پیراسته فر

علمی،تحقیقی و تحلیلی

پیراسته فر

علمی،تحقیقی و تحلیلی

ماجرای کشف" بمب زیرخانه امام خمینی" توسط یک سگ «سگ مأمورخداست»

​ازمنزل صادق قطب زاده»تونل»زده بودندتا بیت امام خمینی،که منتهی می شدبه حوض حیاط امام ،

درآنجا«بمب»جاسازی کرده بودند،برای انفجارات روز«کودتا»..واما یک «سگ»همه نقشه های آنهاراپنبه می کند/سگ مأمورخدابود وَلِلَّـهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ﴿٤و٧فتح﴾

ماجرای کشف بمب توسط یک سگ 

سرداراحمد کریم پور(مشاور سردارسلیمانی) مسئول کمیته چک و خنثی سپاه در دهه ۶۰ در یک گفتگو تلویزیونی از ماجرای کشف بمب گذاری توسط یک سگ در زیر خانه امام رحمت الله صحبت کرد.

توضیحات مدیریت سایت پیراسته فر:متن حاضر ازنوارمصاحبه نوشتهام:کریم پوردرتوصیف حادثه مذکورمی گوید:-اشاره به مکانی می کند-اگراین بیت حضرت امام باشد،بغلش خانه مرحوم حاج احمدآقابود،وسط اینها(بغلش)خالی بود که «صادق قطب زاده »آن رااجاره کرده بود،بغل آن، یک خانه دیگری بود، وخانه های دیگرمردم.

درآن روز-صاحب خانه چهارم- یک مراسم تولدبرای بچه اش می گیرد،آنهایک سگ داشتند،این حیوان می آید،توی آن سالنی که درتدراک  مراسم بودند،«ادرار»می کند،معمولاً سگهای تربیت شده این کاررانمی کنند.

وقتی سگ ادرامی کند،صاحب خانه عصبانی می شود وسگ راشلاق می زند،حیوان فرارمی کند،می رودحیاط منزل ومی رودروی دیوارومی پردتوی آن خانه خالی.

مراسم -تولد-وقتی تمام می شود،این صاحب سگ می آیدبه بچه های کمیته می گوید:این سگ مایک اشتباهی کرده بود وماهم زده بودیم ورفته توی این خونه بغلی،اگربشه(اجازهبدهید)مابریم بیارمش،

بچه های کمیته میگن:ماخودمان میریم میاریم،میرن می گردند،سگی نمی بینن.

صاحب سگ می گوید:یک «قناتی» ازبین این خونه-آن محیط وجوددارد،آنجارابگردین.

آقای امین پور توضیح می دهد:درسابق یک تفرجگاهی درست می کردند،پله میذاشتند ومیرفتند توی آن قنات می نشستند وحال -تقریح می کردند!

بچه های کمیته طبق این نشانی هامی روندنگاه می کنند،می بینند،«سگ» روی تعدادی جعبه، پُرازمواد-تی ان تی(TNT)وسی وچهار(؟)نشسته.

که بعداًمامتوجه شدیم که اگر(کودتاچیان)نتوانستند،بیت حضرت امامرابمباران بکنند،این موادمنفجره راببرند زیرخانه امام،چون..

دراینجامجری سئوال می کند؟خودتان رفتید دیدید؟

 

که سردار کریم پورمی گوید:خودم رفتم،خودم رفتم دیدم.

رفتم درآشپزخانه امام ،همه جاراچک کردم،چون این قنات می آمددرحوض حضرت امام می ریخت ومن رفتم همه جارا گشتم وچک کردم .

ورفتم ازآن «تونل» به خانه قطب زاده رسیدم.

این تونل در عمق ۸متری زیرزمین حَفرشده بود.

نزدیک ظهربود اما م گفتند به فلانی بگوید من میخوام بروم بالا..من درآن لحظه شلوارم رازده بودم تا بالازانو چون درآب بودم.

که اما میفرماید:یک سگ مأمورخدامی شودکه طرح عملیاتیتان لوبرود.

