تحلیلی

زندگینامه آیت الله صادق خلخالی-اولین حاکم شرع انقلاب

زندگینامه  اولین حاکم شرع انقلاب آیت‌الله حاج شیخ صادق خلخالی.

آیت الله صادق گیوی خلخالی از روز ۲۴ بهمن ۱۳۵۷، حاکم شرع دادگاه های انقلاب شد.

تا خرداد۱۳۵۹بدنبال انتخابش به نمایندگی مجلس استعفاداد ،در خردا ۱۳۵۹ به عنوان نماینده مردم قم به مجلس شورای اسلامی راه یافت. در همین سال از مقام حاکم شرعی دادگاه انقلاب استعفا کرد.

هفتم خرداد سال ۱۳۵۸ استتعفادادپدیرفته نشداستعفای  در سال ۱۳۶۰ با حفظ سمت های قبلی اش به سرپرستی کمیته مبارزه با مواد مخدر منصوب شد. 

آیت الله خلخالی در اولین دوره مجلس خبرگان که انتخابات آن در سال ۱۳۵۸ انجام شد، به این مجلس راه یافت. 

در انتخابات دومین دوره مجلس شورای اسلامی رد صلاحیت شد، امابا نامه امام خمینی به شورای نگهبان ،صلاحیتش تأییدشد

تا سال ۱۳۶۷ در مجلس سوم به عنوان نماینده مردم قم حضور داشت.

در پنجم آذر سال ۱۳۸۲ بر اثر بیماری قلبی درگذشت.

نوفل لوشاتو(پاریس)

 صادق خلخالی، در اول مرداد ۱۳۴۴ (۲۴ ربیع‌الاول ۱۳۸۵) در روستای «گیوی» خلخال، دیده به جهان گشود. 

پدرش، آقا یَدُالله و مادرش، ام البنین نام داشت. صادق دانش اندوزی را در زادگاهش آغاز کرد و پس از پایان کلاس ششم ابتدایی، برای تحصیل علوم دینی، راهی اردبیل شد. وی در مدت یک سال اقامت در آن جا، مقدمات را در مدرسه حاج ملا ابراهیم فرا گرفت. آن گاه به سفارش پدرش، در ۱۷ سالگی وارد حوزه علمیه قم شد و تحصیل را از سیوطی آغاز کرد. آیت الله خلخالی از همان آغاز ورود به قم، با شهید مصطفی خمینی آشنا گشت و همه دروس سطوح را با ایشان مباحثه می کرد. پس از تکمیل سطوح مقدماتی و عالی و فلسفه، به درس خارج روی آورد و از خرمن دانش بزرگانی هم چون حضرات آیات: عباس علی نجف آبادی، شیخ علی پناه اشتهاردی، عبدالجواد اصفهانی، مجاهد تبریزی، حجّت، بروجردی و علّامه طباطبایی رحمة الله علیهم خوشه چید و ۱۴ سال نیز در درس خارج فقه و اصول حضرت امام خمینی شرکت جست.وی در زمان رژیم پهلوی به دلیل همکاری با گروه فداییان اسلام، برای یک سال از ورود به مدرسه فیضیه محروم شد و با اوج گیری مبارزات ملّت مسلمان ایران به رهبری امام خمینی، چندین بار به زندان افتاد. آیت الله خلخالی پس از آزادی نیز ۴ سال به انارک یزد، بندر لنگه، لار، بانه، رفسنجان و رودبار، تبعید شد. سپس برای دیدار با حضرت امام خمینی، به پاریس رفت و ۱۲ روز پیش از ورود حضرت امام، به کشور باز گشت.آیت الله خلخالی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، از سوی امام امّت، مسئولیت محاکمه سران طاغوت را بر عهده گرفت. وی در سمت های مهمی مانند: حاکم شرع دادگاه های انقلاب، نمایندگی مجلس شورای اسلامی و نمایندگی مجلس خبرگان رهبری، خدمت کرده است .

  

«آیت الله صادق گیوی خلخالی» تا روز ۲۴ بهمن ۱۳۵۷، حاکم شرع دادگاه های انقلاب شد. 
وی در مقام حاکم شرع در سال‌های ابتدایی انقلاب زیر حکم اعدام بسیاری از سران نظام شاهنشاهی را امضاء کرد. معروف ترین این افراد امیر عباس هویدا بود.
خلخالی در خرداد ماه سال ۱۳۵۹ به عنوان نماینده مردم قم به مجلس شورای اسلامی راه یافت. در همین سال از مقام حاکم شرعی دادگاه انقلاب استعفا کرد. 
در سال ۱۳۵۶۰ با حفظ سمت های قبلی اش به سرپرستی کمیته مبارزه با مواد مخدر منصوب شد. 
«آیت الله خلخالی» در اولین دوره مجلس خبرگان که انتخابات آن در سال ۱۳۵۸ انجام شد، به این مجلس راه یافت. 
در انتخابات دومین دوره مجلس شورای اسلامی رد صلاحیت شد، اما نامه امام خمینی به شورای نگهبان صلاحیت او را بازگرداند. 
تا سال ۱۳۶۷ در مجلس سوم به عنوان نماینده مردم قم حضور داشت. 

آیت الله خلخالی سال های پایانی عمرش را با ابتلا به پارکینسون و بیماری قلب و مغز گذراند و در ششم آذر ماه ۱۳۸۳ در سن ۷۷ سالگی در گذشت. 
وی مجموعه خاطراتش را در دو جلد و با نام های «خاطرات» و «ایام انزوا» منتشر ساخته است. آیت الله خلخالی در سال ۱۳۸۲ رساله عملیه خود را منتشر کرد. 

محمد صادق صادقی گیوی معروف به شیخ صادق خلخالی در سال ۱۳۰۵ در روستای گیوی از توابع شهر خلخال در استان اردبیل به دنیا آمد. 

تا ششم ابتدایی در اردبیل محصل بود. آنجا به دروس حوزوی علاقه مند شد. در سن هفده سالگی از اردبیل به قم رفت. در حوزه علمیه قم همراه با سید مصطفی خمینی در حلقه درس های امام خمینی شرکت داشت. 

مراسم بزرگداشت آیت‌الله حاج شیخ صادق خلخالی در مسجد الجواد (ع) تهران در شهریور ۱۳۸۲ برگزار شد. 

 ۱۳۵۸، آیت الله شیخ صادق خلخالی در کنار امام خمینی در مدرسه فیضیه قم


گپ و گفت سیدحسن خمینی و سیدمحمد خاتمی در مرقد امام/ مجید انصاری و موسوی لاری هم آمدند +عکس

مجید انصاری با تاکید این‌که آیت‌الله خلخالی جزو یاران امام در قبل و بعد از پیروزی انقلاب بوده‌اند، گفت:

امروز انقلابی‌شدن   نان هم دارد ولی در قبل از انقلاب، همراهی با امام چیزی جز خطر نداشت.
وی افزود: آیت‌الله خلخالی در بیشترشهرهای ایران را  تبعیدشده بودند
وی شجاعت آیت‌الله خلخالی را در پذیرش مسوولیت قضاوت در شرایط دشوار بعد از انقلاب بیشتر از شجاعت وی در قبل از انقلاب دانست و گفت: من بسیار متاسفم که این شخصیت هنوز مورد ظلم قرار می‌گیرد. 
عضو مجمع روحانیون مبارز اضافه کرد: اگر اقدامات تاریخی را در همان مقطع زمانی و مکانی خاص بررسی نکنیم کاری خائنانه است. اگر امروز بعد از بیست و پنج سال بدون توجه به مقتضیات زمان و مکان و خطراتی که انقلاب را تهدید می‌کرد و مشکلاتی که وجود داشت، عملکرد یاران امام یا شخص امام را در فضای امروزی بدون تحلیل و توضیح به جامعه منتقل کنیم، صداقت و امانت را رعایت نکرده‌ایم. 

وی گفت: چرا وقتی گفته می‌شود آقای خلخالی برای بیست نفر در پاوه دستور اعدام داده است، در کنار آن نمی‌نویسند که در پاوه چه بلوایی بود؟، پوست سر بچه‌های مردم را زنده زنده می‌کندند، با حلبی سر بچه‌ها را می‌بریدند، اندام آنها را قطع می‌کردند و خون مردم را می‌ریختند؛ استقرار و امنیت کشور در مرحله‌ی نابودی بود؛ چرا جفا و ظلم می‌شود؟ 

وی افزود: من نمی‌خواهم از آن‌چه اتفاق افتاده بیخود دفاع کنم، حتی در حکومت حضرت علی(ع) هم که خود ایشان معصوم بودند، کارگزارانش دچار خطا و اشتباه می‌شدند. 


حجت الاسلام مجیدانصاری گفت: آیت‌الله خلخالی حقیقتا به گردن انقلاب اسلامی حق عظیمی دارند و دشواری‌هایی را برطرف کردند که همین امروز اگر از مردم ایران نظرسنجی کنند، می‌گویند قاطعیت و برخورد درست خلخالی‌گونه می‌خواهد تا ریشه‌ی مواد مخدر و اعتیاد از جامعه‌ی ایران برکنده شود.

آیت‌الله حاج شیخ صادق خلخالی اولین حاکم شرع انقلاب در پنجم آذر سال ۱۳۸۲ بر اثر بیماری قلبی درگذشت./۱۵ اردیبهشت ۱۳۸۷پارسینه بنقل ازایسنا

خاطره خلخالی از دریافت حکم امام در خصوص دادگاه انقلاب

صادق خلخالی در کتاب خاطراتش نوشت: حضرت امام ، دو یا سه روز پس از به ثمر رسیدن انقلاب(۱۳۵۷/۱۱/۲۴) ، اینجانب را فراخواند و نوشته ای را نشان داد و گفت : این حکم را به نام شما نوشته ام . وفتی که به نوشته نگاه کردم ، دیدم که ایشان حکم قضاوت شرع و دادگاه های انقلاب را باخط خویش به نام اینجانب نوشته است.

جناب حجت الاسلام آقای شیخ صادق خلخالی دامت افاضاته 
به جناب عالی ماموریت داده می شود تا در دادگاهی که برای محاکمه ی متهمین و زندانیان تشکیل می شود، حضور به هم رسانده و پس از تمامیت مقدمات محاکمه با موازین شرعیه حکم شرعی صادر کنید. 
روح الله الموسوی الخمینی

عرض کردم : متشکرم ، اما این کار خون دارد و بسیار سنگین است 
امام فرمود : برای شما سنگین نیست ، من حامی شما هستم. 
عرض کردم : من زحمت کشیده ام و چیزهایی بلدم ، می ترسم که چهره ام در تاریخ انقلاب خونین جلوه گر شود و دشمنان اسلام علیه من تبلیغ کنند ، به ویژه این که باید سردمداران فساد و تباهی در ایران را محاکمه کنم . 

عکس: آیت الله صادق خلخالی در اواخر عمر
امام فرمود : من از شما حمایت می کنم ، وانگهی به چه کسی بدهم که بتوانم به او اطمینان داشته باشم ؟ ضمنا امام فرمود : مصطفی گفته بود که شما حاشیه ی عروه را هم نوشته اید و مجتهد هستید./پارسینه  ۳ فروردین ۱۳۹۴

                                       

آیت الله جنتی هم حکمی مشابه حکم مرحوم خلخالی از سوی «امام» خمینی دریافت کرده بود
احمد جنتی اوایل انقلاب حکمی مشابه حکم صادق خلخالی از سوی «امام» خمینی دریافت کرد، مبنی بر محاکمهٔ آنچه که وی «مجرمین طاغوتی» خوانده‌است و «آیت الله» جنتی نیز حکم مزبور را اجرا کرد: «حضرت آقای جنتی، در اهواز و تهران، چند نفر از طاغوتیان را محاکمه و به اعدام محکوم کرد»

با پیروزی‌ انقلاب‌ اسلامی‌ در سال‌ ۱۳۵۷، آیة‌ الله جنتی‌ در مسؤولیتها و سنگرهای‌ گوناگونی‌ به‌ ایفای‌ نقش‌ پرداخت‌، نخستین‌ مسؤولیت‌ وی ، قضاوت‌ در دادگاه‌های‌ انقلاب‌ با حکم‌ امام  بود و در این دوران با همکاری چند تن دیگر به تدوین‌ و اصلاح‌ ساختار قضایی‌ کشور پرداخت. از مسؤولیت‌های مهم‌ وی در سال‌های عضویت‌ در شورای‌ نگهبان‌ قانون‌ اساسی‌، از نخستین‌ روزهای‌ تشکیل‌ این‌ نهاد می توان نام برد.

او در کنار فعالیت‌های علمی حضور پررنگی هم در فعالیت‌های سیاسی داشت. پیش‌ از پیروزی‌ انقلاب‌ اسلامی‌، در بسیاری از سخنرانی‌ها، اجتماعات‌ عمومی‌ و جلسات‌ خصوصی‌ به افشای رژیم پهلوی پرداخت‌ و دیگران‌ را به‌ پیروی‌ از راه‌ امام خمینی دعوت‌ می‌کرد.

 

«آیت الله احمدجنتی»با عضویت‌ در جامعۀ‌ مدرسین‌ حوزه‌ علمیه‌ قم‌، به‌ برنامه‌ریزی‌ هماهنگ‌ برای‌ برپایی‌ راهپیمایی‌ها، نوشتن‌ اعلامیه‌ها و ارتباط‌ با دیگر مراکز مرتبط‌ با نهضت‌ امام‌ خمینی‌ (همانند جامعه‌ روحانیت‌ مبارز) می‌پرداخت‌. و ارتباط‌ خود را با امام  حفظ‌ می‌کرد تا از آخرین‌ فعالیت‌های‌ مبارزاتی‌ در قم‌، نجف‌ و دیگر شهرها اطلاع‌ پیدا کند.

او بارها در قم‌، رفسنجان‌ و جزیره‌ خارک‌ مورد تهدید و تعقیب‌ رژیم‌ شاه‌ قرارگرفت‌ و چند بار در قم‌ بازداشت‌ شد. او سه‌ بار به‌ زندان‌ رفت‌ و مجموعاً سه‌ ماه‌ زندانی‌ شد و یک‌ بار هم‌ دستگیر و به‌ مدت‌ سه‌ سال‌ به‌ اسدآباد همدان‌ تبعید شد./به نقل از کتاب خاطرات محمد صادق خلخالی

محمد صادق صادقی گیوی معروف به شیخ صادق خلخالی در سال ۱۳۰۵ در روستای گیوی از توابع شهر خلخال در استان اردبیل به دنیا آمد. 

تا ششم ابتدایی در اردبیل محصل بود. آنجا به دروس حوزوی علاقه مند شد. در سن هفده سالگی از اردبیل به قم رفت. در حوزه علمیه قم همراه با سید مصطفی خمینی در حلقه درس های امام خمینی شرکت داشت. 

مراسم بزرگداشت آیت‌الله حاج شیخ صادق خلخالی در مسجد الجواد (ع) تهران در شهریور ۱۳۸۲ برگزار شد. 

                                                                       ***
مجید انصاری با تاکید این‌که آیت‌الله خلخالی جزو یاران امام در قبل و بعد از پیروزی انقلاب بوده‌اند، گفت:

امروز انقلابی‌شدن   نان هم دارد ولی در قبل از انقلاب، همراهی با امام چیزی جز خطر نداشت.

 

وی افزود: آیت‌الله خلخالی در بیشترشهرهای ایران را  تبعیدشده بودند
وی شجاعت آیت‌الله خلخالی را در پذیرش مسوولیت قضاوت در شرایط دشوار بعد از انقلاب بیشتر از شجاعت وی در قبل از انقلاب دانست و گفت: من بسیار متاسفم که این شخصیت هنوز مورد ظلم قرار می‌گیرد. 
عضو مجمع روحانیون مبارز اضافه کرد: اگر اقدامات تاریخی را در همان مقطع زمانی و مکانی خاص بررسی نکنیم کاری خائنانه است. اگر امروز بعد از بیست و پنج سال بدون توجه به مقتضیات زمان و مکان و خطراتی که انقلاب را تهدید می‌کرد و مشکلاتی که وجود داشت، عملکرد یاران امام یا شخص امام را در فضای امروزی بدون تحلیل و توضیح به جامعه منتقل کنیم، صداقت و امانت را رعایت نکرده‌ایم. 

وی گفت: چرا وقتی گفته می‌شود آقای خلخالی برای بیست نفر در پاوه دستور اعدام داده است، در کنار آن نمی‌نویسند که در پاوه چه بلوایی بود؟، پوست سر بچه‌های مردم را زنده زنده می‌کندند، با حلبی سر بچه‌ها را می‌بریدند، اندام آنها را قطع می‌کردند و خون مردم را می‌ریختند؛ استقرار و امنیت کشور در مرحله‌ی نابودی بود؛ چرا جفا و ظلم می‌شود؟ 

وی افزود: من نمی‌خواهم از آن‌چه اتفاق افتاده بیخود دفاع کنم، حتی در حکومت حضرت علی(ع) هم که خود ایشان معصوم بودند، کارگزارانش دچار خطا و اشتباه می‌شدند. 

وی گفت: آیت‌الله خلخالی حقیقتا به گردن انقلاب اسلامی حق عظیمی دارند و دشواری‌هایی را برطرف کردند که همین امروز اگر از مردم ایران نظرسنجی کنند، می‌گویند قاطعیت و برخورد درست خلخالی‌گونه می‌خواهد تا ریشه‌ی مواد مخدر و اعتیاد از جامعه‌ی ایران برکنده شود.

 

آیت‌الله حاج شیخ صادق خلخالی اولین حاکم شرع انقلاب در پنجم آذر سال ۱۳۸۲ بر اثر بیماری قلبی درگذشت./۱۵ اردیبهشت ۱۳۸۷پارسینه بنقل ازایسنا

خاطره خلخالی از دریافت حکم امام در خصوص دادگاه انقلاب

صادق خلخالی در کتاب خاطراتش نوشت: حضرت امام ، دو یا سه روز پس از به ثمر رسیدن انقلاب(۱۳۵۷/۱۱/۲۴) ، اینجانب را فراخواند و نوشته ای را نشان داد و گفت : این حکم را به نام شما نوشته ام . وفتی که به نوشته نگاه کردم ، دیدم که ایشان حکم قضاوت شرع و دادگاه های انقلاب را باخط خویش به نام اینجانب نوشته است.

جناب حجت الاسلام آقای شیخ صادق خلخالی دامت افاضاته 
به جناب عالی ماموریت داده می شود تا در دادگاهی که برای محاکمه ی متهمین و زندانیان تشکیل می شود، حضور به هم رسانده و پس از تمامیت مقدمات محاکمه با موازین شرعیه حکم شرعی صادر کنید. 
روح الله الموسوی الخمینی

عرض کردم : متشکرم ، اما این کار خون دارد و بسیار سنگین است 
امام فرمود : برای شما سنگین نیست ، من حامی شما هستم. 
عرض کردم : من زحمت کشیده ام و چیزهایی بلدم ، می ترسم که چهره ام در تاریخ انقلاب خونین جلوه گر شود و دشمنان اسلام علیه من تبلیغ کنند ، به ویژه این که باید سردمداران فساد و تباهی در ایران را محاکمه کنم . 
امام فرمود : من از شما حمایت می کنم ، وانگهی به چه کسی بدهم که بتوانم به او اطمینان داشته باشم ؟ ضمنا امام فرمود : مصطفی گفته بود که شما حاشیه ی عروه را هم نوشته اید و مجتهد هستید./پارسینه  ۳ فروردین ۱۳۹۴

                                       

آیت الله جنتی هم حکمی مشابه حکم مرحوم خلخالی از سوی «امام» خمینی دریافت کرده بود
احمد جنتی اوایل انقلاب حکمی مشابه حکم صادق خلخالی از سوی «امام» خمینی دریافت کرد، مبنی بر محاکمهٔ آنچه که وی «مجرمین طاغوتی» خوانده‌است و «آیت الله» جنتی نیز حکم مزبور را اجرا کرد: «حضرت آقای جنتی، در اهواز و تهران، چند نفر از طاغوتیان را محاکمه و به اعدام محکوم کرد»

چونگی شکل گیری دادگاه انقلاب/آیاامام خمینی مخالف اقدامات آقای خلخالی بود؟

مصاحبه معاون نخست وزیر ووزیرامورخارجه دولت موقت/خرداد۱۳۸۴باعنوان دبیرکل نهضت آزادی

خبرنگار:می گویند دادگاه انقلاب را شما درست کردید؟ این دادگاه کی، چگونه و چرا تشکیل شد؟ 

«دکترابراهیم یزدی»(معاون نخست وزیر ووزیرخارجه دولت موقت):تشکیل دادگاه انقلاب یک ضرورت در آن شرایط ویژه تاریخی بود.شما باید وضعیت ایران را در آن روزها در ذهن خود مجسم کنید. کلانتری‌ها سقوط کرده بودند؛ نیروهای نظامی، بعد از چند درگیری با مردم و پس از مقابله گارد شاهنشاهی با همافران در افسریه، به پادگان‌ها عقب نشسته بودند. هیچ نیروی مسلحی که نظم و امنیت را در شهرها حفظ کند وجود نداشت. سلاح‌های موجود در برخی از پادگان‌ها، که به دست مردم سقوط کرده بودند، به دست افراد عادی و گروه‌های مختلف افتاده بود. صدها کمیته انقلاب اسلامی در همه شهرها به طور خودجوش به وجود آمده بودند. اعضای سازمان‌های انقلابی در این کمیته‌ها نقش فعال داشتند. این نیروهای مسلح مقامات حکومت شاه را که نتوانسته یا نخواسته بودند از کشور خارج شوند، شناسایی و دستگیر می‌کردند و علیرغم میلشان به مدرسه رفاه می‌آوردند. همین عناصر فشار می‌آوردند که اگر بازداشت شدگان به سرعت اعدام نشوند، خودشان آنها را در خیابان‌ها اعدام انقلابی می‌کنند. 

