کشاورزان«کافر»هستند!
«شب »هم کافراست.
«قبر»هم کافراست.
کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَبَاتُهُ ﴿٢٠حدید﴾۱۸۷
خداوندوقتی می خواهددنیا رامثل بزند،اینگونه می فرماید:هـمـانند بارانى که محصولش کشاورزان را در شگفتى فرو مى بـرد سـپـس خـشـک مـى شـود بـه گـونـه اى کـه آن را زرد رنـگ مـى بـیـنـى ، سـپـس تبدیل به کاه مى شود
در کتاب مفردات الفاظ القرآن لغت «کفر» این طور معنا شده است: الکفر فی اللغةِ سترُ الشیءِ، ووُصِفَ اللیلُ بالکافِرِ لِسترِه الأشخاصَ، والزارعُ لسترِه البذرَ فی الأرض./مفردات ألفاظ القرآن: ص ۴۳۳.
«کُفر »در لغت عبارت است از پنهان کردن چیزی.
به «شب» کافر گفته می شود برای آن است که اشخاص را در تاریکی خود می پوشاند.
*به کشاورز کافر گفته می شود بِدان جهت که دانه را در زمین پنهان می کند.
ابن اثیر نیز در النهایة کفر را این گونه معنا می کند: اصلُ الکفرِ تَغْطِیةُ الشَّی ءِ تغطیةً تَستهلِکه./النهایة: ج ۴ ص ۱۸۷.
ریشه لغوی کفر عبارت از پوشانیدن چیزی است به گونه ای که آن را فرا بگیرد. بنابر این، ریشه لغوی کفر عبارت است از پوشاندن، یا پنهان کردن به طور کامل؛ و کسی که چیزی را پنهان می کند، کافر نامیده می شود. پنهان کردن بر دو گونه است: پنهان کردن مادی و پنهان کردن معنوی، و به عبارت دیگر: پنهان کردن عینی و پنهان کردن اعتباری.
در لغتِ عرب ،به کسی که دانه را زیر خاک پنهان می کند« کافر »گفته می شود.
به کسی که سخن حقّی را با سخن باطلی می پوشاندنیز «کافر» گفته می شود.
«کفر ممدوح» عبارت است از نهان کردن چیزی که عقل، نهان کردن آن را نیک و آشکار شدنش را ناپسند می داند، مانند اباطیل و خرافات و امور خرافی که شیوع و آشکار شدن و رسمیت یافتن آنها از دیدگاه عقل، زشت و ناپسند است و به عکس، متروک ماندن و پنهان شدن و از رونق و رسمیت افتادنِ آنها زیبا و پسندیده است. لذا قرآن کریم کسانی را که به عقاید باطل، کافر می شوند و به عقاید حق گرایش می یابند، ستایش می کند.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:ازملزومات ایمان«کُفر»است.
در سوره بقره می خوانیم: فَمَن یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللَّـهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىٰ لَا انفِصَامَ لَهَا ﴿٢٥٦بقره﴾
کسی که به طاغوت «کافر» شود و به خدا ایمان آورد، همانا به دستگیره محکمی چنگ زده است که هرگز گسستنی نیست».
اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطَامًا ۖ وَفِی الْآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِّنَ اللَّـهِ وَرِضْوَانٌ ۚ وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ ﴿٢٠حدید﴾
نمازجماعت-ایام کرونایی-بافاصله اجتماعی-مصلی رشت-آیت الله فلاحتی ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۹
توفیق حضوردر مصلی داشتیم،بعدازنمازآیت الله فلاحتی(امام جمعه رشت)دردرس تفسیرش به تبیین این آیه(٢٠حدید)پرداخت وبرایم خیلی جالب بود«اعجب الکُفّار»..تعابیری که ایشان ازاین آیه داشتند:
خوشحال ومتعجب می شودازاین همه محصولات موغوب
کفار:کشاورز دانه رادرزیرخاک پنهان می کند...
