«مباهله» چیزی شبیه «نفرین»(نفرین بردروغگو)وبه روایتی«ملاعنه»لعن برکسی که ادعای دروغ می کند،لازم به ذکراست که علمای مسیحیی ازنبوت پیامبراسلام(حضزت محمد)مطلع بودند.
مسیحیان وقتی درباره «تولدحضرت مسیح» با پیامبراسلام «محاجه» کردند ومذاکرات به شکست ختم شد،تصمیم گرفتندکه هرکدام ازطرفین براثبات ادعایش قسم بخورد و«دروغگورانفرین کند»(درخواست هلاکت).
واما وقتی در«روزموعود»در«معیادمباهله» آمدند،حضرت محمدرادیدندکه بادخترودامادونوه هایش می آید،رهبرمذهبی مسیحیان ترسید،ترس ازاینکه اگراینهانفرین کنندهلاکتشان حتمی است،لذاازمباهله منصرف شدند.
آیات قرآن گواهی می دهدکه شاخت اینهاازحضرت محمد(ص)بیش ازشناختشان ازفرزندانشان بود.
گروهی که ما بر آنها کتاب فرستادیم،او(محمد) را به خوبی میشناسند همان گونه که فرزندان خود را، و لکن گروهی از آنان (از راه عناد) حق را کتمان میکنند در صورتی که علم به آن دارند.!.
ماجرای «مباهله» چیست؟
۲۴ ذیالحجه (روز مباهله) نام گرفته است.
درادامه زندگینامه«علامه شهیدقاضی شوشتری»بعلت اینکه تحقیقات جالبی درباره مباهله داشته راخواهیدخواند.
«نجران» منطقه ای، درنقطه مرزى(حجاز -یمن) تنها منطقه ی مسیحى نشین، در حجاز بود .
پیامبر اسلام(ص) در مکاتبه با سران کشور جهان، و مراکز مذهبى،۲۴ ذی الحجة سال دهم هجری . نامه اى به «اُسقف اعظم نَجران»(ابوحارثه) نوشت، ساکنان نجران را به آیین اسلام دعوت نمود.
نمایندگان پیامبر وارد« نجران» شده، نامه ى پیامبر (ص) را به اسقف دادند، وى نامه را با دقّت خواند و براى تصمیم، شورایى مرکّب از شخصیتهاى بارز مذهبى و غیر مذهبى تشکیل داد، یکى از افراد طرف مشورت «شرحبیل» بود که به عقل و درایت وکاردانى معروف بود؛ وى در پاسخ «اسقف» اظهار نمود که اطلاعات من در مسایل مذهبى بسیار ناچیز است، بنابراین من حقّ ابراز نظر ندارم و اگر در غیر این موضوع با من وارد شور شوید، من مى توانم راه حلهایى در اختیار شما بگذارم.
امّا ناچارم مطلبى را تذکر دهم و آن این که ما مکرّر از پیشوایان مذهبى خود شنیده ایم که روزى منصب نبوت از نسل اسحاق به فرزندان «اسماعیل» انتقال خواهد یافت، هیچ بعید نیست که محمّد از اولاد اسماعیل است همان پیغمبر موعود باشد.
شورا نظر داد که گروهى به عنوان «هیئت نمایندگان نجران» به مدینه بروند، تا از نزدیک با محمّد(ص) تماس گرفته دلایل نبوت او را مورد بررسى قرار دهند.
شصت تن از زبده ترین و داناترین مردم نجران انتخاب گردیدند، که در راس آنان سه تن پیشواى مذهبى قرار داشت.
۱. «ابوحارثه بن علقمه» اسقف اعظم نجران که نماینده ى رسمى کلیساهاى روم در حجاز بود.
۲. «عبدُ المسیح» رئیس هیئت نمایندگى که به عقل و تدبیر وکاردانى معروفیت داشت.
۳. «ایهم» که فرد کهنسال و شخصیت محترم ملّت نجران بشمار مى رفت.
هیئت نمایندگى«منطقه نجران»عربستان، هنگام عصر در حالى که لباس هاى تجملى ابریشمى بر تن، و انگشترهاى طلا بر دست و صلیبها بر گردن داشتند وارد مسجد شده به پیامبر (ص) سلام کردند، ولى وضع زننده و نامناسب آنان در مسجد، پیامبر(ص) را سخت ناراحت نمود. آنان احساس کردند که پیامبر (ص) از آنان ناراحت شده است امّا علّت ناراحتى را ندانستند که چیست؟
فوراً با «عثمان بن عفان» و «عبدالرحمان بن عوف» که سابقه ى آشنایى با آنان داشتند، تماس گرفتند و جریان را به آنها گفتند آنها اظهار داشتند که حلّ این مشکل به دست على بن ابى طالب(علیه السلام) است، آنان به امیرمومنان مراجعه کردند، على (ع) در پاسخ آنها چنین فرمود: «شما باید لباسهاى خود را تغییر دهید، و با وضع ساده بدون زر و زیور به حضور حضرت بیایید، در این صورت مورد احترام و تکریم قرار خواهید گرفت.