قُم- بیت امام خمینی:دکتریدالله سحابی، علی اکبرمعین فر ،حاج احمدآقاخمینی،رسول صدرعاملی،شهیدمهدی عراقی.

Moeinfar

وزرای نفت(معین فر، غرضی،زنگنه)

به این ترتیب که به تدریج که ساختارهای رژیم شاه فرو می‌ریخت، عناصر اصلی در رژیم شاه از کشور می‌گریختند، رفتار نیروهای انتظامی و ساواک با مردم شدیدتر و برخورد مردم با عناصر رژیم نیز خشن‌تر می‌شد. سپهد جعفریان و سرلشگر بیگلری و سپهبد بدره‌ای در همین درگیری‌ها کشته شدند. در تهران مردم به منزل سرهنگ زیبایی (از مامورین شکنجه زندانیان سیاسی در ساواک بوده است)در خیابان هدایت می‌ریزند.خانه او را آتش زدند،همزمان سرهنگ وجدانی، افسر ساواک به دست مردم در خیابان کشته می‌شود، در برخی از شهرها، مردم پاسبان‌ها و ساواکی‌هایی را که می‌شناختند باخشم انقلابی، دستگیر می‌کردند و می‌کشتند. در اصفهان سرهنگ نادری، رئیس ساواک توسط مردم کشته شده (دررشت  به ساختمان حمله کرده بودند و11ساواکی راکشته وجنازه آنهارا بالای درختان آویزان کرده بودند) یعنی مردم جز با انتقام و خشونت و قهر انقلابی به هیچ چیزی قانع و راضی نمی‌شدند.

(در چنین جوی )ما می خواستیم  که آقای خمینی، به هنگام ورود به تهران اعلام عفو عمومی کند، مثال فتح مکه که وقتی پیامبر فاتحانه وارد مکه شد، تمامی مخالفان، حتی ابوسفیان را بخشید و خطاب به آنها گفت: انتم الطلقاء ـ یعنی شما آزادشدگان هستید. اما آقای خمینی با عفو عمومی موافق نبود. آرام کردن مردم هم غیرممکن بود،  عناصر آموزش دیده سازمان‌های سیاسی ـ نظامی، گروه‌های افراطی *نیز در دامن زدن به حس انتقام‌گیری مردم نقش اساسی داشتند.

به این ترتیب، دولت موقت از همه طرف تحت فشار جو انقلاب و نیروهای چپ انقلابی* بود. همه می‌خواستند «انقلابی» عمل کنند. در شورای انقلاب همه ما ناراحت بودیم. اگر کشتن افراد در خیابان‌ها، نظیر هر انقلاب دیگری باب شود، کنترل از دست دولت و شورای انقلاب خارج خواهد شد و پیامدهای بسیار بدی خواهد داشت.
یکی از این اقدامات"طرح هایمان" ارایه طرح تشکیل دادگاه انقلاب بود.

آقای خمینی به این شرط آن را پذیرفت که حاکم شرع حکم نهایی را بدهد. عده‌ای از حقوقدانان به دفتر نخست‌وزیر فراخوانده شدند و آنان طرح اولیه دادگاه انقلاب را تهیه کردند. به موجب اساسنامه آن، دادستان را نخست وزیر مهندس بازرگان و رئیس دادگاه را رهبر انقلاب، آقای خمینی تعیین می‌کرد. دادستان ابتدا پرونده‌ها راتنظیم و آماده می‌کرد و سپس آن را، برای محاکمه به دادگاه ارایه می‌داد. با معرفی گروه حقوقدانان، آقای مهندس بازرگان حکم دادستانی را به نام آقای احمدیان صادر کرد.

چهار"۴"حاکم شرع دادگاه های انقلاب چه کسانی بودند؟

۱-آیت الله عبدالرحیم ربانی شیرازی  ۲-آیت الله محی الدین انواری    ۳-آیت الله احمدجنتی    ۴-آیت الله صادق خلخالی

آقای خمینی هم دو نفر را معین کردصادق خلخالی و دیگری آیت‌الله عبدالرحیم ربانی شیرازی
 ربانی شیرازی این ماموریت را نپذیرفت. با امتناع ربانی شیرازی ، دو نفر دیگر آقایان-آیت الله محی الدین) انواری و آیت الله احمدجنتی را منصوب شدند

مدیریت سایت-پیراسته فر:دقت شوداگرچه هر۴بزرگوارازمبارزان وزندان رفته ها زمان  طاغوت بودند ولی این مسئولیت سنگین  راهرکسی تاب وتوانش رانبود،اولی که همان اول امتناع کرد،دومین بزرگوارهم متقبل نشد،سومی مقداری با تأنی شروع کردوپس ازمدتی منصرف شد،فقط ماندآقای خلخالی،وامام خمینی خوب می شناخت که این دادگاه انقلابی یک فردانقلابی ووپرشورمی خواهد،وکسی هم باشدکه امام سوابقش رابداند،باامام بوده ،سوابق مبارزاتی داشته باشد،ملاهم باشد،امام همه روحانیون رابخوبی می شناخت ازمیان بهترین هاانگشت روی ۴نفرگذاشت که ویژگی های لازم راداشته باشد که درنهایت آقای خلخالی رابهترین گزینه می داندوتاآخرهم پشتیبانش بوده،ضمن اینکه با آن شم سیاسی وتدبیرش دیگران را هم درکنارش داشته،نیروهای خوب دیگررا باتفکرات مختلف تحمل می کرده وازوجودشان استفاده می کرده،یعنی ملاحظات لازم رالحاظ می کرده،همه مبارزان وانقلابیون را ازکندرو وتندرو،چپ وراست،حتی آنهایی که به انجمن حجتیه منتسب بودند ولی آدمهای مفیدی بودند.(بین مهدوی کنی وصافی،پُشت سر)

اعضای شورای نگهبان، اسفند ۱۳۶۰ تا دی ۱۳۶۱
از راست: آیت‌الله احمد جنّتی، آیت‌الله یوسف صانعی، آیت‌الله محمّدرضا مهدوی کنی، مهدی هادوی(بین مهدوی کنی وصافی،پُشت سر)، آیت‌الله لطف‌الله صافی گلپایگانی، آیت‌الله ابوالقاسم خزعلی، حسین مهرپور، آیت‌الله غلامرضا رضوانی، گودرز افتخار جهرمی و محسن هادوی

اولین اعمال ولایت"غیرمعمول" درانقلاب اسلامی توسط امام خمینی
 دو روز بعد از انتصاب آقای احمدیان به عنوان دادستان توسط آقای مهندس بازرگان، آقای خمینی، بدون هماهنگی با نخست وزیر، آقای هادوی را به سمت دادستان دادگاه انقلاب منصوب کرد.معنای این کار کوتاه کردن دست دولت از دادگاه انقلاب بود. 

بااعمال ولایت نقشه سازشکاران نقش برآب شد
صادق خلخالی و روحانیان تندرو می‌دانستند که ما، حتی قبل از برگشت به ایران و پیروزی انقلاب خواهان عفو عمومی بودیم، اگر (همانطورکه نقشه مابود)،اوضاع پیش می رفت،  که دادستان دادگاه انقلاب را مهندس بازرگان، نخست وزیر دولت موقت تعیین کند، آنها(امام وانقلابیون) نخواهندتوانست هر کاری که می‌خواهند، انجام دهند. اما با انتصاب هادوی به دادستانی دادگاه‌های انقلاب، مدیریت و مسئولیت این دادگاه‌ها به طور کامل از کنترل دولت و معاونت نخست وزیر در امور انقلاب خارج شد و مستقیما زیر نظر امام خمینی قرار گرفت. 

دولت موقت هنوز چشم امیدش به دادستان منصوب امام خمینی بود
اما آقای هادوی اگر چه دادستان منصوب آقای خمینی بود، اما حقوقدانی اصول‌گرا و منضبط بود. او اصرار داشت که دادگاه تنها به پرونده‌هایی رسیدگی کند، که دادستانی آنها را آماده کرده و به دادگاه ارجاع دهد. اما خلخالی زیر بار نمی‌رفت و چندین بار با هم شدیدا برخورد پیدا کرده بودند به طوری که هادوی تصمیم به کناره‌گیری گرفت.

باانتقال دادستانی انقلاب ازتهران به قم ،همه نقشه هابربادرفت

با درخواست آقای خمینی تیم دادستانی و دادگاه را به قم بردم. این جلسه در حضور آقای خمینی سه ساعت به طول انجامید. هادوی مشکلات کار دادستانی را توضیح داد. اما خلخالی نمی‌پذیرفت و کار خود را می‌کرد. همان شب وقتی از قم برگشتیم او با تیم‌اش به زندان قصر رفت و ۱۱ یا ۱۲ نفر را همان شب تیرباران کردند که خبر آن را اعضای دولت در اخبار ساعت ۷ صبح از رادیو شنیدند

مهندس بازرگان از هر فرصتی برای مخالفت با عمل دادگاه انقلاب استفاده می‌کرد. خلخالی از مخالفت مهندس بازرگان و من با کارهای بی‌حساب و کتاب او به شدت ناراحت بود. 

خبرنگار:مخالفت‌های شما چه دستاوردی داشت؟ 
در مدت کوتاهی که معاون نخست‌وزیر در امور انقلاب بودم، به طور مرتب کار دادگاه‌های انقلاب را پیگیری می‌کردم.  اما نه مخالفت مهندس بازرگان و نه من و نه هادوی به جایی نرسید. اعضای شورای انقلاب نیز به شدت ناراحت بودند. پس از آنکه به وزارت امور خارجه رفتم، به طور مرتب گزارش اعتراضاتی که در سطح جهان نسبت به اعدام‌ها صورت می‌گرفت به وزرت امور خارجه می‌رسید، من هم اعتراضات را در دولت و شورای انقلاب و هم به آقای خمینی منعکس می‌کردم. در یکی از دیدارهایم با آقای خمینی به طور مفصل عواقب سوء اعدام‌های خلخالی در تهران و شهرستان‌ها، به خصوص در کردستان و بازتاب سوء آن را در سطح جهانی متذکر شدم . البته خلخالی به شدت مورد حمایت گروه‌های چپ افراطی نیز بود.بنابراین ما از هر فرصتی استفاده می‌کردیم تا آقای خمینی را قانع سازیم که جلوی حرکت‌های نابهنجار خلخالی را بگیرد. اما موثر نبودخلخالی از جانب شخص آقای خمینی حمایت می‌شد. 

همان‌هایی *که مهندس بازرگان، من و نهضت آزادی ایران را لیبرال و آمریکایی می‌خواندند!! و در روزنامه‌های خود می‌نوشتند، خلخالی اعدام اعدام.  /مصاحبه آقای دکترابراهیم یزدی باسایت آفتاب نیوزتاریخ۲۱ خرداد ۱۳۸۴

(آقای خلخالی یک جمله ای درکتاب خاطراتش نوشته:درمحاکمه بعضی ازافرادتوصیه هایی بمن می شد،اماصبح که ازخواب بیدارمی شدندخبردارمی شدند که من آنهارا اعدام کرده ام)

توضیح مدیرسایت-پیراسته فر:دراین فرازازمصاحبه آقای دکتریزدی اندکی اصلاحات انجام گرفته،انتخاب تیترها ازنگارنده است،وبعضی قسمت ها حذف شده ،ویرایش مختصری انجام شده  که داخل پرانتز قرارگرفته ولی محتوی تغییرنیافته است.

*نکته قابل ذکراینکه آقای یزدی هرکجاکه کلمه "گروه های چپ" ویاافراطی راآورده منظورانقلابیون وپیروان خط امام خمینی است ومنظوراز"همانها"درپاراگراف آخر،دانشجویان پیروخط امام هستندکه اسناداینهارا درسفارت امریکابدست آوردند.

میشوداینطوری گفت که اگرهوشیاری وتیزبینی امام خمینی نبود،معلوم نبود چه بلایی برسرانقلاب می آمد،وقتی که "نهضت آزادی"دولت موقت تزش عفوعمومی بود،جنایتکاران اول عفو وبعدهم درمسئولیتهای مختلف گماره بشوند وآنوقت به ریش همه مبارزان بخندندو۱۵سال مبارزه انقلابیون،هدر،دراینجا یک کسی مثل آقای خلخالی لازم بود که امام هم خوب تشخیص داده بود که بی باکانه وشجاعانه ظالمان وخائنین راادب کند/همچون دوالقرنین درمقابل مظالم  یأجوج و مأجوج کهف۹۳ تا ۹۷

یک نکته ای را برای جوانان ونوجوانان نسل جدیدعرض کنم وآن اینکه وقتی می گفته می شود،دانشجویان خط امام ویا روحانیون تندرو،ذهنتان به این آقایانی که بعضاًسازهای مخالف می زنند ویاناسازگاریهایی دارند،نرود،چون اینها درزمان "اوائل انقلاب" ازپیروان بدون چون وچرای ولایت بودند وعشق عجیبی به امام خمینی داشتند،امکان نداشت رهبری چیزی بگوید واینهاصغری،کبری کنند،حتی افرادروحانیون مبارز(آقای علی اکبر محتشمی پور ،درسالهای ۱۳۵۷ تا ۱۳۵۹ ازاعضای دفترامام خمینی بود )وفتنه گران فعلی هم آن زمان سمعاً وطاعتاًبودنددرمقابل ولایت،که اگردرزمان فعلی چیزی رامثال بزنم مثل رابطه بچه های بسیجی بارهبری آیت الله خامنه ای.

وآخرین نکته:هیچکس دفاع بی چون وچراازاقدامات مرحوم خلخالی نکرده ونمی کند،درآن بحبوحه انقلاب وتسریع درلزوم تصمیمات واقدامات ،اقدام "اشتباه"غبرقابل اجتناب بوده وآقای خلخالی ازاین قاعده مستثنی نبوده واما هجمه سنگین دوستان نادان ودشمنان آگاه درخریب شخصیت"اقدامات خلخالی"جای تأمل دارد،اگرنگوییم اینها آشکاراچنگ برچهره معمارانقلاب انداخته اند،بایدگفت،دردام غفلت افتاده اند،این وسعت هجمه درتخریب منتخب امام دردادگاه انقلاب،متأسفانه تصمیمات امام عزیزمان"خمینی کبیر" راشبهناک می کند واقدامات ان عزیزسفرکرده رازیرسئوال می بردوبعضی ها که درزمان حیات نیات پلیدخودرا نمی توانستندبروزبدهند،حالاجرئت جسارت پیداکرده اند!

حال بااین این اسنادودلائل ومدارک می توان باورکرد که امام خمینی باقدامات واعدام های خلخالی مخالف بوده است؟

این نکته را هم دقت کنید:وقتی امام پیشنهادحاکم شرعی رابه آقای خلخالی پیشنهادمی کند،خلخالی ازسنگینی این حکم می گوید که "بدنامی "دارد،امام به اودلداری می دهد وبه اوقوت قلب می دهد که نترس، من پشتیبانت هستم/وقتی خدابه موسی(ع)می گویدبرو بسوی  فرعون طاغوتی،موسی احساس ترس می کند وخداوندبهش دلداری می دهدکَلَّا فَاذْهَبَا بِآیَاتِنَا إِنَّا مَعَکُم مُّسْتَمِعُونَ..یا مُوسى لا تَخَفْ إِنِّی لا یَخافُ لَدَیَّ الْمُرْسَلُون ودراین راه بایدازملامت"طعنه"ملامتگران باکی نداشته باشدوَلَا یَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ

آقای خلخالی می گویدتازه ازسفرامارات برگشته بودم که آیت الله مهدی هادوی ،دادستان کل بامن تماس گرفتند که بایدهمین امشب حرکت کنی بطرف خوزستان که آنجافتنه بپاشده،شهردرتسخیرضدانقلاب بوده وپاسداران راکشته بودند،عراق هم اسلحه رایگان به مردم می داده،شیخ شبیرخاقانی فتنه گری میکرد/ایشان می روددراهواز عامل تحریک"فرماندارنظامی اهواز ومعاونش رابدرک واصل می کند،اوضاع آرام می شود،خلخالی می گویددرادامه انجام کارها عده ای از جامعه مدرسین نافذاعلامیه ای مبنی برنداشتن مسئولیت دردادگاه راازرادیومی خوانند(رئیس رادیوتلویزیون قطب زاده که بعدها بجرم کودتا اعدام شدبوده که بانداستاندارخوزستان

"مدنی"بوده،وایشان تماس می گیردبا هادوی که دادستان یک اعلامیه درخنثی سازی به رادیومی دهد.

قطب زاده دردادگاه-نفراول بسمت ری شهری(حاکم شرع).

آقای خلخالی بعدازمراجعت ،به قم خدمت امام می رسد ومشکل "دلخوریها"رابامرادش می کند وامام هم  دلداریش می دهد ومی گوید"حل می شود" درهمین زمان ۲بزرگواری ازآن جامعه مدرسین"ی+ش"که به رابط دفترامام بارسانه "آقای محتشمی"که دردفترتشریف داشتندازمحتشمی می خواهندبه رادیوبگویند که خلخالی حاکم شرع نیست،آقای محتشمی هم می گویدبایدحاج احمدآقابگوید تامن به رادیوبگویم که آنهاناراحت می شوند ودفترراترک می کنند .مرحوم خلخالی درزمان مأموریتش درخوزستان،هنگامیکه به ملاقات استاندارمی رود،یکی دیگرازآن افرادجامعه رادردم دراستانداری ملاقات می کند که ازاعدام معدومین اعلام نارضایتی می کند ودرپی همین نارضایتی روزبعدبدون هماهنگی باامام خمینی اعلامیه عدم صلاخیت آقای خلخالی توسط جامعه مدرسین ازرادیوقرائت می شود-شبیه سنگالیزم،بااین تفاوت درآنجاعزل متکی توسط رئیس قانونی بود (۱۹۵ الی ۲۰۰ایام انزوا)

که چندروزی بعدازاین ماجرا"غائله پاوه" پیش می آید،خودشخص امام خمینی آقای خلخالی رااحضارمی کند وحکم مأموریت "حاکم شرع"رابه اومی دهد که خلخالی ازامام درخواست می کندبرای رفع شبهات بوجودآمده نامه ای هم به رادیوبدهد که همه بدانندخلخالی هنوزحاکم شرع است که امام هم چنین می کند.که خلخالی باخیال آسوده عازم کردستان می شود.

موضوع بعدی حمایت ورضایت امام ازخلخالی این است که بعدازاستعفاازدادگاه،دوره دوم انتخابات مجلس صلاحیت ایشان ازسوی شورای نگهبان ردمی شود که امام وقتی متوجه می شود،بااعمال ولایت"می گوید:من صلاحیت شماراقبول دارم که ازطرف شورای نگهبان تأییدصلاحیت می شود وبه ازطرف مردم رأی لازم برای نمایندگی کسب می کند.  

حالا بازهم می توان گفت:امام خمینی مخالف اقدامات واعدامهای خلخالی بود؟آیا مگرمیتوان باورکرد که امام به یک آدم بی صلاحیت مأموریت بدهد!؟آیااین شواهدودلایل کافی نیست برای رضایت امام ازاقدامات "حاکم شرع"خودش،خلخالی؟پایان توضیح مدیریت سایت

                                                       ***

آیت الله خامنه ای درسال 1358درسمتهایی چون -معاونت وزارت دفاع در سال 1358-امام جمعه تهران،نماینده مردم تهران درمجلس شورای اسلامی حضورداشته آقای خلخالی رادعوت بکاردرارتش می کند،تصویرحکم درذیل مشاهده می شود

  

درپی استعفای خلخالی150نماینده مجلس طی نامه ای ازوی خواستند به سرکارش برگردد

 ماجرای استعفای خلخالی

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:ایشان چندباراستعفا داده بود،هربارمردم باشعارهایشان وطومارهایشان تقاضای بازگشت داشتند ویا درصحنه ها خطرناک"غائله ها"دادستان انقلاب علیرغم اختلافات ،ازاوخواسته برای سرکوبی فتنه گران به محل آشوب اعزام شود،وگاهی امام شخصاً ازاومی خواست برای تأدیب خائنان برود،ولی درمرحله آخرکه دولت وروحانیون بزرگوار"جامعه مدرسین"هماهنگ شده بودند"قطب زاده هم شیطنت کرد"وزیرخارجه درمصاحبه مطبوعاتی اوراعزل کرد وشورای انقلاب هم تأییدکرد،اورسماًوجداً"استعفا"داد.