غیث:باران(باران مفید)
بهیج:خوشحال،هیجان زده
مصفراً:زردوپژمرده،مصول سبزوباطراوت به کاه وکُلش تبدیل شدن
حُطام:شکستن،خُردکردن،تحت فشار
غرور:فریب خوردن،مغموم شدن
وبعدتوضیحات لازم رادادند...واین بهانه ای شد که بروم درتفسیراین آیه درکُتب تفاسیر
کفر مذموم و نکوهیده عبارت است از پنهان کردن چیزی که عقل، نهان کردن آن را ناپسند و آشکار نمودن آن را پسندیده می داند، مانند پنهان کردن و کتمان حقیقت، از روی تعصّب و لجاج و سودجویی و...در قرآن کریم، کفر، به صورت های مختلف، ۵۲۶ بار استعمال شده است که به استثنای چند موردِ انگشت شمار ، این کلمه در معنای سوم به کار رفته است.
«کُفر نعمت»، عبارت است از پنهان کردن نیکی و نعمت و احسان کسی، با گفتار یا کردار؛ در برابرِ شکر نعمت که عبارت است از اظهار و قدردانی لفظی یا عملی نسبت به احسان و نیکی دیگران.
کفر نعمت، همانند کفر جهلی و کفر علمی، از دیدگاه عقل، مذموم و نکوهیده است. در قرآن کریم نیز در موارد متعدّدی کفر نعمت مورد نکوهش قرار گرفته است و امام صادق علیه السلام در تبیین وجوه کفر در قرآن، سه نمونه آن را مطرح فرموده است./الکافی: ج ۲ ص ۳۸۹ح ۱.
در سوره نمل از قول حضرت سلیمان علیه السلام آمده است: «هَـٰذَا مِن فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَأَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ ۖ وَمَن شَکَرَ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ ۖ وَمَن کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ ﴿٤٠نمل﴾ این از فضل و عنایت پروردگار من است تا مرا بیازماید که شکر می کنم یا کفر می ورزم. و کسی که سپاس بگزارد برای خود سپاس گزاری می کند و کسی که ناسپاسی کند، تحقیقاً پروردگار من بی نیاز و با کرامت است».
تفسیرنمونه:
سـپـس بـا ذکـر یـک مـثـال آغـاز و پایان زندگى دنیا را در برابر دیدگان انسانها مجسم سـاخـتـه ، مـى فـرمـایـد: هـمـانـنـد بـارانـى اسـت کـه از آسـمـان نـازل مـى شـود، و چـنـان زمـین را زنده مى کند که گیاهانشان زارعان را در شگفتى فرومى برد،
سپس خشک مى گردد، به گونه اى که آنرا زرد رنگ مى بینى ، سپس درهم شکسته و خـرد و تـبـدیل به کاه مى شود! (کمثل غیث اعجب الکفار نباته ثم یهیج فتراه مصفرا ثم یکون حطاما).
«کُفار»در اینجا به معنى افراد بى ایمان نیست ، بلکه به معنى کشاورزان است ، زیرا اصـل مـعـنـى (کـفر) به معنى پوشاندن است.
چون «کشاورز» بذرافشانى کرده و آنرا زیـر خـاک مـى پـوشاند از این رو به او«کافر» مى گویند.
توضیح نگارنده(پیراسته فر):این تصورایجادنشود که دراین آیه شغل «کشاورزی »موردمذمت قرارگرفته باشد،بلکه برعکس آنقدرکارکشاورزی دراسلام اهمیت دارد که پیامبران به همین شغل«کشاورزی»می پرداختند وحتی درسوره واقعه خداوندخودش را«کشاورز»خوانده است که درباره اهمیت وارزش شغل کشاورزی روایات واحادیث وآیات راخواهیددید:
اهمیت وارزش شغل کشاورزی/نیکوترین کاردردنیا«کشاورزی»است
«پیامبران »کشاورزبودند.
