پیراسته فر

علمی،تحقیقی و تحلیلی

پیراسته فر

علمی،تحقیقی و تحلیلی

لَهُ مُعَقِّبَات... یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّه(بادیگارد)انسانها

ارتباط «لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوۡمٍ» با «مُعَقِّبَات»

خداوندبرای هرانسانی ۲ «بادیگارد»(محافظ) قرارداده است که اوراازخطرات وحوادث فیزیکی محافظت کند(ازجلو وپشت سر)

«لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّىٰ یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ ۗ وَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلَا مَرَدَّ لَهُ ۚ وَمَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَال»آیه ۱۱ سوره رعد.

به آیه( ۱۷ و ۱۸ سوره ق)هم پرداختیم.«إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیَانِ عَنِ الْیَمِینِ وَعَنِ الشِّمَالِ قَعِید...مَا یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِید»پ

«بادیگارد»های خدا برای انسانها

برای هر کس پاسبانها از پیش رو و پشت سر برگماشته شده که به امر خدا او را نگهبانی کنند.

لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ

خدا حال هیچ قومی را دگرگون نخواهد کرد تا زمانی که خود آن قوم حالشان را تغییر دهند (و از نیکی به بدی شتابند)، و هرگاه خدا اراده کند که قومی را (به بدی اعمالشان) عقاب کند هیچ راه دفاعی نباشد و برای آنان هیچ کس را جز خدا یارای آنکه آن بلا بگرداند نیست.

بادیگاردی که خداوندبرای انسانهاقرارداده است.

آیت الله فلاحتی»(امام جمعه رشت)درجلسه تفسیر سوره احزاب دوشنبه  اول مرداد ۱۴۰۳ اشاره ای به آیه ۱۱ سوراه رعدداشت.

امام جمعه رشت گفتند:خداوندبرای هرانسانی ۲ پاسبان قرارداده که اوراازخطرات محافظت کند.

ایشان درتبیین «مُعَقِّبَات»گفتند:اینها «بادیگارد»انسانها هستند که ازروبرو وپشت سر درحفاظت ازاو تلاش می کنند که خطری تهدیدش نکند(منجربه هلاکتش شود).

البته همین تعابیررا مفسران دیگرهم دارند که تفسیرالمیزان(علامه طباطبایی)رادرادامه می بیند،البته فقط واژه«بادیگارد»رابکارنبرده اند.

آیت الله جوادی آملی درتفسیراین آیه تعدادمحافظان انسان را ۴ تا دانسته است(مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ و یمین ویسار)از چهارطرف.

لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ  إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّىٰ یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ ۗ وَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلَا مَرَدَّ لَهُ ۚ وَمَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَال»آیه ۱۱ سوره رعد

ترجمه الهى قمشه‏ اى 
براى هر کس پاسبانها از پیش رو و پشت سر برگماشته شده که به امر خدا او را نگهبانى کنند. خدا حال هیچ قومى را دگرگون نخواهد کرد تا زمانى که خود آن قوم حالشان را تغییر دهند (و از نیکى به بدى شتابند)، و هر گاه خدا اراده کند که قومى را (به بدى اعمالشان) عقاب کند هیچ راه دفاعى نباشد و براى آنان هیچ کس را جز خدا یاراى آنکه آن بلا بگرداند نیست.
*
ترجمه شیخ حسین  انصاریان 
براى انسان از پیش رو و پشت سر، مأمورانى است که همواره او را به فرمان خدا [از آسیب‌ها و گزندها] حفظ مى‌کنند. یقیناً خدا سرنوشت هیچ ملتى را [به سوى بلا، نکبت، شکست و شقاوت] تغییر نمى‌دهد تا آنکه آنان آنچه را [از صفات خوب و رفتار شایسته و پسندیده] در وجودشان قرار دارد به زشتى‌ها و گناه تغییر دهند. و هنگامى که خدا نسبت به ملتى آسیب و گزند بخواهد [براى آن آسیب و گزند] هیچ راه بازگشتى نیست؛ زیرا براى آنان جز خدا هیچ یاورى نخواهد بود

علامه محمدحسین طباطبایی:از ظاهر سیاق برمى آید که ضمیرهاى چهارگانه «لَهُ»، «یَدَیۡه»، «خَلۡفِه» و «حۡفَظُونَه» همه به «یک مرجع »برمى گردند و آن همان «انسان» است که خداوند در جمیع احوالش از او باخبر است، و همین انسان که «مُعَقِّبَات»ی در پیش ‍ رو و پشت سر دارد.

مراد از اینکه انسان نگهبانانى دارد که او را از امر خداوند حفظ مى کنند

و (تعقیب هر چیز) به معناى آمدن و یا آوردن بعد از آنست، و با این حال چنین به نظر مى رسد که (مُعَقِّبَات از پیش رو)، معنا نداشته باشد، چون معناى ««مُعَقِّب»» چیزیست که از دنبال و پشت سر انسان بیاید، پس ناگزیر باید آدمى را چنین تصوّر کرد که در راهى مى رود و «مُعَقِّبَات»، دورش مى چرخند، و اتفاقا خداوند از این راه هم خبر داده و فرموده: (أَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیه۶ انشقاق )،

المیزان:و نیز در معناى این آیه آیات دیگرى است که دلالت مى کند بر رجوع آدمى به پروردگارش، مانند جمله (إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ۲۸ بقره ) و جمله (وَإِلَیْهِ تُقْلَبُونَ ۲۱ عنکبوت )، بنابراین، براى آدمى که بر حسب این ادله بسوى پروردگارش برمى گردد تعقیب کنندگانى است که از پیش رو و از پشت سر مراقب او هستند.

«انسان موجودى است مرکب از بدن و نفس و شؤ ون و امتیازات عمده او که همه مربوط به نفس او است»

علامه طباطبایی: از مشرب قرآن معلوم و پیداست که «آدمى تنها این هیکل جسمانى و این بدن مادى محسوس نیست»، بلکه موجودى است مرکب از بدن و نفس و شؤ ون و امتیازات عمده او که همه مربوط به نفس او است، «نفس» او است که «اراده و شعور» دارد، و بخاطر داشتن آن، مورد امر و نهى قرار مى گیرد و پاى ثواب و عقاب، راحت و الم، و سعادت و شقاوت به میان مى آید، و کارهاى زشت و زیبا از او سر مى زند، و ایمان و کفر را به او نسبت مى دهند، هر چند «نفس بدون بدن کارى نمى کند» و لیکن «بدن جنبه آلت و ابزارى را دارد که نفس براى رسیدن به مقاصد و هدف هاى خود آن را به کار مى برد

بنابراین، معناى جمله «مِنۢ بَیۡنِ یَدَیۡهِ وَمِنۡ خَلۡفِهِ» توسعه مى یابد، «هم امور مادى و جسمانى را شامل مى شود و هم امور روحى را» پس همه اجسام و جسمانیاتى که در طول حیات ایشان به جسم او احاطه دارد بعضى از آنها در پیش روى او قرار گرفته، و بعضى در پشت سر او واقع شده اند، و همچنین جمیع مراحل نفسانى که آدمى در مسیرش بسوى پروردگارش مى پیماید، و جمیع احوال روحى که به خود مى گیرد، و «قُرب و بعد»ها و «سعادت و شقاوت» ها و اعمال «صالح و طالح» و «ثواب و عقاب» هایى که براى خود ذخیره مى کند، همه آنها یا در پشت سر انسان قرار دارند و یا در پیش رویش.

و این «مُعَقِّبَات»ی که خداوند از آنها خبر داده در اینگونه امور از نظر ارتباطش به انسانها دخل و تصرفهایى دارند، و این انسان که خداوند او را توصیف کرده به اینکه: مالک نفع و ضرر، مرگ و حیات، و بعث و نشور خود نیست و قدرت بر حفظ هیچ یک از خود و آثار خود را ندارد، چه آنها که حاضرند و چه آنها که غائبند، و این خداى سبحان است که او و آثار حاضر و غائب او را حفظ مى کند، و در عین اینکه فرموده: (اللَّهُ حَفِیظٌ عَلَیْهِمْ -۶ شوری) و نیز فرموده: (رَبُّکَ عَلى کُلِّ شَیْ‌ءٍ حَفیظٌ ۲۱ سبأ) در عین حال وسائطى را هم در این حفظ کردن، اثبات نموده و مى فرماید: ( وَإِنَّ عَلَیۡکُمۡ لَحَٰفِظِینَ ۱۰ انفطار).

