فراربنی صدر+رجوی باخلبان مخصوص شاه(سرهنگ معزی)،هواپیمای شاهین شاه که هم اکنون هواپیمای تشریفات است
مطالب جالبی خواهیدخواند،ناگفته های خواندنی فراراولین رئیس جمهوراسلامی به پاریس که تنها ۱۷ ماه برتخت سلطنت جلوس کرد ،ازاختفای ۵ هفته ای تا دخالت«حاجی لطفی»وخاطرات« ناصرتکمیل همایون» اززندان ومحاکماتش+۳نفرهمدست بخاطرفراری دادن رئیس جمهور تاخاطرات کاپیتان بهروزمدرسی تاماجرای بازدیدآیت الله طالقانی ازهواپیمای شاه ،فیروز زبِل( فیروز مومنی )کیست؟..گزارش مکری(سفیرایران درشوروی)،..خاطرات همافروکیلی،دهقان وسرهنگ قاضی عسگر...
هواپیمای شاهین«سرهنگ بهزاد معزی»خلبان شاه وکسی که «بنی صدر»رازایران فراری داد.
ساعت ۱۰ صبح چهارشنه، هفتم مرداد ۱۳۶۰،خبرگزاری فرانسه نوشت: «یک هواپیمای ایرانی که حامل ابوالحسن بنیصدر، رئیسجمهور سابق ایران، بود در پایگاه نظامی« اورلی»در حومه «پاریس »به زمین نشست.» بنیصدر از فرانسه «تقاضای پناهندگی سیاسی» کرده و دولت فرانسه این درخواست را پذیرفته است به شرط اینکه در خاک آن کشور دست به هیچگونه فعالیت سیاسی نزند.
بنیصدر در اولین انتخابات ریاستجمهوری که در (۵ بهمن ۱۳۵۸) و به فاصله کمتر از یک سال پس از پیروزی انقلاب(۲۲بهمن ۱۳۵۸) برگزار شد، توانست با حدود ۱۱ میلیون رأی به عنوان« اولین رئیسجمهوری اسلامی ایران» انتخاب شود.
«سرهنگ قاضی عسگر» و «سرهنگ دهقان» ۲خدمه(گروگان)هواپیمای نظامی ۷۰۷ (هواپیمایی که بنیصدر با آن از کشور خارج شد) نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران، که خود شاهدان عینی این ماجرا بودند در بازگشت از فرانسه جزئیات ماجرا را اینطور شرح دادهاند:
سرهنگ-همافر- دهقان: در ساعت ۹ شب سرگرم بازرسی قسمتهای مختلف به جهت آماده کردن هواپیما جهت سوختگیری بودیم، هنگام بازرسی هواپیما متوجه شدم که درب یکی از دو توالت هواپیما قفل است و خواستم این مسئله را به اطلاع مسئولان برسانم که مردی مسلح مرا دستگیر کرد و مدعی شد که در هواپیما بمبگذاری شده و کوچکترین حرکت باعث انفجار آن خواهد شد. پس از چند لحظه دیدم که سرهنگ قاضی عسگر را که در آن زمان همافر بود دستگیر کرده به نزد من آوردند.
۲نفری که درتوالت هواپیمابودند
«سرهنگ قاضی عسگر»: آن شب پس از اینکه هواپیما را بازرسی کردیم، سرهنگ خلبان معزی درب هواپیما را بست و در پاسخ به سوالات من که پرسیدم «همافر دهقان» مسئول سوخت هواپیما کجاست؟ گفت: انتهای هواپیما است. من کنجکاوتر شده بودم، خواستم جهت جستوجو به قسمت عقب هواپیما بروم که شخصی فریاد زد: ایست! از جایت تکان نخور وگرنه شلیک میکنم.
در همان لحظه درب «توالت» باز شد و دو نفر از داخل آن بیرون آمدند. یکی از آنها مردی بود که ریش داشت و خود را «رجوی» معرفی کرد و نفر دوم هم شخص لاغراندامی بود. در همان زمان «همافر وکیلی »(بیژن وکیلی، مهندس پرواز گردان ۷۰۷ سوخترسان پایگاه یکم ترابری مهرآبادازاعضای هوادارسازمان منافقین)و مهندس پرواز هواپیما از پلکان هواپیما بالا آمدند تا دلیل عدم پرواز و تاخیر ما را بپرسند که به محض ورود آنها را نیز دستگیر کردند. پس از اینکه درها بسته شد، هواپیما به راه افتاد و در حال صعود بود که درب توالت مجددا باز شد و شخص دیگری با چهره عرقکرده و با لباس پرواز بیرون آمد که رجوی او را دکتر بنیصدر رئیسجمهور ایران معرفی کرد. ما از این لحظه متوجه شدیم که «بنیصدر »نیز در هواپیما است.
در تمام مدت پرواز رجوی و یک نفر دیگر با اسلحه ما را زیر نظر داشتند و شخص دیگری نیز در داخل کابین مرتبا در تماس با فرانسه بود و ما در عبور از مرزهای هوایی کشورهای مختلف با هیچ مشکلی مواجه نشدیم.
«سرهنگ دهقان»: به نظر میآمد که قبلا فرود این هواپیما به اطلاع دولت فرانسه رسیده بود و پس از صحبت بنیصدر با نخستوزیر فرانسه که در هواپیما انجام شد، ما در فرودگاه فرانسه به زمین نشستیم.
ساعت ۱۹:۳۵ «بنی صدر و رجوی با لباس پرواز» بدون اینکه شناخته شوند وارد رمپ پرواز میشوند...از پست فرماندهی اعلام می کنند که پرواز یک ساعت جلو افتاده است... بنی صدر و رجوی به همراه محافظان مسلحشان در محوطه اتاقک سوختگیری پنهان می شوند...همافر «دهقان» و سرهنگ « قاضی عسگر» که به اوضاع مشکوک شده بودند، دستگیر میشوند... چند دقیقه بعد هواپیما موتور های خود را روشن کرد... هیچ کس در برج مراقبت یا بیرون هواپیما خبر نداشت چه اتفاقی در حال شکل گرفتن است... «معزی» بعد از دور شدن از تهران به برج مراقبت اعلام می کند که یکی از موتورها آتش گرفته...به سمت ورامین بر میگردم... روی ایستگاه ورامین هم اعلام میکند: موتور دیگر هم آتش گرفت...بعد هم برای پنهان ماندن از دید رادار به سمت شمال، یعنی کوه های البرز میرود... در حالی که برج مرتب فریاد می زند به کوه میخوری برگرد، هواپیما در ارتفاع ۱۸ هزار پایی به مسیرش ادامه می دهد... معزی می دانست در این مسیر ایستگاههای رادار کرج، بابلسر و تبریز قبلاً توسط عوامل سازمان از کار افتادهاند... تا ماجرا مشخص شود و هواپیمای اف ۱۴ بیفتد دنبال بوئینگ، فراریها به نزدیکیهای آسمان ترکیه رسیدهاند... اف ۱۴ مجبور میشود برگردد...ترکیه اجازه فرود نمیدهد... یکی دو نفر مسلح مراقب همافر دهقانی و سرهنگ قاضی عسگر هستند... دیگران سعی میکنند با فرانسه تماس بگیرند... هواپیما به سمت یونان و قبرس میرود... رادار سوریه برای لحظهای هواپیما را رصد میکند و با خلبان تماس میگیرد... جوابی نمیشنود... وقتی از آسمان پاریس سردر میآورد فرانسویها اول روی خوش نشان نمیدهند... در پاسخ اخطارشان «معزی» اعلام میکند بنزین تمام کرده و ممکن است روی شهر سقوط کند... بوئینگ ۷۰۷ سرانجام در فرودگاه نظامی «اورلی»حومه پاریس به زمین مینشیند....