نمایندگان نجران با لباس ساده بدون انگشتر طلا، شرفیاب محضر پیامبر(ص) شده و سلام کردند، پیامبر (ص) با احترام خاص، پاسخ سلام آنان را داد و برخى از هدایایى را که براى وى آورده بودند پذیرفت.
«فَمَنْ حاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جائَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ اَبْناءَنا وَاَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ اَنْفُسَنا وَاَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَهَ اللّهِ عَلَى الْکاذِبینَ».( آل عمران، آیه۶۱)
«مباهله» در اصل از ماده «بهل» (بر وزن اهل) بوده و به رها کردن و برداشتن قید و بند از چیزی گفته می شود.
مباهله/ ملاعنه
مباهله در اصطلاح قرآن و روایات و غیر آنها، به معنای ملاعنه (لعن و نفرین کردن دو طرف به یکدیگر) است؛ این گونه که هرگاه دو گروه یا دو نفر درباره ی مساله ای مهم، مانند مسائل مهم مذهبی با هم گفتگو کرده و به نتیجه ای نرسند، در یک جا جمع می شوند و به عنوان «آخرین حربه»، به درگاه خداوند تضرع می کنند و از او می خواهند تا درغگو را رسوا و مجازات کند.( احمد بن حنبل در کتاب مسند جلد۱، صفحه ۱۸۵)
تناسب معنای اصطلاحی با معنای لغوی در این است که در هر دو، رها کردن و واگذار کردن یکدیگر به حال خود، وجود دارد.
مباهله با مسیحیان نجران
«فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللهِ عَلَی الْکاذِبِینَ»( آل عمران، ۶۱)
هرگاه بعد از علم و دانشی که به تو رسیده (باز) کسانی با تو به محاجه و ستیز برخیزند، به آن ها بگو: بیایید! ما فرزندان خود را دعوت می کنیم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خویش را دعوت می نماییم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت می کنیم و شما هم از نفوس خود؛ آن گاه مباهله می کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار می دهیم.
بخش با صفای «نجران» با هفتاد دهکده ی تابع خود، در نقطه ی مرزی حجاز و یمن قرار گرفته است. در آغاز طلوع اسلام، این نقطه تنها منطقه ی مسیحی نشین حجاز بود که به عللی از بت پرستی دست کشیده و به آیین مسیحیت گرویده بودند.(یاقوت حموی در معجم البلدان، ج۵، ص۲۶۷ـ۲۶۶)
پیامبر اسلام(ص) هم زمان با مکاتبه ی با سران حکومت های جهان و مراکز مذهبی،(سال دهم هجری) نامه ای به اسقف نجران (ابو حارثه بن علقمه) نوشت و در آن نامه از ساکنان نجران خواست که یا اسلام را بپذیرند و یا به حکومت اسلامی جزیه (مالیات) بپردازند (که در برابر این مبلغ جزئی، از جان و مال آنان دفاع شود) و در غیر این صورت، به آنان اعلام خطر می شود.
نامه توسط نمایندگان پیامبر(ص) به دست اسقف رسید. وی نامه را با دقت خواند و برای تصمیم گرفتن، شورایی مرکب از شخصیت های بارز مذهبی و غیر مذهبی تشکیل داد. شورا نظر داد که گروهی به نمایندگی نجران به مدینه بروند، تا از نزدیک با محمد(ص) تماس گرفته، و سخنان او را بررسی کنند.
شصت تن از زبده ترین و داناترین مردم نجران انتخاب شدند که در رأس آن ها سه پیشوای مذهبی قرار داشت:
۱. «ابو حارثه بن علقمه»، اسقف اعظم نجران که نماینده ی رسمی کلیساهای روم در حجاز بود؛
۲. «عبدالمسیح»، رئیس هیئت نمایندگی که به عقل و تدبیر و کاردانی شهرت داشت؛
۳. «أیهم» که فردی کهنسال و مورد احترام مردم نجران بود.
هیئت نمایندگان در مسجد مدینه با پیامبر اسلام گفتگو کردند. حضرت آنان را به آیین اسلام و پرستش خدای یگانه و دست کشیدن از عقاید باطل (مانند اعتقاد به فرزند داشتن خداوند) دعوت کرد. یک نفر از نمایندگان گفت: عیسی فرزند خدا است؛ زیرا مادر او مریم، بدون آن که با کسی ازدواج کند، او را به دنیا آورد؛ پس باید او را نیز خدای جهان دانست.
