محلات قدیمی رشت:
درسال(۸۷۵شمسی) یک آبادی بنام«رشت» شکل گرفت-محلاتش:
استادسرا، سبزه میدان،پیرسرا، بیستون ،صالح آباد،رودبارتان،کُردمحله،سرچشمه ،دانشسرا، خُمیران زاهدان ، خُمیران چهل تن،خُمیران شریفیه(لاکانی)،قلمستان ،چله خانه،شالکوه،سوخته تکیه،دباغیان،باقرآباد،زیرکوچه ،کوزه گران ، چمارسرا ،بازارباربندان(ساغریسازان) ،بادی الله،یهودی تپه(محمودآباد)،ارمنی بولاغ(باغ ارامنه)، ساروق بندان( سرُخبنده)،پُل عراق،بوسار،صیقلان، زرجوب ،خارامام(خواهرامام)،شالکو(ژاندارمری)،آج بیشه؛کرف آباد،۲ براران- بعداًشد(چهار برادران)-کیاب وآتشگاه و ..بودند.
علت نامگذاری «خمیران زاهدان»چیست؟
«خمیران»یکی ازمحلات قدیمی شهررشت می باشد
علت نامگذاری مسجد به «خمیران زاهدان»اقامت ۲روحانی-پدروپسر- مشهور رشت (آیت الله شیخ محمدزاهدخمیرانی و آیت الله شیخ محمدعلی زاهدخمیران) وپدرانشان بوده
ومنزل مسکونیشان نیزدرپشت مسجداین محله قرارداشته، گرفته شده که ازبانیان وامامان جماعت این مسجدبودند.
توضیح نگارنده-پیراسته فر:واما حجت الاسلام حسین ریحانی،امام جماعت مسجد«خمیران زاهدان» می گوید:علت نامگذاری این مسجد دراین محله«خمیران» وجودعالمان زاهدمی باشد،که بنظرمیرسد هر۲نقل یکی باشد،چون عالمان زاهد این محله همان آقایان«زاهد»فوق الذکربودند
ازفلکه پُل عراق(ابتدای خیابان خمیران زاهدان) تاخیابان شهیدمطهری(چهاربرادران)کمترازیک کیلومتراست.
بترتیب :خمیران زاهدان(حدود۳۰۰متر)+میان تکیه(۱۵۰متر)+گذرفَرُّخ (۲۵۰متر)+چهاربرادران(۲۰۰متر)
فاصله خیابان ورودی -ازطرف پل عراق تاخیابان مطهری ۹۰۰متراست
خیابان مطهری-چهاربرادران
آقای «کمبودوند»ازمغازه داران -ابتدای ورودی خمیران زاهدان که متولد(۱۳۴۵)همین محله می باشد،علت نامگذاری «خمیران»را اینگونه می گوید:ازبزرگان قدیمی این محل شنیدم که چون مردم اینجا مذهبی بودند،دستجات راه می انداختند و«خیمه»برپامی کردند،چندین خیمه بود که اول «خیمه محله»بود که بعدها به «خُمیران» مشهورشد
میان تکیه(حدفاصله بین خمیران زاهدان وگذرفَرُّخ)
علت نامگذاری این محله «میان تکیه»:دراین اینجا میدانی بود(که حالا قسمتی ازآن میدان بصورت فضای سبزاست باقیمانده)که دستجات عزادرای -درایام محرم وصفر -دراینجا تجمع می کردند وبه سینه زنی وعزاداری می پرداختند-آن زمان ،این مسجدنبود وعزاداری هادرتکیه ها-هیئتی-انجام می گرفت درایام محرم وصفر
میان تکیه یعنی حدفاصل «میان »تکیه اهالی خمیران زاهدان وگذرفرخ -«تکیه»همان تکیه های عزاداری که در دهه اول محرم برپامی کردند.
دهخدا می نویسد: چون شهر رشت در سال ۹۰۰ هجری قمری(۸۷۵شمسی) ساخته شده، بنابراین برای نام این مکان از ماده تاریخ آن استفاده کرده اند و کلمه رشت به حساب «ابجد» ۹۰۰ هجری قمری است.