خاطرات دستگیری ومحاکمات سران طاغوت اززبان یک مبارز

 آقای خلخالی در یک لیستی نام ۲۴ نفر را خدمت امام برد که آنها را تیرباران کنند. امام آن لیست را مطالعه کردند و ۴ نفر از آن لیست ۲۴ نفر را اجازه دادند که تیرباران شوند. این چهار نفر عبارت بودند از «نعمت‌الله نصیری»(رئیس سازمان اطلاعات و امنیت)، «سرلشکر مهدی رحیمی»(فرماندار نظامی تهران)، سرلشکرخلبان«منوچهرخسرو داد» فرمانده نیروی هوایی و سرلشکر«رضاناجی»(فرماندار نظامی اصفهان)بودند.

در روز پنج‌شنبه ۲۶ بهمن ۱۳۵۷ چهار مقام عالی‌رتبه نظامی دوره پهلوی اعدام شدند. اندکی بعد تر در روز ۱۸ فروردین ۱۳۵۸ «امیرعباس هویدا»(نخست‌وزیر دوران پهلوی اعدام شد). نکته جالب تاریخی این است همه این افراد توسط مردم دستگیر شدند. 

«ابولفضل توکلی بینا»(از جمله مؤسسین هیات‏‌های مؤتلفه‏ اسلامی) بود. پس از اعدام انقلابی حسن علی منصور، نخست وزیر، همراه‏ دیگر اعضای جمعیت، دستگیر شد و در مدرسه‏ رفاه و مسجد قبا به فعالیت ‏پرداخت. به دلیل اینکه سال‌ها در خدمت بنیانگذار انقلاب اسلامی بودند. با او از دوران حضور امام در مدرسه رفاه و رویداد‌های که در مدرسه روی داد مصاحبهکرده که در زیر می‌خوانید:

در اولین روز ورود امام به مدرسه رفاه چه اتفاقاتی افتاد؟

«امام خمینی فقط یک شب در مدرسه رفاه خوابیدند و بعد به مدرسه علوی رفتند» روز اول بعضی از آقایان کم لطفی کردن و به بچه‌هایی که ده پانزده روز نخوابیده بودند، گفتند: خوب کار شما تمام شد، یعنی تشریف ببرید. در حالی که خود ما از موسسین مدرسه رفاه بودیم و برادران ما زحمت زیادی کشیده بودند. مرحوم حاج مهدی عراقی شب خدمت امام رسید و از این ماجرا گله کرد. امام هم فرموده بودند: اعضای ستاد را بیاورید نزد من. شب همه برادران ستاد در خدمت امام بودیم. امام رضوان‌الله تعالی علیه از برادران تشکر و قدردانی فراوانی کردند.

خاطرات همراه امام از نوفل لوشاتو: ابراهیم یزدی مشاور امام نبود

آیا امام خمینی دیدار مردمی هم داشتند؟

از روز اول دیدار مردم با حضرت امام شروع شد. صبح‌ها تا نماز ظهر ملاقات با آقایان بود، بعدازظهرها بعد از نماز و نهار حضرت امام یک استراحت کوتاه می‌کردند و از ساعت 3 به بعد خانم‌ها برای دیدن امام می‌آمدند. برخی خانم‌ها که جوان بودند در دیدار با امام در مدرسه علوی در شور و عشقی که به امام داشتند، بی‌هوش می‌شدند. یادم هست که شهید محلاتی آمد خدمت امام و عرض کرد که این خانم‌ها اکثرا جوان هستند و از شدت علاقه و ازدحام جمعیت بی‌هوش می‌شوند، حرام است که به دیدار شما بیایند؟ امام خنده ملیحی کردند و فرمودند: خیال می‌کنید شما مردها شاه را از تخت پایین کشیدید، خانم‌ها در این انقلاب سهمشان از شما زیادتر است. لذا اجازه ندادند که دیدار خانم‌ها قطع شود.

چه وقت هویدا را به مدرسه رفاه آوردند؟

تقریباً یکی دو روز بعد از پیروزی انقلاب او را به طبقه دوم مدرسه رفاه بردند و در یک محل اختصاصی و اطاق مستقل نگهداری کردند.

آیا کسی که او را بازداشت کرد را می‌شناسید؟

من الان یادم نیست که چه کسی او را بازداشت کرد.

مردم هویدا را دستگیر کردند یا مبارزان شناخته شده علیه رژیم شاه؟

 اغلب عوامل رژیم توسط مردم بازداشت شدند مردم پس از دستگیری آنها را به مدرسه رفاه تحویل می‌دادند. البته می‌دانید که هویدا در زندان شاه بود. هویدا در این اواخر دستگیر شد نصیری هم در زندان بود.

این دستگیر‌ی‌ها در اواخر رژیم پهلوی بود و این‌ها در زندان جمشیدیه بودند ولی وقتی در زندان را باز کردند اینها می‌خواستند فرار کنند. مثل نصیری وقتی نصیری از زندان جمشیدیه آزاد شد مردم او را گرفتند و به مدرسه رفاه آوردند.

چرا اتاق اختصاصی در اختیار هویدا قرار دادند؟

ج: برای اینکه با کسی ارتباط نداشته باشد، او آدم زیرکی بود.

کسی هم اجازه ملاقات با او را نداشت؟

 خیر، فقط یک روز حاج‌ احمدآقا (خمینی) اظهار علاقه کرد که من می‌خواهم هویدا را ببینم، گفتم خیلی خوب ایشان را به طبقه دوم مدرسه رفاه بردم و حاج احمدآقا هم مقداری با او صحبت کرد.مرحوم حاج احمد آقا به او گفت: این چه کارهایی بود که کردی؟ هویدا هم گفت: من نبودم سیستم بود او خیلی حراف بود. می‌گفت: من کاره‌ای نبودم سیستم بوده و همه را انداخت به گردن سیستم.

 امام دستور داده بودند که هر چه می‌خواهد برای هویدا فراهم کنید، هم غذا و هم سرویس جداگانه به او داده می‌شد.

حکم اعدام این افراد همان جا صادر می‌شد؟

 آقای خلخالی در یک لیستی نام ۲۴ نفر را خدمت امام برد که آنها را تیرباران کنند. امام آن لیست را مطالعه کردند و ۴ نفر از آن لیست۲۴ نفر را اجازه دادند که تیرباران شوند.

 این چهار نفر عبارت بودند از نعمت‌الله نصیری رئیس سازمان اطلاعات و امنیت رژیم، سرلشگر رحیمی فرماندار نظامی تهران، خسرو داد فرمانده نیروی هوایی و ناجی فرماندار نظامی اصفهان.در بین این چهار نفر، روحیه خسروداد از همه قوی‌تر بود، بعد سرلشگر رحیمی بود خسروداد را وقتی از پله‌های مدرسه رفاه برای تیرباران بالا می‌بردند خیلی قوی و محکم به شاه فحش داد و گفت: به او گفتم کوتاهی کنی همه ما را خواهند کشت.

دولت موقت تلاش زیادی کرد تا هویدا تیرباران نشود. وقتی از امام خمینی این دستور را می‌گیرند. خلخالی از جریان مطلع می‌شود، بلافاصله قبل از اینکه نامه امام به دستش برسد دستور تیربارانش را صادر می‌کند.

کجا اعدام شدند؟

بله، در پشت‌بام مدرسه رفاه.

این اعدام‌ها فضای انقلاب را خشن نمی‌کرد؟

نه، به مردم و برادران ما روحیه می‌داد.

آیا در لحظه اعدام شما نیز حضور داشتید؟

 نه، من به پشت‌بام نرفتم، ولی در مدرسه حضور داشتم.

نحوه دستگیری رحیمی چگونه بود؟

ابوالفضل توکلی بینا:وقتی شب ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ گاردی‌ها حمله کردند به نیروی هوایی و مردم هم به حمایت از آنها برخاستند؛ صحنه مهیجی به وجود آمد رحیمی فرماندار نظامی تهران که خیلی هم گردن کلفت بود سر خیابان جامی نرسیده به میدان حسن‌آباد توسط دو جوان بازداشت شد.

این دو جوان کم سن و سال که یکی از آنها اسلحه کمری داشت و دیگری چاقو، سر چهارراه حسن‌آباد ماشین رحیمی را متوقف می‌کنند. ماشین تا می‌ایستد یکی‌شان از یک درب اتومبیل و دیگری از درب دیگر وارد ماشین می‌شوند و رحیمی را دستگیر و او را به مدرسه رفاه می‌آورند و تسلیم مامورین می‌کنند. من خودم رحیمی را بردم زیرزمین مدرسه رفاه و او را زندانی کردم. همانطور که می‌دانید نصیری در بین زندانی‌های جمشیدیه بود. جوانی که او را آورد بازداشت او را این گونه برای من نقل کرد، می‌گفت: من شاهد باز کردن درب زندان جمشیدیه بودم. او را هم می‌شناختم. دیدم نصیری بارانی خودش را انداخته روی دستش خیلی آرام می‌‌خواهد در برود. پریدم گرفتمش، یک وقت مردم فهمیدند، ریختند روی سرش و زخمی‌اش کردند.

من هم داد و هورا کردم تا بتوانم او را سالم به ستاد تحویل بدهم، آن جوان می‌گفت من آنجا آنقدر داد و بیداد کردم که من می‌خواهم او را سالم به ستاد مدرسه رفاه تحویل بدهم. می‌بینید مردم ما حتی جوان کم سنی که او را بازداشت کرده چقدر عاقل و خوب فکر می‌کرد. او را آورد و تحویل ما داد.

وقتی نصیری را به مدرسه آوردند یک قسمت ازسر و زیر گلویش زخمی شده بود. من او را بردم داخل زیرزمین و تحویل گروه پزشکی دادم تا او را معاینه کنند. نصیری می‌گفت، گلویم را سفت بسته‌اند. گفتم نگران نباش به زودی راحتت می‌کنند.

بعدازظهر نصیری را برای مصاحبه به طبقه بالا بردم. در مصاحبه هم خیلی از رژیم شاه حمایت می‌کرد، خیلی افسر مغروری بود، فکر می‌کرد الان می‌آیند او را می‌برندخیلی قلدری می‌کرد.این‌ها فکر نمی‌کردند یک روزی گرفتار شوند. امثال این افراد زیاد بودند که به دام افتادند، مثلاً ناجی فرماندار نظامی اصفهان را بازداشت کردند، فرماندار نظامی قزوین و زنجان که آن جنایات را کرده بودند. همه این‌ها در طبقه دوم مدرسه رفاه زندانی بودند.۲۷ بهمن ۱۳۹۳فارس

بیوگرافی هویدا
رژیم تصمیم گرفت تا به شکل صوری گروهی از چهره های منفور را دستگیر کند تا عصبانیت مردم کاهش یابد.از جمله ی این افراد امیرعباس هویدا بود که در تاریخ ۱۷ آبان ۱۳۵۷ دستگیر شد.
در تاریخ۱۸ بهمن ۱۳۵۷ در نوفل لوشاتو امام در جواب خبرنگاران در باره ی توقیف هویدا فرمودند:«توقیف هویدا هم اثری ندارد، این هم یک مانوری است که خیال می کنند برای اسکات مردم این گونه امور تأثیر دارد»

هم چنین فردای آن روز دوباره در جواب خبرنگاران دیگری فرمودند:«تمام این ها تشبثاتی است که هیچ کدام ارزش و واقعیت ندارد. هویدا از شرکاء شاه و یک شریک ضعیفی بود که در خیانت ها با شاه شرکت داشت و شاه ظاهرا هویدا را برای نجات خودش دستگیر کرده است. غرض این است ملت را فریب دهد که می خواهد اصلاحات کند.»

نیز در مصاحبه با روزنامه ی لبنانی النهار فرمودند:«گرفتن هویدا و امثال او که در دزدی و فساد شریک شاه بوده اند برای فریب مردم است، این ها هم تأثیری ندارد.»

هنگامی که نیروهای ارتش اعلام بی طرفی کردن و نگهبانان هویدا که ساواکی بودند فرار کردند هویدا فرار نکرد و خودش را تحویل نیروهای انقلاب داد. وی به ظاهر می گفت که من که کاری نکرده ام که نگران باشم اما در واقع وی به این فکر بود که در کودتایی که شکل خواهد گرفت نیروهای انقلابی شکست خواهند خورد و او  قدرت را در دست خواهد گرفت اما این نقشه ی او غلط از آب در آمد و این کودتا در 21 بهمن ماه با درایت و تدبیر امام(ره) خنثی گردید 

 امیر عباس «ممدوح» که بعدها نام خانوادگی خود را به «هویدا» تغییر داد در سال 1285 ش در تهران متولد شد. پدرش حبیب الله عین الملک و مادرش افسرالملوک، نتیجه عزت الدوله، تنها خواهر تنی ناصرالدین شاه بود. تنها برادر وی «فریدون» نام داشت که بعد ها با خواهر حسنعلی منصور ازدواج کرد.
*میرزا رضا قناد و بهاء

هنگامی که علی محمد باب فتنه بابیت را در شیراز آغاز کرد از جمله افرادی که به حلقه‌ی مریدان او پیوست میرزا رضا قناد، پدر حبیب الله عین الملک (پدر بزرگ امیر عباس هویدا) بود.

 

هم چنین پس از مرگ باب، میرزا رضا از جمله افرادی بود که«حسینعلی» بهاء ملقب به «بهاءالله» را تا عکا واقع در  اسرائیل همراهی کرد.
پس از مرگ بهاء و جانشینی «عباس افندی» وی همچنان از افراد نزدیک وی محسوب می شد و بارها از طرف وی مورد مدح قرار گرفت حتی برای مدتی هم فرزندانش نام خانوادگی «ممدوح» را انتخاب کرده بودند. میرزا رضا از جمله افراد 9 نفری بود که هنگام قرائت وصیت نامه ی عباس افندی بالای سر او حاضر بودند./۱۹ فروردین ۱۳۹۳مشرق

توضیحاتی درموردآشوبهای ضدانقلاب ومعاندین

غائله خلق ترکمن

گروه‌های مارکسیستی، عمدتاً چریک‌های فدایی خلق، جـریان را به دست گرفتـند. از همـان ابـتدا تـلاش کردند تحت عنوان «دفاع از خلق ترکمن» با برانگیختن حس ناسیونالیستی ترکمن‌ها و دامن زدن به اختلافات قومی و مذهبی، تحولات منطقه را به دست‌گیرند.

جمعیت ترکمن ایران که عمدتاً در شمال شرق کشور و در هم‌جواری با ترکمنستان قرار دارند، به یک‌میلیون نفر بالغ می‌شود که اغلب از اهل تسنن می‌باشند. در روز ۲۳ بهمن ۵۷ یعنی یک روز پس از پیروزی انقلاب ایران جوانان انقلابی ترکمن به شهربانی گنبد حمله و نیروهای حاضر در پاسگاه را خلع سلاح کردند. در بعدازظهر همان روز چریک‌های فدایی خلق و هواداران آن‌ها به مردم انقلابی مستقر در شهربانی هجوم بردند و خواهان تقسیم سلاح‌ها شدند.

چریک‌های فدایی خلق شایعه کرده بودند شیعه‌ها تفنگ را گرفته‌اند و قصد تلافی حمله چماق به دست‌های ترکمن در دوران پهلوی را دارند. در این روزها جریان چپ به رهبری فدائیان خلق به‌شدت در منطقه ترکمن‌صحرا فعال‌شده بود و با تحریک احساسات قومی و نفوذ در بین روستائیان اهداف پشت پرده خود را پیش می‌برد. در نیمه اول اسفندماه ۵۷ خانه فرماندار سابق گنبد برای سازمان‌دهی نیروهای چپ اشغال و به مرکز ستاد خلق ترکمن تبدیل می‌شود.

این ستاد طی بیانی‌هایی در خصوص حوادث مشابهی که در سنندج در حال وقوع بود اعلام کرد: «ارتش مسئول وقایع سنندج است. ختم این جنایات بستگی مستقیم به تصفیه ارتش ضد خلقی و ایجاد ارتش خلقی دارد.» این بیانیه نشان داد که میان جدایی‌طلبان مرزی رابطه‌ای‌ای پنهانی وجود دارد، هرچند که همزمانی شورش‌ها و مشابهت رفتار و خواسته‌های شورشیان در مناطق مختلف مرزی از قبیل سیستان و بلوچستان، خوزستان، کردستان و ترکمن‌صحرا، خود مبین همین واقعیت بود.

۱۴ اسفند ۵۷ درگیری مسلحانه‌ای بر سر تغییر نام بند شاه بین نیروهای کمیته انقلاب با هواداران چریک‌های فدایی خلق در بندر ترکمن رخ می‌دهد. چپی‌ها ضمن راه‌اندازی تظاهرات علیه کمیته‌های انقلاب مدارس شهر گنبد را به تعطیلی می‌کشانند و خواستار انحلال ارتش ضد خلقی با کمک فدائیان خلق و مجاهدین خلق می‌شوند. شهر گنبد تقریباً حالت متشنج دارد. جنگ اول گنبد بین کانون مرکزی شوراهای ترکمن و فداییان خلق با پاسداران انقلاب و کمیته امام در گنبد آغاز می‌شود.

روز هفتم فروردین آیت‌الله طالقانی طی پیامی خطاب به مردم ترکمن‌صحرا، ضمن محکوم کردن نغمه‌های تجزیه‌طلبانه، خواستار ترک هر نوع مخاصمه و برخورد قهرآمیز و دخالت نظامی از هر فرد یا گروهی شد.عید آن سال در ترکمن‌صحرا متفاوت بود. شهر گنبد تقریباً حالت متشنج داشت. مردم تک‌تک از شهر خارج می‌شدند. شهر سنگربندی شده و گروه‌های زیادی از عوامل سازمان چریک‌های فدائی خلق وارد گنبد شده بودند.

ستاد خلق ترکمن کاملاً حالت تهاجمی به خود گرفته بود و آشکارا مقامات شهر و نیروهای کمیته انقلاب اسلامی را تهدید می‌کرد.۹ فروردین ۱۳۵۸ با رهنمودهای امام راحل، نیروهای سپاه به‌تدریج در مراکز حسّاس شهر مستقرشده و هواداران انقلاب ساکن گنبد نیز با بستن سنگر در محله‌های خود، آماده کمک به پاسداران شدند.

درگیری‌ها در گنبد ۲۵ نفر کشته و ۹۰ نفر زخمی شدند. رادیو عشق‌آباد ترکمنستان شوروی مرتباً به زبان ترکمنی مردم منطقه را تحریک و دعوت به مقاومت در برابر نیروهای اعزامی از مرکز می‌کند. تمام نوار مرزی ایران با شوروی به‌غیراز دو پاسگاه اینجه برون و داشمند در دست گروه‌های چپ‌گراست. ۱۱ فروردین ۵۸ مذاکرات بین آیت‌الله طالقانی و هیئت اعزامی دولت با نمایندگان ترکمن‌ها به نتیجه می‌رسد و طرفین آتش‌بس را امضا می‌کنند؛ اما هنوز درگیری‌ها ادامه دارد.

دو روز بعد ۷۰ نفر از چریک‌های فدایی خلق در درگیری با پاسداران انقلاب دستگیر می‌شوند. اطلاعات و مدارک مهمی مبنی بر دخالت عناصر کمونیست غیر ترکمن در این غائله به دست می‌آید.

دستاوردهای انقلاب اسلامی در تاریخ کشور ما بی‌سابقه است

«غلامرضا خارکوهی» مورخ گلستانی درباره تنش‌های ترکمن‌صحرا می‌گوید :« در آن زمان گروه‌های ملی‌گرا، کمونیست‌ها و ستاد خلق ترکمن که یک گروه مسلح سیاسی – نظامی وابسته به سازمان‌های چریکی فدایی خلق کمونیست بود با برگزاری رفراندوم انقلاب اسلامی به‌صورت رسمی در منطقه مخالفت می‌کردند. این گروه علاوه براینکه خود با این رفراندوم مخالف بود مردم مسلمان ترکمن تهدید می‌کردند و به‌زور اسلحه در مناطق ترکمن‌صحرا مانع انجام رفراندوم و شرکت ترکمن‌ها می‌شدند.

ستاد خلق ترکمن به صندوق‌ها حمله می‌کرد و اجازه نمی‌داد در مناطق ترکمن‌صحرا صندوقی مستقر شود، ولی با هر سختی که وجود داشت بخشی از ترکمن‌ها توانستند در این رفراندوم شرکت کنند و به جمهوری اسلامی ایران رأی بدهند، در آن روزها جنگ اول گنبد توسط سازمان چریک‌های فدایی خلق و ستاد خلق ترکمن که دو گروه سیاسی و مسلح ضدانقلاب بودند به راه افتاد.

آن‌ها به پاسگاه‌های نظامی حمله کرده و سلاح‌های زیادی از تهران، کردستان و مرز شوروی به منطقه وارد می‌کردند و با انقلاب اسلامی که تازه پیروز شده بود می‌جنگیدند. عامه مردم ترکمن طرفدار انقلاب و امام خمینی بودند و با ستاد خلق ترکمن و اقدامات مسلحانه آن‌ها مخالف بودند و به همین خاطر بعد از سرکوب ضدانقلاب همواره مدافع نظام جمهوری اسلامی بودند و بیش از ۵۰۰ شهید تقدیم انقلاب نمودند.»

