ماجرای «مک فارلین»Iran-Contra«ایران-کنترا » (آبان ۱۳۶۵)نوامبر ۱۹۸۶ به دنبال اقدامات پنهان دولت رونالد ریگان فاش گردید.ماجرای کلت وانجیل اهدایی ریگان به هاشمی رفسنجانی...
چهارم خرداد ۱۳۶۵ پرواز آمریکا به زمین نشست. رابرت مک فارلین (مشاور امنیت ملی آمریکا) و الیور نورث (عضو شورای امنیت ملی آمریکا) مسافران این هواپیما بودند که وارد ایران شدند.
در این ماجرا که با هدف گسترش روابط ایران و آمریکاصورت گرفت، با مداخله اسرائیل ، محموله هایی از سلاح به ایران تحویل می گردید و بهای این سلاح ها چه دریافت می شد.
گروهی از سیاسیون ایرانی که از این سناریو اطلاع داشتند قول داده بود که همه اقدامات لازم برای آزادی ۶ تبعه آمریکایی به گروگان گرفته شده در لبنان توسط «جهاد اسلامی» را انجام دهند.
اما این معامله مخفیانه به یک آبروریزی شرم آور تبدیل گردید که ریگان اعلام نمود که در جریان این فعالیت های همکارانش در کاخ سفید قرار نداشته است.
ماجرا از این جا آغاز شد که سرهنگ «اولیور نورث» از اعضای شورای امنیت ملی آمریکا در اواخر سال ۱۹۸۵( آبان ۱۳۶۴)اقدامات خود را برای اجرای طرحی آغاز نمود تا گروه های ضد انقلاب نیکاراگوا «کنتراها» که علیه رژیم ساندنیست و ضد آمریکایی «ژنرال اورتگا» می جنگیدند، با درآمد ناشی از فروش سلاح های آمریکایی، تقویت و تجهیز شوند.
پس از افشای این معامله تسلیحاتی در نوامبر ۱۹۸۶(آبان ۱۳۶۵)، رونالد ریگان در تلویزیون ملی آمریکا ظاهر شد و با اعلام واقعی بودن چنین معاملات تسلیحاتی ای ، یادآوری کرد که این معاملات در برابر آزادی گروگان ها، صورت نگرفته است.البته پس از نابودی و از بین رفتن بسیاری از اسناد و مدارک مربوط به این معاملات از سوی همقطاران رونالد ریگان ،روند تحقیقات با مشکلات زیادی روبرو گردید.
سرانجام در روزچهارشنبه۴ مارس ۱۹۸۷(۱۳ اسفند ۱۳۶۵)، ریگان در یک سخنرانی تلویزیونی اعلام نمود که مسئولیت همه اقداماتی را که بدون اطلاع وی ، روی داده و به تجارت اسلحه در برابر گروگان ها از سوی ایرانی ها منجر شده، می پذیرد.
رئیس جمهور ریگان در حال سخنرانی به ملت در مورد مناقشه ایران و کنترا در دفتر بیضی شکل 4 مارس 1987
به دنبال این رسوایی ، تحقیقاتی از سوی کنگره صورت گرفت ودر نهایت همه آنان این نتیجه را اعلام نمودند که ریگان در جریان این فعالیت های همکارانش نبوده است. در پایان نیز ، ۱۴ نفر ازمسئولین به عنوان عوامل این رسوایی معرفی شدند و ۱۱ نفر از جمله وزیر وقت دفاع «کاسپر واینبرگر»محکوم گردیدند. البته همه این افراد در آخرین روز ریاست جمهوری «جورج اچ .دبلیو بوش» (پدر )که در آن دوره معاون رییس جمهور بود، بخشیده شدند.
این رسوایی زمانی فاش شد که یک روزنامه آمریکایی اعلام کرد :آمریکا برای آزادی گروگان هایش در بیروت که در دست «جهاد اسلامی» هستند، به تجارت اسلحه با ایران می پردازد.
سفیر اسرائیل در آمریکا نیز اعلام نمود که این معامله مستقیما با مقامات نظامی ایران صورت گرفته است.
همچنین بعدها فاش شد که «کنترا»ها همه مبلغ این سلاح ها را دریافت ننموده اند و مانند گذشته ،برای پیشبرد فعالیت هایشان به درآمد ناشی از قاچاق مواد مخدر ، متکی بوده اند.
در اولین گام ، «میشل لدین» ، مشاور «رابرت مک فارلین» ، رییس شورای امنیت ملی ،از «شیمون پرز» نخست وزیر وقت اسرائیل برای انجام این معامله ،کمک خواست.در آن سال ایران در حال جنگ با عراق بود
و برای تامین سلاح های مورد نیازش از طرف های غربی با مشکلات زیادی روبرو بود.در این طرح ،سلاح های آمریکایی از طریق یک دلال بین المللی به نام «منوچهر قربانی فر» به گروهی از سیاسیون به اصطلاح میانه رو در تهران تحویل می گردید. آمریکا متعهد شد پس از ارسال سلاح های مزبور ، معادل این تجهیزات را به رژیم صهیونیستی تحویل دهد و مبلغی را به عنوان پاداش ، به دولتمردان صهیونیست پرداخت نماید.
«رابرت مک فارلین» به اسرائیل اطمینان داده بود که دولت آمریکا و شخص رییس جمهور با این معامله موافق هستند.
در سال ۱۹۸۵میلادی(۱۳۶۴شمسی) ، ریگان برای عمل جراحی روده خود به بیمارستان نیروی دریایی «بیتیسدا» رفت. «مک فارلین» به ریگان که دوره نقاهت خود رامی گذراند
گفت که اسراییلی ها برای حمایت از یک گروه از سیاستمداران میانه رو ایرانی ، نیاز به حمایت اطلاعاتی ما دارند. آنان خواهان برقراری روابط پشت پرده با ما ،« مک فارلین» برای اطمینان دادن به ریگان خاطرنشان نمود که ایرانی ها ، «جهاد اسلامی لبنان» لبنان را برای آزاد نمودن ۷گروگان آمریکایی ، متقاعد نموده اند.ریگان در این دیدار ، چنین اقدامی را برای پرهیز از پیش دستی شوروی ها، لازم دانست.
در اولین مرحله موشک های ضد تانک «تاو» که قابل هدایت باسیم هستند، در اختیار ایران قرار گرفت.
بعدها ریگان در کتاب زندگی نامه خود با نام" یک زندگی آمریکایی" (۱۹۹۰) یادآوری نمود که وی به شدت نگران سلامت گروگان های آمریکایی بوده و به همین دلیل با این مبادله تسلیحاتی موافقت نموده است. همچنین او خواهان اقدام سریع این گروه ایرانی در آزادی گروگان ها بوده است.
بر اساس گزارش نیویورک تایمز سلاح هایی در جریان این معامله های پنهانی دراختیار ایران قرار گرفت:
*۲۰آگوست۱۹۸۵ :۹۶ موشک ضدتانک تاو
* سپتامبر۱۹۸۵: ۴۰۸ موشک ضدتانک تاو دیگر
*۲۴ نوامبر ۱۹۸۵:۱۸ موشک ضد هوایی هاوک
*۱۷ فوریه۱۹۸۶ : ۵۰۰ موشک ضدتانک تاو
*۲۷ فوریه۱۹۸۶ : ۵۰۰ موشک ضدتانک تاو
*۲۴ می ۱۹۸۶ :۵۰۸ موشک ضدتانک تاو و۲۴۰ قطعه یدکی موشک های ضد هوایی هاوک
*۴آگوست۱۹۸۶ : قطعات یدکی موشک های ضد هوایی هاوک
۲۸ اکتبر ۱۹۸۶: ۵۰۰ موشک ضدتانک تاو
اولین مرحله مبادله:
در جولای ۱۹۸۵ ، نخستین محموله موشک های «تاو» به «منوچهر قربانی فر» دلال بین المللی اسلحه که که با برخی سیاستمداران ایرانی روابط دوستانه ای داشت ،تحویل داده شد و چند ساعت پس از این اقدام ، «ریورند بنجامین وییر »، گروگان آمریکایی در خیابان های بیروت رها شد.
سانحه هوایی پرواز۱۲۸۵ شرکت «آرو ایر»:
پس از تحویل محموله «موشک های هاوک» و ملاقات بی نتیجه «مک فارلین» با «منوچهر قربانی فر» در لندن ، پرواز۱۲۸۵ شرکت «آرو ایر» که حامل ۲۵۰ تکنیسین آمریکایی بود ، در ۱۲ دسامبر ۱۹۸۵ در منطقه «نیوفوندلند» ، سقوط کرد و در همان روز ، سازمان «جهاد اسلامی» لبنان مسئولیت آن را پذیرفت.
این همان سازمانی بود که مسئول گروگان گیری های لبنان نیز بشمرده می شد. این حادثه در چهارمین سالگرد انفجار های کویت روی داد. شش سال پیش از آن در کشور کویت شش عملیات انفجاری به طور همزمان روی داد که سفارتخانه آمریکا نیز در میان اهداف آن ها بود.البته با وجود دستگیری چند عضو «جهاد اسلامی » لبنان پس از این حمله ،اعضای حزب الدعوه مسئول اصلی این حملات بودند.تحقیقات مراکز تحقیق هوانوردی در کانادا نشان داد که به احتملا زیاد ،علت این حادثه افت ناگهانی ارتفاع بوده است و البته در بررسی های بعدی(۲۰۰۷) مطابق معمول بدون ارائه هیچ دلیل مستندی، ایران به دست داشتن در این ماجرا متهم شد.
