پیراسته فر

علمی،تحقیقی و تحلیلی

پیراسته فر

علمی،تحقیقی و تحلیلی

تفاوت (دکارت با ابن سینا)چیست؟می اندیشم پس هستم/هستم پس می اندیشم

​دکترغلامحسین ابراهیمی دینانی:من می اندیشم، پس خدا هست، چون مهمترین نشانه خداوند اندیشه است.

دکارت:من می اندیشم ،پس هستم.(ابن سینا):هستم ،پس می اندیشم.

تفاوت "دکارت" با  "ابن سینا"چیست؟
دکارت می گوید:من می اندیشم ،پس هستم
ابن سینا می گوید:هستم ،پس می اندیشم
دکارت : می اندیشم، پس هستم
خدا در فلسفه دکارت

«می اندیشم، پس هستم» یک قضیه ضروری است، قضیه «خدا هست» همچنین، قضیه ضروری است. غیرممکن است که قضیه «من می اندیشم، پس هستم» یک قضیه ممکن باشد. هرموقع که می اندیشم، این هستی من، در همان اندیشه اثبات می شود.

René Descartes

«رنه دکارت» در تأمل سوم کتاب «تأملات در فلسفه اولی» با گذر از شک و یقین به خود، یعنی بعد از این که از «می اندیشم، پس هستم» خارج می شود، می خواهد به جهان خارج و ابژه برسد. لذا در تأمل پنجم، خداشناسی را آغاز می کند و از خودباوری به خداباوری می رسد. وی معتقد است که هر چیزی را که با وضوح و تمایز بشناسد، حقیقت دارد و از همین رو، با طرح این مطلب، استدلالش را در باب اثبات وجود خداوند مطرح می کند. 
دکارت: از این که من نمی توانم کوهی را بدون دره تصور کنم، لازم نمی آید که کوه یا دره ای وجود داشته باشد، بلکه تنها لازم می آید که کوه و دره- خواه موجود باشند و خواه موجود نباشند- انفکاکشان از یکدیگر به هیچ روی ممکن نیست. اما تنها، همین که نمی توانم خدا را بدون وجود تصور کنم، مستلزم این است که وجود از خدا قابل انفکاک نباشد و بنابراین، خدا باید وجود واقعی داشته باشد.

ابوعلی سینا چه شکلی بود؟ (+عکس)

ابوعلی سینا

دکارت  هم عصر ملاصدرا بوده است می گوید:«می اندیشم، پس هستم»

دکتردینانی: «می اندیشم، پس خدا هست»،چون مهمترین نشانه خداوند اندیشه است»

سایت «معرفت» راه‌اندازی شد

«دکتر اسماعیل منصوری لاریجانی»و«دکترغلامحسین ابراهیمی دینانی»شبکه ۴ سیما تلویزیون

مهر(۳۰ تیر ۱۳۹۷)نوشت:«دکترغلامحسین ابراهیمی دینانی»(چهره ماندگار فلسفه و عضو انجمن حکمت و فلسفه ایران) در برنامه معرفت که از شبکه چهار سیما پخش می شود، در تفسیر یکی از اشعار مولوی درباره منیت اظهارداشت: انسان یک من دارد، از بدو تولد تا پایان عمرش در عمل و کاری که انجام می دهد می گوید من. من منشأ همه کارهای انسان است، پس همه کارهای انسان از بدو تولد تا پایان عمر چه کوچک چه بزرگ، هر اندازه گسترده باشد از منِ او ناشی شده است.

«چهره ماندگار فلسفه» گفت: یک شخصی هر اندازه کار بزرگی انجام داده باشد، یک من داشته است اما من از کجا برمی گردد؟ به خداوند برمی گردد. خود خداوند فرموده است انی انا، من منم. هیچ من جز من نیست. در مقابل منِ خداوند، هیچ من معنی نمی دهد. خداوند یک منِ الهی است.

«عضو انجمن حکمت و فلسفه ایران»گفت: خداوند به همه چیز محیط است، شجر، حجر، دریا، صحرا. منِ واقعی خداوند است، بنابراین مولوی اینجا می گوید: «خدایا من چنان باشم که تو باشی و من نباشم. منِ تو از منِ من برتر است

چهره ماندگار فلسفه افزود: «همه عالم هستی معلول است»

اگر «علت» نباشد، «معلول» نیست.

«علت عالم هستی حق و باطل است». به تعبیر عرفانی، «جلوه و متجلی»، «عالم جلوه حق است»، تجلی کننده حق تبارک و تعالی است.

زیبایی ها منشأ دارند، هر آنچه «زیبایی» در عالم هستی است منشأ دارد، «منشأ زیبایی ها حق تبارک و تعالی است

حق تعالی زیبایی مطلق است. هر زیبایی غیر از زیبایی خداوند، مقید است و گذرنده است. زیبایی حق تعالی ازلی و ابدی و دائم است.