ضعف دولت موقت در برخورد با فعالیت‌های چریک‌های فدایی که از حمایت حزب توده، سازمان مجاهدین خلق و گروه پیکار برخوردار بودند، باعث شد که سازمان چریک‌های فدایی توسط ستاد شوراهای مرکزی ترکمن‌صحرا و کانون فرهنگی – سیاسی خلق ترکمن حکومتی در منطقه ایجاد کنند به‌طوری‌که هـیچ اقدامی بدون اجازه و رضایت آنان امکان‌پذیر نبود.

در ۱۳ فروردین‌ماه ۱۳۵۸ طی نشستی توسط نمایندگان ترکمن‌ها و دولت موقت با اعلام آتش‌بس به توافق‌های زیر می‌رسند: «۱-انتقال سریع مجروحان به بیمارستان ۲-آزادی دستگیرشدگان ۳-عقب‌نشینی کامل طرفین درگیری از سنگرها و پاک‌سازی شهر از سنگرها ۴-واگذار کردن حفظ نظم شهر به ارتش تا اطلاع ثانوی.»باوجوداین، سـتاد شوراهای خلق ترکمن‌صحرا دست از اقدامات خود برنداشت و به‌انحاءمختلف ازجمله انتشار اعلامیه‌های تهدیدآمیز از افراد غیر ترکمن خواست تا ترکمن‌صحرا را ترک کنـند.

دراین‌ارتباط خبرگزاری پارس در گزارشی از اوضاع منطقه در روز ۲۸ فروردین ۱۳۵۸ اعلام کرد: «افراد ستاد مرکزی شوراهای ترکمن‌صحرا که در مهمانسرای فرمانداری نظامی گنبد مستقر هستند شبانه به غارت اموال و احشام غیر ترکمن‌ها می‌پردازند و با ربودن تعداد زیـادی گـاو، مرغ و سایر لوازم‌خانگی و توزیع آن‌ها بین ترکمن­ها این خانواده‌ها را از هستی ساقط کرده‌اند و می‌خواهند به این وسیله موجبات فرار و ترک زندگی غیر ترکمن‌ها را فراهم کنند.»

ستاد مرکزی شورای ترکمن‌صحرا در مورد حوادث سنندج اعلام موضع صریح کرد: «ارتش مسئول وقایع سنندج است. ختم این جنایات بستگی مستقیم به تصفیه ارتش ضد خلقی و ایجاد ارتش خلقی دارد.» این بیانیه از رابطه پنهانی میان جدایی‌طلب‌های نقاط مرزی پرده برداشت. آن‌ها به هر اقدامی دست می‌زدند و هر کس را می‌خواستند دستگیر و اموالش را غارت می‌کردند و نوعی دولت‌دردولت تشکیل دادند.

در همین دیدار امام ضمن مفسد خواندن عناصر خلق ترکمن مقابله با آن‌ها را واجب دانسته و در پایان فرمودند: «امیدوارم که انشاء الله امنیت آنجا (گنبدکاووس) برقرار بشود و شما با برادران سربازتان و با برادران پاسدارتان باهم دست‌به‌هم بدهید و این اشرار را از آن ناحیه عقب بزنید.»«شورای انقلابی خلق ترکمن» مرکب از عناصر فداییان خلق، خواسته‌های خلق ترکمن را این‌چنین بیان می‌کنند:

«۱- تشکیل شورای انقلابی از طریق رأی آزاد مردم ترکمن برای دفاع از حقوق حقه ترکمـن و بـه ثمـر رسـاندن خواست زحمتکشان شهر و روستا

۲- لغو کلیه دیون و بدهی‌ها و تعهـدات مالـی کارگران، دهقانان، پیشه‌وران و کارمندان جزء به بانک‌ها و مؤسسات دولتـی

۳- لغو تمام محدودیت‌های ملی و فرهنگی و سپردن مصالح خلق ترکمـن به دست خلـق ترکمن که خود باید در تعیین سرنوشت خود اقدام کند.

۴-تشکل جغرافیایی خلق ترکمن بدین شکل که از بندر ترکمن تا جرگلان شامل ایلات جعفربای، اتابای، کوکلان و جرگلان تحت سیستم اداری واحد و مشترک

۵-ارتشی خلقی برای پاسداری از دستاوردهای انقلاب و دفاع از منافع ملی از نیروهای انقلابی – فدایـیان و مجاهدیـن خلـق – تشکیل شود و سربازان و افسران ترکمن باید حتی‌المقدور در ترکمن‌صحرا خدمت کنند.»

غائله  پاوه

 حزب دموکرات کردستان که سال ۱۳۲۳ و در زمان اشغال ایران توسط متفقین و با پشتیبانی شوروی اعلام موجودیت کرده بود، پس از خروج اشغالگران از هم پاشید. این حزب پس از سه دهه سکوت در 24بهمن1357 که تنها دو روز از پیروزی انقلاب گذشته بود، به پشتوانه حمایت بیگانگان و بخصوص آمریکا ادعای خود مختاری و جدایی‌طلبی کرد.

«عبدالرحمن قاسملو»(فارغ‌التحصیل دانشگاه پراگ چکسلواکی) و غنی بلوریان به عنوان دو نفر از رهبران گروهک مائوئیستی دموکرات از مرزهای غربی وارد کشور شده و به دنبال اجرای طرح جدایی کردستان و تشکیل جامعه سوسیالیستی بر اساس تفکر جدایی دین از سیاست بودند.

به دنبال حملات متعدد عناصر مسلح این گروهک به پاسگاه‌های ژاندارمری و خلع سلاح آنها هیاتی از سوی دولت موقت در روز۳۰ بهمن ۱۳۵۷ برای مذاکره با رهبران ناآرامی‌ها عازم مهاباد شد، اما در حالی که گروه‌ها‌ی مسلح اقدامات تروریستی و خرابکارانه خود را آغاز کرده بودند، دولت موقت در برابر گسترش نفوذ گروه‌ها‌ی تجزیه‌طلب در کردستان سیاست مماشات را در پیش گرفته بود.

فردای روز مذاکره پادگان مهاباد سقوط کرد و تمام سلاح‌ها و مهمات آن به غارت رفت. 18 دستگاه تانک، 36 قبضه توپ سنگین و هزاران قطعه سلاح توسط اعضای حزب دموکرات از پادگان خارج شد و سپس پادگان را آتش زدند.

در همین زمان آمریکایی‌ها نیز ضمن پیگیری دقیق این حادثه و حوادث مشابه آن حمایت‌ها‌ی خود را به صورت پنهانی ادامه می‌دادند.

گزارش خیلی محرمانه ۲۹ اسفند ۱۳۵۷ سفارت آمریکا در تهران با عنوان «قیام کردها در سنندج» (که بعدها از اسناد سفارت آمریکا در جریان تسخیر لانه جاسوسی به دست آمد) درباره چگونگی و علل وقوع درگیری سنندج می‌نویسد: «حاکمیت دولت در منطقه دور دستی مانند کردستان بسیار ضعیف است. سنی‌ها‌ی ایران کمتر شیفته این انقلاب اصولاً شیعه در ایران هستند، مخالفت قابل توجه در مناطق دیگر هم وجود داشته است».

در همین گیر و دار گروهی به نام «سرمچاران (فداییان) خلق بلوچ» هم در مورد حوادث سنندج و خواست‌ها‌یشان این‌گونه اعلام مواضع کردند: «ریختن خون برادران کرد را بشدت محکوم می‌کنیم، خود مختاری را حق مسلم تمامی خلق‌ها‌ی تحت ستم از جمله خلق بلوچ می‌دانیم و...!»

در حالی که روزبه‌روز بر شدت اقدامات گروهک کومله افزوده می‌شد، حمله به پادگان نظامی، کمین و کاشت مین در سر راه نیروهای نظامی، ترور و ارعاب افراد بومی و غیر بومی، مصادره و به آتش کشیدن امکانات دولتی و گرفتن مالیات از مردم و... از جمله اقدامات تخریبی حزب دموکرات بود.

روزنامه اطلاعات در دوم اسفند۱۳۵۷ خود می‌نویسد: «افراد مسلح که خواهان خودمختاری هستند با تشکیل کمیته مشترک سربازان انقلاب و رزمندگان کرد، اداره امور پادگان‌های پیرانشهر و پسوه در نزدیکی مهاباد را به دست گرفتند.»

در نوروز 1۱۳۵۸ وضعیت سنندج به مرحله‌ای می‌رسد که ساختمان شهربانی و رادیو و تلویزیون به اشغال مهاجمان مسلح در می‌آید.

سرلشکرقرنی درکنارداریوش فروهر

به دنبال این حادثه، هواپیماهای فانتوم ارتش برفراز شهر در ارتفاع کم به پرواز در می‌آیند و به دستور سرلشکر قرنی عده‌ای از نیروهای مردمی، پاسداران و سربازان از کرمانشاه با بالگرد به داخل پادگان سنندج گسیل می‌شوند.

با ورود این نیروها که با فداکاری خلبان بالگرد شهید احمد کشوری زیر باران گلوله صورت گرفت، مقاومت در پادگان سنندج قدرت بیشتری پیدا کرد.

طی مدت درگیری هیات بلندپایه‌ای از جانب امام خمینی‌(ره) با شورشیان وارد مذاکره شد که مرکب بود از آقایان طالقانی، بهشتی، صدر حاج سید جوادی، بنی‌صدر و‌ ها‌شمی رفسنجانی. بالاخره در روز دوم فروردین آتش بس اعلام شد.

فردای آتش بس به طور غیرمنتظره‌ای به دستور نخست‌وزیر مهندس بازرگان، سرلشکر قرنی نخستین رییس ستاد ارتش از سمت خود برکنار شد.

هنوز یک ماه از اعلام آتش بس نگذشته بود که حزب دموکرات به منظور نفوذ در آذربایجان غربی و شهر نقده بحران جدیدی را در منطقه ایجاد کرد.

این بار شهر پاوه مقصد تروریست‌ها بود. چپی‌ها در تیر ۱۳۵۸ و در حمله‌ای بی‌رحمانه به سپاه نوپای مریوان، ۱۷ نفر از پاسداران را به شهادت رساندند. در ۲۵ مرداد ۱۳۵۸ روزنامه‌ها خبر از حمله گسترده افراد مسلح به پاوه را دادند. راه‌های ورودی شهر بسته شده بود. افراد مسلح مردم و پاسداران را قتل عام می‌کردند.

پاوه روزهای سختی را سپری می‌کرد به گونه‌ای که از همه شهر فقط دو نقطه در دست نیروهای انقلابی بود. مهاجمان مسلح خانه‌ها را غارت و سپس به آتش می‌کشیدند.

چند ماشین با بلندگو در وسط شهر پی در پی اعلام می‌کردند: هرکس وفاداری خود را به حزب دموکرات اعلام کند درامان است. ما فقط آمده‌ایم پاسداران دکتر چمران را سر ببریم! (دکتر چمران به دستور امام برای پایان دادن به آشوب پاوه اعزام شده بود).

سرانجام و پس از آن که هزاران نفر از عناصر حزب بعث عراق و گروهک‌ها‌ی ضد انقلاب وابسته به بیگانگان مانند کومله، فداییان خلق و حزب دموکرات کردستان، در مرداد ۱۳۵۸ به شهر پاوه در منطقه کردنشین استان کرمانشاه هجوم آوردند، این شهر را تصرف کرده و دست به جنایت‌ها‌ی شنیع زدند امام خمینی  فرمانی تاریخی برای آزاد سازی پاوه صادر کردند:

«...به دولت و ارتش و ژاندارمری اخطار می‌کنم اگر با توپ‌ها و تانک‌ها و قوای مجهز تا ۲۴ ساعت دیگر حرکت به سوی پاوه نشود، من همه را مسوول می‌دانم. من به عنوان ریاست کل قوا به رئیس ستاد ارتش دستور می‌دهم که فوراً با تجهیز کامل عازم منطقه شوند و به تمام ارتش و ژاندارمری دستور می‌دهم که بی‌انتظار دستور دیگر و بدون فوت وقت با تمام تجهیزات به سوی پاوه حرکت کنند و به دولت دستور می‌دهم وسایل حرکت پاسداران را فوراً فراهم کنند، تا دستور ثانوی، من مسوول این کشتار وحشیانه را قوای انتظامی می‌دانم و در صورتی که تخلف از این دستور نماید، با آنان عمل انقلابی می‌کنم...»

تاریخ گواهی می‌دهد که پس از این فرمان سیل عظیمی از نیروهای مردمی و ارتشی به سوی پاوه رهسپار شدند. هزاران نفر جلوی نخست‌وزیری طلب اسلحه می‌کردند. افراد زیادی با پای پیاده از کرمانشاه به سوی پاوه حرکت کردند.

دشمن پا به فرار گذاشت و شهرهای مریوان، بسطام، بانه سردشت، مهاباد، بوکان و سقز به تصرف نیروهای انقلاب در آمد و سران حزب دموکرات و کومله به عراق فرار کردند./جام جم یکشنبه، ۴ تیر ۱۳۹۱

«محمد صادق صادقی گیوی» معروف به شیخ صادق خلخالی در اول مردادسال ۱۳۰۵ در روستای گیوی از توابع شهر خلخال در استان اردبیل به دنیا آمد. تا ششم ابتدایی در اردبیل خواندد.  در سن هفده سالگی از اردبیل به قم رفت.

وی(باتوجه به شرایط حاکم برحوزه علمیه قم) بعلت همکاری با گروه فداییان اسلام، بمدت ۱ سال از ورود به مدرسه فیضیه محروم شد

چندین بار به زندان افتاد. آیت الله خلخالی پس از آزادی نیز ۴ سال به انارک یزد، بندر لنگه، لار، بانه، رفسنجان و رودبار”گیلان”،تبعید شد. سپس برای دیدار با حضرت امام خمینی، به پاریس رفت و ۱۲ روز پیش از ورود حضرت امام، به کشور باز گشت.آیت الله خلخالی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، از سوی امام امّت، مسئولیت محاکمه سران طاغوت را بر عهده گرفت. وی در سمت های  مانند: حاکم شرع دادگاه های انقلاب، نمایندگی مجلس شورای اسلامی و نمایندگی مجلس خبرگان رهبری، ستادمبارزه باموادمخدررادرپرونده خوددارد .

 

کابینه آیت الله خامنه ای/میرحسین موسوی موسوی،ارچپ نفرسوم.

آیت الله صادق گیوی خلخالی از روز ۲۴ بهمن ۱۳۵۷، حاکم شرع دادگاه های انقلاب شد.

تا خرداد۱۳۵۹بدنبال انتخابش به نمایدگی مجلس استعفاداد 
خلخالی در خرداد ماه سال ۱۳۵۹ به عنوان نماینده مردم قم به مجلس شورای اسلامی راه یافت. در همین سال از مقام حاکم شرعی دادگاه انقلاب استعفا کرد.

هفتم خرداد سال ۱۳۵۸ استتعفادادپدیرفته نشداستفای  در سال ۱۳۶۰ با حفظ سمت های قبلی اش به سرپرستی کمیته مبارزه با مواد مخدر منصوب شد. 
آیت الله خلخالی در اولین دوره مجلس خبرگان که انتخابات آن در سال ۱۳۵۸ انجام شد، به این مجلس راه یافت
در انتخابات دومین دوره مجلس شورای اسلامی رد صلاحیت شد، اما نامه امام خمینی به شورای نگهبان صلاحیت او را بازگرداند. 
تا سال ۱۳۶۷ در مجلس سوم به عنوان نماینده مردم قم حضور داشت. 
آیت الله خلخالی سال های پایانی عمرش را با ابتلا به پارکینسون و بیماری قلب و مغز گذراند و در ششم آذر ماه ۱۳۸۳ در سن ۷۷ سالگی در گذشت. 
وی مجموعه خاطراتش را در دو جلد و با نام های “خاطرات” و “ایام انزوا” منتشر ساخته است. 

​​

آیت‌الله حاج شیخ صادق خلخالی اولین حاکم شرع انقلاب در پنجم آذر سال ۱۳۸۲ بر اثر بیماری قلبی درگذشت./۱۵ اردیبهشت ۱۳۸۷پارسینه بنقل ازایسنا

«علی اکبر عبد الرشیدی» خبرنگار سابق صدا و سیما در لندن در کتاب خاطرات خود نوشته است : خانم زهرا مصطفوی ،دختر امام خمینی ،را هم برای اولین بار در آخرین هفته ی سال ۱۳۷۳در لندن زیارت کردم.

 برای برگزار کردن یک کنفرانس ضداسرائیلی به همراه یک هیئت حدود ده نفره به انگلستان آمده بود. با وقت قبلی ، برای انجام مصاحبه ، در هتل محل اقامت ایشان در خیابان بیز واتر حاضر شدم. همان موقع از بیرون وارد هتل شد. 

 

قبل از هر چیز از هویت من جویا شد. توضیح دادم که مصاحبه را برای صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران می خواهم . بی محابا گفت :«ما که با صدا و سیما قهریم.» توضیح دادم که مصاحبه شخصی نیست . اگر مایلند، انجام دهند. پرسید چند دقیقه باید حرف بزند. توضیح دادم که حدود هشت دقیقه. مصاحبه شروع شد.

 

 خاطره فداکاری خلخالی ازامام خمینی سال۱۳۴۲


در سال ۱۳۴۲ ، در شبی که مشخص شد فردا می آیند و امام را دستگیر می کنند ، جمعیت کثیری از مردم قم آمدند خانه ما. خانه پر شده بود از دوست داران امام که می گفتند ما اینجا می مانیم که آقا را نبرند و کسی هم به آقا بی ادبی نکند.آقا داد زدند که:«همه بیرون،لازم نیست.»همه رفتند .

 

در خانه را بستیم و آمدیم تو که دیدیم آقای خلخالی رفته یک گوشه خوابیده. گفت :«آقا مرا بکشید هم از اینجا نمیروم. می مانم و فردا مگر از روی نعش من عبور کنند و شما را ببرند.»آقا”امام” اجازه دادند آقای خلخالی در خانه بماند . بعد هم رو کردند به ما گفتند ما به این جور آدم های خالص نیاز داریم./پارسینه

آیت الله خلخالی که بود و چه کرد؟

خلخالی درکنارسیدمصطفی خمینی

نزدیکی خلخالی و امام خمینی به کودکی او و مرحوم مصطفی بازمی‌گردد. شیخ به سال ١٣٠۵ در روستای گیو، از توابع شهرستان خلخال به دنیا آمد. در نوجوانی وارد حوزه علمیه قم شد و از همین‌جا ارتباطات و هم‌درسی و بحثی‌اش با مرحوم مصطفی خمینی شروع شد. خودش در همان مصاحبه می‌گوید: «من از بچگی با مصطفی رفاقت داشتم. به خانه امام رفت‌وآمد داشتم. امام از درشتی و نترسی من خوشش می‌آمد»./۶ آذر ۱۳۹۵ایسنا

خاطره خلخالی از دریافت حکم امام در خصوص دادگاه انقلاب

صادق خلخالی در کتاب خاطراتش نوشت: حضرت امام ، دو یا سه روز پس از به ثمر رسیدن انقلاب ، اینجانب را فراخواند و نوشته ای را نشان داد و گفت : این حکم را به نام شما نوشته ام . وفتی که به نوشته نگاه کردم ، دیدم که ایشان حکم قضاوت شرع و دادگاه های انقلاب را باخط خویش به نام اینجانب نوشته است.

جناب حجت الاسلام آقای شیخ صادق خلخالی دامت افاضاته 
به جناب عالی ماموریت داده می شود تا در دادگاهی که برای محاکمه ی متهمین و زندانیان تشکیل می شود، حضور به هم رسانده و پس از تمامیت مقدمات محاکمه با موازین شرعیه حکم شرعی صادر کنید. 
روح الله الموسوی الخمینی

عرض کردم : متشکرم ، اما این کار خون دارد و بسیار سنگین است 
امام فرمود : برای شما سنگین نیست ، من حامی شما هستم
(صادق خلخالی)عرض کردم : من زحمت کشیده ام و چیزهایی بلدم ، می ترسم که چهره ام در تاریخ انقلاب خونین جلوه گر شود و دشمنان اسلام علیه من تبلیغ کنند ، به ویژه این که باید سردمداران فساد و تباهی در ایران را محاکمه کنم . 
امام فرمود : من از شما حمایت می کنم ، وانگهی به چه کسی بدهم که بتوانم به او اطمینان داشته باشم ؟ ضمنا امام فرمود : مصطفی گفته بود که شما حاشیه ی عروه را هم نوشته اید و مجتهد هستید./پارسینه  ۳فروردین۱۳۹۴

                                        ***

آیت الله جنتی هم حکمی مشابه حکم مرحوم خلخالی از سوی «امام» خمینی دریافت کرده بود
احمد جنتی اوایل انقلاب حکمی مشابه حکم صادق خلخالی از سوی «امام» خمینی دریافت کرد، مبنی بر محاکمهٔ آنچه که وی «مجرمین طاغوتی» خوانده‌است و «آیت الله» جنتی نیز حکم مزبور را اجرا کرد: «حضرت آقای جنتی، در اهواز و تهران، چند نفر از طاغوتیان را محاکمه و به اعدام محکوم کرد»
با پیروزی‌ انقلاب‌ اسلامی‌ در سال‌ ۱۳۵۷، آیه‌ الله جنتی‌ در مسؤولیتها و سنگرهای‌ گوناگونی‌ به‌ ایفای‌ نقش‌ پرداخت‌، نخستین‌ مسؤولیت‌ وی ، قضاوت‌ در دادگاه‌های‌ انقلاب‌ با حکم‌ امام  بود و در این دوران با همکاری چند تن دیگر به تدوین‌ و اصلاح‌ ساختار قضایی‌ کشور پرداخت. از مسؤولیت‌های مهم‌ وی در سال‌های عضویت‌ در شورای‌ نگهبان‌ قانون‌ اساسی‌، از نخستین‌ روزهای‌ تشکیل‌ این‌ نهاد می توان نام برد.