در ۵ دسامبر ۱۹۸۵ «رابرت مک فارلین» از مقام خود استعفا کرد و دریادار «جان پویندکستر» جایگزین وی شد.دو روز بعد ریگان در جلسه ای خواهان تحویل سلاح ها به واسطه هایی میانه رو در نیروهای مسلح ایران شد. با انتقال هوایی این سلاح ها به تهران ، گروگان ها اندک اندک آزاد می شدند. علی رغم پاره ای از مخالفت ها با این معامله، ریگان تصریح می کرد که ما با تروریست ها گفتگو و معامله نمی کنیم و این معامله در برابر برابر آزادی گروگان ها صورت نمی گیرد. همچنین وزیر دفاع "کاسپر واینبرگر" از مخالفان این اقدام به شمار می رفت.
«اولیور نورث» پس از استعفای مک فارلین دو پیشنهاد ، شامل معامله مستقیم با تهران و اختصاص بخشی از درآمد این معامله به گروه های ضدانقلاب نیکاراگوا را مطرح نمود.پیشنهاد نورث ۱۵ میلیون دلار کمک بود که «قربانی فر» نیز ۴۱درصد به آن افزود. با اعلام موافقت مقامات آمریکایی با این طرح ،پیشنهادات «نورث» عملی گردید.
در ابتدا ایرانی ها بدلیل بالا رفتن قیمت از سوی آمریکایی ها از خریداری این سلاح ها خود داری نمودند، اما با انتقال ۱۰۰۰ موشک «تاو» به ایران در فوریه ۱۹۸۶،از خود نرمش نشان دادند.از می تا نوامبر ۱۹۸۶ نیز محموله های زیادی شامل سلاح و قطعات یدکی تسلیحاتی که ایران امکان خرید آن ها را از بازار آزاد نداشت، روانه تهران شد.
بعداز عدم موفقیت درآزادی گروگانها، «مک فارلین» شخصا به تهران رفت تا برای آزادی ۴ گروگان باقی مانده با رهبران ایرانی میانه رو گفتگو نماید. اما این مذاکرات ناکام ماند،چراکه در این گفتگو ها خواسته هایی نظیر عقب نشینی اسراییل از بلندی های جولان از سوی ایرانی ها مطرح گردیده بود.
در اواخر جولای ۱۹۸۶ ،«جهاد اسلامی» لبنان ، «مارتین لورنس مارتین جنکو» را آزاد کرد.
«ویلیام کیسی» ، رییس سیا خواستار ارسال یک محموله سلاح دیگر به ایران در قبال این اقدام شد و ریگان بدلیل تلاش برای زنده ماندن گروگان ها با این درخواست موافقت کرد.
اما در اکتبر ۱۹۸۶(اسفند ۱۳۶۵) ، سه آمریکایی دیگر توسط یک گروه لبنانی ربوده شدند و با وجود ابهامات فراوان، گفته می شد که آنان برای جایگزینی گروگان های آزاد شده ، ربوده شده اند.
در ۳ نوامبر ۱۹۸۶ و به دنبال افشاگری شخصی به نام به نام مهدی هاشمی در روزنامه لبنانی«الشراع» ،خبر مبادله سلاح در برابر آزادی گروگان ها منتشر گردید. گفته می شود که افتادن یک محموله سلاح ارسالی برای ضدانقلابیون نیکاراگوا و دستگیری ۲ همکار سیا در نیکاراگوا ، منجر به افشای آن شده است.
یک رو بعد ایران ، آشکارابه صحت این معامله اذعان کرد و جزئیات سفر سرهنگ «نورث» به تهران را در تلویزیون دولتی ایران بیان نمودند .ریگان هم که در مقابل عمل انجام شده قرار گرفته بود ، در یک برنامه تلویزیونی دلایل خود را اعلام کرد.
بعدها در جریان محاکمه «نورث» در سال ۱۹۸۹ ،مشخص شد که وی اسناد دولتی زیادی را از بین برده است.البته وی مدعی بود که برای حفظ جان همدستان و رابط های خود در ایران و نیکاراگوا به این کار دست زده است. کمی بعد نیز اکثر افراد مرتبط با این رسوایی از مشاغل خود ، برکنار شدند./۲۱ مهر ۱۳۸۷ عصرایران
***
قربانی فر"دلال اسلحه" و ماجرای مک فارلین
پس از این بود که رابطهای ارتباطی آمریکا فعال شدند.[۱] هرچند به گفتهی هاشمی، آمریکاییها پیش از اینها به این نتیجه رسیده بودند و برخی معاملات پنهانی و خرید تجهیزات آمریکایی صورت گرفته بود که ایران در فاو از آنها استفاده کرده بود،[۲] اما به نظر پیروزی ایران در فاو بر تمایل آمریکا به نزدیکی با ایران بیشتر افزود.
از سویی دیگر نیز تعدادی از نیروهای آمریکایی توسط حزبالله لبنان به گروگان گرفته شده بودند. انتخابات ریاستجمهوری آمریکا نیز نزدیک بود و حل شدن مسئلهی گروگانهای آمریکایی در لبنان میتوانست بر محبوبیت ریگان بیفزاید.
این امر در پی معاملهای صورت گرفت که زمینههایش از چندی پیش توسط دلال اسلحه، «منوچهر قربانیفر» صورت گرفته بود.
«قربانیفر »را یک ایرانی ساکن در پاریس با «محسن کنگرلو» مشاور نخستوزیر ایران، آشنا کرد.
طبق گفتههای کنگرلو، ایران در آن زمان، بیشتر از اسلحه به موشک و تانک احتیاج داشت. با این حال نمیخواست به هر قیمتی این امکانات را به دست بیاورد. وزارت اطلاعات و وزارت خارجه بهعنوان پشتیبان کنگرلو، در مذاکرات وی با قربانیفر حضور داشتند.[۳]
بنابراین پیش از رویداد مک فارلین، ارتباط با قربانیفر شکل میگیرد تا اینکه نامهای از طرف قربانیفر به کنگرلو نوشته میشود و بدینگونه به گفتهی هاشمی رفسنجانی، رویداد مک فارلین با این نامه آغاز میشود. قربانی فر در این نامه مینویسد در جلسهای در یکی از سران جمهوریخواه با حضور ریگان و بوش، بحثی شکل گرفته مبنی بر اینکه در صورت پیروزی عراق، حمایت آمریکا از این کشور به سود شورویها خواهد بود پس بهتر است از جنگ استفاده و به ایران کمک نماییم تا در پیروزی آن سهیم باشیم.
«هاشمی رفسنجانی» در خاطراتش مینویسد: ما پس از اطلاع، در جلسهی سران قوا، پیرامونش بحث کردیم.[۴][۵] هاشمی اما در تغییر استراتژی و یا تاکتیکی آمریکا در این زمان تردید دارد. او از رد و بدل شدن نامههای بسیاری میان قربانیفر و کنگرلو سخن میگوید که «بیشتر حرفهای معمولی بود.» کنگرلو نیز با تأیید این نامه، میگوید این نامه در ارتباط با همان خریدها و آزادی گروگانهاست و آنچه در نامه ذکر شده، درست است.
در نامهی نخست، مسئلهی خرید تسلیحات از بازار سیاه با قیمتی گزاف در مقابل خرید ارزان و مستقیم از آمریکا مطرح است. هاشمی در اینباره میگوید این ادعای آمریکاییها بود. ما هم گفتیم آزمایشی وارد بحث شویم ببینیم از ما چه میخواهند. نخستین تقاضا آزادی گروگانهای آمریکایی در لبنان بود. در مقابل، ایران نیز فهرست نیازهای ضروری خود، مانند موشکهای تاو و هاگ، لامپ رادار و موارد دیگر را مطرح کرد.[۶]
همزمانی برخی رویدادهای داخلی، همچون پیگیری «مهدی هاشمی» از طرف وزارت اطلاعات، موجب انتشار اسناد مربوط به قضیهی مک فارلین میگردد.
قرار بود موشکهای آمریکایی اسلحهی استراتژیکی باشد که بتواند از پس تانکهای ۷۲T روسها که دو هزار تای آن به صدام داده شده بود، بربیاید. از سویی نیز زمان انتخابات آمریکا فرارسیده بود و آنها میگفتند اگر گروگانها آزاد شوند، محبوبیت ریگان افزایش مییابد.[۷]
در این مدت، آمریکاییها مقادیری کالا به صورت غیرمستقیم به ایران فروختند. ایران هم تلاشهایی برای آزادی گروگانهای آمریکایی انجام داد. در چنین شرایطی، خبر سفر هیئت آمریکایی برای مذاکره مطرح میشود. بحث این بود که همراه خود یک کشتی از نیازهای درخواستی ایران نیز آورده شود. البته هاشمی بر بیاطلاعی سران نظام از حضور مک فارلین در رأس هیئت تأکید دارد و میگوید
اصل قضیه این بود که ما و امام خمینی در جریان سفر هیئت آمریکایی و نه شخص مک فارلین بودیم: «افرادی مثل دکتر هادی نجفآبادی، «دکتر حسن روحانی» و وردینژاد که مذاکره میکردند، مطلع بودند.»[۸]
سرالدون گریفیث در کتاب خود پیرامون این امر مینویسد: سرهنگ نورث در پی تعهد خود به آزادی گروگانهای آمریکایی، به همراه رئیس خود بادی مک فارلین، به قول یک دلال اسلحهی ایرانی، منوچهر قربانیفر اعتماد کردند و با گذرنامه و نام جعلی راهی ایران شدند.[۹][۱۰] کنگرلو استفاده از گذرنامهی ایرلندی و نام جعلی را طبق برنامهی ایران میداند؛ چراکه «اگر با پاسپورت آمریکایی میآمدند از همان مقصد لو میرفتند.»
