پیراسته فر

علمی،تحقیقی و تحلیلی

پیراسته فر

علمی،تحقیقی و تحلیلی

ماجرای "مزارشریف"قتل عام دیپلماتها درکنسولگری توسط طالبان۱۷مرداد۱۳۷۷

​چراوچگونه "طالبان »به کنسولگری ایران درمزارشریف حمله کرد؟

درحادثه خونبار۱۷مرداد۱۳۷۷شهادت ۸دیپلمات به همراه«صارمی» خبرنگار در مزارشریف افغانستان در محل کنسولگری کشورمان، توسط طالبان 

طالبان پیش از حمله به شهر مزارشریف با تصرف شهرهای مهم هرات، کابل و جلال آباد کنترل بیشتر افغانستان را در دست گرفته بودند،حدود ۹۰ درصد از کشور افغانستان را تصرف کردند.

علت نامگذاری شهر«مزارشریف» ۱۵کیلومتری(همسایه) شهربلخ.

این شهر را برای آن «مزار شریف» می‌خوانند که  مرقد (مزارشریف) منسوب به امام علی‌(ع) در مسجد کبود این شهر قرار داد.

جنگ در بیرون شهر جریان داشت اما ورود طالبان به داخل شهر غافلگیرکننده بود. حوالی ظهر بود که ناگهان جنگجویان این گروه از مسیر ولسوالی بلخ وارد شهر شدند.

شهر مزار شریف پس از سقوط کابل به دست طالبان، به عنوان «پایتخت دولت مجاهدین» به رهبری «برهان الدین ربانی» تبدیل شده بود.(۰۸ اوت ۱۹۹۸)

تامین امنیت شهر مزارشریف را نیروهای وابسته به احزاب جمعیت اسلامی، جنبش ملی اسلامی به رهبری «عبدالرشید دوستم» حزب وحدت اسلامی و شماری از احزاب دیگر به عهده داشتند که بعضا اختلافات درون گروهی داشتند.

نیروهای طالبان در اردیبهشت سال قبل(۱۳۷۶) نیز توانسته بودند برای یک هفته شهر مزارشریف را در کنترل بگیرند که با قیام مردمی ،باتلفات صدها تن ازنیروهایشان مجبوربه  عقب‌نشینی شدند،دراین سال« ژنرال عبدالملک» فرمانده ازبک، با همکاری طالبان توانسته بود «عبدالرشید دوستم» رهبر جنبش ملی اسلامی را از قدرت کنار کنداما، ژنرال عبدالملک پس از ورود طالبان به شهر مزار شریف تغییر موضع داد و علیه طالبان وارد جنگ شد.

«جنگجویان  طالبان» از فرودگاه در شرق شهر تا منطقه «علی چپن» هر کسی را در مسیرشان می دیدند، می کشتند،هرجنبنده رابه رگبارمی بستند.

این قتل عام ۳شبانه روزبطول انجامید.

«محمدکریم خلیلی» رهبر حزب وحدت اسلامی افغانستان می گوید: طالبان ده هزار نفر را در شهر تیرباران کرده‌اند.

ملا منان نیازی(والی  منتخب طالبان در ولایت بلخ)  پس از تصرف مزار شریف،به مردم شهر«هزاره »که شیعه  بودند، دستور داده بود که سُنی شوند یا افغانستان را ترک کنند وگرنه بقتل خواهندرسید.

از سوی دیگر حدود سه روز قبل از تصرف شهر مزار شریف توسط طالبان، بیشتر از ۲ هزار و ۳۰۰ جنگجوی حزب وحدت که «از بامیان به مزار شریف»،برای دفاع از این شهر اعزام شده بودند، نیز به گفته« ژنرال بازمحمد جوهری» معاون پیشین وزارت دفاع که در آن زمان دستیار کریم خلیلی بود، با فرماندهانشان کشته شدند و شمار کمی دوباره به بامیان برگشتند.

یک شاهدعینی می گوید:ده کامیون برای انتقال دستگیرشدگان در بیرون زندان منتظر بود. حدود دویست نفر را در هر کامیون چپاندند. سه تا از این کامیونها کانتینری بودند و بقیه ترپالی. هوا به شدت گرم .

دراین حادثه بودکه جنایتکاران طالبان به کنسولگری ایران درمزارشریف هجوم بردند.