او در کنار فعالیت‌های علمی حضور پررنگی هم در فعالیت‌های سیاسی داشت. پیش‌ از پیروزی‌ انقلاب‌ اسلامی‌، در بسیاری از سخنرانی‌ها، اجتماعات‌ عمومی‌ و جلسات‌ خصوصی‌ به افشای رژیم پهلوی پرداخت‌ و دیگران‌ را به‌ پیروی‌ از راه‌ امام خمینی دعوت‌ می‌کرد.
آیت الله جنتی با عضویت‌ در جامعۀ‌ مدرسین‌ حوزه‌ علمیه‌ قم‌، به‌ برنامه‌ریزی‌ هماهنگ‌ برای‌ برپایی‌ راهپیمایی‌ها، نوشتن‌ اعلامیه‌ها و ارتباط‌ با دیگر مراکز مرتبط‌ با نهضت‌ امام‌ خمینی‌ (همانند جامعه‌ روحانیت‌ مبارز) می‌پرداخت‌. و ارتباط‌ خود را با امام  حفظ‌ می‌کرد تا از آخرین‌ فعالیت‌های‌ مبارزاتی‌ در قم‌، نجف‌ و دیگر شهرها اطلاع‌ پیدا کند.

او بارها در قم‌، رفسنجان‌ و جزیره‌ خارک‌ مورد تهدید و تعقیب‌ رژیم‌ شاه‌ قرارگرفت‌ و چند بار در قم‌ بازداشت‌ شد. او سه‌ بار به‌ زندان‌ رفت‌ و مجموعاً سه‌ ماه‌ زندانی‌ شد و یک‌ بار هم‌ دستگیر و به‌ مدت‌ سه‌ سال‌ به‌ اسدآباد همدان‌ تبعید شد./به نقل از کتاب خاطرات محمد صادق خلخالی۱۳۹۴

نظرتان درباره اعدام‌های” خلخالی” چیست؟

من دو نکته در مورد آقای خلخالی می‌گویم؛ نخست اینکه آقای خلخالی آن زمان لازم بود کارهایی انجام دهد و بعضی کارهایش خیلی درست و مفید بود. مثلا اعدام چند نفر از سران رژیم مثل ژنرالهایشان اگر نبود، بعدها گرفتار داستانی شبیه داستان عبدالفتاح السیسی در مصر می‌شدیم. می‌دانید که او جزو ژنرالهای ارتش مصر بود که در زمان آقای مبارک هم مشغول بود و بعد خودش را در دولت اخوان‌المسلمین جا زد و وزیر دفاع دولت آقای محمد مرسی شد و بعد علیه محمد مرسی کودتا کرد و همان بساط قبل را سر کار آورد. اگر بعضی کارهای آقای خلخالی نبود، ما هم گرفتار مشابه این وضع می‌شدیم. پس از این بابت باید آقای خلخالی را تائید کنیم که کارش درست است. من در کار قضاوت نبودم و ممکن است در جاهایی هم اشتباه کرده باشد که آنهم برای خودش بحث دیگری است. بنابراین مثل خیلی‌های دیگر که نمی‌توانیم چیزی را مطلق تائید کنیم

مصاحبه خبرآنلاین  با حجت السلام مسیح مهاجری مدیرمسؤل جمهوری اسلامی/۱۱ بهمن ۱۳۹۵عصرایران

اعدام هویدا به روایت آیت‌الله خلخالی/ابراهیم یزدی جنازه هویدا را به خارج از کشور برد؟

این نیز یکی دیگر از خدمات به اصطلاح، ارزنده دولت موقت بازرگان به لیبرال‌ها و فراماسون‌ ها بود. آن‌ها به هر ترتیب که بود، جنازه یک دژخیم را با دست مسلمان نماها از ایران بیرون بردند؛ ولی برای آن همه افرادی که به دست ساواک و مجاهدین کشته می‌شدند، کم ترین اهمیتی قائل نبودند.

«حاکم شرع دادگاه‌های انقلاب اسلامی» در آن روزهای پر از بحران و دشواری، «شیخ صادق خلخالی» بود. یکی از مهم‌ترین پرونده‌هایی که از زید دست‌های او عبور کرد، رسیدگی به جرائم اعمال خائنانه امیرعباس هویدا، نخست‌وزیر و وزیر دربار رژیم پهلوی بود.

از اقدامات آیت‌الله خلخالی روایات و تحلیل‌های گوناگونی در بین انقلابیون و ضدانقلاب منتشر شده است اما شاید خالی از لطف نباشد که بخشی از خاطرات خود شیخ صادق خلخالی درباره شاید مهم‌ترین پرونده دوران مسوولیت او را مرور کنیم و از زبان خود او در جریان برخی وقایع محاکمه امیرعباس هویدا قرار بگیریم. متن این بخش از خاطرات او این چنینی است:
«… [پس از تشکیل جلسه محاکمه هویدا و انجام دفاعیات او و صدور حکم اعدام] هویدا در حالی که عرق می‌ریخت، گفت: حضرت خلخالی! من نمی‌گویم مرا اعدام نکنید؛ ولی خواهش می‌کنم به مدت دو ماه اعدام مرا به تأخیر بیاندازید. دولت موقت به من وعده داده است. من گفتم: اصل تفکیک قوای ثلاثه: مقننه و قضائیه و مجریه را دولت موقت هم قبول دارد.
خلاصه هرچه او اصرار کرد، من قبول نکردم و گفتم وصیت خود را بنویس!

او گفت: حضرت خلخالی! یک میلیارد دلار به شما می‌دهم تا شما اعدامم رادوماه به عقب بیاندازید.
گفتم:  من نمی‌توانم در پیشگاه ملت ایران، جوابگوی تأخیر محاکمه و اعدام شما باشم.
هویدا گفت: سلام مرا به مادرم برسانید، و بگویید به دیدن من بیاید؛ چون او علاقه زیادی به من دارد و غیر از من کسی را ندارد.
گفتم: مادران زیادی بودند که گریه می‌کردند، ولی نتوانستند عزیزان خود را قبل از اعدام ببینند؛ ولی ما هر چه گشتیم تا مادر هویدا را به دیدن پسرش ببریم او در دسترس نبود.
«
هویدا حاضر به نوشتن وصیت نشد» تا شاید دستور اعدام او به تأخیر افتد و همین را «فُرجه» حساب می‌کرد و شاید تصور می‌کرد، دستی از غیب برای نجات او بیرون بیاید؛ ولی چاره‌ای نداشتیم و سرانجام حکم را اجرا کردیم.
… پس از اعدام هویدا، بنا بود جنازه او را ابتدا به پزشکی قانونی و سپس به اطراف «
کهریزک» منتقل و در آنجا به خاک بسپارند؛ ولی موضوع پی‌گیری نشد و ما هم متوجه نشدیم و جنازه او به مدت سه ماه و اندی در پزشکی قانونی ماند.
ابراهیم یزدی به دستور بازرگان از یک طرف و یهودی‌ها و بهایی‌ها و فراماسون‌ها و اسرائیلی‌ها و فرانسوی‌ها از طرف دیگر، دست به دست هم داده و جنازه را در یک تابوت گذاشتند و با ارفرانس به فرانسه فرستادند.
 سپس جنازه را  به اسرائیل بردند و در فرودگاه لود تل آویو، تعدادی از وطن‌فروشان و ساواکی‌ها و اسرائیلی‌های تروریست، به دستور مناخیم بگین، با رژه نظامی و سلام مخصوص و پرچم طاغوتی ایران و آرم شاهنشاهی، تشییع جنازه کرده و آن را به الخلیل بردند و در قبرستان یهودی‌ها و در کنار قبر پدرش دفن نمودند.

. آیت‌الله شیخ صادق خلخالی به اتفاق آیت‌الله‌العظمی مرعشی نجفی در کنار امام خمینی، در جشن آزادی ایشان – ۱۳۴۳

 نوفل لوشاتو،آیت‌الله‌ شیخ صادق خلخالی در کنار امام خمینی -۱۳۵۷

1365، آیت الله شیخ صادق خلخالی در کنار رهبر معظم انقلاب و آیت الله مهدوی کنی

۱۳۶۵، آیت الله شیخ صادق خلخالی در کنار رهبر معظم انقلاب و آیت الله مهدوی کنی

1358، آیت الله شیخ صادق خلخالی به اتفاق صادق طباطبایی و صادق قطب زاده در بیت امام خمینی

آیت الله شیخ صادق خلخالی به اتفاق صادق طباطبایی و صادق قطب زاده در بیت امام خمینی

1359،آیت الله شیخ صادق خلخالی در حال سخنرانی در مدرسه عالی شهید مطهری؛ در کنارش مرحوم مرتضایی فر نیز دیده می‌شود

۱۳۵۹آیت الله شیخ صادق خلخالی در حال سخنرانی در مدرسه عالی شهید مطهری؛ در کنارش مرحوم مرتضایی فر نیز دیده می‌شود

1358، آیت الله شیخ صادق خلخالی در کنار امام خمینی در مدرسه فیضیه قم

1358، آیت الله شیخ صادق خلخالی به اتفاق اسدالله صفا در دادگاه انقلاب

۱۳۵۸، آیت الله شیخ صادق خلخالی به اتفاق اسدالله صفا در دادگاه انقلاب

 قم، آیت‌الله شیخ صادق خلخالی در کنار امام خمینی – ۱۳۵۸

1358، آیت الله شیخ صادق خلخالی در حال سخنرانی در مراسم ترحیم آیت الله طالقانی

آیت الله شیخ صادق خلخالی در حال سخنرانی در مراسم ترحیم آیت الله طالقانی

.قم، آیت‌الله شیخ صادق خلخالی در کنار آیت‌الله سید محمود طالقانی -۱۳۵۸

1358، آیت الله شیخ صادق خلخالی به اتفاق حجج اسلام غلامحسین حقانی و اسماعیل فردوسی پور

 شیخ صادق خلخالی در کنار حجج‌اسلام: شهید حقانی و اسماعیل فردوسی پور- ۱۳۵۸

آیت الله شیخ صادق خلخالی تنی چند از رزمندگان در دوران دفاع مقدس

خلخالی دلش خوش است که بد و بیراه بگوید!

صادق خلخالی(حاکم شرع)،هاشم صباغیان(وزیرکشور)،مصطفی چمران(وزیردفاع) ومهندس مهدی بازرگان(نخست وزیر)سفربه کردستان۱۳۵۸

آیت الله شیخ صادق خلخالی در جبهه‌های جنگ ۱۳۵۹

1358، آیت الله شیخ صادق خلخالی به اتفاق مهدی بازرگان در سفر به کردستان

1358، آیت الله شیخ صادق خلخالی به اتفاق مهدی بازرگان در سفر به کردستان

 ۱۳۵٨، آیت الله شیخ صادق خلخالی به اتفاق مهدی بازرگان  وتیمسارظهیرنژاددر سفر به کردستان

آیت الله خلخالی در حال زدن کلنگ به مقبره رضاشاه 

 خلخالی در خاطرات خود به نحوه تخریب قبر رضا شاه اشاره می‌کند.
 آیت الله صادق خلخالی اولین حاکم شرع دادگاه های انقلاب اسلامی بود. یکی از اقدامات وی تخریب مقبره رضا شاه بود که اتفاقاً به دلیل استحکام بالای بنا، چندین روز طول کشید.
بخشی از خاطرات آیت الله خلخالی در همین باره را مرور می کنیم: 
«ما به دفتر امام رفتیم و طبق معمول، از هر دری سخن به میان آمد و گفته شد: زمان آن فرا رسیده است که مقبره پهلوی خراب شود. این ایام مصادف بود با ورود مجدد شاه به مصر، سادات با پناه دادن به شاه، می خواست او را در بازگشت به ایران کمک کند؛ ولی ما می خواستیم به او و یاران او نشان دهیم که دیگر در ایران، هیچ گونه ریشه و پایه و خانه ای ندارد. یکی از انگیزه های ما در خراب کردن مقبره پهلوی همین بود و نیز می خواستیم، طرفداران او در ایران که همچون ستون پنجم عمل می کردند، به کلی مأیوس شوند. 
ما آن روز به سپاه رفتیم و … سرپرست سپاه، امکانات لازم را در اختیار ما گذاشت. ما حدود دویست نفر، با هم جمع شدیم  و با بیل و کلنگ، به طرف حضرت عبدالعظیم به راه افتادیم. 
من در صحن مطهر حضرت عبدالعظیم، سخنرانی پرشوری ایراد کردم و گفتم: دوره قرار گرفتن بناهای زشت و زیبا در کنار هم، پس از انقلاب اسلامی ایران، دیگر به پایان رسیده و مردم مسلمان ایران نمی توانند در کنار مزار شهیدان به خون خفته و چهره های درخشان تاریخ اسلام، مانند حضرت عبدالعظیم، مقبره جنایتکارانی مانند رضا خان و ناصر الدین خان ناصر الدین شاه قاجار و حسنعلی منصور و دودمان پهلوی را تحمل نمایند. باید به هر وسیله ای که شده، مقبره های سردمداران کفر و الحاد تخریب شود.

مردم لحظه به لحظه تکبیر می گفتند و ابراز شادی می کردند. من حدود سه ربع ساعت برای مردم صحبت کردم و صحن حرم مملو از جمعیت شد. 
با صدور فرمان حرکت به سوی مقبره پهلوی، مردم بسیج شدند. آنها در همان دقایق اولیه خیلی تلاش کردند، ولی در عمل مشاهده شد که مقبره به قدری محکم ساخته شده که هیچ بیل و کلنگی به آن کارگر نیست. البته، مواد منفجره و سایر لوازم را هم تهیه کرده بودیم. از طرف سازمان رادیو و تلویزیون هم آمده بودند تا فیلمبرداری کنند. 
مردم ستم کشیده از دست این دودمان، به ویژه سالخوردگان حضرت عبدالعظیم، بی اندازه فعالیت می کردند یکی سنگ ها را می شکست و دیگری پله ها را می کند و سومی به در و پنجره حمله می کرد و خلاصه، هر کس کاری می کرد. 
سرانجام، کار به گریدر و بلدوزر و جرثقیل و وسایل قوی مکانیکی کشید. ساعت، حدود ۴:۳۰ بعد از ظهر بود که از طرف بنی صدر پیام آوردند، مبنی بر اینکه از تخریب مقبره دست بردارید. من اعتنا نکردم، ولی کم کم، کار جدی شد و جناب آقای میر سلیم، سرپرست وزارت کشور، نامه رسمی مرقوم و اعلام نمود که دستور از طرف شورای انقلاب و شخص آقای بنی صدر است و شما باید به هر نحو که شده، دست از تخریب بردارید، وگرنه مجبوریم طبق مقررات با شما عمل کنیم، یعنی شما را توقیف می کنیم. 

​​
اطراف مقبره را گروه مسلح فداییان اسلام در محاصره داشتند و پاسداران هم مواظب اوضاع بودند. سرانجام، شب فرا رسید، ولی ما نتوانستیم مقبره را بخوابانیم، اگرچه خسارت زیادی به آن زدیم و به صورت مخروبه درآوردیم. ساعت حدود ده شب، برای استراحت، محل مقبره را ترک کردم.
کمی بعد، جناب آقای حاج احمد آقا خمینی، برای دیدن مقبره و در واقع، برای تقویت روحیه اینجانب به آنجا آمد و افراد مستقر در آن محل را تشویق کرد و با این عمل خود، فهماند که امام با تخریب مقبره، مخالفتی ندارند و این امر، بی اندازه موجب تقویت ما شد.
چرا بنی صدر اصرار داشت که این مقبره در جای خود باقی بماند،  
او جانیان درجه یک این دودمان را از ایران خارج کرد و وجوه نقدی آنها را به وسیله آقای نوبری، دست نشانده خود، برای آنها به خارج حواله نمود. بنی صدر نمی خواست این کار عظیم به دست روحانیون مبارز انجام شود. او نمی خواست حتی قبور زاهدی و منصور و سایر سردمداران فساد از میان برود. او می خواست در آینده، قبر خود او هم به عنوان قبر یک سردار، در کنار آنها قرار گیرد، وگرنه این مقبره با آن ساختمانی که داشت، نه به درد موزه می خورد و نه به درد چیز دیگری، فقط دکور شیطانی بود. 
ما فردای آن روز نیز، مشغول به کار شدیم . البته این بار با دلگرمی بیشتری کار می کردیم. در بعضی از جراید درج شده بود که تخریب مقبره پهلوی به تأخیر افتاد و این مطلب را از قول بعضی از کمیته ها نوشته بودند؛ اما ما با جدیت مشغول تخریب شدیم و مردمی که برای زیارت حضرت عبدالعظیم می آمدند، با شعارهای خود ما را تأیید می کردند.
تعداد بی شماری از مردم نیز از تهران برای کمک آمده و فریاد می زدند: باید مقبراه هرچه زودتر خراب شود. شاید شما ندانید که این مقبره را تا چه حد محکم ساخته بودند. ما آن را مثقال مثقال می کندیم و بلدوزر و گریدر و وسایل تخریب عادی، بدان کارگر نبود. سرانجام، ما مجبور شدیم که با دینامیت مقبره را به تدریج خراب کنیم. 


هر روز، مهندسین و کارشناسان درجه یک، به عنوان متخصص تخریب از کارخانه سیمان ری می آمدند و چه بگویم، متجاوز از بیست روز طول کشید تا آن دکور شیطانی فرو ریخت و به طور کامل تخریب شد. پس از تخریب، صدای هلهله و شادی از مردم بلند شد و شور و شعف به قدری بود که غیر قابل وصف است.
ما در جواب آقای بنی صدر، در روزنامه ها نوشتیم که این خودکامگی نیست، بلکه تبعیت از آرای ملت است و ملت ما رادر این راه تأیید می کنند. بعداً هم امام امت دربیانات خود، تخریب مقبره راتأیید کرد و فرمود: کار آقای خلخالی درست است.
 مقبره شیطانی رضا خان، قطع نظر از اینکه جلوی دیدگاه بارگاه پرجلالت حضرت عبدالعظیم بن عبدالله حسنی را گرفته بود و مردم نمی توانستند از راه دور آن را مشاهده کنند و سلام عرض نمایند و صرف نظر از اینکه جلوی خیابان کشی از طرف غرب شهر ری به طرف شرق و شمال شهر را گرفته بود، تخریب آن یک فایده روانی مهم داشت و آن این بود که دل طرفداران دین و اهل بیت عصمت و طهارت را شاد و لبریز از سرور کرد. شکر به درگاه خداوند که مردم با چشم خود دیدند، مقبره سرسلسله دودمان چهلوی، در حکومت اسلامی در هم می ریزد. 
من با چشم خود دیدم که در شب حمله به مقبره پهلوی، در میان امواج خروشان مردم اصیل شهرری و تهران، فقط دو نفر گریه می کردند به ما می گفتند که چرا این مقبره را خراب می کنید! و بعداً معلوم شد که آنها جزو چند صد نفر پرسنلی بودند که به عناوین جاروکش و رفتگر و دربان و قاری قرآن و مأمور تشریفات و مفتش و جاسوس در آنجا کار می کرند و هریک، حقوق کلانی از بیت المال مسلمین دریافت می داشتند.
شاه وقتی مرد، من خدمت حضرت امام رفتم، جریان را عرض کردم و گفتم: من دلم می خواست که شاه در نبرد کشته شود، نه در ذلت. امام هم قبول کرد.
این احتمال نیز وجود داشت که اگر مقبره بر جای خود باقی بماند، در طول سالیان دراز و در آینده به مزار تبدیل شود. ما به چشم خود دیده بودیم که مردم ساده لوح، پس از زیارت حضرت عبدالعظیم، بر مقبره ناصرالدین شاه هم فاتحه می خواندند. البته، ما دست به کار شدیم و دستور دادیم که سنگ قبر ناصرالدین شاه را بکنند تا اثری از مقبره او در کنار حضرت عبدالعظیم نمانده باشد.
ما نه تنها قبر رضا خان رابا خاک یکشانکردیم ، بلکه قبر علیرضا پهلوی «برادر محمد رضا شاه» و فضل الله خان زاهدی، عامل کودتای ۲۸ مرداد و منصور، امضا کننده قرارداد کاپیتولاسیون و مصونیت مستشاران نظامی آمریکا و ده ها نفر دیگر از سردمداران فساد را نیز نابود کردیم. آنها با نزدیک کردن خود و خانواده خود به دربار، طی سالیان دراز، مردم را به انحطاط کشانده بودند.
موضوعی که لازم است گفته شود، این است که هرچه قبر رضا خان را کندند، حتی استخوان های او هم به دست نیامد. بعداً معلوم شد که شاه به هنگام فرار، استخوان های پدرش را برداشته و با خود به قاهره برده است و حالا هم در یک جای امن، در لوس آنجلس، نگهداری می شود. این استخوان ها را در کنار جنازه فرزند اشرف، آقای شفیق، به امانت نگاه داری می کنند تا به اصطلاح، در یک فرصت مناسب، در ایران، دفن کنند./نامه نیوز

   واما دراردیبهشت ۱۳۹۷ جنازه «رضاشاه»دراعماق زمین کشف شد.