توضیح نگارنده-پیراسته فر:سردار احمد کریم پور (۷ شهریور ۱۳۹۶،)مصاحبه باخبرگزاری مهر:

 قطب زاده منزلی را در کنار منزل حاج احمد آقا و در نزدیکی منزل امام اجاره کرده بود. از زیر این خانه قناتی عبور می کرد که در نهایت در حوض بیت امام بیرون می آمد. برنامه ریزی آنها به این صورت بود که بسته های انفجاری را که در منزل قطب زاده دپو شده بود از طریق این قنات به زیر بیت امام خمینی فرستاده تا منفجر شوند.

وجود ۳ هزار و ۷۰۰ نقطه پدافندی در سراسر کشور

شب قبل از آن روزی که بنا بود این اقدام صورت بگیرد، سگ یکی از همسایگان از روی دیوار به خانه قطب زاده که در مجاورت آن ها بوده می رود؛ صاحب خانه موضوع را به عوامل کمیته که در آنجا بودند می گوید و آنها هم از روی دیوار به داخل حیاط نگاه می کنند و چیزی را مشاهده نمی کنند

 که صاحب خانه به آنها می گوید در این ساختمان ها زیرزمین و قنات وجود دارد که وقتی عوامل کمیته به زیرزمین می روند، سگ را می بینند که روی جعبه های مواد منفجره نشسته است و آنجا ماجرا لو می رود که منجر به دستگیری قطب زاده و در نهایت اعدام وی می شود./پایان.

امام خمینی:من یک کلمه باید با علما و فضلا و ائمه جماعات و سنخ روحانیت در سطح کشور صحبت کنم، یک کلمه هم با ملت. آن چیزى را که با آقایان روحانیون در میان مى‏‌گذارم این است که شما مى‏‌دانید که توطئه ‏ها از همه اطراف هست و رو به افزایش است، لکن از این توطئه‏‌هایى که منتهى به سلاح و قواى مسلح و اینها [مى‏‌شود] هیچ باکى نیست. آنها را خداى تبارک و تعالى همراهى مى‏‌کند چنانچه کرد و مى‏‌بینید. همین امروز هم یکى از علماى جماران آمد و قصه‌‏اى را نقل کرد که از آن قصه هم من فهمیدم که عنایت خدا با ماست.

امام خمینی:یک خانه‌‏اى را ظاهراً در شمیرانات، این آقایانى که در کمیته بودند و پاسدارها و اینها، به عنوان اینکه شنیده بودند اینجا قمارخانه است، رفته بودند به عنوان اینکه درِ این قمارخانه را ببندند، وقتى هم رفتند دیدند که بله بساط قمار و مشروبات و اینها هم هست.

امام خمینی می فرمایند:یکى از پاسدارها (احمدکریم پور)رفته است پشت آنجا که برود ببیند آنجا چه خبر است. یک سگى همچو حمله کرده به او که او را وادار کرده که برود در زیر زمین.

وقتى رفته در زیر زمین [دیده‏] یک مقدار زیادى اسلحه و امثال ذلک زیاد [هست‏]، که شاید بعد در رادیو و اینها اطلاع بدهند به ملت.

امام می گوید:گفتم به آن آقا(کریم پور)، با هدایت سگ این واقع شده(کشف شده)!.

این سگ مأمور است. همه عالم مأمورند.

حادثه طبس به روایت شاهدان عینی/ صحرای طبس قطب گردشگری می‌شود

آن روز «باد و شن »مأمور ( واقعه طبس۵ اردیبهشت ۵۹) بود، امروز هم در این قصه(کشف بمب) سگ مأمور بوده است که آقا را، این پاسبان(پاسدار) را ملزم کند که برود(بمب هارا) کشف بکند.

از این امور خوفى نداشته باشید. ملت ما هم از این امر خوف نداشته باشند. و حماقت مال اینهایى است که در عین حالى که دیدند که آن رأسشان با آن همه قدرت که در دست داشت بالفعل، و با آن همه پشتوانه‏‌هایى که از همه گروه‌هاى خارج و داخل داشت، در مقابل ملت و در مقابل تأیید خداى تبارک و تعالى از ملت ما، نتوانست کارى بکند.