هاشمی نیز مینویسد آمریکاییها فقط گفته بودند بعد از آمدن هیئت، خواهید فهمید چه اختیاراتی دارند. مقامات ایرانی نیز در همین چارچوب عمل کردند و اجازهی فرود هواپیما صادر شد.[۱۱]
به هر حال، چهارم خرداد ۱۳۶۵ پرواز آمریکا به زمین نشست. رابرت مک فارلین (مشاور امنیت ملی آمریکا) و الیور نورث (عضو شورای امنیت ملی آمریکا) مسافران این هواپیما بودند که در تعلیق روابط تهران-واشنگتن وارد ایران شدند.
نمایندگان آمریکا بهعنوان هدیه، کیکی به نشانهی دوستی، یک «کلید طلایی» بهمثابهی نشانهای برای گشایش روابط و نیز یک قبضه کُلت و یک جلد انجیل با امضای یادگاری رونالد ریگان به همراه خود آوردند.
اما سوغات اصلی آنها همان تپانچه بهعنوان نماد تجهیزات نظامی بود.
«هاشمی رفسنجانی» در خاطراتش مینویسد: کنگرلو خبر ورود هواپیمای حامل قطعات گرانقیمت آمریکایی که با پاسپورت ایرلندی آمدهاند را داد. من نیز به دکتر روحانی گفتم تا برای کنترل قطعات و ادارهی مسائل سیاسی و مذاکرات همکاری کنند:
«قرار شد هدیه را نپذیریم و ملاقات ندهیم و مذاکره را در سطح دکتر هادی، روحانی و مهدینژاد مخفی نگه داریم و مذاکرات محدود به مسئلهی گروگانهای آمریکایی و دادن قطعات هاگ و چند قلم دیگر اسلحه باشد.»
هاشمی آنها را خواهان مذاکره در مسائل کلی و سیاسی میداند. وی حتی مینویسد این هیئت قرار بود در جایی غیر از هتل اقامت نمایند، اما چون جای مناسبی نبوده، در هتل آزادی اقامت میکنند و از اطلاعات سپاه برای حفاظت آنان استفاده میگردد.[۱۲]مدتی در فرودگاه، آنها را معطل کردند. در نهایت تنها محمدعلی هادی از سوی مجلس و فریدون وردینژاد از سپاه به مذاکره با آمریکاییها رفتند.[۱۳]
اما مک فارلین تقاضای ملاقات با همهی مقامات ایران را داشت.
مک فارلین متعجب از درهای بستهی مذاکره، ورود این هیئت را شانسی برای ایران دانست: «...من اگر رفته بودم روسیه پوست بخرم، گورباچف روزی سه بار با من ملاقات میکرد. شما چهجور آدمهایی هستید؟...»[۱۴]
آمریکاییها پنج روز در هتل به سر بردند و در نهایت به دلیل خلف وعده در ارسال تجهیزات و کمفروشی و وجود یک اسرائیلی در هیئت آمریکایی، ناکام به واشنگتن بازگشتند.
مک فارلین گزارش داد هیچ فرد میانهرویی را پیدا نکردیم. او توصیه کرد که کاخ سفید به کلی ارتباط خود را با ایران قطع نماید.[۱۵]
در ایران نیز امام خمینی اینگونه به این رویداد واکنش نشان دادند:
آنکس که ادعا میکند اگر به شوروی رفته بودم، رئیس شوروی روزی سه بار به دیدنم میآمد، گمان میکند اینجا شوروی است. اینجا ایران است. اینجا نه کرملین، که کشور رسول خداست.[۱۶]
برخی سفر هیئت آمریکایی را با هماهنگی مقامات ایرانی میدانند که به دلیل اینکه امام اجازهی مذاکره ندادند، هیئت مزبور بدون مذاکرهی اساسی، ایران را ترک کرد. هرچند هنوز این مسئله بهطور شفاف از سوی مقامات ایرانی تأیید و یا تکذیب نشده است. سعید رجایی خراسانی، سفیر وقت ایران در سازمان ملل متحد، دولت آمریکا را به دلیل تحویل بخشی از سلاحهای مورد نیاز ایران، دارای حسن نیت میداند.[۱۷]
کنگرلو نیز در اینباره میگوید آنها گفتند ما برای صحبت دربارهی گروگانها به ایران میآییم تا حرفی که زدید انجام شود. آنها فکر میکردند غیرممکن است ایران کاری را که گفته انجام ندهد. آنها وساطت ایران را برای آزادی گروگانهایشان در لبنان میخواستند،
اما ما اعتماد نکردیم. احتمال میرفت که آنها به قولشان عمل نکنند.[۱۸] هاشمی اما آمریکاییها را به تقلب محکوم میکند و میگوید: بنابراین ما نتوانستیم اعتماد کنیم.[۱۹] او آمریکاییها را به دلیل فروش کالای اسرائیلی، آوردن یک اسرائیلی با خود، گرانفروشی و خرج کردن پول برای ضدانقلابیون نیکاراگوئه محکوم میکند.[۲۰]
به هر حال همزمانی برخی رویدادهای داخلی، همچون پیگیری مهدی هاشمی از طرف وزارت اطلاعات، موجب انتشار اسناد مربوط به قضیهی مک فارلین میگردد. گویی این اسناد توسط امید نجفآبادی به بیت آیتالله منتظری داده شد و بدین وسیله در نشریهی «الشراع» منتشر گردید.[۲۱] هاشمی رفسنجانی ماجرا را به گرانی تسلیحات آمریکایی و عدم پرداخت شش میلیون دلار آمریکایی مربوط میداند که شکایت قربانیفر به آیتالله منتظری را در پی داشته است.
اختلافنظر و تناقضگوییها دربارهی ورود مک فارلین در ایران نیز همچون آمریکا وجود داشت، اما هیچگاه به رسانههای داخلی درز نکرد. در قبال تکذیب نخستوزیر پیرامون خرید از آمریکا، سعید رجایی خراسانی بهصورت تلویحی خرید از آمریکا را تأیید کرد، لیکن این اسلحهها را همان اسلحههای خریداریشده در زمان شاه دانست.
در پی انتشار این اسناد، هاشمی قضیه را با امام مطرح کرده و امام نیز دستور دادند تا قضیه علنی شده و به گوش مردم برسد. بنابراین هاشمی در جایگاه ریاست مجلس، در سالگشت تسخیر سفارت آمریکا، پرده از این رویداد برداشت.
پس از اظهارات هاشمی،مک فارلین و سایر مقامات آمریکایی حضور هیئت خود را در ایران تکذیب کردند،
ولی با افزایش فشار و تبلیغات رسانهها به واقعیت اعتراف کردند. بدین ترتیب، این مسئله به یک رسوایی بزرگ برای مقامات آمریکایی بدل شد؛ چنانکه پس از واترگیت، این رسوایی دومین رسوایی بزرگ سیاسی-تاریخی آمریکا با عنوان ایران گیت یا رسوایی ارتباط با ایران لقب گرفت.
گریفیث در اینباره مینویسد: دهها کتاب و برنامههای تلویزیونی شرح جزئیات این مأموریت تراژدی-کمیک را نوشتند که بهنوبهی خود باعث بیآبرویی آمریکاییان شد. وی معاملهی نورث با ایران را معاملهی «موشک در ازای گروگان» خوانده است؛
معاملهای یکطرفه، چراکه ایرانیان موشکها را دریافت کردند، ولی فقط سه تن از گروگانها آزاد شدند.
وی همچنین به مأموریت دیگر نورث در این میان پرداخته است؛ معاملهای که وی مبلغ شش برابر بهای موشکها از ایران دریافت داشت و این پول را به حساب کنتراها گروه نظامی دست راستی در نیکاراگوئه، واریز کرد تا حکومت ساندیسیتها را سرنگون نماید. پس از انجام این امور، نورث در مجلس سنا حاضر شد؛ مجلسی که هرگونه کمک به کنتراها را ممنوع اعلام کرده بود.
در این میان، ریگان مجبور شد تا نقش خود را در این رسوایی بزرگ مشخص نماید. او که تاکنون مکرراً معامله با ایرانیان را انکار میکرد، در برابر تلویزیون ظاهر شد و گفت: «من به مردم آمریکا گفتم برای آزادی گروگانها اسلحه ندادم و معامله نکردم. قلب من و صمیمیت من به من میگوید که این صحیح است، ولی حقایق و شواهد به من میگویند که چنین نیست.»[۲۲]
این رسوایی برای آمریکاییها منجر به عزل ومحاکمه سه تن از مقامات شد.
