عطاءالله مهاجرانی: نامه فائزه هاشمی با صمیمیت و صراحت و دردمندی نوشته شده است. بدیهی است که نامهای با چنین مشخصاتی میتواند سرفصلی نوین به شمار آید.
فائزه هاشمی : «در این زندان آموختم که ما مبارزین طبلی توخالی و دیکتاتورهای حقیری بیش نیستیم.»
فائزه نوشت:«سرود آزادی و عدالت میخوانیم و در چرخه زندگی، ستم را بازتولید میکنیم. از دموکراسی و فرهیختگی میگوییم ولی با زبانی سرکوبگر و طردکننده، باز تولید سلطه و استبداد را رقم میزنیم»
«در این زندان آموختم سالها و حتی دههها تا نهادینه شدن دموکراسی در خود به عنوان پیشنیاز اصلاح جامعه و حکومت فاصله داریم.»
فائزه نوشت:«در این زندان آموختم که در کنار حقیقت بودن حتی در زندان و در بین مبارزین راه آزادی هزینه گزافی دارد. در این زندان بیشتر آموختم تنها راه رسیدن به آزادی و عدالت و برقراری یک حکمرانی خوب، اصلاحات و به ویژه اصلاحات ساختاری است.»
ماجرای نامه فائزه هاشمی از زندان
به گزارش ایسنا(۲ مهر ۱۴۰۳ )نوشت: «عطا الله مهاجرانی»(وزیرارشاد سابق) طی یادداشتی برای روزنامه اعتماد نوشت: درباره نامه فائزه هاشمی سخن بسیار گفته شده، مقاله نوشته شده و برخی چهرههای سیاسی مشهور مصاحبه کردهاند. به گمانم شایسته همین است!
چرا این نامه اهمیت دارد؟
یکم: نامه را فائزه هاشمی نوشته است.
دوم: این نامه در زندان به تاریخ ۲۱ شهریور ۱۴۰۳ نوشته شده است.
سوم: «نامه در موقعیت تشکیل دولت وفاق ملی پزشکیان نوشته شده است.»
چهارم: نامه در آستانه سالگرد اغتشاش- اعتراض پاییز سال ۱۴۰۱ مشهور به جنبش مهسا نوشته شده است.
پنجم: نامه به یکی از مهمترین ابعاد روانشناسی سیاسی - اجتماعی ما ایرانیان توجه کرده است.
ششم: نامه با صمیمیت و صراحت و دردمندی نوشته شده است. بدیهی است که نامهای با چنین مشخصاتی میتواند سرفصلی نوین به شمار آید.
«فائزه هاشمی سخنی را به بهترین وجه ممکن و در مناسبترین زمان مطرح کرده است.»
بسیاری از کسانی که تجربه زندان داشته و دارند، همان سخن را تأیید میکنند. منتها به دلایلی آنان این سخن بُرّنده و تعیینکننده را در فضای عمومی مطرح نکردهاند. گوهر سخن این است؛ زندانیانی که با داعیه مبارزه با نظام جمهوری اسلامی به زندان افتادهاند. نامهای مشهوری نیز میان آنان هست خود دیکتاتورهایی هستند که بدون تسلط بر قدرت در بیقدرتی ستمگر و دیکتاتورند. بسیار خب، اگر اینان به قدرت برسند چه خواهند کرد؟ در متن یک تراژدی شاهد ماهیت یک کمدی هستیم. به روایت جلال الدین بلخی:
نفس اژدرهاست او کی مرده است
از غم بیآلتی افسرده است...
وزیرارشادسابق درادامه نوشت:حال ما با پدیده غریبی رو به رو هستیم؛ افرادی که آلت و قدرت ندارند در زندانند. اما به همبندان مظلوم خود ستم میکنند. فضای اختناق یا حتی به روایت فائزه هاشمی ضرب و جرح و بایکوت و اختناق در زندان به راه میاندازند.
فائزه هاشمی به عنوان استنتاج در انتهای مقاله خود نوشته است:
«در این زندان آموختم که ما مبارزین طبلی توخالی و دیکتاتورهای حقیری بیش نیستیم. سرود آزادی و عدالت میخوانیم و در چرخه زندگی، ستم را بازتولید میکنیم. از دموکراسی و فرهیختگی میگوییم ولی با زبانی سرکوبگر و طردکننده دیگری بازتولید سلطه و استبداد را رقم میزنیم. در این زندان آموختم سالها و حتی دههها تا نهادینه شدن دموکراسی در خود به عنوان پیشنیاز اصلاح جامعه و حکومت فاصله داریم.در این زندان آموختم که در کنار حقیقت بودن، حتی در زندان و در بین مبارزین راه آزادی هزینه گزافی دارد.»