حضرت امام صادق(ع) فرمود: آن روز که آدم ابوالبشر از بهشت به زمین رانده شد و نیاز به غذا و آب پیدا کرد، با حضرت جبرئیل به مشورت پرداخت واز او یاری طلبید. جبرئیل آدم راچنین راهنمایی کرد: «یا آدم کن حراثا.» ای آدم، اگر می خواهی نیازمندیهای خود را بر طرف کنی، کشاورز باش و به زراعت بپرداز.
امامان معصوم ما هم که وارثان انبیای الهی اند، از موقعیتهای به دست آمده استفاده می کردند و به باغداری، درختکاری، گلکاری و ایجاد فضاهای سبز می پرداختند. نمونه هایی از این کردار آن بزرگان عبارت است از:
امام صادق (ع) فرمود: امیرمومنان علی(ع) زمین را شخم میزدو پیامبر خدا(ص) هسته خرما را با دهان خویش مرطوب می کرد ومی کاشت; و در همان حال می رویید.
حضرت علی(ع)، هنگامی که از جنگ بر می گشت، به تعلیم مردم وقضاوت بین آنها می پرداخت و در هنگام فراغت، به باغی که ملک اوبود می رفت و با دست خود کار می کرد و ذکر خدا می گفت.
ابی عمرو می گوید: روزی در یکی از باغها امام صادق(ع) راملاقات کردم. آن حضرت لباس مخصوص پوشیده، بیل به دست گرفته ودر باغ خویش مشغول کشاورزی بود. چنان فعالیت می کرد که عرق ازپیشانی مبارکش می ریخت. گفتم: فدایت شوم، بیل را بدهید تا من کار کنم. فرمود: «دوست دارم آدمی برای کسب روزی حلال در برابرآفتاب آزرده شود.»
امام صادق(ع) فرمود: من دربرخی از باغهایم چنان تلاش می کنم که از شدت فعالیت عرق می ریزم;در حالی که کسانی را دارم که این کارها را انجام دهند. امااین کوشش به این خاطر است که خدای متعال بداند من با کوشش خوددر جستجوی روزی حلال هستم.
علی بن حمزه می گوید: روزی امام موسی کاظم(ع) را درمزرعه اش ملاقات کردم و این در حالی بود که حضرت، به علت کار و فعالیت شدید، عرق بدن مبارکش را خیس شده بود.
گفتم: فدایت شوم پس مردان شما کجایند که خود با این زحمت کار می کنید؟ پاسخ داد:
ای علی، کسانی که از من و پدرم بهتر بودند، با دست خویش کشاورزی می کردند. پ
رسیدم: چه کسانی از شما و پدر بزرگوارتان بهتر بودند؟
فرمود: رسول خدا و امیر مومنان علی و تمام پدرانم که همه بادست مبارک خویش زراعت می کردند. نه تنها آنان بلکه پیامبران وفرستادگان الهی و انسانهای صالح هم کشاورزی می کردند و بهترین خلق بودند.
رسول خدا(ص) فرمود: هر مسلمانی نهال درختی را نشاند و بار ور کند، خداوند متعال در مقابل برای آن نهال درختی در بهشت قرار می دهد.
امام صادق(ع) فرمود: زراعت کنید و درخت بنشانید. به خداسوگند، در میان کارهایی که مردم انجام می دهند هیچ کاری حلال ترو پاکیزه تر از «کشاورزی» نیست.
مذمت کسانی که به «شغل کشاورزی »بی اهمیتند
مردی به امام صادق(ع) عرضه داشت: فدایت گردم. شنیده ام گروهی هستند که کشاورزی را دوست ندارند و می گویند شغل خوبی نیست. حضرت پاسخ داد، کشت کنید و درخت بکارید. به خدا سوگند،مردم کاری پاکتر و نیکوتر از آن انجام نمی دهند.
کشاورزان گنج های جامعه هستند
روایت دیگرازامام صادق(ع):کشاورزان گنجهای یک جامعه هستند. آنان چیزهای پاک و حلال رامی کارند. خداوند متعال آن را از زمین رویانده، خارج کرده ورشد می دهد. اینان روز رستاخیز بهترین مقام را در میان دیگرمردم خواهند داشت. از همه به درگاه خداوند نزدیکترند و نامشان به مبارکی برده خواهد شد.