دینانی تصریح کرد: شاید هیچ چیز در عالم به اندازه «من» اهمیت نداشته باشد. انسان موجودی است که از طبیعت می روید. ما در طبیعتیم و از طبیعتیم. شکی نیست که ما طبیعی هستیم و این عالم هم عالم طبیعت است اما انسان در حد طبیعت نمی ماند و از طبیعت فرا می رود.

«دکترغلامحسین ابراهیمی دینانی» افزود: کسانی که متافیزیک و ماورای طبیعت را نمی توانند بفهمند یا آن را انکار می کنند، علتش این است که «من» را نمی فهمند.

اگر آنها کلمه «من» را می فهمیدند، متافیزیک و ماورای طبیعت را انکار نمی کردند. ما طبیعت را می فهمیم، فهمنده برتر است از آنچه فهمیده می شود، پس من ماورای طبیعت هستم.  انسان به عنوان «من» طبیعت را می فهمد و بر «طبیعت» تسلط پیدا می کند.

وی افزود: انسان با اندیشه از طبیعت فرا می رود، اندیشه از طبیعت بالاتر است و چون انسان متفکر است، از طبیعت بالا می رود و با اندیشه بر طبیعت تسلط پیدا می کند.

چهره ماندگار فلسفه تصریح کرد: اندیشه نشانه خداوند است. در هر موجودی از ذره تا کهکشان، نشانه خداوند وجود دارد اما آن چیزی که بیشتر نشانه خداوند در آن وجود دارد، اندیشه است.

«دکارت »(فیلسوف معروف فرانسوی) که تقریبا هم عصر «ملاصدرا» بوده است می گوید:»می اندیشم، پس هستم.»

دکترغلامحسین ابراهیمی دینانی:من می خواهم یک چیز دیگری بگویم: «می اندیشم، پس خدا هست، چون مهمترین نشانه خداوند اندیشه است

اساس شعر، تخیل است اما هر تخیلی هم دور از تعقل نیست. عالم تخیل خیلی گسترده است اما با تعقل نمی تواند بی ارتباط باشد. تخیل با تعقل اگر ارتباط پیدا کرد زیباتر می شود.

ناز و نیاز

«دکتردینانی» تصریح کرد:«ناز و نیاز» دو واژه ای در زبان فارسی هستند که کلمات زیبایی هستند.

اگر در جهان هستی «ناز و نیاز» نبود، «زیبا» نبود.

«زیبایی عالم به ناز و نیاز است

«ناز» آنجایی است که زیبایی است.

«ناز» نشانه زیبایی است.

حالا که «ناز» آمد «نیاز» هم می آید، پس اساس عالم هستی ناز و نیاز است.

«ناز از حق، نیاز از خلق»، «ناز از حق تعالی»، «نیاز از کل عالم هستی و مخلوقات».

وجود ذاتی از حق، امکان ذاتی از غیر حق تعالی، عالم ممکن الوجود است، حق تعالی «واجب الوجود» است. نسبت امکان با وجود، نسبت نیاز با ناز است.

«ممکن الوجود» در تمام هستی وابسته به «واجب الوجود» است. حق تعالی غنی مطلق و بی نیاز مطلق و عالم و آنچه در آن است فقر مطلق.

«پیدایش، آمیزش و جدایی»

«دکترغلامحسین ابراهیمی دینانی» گفت: این جهان و آنچه در آن هست، یک پیدایش خلقت دارد که عناصر در آن پیدا شده اند، بعد آمیزش عناصر حاصل شد، «اول پیدایش»، «بعد آمیزش» و «سرانجام جدایی».

هر مرکبی سرانجام منحل می شود، سرتاسر عالم هستی را در این سه کلمه می توانیم خلاصه کنیم، ولی حق تعالی نه پیدایش دارد، نه آمیزش دارد، نه جدایی. همیشه بوده است و هست و خواهد بود و همواره در حال تجلی است.

​توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:درمنابع مأخوذه اصلاحاتی انجام گرفته است.

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:علت تعطیلی جلسات علامه طباطبایی(صاحب المیزان) و هانری کرین

دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی( از برجسته‌ترین شاگردان علامه طباطبایی) می‌گوید: «هانری کربن» تمام فلاسفه بزرگ را ملاقات کرده بود و به‌‌روز بود اما پس از ملاقات با علامه تدین و آزادی فکری توأمان علامه طباطبایی مجذوب او شد.

مباحث فلسفی بین علامه طباطبایی و هانری کربن در «منزل احمد ذوالمجد طباطبایی»(وکیل دادگستری) از اوایل سال ۱۳۳۸ آغاز شد.