تصاویری از فیلم مزار شریف

در این این حادثه ۹ نفرازایرانیان حاضردرکنسولگری به شهادت رسیدند:

۱- ناصر ریگی( سرپرست کنسولگری)

۲- محمدناصر ناصری(کارشناس امور فرهنگی)

۳- نورالله نوروزی( کارشناس امور کنسولی)

۴- رشید پاریا فلاح( کارشناس امور کنسولی)

۵- حیدرعلی باقری( مدیر تدارکات و مدیر داخلی)

۶- مجید نوری نیارکی( حسابدارکنسولگری)

۷- کریم حیدریان( کارشناس امور کنسولی)

۸-محمدعلی قیاسی( کارشناس امور کنسولی)

۹- محمود صارمی(‌خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی)

ماجرای جنایت کنسولگری اززبان تنهابازمانده حادثه:

«الله‌مدد شاهسون» یکی از دیپلمات‌هایی است که در لحظه وقوع این حادثه در محل کنسولگری حاضر بوده و به طرز معجزه آسایی از این حادثه نجات پیدا کرد و پس از حدود ۱۹روز پیمودن طول مسیر(پیاده وسوار)خود را به ایران رساندمی گوید:صبح روز۱۷مرداد۱۳۷۷ متوجه شدیم شهر مزار شریف سقوط کرده و طالبان از منطقه «کود برق» وارد شهر شده‌اند.وضعیت خیلی بحرانی بود ...

ناگفته هایی از شهدای مظلوم مزار شریف پس از ٢١ سال

صبح روز حادثه اعضای کنسولگری ایران در مزار شریف،  «ناصر ریگی» درغیاب «غلامرضاحدادی»(سفیر ایران که به ایران رفته بود)، سرپرست سرکنسولگری بود، دور هم جمع شدیم و احتمالات پس از سقوط شهر را مورد تحلیل و بررسی قرار دادیم.

جلسه را تازه شروع کرده بودیم که متوجه شدیم در کنسولگری را می‌کوبند؛ بلافاصله «رشید پاریا فلاح »رفت و در را باز کرد و حدود ۱۰ مرد مسلح به زور وارد کنسولگری شدند.رفتار و کردارشان بسیار خشن بود،

 آنان در ابتدای ورودشان به دنبال اسلحه‌های ما بودند، در حالی که ما اسلحه‌ای نداشتیم،سپس ما را به قسمت زیر زمین منتقل کرده و خودشان دوباره مشغول بازرسی کنسولگری شدند و «کریم حیدریان» را که هنوز در محل کارش بود به زیر زمین منتقل کردند

،پس از دقایقی ما را به اتاقی در طبقه همکف منتقل کردند با تعارف میوه سعی داشتیم فضا را دوستانه‌ کنیم و من که تا حدودی با زبان پشتو آشنایی داشتم با یکی از نگهبانان صحبت کردم اما گوششان بدهکار نبودازماخواستندکه با تلفن دفترمان با شماره موردنظرشان درپاکستان تماس برقرار کنند، فرمانده آنها تماس گرفت و بعد از این مکالمه همه ما را دوباره به زیر زمین منتقل کردند،هر چه تلاش کردیم که مصونیت سیاسی خود را به آنها بفهمانیم، گوششان بدهکار نبود 

و فقط برای کشتن ما آمده بودند،وقتی به زیر زمین منتقل شدیم همه ما را به زور کنار دیوار قرار دادند؛به محض بلند شدن صدای تیراندازی به حالتی که تیر خورده‌ام، خود را روی زمین انداخته و به سمت جلو قرار دادم، در همین لحظات پیکر «شهید ریگی» روی من افتاد و مرا پوشش داد و طالبان بعد از حدودشلیک۵۰ تیر اتاق را ترک کردند.

پس از اینکه اطمینان حاصل کردم کسی در اتاق نیست و در حالی که پایم تیر خورده بود پیکر «ناصر ریگی» را که روی من افتاده بود، کنار زدم و از جایم به سختی بلند شدم.

حادثه مزارشریف از زبان تنها بازمانده آن‌

داخل حیاط را نگاه کردم و از اطمینان از امنیت کنسولگری، در حال رفتن به حیات بودم که متوجه صدای ناله شدم؛ «نورالله نوروزی» که از ناحیه شکم تیر خورده بود، زنده بود، اما به شدت خونریزی داشت، در همین زمان متوجه «مجید نوری نیارکی» شدم که او هم زنده بود،از کنسولگری خارج شدم و با کمک «سید جعفر» راننده محلی سفارت که به طور اتفاقی او را دیدم و خانه وی در حسینیه نزدیک کنسولگری قرار داشت، به حسینیه پناه بردم ،با توجه به اینکه افراد محلی با طالبان همکاری می‌کنند، جرأت رفتن ندارد اما قرار شد با تاریک شدن هوا یکی از دوستانش به کنسولگری برود، هنوز چند دقیقه نگذشته بود که خبر آورد که یک گروه دیگر از طالبان با چند ماشین وارد کنسولگری شده‌اند،نزدیکی‌های غروب طالبان پیکر پاک شهدا را از کنسولگری بیرون بردند و من مطمئن شدم که همه بچه‌ها به شهادت رسیده‌اند.