حالا که آنها رفتند و رو به جهنمند، این عده بیچاره‏اى که براى خاطر یک دنیاى کمى، فانى، مى‌‏خواهند توطئه بکنند، و آن هم این طور توطئه‌‏اى که معلوم است که چنانچه موفق به کشفش هم نشده بودیم و قیام هم کرده بودند(کودتامی کردند)، خفه مى‏‌کردند آنها را(این مردم)، این خوفى ندارد. آن توطئه‌‏هایى که از اول نهضت، یعنى پیروزى ما، پیروزى شما شروع شده است و باز هم در کار است، آن را باید آقایان توجه به آن داشته باشند. (صحیفه امام، ج۱۳، ص:۹).

توضیح نگارنده-پیراسته فر:کلمات داخل پرانتز ازاین جانب است.

ماجرای حمله آمریکا به طبس در حقیقت از روز ۱۳ آبان ۱۳۵۸، (۴ نوامبر ۱۹۷۹) آغاز شد؛ زمانی که «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام» به سفارت آمریکا در تهران حمله کردند و ۵۳ آمریکایی را به گروگان گرفتند.با توجه به اینکه دولت کارتر نتوانست از راه دیپلماتیک گروگان‌های آمریکایی را آزاد کند، یگان ویژه «دلتا فورس» از نیروهای مسلح آمریکا، مأموریت پیدا کردند تا گروگان‌های آمریکایی را در یک عملیات کماندویی آزاد کنند و به آمریکا باز گردانند.

برای اجرای عملیات «پنجه عقاب» یک ماه پس از تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در تهران،۹۰ نفر از کماندوهای آمریکایی موسوم به «دلتا» به فرماندهی سرهنگ «چارلی بکویث» و سرگرد «میدوز» به ایالت آریزونای آمریکا که تقریبا شرایط کویری ایران را داشت اعزام شدند تا آخرین مراحل تمرینی و آموزشی تحت شرایط مشابه را بگذارنند. از سوی دیگر گروه سرّی ویژه‌ای نیز برای پشتیبانی و تدارک وسایل تکمیلی طرح عملیات، مخفیانه وارد ایران شده و با گروهک‌های ضد انقلاب تماس‌هایی را برقرار کردند.

کماندوهای آموزش دیده آمریکا در اواخر آذرماه سال ۱۳۵۸ عازم کشور مصر شده و در پایگاهی نزدیک قاهره مستقر شدند.فرمان اجرای این عملیات از سوی کارتر، رییس جمهور وقت آمریکا با اعلام کلمه رمز«بروید» صادر و در غروب روز پنجشنبه چهارم اردیبهشت ۱۳۵۸ این عملیات آغاز شد.

شامگاه پنجشنبه چهارم اردیبهشت ۱۳۵۹ (۲۴ آوریل ۱۹۸۰)ساعت ۱۳ به وقت واشنگتن، ۹۰ کماندوی آموزش دیده آمریکا موسوم به نیروی «دلتا» باشش هواپیمایC – ۱۳۰ و هشت فروند هلی کوپتر نفربر، از عرشه ناو هواپیمابر ( USS Nimitz) ازپایگاه قاهره به دریاى عمان منتقل می شوند وازآنجا با پرواز در ارتفاع کم و با استفاده از نقاط کور رادار، راهى ایران شدند. 

 ۸تن اززبده تربن نظامیان امریکایی در واقعه طبس کشته شدند.

 هنگام اجرای عملیات با ورود به حریم هوایی ایران یکی از بالگردها در ۱۲۰کیلومتری راور کرمان دچار نقص فنی شده و به اجبار فرود می‌آید و سرنشینان آن به بالگردی دیگر منتقل می‌شوند و همان بالگرد نیز دچار نقص فنی شده و به ناچار به ناو هواپیما‌بر بازمی‌گردد. ۶ هواپیما و ۶ بالگرد دیگر خود را به طبس رسانده و در تاریکی شب در منطقه‌ای دور افتاده بدون متوجه شدن نیروهای نظامی ایرانی فرود می‌آیند.

 در حین سوختگیری یکی دیگر از بالگردها دچار نقص فنی شده، درحالی که هنوز عملیات آغاز نشده ۳ فروند بالگرد از دست رفته بود،پس از تماس با مرکز عملیات، کارتر دستور بازگشت نیروها را می‌دهد؛ ولی هنگام برخاستن هواپیماها و بالگردها توفان شن آغاز شده و یک هواپیمای C۱۳۰ و یک بالگرد CH-۵۳ به هم خورده و هر دو آتش می‌گیرند که در این حادثه ۸ نفر از نیروهای امریکایی در آتش سوخته و ۴ بالگرد ناتوان از پرواز روی زمین باقی می‌مانند.