هانری کربن هر سال چهار یا پنج ماه را برای تحقیقاتش به ایران می‌آمد. در آن ایام هر دو هفته یکبار در تهران جلسه‌ای تشکیل می‌شد که مرحوم علامه طباطبایی از قم به تهران تشریف می‌بردند و با ایشان گفت‌وگو می‌کردند. البته در آن جلسه تنها مرحوم علامه و هانری کربن نبودند. بلکه بعضی اساتید دانشگاه نیز حضور داشتند. بنده و مرحوم صائنی زنجانی از ایشان خواهش کردیم که در رکابشان به تهران برویم و در آن جلسات شرکت کنیم و ایشان هم خواهش ما را پذیرفتند…
در این جلسات گفت‌وگویی بجز علامه طباطبایی، هانری کربن، ذوالمجد طباطبایی دیگرانی چون «سیدحسین نصر»، «داریوش شایگان»، «سیدجلال الدین آشتیانی»، «عیسی سپهبدی»، «غلامحسین ابراهیمی دینانی»، «آیت‌الله محمد اسماعیل صائنی زنجانی»، «حجت‌الاسلام سیدهادی خسروشاهی»، «آیت‌الله مکارم شیرازی»، «سیدجواد مناقبی» و «شهید مرتضی مطهری »حضور داشتند.

غلامحسین ابراهیمی دینانی در کتاب «سرشت و سرنوشت» که به کوشش کریم فیضی توسط انتشارات اطلاعات منتشر شده، درباره اعتراض برخی به این جلسات گفته است: «اندکی پیش از انقلاب بعضی از دوستان انقلابی ما که لازم نیست اسم ببرم به من و آقای صائنی زنجانی گفتند که: این جلسه و تشکیل آن از اول کار درستی نبود، برای اینکه بعضی از دوستان جلسه شما این‌طور و آن طورند و خود هانری کربن را هم ما نمی‌دانیم کیست! … ما تا حالا تحمل کرده‌ایم ولی الان که قبل از انقلاب است و چیزی به انقلاب نمانده صلاح نیست که ادامه پیدا کند. شما به علامه طباطبایی بگویید که جلسه را تعطیل کند.»

ابراهیمی دینانی ابتدا به دو دلیل از بیان این مسئله به علامه هراس داشته است: نخست اینکه از استادش شرم می‌کرد و دیگر اینکه خودش نیز میل نداشت تا این جلسات تمام شود. بعدها اما به دلیل فشار همین آقایان محبور می‌شود تا مطلب را به علامه بگوید. ادامه روایت از کتاب «سرشت و سرنوشت» این چنین است: «خدمت علامه عرض کردم که: «آقا دوستان پیش من آمده‌اند و می‌گویند: صلاح نیست این جلسه ادامه پیدا کند.»

دکتردینانی:من الان وقتی آن صحنه و آن لحظه یاد می‌آید ناراحت می‌شوم و گریه‌ام می‌گیرد.

واکنش علامه طباطبایی به خبرتعطیلی جلسات فلسفه باهانری کرین

دکتردینانی گفت:ایشان یکدفعه حالش بد شد و رعشه مختصری که دستشان داشت، چند برابر شد و لب‌هایش لرزید و صورتش قرمز شد. چندبار گفت: عجب، عجب، عجب!.

بعد علامه جمله‌ای گفتند که خیلی عجیب بود. ایشان فرمودند: «من به عنوان شخصی که در گوشه‌ای نشسته‌ام و چیز می‌نویسم، تنها راه من به جهان و تفکر جهانی و اینکه در جهان چه می‌گذرد. این جلسه است. تنها راه من به تفکر جهانی این یک جلسه است. این را هم نمی‌توانند برای من ببینند

دکتردینانی: علامه طباطبایی بسیار علاقه‌مند بود تا با فرهنگ‌ها و اندیشه‌های دیگر آشنا شود و نمی‌خواست که تنها در ذیل عنوان کلی فلسفه صدرایی محصور بماند و جالب این است که به تمامی آن فرهنگ‌ها احترام می‌گذاشت و وجهی از حقیقت را برایشان متصور بود.

«دکترسیدحسین نصر» در کتاب «در جست‌وجوی امر قدسی» اشاره کرده که: «در طول سالیانی که کربن در جلسات نبود ما با علامه طباطبایی متون بسیاری از جمله اسفار ملاصدرا را خوانیدم و هرچه بیشتر به مباحث تطبیقی می‌پرداختیم.

زمانی«داریوش شایگان و من کتاب «دائو د جینگ» را به فارسی برگرداندیم تا درباره آن با علامه طباطبایی بحث کنیم. ما همچنین درباره کتاب «سر اکبر» ترجمه فارسی اوپانیشادها و تصحیح نایینی و تارا چند بحث می‌کردیم. گهگاهی هم اناجیل را می‌خواندیم و علامه از منظر اسلام آنها را تفسیر می‌کرد.»