در حالی که تعداد مخالفانش هر روز بیشتر میشدند، روزهای مخفی شدنش هم داشت طولانیتر میشد. دوم مرداد ماه، انتخابات ریاست جمهوری برگزار و شهید «رجایی» با ۱۲ میلیون رأی به ریاست جمهوری برگزیده شد. از « بنی صدر» هنوز خبر چندانی در دست نبود. اینکه رئیس جمهور برکنار شده، در فاصله برکناری تا فرار کجا و چگونه پنهان شد را از زبان « ناصر تکمیل همایون» بخوانید که بعدها معلوم شد مدتی « بنی صدر» را مخفی کرده است. هر چند خودش این را قبول ندارد: «... تا زمانی که بنیصدر در کرمانشاه بود، اصلاً فکر نمیکردیم که قرار باشد در روزهای بعد مسئله اختفای او به میان بیاید... یک روز آقای «حسین اخوان طباطبایی» از من پرسید از بنیصدر خبری داری؟ گفتم خیر. به خانه خواهر بنی صدر که رفتیم، متوجه شدیم قرار است به تهران بیاید و احتمال دارد در تهران ماجراهای جدیدی پیش بیاید. خواهر دیگر بنیصدر به من گفت شما باید ابوالحسن را نجات دهید... من هم گفتم، فردا به خانه «بهجت خانم»، خواهر دیگر بنیصدر میروم و همدیگر را میبینیم... روز فهمیدیم خانه در حالت محاصره قرار دارد. آن موقع بنیصدر هنوز رئیسجمهور بود اما فقط به دنبال تصمیماتی از فرماندهی کل قوا برکنار شده بود... ما سراغ «حاجی لطفی» رفتیم که به رئیس سیاهجامگان معروف بود... به خانه بنیصدر که میرفتیم دیدیم سر کوچه چند پاسدار مراقب کوچهاند... در یکی از رفتوآمدهای او به حاجی لطفی گفتم برو بالا و بنیصدر را بیاور..
خلاصه حاجی لطفی بنیصدر را به این صورت آورد و سوار ماشینش کردند... مستقیماً به خانه اخوان رفتیم...».
«حاجی لطفی »کیست؟
محسن شجاعی(محافظ شهیدقرنی)می گوید:بنده در کمیته «ضربت» که جزو کمیته استقبال از حضرت امام بود بودم رئیس ما حاجی لطفی بود،حکمم را ایشان برایم صادرکرده بود.
حاجی لطفی-محسن شجاعی-داریوش فروهر
درستاد استقبال در «کمیته سیاه جامگان» با مدیریت «حاج آقا مصطفی لطفی» بودیم و نیروهای گشت خیابانی را تشکیل می دادیم. بعد هم که امام به مدرسه رفاه تشریف آوردند و چند روزی برای حفاظت در آنجا بودیم تا زمانی که انقلاب پیروز شد و حاج آقا لطفی برای پیدا کردن ساواکی ها به بنده حکم دادند. موقعی هم که امام به قم تشریف بردند، به عنوان محافظ همراهشان رفتم.
در خدمت حضرت امام دیدم، در ۱۲ بهمن ۵۷ وقتی امام به قم تشریف بردند، شهید قرنی را در آنجا دیدم ایشان ازمن خواستندبه ستادمشترک بیایم، ایشان از دفتر حضرت امام اجازه گرفتند و مرا به ستاد مشترک بردند.«سرلشکرمحمد ولی قرنی، نخستین رئیس ستاد ارتش جمهوری اسلامی ایران
«محسن شجاعی»:من به عنوان راننده و محافظ سپهبدقرنی در خدمت ایشان بودم،بعدهاتعمیرگاه موتور و ماشین های ستاد مشترک را من اداره می کردم، پس از ۳۷ سال خدمت(۱۳۸۴) بازنشسته شدم.
شهادت سپهبدقرنی در۳اردیبهشت۱۳۵۸بدست فرقان.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:خاطره محافظ شهیدقرنی را ازمصاحبه شجاعی با روزنامه جام جم(اردیبهشت ۱۳۹۸)اخذکرده کرده ام بااصلاحات.
ادامه مصاحبه« ناصرتکمیل همایون»: «... اصلاً خانه ما برای مخفی شدن بنیصدر خطرناکتر از خانه خودش بود... یک روز صاحبخانه گفت یک ماشین که آنتنش بالاست اطراف این خانه در رفتوآمد است. او گفت میترسم بنیصدر را بگیرند و به اسم من تمام شود. من ماجرا را به یکی از دوستانمان به نام« اصغر لقایی» گفتم که او گفت بیایید خانه من... ما خانه لقایی بودیم که ماجرای عدم کفایت بنیصدر اتفاق افتاد...». «ناصر تکمیل همایون» که بعدها بابت ماجرای پنهان شدن « بنی صدر» تا پای اعدام هم پیش رفت، اگرچه پناه دادن در خانهاش را تکذیب میکند اما اظهاراتش نشان میدهد در بیشتر مدت مخفی کردن «بنیصدر» در کنار او حضور داشته و از هیچ تلاشی فروگذار نکرده است. او جامعهشناس و تاریخنگار و استاد پژوهشکده تاریخ پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی بود که پس از دستگیری به نظر میرسید با حکم اعدام رو به رو شود اما در نهایت به حبس ابد محکوم شد تا دو سال بعد با عفو رهبری حکمش به ۱۰ سال کاهش پیدا کند و سال ۶۴ نیز با تعلیق شدن بقیه مدت محکومیتش از زندان آزاد شود.
معلوم بود نقشه فرار خیلی دقیق و از مدتها قبل با هماهنگی سازمان منافقین کشیده شده است. البته نه برای ۶ مرداد سال ۶۰، بلکه یک هفته بعد از آن. اما خبر انتقال خلبان « بهزاد معزی» به «شیراز» سبب شد کار جلو بیفتد. بنی صدر و رجوی داخل مینی بوسی که کادر پرواز را از خانههای سازمانی به رمپ پرواز می برد پنهان شدند. دژبانی و پلیس هوایی تنها مانع مهم سر راه بودند. شهرت و معروفیت « بهزاد معزی» اما مشکل را حل کرد.
او خلبان سابق شاه بود و بعد از بردن محمد رضا پهلوی به خارج کشور، مثلاً گریخته بود و قهرمانانه هواپیمای سلطنتی را به کشور برگردانده و شده بود قهرمان ملی! دژبانها وقتی «معزی» معروف را دیدند، فقط به کنترل چند کارت شناسایی بسنده کردند، پاشنه بالا انداختند و بدون بازرسی اجازه دادند مینی بوس عبور کند!