پیامبر اکرم (ص) با تلاوت آیه ای از قرآن آنان را چنین پاسخ دادند: «وضع حضرت عیسی از این نظر مانند حضرت آدم است که او را با قدرت بی پایان خود، بدون آن که دارای پدر و مادری باشد، از خاک آفرید»؛ اگر نداشتن پدر دلیل بر این باشد که عیسی فرزند خدا است، پس حضرت آدم برای این انتساب شایسته تر است؛ زیرا او نه پدر داشت و نه مادر.
گفتگو ادامه یافت و پس از اصرار دو طرف بر حقانیت عقاید خود، تصمیم گرفته شد که مساله از راه مباهله خاتمه یابد، از این رو قرار شد که فردای آن روز، همگی خارج از شهر مدینه، در دامنه ی صحرا برای مباهله آماده شوند.
۲۴ ذی الحجة سال دهم هجرت
سران نمایندگان نجران پیش از آن که با پیامبر روبه رو شوند، به یکدیگر گفتند: هرگاه دیدید که «محمد» اصحاب خود را به میدان مباهله آورد، معلوم می شود که در ادعای خود صادق نبوده و اطمینانی به نبوت خود ندارد، ولی اگر دیدید که با فرزندان و عزیزان خود به مباهله آمده، معلوم می شود که او راستگو و پیامبر خدا است؛ زیرا آن قدر به خود ایمان دارد و احساس امنیت می کند که عزیزان خود را آورده است.
هنوز نمایندگان نجران در این گفتگو بودند که ناگهان چهره ی نورانی پیامبر(ص) نمایان شد. او فرزندش حسین(ع)را در آغوش دارد و دست حسن(ع) را در دست؛ علی(ع) پیش رو، و حضرت زهرا(س) پشت سر آن جناب حرکت می کنند[۵].
پیامبر اکرم(ص) پیش از ورود به میدان مباهله به همراهان خود فرمود: «من هرگاه دعا کردم، شما دعای مرا با گفتن آمین بدرقه کنید.» نمایندگان نجران، با حالت بهت و وحشت به یکدیگر نگاه می کردند؛ شکوه و جلال معنوی و الهی این پنج تن، همه را بر جای خود میخ کوب کرده بود. اسقف نجران گفت: «من چهره هایی می بینم که هرگاه دست به دعا بلند کنند و از درگاه خداوند بخواهند که بزرگ ترین کوه ها را از جای برکند، به سرعت کنده خواهد شد. هرگز درست نیست که ما با این چهره های نورانی و با فضیلت مباهله کنیم؛ چرا که عذاب الهی همه ی ما را نابود می کند و چه بسا دامنه ی عذاب گسترش یابد و همه ی مسیحیان جهان را فرا گیرد و در روی زمین یک مسیحی باقی نماند.»
چرا مسیحیان منصرف شدند؟
نمایندگان نجران با دیدن این وضع، بی درنگ وارد شُور شدند و به اتفاق آرا تصویب کردند که هرگز وارد مباهله نشوند و هر سال مبلغی را به عنوان «جزیه» به حکومت اسلامی بپردازند. پیامبر(ص) نیز درخواست آنان را پذیرفت و قرار گذاشتند که مردم نجران نیز از مزایای حکومت اسلامی برخوردار گردند؛ در این هنگام پیامبر (ص) فرمود: «عذاب سایه ی شوم خود را بر سر نمایندگان نجران گسترده بود و اگر از در مباهله وارد می شدند، صورت انسانی خود را از دست داده و با آتشی که در بیابان بر افروخته می شد، می سوختند و دامنه ی عذاب به سرزمین نجران هم کشیده می شد.»( بحار الانوار، ج۲۱، ص۲۸۵)
فضیلت اهل بیت(ع) در داستان مباهله
مفسران و محدثان شیعه و سنی تصریح کرده اند که پیامبر گرامی اسلام تنها کسانی را که همراه خود برای مباهله برد: فرزندانش، حسن و حسین-(أبناءنا)، دخترش فاطمه (نساءنا) و از میان مردان تنها علی بن ابی طالب(أنفسنا) بودند.