الیور نورث، مک فارلین و پوینت کستر در ارتباط با این رسوایی از سوی نمایندگان سنا بازخواست شدند. اختلافنظر و تناقضگوییها در اینباره در ایران نیز وجود داشت، اما هیچگاه به رسانههای داخلی درز نکرد.
با بالا گرفتن اختلافات دو جناح بر سر این مسئله و طرح سؤال از وزیر امور خارجه در اینباره،
« امام خمینی »که شائبهی اختلاف دولت با مجلس را حول این قضیه درک کردند، چنین فرمودند: «مسئلهی رئیس آمریکا با آن همه به قول خودش جلال و جبروت، کسى را از مقامات عالى بفرستد به اینجا که با مقامات اینجا ملاقات کنند و هیچیک از آنها حاضر به ملاقات نشود. این مسئلهی بزرگى است که دنیا را منفجر کرده است و باید هم بکند. کاخ سفید را به عزا نشانده است و باید هم بنشاند. مسئله، مسئلهی مهم است...»[۲۳]
«چرا باید فریادی را که بر سر آمریکا بکشید بر سر مسئولان خودتان میزنید؟ لحن نامهی شما از لحن اسرائیلیها بدتر است» و بدین ترتیب سپس همه را به وحدت و دوری از اختلاف میخواند. امام خمینی آمدن هیئت آمریکایی به ایران و بیتوجهی مقامات ایران به آنها را پیروزی میخواند و میخواست تا این امر موجب وحدت بیشتر در کشور شود.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:دراین گزارش،اندکی اصلاحات انجام داده ام+افزودن تصاویر
پینوشتها:
[۱]. عباس شادلو، تکثرگرایی در جریان اسلامی، تهران، نشر وزراء، ۱۳۸۱، ص ۷۳٫
[۲]. اکبر هاشمی رفسنجانی، بیپرده با هاشمی، قدرتالله رحمانی، تهران، انتشارات کیهان، ۱۳۸۲، ص ۸۳٫
[۳]. محسن کنگرلو در گفتوگو با شرق، سفر مک فارلین به روایت شاهد عینی، روزنامهی شرق، شمارهی ۲۰۰۸، ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۳، لینک خبر: http://sharghdaily.ir/?News_Id=33500
[۴]. اکبر هاشمی رفسنجانی، همان، ص ۸۳ تا ۸۵٫
[۵]. محسن کنگرلو در گفتوگو با شرق، همان.
[۶]. اکبر هاشمی رفسنجانی، بیپرده با هاشمی، همان.
[۷]. محسن کنگرلو در گفتوگو با شرق، همان و سرالدون گریفیث، ایران پرتلاطم، ترجمهی فرید جواهر کلام، تهران، نشر آبی، ۱۳۸۷، ص ۲۰۶٫
[۸]. اکبر هاشمی رفسنجانی، بیپرده با هاشمی، ص ۱۲۵٫
[۹]. سرالدون گریفیث، همان، ص ۲۰۶ و ۲۰۷٫
[۱۰]. محسن کنگرلو در گفتوگو با شرق، همان.
[۱۱]. اکبر هاشمی رفسنجانی، بیپرده با هاشمی، ص ۸۵٫
[۱۲]. هاشمی رفسنجانی، کارنامه و خاطرات سال ۱۳۶۵: اوج دفاع، به اهتمام عماد هاشمی، تهران، دفتر نشر معارف انقلاب، ۱۳۸۸، ص ۱۰۷ و ۱۰۸٫
[۱۳]. همان.
[۱۴]. به نقل از اکبر هاشمی رفسنجانی، سخنرانی در نماز جمعه، ۱۴ آبان ۱۳۶۵، ص ۱۳٫
[۱۵]. سرالدون گریفیث، همان، ص ۲۰۷ و ۲۰۸٫
[۱۶]. امام خمینی، صحیفهی امام، ج ۲۰، تهران، مرکز آثار و توزیع آثار امام خمینی، ۱۳۷۸، ص ۱۶۰٫
[۱۷]. به نقل از عباس شادلو، تکثرگرایی در جریان اسلامی، ص ۷۴٫
[۱۸]. محسن کنگرلو در گفتوگو با شرق، همان.
[۱۹]. هاشمی رفسنجانی در گفتوگو با صادق زیباکلام و فرشته السادات اتفاقفر، هاشمی بدون روتوش، تهران، انتشارات روزنه، ۱۳۸۷، ص ۱۸۴٫
[۲۰]. اکبر هاشمی رفسنجانی، بیپرده با هاشمی، ص ۸۵٫
[۲۱]. همان، ص ۱۲۴٫
[۲۲]. سرالدون گریفیث، همان، ص ۲۱۱٫
[۲۳]. امام خمینی، همان.
۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳ -صراط
ماجرای موشک وافشای مذاکره با مک فارلین
«دکترابراهیم یزدی»:من کتاب «تاور» را به زبان انگلیسی خواندم و از جاهای دیگری هم اطلاعات جمعآوری کردم. آمریکاییها وقتی متوجه شدند، فهمیدند که ایران به موشکهای تاو احتیاج دارد. این موشکهای ضدتانک از رده خارج شده بود؛ ولی اسرائیل آنها را در انبارهایش داشت و قیمت هر موشک هم ١٢ هزار دلار بود. وقتی موشکهای خودش تمام میشود، به سراغ آمریکا میرود و از آمریکا این موشکها را میخرد. آمریکاییها حتی در تمرینات نظامی هم از این موشک استفاده نمیکردند و فقط در انبارهایشان مانده بود. آنها متوجه میشوند که اسرائیل این موشکها را به قیمت دو هزار دلار میخرد و ١٢ هزار دلار میفروشد. آمریکاییها کانالی میزنند و به ایران میگویند از طریق عربستان این کار را انجام بده. بوش پدر که در آن زمان معاون رئیسجمهوری بود، به اسرائیل میرود. نخستوزیر اسرائیل اعتراض میکند و میگوید من به واشنگتن میآیم و بدون حضور هر کسی میخواهم با خود رئیسجمهوری سر این قضیه حرف بزنم. جنگ بالا میگیرد و اسرائیلیها قضیه مکفارلین را لو میدهند. آقای قربانیفر از افسران ساواک بود که بعد از انقلاب، با موساد کار میکرد. زمان جنگ نامهای مینویسد که من یک افسر میهنپرست ایرانی هستم و میخواهم در این جنگ به ایران کمک بکنم و با بازار فروش اسلحه هم در تماس هستم و امکاناتی دارم. اگر شما اسلحه میخواهید، بگویید من به خاطر ایران میخرم و میفرستم.
او سلاحهای خریداریشده را در تبریز تحویل میداده و همانجا پولش را نقد میگرفته است. در یک نوبت که ٨٠ فروند موشک هارپون به ایران تحویل میدهد، یکی از آنها را به بندرعباس میبرند و امتحان میکنند؛ ولی بعد متوجه میشوند که روی همه آنها نوشته شده است «ساختهشده در اسرائیل».
ایران نمیپذیرد و پولش را هم نمیدهد و میگوید اینها را ببرید. قربانیفر میگوید من برای خرید این موشکها باید ١٥ میلیون دلار به اسرائیل میدادم، برای این کار از یک تاجر سعودی ١٥ میلیون دلار گرفتهام که سه ماه بعد ١٨ میلیون دلار به او برگردانم؛ اما وقتی ایران این پول را به او نمیدهد، معطل میماند؛ در نتیجه یک نامه مینویسد به آیتالله منتظری. قربانیفر در آن نامه جریان سفر مکفارلین به ایران را مینویسد.
روزنامه الشراع لبنان خبر را فاش میکند و تازه آمریکاییها میفهمند که دولت ریگان در حال انجام چه کارهایی است که بعد از آن کار بالا میگیرد و ماجرا به کنگره کشیده میشود و کمیسیون تاور تشکیل میشود.
من از آقای منتظری پرسیدم که گفت: «نه، چنین نیست». به ایشان گفتم: «در بیرون میگویند سیدمهدی روابط را فاش کرد». ایشان گفتند: «نه، اصلا او در جریان نبود».
برادر سیدمهدی (هادی) جزء محارم آقای منتظری بوده و او از این روابط مطلع شد و مهدی هاشمی هم از طریق برادرش اطلاع یافت و بعد به الشراع داده بود./۰۲ دی ۱۳۹۵تابناک بنقل ازفارس.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:بیوگرافی آقای دکترابراهیم یزدی :متولد۱۳۱۰ قزوین، او دارای مدرک داروسازی از دانشگاه تهران بود،دبیرکل نهضت آزادی ایران (درطول۱۱۶روزاقامت امام خمینی درنوفل لوشاتو) ،
مسؤل تنظیم ملاقاتها باامام خمینی بودومورداعتمادامام بود در«پروازانقلاب»همراه امام خمینی به ایران بازگشت.میتوان گفت که وی بعلت تسلط به زبان خارجه «مسئول رسانه ای نوفل لوشاتو»بوده ومشاورامام درترتیب دادن ملاقاتها وخبرگزاریها
مسئولیتها:عضوشورای انقلاب اسلامی بود. در دولت بازرگان، معاون نخستوزیر ،نماینده امام و سرپرست مؤسسه کیهان ،وزیر امور خارجه ایران دولت مهندس مهدی بازرگان هم بود.
