پیراسته فر

علمی،تحقیقی و تحلیلی

پیراسته فر

علمی،تحقیقی و تحلیلی

کشف ۲نفرنفوذی !

معرفی ۲نیروی نفوذی 

وقتی‌که منافقین در اسلام‌آباد بودند دستور آمد که به این شهر نفوذ کنیم و اطلاعات به دست بیاوریم.

من(هادی مراد پیری)به همراه «حسین الله‌کرم» لباس کردی پوشیدیم و وارد اسلام‌آباد شدیم.

«حسین الله کرم» لهجه کردی گرفت و ژست کسی را گرفت که به دنبال زن خود که معلم است می‌گردد.

عباس سرداران مقاومت|نقش شهید دایی‌پور در راه‌اندازی و توسعه دافوس/سردار پیری: او در تمام حوزه‌ها قهرمان بود

سرتیپ دوم پاسدار «هادی مراد پیری» از اعضای هیئت عملی دافوس: زمانی که وارد اسلام‌آباد شدیم، دیدیم که منافقین بسیاری از حزب‌اللهی‌ها را اعدام کرده و جنازه‌ها را بالای تیربرق‌ها گذاشته بودند.

فرمانده وقت سپاه-محسن رضایی-درکناررهبرمعظم انقلاب-آیت الله خامنه ای-زمان جنگ

اطلاعات را از نحوه آرایش منافقین به دست آوردیم و از شهر خارج شدیم. سپس به آقای محسن رضایی گزارش دادیم و سردار رضایی(فرمانده سپاه وقت) گفت همین امشب منافقین را می‌زنیم.

ماجرای نفوذ نیروهای سپاه به شهر اسلام‌آباد هنگام اشغال توسط منافقین

سردار دکتر هادی مرادپیری رئیس جدید پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس، با بیان اینکه نیروی هوایی و هوانیروز نقش بسیار اساسی در عملیات مرصاد داشتند، عنوان کرد: آرایش منافقین در جاده اسلام‌آباد کرمانشاه به گونه‌ای بود که آنها به هیچ وجه آرایش نظامی نداشتند؛ همه آنها روی جاده بودند و هدف بسیار خوبی را برای هوانیروز و نیروی هوایی ارتش ما ایجاد کرده بودند

سردارباقرزاده+سردارمرادپیری

عضو هیئت علمی دانشگاه امام حسین(ع) ادامه داد گفت موضوعی که ما در عملیات مرصاد دیدیم این بود که منافقین بهتر و جسورانه‌تر از عراقی‌ها می‌جنگیدند. آنها تجهیزات و ماشین‌های بسیار نوین و مجهزی داشتند.

اجرای عملیات زمینی در مرصاد با سپاه بود و پشتیبانی آن توسط ارتش انجام شد و در مجموع قریب به هزار نفر ازمنافقین در جریان عملیات مرصاد کشته و اسیر شدند.

سخنان سردار «مراد پیری» در چهارمین همایش علمی تخصصی تاریخ شفاهی ترور  یک‌شنبه ۶ مرداد که در مرکز آرشیو ملی برگزار شد./۶ مرداد ۱۳۹۸میزان.

زیباکلام - حسین الله کرم

توضیحات مدیریت سایت-پیراسته فر:این۲(سردارپیری وسردارالله کرم)نفرنفوذی بودند

وامادردل دشمن،برای تارمارکردن منافقین،ضمناً درخبرمربوطه اندکی اصلاحات انجام داده ام.

حسین الله‌کرم

توضیح مختصردرباره عملیات مرصاد(فروغ جاویدان منافقین)

قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت برای پایان دادن به جنگ ایران و عراق در ۲۹ تیر ۱۳۶۶صادرشد

عراق بلافاصله پذیرفت و ایران با یک بیانیه مشروط نه رد کرد و نه پذیرفت؛ بعداز مسائلی که درروندجنگ پیش آمد-گزارش فرماندهان جنگ ازکم کسری ها-امام خمینی در ۲۵ تیر ۱۳۶۷نماینده خوددرجنگ( هاشمی رفسنجانی)،وبعضی از مسئولان ارشد نظام  را فراخواند و از تصمیم خود برای پذیرش قطعنامه ۵۹۸ خبر داد. متعاقب آن، ایران در ۲۷ تیر ماه طی نامه ای به دبیرکل سازمان ملل، «پذیرش قطعنامه۵۹۸» رااعلام کرد و همان شب، خبر پذیرش قطعنامه از صدا و سیما اعلام شد. دو روز بعد، در ۲۹ تیر۱۳۶۷، پیام امام خمینی در مورد پذیرش قطعنامه(معروف به نوشیدن جام زهر) انتشار یافت.

