بایک جمله«فتوا«بساط ناصرالدین شاه»رابهم زد ودست استعماربریتانیاراازایران کوتاه کرد.
زندگینامه آیتالله میرزا حسن شیرازی صاحب فتوای معروف تحریم تنباکو.
در تاریخ ۱۲ شعبان ۱۳۰۶(۲۴فروردین۱۲۶۸) ناصرالدین شاه در پی سفر سوم خود به «انگلستان» برای تامین کسری بودجه سفرتصمیم می گیرد امتیازی در زمینه کشت، توزیع و فروش توتون و تنباکو به یک نفر انگلیسی به نام «ماژور تالبوت» واگذار کند.
به موجب این امتیاز، خرید و فروش کل توتون و تنباکوی ایران در داخل و خارج به مدت ۵۰ سال از تاریخ ۱۲۶۹ به ماژور تالبوت تبعه انگلیسی واگذار شد و در مقابل صاحبامتیاز متعهد گردید که هر سال مبلغ پانزده هزار لیره انگلیسی و یک چهارم از سود شرکت(رژی) تالبوت، پس از کسر مخارج به دولت ایران پرداخته شود.
«یک جُملهِ یک عالِم» ازفاصله ۱۵۰۰کیلومتری،بساط دربارشاه رابهم ریخت ودست استعمارگرانگلیس راازایران کوتاه کرد.
آیت الله حاج میرزا محمد حسن حسینی شیرازی معروف به-میرزای بزرگ«میرزای شیرازی»متولد۱۵ جمادیالاول ۱۲۳۰(۳خرداد۱۱۹۴) پدرش میرزا محمود، از عالمان دین بود،میرزامحمدحسن در۱۸ سالگی ، ۱۲۴۸قمری(۱۲۱۱شمسی) زادگاهش- شیراز-را به قصدحوزه علمیه اصفهان ترک کرد و نزد علمای آن شهر به تحصیل علوم فقیه پرداخت و بعداز۱۱سال،در سال۱۲۵۹قمری(۱۲۲۱شمسی) ،برای ادامه تحصیل وتهذیب،اصفهان رابه قصدِعتبات ،ترک کرد و درحوزه نجف نزداساتیدزمان،ازجمله «شیخ مرتضی انصاری» زانوی ادب زد.
پس از۳۲سال کسب فیض درحوزه نجف ،احساس کردیایدهمچون زنبورعسل،بایدشهد باغهای گلی راکه مکیده بوده را به عسل تبدیل کند،نجف رابرای ایده های نویش مناسب ندید،مجدداً«هجرت»کرد، سال ۱۲۹۱قمری(۱۲۵۲شمسی) راهی سامرا شد ودرآنجااقامت گزید و«حوزه علمیه سامرا»راپایه گذاری کردو به مدت«۲۱سال»به تدریس و تعلیم وتهذیب دربیت امام زمان(عج)ودرحرم عسکریین به مجاهداتش ادامه داد، تا اینکه به سال ۱۳۱۲قمری(۱۲۷۳شمسی) درهمانجادرگذشت واما در نجف به خاک سپرده شد.
میرزازی شیرازی از شاگردان خاص شیخ مرتضی انصاری بود و رابطهای ویژه با استادش داشت. شیخ انصاری، تصحیح کتاب مهم فرائد الاصول خود را به میرزای شیرازی سپرد.
نکته:یکی ازعوامل مهم هجرت میرزای شیرازی به سامرا،فضای سیاسی منجمد«نجف»بود،همه کسانی که ازاوضاع حاکم برحوزه نجف ناراضی بودبه سامراکوچیدند،روایات شده استقبال ازحوزه تازه بنیادسامرا آنقدرزیادبودکه خوف این بودکه حوزه نجف خلوت شود،طلابی که درسامراتحصیل کردنددرکناردروس حوزوی،به مسائل اجتماعی هم پرداخته اندودرنهضتهای اجتماعی وساسی عراق وایران وبلکه «جهان اسلام»تأثیرگذاربوده اندتاحدی این موضوع-تفاوتهای۲حوزه نمایان بوده اصطلاح«مکتب سامرا-مکتب نجف»درادبیات حوزویان واردشد.
«میرزای شیرازی » نخستین مجتهدی است که شیوه اجتهادی شیخ انصاری را ترویج کرد و در حوزه علمیه سامرا اسلوبی خاص در تدریس را پیش گرفت که به «شیوه سامرا» معروف شد. وی مسأله ای را در حوزه درس خویش مطرح می نمود و طلاب و فضلا ابعاد مختلف آن را مورد بررسی قرار می دادند و زمانی که به مشکلی بر می خوردند، میرزا با بیانی شیوا به حل اشکال اقدام می ورزید. لذا درس وی خاص کسانی بود که در فقه و اصول مدارج عالی را طی کرده، به تحقیق و بررسی مشغول بودند.
از ویژگی های تدریس میرزای شیرازی بارور کردن استعدادها و شخصیت دادن به طلاب و فضلای حاضر در درس بود و هر کس سخنی داشت سخنش شنیده می شد و در نهایت استاد به بیان نظر خود می پرداخت.
نگارنده-پیراسته فر-که مدتی توفیق حضورچندین ماهه درسامراداشتم،هنوربعداز۱۲۰سال آثار«حوزه سامرا»موجوداست،سامرایی ها بعضاًبه این موضوع اشاره داشتند.
رهبرانقلاب (آیت الله خامنه ای):حوزه خیلی کار دارد. البته وقتی ما میگوئیم فلان رشتهها بیاید، فلان کارها انجام بگیرد، بعضی میگویند آقا شما به فقه و اصول بیاعتنائی کردید؛ ما در حوزه، دیگر صاحب جواهر یا شیخ انصاری متخرج نداریم. این جزو حرفهای رائج است. من این حرف را قبول ندارم. اولاً مثل شیخ انصاری کو؟ توی حوزههائی هم که مخصوص این کار بودند، مگر چند تا شیخ انصاری داشتیم؟ عرض کردم؛ به نظرم نمیرسد که بعد از شیخ انصاری، هیچکدام از شاگردان ایشان و شاگردان شاگردان ایشان تا امروز به رتبه شیخ انصاری رسیده باشند. بله، حرفهای ایشان را ذکر میکنند، اشکال میکنند، ایراد میکنند، اشکالها هم وارد است؛ اما مسئلهی شیخ، مسئلهی دیگری است.
آن
قالبی که شیخ علیهالرحمه برای استنباط فقهی بعد از صاحب جواهر و روی دست
صاحب جواهر، شیخ فراهم کرده شما ملاحظه کنید «مکاسب» شیخ را با «متاجر»
جواهر مقایسه کنید تا معلوم شود فرق بین شیخ و صاحب جواهر چقدر است. بعد از
صاحب جواهر، مگر ما چند تا مثل صاحب جواهر در حوزههای علمیه تربیت کردیم
که حالا از حوزه گله کنیم که صاحب جواهر تربیت نمیکنیم! خب، اینها قلههائی
بودند، هر چند وقت یکبار، یک مجموعه علمی و انسانی به یک قلهای دست پیدا
میکند. اگر در زمان ما صاحب جواهر یا شیخ انصاری درست نشد، جای گله نیست که
چرا نتوانستیم؛ خیال کنیم که اگر ما این درسها را کنار میگذاشتیم و فقط به فقه و اصول میچسبیدیم، حالا چند تا صاحب جواهر داشتیم؛ نه، آن روزی هم که حوزه نجف منحصر و مختص به فقه و اصول بود و غیر از آن نبود - که مرحوم سیدالوالحسن اصفهانی (رضواناللهتعالیعلیه) اینجور فرموده بودند که باید فقط فقه و اصول باشد – ما ندیدیم در نجف مثل صاحب جواهر یا شیخ انصاری تربیت شود. این اولاً.