«بهزادمعزی» نیز در گفتوگو با خبرنگاران ادعا کرد: « من یکی از طرفداران سازمان مجاهدین خلق هستم!... برنامه فرار چندی قبل با دقت از سوی طرفداران بنی صدر در نیروهای مسلح و اعضای گارد سابق ریاست جمهوری سازمان داده شده بود... صبح روز سه شنبه ۶ مرداد ۱۳۶۰ یک نقشه پرواز آموزشی سوختگیری شبانه را طراحی کردم و چهار تن دیگر از خدمه هواپیما را نیز در جریان گذاشتم... ساعت ۲۰:۳۰ موفق شدیم بنیصدر را به طور پنهانی وارد هواپیما کنیم... سرانجام ساعت ۲۲:۳۰ از باند فرودگاه برخاستیم... با پرواز در ارتفاع کم -ازطریق آسمان رشت،به تبریزرفتیم وازآنجاموفق شدیم از حریم ایران بگذریم...»
نحوه آشنایی « ناصرتکمیل همایون»بارئیس جمهور
من مشاوربنی صدرنبودم،اصلا سمتی نداشتم. دیناری هم از دولت و جمهوریت بنیصدر استفاده نکردم یا سفر نرفتم. فقط برای یکی از دوستانم که عضو حزب جمهوری اسلامی بود و مادرش فوت کرده بود، از آقای بنیصدر یک امضا گرفتم. مادرش وصیت کرده بود او را در کربلا دفن کنند. آن موقع پاسپورتها امضا میخواست. از بنیصدر امضا گرفتم که جنازه مادر این دوستمان به کربلا برود.
یک بار دیگر هم آقای دکتر «محمد مّکری» که سفیر ایران در مسکو بود، به روانشاد داریوش فروهر تلفن زد و گفت اطلاعاتی درباره جنگ دارم که میخواهم به بنیصدر انتقال دهم. آقای داریوش فروهر ماجرا را به من گفت. من گفتم اطلاعات را به من بدهد تا من به بنیصدر منتقل کنم، مکری قبول نکرد. به این ترتیب من به بنیصدر زنگ زدم که او گفت سوار یکی از طیارههای جنگی که به دزفول میآید شوید. با مُکری قرار گذاشتم اما مکری نیامد. بعدها فهمیدم مکری اطلاعاتش را به آقای رجایی گفته. این دو مورد، پاسپورت برای انتقال یک جنازه و سفر به جبهه برای دیدن آقای بنی صدر تنها استفاده من از ریاستجمهوری ایشان بود.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:نالوطی(همایون)می گویدکه من مشاوربنی صدرنبوده ام وامااز سفرایران درشوروی میخواهدکه اطلاعات محرمانه رابدهدبمن تا من به رئیس جمهوربرسانم!..رئیس جمهورمخلوع راازخانه« اصغر لقایی»درحالیکه یک چادرزنانه به سرکرده بود،درکناریک پیرزن چادری نشاندند،بایک یک پیکان قراضه فراری دادند،البته دراین فاصله منافقین خیلی تلاش کردندکه بنی صدررا به خانه تیمی ببرند.،ضمناًصاحبخانه ( اصغر لقایی)اعدام شد وپدرش هم بعدازاعدام پسرش خودکشی کرد.
نحوه دستگیری
« ناصرتکمیل همایون»:من ساعت یک که رفته بودم خانه ملکیان فهمیدم مصطفی انتظاریون صبح دستگیر شده است.
۱۷ تیر۱۳۶۰(۶رمضان ۱۴۰۱) بود ومن به خانه ملکیان رفته بودم که دررا که زدم، در باز شد و یک پاسدار آمد گفت: به به ناصرخان! بفرمایید! من هم به قول پرویز پرستویی در مارمولک آنجا گفتم «انا لله و انا الیه راجعون.» بعد رو به من گفت اسلحهات را تحویل بده. من دست کردم داخل جیبم و «خودنویسم »را دادم.
« ناصرتکمیل همایون»تاریخپژوه و عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
می گوید»بعد از دو سال که در قزلحصار بودم، مرا دوباره خواستند. به اوین رفتم. گفتند حکم شما ۱۰ سال شده. دوباره بعد از دو، سه ماه مرا خواستند. گفتند قرار است شما ۴ نفر یعنی من، «محمد ملکی»، «علینقی منزوی »و «مسعود حجازی» آزاد شویم. آقای گیلانی میخواست برای ما صحبت کند. اول آقای «منزوی »رفت به داخل اتاق. آقای گیلانی(حاکم شرع) به او گفت
:شما فرزند حاجآقا بزرگ تهرانی هستید. ایشان مجتهد جامعالشرایط بودند. شما هم فاضلید. مورد عفو قرار گرفتید. منزوی یک دفعه گفت ما گناهی نکردهایم که مورد عفو قرار بگیریم. گیلانی گفت پس طلبکار هم شدی. بروید و به آن سه نفر هم بگویید که نیایند. در راه به او گفتم خب چیزی نمیگفتی. مدتی ماندیم. من بعدها در کتاب آقای منتظری خواندم که کسانی که یکسوم زندان خود را تحمل میکنند، اگر دست به اسلحه نبرند میتوانند بقیه سالهای زندان را تعلیقی بیرون باشند. دوره حبس من از یکسوم هم گذشته بود؛ بنابراین به صورت تعلیقی آزاد شدم.
یک روز آقای نیری مرا خواست و گفت این نامهها را بخوان و برو. نامههایی از اساتید دانشگاه مثل خدابیامرز باستانی پاریزی و مرحوم «مفتیزاده »عالم اهل تسنن در تمجید از من نوشته بودند.
بیرون که آمدم دیدم علی اردلان وزیر دارایی بازرگان هم به این صورت بیرون آمد. بعد فهمیدم که مرحوم «آیت الله موسوی اردبیلی» آن روز«اسدالله لاجوردی» را آنقدر نگه داشته که ما بتوانیم مرخص شویم.
ریاستجمهوری بنیصدر تنها ۱۷ ماه به طول انجامید. وی در این مدت به تدریج با تمامی نهادهای انقلابی وارد فاز مقابله شد و در کنار عدم توجه به مصوبات قانونی مجلس، با حمایت از گروههایی چون مجاهدین خلق و میدان دادن به آنها در عرصه سیاسی، اعتماد مسئولان نظام از جمله نمایندگان را به این که میتواند فردی مناسب برای اداره کشور باشد، سلب کرد.
بنی صدردر ۲۰ خرداد ۱۳۶۰ با حکم امام از فرماندهی کل قوا برکنار شد. ۱۱ روز پس از صدور حکم امام، هاشمی رفسنجانی، رئیس وقت مجلس گزارش آراء نمایندگان مجلس را در مورد عزل بنیصدر از ریاستجمهوری به اطلاع امام رساند.
در ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ لایحه عدم کفایت سیاسی بنیصدر برای ادامه ریاستجمهوری در مجلس به تصویب رسید. اینچنین بود که سرانجام در اول تیرماه ۱۳۶۰ متعاقب تصویب لایحه، امام در پاسخ به نامه رئیس مجلس، بنیصدر را از ریاستجمهوری عزل کرد.
