پیراسته فر

علمی،تحقیقی و تحلیلی

پیراسته فر

علمی،تحقیقی و تحلیلی

مقایسه امام حسین با"چشم پشه"قمقام زخّار وصمصام بَتّار/فرهادمیرزا١٩۵۰زخم بدن امام حسین

ماجرای تشبیه «امام حسین» به «چشم پشه »

به تحریفات عاشورا-شهیدمطهری-نیزخواهیم پرداخت.

نقدوبررسی مقتل «قمقام زخّار وصمصام بَتّار»فرهادمیرزا
فرهاد میرزا معتمدالدوله، فرزند عباس‌میرزا نایب‌السلطنه (۱۲۰۳-۱۲۹۹ق)۵سال حاکم فارس و٧سال آذربایجان.

«قمقام زخار و صمصام بتار» به معنی «دریای آکنده و شمشیر برنده»، مقتلی فارسی نوشته معتمدالدوله، فرهادمیرزا پسر عباس میرزا (ولیعهد فتحعلی شاه قاجار) است. این کتاب به تفصیل، به شرح احوال امام حسین(ع) اعم از بیان حوادث و وقایع زمان تولد تا شهادت حضرت پرداخته و در سال ۱۳۰۳ قمری نگارش یافته است.

 عباس میرزا (فرزندفتحعلیشاه)چندین فرزند پسر و دختر داشت؛ از جمله آنها محمدمیرزا، معروف به «ولیعهد ثانی» است؛ اما فرزنداهل فضل ودانش،بنام «فرهادمیرزا» است./فتحعلی شاه ۱۵۸ همسر و ۲۶۰ فرزند داشت/

فوت عباس میرزا:۱۰ جمادی‌الثانی ۱۲۴۹(درسن۴٧سالگی)از۱۰سالگی ولیعهد و حاکم آذربایجان بود(تولد۴ ذیحجه ۱۲۰۳)یکسال قبل ازپدرفوت کرد.

مرگ فتحعلی شاه -بعداز۳۶سال و ۸ ماه حکومت ، در سن ۶۸ سالگی(۱۹ جمادی‌الثانی ۱۲۵۰) فوت کرد،
«
فرهادمیرزا »فرزند عباس میرزا  در ١٢٣٣ ق / ١١٩٧ ش به دنیا آمد. وی دردوران نوجوانی همراه پدر به شمال غربی ایران رفت و در تبریز به تحصیل علوم متداول پرداخت.
اولین مقام دولتی فرهادمیرزا
بعدازفوت عباس میرزا ( سال ١٢۵٠ قمری) و هنگامی که فرهادمیرزا هفده ساله بود، محمدمیرزا(محمدشاه) با عزم نشستن بر تخت سلطنت، از تبریز به تهران رفت و برتخت پادشاهی رسید، برادر خود، فرهادمیرزا (هفده ساله)را به حکمرانی منطقه خوزستان و لرستان منصوب کرد.

فوت عباس میرزا:۱۰ جمادی‌الثانی ۱۲۴۹(درسن۴٧سالگی)از۱۰سالگی ولیعهد و حاکم آذربایجان بود(تولد۴ ذیحجه ۱۲۰۳)یکسال قبل ازپدرفوت کرد.

  فتحعلی شاه: ۳۶سال و ۸ ماه حکومت کرد،(فتحعلی شاه ۱۵۸ همسر و ۲۶۰ فرزند داشت) در سن ۶۸ سالگی(۱۹ جمادی‌الثانی ۱۲۵۰) فوت کرد،

«فرهادمیرزا »فرزند عباس میرزا  در ١٢٣٣ ق / ١١٩٧ ش. به دنیا آمد. وی دردوران نوجوانی همراه پدر به شمال غربی ایران رفت و در تبریز به تحصیل علوم متداول پرداخت.
اولین مقام دولتی فرهادمیرزا

بعدازفوت عباس میرزا ( سال ١٢۵٠ قمری) از تبریز به تهران رفت و برتخت پادشاهی جلوس کرد، برادر خود، فرهادمیرزا (هفده ساله)را به حکمرانی منطقه خوزستان و لرستان منصوب کرد.ت سلطنت، از تبریز به تهران رفت و چون در مقر حکومت استقرار یافت، برادر خود، فرهادمیرزا را فراخواند و وی را به حکمرانی منطقه خوزستان و لرستان منصوب کرد.

حرفهای ناسنجیده ازآدمهای خوب

مطهری:یک عالم ممکن است در یک قسمت، بزرگ هم باشد.«ملا حسین کاشفی» خیلی مرد ملایی هم بوده است، اما روضة الشهداء او پر از دروغ است.به همه دروغ بسته است؛  حتی به ابن زیاد و عمر سعد.کتابش مملو از دروغ است.می گوید ابن زیاد پنجاه خروار زر سرخ به عمر سعد داد که آمد قضیه کربلا را قبول کرد.

آقای ملاآقا دربندی(متوفی۱۲۸۶ق) هم می گوید« آدم خوبی بوده» حتی مرحوم حاجی نوری که این قدر از کتابش انتقاد می کند- به حق انتقاد می کند -می گوید مرد خوبی بوده است.واقعا نسبت به امام حسین علیه السلام مرد مخلصی بوده، و می گوید (کاشفی)واقعا طوری بود که هر وقت نام امام حسین را می شنید اشکش جاری می شد.فقه و اصول خوبی هم داشته است.

استادمطهری می نویسد:خودش خیال می کرد که از فقهای درجه اول است، ولی لااقل از فقهای درجه دوم و سوم به شمار می رود. کتابی نوشته است به نام «خزائن ».یک دوره فقه است، چاپ هم شده است.

«ملا حسین کاشفی»معاصر با صاحب جواهر است. ...  این مرد با اینکه مرد عالمی است، ولی کتاب» اسرار الشهادة» نوشته که به کلی حادثه کربلا را تحریف، قلب، زیر و رو، بی خاصیت و بی اثر کرده است.

براین ۲کتاب مقتل بایدگریست(اسرارالشهاده،دربندی_روضه الشهدا،کاشفی)بخاطردروغها وتحریفات

نبایداینطورفکرکرد:چون آدم خوبی بوده کتابش رانقدنکنیم

حالا به خاطر اینکه او یک عالم بوده، با تقوا بوده، مخلص امام حسین بوده است، دیگر ما درباره اش سکوت کنیم؟حاجی نوری نباید درباره اسرارالشهاده او اظهار نظر کند، نباید(منابع) مدرک اسرارالشهادة را بگوید که یک کتاب بی سر و تهی بود، نه اول داشت و نه آخر، فقط در حاشیه اش نوشته بودند تالیف فلان عالم جبل عاملی، رفتیم گشتیم آن عالم اصلا چنین کتابی نداشت، متن کتاب را هم نگاه کردیم پراز دروغ بود، ولی این مرد عالم خیال کرد این کتاب یک کتاب درستی است، برداشت همه آن را در کتاب خودش نقل کرد؟!

کتاب «خزائن»ملاآقابندری؟ /«جواهر»علامه شیخ محمدحسن نجفی معروف به «صاحب جواهر»(۱۲۰۲-۱۲۶۶ق)

ماجرای جواهروخزائن

کتابی نوشته به نام خزائن که یک دوره فقه است و چاپ هم شده و معاصر با صاحب جواهر است. به صاحب جواهر گفت اسم کتاب شما چیست؟ گفت "جواهر". اسم کتاب خودش خزائن بود، به صاحب جواهر گفت: «از این جواهر شما در خزائن ما بسیار است»

علامه مرتضی مطهری می نویسد:اما کتاب جواهر تا به حال ده بار چاپ شده است و هیچ فقیهی نیست که از این کتاب استفاده نکند، هیچ فقیهی نیست که خودش را نیازمند به این کتاب نبیند. ولی کتاب «خزائن» که یک دوره چاپ شد، بعد از آن احدی به سراغ آن نرفت! قیمت آن با این که کتاب هزار صفحه ای است، همان قیمت کاغذش بیشتر نیست. این مرد با این که مرد عالمی است ولی« اسرار الشهاده» را نوشته که به کلی حادثه کربلا را تحریف کرده است! کتابش مملو از دروغ است! حال به خاطر این که یک عالم بوده، با تقوا بوده و مخلص امام حسین بوده است، ما باید درباره اش سکوت کنیم!؟

این جرح است.پس باید جرح بشود.این وظیفه عالم است./شهید مطهری،کتاب حماسه حسینی جلداول، صفحه۸۴ -۸۲.ومجموعه آثار

اتفاقات ناگوار زمان ناصرالدین شاه که ترکش هایش دامن«فرهادمیرزا» گرفت.

قرارداد ننگین «رویتر» در زمان ناصرالدین شاه و با تلاش میرزا حسین خان سپهسالار (صدر اعظم وقت) میان دولت ایران با فردی انگلیسی به نام «بارون جولیوس رویتر» بسته شد. به موجب این توافق نامه، حق احداث راه آهن، بهره برداری از منابع و معاون، جنگل ها، احداث قنوات و کانال های آبیاری اراضی به مدت هفتاد سال و اداره گمرکات و حق صدور همه نوع محصولات به مدت بیست وپنج سال به رویتر واگذار شد.که ایا اقدامات  با مخالفت مراجع تقلید و فقهای بزرگ روبه رو شد که در رأس آنان مرحوم حاج شیخ ملّا علی کنی قرار داشت.  فرهادمیرزا بود که در غیاب شاه، نیابت سلطنت را بر عهده داشت ،متهم به همکاری بامخالفین این قرارداد وهمدستی باعلما،که دررأسشان «مُلاعلی کنی»قرارداشت شد.

این اتفاقات موجب شدکه وقتی ناصرالدین شاه از سفر فرنگ برگشت،اولین اقدامش،عزل فرهادمیرزا ازمقامات دولتی  وتبعید به طالقان تبعیدکرد.

پس از غائله بابیه در ربیع الاول ١٢٧٠ فرهادمیرزا که در طالقان در تبعید به سر می بُرد، در نامه ای به فریدون میرزا فرمان فرما نوشته است.

فرهادمیرزا در رجب المرجب ١٢٩٢ از تهران به حجاز رفت تا حجّ به جا آورد. این سفر عبادی و زیارتی او حدود یک سال طول کشید و در ربیع الثانی ١٢٩٣ از سفر حج تمتع بازگشت و وارد تهران شد. پس از رفع سوء ظن از او، بار دیگر به سمت حکومت منطقه فارس برگزیده شد.ادوارد گرانویل براون

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:این حادثه چنان حکومت ناصرالدین شاه رادرتلاطم قرارداده بود که درباریان باارائه گزارش به شاه درسفر( باافزودن پیازداغ)همه مخالفتهارازیرمعتمدالدوله دانستند.وهجمه شدیدعلیه فرهادمیرزاشکل گرفت تاحدی که قصدجانش کردند،وقتی وی  این اوضاع رادیدبرای درامان ماندن راهی غیرازپناهندگی به سفارت بریتانیانیافت.

 ادوارد گرانویل براون(جهانگرد ومورخ انگلیسی) درکتاب«یک سال در میان ایرانیان» ، ترجمه :مانی صالحی علامه می نویسد:

فرهاد میرزا معتمدالدوله از رجال سرشناس دوره ناصری و فرزند عباس میرزا نایب السلطنه بود که در سفر اول فرنگستان ناصرالدین شاه و در غیبت او نایب السلطنه ناصرالدین شاه بود.
ادوارد براون:
فرهادمیرزا را در حالی ملاقات کردم که در اندرون خانه اش در میان چندین بالش لمیده بود و دور تا دورش را قفسه های پر از کتاب احاطه کرده بود.
او، ما را با ادب اصیل و بی نظیری پذیرفت که خاص بزرگان ایرانی است و موجب می شود که شخص مهمان احساس راحتی کرده و در عین حال، احترام عمیقی نسبت به میزبان احساس کند. من شدیدا تحت تأثیر قیافه درخور احترام و سیمای نجیب و اشرافی وی قرار گرفتم. اجزای صورتش و خصوصا چشمان نافذ و درخشانش، اراده ای رام نشدنی و هوش و خردی سرشار را منعکس می کرد که حتی سن زیاد و ضعف بدنی قادر به محو آن نشده بود.
او درباره کتابی که خودش نوشته بود، به نام نصاب یا روش ساده ی یادگیری
انگلیسی صحبت کرد و سپس، نسخه ای از آن را به من هدیه کرد که به عنوان یادگاری از یک شخصیت برجسته برایم ارزش زیادی دارد. .... فرهادمیرزا، برای ملت انگلیس نیز، همان طور که برای زبان انگلیسی، علاقه و احترام زیادی قائل بود که تعجبی هم ندارد، زیرا زمانی که مورد غضب برادر زاده اش، یعنی شاه، قرار گرفته بود و جانش در خطر بود، توسط سر تیلور تامسون نجات یافته بود. او برای فرار از خشم شاهانه، به سفارت خانه ی انگلیس پناه برد و تحت حمایت دوستش، آقای سفیر قرار گرفت که به او اطمینان داد تا هر وقت که لازم باشد می تواند در آن جا بماند. کمی بعد، فراشان حکومتی سررسیدند و تقاضای تسلیم او را کردند که بی درنگ رد شد. آنها تهدید کردند که به زور وارد سفارت خانه خواهند شد که در جواب ایشان، سر تیلور تامسون در مدخل ورودی روی زمین خطی کشید و اعلام کرد که اولین کسی که از روی خط بگذرد، هدف گلوله قرار خواهد گرفت. بدین ترتیب، فراشان را دست خالی بازگرداند و فرهادمیرزا مدتی به عنوان مهمان در سفارت خانه اقامت کرد و در این مدت، سر تیلور تامسون کاملا از وی حمایت می کرد و حتی غذایش را مورد بازرسی دقیق قرار می داد تا اطمینان پیدا کند که مسموم نشده باشد. بالأخره خشم شاه فرو نشست و فرهادمیرزا توانست به سلامت از پناهگاه خود خارج شود./پایان توضیحات نگارنده.