قرار بود نیرو‌های عملیاتی با بالگرد از طبس به سوی تهران حرکت کنند و در ورزشگاه امجدیه (شیرودی) فرود آیند. سپس با لباس مبدل، به سفارت آمریکا در تهران حمله و گروگان‌های خود را آزاد کنند. طبق این نقشه، آنان پس از پایان فعالیت شان، از همین راه به طبس باز می‌گشتند و از آنجا با هواپیما از ایران خارج می‌شدند.

«شن‌ها» مأمور خدا بودند«باد»مأمورخدابود

پیام امام خمینی درپی شکست نظامی آمریکا درطبس:«نباید بیدار شوند، آنهایی که توجه به معنویات ندارند و به این غیب ایمان نیاورده اند؟نباید بیدار شوند؟ چه کسی این هلیکوپتر آقای کارتر را که می‌خواستند به ایران بیایند ساقط کرد؟ ما ساقط کردیم!؟ شن‌ها ساقط کردند. شن‌ها مأمور خدا بودند. باد مأمور خداست. قوم عاد را باد از بین برد؛ این باد مأمور خداست. این شن‌ها همه مأمورند. تجربه بکنند باز.»(صحیفه امام، ج ۱۲، ص ۳۷۹ - ۳۸۰)

«آن حربه‌‏اى که در دست ایران است، پیش آن‏ها(دشمنان) نیست، آن‏ها آن حربه را نمى‏‌شناسند. آن حربه ایمان است، حربه توحید است. آن‏ها تأییدات غیبى الهى را منکر هستند،

این‏ها نمى‌‏توانند چشمشان را باز کنند و ببینند که در هر گوشه از ایران یک امور خارق‏‌العاده واقع مى‏‌شود که با دست عادى بشر نمى‏‌تواند واقع بشود.

آن‏ها (امریکا)در طبس آمدند و گمان کردند که مى‌‏توانند نیرو پیاده کنند و مى‌‏توانند بیایند و به بهانه خارج‌‏کردن گروگان‏ها، ایران را قبضه کنند و خداى تبارک و تعالى شن‏ها و بادها را فرستاد و آن‏ها را شکست داد.»(صحیفه امام، ج ۱۶، ص ۱۰۵)...این دست غیبى همراه ما است و این‌‏را حفظ بکنید. حفظ به این است که خدمت را خالص کنید براى خداى تبارک و تعالى‏.(صحیفه امام، ج ۱۶، ص ۱۲۳)..تا ملت و دولت به تعهد خود در نصرت به دین خدا و به بندگان او پابرجا باشند، نصرت خدا ادامه دارد«إن تَنصُروا اللَّه یَنصُرکُم و یُثَبِّت اقدَامَکُم».(صحیفه امام، ج ۱۹، ص۱۵۹)

دادگاه کودتاچیان-قطب زاده

«صادق قطب» در کنار امام خمینی در پرواز بازگشت به ایران-داخل هواپیما۱۲ بهمن ۱۳۵۷

صادق قطب زاده: ۱۷ فروردین ۱۳۶۱ دستگیر،در ۲۳ مرداددادگاهی شد ودر ۲۴ شهریور ۱۳۶۱ اعدام شد


 آیت‌الله سیدکاظم شریعتمداری پذیرفت تا از نقشه کودتا پشتیبانی کند و سخنرانی‌ای در حمایت از آن ضبط کرد که قرار بود بعد از پیروزی کودتا از رادیو و تلویزیون پخش شود.

ری شهری(دادستان ارتش) :متهمان۱۳ نفرهستند که در میان آن‌ها جز صادق قطب‌زاده، اتهامات سید مهدی مهدوی و عبدالرضا حجازی که هر دو روحانی بودند سنگین‌تر بود. افزون بر چند سرهنگ در این فهرست به نام‌های احمد عباسی (داماد آیت‌الله شریعتمداری) و جواد مناقبی (داماد علامه طباطبایی) نیز برمی‌خوریم که هر دو کسوت روحانیت داشتند.