دربعضی ازمنابع،مورخان –قدمت رشت- را به دوره قبل ازاسلام دانسته اند،که دورازدهن نیست،چون زمانیکه« زیدی ها »بعدازحادثه کربلا به ایران آمدند درطبرستان ودیلم-گیلان- سکونت اختیارکردند(قبل ازوروداسلام به ایران)
جمعیت ۲۷هزارنفره رشت درسال ۱۲۳۸
از سال ۱۰۰۴ هجری قمری«رشت» دردولت شاه عباس مرکز تجارت نوغان و ابریشم شد که تجارت پرسودبودبرای تجارو بازرگانان ایرانی، روسی، یونانی و ارمنی
ملگونف، جهانگرد روسی(گریگوری-ملگونف) که در سال ۱۲۷۵ هجری قمری(۱۲۳۸شمسی) به رشت سفر کرده بود، در خاطرات خود می نویسد: این شهر (رشت)باجمعیت ۲۷۳۱۴نفره ،دارای ۵۴۶۳ خانه ۱۰۲۱ مغازه می باشد.
ملگونف می گوید: رشت شهری است بامناظرزیبا وخوش آب وهوا با خانه های زیبای رو به دریا که بازرگانان از هند، بخارا، روم و عثمانی بقرای تجارت ابریشم به آن سفر می کنند.
بعدها درزمان شاه عباس برای امنیت وآسایش تجاروبازرگانان «کاروانسرا»یی بنام کاروانسرای شاه عباسی درنزدیکی های رشت ساخته شد.
جمعیت کنونی(سال۱۳۹۷) رشت براساس آخرین سرشماری
ازجمعیت ۲ میلیون و ۶۰۰هزارنفری گیلان
۹۶۰هزار نفرجمعیت رشت است که ازاین تعداد ۷۵۰هزارنفردرمناطق شهری رشت ساکنند وبقیه درمناطق روستایی-حاشیه-رشت زندگی می کنند.
عکس بالا«میان تکیه»که مسجدجوادالائمه درآن قراردارد-عکس پایینی(گذرفرخ )می باشد
گذرفَرُّخ-ازخیابان مطهری-چهاربرادران
«چُمارسرا »کجاست؟ علت نامگذاری
آقای حسین رجبی( متولد۱۳۲۱) در۵۰۰متری دانای علی(پشت مدرسه نوساز-شهیدحجتی)منزل پدریش بوده که هنوز ساختارش را تغییرنداده! تا۲سال پیش درهمین مکان زندگی میکرده وتازگی درکناراین « آثارباستانی »آپارتمانی ساخته درآنجا نقل مکان کرده است.
یکی ازقدیمی ترین مغازه های محله چمارسرا
قبرستان قدیمی چمارسرا
«حاج حسین»می گوید:این محوطه قبلاً قبرستان بود،که مهندس سیمرغ برای توسعه شهررشت درسال ۱۳۲۰اقدام به خیابان کشی ازوسط قبرستان کرد.
یعنی کل این محوطه ازمدرسه ابتدایی حجتی تادانای علی قبورپراکنده بود که دانای علی یکی ازآنهابود
وجه تسمیه«چمارسرا»
درزمانهای قبل(حدودسالهای۱۳۳۰شمسی) درهمین اطراف دانای علی آبادی ؛علفزاربود وخرابه ،یک پیرزنی دراین قسمت زندگی میکردکه یک خانه قدیمی داشت ولی محوط وباغش وسیع بود در«صحرا»ی محوطه خانه اش مرغ وخروس داشت که مرغانش «جوبه »های زیادی داشتند که د صحرا آمدرهابودند واین محله ،محل تفریح وبازی بچه هابود.مردم این منطقه می خواستند نشانی بدهند که کجاهمدیگرراببینیم ویا ازکدام طرف بایدبرویم زمین ومحوطه«صحرا»ی این پیرزن را نام می بردند«جوجو مارصحرا» یعنی صحرای این پیرزن،(دردهات حیاط منزل را «صحرا»می گویند.
به تعبیردیگر:در «صحرای پیرزن»(حیاط خانه زن) که مرغ وجوجه ها نگهداری می کرد..
«جوجو »یعنی جوجه
«مار» یعنی مادر که بعنوان احترام به یک زن بزرگسال می گویند،منظورهمان پیرزن صاحب خانه ومحوطه است.
«صحرا» یعنی محوطه،جای ومحل (سرا)رامی گویند.
که بعدها بمروراین اصطلاح(جوجومارصحرا» دستخوش تغییرات شد وشد«چُمارسرا»،چ ُ=جوجو+مار=مادر،زن+سرا=صحرا
اینهارا یکی ازقدیمی های محله چمارسرا«حاج حسین رجبی »می گوید.