درباره اقدامات اصلاح طلبانه  فرهادمیرزا (حاجی معتمدالدوله)نوشته اند:

جناب حاج شیخ یحیی امام جمعه شیراز که جامع علوم است، کراراً بر منبر فرموده است: هر وقت خدمت حضرت والا حاجی معتمدالدوله رفتم، بی بهره از مطلب علمی بازنگشتم. حضرت معظم الیه حتی المقدور کارهای حکومتی را بر طبق شریعت مطهر می پرداختند. اگر محترمی ناخوش بستری می شد، هر روز گماشته به احوال پرسی می فرستادند. اگر محتاج بود، مخارج دوا، غذا، حق طبیب را به وی می دادند. در هر مجلسی مکارم و محاسن اخلاقی را به حاضرین القا نموده، می فرمودند: حکام سابق فارس، خود را صرفاً مأمور به أخذ مالیات دیوانی می دانستند و بس و من مأمورم که به علاوه، مردم را به اخلاق حسنه رسانم.

میرزا محمدعلی معلم حبیب آبادی«فرهادمیرزا» را چنین معرفی می کند:

شاهزاده فرهادمیرزا از اجلّة فضلا و رجال علمی خانواده قاجاریه بود که در علوم ریاضی، ادبی و تاریخ و غیره مسلط و ماهر بوده و علاوه بر بزرگواری خانوادگی، تحصیل علوم عدیده نموده تا از بزرگان اهل علم و فضل گردید و کتب چندی به رشته تألیف کشید و سال ها در ایالات و ولایات ایران فرمانروایی کرد. او را طبع شعر بوده و اشعار نغزی در مطالب متفرقه سروده است و از مآثر حسنه اش تذهیب منارات و بنای صحن مبارک کاظمین است. 

«یحیی آریان پور »که محقق ادبی در ادوار تاریخی معاصر است و در معرفی ادبا و شعرا دقت و احتیاط بسیاری داشته است، درباره فرهادمیرزا می نویسد:

 

معتمدالدوله(فرهادمیرزا) عموی ناصرالدین شاه و «پانزدهمین فرزند عباس میرزا »خوزستان و لرستان را امن ساخت و سرکشان را به طاعت آورد. در کردستان و همدان خدماتی شایان توجه کرد. در فارس هم نظم و انضباط برقرار کرد. فرهادمیرزا به کارهای علمی هم پرداخته و در واقع مردی صاحب شمشیر و قلم بوده و از علوم متنوع حظّی داشته است. کار او در شاعری نظم و ترتیب مدایحی است به قدر کافی قرص و سلیس و پر تصنع. فرهادمیرزا ضرورت تعمیم و نشر دانش های متداول را در ایران به خوبی دریافت و از این حیث تألیفات او با آثار آموزگاران دارالفنون مربوط می شود و به عبارت دیگر می توان او را حلقه ارتباط نویسندگان قاجاریه و ناشران فرهنگ نوین در ایران دانست.

سفرنامه فرهادمیرزا با تصحیح و حاشیة غلامرضا طباطبایی در ۴٢۴ صفحه با قطع وزیری در ١٣۶۶ شمسی توسط مؤسسه مطبوعاتی علمی به چاپ رسیده است.

٢. قمقام زخّار و صمصام بَتّار، در احوالات حضرت ابی عبدالله الحسین (ع): قمقام زخّار یعنی دریای ژرف و «قمقام زخّار وصمصام بَتّار» یعنی شمشیر برنده. آغاز تألیف این کتاب سال ١٣٠٣ ق و انجامش ٢۵ ذی حجه ١٣٠۵ می باشد. فرهادمیرزا سبب تألیف این اثر را وجود اختلاف در روایات منقول و ورود تشبیهات و توضیحات شاعران و ذاکران در تاریخ عاشورا بیان کرده است؛ زیرا از نگاه او، این امور به اندازه ای رواج یافته بود که شناخت صحیح از سقیم، جز برای عالم خبیر و نافذ بصیر ممکن نبود. به همین سبب در صدد تألیف کتابی خالی از حشو و زواید در احوال امام حسین (ع) از ولادت تا شهادت برآمد تا آن که در ١٢٩٣ ق به هنگام بازگشت از سفر حج، در دریای مدیترانه (دریای سفید) توفانی عظیم دریا را متلاطم می سازد و او به امام حسین (ع) متوسل می گردد و نذر می کند که کتاب مقتلی را که قبلاً آغاز کرده بود، به پایان برساند. در آن حادثه خطرناک مقداری از تربت حضرت امام حسین (ع) را به آب دریا می پاشد و دریا آرام می گیرد و او با سلامتی به مقصد می رسد؛ ولی گویا باز هم برخی گرفتاری ها او را از تألیف این اثر بازمی دارد تا این که در سال ١٣٠٣ تصنیف آن را به طور جدی پی می گیرد.

مهدی قلی خان هدایت (مخبرالسلطنه) می نویسد:

معتمدالدوله از پدرم خواهش کرد به جناب قندهاری اجازه بدهند هفته ای یک روز به منزل او برود برای کمک به تألیف قمقام زخّار. جناب قندهاری از معلمان دارالفنون بود و در ادبیات و صرف و نحو مسلط و ماهر بود. ١همچنین میرزا محمدحسین منشی علی آبادی در تألیف مقتل مزبور، با فرهادمیرزا همکاری های خوبی داشت. 

کتاب «قمقام زخّار وصمصام بَتّار» اولین بار چند ماه پیش از درگذشت مؤلف در اوایل سال ١٣٠۵ ق در تهران در ٧١٣ صفحه به چاپ رسید.۵٨ در سال ١٣٣٧ شمسی بار دیگر چاپ شد و در سال ١٣۶٣ با تصحیح و حواشی محمود محرمی زرندی توسط انتشارات اسلامیه به زیور چاپ آراسته شد. ٣میرزا محمدعلی معلم حبیب آبادی درباره این کتاب می نویسد:

کتاب قمقام زخّار و صمصمام بَتّار در مصیبت و وقایع کربلا که تاکنون مانندش به نظر نرسیده و نهایت دقت در تصحیح اخبار و تشریح امکنه، منازل ایاب و ذهاب اهل بیت و اسامی شهدا و مخالفین در آن به عمل آورده است.

کتاب روضه: اعتمادالسلطنه در خاطرات خود از کتاب مزبور به قلم معتمدالدوله نام می برد و می گوید که یک مجلّد از آن را وی برای ناصرالدین شاه فرستاد. ١از سنت های پسندیده ای که فرهادمیرزا هر سال در برپایی آن اهتمام می ورزید، انقعاد مجلس روضه خوانی برای خامس آل عبا در خانه اش بود. ٢فرهادمیرزا در روضه خوانی، جز درک ثواب و انجام مستحب، منظوری نداشت و در انتخاب روضه خوان بیشتر جنبه صحیح خوانی و استحقاق شخص روضه خوان و سابقه آنها را رعایت می نمود.

فرهادمیرزا مدتی نزد میرزا عیسی قائم مقام فراهانی شاگردی کرد و به گفته استاد مرحوم دکتر سید حسن قاضی طباطبایی خدمت مهم معتمدالدوله به عالم ادبیات، همانا جمع آوری و انتشار نامه های استادش میرزا ابوالقاسم قائم مقام است که خودش نیز مقدمه ای بر آن نوشته و فضل و تبحر این ادیب را ستوده است.

سایت حوزه می نویسد:

محمود محرمی زرندی توسط انتشارات اسلامیه به زیور چاپ آراسته شد. ٣میرزا محمدعلی معلم حبیب آبادی درباره این کتاب می نویسد:

کتاب قمقام زخّار و صمصمام بَتّار در مصیبت و وقایع کربلا که تاکنون مانندش به نظر نرسیده و نهایت دقت در تصحیح اخبار و تشریح امکنه، منازل ایاب و ذهاب اهل بیت و اسامی شهدا و مخالفین در آن به عمل آورده است.

اقدامات عمرانی درکاظمین(بغداد) :

فرهادمیرزا دو نفر از تاجران درست کردار و شایسته کاظمین به نام های حاج عبدالهادی و حاج مهدی استرآبادی را به مسئولیت این کار گماشت و آنان را مختار کرد که بعد از مشورت با معماران خوش ذوق محلی، در این باره ابتکار خویش را به کار گیرند و بناهایی آبرومند با ضمایمی کارساز، استوار و برخوردار از جلوه های هنری و مناسب شأن و منزلت آستان مقدس کاظمین (علیهم السلام) سامان دهند. این کارهای عمرانی روز هفدهم ذی قعده ١٢٩۶ عملیات ساختمانی در صحن آغاز شد و در هفدهم ربیع الاول ١٣٠١ به پایان رسید. به مناسبت پایان کار و افتتاح صحن، جشن عمومی به مدت سه روز برگزار شد و گفته شده بودجه ای که در این تعمیرات خرج شد، بالغ بر دویست هزار لیره عثمانی بوده است.

سفرهای حاج فرهادمیرزا

هدایة السبیل و کفایة الدیل که به «روزنامه سفر مدینۀ السلام و بیت الله الحرام» هم موسوم است. در این سفرنامه، گزارش سفر حج خود را از روز حرکت از تهران تا بازگشت به آن نوشته است. روز حرکت را آخر رجب المرجب ١٢٩٣ و هنگام بازگشت را دوم ربیع الثانی ١٢٩٣ آورده است. از رشت، بادکوبه، تفلیس، طرابوزان، اسلامبول، ازمیر، اسکندریه و بندر سوئز و بندر ینبع (در حجاز و در کرانه دریای سرخ) گذشته، به مدینه منوره و مکه معظمه مشرف گشته، سپس از بندر جده، بندر پورت سعید در مصر، بیروت، اسلامبول، طرابوزان، تفلیس، بادکوبه و رشت وارد دارالخلافة تهران گردیده است.

قمقام زخّار و صمصام بَتّار، در احوالات حضرت ابی عبدالله الحسین (ع): قمقام زخّار یعنی دریای ژرف و صمصام بَتّار یعنی شمشیر برنده. آغاز تألیف این کتاب سال ١٣٠٣ ق و انجامش ٢۵ ذی حجه ١٣٠۵ می باشد. فرهادمیرزا سبب تألیف این اثر را وجود اختلاف در روایات منقول و ورود تشبیهات و توضیحات شاعران و ذاکران در تاریخ عاشورا بیان کرده است؛ زیرا از نگاه او، این امور به اندازه ای رواج یافته بود که شناخت صحیح از سقیم، جز برای عالم خبیر و نافذ بصیر ممکن نبود. به همین سبب در صدد تألیف کتابی خالی از حشو و زواید در احوال امام حسین (ع) از ولادت تا شهادت برآمد تا آن که در ١٢٩٣ ق به هنگام بازگشت از سفر حج، در دریای مدیترانه (دریای سفید) توفانی عظیم دریا را متلاطم می سازد و او به امام حسین (ع) متوسل می گردد و نذر می کند که کتاب مقتلی را که قبلاً آغاز کرده بود، به پایان برساند. در آن حادثه خطرناک مقداری از تربت حضرت امام حسین (ع) را به آب دریا می پاشد و دریا آرام می گیرد و او با سلامتی به مقصد می رسد؛ ولی گویا باز هم برخی گرفتاری ها او را از تألیف این اثر بازمی دارد تا این که در سال ١٣٠٣ تصنیف آن را به طور جدی پی می گیرد

فوت «فرهادمیرزا»

درذی قعده ١٣٠۵ برابر با تیرماه ١٢۶٧ شمسی در تهران و در سن ٧٢ سالگی درگذشت. پیکرش با عزت و احترام بسیار به کاظمین انتقال یافت. وصیت کرده بود که برای همدردی با امام کاظم (ع) جنازه اش نیم روزی روی پل بغداد قرار گیرد و پس از آن به جوار آستان مقدس منتقل شود؛ اما فقیه بزرگ شیخ محمدحسن آل یاسین به دلیل احتمال وقوع اختلافاتی میان فرق اسلامی، اجازه نداد چنین کاری صورت گیرد؛ بلکه دستور داد پیکر فرهادمیرزا را برای طواف به سامراء ببرند و از آن جا به کاظمین بیاورند و از بغداد عبور ندهند تا جایی برای اجرای وصیت باقی نماند. سرانجام پیکرش را با تشریفات ویژه ای در غرفه سمت راست داخل صحن شریف، سمت مشرق باب المراد، کنار دربی که به نام وی معروف است، دفن کردند.

حاج فرهادمیرزا داماد محمدعلی میرزای دولتشاه (عمویش) بود

پسر بزرگ فرهادمیرزا، اویس میرزا احتشام الدوله نام دارد که در ١٢۵۴ ق به دنیا آمد و در اوایل جوانی، داماد عموی خود مرادمیرزا حسام السلطنه گردید.  در ١٣٠۶ ق پس از ارتحال پدر، به معتمدالدوله معروف گردید. در ١٢٧٧ ق آجودان ویژه دربار قاجار گشت. در ١٢٨٧ ق به نیابت پدر حاکم همدان شد و در ١٢٩٠ ق در رکاب ناصرالدین شاه به اروپا رفت. در ١٣٠۵ شمسی به حکمرانی فارس منصوب شد که در آن جا با مدارا و نیکنامی و خوش خویی حکومت کرد. چهار سال بعد، از این سمت عزل گردید و دو ماه پس از آن، به دلیل اختلال در کبد و ابتلا به یرقان در روز یک شنبه ٢٢ ربیع الثانی ١٣١٠ در ۵۵ سالگی درگذشت و پیکرش را در کاظمین، در کنار مرقد پدرش دفن کردند.

فرزندش محمدعلی میرزا از معاریف رجال عصر ناصری است که در ١٣٠۶ شمسی پس از ملقب گردیدن والدش به معتمدالدوله، لقب احتشام الملک یافت.

پسر دیگر فرهادمیرزا، عبدالعلی میرزا نام دارد که اهل علم و فضل بوده و در زبان و ادبیات عربی و فارسی، علوم ریاضی و حکمت، مدارجی را طی کرده و به خط خوش می نگاشته است. ایشان آثاری را نیز تألیف کرده است که از جمله آن ها کتابی در رجال و تراجم است. نیکو شعر می گفت و مطالب حکمت را خوب می فهمید. در بذله گویی و آوردن اشعار مناسب، مطایبه و تمثیل نیز ذوق خود را نشان می داد و اجمالاً فرهادمیرزای کوچکی بود. وی مدتی حکمرانی قلمرو افشار خمسه ای را عهده دار بود. عبدالعلی میرزا در اشعار به «عبدی» تخلص می کرد. وی در رمضان المبارک ١٣٢١ در تهران درگذشت.