«صادق قطب‌زاده بعد از تمام این اعترافات و ۲۰ روز محاکمه در دادگاه و به‌ سر بردن پنج ماه در زندان اوین، ۲۴ شهریور ۱۳۶۱ اعدام شد

ایسنا(۲۴ آذر ۱۳۹۸)می نویسد: «فروردین‌ ۱۳۶۱ بود که خبر دستگیری قطب‌زاده به اتهام کودتا علیه جمهوری اسلامی و تلاش برای ترور امام خمینی منتشر شد.

 «کودتاگران با دفن مقدار زیادی مواد منفجره در چاهی نزدیک منزل امام در جماران، قصد داشتند ایشان را ترور کنند»

«قطب زاده» در یک گفت‌وگوی تلویزیونی شرکت کرد و ضمن اعتراف نامی هم از سید‌محمدکاظم شریعتمداری آورد.

پس‌ از این رویداد، از سید‌محمدکاظم شریعتمداری به‌عنوان کسی که قرار بود پس از این کودتا آن را تأیید کند نیز سلب صلاحیت مرجعیت شد. احمد عباسی، داماد سید‌محمدکاظم شریعتمداری، جواد مناقبی و مهدی مهدوی هم در این ماجرا بازداشت شدند. 

در عملیات دستگیری صادق قطب‌زاده، سرهنگ بیژن کبیری مشارکت داشت که او نیز پس از افشای عضویت در کادرهای مخفی حزب توده ایران، اعدام شد.

ری‌شهری در کتاب خاطرات خود درباره بازجویی از آیت‌الله شریعتمداری می‌نویسد: «ایشان (شریعتمداری)حاضر نمی‌شد که در ارتباط با اتهامات خود به بازجویان رسمی پاسخ گویند. البته شاید هم کمتر کسی جرات بازپرسی از او را داشت... احترام به شخصیت وی اقتضا می‌کرد که اینجانب برای تحقیق از وی به قم بروم. از این‌ رو به منزل ایشان رفتم و در قسمت بیرونی منزل ایشان نشستم و پیغام دادم که به این قسمت بیاید، آمد و نشست.

به ایشان گفتم آقای قطب‌زاده تصمیم داشت حرکتی را علیه جمهوری اسلامی انجام دهد، شما را هم در جریان گذاشت، آیا شما این مطلب را قبول دارید؟

آقای شریعتمداری پاسخ داد: این نسبت دروغ است من هیچ اطلاعی از این ماجرا ندارم. گفتم بسیار خوب شما همین مطلب را بنویسید که آن چه به من نسبت داده‌اند دروغ است. در این هنگام من ورقه بازجویی را به ایشان دادم سؤال‌هایی را به‌تدریج به‌صورت کتبی مطرح کردم و ایشان پاسخ داد.»

ری‌شهری درباره دستگیری قطب‌زاده هم در کتابش آورده است: «آقای قطب‌زاده در تاریخ ۱۷ فروردین ۱۳۶۱ به اتهام توطئه نظامی برای براندازی جمهوری اسلامی بازداشت شد.

قطب‌زاده البته مدعی بود که این‌‌جانب هرگز نخواستم که نظام جمهوری اسلامی را براندازم. اصلا مسئله براندازی نظام جمهوری اسلامی مطرح نبوده بلکه به نظر من به عکس بوده. قطب‌زاده برای کودتا یک‌سال‌ونیم فعالیت کرده بود و پس از دستگیری اعلام کرد که آماده‌ام حرف‌هایم را در مصاحبه تلویزیونی بگویم اما به شرط این که مرا فورا یا اعدام کنید یا عفوم کنید

همچنین قطب‌زاده در یک برنامه تلویزیونی آورده شد و او در آنجا اعترافاتی را مطرح کرد که در بخش‌هایی از کتاب خاطرات ری‌شهری آمده است و قسمت‌هایی از آن در ادامه می‌آید.

در ابتدای این برنامه از قطب‌زاده درباره علت دستگیری پرسش شد و او در پاسخ می‌گوید: «من صادق قطب‌زاده هستم و علت دستگیری من در رابطه با برنامه‌ای بود که به نام برنامه‌ براندازی است که من سعی می‌کنم همین برنامه را و انگیزه‌هایش را با جمع‌بندی‌ای که فعلا به آن رسیدیم، یکی پس از دیگری عنوان کنم.