وصیت پیامبر درباره کشاورزان
آن حضرت خطاب به امام علی(ع) فرمود: «یاعلی، مبادا در حکومت توبه کشاورزان ستم شود؟»
خدا هم «کشاورز»است
خداوندکاروتلاش کشاورز رابه خودش نسبت می دهد.
أَفَرَأَیْتُم مَّا تَحْرُثُونَ ﴿٦٣﴾ أَأَنتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ ﴿٦٤واقعه)
یعنی کشاورز واقعی خداونداست.
به «قـبـر» نـیـز «کافر»گفته می شود، چون بدن میت را مى پوشاند.
به شب نیز «کافر» گفته مى شود چرا که تاریکیش همه جا را مى پوشاند.
در حـقـیقت آیه مورد بحث همانند آیه۲۹ سوره فتح که وقتى سخن از نمو فراوان گیاه مى کـنـد مـى گویند: یعجب الزراع :زارعان را به شگفتى در مى آورد (یعنى بجاى کُفار زارع-کشاورز- گفته شده ).
بـعـضـى از مـفـسـران نیز احتمال داده اند که منظور از کفار در اینجا همان کافران نسبت به خداوند است ، و پاره اى توجیهات براى آن ذکر کرده اند، ولى این تفسیر چندان مناسب به نظر نمى رسد، زیرا مؤ من و کافر در این شگفتى شریکند.
«حُـطـام» از ماده«حطم» به معنى شکستن و خردکردن است ، و به اجزاى پراکنده کاه حطام گفته مى شود که همراه تند باد به هر سو مى دود.
مراحلى را که انسان در طى هفتاد سال یا بیشتر طى مى کند در چند ماه در گیاهان ظاهر مى شود.
انسان مى تواند بر لب کشتزار بنشیند و گذشت عمر، و آغاز و پایان آنرا در دیدارى کوتاه بنگرد.
سـپـس بـه بـازده عـمـر و نـتیجه و محصول نهائى آن پرداخته مى افزاید: اما در سراى آخرت از دو حال خارج نیست : یا عذاب شدید است و یا مغفرت و رضا و خشنودى او (و فى الاخرة عذاب شدید و مغفرة من الله و رضوان ).
و زندگى دنیا جز متاع غرور و فریب چیزى نیست(و ما الحیوة الدنیا الا متاع الغرور).
«غرور» در اصل از ماده-غر (بر وزن حر) به معنى اثر ظاهر چیزى
است ، و لذا به اثر ظاهر در پیشانى اسب «غرة» گفته مى شود، سپس به حالت غفلت اطلاق شده است که در ظاهر انسان هوشیار است ، اما در حقیقت بیخبر است ، و به معنى فریب و نیرنگ نیز استعمال مى شود.
«مـتـاع» بـه مـعنى هر گونه وسائل بهره گیرى است ، بنابراین جمله دنیا متاع غرور اسـت مفهومش این است که وسیله و ابزارى است براى فریبکارى ،فریب دادن خویشتن ، و هم فریب دیگران و البته این در مورد کسانى است که دنیا را هدف نهائى قرار مى دهند و به آن دل مـى بـنـدنـد، و بـر آن تـکـیـه مـى کـنـنـد و آخـریـن آرزویـشـان وصـول بـه آن اسـت ، امـا اگـر مـواهـب ایـن جـهـان مـادى وسـیـله اى بـراى وصـول بـه ارزشـهـاى والاى انـسـانـى و سـعـادت جـاودان باشد هرگز دنیا نیست ، بلکه مزرعه آخرت ، و قنطره و پلى براى رسیدن به آن هدفهاى بزرگ است .