«شهید قاضی نور الله شوشتری»، در کتاب «احقاق الحق»، اتفاق نظر مفسران را د راین باره بیان می کند؛ سپس آیة الله مرعشی نجفی در پاورقی این کتاب، از حدود شصت نفر از بزرگان عامه نقل می کند که معتقدند آیه ی مباهله در شأن و منزلت اهل بیت پیامبر(ص) نازل شده است؛ برای مثال مسلم بن حجاج در صحیح خود ـ که دومین صحیح از صحاح ششگانه عامه است می نویسد:
معاویه به سعد وقاص گفت: چرا علی را دشنام نمی گوئی؟
پاسخ گفت: به دلیل سه ویژگی که علی داشت و من آرزو می کنم که یکی از آن ها را دارا بودم؛ یکی از آن ها این بود که چون آیه ی مباهله نازل شد، پیامبر تنها از فاطمه و حسن و حسین و علی دعوت کرد؛ وقتی همگی جمع شدند، فرمود: اللهم هؤلاء اهلی؛ خداوندا ایشان اهل بیت من هستند.(صحیح مسلم، ج۷، ص۱۲۰)
«داستان مباهله گواه بزرگی بر فضیلت و برتری این خانواده(اهل البیت) است». پیامبر(ص) از میان تمام صحابه و یاران خود، تنها این چند نفر را شایسته و مصداق آیه دانست و در کنار خود به میدان مباهله آورد.
دیگران هم میتوانند"مباهله "کنند؟
شکی نیست که آیه مباهله خطاب به پیامبر اسلام بوده و متضمن دستور کلی به مسلمانان برای انجام این عمل نمی باشد، ولی در آیات و روایات، منعی از انجام این عمل توسط مسلمانان وارد نشده است، بلکه از روایات عمومیت این حکم استفاده می شود؛ برای مثال از امام صادق (ع) روایت شده است که اگر مخالفان مذهبی سخنان و استدلال های شما را نپذیرفتند، آن ها را به مباهله دعوت کنید.
چگونه مباهله کنیم؟
امام (ع) فرمود: خود را سه روز اصلاح اخلاقی کن...؛ روزه بگیر و غسل کن، و با کسی که می خواهی مباهله کنی به صحرا برو؛ سپس انگشتان دست راستت را در انگشتان راست او بیفکن و از خودت آغاز کن و بگو: «خداوندا! تو پروردگار آسمان های هفتگانه و زمین های هفتگانه ای و از اسرار نهان آگاه هستی، و رحمن و رحیمی، اگر من حقی را انکار و باطلی را ادعا می کنم، بلایی از آسمان بر من بفرست، و اگر این شخص حق را انکار کرده و ادعای باطلی می کند، بلایی از آسمان بر او بفرست؛ سپس فرمود: چیزی نخواهد گذشت که نتیجه این دعا آشکار خواهد شد. به خدا سوگند! هیچ کسی را نیافتم که حاضر شود این گونه با من مباهله کند( اصول کافی، ج۲، ص۴۸۲)
مسجد مباهله کجاست؟
«مسجد الاجابه»(مسجد مباهله) در ۶۵۰ مترب شمال شرقی مسجد النبی و در ۳۸۵ متری شمال بقیع قرار دارد.
«مسجد مباهله» یا «مسجد الاجابه»هنوز برای مردم عربستان ازجایگاه ویژه ای قراردارد، هرگاه آسمان بنای ناسازگاری با مردم مدینه راداشته باشد،آنها برای خواندن نماز باران دارند، به مسجد الاجابه رفته، نزولات آسمانی را ازخدامطالبه می کنند.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:این مسجد توسط«بنی معاویه بن مالک بن عوف» ساخته شده است و این نام را به خاطر واقعه دعای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به آن داده اند. پس از آنکه در آن نماز خواند و خدای متعال را خواند، خداوند او را مستجاب کرد و او را از یک نفرین باز داشت وعلتی اینکه به مسجد مباهله معروف شد، زیرا محل(مکان) دیدار پیامبر با هیئتی از مسیحیان نجران بوده است. این مسجد در زمان عمر بن عبدالعزیز مرمت شد و در قرن نوزدهم میلادی مرمت شد، سپس در زمان ملک فهد توسعه یافت، البته اینکه این مسجد،همان مکانی است که ماجرای مباهله درآن اتفاق افتاده باشد،مورداختلاف است.
سرانجام مباهله :امضای توافقنامه.
مسیحیان با دیدن چهره مصمم و مطمئن پیامبر اسلام (ص) و همراهانش از یک سو، و شنیدن سخنان یأس آور اسقف نجران از سوى دیگر، تصمیم گرفتند در برابر خواسته هاى پیامبر (ص) تسلیم شوند. بنابراین خدمت پیامبر اکرم (ص) رسیده و گفتند: یا اباالقاسم! ما با تو مباهله نمى کنیم، ولى حاضریم مصالحه کنیم و هر مقدارى که خواسته باشى به تو جزیه بپردازیم. پیامبر بزرگوار اسلام (ص) پیشنهاد آنها را پذیرفت و از انجام مباهله منصرف شد و قرارداد صلحى بین پیامبر اسلام (ص) و مسیحیان نجران بسته شد.