«مُعَقِّبَات» همانگونه که به امر خدا حفظ مى کنند از امر خدا نیز حفظ مى کنند

پس اگر خداى تعالى آثار حاضر و غایب انسانى را بوسیله این وسائط که گاهى آنها را «حافظین» نامیده و گاهى «مُعَقِّبَات» خوانده حفظ نمى فرمود، هر آینه «فنا و نابودى» از هر جهت آنها را احاطه نموده و هلاکت از پیش رو و پشت سر بسویشان مى شتافت، چیزى که هست همانطور که «حفظ»(محافظت) آنها به امرى از ناحیه خداست همچنین «فنا»ى آنها و «فساد و هلاکتشان به امر خداست»، زیرا «مُلک هستى» از آن خداست و جز او کسى «مُدبِّر» و «مُتصرِّف» در آن نیست، این آن حقیقتى است که تعلیم قرآنى بدان هدایت مى کند، البته آیات در این معانى بسیار است لیکن حاجتى به ایراد آنها نیست.

و اگر ملائکه عملى مى کنند آن نیز به امر خدا است همچنانکه قرآن کریم مى فرماید: (ینزل الملئکه بالروح من امره ) و نیز مى فرماید: (لا یسبقونه بالقول و هم بامره یعملون ).

مؤلّف المیزان نوشت:از همینجا معلوم مى شود که این «مُعَقِّبَات»(نگهبانان )، همانطور که آنچه حفظ مى کنند به امر خدا مى کنند، همچنین از امر خدا حفظ مى کنند، چون فنا و هلاکت و فساد هم به امر خداست همانطور که بقا و استقامت و صحت، به امر خداست، پس هیچ «مَرکب» جسمانى و مادى دوام نمى یابد مگر به امر خدا، و هیچ یک از آنها ترکیبش انحلال و فساد نمى یابد مگر باز به امر خدا، در معنویات هم هیچ حالت روحى و یا عمل و یا اثر عملى دوام نمى یابد مگر به امر خدا، و هیچ یک از آنها دچار حبط و زوال و فساد نمى شود مگر باز به امر خدا، آرى امر، همه اش از آن خداست و برگشت همه اش بسوى او است.

بنابراین، «مُعَقِّبَات» همانطور که به امر خدا حفظ مى کنند، از امر خدا نیز حفظ مى کنند، و چون چنین است ناگزیر باید جمله «یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ» به همین معنا تفسیر و حمل شود.

ارتباط «لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوۡمٍ» با «مُعَقِّبَات»

 مؤلف المیزان درادامه نوشت:و از آنچه گفته شد معلوم گردید که وجه اتصال و ارتباط جمله مورد بحث با جمله بعدیش که مى فرماید: «إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوۡمٍ حَتَّىٰ یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمۡ» چیست، و اینکه در حقیقت جمله مذکور مى خواهد جمله مورد بحث را تعلیل کند؟

پاسخ علامه طباطبایی به سئوال مطروحه: معناى مجموع آن دو این است که خداى تعالى این معقبات را قرار داده و بر انسان موکل کرده تا او را به امر خدا از امر خدا حفظ نمایند و از اینکه هلاک شود و یا از وضعى که دارد دگرگون گردد نگهدارند، چون سنّت خدا بر این جریان یافته که وضع هیچ قومى را دگرگون نسازد مگر آنکه خودشان حالات روحى خود را دگرگون سازند، مثلا اگر شاکر بودند به کفران نعمتهای خدا گرایش پیداکنند، و یا اگر مطیع بودند عصیان بورزند، و یا اگر ایمان داشتند، به شرک بگرایند، در این هنگام خدا هم نعمت را به نقمت، و هدایت را به اضلال، و سعادت را به شقاوت مبدّل مى سازد.
ادامه المیزان

پنج مسأله که از توضیح آیه«لَهُ مُعَقِّبَات» روشن مى شود:

اول اینکه: آیه شریفه به منزله بیان تفصیلى براى جمله ایست که در خلال آیات قبلى قرار گرفته و مى فرمود: «وَکُلُّ شَیۡءٍ عِندَهُۥ بِمِقۡدَار»(۸ رعد) زیرا این جمله بطور اجمال مى فهماند براى تمامى اشیاء در نزد خدا حدودى است ثابت و غیر متغیر و غیر متخلف، و بهمین جهت هیچگاه از علم او دور و «مستور» نمى شوند، آیه مورد بحث این اجمال را در خصوص انسان تفصیل مى دهد که انسانها هر کدام «مُعَقِّبَات»ی از پیش رو و از پشت سر دارند که «مُوَکِّل» بر ایشانند تا ایشان و تمامى متعلقات ایشان را از خطر هلاکت و دگرگونى حفظ نمایند، و دچار هلاکت و دگرگونى نشوند مگر به امر دیگر خدا.

دوم اینکه: هیچ چیز از انسان از جان و جسم و اوصاف و احوال و اعمال و آثارش نیست مگر آنکه «مَلَک»ى از طرف خداوند موکل بر آنست تا حفظش کند، و وضعش در مسیر بسوى خدا بطور دوام چنین هست تا آنکه خودش وضع خود را تغییر دهد، در آن صورت خدا هم وضع خود را درباره او تغییر مى دهد، پس اینکه خدا حافظ است و او «ملائکه» اى دارد که متصدى حفظ بندگانند خود یک حقیقتى است قرآنى.

امرثانوی خداچیست؟

سوم اینکه: غیر از حقیقت مذکور، که امر خداست، امر دیگرى در این بین در کمین مردم هست تا ایشان چه وقت وضع خود را تغییر دهند، و خداوند درباره آن امر فرموده که: وقتى اثر خود را مى گذارد که مردم وضع خود را تغییر دهند، در این هنگام است که خداوند هم بوسیله این امر نعمت هایش را تغییر مى دهد.

«اَجَل مُسَمَّی» (اجل حَتْمی)چیست؟

و یکى از موارد تاءثیر آن امر آمدن و سر رسیدن «اَجَل مُسَمَّایی» است که اختلاف و تخلف ندارد، و درباره اش فرموده: «مَا خَلَقْنَا ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَآ إِلَّا بِٱلْحَقِّ وَأَجَلٍۢ مُّسَمًّى»(۳ احقاف) و نیز فرموده: « إِنَّ أَجَلَ اللَّهِ إِذا جاءَ لا یُؤَخَّرُ»(۴ نوح).

چهارم اینکه: امر خداوند بر متون اشیاء و حواشى آنها در هر حالى مسلط است، و هر چیزى چه در حال ثبات و چه در حال تغییرش ‍ مطیع امر او و خاضع در برابر عظمت اوست، و اینکه هر چند امر الهى «ابعاضى» داشته و آن «ابعاض»(اجزاء) با هم مختلفند، اما در عین حال به امر «مُعَقِّب» و «حافظ» و امر تغییر دهنده نعمت تقسیم مى شود که در عین حال نظام واحدى دارند که تغییر و تبدیل ندارد، و خداوند درباره اش فرموده: «إِنَّ رَبِّی عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ»(۵۶ هود) و نیز فرموده:«إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ»(۸۲ یس).

پنجم اینکه: از «قضایاى حتمى» و «سُنَّت جاریه الهى» یکى این است که همواره میان احسان و تقوى و شکر خدا، و میان «توارد نعمت ها» و «تضاعف برکات ظاهرى و باطنى» و «نزول و ریزش» آن از ناحیه خدا ملازم هم می باشند ،یعنی «هر قومى که احسان و تقوى و شاکرباشند، خداوند نعمت را بر ایشان باقى داشته»، و تا مردم وضع خود را تغییر نداده اند روز بروز(نعمتهای خدا) بیشتر می شود، همچنانکه آیات زیر بدان اشاره مى کنند.

«وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَىٰ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَٰکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ»(۹۶ اعراف) و «لَئِن شَکَرۡتُمۡ لَأَزِیدَنَّکُمۡۖ وَلَئِن کَفَرۡتُمۡ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدࣱ»(۷ ابراهیم)و «هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلَّا الْإِحْسانُ»(۶۰ رحمن).

جهت و حکمت وجود تلازم بین اعمال صالح و نعمت ها و بهره مندى ها

این بود آنچه، از ظاهر آیه درباره «ملازمه میان شیوع صلاح در قومى»، و دوام نعمت برایشان استفاده مى شود و اما اینکه اگر فساد در قومى شایع شود و یا از بعضى از ایشان سربزند نقمت و عذاب هم برایشان نازل مى شود آیه شریفه از تلازم میان آنها ساکت است، نهایت چیزى که از آیه استفاده مى شود این است که: «خداوند وقتى روش خود را تغییر مى دهد و عذاب مى فرستد که مردم رفتار خود را عوض کرده باشند»، البته این مطلب امکان دارد نه اینکه به فعلیّت درآوردنش واجب باشد زیرا این از آیه استفاده نمى شود، و بهمین جهت سیاق را تغییر داده مى فرماید: «وَإِذَآ أَرَادَ ٱللَّهُ بِقَوۡمࣲ سُوٓءࣰا فَلَا مَرَدَّ لَهُ» با اینکه اگر مى خواست سیاق را تغییر ندهد باید مى فرمود: (حتى یغیروا ما بانفسهم فیرید اللّه بهم من السوء ما لا مردّ له - تا آنکه مردم رفتار خود را عوض کنند که در این صورت خداوند آنگونه بدى را براى ایشان خواسته است که احدى نتواند آن را جلوگیر شود.

 ادامه نوشتارعلامه محمدحسین طباطبایی:مؤ یّد این معنا هم آیه «وَ مَا أَصَابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُو عَنْ کَثِیر»(۳۰ شوری) است که صریحا دلالت مى کند بر اینکه پاره اى از تغییرات خدا در هنگام پاره اى از تغییرات مردم، اجراء نمى گردد، و خدا مردم را در آن تغییرات «عفو» مى فرماید. ادامه تفسیر باطرح یک سئوال:و اما اینکه آیا فرد هم عینا مانند قوم و جمعیت است و صلاح و فساد عمل او در وضع آخرت و دنیاى او و امور مادى و معنوى او اثر مى گذارند یا نه ؟

جواب علامه به سئوالی که خودش مطرح کرده بود:آنچه که از کلام الهى برمى آید این است که میان اعمال صالح یک فرد و میان صلاح آخرت و نعمت هاى معنویش رابطه هست، و در صورت تغییر آن، نعمت هاى مزبور هم تغییر مى کند، و لیکن آیات دلالتى بر رابطه میان نعمت هاى مادى و جسمانیش ندارد.

و حکمت همه اینها هم روشن است، زیرا تلازم مذکور، مقتضاى حکم توافق و سنخیّتى است که در اجزاى نظام عالم برقرار است و هر نوعى را بسوى غایت و نهایت سیرش سوق مى دهد.

مؤلف المیزان: خداوند براى انواع، غایاتى قرار داده و آنها را مجهّز به وسائل رسیدن بدان غایات آفریده، و در میان اجزاى این نظام، تلائم و توافقى نهاده که همه را شى ء واحدى کرده، که میان اجزائش معانده و تضادّى نیست، و مقتضاى آنها این است که: هر نوعى در عافیت و نعمت و کرامت، تا به غایت خود برسد.

و میان انواع موجودات، غیر از نوع آدمى گویا هیچ نوع دیگرى از مقتضاى فطرت اصلى خود منحرف نمى شود.

سلب نعمتها بخاطر کفران نعمت(معاصی)

علامه طباطبایی:نوع انسان هم اگر مانند سایر انواع از مقتضاى فطرت اصلیش منحرف نگردد، عالم بر طبق سعادت و نعمت او دور مى زند و جریان مى یابد، و اما اگر منحرف شد و فساد در میان آن رایج گردید، تعادل میان اجزاى کون بر هم خورده و همین خود باعث مى شود که نعمت از او هجرت نموده نظام زندگیش مختل گردد، و در نتیجه فساد در دریا و خشکى عالم بخاطر اعمال نارواى آدمى ظاهر مى شود، و خدا کیفر بعضى از آنچه را که کرده اند به ایشان مى چشاند تا شاید برگردند.

«فساد دربروبحر»بخاطر گناهان گروهی(مردم) است نه تعدادی ازمردم

علامه طباطبایی:پوشیده نیست که این معنا مربوط به «نوع» است نه «شخص»، و بهمین جهت گفتیم که: «تلازم میان صلاح نوع و نعمت هاى عمومى آنان است نه بین اشخاص»، زیرا چه بسا افرادى که در نوع به هدف نرسند و لیکن خود نوع به هدف برسد، و باید برسد، آرى اگر بخاطر انحراف یک فرد و دو فرد، نوع، از سعادت خود محروم مانده به غایت و هدف نرسد مستلزم «لَعِب» و بازى در خلقت مى شود، و (حال آنکه ) خدا فرموده: «وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبِینَ»(۳۸ دخان).

و ما در جلد دوم این کتاب در چند بحثى که درباره اعمال گذراندیم راجع به این موضوع نیز قدرى حرف زدیم.

از آنچه گذشت این معنا روشن شد که آن اعتراضى که به آیه شریفه شده است تا چه حدّ باطل و بى مورد است، و آن این است که آیه مى رساند: وقتى وضع قومى تغییر مى کند و نعمت ها دگرگون مى شود که مردم با گناه، وضع خود را دگرگون کنند. و این بر خلاف آن مساله اى است که در شرع آمده که نمى توان عموم را به جرم خواص مؤ اخذه نمود، و وجه فسادش هم این است که این معنا بکلى اجنبى از مفاد آیه است.

اختلاف شدید مفسرین در معناى آیه«لَهُۥ مُعَقِّبَات»

مؤلف المیزان:این بود پاره اى از مطالب که دقّت و تدبّر در آیه آن را افاده مى کند، ولى سایر مفسرین در تفسیر آن از جهات مختلفى اختلافات شدیدى راه انداخته اند.

از آن جمله، اختلافشان در مرجع ضمیر »هاء»(ه) در جمله «لَهُۥ مُعَقِّبَات» است./پایان.

تفسیر  حجت الاسلام محسن قرائتی
۱-خداوند انسان را رها نمى‌گذارد. «لَهُ مُعَقِّباتٌ»
۲- گروهى از فرشتگان الهى، محافظ انسان‌ها هستند. «لَهُ مُعَقِّباتٌ»
۳- خداوند انسان را از حوادث غیر مترقّبه حفظ مى‌کند، «لَهُ مُعَقِّباتٌ‌ ... یَحْفَظُونَهُ» نه از
حوادثى که با علم وعمد براى خود بوجود مى‌آورند. «إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ»
۴- خطرات وحوادث گوناگون، انسان را احاطه کرده است. «مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ»
۵- خداوند نعمتى را که عطا فرماید پس نمى‌گیرد، مگر آنکه مردم، آن نعمت را ناسپاسى کنند. «إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ»
۶- به سراغ شانس و بخت اقبال و فال و نجوم نروید، سرنوشت شما به دست خودتان است. «حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ»
۷- حفاظت خداوند تا زمانى است که انسان، کفران نعمت نکند وگرنه از لطف الهى محروم و به حال خود رها خواهد شد. «إِذا أَرادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً»
۸- برخوردارى از نعمت‌هاى ظاهرى و بیرونى، وابسته به کمالات نفسانى و حالات درونى است. «حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ» در جاى دیگر مى‌فرماید: وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‌ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ‌ ... »
۹- اراده‌ى خداوند بالاتر از همه‌ى اراده‌هاست. «إِذا أَرادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ»

«إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیَانِ عَنِ الْیَمِینِ وَعَنِ الشِّمَالِ قَعِید»(آیه ۱۷ سوره ق)

ترجمه شیخ حسین انصاریان:
هیچ سخنى را به زبان نمى‌گوید جز اینکه نزد آن [براى نوشتن و حفظش] نگهبانى آماده است
آن گاه که دو ملک دریافت دارنده (یعنی فرشتگان مراقب و حاضر مأمور نگارش اعمال خیر و شر او) از طرف راست و چپ (به مراقبت او) بنشسته و (اعمال آدمی را) دریافت می‌دارند.