در سال ۱۳۵۸ نماینده مردم تهران در دوره اول مجلس شورای اسلامی شد،پس از استعفای دولت موقت و در آذر ۱۳۵۸با حکم امام خمینی مامور بررسی دیدگاه های اهل سنت در سیستان و بلوچستان درباره قانون اساسی شد.
ابراهیم یزدی یکی از اعضای تیم مذاکرهکننده ایرانی با آمریکاییها پس از پیروزی انقلاب اسلامی بود.
بود.
حسینیه ارشاد-حجت الاسلام دعایی(نماینده امام ورهبری درروزنامه اطلاعات)نمازمیت برپیکردکترابراهیم یزدی۹ شهریور ۱۳۹۶
فوت: شامگاه یکشنبه ۵شهریور ۱۳۹۶در سن ۸۶ سالگی پس از دورهای بیماری در شهر ازمیر ترکیه درگذشت-دربهشت زهرامدفون است.
نمازجمعه-دانشگاه تهران به امامت آیت الله خامنه ای-(سمت راست دکترابراهیم یزدی) +شهیدمحمدمنتظری+دکترحسن روحانی-رئیس جمهور
منوچهرقربانی فرکیست؟
منوچهر قربانی فر،فرزندهادی-متولد۱۳۲۴
تاجر فرش ایران/مدیر سابق اداره مرکزی شرکت کشتیرانی حمل و نقل استارلاین در تهران/تاجر پیشین مواد اولیه و دارای دفتر ثابت در پاریس/عضو باشگاه ورزشی شاهنشاهی/عضو شبکه اداره هشتم ساواک/تأمین کننده بودجه مالی کودتای نوژه
اموالش درایران توسط دادگاه ارتش مصادره شده بود"توسط ری شهری"
وی درماجرای طبس-درفرودگاه دستگیرشد،اماناگهان به خارج ازکشوربازگشت.
- وقت مصاحبه بایک مقام امنیتی«محسن کنگرلو»
آنچه در آمریکا به «ایران–کنترا» یا «ایرانگیت» و در ایران به قضیه «مکفارلین» معروف شد به یک ماجرای یکونیمساله (از۲۹مرداد ۱۳۶۴ تا ۱۳ اسفند ۱۳۶۵) بازمیگردد؛ دورهای که ایران بهدنبال خرید سلاحهای نظامی پیشرفته برای مقابله با ماشین جنگی عراق بود اما از سویی بودجه کافی هم در اختیار نداشت.
شرق در ادامه نوشت: در کتاب ماجرای مکفارلین آمده است که آمریکا اعلام آمادگی کرده تا در برابر کمکردن برخی فشارهای انقلابیون لبنانی بر آمریکا و آزادی گروگانها، برخی نیازهای مهم جنگی ایران را تامین کند. معامله بر سر خرید اسلحه از یکسو و آزادی گروگانها از سویی دیگر، غیرمستقیم آغاز میشود تا خرداد 65 که یک گروه آمریکایی به سرپرستی «مکفارلین» و «اولیور نورث»، اعضای شورای ملی امنیت ایالاتمتحده، به ایران میآیند.
آنها خواهان دیدار با سران جمهوری اسلامی بودند که به نتیجه نمیرسد و بینتیجه برمیگردند. روزنامه «الشراع» لبنان چندماه بعد قضیه را فاش میکند. «هاشمی» به فرمان امام (ره) در نمازجمعه قضیه را برای مردم بازگو میکند اما بازتابهای قضیه در آمریکا به یک رسوایی میانجامد. مشخص میشود که سود حاصل از فروش تسلیحات به ایران، صرف کمک مالی به شورشیان نیکاراگوا میشده در حالی که کنگره آمریکا آن را ممنوع کرده بود. کنگره، دولت آمریکا را بهشدت تحتفشار قرار میدهد و بعدهم در گزارشی تحتعنوان «تاور» به بررسی ابعاد مختلف موضوع میپردازد. کمتر از یکماه به سالگرد ماجرای «مکفارلین» مانده اما ساخت فیلمی درباره «حسن روحانی» و هیاهو درباره نقش او در این ماجرا باز همه را متوجه رخدادی کرده که نزدیک به 30سال از آن میگذرد.
«شرق» در گفتوگویی با مشاور وقت امنیتی نخستوزیر، این ماجرا را بازخوانی کرده است. که به شرح زیر است:
...عصر آقای «کنگرلو»، مشاور نخستوزیر، آمد و راجع به آوردن موشک تاو توسط «قربانیفر» و آوردن پیام از «بوش» و معاون رییسجمهور آمریکا گزارش داد... . عصر آقای کنگرلو آمد و گزارش مذاکره با آمریکاییها را داد (آمریکاییها) اطلاعات چندان مهمی ندادهاند و خواستار آمدن به ایران بهطور سری برای بررسی نیازهای جنگی ما بودند... «کنگرلو» اطلاع داد واسطه آمریکاییها فردا به تهران میآید... آقای «کنگرلو» آمد و از پذیرفتن آمریکاییها در خصوص تحویل قطعات «هاگ» در مقابل کمک به آزادی گروگانهایشان در لبنان خبر داد...» (تکههایی از خاطرات هاشمیرفسنجانی. از کتاب امید و دلواپسی سال 64)
این نخستینبار است که «محسن کنگرلو» مشاور امنیتی نخستوزیری در دهه 60 درباره آغاز ماجرای «مک فارلین» صحبت میکند. «کنگرلو» که سابقه فعالیت سیاسی از پیش از انقلاب را دارد، بنیانگذار تشکیلات «فجر اسلام» و عضو شورای مرکزی گروه چریکی «توحیدی صف» است.
بعد از انقلاب هم از اعضای تشکیلدهنده سپاه بوده است. «کنگرلو» که اکنون بازنشسته وزارت کشور است، دعوت ما به گفتوگو را پذیرفت و در یک غروب زمستانی به دفتر «شرق» آمد. قصد ما این بود که گفتوگو را در سالگرد ماجرای «مک فارلین» منتشر کنیم. اما بعد از طرح دوباره ماجرا در هفته اخیر با انتشار فیلم «من روحانی نیستم» و حرفوحدیثهای پیشآمده سراغ او رفتیم. بخش نخست گفتوگو را امروز میخوانید:
نخستینبار ما با اسم شما در خاطرات آقای هاشمی و در ماجرای مک فارلین برخورد میکنیم، شما آن زمان مشاور نخستوزیر بودید، چطور پای شما به قضیه مک فارلین کشیده میشود. به عبارت دیگر مگر وظایف مشاور امنیتی در آن زمان چه بود؟
من در کارهای امنیتی و اطلاعاتی مشاور مهندس موسوی، نخستوزیر وقت بودم. این کارها، یعنی همین قضیه مک فارلین هم امنیتی تلقی میشود و هم اطلاعاتی بههرحال فرد مورداعتماد مهندس موسوی بودم.
قبل از آنکه شما وارد نخستوزیری شوید فعالیتهای امنیتی خارج از حیطه دولت توسط انقلابیون وگروههای مختلف انجام میشد؟
بله، همه بودند، بعضا با عنوان فجر اسلام ،من همه اینها را با آقای بهشتی هماهنگ میکردم. ما در آن زمان به همراه شهیدمنتظری و شهیدکلاهدوز در اداره گذرنامه بودیم. من از تاریخ اول فروردین 61 مشاور امنیتی آقای موسوی شدم.
وظایف شما چه بود؟
از آنجایی که خودمان نیروی مردمی بودیم و با عامه مردم در ارتباط بودیم. از مردم اطلاعات جمعآوری میکردیم و مردم هم مرتبا جریانهای مختلف را گزارش میکردند.
این پست چه تفاوتی با معاونت امنیتی نخستوزیر داشت؟ منظورم گروهی است که زیرنظر آقای حجاریان و خسرو تهرانی بودند.
آقای حجاریان نیروی آقای خسرو تهرانی بود که او هم معاونت امنیتی بود و کارهای اجرایی را برعهده داشت. ما کار مشاوره داشتیم. مثلا ما هر روز بولتن شایعات داشتیم، هر شایعهای بود نیروها به ما گزارش میدادند. مثلا درباره موسوی شایعه شده بود که کمونیست است. یا شایعاتی بر سر مسایل اقتصادی و کوپنها مطرح شده بود. بولتن دیگری درباره جنگ داشتیم. اطلاعات غیررسمی صحیح را درباره وضعیت جبههها جمعآوری میکردیم. این اطلاعات را از ارتش و سپاه میگرفتیم. ما مرتب با نیروهای خودمان در جبههها تماس داشتیم.
آیا این نیروها حقوق میگرفتند؟
خیر، حقوق نمیگرفتند. نیروهای زیادی داشتیم و به همین خاطر نخستوزیری از وضعیت تمام نقاط کشور و تمام وزارتخانهها مطلع بود.
اطلاعات وزارتخانهها را هم نیروهای مردمی گزارش میدادند؟
خیر، مدتی بود که در هر وزارتخانه یک دفتر نخستوزیری تاسیس شده بود. اگر به کار کسی در وزارتخانه رسیدگی نمیشد به آن دفتر مراجعه و شکایت میکرد. ما به شکایتها رسیدگی و مشکلات آنها را حل میکردیم.