از مدتی قبل، حدود ۳ ماه قبل، از یک سازمان افسری با من تماس گرفتند و بحث و گفت‌وگویی پیرامون تحلیل ما از مسائلی که فعلا در کشور ما می‌گذرد، شد.

در این تحلیل من یک مقدار نقطه‌نظرهایی داشتم و آنها هم همچنین. بعد از قبول نقطه‌نظرهای من و چارچوبی که باید در آن باشیم، بحث و گفت‌وگو راجع به قصد براندازی حکومت و نه نظام جمهوری شد که در اطراف بیت امام چه می‌توان کرد و بر اساس این، بحث اول آنها صحبت از محاصره بود و آنها درباره محاصره نقشه‌ای می‌خواستند. من این نقشه را توسط یکی از دوستان که تهیه شده بود، به آنها دادم.

یک نقشه‌ عادی بود. آنها گفتند که این نقشه به نظر ما درست نمی‌آید و بنابراین لازم است که ما از نزدیک برویم و آنجا را ببینیم. آنها رفتند و من یکی از دوستانی که در آنجا منزلی بغل منزل امام داشت، معرفی کردم و اینها رفتند و آن منزل را دیدند.

بعدازدیدن خانه موردنظر،آنها گفتند که این منزل محل بسیار مناسبی است برای انفجار.

گفتند خیلی خوب انفجار چه و بحث راجع به انفجار و محل صورت گرفت؛ چگونه و چه نوع. هفته‌ بعد آن [کسی] که، دو هفته قبل از دستگیری من بود، آمدند و گفتند که سازمان ما تصمیم گرفته که آنجا را از دو طریق بکوبد: یکی با توپخانه، یکی هم احیانا با انفجار از داخل آن منزل

در ادامه از قطب‌زاده درباره هدف این اقدامات را پرسیده می‌شود و او پاسخ می‌دهد: «هدف از‌ بین‌ بردن همه‌ سران حکومت من‌جمله امام بود. من در بدو امر دو نوع حالت روانی در برخورد با قضیه داشتم. یکی مسئله‌ آری یا نه. منتها متأسفانه در وهله‌ اول من گفتم خیلی خوب این مسئله را بررسی کنیم و ببینیم که چه‌ کار می‌شود کرد و «نه» نگفتم. آنها رفتند و نقشه را بررسی کردند و هفته‌ بعد آمدند و گفتند ما فکر کردیم که هم نقشه‌ کوبیدن آنجا باشد و هم به حالت خونخواهی امام، بقیه کارها را انجام بدهیم و مردم هم در‌این‌باره بیایند و در واقع گیج بشوند که به کدام سمت بروند و قرار شد که آنها بروند و تمام این نقشه را مورد مطالعه قرار بدهند و چند روز قبل از اجرای نقشه، تصمیم ‌نهایی در این زمینه گرفته شود. فی‌الواقع من از این که با این نقشه در اول آن مخالفت نکردم، از لحاظ روحی خودم ناراحت بودم و تصمیم داشتم که در جلسه‌ نهایی که صحبت است، مطلقا با کوبیدن جماران و منزل امام به اعتبار عاطفی خودم نسبت به امام، جلوگیری بکنم ولی البته [با] بقیه‌ نقشه مثل گرفتن مراکز سپاه، کمیته، رادیو و تلویزیون، محاصره‌ جماران، من کاملا موافق بودم. این نقشه‌ای بود که در واقع انجام شد و عملی شد، یعنی تا آن مرحله، ولی همین‌ طور که عرض کردم، به تصویب نهایی نرسید و ما هم در واقع قبل از آن که اصلا ماجرا به صورتی دربیاید، دستگیر شدیم.»

قطب‌زاده در پاسخ به این پرسش که چگونه می‌خواستید مواد منفجره را به جماران ببرید، گفت: «صحبت از این شد که می‌شود مواد منفجره را برد. صحبت از این بود که توسط مصالح ساختمانی که به آنجا می‌رود [برده شود] این آقایی که یکی از این افسرهاست گفت من متعهد می‌شوم که از طریق مصالح ساختمانی، مواد منفجره را به داخل منزل ببرم، ولی خود او هم بعد از مدتی اصولا به این نتیجه رسیده بود که فقط راهش کوبیدن از دور است و از نزدیک امکاناتش بسیار ضعیف است.»