ثانیاً اعتقاد ما این است که ما امروز نوکر دینیم؛ ما نوکر اسمها که نیستیم.
روحانیت برای چیست؟ روحانیت برای این است که بتواند مردم را تغذیه دینی کند؛ البته عالمانه.
آن روز یک طلبهای میآمد نجف درس میخواند، فقه و اصول میخواند، رجال میخواند و بعضی چیزهای دیگر میخواند، ملا میشد، فاضل میشد؛ اگر در نجف میماند میشد بحرالعلوم و کاشفالغطاء.
اگر از نجف خارج میشد، میشد میرزای قمی و ملامهدی نراقی و ملا احمد نراقی و حاجی کلباسی و سید شفتی و امثال اینها. یعنی هر کدام از اینها در هر شهری بودند، برای هدایت و تغذیه معنوی و فکری مردم خودشان کافی بودند. یک سید شفتی یا یک حاجی کلباسی یا یک میرزا مهدی شهید در مشهد، خودش و شاگردانش میتوانستند مردم را از لحاظ فکری تغذیه کنند. آن وقت عوامل گمراهکننده و لغزانندهی مردم زیاد نبود؛ همان شهوات شخصی انسانها بود که همیشه انسانها به آن دچار و مبتلایند؛ آن هم با موعظه و نُزهت و تذکر و از این چیزها تا حدود زیادی قابل رفع بود؛ یک مقدارش هم میماند که خب، همیشه گنهکارانی هستند. آن روز دیگر تلویزیون نبود، اینترنت نبود، این همه کتاب و مجله و افکار جدید نبود، این همه فلسفههای جدید داخل ذهنهای مردم نبود، شبکهی فیلمهای خانگی نبود، ماهواره نبود، مغریات و مذلاتی که جوان و پیر را تحت تأثیر قرار میدهد - افکار و شبهات گوناگون - نبود. آن روز وقتی عالم وارد یک شهری میشد - مثل میرزای قمی یا مثل حاجی کلباسی - از همهی مردم آن شهر فاضلتر بود. فضلای هر شهری کسانی بودند که چند جمله ادبیات یا عقلیات یا شبیه این چیزها را خوانده بودند؛ اینها از همهی آنها بهتر بودند، بالاتر بودند؛ در مقام برخورد و زورآزمائی علمی، کسی از عهدهی آنها برنمیآمد؛ اما امروز اینجوری نیست. امروز ما فقه و اصول که میخوانیم، اگر توی یک شهری برویم، اینجور نیست که از همه زورمان بیشتر باشد؛ در رشته های مختلف، در کارهای مختلف، در حرفهای مختلف، در افکار مختلف کسانی هستند که مسلطند، فنانند، متبحرند؛ کسانی بخواهند عرصه را از آنها بگیرند، باید به قدر آنها زور داشته باشند. امروز فقه و اصول کافی نیست برای اینکه انسان بتواند تبلیغ دین را بکند. بنابراین حوزهها وظیفهشان خیلی سنگین است. این تنوع در علوم حوزوی یک نیاز قطعی و مبرم است و بایستی در برنامهریزی به آن توجه شود.۲آبان۱۳۸۹ دیدار جمعی از اساتید و فضلا و طلاب نخبه حوزه علمیه قم
میرزای شیرازی در تاریخ ۱۹ ذی الحجه ۱۳۰۸(۴مرداد۱۲۷۰شمسی) یعنی۱۷ ماه پس از امضای قرارداد تلگرافی را به نزد شاه می فرستد و مخالفت خود را با قرارداد ابزار می کند. اما با بی اعتنایی شاه مواجه می شود که دراوائل محرم۱۳۰۹(۱۲۷۰شمسی)فتوای تاریخی خودراصادرمی کند.
«میرزای شیرازی» که مدیریت حوزه علمیه«سامرا»رابعهده داشت درسرداب عسکریین«فتوای» مشهور «تحریم تنباکو» را در محرم۱۳۰۹ در رابطه با منع استعمال دخانیات رانوشت:در سرداب به من الهام شد
مرحوم میرزای شیرازی بزرگ در قضیه تحریم تنباکو فرموده بود: علت این حکمی که کردم، آن بود که در سرداب سامرا حضرت صاحب عجلاللّهتعالیفرجهالشریف را زیارت کردم و در آنجا به من الهام شد!/در محضر بهجت، ج۱، ص ۲۲۷
سرداب سامرا
سرداب سامرا-ورودی حرم
سرداب سامرا-شبستان
آذر ۱۳۹۹سامرا
سردارسلیمان درداخل ضریح
سرداب سامرا
شبستان سرداب-سامرا-محل اسکان واستراحت زوار-وبعضاً محل برگزاری نمازجماعت.
سرداب سامرا(سرداب غیبه)
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:فاصله(ارتفاع)قبورتاسطح زمین ۶/۵(شش ونیم )مترمی باشد(ازکف ضریح تااجساد مطهر،شش ونیم مترفاصله است)،فاصله سرداب با مرقد امامین عسکریین(ع) حدود ۲۴(بیست وچهار) متر می باشد.
البته برای رسیدن به سرداب بایدازدالان مارپیچی عبورکردبا راه پله های متعدد.
لازم به ذکراست:راه قبورتا سرداب مسدوداست.
مرقد عسکریین
مدفن ۲امام ومادرامام زمان(عج) وحکیمه خاتون(دختر امام جواد)عمه امام حسن عسکری است.
این عکس ازطرف زنانه گرفته شده،ازطرف مردانه برعکس است،سم تراست امام هادی وبعدامام عسکری وبعدنرجس خاتون ودرزیرپای امام حسن عسکری،حکیمه خاتون مدفون است،البته قبوردیگرهم دراین مدفون هستندکه ناپیداهستند.
سردارسلیمانی درسامرا
زوار-حرم
غبارروبی قبورعسکریین(علیهم السلام)توسط سردارسلیمانی
سامرا-سال ۱۳۹۸
سامرا-صحن
دربعضی ازنقها تاریخ لغو فتوای تحریم تنباکورااینگونه نوشته اند:در روز سه شنبه ۲۵ جمادی الثانی ۱۳۰۹(۶بهمن۱۲۷۰شمسی)، اعلامیه ای منتشر شد که مردم می توانند با آسایش خاطر قلیان، چپق و سیگار بکشند.
بسمالله الرحمن الرحیم الیوم استعمال تنباکو و توتون بای نحو کان در حکم محاربه با امام زمان علیهالسلام است. حرره الاقل محمدحسن الحسینی.
استقبال از چنین حکمی بی نظیر بود.
مردم ایران از پیر و جوان، زن و مرد، کشاورز و کارگر، تاجر و کاسب، همه بدون چون و چرا از آن اطاعت کردند و قلیانها و چپق ها را شکستند و توتونها، تنباکوها و سیگارها را به آتش کشیدند و حاضر نشدند حکم عالم و مرجع خود که استعمال تنباکو را در حکم جنگ با امام زمان (عج) میدانست نقض کنند. نفوذ این حکم آنقدر گسترده و وسیع بود که حتی دربار و حرمسرای ناصرالدینشاه را نیز فرا گرفت.
ناصرالدینشاه ناچارشد امتیاز را لغو کنند و با اعلام رسمی لغو امتیاز از سوی دولت ایران و شرکت رژی، مبارزه پیروزمند تنباکو پس از ۵۵ روز خاتمه یافت
واین فتواشکستی بودبرای بریتانیا ومجدوعظمتی شدبرای اسلام .وازاینجابود که ناصرالدین شاه،نه تنهاسودی عایدش نشد،بلکه خسارت هم به انگلیس پرداخت کرد و«حساب کار»دستش آمدواین ترس همیشه باشاه بود،این فتوامنجرشدکه امریکاوانگلیس درچپاولگری،تجدیدنظربکنند.