محضر شریف حضرت آیت الله العظمی امام خمینی ـ ادام الله ظله
محترماً به عرض می رساند، رأی مجلس شورای اسلامی در جلسۀ مورخ ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ پس از بحث و بررسی با حضور ۱۹۰ نفر به شرح زیر:
آرای موافق: ۱۷۷نفر،رأی مخالف: یک نفر، آرای ممتنع: دوازده نفر
در مورد آقای سید ابوالحسن بنی صدر بر این قرار گرفت که «آقای ابوالحسن بنی صدر برای ریاست جمهوری اسلامی ایران کفایت سیاسی ندارد» به موجب اصل ۱۱۰ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مراتب برای اتخاذ تصمیم به خدمت امام عظیم الشأن گزارش می گردد./رئیس مجلس شورای اسلامی ـ اکبر هاشمی رفسنجانی۳۱ خرداد ۱۳۶۰
بسم الله الرحمن الرحیم
پس از رأی اکثریت قاطع نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی مبنی بر اینکه آقای ابوالحسن بنی صدر برای ریاست جمهوری اسلامی ایران کفایت سیاسی ندارد، ایشان را از ریاست جمهوری اسلامی ایران عزل نمودم./روح الله الموسوی الخمینی۱تیر ۱۳۶۰
عزل بنیصدر آغاز زندگی مخفی وی به مدت ۵ هفته بود. در این دوره هیچکس از محل اختفای وی مطلع نبود. رجوی بعدها گفت که مجاهدین خلق، بنیصدر را پس از برکناری از ریاستجمهوری در خانهای واقع در مرکز تهران پنهان کرده بودند. هر روز سندی تازه برای اثبات عدم کفایت وی در مطبوعات منتشر میشد اما بنیصدر که تا پیش از آن کمتر اتهامی را بیپاسخ میگذاشت، در آن شرایط ترجیح داده بود، سکوت کند. وقایع ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ فضایی به وجود آورده بود که خشم مردم از بنیصدر و مجاهدین روز به روز افزوده میشد و برخی شعار اعدام بنیصدر را سر میدادند.
در چنین فضایی بود که حدود یک هفته پس از انتخاب محمدعلی رجایی به سمت ریاستجمهوری، بنیصدر از کشور خارج شد. وی و مسعود رجوی رییس سازمان مجاهدین خلق در روز چهارشنبه هفتم مرداد ۱۳۶۰ با یک فروند هواپیمای بوئینگ ۷۰۷ به خلبانی سرهنگ معزی، خلبان ویژه شاه، برای همیشه از ایران رفتند.
«معزی» در دی ماه ۱۳۵۷ پس از آن که شاه را به مصر و سپس به مراکش برد، در بازگشت از مراکش با تظاهر به جانبداری از انقلاب اسلامی وارد کشور شد اما در مرداد ۶۰ در عملیات خارج کردن بنیصدر و رجوی از کشور نقش محوری را ایفا کرد.
بنیصدر پس از فرود هواپیما در فرانسه به خانهاش در کشن واقع در ۳ کیلومتری جنوب پاریس وارد شد. رئیسجمهوری معزول ایران در ساعت ۱۰:۱۵ به وقت محلی با یک اتومبیل دولتی و به همراه تعدادی پلیس که اتومبیل او را محافظت میکردند، وارد آپارتمان سه خوابهاش در طبقه اول یک ساختمان متوسط در خیابان دوپون رویال شد که ۴۰ پلیس فرانسه از آن حفاظت میکردند.
عمه، خواهر و دو دختر بنیصدر در «پاریس» زندگی میکردند و از ۲۰ ژوئیه دو روز پس از آن که دادستان تهران گفت بنیصدر ناپدید شده است، پلیس با جلیقه ضدگلوله به حراست از این خانه پرداخته بود.
عذراحسینی-همسربنی صدر
دکترفیروزه بنی صدرکه مطلقه رجوی است درپاریس طبابت دارد.
فردای آن روز کانال دو تلویزیون فرانسه بنیصدر را نشان داد در حالی که سبیلش را تراشیده و در کنار مسعود رجوی، سلامتیان و سرهنگ معزی ایستاده بود. وی در پاسخ به سوالات خبرنگاران گفت: یک روز قبل ساعت ۶ بعدازظهر به وقت تهران به من خبر دادند، از این رو من در ساعت ۲۰:۳۰ سوار هواپیما شدم و در ساعت ۲۲:۳۰ به سوی فرانسه پرواز کردیم.
روایت خلبان معزی از فرار بنیصدر و رجویسرهنگ بهزاد معزی، خلبان هواپیمای نظامی که بنیصدر را به پاریس برد، قبل از این که در فرانسه فرود آید با رادیو به مقامهای فرانسوی اطلاع داده بود که حامل رئیسجمهور سابق است که خواستار پناهندگی سیاسی است.
وی پس از فرود آمدن در خاک فرانسه در گفتوگو با خبرنگاران به تشریح طرح فرار پرداخت.
معزی که خود را یکی از طرفداران مجاهدین خلق معرفی میکرد با بیان این که برنامه فرار از چندی قبل با دقت از سوی طرفداران بنیصدر در نیروهای مسلح و اعضای گارد سابق رئیسجمهوری سازمان داده شده بود، گفت: «صبح روز سهشنبه ۶ مرداد ۱۳۶۰ یک نقشه پرواز آموزشی سوختگیری شبانه را طراحی کردم و ۴ تن دیگر از خدمه هواپیما را نیز در جریان گذاشتم. عصر روز موعود مطابق معمول به پایگاه هوایی رفتیم تا خود را برای یک پرواز عادی آماده کنیم. مخازن سوخت را پر و همه چیز را مرتب کردیم. ساعت ۲۰:۳۰ دقیقه بامداد موفق شدیم بنیصدر را به طور پنهانی وارد هواپیما کرده و آنجا پنهان کنیم و سرانجام ساعت ۲۲:۳۰ از باند فرودگاه برخاستیم و نخستین مرحله ماموریت خود را همان طور که طرحریزی کرده بودیم، با موفقیت به انجام رساندیم.»
معزی گفت: «با پرواز در ارتفاع کم موفق شدیم از حریم ایران بگذریم؛ بدون آن که هواپیما به وسیله رادارها ردیابی شود. بعد از گذشتن از فراز ترکیه، شرق مدیترانه، قبرس و بالاخره یونان پرواز کردیم و در یونان رادارهای این کشور برای نخستین بار هواپیما را مشاهده کردند.»
بنیصدر با لباس زنانه رفت؟
آن زمان روایتهای بسیاری از چگونگی فرار بنیصدر منتشر شد، از جمله این که وی هنگام فرار از کشور، سوار بر اتومبیل وانت و ملبس به لباس زنانه بوده است اما ابوالحسن بنیصدر این موضوع را رد میکند. بنیصدر در مورد خروجاش از ایران با لباس زنانه به «صدای آمریکا» گفته است: «من با لباس نظامی از ایران خارج شدم.» وی دلایل خود را برای رد این ادعا اینچنین برشمرد: «یک، ممکن نبود بشود با لباس زنانه وارد پایگاه هوایی تهران شد. دو، ما چهار نفر در خودرو بودیم و اگر همه لباس زنانه داشتند، خیلی جلب توجه میکرد. حتی اگر یکی از آنها هم لباس زنانه میداشت جلب توجه میکرد و کسی که دم درب ایستاده بود، حساس میشد بفهمد او کیست.