عطاءالله مهاجرانی درتحلیل نامه فائزه هاشمی نوشت:کسانی که منش و روش زورمدارانه دارند و در جایی از هر جهت محدود که دستشان به افرادی کمتجربه و ضعیف میرسد و ستم میکنند. ادعاهای آنان در دفاع از دموکراسی و مدارا و عدالت و آزادی چقدر و تا چه حد میتواند حقیقی و پذیرفتنی باشد؟ به چشمان اشکبارشان نگاه کنیم یا به دستهای خونآلودشان؟ به هر دلیلی یک زندانی تشخیص میدهد در انتخابات ریاستجمهوری شرکت کند. آن اقلیتی که جلو در ورودی بند زندان راه بندان ایجاد میکنند و افراد را کتک میزنند که نباید در انتخابات شرکت کنند. این اعمال زورشان مبتنی بر کدام اندیشه و منطق و تعامل اجتماعی و سیاسی است؟ سالها پیش محمود دولتآبادی در کتاب «نون نوشتن» چنین روانشناسی سیاسی- اجتماعی را بررسی کرده است.(۱)
مهاجرانی نوشت: شاید همین نامه فائزه هاشمی تا به امروز بهترین گواه نوشته دولتآبادی باشد. دولتآبادی به بهانه کانون نویسندگان و اختلافات و ماجراها و جداسریها در اوایل انقلاب، در سال ۱۳۵۸ بسیار هوشمندانه به ریشه ماجرا پرداخته و از مفهوم
«ریخت ذهنیت هرمی سنتی» سخن گفته است. در تبیین موضع یا ایده کاملا موفق است. مصداق کانون نویسندگان نیز به یاری تبیین ایده آمده است.
مهاجرانی نوشت:نامه فائزه هاشمی روایت دیگری از همین ایده است. عدهای در درون زندان یک هرم تشکیل میدهند و مهم نیست که در اقلیت هستند. مهم این است که چنین هرمی کار میکند. جمعی شبیه گنگ سازمان پیدا میکنند. کاری میکنند که مخالفت با آنان هزینه داشته باشد. زندانی در زندان دیگر تحمل زندان مضاعف را ندارد. بهویژه جوانانی که با امید و آرزو و آرمان به عنوان یا با توهم مبارزان راه آزادی و دموکراسی به زندان افتادهاند در زیر چرخ دنده این گنگها یا کلوها به روایت «عبدالحسین زرینکوب» در «از کوچه رندان» نفسشان میگیرد. فرد اگر در کمال عمر و تجربه خویش باشد و از سرمایه اجتماعی - سیاسی معتبری بهرهمند باشد به ناگزیر مثل فائزه هاشمی فریاد بر میآورد و از «طبلهای توخالی و دیکتاتورهای حقیر» سخن میگوید.
این مبارزان نخست باید در درون خویش غنا پیدا میکردند. باید نخست از دست خویش آزاد میشدند تا بعد ادعای آزادی ملت و کشور را داشته باشند و گرنه:
ذات نایافته از هستی بخش
کی تواند که بود هستیبخش؟
مهاجرانی درپایان نوشت:«بگذریم از اینکه این جماعت دچار یک توهم و مالیخولیای غریب بوده و هستند و صد البته جای فائزه هاشمی در زندان نیست!»
پی نوشت:
(۱) محمود دولتآبادی، نون نوشتن، تهران، نشر چشمه ۱۳۸۸ ص ۱۹۶ تا ۲۰۷
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:فائزه هاشمی ۲۸ شهریور ۱۴۰۳ اززندان آزادشد.
محمدحسین آقاسی، وکیل خانم هاشمی ضمن تایید این خبر دراینباره به خبرآنلاین گفت: «پیش از این با آزادی مشروط خانم فائزه هاشمی رفسنجانی مخالفت صورت گرفته بود ولی امروز با ابلاغ رای دادگاه تجدید نظر به ما خانم فائزه هاشمی بهصورت مشروط از زندان آزاد شد.»
او درباره آزادی مشروط فائزه هاشمی بیان کرد: «از آنجایی که آزادی ایشان بهصورت مشروط است، درصورت بروز هر اقدام تخلفی مجدد به زندان برمیگردد و باقی مانده حکم که حدود یک سال و نیم است را باید مجدد سپری کند.»
آقاسی در پاسخ به این پرسش که رای آزادی خانم هاشمی ارتباطی با نامه اخیر ایشان از زندان اوین دارد یا خیر توضیح داد: «این رای هیچ ارتباطی به نامه خانم فائزه هاشمی که اخیراً منتشر شده ندارد.»