مکتب سامرا چیست؟
میرزای شیرازی مدرسه علمیهای به نام مدرسه میرزا تاسیس کرد که دویست طلبه
در آن ساکن بودند. همچنین کاروانسراهایی برای زائران و مسافران، یک حسینیه
و دو حمام برای مردان و زنان بنا کرد. به دستور او بر روی دجله پلی نصب، و
بازار بزرگ و خانههای بسیاری ساخته شد. در نتیجه فعالیتهای عمرانی
میرزای شیرازی، سامرا که تا آن زمان روستای کوچکی با خانههای گِلی بود، به
شهری آباد تبدیل شد.
تاسیس حوزه علمیه ی سامرا
تاسیس حوزه علمیه ی سامرا(مدرسه علمیه جعفریه)
بعد از آن که مرحوم میرزای شیرازی از اصفهان به نجف آمدند، در نجف مستقر شدند و بعد از فوت شیخ انصاری رفتند به سامراء و در سامراء تشکیل حوزه دادند. حوزة سامراء حوزة فوق العادهای بود؛ مجموعة خاصی بود از تمام طبقات و متخصصین آنجا بودند. عارف بود، فیلسوف بود، مورخ بود، محدث بود. همین حاج میرزا حسین نوری صاحب مستدرک از شاگردان ایشان است و با ایشان نزدیکی فراوانی داشت. آخوند ملا فتحعلی عارف آنجا بود که استاد عرفان بود. متخصصین فلسفه آنجا بودند، مرحوم حاج شیخ عبدالنبی نوری که خودش استاد فلسفه بود در آنجا حضور داشت و امثال اینها خیلیها بودند. حاج میرزا محمد تقی، حاج آقا رضا همدانی، آقا سید محمد اصفهانی فشارکی و شاید قریب به سیصد نفر ایشان در مدتی که آنجا بودند قریب به بیست و دو سال که در سامراء بودند، شاید قریب به سیصد نفر در آنجا متخرجین حوزة ایشان بودند؛ همه مجتهد بودند و خیلیهایشان هم از مراجع تقلید بودند و بعضشان هم از مبارزین بودند مثل … لاری که مجاهد بودند. مرحوم حاج میرزا محمد تقی شیرازی که دارندة ثورة عشرین به قول خود عربها که ثورة عشرین یعنی نهضت سال بیست میلادی را در دست داشت. منظورم این است که بعد از اینکه ایشان فوت شد سامراء به دلایلی سیاسی ظاهراً انگلیسها یک کاری کردند که سامره را منحل کردند و شیعیانی که در سامره بودند وادارشان کرد که هجرت به خارج از سامراء بکنند.
ـ این را من درست تفسیرش را نمیدانم، ولی من از مرحوم مادرم شنیدم. مادرم دختر مرحوم حاج شیخ کاظم شیرازی است. مرحوم حاج شیخ کاظم شیرازی از مراجع تقلید بود، معاصر آقا سید ابوالحسن بود و بزرگ شدة سامره بود؛ شاگرد بلا واسطة مرحوم میرزای شیرازی نبود ولی شاگرد میرزا محمد تقی و آقا سید ابوالحسن اصفهانی بود. مادر من میگفت که در جنگ اول جهانی که واقع شد انگلیسها ما را از سامره بیرون کردند. این تعبیر ایشان بود و این همیشه در گوشم هست. البته این حرف مادر را من در خیلی بچگی و نوجوانی از ایشان شنیدم. عملاً هم همه هجرت کردند از سامره؛ آن حوزة به آن تفصیل و عظمت همه آمدند؛ آقا میرزا محمد تقی آمد در کربلا ماند، سید اسماعیل صدر آمد در کاظمین ماند، آقا سید محمد فشارکی اصفهانی آمد در نجف و همینطور همه متفرق شدند. حالا نمیدانم که چه مسئلهای بود که شیعیان را از آنجا بیرون کردند و حوزه را منحل کردند این را من نمیدانم که سرش چه بوده و ریشهاش چه مسئلهای بوده است. البته احتمال میدهم که یک ریشة مذهبی داشته است، چون قبل از اینکه میرزا به سامره بیاید، سامرا یک قطعه سنی بودند، همه سنی بودند و شیعه اصلاً در سامرا وجود نداشت، جز امامین همامین شیعهای در سامرا وجود نداشت. حضرت امام حسن عسکری و حضرت هادی (علیهما السلام) قبرشان در آنجاست و سرداب غیبت هم در سامره است و خانة امامان در سامره است. چیز دیگری از ظواهر تشیع در سامره نبود. میرزا حالا چه دستوری بوده از ناحیة مقدسة امام زمان (علیه السلام) برای اینکه هجرت به سامره بکند، میرزا که آمد به سامره سامره را در حقیقت شیعه خانه کرد. البته از نظر عدد و کمیت شیعه کمتر از سنی بود در سامرا در زمان میرزا، اما از نظر قدرت و ابهت مرکز رفت و آمد شیعیان جهان شد و میرزا در آنجا کارهای زیادی کرد. پل ساخت، چون نهر دجله کنار سامره است و حالا هم هست در آنجا پل نداشت و پلی ساخت، یکی دو تا حمام ساخت، حسینیه ساخت، خانههای زیادی برای مدرسین ساخت؛ دو تا مدرسه ساخت در سامره که صدام هر دو مدرسه را خراب کرده است به عنوان اینکه میخواسته میدان درست کند؛ دو تا مدرسه بود که یکیش خیلی بزرگ بود و یکی هم کوچک بود که مرکز طلاب بود. اینها کارهایی بود که میرزا در سامره کرد و میرزا سامره را مرکز تشیع میخواست قرار بدهد و تا وقتی میرزا بود حکومت با شیعه بود، حتی جریانات خیلی زیادی دارد حالا من نمیخواهم آنها را عرض کنم. البته میرزا با سنیها کنار آمده بود، یک وقت اشتباه نشود! تضادی اینها نداشتند.
مکتب سامرا
حوزه علمیه میرزای شیرازی(مدرسه علمیه جعفریه)
از ویژگیهای مهم مکتب سامراء مجتهدپروری آن است؛ از این روی، اکثر مجتهدان نامی و بزرگ، از همین مکتب برخاستهاند. مانند : مرحوم آخوند خراسانی، میرزا محمدتقی شیرازی، و مرحوم سیدمحمد فشارکی.
در این رابطه، خاطرهای را نقل میکنم:
مرحوم آقا شیخ مرتضی حائری، در بیمارستان، بستری بود. به عیادت ایشان رفتم. ایشان، از قول پدر مرحوم حاجآقا ریحانالله گلپایگانی، طابثراه، نقل میکرد:
(البته نمیدانم، مستقیماً از پدر ایشان شنیده بود و یا این که با واسطه مرحوم حاجآقا ریحانالله شنیده بود)
«من از نجف، به سامراء رفتم. چند روزی درس میرزا شرکت کردم. روزی همراه میرزا برای قدم زدن، به کنار شطّ رفتم. ایشان از من پرسید:
«درس ما را چگونه یافتی؟»
عرض کردم: به نظر من نجف بهتر است.
مرحوم میرزا از این سخن من، خوشش نیامد، لذا فرمود:
«شما چند روز دیگر بمانید تا این فرعی که مطرح شده به پایان برسد.»
من هم قبول کردم و خلاصه چنان جذب شدم که در سامراء، ماندگار شدم.
روزی میرزا از من پرسید:
«حالا نظرتان چیست؟»
عرض کردم: تفاوت این جا با نجف، بسیار است. درس شما، انسان را پرورش میدهد.»
شیوه ی تدریس ایشان چنین بوده است که ابتدا فرع فقهی را مطرح میکرده و تمامی مطالب مربوط به آن را بحث میکرده است. ایشان چیزی را به عنوان اصل موضوعی قبول نمیکرده است.