و به فاصله بین پذیرش قطعنامه( ۲۷ تیرماه ۱۳۶۷) تا آتش بس(۲۹ مردادماه ۱۳۶۷) که حدود یک ماه بود، سازمان منافقین و همه دنیا مجددا بسیج شدند،یک جنگ تمام عیار(فروغ جاویدان)باحمایت ارتش عراق آغازکردندکه ۳۳ روز بطول انجامید.

گزیده های سخنرانی رئیس منافقین +همسررئیس، درشب حرکت ازعراق بسمت ایران برای «عملیات فروغ جاویدان»،درادامه از بریدگان سازمان منافقین وحتی خاطرات نیروی  منافقین که توفیق توبه نداشتند(درعملیات حضورداشتند)رامی آورم.

بامداد۳ مرداد ۱۳۶۷مسعودرجوی:شب حرکت:هوانیروز عراق تا سرپل ذهاب به همراه ستون‌ها خواهد بود. از نظر هوایی ناراحت نباشید چون هواپیماهای عراقی پشتیبان ما هستند و تمام ماشین‌ها به‌صورت ستون حرکت می‌کنند.

جشن پیروزی  «میدان آزادی» تهران

کار آخر شب نفرات، بستن کوله پشتی هاست. به همه زنان سازمان گفته شده که روسری های قرمز خود را که در مراسم رسمی به سر میکنند، در کوله پشتی هایشان بگذارند، تا «در میدان آزادی همه با روسری قرمز حاضر شوند».

محمود! وقتی که تهران را گرفتی، در خیابان طالقانی به ساختمان بنیاد علوی می‌روی. در طبقه پنجم آنجا اتاقی است که روزی اتاق من و اشرف و موسی بوده است. سلام من را به ساکنین آنجا می‌رسانی و اگر مردم آنجا بودند جای دیگری را به آنها بده چون ما را بعد از انقلاب به‌زور از آنجا بیرون کردند. آن اتاق را برای من نگه دار تا وقتی که به تهران آمدم در آنجا مستقر شوم./(محمود عطایی فرمانده محور تهران)

رجوی: دیگر وقت آن رسیده است که به ایران برویم. طرح عملیات بزرگی را کشیده‌ایم که در نهایت منجر به فتح تهران و سقوط رژیم می‌شود. (هورای جمعیت)

البته این دفعه احتیاج به ماکت و کالک منطقه‌ای نداشتیم چون این بار قرار است به تهران برویم. (دست زدن حضار  شعار «امروز مهران، فردا تهران» البته نام آن را با عنایت به نام پیامبر اسلام «فروغ جاویدان» نام گذارده‌ایم. (صلوات حضار) و عملیات را به اسم امام حسین(ع) آغاز خواهیم کرد.

چون این بار احتیاج به ماکت نداشتیم گفتیم چه ضرورتی دارد؟ خود نقشه ایران را بیاورند! (با چوب‌دستی از سمت چپ نقشه قصر شیرین،‌ باختران و تهران را نشان می‌دهد)

همانند شهاب باید به تهران برویم. از لحظه‌ها ـ‌حتی کوچک‌ترین لحظه‌هاـ‌ باید استفاده کرده، نباید هیچ لحظه‌ای را از دست بدهیم، زیرا در این عملیات لحظه‌ها تعیین‌کننده و سرنوشت‌سازند.

این عملیات باید در عرض ۲  یا ۳ روز انجام شود چون فقط اگر عملیات با این سرعت انجام شود رژیم فرصت بسیج نیرو پیدا نخواهد کرد؛ چون اصلاً به فکرش هم نمی‌رسد که ما بتوانیم در عرض این مدت به تهران برسیم و احتمالاً نمی‌تواند هیچ عکس‌العمل مؤثری انجام بدهد.