بر اساس قراردادى که به امضاى طرفین رسید، قرار شد مسیحیان نجران در مقابل امنیتى که به برکت حکومت اسلامى تأمین مى شود، سالانه 2 هزار حُلّه (هر حله برابر با یک قواره پارچه براى یک دست لباس) به عنوان جزیه به حکومت اسلامى بپردازند؛ البته به این شکل که هزار حُلّه را در ابتداى سال و هزار حُلّه را در نیمه آن پرداخت کنند. قیمت هر حُلّه نیز چهل درهم بود. بنا به گفته بعضى از مورخان، علاوه بر۲ هزار حُلّه، پرداخت ۳۰ زره و نیزه و ۳۰ اسب و ۳۰ شتر نیز شرط شد.
نجران کجاست؟
«نجران تنهامنطقه مسیحی نشین حجاز بود»،متشکل از هفتاد قریه ، نقطه ای مرزی مابین حجاز و یمن است.
پیامبراسلام(ص) در سال های اول رسالت خود، با سران کشورهای جهان مکاتبه کرد و بدین وسیله آنها را به دین مبین اسلام دعوت نمود. در این بین نامه ای نیز به اسقف نجران نوشت و طی آن مسیحیان نجران را به آئین اسلام دعوت نمود.
« به نام خدای ابراهیم، اسحاق و یعقوب. این نامه ای است از محمد پیامبرخدا به اسقف نجران. خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب را حمد و ستایش می کنم و شما را از پرستش بندگان، به پرستش خدا دعوت می نمایم. شما را دعوت می کنم که از ولایت بندگان خدا خارج شوید و در ولایت خداوند وارد آیید، اگر دعوت مرا نپذیرفتیدباید به حکومت اسلامی مالیات(جزیه) بپردازید و در غیر این صورت به شما اعلام خطر می شود.»
نمایندگان پیامبراکرم، نامه ایشان را به اسقف مسیحیان نجران رساندند. وی پس از خواندن نامه، شورایی مرکب از شخصیت های مذهبی و غیرمذهبی تشکیل داد که وارد مدینه شوند و از نزدیک با پیامبر (ص) دیدار کنند و دلایل نبوت ایشان را مورد بررسی قرار دهند.
دیدار نمایندگان نجران با پیامبراسلام
نمایندگان نجران پس از دیدار با پیامبر با ایشان به مباحثه و تبادل نظرات و افکار پرداختند و در مورد حضرت مسیح و حضرت مریم و خدا به گفتگو نشستند، که در نهایت آنان به پیامبر(ص) گفتند: گفتگوهای شما ما را قانع نمی کند. در این هنگام حضرت جبرئیل نازل گردید، و آیه مباهله را آورد و پیامبر را مأمور کرد تا با کسانی که با او مجادله می کنند و حق را نمی پذیرند به مباهله برخیزد.
فرمان الهی از این قرار بود: فمن حاجک فیه من بعد ما جاء ک من العلم فقل تعالوا ندع ابناء نا و ابناء کم و نساء نا و نساء کم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله علی الکاذبین.( آل عمران/۶۱)
هرگاه بعد از علم و دانشی که(درباره مسیح) به تو رسیده،(باز) کسانی با تو به محاجه و ستیز برخیزند، به آنها بگو:« بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود؛ آنگاه مباهله کنیم؛ و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.»
نمایندگان نجران از پیامبر وقت خواستند و قرار شد فردای آن روز به مباهله بروند.
مکان مباهله
پیامبر و نمایندگان نجران، توافق کرده بودند که مراسم مباهله در نقطه ای خارج از شهر مدینه، در دامنه صحرا انجام بگیرد.
اسقف مسیحی به نمایندگان نجران گفته بود در مراسم مباهله نگاه کنید، اگر محمد با فرزندان و خانواده اش برای مباهله آمد، از مباهله با او بترسید و اگر با یارانش آمد با او مباهله کنید، زیرا چیزی در بساط ندارد. پیامبراکرم(ص) به همراه حضرت علی، امام حسن و امام حسین و حضرت فاطمه علیهم السلام به سمت صحرا رفت.
از آن سو نمایندگان نجران در حالی که اسقف آنها پیشاپیش حرکت می کرد به محل رسیدند. وقتی پیامبر را دید، از همراهان ایشان پرسید، که به او گفتند: این پسرعمو و داماد او و محبوبترین خلق خدا نزد او است و این دو پسر، فرزندان دختر او از علی علیه السلام هستند و آن بانوی جوان، دخترش فاطمه علیها السلام است که عزیزترین مردم نزد او، و نزدیک ترین افراد به قلب او است. به اسقف گفته شد که برای مباهله قدم پیش گذار.