در اواسط دهه60، وضعیت جنگ تغییر میکند. افرادی از داخل شروع به تلاش برای دریافت و جمعآوری تسلیحات میکنند. این اقدامات به چه صورت بود؟
در آن زمان تقریبا همه خودشان خودشان را مسوول میدانستند. برای خرید تسلیحات، وزارت دفاع مسوول بود با این حال هرکس در هر جا که میتوانست کمک میکرد. عوامل اطلاعاتی در خارج از کشور هم داشتیم. عاملهای حزباللهی و غیرحزباللهی داشتیم. این عوامل کمک زیادی به جنگ و جبهه کردند.
ارتباط با این عوامل چطور بود؟
ارتباطها به طرق مختلف بود. خیلیها زمان شاه مسوولیت داشتند و تمایل زیادی به همکاری با جمهوریاسلامی در رابطه با جنگ داشتند. توقعی هم نداشتند. از وزیر زمان شاه تا درباری و ساواکی.
اسم این اشخاص را نمیبرید؟
مثلا آقای دکتر مهدوی، وزیر بازرگانی پیشین تحلیلهای اقتصادی میداد و پیشبینیهایش اکثرا درست از آب درمیآمد.
چطور با آقای قربانیفر که دلال اسلحه بود آشنا شدید؟
یک ایرانی در پاریس زندگی میکرد و به دلایلی نمیتوانست به ایران بازگردد. من با او آشنا بودم و او نیز از موقعیت من در ایران آگاه بود. قربانی فر را به من معرفی کرد. من البته پس از رعایت احتیاط های امنیتی و اطلاعاتی لازم با قربانیفر از طریق همین فرد مربوط شدم.
پس خرید اسلحه را آغاز کردید؟
بله، ما بیشتر از اسلحه به موشک و تانک احتیاج داشتیم. با این حال نمیخواستیم به هر قیمتی این امکانات را به دست بیاوریم.
آنجا که آقای هاشمی در خاطراتشان از شما و آقای قربانیفر نام میبرند، در واقع از مدتها قبل، اسلحهها از طریق ایشان خریداری شده بود. چطور قبل از آن از ایشان نام برده نشده؟
آقای هاشمی نماینده امام و از مسوولان جنگ بودند و من از طرف آقای موسوی اختیار داشتم که به آقای هاشمی هم گزارش بدهم. من به ایشان گزارش عملکرد میدادم و به من اعتماد داشتند. البته همان زمان هم من با پشتیبانی وزارت اطلاعات و وزارت خارجه عمل میکردم.
این اقدامات موازیکاری نبود؟
موازیکاری در همه جای دنیا اتفاق میافتد. مخصوصا آن زمان که انقلاب تازه پیروز شده بود و هنوز هم نهادهای مسوول در کارهای خود خوب جا نیفتاده بودند. هنوز هم موازیکاری در خیلی زمینهها هست نه فقط در ایران بلکه حتی در کشورهای اروپایی و آمریکایی هم هست.
هرچقدر کار سریتر باشد در سیستم اداری نمیگنجد و باید توسط اشخاص انجام شود.
در خاطرات آقای هاشمی نامهای از آقای قربانیفر منتشر شده که فکر میکنم شما نامه را برای ایشان برده باشید. این بحث قبلا مطرح شده بود که آقای قربانیفر با بوش پدر صحبت میکند و غیر از فروش اسلحه انتظارات دیگری هم از طرف آمریکاییها در این مبادلات مطرح میشده. این مباحث چه زمانی مطرح شد؟
این نامه در ارتباط با همان خریدها و آزادی گروگانهاست و آنچه در نامه ذکر شده درست است.
این ابتکار قربانیفر بود که خرید و فروش اسلحه را با آزادی گروگانها در لبنان گره بزند؟
ما شدیدا در مضیقه بودیم و عراق 14شهر ما را گرفته و در حال پیشروی بود. ما دیدیم اسلحه استراتژیکی که بتواند از پس تانکهای72T که روسها 2000 تای آن را به صدام داده بودند بربیاید موشک آمریکایی است. خود آمریکاییها به ما پیشنهاد کردند که به ما کمک کنند و پیشنهاداتی هم در مورد انتخابات داشتند.
زمان انتخابات آمریکا بود و آنها میگفتند اگر گروگانها آزاد شوند محبوبیت ریگان افزایش پیدا میکند.
پس پیام تبادل را اولینبار قربانیفر در قالب آن نامه میآورد؟
آن نامه درباره تعهداتی بود که ما باید عمل میکردیم و عمل نکرده بودیم.
این تعهدات چه چیزهایی بود؟
ما موشک را میخریدیم و پول میدادیم. منتها آنها میخواستند نه ما برنده شویم و نه صدام. آنها میخواستند خودشان برنده شوند و در زمانی برندهشدن آنها به معنی همنظربودن ایران، ترکیه و عربستان بود. در منطقه بعضی از کشورها رابطه صدساله با آمریکا دارند و هیچ تصمیمی بدون اذن آمریکا نمیگیرند. به صورت طبیعی ممکن است زمانی منافع آمریکا و ایران یکی شود. ما از این فرصت استفاده کردیم و موشکها را گرفتیم.
تعهداتی که گرفتید چه چیزهایی بود؟
ما موشکها را گرفته بودیم ،اول باید موشکها را امتحان و بعد از آن پولش را پرداخت میکردیم. ما پول تعدادی از آنها را دادیم و تعدادی را بعلت گرانی هم ندادیم. بعد هم جنگ بین آمریکا و انگلیس بر سر بازار ایران بود. انگلیس تمایل زیادی برای ارتباط با ایران داشت منتها آمریکاییها نگذاشتند.
آقای هاشمی هم در خاطراتش میگوید که تعدادی را به علت گرانی و تعدادی دیگر را بهخاطر داشتن مارک اسراییلی نخریدیم.
هرچه آقای هاشمی میگوید درست است.
آقای قربانیفر جایی میگوید که ایران پول من را نداد.
درست میگوید.
چه اتفاقی افتاد که مکفارلین و گروهش تصمیم گرفتند به ایران بیایند؟
همانطور که ما میخواستیم در جنگ پیروز شویم آنها هم قصد پیروزی در انتخابات را داشتند. آنها ریسک کردند و به ایران آمدند.
چرابا پاسپورت ایرلندی آمده بودند؟
ماگفتیم که با پاسپورت ایرلندی بیایند،اگر با پاسپورت آمریکایی میآمدند از همان مقصد لو میرفتند.
نمیشد مذاکرات در کشور ثالث انجام شود؟
آنها میخواستند با مقامات درجه اول ایران صحبت کنند و مشکل را بهصورت بنیادی حل کنند.
آقای هاشمی هم در خاطراتش میگوید که ما در عمل انجامشده قرار گرفتیم.
بله، آنها گفتند ما برای صحبت درباره گروگانها به ایران میآییم تا حرفی که زدید انجام شود. آنها فکر میکردند غیرممکن است ایران کاری را که گفته انجام ندهد. آنها وساطت ایران را برای آزادی گروگانهایشان در لبنان میخواستند. اما ما اعتماد نکردیم. احتمال میرفت که آنها به قولن عمل نکنند. اصولا من معتقدم که سیاستمدار حداقل در دوران بازنشستگی و افتادن آبها از آسیاب، باید راست بگوید تا به تجربههای کشور بیفزاید. اگرچه میدانم که اکثریت سیاستمداران جهان حتی تا آخر عمر به وصیت ماکیاولی عمل میکنند من در خاطراتم که بهزودی منتشر میشود، آنچه از حقیقت می دانم را برای ملت ایران و علاقهمندان به تاریخ بازگو خواهم کرد./انتخاب۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۳
«آیت الله سیدمحمدخامنه ای» یکی از۸ اسرائیلی که خواستاراسیضاح وزیرامورخارجه وقت"ولایتی"شده بود
إرمز عبور: چرا مک فارلین و هیئت همراه به تهران سفر کردند، تحلیل آمریکاییها از این سفر چه بود؟
{حواشی} هاشمی از مدتها پیش با آمریکا ارتباط داشتند، مثلاً کنگرلو مشاور سیاسی میرحسین یکی از آنها بود. اقوام نزدیک هاشمی هم به اروپا در رفت و آمد بودند. اصل ارتباط هاشمی و اطرافیانش با آمریکا از چند طریق بود، اولاً ساواکی فراری محکوم به اعدامی قربانیفر که نقش دلال اسلحه را بازی میکرد و طرف سازمانی او همان مشاور موسوی بود، دوم برادرزاده هاشمی که بهبهانه تهیه اسلحه با قربانیفر آشنایی پیدا کرده بود و مورد توجه آمریکاییها و امید آنها به وساطت مستقیم قرار گرفته بود.