«سیدجعفر» خواست دکتر بیاورد ولی من در آن شرایط مصلحت ندانستم و با وسایل کمک‌های اولیه‌ای که در همان جا بود زخم را پانسمان کردم،دو روزی در همان حسینیه بودیم، آنجا همه راه‌ها را بررسی کردم و در نهایت تصمیم گرفتم که همراه سید از منطقه خارج شویم.

ابتدا به خانه خواهرِ(سیدجعفر) رفتیم و از آنجا شبانه به کوه و به سمت نیروهای «حزب وحدت» رفتیم ولی آنجا به اتفاق سید جعفر اسیر شدیم و ما را به حضور قاضی القضات طالبانی(حاکم شرع طالبان) بردند.

وی پس از پرسش و پاسخ، سید(راننده) را آزاد کرد و مرا هم که شاید قیافه‌ام مقداری به طالبان می‌خورد و چشم و ابروی من شبیه آنها بود، گفتند که تو هم بلند شو برو،در آنجا چهل و پنجا نفر اسیر بودند و بیشتر تمرکز طالبان روی نیروهای حزب وحدت بود و روی همین اصل ما آزاد شدیم وبعدبا لباس کاملاً افغانی و با توجه به آشنایی به زبان پشتو طی مسیر می‌کردم درسیطره هانقش لال را داشته باشم و با بچه دکتر که در بغلم بود با این پوشش خود را به «شبرغان» رساندیم و از آنجا با الاغ به سمت بامیان حرکت کردیم و بعد«اندخوی»و «دولت آباد» و بعد به میمنه رفتم،«قیصار» وبه «بالامرغاب» رفته  و سپس به «بند سوزک» و از آنجا به طرف هرات حرکت کردیم،ازمزارشریف تاایران برسم ۱۹ روز طول کشید.

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:این شرح واقعه ،مصاحبه«الله‌مدد شاهسون» بافارس که۱۸ مرداد ۱۳۹۲خبرنگاران جوان منتشرکرده بود،باویرایش همراه بوده است.

واما یکی ازسفیران سابق،  علت عدم ترک کارکنان کتسولگری را ناشی مقایسه اتفاقات سالهای قبل می داند،چون درسالهای قبل هرجنایتی می کردند،دیپلماتهای ایران وپاکستان ازخطرمصون بودند ودرفرازاصحبتهایش هم طالبان را۲نوع دانسته:اورجینال وجعلی!وی می گوید،«طالبان اصیل »فقط شبهاحمله می کردند،درحادثه حمله درروزاتفاق افتاده که مسئولین ایران را دراشتباه انداخته.

«ابوالفضل ظهره وند» سرکنسول ایران درکنسولگری مزارشریف، درپاسخ به: آیا ایران ایجاد طالبان را پیش بینی می‌کرد؟» می گوید: در مقطع سال ۷۳ که طالبان ایجاد شد جهان با یک شوک مواجه شد و کسی نمی‌دانست طالبان چیست.

طالبان یک پروژه‌ای بود که بسیار ویژه دنبال شد و «خانم بی‌نظیر بوتو» هم اذعان کرد که ایده این کار با انگلیس بود و پشتیبانی این کار با عربستان و اجرای آنهم با پاکستان بود. در این بین آمریکایی‌ها هم کنار انگلیسی‌ها بر این پروژه نظارت می‌کردند.

ظهره‌وند ادامه داد: اما هدف و محوریت ایجاد طالبان، علیه ایران بود. آنها می‌دانستند برخورد نظامی با ایران جواب نمی‌دهد و با توسل به قدرت نرم می‌خواستند تا در اندیشه اسلامی شکاف ایجاد کنند و ایران در واقع به محور انقلاب شیعی تبدیل شود و بعد بگویند که چون عمده جهان اسلام سنی هستند با محوریت طالبان و در قندهار یک خلافت برای اهل سنت ایجاد کنند. آنها برای اینکه بتوانند انقلاب اسلامی را مهار کنند درگیری مذهب با مذهب را مطرح کردند. در آن زمان در داخل کشور برخی این تحلیل را داشتند. طالبان از جنوب افغانستان با شعار برقراری صلح وارد شد.