علامه ی مجلسی  در کتاب «عین الحیاة» می نویسد: در روایتی آمده است: چهار هزار زخم تیر، هشتاد هزار زخم شمشیر و نیزه بر بدن مبارک آن حضرت رسیده بود [عین الحیاة: ۵۲۷] . در «بحارالانوار» می نویسد: ابن شهراشوب گوید: ابومخنف از امام صادق علیه السلام روایت می کند که حضرت فرمود: در بدن مطهر امام حسین علیه السلام سی و سه زخم نیزه و سی و چهار زخم شمشیر پیدا کردیم. ا

چرا پوست‌مان بعد از پشه گزیدگی می‌سوزد؟

امام باقر علیه السلام فرمود: روز عاشورا در بدن امام حسین علیه السلام بیش از سیصد و بیست زخم پیداشد که همه ی اینها در اثر نیزه، شمشیر و تیر بود. در روایت دیگری آمده است: سیصد و شصت زخم بر بدن آن حضرت رسیده بود. در نقل دیگری آمده: غیر از زخم تیرها؛ سی و سه زخم شمشیر بر بدن آن امام مظلوم رسیده بود. و گفته شده است: هزار و نهصد زخم بر بدن حضرتش رسیده بود، و تیرها در زره حضرت، مانند خارهای خارپشت بود.  و روایت شده است: همه ی زخمها از رو به رو به آن حضرت اصابت کرده بود.

تشبیه تحقیرآمیزاعراب

کتاب لسان العرب در لغت که از کتب مشهور  و قدیمی است چنین آورده است «… ورقَّصَت امرأَة طِفْلها فَقَالَتْ: حُزُقَّةٌ حُزُّقَّه تَرَقَّ عیْنَ بَقَّه؛ قِیلَ: بقَّة اسْمُ حِصْن، أَرادت اصعَد عینَ بقَّة أَی اعلُها، وَقِیلَ: إِنها شبَّهت طِفْلَها بالبَقَّة لصِغر جُثَّته. ( لسان العرب ) : ۱۰ / ۲۴ – ۲۵».

تعبیر«حِبِقَّةٌ حِبِقَّةْ تَرَقَّ عَیْنَ بَقَةْ » یک مطلب و کنایه عامیانه رایج در میان اعراب بوده است و منظور از آن تشبیه کودک به خاطر کوچکی جثه او  و یا کوچکی چشم او می باشد نه زخم بر پیکر!. کلمهء « ترّق » ، به معناى بالا بیا و صعود کن ، است و « عین بقّه » ، کنایه از چشم کوچک است.

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر: در بی ارزشی و بی اعتباری دینا میخواهندمثال بزنند که حقیرترین موجودمثال زده اند: در وصایا و سفارشات آن حضرت به ابوذر می فرماید: «یا اباذر و الذی نفس محمد بیده لو ان الدنیا کانت تعدل عندالله جناح بعوضه او ذباب ما سقی الکافر منها شربه من ماء»: /مکارم الاخلاق، ج 2 ص 368. .
«ای ابوذر سوگند به آن کسی که جان محمد به دست قدرت او است اگر دنیا به اندازه ی بال پشه یا مگسی ارزش داشت هر آینه خداوند حتی یک جرعه آب نصیب کافر نمی کرد ای ابوذر دنیا و آنچه در او است نفرین شده است، جز آنچه در راه رضای خدا به کار رود و هیچ چیزی نزد خدا مبغوض تر از دنیا نیست.

الدُّنیا هیِّنةٌ عِندَ اللهِ عزَّ وجلَّ وضَئیلةٌ، ولا تَعدِلُ عند اللهِ تعالى مِثقالَ ذرَّةٍ ولا تُساوِی شَیئًا، وفی هذا الحَدیثِ یقولُ النَّبیُّ صلَّى اللهُ علَیه وسلَّم: "لو کانتِ الدُّنیا تَعدِلُ عند اللهِ"، أی: تُساوی أو تزِنُ عند اللهِ عزَّ وجلَّ، "جَناحَ بَعوضةٍ"، أی: جَناحَ ذُبابةٍ؛ مثلًا للقِلَّة والصِّغَرِ والحَقارةِ والدَّناءةِ، "ما سقَى کافِرًا منها شَرْبةَ ماءٍ"، 

الراوی : سهل بن سعد الساعدی | المحدث : الألبانی | المصدر : صحیح الترمذی خلاصة حکم المحدث /پایان توضیحات مدیرسایت.

 نمونه  این تحقیروبی ارزشی درآیه شریفه ۲۶ سوره بقره است: «اِنَّ اللّهَ لا یَسْتَحْیِی اَنْ یَضْرِبَ مَثَلا مّا بَعُوضَةً فَما فَوْقَها... »، خداوند ابایی ندارد که به پشه و (موجودات) کمتر از آن مَثَل بزند... در این آیه خداوند به یک حیوان کوچک، یعنی پشه مثال زده است. همانطور که در سوره عنکبوت آیه ۴۱ به یک عنکبوت./پایان

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الشَّیْبَانِیُّ وَ الْقَاضِی أَبُو الْفَرَجِ الْمُعَافَى بْنُ زَکَرِیَّا الْبَغْدَادِیُّ وَ الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ وَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ الرَّازِیُّ جَمِیعاً قَالُوا حَدَّثَنَا أَبُو عَلِیٍّ مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامِ بْنِ سُهَیْلٍ الْکَاتِبِ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ جُمْهُورٍ الْعَمِّیُّ عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ قَالَ حَدَّثَنِی عُثْمَانُ بْنُ عُمَرَ قَالَ حَدَّثَنِی شُعْبَةُ عَنْ سَعِیدِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْأَعْرَجِ عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ النَّبِیِّ ص وَ أَبُو بَکْرٍ وَ عُمَرُ وَ الْفَضْلُ بْنُ الْعَبَّاسِ وَ زَیْدُ بْنُ حَارِثَةَ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مَسْعُودٍ إِذْ دَخَلَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ ع فَأَخَذَهُ النَّبِیُّ ص وَ قَبَّلَهُ ثُمَّ قَالَ حِبِقَّةٌ حِبِقَّةْ تَرَقَّ عَیْنَ بَقَةْ وَ وَضَعَ فَمَهُ عَلَى فَمِهِ ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ إِنِّی أُحِبُّهُ فَأَحِبَّهُ وَ أَحِبَّ مَنْ یُحِبُّهُ یَا حُسَیْنُ‏ أَنْتَ الْإِمَامُ ابْنُ الْإِمَامِ أَبُو الْأَئِمَّةِ التِّسْعَةِ مِنْ وُلْدِکَ أَئِمَّةٌ أَبْرَار… .کفایة الأثر، ص۸۱تا۸۳، این کتاب برای حدود قرن پنجم هست.

نگارنده-پیراسته فر:«حجت الاسلام محسن ماشاءالهی»دربرگه هایی که دردستش بوداین روایت رانقل کرد:

نگارنده-پیراسته فر:«حجت الاسلام محسن ماشاءالهی»دربرگه هایی که دردستش بوداین روایت رانقل کرد:

حدیثی منسوب به امام صادق(ع): بر بدنِ جدِّ غریب ما ۱۹۵۰ زخم زدند.حجت الاسلام محسن ماشاءاللهی

راوی سئوال کرد یابن رسول الله مگر امکان دارد چنین چیزی!؟
حضرت فرمودند: به خدا قسم نیزه برجای نیزه میزدند، شمشیر برجای شمشیر می زدند، تیر برجای تیر می زدند.

مناقب ابن شهر آشوب نقل می کند:پیغمبر،حضرت محمد(ص)بالای منبر مسجد نشسته بودند و برای مردم موعظه می کردند.

یک وقت امام حسین که در آن زمان چهار، پنج ساله بودند از در وارد شدند، آمدند پائین پله ی منبر ایستادند، ناگهان پیغمبر اکرم (ص)شروع به گریه کردن و به حسین  کردو فرمودند:تَرَقَ عَینَ البَقَه ( از پله های منبر بیا بالا )

هیچکس معنی این تعبیر را نفهمید یعنی چه!

چرا رسول الله به سیدالشهداء خطاب می کند بیا بالا ای چشم «پشه»

سالیان سال کسی نفهمید تاقریب به صد و اندی سال پیش مرحوم فرهاد میرزا اعتماد السلطنه (عموی ناصرالدین شاه) صاحب مقتل « قَمقام زَخّاز و صَمصام بَتّار » به فرنگ رفت،در اروپا میکروسکوپ تازه اختراع شده بود به این جناب شاهزاده گفتند که آقای شاهزاده تشریف بیاورید که یک وسیله ای اختراع شده به نام «میکروسکوپ» هر چیز ریزی که زیرش بگذارید درشت نمایی میکند و نشان میدهد. ما چشم یک پشه را جدا کردیم و گذاشتیم زیر این میکروسکوپ، بیایید نگاه کنید!

حجت الاسلام ماشاالهی که اصالتا ازدیار فرمانروایی صاحب این مقتل است می گوید:«شاهزاده فرهاد میرزا» چشم خود را گذاشت روی میکروسکوپ و نگاهی کرد و در همان موقع کسی روی میکروسکوپ  کارمی کرد گفت جناب آقای فرهاد میرزا! شمردیم ۱۹۵۰ شکاف در چشم پشه است.

یک دفعه دیدند فرهاد میرزا نشست روی زمین واشکهایش جاری شد!
میزبان پرسید؟ سلطانا!، ما که  جسارتی نکردیم،چیزبدی نگفتیم!

ما گفتیم چشم پشه اینگونه، شبکه ای است و سوراخ سوراخ، شمردیم و دیدیم ۱۹۵۰ تااست.

سلطان معتمدالدوله گفت شماها نمی دانید!بعد از هزار و چهارصد سال تعبیر حرف پیغمبر اکرم( ص) مشخص شد که چرا آن روز پیغمبر اکرم به اباعبدالله الحسین علیه السلام با عنوان «چشم پشه» خطاب کرد!..

واین روایت منتسب ه پیامیراسلام راتاکنون کسی نفهمیده الا فرهادمیرزا!پایان ماجرا.وپایان توضیحات نگارنده این سطور.

دلیل محجوریت این کتاب(قمقام زخار و صمصام بتار)نثر سنگین آن بوده، که حتی با چاپ های متعددی که از آن صورت گرفته، با استقبال خوبی مواجه نشده است.

حجت الاسلام هادی منش( پژوهشگر) گفت: ما از متون کهن و خوبی برخوردار هستیم که متأسفانه امروز کمتر از آن بهره می بریم و در متون خود با یک نخبه زدگی از این متون مواجه هستیم./خبرگزاری رسامرداد ۱۳۹۹

 
حجت الاسلام ابوالفضل هادی‌منش،نویسنده و پژوهشگر به بهانه بازنویسی و تحقیق مقتل قمقام زخار فرهاد میرزای قاجار اظهار داشت: همواره بنا داشتم مقتلی جامع و کامل برای واقعه عظیم عاشورا بنویسم و نام آن را مقتل مستند بگذارم و صرفاً مطالبی را در آن بیاورم که از هر حیث، کامل و معتبر باشد اما هر بار به بهانه‌ای این کار، به عقب می‌افتاد و گاه، با دیدن برخی آثار وزین و کافی در این عرصه، انگیزه از دست می‌رفت و با وجود آن آثار، ضرورت انجام کاری دیگر، کمتر رخ می‌نمود تا اینکه در جلسه‌ای که خدمت تنی چند از اساتید تاریخ بودم، سخن از این اثر ارزشمند به میان آمد که دارای تمایزهای گوناگون است.

هادی منش گفت: انگیزه‌ام برای این کار زمانی بیشتر شد که شنیدم آیت‌الله جعفر سبحانی از مراجع عظام تقلید، این کتاب را برترین مقتل شیعه خوانده است، تصریح کرد: انجام کار روی این مقتل، حدود سه سال طول کشید و الحق چه سال‌های خوبی بود. یک بار دیگر، واقعه عاشورا برایم بازخوانی شد و تمام رویدادها و گزارش های آن مرور گردید. موفق شدم حماسه عارفانه عاشورا را به قلم خودم برای مخاطبان به نثر روان امروزی، بازگردانی کنم.

مقتلی که شاهزاده قاجار برای امام حسین(ع) نوشت

 قمقام زخار و صمصام بتار به معنی «دریای آکنده و شمشیر برنده» مقتلی فارسی نوشته معتمدالدوله فرهاد میرزا پسر عباس میرزا ولیعهد فتحعلی شاه قاجار است. این کتاب به تفصیل، به شرح احوال امام حسین(ع) اعم از بیان حوادث و وقایع زمان تولد تا شهادت حضرت پرداخته و در سال ۱۳۰۳ قمری به قرائت روایی و تاریخی نگارش یافته است. نویسنده با نثر خاص دوره قاجار (نثر متکلف) واقعه کربلا پرداخته است. در یک تقسیم بندی کلی، علاوه بر کتاب‌های عمومی مربوط به تاریخ و ادب (همچون دیوان اشعار) چندگونه نوشتار درباره قیام کربلا به چشم می‌خورد که فهرست وار عبارتند از: کتاب‌های مقتل از نویسندگانی چون ابومخنف، نهاوندی، ثقفی، ابن نباته، ابن نعمه و... که حداقل به زبان عربی و فارسی حدود ۴۸ مقتل، شناسایی شده و به طور قطع (چنانچه تفحصی همه جانبه صورت گیرد) تعداد آن بیش از این خواهد بود. با این همه، یکی از پرآوازه‌ترین کتاب‌های تألیفی در قرون اخیر، کتاب قمقام زخار و صمصام بتار است که از آن با عنوان مقتلی کامل، شایسته و معتبر تعبیر کرده‌اند. این مجموعه با آن که نزدیک به یک و نیم قرن از تألیف آن می‌گذرد، همچنان تازگی مضامین و انسجام مطالب و استحکام تألیف به ضمیمه اطلاعات گسترده و سودمند در آن به چشم می‌خورد.