این بحثها، به صورت طرفینی بین استاد و شاگردان بوده است؛ از این روی، درس میرزا، مدت زمان مشخصی نداشته است. ابتدای آن معلوم بوده است، ولی انتهای آن، بستگی به اتمام بحث داشته است. گاه، میرزا از صبح که بر منبر تدریس نشسته است، ظهر از منبر پایین میآمده است!
شاگردان میرزا، کم و بیش، این شیوه را ادامه دادهاند. بارزترین آنان در این شیوه، مرحوم آقا محمدتقی شیرازی، بوده است. ایشان بعد از مرحوم میرزا، در کربلاء، همین شیوه را دنبال کرده است. از مرحوم آقا شیخ محمدکاظم شیرازی شنیدم، فرمود:
«در کربلاء درس آقا میرزا محمدتقی شیرازی میرفتم. یکی از علمای ایران، به کربلاء آمده بود و از من پرسید: میرزا محمدتقی، چه بحثی را مشغول هستند؟
متحیر شدم چه جواب بدهم؛ زیرا روش بحث این بود اگر فرعی مطرح میشد باید، دقیقاً، تنقیح شود. مثلاً اگر بحث از استصحاب تعلیقی به میان میآمد و در حجّیت آن تردید میشد، باید همانجا، تمام و کمال، بررسی شود. لذا مشکل بود تعیین موضوع بحث.»
در هر صورت، روش بحث در مکتب سامراء بر تحقیق و بحث استوار بوده است و در نجف، به صورت کلاسیک. مرحوم آخوند، وقتی درس میگفته است، به عنوان استاد، فرعی را مطرح میکرده و نظر خود را هم بیان میکرده است. البته بحث بین استاد و شاگرد بوده است، ولی نه به آن صورتی که در سامراء رواج داشته است. در سامراء، شاگردان، استاد را دو ساعت و گاه بیشتر، بر سر منبر نگه میداشتهاند.
****
مرحوم میرزا، به شیخ انصاری خیلی احترام میگذاشته است. اخویزاده مرحوم میرزا، مرحوم حاج میرزا علیآقا، برای من نقل میکرد:
«میرزا وقتی مسألهای را مطرح میکرد و به نقد و بررسی آن میپرداخت، چنان مینمود که مخالف با نظر شیخ است. مجدداً همان مسأله را طرح میکرد و میفرمود: آنچه شیخ گفته، درست است و مطابق نظر شیخ اقامه دلیل میکرد.»
وقتی شاگردان به این روش اشکال میکردند، در پاسخ میفرمود:
«عدول از آنچه شیخ گفته است، مشکل است. شیخ، با آن سعة علمی، سخن بیمبنی نمیگوید. شما شیخ را میتاً درک کردهاید، ولی ما او حیّاً درک کردهایم.»
فوت میرزاری شیرازی
سید محمدحسن حسینی شیرازی مرجع عام شیعه در سن ۸۲ سالگی(متوفی 1312) در سامرا در اثر مسمومیت درگذشت. قبر او در یکی از حجرات صحن حرم علی بن ابیطالب در شهر نجف قرار دارد.
درروایتی آمده که میرزا در اواخر عمر به مرض سل مبتلا شد و سرانجام در شب چهارشنبه ۲۴ شعبان ۱۳۱۲ در هشتاد و دو سالگی در شهر سامرا درگذشت. جنازه او با حضور علما و انبوه مردم سوگوار از سامرا به نجف اشرف برده شد و در جنب باب طوسی دفن گردید.
علت مرگ میرزای شیرازی ازنگاه دیگر
مرحوم میرزا، مدتی بود که دچار «برنشید» بوده است. ولی میگویند: ایشان را مسموم کردهاند.
من از خواهر مرحوم آقا میرزا عبدالهادی که هنگام فوت مرحوم میرزا، 9 ساله بوده است، پرسیدم: آیا میرزا، به مرگ طبیعی از دنیا رفت، یا او را کشتند؟
گفت: «در آن وقت، در سامراء شایع بودکه میرزا را مسموم کردهاند.»
حدود بیست سال پیش، در مجلّه «رنگین کمان» نوشته شده بود:
«طبیبی از خارج به سامراء میآید و مدتها در آنجا میماند و در بین مردم، شهرت و مکانتی پیدا میکند. تا این که به میرزا دسترسی پیدا میکند و برای معالجه مریضی «برانشید» وی، دوایی را به آن مرحوم میدهد. پس از چند روز، بدن میرزا سیاه میشود و دار فانی را وداع میکند. آن طبیب هم از آن پس، مفقود می شود!»
علامه محقق شیخ آقا بزرگ تهرانی طلاب وروحانیون، مکتب میرزای شیرازی را که به تحصیل و تحقیق مشغول بودند بالغ بر سیصد و هفتاد(370) نفر نام برده است.
***
در زمان معتصم شهر سامرا به عنوان پایتخت دوم عباسیان بنیاد گردید. وی به همراه لشکرش به این شهر که در شرق بغداد بود و تا آنجا سه منزل فاصله داشت و می شد از شهر جدید پایتخت قدیم را زیرنظر داشت، انتقال یافت.
دوره اول
دوره اول حوزه علمیه سامرا با ورود امام هادی و امام حسن عسکری ـ علیهما
السلام ـ به این شهر آغاز می شود، که امام به صورت حضوری و مکاتبه ای به
نشر معارف الهی می پرداخت و تعیین وکلا و نمایندگان از طرف ایشان در شهرهای
مختلف ایران و عراق و حجاز، در حکم گسیل دانشمندان به حوزه های جدید شیعی
بود.
زیارت جامعه ازامام عسکری است
امام علی النقی ـ علیه السلام ـ با توجه به ماجرای مرموز صوفیه در عصر
خویش که مردم را از حضور سیاسی و عبادت واقعی دور می دارند، با نشر فرهنگ
دعا و زیارت و با عرفان ناب شیعی به ستم ستیزی و دشمن شناسی می پردازد و
لزوم دوستی اهل بیت عصمت ـ علیهم السلام ـ را یادآور می شود. لذا وقتی
«موسی بن عبدالله نخعی»به حضورش رسیده، درخواست زیارتی جامع می نماید به
ایجاد پیوند میان مردم و اهل بیت ـ علیهم السلام ـ قیام می کند و مقام
والای آنان را در رهبری امت یادآور می شود. کسانی که دین درست نزد آنهاست.
امام هادی ـ علیه السلام ـ صفات ائمه شیعه ـ علیهم السلام ـ را در ضمن زیارت جامعه به او می آموزد و صفات ائمه را در آنجا می شمارد که در مفاتیح موجود است.حوزه
سامرا پس از امامت امام هادی ـ علیهم السلام ـ به زعامت امام عسکری ـ
علیهم السلام ـ در زمان خاص و سخت اداره می شود تا به دوره غیبت صغری می
رسد امام عسکری ـ علیهم السلام ـ نیز شاگردان زیادی در این حوزه تربیت می
کند.
با توجه به محدودیتی که امام حسن عسکری ـ علیه السلام ـ در دوران امامت
خویش داشته از هر فرصتی برای نشر معارف الهی استفاده نموده و 263 تن از
معاصران آن حضرت روایات ایشان را نقل کرده اند. و اینک روایاتی در اصول
اعتقاد، فقه و تفسیر ما وجود دارد که از ایشان نقل گردیده است.