سفیر اسبق ایران در کابل ادامه داد: در سال‌های ۷۳ تا ۷۵ نگاه وزارت خارجه ایران به طالبان به چشم یک تهدید بود زیرا شعارهای آنان با انقلاب اسلامی و فرهنگ غالب مردم افغانستان سازگار نبود. طالبان هم در افغانستان خیلی سریع به موضع ضد شیعی رسید و عربستان و امارات هم پشتیبانی می‌کردند.

وی تصریح کرد: بیش از ۵۰ نوع نمایندگی سازمان ملل در افغانستان فعال بود و در مزار شریف هم بیش از صدها دستگاه خودرو و حتی هواپیما داشتند.

اما در حقیقت کار این افراد جمع آوری اطلاعات برای طالبان بود.

طالبان هیچ گاه روز حمله نمی‌کرد و تنها در شب‌ها حمله می‌کرد چون عناصر نظامی که آنها را هدایت می‌کردند از خود طالبان نبودند و درست در همان جایی که سازمان ملل بیشتر فعالیت می‌کرد طالبان هم در آنجا عملیات می‌کرد.

ظهره وند اظهار داشت: طالبان به جای اینکه اول کابل را بگیرد هرات را گرفتند چون می‌خواستند اول رابطه ایران با افغانستان را قطع کنند. در مقابل آنها ارتباط نزدیکی با ترکمنستان داشتند اما جالب است که ترکمنستان یک حکومت لائیک دارد و ارتباطی با دین و مذهب ندارد. این ارتباط به آن دلیل بود که آنها می‌خواستند تا خط لوله ای را به جنوب افغانستان بکشند و به این صورت روی انتقال نفت ایران هم تاثیر بگذارند.

سفیر اسبق ایران در کابل عنوان کرد: در آن زمان فردی به نام «سانتوس» هم نماینده شرکت نفتی یونیکال بود که وظیفه احداث خط لوله انتقال نفت را برعهده داشت و هم مشاور دبیر کل سازمان ملل در امور افغانستان بود. این فرد در سقوط مزار شریف نقش بسیار فعالی داشت و تلاش می‌کرد تا یک کودتا علیه حکومت خودخوانده شمال افغانستان که رهبری آن را ژنرال دوستوم بر عهده داشت اجرا کند. در این کودتا هم سازمان اطلاعات ارتش پاکستان و هم آمریکایی ها حضور داشتند.

وی افزود: زمانیکه مردم مزار شریف علیه طالبان اقدام کرده و آنها را بیرون کردند ما کشته هایی با موی بلوند و ریش مصنوعی در بین آنها دیدیم. حتی صهیونیست‌ها هم در این قضیه بودند. آنها یخچال‌هایی را با خود آورده بودند و قلب و کلیه افراد کشته شده را با این یخچال‌ها قاچاق می‌کردند.

وی با بیان اینکه در ابتدا طالبان به سفارت و نمایندگی‌های ایران حمله نمی‌کرد چون می‌خواست توسط ایران به رسمیت شناخته شود، خاطر نشان کرد: در سال ۷۶ وقتی طالبان به مزار شریف حمله کرد همه فرار کردند و فقط ما و پاکستانی‌ها در آنجا ماندیم. نظر من هم این بود که ما هم از آنجا برویم چون اگر آنها من را اسیر می‌کردند نظام و کشور درگیر مسائل پیچیده‌ای می‌شد.

وقتی طالبان  به «مزارشریف» آمد، نماینده آنها با من صحبت کرد و گفت که ما با شما کاری نداریم و با اسلام آباد هم هماهنگ کرده ایم. قبل از آن هم «سرکنسول» پاکستان با من تماس گرفت و گفت که ما با تهران هماهنگ کرده ایم و شما خیالتان جمع باشد.

چند روزی که گذشت مردم مزار شریف علیه طالبان قیام کردند و در آنجا من به سرکنسول زنگ زدم و گفتم ما با اسلام آباد هماهنگ کردیم و شما در امان هستید. بعد از آن کنسولگری پاکستان در آنجا تعطیل شد و نیروهای جبهه متحد اسلامی دولت را رسما در مزار شریف تشکیل دادند.