او همچنین در پاسخ به پرسش دیگری مبنی بر این که «در این رابطه آیا قرار بود اسلحه‌ای هم از خارج آورده شود؟» اظهار کرد: «خیر، در این رابطه ابدا به این صورت نبود، به دلیل این که بین طرح این مسئله و اجرایش بیشتر از حداکثر دو هفته نبود؛ بنابراین امکان این که اسلحه از جایی بخواهد وارد شود، بر این منظور نبود... اینها مدتی قبل گفته بودند به من، اولا اسلحه و مهمات، همه نوع چیز دارند خودشان و احتیاجی ندارند ولی مدتی قبل در حدود مثلا یک‌ماه‌و‌خرده‌ای قبل سؤال کردند از من که یعنی لیست کوچکی را به من دادند. تعداد اسلحه محدودی، که ما اینها را می‌خواهیم. من هم گفتم سعی می‌کنم آنها را تهیه کنم و اینها را فرستادم برای خارج از کشور ولی عملا امکان تهیه‌اش به علت نبودن پول نبود.»

در ادامه از قطب‌زاده پرسیده شد: «با چه کسی تماس گرفتند و در خارج از کشور قرار بود چه کسی هماهنگ کند؟» و او پاسخ داد: «مسئله‌ رابطه با خارج از کشور، خودش بحث دیگری است.»

پرسش‌کننده گفت: «آن بحث را خواهیم کرد منتها در این رابطه‌ مشخص، این هماهنگی و ارتباط با اسلحه در خارج با چه نیرویی قرار بود انجام شود و شما از چه کسی خواستید؟» و قطب‌زاده پاسخ داد: «من فقط به یکی از دوستانم آقای بیلران، لیست را فرستادم و گفتم آیا می‌شود اینها را تهیه کرد و او گفت: اگر پول باشد امکان تهیه‌اش، توسط دلال‌ها هست که اصلا پولی نبود و اصلا تهیه هم نشد.»

قطب‌زاده در پاسخ به این موضوع که در این طرح چگونه ممکن بود امام زنده بماند اما سایرین از بین بروند، گفت: «مسئله در همین بود که عرض کردم چون بحث انفجار در آنجا در آخر سرش، به صورت کوبیدن آنجا بود. مسئله‌ جان امام [در خطر] بود. من به اعتبار عاطفی خودم حاضر نبودم زیر بارش بروم و تصمیم داشتم مخالفت کنم.»

در اینجای بحث به قطب‌زاده گفته شد: «شما چه‌ مقدار پول در اختیار این گروه قرار دادید؟» و او پاسخ داد: «من در مجموع دومیلیون‌و ۲۵۰هزار تومان در اختیار این گروه گذاشتم و ۵۰۰ هزار تومان در اختیار آن دو، سه نفری که در روزهای آخر دیده بودمشان. این مجموعه پولی بود که من در اختیار آنها گذاشتم.»