ماجرا از خبری شروع شد که صبح روز دوشنبه(۳ اردیبهشت ۱۳۹۷) از خروجی سایت اطلاع‌رسانی روزآروز روی توئیتر قرار گرفت و حاکی از پیدا شدن پیکری سالم در ساخت‌و‌سازهای بخش غربی حرم عبدالعظیم بود. به گزارش خبرنگار روزآروز «یکشنبه دوم اردیبهشت‌ماه به دنبال اجرای طرح گسترش و توسعه بخش غربی آستان حضرت عبدالعظیم شهرری، تیغ‌های بیل ‌مکانیکی به طور اتفاقی به جنازه‌ای برخورد کرد که به گفته برخی از مردم که شاهد این حفاری‌ها بودند، گویا جنازه مومیایی‌ شده بوده و در‌‌ همان محل مقبره‌ تخریب‌ شده رضاشاه پیدا شده.»

 

به نوشته خبرنگارانی که به این محوطه رفته‌اند: «بخش غربی آستان،‌‌ همان جایی است که مقبره رضاشاه قرار داشته و پس از تخریب به ‌دستور صادق خلخالی، حاکم شرع اوایل انقلاب در اردیبهشت‌ماه ۱۳۵۹، در محل آن یک حوزه علمیه بنا شد. اما به نظر می‌رسد که مسئولان آستان حضرت عبدالعظیم حسنی در چارچوب طرح توسعه، تصمیم گرفته بودند، در محل مورد نظر سرویس‌های بهداشتی عمومی چندطبقه بسازند

کارگران، زمین را تا عمق هشت‌متری حفر کردند و در این عمق بود که به محفظه‌ای بتنی رسیدند. یکی از شاهدان به ما گفت: شکافتن این محفظه به ‌سختی انجام شد… هنگام حفر آن برخی بنا‌ها و ساختمان‌های آستان می‌لرزید اما بالاخره کارگران موفق شدند و ما بعدا فهمیدیم که این محفظه بتنی‌‌ همان محل جنازه رضاشاه بوده است۵ اردیبهشت ۱۳۹۷ایسنا

حسن خلیل‌آبادی، عضو شورای شهر تهران و رئیس کمیته میراث فرهنگی این شورا “جنازه متعلق به هر کسی که باشد به دلیل اینکه مومیایی شده جنبه میراثی دارد و باید حفظ شود

مدیریت سایت-پیراسته فر:رضا شاه پهلوی سال ۱۳۲۴ در تبعید در ژوهانسبورگ آفریقای جنوبی درگذشت، اما بعد از مدتی به تهران منتقل و در شهر ری دفن شد،فرزندش محمدرضا شاه پهلوی ازهمان زمان تا سال دی ۱۳۵۷ در قدرت بود.

این جنازه را خسرومعتضد(ازدرباریان شاه پهلوی وعبدالله شهبازی ومورخ)وبعضی دیگراز منتسبین ودیگروابستگان خاندان پهلوی تأییدشد

دفتر فرح پهلوی نیز بعد از انتشار خبر پیدا شدن این جسد در پاسخ به سؤال کیهان چاپ لندن اعلام کرد که پیکر رضاشاه به مصر منتقل نشده است. رضا پهلوی نیز در واکنش به پیدا شدن این مومیایی در توئیتر رسمی خود نوشت که پیگیر این خبر هست و در انتظار مشخص شدن واقعیت امر در آینده می‌ماند. او در بیانیه‌ای نوشته که پس از «بررسی تمام شواهد و جوانب» او و خانواده سلطنتی به این نتیجه رسیده که پیکر پیدا شده، «به احتمال بسیار قوی» به رضاشاه تعلق دارد. او تاکید کرده که پیکر رضاشاه هرگز توسط پدرش از آرامگاهش در شهرری خارج نشده است.

ادامه توضیحات مدیریت سایت-پیراسته فر: درعتبات که بودم-تیرماه- یکی ازپیمانکاران آمده بود آنجا،وی که پیمانکار بعضی ازبقاع متبرکه درایران است،ازایشان درباره «جسدرضاشاه»پرسیدم،ایشان تأییدکردندکه جنازه متعلق به رضاشاه بوده است.وسرانجام جنازه رضاشاه مجددبخاک سپرده شد./پایان

 انتخاب در ۳۰ خرداد ۱۳۸۵، گفت و گویی با “مهدی” فرزند ارشد آیت الله صادق خلخالی نخستین حاکم شرع پس از انقلاب داشت که به مناسبت سالگرد درگذشت وی، بخش هایی از این این گفت و گو را بازنشر می دهد:

«مهدی صادقی گیوی»(فرزندِآیت الله صادق خلخالی)

 از چه سالی، رابطه آیت الله خلخالی و شخص جنابعالی با مرحوم فردید آغاز شد؟ آیا پیش از انقلاب نیز رابطه ای بین ایشان و مرحوم فردید بود؟
«مهدی صادقی گیوی»: بنده از سال ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۹ دانشجو بودم و در سال ۱۳۵۲ پس از انتقال تبعیدی آیت الله خلخالی به رودبار گیلان، تابستان وایام تعطیل به نزد  ایشان میرفتم و با ایشان در خصوص تحولات سیاسی، اندیشه های دکتر شریعتی و بعضا اندیشه های فردید و هایدگر و دیگران  بحثهایی صورت میگرفت و مجموعه ای از کتابهای شریعتی و فلسفه غرب را برای مطالعه ایشان به رودبار بردم. 

آیت الله حسینعلی منتظری،مهندس مهدی بازرگان،آیت الله سیدعلی خامنه ای
احمد آقای خمینی یک روز به دیدن آقای خلخالی به رودبار آمده بودند و از  دیدن کتاب ناکثین و مارقین و قاسطین دکتر شریعتی خوششان آمد و به بنده گفتند چند جلد از آنرا برایشان تهیه کنم. آقای خلخالی گفتند آقای منتظری در هرو آباد خلخال هم یک دوره کتابهای شریعتی را خواسته اند و بنده با زحمت آنها را از تهران تهیه کرده و برای ایشان به خلخال بردم. ایشان به من ۵۰۰ تومان دادندکه آنروزها خیلی پول بود.

 قبل و بعد از انقلاب تا پس از استعفای آقای خلخالی از دادگاهها ملاقاتی  بین ایشان و فردید صورت نگرفته بود. آشنایی اینجانب با استاد فردید در اوائل سال ۱۳۵۰ صورت گرفت.


یکروز در دانشکده ادبیات دیدم که پیرمردی عصا زنان از پله های گروه فلسفه بالامیرفت و در خصوص درس ایشان کنجکاو شدم و همراه به دوستان دیگر بصورت مستمع در کلاسهای ایشان شرکت کردیم.استاد  فردید درآن سالها در رشته فوق لیسانس درس پدیدارشناسی را تدریس میکردند و دراین کلاسها بود که حقیر برای اولین بار با اندیشه های متفکر آلمانی مارتین هایدگر آشنا شدم. استاد فردید میگفت اگر بخواهید فلسفه بخوانید و عمری همراه با فلسفه زندگی کنید باید حتما آلمانی و  عربی یاد بگیرید، زیرا حکمای مهم غربی آلمانی زبان اند و انتقال مفاهیم آنها  بزبان فارسی و عربی مستلزم آشنایی درحد فلسفی با این مفاهیم در این زبانهاست. در آن سالها حقیر  تا حد قرائت متون بزبان  عربی و انگلیسی آشنایی داشتم ولی فرصت و امکان فراگیری زبان آلمانی فراهم نشده بود.تا قبل از دستگیری  به زبانهای انگلسی،‌ عربی مشغول مطالعه متون بودم ودر زندان نیز مدت دو سال به یادگیری فرانسه تا حد قرائت متون فلسفی از جمله ژان پل سارتر پرداختم. 
از سال ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۰ بمدت یکسال بعنوان وابسته فرهنگی در سفارت ایران در مسکو بودم وکمی روسی یاد گرفتم. سپس به آلمان اعزام  شده و در آلمان بفراگیری آلمانی تا حد متون فلسفی پرداخته و درحال حاضر مشغول مطالعه تاریخ فلسفه معاصر آلمان، مخصوصا مارتین هایدگر میباشم. برای مطالعه آثار هایدگر باید سالها کتابهای تاریخ فلسفه آلمان بویژه از کانت تا هوسرل و بعد کتابهای اساسی منطق، پدیدارشناسی را مطالعه کرد و به زبانهای یونانی ولاتینی آشنایی داشت. 
اخیرا جریان مشکوکی سعی میکند بدون ملاحظات تاریخی و شرایط قبل و بعد از انقلاب برخی از روحانیون از جمله آقای خلخالی و مصباح را کنار هم گذاشته و خشن جلوه دهد و این خشونت خیالی  را منسوب به دیگران ازجمله آشنایی با استاد فردید نماید. قبل از هرچیز باید اهل فن نظر بدهند که آیا آقای خلخالی خشن بودیا نه ؟ اگراکنون خشونتی از طرف جریانی بنام دین صورت میگیرد چه ربطی به سی سال پیش و محاکمات آقای  خلخالی دارد؟  یا مثلا  آقای خلخالی فتوا به خشونت داده یا وجوهی به افراد برای اعمال خشونت داده است؟ 
•«انتخاب»: با توجه به این اظهارنظر جنابعالی که «آبت الله خلخالی این اواخر در مصاحبه ای اعلام کرده بودند که بسیاری از هواداران فداییان اسلام هم مسلمان نبودند» آیا شخص آیت الله، همفکر واقعی فداییان اسلام بود؟ 
«مهدی صادقی گیوی »:سابقه همفکری ابوی و فدایئان اسلام به سالهای قبل از کودتای ۲۸ مرداد  وصدارت مصدق باز میگردد. در این سالها نواب ، واحدی و خلخالی همفکری داشتند و بعضا در آن سالها در مدرسه فیضیه قم حجره داشتند. برخی از آیات عظام از جمله آیت اله بروجردی با فعالیتهای سیاسی مخالفت میکردند. 
گوش دادن به رادیو و خواندن روزنامه در بین طلاب رسم نبود و حتی نوشتن و یاد داشت برداری نیز ناپسند بود. یک شب  مرحوم ابوی را با کتک از مدرسه فیضیه بیرون انداخته و لوازم حجره  را کنار حوض مدرسه فیضیه پرت کرده بودند. آقای خلخالی و نواب به خلخال فرار کرده و مدتها در روستای گیوی پنهان شده بودند و دراین مدت چراغ و وسائلی که از هجره به کنار حوض مدرسه  فیضیه انداخته بودند بجای خود باقی مانده بود تا اینکه پس از چند ماه ایشان شبانه به قم آمده  وسائل خودرا ازکنار حوض مدرسه برداشته و بیرون آوردند و دیگر در مدرسه اقامت نداشتند.

بعد ها شخصی بنام شیخ علی لر نیز سردمدار مخالفت با طلبه های سیاسی بود.

در آن سالها طلاب علوم دینی باید فقط درس میخواندند و خواندن روزنامه و داشتن رادیو و یا طرح مباحث سیاسی در حوزه ها رسم نبود وشهریه این افراد قطع میشد. ما در منزل رادیوی بزرگی داشتیم و گاهی در صورت خراب شدن آنرا در یک گونی کتانی  مخفیانه به  مغازه تعمیر ضبط صوت آقای دوانی میبردم.

 حتی سالهای قبل از انقلاب آیت الله شریعتمدار گفتند اگر در حجرات جعبه ضاله (یعنی رادیو) مشاهده شود، شهریه طلبه قطع میشود. ابوی میگفت وقتی در مدرسه فیضیه حجره داشتم یکبار در خواب بودم که چند نفر از طلاب با انبر دیوان حافظ و مولوی را از طاقچه حجره بنده برداشته و به سطل زباله فیضیه انداختند. این افراد همان گروهی بودند که با درس فلسفه آیت الله طباطبائی شدیدا مخالفت میکردند و بقول آیت الله خمینی وقتی آقا مصطفی خمینی از  سقاخانه مدرسه فیضیه آب میخورد، ظرف اورا میشستند. زیرا این افراد فلسفه خوانها را نجس میدانستند…..در آن سالها آیت الله طباطبایی ابتدا خارج ازقم و سپس در شهر قم علیرغم تهدید به تدریس فلسفه مشغول شدند.  
در سالهای قبل  و بعد از روی کارآمدن مصدق  فعالیتهای سیاسی بشکلی بازتر بود  و هیچ بعید نیست که افراد با انگیره های گوناگون به احزاب و جریانات سیاسی میپیوستند و به قول ابوی برخی از طرفداران فدائیان اسلام شاید اعتقاد مذهبی نداشتند. در دوره چهاردهم مجلس شیخ حسین لنکرانی کاندیدای توده ایها در اردبیل بود.  
 چه شد که آیت الله خلخالی، به مقام «حاکم شرع» رسید؟
پس از ورود آیت الله خمینی به ایران و اقامت در مدرسه رفاه در خیابان ایران طی حکمی از طرف ایشان آقای خلخالی به سمت قاضی شرع دادگاههای انقلاب منسوب شد. 
 از محاکمات آقای خلخالی بگویید.
دراولین محاکمه چهار نفر از جمله ارتشبد نصیری و  خسروداد به اعدام محکوم و در  پشت بام مدرسه رفاه تیرباران شدند. از این پس  آیت الله خلخالی بعنوان یک شخصیت جنجالی با عزمی آهنین مطرح شد و گرچه نامی از ایشان در مطبوعات درج  نمیشد ولی همه ایشان را شناخته بودند. ایشان در کتابی که بعداز استعفا از دادگاههای انقلاب بعربی تحت عنوان قضا در اسلام  در بیروت به چاپ رسید نوشته اند که کلیه محاکمات اسلامی باید علنی و ثبت وضبط شود. لذا بدستور ایشان از کلیه محاکمات فیلم برداری شده و این محاکمات بصورت علنی بودو جمع کثیری در این محاکمات شرکت میکردند. یک تیم فیلم بردار از رادیو تلوزیون فیلمبرداری از محاکمات را آغاز کردند. 
محاکمات آقای خلخالی با انعکاس داخلی و خارجی شدیدی ادامه داشت حتی یکبار آقای خلخالی چنانکه خودشان گفتند درمورد اعتراض به محاکمات با آیت الله خمینی ملاقات خصوصی داشتند و ایشان گفته بودند که ما حرف خودمان را میزنیم شما با قاطعیت کار خودتان را ادامه بدهید.

پس از محاکمه امیر عباس هویدا و استعفای ایشان، در زمین چمن دانشگاه تهران یک راهیپیمایی عظیم توسط فدائیان خلق در اعتراض به استعفای ایشان  برگراز شد و گروهها واقشار دیگر خواستار ادامه محاکمات ایشان بودند. در آن روزها هرکس حتی از زندانیان سیاسی که بنده را میشناختند میپرسیدند که چرا آقای خلخالی به اعدامها ادامه نمیدهد؟ به آقای خلخالی گفتم بچه های زندان معترض کاهش  اعدامها هستند.  آقای  خلخالی اعلام کرد  هرکسی از محکومین شکایت دارد  شخصا به دادگاه مراجعه کند.


روزهای محاکمه افسر نگهبانهای زندانیان سیاسی زندان قصر بود. یکی از زندانیان سیاسی با مراجعه به دادگاه گفته بود که سروان نظری یک لگد محکم بمن زده است. آقای خلخالی گفته بودند بسیار خوب شما هم جلو بیایید و یک لگد محکم به نظری بزنید ولی با این جرم نمیشود اورا اعدام کرد و اعدام نشد.

گرچه نظری به بسیاری از زندانیان  مشت و لگد زده بود. اگر کسی  از زندانیان بعلت بیماری و یا بد رفتاری پلیس اعتراض میکرد و اورا به زیر هشت (محل نگهبانی زندان) می بردند با شلاق و کتک مواجه میشد. اگر درست یادم باشد، قاسم  شعله ور افسرنگهبان بنده های سیاسی زندان قصر،   زندانی را پس از کتک و شلاق زدن  روی زمین خوابانده و با جفت پا بروی شکم زندانی می پرید. زندانی بعد از این رفتار وحشیانه و خشن مدتها دچار خونریزی  داخلی میشد. البته شعله ور  اعدام شد.
در خصوص محکومیت رضا پهلوی از آقای خلخالی سوال شد ایشان گفت او نوجوان است و جرمی مرتکب نشده و حتی میتواند به ایران بیاید

و مایل هستم اورا ببینم ولی شاپور غلامرضا و اشرف پهلوی  و بسیاری دیگر که نامشان درخاطرم نیست غیابا محکوم به اعدام شدند. شخصی که ظاهرا برادر رضا شاه بود  دستگیر کرده  و بنزد آقای خلخالی آورند. ایشان گفت فورا اورا آزاد و  به محل اقامتش برگردانید.
در جو انقلابی آن روزها بسیاری حتی آقای خلخالی را به مسامحه متهم میکردنددر خصوص محاکمه  سریع سران رژیم پهلوی آقای خلخالی چندین بار گفتند که ما تجربه تلخ کودتای ۲۸ مرداد را دیدیم و نمیگذاریم این حادثه تکرار شود.

مخالفت ایشان با مرحوم بازرگان هم از همین جا ناشی میشد. یکروز آقای خلخالی به پادگان نیروی هوایی رفت و طی حکمی ۶۰ نفر از سران این نیرو را اخراج کردمخالفت دیگر در خصوص پرداخت حقوق دلاری امرا و بازنشستگان ارتش در خارج از کشور توسط دولت بازرگان بود که طی حکمی از طرف  آقای خلخالی این پرداختها پس از چند ماه لغو شد. 
آیت الله خمینی در مدرسه رفاه نماز شکسته میخواندندو پس از چند روز به قم رفتند.

آقای خلخالی میگفت اگر اینطور بشود کار ما بسیار مشکل خواهد شد. در همان روزهای شلوغ و انتقال زندانیان به زندان قصر، بختیار و ارتشبد قره باغی بشکل مرموزی از زندان فرار کردند.مردم میگفتند مرغ طوفان از مرز بازرگان گذشت. 
بعد از  دستگیر شدن برخی از مهره های رژیم پهلوی ، یکشب یکی از افسران محبوس در یکی از کلاسهای مدرسه رفاه که به زندان موقت تبدیل شده بود، هنگام انتقال به دستشویی ، یک اسلحه ژ س از دست نگهبان راهرو را ربود و میخواست تیراندازی کند که با فریاد نگهبان بچه ها به راهرو پریده و اسلحه را از دست او گرفتند. اگر او چند ثانیه زودتر وارد عمل میشد  دهها نفر بقتل میرسیدند. این جریان در چند متری اتاق اقامت آیت الله خمینی اتفاق افتاد. 
روزهای بعد بدستور  آقای خلخالی زندانیان را به زندان قصر منتقل کردند.  با وجود این اعدامها چند ماه بعد برخی از افسران سابق کودتای نوژه را  طرحریزی کردند. گرچه مردم مسلح بودند وهیچ کودتایی به نتیجه نمیرسید ولی با  زدو خوردها هزاران نفر کشته میشدند وخرابی زیاد ببار می آمد. 

نظر آقای خلخالی چه بود؟

آقای خلخالی میگفت اگر اعدامها صورت نمیگرفت ما هر روز با طرح  کودتای نوژه دیگری مواجه میشدیمتعداد اعدامهای آقای خلخالی از ۲۴ بهمن ۱۳۵۷تا فروردین سال بعد صد نفر نرسید.