ویژگی‌های مقتل قمقام زخار 

مُصَحِحِ مقتل«قمقام زخار و صمصام بتار»گفت: فرهاد میرزا در نگارش این اثر، تلاش کرده از منابع معتبر شیعه و سنی تمثیل‌های فارسی و عربی نیز استفاده کرده است. او در برخی موارد، به نقد تاریخی هم پرداخته و جریاناتی مانند قیام توابین و مختار را به طور مفصل آورده است. اهم مباحث این کتاب عبارت است از: جلوگیری از نشر فضایل اهل بیت(ع) توسط خلفا بویژه معاویه، اخبار و احادیث ولادت امام حسین(ع)، تأویل آیات مربوط به شهادت امام حسین(ع)، اخبار پیامبر و امامان(ع) از  شهادت امام حسین(ع)، کشته شدن حجر بن عَدی و عمرو بن حمق خزاعی، خروج امام از مکه، ورود ایشان به کربلا، رویارویی سپاه امام حسین(ع) با سپاه کوفه، شهادت امام و پاره‌ای از موعظه‌ها و خطبه‌های امام، قیام توابین و قیام مختار و...

مؤلف (قمقام زخار و صمصام بتار) قصایدی را درباره امام حسین(ع) از سید حمیری، َفَرَزدق، سلیمان بن بّته، َنجاشی، هند بنت زید انصاری، ِطّرماح بن عدی و... در خلال مباحث تاریخی آورده است که از نقاط قوت کتاب است،همچنین؛ بهره مندی  از منابع معتبر اهل سنت (علاوه براحادیت وروایات شیعی) ازدیگرنقاط قوت این مقتل است.

این اهتمام مؤلف به نقد و تحلیل برخی از نقل‌های تاریخی؛ ناظربرانصاف صاحب اثر و دوری از جانبداری نابجا؛رعایت امانت در نقل‌ها؛ جامعیت مطالب از آغاز زندگانی امام حسین(ع) تا رویدادهای پس از شهادت؛ همراه با ذکر اشعار و مثل‌ها ازجامعیت این اثرعاشورایی است.

«فرهاد میرزا »ازنگاه یک پژوهشگرعاشورایی

هادی‌منش با اشاره به شخصیت فرهاد میرزا  (نویسنده این کتاب) گفت: فرهاد میرزا ( ۱۳۰۵ -۱۲۳۳ق،) عموی ناصرالدین شاه، فرزند عباس میرزا و نوه فتحعلی‌شاه قاجار است. او فردی دانشمند، شاعر، نویسنده و حاکمی متدین و باکفایت در عصر قاجار بود که تاریخ، از کارنامه سیاسی و علمی او، در مجموع، قضاوتی مثبت دارد. نویسنده کتاب، از جمله افرادی است که او را صاحب شمشیر و قلم و از مفاخر رجال عصر دانسته‌اند. وی پسر پانزدهم عباس میرزا نایب السلطنه، عموی ناصرالدین شاه، مردی فاضل و حاکمی مقتدر و ثروتمند بوده است. او از شاگردان قائم مقام فراهانی بوده است. درباره‌اش نوشته‌اند: «فرهاد میرزا، دست پرورده ادب، علم، سیاست، فضیلت، کتاب دوست و ادب دوست بار آمد. همچنین وی را مردی سیاسی و ادیب به شمار آورده‌اند که خدمات دینی بسیار شایسته به کشور اسلام کرد.

فرهاد میرزا، آثار متعددی در زمینه‌های تاریخ، جغرافیا، شعر و ادب از خود به جای گذاشته مهمترین تألیفات وی عبارتند از: کنز الحساب، جام جم، قمقام زخار و صمصام بتار، سفرنامه زنبیل، نصاب انگلیسی، منشآت، دیوان اشعار، یادداشت‌ها، تصحیح و قیود و اضافاتی بر کتاب وفیات الاعیان ابن خلکان. وی علاوه بر تألیف کتاب‌های متعدد، بویژه بر جای گذاشتن سفرنامه و قمقام زخار، علاقه زیادی به فرهنگ پژوهی داشت. او دستور داد چندین اثر از کتاب‌های نفیس را نسخه برداری نمایند. کتاب احکام جهاد، بدایع اللغه، المعجم فی معاییر اشعار العجم، دیوان خاقانی، تحفه العراقین خاقانی و تذکرة الخواص ابن جوزی از جمله آن‌هاست.

فرهاد میرزا، نزدیک به چهل سال از عمر خود را به امور دیوانی و مشاغل اداری گذراند و از آن جمله به حکمرانی مناطقی چون لرستان، فارس، خوزستان، کردستان و همدان مشغول بود و پنج ماه در غیاب ناصرالدین شاه و صدر اعظم میرزا حسین خان سپهسالار در سفر اول به فرنگ، در سال  ۱۲۹۰قمری از حکومت کردستان به پایتخت احضار شد و به عنوان نایب السلطنه یا کفیل صدر اعظم با اختیارات تام اداره امور کشور را به عهده داشته است. همچنین او فردی فوق العاده مذهبی و حیثیت دوست بوده و در واقع خود را تالی شاه می‌دانست. راولنس او را مردی سلیم النفسْ و باهوش و خوش ْ برخورد و یک آدم وطن پرست معرفی کرده است.

«پایان تألیف مقتل»  با «پایان عُمرمؤلف» مصادف شد.

عمر این شاهزاده با پایان یافتن تألیف این کتاب، پایان پذیرفت و به ُحسن و خیر عاقبت نایل شد،فرهاد میرزا در  ۱۳۰۵ قمری یعنی چند ماه پس از پایان تألیف این کتاب، درگذشت و پیکرش با تشریفات کامل از تهران به سمت عتبه مقدسه کاظمین به حرکت آمد و به خاک سپرده شد.

انگیزه «شاهزاده قاجار» از تالیف  کتاب عاشورایی

 فرهادمیرزا در مقدمه کتاب، اشاره می‌کند که از جوانی، نیت نگارش کتابی خالی از حشو و زواید در احوال آن حضرت از ولادت تا شهادت را داشته است. او در مقدمه و دیباچه کتاب، ضمن آنکه پایبندی خود را به لحاظ دینی و تاریخی به حرکت حسینی نشان می‌دهد، فکر تألیف و تصنیف چنین مجموعه‌ای را مربوط به دوران جوانی خود می‌داند. او به ماجرایی اشاره می‌کند که در سال ۱۲۹۳ قمری به هنگام بازگشت از سفر حج از طریق دریا، برای او روی داده که در این حادثه، دریا طوفانی و متلاطم شده و او به امام حسین (ع) متوسل می‌شود و نذر می‌کند اگر زنده بماند، چنین کتابی را بنویسد. او در نگارش این کتاب به بیش از صد کتاب معتبر استناد داده است که از ویژگی‌های ارزشمند آن محسوب می‌شود. چاپ سنگی این کتاب، در کتابخانه شماره دو کتابخانه ملی (ایران‌شناسی و اسلام‌شناسی) موجود است. 

چرا این کتاب بازنویسی شد؟

حجت‌الاسلام  هادی‌منش می گوید:با اشاره به انگیزه خود برای بازنویسی و تحقیق درباره این کتاب افزود: با توجه به بیانات علما و جایگاه ویژه این کتاب، همچنین عدم طبعی آراسته و متناسب با محتوای ارزشمند آن، محقق این کتاب، بر آن شد تا این اثر را با اشارت و مشورت اساتید تاریخ، آیت‌الله یوسفی غروی و نیز حجت‌الاسلام مهدی پیشوایی بازنویسی و تحقیق کند. ویژگی‌هایی که بازنویسی و تحقیق این اثر دارد عبارت است از: بازنویسی متن متکلف آن به نثر روان امروزی جهت دسترسی آسان به محتوای کتاب؛ تحقیق مطالب از منابع متعدد (فراتر از منابع کتاب اصلی) و ارجاع به صورت پاورقی؛ ترجمه متون عربی کتاب؛ حذف حشوها و مطالب زاید و غیرضروری برای مخاطب امروزی مانند توضیح در خصوص واژه ها که معمول متون قدیمی بوده است. همچنین آیت‌الله محمدهادی یوسفی غروی نیز برروی این کتاب یک تقریظ داشته‌اند./۲۰ مرداد ۱۳۹۹مشرق.

بررسی کتاب مقتل« قمقام زخار و صمصام بتار »

حجت‌الاسلام والمسلمین ابوالفضل هادی‌منش، نویسنده و مصحح این اثر، در سه سال اخیر اقدام به بازنویسی این اثر به نثر امروزی، ساده و قابل دسترس برای عموم مردم کرده است؛ به همین مناسبت نشست رونمایی از بازنویسی «قمقام زخار و صمصام بتار» شامگاه دوشنبه، ۲۷ مردادماه با حضور آیت‌الله یوسفی غروی و حجج اسلام والمسلمین رمضان محمدی، مهدی پیشوایی و عباس جعفری از استادان سیره و تاریخ اسلام در مرکز تازه‌تأسیس حوزوی تاریخ برگزار شد.

در ابتدای این نشست آیت‌الله محمدهادی یوسفی غروی، استاد تاریخ اسلام حوزه علمیه، در مورد چگونگی تألیف کتاب« قمقام زخار و صمصام بتار »گفت: فرهاد میرزا از والیان عالم و دانشمند در دوره فتحعلی شاه قاجار در منطقه کرمانشاه بود؛ در آن دوره مجالس عزاداری امام حسین(ع) با حضور وی و بزرگان و عالمان از جمله عالمان اهل سنت برگزار می‌شد. واعظان و منبری‌ها که عمدتاً دانش زیادی نداشتند مطالب بی‌پایه و سستی را در مجالس به عنوان روضه می‌خواندند که گاهی موجب وهن شیعه در نزد اهل سنت می‌شد؛ همین موضوع سبب شد تا فرهاد میرزا از یکی از منبری‌ها که مطالب سستی را بیان کرده بود انتقاد کند و او هم پاسخ داد که  شما متنی را  معیّن کنید و بگویید ما در منبر چه بگوییم ما هم تبعیت می‌کنیم. فرهادمیرزا به فکر تألیف این اثر افتاد و تلاش کرد که براساس مصادر و منابع شیعه و غیرشیعه معتبر، مقتلی بنویسد.

استاد حوزه علمیه با بیان اینکه فرهاد میرزا از چند زبان از جمله عربی، فارسی، انگلیسی و فرانسوی آشنایی داشت، اظهار کرد: در یکی از سفرهای وی به حج و کربلا و در راه بازگشت(از طریق دریا) در حالی که تربتی را به عنوان هدیه به او داده بودند، دریا دچار طوفان و تلاطم امواج شد و همین مسئله سبب شد تا وی نیت کرد که اگر عمری باقی ماند کتاب «قمقام» را به پایان برساند.

فرهادمیرزا خودش در مورد این حادثه بیان کرده است که چون خویش را در چهارموج بلا(در وسط دریا) دیدم، دست توسل به دامان ائمه زدم و نیت کردم که اگر عمری باقی ماند این کتاب را تمام کنم؛ در وسط دریای مواج، از تربت امام حسین(ع) به دریا ریختم و همان گاه امواج از تلاطم بازایستاد.

از چرایی نوشتن کتاب قمقام تا انتقاد از نخبه‌زدگی در آثار اسلامی

یوسفی غروی  بااشاره به فرازی ازمقتل«قمقام» گفت:این کرامت (ریختن تربت به دریا) که چیز اندکی نیست باید در مقدمه به صورت مفصل ذکر می‌شد ولی نویسنده آن را در سه سطر بیان کرده و البته این کتاب قابل تقدیر است.

تجلیل از بازنویسی کتاب قمقام

در ادامه «حجت‌الاسلام  پیشوایی» استاد و نویسنده تاریخ اسلام حوزه، با تقدیر از مصحح این اثر ارزشمند و تلاش وافر وی، گفت: طرح جلد این کتاب خیلی خوب است ولی اگر بنده جای مصحح بودم زمینه کلی را زرد و دایره را قرمز می‌کردم؛ همچنین درست نیست که اسامی کتب را با حروف فانتزی و پیچ و خم بنویسیم. لذا نام کتاب باید گویا و واضح باشد. 

«حجت‌الاسلام والمسلمین محمدی»، رئیس انجمن تاریخ‌پژوهان حوزه، گفت: با توجه به اهمیت این کتاب، اقتضاء داشت در دو جلد خوش‌دست چاپ شود، ضمن اینکه طرح جلد هم ایراداتی دارد و به شکل خوبی چاپ نشده است.

وی با بیان اینکه این کتاب از چند نظر اهمیت دارد، افزود: اول جایگاه نویسنده است که والی کرمانشاه و از بزرگان قاجار بود و دوم مستندات منابع و نقد برخی وقایع است. بازنویسی این کتاب کار ارزشمندی بوده و تلاش سه ساله آقای هادی‌منش در تصحیح آن قابل تقدیر است.

دو مقتل مهم در قرن ۱۳ داریم، یکی «روضة الشهدای کاشفی» و دیگری «اکسیر العبادات» فاضل دربندی. به نظر بنده «فرهاد میرزا »در نوشتن قمقام نظر به این دو اثر داشت. همچنین، اقتضا می‌کرد که مقدمه‌ای متناسب با این کتاب نوشته شود؛ زیرا وقتی صحبت از مقتل قمقام می‌کنیم این کتاب نماینده تاریخ‌نگاری عصر قاجار است؛ نمی‌توان مقتل را در ۸۰۰ صفحه چاپ کرد ولی به تاریخ‌نگاری قاجار اشاره نشود.

نقل بدون حب و بغض مطالب در مقتل فرهاد میرزا

وی تأکید کرد: این کتاب صاحب سبک است منابع مختلفی داشته و مطالب بدون حب و بغض هم آورده شده و نقل عین عبارات عربی، استفاده از اشعار حمیری، فرزدق و ... به صورت وسیع از جمله محسنات است که باید به خوبی به آن پرداخته می‌شد. فرهاد میرزا به مسائل علمی احاطه داشت. در دوره کنونی باید سیری از مقتل‎نگاری قید می‌شد تا اهمیت بیشتر کتاب را نشان دهد. همچنین فرهاد میرزا نگاه جامع و کاملی به وقایع عاشورا و قبل و بعد از آن داشته است که تفکیک آن در بازنویسی، اقتضاء داشت.

اما ارجاعات نامناسب از اشکالات کتاب است، است، تکثیر منابع هم عرض خیلی موضوعیتی نداشته است و باید موضوعات رجالی به منابع رجالی و موضوعات تاریخی به منابع تاریخی نسبت داده شود.