امام یازدهم ـ علیه السلام ـ در پی رسیدگی به امور شیعیان در دورترین نقاط
کشور پهناور اسلامی، وکلا و نمایندگانی را به شهرهای مختلف گسیل می داشتند
که برخی از آنان عبارت بودند از:
1. ابراهیم بن عبدة النیشابوری – نیشابور
2. ایوب بن نوح – (پدرش در کوفه قاضی بود)
3. ایوب بن الباب – نیشابور
4. احمد بن اسحاق الرازی
5. احمد بن اسحاق الاشعری – قم
6. جعفر بن سهیل
7. حفص بن عمرو العمری
8. عثمان بن سعید العمری – یمن، مصر
9. علی بن جعفر الهمدانی – بغداد، مکه
10. القاسم بن العلاء الهمدانی – آذربایجان
11. محمد بن احمد بن جعفر القمی
12. محمد صالح بن محمد الهمدانی – بغداد
13. محمد بن عثمان بن سعید العمری
14. عروه بن یحیی البغدادی – بغداد
پس از شهادت امام حسن عسکری ـ علیه السلام ـ ، حضرت مهدی (عج) به امامت
رسید که دوران امامت ایشان به دو عصر غیبت صغری و کبری منجر گردید ،
در عصر غیبت صغری نواب خاص در بغداد سکنی گزیدند و حوزه سامرا از رونق افتاد.
نواب خاص،خودشان نمایندگانی داشتند
علاوه بر نواب اربعه که در عصر غیبت از طرف حضرت ولی عصر (عج) نماینده
ایشان بودند، برخی دیگر از رجال علم و دانشمندان شیعی به مقام نمایندگی
نواب این دوره رسیده اند که شیخ صدوق به ذکر نام آنها پرداخته است:
1. حاجز بن یزید و شاء – بغداد
2. بلالی – بغداد
3. عطار – بغداد
4. عاصمی – کوفه
5. محمد بن ابراهیم مهزیار -اهواز
6. احمد بن اسحاق – قم
7. محمد بن صالح – همدان
8. بستامی – ری
9. ابوعلی اسدی – ری
10. قاسم بن علا – آذربایجان!
11. محمد بن شاذان – نیشابور
دوره دوم
هرچند شهر سامرا خالی از رجال علم نبوده و همواره مورد توجه شیعه بوده است
لیکن به سبب توجه خاص عباسیان به این شهر نوّاب امام زمان ـ از حوزه علمیه
سامرا به بغداد رفته، برای برخی از شهرهای مهم شیعی نیز نمایندگانی انتخاب
کردند. بدین ترتیب حوزه سامرا پس از غیبت صغری به دلیل توجه عباسیان و
ایجاد عصر خفقان به رکود علمی رسید.
دوره سوم-مکتب میرزای شیرازی
این دوره با ورود حضرت آیت الله العظمی میرزا سید محمد حسن شیرازی ـ قدس سره ـ به شهر سامرا آغاز می گردد.
وی به سال ۱۲۳۰ هجری قمری(۱۱۹۳شمسی) در شیراز متولد شد و دروس مقدماتی را در نزد دایی اش
سید حسین معروف به «مجد الاشراف» و «میرزا ابراهیم» خواند. سپس در حوزه
علمیه اصفهان از محضر «شیخ محمد تقی» صاحب حاشیه بر معالم الاصول و «میر
سید حسین بیدآبادی» بهره برد. آن گاه به عتبات عالیات رفت. وی در نجف در
حوزه درس «صاحب جواهر» و «شیخ انصاری» شرکت جست و مدتی در حوزه علمیه کربلا
از محضر «سید ابراهیم» (مؤلف کتاب ضوابط) بهره برد پس از درگذشت شیخ اعظم
انصاری، به مرجعیت و رهبری شیعیان انتخاب گردید.
با هجرت میرزای شیرازی به سامرا، حوزه علمیه این شهر پس از گذشت سالهای
متمادی مرکز اسلام و بزرگ دانشگاه علوم اسلامی شیعه امامیه گردید.علامه
محقق شیخ آقا بزرگ تهرانی دانش پژوهان مکتب میرزای شیرازی را که به تحصیل و
تحقیق مشغول بودند بالغ بر سیصد و هفتاد نفر نام برده که برخی از آنان
عبارتند از:
1. سید محمد ابراهیم حسنی بهبهانی
2. سید ابراهیم دامغانی خراسانی نجفی
3. آقا سید ابراهیم بن میر محمدعلی دوری خراسانی کاظمی
4. شیخ ابراهیم نوری
5. آخوند مولی محمد ابراهیم نوری ایلکایی
6. آقا میرزا ابراهیم بن میرزا اسماعیل سلماسی کاظمی
7. سید ابراهیم بن سید حسین بهبهانی حائری
8. سید ابراهیم بن سید علی اصغر تهرانی حسینی
9. میرزا ابراهیم بن مولی محمد علی بن احمد محلاتی شیرازی
10. سید ابوالحسن شوشتری بن سید حسین
11. سید ابوالحسن تنکابنی
12. حاج مولی ابوالحسن سلطان آبادی
13. حاج سید ابوالحسن طالقانی
14. حاج مولی ابوالحسن مرندی نجفی
15. میرزا ابوالحسن مدرس یزدی
16. حاج میرزاعبدالله بن حاج میرزا ابوالقاسم موسوی زنجانی
17. حاج میرزا ابوالفضل تهرانی
18. حاج میرزا ابوالقاسم رضوی نیشابوری همدانی
19. حاج سید احمد کربلایی نجفی
20. حاج میرزا اسحاق همدانی
21. حاج سید اسدالله اصفهانی
22. شیخ اسدالله شوشتری
23. شیخ اسدالله زنجانی
24. سید اسدالله قزوینی
25. سید اسماعیل بجنوردی
26. حاج میرزا اسماعیل شیرازی حسینی
27. سید اسماعیل صدر
28. آخوند مولی اکبر نهاوندی
29. آقا میرزا محمد باقر اصطهباناتی
30. سید محمد تقی اصفهانی
31. سید محمد تقی تربتی
32. میرزا محمد تقی شیرازی حائری
33. حاج میرزا جواد تبریزی
34. شیخ جواد بن مولی محرم علی طارمی زنجانی
35. شیخ محمد جواد بن شیخ مشکور
36. حاج سید حبیب الله بن حاج سید محمد موسوی خویی
سامرا-حرم عسکریین علیهم السلام – روبروی باب المهدی-دیواری که بین ۲ساختمان می بینید"کتیبه نویسی شده"دیوارحوزه علمیه سامرابوده ،دیوارسمت چپ مسجداست که محل درس وبحث طلاب بوده ساختمان ۲طبقه سمت راست نیز ساختمان حوزه علمیه بوده-فاصله حوزه تاباب المهدی حدود۵۰متر/عکس دربهمن۹۴گرفته ام/مدبربت سایت-پیراسته فر
شیو ه تدریس درسامرا
آیت الله العظمی شیرازی (متوفی 1312) نخستین مجتهدی است که شیوه اجتهادی
شیخ انصاری را ترویج کرد و در حوزه علمیه سامرا اسلوبی خاص در تدریس را پیش
گرفت که به «شیوه سامرا» معروف شد. وی مسأله ای را در حوزه درس خویش مطرح
می نمود و طلاب و فضلا ابعاد مختلف آن را مورد بررسی قرار می دادند و زمانی
که به مشکلی بر می خوردند، میرزا با بیانی شیوا به حل اشکال اقدام می
ورزید. لذا درس وی خاص کسانی بود که در فقه و اصول مدارج عالی را طی کرده،
به تحقیق و بررسی مشغول بودند.
از ویژگی های تدریس میرزای شیرازی بارور کردن استعدادها و شخصیت دادن به
طلاب و فضلای حاضر در درس بود و هر کس سخنی داشت سخنش شنیده می شد و در
نهایت استاد به بیان نظر خود می پرداخت.
شاگردان میرزا، نه تنها آن بزرگوار را فردی اعقل و سیّاس میدانستند که او را انسان ملکوتی و برخوردار از مقامات بلند معنوی میدانستند. این را شما از نحوة برخورد شاگردان میرزا با آن جناب میتوانید بفهمید. به عنوان نمونه:
مرحوم آخوند، آنقدر به میرزا معتقد بوده است که وقتی به سامراء میآمده و خدمت ایشان میرسیده است، دَرِ خانه مرحوم میرزا را میبوسیده است. تا میرزا زنده بوده، مرحوم آخوند، به احترام استاد برای تدریس بر منبر نمیرفته است.