البته در «عملیات چلچراغ» از شما خواستم که سرعتتان در آن حد باشد. پس از جریان عملیات چلچراغ با فرماندهان نشستیم و به جمع‌بندی و بررسی پرداختیم که عملیات بعدی چه باشد؟ پس از بحث و بررسی‌های زیاد دیدیم در عملیات قبلی که مهران بوده است و از مشکل‌ترین عملیات مرزی بود، بعد از گرفتن ستاد لشکر می‌توانستیم جلوتر برویم و هیچ نیرویی هم بر سر راهمان نبود.

با توجه به اینکه همیشه در عملیات به‌صورت تصاعدی عمل کرده‌اید، یعنی وسعت هر عملیاتتان از قبلی بیش‌تر بوده است ـ آفتاب از پیرانشهر وسیع‌تر و مهران از آفتاب‌ـ حالا باید این عملیات هم نسبت به چلچراغ تفاوت کیفی داشته باشد.

بنابراین فکر کردیم که در عملیات بعدی‌ ـ‌هرچه که باید باشدـ حداقل این است که باید یک مرکز استان را بگیریم. در این صورت مگر ما دیوانه‌ایم که پس از گرفتن مرکز استان آن را ول کنیم و برگردیم؟! خوب، یا همان‌جا می‌مانیم، یا به طرف تهران حرکت می‌کنیم. ولی باز در مقایسه با کار قبلی دیدیم استان خیلی کم و کوچک است.

(با لحن طنزآلود:) آخر شما دیگر بچه نیستید که بروید یک شهر را بگیرید! اگر بخواهید وسیع‌تر از عملیات قبلی عمل کنید، هیچ راهی غیر از فتح تهران ندارید (دست زدن حضار و ابراز احساسات).

البته یک‌سری می‌گفتند برویم اهواز را بگیریم و یک‌سری می‌گفتند برویم کرمانشاه را بگیریم. ما نشستیم و فکر کردیم و دیدیم باید از طریق کرمانشاه برویم زیرا اولاً تا حدودی وضع و شرایط مسیری که انتخاب کرده‌ایم نسبت به قبل مناسب‌تر و بهتر است، چون عراق تا قصر شیرین و سرپل ذهاب پیش رفته است و این بار نیاز به خط‌شکنی نداریم و به‌راحتی می‌توانیم تا کرمانشاه برویم.

ثانیاً نزدیک‌ترین نقطه مرزی برای رسیدن به تهران، کرمانشاه است. از آن به بعد بر اساس تقسیمات انجام‌شده ۴۸ ساعته به تهران خواهیم رسید. البته روی لشکر ۸۴ و ۸۸ شناسایی انجام داده‌ایم اگر موقعیت سیاسی مثل قبول قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت از طرف ایران پیش نمی‌آمد شاید فقط در همان‌جا (کرمانشاه) عمل می‌کردیم، ولی حالا ایران خیلی ضعیف شده است و ما یک‌راست می‌رویم و تهران را می‌گیریم.

باید بدانید که ما از قبل تصمیم انجام این عملیات بزرگ را داشتیم و می‌خواستیم آن را دیرتر انجام دهیم، اما پذیرش قطعنامه کار ما را تسریع کرد؛ یعنی به‌دلیل شرایط سیاسی جدید مجبوریم یکی، دو ماه آن را زودتر انجام دهیم.

صلح ایران وعراق برای ما«سازمان مجاهدین خلق»خطرناک است

تصمیمی که ما گرفتیم تصمیم بسیار حساس و مشکلی بود و ما چاره‌ای جز عمل نداریم و اگر الآن اقدام نکنیم فرصت از دست خواهد رفت، زیرا بعد از اینکه بین ایران و عراق صلح شود ما در اینجا قفل می‌شویم و دیگر نمی‌توانیم کاری انجام بدهیم و از لحاظ سیاسی تبدیل به فسیل می‌شویم. پس بایستی آخرین تلاش خودمان را هم بکنیم و یک‌بار دیگر کل سازمان را به صحنه بفرستیم و مطمئن هستیم که پیروزیم و از هم‌اکنون من این پیروزی را به شما و خلق قهرمان ایران تبریک می‌گویم.

اگر ما به تحلیل‌هایی که در مورد رژیم داشته‌ایم معتقد هستیم، زمان مناسبی برای ما به وجود آمده است.

ما در تحلیل از جنگ گفتیم که رژیم در منتهای ضعف، حاضر به توقف جنگ می‌شود و دلیل قبول قطعنامه از طرف آنها هم همین است.