انتقاد از نخبه‌زدگی در علوم اسلامی

در ادامه «حجت‌الاسلام  ابوالفضل هادی‌منش»، محقق و مصحح این اثر، گفت: اولین کتابم را در ۱۹ سالگی نوشتم و آن را به رؤیت آیت‌الله بهجت رساندم. ایشان تأملی کردند و گفتند که اگر یک صفحه این اثر از شما قبول شود به عرش می‌روید و همین سبب انگیزه مضاعف بنده برای طلبگی و ورود به عرصه نویسندگی شد. این کتاب هفتادوسومین اثرم استهدفم از بازنویسی این اثر، در دسترس عموم قرار دادن محتوای کتاب است زیرا نثر دوره قاجار متکلف و سخت است و برای عموم مردم قابل فهم نیست و نمی‌توانند با آن ارتباط برقرار کنند.

از چرایی نوشتن کتاب قمقام تا انتقاد از نخبه‌زدگی در آثار اسلامی

هادی‌منش گفت: نخبه‌گرایی آفت سهمگینی است که دامنگیر مراکز علمی شده و آسیب آن در مراکز علوم اسلامی دوچندان است؛ زیرا وظیفه ما بازتولید علوم اسلامی و نشر و بسط و توسعه این علوم در میان مردم است. بی‌توجهی به این مقوله سبب می‌شود تا محتواهای دینی به صورت تسهیل شده در اختیار مردم قرار نگیرد و رسالت نشر و بسط علوم اسلامی با دشواری مواجه شود؛ مخالفتی با سیطره و حاکمیت نخبگانی ندارم و نخبگان علوم انسانی و اسلامی باید وارد حوزه شوند ولی نخبه‌گرایی و نخبه‌زدگی در تألیف آثار چندان مؤثر نیست.

 متأسفانه گاهی علم برای علم و دانش برای دانشمندان تولید می‌شود، در حالی که باید ادبیات علوم را به نحوی برای دسترس عموم فراهم کنیم. باید تلاش کنیم تا افراد ممتاز در خدمت عالمان باشند و ارتباط استاد و شاگردی و فعالیت‌های گروهی در عمل توسعه یابد؛ نمونه بارز این فعالیت‌ها را علامه مجلسی انجام داد. در بخش نخبگان دفتر رهبری نیز دنبال عملی کردن این ایده بودیم تا بتوانیم از ظرفیت جوانان پژوهشگر حوزه بهره بیشتری ببریم و جوانان با راهنمایی استادان و پیشکسوتان حوزه بتوانند تولیدات خوبی را ارائه کنند. /۲۸ مرداد ۱۳۹۹ایکنا.

اخیراًیک طلبه ای بنام«حجت الاسلام محسن ماشاءاللهی» ازقم آمده که درایام محرم درمصلی رشت امامت جماعت نمازراعهده داراست ودرپایان نمازعصرسخنرانی عاشورایی دارد.

بنظرمی رسدکه این روحانی مطالعاتی درحوزه مقتل داشته باشد،بیان شیوایی هم دارددرانتقال مطالب هم تواناست ودربردن دلهابه صحرای کربلامهارت خوبی دارد واشکهای خوبی راهم می گیرد وامابعضاًدرهمین مورد(گریاندن)به هرروایتی متمسک می شود،ازشعرخوانی امام حسین(ع)دربرابرسائل تا۱۹۵۰ زخم بربدن سیدالشهداء وتاداستان مقایسه امام حسین به «چشم پشه» کشف «فرهادمیرزا»ازآمار شبکه های چشم پشه باتعدادتیرهای اصابت شده برپیکرامام حسین علیه السلام درصحرای کربلاوشهادت بچه «هووی» حضرت زینب درکربلا.. 

این مواردمنجرشدکه یک تحقیقی روی  مواردمطروحه حاج آقاماشاءالهی داشته باشم،اگرچه مقتل«قَمقام زَخّاز و صَمصام بَتّار »معتبردانسته اند واما این مقتل عاری ازشبهات نیست،بقول حجت‌الاسلام هادی‌منش، مصحح این اثر،که می گوید«نمی دانم چراعلماازاین مقتل استقبال نمی کنند!مهجورواقع شده..»..استادمطهری که یکی ازتحقیقاتش درحوزه مقتل است،تحریفات زیادی رادرکتاب ارزشمند«حماسه حسینی»درحیطه تحریفات عاشورانوشته است که اشاراتی به این سخنان این عالم فرزانه خواهیم داشت.

امام خمینی:تسلیت در شهادت شخصیّتى که عمر شریف و ارزنده خود را در راه اهداف مقدّس اسلام صرف کرد و با کجروی‌ها و انحرافات مبارزه سرسختانه کرد؛ تسلیت در شهادت مردى که در اسلام شناسى و فنون مختلفه اسلام و قرآن کریم کم نظیر بود. من فرزند بسیار عزیزى را از دست داده‏‌ام و در سوگ او نشستم که از شخصیّت‌هاىی بود که حاصل عمرم محسوب می‌‏شد..آثار مطهری بدون استثنا آموزنده است..

تحریفات عاشورا

کتاب «حماسه حسینی» نوشته شهید مطهری شامل سخنرانی های استاد شهید درباره تحریفات صورت گرفته در واقعه عاشورا است. استاد مطهری در مقدمه این اثر می‌گوید: «متاسفانه با توجه به رشد روز افزون تحریفات و غلو‌هایی که در مورد روز عاشورا و وقایع آن ایجاد شده است؛ بررسی این واقعه بزرگ تاریخ مسلمین، لازم می نمود.

این وظیفه علماست که در این موارد حقایق را بدون پرده به مردم بگویند ولو مردم خوششان نیاید. وظیفه علما است که با اکاذیب مبارزه کنند، وظیفه علماست که مشت دروغ گویان را باز کنند. در باب غیبت فقها، در مواردی استثنا کرده اند. یکی از موارد استثنایی غیبت که همه علمای بزرگ مرتکب این غیبت شده اند و آن را لازم بلکه احیانا واجب می دانند، غیبت واجب، و جرح راوی است. یعنی چه؟ پیغمبر اکرم فرمود:" اذا ظهره البدع فعلی العالم ان یظهر علمه و الا فعلیه لعنة الله" آنجا که در دین بدعت‌ها و دروغ ها ظاهر می شود، که در دین نیست، برعهده دانایان است که حقایق را بگویند ولو مردم خوششان نیاید. اگر کسی حدیثی نقل کرد و مطلبی را گفت ما باید فورا آن را قبول کنیم؟ باید تحقیق کرد که او چگونه آدمی است، آیا راستگو است یا دروغگو؟ اگر در زندگی این آدم یک نقطه ضعفی را کشف کردید، اگر عیب و نقص و دروغی را یافتیم بر ما نه تنها جایز است بلکه لازم است که در متن کتاب‌ها، این آدم را رسوا کنیم. این کار یعنی جرح. با این که غیبت است، و غیبت جایر نمی باشد، ولی در اینجا که تحریف و قلب حقایق است، باید او را رسوا کنیم.

یک عالم ممکن است در یک زمینه، بزرگ هم باشد، مانند ملا حسین کاشفی که خیلی مرد ملایی بوده است! اما در کتاب روضه الشهدایش دروغ آمده است! نوشته است ابن زیاد پنجاه خروار زر سرخ به عمر سعد داد که آمد کربلا و دست به این کار زد! هر کس بشنود می گوید پسر عمر سعد خیلی هم تقصیر نداشته است؛ پنجاه خروار طلا را به هر کس بدهند دست به این کار می زند.

در مورد ملاآقای دربندی اتفاق نظر است که آدم خوبی بوده است. حتی مرحوم حاجی نوری که از کتابش انتقاد می کند و به حق هم انتقاد می کند، می گوید مرد خوبی بوده است. واقعا نسبت به امام حسین علیه السلام مرد مخلصی بوده است. نوشته اند هر وقت نام امام حسین را می شنید اشکش جاری می شد، فقه و اصول را هم به خوبی می دانسته است. خودش خیال می کرد که از فقهای درجه اول است، ولی از فقهای درجه دوم و سوم به شمار می رود. کتابی نوشته به نام خزائن که یک دوره فقه است و چاپ هم شده و معاصر با صاحب جواهر است. به صاحب جواهر گفت اسم کتاب شما چیست؟ گفت "جواهر". اسم کتاب خودش خزائن بود، به صاحب جواهر گفت از این جواهر شما در خزائن ما بسیار است. اما کتاب جواهر تا به حال ده بار چاپ شده است و هیچ فقیهی نیست که از این کتاب استفاده نکند، هیچ فقیهی نیست که خودش را نیازمند به این کتاب نبیند. ولی کتاب خزائن که یک دوره چاپ شد، بعد از آن احدی به سراغ آن نرفت! قیمت آن با این که کتاب هزار صفحه ای است، همان قیمت کاغذش بیشتر نیست. این مرد با این که مرد عالمی است ولی اسرار الشهاده را نوشته که به کلی حادثه کربلا را تحریف کرده است! کتابش مملو از دروغ است! حال به خاطر این که یک عالم بوده، با تقوا بوده و مخلص امام حسین بوده است، ما باید درباره اش سکوت کنیم؟

..ادامه...

تحریف در زبان عربی از ماده "حرف" است یعنی منحرف کردن چیزی از مسیر و وضع اصلی خود که داشته است یا باید داشته باشد.

به عبارت دیگر تحریف نوعی تبدیل و تغییر است ولی تحریف مشتمل به چیزی است که کلمه تغییر و تبدیل نیست. شما اگر کاری کنید که جمله‌ای، نامه ای، شعر و یا عبارتی آن مقصودی را که باید بفهماند، نفهماند و مقصود دیگری را بفهماند، می‌گویند شما این عبارت را تحریف کرده‌اید. مثلا شما گاهی مطلبی یا حرفی را به یک نفر می‌گویید، بعد آن شخص سخن شما را در جای دیگری نقل می‌کند. پس از آن، کسی به شما می‌گوید فلانی از قول شما چنین چیزی نقل می‌کرد شما می‌فهمید آن چه شما گفته بودید با آنچه که او نقل کرده خیلی متفاوت است. او سخن‌های شما را کم و زیاد کرده است، قسمتی از حرف های شما را که مفید مقصود شما بوده حذف کرده و قسمت هایی از خود به آن افزوده است در نتیجه سخن شما نسخ شده و چیزی دیگری از آب در آمده است. آن وقت شما می‌گویید این آدم حرف مرا تحریف کرده است. مخصوصا اگر کسی در سندهای رسمی دست ببرد می‌گویند که تحریف کرده است. اینها مثال هایی بود برای روشن شدن معنی کلمه تحریف و این کلمه بیش از این احتیاج به توضیح ندارد. حال به شرح انواع تحریف می‌پردازیم:

انواع تحریف

تحریف انواعی دارد که مهم ترین آنها عبارت است از

تحریف لفظی و تحریف معنوی. تحریف لفظی این است که ظاهر مطلبی را عوض کنند مثلا از یک گفتاری عبارتی حذف شود یا عبارتی اضافه شود و یا جمله‌ها را چنان پس و پیش کنند که معنی آن فرق کند، یعنی در ظاهر و در لفظ گفتار تصرف کنند. این را تحریف لفظی می‌گویند.

تحریف معنوی این است که شما در لفظ تصرف نمی‌کنید، لفظ همان است که بوده. گاهی لفظ را همانطور معنی می‌کنید که مقصود گوینده بوده ولی گاهی هم لفظ را طوری معنی می‌کنید که خلاف مقصد و مقصود گوینده است. آن را طوری معنی می‌کنید که مطابق مقصود خود شما باشد، نه مطابق مقصود اصلی گوینده؛ این را تحریف معنوی می‌گویند.

قرآن کریم کلمه تحریف را مخصوصا در مورد یهودی‌ها به کار برده است و با ملاحظه تاریخ معلوم می‌شود که اینها قهرمان تحریف در طول تاریخ هستند. نمی‌دانم این چه نژادی است که تمایل عجیبی به قلب حقایق و تحریف دارد. لذا همیشه کارهایی را در اختیار می‌گیرند که در آنها بشود حقایق را تحریف و قلب کرد. من شنیده‌ام بعضی از همین خبرگزاری‌های معروف دنیا که رادیوها، روزنامه‌ها همیشه از اینها نقل می‌کنند منحصرا در دست یهودی‌ها است. چرا؟ برای این که بتوانند قضایا را در دنیا آن طوری که دلشان می‌خواهد منعکس کنند و قرآن چه عجیب درباره اینها حرف می‌زنند. این خصیصه یهودیان که تحریف است، در قرآن به صورت یک خصیصه نژادی شناخته شده است. در یکی از آیات قرآن در سوره بقره می‌فرماید: «افتطمعون ان یومنوا لکم» ؛ ای مسلمانان آیا شما طمع بستید که اینها به شما راست می‌گویند. اینها همانها هستند که با موسی می‌رفتند و سخن خدا را می‌شنیدند و اما از همان جا که بر می‌گشتند تا در میان قومشان نقل بکنند آن را زیر و رو می‌کردند.

افتطمعون ان یؤمنوا لکم و قد کان فریق منهم یسمعون کلام الله ثم یحرفونه من بعد ما عقلوه و هم یعلمونتحریف هم که می‌کردند، نه از باب این که نمی فهمیدند و عوضی بازگو می‌کردند، که اینها ملت با هوشی هستند و خوب هم می‌فهمیدند. اما در عین این که خوب می‌فهمیدند معذالک حرف‌ها را، سخنان را، کج می‌کردند و به گونه‌ای دیگر برای مردم بیان می‌کردند، تحریف همین است. یعنی پیچ دادن، کج کردن چیزی، از مسیر اصلی منحرف کردن؛ اینها در کتاب‌های الهی تحریف کردند. قرآن بسیاری از جاها یا کلمه تحریف را آورده و یا به صورت دیگری مطلب را بیان کرده است.