نهایتاً پس از مطالعات و بررسیهایی که دو طرف ایرانی و آمریکایی درباره نوعی توافق برای مدیریت آینده کشور کرده بودند، اصل توافق نهایی را که مهمترین قسمت روابط مذکور بود به همان ملاقات معروف مک فارلین معاون رئیس جمهور آمریکا با شخص اکبر هاشمی موکول کرده و برنامه سفر کاملاً محرمانه را تدوین و هتل اقامتگاه و امور امنیتی هم پیشبینی شده بود. تمام این اقدامات از لحاظ ظاهری و بهاصطلاح فیزیکی در پوشش معامله اسلحه و آزادسازی گروگانهای آمریکایی در لبنان بود ولی عمق قضیه سری بود و فقط چند نفر اطلاع داشتند. تحلیل آمریکایی تثبیت آینده نفوذشان در ایران و به تحلیل بردن تدریجی نظام اسلامی و انقلابی بود و با این سفر میخواستند به موضع مطمئنی برسند.
در واقع ملاقات مهم و محرمانه مک فارلین، برای محکمکاری و قرارداد رسمی با طرف ایرانی بود و شاید بهنظر آنها بیت منتظری مهره سوختهای بود و گزینه هاشمی قطعی و تمامشده به نظرشان میرسید. هاشمی در ایران هم اطرافی یا اطرافیانی داشت که این ارتباط را در رقابت با بیت منتظری تقویت و تسریع میکردند و در مذاکرات تهران او را مترجم فیمابین معروف کردند و ارتباط او با ساواک در عراق را بیت منتظری قبلاً منتشر کرده و مدرک آن را بهطور گسترده در مجلس شورای اسلامی پخش کرده بودند که گویا با حمایت جریان رئیس مجلس ماستمالی شد. موضوع اصلی ملاقات مک فارلین و ریسک سفر او که اگر کشف میشد کاخ سفید و حزب متبوع رئیس جمهور آمریکا ریگان را سخت در فشار قرار میداد، موضوع حفظ آینده ایران بعد از امام موضوعی فوقسری بود که باید کاملاً محرمانه میماند و جز اصحاب سرّ، باید حتی کنگره آمریکا و همه مقامات ایرانی ــ چه رسد به مجلس و امام ــ هم بویی نمیبردند. در صورت قطعی شدن پیمان فیمابین، جان امام هم بیشتر به خطر میافتاد چون ممکن بود آمریکا عجولانه دست به جنایت دیگری بزند، همانطور که طرح ترور امام توسط قطبزاده یکی از آنها توطئهها و از قرار شنیدهها ــ اصرار منافق نفوذی در ریاست جمهوری زمان مرحوم رجائی بهنام کشمیری برای بردن کیف محرمانه به همراهی رجایی به ملاقات امام که آقای سیداحمد خمینی اجازه بردن کیف بدون بازدید را نداده و جان امام را حفظ کرده بود ــ توطئه دیگر بود.
بههرحال، این ملاقاتها کاملاً حسابشده و امنیتی بود، مک فارلین با گذرنامه ایرلندی و با نام دروغی به ایران آمده بود. برای آنکه سفر او کشف نشود، بهکمک یکی از همدستان آنها ...، او را بدون عبور از گذرگاههای رسمی مستقیماً به هتل برده بودند، بدون آنکه کسی حتی مأمورین حساس دولتی متوجه شوند. پس از یک جلسه مقدماتی، قاعدتاً خود هاشمی وارد مذاکره شده بود چون مسلماً شخص دوم آمریکا حاضر نبود پیام و هدایای خود را به کس دیگری غیر از مقام بالا (رئیس مجلس) بدهد گرچه بهدروغ این ملاقات را منکر شدند و گفتند که مک فارلین از اینکه با مقامات عالیه روبهرو نشده عصبانی بوده، ولی خود هاشمی در جلسه غیررسمی مجلس (که ضبط شده) پس از بروز فضاحت موضوع هرگز نگفت که ملاقاتی نکرده است بلکه گفت: حیف، نگذاشتند که کار به آخر برسد چون این کار یک «فتح الفتوح» بود. اما بهدروغ ...وانمود کردند که مک فارلین بدون اطلاع دادن به ایرانیها سرخود و محرمانه به ایران آمده و هتل گرفته و آرزوی ملاقات با هاشمی را داشته ولی حسرت آن را به دلش گذاشتهاند و ناامید از ایران رفته که ادعایی نامعقول و غیر قابل قبول بود. ... وانمود کردند که این هیئت بلندپایه آمریکایی خودسرانه و بدون اطلاع مقامات ایرانی به فرودگاه تهران و سپس هتل آمدهاند و گذرنامه تقلبی داشتهاند و حال آنکه در گزارشها و مصاحبههای بعدی هاشمی و هیئت مربوط ایرانی با تمام تناقضهایی که در گفتارشان هست، به این موضوع اقرار دارند که حداقل از یک سال پیش از آن یعنی در سال 1364 این روابط برقرار بوده و ایرانیها از خصوصیات سفر و حتی ساعت ورود آنها و اسامی واقعی افراد آمریکایی ــ اسرائیلی مطلع بودهاند و ... علم و اطلاع هیئت ایرانی به جعل گذرنامه و اقدام قضایی و جزایی نشدن مجرمین، گناه دیگر هیئت ایرانی است، جرم جعل چند سال زندانی دارد. ... «گزارش خلاف» دادن مأمور دولتی هم جرم است که بایستی دنبال میشد، چه نیازی بود که شخص دوم آمریکا با آنهمه ذلت و ترس و نگرانی و گذرنامه مجعول به تهران بیاید؟ دولت آمریکا با زیرکی برای پنهان کردن اصل منظور از سفر بهسرعت خودش موضوع کونتراها را مطرح کرد تا مهرههای آینده سوخته نشوند و فقط موضوع یک تخلف از ناحیه کاخ سفید در برابر کنگره باشد و با مختصر مجازات سیاسی فراموش شود. و به همین دلیل بود که مک فارلین در برابر محاکمه در استیضاح خود در کنگره از ارائه مدارک مذاکره خودداری کرد و گویا بهدروغ مدعی شده بود که مدارک از بین برده شده، و حتی تظاهر به خودکشی کرد. امّا اصل قضیه دلالی سیاسی ... تمام نشد و شکل عوض کرد... البته آمریکا از خامی و بیتجربگی طرف ایرانی استفادههای موردی هم میکرد، از جمله آزادسازی گروگانهای آمریکایی در لبنان. طی ریاست جمهوری هم زمزمه مادام العمر کردن ریاست جمهوری برای هاشمی هم شروع شد... .
سفر مک فارلین و هیئت مرکب آمریکایی ــ اسرائیلی به ایران کاملاً مخفی بود و کشف آن جرم بزرگی در چشم امام و مردم به حساب میآید و شاید اکبر هاشمی را برای همیشه از اهدافش دور میکرد، به همین دلیل طبق اظهار خود هاشمی فقط چند نفر آن را میدانستد که یکی از آنها کنگرلو مشاور سیاسی نخست وزیر موسوی بود، گرچه بهاحتمالی خود موسوی در جریان نبود. البته بعد از رسوایی بهسرعت به یکی دو نفر سربسته و تحت عنوان کشف راهی جدید برای تهیه اسلحه مطالبی گفته بودند تا ادعا کنند که موضوع سری نبوده ولی با وجود این، وقتی ما از وزیر خارجه بهطور خصوصی پرسیدیم که آیا از این سفر سری اطلاع داشته، جواب داد که به هیچ وجه اطلاع نداشته است.
یعنی شخصی ... در روابط خارجی دست به ریسک بزرگی برای ایجاد رابطه صمیمی و خودمانی با دشمن انقلاب زده بود که مسئولترین مقامهای جمهوری اسلامی ایران از آن مطلقاً خبری نداشت و این اهمیت سرّی و محرمانه بودن آن را میرساند و علت سرّی بودن آن هم معلوم بود.