حجت الاسلام قرائتی:

(یاد کن) آنگاه که دو فرشته (ملازم انسان) از راست و چپ، (به مراقبت) نشسته (اعمال آدمى را) دریافت مى‌کنند.

«مَا یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ»(۱۸ ق)

(انسان) هیچ سخنى به زبان نمى‌آورد، مگر آنکه در کنارش (فرشته‌اى) نگهبان حاضر و آماده (ثبت) است.
تعبیر «قَعِید» کنایه از آن است که دو فرشته همواره با انسانند و در کمین او نشسته‌اند، نه آنکه دو فرشته در سمت راست و چپ انسان نشسته باشند.

«رَقِیب» به معناى مراقب و ناظر، «عَتِید» به معناى آماده به خدمت است.

توجّه به تعدّد ناظران و شاهدان، در نحوه‌ى عملکرد انسان مؤثّر است و هر چه شاهد و ناظر بیشتر باشد، انگیزه براى کار نیک و دورى از گناه بیشتر مى‌شود. عَنِ الْیَمِینِ‌ ... عَنِ الشِّمالِ‌ ... رَقِیبٌ عَتِیدٌ
*
علامه طباطبایی: درتفسیر آبه «إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیانِ عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِید» کلمه «تَلَقَّى» و «تَلَقَّن» به معناى گرفتن است. و مراد از «مُتَلَقِّیان» به طورى که از سیاق استفاده مى‌شود دو فرشته‌اى است که موکل بر انسانند، و عمل او را تحویل گرفته آن را با نوشتن حفظ مى‌کنند.

و جمله‌:«عَنِ الْیَمِینِ وَعَنِ الشِّمَالِ قَعِید» در تقدیر «عَنِ الْیَمِینِ قَعِید» و «عَنِ الشِّمَالِ قَعِید»است یعنى دو فرشته‌اى که یکى در سمت راست نشسته و یکى در سمت چپ نشسته.

و منظور از سمت راست و سمت چپ، راست و چپ آدمى است. و کلمه «قَعِید» به معناى قاعد، یعنى نشسته مى‌باشد.
*
ما یَلفِظُ مِن قَوۡلٍ إِلَّا لَدَیهِ رَقِیبٌ عَتِید
المیزان
کلمه (تلقى ) و (تلقن ) به معناى گرفتن است. و مراد از (متلقیان ) به طورى کـه از سـیـاق اسـتـفـاده مـى شـود دو فـرشـتـه اى اسـت کـه موکل بر انسانند، و عمل او را تحویل گرفته آن را با نوشتن حفظ مى کنند.

و جـمـله (عـن الیـمـیـن و عـن الشـمـال قـعـیـد) در تـقـدیـر (عـن الیـمـیـن قـعـیـد و عـن الشـمال قعید) است یعنى دو فرشته اى که یکى در سمت راست نشسته و یکى در سمت چپ نـشـسـتـه. و مـنـظـور از سمت راست و سمت چپ، راست و چپ آدمى است. و کلمه «قَعِید» به معناى قاعد، یعنى نشسته مى باشد.

و حرف «إِذْ» در جمله «إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیان» ظاهرا متعلق به محذوف است، و تقدیر آن اذکـر (إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیانِ) است، یعنى به یاد آر و متوجه باش این را که دو فرشته عمل انسان را مى گیرند. و منظور از این دستور این است که به علم خداى تعالى اشاره کند و بـفـهـمـانـد کـه خـداى سـبـحـان از طـریـق نـوشـتـن اعـمـال انـسـانـهـا تـوسط ملائکه به اعـمـال انـسـان عـلم دارد، عـلاوه بر آن علمى که بدون وساطت ملائکه و هر واسطه اى دیگر دارد.
و جـمـله«عَنِ الْیَمِینِ وَعَنِ الشِّمَالِ قَعِید» مى خواهد موقعیتى را که ملائکه نسبت به انسان دارنـد تمثیل کند، و دو طرف خیر و شر انسان را که حسنات و گناهان منسوب به آن دو جهت اسـت به راست و چپ محسوس انسان تشبیه نماید، (و گر نه فرشتگان موجوداتى مجردند که در جهت قرار نمى گیرند).

«ما یَلفِظُ مِن قَوۡلٍ إِلَّا لَدَیهِ رَقِیبٌ عَتِید» کلمه «لفظ» به معناى پرت کردن است، و اگر سخن گفتن را «لفظ» نامیده اند، به نوعى تشبیه است . و کلمه (رقیب ) به معناى محافظ، و کلمه «عَتِید» به معناى کسى است که فراهم کننده مقدمات آن ضبط و حفظ است ؛ خلاصه یکى مقدمات را براى دیگرى فراهم مى کند تا او از نتیجه کار وى آگاه شود.

و ایـن آیـه شـریـفـه بـعـد از جمله«إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیان» که آن نیز در باره فرشتگان مـوکـل اسـت، دوبـاره راجـع بـه مـراقـبـت دو فـرشـتـه سـخـن گـفـتـه بـا ایـنـکـه جـمـله اول تـمـامـى کـارهـاى انـسان را شامل مى شد و جمله دوم تنها راجع به «تکلم انسان» است، از بـاب ذکـر خـاص بعد از عام است که در همه جا مى فهماند گوینده نسبت به خاص عنایتى بیشتر دارد.

«سَوَاءٌ مِنْکُمْ مَنْ أَسَرَّ القَوْلَ وَمَن جَهَرَ بِهِ وَمَنْ هُوَ مُسْتَخْفِ بِالَّیْلِ وَسَارِبُ بِالنَّهَارِ»(۱۰رعد)
آیت الله جوادی آملی:این آیه میخواهد بفرماید جمیع شئون انسانی «چه مخفی چه علنی» معلوم خدای سبحان است و شاید سِرّ اینکه آن «سَرَّ» را مقدم بر «جَهَر» ذکر فرمود و استخفای در«لیْل» را مقدم بر «سَارِب» و مرور در «نَهَار» ذکر کرد برای آن است که بفرماید آنچه که از دیگران مخفی است مشهود خدای سبحان است آن مهم‌تر را اول ذکر فرمود نظیر اینکه «عَالِمُ الغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ»،کلمه «غیب» را اول ذکر فرمود بعد «شهادت» را نفرمود عالم الشهاده والغیب فرمود: «عَالِمُ الغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ» آنچه مهم بود اول ذکر کرد در این چند جمله آنچه مهم است اول ذکر می‌شود «عَالِمُ الغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ» بر آشنائی و احاطهٴ علمی خدای سبحان به اقوال انسانی آنکه «سرّ» است قبل از علن ذکر شده و قبل از «جهر» بیان شده فرمود: «سَوَاءٌ مِنْکُمْ مَنْ أَسَرَّ القَوْلَ وَمَن جَهَرَ بِهِ» و در کارهای انسانی آنکه مخفی است قبل از کارهای علن ذکر شده فرمود: ﴿وَمَنْ هُوَ مُسْتَخْفِ بِالَّیْلِ وَسَارِبُ بِالنَّهَارِ﴾، «سَارِب» کسی که سرب و طریق را طی می‌کند «فَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی البَحْرِ سَرَباً» ، یعنی «طریقاً سَارِب» راهی راه را می‌گویند آن که «سَارِبُ بِالنَّهَارِ» است هم خودش از کار خود باخبر است هم کار او مشهود دیگران است واما کسی که «مستخفی باللیل» است دیگران از کار او بی‌خبرند ولی خدای سبحان از استخفای لیل او مستحضر است لذا فرمود: «مَنْ هُوَ مُسْتَخْفِ بِالَّیْلِ وَسَارِبُ بِالنَّهَارِ»، اصولاً اینکه دارد شب شروع به کار می‌کند برای اینکه مخفی باشد نفرمود کسی که شب حرکت می‌کند خدا می‌داند یا روز حرکت می‌کند خدا می‌داند فرمود آن که روز حرکت می‌کند که نمی‌خواهد مخفی کند حرکت روز او را خدا می‌داند و آن که شب کار می‌کند و بنا بر اخفا دارد خدای متعالی می‌داند لذا دربارهٴ لیل یک جمله‌ای را و یک وصفی را اضافه کرد، نفرمود به اینکه سیر شب را می‌داند سیر روز را می‌داند فرمود آن که در شب کاری را به قصد خفا انجام می‌دهد «مستخفی باللیل» است خدا می‌داند کار روشن و علنی روز را هم خدا می‌داند.