بدیهى است توجه به دنیا و مواهب آن به عنوان یک«گذرگاه» یا یک«قرارگاه» دو جهتگیرى مختلف به انسان مى دهد که در یکى مایه نزاع و فساد و تجاوز و بیدادگرى و طـغـیـان و غـفـلت اسـت و در دیـگـرى وسـیـله بـیـدادى اسـت و آگاهى و ایثار و فداکارى و برادرى و گذشت .
نکته ها:
زندگى دنیا مجموعه اى از این انگیزه ها است
در آیـات مـخـتلف قرآن ، گاه زندگى دنیا توصیف«لعب و لهو» شده ، مانند و ما الحیاة الدنیا الا لعب و لهو: زندگى دنیا جز بازى و سرگرمى نیست (انعام ۳۲).
و گاه توصیف به «لعب و لهو و زینت و تفاخر و تکاثر» شده و گـاه از آن بـه«مـتـاع غـرور» تـعـبـیـر شـده ( آل عـمـران - ۱۸۵ ) و گـاه بـه عـنـوان-مـتـاع قلیل (نساء ۷۷).
و گاه به عنوان امرى عارضى و ظاهرى و زودگذر (نساء ۹۴).
از مجموعه این تعبیرات و تعبیرهاى دیگر قرآن به خوبى دیدگاه اسلام در مورد زندگى مـادى و مـواهـب آن روشـن مـى شـود کـه بـراى آن ارزشـى نـاچـیـز قـائل اسـت ، و تـمـایـل و دلبـسـتگى به آنرا ناشى از حرکتهاى بیهدف (لعب ) و هدفهاى سـرگـرم کـنـنـده (لهـو) و تـجـمـل پـرستى (زینة ) و حب مقام و ریاست و برترجوئى بر دیـگـران (تـفـاخـر) و حـرص و آز و افـزونـطـلبـى (تـکـاثـر) مـى شمرد، و عشق به آنرا سرچشمه انواع مظالم و گناهان مى داند.
امـا اگـر این مواهب مادى تغییر جهت دهند و نردبانى براى رسیدن به اهداف الهى گردند، سرمایه هائى مى شوند که خدا آنها را از مؤ منان مى خرد و بهشت جاویدان و سعادت ابدى بـه آنـهـا مـى بـخـشد،(ان الله اشترى من المؤ منین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة .. (توبه ۱۱۱)/تفسیرنمونه جلد۲۳،ص ۳۷۰
درتفسیرالمیزان
کـلمـه «لعـب» بـه معناى بازى نظامدارى است (که دو طرف بازى به نظام آن آشنایى دارنـد، مانند الک دولک و نظایر آن ) که اطفال به منظور رسیدن به غرضى خیالى آن را انـجـام مـى دهـنـد. و کـلمه«لهو» به معناى هر عمل سرگرم کننده اى است که انسان را از کارى مهم و حیاتى و وظیفه اى واجب باز بدارد. و کلمه«زینت» به اصطلاح علم صرف بـنـاى نوع است ،
یعنى مى فهماند که مثلا فلانى به نوعى مخصوص خود را آراسته، و چـه بـسـا مـنـظـور از آن وسـیـله آرایـش بـاشـد، و بـه ایـن مـنـظـورش اسـتـعمال کنند و آرایش، عبارت از آن است که چیز مرغوبى را ضمیمه چیز دیگرى کنى تا مردم به خاطر جمالى که از این ضمیمه حاصل شده مجذوب آن چیز شوند، (مثلا آرایش زنان عبارت از این است که زن با طلا و جواهرات و یا رنگهاى سرخ و سفیدى خود را جلوه دهد، و از ضـمـیـمـه کـردن آنـهـا بـه خـود جـمـالى کـسـب کـنـد، بـه طـورى بـیـنـنـده مـجـذوب جـمـال او شـود)./المیزان جلد۱۹ ص۱۶۴عربی
«تفاخر» به معناى مباهات کردن به حسب و نسب است.
«تکاثر در امـوال و اولاد» بـه مـعـنـا اسـت کـه شـخـصـى بـه دیـگـرى فـخـر بـفـروشـد کـه مـن مال و فرزند بیشترى دارم .