«حاج حسین رجبی» می شودگفت که تنها قدیمی محله چمارسراست،همین مغازه «خیاطی» ۵۷سال است که به همان صورتی که افتتاح شده ،باقی مانده،وی بطوراصیل وغلیظ قدیمی است حتی ازنظرافکار هم قدیمی است!البته نسبت به نگارنده محبت داشت،خیلی محترمانه وصمیمی پذیرایمان بود.
آقای رجبی در۵۰۰متری دانای علی(پشت مدرسه نوساز-شهیدحجتی)منزل پدریش بوده که هنوز ساختارش را تغییرنداده! تا۲سال پیش درهمین مخروبه زندگی میکرده وتازگی درکناراین « آثارباستانی »آپارتمانی ساخته درآنجا نقل مکان کرده است.
صاحب مغازه خیاطی زیبامی گوید:قبرستانی زمین مدرسه بوده واطرافش،واما ۱۶سال پیش که بامعمرین ومسئولین دست اندرکارمصاحبه داشتم همه این محوطه (از مدرسه حجتی تا دانای علی را)قبرستان می دانستند،
آقای «ابراهیم زاده »که ۴۰سال این مغازه محقررادارد می گوید:من کارهای برقی بقعه دانای علی راانجام دادم ،قبردانای علی رامادرست کردیم،کاهگلی بود قبر،وی می گوید این قسمتها مکان «مسجدالفتح»تادانای علی قبرستان بود،البته ابراهیم زاده متولد۱۳۳۴است،امااینهاراازپدران خودشنیده اند.
حمیدرمزی(متولد۱۳۳۲) ازفرهنگیان بازنشسته-قدیمی های محله چمارسرا،حرفهای دوستش( حسین رجبی )راتأییدمی کند
بنظرمی رسد«حاج حسین»قصه ما از«داش»های چمارسرابوده باشد،چون درزمان مصاحبه باایشان یکی ازدوستان قدیمیش آمدمغازه ویک شوخی «لاتی»باایشان کرد!
بهرحال دانسته ها-اطلاعات ایشان از محله چمارسرا خیلی جالب بودوبدردبخور
لب آب یکی ازمحلات قدیمی رشت می باشد
این محل، محل پاتوق (عرض اندام)لاتها وداش های رشت بوده ازجمله «کبلاکیجا» کنارپل رودخانه زردجوب.
علت نامگذاری این محل به «لب آب»؟وجودرودخروشان درزیرپل بوده،که دراینجا ماهیگیری می کردند،آنوقتهایی که فاضلاب های خانه ها وکارخانه ها ودیگرمراکز به این رودخانه متصل نبود.
«لب آب»ازمیدان شهرداری رشت ،بطرف لاهیجان،از میدان صیقلان حدود۵۰۰مترکه ادامه مسیربدهید به همین محل-پُل می رسید،نیروی دریایی ودادگاه انقلاب هم درادامه این مسیرقراردارد. همچنین میدان جانبازان.و...
مدیریت سایت -پیراسته فر:اشاره ای به «وضعیت بهداشت» وشیوع بیماری ها و خشکسالی وقحطی گیلان داشته باشیم.
قحطی درایران وگیلان+بیماری وبا و طاعون
قحطی که معروف به قحطی سال ۱۲۸۸ هجری قمری(۱۲۵۰شمسی) است، قحطی بزرگی که همزمان با سلطنت ناصرالدین شاه قاجار به ایران آمده و باعث مرگ و میر و هلاک شدن تعداد بسیاری از مردم در شهرهای مختلف ایران شد.