اسقف گفت: نه، من مردی را می بینم که نسبت به مباهله با کمال جرأت اقدام می کند و می ترسم راستگو باشد.
من چهره هایی را می بینم که هرگاه دست به دعا بلند کنند و از درگاه الهی بخواهند که بزرگترین کوهها را از جای برکند، فوراً اینطور خواهد شد. بنابراین، هرگز صحیح نیست ما با این افراد مباهله نماییم. زیرا بعید نیست که همه ما نابود شویم، و ممکن است دامنه عذاب گسترش پیدا کند، و همه مسیحیان جهان را بگیرد و در روی زمین حتی یک مسیحی باقی نماند.
نمایندگان نجران وقتی که دیدند پیامبراکرم(ص) نزدیکان و عزیزان خود را برای مباهله به همراه آورده است، دریافتند که رسول الله(ص) به دعوت و دعای خود اعتقاد راسخ دارد، والا یک فرد مردد، عزیزان خود را در معرض بلای آسمانی و عذاب الهی قرار نمی دهد.
انصراف از مباهله
هیات نمایندگی نجران با دیدن وضع یاد شده، وارد شور شده و به اتفاق آراء تصویب کردند که هرگز وارد مباهله نشوند، آنان حاضر شدند که هر سال مبلغی به عنوان "جزیه" ( مالیات سالانه) بپردازند و در برابر آن، حکومت اسلامی از جان و مال آنان دفاع کند. پیامبراکرم(ص) نیز رضایت خود را اعلام نمود و قضیه مباهله به اتمام رسید.
سپس پیامبراکرم(ص) فرمود: عذاب، سایه شوم خود را بر سر نمایندگان مردم نجران گسترده بود و اگر از در ملاعنه و مباهله وارد می شدند، صورت انسانی خود را از دست داده، و در آتشی که در بیابان برافروخته می شد، می سوختند و دامنه عذاب به سرزمین نجران نیز کشیده می شد.
عظمت حضرت زهرا (س)
درعربستان پیش از اسلام، زن هیچ جایگاهی نداشت. زن به عنوان کنیزی که در خدمت مرد قرار می گرفت تا کارهای خانه اش را انجام دهد، ایفای وظیفه می نمود.
او در مسائل اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و غیره حق دخالت و اظهارنظر نداشت. در چنین شرایطی بود که اسلام ظهور نمود، دیگر به جنس انسان اهمیتی نمی داد بلکه انسانیت وی حائز اهمیت بود. زنان صاحب حق و حقوقی شدند و دیگر کمتر مورد ظلم قرار می گرفتند. در چنین شرایطی که دختران زنده به گور می شدند و برای زنان در جامعه هیچ شخصیتی قائل نبودند. حضرت زهرا علیهاالسلام پا به عرصه هستی نهاد و همگان از کارهای پیامبر(ص) نسبت به ایشان تعجب می نمودند. پیامبراکرم با آن مقام مادی و معنوی، خم شده و دستان دختر خود را می بوسید و به او احترام ویژه می گذاشت. البته خیلی ها به اشتباه تصور می کنند که ارزش حضرت به خاطر این بوده است که ایشان دختر نبوت، همسر ولایت و مادر امامت بوده اند. حال آنکه باید در نظر داشت که ایشان شایستگی و ارزش آن را داشته که در این مسندها جای گرفته است.
با بررسی تاریخ روز مباهله پی می بریم که خود حضرت زهرا(س) آن قابلیت را داشته و از مقام والای معنوی برخوردار بودند که به همراه پیامبر(ص) به مباهله می روند. چرا که در درگاه الهی قرب داشته و دعا یا نفرین ایشان به استجابت می رسید.
مباهله با مسیحیان نجران کار ساده ای نبود که با هر زن و مرد عادی بتوان آن را به اجرا درآورد بلکه افراد شرکت کننده در مباهله باید به درجه ای از حق و یقین رسیده باشند که خدای متعادل درخواست آنان را پاسخ گوید.
این که حضرت صدیقه طاهره علیهاالسلام در مراسم مباهله شرکت داشته، حاکی از عظمت شخصیت ایشان می باشد.
سند آیه مباهله
غالب مفسران و محدثان شیعه و اهل تسنن تصریح کرده اند که آیه مباهله در حق اهل بیت پیامبر (ص) نازل شده است و پیامبر تنها کسانی را که همراه خود به میعادگاه برد فرزندانش حسن و حسین و دخترش فاطمه و علی علیهم السلام بودند.