ما نباید این فرصت تاریخی را از دست بدهیم. باید حمله کنیم و کارش را یکسره کنیم.« رژیم (ایران)دیگر نیروی جنگی لازم را ندارد و نمی‌تواند نیروی جبهه را تأمین کند»؛ مثلاً عراق در همین چند  عملیاتی که کرده است به‌راحتی توانسته مناطقی را پس بگیرد و هرچه خواسته جلو رفته است. «فاو» را گرفته و جزایر مجنون و چند نقطه دیگر را با چند ساعت جنگ بازپس گرفته است.

ملت(ایران) دیگر از جنگ خسته شده‌اند و همه مخالف جنگ هستند و کسی به جبهه نمی‌آید.

کسانی که در جبهه هستند افرادی هستند که آنها را به‌زور از شهرها و روستاها دستگیر کرده‌اند و به جبهه فرستاده‌اند و میلی به جنگیدن ندارند.

تمام لشگرها و نیروهای رژیم در حملات عراق ضربه کاری خورده و پراکنده هستند و یارای مقابله با ما را ندارند. پس هم از لحاظ نظامی تعادل خود را از دست داده است و هم از لحاظ سیاسی در انزوای بین‌المللی قرار دارد.

البته در عملیات چلچراغ یک نفر به کمک شما آمد و آن حضرت علی(ع) بود که به شما کمک کرد و این‌بار هم حضرت محمد(ص) و امام حسین(ع) به کمک شما می‌آیند و شما باید به اندازه چندین نفر کار کنید و کار یکی یا دو ماه را در ۳ روز کرده‌اید.

از حالا باید همگی آماده باشید که هر وقت گفتیم «حرکت می‌کنیم» آماده باشید. شاید سازمان ۲۵ سال پیش به وجود آمد تا در چنین روزی به چنین کاری دست بزند.

ما از طرف قصر شیرین می‌رویم. در آنجا لشکر ۸۱ با عراق درگیر است، لشکر ۵۸ و لشکر ۸۸ در سومار درگیر هستند، لشکر ۶۴ در پیرانشهر است و تنها امکان دارد لشکر ۲۸ در راه به استقبال ما بیاید

محمود! وقتی که تهران را گرفتی، در خیابان طالقانی به ساختمان بنیاد علوی می‌روی. در طبقه پنجم آنجا اتاقی است که روزی اتاق من و اشرف و موسی بوده است. سلام من را به ساکنین آنجا می‌رسانی و اگر مردم آنجا بودند جای دیگری را به آنها بده چون ما را بعد از انقلاب به‌زور از آنجا بیرون کردند. آن اتاق را برای من نگه دار تا وقتی که به تهران آمدم در آنجا مستقر شوم./(محمود عطایی فرمانده محور تهران)

....

خاطرات یک منافق ازعملیات فروغ جاویدان-خودش حضورداشته

یکی ازاعضای ارتش منافقین( منیژه حبشی ) می گوید:در آن زمان-زمان عملیات- سازمان مجاهدین نیروئی به تقریب حدود ۳۰۰۰ - ۳۵۰۰ نفر داشت و با کمک تبلیغات وسیع و سازمان یافته، به توسط انجمن دانشجویان مسلمان خود، دست به بسیج نیرو زده و در حد توان،  قریب به هزار(۱۰۰۰) نفر را به عراق آوردند.

وقتی در۲۷ تیر ماه سال ۶۷ خمینی قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت را پذیرفت و در ۲۹ همان ماه گفت که «جام زهر» را سرکشیده است.

بدنبال این پذیرش، شرایط سازمان مجاهدین در عراق بسیار ملتهب شده بود. زیرا مجاهدین فقط از شرایط جنگی بین ایران و عراق و باز بودن مرز ها میتوانستند برای حمله استفاده بکنند و یکی از فرماندهان ارتش آزادیبخش  در تیپ جواد ، حرف دل رهبری سازمان را در قالب شوخی بیان میکرد و میگفت: «در شرایط حاضر تنها کسانی که جنگ در مرزها را میخواهند ما هستیم»

صبح روز دوشنبه، ۳ مرداد ۱۳۶۷، افراد درون کامیون‌های نفربر و مواد سوختی و غذائی بر کامیون‌ها و وانت‌ها به همراه  تانک‌های سبک (که با زنجیر حرکت نمیکنند) و خمپاره اندازها و چند ضد هوائی و... در صفی طویل از مقابل آقای مسعود رجوی و خانم مریم رجوی که به شادمانی و بسیار خندان دست خداحافظی تکان میدهند، عبور کرده و با سرعتی نه چندان زیاد (علیرغم آنکه رهبر مجاهدین آنرا حرکت براندازی شهاب وار نامیده بود) به سمت مرز حرکت میکنند.