لذا روزی چندهزار نفر اعدام و اعدامهای ده دقیقه ای و از این نوع مطالب ساخته و پرداخته مخالفین است.
در زندان قصر یک ساختمان دو طبقه وجود داشت و سی جهل نفر شب و روز مشغول بررسی سوابق اعدامیها وجنایتکاران بودند و هیچ اعدامی بدون داشتن پرونده نبوده است. اینکه برخی گفته  اند باید هر زندانی وکیل مدافع میداشت، اساسا مطالب درستی است. ولی در شرایطی که هر آن احتمال کودتا و حمله به  زندانها میرفت و ضد انقلاب  مسلح بود و خلاصه سرهر کوچه حاکمیتی برقرارشده بود نمیتوان انتظار داشت برای کسانی نظیر ارتشبد نصیری و فرماندهان نظامی که دستور به قتل عامها داده بودند صبر میکردند تا وکیل مدافعی پیدا شود. طبیعی است ضد انقلاب میخواست با طرح این مسائل، زمینه را برای فرار و رها شدن بسیاری از جنایتکاران از محاکمات فراهم سازد.این جو سازیها از طرف کسانی که اساسا خواستارمطرح شدن  و نامجویی اند مطرح میشود واین قصه سردراز دارد.  
چرا پس از فوت حضرت امام، رفته رفته فاصله آیت الله از حاکمیت زیاد شده و ایشان پس از رای نیاوردن در مجلس، از صحنه سیاست کناره گرفتند؟ آیا عدم حضور ایشان در مجلس باعث اتخاذ چنین مسئله ای شد یا این که عده ای مانع حضور ایشان در قدرت شدند.

بعداز فوت امام و بعد از انتخابات دوره چهارم مجلس،‌ شورای نگهبان  بیش از پنجاه نفر از نمایندگان دوره سوم از جمله ایشان را  فاقد صلاحیت کاندیداتوری دوره چهارم مجلس اعلام کرده بود.

 برای مجلس خبرگان هم شورای نگهبان اعلام کرده بود که کاندیدا ها باید امتحان اجتهاد بدهند.

 
آقای خلخالی با خنده میگفت عجیب است کسانی که  فاقد درجه اجتهاد اند ،میخواهند از مجتهدین آزمون اجتهاد بگیرند.

درهر حال ایشان با اعتراض به سیاستهای گذشته و  محاکمات در زندانها که در صورت مذاکرات مجلس به تفصیل درج شده و در مطبوعات هم به چاپ رسید خانه نشینی را ترجیح دادند.از عجایب دیگر بقول ایشان لزوم فرستادن رساله های عملیه به وزارت ارشاد و کسب اجازه چاپ بود. آقای خلخالی از وزیر ارشاد وقت پرسیده بود که در وزارتخانه شما کیست که علمش از مجتهدین صاحب رساله بیشتر است؟ بنظر آقای خلخالی باب اجتهاد در سنت بعلت ترس علما از اظهار نظر در قرن چهارم بسته شد.     
 پس از انتشار کتب خاطرات آیت الله خلخالی، برخی ایشان را متهم به تغییر وقایع آن روزها کردند. نظر جنابعالی دراین مورد چیست؟ 
معمولا خاطره نویسی روحانیون مبتنی بر وقایع نگاری سیستماتیک نبوده و بسیاری خاطرات و مطالب حافظه را برشته تحریر کشیده اند. البته مورخین هم بعضا در خصوص رویدادهای واقعی و بدیهی اختلاف نظر دارند و علت این امر دیدگاههای مختلف نویسندگان خاطرات است. ناشر خاطرات ابوی گفت اگر میخواستیم فهرستی برای اسامی کتاب تنظیم کنیم بیش از نیمی از کتاب میشد.  داوری در مورد کتابها و محاکمات و اظهار نظرات  آقای خلخالی‌، خارج از صلاحیت بنده است. فکر میکنم یک  نهاد مستقل از مورخین و قضات ، بتواند در خصوص حوادث دوران انقلاب خاطرات نویسندگان و جریان دادگاههای متهمین دوران پهلوی تحقیقات بعمل  آورده و اظهار نظر نماید. 
 یکی از انتقادهای فراوانی که به ابوی جنابعالی است، شیوه برخورد تندی است که ایشان با مخالفان داشتند.جمله معروف ایشان را نیز می دانید که گفته اند «من حاکم شرع بودم و پانصد و چند نفر از جانیان و سرسپردگان رژیم شاه را اعدام کردم … اکنون در مقابل این اعدامهائی که کردم نه پشیمانم و نه گله مند و نه دچار عذاب وجدانم. تازه معتقدم که کم کشتم! خیلی ها سزاوار اعدام بودند که به چنگم نیفتادند...»

فکر میکنم جغرافیای پرسش را هم باید درنظر گرفت. کسانی که جنایتهای نظام پهلوی بعد از ۲۸ مرداد نظیر قتل دکتر فاطمی در لباس خواب و درهنگام بیماری، تیرباران فدائیان اسلام، قتل عام ۱۵ خرداد و ایجاد تپه ای از شهدا، تیراندازی و قتل دانشجویان در ۱۶ آذر دانشگاه، شکنجه های زندان کمیته و اوین و نیز تپه ای از کشته های روزهای ۱۷ شهریور و بهمن ۵۷  را دیده بودند میگفتند باید بسیار بیش ازاین مقدار محاکمه و اعدام میشد.حتی اگر آیت الله خلخالی رئیس دادگاهها نبود.
آنچه که حقیر خود شاهد آن بودم بسیار بیان کننده است.  در زندان کمتیه که اکنون بصورت موزه درآمده عکس بیش از ۶۰  نفر از کسانی که در سالهای ۵۰ تا ۵۵ در زیر شکنجه به شهادت رسیدند روی دیوار نصب شده است. از فرط ضربات کابل شکنجه بر کف پای محمد حنیف نژادکه زیر شکنجه به شهادت رسید، گوشت کف پای او ریخته بود و دیگر جایی برای زدن شلاق نداشت.

 پای چندین زندانی در اثر ضربات شلاق و عدم بهبود زخم از جمله محمد دزیانی قطع شده بود.

محمد دزیانی از دوستان بنده و دانشجوی حقوق دانشگاه تهران بود و بعد از قطع پا  توسط ماموران به قتل رسید.زیرا میخواستند فرستادگان عفو بین الملل که در سال ۵۶ از زندانها بازدید بعلم آوردند، اورا نبینند.  
دهها شهید شکنجه شده دیگر از مجاهدین و فدائیان و دانشجویان دانشگاهها و شهدای کارگر و غیره یاد‌آور سالهای خونین مبارزه قبل از انقلاب بود. از اتاق شکنجه و سلولهای زندان کمیته همیشه بوی خون و ادرار به مشام میرسید.ظرف غذای ما در زندان  کمیته یک کاسه مسی برای چهار نفر بود که با دستهای خون آلود بدون قاشق از آن غذا میخوریم .

خوب است اکنون

 اعتراض کنندگان به اعدامهای آقای خلخالی از زندان کمیته که به موزه عبرت تبدیل شده  دیدار کنند و سپس در خصوص محاکمات و اعدامها نظر بدهند.
درحال حاضر کسی که زندان کمیته را میبیند دچار وحشت میشود. تنها درزندان شماره یک قصر، ۸ بند وجود داشت که زندانیان محکوم بیش از ۴ سال تا ابد  در آن نگهداری میشدند و در هر بند حدود ۵۰۰ نفر در بدترین شرایط بهداشتی بسر میبردیم. 
سفر قهرمانیان بیش از ۳۲ سال در زندان بود.محکومین بند ۶ زندان یک اغلب  دهسال به بالا و ابد  بودند. بند ۲ و ۳  ما بودیم که ۴ و ۵ سال محکومیت داشتیم.  پلیس حتی از تحویل سبزی خوردن ملاقاتیها به داخل بند خودداری میکرد . در یکی از هجوم های پلیس به ملاقاتی ها  مادر یکی از زندانیان بنام شریعتی بضرب باتون گارد زندان بقتل رسید. 
بعلت کمبود های بهداشتی و پزشکی و درمانی اغلب زندانیان دچار نقض عضو و بیماریهای مزمن شده بودند که بعدا بعنوان جانباز تلقی شدند. دربهار سال ۱۳۵۴  تعداد ۹ نفر از زندانیان با سابقه از  جمله بیژن جزنی،‌مصطفی جوان خوشدل و کاظم ذوالانوار را به  اتهام تلاش برای فرار از زندان در زندان اوین دست بسته تیرباران کردند. بدرفتاری پلیس و مامورین با زندانیان را نمیتوان بوصف کشید.   از هر ده حوله که برای ملاقاتیها میآوردند یک حوله را بداخل بند تحویل میدادند و آنرا پاره میکردیم وهرکس از یک تکه از آن استفاده میکرد. هر ازچند گاهی گارد زندان به بهانه بازرسی از داخل بندها به زندان حمله ور میشد و دهها کتاب و لباس و وسائل دیگر را با خود میبردند و بسیاری از لباسها و وسائل زیر چکمه گارد زندان پاره میشدو ازبین میرفت.  هزاران نفر زندانی تنها چند رمان و کتابهای داستان در اختیار داشتندو طبیعتا محروم ازرفتن به کتابخانه زندان قصر بودیم. 
 در مورد اعدام ها چه؟
 در خصوص اعدامها بارها شاهد بحث با آقای خلخالی بودم و آنچه را دیدم و شنیدم بدون اظهار نظر می گویم. ایشان میگفت ما نتوانستیم عوامل قتل عامهای ۱۵ خرداد را دستگیر کنیم. ارتشبد اویسی از این افراد بود. بسیاری دیگر از ارتشبدها و تیمسارهایی که در کشتار مردم در ۱۵ خرداد دست داشتند از کشور فرار کرده بودند. عصر روز ۱۵ خرداد اویسی و چند نفر دیگر به نزد شاه رفته و سرکوب و قتل عام آنروز در تهران و شهرستانها را به شاه تبریک گفته بودند. افراد دیگری نظیر تیمسار محرری، زند وکیل،  شاپور غلامرضا قاتل قهرمان غلامرضا تختی، سربازجوی کمتیه بنام مستعار رسولی و عضدی  و دهها نفر از شکنجه گران کمیته واوین از ایران فرار کرده بودند. ایشان میگفت اگر شما جوی خون شهدای ۱۵ خرداد در قم در چهارراه شاه و نیز کشته های این قیام در تهران و تیرباران زندانیان سیاسی و کشتار و سرکوبهای دیگر را  میدید از من بیشتر اعدام  میکردید. آیا بایستی عوامل قتل عامها را آزاد میکردیم؟

خود حضرتعالی آیا دیداری هم با حضرت امام داشته اید؟
 یکشب دیروقت در مدرسه رفاه بودیم آقای خلخالی گفت بیا تا نزد امام برویم. یکی از کلاسهای درس مدرسه را فرش کرده بودند و آقا در آنجا بودند ولی شبها و بعضا در مواقع خطرناک از پشت بام به منزلی مجاور مدرسه و یا به خانه های دیگر منتقل میشدند.  آنشب با ایشان وارد اتاق آقا شدیم. بنده را معرفی کردند و گفتند مهدی چهار سال در زندان بود. آقای خمینی با خنده به بنده گفتند ایدک الله و دست ایشان در دست بنده بود وایشان چند جمله از اوضاع مبارزه و زندانها از بنده سئوال کردند.پس از دوسه دقیقه از اتاق خارج شدیم.  


ملاقات دوم سال ۶۰پس از مراجعت از یکسال اقامت درشوروی بود .به آقای خلخالی گفتم میخواهم چیزی به آقا بگویم. ایشان گفت باشد خبر میدهم. یک روز باتفاق آقای خلخالی به دفتر رفتیم، آقا در حیات منزل امام جمارانی مشغول قدم زدن بودند. آقای خلخالی اشاره کردند در کوچه  نیمه باز است وارد حیاط بشوید به امام گفت که مهدی میخواهد چند جمله با شما صحبت کند. وارد شدم سلام کردم و آقا خندیدند و گفتند بفرمائید کجا بودید. گفتم من در شوروی بودم پس از احوالپرسی گفتم  بنظر میرسد وضع شوروی بحرانی و درحال فروپاشی است ایشان برای بنده آرزوی موفقیت کردند.

بعدا ایشان در یکی از سخنرانیهای خود به این موضوع اشاره کردند. در هنگام اقامت در شوروی یکروز وزارت خارجه طی تلکسی اعلام کرد آیت الله خلخالی وارد مسکو میشوند و تسهیلات فراهم شود. بعد از ورود آقای خلخالی به مسکو ایشان از لئونید برژنف درخواست ملاقات کردند که پاسخ منفی بود وتنها با ریاست شورای عالی امور مذهبی برای ایشان وقت ملاقات تنطیم شد. آقای خلخالی گفت شوروی ها خیال می کنند من برای زیارت به مسکو آمده ام. از ایشان پرسیدم هدف از ملاقات شما با برژنف چه بود. ایشان طی قدم زدن درحیات آهسته گفتند. امام بنده را فرستاد که با برژنف ملاقات کنم و بگویم اگر آمریکائیها در سواحل جنوب ایران نیرو پیاده کردند ما از شما درخواست کمک میکنیم و میخواستیم نظر شما (یعنی شورویها ) را بدانیم. دراین تاریخ حدود ۶ ماه از آغاز جنگ میگذشت و آقای خلخالی گفت روسها با همه زرنگیشان نفهمیدند من برای چه به مسکو آمده ام. 
نظر حضرتعالی به عنوان فرزند آیت الله خلخالی در مورد چنین برخوردهایی چیست؟ آیا موافق چنین برخوردها و اظهاراتی چنین هستید یا اینکه برخورد های رادیکال را از مسائل عادی انقلاب ها می دانید.

صرفنظر از مواضع آیت الله خلخالی، بنده خاطرات بسیار تلخی از زندان بیاد دارم و در حال حاضر بعضا از فرط وحشت شکنجه در آن سالها از خواب بیدار میشوم. بنده مدتی در زندان کمیته شهربانی و  حدود ۱۰ ماه در سلول انفرادی اوین زیر بازجویی بودم و کسانی که در زندان کمیته بودند میدانند که  بچه ها به شکنجه گران میگفتند مارا بکشید ولی شکنجه نکنید

 .بارها از بازجوها خواسته بودیم که مارا بکشند ولی شکنجه نکنند.  از همه بدتر ضربات شلاق با کابل بر روی پاهای ورم کرده بود که روزهای  قبل بازجو یا سربازها به کف پا و بدن  زندانیان زده بودند.حبس در سلول انفرادی اوین و بیخوابی اجباری که باید سه روز روی پای می ایستادیم و  هیچ سروصدایی هم بگوش نمیرسید از شکنجه با کابل بسیار بدتر بود. من بعضا مایل بودم که مرا به بازجویی ببرند و شلاق بخورم و ساعتی از محیط کشنده سلول انفرادی بیرون بروم. سلول انفرادی زندان اوین محلی به ابعاد ۵/۱ متر در ۲ متر با دستشویی و توالت فرنگی بود و نیازی به بیرون بردن زندانی نداشت. بعضا در همین سلول پنجره را مسدود میکردند و فقط موقع تحویل غذا  مواقع روز را درک میکردیم و بعضا آب توالت را قطع میکردند. 

یک بار بنده بعد از سه روز بی خوابی بروی زمین افتادم و هرچه سرباز به پهلویم لگد زد  نتوانستم از زمین بلند شوم و مرا کشان کشان به اتاق بازجویی  ته بند برد و بازجو بعد از کتک مفصلی با کابل برق گفت ببرش. سرباز مرا کشان کشان به سلول بازگرداند.  این ها همه غیر از جیره شلاق روزانه و هفتگی بود. 

بنده دراوین دو رشته بازجویی میشدم یکبار بخاطر پرونده خودم و فعالیتهای سیاسی در دانشگاه تهران و یکبار به خاطر ابوی و رفتن به ملاقات تبعیدیها از جمله آیت الله منتظری. ساواک از من هنگام پیاده شدن در هروآباد خلخال، محل تبعید آیت الله منتظری عکس گرفته بودندکه درحال حمل یک کارتن ا زکتابهای دکتر شریعتی به منزل ایشان بودم. در  این مورد بنده را برای بازجوی به اوین پائین میبردند وشلاق میزدند. نام مستعار بازجو منوچهری بود و میگفت درکارتن چه بود؟ میگفتم کارتن میوه بود ابوی داده بود و از رودبار برای آیت الله منتظری میبردم. منوچهری میگفت توبمیری من هم باور کردم که میوه بود.

در اتاق مجاور تختی بود که سربازی پای زندانی را به لبه تخت میبست و شلاق میزد. میگفتم من دیشب شلاق خوردم تورا بخدا روی  شلاقهای دیروز نزنید. 

منوچهری میگفت آقا مهدی این شلاق ربطی به شلاق اوین بالا ندارد. ما اینجا تشکیلات جدا داریم و

خلاصه شلاقها را با نعره و فریاد تحمل میکردم و با دست وپای خونی بنده  را روی برانکارد با ماشین زندان به اوین بالا یعنی محل سلولهای انفرادی منتقل میکردند. دوسه روز بعد روز از نو شلاق از نو.

در هرصورت هدف از نقل این خاطرات بیان بیرحمی و قساوت ماموران رژیم پهلوی البته بدستور سران بود و معلوم بود که سرباز دهاتی فقط مجری دستور است و شلاق را خیلی محکمتراز سرباز شهری به پای ما میزد. اگر دادگاهها بریاست شخص دیگری غیر از آقای خلخالی تشکیل میشد مردم ایران انتظار داشتند دادگاهها جنایتکاران آن دوران را اعدام میکردند و این مطلب هیچ ربطی به خشونت و یا عدم خشونت ندارد. 

چنانکه بعد از استعفای آقای خلخالی، قضات دیگر نظیر آیت الله گیلانی چند نفر از جمله دو تن از بازجویان شکنجه گر

یعنی تهرانی و آرش را به اعدام محکوم کرد.آیت الله گیلانی چنانکه میگویند بسیار رئوف است. /۱۸ آذر ۱۳۹۰انتخاب
ماجرای رقصپایکوبی آیت الله صادق خلخالی
خلخالی به‌خاطر ارتباطاتش با گروه فداییان اسلام در زمان پهلوی زندان و حبس و تبعید شده بود. قبل از آنکه امام بخواهد به کشور برگردد، راهی پاریس شد و امام را در نوفل‌لوشاتو ملاقات کرد و البته پیش از بازگشت امام، به ایران بازگشت. او از جمله چهره‌هایی است که روز دوازدهم بهمن چشم‌انتظار دیدن امام در مدرسه رفاه هستند. مرحوم مرتضایی‌فر، وزیر شعار، روایت جالبی از بی‌قراری و شعف خلخالی دارد. ظاهرا در گزارشی که دهه فجر در سال ٨۶ از تلویزیون پخش شده، مرحوم مرتضایی‌فر در آن برنامه چنین گفته است: «…ساعت از هشت شب گذشته بود که حضرت امام تشریف آوردند و همه ما از خوشحالی اشک شوق می‌ریختیم و صلوات می‌فرستادیم؛ اما آیت‌الله خلخالی که بیش از همه از دیدن امام و سلامت کامل ایشان خوشحال شده و به وجد آمده بود، ناخودآگاه با همان عبا و عمامه شروع کرد به رقصیدن در جلوی امام! و امام هم از کار ایشان به‌شدت خنده‌شان گرفت و همین موضوع، فضای کل مدرسه رفاه را عوض و شاد کرد»./۶ آذر ۱۳۹۵ایسنا

خلاصه زندگینامه آیت الله خلخالی
 آیه الله محمد صادق‌ صادقی‌ گیوی‌ مشهور به‌ خلخالی‌، در اوّل‌ مرداد ماه‌ ۱۳۰۵ هجری‌ شمسی‌ در روستای‌ گیوی‌، از توابع‌ خلخال‌، و در خانواده‌ای‌ مذهبی‌ به‌ دنبال‌ آمد. پدرش‌ کربلایی‌ یدالله و مادرش‌ ام‌ البنین‌ بود و هر دو، عاشق‌ اهل‌ بیت‌ :  و روحانیت‌ شیعه‌ بودند. آیه الله خلخالی‌، در چنین‌ خانه‌ای‌ رشد نمود و در آغاز به‌ تحصیلات‌ کلاسیک‌ پرداخت‌.