کتاب ریاض الارواح نوشته شده و نسخه خطی آن در کتابخانه مرکز احیاء میراث اسلامی نگهداری می شود. این متن به خط مولف کتاب، اسد الله بن عبدالغفار شهرخواستی گیلانی متخلص به «نادر» است. وی کتاب ریاض الارواح را اثری در نصیحت و اخلاق است و در سال ۱۲۵۳ نگاشته است. این عالم و شاعر قرن سیزدهم در شهرخواست مازندران متولد شده و پس از تحصیل در زادگاهش مدارج علمی خود را در اصفهان تکمیل کرده است. جز کتاب یادشده، کتابهای خصائل الملوک، رشگ بهشت، عبرة الناظرین و استبصار الباصرین، لب لباب، دیوان اشعار و.. از آثار قلمی او بشمار می آیند./ریاض العارفین:۵۲۶-۵۲۹، مجمع الفصحاءج ۶ص ۱۰۳۴-۱۰۳۵...الذریعه ج ۹ص ۱۱۴۸و ج ۱۵ص ۲۱۳، ج ۱۶ص
موج دوم قحطی
در دوازدهم محرم هزار و سیصد، و (دوم آبان۱۲۶۳شمسی) گیلان قحطی سختی راتجربه کرد، صنعت نوغان در گیلان ازبین رفت ،مجبورشدند تخم کرم ژاپون را از ولایت خارجه آوردند، گرانی آمد، برنج قحطی شد، وبه منی بیش از پنج قران رسید، قحطی وگرانی دزگیلان هفت هشت سال بطول انجامید بسیار مردم مردند کار به جایی رسید گفتند: آدم گوشت آدم بخورد. در قبرستانها تفنگ چی گذاشته بودند که مردم مرده ها را درنیاورند، بخورند. در گیلان سه دفعه طاعون آمد ،شش هفت هزار نفری مردند.
سیدمحمد علی جمالزاده اصفهانی(متوفی آبان ۱۳۷۶ ) می گوید: ایران در زمان جنگ جهانی اول، به خصوص در دو سال آخر را این طور توصیف میکند:
"جنگ اول جهانی در آستانه اتمام بود که قحطی، آنفلوانزای اسپانیایی و « وبا »شیوع یافت، طبقات فقیر، پیر و جوان، همچون برگ پائیزی در برابر حمله این سواران بیرحم فرو میریختند.
هیچ غذایی پیدا نمیشد، مردم مجبور بودند هرچه را که میتوانستند بجوند و بخورند،هیچ گربه و سگ و کلاغ را باقی نماند، حتی موشها نسلشان بر افتاده بود.
برگ، علف و ریشه گیاه را مانند نان و گوشت معامله میکردند. در هر گوشه و کنار، اجساد مردگان بیکس و کار پراکنده بود. بعد از مدتی مردم به خوردن گوشت مردگان روی آوردند.
قحطی که معروف به قحطی سال ۱۲۸۸ هجری قمری(۱۲۵۰شمسی) است، قحطی بزرگی که همزمان با سلطنت ناصرالدین شاه قاجار به ایران آمده و باعث مرگ و میر و هلاک شدن تعداد بسیاری از مردم در شهرهای مختلف ایران شد.
عبدالله مستوفی(متوفی۱۳۲۹) در کتاب «شرح زندگانی من» درباره قحطی سال ۱۲۸۸ نوشته است: «از یکی دو سال پیش، کم بارانی شروع و گرانی و تنگی خواربار خودنمایی می کرد ولی در زمستان سال ۱۲۸۷ هیچ باران نبارید و مایه های سنواتی هم تمام شده بود. قیمت نان که در اوایل سال ۱۲۸۷ بیش از یک من شش- هفت شاهی نبود، به مرور ترقی کرده و در این وقت به یک من یک قران رسید... در زمستان سال ۱۲۸۸ قیمت نان به یک من پنج قران که پانزده- شانزده برابر قیمت عادی آن بود رسید... در زمستان این سال برف و باران بی حسابی آمد و همین بارندگی زیاد در پاره ای از جاها راهبندان کرد و بیشتر مایه تلف نفوس شد. در بهار هم مرض حصبه و محرقه (وبا) خیلی از مردم را، اعم از بی چیز و منعم، به دیار فنا فرستاد. این اول دفعه ای بود که ناصرالدین شاه در سلطنت خود با چنین پیشامدی مواجه شده و سبب شده است که در آتیه از تکرار نظیر آن جلوگیری کند.»
خشکسالی و در پی آن قحطی، گرسنگی و بیماری های واگیردار مسائلی هستند که در پی خشم طبیعت به سراغ انسان آمده و او را به مرگ می رساند. اما آنچه در این میان نقش بسزایی دارد و می تواند سنگینی این اتفاق را از جان مردم بردارد حکومت است و کسانی که به هر شکلی مسئولیتی در جامعه دارند و حتی اگر منصفانه تر بنگریم رفتار صحیح خود مردم با این وقایع طبیعی است. اما متاسفانه همیشه تاریخ نشان داده است حکومت ها و مسئولان و حتی خود مردم در این شرایط با رفتارهایی نادرست به دلایل مختلف، تاثیری برعکس داشته و وضع را بدتر کرده اند. بی تدبیری، بداخلاقی، ترس و طمع، احتکار، دخالت و سوءاستفاده کشورهای خارجی و سایر موارد دیگر، عامل اصلی شدت گرفتن این سختی ها و ثبت روزهای تلخ در تاریخ ایران شده اند.