زنـدگـى دنـیـا عـرضـى اسـت زائل، و سـرابـى اسـت باطل که از یکى از خصال پنجگانه زیر خالى نیست :
یا لعب و بازى است، یا لهو و سرگرم کننده، یا زینت است، (که حق یقتش جبران نواقص درونـى خـود بـا تـجمل و مشاطه گرى است )، یا تفاخر است، و یا تکاثر، و همه اینها همان موهوماتى است که نفس آدمى بدان و یا به بعضى از آنها علاقه مى بندد، امورى خیالى و زائل است که براى انسان باقى نمى ماند، و هیچ یک از آنها براى انسان کمالى نفسانى و خیرى حقیقى جلب نمى کند./المیزان جلد۱۹ ص۱۶۴عربی
مراحل ۵گانه زندگی
شیخالاسلام پایتخت- اصفهان،بعلبکی الاصل، مدفون در حرم مطهر امام رضا- مشهد«شـیـخ بـهـایـى»(فرزند شیخ حسین بن عبدالصمد)درباره پنج خصلتى که در این آیه ذکر شده، از نظر سنین عمر آدمى و مراحل حیاتش مترتب بر یکدیگرندرااینگونه می نویسد:
۱- «لَعِب»تا کـودک اسـت حـریـص در «لعب» بازى است.
۲- «لَهْو»همین که حد بلوغ مى رسد و استخوان بندیش مـحـکـم مـى شـود عـلاقه مند به «لهو » سرگرمى ها مى شود.
۳-«زِینَة» پس از آنکه بلوغش به حد نـهـایـت رسـیـد، «خودآرایی» و زنـدگـیـش مى پردازد و همواره به فکر این است که لباس فـاخـرى تـهـیـه کـنـد، مـرکـب جـالب تـوجـهـى سـوار شـود، مـنـزل زیبایى بسازد، و همواره به زیبایى و آرایش خود بپردازد.
۴-«تَفَاخُر»بعد از این سنین به حـد کـهولت مى رسد آن وقت دیگر به اینگونه امور توجهى نمى کند، و برایش قـانـع کـنـنـده نـیـسـت، بـلکـه بـیـشـتـر به فکر «تفاخر» به حسب و نسب مى افتد.
۵- «تَکَاثُر»چون سـالخـورده شـد هـمـه کـوشـش و تـلاشـش در «تکاثر»بـیـشـتـر کـردن مال و اولاد(نوه ونبیره) صرف مى شود.
منبع:علامه طباطبایی ( المیزان) ج۱۹، ص: ۲۸۹ ترجمه فارسی
مثلى براى بیان فریبندگى دنیا
کـمـثل غیث اعجب الکفار نباته ثم یهیج فتریه مصفرا ثم یکون حطاما - این قسمت از آیـه، زنـدگـى دنـیـا را کـه انـسـان فـریـب خـورده دل بـه آن مـى بـنـدد، و چیزى نمى گذرد که به حکم اجبار همه را از کف مى دهد، با مثالى تشریح و بیان مى کند.
کـلمـه«غـیـث» بـه معناى باران است، و کلمه«کُفار» جمع کافر به معناى زراعت کار اسـت و کـلمه
«یهیج» از هیجان است، که معناى حرکت است ، و کلمه«حُطام» به معناى گیاهى است که از شدت خشکیدگى مى شکند.
و مـعـنـاى آیـه ایـن اسـت کـه : مـثـل زنـدگـى دنـیـا در بـهـجـت و فـریـبـنـدگـیـش و سـپس در زوال و از دسـت رفـتـنـش، مـانند بارانى است که موقع مى بارد، و باعث روییدن گیاهان و زراعـت هـا مـى شـود و زراعـت کـاران از رویـیـدن آنـهـا خـوشـحـال مـى شـونـد، و آن زراعـت و گـیـاه هـمـچـنان رشد مى کند تا به حدنهایى نموش بـرسـد، و رفـتـه رفـتـه رو بـه زردى بـگذارد، و سپس گیاهى خشکیده و شکسته شود، و بادها از هر سو به سوى دیگرش ببرند.