به مرحوم آخوند، عرض میکنند:
«شما که به سامراء میروید، قصدتان خالص نیست!»
میفرماید:
«نه. من قصدم خالص است. زیرا فقط برای دیدن میرزا میروم.»
مکرر شنیده ام که :
«مرحوم آخوند، مرحوم میرزا علی آقا، فرزند مرحوم میرزا را نیز خیلی احترام میکرده است و درمجالس، او را بر خود مقدم میداشته است.»
نیز شنیدهام:
«مجلس روضهای بوده است که مرحوم آخوند و آقامیرزا علیآقا، هر دو، میخواستهاند در آن شرکت کنند.
از قضا، با این که از دو مسیر مختلف میآمدهاند، ولی طولی بوده است که همزمان وارد مجلس میشدهاند.
یکی از پسران مرحوم آخوند، متوجه میشود. برای این که همزمان وارد مجلس نشوند و در نتیجه، آخوند، میرزا علی آقا را بر خود مقدم بدارد، تسبیحی به آخوند میدهد تا استخاره کند. این کار، بدین منظور بوده است که : آخوند قدری متوقف شود و دیرتر از میرزا علی آقا وارد مجلس شود و مسأله تقدم داشتن میرزا علی آقا بر خود، پیش نیاید.
آخوند، جریان را میفهمد. فوراً تسبیح را به طرف پسرش پرت میکند و به راه خود ادامه میدهد!»
این همه تقیّد، به خاطر آن است که شاگردان میرزا، میرزا را به انسان فوقالعادهای میدانستهاند و برایش کراماتی هم ذکر میکنند. این کرامات، در برخی از کتابهایی که مربوط به میرزا است، آمده است.
اهداف میرزای شیرازی
به نظر من، مرحوم میرزا در مهاجرت از نجف به سامراء، چند هدف را دنبال میکرد:
1. اسکان شیعه در سامراء. با توجه به اینکه سامراء، مدفن عسکریین (ع) و منزل آن بزرگواران خیلی چیزها که مورد علاقه و احترام شیعه است در آنجا قرار دارد، مرحوم میرزا سعی کرد که شیعیان در آن مکان، اسکان بیابند.
2. تبلیغ تشیع در نواحی عراق.
3. تقریب بین شیعه و سنی. به نظر من، این مهمترین هدف میرزا بود. زیرا نجف و کربلاء ممحض در شیعیان بود و میرزا میخواست با رفتن به سامراء، شیعیان را به آنجا بکشاند. تا عملاً بین آنان و اهل سنت، خلط و آمیزشی به وجود بیاید و از این رهگذر، گامی در مسیر وحدت و تقریب برداشته شود. زیرا مرحوم شیرازی، به ایجاد وحدت و الفت بین شیعه و سنی اهتمام میورزیده است.
معمولاً مرحوم میرزا روزها عصر که میشد مثل تابستان که یک قدری هوا ملایم میشد، ایشان را سوار بر مرکب میکردند یک الاغی بود و میبردند تا لب شط؛ از منزل میرزا تا لب شط یعنی نهر دجله که کنار سامره است مثلاً یک کیلومتر راه بوده است شاید هم بیشتر. میرزا سنش بالا بود، نمیتوانست پیاده برود و یک مرکبی میبردند. مرکب آن روز هم که معمول بوده اکثر علماء به اصطلاح یک حماری داشتند که سوار میشدند. در نجف من یادم است میرزا حسین نائینی الاغ داشت که سوار میشد؛ آنجا دیگر تاکسی و پژو و رنو و این حرفها نبود! اینها پیرمرد بودند برای رفت و آمدهایشان از الاغ استفاده میکردند. مرحوم آقا میرزا حسین نائینی داشت، آقا ابوالحسن داشت، مرحوم میرزا علی اقا شیرازی داشت؛ افرادی که سنشان یک مقداری بالا بود و شخصیت اجتماعی داشتند جریانشان اینطوری بود. مرحوم میرزا را سوار میکردند و میبردند تا لب شط، یک مقداری آنجا مینشست و بر میگشت. اتفاقاً در ماه رمضان هم همینطور شد، یعنی ماه رمضانی پیش آمد کرد، مرحوم میرزا را عصرها میبردند به لب شط و بر میگشت تا روز آخر ماه رمضان. مرحوم میرزا روز آخر ماه رمضان طبق معمول رفت تا لب شط و برگشت به منزل؛ شب اول ماه شوال سنیها مدعی رؤیت ماه شدند. شیعهها هنوز ماه را ندیده بودند و نگران شدند و نمیدانستند که چه کار کنند. آمدند پیش میرزا و به میرزا گفتند اینها مدعی رؤیت شدند. گفت آنهایی که مدعی هستند بیایند؛ دو نفر یا سه نفر که مدعی رؤیت بودند آمدند پیش میرزا شهادت به رؤیت دادند. میرزا فرمود مزکی بیاید، یعنی کسانی بیایند که این دو نفر را تزکیه کنند. افرادی هم آمدند گفتند بله این آقا و این آقا را ما میشناسیم، یصوم و یصلی و … میرزا هم حکم به هلال داد که امروز اول ماه است. این خیلی جالب آمد برای شیعیان و خیلیها هم تعجب شد برایشان. پسر میرزا که خودش هم از مراجع تقلید بود و بعد از میرزا به مرجعیت رسید؛ بعد از میرزا محمد تقی و شریعت اصفهانی به مرجعیت رسید؛ یک مرجعیت کوتاهی داشت و سنش کفاف ندارد. مرحوم میرزا علی آقا مرد محترمی بود، پرسید : آقا شما مگر تغییر عقیده دادهاید در مسألة شاهد و شهادت؟ چطور شد که شما شهادت اینها را قبول کردید؟ میرزا فرمود که ما دیشب که از دم شط میآمدیم به طرف خانه ماه را خودم دیدم، ولی نخواستم به رخ اینها بکشم؛ میخواستم منتی بر آنها بگذارم که ما به شهادت شما حکم دادیم به هلال. بله، اگر ماه را خودم ندیده بودم حکم را نمیدادم، چون خودم دیدم ولی نگفتم که من خودم دیدم؛ به آنها فهماندیم که برای حفظ وحدت و برای اینکه مثلاً سنیها سر به سر شیعهها نگذارند در آنجا، چون گاهی اذیت میکردند. این یکی از راههایی بود که مرحوم میرزا برای ائتلاف و وحدت و یگانگی برای شیعه و سنی انجام داد.
تدبیرمیرزای شیرازی درجلوگیری ازیک فاجعه
2- بین یک طلبه و یکی از کسبة آنجا اختلاف شد. اختلاف و زد و خورد منتهی شد به اینکه خانة میرزا را سنگ باران کردند سنیها. اینها تحریک بوده است، حالا از بعدش معلوم میشود. خانة میرزا را سنگ باران کردند و جسارت زیادی به میرزا کردند. سفیر انگلیس از بغداد حرکت میکند با کشتی میآید به سامرا؛ قبل از ورودش به شهر سامرا از میرزا اجازة ورود میگیرد، میرزا اجازه نمیدهد. چرا سفیر انگلیس آمده بوده است؟ بعدش هم سفیر روس میآید. اینها میخواستند با میرزا ملاقات کنند و دستور از میرزا بگیرند راجع به اینهایی که اهانت کردند. این خیلی دنباله داشت! میرزا اجازة ورود نمیدهد و ملاقات هم نمیکند و میگوید به اینکه بچههای خودمان بود که با هم دعوایشان شده است، به شما ارتباطی ندارد! اینها بچههای خودمان هستند. آن وقت والی عثمانی میآید؛ بعد از آنی که میرزا این رفتار را با سفیر انگلیس و روس میکند، والی عثمانی میآید؛ والی عثمانی نمایندة حکومت عثمانی در بغداد بود یعنی شخص اولی بود در بغداد که عراق را اداره میکرد. میآید خدمت میرزا برسد و میرزا به او اجازة ورود میدهد؛ میآید و تشکر میکند و دست میرزا را میبوسد و میگوید به اینکه هر دستوری شما دارید بفرمایید؛ اگر اجازه بفرمایید تمام اینها را اخراج کنیم از سامرا و حکومت مرکزی عثمانی تلگراف میکند و تشکر میکند از میرزا که شما جلوی اغتشاش را گرفتید و نگذاشتید بلوایی به وجود بیاید. مقصود اینطوری میرزا سیاست مدارانه با سنیها رفتار میکرد.