ناصرالدین شاه(متولد۱۲۱۰ – مرگ ۱۲۷۵) از آذر۱۲۲۷حکومت کردتا ترورش-اردیبهشت۱۲۷۵.
بنا به نظر«پرفسور شوکو اوکازاکی» شرق شناس ژاپنی،درباره قحطی بزرگ سال ۱۲۸۸ در ایران می نویسد:
ناصرالدین شاه دربیستم جمادی الثانی سال ۱۲۷۷(۱۳ دی ۱۲۳۹)برای زیارت عتبات راهی عراق شده بود،هنگام مراجعت از عتبات وقتی به قم می رسد دستور داد که از غله دیوان تدارک نان کرده تا پنجاه روز هزار نفر فقرا را اطعام کنند.
افزایش قیمت تا کمبود نان
در مقاله ای که در«فصلنامه گنجینه اسناد» با عنوان «قحطی و گرانی در سال ۱۲۸۸-۱۲۸۷ هجری قمری(۱۲۴۹و۱۲۵۰شمسی)منتشر شده، نویسنده با بررسی اسناد مربوط به دوره قاجار آورده است که در تابستان ۱۲۸۸ قیمت گندم در تهران به خرواری ۵/۵ تومان، در بوشهر به خرواری ۷/۵ تومان، در مشهد و کرمانشاه به خرواری ۷ تومان رسید. در اصفهان قیمت نان سه برابر شد، در حالی که قیمت متوسط گندم در سال پیش از آن خرواری ۳/۵ تومان بود. در زمستان ۱۲۸۸ قیمت ها چندین برابر شده و در بعضی نقاط به ۲۰ تا ۵۰ تومان رسید. در کاشان که در وضع عادی بیشتر گندم سالانه خود را از شهرهای دیگر وارد می کرد وضع بسیار دشوار بود. در این شهر قیمت گندم به خرواری ۱۰ تومان یعنی بیش از ۲۰ برابر قیمت عادی رسید.
با تداوم این امر بتدریج قدرت خرید از مردم سلب می شود. کمبود آرد در نانوایی ها نیز باعث شد که پخت نان از سه نوبت به یک نوبت برسد و سرانجام هم نانوایی ها تعطیل شود. تعطیل شدن نانوایی ها مردم را در تنگنای بیشتری قرار داده و سر به شورش برمی دارند و دامنه این تشنج ها به اغلب شهرهای ایران کشیده می شود. در این میان شهرهایی مانند یزد، کرمان، کاشان، اصفهان و خراسان وضعیت بدتری داشتند. در مشهد از هر صد خانوار هشتاد خانوار آن محروم و متفرق شده اند.
مهاجرت گرسنگان
..در نتیجه این قحطی، در یزد بیست هزار نفر از بین رفته و سی هزار نفر متفرق شدند،اجساد در گوشه و کنار خیابان مانند سنگ و کلوخ افتاده بودند. کثرت مردگان و انباشته شدن آنها در گذرگاه ها، عدم امکان دفن، نبود بهداشت، شیوع وبا را سبب شده تا جایی که بعضی از شهرها دست کم تا یک سوم جمعیت خود را در این فاجعه مضاعف از دست دادند. قحطی سبب تفرقه و مهاجرت عده زیادی از مردم هم شد. مهاجران بیشتر از نقاط جنوبی به نقاط شمالی که وضع بهتری داشتند رفتند و بعضی از آنها حتی به روسیه عزیمت کردند.
در دوازدهم شعبان ۱۲۸۸(۵ آبان۱۲۵۰):بواسطه ۳ خشکسالی مردم برای سیرکردن شکم خود-حتی ازضایعات-به پایتخت روی آوردند.
هجوم جمعیت ایران به گیلان-موج اول خشکسالی
مهاجرت به گیلان و از آنجا به روسیه در سال ۱۲۸۸ رقم بزرگ تری از جابه جایی جمعیت را نشان می دهد. در اسناد وزارت خارجه انگلستان مورخه ۱۸دسامبر ۱۸۷۱ آمده است:«سیل انبوه مهاجران از ولایات جنوبی به سوی گیلان که وضع خواربار در آنجا نسبتا خوب بود، از حدود ماه مه ۱۸۷۱ به راه افتاد، تا ماه نوامبر حدود ۲۰ تا ۳۰هزار مهاجر به این ولایت که جمعیت اصلی اش صد هزار نفر بود، سرازیر شده است. شماری از مهاجران راهشان را به شمال ادامه دادند و با گذشتن از مرز به روسیه رفتند».