مثالی برای تحریف

یک نفر از علما نقل می‌کرد که در ایام جوانیش مداحی از تهران به مشهد آمده بود که روزها در مسجد گوهر شاد و یا در صحن می‌ایستاد و شعر و مدیحه می‌خواند و غزل معروف منسوب به حافظ را می‌خواند:

ای دل غلام شاه جهان باش و شاه باش/شپیوسته در حمایت لطف الله باش

قبر امام هشتم و سلطان دین رضا/از جان ببوس و بر در آن بارگاه باش

این آقا برای این که او را دست بیندازد، رفته بود و به او گفته بود آقا چرا این شعر را غلط می‌خوانی باید این طور بخوانی:

قبر امام هشتم و سلطان دین رضا/از جان ببوس و بر در آن، بار، کاه باش

یعنی وقتی در حرم رسیدی همان طور که یک بار کاه را از روی الاغ به زمین می‌اندازند، تو هم فورا خود را به زمین بینداز؛ از آن پس هر وقت مداح بیچاره این شعر را می‌خواند، ‌به جای بارگاه می‌گفت بار کاه و خود را هم به زمین می‌انداخت. به این عمل تحریف گویند.

معرفی حاج میرزا حسین نوری

مرحوم حاج میرزا حسین نوری اعلی‌الله مقامه، استاد مرحوم حاج شیخ عباس قمی و مرحوم شیخ علی اکبر نهاوندی در مشهد و مرحوم حاج شیخ محمد باقر بیرجندی محدث، مرد بسیار فوق‌العاده‌ای بوده است. محدثی است که در فن خودش فوق‌العاده متبحر بوده و حافظه ای بسیار قوی داشت. مردی با ذوق و بسیار با شور و حرارت و با ایمان بوده است. گو این که این مرد بعضی از کتاب‌هایی را که نوشته در شان او نبوده و علمای وقت هم ملامتش کردند. ولی معمولا کتاب‌هایش خوب است مخصوصا کتابی در موضوع منبر نوشته است به نام "لؤلؤ و مرجان" که با این که کتاب کوچکی است ولی فوق‌العاده کتاب خوبی است. در این کتاب راجع به وظایف اهل منبر سخن گفته است. همه این کتاب در دو فصل است. یک فصل آن درباره "اخلاص" یعنی خلوص نیت است. یعنی شرط گوینده، خطیب، واعظ، روضه‌خوان در منبر این است که خلوص نیت داشته باشد.

پایه دوم "صدق" است و در اینجاست که موضوع راست گفتن و دروغ گفتن تشریح شده و انواع دروغ‌ها را چنان بحث کرده که من خیال نمی‌کنم در هیچ کتابی درباره دروغ و انواع آن به اندازه این کتاب بحث شده باشد و شاید نظیر این کتاب در دنیا وجود نداشته باشد، که این مرد تبحر از خود نشان داده است.

این مرد بزرگ در همین کتاب نمونه‌هایی از دروغ هایی که معمول است و به حادثه تاریخی کربلا نسبت می‌دهند ذکر می‌کند. آنچه که من می‌گویم غالبا، همان‌هایی است که مرحوم حاجی نوری هم از آنها ناله کرده است، و حتی این مرد بزرگ صریحا می‌گوید امروز باید عزای حسین را گرفت، اما در عصر ما برای حسین یک عزای جدیدی است که در گذشته نبوده است و آن عزای جدید، برای این همه دروغ‌هایی است که درباره حادثه کربلا گفته می‌شود و هیچ کس جلوی این دروغ‌ها را نمی‌گیرد. به این مصیبت حسین بن‌علی باید گریست نه برای شمشیرها و نیزه‌هایی که در آن روز بر پیکر شریفش وارد شد.

و در مقدمه کتاب هم نوشته است که فلان عالم بزرگ از علمای هندوستان نامه‌ای به من نوشته و از روضه‌های دروغی که در هندوستان خوانده می‌شود شکایت کرده و از من خواهش کرده است که کاری کنم و کتابی بنویسم که جلوی روضه‌های دروغ در آنجا گرفته شود. بعد مرحوم حاجی می‌نویسد، این عالم هندی خیال کرده است که روضه خوان‌ها وقتی به هندوستان می روند دروغ می‌گویند نمی‌داند که آب از چشمه گل آلوده است و مرکز روضه‌های دروغ، کربلا و نجف و ایران است و همین مراکز تشیع، مرکز روضه‌های دروغ هستند. حالا من برای نمونه یک قسمت‌هایی را بیان می‌کنم که بعضی از این‌ها مربوط به وقایع قبل از عاشورا، بعضی‌ها مربوط به وقایع بین‌ راه، بعضی‌ها مربوط به ایام اقامت در محرم، بعضی از آن مربوط به ایام اسارت و بعضی‌ها هم مربوط به ائمه، بعد از قضایای کربلا است و اغلب مربوط به روز عاشوراست. حال برای هر کدام، یکی دو نمونه می‌آورم.

وظائف مردم درمقابل روضه های تحریفی

گفتن یک مطلب هم لازم است که در همه این‌ها مردم مسوولند. یعنی مردمی که در روضه خوانی‌ها شرکت می‌کنند در این قضیه مسوول هستند. مردم دو مسوولیت بزرگ دارند:

1- نهی از منکر بر همه واجب است. مردم وقتی متوجه می شوند که روضه‌ها دروغ است نباید در آن مجلس بنشینند که حضور در آن مجلس حرام است و باید با آن مجالس مبارزه کنند.

2- مشکل دیگر تمایلی است که صاحب مجالس‌ و مستمعین به گرم بودن مجلس دارند و به اصطلاح مجلس باید بگیرد، باید کربلا شود. روضه‌خوان بیچاره می‌بیند که اگر همه روضه‌ها راست و درست باشد آن طور که شاید و باید مجلسش نمی‌گیرد و مردم هم برای مجالس دعوتش نمی‌کنند، ناچار یک مطالبی اضافه می‌کند. مردم باید این انتظار را از خودشان دور کنند و با رفتارشان آن روضه‌خوانی را که می‌میراند و مجلس را کربلا می‌کند تشویق نکنند. کربلا می‌کند یعنی چه؟ مردم باید روضه راست بشنوند تا معارفشان، سطح فکرشان بالا بیاید به طوری که روحشان در یک کلمه اهتزاز پیدا کرد، یعنی روحشان با روح حسین بن‌علی هماهنگ شد و در نتیجه اشکی و‌لو ذره‌ای، و به قدر بال مگس هم از چشمشان بیرون آمد واقعا مقام بزرگی است، اما اشکی که از راه قصابی کردن از چشم بیرون بیاید اگر یک دریا هم باشد ارزش ندارد.

این «زهرماری ها»چیست که بالای منبرهاگفته می شود!

نقل می‌کنند که یکی از علمای بزرگ در یکی از شهرستان‌ها تا اندازه‌ای درد دین داشت و همیشه به این دروغ‌هایی که روی منبر گفته می‌شد اعتراض می کرد و تعبیرش هم این بود که می‌گفت» این زهرماری‌ها چیست که بالای این منبرها می‌گویند؟

واعظی به او گفت اگر اینها را نگوییم اصلا باید در دکان را تخته کنیم. آن آقا جواب داد اینها دروغ است و نباید گفته شود. از قضا چندی بعد خود این آقا بانی شد و مجلسی در مسجد خودش تشکیل داد و همان واعظ را دعوت کرد. ولی قبل از شروع منبر به واعظ گفت من می‌خواهم به عنوان نمونه یک مجلسی ترتیب بدهم که در آن، روضه دروغ نباشد و تو هم مقید باشی که جز از کتاب‌های معتبر، هیچ روضه‌ای نخوانی و یا به تعبیر خودش گفت که از آن زهرماری‌ها نباید چیزی بگویی. واعظ هم گفت چون مجلس مال شماست، اطاعت می شود. شب اول خود آقا در محراب رو به قبله نشسته بود، منبر هم کنار محراب بود، آقای واعظ صحبت‌هایش را گفت و موقع خواندن روضه شد. شروع کرد به خواندن روضه و خود را مقید کرده بود که جز روضه راست چیزی نگوید اما هرچه گفت مجلس تکان نخورد و مجلس همین طور یخ کرده بود. آقا دید عجب، این مجلس مال خودش هست بعد مردم چه می‌گویند، تصور می‌کنند که لابد آقا نیتش پاک نیست که مجلسش نمی‌گیرد. اگر آقا خودش نیتش درست باشد، اخلاص نیت داشته باشد، حالا کربلا شده بود. دید که آبرویش می رود به فکر رفت که چه بکند؟

کمی ازآن «زهرماری» ها را بگو!

یواشکی و زیر چشمی به واعظ گفت یک کمی از آن زهرماری‌ها قاطی کن.

این انتظاری که مردم برای کربلا شدن دارند، خود دروغ‌ساز است و لهذا غالب جعلیاتی که وارد شده است مقدمه گریز زدن بوده است، یعنی برای این که بشود گریزی زد و اشک مردم را جاری کرد یک جعل صورت گرفته و غیر از این چیزی نبوده است. این قضیه را من مکرر شنیده‌ام و لابد شما هم شنیده‌اید و حاجی نوری در مقدمات قضایا آن را نقل کرده است. می‌‌گویند روزی امیرالمومنین علی علیه السلام در بالای منبر بود و خطبه می‌خواند. امام حسین علیه السلام فرمود من تشنه‌ام و آب می‌خواهم، حضرت فرمود کسی برای فرزندم آب بیاورد، اول کسی که از جا بلند شد کودکی بود که همان حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام بود که رفتند و از مادرشان یک کاسه آب گرفتند و آمدند که این جریان با یک طول و تفسیری نقل می‌شود. بعد امیر المومنین علی علیه السلام چشمشان که به این منظره افتاد اشکشان جاری شد. به آقا عرض کردند شما چرا گریه می‌کنید فرمود قضایای کربلا یادم افتاد. که دیگر معلوم است گریز به کجا منتهی می‌شود. حاجی نوری در این جا یک بحث عالی دارد. می‌گوید شما که می‌گویید علی در بالای منبر خطبه می‌خواند باید بدانید که علی فقط در زمان خلافتش منبر می رفت و خطبه می‌خواند. پس در کوفه بوده است و در آن وقت امام حسین مردی بود که تقریبا سی و سه سال داشت. بعد می گویند اصلا این حرف معقول است که یک مرد سی و سه ساله در حالی که پدرش در حال موعظه مردم است و خطابه می خواند ناگهان وسط خطابه بگوید آقا من تشنه ام آب می خواهم؟ اگر یک آدم معمولی این کار را بکند می گویند چه آدم بی ادب و بی تربیتی است؛ و از طرفی حضرت ابوالفضل هم در آن وقت کودک نبوده و یک جوان اقلا پانزده ساله بوده است. می بینید که چگونه جریانی را جعل کرده‌اند. آیا این قضیه در شان امام حسین است؟! و غیر از دروغ بودنش اصلا چه ارزشی دارد؟ آیا این جریان، شان امام حسین را بالا می برد یا پایین می آورد؟! مسلم است که پایین می آورد چون یک دروغ به امام نسبت داده ایم و آبروی امام را برده ایم. طوری حرف زده ایم که امام را در سطح بی ادب‌ترین افراد مردم پایین آورده ایم؛ در حالی که پدری مثل علی مشغول سخن گفتن است، تشنه اش می شود طاقت نمی آورد که جلسه تمام شود و بعد آب بخورد، همانجا حرف آقا را قطع می‌کند و می گوید من تشنه ام برای من آب بیاورید.

نمونه دیگری که تحریف و جعل شده است، اینست که قاصدی برای ابا عبدالله (ع) نامه ای آورده بود و جواب می‌خواست. آقا فرمود که سه روز دیگر بیا از من جواب بگیر، سه روز دیگر که سراغ گرفت، گفتند: آقا حرکت کردند و امروز عازم رفتن هستند این هم گفت پس حالا که آقا می روند بروم ببینم که جلال و کوکبه پادشاه حجاز چگونه است. رفت و دید آقا خودش روی یک کرسی نشسته است و بنی هاشم روی کرسی‌های چنین و چنان، بعد محمل هایی آوردند. چه حریرها و چه دیباج‌هایی، در آنجا بود. بعد مخدرات را آوردند و با چه احترامی سوار این محمل‌ها کردند. اینها را می گویند و می گویند تا ناگهان به روز یازدهم گریز می زنند و می گویند اینها که در آن روز چنین محترم آمدند، روز یازدهم چه حالی داشتند.

حاجی نوری می گوید: این حرف ها یعنی چه، بنا بر استناد تاریخی امام حسین در حالی که بیرون آمد این آیه را می‌خواند: «فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفًا یَتَرَقَّبُ ﴿٢١قصص)» یعنی در این بیرون آمدن خودش را به موسی بن عمران که از فرعون فرار می کرد تشبیه کرده است:«وَلَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاءَ مَدْیَنَ قَالَ عَسَىٰ رَبِّی أَن یَهْدِیَنِی سَوَاءَ السَّبِیلِ ﴿٢٢قصص﴾» یک قافله بسیار بسیار ساده ای داشتند. مگر عظمت ابا عبدالله به این است که یک کرسی مثلا زرین برایش گذاشته باشند؟! یا عظمت خاندان او به این است که سوار محمل هایی شده باشند که آنها را از دیباج و حریر پوشانده باشند؟

قصه لیلا، مادر حضرت علی اکبر

نمونه دیگر از تحریف در وقایع عاشورا که یکی از معروف‌ترین قضایا است و حتی یک سند تاریخ هم به آن گواهی نمی دهد، قصه لیلا، مادر حضرت علی اکبر است. البته ایشان مادری به نام لیلا داشته اند ولی یک مورخ نگفته که لیلا در کربلا بوده است. اما ببینید که چقدر ما روضه لیلا و علی اکبر داریم، روضه آمدن لیلا به بالین علی اکبر. حتی من در قم، در مجلسی که به نام آیت الله بروجردی تشکیل شده بود که البته خود ایشان در مجلس نبودند، همین روضه را در آنجا شنیدم که علی اکبر به میدان رفت. حضرت به لیلا فرمود که از جدم شنیدم که دعای مادر در حق فرزند مستجاب است، برو در فلان خیمه خلوت آنجا موهایت را پریشان کن، در حق فرزندت دعا کن شاید خداوند این فرزند را سالم برگرداند!