و فـى الاخرة عذاب شدید و مغفرة من اللّه و رضوان - در این قسمت از آیه«مغفرت» قـبـل از«رضـوان» آمده، براى این که کسى مى خواهد به رضوان خدا درآید، باید قـبـلا بـه وسـیـله مـغـفـرت خـدا شـسـتـشو و تطهیر شده باشد. و نیز در این جمله مغفرت را تـوصـیـف کـرد بـه ایـن کـه از نـاحیه خداست، ولى عذاب را چنین توصیفى نکرد، تا به قـول بـعـضـى هـا اشـاره کـرده باشد به این که مطلوب اصلى و آن غرضى که خلقت به خـاطـر آن بـوده مـغـفرت است نه عذاب، و این خود انسان است که باعث عذاب مى شود، و با خروجش از زى بندگى و عبودیت آن را پدید مى آورد.
*و مـا الحـیـوة الدنـیـا الا متاع الغرور - یعنى دنیا جز متاعى نیست که با آن تمتع مى شود و از آن بهره مند مى گردند، و بهره مندى از آن همان فریب خوردن با آن است، البته ایـن فـریـب خـوردن مـخـصـوص کـسـانـى اسـت کـه بـه دنـیـا دل بسته باشند.
و این کلام یعنى جمله«و فى الاخرة عذاب شدید و مغفرة من اللّه و رضوان» به دو روى زندگى آخرت اشاره مى کند، تا شنونده بر حذر شود، و از مغفرت و رضوان که یک روى آخـرت اسـت، و عـذاب کـه روى دیگرش است، مغفرت و رضوان را اختیار کند.
و جمله«و ما الحیوة الدنیا الا متاع الغرور» مى خواهد شنونده را بیدار و هوشیار کند، تا مبادا زندگى دنیا با آن غرور خاص به خود مغرورش سازد.
تفاوت عُجب باغُرور
عجب و خودپسندى عبارت است از اینکه انسان خود را صاحب کمالات ببیند, آن کمالات را نیز از خود بداند, و به وجود این کمالات در دیگران توجه نداشته باشد و بدین خاطر در نفس خودش احساس رضایتمندی از خود نماید و به خود ببالد و در نتیجه فراموش نماید که او از خودش هیچ ندارد و همه چیزش از خدا است.
«عُجب» به معناى «خوب انگاشتن» نفس است، بدون آن که شخص توجه به غیر داشته و خود را از دیگران برتر، همسان یا فروتر بیند.
عجب بزرگداشت خود به لحاظ نعمت و فراموش کردن منعم است, در حالی که انسان می داند با همه کمالاتی که ممکن است داشته باشد در مقابل عظمت هستى و کمالات آن، سرسوزنى هم به حساب نمى آید.
ملا محمدمهدی نراقی در« جامع السعادات» می نویسد: «عجب یکى از هلاک کننده هاى بزرگ و از رذیلانه ترین ملکات بداخلاقى است». رسول خدا(ص) در مذمت عجب فرموده است: «سه چیز هلاک کننده ى آدمى است؛ حرصى که اطاعت و پى گیرى شود، هواى نفسى که تبعیت گردد و عجب انسان نسبت به خودش».
امام صادق(ع) فرمود: «کسى که دچار عجب شود هلاک مى گردد». ایشان در جاى دیگرى فرموده است: «اگر نبود که خداوند مى دانست هر آینه گناه بهتر از عجب است، کارى مى کرد که هیچ مؤمن به گناه آلوده نشود».
امورى که زمینه عُجب را در انسان فراهم مى آورند وجود کمالاتی همچون علم و دانش، مال و ثروت، مقام و منصب، قدرت، آبرو، رأى و عقیده، عمل و اطاعت, هوش و ذکاوت، جمال و زیبائى، عقل و امثال آن است.