برخی از مفسران اهل تسنن که در اقلیت هستند، کوشیده اند که ورود احادیث واقعه ی روز مباهله را در این زمینه که در عظمت اهل بیت علیهم السلام بوده است، انکار نمایند. ولی با مراجعه به مسانید و منابع اهل تسنن دیده می شود که بسیاری از آنان احادیثی ذکر نموده اند بنابر این نظر که قضیه تاریخی مباهله مربوط به پیامبراکرم، حضرت علی، حسنین و حضرت زهرا علیهم السلام می باشد.
قاضی شوشتری ازمباهله می گوید
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر: «قاضی نورالله شوشتری» در جلد سوم از کتاب نفیس« احقاق الحق» می گوید: مفسران در این مسئله اتفاق نظر دارند که « ابناء نا» در آیه فوق اشاره به حسن و حسین و « نساء نا» اشاره به فاطمه زهرا و« انفسنا» اشاره به علی است.
سپس- در پاورقی کتاب مزبور- در حدود شصت نفر از بزرگان اهل سنت ذکر شده اند که تصریح نموده اند آیه مباهله درباره اهل بیت علیهم السلام نازل شده است و نام آنها و مشخصات کتب آنها را از صفحه ۴۶ تا ۷۶ مشروحاً آورده است.
ازجمله شخصیتهایی که ماجرای مباهله رانقل کرده اند:
۱. مسلم بن حجاج نیشابوری صاحب صحیح معروف که از کتب شش گانه مورد اعتماد اهل سنت است. در جلد ۷ صفحه ۱۲۰.
۲. احمد بن حنبل در کتاب مسند جلد۱، صفحه ۱۸۵.
۳. طبری در تفسیر معروفش در ذیل همین آیه، جلد سوم، صفحه ۱۹۲.
۴. حاکم در کتاب مستدرک جلد سوم، صفحه ۱۵۰.
۵. حافظ ابونعیم اصفهانیدر کتاب دلائل النبوة صفحه ۲۹۷.
۶. واحدی نیشابوری در کتاب اسباب النزول، صفحه ۷۴.
۷. فخر رازی در تفسیر معروفش، جلد۸، صفحه۸۵.
۸. ابن اثیر در کتاب جامع الاصول، جلد ۹، صفحه ۴۷۰.
۹. ابن جوزی در تذکرة الخواص صفحه ۱۷.
۱۰. طنطاوی مفسر معروف در تفسیر الجواهر جلد دوم، صفحه ۱۲۰.
۱۱. زمخشری در تفسیر کشاف جلد۱، صفحه ۱۹۳.
توضیحات مدیریت سایت-پیراسته فر:بعلت اینکه اسم محقق شهید-قاضی شوشتری-باتاریخ مباهله گره خورده ،بهانه ای شدتا زندگینامه مختصری ازاین عالم شهیدداشته باشیم
«قاضی نورالله شوشتری»کیست؟
«سید نورالله حسینی مرعشی شوشتری»(متولد۹۵۶شوشتر) معروف به «قاضی نورالله شوشتری» و مشهور به -شهید ثالث- فقیه اصولی، متکلم جدلی، محدث رجالی و شاعر و عالم بزرگ عهد صفویه بود. پدرش، سید شریف یا سید شرف الدین شوشتری، از مجتهدان ممتاز شوشتر بود. نسب او با با ۲۶ واسطه به حضرت سجاد علیه السلام می رسد.
علوم مقدماتی و علوم عقلی و نقلی را در نزد پدرش آموخت. میر صفی الدین محمد و میر جلال الدین محمد صدر نیز از معلمان او بودند. سال ۹۷۹ ه.ق، یعنی در ۲۳ سالگی، به ازشوشتر به مشهدمسافرت کرد.
هجرت ازمشهدبعداز۱۴سال
قاضی نورالله در مشهد مقدس در درس علامه محقق مولا عبدالواحد شوشتری ومولا محمد ادیب قاری تستری شرکت فعال داشت،وی در علم حدیث و علوم معقول و منقول، استاد و متبحر و در ریاضیات، ادبیات عرب، معانی و بیان و عروض و قافیه، صاحب تألیفات است.
او علاوه بر مراتب عالیه علمی مختلف، شاعری بزرگ بود و دیوان اشعار دارد. اوایل شوال سال ۹۹۳ ه.ق، در زمان (اکبر شاه هندی)به هندوستان رفت. او به دربار پادشاه هندوستان رفت که در آنجا علمای معروفی بودند،ازجمله (فتح الله شیرازی و حکیم ابوالفتح گیلانی)آنها نورالله را به شاه معرفی کردند. بعلت درخشش درمجامع علمی درطی ۲ سال اقامت، به دستور اکبر شاه، بعنوان رئیس القضای شهر «لاهور» منصوب شد.
می گویند در زمانی که او مسندقضا رسید، هندوستان درامنیت کامل یود.