وی درباره حادثه حمله به کنسولگری ایران در مزار شریف گفت: در سال ۷۷ چند اتفاق افتاد اول اینکه  نیروهایی که به افغانستان آمدند مزار شریف را نمی شناختند. لذا آقای« محقق» که ۴ سال با من کار می‌کرد با آقای «ژنرال دوستم» درگیر شد و در نتیجه عهدی که آنها بسته بودند اگر طالبان به مزار آمد مقاومت کنند را زیر پا گذاشتند.

ظهره وندمی گوید:دقیقا سه روز قبل از حادثه« سفیر ایران» از افغانستان به تاجیکستان فرار می‌کند وقتی خبر به کنسولگری می رسد جبهه می شکند و منطقه مزار شریف خالی می شود.

پاکستان هم دیگر در آنجا کنسولگری نداشت تا میانجیگری کند. من در تماس به آقای «جعفریان» گفتم اگر طالبان به مزار شریف نزدیک شد شما کنسولگری را تخلیه کنید چون یک نفر از شما زنده نمی ماند. به آقای «امین زاده »هم که  معاون منطقه ای وزارت خارجه بود گفتم یا به من اجازه دهید به مزار بروم و صحنه را دوباره  مدیریت کنم یا اینکه نیروها را از آنجا خارج کنم که موافقت نشد.

 چرا قبلا طالبان به  نمایندگی‌های ایران حمله نمی کرد؟

سفیرسابق ایران درافغانستان علتش این بود که می‌خواستند حکومت تشکیل بدهند(تأییدمارانیازداشتند).

 نماینده ویژه ما در افغانستان هم به نیروهای کنسولگری گفت در آنجا بمانید چون ما با پاکستان هماهنگ کردیم اما این یک اشتباه کاملا راهبردی بود. وقتی هم که طالبان به آنجا رسید نیروها نباید در را باز می کردند و اگر دو ساعت تحمل می کردند جریان اصلی طالبان به آنجا می رسید و نمی گذاشت قاتلین حرکتی بکنند.

آقای امین زاده هم بعدا تلاش کرد تا اگر بشود ایران،« طالبان »را به رسمیت بشناسند. به این تحلیل که عربستان و امارات و پاکستان طالبان را به رسمیت شناخته است و ما نباید عقب بمانیم.

اما خون این  شهدا عامل بازدارنده در به رسمیت شناختن طالبان  بود.

 ظهره وندگفت: رهبر انقلاب هم گفتند تا طالبان قاتلین این  شهدا را ندهند ما با آنها تعامل نمی‌کنیم و طالبان هم تا الان این مسئولیت را بر عهده نگرفته است.

سفیرسابق می گوید:اگر اینها(دیپلماتهای ما) شهید نمی شدند و طالبان شناسایی شده بودند ،حمله آمریکا به جای اینکه به عراق باشد به ایران و افغانستان بود.

 زمانیکه« پرویز مشرف» در پاکستان کودتا کرد سیستم سازمان اطلاعات ارتش پاکستان به هم ریخت و« احمد شاه مسعود» می خواست «هرات» را آزاد کند.

اینجارامانفهمیدیم که ظهره وندچی میگوید!

سفیرسابق:یک دفعه وزارت خارجه تصمیم به حمایت از طالبان گرفت و حتی مذاکراتی با وزیر خارجه طالبان برای معرفی چند قاتل صوری و دور زدن فرمان رهبر انقلاب هم  صورت گرفت که وزیر خارجه طالبان آن را غیر اخلاقی دانسته و نپذیرفت. در حقیقت این جریان لیبرال غربگرا داشت صحنه را به سمت خواست آمریکا پیش می برد. حتی پروژه صلح افغانستان را که دوسال بود روی آن کار کرده بودیم را هم ناتمام گذاشتند.

« جیمز رابینز» نماینده ویژه آمریکایی ها در افغانستان بود و در بیان جزئیات «کنفرانس بُن» آلمان می گوید که چگونه «کرزای» رئیس دولت موقت افغانستان شد. او می گوید در حالی که ما در فکر این بودیم که چگونه با هیئت ایرانی ملاقات کنیم دیدیم که آنها در لابی هتل منتطر ملاقات با ما هستند. اعضای وزارت خارجه ما شش دور با آقای «کراکر »نماینده منطقه ای آمریکا بدون حضور نمایندگان افغانستان مذاکره کردند!