«وَمَنْ هُوَ مُسْتَخْفِ بِالَّیْلِ وَسَارِبُ بِالنَّهَارِ» در قرآن کریم گرچه می‌فرماید همهٴ شئون شما مشهود حق است ولی می‌خواهد به آنهایی که پنهانی کار خلاف می‌کنند هشدار بدهد که این فایده‌ای ندارد، پنهانی شما علن خدای سبحان است برای خدای سبحان لیل و نهار یکسان است در بسته و باز یکسان است شما اگر از دیگران مخفی هستید از خدای سبحان مخفی نخواهید بود.

امام باقر(ع): «لَهُ مَعقِّباتٌ مِنْ بَینِ یَدَیهِ و مِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظونَهُ مِنْ أمْرِ اللّه ِ» ـ : بأمرِ اللّه ِ مِن أن یَقعَ فی رَکِیٍّ ، أو یَقَعَ علَیهِ حائطٌ، أو یُصیبَهُ شیءٌ؛ حتّى إذا جاءَ القَدَرُ خَلّوا بینَهُ و بینَهُ یَدفَعونَهُ إلَى المَقادیرِ ، و هُما مَلَکانِ یَحفَظانِهِ باللَّیلِ ، و مَلَکانِ یَحفَظانِهِ بالنَّهارِ یَتَعاقَبانِ .
امام باقر علیه السلام ـ درباره آیه «له معقّبات من بین یدیه و من خلفه یحفظونه من امر اللّه » ـ فرمود : به فرمان خدا او را از اینکه در چاهى بیفتد یا دیوارى بر سرش خراب شود یا آسیبى به او برسد، حفظ مى کنند و همین که اجلش رسید او را با آن تنها مى گذارند و به سوى مقدراتش مى رانند.این معقّبات عبارتند از دو فرشته که در شب از او مراقبت مى کنند و دو فرشته که در روز محافظتش مى نمایند و این کار را به نوبت انجام مى دهند.

الرّسول (صلی الله علیه و آله)- بحارالانوار: سَعْدُ السُّعُودِ، رَوَاهُ مِنْ کِتَابِ قِصَصِ الْقُرْآنِ لِلْهَیْصَمِ‌بْنِ‌مُحَمَّدٍ النَّیْسَابُورِیِّ قَال: دَخَلَ عُثْمَانُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) فَقَالَ أَخْبِرْنِی عَنِ الْعَبْدِ کَمْ مَعَهُ مِنْ مَلَکٍ قَالَ مَلَکٌ عَلَی یَمِینِکَ عَلَی حَسَنَاتِکَ وَ وَاحِدٌ عَلَی الشِّمَالِ فَإِذَا عَمِلْتَ حَسَنَهًًْ کَتَبَ عَشْراً وَ إِذَا عَمِلْتَ سَیِّئَهًًْ قَالَ الَّذِی عَلَی الشِّمَالِ لِلَّذِی عَلَی الْیَمِینِ أَکْتُبُ قَالَ لَعَلَّهُ یَسْتَغْفِرُ وَ یَتُوبُ فَإِذَا قَالَ ثَلَاثاً قَالَ نَعَمْ اکْتُبْ أَرَاحَنَا اللَّهُ مِنْهُ فَبِئْسَ الْقَرِینُ مَا أَقَلَّ مُرَاقَبَتَهُ لِلَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ مَا أَقَلَّ اسْتِحْیَاءَهُ مِنْهُ یَقُولُ اللَّهُ: ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ وَ مَلَکَانِ بَیْنَ یَدَیْکَ وَ مِنْ خَلْفِکَ یَقُولُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ: لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِه.

پیامبر (صلی الله علیه و آله)- در روایت است: عثمان پیش رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آمد و گفت: «در مورد بندگان خدا به من خبر بده که چند ملک همراه اوست»؟ فرمود: «ملکی در سمت راست تو است و نیکی‌های تو را می‌نویسد و ملکی در سمت چپ است. وقتی کار نیکویی انجام دهی، ده برابر می‌نویسد و وقتی کار بدی انجام‌دهی، ملکی که در سمت چپ است به آنکه در سمت راست است. می‌گوید: «بنویس». در جواب می‌گوید: «شاید استغفار و توبه کند». وقتی سه‌بار این سخن را گفت، می‌گوید: «بله، بنویس. خدا ما را از دست او راحت کند که همنشین بدی است؛ مراقبت او در مورد خدای عزّوجلّ چقدر کم است و حیای او از خدا چقدر اندک است». خداوند می‌فرماید: انسان هیچ سخنی را بر زبان نمی‌آورد مگر اینکه همان دم، فرشته‌ای مراقب و آماده برای انجام مأموریّت [و ضبط آن] است!. (ق/۱۸). و دو ملک روبرو و پشت سرت هستند. خدای سبحان می‌فرماید: لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِه»./تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۷، ص۲۳۲ بحارالأنوار؛ ج۵، ص ۳۲۴

امام صادق(ع): مَا مِنْ عَبْدٍ إِلَّا وَ مَعَهُ مَلَکَانِ یَحْفَظَانِهِ فَإِذَا جَاءَ الْأَمْرُ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ خَلَّیَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ أَمْرِ اللَّهِ.

امام صادق (علیه السلام)- هربنده‌ای را دو فرشته نگهبانی می‌کنند و همین که فرمان (تقدیر) از جانب خدا بیاید، نگهبانان، بنده‌ی خدا را به امر و مشیّت او می‌سپارند و وا می‌گذارند./تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۷، ص۲۳۲ بحارالأنوار؛ ج۵۶، ص۱۸۶/ العیاشی؛ ج۱۳، ص۲۰۵؛ البرهان
*
حضرت علی(ع):إِنَّهُمْ مَلَائِکَهًٌْ یَحْفَظُونَهُ مِنَ الْمَهَالِکِ حَتَّی یَنْتَهُوا بِهِ إِلَی الْمَقَادِیرِ فَیُخَلُّونَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ الْمَقَادِیرِ.

امام علی (ع): المُعَقِّباتُ؛ فرشتگانی هستند که او را از نابودی‌ها حفظ می‌کنند تا به تقدیراتش برسد؛ [وقتی تقدیر حتمی رسید] او را به دست تقدیرات سپرده و رها می‌کنند./تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۷، ص۲۳۴ نورالثقلین

تفسیر آیت الله جوادی آملی ۹ آبان ۱۳۶۲
چون این انسان همهٴ شئونش از راز درون و سخن درون و از استغفار شبانه و سروب و مرور روزانه در مشهد حق است لذا در کریمهٴ قبل فرمود: »لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ» وقتی شئون علمی حق را بیان کرد شئون تدبیری حق را هم بیان میکند.

«نه تنها فرمود ما همهٴ کارهای شما را می‌دانیم بلکه همهٴ کارهای شما را داریم اداره می‌کنیم».

انسانها درهمین دنیانیز مؤاخذه میشوند

آیت الله جوادی آملی:این‌طور نیست که در دنیا آزاد باشید فقط «یوم‌المعاد» باید حساب پس بدهید اینجا هم اگر خواستیم جلوی شما را بگیریم می‌گیریم، «این‌طور نیست که در دنیا رها باشید فقط در قیامت باید حساب بدهید نه اینجا هم در تحت تدبیر حفظهٴ مایید»، اگر دیدیم دارد به اصل نظام فسادی در نظام ایجاد می‌شود که «ظَهَرَ الفَسَادُ فِی البَرِّ وَالبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ» ، آنجا هم می‌خواهد آن‌طوری بشود فوراً می‌گیریم این همه عقوبتهای الهی بر اثر همین است که خدای سبحان نگذاشت اینها به فسادشان ادامه بدهند.