«بیه پیش » و«بیه پس »
«رشت»بین دو منطقه گیلان«بیه پس »(غرب گیلان)که مرکز آن «فومن »بود وبعدشد «رشت».
«بیه پیش»(شرق گیلان)که مرکز آن «لاهیجان» بود.
شاه صفی(سام میرزا)پسر محمدباقر صفی میرزا،نوه شاه عباس کبیر ، ششمین پادشاه صفوی ایران بود که از سال۱۰۰۷ تا ۱۰۲۱شمسی(۱۴سال)حکمرانی داشت.در آنجا ، در خانهی شخصی به نام «خواجه مسعود» متولد شد و این خانه بعدها به صورت پناهگاهی برای مردم در آمد،در اواخر سلطنت فتحعلیشاه از وسعت ناحیهی گسکر کاسته شد ، حاکم گسکرمقر خود را در «زیکسار» بنا نمود.
در شهر گسکر(هفت دغنان ضیابر) به تونل هایی بر خوردید که طرف دیگرش در مناره بازار است،
شهرهای«بیه پیش»گیلان
سرزمین«بیه پیش»،شامل شهرهای کنارهی دریا : لاهیجان و کوتم و کوچصفهان و همام(خُمام).
«بیه» به رودخانه یا ساحل رودخانه گفته می شد.
در زمان صفویه، گیلان به دو قسمت منقسم شده بود، تا اینکه در سال ۹۳۴قمری(۹۰۶شمسی) شاه طهماسب حکومت هر دو قسمت گیلان را به«احمد خان لاهیجانی» سپرد وشهر«رشت »اهمیت اقتصادی و سیاسی یافت وتبدیل شدبه مرکزمبادلات ومعادلات سیاسی.
شهر رشت در این دوره با توجه به مرکزیت و تمرکز جمعیت، توسعه جفرافیایی یافت. رشد این شهر با اهمیت سیاسی، اداری و اقتصادی که از این دوره آغاز گردیدکه در زمان شاه عباس بعنوان یک شهررسمی ومهم رسمیت یافت.
«جغرافیای حدود العالم من المشرق الی المغرب» که در سال ٣٧٢قمری(٣۶۱شمسی) نگارش یافته است، آمده که «رشت از آبادی های کهن ایران است» و از آن با صفت «ناحیت بزرگ» یاد کرده است .
شهر«بیه پس»گیلان
فومن،تولم،گسکر،رشت
«بیه پس »گیلان ، شامل چهار شهر بزرگ بود که هر یک امیر مستقلی داشت که بر شهر و تمام نواحی اطراف آن حکومت می کرد.
«فومن» در مرکز این منطقه و مجاور کوهستان ها قرار داشت. در سمت مشرق به طرف دریا شهر تولم واقع بود.
«رشت»که بعدازفومن ،مرکزیت یافت،کم کم به مرکزمبادلات ومعادلات جهانی تبدیل شد.
«تولم»که درحدفاصله رشت وفومن وگسکرقرارداشت.
«گسکر» در مجاورت ولایت فومن و رشت واقع شده و کمی از ساحل دریا فاصله داشت. از نظر مذهبی تمام ساکنان این منطقه حنبلی مذهب بودند.
بخش گسکر در زمینی هموار، در سی کیلومتری غرب رشت قرار گرفته و از شمال به تالش دولاب و از مشرق به مرداب انزلی و از جنوب به فومن و از مغرب به ماسال و شاندرمن محدود است. در ازای آن از اسپند در جنوب تا گیل چالان در شمال یک فرسنگ و نیم و از مرداب تا آهک کوره در حد ماسال دو فرسنگ است. سابقا یکی از بخشهای وسیع گیلان بوده و شامل زمینهای گسکر امروزی و خاک ماسال و شاندرمن و تالش دولاب میشده است.
در زمان فتحعلی شاه، حاکم گسکر « زیکسار» را مرکز حکومت برمی گزیند.
ساغری سازان-حمام حاج محمد جعفر( حج فروش)رشت
در دورة قاجاریه رشت دارای دو بازار بود، بازار باربندان (ساغریسازان) و بازار ساروق بندان(سُرخبنده) که در مرکز شهر واقع بود. در این دوره، رشت به طور چشمگیری توسعه یافت.