البته تکبر نیز همان «خوب انگاشتن» نفس است، با این تفاوت که شخص توجه به غیر نیز دارد و در مقایسه با دیگران خود را از آنها برتر و بزرگتر می انگارد. بنابراین عجب به معنای خود بینی و دیگران را ندیدن است .
«کِبر» و «تَکبُّر» به معناى «خود برتر بینى» در مقایسه با دیگران است. کبر از عجب نیز بدتر است، زیرا در آن تحقیر دیگران نیز نهفته است.
غُرورچیست؟:
غرور به معنی فریفتگی به داشته ها و جذابیت های غیر حقیقی و علائق دنیوی است که باعث می شود انسان از یاد خدا غافل شود و معنویت و سرمایه های حقیقی سعادت خود را فراموش نماید و در نتیجه آن به انواع بیماری اخلاقی و روانی مانند عجب, تکبر, خودخواهی و مانند آن مبتلا گردد
این واژه به طور وسیعى در کلمات عرب مخصوصا در آیات قرآن مجید و روایات اسلامى به کار رفته و در گفتگوهاى روزمره فارسى زبانان نیز کم و بیش در همان معانى اصلى یا لوازم آن به کار مى رود.
«راغب » در کتاب «مفردات » واژه «غَرور» را به معنى هر چیزى که انسان را مى فریبد و در غفلت فرومى برد خواه مال و مقام باشد یا شهوت و شیطان تفسیر مى کند.
در «صحاح اللغة »«غرور» به معنى امورى که انسان را غافل مى سازد و مى فریبد تفسیر شده است.
بعضى از ارباب لغت - به گفته «طریحى » در «مجمع البحرین » نوشته اند:
«غرور فریفتگی به چیزى است که ظاهری جالب، و دوست داشتنى دارد، ولى باطنش ناخوشایند و مجهول و تاریک است ».
در کتاب «التحقیق فى کلمات قرآن الکریم » چنین آمده است: ریشه اصلى این واژه به معنى «حصول غفلت به سبب تاثیر چیز دیگرى در انسان است» و از لوازم و آثار آن جهل و فریب و نیرنگ و نقصان و شکست مى باشد.
ملا محسن فیض کاشانی (متوفای ۱۰۹۱ق)در «اَلْمَحَجَّةُ الْبَیْضاء فی تَهْذیبِ الْاِحْیاء» که تکمیل و تهذیبى است براى «احیاء العلوم » «غزالى »(متوفی۵۰۵ق )می نویسد:
«غرور عبارت است از دلخوش بودن به چیزى که موافق هواى نفس و تمایل طبع انسانى است و ناشى از اشتباه انسان یا فریب شیطان است و هر کس گمان کند آدم صالح وخوبى است خواه از نظر مادى یا معنوى باشد و این اعتقاد از پندار باطلى سرچشمه بگیرد آدم مغرورى است و غالب مردم خود را آدم خوبى مى دانند در حالى که در اشتباهند بنابراین اکثر مردم مغرورند، هر چند شکل غرور آنها و درجه آن متفاوت است ». (محجه البیضاء جلد۶، صفحه ۲۹۳)
در تفسیر نمونه در معنى این واژه چنین آمده است:
«غَرور» صیغه مبالغه به معنى موجود فوق العاده فریبنده است.
«شیطان» را از این رو «غرور» مى گویند که انسان را با وسوسه هاى خود فریب مى دهد و غافل مى سازد و در حقیقت بیان مصداق واضح آن است وگرنه هر انسان یا کتاب فریبنده، هر مقام وسوسه گر و هر موجودى که انسان را گمراه سازد در مفهوم وسیع «غرور» داخل است.
نگارنده-پیراسته فر:پرینتی ازاین مطلب تحقیقی راتهیه کرده بودم،خدمت نماینده ولی فقیه استان(آیت الله فلاحتی)دادم که ایشان بعدازمطالعه-درروزبعد پرینت رامستردکرد وضمن نوشتن آدرس چندجاازمطالبم،این مرقومه هم زینت بخش برگه آخربود:
دستخط آیت الله فلاحتی پای مقاله ام.