سه، ورود به آن پایگاه با کارت مخصوص ممکن بود. یعنی با لباس نظامی هم میخواستید وارد بشوید، اگر کارت نداشتید، شما را راه نمیدادند. یکی از افراد فداکار آن پایگاه کارتش را در اختیار من قرار داده بود. چهار، ساعت ۱۰ شب آن هواپیما پرواز کرد. ما ساعت هشت وارد پایگاه شدیم و مدتی هم در محوطه فرودگاه چهار نفری و یکی دو نفر از افراد پایگاه که اطلاع داشتند، یک حلقهای ایجاد شد و آنجا بودیم. تصور کنید اگر با لباس زنانه بودیم، جلب توجه میکرد.»
«محمدرضا پهلوی» بهمراه همسرش(فرح) در ۲۶ دی ۱۳۵۷ با این هواپیما از کشور خارج شدند.
۳۴روزبعدازفرارشاه
روزسه شنبه ، ۰۱ اسفند ۱۳۵۷خلبان شاه (سرهنگ بهزادمعزی) به همراه بخشی از کارکنان و خدمه شخصی شاه با همین هواپیما به کشور بازگشتند.
ساعت ده صبح روز سهشنبه یکم اسفند ۵۷(۲۰فوریه۱۹۷۹) هواپیمای جت اختصاصی شاه به نام شاهین در فرودگاه مهرآباد به زمین نشست و «سرهنگ معزی»، خلبان آن، خود و تعدادی از افراد گارد را که با این هواپیما به تهران آورده بود، در اختیار اعضای کمیته انقلاب فرودگاه قرار داد. این هواپیما از «مراکش» به سوی تهران پرواز کرده بود.
در موقع فرود هواپیمای جت ۷۰۷ شاهین (هواپیمای اختصاصی شاه سابق) که شاه با آن به مراکش رفته بود، افراد گارد انقلاب و ماموران فرودگاه مهرآباد اقدامات امنیتی لازم را به عمل آوردند. خلبان هواپیما در موقع نزدیک شدن به فرودگاه مهرآباد موقعیت خود و تعداد و افرادی را که در هواپیما بودند به برج مراقبت اطلاع داد. با فرود هواپیما در فرودگاه مهرآباد افراد گارد انقلاب و ماموران افراد گارد انقلاب و ماموران فرودگاه به هواپیما نزدیک شدند و خلبان و سایر مسافران را از پای پلههای هواپیما سوار اتومبیل کرده و به کمیته انقلاب بردند.
کیهان، مورخ یکم اسفند ۵۷، در این باره چنین گزارش داد: «هواپیمای آبیرنگ شاهین ساعت ۶ صبح از فرودگاه رباط به قصد آزمایش به پرواز درآمد و ناگهان با تغییر مسیر به سوی تهران روانه شد. یک ساعت قبل از نشستن هواپیما در فرودگاه تهران سرهنگ معزی و سروان اسکندریان خلبان و کمکخلبان هواپیما با برج مراقبت تماس گرفتند و اجازه فرود خواستند، از طرف کمیته انقلاب اسلامی، به محض با خبر شدن از ماجرا، «آیت الله عبد الحسین معزی» به فرودگاه رفت. گفته میشود علاوه بر خلبان و کمکخلبان حدود ۳۰ نفر از اعضای گارد محافظ و خدمه هواپیما نیز جزو سرنشینان هواپیما هستند.»»
آیت الله عبد الحسین معزی به همراه حجت الاسلام و المسلمین علی اکبر ناطق نوری رئیس دفتر بازرسی مقام معظم رهبری-عیادت از رئیس دانشگاه امام صادق( آیت الله محمدرضامهدوی کنی) رئیس کمیته های انقلاب-سابق-در بیمارستان بهمن تهران ۱۴ خرداد ۱۳۹۳
«آیت الله عبد الحسین معزی»متولد۱۳۲۴ ،از سال ۱۳۴۴ و پس از تبعید امام خمینی به نجف اشرف، از جمله نخستین طلابی بود که به عراق سفر نموده و تا ۱۳۴۸ درحوزه علمیه نجف مشغول تحصیل بودوبعدبه قم مراجعت کرد.
عضو شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز و شورای سیاستگذاری ائمه جمعه در سال ۱۳۷۹ به عنوان نماینده مقام معظم رهبری به مدت ۴ سال عازم اطریش شد و با تاسیس مرکز اسلامی امام علی(ع) وین به فعالیت های دینی و تبلیغی در ان کشور ادامه داد.
«آیت الله عبد الحسین معزی» در سال ۱۳۸۲عازم انگلستان شد و به مدت ۱۰ سال فعالیت های گوناگون خود را در مرکز اسلامی انگلیس ادامه داد و در سال ۱۳۹۳ به ایران بازگشت و به عنوان مشاور فرهنگی دفتر مقام معظم رهبری مشغول فعالیت شد و با حکم معظم له به عنوان نماینده ولی فقیه در جمعیت هلال احمر جمهوری اسلامی ایران منصوب گردید.
هواپیمای شاهین(EP-HIM) ایران ،بعد از فرار شاه به مصر توسط «کاپیتان معزی» به تهران بازگشت در بازگشت این پرنده به ایران اخبار متفاوتی وجود دارد؛ "معزی" و خدمه ادعا میکردند به تصمیم خود و با نارضایتی شاه ایران این هواپیما را بر گرداندهاند، اما این مسئله با توجه به قرابت و دوستی "انورسادات" با شاه و بدون اجازه فرودگاه قاهره بسیار بعید به نظر میرسد و همچنین این پرنده رسما متعلق به نیروی هوایی ارتش بود و شاه ایران بعد از برکنار شدن مطابق قوانین بین المللی حق استفاده از آن را نداشت و نگهداری آن کمکی به وی نمیکرد.....با ورود به ایران به پارکینگ برده شد و بعد از تخلیه لوازم گرانقیمت آن مدتها در گوشهای از مهرآباد زمینگیر بود؛ طبق گزارشات در طول جنگ هم چند ماموریت نظامی توسط آن انجام شده بود.
شاه دو فروند هواپیما به نام های " شاهین " که یک بوئینگ ۷۰۷ بود و " شهباز " که بوئینگ ۷۲۷ است ، داشت که برای سفرهای درون و برون مرزی از آنها استفاده میکردند، این هواپیما در زمان خود به واسطه تزئینات داخلی به کاررفته در آن یکی از گرانقیمتترین پرندههای ساخت بشر محسوب میشد.
هواپیمای شهباز
آشنایی با هواپیمای شاهین
درحال حاضر دولت ایران برای سفرهای خود از این هواپیما استفاده می کند .
«محمدرضا پهلوی» که سراسر عمرش را در تجملات حرام و نامشروع گذرانده بود، گویا در آخرین حضورش در ایران نیز باید این عمل را به اثبات همگان میرساند. این هواپیما که «شاهین» نام داشت، یکی از گرانترین هواپیمای جهان بود که در آن زمان حدود ۸۰۰ میلیون تومان قیمت داشت.
چون دارای ۳۰۰ میلیون تومان تجهیزات اضافه و دارای ۱۵ میلیون تومان اشیا زینتی طلایی و مجهز به سیستم ارتباطی تلفن و تلکس به ارزش ۴۰ میلیون تومان بود؛ به طوری که شاه از داخل هواپیما میتوانست با هر منطقه از جهان تماس تلفنی برقرار نماید. همچنین مشروبات الکلی داخل آن از گرانترین مشروبات جهان بود.