نفت‌کش‌های ایرانی انرژی مقاومت را به ساحل ونزوئلا رساندند

ظهره وند در توضیح اینکه چرا دولت وقت ایران به دنبال این بود تا به ائتلاف ضد تروریسم آمریکا علیه افغانستان بپیوندد گفت: آنها به دنبال این بودند که تا می توانند با هماهنگ شدن با غربی ها انقلاب اسلامی و تفکر انقلاب را منزوی کنند و غلبه را به نفوذ اراده غربی ها بدهند./منبع :برنامه « سرچشمه»روی آنتن شبکه افق . بنقل ازروزنامه قدس۲۵ آذر ۱۳۹۸

سفرا وکارداران ایران درافغانستان(ازسال اول پیروزی انقلاب):
۱-پورنگ بهارلو (کاردار موقت) :از مرداد ۱۳۵۷ تادی ۱۳۵۷
۲-وحید مجدی (کاردار موقت) : دی ۱۳۵۷تا مهر ۱۳۵۸
۳-محمدتقی حاج‌محمدی -کاردار-موقت
۴-محمدرضا فرقانی : از اردیبهشت ۱۳۷۴ تا ۱۳۷۷(کاردار)
۵-محمدابراهیم طاهریان‌فرد :۱۳۷۷
۶-محمدرضا بهرامی طاقانکی: از۱۳۸۰ تا ۲۹ شهریور ۱۳۸۶
۷-محمدحسین محی‌الدین نجفی :
۸-فداحسین مالکی : از  ۱۳۸۹  تا ۱۳۹۱ 
۹-ابوالفضل ظهره‌وند: از  اردیبهشت ۱۳۹۱ تا مهر ۱۳۹۲
 ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۶سرکنسول مزارشریف بود
بین سالهای ۱۳۸۵ تا ۱۳۸۷ سفیر ایران در ایتالیا
۱۰-محمدرضابهرامی : از۱ آبان ۱۳۹۲ تا آبان ۱۳۹۸

بهرامی قبل ازاین سفیر جمهوری اسلامی ایران در رومانی بوده است.

(از سال ۱۳۸۱ تا ۱۳۸۴) سفیر ایران در افغانستان بود.

وی پیش از انتصاب به سمت سفیر ایران در افغانستان به عنوان سرکنسول ایران در «جلال‌آباد» در زمان طالبان و سرکنسول ایران در «قندهار» نیز (سال ۱۳۸۱) انجام وظیفه کرده بود.

۱۱-بهادر امینیان جزی: از۱۰ آذر۱۳۹۸ تا؟

حسین مالکی

«فداحسین مالکی» سفیر سابق ایران در افغانستان درباره این حادثه نوشته است:شهید گرانقدر سردار سر لشکر «محمدناصر ناصری»(کارشناس امور فرهنگی کنسولگری مزارشریف)  علیرغم نفوذ زیادش در مزار شریف که براحتی میتوانست از کنسولگری خارج شود و جانش را نجات دهد اما ترجیح داد در واپسین لحظات عمر با برکتش در کنار دوستانش باشد./مرداد ۱۳۹۸

معرفی شهرمزارشریف-بلخ 

مَزاری شّریف مرکز ولایت بلخ در شمال افغانستان و چهارمین شهر بزرگ افغانستان (پس از شهرهای کابل، هرات و قندهار) است که دارای جمعیتی بالغ بر ۸۰۰ هزارنفر می‌باشد. مزار شریف در پانزده کیلومتری شرق بلخ واقع شده و از سمت جنوب شرقی در فاصله ۴۲۵ کیلومتری کابل، پایتخت افغانستان قرار دارد.

 این شهر از سمت شرق در همسایگی قندور، از غرب به فاصله ۷۲۸ کیلومتری هرات باستان، از جنوب ۹۰۹ کیلومتر با قندهار و نهایتاً از سمت شمال با ازبکستان و بخش‌هایی از تاجیکستان مرز مشترک دارد. 

بخشی از رود آمو دریا (جیحون) که به عبارتی پرآب‌ترین و مهمترین رود در منطقه آسیای میانه است و از ارتفاعات پامیر سرچشمه می‌گیرد؛

 با عبور از مناطق شمالی افغانستان نظیر قسمت‌هایی از شمال مزار شریف و قندوز در نزدیکی مرزهای ازبکستان و تاجیکستان، سرانجام به دریاچه آرال واقع در ازبکستان و قزاقستان می ریزد.

برای اطلاعات کاملتربهاین لینک مراجعه کنید:

آسیب شناسی حادثه"مزارشریف"چرادیپلماتها درکنسولگری کشته شدند؟مقصران حادثه