زرجوب-لب آب
«ساروق بندان»که امروزه به«سُرخبنده»شناخته می شود،محدوده محلات خیابان تختی تامیدان صیقلان ولب آب گفته می شد،که بازارهفتگی داشت،قایق های مسافربری درآنجالنگرمی انداختند،
که مسافران ازانزلی تارشت ترددمی کردند وبعضاًتا«پیربازار»می رفتندکه ازآنجاسوارقایق های دیگرمی شدند./.
جهانگیر سرتیپ پور -شهردارسابق رشت در کتاب(نام ها و نامدارهای گیلان) می نویسد :«ساروق بندان» نام بازارچه ای بود، در جهت شمالی،شهر رشت بین میدان و بقعه استاد ابوجعفر و مسجد صیقلان که محل ِ مبادلات کسب و بازار های مردم رشت و پیله وران پیربازار و انزلی بوده که ساروق بندان نامیده می شد. تدریجا اطراف بازارچه خانه هایی به وجود آمد و تبدیل به محله شد. در سال های اخیر خیابانی این محله را به دو قسمت کرد. نام ساروق بندان در قباله ای که در اختیار شیخ آقا صیقلانی بود، رویت شد که شواهدی، انطباق آن را با سرخبنده، ارائه می کرد.
ایام محرم-رشت-دهه۴۰
توضیحات نگارنده-پیراسته فر:بُقعه ابوجعفر
درزمانهای گذشته(حدودسالهای ١٣٠٠درداخل مسجدقبری بودکه روی مرتفع(بقعه)بود«بقعه استاد ابوجعفر»که «دارالحکومه گیلان» در در مجاورت همین بقعه بود،قبراین«عالم سُتی»درمحوطه مسجد قرار داشت امادرسال١٣٠۴به رضاخان خبرمی دهندکه «امیر طهماسبی» ازمحبویتی درگیلان برخورداراست که ممکن است این روابط تهدیدی برای حکومت شاه باشد،رضاخان حاکم مردمی گیلان( سرتیب عبدالله خان امیر طهماسبی) راصادرمی کندو سرلشکر سفّاک(محمدحسین آیرم) راحاکم گیلانمی کند،این ژنرال به بهانه توسعه شهرسازی ،مسجدراتخریب شد ساختمان شهرداری و کتابخانه ملی را روی خرابههای مسجد بناکرد،تاقبل ازآن ،این محوطه قبرستان بود ومسجدکه بُرجک نگهبانی نیردرکنارشان قرار داشت.
نکته :این عالم سُنی(ابوجعفر)که نام کاملش« ابوجعفر قاسم بن محمد تومی تمیمی»است،ازاهالی آمُل(مازندران)بودمذهب حنبلی داشت،مُبّلِغ اهل سُنّت بود،وی دررقابت باعالم شیعه همشهری اش(ناصرالحق علوی)که یک عالمِ مجتهد(شیعی زیدیه)بود،قیام کرد،ناصرالحق(ابومحمد حسن اطروش) درشرق گیلان-رودسر(هوسم)پایگاه تبلیغ داشت وابوجعفردرغرب گیلان،ناصرالحق مدتی هم حاکم طبرستان شد وقبرش زیارتگاه مردم آمل ودیگرشیعیان است،شیخ طوسی،ناصرالحق را در شمار اصحاب امام هادی(ع)دانسته است.
واما معلوم نیست که چرااین این عالم حنبلی به رشت آمد!ودیگراینکه مورخان،درهیچ منبعی ننوشته اند که ایشان«سید»است،حتی شیعه بودنش جای اشکال است،بعدازفوتش،زنانی که به زیارتش می آمدندبه او«استادجعفر»می گفتند،که بعدازفوت ابوجعفر،گیلانیان به این مرحوم ۲عنوان دادند(سیّد+شیعه)که هیچکدامش نبوده!بیشترین تبلیغش درتخطئه عالم شیعی بود،تغییرمذهبش بعدازفوتش رُخ داد! هیچ سندی وجودندارد-مورخی ننوشته- که ایشان بعدازآنهمه تبلیغ مذهب حنبلی،تغییرمذهب داده باشد.
درسال ۱۳۵۲عبدالله شیرخانی(شهرداروفت رشت) دستور داد سنگ قبری برای این مُبلِّغ دینی که در حیاط ساختمان شهرداری مدفون است، نصب کنند.