فائزه هاشمی اخیراً یک نامه از وضعیت بند زنان زندان اوین منتشر کرده بود.
روزنامه جوان در مطلبی در (۲۴ شهریور ۱۴۰۳) نوشت: نامه فائزه هاشمی که آن را ۲۱ شهریورماه از درون زندان منتشر کرد و در آن نوشت که دیگر «مشاهداتم در زندان حالم را از هر مبارزهای بههم میزند، ماندهام بر سر دوراهی» از چند جهت بسیار مهم است. هرچند او سعی کرده در همان جمله آغازین نامه با انتساب پرسشی به یک آدم فرضی، پاسخ دهد که از مواضعش کوتاه نیامده است، اما اگر نوعی کوتاهآمدن و پشیمانی در سراسر نامه و محتوای آن مشهود نبود، نیازی هم به این تأکید در آغاز نامه نبود! با اینحال اینکه فرض کنیم فائزه، نامه را با هدف آزادی از زندان و بخشودهشدن نوشته، اما مغرورانه در آن همچنان بر دیکتاتوری در حاکمیت اصرار کرده، چندان قابل تأیید نیست، اما نامه او اثباتی بر چند دهه اظهارات دادستانها و مسئولان نظام است که بر ماهیت ضداخلاقی و دروغین برخی زندانیان بهاصطلاح سیاسی که عمدتاً با دلایل امنیتی دستگیر میشوند، اصرار دارند. عصبانیت گسترده شبکههای فارسیزبان خارجی از این نامه نیز نشان میدهد آنان هم رویکرد نامه را علیه زندانیان امنیتی دیدهاند. اینکه یک زندانی مشهور و مغرور بگوید اکثر خبرهایی که از درون زندان به بیرون میآید «خبرسازی از طریق انتشار اخبار مبالغهآمیز و نادرست» است، یا این زندانیان نشان دادهاند «طبلی توخالی و دیکتاتورهای حقیری بیش نیستند» یک گزارش مستند علیه چند دهه خبرسازی بیبیسی و باقی خبرپراکنان از وضعیت زندانهای ایران است. بهتازگی صادق زیباکلام نیز که از زندان برای ادامه معالجه بیرون آمد، زندانهای فعلی را در نسبت با زندانهای قبل از انقلاب، به هتل پنجستاره تشبیه کرد، چیزی که فائزه نیز در گزارش خبرسازی دروغ از داخل زندان تلویحاً بر آن صحه گذاشته است.
فائزه هاشمی بهتازگی نامهای را از درون زندان منتشر کرد که ابعاد مهمی از وضعیت روحیه زندانیان امنیتی را بازگو میکند: «در این زندان آموختم که ما مبارزین طبلی توخالی و دیکتاتورهای حقیری بیش نیستیم. سرود آزادی و عدالت میخوانیم و در چرخه زندگی، ستم را بازتولید میکنیم. از دموکراسی و فرهیختگی میگوییم ولی با زبانی سرکوبگر و طردکننده، باز تولید سلطه و استبداد را رقم میزنیم. در این زندان آموختم سالها و حتی دههها تا نهادینه شدن دموکراسی در خود به عنوان پیشنیاز اصلاح جامعه و حکومت فاصله داریم. در این زندان آموختم که در کنار حقیقت بودن حتی در زندان و در بین مبارزین راه آزادی هزینه گزافی دارد. در این زندان بیشتر آموختم تنها راه رسیدن به آزادی و عدالت و برقراری یک حکمرانی خوب، اصلاحات و به ویژه اصلاحات ساختاری است.»
شاید جمله آخر نامه فائزه را بتوان رویکردی تلقی کرد که در بیشتر اصلاحطلبان معتدل و پشیمان از تندرویهای گذشته و اصلاحطلبان معروف با نامه «روزنهگشا» دیدهایم و بیشک باید این را نوعی پشیمانی در رفتار فائزه تلقی کرد که بهجای پیشبرد آرمانهایش در قالب اصلاحات، به شکلی دیگر عمل کرده است و حالا خود را در محاصره همبندیهایی میبیند که «دیکتاتورهای حقیری» بیش نیستند و فائزه حتی میترسد که به دست آنان کشته شود! «و بالاخره زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد! دختر عمویم که به تعبیر خوابهایش باور جدی دارد، چندی پیش در خواب دیده که در زندان توسط همبندیها کشته میشوم. از ما گفتن بود، خود دانید!»
روزنامه جوان(منتسب به سپاه)درپایان نوشت:حالا اینکه ذکر این خواب نیز آیا درخواستی از رئیسجمهور جدید است که چانهزنی برای آزادی او را فراهم کند یا نه بر ما معلوم نیست ولی چنین شواهدی را در خود دارد.