این نیروی ارتش منافقین می گوید:

عملیات مرصاد

سرانجام بعد از توقفی برای نهار ، در «اوائل شب، کاروان به مرز می رسد» و از آن عبور کرده و با همان وضعیت به سمت کرند و اسلام آباد و سپس به سمت تنگه معروف سرازیر می‌شود. در میانه راه، هستند مردمی که از دیدن این صف طویل «نظامی» متعجب بودند وفقط تماشامی کردند «ولی از گروه گروههائی که مسعود رجوی وعده  الحاقشان به صفوف مجاهدین  را میداد  خبری نبود»

قبل از رسیدن به تنگه، شب را در بیابان‌های اطراف جاده منتظر صبح میمانند و سپیده که میزند بر خودروها سوار و به راه ادامه میدهند. به نظر میرسد «فرماندهان از عدم درگیری بسیار مطمئن هستند که شب را میمانند و در روز روشن شروع به پیشروی میکنند.»

اما از اوائل صبح مشخص میشود که  نیروهای بسیجی در منطقه حضوردارند و چنانکه گذر وقایع گواهی میدهد فرماندهان نیروهای رژیم  ایران دچار مشکل رهبری مجاهدین نبوده‌اند و منطقه را بخوبی می شناخته‌اند.

آغازدرگیری

بتدریج درگیری آغاز میشود. به چندین خودرو خمپاره میخورد. دستور میرسد که همه از خودرو ها پیاده شده و در اطراف جاده منتظر دستور بمانند. اندکی بعد هواپیماها و هلیکوپترهای رژیم ایران نیز به پرواز درآمده و دشت و تپه‌های اطراف جاده را که افراد مجاهدین در آن پراکنده اند، بمباران میکنند. تعدادی کشته و زخمی در همان موج اول بجا مانده است. از آن جمله یکی از زنان مجاهد بنام «منیژه» که ایستاده بمباران را تماشا میکرد و ترکش بمب نیمی از مغز او را متلاشی کرد، زیرا او نمیدانسته که باید هنگام بمباران بر زمین بخوابد و سر خود را در میان دست‌ها پنهان و محافظت کند.

تونل‌های مخصوص عبور آب در زیر جاده‌ها مملو از مجاهدین پناهنده است.

«نیروهای مجاهد حیرانند که چرا از هواپیماهای عراقی که قرار بوده به آنها پوشش هوائی بدهند، خبری نیست!»

البته معلوم شد که بعد آمده و گشتی زده و رفته‌اند. یکنفر از بیرون خبر میآورد که «بچه‌ها یک هلیکوپتر رژیم را زدند.» همه فریاد شادی سر میدهند.

اینکه چه ساعتی است و زمان چگونه میگذرد، هیچ کس بیاد نمیآورد.

عملیات مرصاد

مجددا دستور میرسد که همه سوار خودرو ها شوند و چون تپه سمت راست جاده و مسلط به تنگه در اختیار سپاه است، با سرعت سعی در عبور از تنگه کنند و در این فاصله برای ترساندن سپاه و بسیج مستقر در روی تپه جنگلی، به آن سمت شلیک کنند. نفرات مستقر در درون خودروهای سر باز، همگی بی هدف به آن سمت تیراندازی میکنند. ولی شلیک‌های بی هدف چاره نمی بخشد و «از روی تپه‌ها یکی بعد از دیگری خودرو های مجاهدین هدف خمپاره و آر پی جی قرار میگیرند»

آتش گرفتن چند کامیون و یک نفتکش پر از بنزین در اواسط تنگه، راه عبور را تقریبا مسدود کرده است.

هر خودروئی که وارد تنگه میشود، هدف قرار میگیرد و نفرات آن (گاه همراه خود خودرو) به سمت یکی از دو دامنه جاده سرازیر میشوند.

آنهائی که ناخواسته یا نادانسته به سمت راست جاده سرازیر میشوند، تماما بصورت هدف‌هائی روشن و در دسترس برای سپاهی ها و بسیجی های روی تپه درآمده‌اند.