فرمود این‌چنین نیست که ما فقط هشدار دادیم که بدانید همهٴ شئونتان معلوم خدای سبحان است فقط در قیامت به حسابتان رسیدگی میشود، نه، در دنیا هم در تحت مراقبت حفظهٴ ما به سر می‌برید از چند طرف فرشتگان مأمور ما مراقب شمایند که اگر یک وقتی مصلحت بود همانه جا شما را به دست این عذاب بسپاریم، «لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ» این ضمیرهای چهارگانه به انسان برمی‌گردد همان منی که در آیه قبل فرمود: «سَوَاءٌ مِنْکُمْ مَنْ أَسَرَّ القَوْلَ وَمَن جَهَرَ بِهِ وَمَنْ هُوَ مُسْتَخْفِ بِالَّیْلِ وَسَارِبُ بِالنَّهَارِ»، یعنی «انسان» این ضمیرها به این انسان برمیگردد«لَهُ» یعنی برای انسان تعقیب کننده‌هایی است که او را مراقب‌اند از جلو و از دنبال «لَهُ مُعَقِّبَاتٌ» که او را تعقیب میکنند یا نه «معقباتاً حافظاتی» هستند از طرف خداوند که یکدیگر را «تعقیب» میکنند یکی به دنبال دیگری می آید «آن فرشتگانی که مأموران روزند وقتی که رفتند به دنبال او فرشتگان شب می آیند» نظیر آنچه که دربارهٴ صلات فجر گفته شده که «إِنَّ قُرْآنَ الفَجْرِ کَانَ مَشْهُوداً» ، که هم مشهود «ملائکةاللیل» است هم مشهود «ملائکةالنهار».

«پاسداران محافظ شب» و «پاسداران محافظ روز»

آیت الله عبدالله جوادی آملی:«ملائکهٴ لیل»(محافان شب) حافظان الهی هستند در «لیل»(شب) و «ملائکهٴ نهار»(محافظان روز)حافظان الهی هستند در «نهار»(روز) آنها که رفتند به دنبال این فرشتگان روز میآیند که «معقب» یکدیگرند یا نه این فرشتگان معقب انسان‌اند انسان را تعقیب میکنند از جلو و دنبال انسان را تعقیب میکنند از دنبال انسان را تعقیب می‌کنند درست است.

۴ ملائکه مأمورحفاظت ازانسان هستند(جلو-عقب-چپ-راست)

آیت الله جوادی آملی:اما از جلو تعقیب میکنند چطور؟چون منظور اینکه «لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ»، «مِن بَیْنِ یَدَیْهِ» این نیست که پیشاپیش انسان میروند یک عده از جلو انسان را میپایند، یک عده انسان را از پشت سر میپایند یک عده از «یمین»، یک عده از «یسار»، انسان محاط به حفظه و مراقبین الهی است اگر «مِن بَیْنِ یَدَیْهِ» یعنی از پیشاپیش انسان میرود این با تعقیب سازگار نیست.

«یک عده از جلو مواظب انسان‌اند که انسان چه میکند یک عده از پشت سر مواظب انسان‌اند یک عده از یمین(راست) یک عده از یسار(چپ)»

آیت الله جوادی آملی:این تعقیب صادق است.

پس «للانسان معقباتٌ و مراقباتٌ» که یک عده از پیشاپیش او می آیند ببینند او از جلو چه میکند چون انسان سیر الی الله دارد و مسافر است «کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاَقِیهِ»(۶ انشقاق) و به سمت الهی دارد سیر میکند پس از هر طرف او را تحت مراقبت گرفته‌اند ببینند او دارد چه میکند و قسمت مهم آن خاطرات نفسانی اوست که چه در پیش دارد و چه در پشت سر گذاشته است تنها جلو و دنبال جسمانی نیست که پیشاپیش او یک عده و دنبال او یک عده، نه آنچه که در پیشاپیش نیتهای اوست عده‌ای مراقبت میکنند آن اعمالی را که پشت سر گذاشت آنها را هم مراقب‌اند چه به یادگار گذاشت هم مراقب‌اند چه در پیش اراده میکند هم مراقب‌اند چه تصمیم دارد و چه کرده است همه و همه در تحت مراقبت مأموران و حافظان الهی است اصل اینکه برای هر انسانی حافظی است از ناحیهٴ خدای سبحان آمده «إِن کُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَیْهَا حَافِظٌ»(۴ طارق) .

پرسش: آیا فرشته‌ها به نیات هم آگاهی دارند؟

پاسخ: بله. در سورهٴ «طارق» فرمود: ﴿إِن کُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَیْهَا حَافِظٌ﴾ هیچ انسانی نیست مگر یک حافظی از طرف خدای سبحان کارهای او را کنترل می‌کنند.

محافظت انسان  تاچه زمانی؟ ...تامرگش فرارسد(حکم وامرثانوی خدا)

پاسخ آیت الله جوادی آملی: چون «یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ» است در اینجا به نفع او کار می‌کند«إِن کُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَیْهَا حَافِظٌ» در سورهٴ «طارق» هست در سورهٴ دیگر «وَإِنَّ عَلَیْکُمْ لَحَافِظِینَ۱۰ کِرَاماً کَاتِبِینَ»(۱۰ و۱۱ انفطار) ، در آیه ۱۱ سوره رعد فرمود «لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ» که «یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ»، فعلاً او را از امر خدا حفظ میکند« تا آن فرصت لازم که فرا رسید او را از امر خدا حفظ نکنند» و امر خدا به حیات او خاتمه بدهد یا به قدرت او خاتمه بدهد و مانند آن.

اما اینکه فرشتگان همهٴ اعمال را چه ظاهری چه باطنی می‌دانند برای آن است که باید اینها بنویسند این «کرام‌الکاتبین» بنویسند و در یوم القیامه انسان حساب پس بدهد اینکه  «وَإِن تُبْدُوا مَا فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحَاسِبَکُم بِهِ اللّهُ»(۲۸۴ بقره) که خدا حساب میکند.

آیت الله جوادی آملی درادامه گفت:ازاینجامعلوم میشود که فرشتگان آنها را هم میفهمند و آنها را هم می‌نویسند.

«نیّت» انسان هم نوشته می شود؟

مرحوم کلینی (متوفی۳۲۹ق)در کتاب شریف اصول‌کافی نقل کرده است که یکی از شاگردان امام معصوم (ع) از حضرت سئوال کرد فرشتگان اعمال ظاهر را می‌بینند و مینویسند اما «نیّتها» را چگونه تشخیص می‌دهند و می‌نویسند؟با اینکه «نَیّت» ظاهر نشده است.

آیت الله جوادی آملی:امام(ع) فرمود همان‌طوری که بوی روضه و باغ با بوی کنیف و چاه فرق میکند، انسان اگر بوی بد به شامه‌اش رسید میفهمد از کنار «کنیف»(جای مشمئزکننده) میگذرد و بوی خوب به مشامش رسید معلوم میشود از کنار باغ میگذرد معلوم می‌شود از کنار باغ میگذرد.
آیت الله جوادی آملی:هیچ مَلَکی نیست که رسالت نداشته باشد همهٴ ملائکه رسالت های خاص دارند هر کدام دربارهٴ این‌گونه از حفظه معلوم می‌شود فرشتگان خاصی‌اند که حافظ انسان‌اند در شئون مخصوص.
پرسش یکی ازحُضّار: آیا همهٴ انسانها این محافظان را دارند یا بعضیها دارند؟

پاسخ آیت الله جوادی آملی: همه دارند.
پرسش: پس آن دانشمندانی که برای گمراهی و ضلالت و اغوا می‌کنند ...

پاسخ آیت الله جوادی آملی: نه آن حفظه‌ها(مراقبین) مأمورند برای اینکه آنها را از مرگ و امثال ذلک حفظ کنند از مرگ و از خطرهای دیگر حفظ بکنند.