علاوه بر این، شاه دو هواپیمای دیگر «مشابه شاهین» به نام «میترا» و «شهباز» به اضافه ۲ هواپیمای «جت دستار» داشت و کلاً ارزش هواپیماهای خصوصی شاه در آن موقع بیش از ۳ میلیارد تومان بود.
این هواپیما ۶ توالت دارد که ۵ توالت در قسمت عقب متعلق به همراهان و یکی به شاه و همسرش تعلق داشت.
در سالن ناهارخوری هواپیما یک میز ۴۰ تکه وجود دارد که ۶ هزار ساعت منبتکاری شده، روی آن تعبیه شده و ارزش آن میلیونها تومان است.
اتاق خواب آن رویایی و دیدنی است و میتوان آن را یک موزه کوچک دانست. قصری که در داخل بویینگ بنا شده قیمت هواپیما را تا ۸۰۰میلیون تومان بالا برده بود.
از این قصر طلایی پرنده ، همواره ۲۰دژبان نگهداری میکردند و ورود به آن مستلزم داشتن کارت مخصوص بود. در ضمن معرف پروازی این هواپیما " BLUE FLIGHT 1" بوده است.
در اواخر رژیم پهلوی و همزمان با افزایش روز بروز قیمت نفت و درست در زمانی که روابط دولت ایران با شرکتهای آمریکایی بسیار بهتر از رابطه با دولت آن کشور بود دولت ایران که همواره برای سفرهای برد بلند خود دچار مشکل بود و سفر با ۷۲۷های ۱۰۰ برای مسیرهای بلند را در شان خود نمیدید و همچنین به رقابت با ریاست جمهوری آمریکا و ۷۰۷ تشریفاتی معروف آن اقدام به سفارش یک جت۷۰۷ پیشرفته و مجلل نمود.
«رجیستر EP-HIM» در گذشته معانی زیادی داشت وقتی پرندهای این نام را میگرفت به معنی اختصاص قطعی یک پرنده به یک شخص خاص یعنی شاه ایران را داشت و از آنجا که قبل از سفارش دادن این پرنده این نام بر روی آن گذاشتهشده بود، شرکت بوئینگ این پرنده را کاملا سفارشی و متفاوت ساخت و علاوه بر امکانات مدرنتر ناوبری و تجهیزاتی به مبلمان و تزئینات مدرن و زیبا با طراحی فوق مدرن هم مجهز شد؛ همچنین بوئینگ هزینه و وقت زیادی را برای رنگآمیزی خارقالعاده آن کرد.
این پرنده بر خلاف تمامی هواپیماهای ایرانی به رنگ آبی تیره بسیار مرغوب و همچنین سیلور بسیار درخشان در زیر بدنه رنگآمیزی شد که البته بعدها کلیه این رنگآمیزیها پاک شد.
نام یک بوئینگ ۷۰۷ متعلق به نیروی هوایی شاهنشاهی ایران بود که محمدرضا شاه پهلوی و شهبانو فرح پهلوی از آن برای سفرهای داخلی و خارجی استفاده میکردند.
رنگ این هواپیما آبی و داخل آن به شکل مجللی تزئین شده بود. این هواپیما در زمان خود به واسطه تزئینات داخلی به کار رفته، یکی از گران قیمت ترین پرنده های ساخت بشر محسوب میشد.
این هواپیما ۳۰۰ میلیون تومان تجهیزات اضافه و دارای ۱۵ میلیون تومان اشیا زینتی طلایی و مجهز به سیستم ارتباطی تلفن و تلکس به ارزش ۴۰ میلیون تومان بود؛ به طوری که شاه از داخل هواپیما میتوانست با هر منطقه از جهان تماس تلفنی برقرار نماید.
این پرنده بر خلاف تمامی هواپیماهای ایرانی به رنگ آبی تیره بسیار مرغوب و همچنین سیلور بسیار درخشان در زیر بدنه رنگآمیزی شد، که البته بعدها کلیه این رنگآمیزیها پاک شد. همچنین خلبان اصلی آن در سالهای اولیه فردی آمریکایی به نام «بلو منستین» و سپس سرهنگ بهزاد معزی بود.
محمدرضا شاه پهلوی در ۲۶ دی ۱۳۵۷ با این هواپیما از کشور خارج شد. بعد از خروج شاه از ایران و ورود او به مصر در اسفند ماه، به فرمان شاه هواپیمای شاهین به ایران بازگردانده شد
هواپیمای شاهین(EP-HIM) در سال 1986 نام آن به «EP-NHY» تعییر کرد و رنگآمیزی اولیه آن هم عوض شد و کلیه مسئولیت آن به «ایران ایر» واگذار شد تا در سال ۱۹۹۹ در پی بازنشستگی ناوگان ۷۰۷ (ایران ایر) ،این شرکت این پرنده را به نیروی هوایی بازگرداند و مجدد با نام ۱۰۰۱ روی آن نقش بست.
شروع پروازهای این پرنده را باید از ابتدای هزاره سوم یعنی سال ۲۰۰۲ دانست که این پرنده به طور گسترده به آسمان کشورهای دنیا بال گشود و در چند سال اخیر به پرکارترین پرنده دولت تبدیل شد؛ این پرنده در بین علاقمندان ۷۰۷ در جهان بسیار شناخته شده میباشد و در هر سفر ریاست جمهوری عکاسان علاقه زیادی به تصویربرداری از این جت تاریخی دارند.
با تمام تعاریفی که از این پرنده شنیدیم برای اطلاع از طراحی داخلی آن کنجکاو میشویم؛ اما متاسفانه غیر از چند تصویر تایید نشده که در ذیل خواهید دید ،تصویر دقیقی از داخل این جت موجود نیست و باید به ۷۰۷ های VIP مشابه اکتفا کرد ؛در جهان فقط ۲ فروند ۷۰۷ موجود است که نقشه طراحی آن کپیبرداری شده از شاهین است ؛ اولی ۱۰۰۲ پرندهای سوخت رسان که توسط مهندسین داخلی سعی شده از طرحی مشابه شاهین در آن استفاده شود و دومی پرندهای به نام N88ZL که از نوع 707-330B است و در سال ۱۹۸۴ از روی طراحی شاهین مبلمان شد این پرنده در حال حاضر مطابق تمامی قوانین جهانی استانداردسازی شده و برای پروازهای تشریفاتی مورد استفاده قرار میگیرد.
خلبان مدرسی می گوید: «خانواده شاه» علاوه هواپیماس«شاهین» و هواپیمای ۷۲۷ (شهباز ) از چندین فروند هواپیماهای دیگری هم از جت استار گرفته تا جت فالکون و بوئینگ با کال ساین (بلو فلایت)پرواز می کردند.
اما شاه و فرح اعلب با «شاهین» مسافرت می رفتند،«شاه» قبل ازآن با هواپیمای سی - ۱۳۰ پرواز می کرد،یک اتاقک مجهز لوکس و سلطنتی برایش خریداری شده بود که کاملآ اندازه قارقارک های ما بود .. و حتی پنجره های آن دقیقآ جلوی شیشه های هواپیما قرار می گرفت.