اکبر شاه در چهاردهسالگی به سلطنت رسید،وی ضمن توسعه وعمران وآبادی کشورش به دانشمندان خیلی احترام می گذاشت ،اگرچه معلوم نشد که شاه معتقدبه کدام دین است!
بعدازدرگذشت علمای مدافع قاضی نورالله و مرگ اکبر شاه و سلطنت جهانگیرشاه(دربعضی ازنقل ها اسم شاه بعدی را سلطان سلیم نوشته اند) روزگاربرقاضی مقتدرکشورهندوستان سخت شد.
البته دراواخرسلطنت اکبرشاه براثرسعایت عده ای ازعلمای متعصب،موردغضب شاه هم قرارگرفت که بخیرگذشت.
قاضی نورالله بر اساس فقه چهار مذهب سنی قضاوت میکرد وتدریس می کرد( مذهب خود را مخفی نگه می داشت) واما رقبای او که درخشندگی را نمی توانستند ببینددرصدد فتنه برآمدند.
علمای دربار نزدشاه جدید به سعایت وی پرداختند، که قاضی شیعه است و خود را ملزم به مذاهب اربعه نمیداند و فتوایش با فتوای مذهب امامیه تطبیق میکند.
جهانگیرشاه ، برای اثبات تشیع قاضی خواستاراسنادومدارک شد ، آنان به حیله دیگری دست زدند. شخصی را واداشتند تا به عنوان رفیق شفیق ،نزد قاضی رفت و آمد کند و خود را شیعه وازارادتمندان قاضی معرفی کند.
وی پس از رفت و آمد بسیار و جلب اطمینان قاضی، به نوشتههای وی از جمله «مجالس المؤمنین» پی برد و درخواست آن نمود. وی کتاب را از قاضی گرفت و از آن نسخهای برداشت و نزد علمای دربار برد. آنان نیز این کتاب را به عنوان سند تشیّع قاضی نورالله به جهانگیرشاه عرضه کردند و به سلطان گفتند که او در کتابش چنین و چنان گفته است و استحقاق اجرای حد دارد.
جهانگیر شاه گفت: حد(مجازات)ش چیست؟
آنان گفتند: شلاق
شاه کار را بر آنان واگذار کرد و آنان بلافاصله حد را اجرا کردند،واما بجای حد،خشم وغضب خودراریختند!
قاضی نورالله در سال ۱۰۱۹ ق. (۶۴ سالگی) در زیرضربات شلاق عالمان دینی متعصب به شهادت رسید.
علمای متعصب وکینه جوی لاهور خشم خودرا بر پیکر قاضی نورالله ریختند ،شلاق ضخیم وخشن را آنچنان برپیکرش ،محکم می کوبیدند که بدن زخم های عمیق برداشته بود وحتی نقل است که بدن قطعه قطعه شده بود.
قاضی شوشتری را«شهیدثالث»نیزمی گویند.
حاصل تحقیقات علامه شوشتری بیش از۴۰اثراست
علاوه بر«احقاق الحق »
۱- أجوبه مسائل السید حسن الغزنوی
۳- الزام النواصب فی الردّ عی میرزا مخدوم الشریفی
۴- القام الحجر، در رد ابن حجر
۵- بحر الغزیر فی تقدیر ماء الکثیر ( تحقیق در مورد وزن و حجم آب کر )
۶- بحر الغدیر فی اثبات تواتر حدیث الغدیر سنداً و مؤلف و دلاله
۷- تفسیر القرآن، در چند جلد
۸-کتابی در تفسیر آیه رؤیا
۹- تحفه العقول
۱۰-حلّ العقول
۱۱-مجالس المؤمنین
قاضی شوشتری ۲۶سال درهندوستان زندگی کرد وحدود۲دهه قاضی القضات کشورهندوستان بود
قبرعلامه شهید-قاضی شوشتری «آگرا »هندوستان قراردارد که اکنون زیارتگاه مسلمان وآزادگان جهان است.
شهر«اگرا» AGRA-تاسال۱۰۵ ۸هجری قمری(۱۶۴۸میلادی)پایتخت هندوستان بود.
شهر«اگرا» درایالت اوتارپرادش قراردارد فاصله اش تادهلی ۲۰۰کیلومترمی باشد.
فاصله بمبئی تا اگرا ۱۲۰۰ کیلومتر است.
مساحت شهراگرا ۱۸۰۰کیلومترمربع وجمعیت آن یک میلیون ۸۰۰هزارنفرمی باشد
«تاج محل»درشهر«اگرا»قراردارد
مساحت کشورهند ۳٬۴۰۲٬۸۷۳ کیلومتر مربع وجمعیت آن یک میلیارد ۵۰۰ میلیون نفر می باشد.