شیاطین هم مأموریتهایی دارند

آیت الله جوادی آملی درادامه گفتند:اما آنهایی که در تحت ولایت شیطان‌اند، «همان‌طوری که فرشتگان رسالت الهی دارند شیطان هم در عالم رسالت الهی دارد»،شیطان در اغوا کردن و فریب دادن که مستقل نیست زیرا یک موجود به نام رب‌العالمین در نظام تدبیر را بر عهده دارد و لاغیر، شیطان هم نظیر «کلب» معلَّم در تحت تدبیر خدای سبحان است.

شیطان مأمورخداست

«شیطان» رسالتی دارد «رسالت شیطان» این است که برای تودهٴ مردم «وسوسه» کند که این وسوسه عاملِ کمال است، اگر انسان گرفتار وسوسه شد و با وسوسه نبرد کرد و در جهاد اکبر پیروز شد که به درجهٴ عالیه کمال «جهاد اکبر» میرسد و اگر شکست خورد همین شیطان که رسالت الهی دارد میشود «ولیّ» آن شخص تبهکار از طرف خدای سبحان «إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ لِلَّذِینَ لاَیُؤْمِنُونَ»(۲۷ اعراف) این‌طور نیست که شیطان در برابر خدا برای خود یک دستگاه ولایت داشته باشد عده‌ای را تحت ولایت بگیرد که اگر عده‌ای تحت ولایت شیطان‌اند به کیفر الهی گرفتار شده‌اند آن عده که خدای سبحان شیطان را به عنوان کیفر به عقوبت در پایان کار نه در اوائل کار بر آنها مسلط کرده است برای شیطان هم یک رسالتی قرآن کریم قائل است.
پرسش ...
پاسخ: این رسالت بد در اثر رجیم شدن خود شیطان است که گفت: «فَبِعِزَّتِکَ لأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ»(۸۲ ص) مأموریتهای پست را به افراد پست می‌دهند او می‌خواست راه خوب را طی کند مأموریت خوب را به او بدهند او صریحاً گفته «فَبِعِزَّتِکَ لأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ» او خودش گفته که این که تو «کَرَّمْتَ عَلَیَّ»درآیه (۶۲ اسراء) «قَالَ أَرَأَیْتَکَ هَذَا الَّذِی کَرَّمْتَ عَلَیَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ إِلَّا قَلِیلًا» بر من گرامی داشتی، من «حنک»(زیر چانه-گلو) او را میگیرم «لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ إِلَّا قَلِیلًا» ، اینکه در برابر خدای سبحان گفت: «أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ»(اعراف ۱۲) باید به این رسالت پست گرفتار بشود لذا اگر یک عده تحت ولایت شیطان‌اند این «تولیت» از ناحیهٴ خدای سبحان است منتها به عنوان «عقاب» گرفته، باز هم راه باز کرده تا آخرین لحظه که انسان زنده است مختار است می‌فرماید هم اکنون هم می‌توانی از تحت ولایت شیطان دربیایی تحت ولایت فرشتگان قرار بگیری تا آخرین لحظه راه باز است لذا دربارهٴ شیاطین فرمود: «أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ عَلَی الکَافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً»(مریم ۸۳) شیاطین رسالت الهی را دارند شیاطین اگر چنانچه بر غیر مؤمن ولی هستند به تولیت الهی است بر کفار رسالت الهی دارند به ارسال الهی است «إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ لِلَّذِینَ لاَیُؤْمِنُونَ»(اعراف ۲۷) ، «أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ عَلَی الکَافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً»این‌طور نیست که شیطان در اسلام نظیر «اهرمن» در برابر «یزدان» باشد در «زرتشتیت» و امثال ذلک، این با توحید ربوبی سازگار نیست.

فرشتگان الهی حافظان فاسدان؟

آیت الله جوادی آملی اینگونه نتیجه می گیرد:بنابراین حافظانی که برای افراد تبهکار هستند آنها را از معاصی حفظ نمیکنند،بلکه آنها را از خطرات جسمانی حفظ میکنند، آنها(فاسدان) با اختیار خودشان راههای تباهی را طی می‌کنند و اگر آن «اجل معین» فرا رسید مأموران الهی که باید به حیات آن شخص خاتمه بدهند نوبت آنهاست.

پایان مأموریت مُعقّبات چگونه است؟مأموران بعدی چه کسانی هستند؟

آیت الله جوادی آملی :حالا یا همین حافظان الهی می‌شوند مأمورین قبض ارواح و خاتمه دادن به حیات آن انسان یا مأموران دیگری اعزام میشوند و «معقب» اینهایند و نوبت حفظ(نگهبانی) را نوبت رسالت را اینها به عهده می‌گیرند فرمود: «وَهُوَ القَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَیُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَةً حَتَّی إِذَا جَاءَ أَحَدَکُمُ المَوْتُ»(انعام ۲۷) یعنی آن فرصت مرگ فرارسید «تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَهُمْ لاَیُفَرِّطُونَ»(انعام ۶۱) یک عده از فرشتگان که آنها هم رسالت ما را ایفا میکنند آنها هم رسول مایند بدون تفریط بدون اینکه چیزی فروگذار شود بدون اینکه در وقت تفریط کنند، یا بدون اینکه در شخص تفریط کنند، یا بدون اینکه در درجات جان تفریط کنند در هیچ نشئه‌ای از این نشئات سه‌گانه تفریط روا نمی‌دارند که دربارهٴ بعضیها تأخیر کنند یا بعضیها را فعلاً جانشان را قبض نکنند یا برخی از درجات جانشان را بگذارند در زمین بماند یا با جسمشان باشد این‌چنین نیست اصلاً تفریط نیست نه دربارهٴ شخص نه دربارهٴ درجات قبض روح نه دربارهٴ زمان و مدت قبض روح، تمام حقیقت افراد را هم قبض می‌کنند، توفی می‌کنند یعنی اخذ تام می‌کنند پس چیزی از انسان نمی‌ماند در برابر شبههٴ وثنیین که در بحث شبهات معاد گذشت آنها می‌گفتند: «أَِذَا ضَلَلْنَا فی الأَرْضِ أَءِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ»(سجده ۱۰) در آن شبههٴ اشکالات معاد که اول بحث بود منکرین معاد دو تا حرف داشتند یکی اینکه ما ارضی هستیم موجودی هستیم مادی و زمینی دوم اینکه که مترتب بر اول است این است که مرگ ضلالت است مثل یک آبی است که در زمین فرورفته این است که احیاناً در بعضی از تسلیتها به یکدیگر می‌گویند به اینکه خوب آبی که در زمین فرو رفته دیگر نمی‌شود جمعش کرد خیال می‌کنند که مرگ مثل آبی است که در زمین نشو شده و در زمین فرورفته حرف آنها بود«أَِذَا ضَلَلْنَا فی الأَرْضِ» قرآن کریم به هر دو پاسخ رد داد فرمود نه شما زمینی هستید نه مرگ ضلالت است، «فرشتگان سماوی» شما را قبض می‌کنند و اخذ تام می‌کنند اینچینین نیست که مرگ عبارت از گم شدن باشد ضلالت باشد مرگ وفات است یعنی توفی است و اخذ تام و در زمین فرو نمی‌روید بلکه همراه فرشتگان ما به آسمانها می‌روید «تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَهُمْ لاَیُفَرِّطُونَ»(انعام ۶۱) چنانچه در سورهٴ «سجده» هم فرمود: «وَقَالُوا أَِذَا ضَلَلْنَا فی الأَرْضِ أَءِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ بَلْ هُم بِلقَاءِ رَبِّهِمْ کَافِرُونَ»(سجده ۱۰) آن‌گاه فرمود: «قُلْ» در جواب اینها بگو «یَتَوَفَّاکُم مَلَکُ المَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلَی رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ»(سجده ۱۱) بگو شما زمینی نیستید که مرگ یعنی فرو رفتن در زمین و مرگ هم فرو رفتن در «ارض» نیست گم شدن در زمین نیست بلکه توفی است و از زمین به آسمان رفتن است با فرشتگان شدن است خلاصه. بنابراین حافظانی از طرف خدای سبحان معقبات امور انسان‌اند در سورهٴ «انعام» فرمود: ﴿وَیُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَةً حَتَّی إِذَا جَاءَ أَحَدَکُمُ المَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَهُمْ لاَیُفَرِّطُونَ ٭ ثُمَّ رُدُّوا إِلَی اللّهِ مَوْلاَهُمُ الحَقِّ»(انعام ۶۱ و۶۲) بعد از اینکه «توفی» کردند به سوی الله برمی‌گردند نه اینکه نظیر آبی که در زمین فروبرود، «رد» میشوند «إِلَی اللّهِ» که «مولا»ی اینهاست و مولای حق است «أَلاَ لَهُ الحُکْمُ وَهُوَ أَسْرَعُ الحَاسِبِینَ»(انعام ۶۲).