اولا در کربلا لیلایی نبوده که چنین کند. ثانیا اصلا این منطق، منطق حسین نیست. منطق حسین در روز عاشورا، منطق جانبازی است. تمام مورخین نوشته اند هر کس که آمد اجازه خواست، حضرت به هر نحوی که می شد عذری برایش ذکر کند، ذکر می کرد. به جز برای علی اکبر «فاستاذن اباه فاذن له»؛ یعنی تا اجازه خواست گفت برو. حال چه شعرها که سروده نشده! از جمله این شعر که می گوید:

خیز ای بابا از این صحرا رویم/نک به سوی خیمه لیلا رویم

نمونه دیگری که در همین باره خیلی عجیب بود و در همین تهران، در منزل یکی از علمای بزرگ این شهر در چند سال پیش از یکی از اهل منبر که روضه لیلا را می خواند شنیدم و من در آنجا چیزی شنیدم که به عمرم نشنیده بودم. گفت وقتی که حضرت لیلا رفت در آن خیمه و موهایش را پریشان کرد، بعد نذر کرد که اگر خدا، علی اکبر را سالم به او برگرداند و در کربلا کشته نشود از کربلا تا مدینه را ریحان بکارد. یعنی نذر کرد که سیصد فرسخ راه را ریحان بکارد!!! این را گفت و یک مرتبه زد زیر آواز:

نذر علیه لئن عادوا و ان رجعوا/لازرعن طریق تفت ریحانا

من نذر کردم که اگر اینها برگردند راه «تفت» را ریحان بکارم. این شعر عربی بیشتر برای من اسباب تعجب شد که این شعر از کجا پیدا شد؛ بعد به دنبال آن رفتم و دیدم این تفتی که در این شعر آمده کربلا نیست. بلکه این تفت سرزمین مربوط به داستان لیلی و مجنون معروف است که لیلی در آن سرزمین سکونت می کرده و این شعر مال مجنون عامری است برای لیلی و آن روضه‌خوان این شعر را برای لیلای مادر علی اکبر و کربلا می خواند. تصور کنید اگر یک مسیحی یا یک یهودی یا یک آدم لامذهب آنجا باشد و این قضایا را بشنود آیا نخواهد گفت که تاریخ اینها چه مزخرفاتی دارد؟ آنها نمی فهمند که این داستان را این شخص از خودش جعل کرده است بلکه می‌گویند زن های اینها چقدر بی شعور بوده اند که نذر می کردند از کربلا تا مدینه را ریحان بکارند. این حرف‌ها یعنی چه؟!

دامادی حضرت قاسم درکربلا

از این بالاتر می گوید در همان گرما گرم روز عاشورا که می دانید مجال نماز خواندن هم نبود امام نماز خوف[5] خواند و با عجله هم خواند. حتی دو نفر از اصحاب آمدند و خودشان را سپر قرار دادند و تا امام این دو رکعت نماز را خواندند، این دو نفر در اثر تیرهای پیاپی که می آمد از پا در آمدند. پس مجالی برای نماز خواندن به اینها نمی‌دادند. ولی گفته اند در همان وقت امام فرمود حجله عروسی راه بیندازید من می خواهم عروسی قاسم را با یکی از دخترهایم در اینجا لااقل شبیه آن هم که شده ببینم. من آرزو دارم، آرزو را که نمی شود به گور برد!

شما را به خدا ببینید حرف هایی را گاهی وقت ها از یک افراد خیلی سطح پایین می شنویم که می گویند من آرزو دارم مثلا عروسی پسرم را ببینم، آرزو دارم عروسی دخترم را ببینم، به فردی چون حسین بن علی نسبت می دهند آن هم در گرما گرم زد و خورد که مجال نماز خواندن هم نیست!! و می گویند حضرت فرمود من در همین جا می‌خواهم دخترم را برای پسر برادرم عقد بکنم و یک شکل از عروسی هم که شده است من در اینجا راه بیاندازم. یکی از چیزهایی که از تعزیه خوانی های قدیم ما هرگز جدا نمی‌شد، عروسی قاسم نو کدخدا؛ یعنی نو داماد بود، در صورتی که این در هیچ کتابی از کتاب های تاریخی معتبر وجود ندارد. حاجی نوری می گوید ملاحسین کاشفی اولین کسی است که این مطلب را در کتابی به نام روضة الشهدا نوشته است و اصل قضیه صد در صد دروغ است. به قول شاعر که گفت:

بس که ببستند بر او برگ و ساز/گر تو ببینی نشناسیش باز

ما برای سیدالشهدا، اصحاب و یارانی ذکر کرده ایم که اصلا ایشان چنین اصحاب و یارانی نداشته است. مثلا در کتاب «محرق القلوب» که اتفاقا نویسنده اش هم یک عالم و فقیه بزرگی است، ولی از این موضوعات اطلاع نداشته، نوشته شده است : یکی از اصحابی که در روز عاشورا از زیر زمین جوشید «هاشم مرقال» بود!. در حالی که یک نیزه ۸ ۱ ذرعی هم دستش بود،

استادمرتضی مطهری می نویسد:آخر یک کسی هم گفته بود سنان بن انس که بنا به قول بعضی ها سر امام حسین را برید، یک نیزه ای داشت که شصت ذرع بود. گفتند نیزه شصت ذرعی که نمی شود! گفت خدا برایش از بهشت فرستاده بود. اینجا هم در کتاب محرق القلوب نوشته که هاشم بن عتبه مرقابل با نیزه هجده ذرعی پیدا شد. در حالی که این هاشم بن عتبه از اصحاب حضرت امیر بوده و در بیست سال پیش هم کشته شده بود. ما برای امام حسین یارانی ذکر می کنیم که نداشته است. (و یا زعفر جنی جزو یاران امام حسین است). یا دشمنانی را ذکر می کنند که نبوده است.

آمارغلوآمیزآمار کشته شدگان در روز عاشورا

در کتاب اسرار الشهاده نوشته شده است که لشکر عمر سعد در کربلا یک میلیون و ششصد هزار نفر بود. باید سوال کرد اینها از کجا پیدا شدند، اینها همه در کوفه بودند، مگر یک چنین چیزی می شود؟! و نیز در آن کتاب نوشته که امام حسین در روز عاشورا ۳۰۰ هزار نفر را با دست خودش کشت! با بمبی که در هیروشیما انداختند تازه شصت هزار نفر کشته شدند و من حساب کردم که اگر فرض کنیم که شمشیر مرتب بیاید و در هر ثانیه یک نفر کشته شود، کشتن سیصد هزار نفر، هشتاد و سه ساعت و بیست دقیقه وقت می خواهد. بعد دیدند این تعداد کشته با طول روز جور در نمی آید، گفتند روز عاشورا هم هفتاد ساعت بوده است! همینطور درباره حضرت ابوالفضل گفته اند که بیست و پنج هزار نفر را کشت که حساب کردم اگر در هر ثانیه یک نفر کشته شود، شش ساعت و پنجاه و چند دقیقه و چند ثانیه وقت می خواهد. پس حرف این مرد بزرگ حاجی نوری را باور کنیم که می گوید اگر کسی بخواهد امروز بگرید، اگر کسی بخواهد امروز ذکر مصیبت کند، باید بر مصائب جدید اباعبدالله بگرید، بر این دروغ هایی که به ابا عبدالله علیه السلام نسبت داده می شود گریه کند.

ملاقات امام زین العابدین با جابر دراربعین

نمونه دیگر اربعین است. اربعین که می رسد، همه این روضه را می خوانند و مردم هم خیال می کنند اینطور است که اسرا از شام به کربلا آمدند و در آنجا با جابر ملاقات کردند و امام زین العابدین با جابر ملاقات کرد. در صورتی که به جز در کتاب لهوف که آن هم نویسنده اش یعنی سیدبن طاووس در کتاب های دیگرش آن را تکذیب و لااقل تایید نکرده است؛ در هیچ کتاب دیگری چنین چیزی ذکر نشده است و هیچ دلیل عقلی هم آن را قبول نمی‌کند. ولی مگر می شود این قضایایی را که هر سال گفته می شود از مردم گرفت؟! جابر اولین زائر امام حسین (ع) بوده است و اربعین هم جز موضوع زیارت امام حسین (ع) هیچ چیز دیگری ندارد. موضوع، تجدید عزای اهل بیت نیست، موضوع آمدن اهل بیت به کربلا نیست، اصلا راه شام از کربلا نیست، راه شام به مدینه، از همان شام جدا می شود.

آن چیزی که بیشتر دل انسان را به درد می آورد این است که اتفاقا در میان وقایع تاریخی کمتر واقعه ای است که از نظر نقل های معتبر به اندازه حادثه کربلا غنی باشد. من در سابق تصور می کردم که اساسا علت این که این همه دروغ در این واقعه ایجاد شده برای این است که وقایع راستین را کسی نمی داند که چه بوده است، بعد که مطالعه کردم دیدم اتفاقا هیچ حادثه ای در تاریخ های دور دست مثل سیزده، چهارده قرن پیش به اندازه حادثه کربلا تاریخ معتبر ندارد. مورخین معتبر اسلامی از همان قرون اول و دوم قضایا را با سندهای معتبر نقل کردند و این نقل‌ها با یکدیگر انطباق دارند و به یکدیگر نزدیک هم هستند و یک قضایایی در کار بوده است که سبب شده جزئیات این تاریخ بماند. یکی از چیزهایی که سبب شده که متن این حادثه محفوظ بماند و هدفش شناخته شود این است که در این حادثه خطبه زیاد خوانده شده است. در آن عصرها خطبه حکم اعلامیه در این عصر را داشت. همان طور که در این عصر در جنگ ها مخصوصا در وقایع، اعلامیه های رسمی بهترین چیزی است که متن تاریخ را نشان بدهد، در آن زمان هم خطبه ها این طور بوده است، لذا خطبه زیاد است. چه قبل از حادثه کربلا و چه در خلال آن و چه خطبه هایی که بعد، اهل بیت در کوفه، در شام و در جاهای دیگر ایراد کردند. و اصلا هدف آنها از این خطبه ها این بود که می خواستند به مردم اعلام کنند که چه گذشت و قضایا چه بود و هدف چه بود و این خودش یک انگیزه ای بود که جریانات نقل شود.

در قضیه کربلا سوال و جواب زیاد شده است و همین ها در متن تاریخ ثبت است که ماهیت قضیه را به ما نشان می دهد. در کربلا، رجز زیاد خوانده شده است مخصوصا شخص ابا عبدالله که زیاد رجز خوانده است و همین رجزها می تواند ماهیت قضیه را نشان دهد.

در قضیه کربلا، چه در قبل و چه در بعد از آن، نامه های زیادی مبادله شده است. نامه هایی که میان امام و اهل کوفه مبادله شده است، نامه هایی که میان امام و اهل بصره مبادله شده است، نامه هایی که خود امام قبلا برای معاویه نوشته است و از این ها معلوم می شود که امام، خودش را برای قیامی بعد از معاویه آماده می کرده است؛ و دیگر نامه هایی که خود دشمنان برای یکدیگر نوشته اند. یزید برای ابن زیاد، ابن زیاد برای یزید، ابن زیاد برای عمر سعد، عمر سعد برای ابن زیاد، که همه این نامه ها در تاریخ اسلام مضبوط است. لذا قضایای کربلا، قضایای روشنی است و سراسر این قضایا هم افتخار آمیز است.

ولی ما چهره این حادثه تابناک تاریخی را آن قدر مشوش نموده و بزرگترین خیانت ها را به امام حسین علیه السلام کرده ایم که به کلی حادثه را تغییر داده ایم. قطعا اگر امام حسین علیه السلام به عالم ظاهر بیایند خواهند گفت: آن امام حسینی که شما در خیال خودتان رسم کرده اید که من نیستم.

آن قاسم بن الحسنی که شما در خیال خودتان رسم کرده اید که برادر زاده من نیست،

آن علی اکبری که شما در مخیله خودتان درست کرده اید که جوان با معرفت من نیست، آن یارانی که شما درست کرده اید که آنها نیستند. ما قاسمی درست کردیم که آرزویش فقط دامادی بوده، آرزوی عمویش هم دامادی او بوده! حال بیاییم قاسم ذهن خود را با قاسمی که در تاریخ بوده است مقایسه کنیم.

شهیدمطهری می نویسد:درباره امیرالمومنین علی علیه‌السلام، ما شیعیان چقدر افسانه گفته‌ایم! در این که علی (ع) مرد خارق‌العاده‌ای بوده بحثی نیست، در شجاعت علی (ع) کسی شک ندارد. دوست و دشمن اعتراف کرده‌اند که شجاعت علی (ع) شجاعت فوق افراد عادی بوده است. علی (ع) در هیچ میدان جنگی، با هیچ پهلوانی نبرد نکرد مگر این که آن پهلوان را به زمین زد اما مگر افسانه‌سازها و اسطوره‌ سازها به همین مقدار قناعت کردند؟! مثلا گفته‌اند علی (ع) در جنگ خیبر با مرحب خیبری روبرو شد. مرحب چقدر فوق‌العادگی داشت. مورخین هم نوشته‌اند که علی در آنجا ضربتش را که فرود آورد این مرد را دو نیم کرد (نمی‌دانم که این دو نیم کامل بود یا نه). این حرف‌ها و افسانه‌ها دین را خراب می‌کنند.

«حاجی نوری» این مرد بزرگ در کتاب لؤلؤ و مرجان، انتقاد که می‌کند می‌گوید برای شجاعت ابوالفضل نوشته‌اند در جنگ صفین (که اصلا شرکت حضرت هم معلوم نیست، اگر شرکت هم کرده یک بچه پانزده ساله بوده) مردی را به هوا انداخت، دیگری را انداخت، نفر بعدی را، تا هشتاد نفر؛ نفر هشتادم را که انداخت، هنوز نفر اول به زمین نیامده بود! بعد اولی که آمد دو نیمش کرد، دومی نیز همچنین تا نفر آخر!!!

گریه بر امام حسین علیه السلام با هر وسیله

مرحوم حاجی نوری نکته ای را در کتاب «لؤلؤ و مرجان» ذکر کرده است و آن این که عده ای گفتند موضوع امام حسین و گریه بر او، ثوابش آن قدر زیاد است که از هر وسیله ای برای این کار می شود استفاده کرد. یک حرفی امروزی ها در مکتب «ماکیاول» در آورده اند که می گویند هدف، وسیله را مباح می کند؛ هدفت خوب باشد، وسیله هرچه شد، شد! گفتند ما یک هدف مقدس و منزه داریم و آن این است که گریستن بر امام حسین کار بسیار خوبی است و باید گریست.