درون ان (هواپیمای C-۱۳۰) دست کمی از تجهیزات هواپیمای شاهین رو نداشت،از دفتر کار گرفته ، اتاق خواب ، دستشویی ، بار مشروب و سایر تجهیزات پروازی که در طول پرواز اعلیحضرت می توانست به راحتی از ارتفاع ، سرعت ؛ هدینگ و سایر اطلاعات لازم آگاه شود . این اتاقک همیشه در پشت دفتر خط پرواز درون آشیانه بزرگ سی - ۱۳۰ جای گرفته بودو در ورودی اش با قفل رمز داری بسته بود . تمام دستگیره ها و شیر های آب و حتی سیفون از طلا بود.
تا این که از زبان یکی از دوستان صمیمی ام شنیدم که این اتاقک رو در یکی از کوچه های خیابان پیروزی ، پشت بیمارستان سابق نیروی هوایی دیده است که ظاهرآ برای اهدای خون در نظر گرفته شده است.
مدرسی:تقریبآ بهار سال ۵۸ بود (اول اسفند ۱۳۵۷) چون تازه« هواپیمای شاهین» به کشور برگرداننده شده بود، هنوز هم حال و هوای روزهای نخست پیروزی انقلاب جاری بود.
در یکی از همین روزها خبر رسید «آیت الله سیدمحمود طالقانی» برای بازدید وارد پایگاه شده است .. خیلی از بچه ها از جمله خود من ، خیلی او رو دوست داشتیم . حضرت آیت الله هر جا قدم می گذاشت بچه ها با عشق و علاقه دورش جمع می شدندو صادقانه به او توضیح می دادند،بازدید او از خط پرواز و «رمپ هواپیماهای هرکولس» پایان یافته بود .. اون موقع فیروز زبِل( فیروز مومنی ) عضو گروه ضربت پایگاه بود و مثل مرحوم «بیک ایمانوردی» با ژست خاصی اسلحه و خشاب فشنگ به خودش بسته بود .. و در پشت سر مرحوم طالقانی حرکت می کرد و در زمان حضور در خط پرواز طفلک «فیروز مؤمنی»کلی به من ایماء و اشاره می کرد که یه وقت شیطنت ام گل نکند!(آخه سابقه این نوع شیرین کاری را داشتم) قیافه اش در اون حالت خیلی جالب شده بود،به هر حال وقتی بازدید از خط پرواز پایان یافت،جناب طالقانی به قصد مشاهده رمپ پرواز بوئینگ ها راه افتاد،در همین هنگام از بی سیم فیروز رو احضار کردند، و او کسی رو معتمد تر از من پیدا نکرد ! به همین دلیل نزدم اومده و خیلی دوستانه به من گفت «مرگ من سه نکنی»من باید برم . تو آیت الله رو ببر جامبو جت ها رو نشون بده.
فیروزمؤمنی آقای طالقانی رابمن سپرد وخودش رفت،من با تعدادی از پرسنل مشتاق و دوستدار آیت الله به سمت رمپ بوئینگ ها راه افتادیم،هنوز دقایقی از بازدید نگذشته بود که ناگهان آقای طالقانی اظهار علاقه کرد تا از هواپیمای شاهین بازدید نماید.
خلبان مدرسی می نویسد:یکی از همافران خط پرواز ۷۰۷ گفت حاج آقا قدغنه،ما اجازه نداریم وارد این هواپیما شویم، آقای طالقانی دیگه پی گیر نشد.
من و یکی دو تا از دوستانم از پاسخ منفی اون همافره واقعآ ناراحت شدیم،به همین دلیل به یکی از بچه ها گفتم،سریع به گروه ضربت زنگ بزن و بگو جناب مومنی سریع بیاید رمپ پرواز بوئینگ.
طولی نکشید که سر و کله «فیروز زبل» با ماشین گشت پیدا شد.عین خودش که همه رو«جمال عشقی»می نامید ، در گوش او یواشکی گفتم:جمال عشقی جون! حاج آقا دوست داشت داخل شاهین رو ببینه، اما اون طرف ( در حالی که همافره رو نشون می دادم ) اجازه نداد.
بعد برای این که فیروز رو مصمم تر کنم ، چند تا دروغ شاخدار هم راجع به اون همافره تحویل فیروز دادم!یک لحظه حس کردم رگ های گردن فیروز زده بیرون،با عصبانیت بی سیم ماشین رو به دست گرفته و خطاب به مرکز گفت:دستور دهید یک استند(پله) جلوی هواپیمای شاهین قرار دهند.
سپس«جلدی» از ماشین پیاده شد و با گام های سریع به سمت آیت الله رفت ،دقایقی بعد یک پوشکار وسایل زمینی در حالی که استند زرد رنگی رو به سمت هواپیمای شاهین می برد،از دور مشاهده شد.
فیروز در حالی که اخم کرده بود،خطاب به همافر گفت:«سریع برو در هواپیما رو باز کن »طرف اومد تا حرفی بزنه،فیروز گفت:«می گم سریع بدو برو بازش کن»،طفلک که می دونست نمی تونه حریف بچه های گروه ضربت بشه ،بدون هیچ مکثی راه افتاد.انجام وظیف کرد.
آقای «طالقانی »چون حس کرد محدودیت هایی برای ورود به داخل هواپیما وجود داره ، با متاعت خاصی گفت:«نیاز نیست به زحمت بیفتید،از همین بیرون نگاهش می کنم».
اما«فیروززبل» انگاری از قبل پاسخ اش آماده بود گفت:حاج آقا شما با بقیه فرق می کنید .. ممنوعیت شامل شما نمی شه».
بهروزمدرسی می گوید:راستش رو بخواهید نخستین باری بود که من هم داخل هواپیمای شاهین رو می دیدم،برای لحظاتی بغض ام گرفت،اما از ترس فیروز که با کلت تو مغزم شلیک نکنه! جلوی احساس ام رو گرفتم.
آیت الله(طالقانی) با دقت از همه بخش های هواپیما بازدید کرد،در پایان من از جناب طالقانی خداحافظی کرده و به خط پرواز برگشتم،شاید باروتون نشه،روزی(۱۹شهریور۱۳۵۸) که خبر فوت آقای طالقانیرو شنیدم ،از پایگاه تا بهشت زهرا پیاده رفتم و تا اون جا گریستم،در طول راه چهره مهربان او جلوی چشمانم بود.روحش شاد.
قهرمانِ منافق(خلبان معزی) که به منافقین پیوست!
مدتی از حضور قهرمانانه سرهنگ معزی به ایران گذشته بود، همه بچه ها از حزب الهی و مومن گرفته تا آدم های خنثی به او احترام می گذاشتند،شاه دوست ها از این که او ایام زیادی رو با اعلیحضرت گذرونده بود ، براش احترام قائل بودند ! حزب الهی ها هم به خاطر عمل قهرمانانه اش که همانا برگردوندن هواپیمای مجلل شاهین به کشور بود ، او را دوست داشتند،اما از همه مهم تر اعتماد مسئولان ارتش به او بود،به طوری که پست های حساسی به او واگذار شد.