مشاهده این افراد که از ابتدائی ترین فنون جنگی و نظامیگری هم بی خبرند بسیار دردناک است.

«همه بعد از سرازیر شدن در دامنه جاده، برخاسته و در یک مسیر مستقیم شروع بدویدن میکنند و نفر به نفر تیر میخورند و میفتند»

کسی نمیداند که برای پائین آوردن توان نشانه گیری دشمن حداقل میشود بصورت «زیگزاک» دوید.

بهر حال از ۱۵–۱۰ دقیقه مشق نظامی بیش از این نباید انتظار داشت.

اجساد و زخمی ها همه جا پراکنده‌اند. بر روی جاده، خودرو های سوخته و جسدها در کنار هم دیده میشوند.

فروغ جاویدان

جنایت سربازان «مسعود رجوی» در بیمارستان امام خمینی(ره) / عملیات مرصاد چگونه طراحی شد؟

فرمان عملیات
فرمان عملیات توسط زوجین خائن رجوی صادرشد ونیرویی درقالب ۲۵  یا ۳۰ تیپ به استعداد  ۷۰۰۰ تا ۵۰۰۰ نفرساعت ۱۵۰۰ عصرروزدوشنبه سوم مردادماه ۱۳۶۷ انگارکه به پیک نیک وتفریح میرفتیم مطابق طرح رجوی قراربود از مرز خسروی ودرگذر از شهرهای سرپل ذهاب ، کرند ، اسلام آباد به کرمانشاه برسیم وآنگاه همدان وقزوین تسخیرشود وبدنبال آن مقصد نهایی یعنی تهران بزرگ فتح شود تا رجوی بتواند با مریم قجربا هواپیما درتهران تسخیرشده فرود آید ودرمسند قدرت بنشیند !
عمده نیروها در اثر کار طاقت فرسای آمادگی و خستگی و بی خوابی حاصل ازآن بشدت تحلیل رفته بودند وازتعادل روحی وجسمی برخوردارنبودند شخصا تا گردنه پاطاق که اندک درگیری به وجود آمده بود پشت خودروی آیفا درخواب وبیداری بودم وزیاد هشیارنبودم که مسیررا چگونه طی کرده ودرشرف ورود به شهرکرند هستم .
ستونها دستورداشتند هرجنبده ای را که درمسیرتهاجم قرارمیگرفتند با سلاحهای سبک ونیمه سنگین به رگبارببندند.

مردمان شهروروستا ازترس هجوم مشترک صدام ورجوی با ترک خانه وکاشانه خود به دنبال امنیت خود بودند وشماری درشیارها وکوهها پناه جسته بودند وشماری دیگرازجاده اصلی آسفالته به سمت کرمانشاه سواره یا پیاده حرکت میکردند که خود باعث ازدحام وترافیک وکندشدن حرکت ستون شده بود .

بعدازسرپل ذهاب وکرند ,ستون ساعت ۱۰ شب به اسلام آباد رسید ویک محورعملیاتی برای حفظ شهردرآنجا مستقرشد .بعدها خبردارشدم که به دستور رجوی خائن بسیاری ازمردمان عادی شهردرجریان درگیری با ستون مهاجم به شهادت رسیدند وهمچنین نیروهای رجوی به بیمارستان حمله کردند وبه بهانه دستگیری وکشتن نظامیان وعناصرسپاه ؛ مردم را قتل عام کردند که شواهد وگزارشات مربوطه موجود است.

....
دستگاه دروغ پردازرجوی میزان تلفات طرف مقابل را فقط ۵۵۰۰۰ کشته اعلام کرد شاید که بتواند اندکی شکست مفتضح خودرا بپوشاند! ولیکن تلفات خودی را بقرار زیرمنتشرکرد .
مجموع کشته ها ۱۲۶۳ تن
( شامل ۱۶ تن ازاعضای هیئت اجرایی ومعاونان )
شمار زیاد اسیرکه هیچگاه آماردقیقی ازآن منتشرنکرد
شمارمجروحان ۱۱۰۰ تن
خسارات مادی وتسلیحاتی:۶۱۲خودرو- ۷۲ تانک وزرهپوش – ۲۱ توپ ۱۲۲ میلمتری – ۵۱ تفنگ ۱۰۶ میلیمتری وبسیاری ازآلات جنگی اهدایی صدام که درصحنه جا ماند.