احیاناً سئوال میکردند که حساب اولین و آخرین را چگونه خدای سبحان می رساند؟

گفتند او «أَسْرَعُ الحَاسِبِین»(انعام ۶۲) است او «سَرِیعُ الحِسَاب»(ابراهیم ۵۱)است آن‌طوری نسیت که زمان بخواهد یا برای او دشوار باشد. بنابراین برای انسان «معقبات» فرشتگانی از طرف خدای سبحان مأمور هستند که «مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ»(رعد ۱۱) از آنچه که از طرف خدای سبحان می‌آید حفظ می‌کنند چه اینکه حفظ آنها هم به امرالله است هم «یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّه»»، هم «یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّه» لذا این «مِنْ أَمْرِ اللَّه» را گفتند نظیر «أَطْعَمَهُم مِن جُوعٍ وَآمَنَهُم مِنْ خَوْفٍ»(قریش ۴) ، است «أَطْعَمَهُم مِن جُوعٍ» یعنی این خدای سبحان آنها را از خطر گرسنگی به وسیلهٴ اطعام حفظ کرده است از خطر هراس و ناامنی بوسیلهٴ تأمین حفظ کرده است ﴿أَطْعَمَهُم﴾ از خطر جوع، «آمَنَهُم» از خطر خوف؛ اینجا هم «یَحْفَظُونَهُ» از خطر امر الهی که آن اوامری که می‌آید و به حیات و نعمت و سلامت خاتمه می‌دهد اینها از آن امر حفظ می‌کنند چه اینکه خود اینها هم «یحفظونه بأمر الله» از اینکه «یحفظونه بأمر الله» طبق آیه «إِن کُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَیْهَا حَافِظٌ»(طارق ۴) یا «وَإِنَّ عَلَیْکُمْ لَحَافِظِینَ»(انفطار۱۰) یا آیه ۶۱سورهٴ انعام که خوانده شد «وَیُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَةً» اینها نشان می‌دهد که «حافظان بأمر الله هستند» و اما اینکه «یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ» برای اینکه غیر خدا در جهان مبدأی نیست که آسیب برساند مرگ و حیات به دست اوست «أَضْحَکَ وَأَبْکَی»(نجم ۴۳)، «أَمَاتَ وَأَحْیَا»(نجم ۴۴) و امثال ذلک اگر او «یُحْیِی وَیُمِیتُ»(یونس ۵۶) است اگر او «أَغْنَی وَأَقْنَی»(نجم ۴۸) و اگر او «أَضْحَکَ وَأَبْکَی» است پس غیر منشأ کاری نیست پس اگر حادثه‌ای به انسان برسد که انسان را می‌گریاند یا می‌خنداند به حیات انسان خاتمه می‌دهد یا حیات انسان را ادامه می‌دهد همهٴ آن حوادث به دست خدای سبحان است که او رب‌العالمین است؛ پس این فرشتگان هم انسان را به امرالله حفظ می‌کنند و هم از رویدادهایی که آن رویدادها نیز به امرالله است انسان را از آنها حفظ می‌کنند «یحفظونه بأمر الله»، آن‌گاه در ذیل این آیه فرمود اگر ما دستور می‌دهیم که بگیرند یک وقت دستور می‌دهیم که نعمت را سلب بکنند بی‌حساب نیست «إِنَّ اللَّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِم»(رعد ۱۱) تا یک اصل کلی قرآنی است جداگانه باید بحث بشود.
سَوَاءٌ مِنْکُمْ مَنْ أَسَرَّ القَوْلَ وَمَن جَهَرَ بِهِ وَمَنْ هُوَ مُسْتَخْفِ بِالَّیْلِ وَسَارِبُ بِالنَّهَارِ(۱۰رعد)
«سَوَاءٌ مِنْکُمْ مَنْ أَسَرَّ القَوْلَ وَمَن جَهَرَ بِهِ وَمَنْ هُوَ مُسْتَخْفِ بِالَّیْلِ وَسَارِبُ بِالنَّهَارِ»، می‌خواهد بفرماید جمیع شئون انسانی چه مخفی چه علنی معلوم خدای سبحان است و شاید سرّ اینکه آن سرّ را مقدم بر جهر ذکر فرمود و استخفای در لیل را مقدم بر سروب و مرور در نهار ذکر کرد برای آن است که بفرماید آنچه که از دیگران مخفی است مشهود خدای سبحان است آن مهم‌تر را اول ذکر فرمود نظیر اینکه «عَالِمُ الغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ»(رعد ۹) غیب را اول ذکر فرمود بعد شهادت را نفرمود عالم الشهاده والغیب فرمود: «عَالِمُ الغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ» آنچه مهم بود اول ذکر کرد در این چند جمله آنچه مهم است اول ذکر می‌شود ﴿عَالِمُ الغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ﴾ بر آشنائی و احاطهٴ علمی خدای سبحان به اقوال انسانی آنکه سرّ است قبل از علن ذکر شده و قبل از جهر بیان شده فرمود: »سَوَاءٌ مِنْکُمْ مَنْ أَسَرَّ القَوْلَ وَمَن جَهَرَ بِهِ» و در کارهای انسانی آنکه مخفی است قبل از کارهای علن ذکر شده فرمود: «وَمَنْ هُوَ مُسْتَخْفِ بِالَّیْلِ وَسَارِبُ بِالنَّهَارِ»، «سَارِب» کسی که سرب و طریق را طی می‌کند « فَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی البَحْرِ سَرَباً» ، یعنی «طریقاً سارب» راهی راه را می‌گویند آن که «سَارِبُ بِالنَّهَارِ» است هم خودش از کار خود باخبر است هم کار او مشهود دیگران است واما کسی که «مستخفی باللیل» است دیگران از کار او بی‌خبرند ولی خدای سبحان از استخفای لیل او مستحضر است لذا فرمود: «مَنْ هُوَ مُسْتَخْفِ بِالَّیْلِ وَسَارِبُ بِالنَّهَارِ»، اصولاً اینکه دارد شب شروع به کار می‌کند برای اینکه مخفی باشد نفرمود کسی که شب حرکت می‌کند خدا می‌داند یا روز حرکت می‌کند خدا می‌داند فرمود آن که روز حرکت می‌کند که نمی‌خواهد مخفی کند حرکت روز او را خدا می‌داند و آن که شب کار می‌کند و بنا بر اخفا دارد خدای متعالی می‌داند لذا دربارهٴ لیل یک جمله‌ای را و یک وصفی را اضافه کرد، نفرمود به اینکه سیر شب را می‌داند سیر روز را می‌داند فرمود آن که در شب کاری را به قصد خفا انجام می‌دهد «مستخفی باللیل» است خدا می‌داند کار روشن و علنی روز را هم خدا می‌داند. ﴿وَمَنْ هُوَ مُسْتَخْفِ بِالَّیْلِ وَسَارِبُ بِالنَّهَارِ﴾ در قرآن کریم گرچه می‌فرماید همهٴ شئون شما مشهود حق است ولی می‌خواهد به آنهایی که پنهانی کار خلاف می‌کنند هشدار بدهد که این فایده‌ای ندارد، پنهانی شما علن خدای سبحان است برای خدای سبحان لیل و نهار یکسان است در بسته و باز یکسان است شما اگر از دیگران مخفی هستید از خدای سبحان مخفی نخواهید بود