خلبان مدرسی می نویسد:باور کنید خیلی دلم می خواد یکی از آقایون محترم(مسئولین ارتش) جواب این سئوالم من را بدهد «آخه چگونه است وقتی ادم دون پایه و بی مسئولیتی مثل من را به خاطر یک لحظه خندیدن یا شوخی با همکاران در زمان جنگ بار ها به نهاد های عقیدتی و سیاسی یا حفاظت اطلاعات احضار و سین جیم می کردند!.»
مدرسی معترضانه می نویسد:چرا شخصی چون «خلبان معزی» رو بعد از باز گردوندن «هواپیمای شاهین» خیلی راحت به حال خودش رها می کنند تا آزادنه با سران جنایت کار گروهک منافقین در باره فرار خفت بارشون چانه زنی و برنامه ریزی نماید!آنچه مسلم است او را از مدت ها پیش برای این ماموریت نهایی آماده کرده بودند.
دروغگویی وافسانه سرایی(خلبان معزی)
«خلبان بهروزمدرسی»می نویسد:یادمه یک روز در ساختمان عملیات پایگاه یکم ترابری شاهد صحبت های سرهنگ معزی با چند نفر از دوستان قدیمی اش بودم،با همین گوش های خودم شنیدم که می گفت:شاه حواس اش نبود که هواپیمای شاهین متعلق به خودشه و با هزینه شخصی اش خریداری شده بود و همش فکر می کرد ریجسترش به نام نیروی هوایی است،من هم اصلآ به رویش نیاوردم تا این که هواپیما رو برداشته و به ایران برگشتیم.
مدرسی می گوید:در حالی که بعد ها دیدیم و شنیدیم که این هواپیما به نام نیروی هوایی بوده است،حال این که با چه هدف یا اهدافی دروغ هایی از این نوع رو ترویج می کرد پرسشی است که باید روی ان مطالعه شود.
خلبان مدرسی ازدروغ دیگرخلبان معزی پرده برداری می کند:دروغ دیگر او در باره خروج بدون اجازه شاه .. ! که دوست عزیزمون آقای «امیرصباغ»در مطلب خود به آن اشاره کرده است.
مدرسی می نویسد:البته همان طور که در بالا گفتم او (بهزادمعزی)افسر درستکاری بودواماآیا امکان دارد درستکاری او هم از روی برنامه و نقشه ای بیش نبوده باشد!این ها مسایلی است که باید روی آن مطالعه و تحقیق شود تا دیگر شاهد رو دست خوردن از خودی ها نباشیم.
خاطره ای ازخلبان معزی
خلبان مدرسی می گوید:در یک روز تعطیل جمعه درست در همون ایامی که هنوز دفتر ما در طبقه دوم ستاد پایگاه یکم ترابری بود .. من با سرهنگ معزی در عملیات شیفت بودیم . در روزهای تعطیل افسر ارشد عملیات در مقام جانشین عملیات تصمیم گیری می کنه .. اون روز یکی از افسران خلبان باحال سی - ۱۳۰( سروان وشگینی) آماده پرواز تعین شده بود . او وقتی می بینه خبری از پرواز ها نیست با هماهنگی بچه های دیسپچ به خونه شون می ره وامااز شانس بدش سرهنگ معزی افسر عملیات بود ! معزی نزدیک ظهر سری به گردان یازده ترابری که دقیقا پشت ستاد قرار داشت می زنه .. وقتی سراغ خلبان اماده رو می گیره،بچه ها به تته پته افتاده و پاسخ درستی به او نمی دهند،سرهنگ معزی حدس می زنه که او به خونه اش رفته است،سریع از من خواست راننده رو به در خونه خلبان اماده بفرستم تا او را با خود به پایگاه اورد.
من ادرس خونه سازمانی او را به دست سرباز راننده دادم،ظاهرآ دوست عزیز ما ( سروان وشگینی)هم مهمون داشته و هم کله اش گرم بوده .. ! وقتی سرباز راننده(که اورابخوبی نمیشناخته؟) پیغام معزی رو به یکی ازاعضای خانه معزی می رسونه،گیرنده پیام(وشگینی)بود،«وشگینی» خطاب به سرباز می گوید:برو بگو خونه نبود!
سرباز می پرسه شما ؟ «وشگینی»بهش می گه : من بردار جناب سروان«وشگینی» هستم.
سرباز هم برگشته و به سرهنگ معزی می گوید که جناب سروان وشگینی خونه نبود .. ! معزی با خشم و عصبانیت می گوید:چطور ممکنه !؟ او اماده پرواز(STANDBY)استندبای- است.
سرباز ساده دل وقتی عصبانیت فرمانده اش رو می بیند ، می گوید: قربان!والله خودِبردارش به من گفت ! اما جناب سرهنگ! راستش رو بخواهید خیلی شبیه جناب سروان خودمون بود!.
سرهنگ معزی،سریع دوزاری اش می افتد که سروان خلبان او رو سر کار گذاشته است،سریع پشت فرمان نشسته و راهی خونه خلبان خاطی می رود.
«وشگینی» بعد ها تعریف کرد .. معزی در حالی که سبیل هایش رو می جوید .. به من گفت .. بگو برادرت هم بیاید!
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:این مطلب رااز«سایت خلبان بهروز مدرسی»(خلبان نیروی هوایی ارتش)اخذکرده ام واماویرایش هم انجام داده ام.
هواپیمای «شاهین»فرار-محترمانه-شاه ازایران۲۶ دی ۱۳۵۷
هواپیمای شاهین:سفرآیت الله خامنه ای(رئیس جمهورایران)به سوریه۱۵شهریور۱۳۶۳
«خلبان بهروز مدرسی»کیست؟
بهروز مدرسی هستم، سوم دی ماه ۱۳۳۱ در تهران متولد شدم. پس از اتمام دوران دبیرستان به خاطر علاقهای که به پرواز داشتم به نیروی هوایی پیوستم. در ادامه به آمریکا اعزام شدم. در بازگشت به ایران اولین پروازم را در تاریخ ۱۸خرداد۱۳۵۳ انجام دادم و با آغاز جنگ تحمیلی، به صورت شبانه روزی در مناطق جنگی پرواز داشتم و افتخار «کسب مدال طلای بالا ترین ساعات پرواز» را به دست آوردم. به دلیل سکته قلبی و عمل جراحی باز که در سوئیس انجام دادم، در سال ۱۳۷۱ بازنشستهام کردند.
دست تقدیر و نوستالژی به کتاب و امور فرهنگی ، مرا به انتشارات سروش کشاند. در ادامه به دلیل علاقه به روزنامه نگاری، تا مقام دبیری سرویس پیش رفتم و در نهایت در سایر نشریات به عنوان جانشین سردبیر و سر دبیر فعالیت نمودم.
در همین ایام به تلویزیون دعوت شدم و در مشاغلی چون عضو شورای بررسی برنامه های ترکیبی(شبکه اول وسوم سیما )، مسئول بازبینی فیلم و سریالهای خارجی، روابط عمومی ( شبکه تهران )، آنالیزور نظرات مخاطبان خارج از کشور ( شبکه جهانی جام جم ) ، مدیر مسئول یکی از دفاتر نیازمندی های روز نامه جام جم و ...... به فعالیت پرداختم.فوت خلبان مدرسی:مدرسی در ۵فروردین ۱۳۹۴(۶۳سالگی) در تهران درگذشتو پیکرش در بهشت زهرا به خاک سپرده شد.