واین عناوین حک شده روی «سنگ قبر»تخیلات»مرحوم عبدالله شیرخانی است،همانطورکه ملاحظه می شودهیچ سالی(تولد،وفات،مبارزه وقیام وهجرت ذکرنشده که نشان ازعدم آشنایی شهرداروقت وآقایانی که کمک کردند برای این سنگ قبر،البته جای تقدیرداردکه به احترام یک عالم دینی دست به این اقدام خیرزدند.
واما باتوجه به اینکه عالم دیگرآملی(رقیب ایشان)ناصرالحق،وفاتش در ۳۰۴ قمری ( ۷۹ سالگی)بوده و۱۲ سال هم حاکم طبرستان بوده،آمدن «ابوجعفر»به رشت دربایدحدودسال ۲۹۰هجری(۲۸۳شمسی)باشد،یعنی سنگ قبرش هزارسال بعدازفوتش بوده است.
ازبلدیه تاشهرداری وامپراطوری
۱- حجت الاسلام میرزا خلیل رفیع (زمستان۱۲۸۶ الی ۱۳۰۲)فرزندآیت الله مُلارفیع شریعتمداری گیلانی(انزلچی)مشروطه خواه(متوفی۱۲۵۳)
اولین شهرداررشت در وقایع سال ۱۲۹۰ که منجر به تصرف گیلان توسط قوای روس گردید، به دستور قنسول روس( نکراسف) بازداشت شد و به همراه عدهای دیگر از آزادیخواهان به بادکوبه تبعیدشد،میرزا خلیل پس از سپری کردن ۵سال تبعید و بازگشت به گیلان،مجدداً باحمایت «میرزاکوچک خان»به عنوان شهردار رشت برگزیده شد./وی۲بارتبعیدشد(مجموعاً۵سال)
۲۳مین شهرداررشت: جهانگیر سرتیپ پور (۱۳۳۱ - ۱۳۳۳)
جهانگیر سرتیب پورکیست؟
جهانگیر(متولد۶آذر۱۲۸۲)،فرزند عزیزا... خان ، مشهور به آقاخان ، که در قشون قزاق ایران سرتیپ دوم و آجودان سلطنتی بود و از نوادگان« امیر هدایت خان»حاکم گیلان « اترخان رشتی»که درسال۱۱۶۴درگیلان حکمرانی داشت وهمان سال هم بقتل رسید«جهانگیر»چون درکودکی پدرش فوت کرد،جهانگیربه «سرتیب پور»(فرزندسرتیب)شناخته می شد.
«جهانگیر سرتیپ پور»نویسند وهنرمند،شاعرونمایشنامه نویس بود، در۱۷سالگی به همراه مرحوم آقا شیخ رضا مقدادی ( خیاط ) به نهضت جنگل پیوست واما این زمان مصادف شدباتهاجم قزاقها،در تاریخ شنبه ۹ مرداد ۱۲۹۹ طرفداران شوروی با رهبری و حمایت فرمانده قوای مسلح شوروی و مدیر بخش سیاسی و امنیت نظامی آن در رشت بر ضد میرزا کودتا کردند. خیلی ازطرفداران میرزا دستگیر و بازداشت شدند،ازجمله«جهانگیر سرتیپ پور»وحکم اعدامشان صادرشد وامابادخالت آزادیخواهان(مشروطه خواهان رشت)مجبوربه آزادیش شدند.
«جهانگیر سرتیپ پور»در سال ۱۳۴۲ به نمایندگی مردم رشت در مجلس شورای ملی(دورههای ۲۱ و ۲۲) برگزیده شد.
از جمله اقدامات سرتیپ پور در این دوران نمایندگی وشهرداری ،تلاش و پیگیری وی برای تأسیس دانشگاه گیلان است، دانشکده کشاورزی،راه اندازی پروژه- راه رشت ـ فومن،میانه، احداث فرودگاه رشت، تأسیس بانک خون برای بیمارستان پورسینا، توسعه کتابخانه ملی رشت، تأسیس زایشگاه رشت،خرید زمین ناصریه ی رشت برای تأسیس بیمارستان(پورسینا)ازجمله ازاقدامات سرتیب پور(سال۱۳۰۸)می باشد.
«جهانگیر سرتیپ پور»هفتم آذرماه ۱۳۷۱ درسن ۸۹سالگی در تهران درگذشت و در سلیمانداراب درجوارفرمانده اش(میرزاکوچک)به خاک سپرده شد.