به چه وسیله بگریانیم؟ به هر وسیله که شد! هدف که مقدس است، وسیله هرچه شد، شد. اگر تعزیه در آوریم، تعزیه های اهانت آور، درست است یا نه؟ گفتند اشک جاری می شود یا نه؟ همین قدر که اشک جاری شود، اشکال ندارد! شیپور بزنیم، طبل بزنیم، معصیت کاری بکنیم، به بدن مرد، لباس زن بپوشانیم، عروسی قاسم درست کنیم، جعل کنیم، تحریف کنیم، در دستگاه امام حسین این حرف ها مانعی ندارد. دستگاه امام حسین از دستگاه دیگران جداست، در اینجا دروغ گفتن بخشیده می شود، جعل و تحریف کردید، شبیه سازی کردید، بخشیده می شوید. هر گناهی که در مراسم انجام دادید، بخشیده می شوید.

روضه یک« تریاکی» که نُقل مجالس شد!

آیت الله مرتضی مطهری نقل می کند:در ده، پانزده سال پیش که به اصفهان رفته بودم، در آنجا مرد بزرگی بود، مرحوم «حاج شیخ محمد حسن نجف آبادی »اعلی الله مقامه، خدمت ایشان رفتم و روضه ای را که تازه در جایی شنیده بودم و تا آن وقت نشنیده بودم، برای ایشان نقل کردم.

آن روضه خوان که اتفاقا تریاکی هم بود، این روضه را خواند و به قدری مردم را گریاند که حد نداشت.

داستان پیرزنی را نقل می کرد که در زمان متوکل می خواست به زیارت امام حسین برود و آن وقت جلوگیری می کردند و دست ها را می بریدند تا این که قضیه را به آنجا رساند که این زن را بردند و در دریا انداختند. در همان حال این زن فریاد کرد یا ابوالفضل العباس، یا ابوالفضل العباس، هنگامی که داشت غرق می شد سواری آمد و گفت رکاب اسب مرا بگیر، رکابش را گرفت، گفت چرا دستت را دراز نمی کنی؟ گفت من دست در بدن ندارم، که مردم خیلی گریه کردند.

همین روضه ساخته شده یک تریاکی درمجالس دیگر-روضه خوانهای دیگر ،خواندیدوگریه گرفتند

مرحوم حاج شیخ محمد حسن تاریخچه قضیه را این طور نقل کرد. گفت یک روز در حدود بازار، حدود مدرسه صدر (قبل از ایشان بوده و ایشان از اشخاص معتبری نقل کردند) مجلس روضه ای بود که بزرگترین مجالس اصفهان بود و حتی مرحوم حاج ملا اسماعیل خواجویی که از علمای بزرگ اصفهان بود در آنجا شرکت می کرد. واعظ معروفی گفته بود که من آخرین منبری بودم. منبری های دیگر می‌آمدند و هنر خودشان را برای گریاندن مردم اعمال می کردند، هر کس می آمد روی دست دیگری می زد، بعد از منبر خود می نشست تا هنر روضه خوان بعد از خود را ببیند. این مراسم تا ظهر طول کشید. دیدم هر کس هر هنری داشت به کار برد، اشک مردم را گرفت. فکر کردم که من چه کنم؟ همان جا این قصه را جعل کردم رفتم قصه را گفتم از همه بالاتر زدم. عصر آن روز رفتم در مجلس دیگری که در چارسو بود، دیدم آن که قبل از من منبر رفته همین داستان را می گوید. کم کم در کتاب ها هم نوشتند و چاپ هم کردند! این موضوع که دستگاه حسین دستگاه جدایی است و از هر وسیله ای برای گریاندن مردم می شود استفاده کرد، این توهم و خیال و دروغ و غلط، یک عامل بزرگی برای جعل و تحریف شد!

مرحوم حاجی نوری، این مرد بزرگوار، استاد مرحوم حاج شیخ عباس قمی که حتی بر حاج شیخ عباس ترجیح داشته است، به اعتراف خود حاج شیخ عباس و دیگران، مرد فوق العاده متبحر و با تقوایی است. ایشان این مطلب را در کتاب خودشان طرح کردند، که اگر این حرف درست باشد که هدف، وسیله را مباح می کند، پس اساسا چیزی در دنیا باقی نمی ماند.

«ادخال سرور »حتی بافعل حرام

استادمطهری می گوید:من این طور می گویم: یکی از هدف های اسلامی ادخال سرور در قلب مومن است یعنی انسان کاری کند که مومنی خوشحال شود. من برای این که مومنی را خوشحال کنم، در حضور او غیبت می‌کنم چون از غیبت خیلی خوشش می آید! اگر بگویید مرتکب گناه می شوی، می گویم خیر، هدفم مقدس است، من که غیبت می کنم می خواهم او را خوشحال کنم!

مثال دیگری مرحوم حاجی نوری ذکر می کند که یک نفر مرد، زن بیگانه ای را می بوسد. بوسیدن زن نامحرم حرام است. می گوییم چرا این کار را انجام دادی؟

می گوید من ادخال سرور در قلب مومن کردم! در مورد زنا و شراب و لواط هم همین را می توان گفت. این چه غوغائیست،

این چه حرف شریعت خراب کنی است؟! از هر وسیله ای استفاده کردن، برای گریاندن مردم در سوگ امام حسین جایز است؟ امام حسین شهید شد که اسلام بالا برود "و اشهد انک قد اقمت الصلوة و آتیت الزکوة و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر و جاهدت فی الله حق جهاده" امام حسین کشته شد که سنن اسلامی، مقررات اسلامی، قوانین اسلامی زنده شود نه این که بهانه ای شود که پا روی سنن اسلامی بگذارند. امام حسین را ما به صورت (العیاذ بالله) اسلام خراب کن در آورده ایم. امام حسینی که ما در خیال خودمان درست کرده ایم اسلام خراب کن است.

گریاندن عزاداران باضربات سنگ ریزه توسط روضه خوان-یزد

حاجی نوری در کتابش نوشته است یکی از طلاب نجف اهل یزد برایم نقل کرد در جوانی سفری پیاده از راه کویر به خراسان می رفتم. در یکی از دهات نیشابور یک مسجدی بود و من چون جایی را نداشتم، در مسجد رفتم و پیشنماز مسجد آمد و نماز خواند و بعد منبر رفت. در این بین با کمال تعجب دیدم فراش مسجد مقداری سنگ آورد و تحویل پیشنماز داد. وقتی روضه را شروع کرد، دستور داد چراغ ها را خاموش کردند. چراغ ها که خاموش شد، سنگ ها را به طرف مستمعین پرتاب کرد که صدای فریاد مردم بلند شد. چراغ ها که روشن شد دیدم سرهای مردم شکسته و مجروح شده است و در حالی که اشکشان می ریخت از مسجد بیرون رفتند. رفتم نزد پیشنماز و به او گفتم این چه کاری بود که کردی؟! گفت من امتحان کردم که این مردم با هیچ روضه ای گریه نمی کنند. چون گریه کردن برای امام حسین اجر زیاد و ثواب زیادی دارد و من دیدم که راه گریاندن اینها منحصر است به این که سنگ به کله شان بزنم، از این راه اینها را می گریانم!! چون هدف وسیله را مباح می کند، هدف، گریه بر امام حسین است ولو این که یک دامن سنگ به کله مردم بزند. پس این یک عامل خصوصی در این قضیه بوده که در این جعل ها و تحریف ها دخالت داشته است.

انسان وقتی که در تاریخ سیر می کند، می بیند بر سر این حادثه چه آورده اند! به خدا قسم حرف حاجی نوری حرف درستی است. می گوید امروز اگر کسی بخواهد بر امام حسین بگرید، بر این مصیبت ها باید بگرید، بر این تحریف ها و مسخ ها باید بگرید، بر این دروغ ها باید بگرید.

کتاب معروفی است به نام« روضة الشهدا» که نویسنده آن «ملا حسین کاشفی» است. اولین کتابی که در مرثیه به فارسی نوشته شده است، همین کتاب است که در پانصد سال پیش نوشته شده است. قبل از این کتاب، مردم به منابع اصلی مراجعه می کردند. شیخ مفید رضوان الله علیه، کتاب متقن ارشاد را نوشته است. ما اگر به ارشاد شیخ مفید خودمان مراجعه کنیم احتیاج به جای دیگر نداریم. از تواریخ اهل تسنن هم، طبری، ابن اثیر، یعقوبی و ابن عساکر و خوارزمی نوشته اند. من نمی دانم این بی انصاف چه کرده است. وقتی که من این کتاب را خواندم دیدم حتی اسم ها جعلی است! یعنی در اصحاب امام حسین اسم هایی را ذکر می کند که اصلا وجود نداشته، در معرفی دشمن نام هایی را می گوید که همه جعلی است. داستان ها را به شکل افسانه در آورده است.

«روضه خوان» یعنی چه؟

چون کتاب «روضة الشهدا» اولین کتاب به زبان فارسی است که نوشته شد، مرثیه خوانها که اغلب بی سواد بودند و به کتابهای عربی مراجعه نمی کردند همین کتاب را می گرفتند و در مجالس از رو می خواندند.

این است که امروزه مجالس عزاداری امام حسین را «روضه خوانی »می گوییم.

در زمان امام حسین و حضرت صادق و امام حسن عسکری که روضه خوانی نمی گفتند و بعد در زمان سید مرتضی و خواجه نصیرالدین طوسی هم روضه خوانی نمی گفتند. از پانصد سال پیش به این طرف اسمش روضه خوانی شده، روضه خوانی یعنی خواندن کتاب روضة الشهدا، خواندن همان کتاب پر از دروغ. از وقتی که این کتاب به دست مردم افتاد، کسی تاریخ واقعی امام حسین را مطالعه نکرد.

ظلمی یه عالم عاشق امام حسین به قیام امام حسین  کرد

در شصت هفتاد سال پیش مرحوم «ملا آقای دربندی »پیدا شد. تمام حرف های روضة الشهدا را به اضافه چیزهای دیگری پیدا کرد و همه را یک جا جمع کرد و کتابی نوشت به نام «اسرار الشهاده»

واقعا مطالب این کتاب انسان را وادار می کند به اسلام بگرید.

حاجی نوری حکایت دیگری را نقل می کند که تاثر آور است. مردی رفت نزد مرحوم صاحب مقامع، گفت دیشب خواب وحشتناکی دیدم. پرسید چه خوابی دیدی؟

گفت خواب دیدم با این دندان های خودم گوشت های بدن امام حسین علیه اسلام را دارم می کنَم!

این مرد عالم لرزید، سرش را پایین انداخت، مدتی فکر کرد. گفت شاید تو مرثیه خوان هستی، گفت بله. فرمود بعد از این(خواب) یا اساسا مرثیه خوانی را ترک کن، و یا از کتاب های معتبر نقل کن. تو با این دروغ هایت گوشت بدن امام حسین را با دندان های خودت می کنی! این لطف خدا بود که در این رویا به تو نشان بدهد.

اگر کسی تاریخ عاشورا را بخواند می بیند از زنده ترین و مستند ترین و از پرمنبع ترین تاریخ ها است.

مرحوم «آخوند خراسانی »فرموده بود آنها که به دنبال روضه نشنیده می روند، بروند روضه های راست را پیدا کنند که آنها را احدی نشنیده است، خطبه هایی که امام حسین (ع) در مکه و به طور کلی در حجاز، در کربلا، در بین راه خوانده، خطبه هایی که اصحابش خوانده اند، سوال و جواب هایی که با حضرت شده، نامه هایی که میان ایشان و دیگران مبادله شده، نامه هایی که میان خود دشمنان مبادله شده است، به علاوه اظهارات کسانی که حاضر در واقعه عاشورا بوده اند، چه از دشمن و چه از دوستان و این حادثه را نقل کرده اند، آنها را مطالعه کنند، دو، سه، چهار نفر از دوستان امام حسین بودند که اینها جان به سلامت بردند. از جمله، غلامی است به نام عقبة بن سمعان که از مکه همراه امام بود و وقایع نگار لشگر ابا عبدالله بوده است. در روز عاشورا گرفتار شد و چون گفت غلامم آزادش کردند.

مرد دیگری است به نام «حمید بن مسلم »که از وقایع نگارهای لشکر عمر سعد بوده است. یکی از حاضرین واقعه، شخص امام زین العابدین علیه السلام است که همه قضایا را نقل کرده اند. نقطه ابهامی در تاریخ امام حسین وجود ندارد. متاسفانه حاجی نوری یک داستان جعلی و تحریفی درباره امام زین العابدین (ع) نقل می کند که اشاره می‌کنم:

می گوید در روز عاشورا وقتی که برای ابا عبدالله یاوری باقی نماند، حضرت برای خداحافظی به خیمه امام زین العابدین(ع) رفتند. حضرت امام زین العابدین(ع) فرمود: پدر جان کار شما و این مردم به کجا کشید (یعنی تا آن وقت امام زین العابدین بی خبر بوده است). فرمود پسر جان به جنگ کشید. امام زین العابدین فرمود حبیب بن مظاهر چه شد؟ فرمود قُتل. زهیربن قین چطور شد؟ قُتل. بریر بن خضیر چه طور شد؟ قُتل، هر کس از اصحاب را که اسم برد، فرمود کشته شد. بعد بنی هاشم را پرسید، قاسم بن حسن چه طور شد؟ قُتل. برادرم علی اکبر چه طور شد؟ قُتل. این، جعل است، دروغ است. امام زین العابدین که العیاذ بالله آن قدر مریض و بیهوش نبوده که نفهمد چه گذشته است. تاریخ می نویسد حتی در همان حال، امام حرکت کرد. فرمود عمه عصای مرا با یک شمشیر بیاور. یکی از کسانی که حاضر در واقعه بوده و آن را نقل کرده است، شخص امام زین العابدین علیه السلام بوده است.

پس توبه کنیم، واقعا باید توبه کنیم، به خاطر این جنایت و خیانتی که نسبت به اباعبدالله الحسین علیه السلام و اصحاب و یاران و خاندانش مرتکب می شویم، و همه افتخارات این ها را از میان می بریم. توبه کنیم و بعد، از این مکتب تربیتی استفاده کنیم.