رمز عبور : چرا {حواشی} مهدی هاشمی معدوم ماجرای سفر مک فارلین را افشا کرد؟
به علت افشاگری سید مهدی هاشمی اشاره کردم و نتیجه تعارض و جنگ پنهانی بیت آقای منتظری و باند اکبر هاشمی رفسنجانی و لو رفتن سفر مک فارلین بهطرفیت هاشمی که از طرف سیدمهدی هاشمی انجام شده بود، انتقام از او ... بیت آقای منتظری را از دور سیاست خارج میکرد. روابط سری و نزاع اخیر این دو باند سابقه زیادی داشت. در اوایل که قرار جانشینی آقای منتظری در میان بود {حواشی} هاشمی و افرادی در جماران طمع داشتند که به این وسیله به اهدافشان برسند و با نام منتظری و رهبری او نفوذ و جایگاه خود را حفظ کنند ولی پس از مدتی متوجه شدند که سیدمهدی هاشمی و باند بیت منتظری حصاری دور او کشیدهاند و کسی را در آن مجموعه راه نخواهند داد، وضع برگشت و حمله به سیدمهدی هاشمی شروع شد و موضوع قتل و شهادت مرحوم شمسآبادی و نگهداری اسلحه قاچاق و مانند اینها را مطرح کردند و
جمعا «هادی نجف آبادی» 6 بار از 8 دور مذاکرات حضور داشته
دور اول مذاکرات:
از آمریکا: مک فارلین-نورث-کیو-تایچر- نیر
از ایران: مسئول اطلاعات سپاه(احمد وحیدی) و مشاور نخست وزیر(محسن کنگرلو)
دور دوم مذاکرات:
از آمریکا: مک فرالین- نورث- کیو- تایچر- نیر
از ایران: وحیدی-کنگرلو
دور سوم مذاکرات:
از آمریکا: نورث- کیو- تایچر- نیر
از ایران: نماینده مجلس(هادی نجف آبادی)-مشاور نخست وزیر(کنگرلو)
دور چهارم مذاکرات:
از آمریکا: نورث- کیو- تایچر
از ایران: نماینده مجلس(هادی نجف آبادی)-مشاور نخست وزیر(کنگرلو)
دور پنجم مذاکرات:
از آمریکا: مک فارلین- نورث- کیو- تایچر- نیر
از ایران: نماینده مجلس(هادی نجف آبادی)-مشاور نخست وزیر(کنگرلو)
دور ششم مذاکرات:
از آمریکا: نورث- کیو- تایچر- نیر
از ایران: نماینده مجلس(هادی نجف آبادی)-مشاور نخست وزیر(کنگرلو)
دور هفتم مذاکرات:
از آمریکا: مک فارلین- تایچر- نورث
از ایران: نماینده مجلس(محمدعلی هادی نجف آبادی)
دور هشتم مذاکرات:
از آمریکا: مک فارلین- نورث- تایچر- کیو- نیر
ار ایران: نماینده مجلس(هادی نجف آبادی)-مشاور نخست وزیر(کنگرلو)
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:»هادی نجف آبادی:نام کاملش«محمدعلی هادی نجف آبادی»،نماینده دوره اول ودوم مجلس،سفیرایران درامارات(دولت هاشمی)ودردولت اقای خاتمی،معاون کنسولی وزارتخارجه بود...ازمتهمان «بانک سرمایه»دیماه ۱۳۹۷می باشد.
نقش دکتر روحانی در این قضیه چه بود؟
از خاطرات و مستندات موجود در کتاب اوج دفاع و ماجرای مک فارلین این طور بر میآید که دکتر روحانی به دستور آیت الله هاشمی برای بررسی موشک هایی که همراه با آمریکایی ها آمده بود به فرودگاه می رود
کتاب اوج دفاع خاطره روز 4 آذر 64 : «آقای کنگرلو اطلاع داد که هواپیمای حامل قطعات گران قیمت آمریکایی – که با پاسپورت ایرلندی آمدهاند و به نام ایرلندی هستند- در فضای تهران است. به آقای دکتر روحانی گفتم که برای کنترل قطعات و اداره مسائل سیاسی و مذاکرات همکاری کنند. کمی در جلسه ماندم و به خاطر مسائل جنگ به دفترم آمدم.
در ادامه این نوشته ها آمده که : «قرار شد هدیه را نپذیریم و ملاقات ندهیم و مذاکره را در سطح دکتر هادی و دکتر روحانی و مهدینژاد مخفی نگهداریم و محدود به مساله گروگانهای آمریکای در لبنان و دادن قطعات هاک و چند قلم دیگر اسلحه[باشد]. آنها بیشتر خواهان مذاکره در مسائل کلی و سیاسیاند.»
از این جمله ها این چنین بر میآید که دکتر حسن روحانی از وجود آمریکایی ها اطلاع داشته
همچنین در کتاب اوج دفاع خاطره روز 5 آذر 64 آمده که : «در منزل بودم. دکتر هادی و دکتر روحانی آمدند و پس از توصیه آنها در مورد مسائل قابل بحث، قرار شد دکتر هادی با هیأت آمریکایی مذاکره کنند.»
کسی که با هییت آمریکایی وارد مذاکره شده دکتر هادی بوده نه دکتر روحانی، و نقش دکتر روحانی به جهت راهنمایی بوده و خارج از مساله مذاکره مستقیم...
در ضمن از بین نماینده های مجلس جر دکتر هادی و دکتر روحانی، فریدون وردینژاد نیز از این مساله اطلاع داشته
شخصی که در هتل استقلال با هیئت آمریکایی مذاکره کرده است،«محمدعلی هادی نجفآبادی» بوده نه "حسن روحانی"
محمد علی هادی نجف آبادی یکی از۳معتمد دوره اول مجلس شورای اسلامی بود:سال ۶۱ سه نفر از نمایندگان مجلس مأمور شدند که امور زندانها را بررسی کنند؛ آقایان دعایی، هادی نجفآبادی و هادی خامنهای بودند. که بعدها( آغاز دهه ۷۰) سفیر ایران در عربستان هم شد،وی اگرچه معمم بودولی لباس روحانیت نمی پوشد.
وی یک زمانی هم جزء شورای سردبیری روزنامه کیهان بود.مرحوم آیت الله منتظری درمصاحبه ای باBBCسال85 می گوید:آقای دکتر (محمد علی) هادی نجف آبادی که این اواخر سفیر ایران در امارات بود. او از اقوام ماست.
رمز عبور: شما از چهزمانی وارد این مسئله شدید و زمانی که 8 نماینده از آقای ولایتی سؤال پرسیدند چه اطلاعاتی داشتند؟ دلیل سخنان امام خمینی که منجر به پس گرفتن سؤالات شد، چه بود؟
من در آن ایام به حوزه انتخابیه خودم رفته بودم، وقتی برگشتم این موضوع را شنیدم. ابتدا باور نمیکردم ... بلافاصله به تحقیق پرداختم و موضوع مسلم شد، بیشتر نمایندگان دلسوز هم ناراحت بودند ولی اقدامی نکرده بودند.
من شخصاً طبق وظیفه خودم نامهای با طرح یک سؤال کلّی به وزیر خارجه نوشتم، دو نفر از دوستان هم مایل به امضا شدند. این موضوع باعث دستپاچگی رئیس مجلس و ... شده بود و با مشورت کسانی در جماران و دولت، ... سؤالاتی را که امام را عصبانی و ناراحت میکردند تهیه و بهزور و اصرار برای امضا به دست افرادی داده بودند که به هشت نفر معروف شدند. پیش من هم آوردند، من قبول نکردم که آن را امضا کنم ولی خیلی اصرار کردند: "شما فقط یک امضا دارید، اینجا 7 امضا هست، همه را یککاسه بکنید بهتر است". از دو نفر دیگر هم امضا گرفته بودند.
من در آن شدت ناراحتی که از آن موضوع داشتم (که در واقع افتضاح ایران بود نه آمریکا ولی آن را وارونه جلوه دادند) قهراً امضا کردم و به دام آنها افتادم. شیاطین بلافاصله آن را بهضمیمه پیشفرضهای دیگری، ...امام هم در یک سخنرانی به امضا کنندهها حمله شدید کردند و کار آنها را بدتر از کار اسرائیل دانستند.
وقتی من سخنرانی امام را شنیدم در منزل بودم، بهجای آنکه ناراحت شوم، سجده شکر بهجا آوردم و گفتم خدا را شکر که امام بار مسئولیت را بعد از این از دوش ما برداشت... .
از قضا آن روز در صحن مجلس طرح سؤال از قوه قضائیه مطرح بود و من یکی از سخنرانان و اولین سخنران موافق طرح بودم. منشی وقتی طرح را مطرح کرد و گفت آقای خامنهای موافق اول صحبت کنند، رئیس مجلس که شاید باور نمیکرد من در مجلس آن روز شرکت کنم و مرا هم ندیده بود، گفت: آقای خامنهای نیامده! منشی گفت: "ایشان حضور دارند" و من مشغول دفاع از طرح شدم.
هاشمی در این باره در سایت شخصی خودش با عبارت تحقیر آمیزی نوشته که آنروز «محمد خامنهای» بدون آقا و سید و القاب رایج، خیلی ترسیده بود! گوینده این ادعا باید اینقدر شعور داشته باشد که کسی که ترسیده باشد آنگونه اول وقت به مجلس نمیآید و اولین نفر از طرحی که عنوان خطرناک «سؤال از قوه قضائیه» را دارد، دفاع نمیکند.
...دلیل آنکه سؤالی را پس گرفتیم هم، نوعی احترام به اعتراض حضرت امام بود و هم نشان دادن مظلومیت این 8 نفر که با وجود ابراز غیرت ملی و اسلامی و انجام وظیفه در قالب قانون اساسی و قوانین دیگر، ...توده مردم هم هرجا به ما میرسیدند در مساجد و نماز جمعه به ما دلداری میدادند و ابراز حمایت میکردند، هیچکس جز معدود {حواشی} هاشمی و ... به ما 8 نفر توهین نکرد/تسنیم۱۹ آذر ۱۳۹۳
مدیریت سایت-پیراسته فر:متأسفانه آقای سیدمحمدخامنه ای درباره ماجرای۹ ۹ نفر واعمال ولایت درباره نخست وزیر،امام خمینی را(نعوذبالله)آلت دست هاشمی وفرزندبزرگوارش(سیداحمدآقا)می داند ...ودرادامه هم می گوید"امام بعدهامتوجه شد!یعنی سیدمحمدازامام جلوتربودً
درموردهمین جمله امام« کار آنها را بدتر از کار اسرائیل دانستند»هم امام رامتأثراز«جَو»موحودزمان دانسته...مردم کوچه وبازارهمه بانظرم موافق بودند..!..وازاینکه امام این۸نفرراسخنگوی اسرائیل دانسته ،احساس افتخارمی کند«سجده شکر»می کند!