پدر من میگفت که این پیرمردهای سنی به ما که میرسند، میگویند : «نحن الطلقاء» ما آزاد شدة پدران شما هستیم، ما آزاد شدة میرزا هستیم یعنی اگر میرزا میخواست دستور میداد که ما را بکشند یا اخراج کنند از سامره، دولت عثمانی میکرد ولی میرزا چنین دستوری نداد؛ گفت که اینها بچههای من هستند و اختلافی با هم پیدا کردهاند، خودمان حل میکنیم این اختلاف را و حاجتی نیست که بیگانگان دخالت کنند. لذا سفیر شوروی و سفیر انگلیس را نپذیرفت ولی والی عثمانی را پذیرفت و این خیلی صدا کرد. تلگرافات زیادی از اطراف آمد به حمایت از میرزا و از شیعیان و این خیلی جلوه کرد این کارهای میرزا.
3- گفتند پدرم گفت: ـ این خاطرهای که میخواهم بگویم من از یک راه دیگری هم نقل میکنم، از قول مرحوم آقا سید جمال گلپایگانی ؛ ایشان از مرحوم میرزا حسین نائینی نقل میکند، آقای میرزا علی نائینی از پدرش میرزا حسین نائینی نقل میکند که آقای نائینی گفته بود سید جمال اسد آبادی آمد سامره و سه روز در حجرة من در آن مدرسة بزرگی که مرحوم میرزا ساخته بود سکونت کرد و از من خواست که برای او اجازة شرفیابی خدمت میرزا بگیرم. من مکرر خدمت میرزا شرفیاب شدم و درخواست کردم که اجازة شرفیابی به سید جمال بدهند، میرزا قبول نکرد. سه روز سید جمال آنجا بود و بعد هم برگشت به تهران و یا جای دیگر، آن را یادم نیست. البته در اینجا از مرحوم آیت الله مرعشی داستانی هم من شنیدهام، آن داستان را هم یک قسمتش را در مصاحبهام در همین مجلة حوزه بیان کردهام. دیگر من نمیدانم مرحوم آیت الله مرعشی آن جریانی که برای ما نقل کردند از کجا نقل کرده است، این را نمیدانم. ولی اجمالاً مرحوم میرزا نه اجازة ملاقات به سید جمال داد و نه جواب نامههای سید جمال را داده و از این بالاتر یک مسألة دیگری که من دربارة سید جمال شنیدهام این است که این را من از آقای مرحوم شیخ بهاء الدین نوری که پسر مرحوم حاج شیخ عبدالنبی نوری بود؛ حاج شیخ عبدالنبی از علمای محترم تهران بود و از شاگردان مرحوم میرزا بود، هشت سال در سامره خدمت میرزا بوده است. در آن ایامی که در سامره بوده است آقای حاج شیخ عبدالنبی، سفری برایش پیش میآید برای حج. ایشان میآید از راه استانبول و از استانبول میرود به جده و برگشتن هم همینطور، در برگشتن به استانبول سید جمال اسد آبادی اطلاع پیدا میکند که آقای حاج شیخ عبدالنبی در استانبول است، درخواست ملاقات میکند با ایشان، ایشان هم اجازة ملاقات میدهد. آقای سید جمال میآید پیش حاج شیخ عبدالنبی و میگوید من پیامی دارم، شما این پیام مرا به میرزا برسانید. به میرزا بگویید که ناصر الدین شاه را تکفیر بکند و او را عزل کند از سلطنت، بعد آقای حاج شیخ عبدالنبی از آقای سید جمال میپرسد که حالا اگر او را عزل کرد، چه کسی جای ناصر الدین شاه قرار بگیرد؟ سید جمال میگوید: من، من جای ناصر الدین شاه سلطان باشم. بعد مرحوم حاج شیخ عبدالنبی گفت: شما را چه کسی تأیید میکند؟ میگوید: سلطان عبدالحمید مرا تأیید خواهد کرد. بین مرحوم حاج شیخ عبدالنبی و سید جمال بحث و گفتگو در این زمینه زیاد میشود. بالاخره حاج شیخ عبدالنبی قانع که نمیشود و آقا سید جمال میگوید شماچه کار به این دارید؟ شما فقط پیام مرا به میرزا برسانید که میرزا ناصر الدین شاه را تکفیر کند و معزول بشود از مقام سلطنت و من به جای او قهراً با تقویتهایی که از من میشود جای او قرار بگیرم. حاج شیخ عبدالنبی میگوید من آمدم به سامره. اینجا ضمناً یک داستانی از حاج شیخ عبدالنبی یادم آمد، خوابی دیده است خیلی جالب که آن را هم نقل میکنم.
میگوید که من آمدم به سامره، مرحوم میرزا در شهر نبود رفته بود کنار شط؛ شط دجله از کنار شهر سامره عبور میکند و آن طرف شط یعنی آن طرفی که طرف شهر نیست یک جای تقریباً آرامی است و جمعیت کمتر رفت و آمد میکند، یک خیمهای برای میرزا زده بودند آنجا که یکی دو روز آنجا استراحت کرده بود. گفت من که آمدم به سامره، میرزا آمده بود به آن طرف شط برای استراحت. من اجازه گرفتم و شرفیاب شدم خدمت میرزا و دست میرزا را بوسیدم و زانوی ادب به زمین زدم و من جریان ملاقاتم را با سید جمال در استانبول برای مرحوم میرزا نقل کردم. میرزا ساکت بود و کاملاً گوش میداد تا به اینجا رسید که گفتم اگر ناصر الدین شاه را آقا تکفیر کنند، چه کسی به جای ناصر الدین شاه میآید؟ او گفت: من. میرزا فرمود: وقتی که گفت من، شما چه جواب دادید؟ گفتم: شما را چه کسی میشناسد که بخواهید سلطان بشوید و به مقام سلطنت برسید؟ گفت: سلطان عبدالحمید مرا تأیید می کند. بعد بین من و او بحث و گفتگو شد. مرحوم میرزا روی کردند به من و گفتند: حاج شیخ عبدالنبی! اگر جریان بین تو و سید جمال غیر از این بود، من رابطهام را با تو قطع میکردم. شما میدانید که چه مشکلاتی دارد سلطنت سید جمال و تقویت سلطان عبدالحمید؟ ورود سلطان عبدالحمید به منطقة تشیع و منطقة ایران، معنایش تضعیف تشیع است و تقویت تسنن است. اینها را ما توجه داریم، متوجه هستیم به آن. تضعیف ناصر الدین شاه بشود یعنی تقویت آن طرف میشود. لذا خلاصه میرزا به او فهماند اگر من در این زمینه عملی انجام نمیدهم چون به دنبال توالی فاسده عمل را میبینم، مشکلاتی که این عمل دارد را میبینم. حرف ما تمام شد.