او همچنین درباره این که آیا طرح براندازی نظام جمهوری اسلامی را با نیروها و شخصیت‌های مذهبی یا مراجع در میان گذاشته بودید یا خیر، اظهار کرد: «نیروهایی که وجود نداشتند، در بین مراجع فقط با واسطه با شخص آیت‌الله شریعتمداری، مسئله در میان گذاشته شده بود، البته توجه می‌کنید من مدت یک‌سال‌وخرده‌ای است که اصلا مسافرتی به هیچ‌جا نکردم؛ من‌جمله به قم. بنابراین شخصا تماس نداشتم، ولی [با] دو واسطه‌ای که صحبت شده بود با ایشان، من از طریق آن دو واسطه مطلع شده بودم که این مطالب، مسئله‌ اصل براندازی به نظر ایشان رسیده بود. در دو، سه ماه قبل، یک بار آقای حجت‌الاسلام مهدوی رفتند آنجا و صحبت کرده بودند با ایشان، با آیت‌الله شریعتمداری و در مجموع، برخورد آیت‌الله شریعتمداری بسیار برخورد محتاطانه‌ای بود، با کل مسئله. بعد وقتی حجت‌الاسلام مهدوی تشریف برده بودند به خارج، من از حجت‌الاسلام آقای عبدالرضا حجازی خواستم مطلب را با حضرت آیت‌الله شریعتمداری در میان بگذارد و کلیات طرح را یعنی اصل کلیت طرح را با آقای حجازی در میان گذاشتم. آقای [عبدالرضا] حجازی هم با آیت‌الله شریعتمداری آن‌طوری که به من گفتند مسئله را در میان گذاشته است و نقل قول از آقای حجازی است که ایشان گفتند من قبل از انجام برنامه، کاری نمی‌توانم بکنم و بعد از انجام برنامه، بنده خود ایشان را تأیید می‌کنم و اقدام می‌کنم. این ماجرا گذشت. مجددا بحث دیگری با آقای حجازی شد و آقای حجازی مجددا رفتند و دفعه‌ دوم که برگشتند گفتند بحث همان است ولی آیت‌الله شریعتمداری یک مقدار زیادی ترسیدند. این ماجرا که مربوط به یک‌ماه‌ونیم قبل است، گذشت تا مجددا آقای مهدوی آمدند. من مجددا به آقای مهدوی گفتم و ایشان هم در مراجعت به من گفتند که نظر ایشان همان است و اگر براندازی انجام شد، ایشان تأیید و اقدام خواهند کرد. البته یکی، دو روز بعدش، آقای مهدوی پولی هم در حدود ۵۰۰ هزار تومان به من دادند و تنها پولی بود که به من رسید و گفتند من ‌باب خرید منزل از آیت‌الله شریعتمداری گرفتم و این در مجموع رابطه‌ای بود که بود و به نظر من و به نقل قول از این دو واسطه، چون همان‌طوری که گفتم من خودم در جریان نبودم و با ایشان صحبت نکردم؛ ایشان در جریان کل قضایا بودند.»

قطب‌زاده در پاسخ به این که آیا عباسی هم در جریان بود یا نه، گفت: «من خودم آقای عباسی را مدت یک‌سال‌و‌خرده‌ای است که ندیدم، ولی استنباط من این است که بیانات این آقایان این بود که احتمالا در جلساتی که اینها داشتند آقای عباسی هم حضور داشته است.»

او همچنین در پاسخ به پرسشی دیگر مبنی بر این که عباسی با آیت‌الله شریعتمداری چه رابطه‌ای داشت، گفت: «آقای عباسی داماد آیت‌الله شریعتمداری هستند و قاعدتا این موضوع که شخص آقای عباسی در جریان بوده‌اند یا نبوده‌اند را [باید] از آن دو نفر آقایان سؤال کرد، چون آنها در جریان این بودند که اینها در جلسه بوده‌اند یا نبوده‌اند ولی من چون خودم آقای عباسی را ندیده‌ام و خودم آیت‌الله شریعتمداری را ندیده‌ام، بنابراین نمی‌توانم بگویم که اینها هم بوده‌اند یا نبوده‌اند و آن آقایان روشن خواهند کرد که ایشان هم در جریان بوده‌اند یا نبوده‌اند. به هر حال در این پایان، وضعی که به وجود آمده و این در واقع مشکلی که برای من ایجاد شده، قبلا هم عرض کردم که قصاصش را با نهایت میل می‌پذیرم.»

او در خصوص آخرین جلسه‌ای که سیدمهدی مهدوی با آیت‌الله شریعتمداری داشت هم اظهار کرد: «در حدود یک هفته قبل از دستگیری من و نتیجه‌ای که ایشان به طور مجمل گفت، چون وقت زیادی نبود و چنددقیقه‌ای بیشتر ندیدمشان، این بود که همان‌طوری که قبلا عرض کردم، ایشان بعد از این که اگر عملی انجام گیرد و بعد از پیروزی تأیید کامل می‌کند... .»

صادق قطب‌زاده سرانجام بعد از تمام این اعترافات و ۲۰ روز محاکمه در دادگاه و به‌ سر‌ بردن پنج ماه در زندان اوین، ۲۴ شهریور ۱۳۶۱ اعدام شد