 دوران‌ تحصیل‌
 آیه الله خلخالی‌، با به‌ پایان‌ رساندن‌ ششم‌ ابتدایی‌، برای‌ ادامه‌ تحصیل‌ به‌ اردبیل‌ رفت‌ و علوم‌ حوزوی‌ را آغاز کرد. از امثله‌ تا صمدیه‌ را در آنجا و به‌ مدت‌ یک‌ سال‌ خواند. سپس‌ در ۱۷ سالگی‌، با سفارش‌ پدر به‌ حوزه‌ علمیه‌ قم‌ رفت‌ و درسهای‌ حوزوی‌ را از سیوطی‌ در آن‌ حوزه‌ مبارک‌ آغاز کرد.
 با به‌ پایان‌ رساندن‌ دروس‌ سطح‌، به‌ درس‌ خارج‌ استادان‌ بزرگ‌ آن‌ روزگار رفت‌ و از محضر عالمان‌ بسیاری‌، از جمله‌ آیه الله بروجردی‌، علامه‌ طباطبایی‌ و امام‌ خمینی‌  بهره‌ برد. او در طول‌ دوران‌ تحصیل‌، همواره‌ مورد لطف‌ و عنایت‌ استادان‌ بود و به‌ جدّ و جهد تحصیلات‌ حوزوی‌ را دنبال‌ می‌کرد؛ به‌ گونه‌ای‌ که‌ به‌ گفته‌ خود، در طول‌ سیزده‌ سال‌ شرکت‌ در درس‌ امام‌ خمینی‌ ، حتی‌ یک‌ روز هم‌ در درس‌ ایشان‌ غایب‌ نبوده‌ است‌، مگر اینکه‌ بیماری‌ یا مسافرت‌ ضروری‌ برایش‌ پیش‌ آمده‌ باشد.
 استادان‌ و دوستان‌
 آیه الله خلخالی‌ در دوران‌ تحصیل‌ خود، از محضر استادان‌ گرانمایه‌ای‌ بهره‌ برد. از جمله‌ استادان‌ وی‌ می‌توان‌ حجج‌ اسلام‌ و آیات‌ عظام‌، عباسعلی‌ نجف‌ آبادی‌، شیخ‌ علی‌ پناه‌ اشتهاردی‌، سید رضا بهاء الدینی‌، حسینعلی‌ منتظری‌، عبدالجواد اصفهانی‌، مجاهد تبریزی‌، حجّت‌، سید محمد حسین‌ بروجردی‌، علامه‌ طباطبایی‌ و امام‌ خمینی‌  را نام‌ برد.
 وی‌ به‌ مدت‌ سیزده‌ سال‌ در درس‌ خارج‌ اصول‌ و فقه‌ امام‌ شرکت‌ جُست‌ و در ایام‌ سوگواری‌ اهل‌بیت‌ :  برای‌ شرکت‌ در مراسم‌ روضه‌ خوانی‌ به‌ منزل‌ امام‌  می‌رفت‌. وی‌ درباره‌ درس‌ امام‌  می‌گوید: «درست‌ است‌ که‌ آقای‌ بروجردی‌ یک‌ محقق‌ بود، امّا کهولت‌ سن‌ به‌ ایشان‌ اجازه‌ نمی‌داد که‌ مطالب‌ را به‌ طور منظم‌ بیان‌ کنند، ایراد و اشکال‌ بگیرند. ولی‌ امام‌ ، جوان‌تر بودند و در مطالب‌ علمی‌، فلسفی‌ و عرفانی‌ تبجّر خاصی‌ داشتند؛ و از طرفی‌، مطالب‌ اصولی‌ ایشان‌ هم‌ بی‌ اندازه‌ مورد توجه‌ واقع‌ شده‌ بود. یادم‌ هست‌ وقتی‌ امام‌، خارج‌ اصول‌ را در تکیه‌ کوچه‌ حرم‌ شروع‌ کردند، به‌ علت‌ کثرت‌ جمعیت‌ و کمبود جا، محل‌ درس‌ را به‌ مسجد سلماسی‌ منتقل‌ کردیم‌؛ یعنی‌ تمام‌ افراد زبده‌ و تشنه‌ علم‌، به‌ درس‌ امام‌ می‌آمدند، با اینکه‌ در درس‌ امام‌، نه‌ شهریه‌ای‌ و نه‌ پولی‌ در کار بود.»
 آیه الله خلخالی‌، از بدو ورود به‌ حوزه‌ علمیه‌ قم‌، با مرحوم‌ سید مصطفی‌ خمینی‌، فرزند امام‌  آشنا شد و تا پایان‌ عمر آن‌ مرحوم‌ با وی‌ دوست‌ بود. این‌ آشنایی‌ و دوستی‌، سبب‌ شد که‌ او دروس‌ حوزوی‌ را با وی‌ مباحثه‌ کند و با امام‌ خمینی‌  آشنا شود. وی‌ همچنین‌ با مرحوم‌ آیت‌ الله‌ سید جلال‌ الدین‌ آشتیانی‌ دوستی‌ دیرینه‌ داشته‌ هم‌ درس‌ و هم‌ مباحثه‌ بود.
 فعالیتهای‌ علمی‌ و فرهنگی‌
 مرحوم‌ خلخالی‌، در طول‌ عمر خود، خدمات‌ علمی‌ و فرهنگی‌ بسیاری‌ را به‌ انجام‌ رساند. وی‌ در طول‌ سالیان‌ پیش‌ از انقلاب‌ و پس‌ از آن‌، همواره‌ به‌ تدریس‌ دروس‌ حوزوی‌ مشغول‌ بود.
 او سالها در قم‌ به‌ تدریس‌ درس‌ خارج‌ فقه‌ و اصول‌ پرداخت‌ و شاگردان‌ بسیاری‌ را پروراند. همچنین‌ وی‌، تألیفات‌ بسیاری‌ نیز از خود بر جای‌ نهاده‌ است‌ که‌ از جمله‌ آن‌، می‌توان‌ به‌ کتب‌ زیر اشاره‌ کرد:
۱٫ دماء ثلاثه‌؛
۲٫ النکاح‌ فی‌ شرح‌ شرایع‌ الاسلام‌ (دو جلد)؛
۳٫ خاطرات‌ در تبعید (سه‌ جلد)؛
۴٫ هنر و عرفان‌ (سه‌ جلد)؛
۵٫ رساله‌ توضیح‌ المسائل‌؛
۶٫ شرح‌ القضا فی‌ شرایع‌ الاسلام‌.
 فعالیتهای‌ سیاسی‌
 مرحوم‌ آیه الله خلخالی‌، با آغاز نهضت‌ امام‌ خمینی‌  فعالیتهای‌ سیاسی‌ خود را آغاز کرد؛ امّا پیش‌ از آن‌ نیز در منابر خود همواره‌ از امام‌  یاد می‌کرد و شاه‌ را منکوب‌ می‌نمود. او در آغاز جوانی‌ با گروه‌ فداییان‌ اسلام‌، به‌ رهبری‌ نوّاب‌ صفوی‌، همکاری‌ نزدیکی‌  داشت‌ که‌ این‌ مسأله‌، در آن‌ زمان‌ باعث‌ اخراج‌ موقّت‌ وی‌ از مدرسه‌ فیضیه‌ شد. با اوج‌گیری‌ مبارزات‌ مردم‌ ایران‌، آیه الله خلخالی‌ نیز به‌ صحنه‌ آمد و رژیم‌ شاه‌ بارها او را دستگیر کرد. او مدتی‌ در زندان‌های‌ تهران‌ و قم‌ زندانی‌ شد و چهار سال‌ به‌ نقاط‌ بد آب‌ و هوا در انارک‌، بندر لنگه‌، لار، بانه‌، رفسنجان‌ و رودبار تبعید شد و تا اواخر سقوط‌ حکومت‌ پهلوی‌ در بندر لنگه‌، در تبعید بود. وی‌ در دوران‌ تبعید نیز از راه‌ خود دست‌ بر نداشت‌ و همواره‌ به‌ افشاگری‌ می‌پرداخت‌.
 آیه الله خلخالی‌ در مدت‌ حضور امام‌  در نجف‌، به‌ حضور ایشان‌ رفت‌ و نیز در ایام‌ حضور امام‌ در پاریس‌، به‌ آنجا رفت‌ و دوازده‌ روز پیش‌ از ورود امام‌ به‌ ایران‌ به‌ کشور بازگشت‌. وی‌ در کمیته‌ استقبال‌ از امام‌ خمینی‌  و زمینه‌ سازی‌ برای‌ پیروزی‌ انقلاب‌ نقش‌ مهمی‌ را بر عهده‌ داشت‌.
 مرحوم‌ خلخالی‌، در سالهای‌ پیش‌ از انقلاب‌ به‌ عضویت‌ جامعه‌ مدرسین‌ حوزه‌ علمیه‌ قم‌ در آمد و همواره‌ در فعالیتهای‌ سیاسی‌ آن‌ مرکز شرکت‌ می‌جست‌ . امضای‌ وی‌ در زیر بسیاری‌ از نامه‌ها، اطلاعیه‌ها و بیانیه‌ها به‌ چشم‌ می‌خورد.
 با پیروزی‌ انقلاب‌ اسلامی‌ ایران‌، با فرمان‌ امام‌ خمینی‌  آیه الله خلخالی‌ محاکمه‌ سران‌ رژیم‌ طاغوت‌ را بر عهده‌ گرفت‌ و نخستین‌ حاکم‌ شرع‌ دادگاههای‌ انقلاب‌ اسلامی‌ بود. همچنین‌ او به‌ سرپرستی‌ کمیته‌ مبارزه‌ با مواد مخدّر منصوب‌ شد که‌ این‌ مسؤولیت‌، از مسؤولیتهای‌ مهم‌ وی‌ پس‌ از انقلاب‌، به‌ شمار می‌آید.
 برخی‌ مسؤولیتهای‌ وی‌ پس‌ از انقلاب‌ اسلامی‌ به‌ شرح‌ زیر است‌:
 ـ نمایندگی‌ مردم‌ قم‌ در مجلس‌ شورای‌ اسلامی‌ در دوره‌ اوّل‌، دوّم‌ و سوّم‌ ؛
 ـ نمایندگی‌ مردم‌ تهران‌ در مجلس‌ خبرگان‌ رهبری‌ در دوره‌ اوّل‌؛
 ـ سرپرستی‌ کمیته‌ مبارزه‌ با مواد مخدّر؛
 ـ نماینده‌ امام‌ و قاضی‌ شرع‌ استانهای‌ خوزستان‌ و کردستان‌؛
 ـ نماینده‌ امام‌ برای‌ مهار کردن‌ غائله‌ گنبد.
 آیه الله خلخالی‌، در سالهای‌ پایانی‌ عمر خود در شهر قم‌، به‌ تدریس‌ خارج‌ فقه‌ و اصول‌ می‌پرداخت‌ و سرانجام‌ در روز چهارشنبه‌، پنجم‌ آذرماه‌ ۱۳۸۲ از دنیا رفت‌ و در حرم‌ حضرت‌ معصومه‌ ۳  به‌ خاک‌ سپرده‌ شد.

بهشتی گفت بساط این دادگاه‌ها را جمع می‌کنم

بترتیب ازراست:حاج احمدآقاخمینی،آیت الله سیدعلی خامنه ای،آیت الله بهشتی،محمدجوادباهنر ،محمدرضامهدوی کنی(ریس کمیته های انقلاب) وآیت الله سیدمحمودشاهرودی

طبق روایت‌های متعدد، مرحوم بازرگان، دکتر ابراهیم یزدی و شهید بهشتی، از جمله مخالفان روند خلخالی در دادگاه‌ها بودند.

بعضی ازموازی کاریها وبی نظمی ها وتداخل وتزاحم  موجب شدکه شهیدبهشتی درمقام رئیس قوه قضائیه  مصربودبرجمع کردن تشکیلات خلخالی

روزنامه جام‌جم به نقل از سرحدی‌زاده، وزیر کار وقت  می نویسد شهیدبهشتی می گفت:من باید به این اوضاع خاتمه دهم شهید بهشتی وقتی مسئولیت قوه‌قضائیه را بر عهده گرفت، یکی از اولین اقداماتش برکناری آقای خلخالی بود و همین باعث شد که خلخالی در مجلس، موضع‌گیری‌های تندی علیه شهید بهشتی داشته باشد».

خلخالی بعداز استعفاءازدادگاه های انقلاب مسؤلیت دیگری بهش واگذارشد

خلخالی بعد از ماجرای دادگاه‌های انقلاب یعنی برکناری در اسفند ۵٨، در اسفند ۶٠ به سمت سرپرست کمیته مبارزه با مواد مخدر منصوب شد. سردار مهدی ایوبی  می‌گوید: «حتی حضور آقای خلخالی در این جایگاه، تأثیر روانی بسیاری داشت و تعداد زیادی از معتادان کشور، از ترس شدت عمل آقای خلخالی اعتیادشان را ترک کردند

شدت عمل خلخالی، اما در میان مردم هوادارانی داشت. همین‌ها باعث شد تا سه دوره اول مجلس شورای اسلامی، با رأی بالایی از حوزه انتخابیه قم وارد مجلس شود. او همچنین نماینده دور اول خبرگان رهبری بود. در تمام سال‌های دهه ۶٠، تا وقتی امام زنده بود، خلخالی همچنان در بورس بود. بعد از فوت امام کم‌کم ناملایمات، خود را به خلخالی نشان داد. وقتی تیغ ردصلاحیت چپی‌های آن زمان را گرفتار کرد، خلخالی هم گرفتار آمد. خلخالی با نامه امام”حکم حکومتی” از ردصلاحیت در آستانه مجلس سوم رهایی یافته بود و آرای لازم راکسب کرده بود؛ اما ۲۰ماه بعدازرحلت مرادش درانتخابات دوردوم مجلس خبرگان ردصلاحیت شد وبدنبال آن  انتخابات چهارمین دوره مجلس شورای اسلامی(فروردین ۱۳۷۱) نیزاز ردصلاحیت‌شدگان بود.

البته ردصلاحیتش بعلت تن ندادن به  آزمون اجتهاد که شورای نگهبان طراحی کرده بود.

خلخالی می‌گوید: «…چه کسی صلاحیت ندارد، آن هم تازه اجتهاد مطلق را امتحان کردند نه اینکه اجتهاد متجزی را همه اهل علم می‌دانند. الان فرق بین متجزی و مطلق را می‌دانند و شما آمدید در اینجا یک عده‌ای را به این بهانه‌های واهی رد کردید و من در اینجا این حجتم را تمام می‌کنم. این مجلس خون‌بهای مسلمین است نباید در آینده کار به جایی برسد که انجمن حجتیه حلبی‌ها که صبح‌به‌صبح به دیدن آنها می‌روند که نمی‌خواهم در اینجا پرده‌داری بکنم آنها بیایند در اینجا حاکم مجلس بشوند».

خلخالی اززبان دخترش

عرصه ایدئولوژیک سال ۵۷ از پدرم تصویری ساخته بود که برای من ناآشنا بود. فضای آن زمان، فضایی کاملاً ایدئولوژیک بود. من اصلاً نمی‌خواهم بگویم که پدرم آدم مهربانی بود. اصلاً از این خبرها نبود اما آن فضای ایدئولوژیک قاطعیت انقلابی می‌طلبید؛ و کسی که در جای آقای خلخالی می‌نشست گویی باید به آن قاطعیت انقلابی پاسخ می‌داد.

او خودش را انقلابی تعریف می‌کرد و معتقد بود که برای انقلاب باید یکسری بدنامی‌ها را بپذیرد. وقتی به او می‌گفتیم که تو چه‌کاره هستی و چرا دیگران نه؟ همیشه می‌گفت ما انقلاب کردیم و باید پای آن بایستیم. این حرفش همیشه توی گوش من است. می‌خواهم بگویم شخصیت او به آن وضعیت گره خورده بود.

دکتر فاطمه صادقی ،دختر آیت الله صادق خلخالی

خلخالی سه فرزند دارد. مهدی، محمد و فاطمه. فاطمه صادقی از جمله فعالان حقوق زنان است که در دانشگاه هم کرسی تدریس دارد

* اصلاً قصد دفاع ندارم. به نظر خودم دارم توصیف می‌کنم. طبیعتاً در آن وضعیت همه می‌خواستند چهره‌ای انقلابی از خود نشان دهند که دشمن بترسد. من اینطور می‌بینم. ببین! پدرم توی خانه هم یک جورهایی انقلابی بود. یعنی ما حق نداشتیم دو دست لباس اضافه داشته باشیم. تا آخر زندگی همین بود. بارها اتفاق افتاد که کفش‌های اضافه ما را برداشت و داد به نیازمند. خیلی وقت‌ها عصبانی می‌شدم که شما چه حقی دارید که اموال من را می‌بخشید. این اواخر گاهی اعتراض می‌کردم که همه جا را فساد اقتصادی گرفته آن وقت شما نگران همین یک جفت کفش من هستی؟ ما حق نداشتیم چیز زیادی بخواهیم. حق نداشتیم مدرسه خوب برویم. این ویژگی پدرم برای من هم دوست‌داشتنی است. یکی از چیزهایی که واقعاً من را آزار می‌دهد این است که اگر چیز خوبی قرار بود از اخلاق انقلابی بماند همین ساده‌زیستی بود که نماند.

یکی از این وقت‌های ستیزه‌جویی شب انتخابات دوم خرداد ۷۶ بود که من دانشجو بودم و رادیکال‌تر از امروز. تقریباً در هیچ انتخاباتی شرکت نکرده بودم. فضای خانه ما این بود که باید به خاتمی رأی داد. پدر من هم خیلی طرفدار خاتمی “رئیس جمهوراصلاحات”بود.

* می‌توانم حدس بزنم که پدرم این اواخر نسبت به گذشته بازخوانی‌هایی داشت. نسبت به بازرگان همیشه احترام می‌گذاشت اما درباره بازخوانی انتقادی گذشته تمایلی به حرف زدن نداشت. معلوم بود که زاویه پیدا کرده اما پشیمان هم نبود.

پدرم مجموعه‌ای از بیماری‌ها را داشت. هم پارکینسون داشت و هم آلزایمر و هم مشکل قلبی

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:قسمتی ازمصاحبه  مرداد۱۳۹۶دکترفاطمه خلخالی بایکی ازرسانه ها

 فهرست اعدامیان سرشناس به فرمان صادق خلخالی

۱-«امیر عباس هویدا»نخست وزیر/۲-«فرخ رو پارسا» وزیر آموزش و پرورش و اولین وزیر زن ایران/۳-«عباسعلی خلعتبری» وزیر امور خارجه دولت امیر عباس هویدا/۴-«غلامرضا کیانپور» وزیر اطلاعات و جهانگردی و دادگستری کابینه هویدا و آموزگار۵-«غلامرضا نیک‌پی» شهردار تهران

۶-«منوچهر آزمون» وزیر مشاور، وزیر کار، رییس خبرگزاری پارس/۷-«محمدعلی علامه وحیدی» سناتور

۸-«محمود جعفریان» مدیرعامل سازمان رادیو تلویزیون ملی و قائم مقام حزب رستاخیز/۹-«پرویز نیکخواه»مدیر واحد مرکزی خبر تلویزیون۱۰-«سالار جاف» نماینده کردستان در مجلس شورای ملی

                      مقام‌های لشکری

۱-ارتشبد نعمت الله نصیری رئیس ساواک/۲-ارتشبد غلامعلی اوسی (پس از حکم خلخالی در خارج از کشور ترور شد)/۳-سپهبد نادر جهانبانی/۴-سپهبد امیرحسین ربیعی/۵-سپهبد مهدی رحیمی/۶-سپهبد امین افشار/۷-سپهبد هاشم برنجیان/۸-سپهبد احمد بیدآبادی۹-سپهبد ناصر مقدم/۱۰-سپهبد عبدالله خواجه نوری/۱۱-سپهبد محمدتقی مجیدی/۱۲-سپهبد جعفرقلی صدری/۱۳-سپهبد علی حجت کاشانی/۱۴-سپهبد ابوالحسن سعادتمند/۱۵-سپهبد اصغر جلالی/۱۶-سرلشکر رضا ناجی/۱۷-سرلشکر شمس تبریزی/۱۸-سرلشکر منوچهر خسروداد/۱۹-سرلشکر حسن پاکروان/۲۰-سرلشکر علی‌اکبر یزدجردی/۲۱-سرلشکر فخر مدرس/۲۲-سرلشکرایرج مطبوعی/۲۳-سرتیپ شهنام رضایی/۲۴-سرتیپ حسین همدانیان/۲۵-سرتیپ شهنام/۲۶سرتیپ ملک/۲۷-سرتیپ تابعی/۲۸-سرلشکر وثیق/۲۹-سرلشکر جابر ولی‌نژاد/۳۰-سرلشکر معتمد/۳۱-سرلشکر ده پناه۳۲/سرلشکر بدیع/۳۳-سرهنگ مصطفی زمانی/۳۴-سرگرد شعله ور۳۵-سرگرد مهدی ساقی/۳۶-سروان ژیان پناه/۳۷-سرجوخه جعفر حیدرطز/۳۸-سرجوخه صمد محترمیان

آیا”خلخالی”درسالهای آخرعمرش ازکارهایش اعلام پشیمانی کرد؟

محمدصادق صادقی‌گیوی، به شوخ‌طبعی و بذله‌گویی شهره بود، حتی در دادگاه‌ها؛ آن هنگام که با نحوه صدور احکام رو به متهمان و حاضران با آنها شوخی می‌کرد، همین روحیه را هم تا پایان عمر خود حفظ کرد؛ حتی در سال‌های گوشه‌نشینی در قم. همان‌قدر که شوخ بود، همان‌قدر هم پای احکامی که صادر کرده بود، ایستادگی کرد.

هرگز لفظ پشیمانی بر زبان نراند

و دست‌آخر گفت: «در روز آخرت، هنگامی که من در مقابل خدا قرار می‌گیرم، به‌خاطر همه اعمالم در دنیا مورد مؤاخذه قرار خواهم گرفت و من مطمئن هستم هیچ سؤالی در مورد اعدام‌ها از من نخواهد شد، حتی یک سؤال». این را به نیویورک‌تایمز گفت./۶ آذر ۱۳۹۵ایسنا۶ آذر