4- شاهد دیگر این که : وقتی که مرحوم میرزا، شروع به ساختن مدرسه در سامراء میکند، علمای اهل سنت هم تصمیم میگیرند مدرسهای بسازند. این خبر به گوش مرحوم میرزا میرسد و آنان را در ساختن مدرسه، مساعدت مالی میکند.
***
علت مرگ میرزای شیرازی
مرحوم میرزا، مدتی بود که دچار «برنشید» بوده است. ولی میگویند: ایشان را مسموم کردهاند.
من از خواهر مرحوم آقا میرزا عبدالهادی که هنگام فوت مرحوم میرزا، 9 ساله بوده است، پرسیدم: آیا میرزا، به مرگ طبیعی از دنیا رفت، یا او را کشتند؟
گفت: «در آن وقت، در سامراء شایع بودکه میرزا را مسموم کردهاند.»
حدود بیست سال پیش، در مجلّه «رنگین کمان» نوشته شده بود:
«طبیبی از خارج به سامراء میآید و مدتها در آنجا میماند و در بین مردم، شهرت و مکانتی پیدا میکند. تا این که به میرزا دسترسی پیدا میکند و برای معالجه مریضی «برانشید» وی، دوایی را به آن مرحوم میدهد. پس از چند روز، بدن میرزا سیاه میشود و دار فانی را وداع میکند. آن طبیب هم از آن پس، مفقود می شود!»
مناسب است، جملهای را هم دربارة حال احتضار میرزا بگویم.
میرزا در حال احتضار بوده است. نمیدانستهاند آیا در حال اغماست یا خیر.
آقا میرزاعلی آقا، فرزند مرحوم میرزا، میگوید:
«فرع فقهی مطرح کنید اگر میرزا در حال بیهوشی نباشد، حتماً پاسخ میدهد.»
از مرحوم میرزا میپرسند:
«آیا خوردن سوختهنان، جایز است یا خیر؟»
میرزا میفرماید:
«به نظر میآید چون از خبائث است، خوردنش جایز نیست!»
سید محمدحسن حسینی شیرازی مرجع عام شیعه در سن ۸۲ سالگی(متوفی 1312) در سامرا در اثر مسمومیت درگذشت. قبر او در یکی از حجرات صحن حرم علی بن ابیطالب در شهر نجف قرار دارد.
درروایتی آمده که میرزا در اواخر عمر به مرض سل مبتلا شد و سرانجام در شب چهارشنبه ۲۴ شعبان ۱۳۱۲ در هشتاد و دو سالگی در شهر سامرا درگذشت. جنازه او با حضور علما و انبوه مردم سوگوار از سامرا به نجف اشرف برده شد و در جنب باب طوسی دفن گردید.
قبرمیرزای شیرازی کجاست؟
اما نقل جنازة مرحوم میرزا به نجف، به خاطر قولی بود که میرزا به یک«راجه هندی» که از مقلدینش بود، داده بود.
فردی از«راجوهای هندی»، در نجف اشرف، خانهای میسازد به صورت مدرسه و از مرحوم میرزا خواهش میکند که آنجا را برای محل دفن خود انتخاب کند و او را شفاعت کند. خود آن«راجو» هم وصیت میکند که آنجا دفنش کنند. مرحوم میرزا به خاطر این که موجب ناراحتی این هندی را فراهم نکند، میپذیرد و بر آن اساس، وصیت میکند: جنازهاش را به نجف ببرند. با این که «فاصله نجف تاسامراء ۲۸۷کیلومتر» راه است، اما جنازه میرزا روی دست عشایر، دست به دست، میگشته است و سه روز جنازه در راه بوده است. چنین تشییع جنازهای، هنوز هم بی سابقه است.
منبع:خاطرات ایت الله سید رضی شیرازی .
از آیت الله میرزا مهدی حسینی شیرازی چهار پسر و چهار دختر به
جا مانده است. پسران ایشان همگی در سلک لباس روحانیت بوده و هستند.
دامادهای ایشان نیز همگی روحانی بودند. گفتنی است آقا میرزا مهدی سالیان
زیادی بود که فرزند پسری نداشت، از این رو نامهای خدمت امام زمان می نویسد
و در آن، درخواست فرزند پسر میکند.
پسران ایشان عبارتاند از:
۱ ـ آیتالله العظمی سید محمد شیرازی (متوفای ۱۳۸۰ شمسی)
او از شاگردان پدرش و آیتالله سید محمدهادی میلانی بود. بعد از وفات پدرش
ریاست حوزه علمیه کربلا را به دست گرفت. با روی کار آمدن حزب
بعث در عراق ، او به مبارزه با این رژیم کافر پرداخت و بعد از آن که حکم
اعدام غیابی برای او صادر شد، به کویت رفت. حدود ده سال در کویت به
فعالیتهای علمی و دینی پرداخت. با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران او به
ایران آمد و در حوزه علمیه قمساکن شد و به تدریس خارج فقه و اصول پرداخت.
سرانجام این عالم بزرگ در سال ۱۳۸۰ شمسی در قم درگذشت
۲ ـ آیتالله سید حسن شیرازی ( شهید در سال ۱۴۰۰ قمری)
او در سال ۱۳۵۴ قمری در نجف به دنیا آمد. تحصیلات خود را در کربلا به
پایان برد و با روی کار آمدن حزب بعث به مبارزه با این رژیم پرداخت. بعد از
آن به سوریه رفت و در آن جا حوزه علمیه زینبیه را بنیان نهاد. او
در بیروت در سال ۱۴۰۰ قمری. به دست عوامل حزب بعث به شهادت رسید.
۳ ـ آیتالله سید صادق شیرازی
او از مراجع فعلی در قم است که به تدریس خارج فقه و اصول مشغول است.
مقلدان آیتالله سید محمد شیرازی، بعد از وفاتش به او رجوع کردهاند.
۴ ـ آیتالله سید مجتبی شیرازی یکی دیگر از فرزندان ایشان است.
دامادهای ایشان عبارتاند از:
آیت الله سید عبدالحسین خردمند
او بعد از تحصیل به تهران مهاجرت کرد سال ۱۳۹۲ قمری در تهران از دار دنیا رفت.
آیت الله سید کاظم مدرسی پدر آیتالله سید محمدتقی مدرسی . او از مدرسان حوزه کربلا و نجف و مشهد بود. او در علم تفسیر و حدیث و فلسفه اسلامی تخصص داشت.
آیت الله سید عبدالحسین قزوینی . ایشان از شاگردان سید محسن حکیم و میرزا مهدی شیرازی و یار و مددکار حضرت آیتالله خویی بود.
آیت الله سید کاظم قزوینی حائری .
مرحوم میرزا، مدتی بود که دچار «برنشید» بوده است. ولی میگویند: ایشان را مسموم کردهاند.
من از خواهر مرحوم آقا میرزا عبدالهادی که هنگام فوت مرحوم میرزا، ۹ ساله بوده است، پرسیدم: آیا میرزا، به مرگ طبیعی از دنیا رفت، یا او را کشتند؟
گفت: «در آن وقت، در سامراء شایع بودکه میرزا را مسموم کردهاند.»
حدود بیست سال پیش، در مجلّه «رنگین کمان» نوشته شده بود:
«طبیبی از خارج به سامراء میآید و مدتها در آنجا میماند و در بین مردم، شهرت و مکانتی پیدا میکند. تا این که به میرزا دسترسی پیدا میکند و برای معالجه مریضی «برانشید» وی، دوایی را به آن مرحوم میدهد. پس از چند روز، بدن میرزا سیاه میشود و دار فانی را وداع میکند. آن طبیب هم از آن پس، مفقود می شود!»
علامه محقق شیخ آقا بزرگ تهرانی طلاب وروحانیون، مکتب میرزای شیرازی را که به تحصیل و تحقیق مشغول بودند بالغ بر سیصد و هفتاد(۳۷۰) نفر نام برده است.